1947

مشخصات کتاب

نماز جمعه
در فقه اسلامی




مؤلّف:

دکتر یونس یزدان‌پرست


تحقیق وتخریج احادیث:

دکتر سیّد زکریا حسینی

مقدمه مؤلف

إِنَّ الْحَمْدَ لِلهِ، نَسْتَعِينُهُ وَنَسْتَغْفِرُهُ وَنَعُوذُ بِهِ مِنْ شُرُورِ أَنْفُسِنَا مَنْ يَهْدِ اللهُ فَلاَ مُضِلَّ لَهُ وَمَنْ يُضْلِلْ فَلاَ هَادِىَ لَهُ وَأَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ محمّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ﴿ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِي تَسَآءَلُونَ بِهِۦ وَٱلۡأَرۡحَامَۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلَيۡكُمۡ رَقِيبٗا١[النساء: ۱] ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِۦ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسۡلِمُونَ١٠٢[آل‌عمران: ۱۰۲] ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَقُولُواْ قَوۡلٗا سَدِيدٗا٧٠ يُصۡلِحۡ لَكُمۡ أَعۡمَٰلَكُمۡ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡۗ وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدۡ فَازَ فَوۡزًا عَظِيمًا٧١[الأحزاب: ۷۰-۷۱].

اما بعد؛ روز جمعه جدای از اینکه آبستن حوادث بسیار مهم در تاریخ بشریت بوده که نقطه عطفی بر حیات و وجود بشریت گذاشته‌اند و می‌گذارند همچون: آفرینش آدم÷، داخل شدنش به بهشت، هبوط آدم÷ به زمین، قبول توبه‌اش، وفاتش و برپاشدن روز قیامت بلکه بهترین روز و سرور روزها، روز خاص و عید مسلمانان می‌باشد. با همۀ این اوصاف خداوندأ با تکریم این روز بزرگ و تشریع قوانینی ناب و پرفضیلت مختص این روز بر انسان منّت نهاده تا در راستای اجرای احکام و قوانینش در این روز خاص و میمون، مشمول عفو و اجر و ثواب خاص و زیاد گردند.

از جملۀ این احکام، تشریع نماز جمعه در این روز مُبارک می‌باشد. نماز جمعه نمازیست با ارکان و ضوابط خاص خود که در روز جمعه بعد از زوال خورشید انجام می‌گیرد. این نماز با وجود احراز شرایط صحّت و وجوب بر شخص واجدالشرایط فرض می‌گردد که انکارش موجب کفر و ترکش از اوصاف نفاق و انجامش جدای از انجام تکلیف، اجر و ثواب وصف ناپذیری را در بر دارد. نماز جمعه در بردارندۀ خطبۀ نماز جمعه می‌‌باشد که به بنابر نظر جمهور فقها خطبۀ نماز جمعه و به اعتبار دقیق‌تر دو خطبۀ نماز جمعه از شروط صحّت نماز جمعه می‌باشند. خطبۀ نماز جمعه جدای از فضائل بس والا و اجر عظیمی که دارد دارای فوائد دعوتی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، نظامی، روانشناسی و ... می‌باشد. خطبۀ نماز جمعه گردهمایی و کنفرانسی هفتگی می‌باشد که مسلمانان با هم جمع می‌شوند تا به سخنرانی و وعظی گوش فرا دهند که در اثنای آن مسائل مختلف از جمله مسائل شرعی و علمی مورد نیاز جامعه به مردم آموزش یا گوشزد می‌شود. با این وصف محرز است که خطبه و نماز جمعه چه اهداف تشریعی والایی دارند که ندای خداوند بر انجامش و مواظبت و تبیین احکام آن توسط پیامبر اکرم ج اهمیّت آن‌را بیشتر محرز می‌نمایاند.

این کتاب سعی بر آن دارد که احکام و فضائل روز جمعه، شرایط و موجبات نماز جمعه، شرایط، ارکان، سُنن و احکام و ضوابط حاکم بر خطبۀ نماز جمعه و احکام مربوط به نمازِ جمعه را با کنکاش و بهره‌گیری از اقوال فقها با تکیه بر نصوص صحیح تبیین نماید.

سبک نگارش

در این نوشتار سعی بر آن بوده است که تمامی مطالب برمبنای توصیفی ـ تحلیلی باشند، و تمامی مسائل با طبقه‌بندی منسجم و دقیقی بیان شده‌اند که خواننده در سیر آن، مطالب را به صورت مستدل و با فهمِ اقوال فقها و استدلال‌های مربوطه می‌آموزد. رسالتی که این کتاب بر عهده گرفته بس خطیر می‌باشد؛ چرا که جدای از اهمیّت موضوع، وجود نصوصِ متعدّد و اقوالِ مختلف فقها استنباط قول سدید و صحیح را بس صعب و سخت می‌کند ولی این کتاب با بیان اقوال مختلفِ فقها و تحلیل استنباط و استدلال آن‌ها و تجزیه و تحلیل اسناد روایات و احادیث سعی بر آن داشته که قول راجح را بر مبنای نصوص صحیح و بهره‌گیری وافر از اقوال فقها استخراج و استنباط نماید.

این کتاب دیدگاه مذاهب فقهی مدوّن را به صورت مستدل بیان و تشریح کرده و در تمامی مباحث، سعی بر آن بوده که همچون دائرة‌المعارفی، تمام نکات و ظرایف این موضوع و نیز دیدگاه مذاهب فقهی در زمینۀ آن‌را دارا باشد و حتّی جدای از مباحث عصر حاضر در این زمینه، در مواردی از بیان دیدگاه‌های شاذ و یا تحلیل مسائل نادر نیز فروگذار نشده است تا کتاب جامعیّت خود را به اثبات برساند.

از نکات مثبت و بارز و متفاوت این نوشتار با دیگر نوشتارهای مشابه، جامعیّت آن از حیث وجود مسائل مختلف و متعدّد مربوط به احکام فقهی نمازِ جمعه می‌باشد که در این راستا از آنجائیکه خاستگاه بسیاری از احکام آن، نصوصِ حدیثی می‌باشند با تحلیل و تخریج احادیث به صورت مبسوط و مستدل و بیان ارزش سند حدیث سعی در بیان تبیین صحیح و بیشتر مطالب داشته است.

از دیگر وجوه متمایز این نوشتار وجود بخشی در پایان هر فصل تحت عنوان " خلاصۀ مطالب" می‌باشد که جدای از بیان قولِ راجح و نتایجِ مباحث به صورت خلاصه، این کارآیی را دارد که خواننده سریع، آسان، راحت و جامع مطالب فصل مربوطه را دریابد، که بی‌شک در راستای فهم مطالب نقش مؤثّری دارد.

هدف نگارش

تبیین و بررسی احکام الهی در زمینۀ نماز جمعه بر مبنای نصوص صحیح و نیز لبیک گفتن به فراخوان أکیدی که شریعت بر انجام این فریضۀ مهم و والا داشته و جایگاه مهمی که این عبادت در زندگی انسان‌ها و جامعۀ مدنی دارد، از اهداف اصلی نگارش این کتاب است. بنابراین، براساس این اهمیّت مبنای نگارش آن نصوص قرآن و سنّت و اجماع و اصول شریعت است.

با همۀ این اوصاف از آنجایی که اقوال مختلف در زمینۀ احکام نماز جمعه وجود دارند، این کتاب جدای از بیان اقوال و دیدگاه‌های مذاهب فقهی و استخراج قول راجح بر مبنای نصوص صحیح و منابع و مقاصد شریعت و نیز کتابی مستقل و جامع و مستدل به زبان فارسی نیز در این زمینه وجود ندارد، این نوشتار سعی در انجام و پر کردن چنین جایگاهی دارد.

ساختار نگارش

این نوشتار از چهار فصل تشکیل شده است، هر کدام از فصل‌ها از مباحث و زیرمجموعه‌های مربوطه برخوردار هستند، این فصول عبارتند از:

فصل اوّل: احکام و فضائل روز جمعه.

فصل دوّم: شرایط و موجبات نماز جمعه.

فصل سوّم: خطبۀ نماز جمعه.

فصل چهارم: نماز جمعه.

امید است این نوشتار و پژوهش با تمامی ظرائف و دقایق و زحماتی که در نگارش و اسلوب آن به کار رفته و در واقع خود را مدیون تلاش و زحمات فقها، علما، اندیشمندان و صاحبان فضلی می‌داند که از خرمن علمی آن‌ها خوشه‌چینی کرده است، بتواند تلاشی موفّق در تبیین احکام و مسائل نماز جمعه در فقه اسلامی باشد و پاسخگوی سؤالاتی باشد که بنابر اهمیّت موضوع و تکرار و مواجه شدن با آن‌ها برای هر مکلّفی مطرح می‌شود.

د.یونس یزدان‌پرست

مقدمه محقق و مخرج احادیث

إِنَّ الْحَمْدَ لِلهِ، نَسْتَعِينُهُ وَنَسْتَغْفِرُهُ وَنَعُوذُ بِهِ مِنْ شُرُورِ أَنْفُسِنَا مَنْ يَهْدِ اللهُ فَلاَ مُضِلَّ لَهُ وَمَنْ يُضْلِلْ فَلاَ هَادِىَ لَهُ وَأَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ محمّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ﴿ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِي تَسَآءَلُونَ بِهِۦ وَٱلۡأَرۡحَامَۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلَيۡكُمۡ رَقِيبٗا١[النساء: ۱] ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِۦ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسۡلِمُونَ١٠٢[آل‌عمران: ۱۰۲] ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَقُولُواْ قَوۡلٗا سَدِيدٗا٧٠ يُصۡلِحۡ لَكُمۡ أَعۡمَٰلَكُمۡ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡۗ وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدۡ فَازَ فَوۡزًا عَظِيمًا٧١[الأحزاب: ۷۰-۷۱].

اما بعد؛ آقای دکتر یزدان‌پرست از بنده درخواست نمودند که به تحقیق وتخریج احادیث کتاب ایشان به نام نماز جمعه در فقه اسلامی بپردازم؛ وچون موضوع جمعه از اهمیت وجایگاه خاصی در اسلام برخوردار می‌باشد، لذا بنده هم این درخواست را اجابت نموده وبا توکل بر الله به بررسی و تحقیق کتاب ایشان پرداختم.

البته قبل از آنکه وارد بحث گردیم باید به چند نکته در مورد تحقیق و تخریج احادیث اشاره گردد و این که:

۱- در تخریج احادیث کتاب، چنانچه آن حدیث در یکی از صحیحین (بخاری ومسلم) آمده باشد ما به طُرق آن، فقط در کتب ستّه (بخاری، مسلم، ابوداود، ترمذی، نسایی، ابن ماجه) اشاره کرده‌ایم مگر اینکه اسنادش (هرچند در صحیحین بوده) خِلل یا مشکلی داشته باشد که به تحقیق آن هم پرداخته شده است؛ اما اگر روایت در صحیحین نباشد سعی خود را کرده‌ایم تا به تمامی طُرق آن در کتب حدیثی و رجالی اشاره کنیم.

۲- در نقد و بررسی رجال روایات، اگر رجالی، جزء «رجال صحیحین» بوده، به آن اشاره شده و اگر مترجم در تهذیب التهذیب اثر امام ابن حجر عسقلانی/ باشد به آن هم اشاره کرده‌ایم مگر اینکه جَرحی بر آن شده باشد که ما هم به نقد و بررسی رجالی آن پرداخته و در پایان نظر مُنصفانه را برایش بیان نموده‌ایم.

البته به جز صحابه ش که اگر «رجال صحیح بخاری ومسلم» هم نبوده باشند، به دلیل جایگاه و منزلتشان، و اینکه تماماً عدول هستند، نیازی به این نبوده که بگوییم «ثقه» و یا «رجال صحیحین» هستند.

۳- باید توجه داشت که برای آدرس دادن به احادیث و صفحات از حرف (ش) به معنی شماره حدیث، و از حرف (ص) به معنی شماره صفحه و از (ج) به معنی جلد استفاده کرده‌ایم.

۴- منابع تحقیق بنده در علوم حدیث ورجال وتاریخ، شامل نرم افزار المکتبة الشامله ۴.۴۵ وهمچنین نزم افزار مکتبۀ جوامع الکلم ۴.۵ و همچنین سایت کتاب‌های المکتبة الشامله بوده است. باید اشاره کنیم که گاهی از دو طبع مختلف از یک کتاب استفاده شده چرا که زمانی آن طبع در دسترس نبوده واز طبع دیگری از آن کتاب استفاده کرده‌ایم.

و در آخر از خداوندأ هم در خواست داریم که به بنده توفیق عنایت فرماید تا بتوانم بدون تعصّب به بررسی حقیقت بپردازم و دیگران را هم به نظر حق راهنمایی کنم و ما را امام متقیان قرار دهد، خداوند ما را مشمول این دعا قرار دهد: ﴿وَٱلَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبۡ لَنَا مِنۡ أَزۡوَٰجِنَا وَذُرِّيَّٰتِنَا قُرَّةَ أَعۡيُنٖ وَٱجۡعَلۡنَا لِلۡمُتَّقِينَ إِمَامًا٧٤[الفرقان: ۷۴] و پدر و مادر و استادان و سایر مؤمنان را در روز قیامت مورد مغفرت خویش قرار دهد و در جنات فردوس منزل نماید. آمین یا ربَّ العالمین و یا أرحمَ الرّاحمین و یا أکرمَ الأکرمین.

د.ماموستا سیّد زکریّا حسینی

۲۱/۱/۱۳۹۳ هـ.ش

فصل اوّل: احکام و فضائل روز جمعه

(۱-۱) مفهوم جمعه

(۱-۲) تاریخچۀ روز جمعه

(۱-۳) فضائل روز جمعه

(۱-۴) احکام روز جمعه

(۱-۵) خلاصۀ مطالب

مفهوم جمعه

جمعه در لغت بنی عُقَیل، جُمْعَه با ضمّ جیم و سکون میم و در لغت بنی تَمیم (قول مشهور)، جُمُعَه با ضمِّ جیم و میم و فتحۀ عین خوانده می‌شود. که طبق نظر أعمش جُمْعَه و طبق نظر عاصم و اهل حجاز جُمُعَه صحیح می‌باشد. در قرآن کریم با لفظ جُمُعَه بکار برده شده است.

جُمُعَه مصدر است و به معنای اجتماع می‌باشد وبه معنای اسم مفعول نیز بکار رفته، یعنی المجموعٌ فیه (جایی که در آن اجتماع شده). امام نووی (رحمه الله تعالی) در معنای جُمْعَه با ضمِّ جیم و سکونِ میم گفته: تلفظش با فتحۀ عین وجاهت دارد؛ چرا که مردم در آن اجتماع می‌کنند مانند: ضُحْکَه یعنی بسیار خندیدن. [۱]

در وجه تسمیۀ جمعه اختلاف نظر وجود دارد ولی همه بر این اتفاق نظر دارند که در زمان جاهلیت این روز العَرُوبَة یعنی: روزی آشکار و بزرگ خوانده می‌شده است. برخی چنین سروده‌اند:

نَفَسِي الفِداءُ لأقوامٍ هُمُو خلَطُوا
يَوم العُروبَةِ أَزوْاداً بِأَزوْادٍ [۲] ج

«جانم فدای قومی باد که در روز عُروبَه برای خوردن طعام گرد هم جمع می‌شوند.»

برخی علّت آن را گردهمایی واجتماع مردم می‌دانند؛ وبرخی گفته‌اند: چون آفرینش آدم÷ در آن اجتماع وقرار یافته است. [۳] ابوهریرهس روایت می‌کند: «قِيلَ لِلنَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: لِأَيِّ شَيْءٍ سُمِّيَ يَوْمُ الْجُمُعَةِ؟ قَالَ: لأَنَّ فِيهَا جُمِعَتْ طِينَةُ أَبِيكَ آدَمَ عَلَيْهِ السَّلَام ... .» [۴] « گفته شد: ای پیغمبر خدا ج به چه دلیل روز جمعه را نام گرفته است؟ فرمود: چون سرشت پدرت آدم÷ در آن جمع شده است.» البته سند این روایت ضعیف می‌باشد. و برخی گفته‌اند: چون آدم و حوا –علیهما السلام- بعد از رانده شدن از بهشت در آن روز در مکانی بنام سرندیب بهم رسیدند. [۵] و برخی هم گفته‌اند: چون در آن روز خیر و نیکی‌ها جمع بسته می‌شود. و نیز چون قریش در آن روز در دار الندوه اجتماع می‌کردند [۶] و برخی گفته‌اند: کعب بن لؤی بن غالب قومش را در آن روز جمع می‌کرده و برای آن‌ها خطبه می‌گفته و امر به صلۀ رحم می‌کرده و به آن‌ها می‌گفته و بشارت می‌داده که پیامبر ج از نسل او در این روز مبعوث می‌شود واو اوّلین کسی بوده که این روز را جمعه نام نهاده است. [۷] وهمچنین گفته شده که وجه تسمیۀ جمعه بخاطر این بوده که کمال خلائق در آن روز جمع شده است. [۸] با همۀ این اقوال بنا بر روایتی صحیح از ابن سیرین در داستان اجتماع أنصار با سعد بن زراره برای نماز جمعه آمده است: مسلمانان روز عَرُوبَة را روز جمعه نام نهادند و در آن نماز خواندند و ذکر کردند و چون در آن گرد هم آمدند و اجتماع کردند آن را جمعه نام نهادند. [۹] و بدن خاطر ابن حزم با قاطعیت می‌گوید: جمعه اسمی اسلامی است که در جاهلیت نبوده و در جاهلیت عَرُوبَة نامیده می‌شده است. [۱۰] با همۀ این اقوال ابن حجر عسقلانی گفته است: صحیح‌ترین اقوال در وجه تسمیۀ جمعه آفرینش آدم و گردآوری خاک خلقت وی می‌باشد. [۱۱]

[۱] ابن منظور، لسان العرب، ۸/۵۳. [۲] کاسانی، بدائع الصنائع، ۲/۱۸۰. [۳] ابن منظور، لسان العرب، ۳/۱۹۸ و نک: نووی، شرح النووي على صحيح مسلم، ۶/۱۳۰ و شافعي، الأم، ۱/۱۸۹. [۴] (ضعيف): احمد، المسند (ش۸۱۰۲) / مسند الحارث (ش۱۹۱) از طریق (هاشم بن القاسم والحکم بن موسی) روايت کرده‌اند: «حدثنا الفرج بن فضالة حدثنا علي بن أبي طلحة عن أبي هريرة قال: قيل للنبي صلى الله عليه وسلم لأي شيء سمي يوم الجمعة؟ قال لأن فيها طبعت طينة أبيك آدم وفيها الصعقة والبعثة وفيها البطشة وفي آخر ثلاث ساعات منها ساعة من دعا الله عز وجل فيها استجيب له.» اما اين اسناد «ضعيف» بوده چرا که امام ابن حجر گفته است: «على (بن ابي طلحة) لم يسمع من أبى هريرة» [ابن حجر، فتح الباري شرح صحیح البخاری (ج۲ص۴۱۸)]. وامام البوصیری هم گفته است: «اسناده ضعیفٌ ومنقطعٌ» [البوصیری، إتحاف الخيرة المهرة بزوائد المسانيد العشرة (ج۲ص۲۶۲)] وبا لفظ صحیح اینگونه آمده که احمد، المسند (ش۲۳۷۲۹) / طبرانی، المعجم الکبير (ج۶ص۲۳۷) / طحاوي، شرح مشکل الآثار (ج۹ص۱۳۱) / بيهقي، شعب الايمان (ش۲۹۸۴و۲۹۸۵) / بزار (ش۲۵۲۵) / ابوالحسن خلعي، الفوائد (ش۵۲) / فسوي، المعرفة والتاريخ (ج۱ص۳۰۲) / مروزی، الجمعه وفضلها (ش۴۹) / ابن ابي خيثمة، التاریخ (ش۳۹۸۲) / خطیب بغدادی، موضح اوهام الجمع والتفریق (ش۱۸۷) / طبری، التاریخ (ش۱۳۷) / رافعی، التدوین فی اخبار قزوین (ج۲ص۲۳۱) از طريق (ابوعوانه وضاح بن عبدالله وجریر بن عبدالحمید وخالد الواسطی) روايت کرده‌اند: «عن مغيرة (بن مقسم) عن أبي معشر (زياد بن کليب) عن إبراهيم عن علقمة عن قرثع الضبي عن سلمان الفارسي قال قال رسول الله (صلى الله عليه وسلم): أتدري ما يوم الجمعة قلت نعم قال لا أدري زعم سأله الرابعة أم لا قال قلت هو اليوم الذي جمع فيه أبوه أو أبوكم قال النبي صلى الله عليه وسلم ألا أحدثك عن يوم الجمعة لا يتطهر رجل مسلم ثم يمشي إلى المسجد ثم ينصت حتى يقضي الإمام صلاته إلا كان كفارة لما بينها وبين الجمعة التي بعدها ما اجتنبت المقتلة.» ومغيرة بن مقسم هم متابعه شده وبزار (ش۲۵۲۶) / ابن خزيمه (ش۱۷۳۲) / حاكم، المستدرک (ش۱۰۲۸) / طبرانی، المعجم الاوسط (ج۱ص۲۵۰) والمعجم الکبير (ج۶ص۲۳۷) / ابن ابي حاتم، التفسير (ج۱۲ص۳۱۲) / واحدی، التفسیر (ش۹۴۴) / طبری، التاریخ (ش۱۳۷) از طريق (عمرو بن أبي قيس وجرير بن عبد الحميد وعبيدة بن حميد ومحمد بن میمون ابوحمزة) روايت كرده اند: «عن منصور (بن المعتمر) عن أبي معشر عن إبراهيم ... .» ورجال احمد «رجال صحيح» مي‌باشد به جز قرثع الضبى الكوفى: امام عجلي گفته است: «کوفیٌ ثقةٌ» امام ابوعلي الحافظ گفته است: «من زهّاد التابعين» وامام خطيب بغدادي گفته است: «كان مخضرماً أدرك الجاهلية والإسلام قتل في خلافة عثمان شهيداً» وامام ابن حجر گفته است: «صدوقٌ» وامامان بخاري وابوحاتم رازي هم گفته است: «كان من القراء الاوّلين» وامام ابن حبان گفته است: «روى أحاديث يسيرة خالف فيها الأثبات لم تظهر عدالته فيسلك به مسلك العدول حتى يحتج بما انفرد» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۸ص۳۶۷) وتقريب التهذيب (ش۵۵۳۳) / ابن ابي حاتم، الجرح والتعديل (ج۷ص۱۴۷) / بخاري، التاريخ الکبير (ج۷ص۱۹۹) / ابن حبان، المجروحين (ج۲ص۱۴۲) / عجلی، معرفة الثقات (ج۲ص۲۱۶)] لذا اين اسناد «صحيح» است. وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «هذا حديثٌ صحيح الإسناد» وامام ذهبی هم گفته است: «صحیحٌ» وامام هیثمی هم گفته است: «اسناده حسنٌ؛ رجاله ثقاتٌ» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۱۰۲۸) / هیثمی، مجمع الزوائد (ج۲ص۱۷۴)] باید اشاره کنیم که ابن ابی شیبه، المسند (ش۴۵۸) روایت کرده است: «نا محمّد بن فضيل عن مغيرة عن زياد بن كليب عن ابراهيم عن علقمة قال: قال رسول الله ج... .» و محمّد بن فضیل، روایت را از (مغیره عن زیاد بن کلیب عن ابراهیم عن علقمة عن النبی ج) «مرسل» نقل کرده است؛ اما دیدیم که (ابوعوانه وضاح بن عبدالله وجریر بن عبدالحمید وخالد الواسطی وعمرو بن أبي قيس وجرير بن عبد الحميد وعبيدة بن حميد ومحمد بن میمون ابوحمزة) آن را از (زیاد بن کلیب عن ابراهیم عن علقمة عن قرثع عن سلمان عن النبی) روایت کرده‌اند وزیاده‌ی آنان، چون جمعی از ثقات هستند، مقبول می‌باشد. [۵] کاسانی، بدائع الصنائع، ۲/۱۸۰. [۶] کاندهلوی، أوجز المسالک إلی موطا مالک، ص ۲۰۰. [۷] همان و قرطبی، تفسیر القرطبی، ۱۸/۹۷. [۸] قرطبی، تفسیر القرطبی، ۱۸/۹۷؛ کاندهلوی، أوجز المسالک إلی موطا مالک، ص۲۰۰؛ ابن حجر العسقلانی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ۳/۳. [۹] عسقلانی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ۳/۳. [۱۰] همان و کاندهلوی، أوجز المسالک إلی موطا مالک، ص ۲۰۰. [۱۱] عسقلانی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ۲/۳۵۳.

(۱-۲) تاریخچۀ روز جمعه

روز جمعه آبستن حوادثی بوده و خواهد بود که نقطه عطف تاریخ بشریت می‌باشند. و راستای فهم آن‌ها نصوص مقدّس صحیحی هستند که به ما رسیده‌اند. در ادامه به آن‌ها پرداخته می‌شود که تدبّر در آن‌ها بسیاری از برداشت‌های نادرست و گاه خارج از منطق را حذف می‌کند. این موارد عبارتند از:

(۱-۲-۱) آفرینش آدم÷

پیغمبر خدا ج از خلقت آدم÷ خبر می‌دهد، در این زمینه احادیث صحیح متعدّدی وجود دارد، از جمله:

ابوهریرهس روایت کرده است که پیغمبر خدا ج فرمودند: «خَيْرُ يَوْمٍ طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ يَوْمُ الْجُمُعَةِ فِيهِ خُلِقَ آدَمُ وَفِيهِ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ وَفِيهِ أُخْرِجَ مِنْهَا وَلاَ تَقُومُ السَّاعَةُ إِلاَّ فِى يَوْمِ الْجُمُعَةِ.» [۱۲] «بهترین روزی که خورشید در آن طلوع کرده روز جمعه می‌باشد که در آن روز آدم آفریده شد و در آن روز وارد بهشت شد و در آن روز از بهشت رانده شد و قیامت جز در روز جمعه برپا نمی‌گردد.»

سلمان فارسیس روایت کرده است: «قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَتَدْرِي مَا يَوْمُ الْجُمُعَةِ قُلْتُ: نَعَمْ قَالَ لَا أَدْرِي زَعَمَ سَأَلَهُ الرَّابِعَةَ أَمْ لَا قَالَ قُلْتُ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي جُمِعَ فِيهِ أَبُوهُ أَوْ أَبُوكُمْ قَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَلَا أُحَدِّثُكَ عَنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ لَا يَتَطَهَّرُ رَجُلٌ مُسْلِمٌ ثُمَّ يَمْشِي إِلَى الْمَسْجِدِ ثُمَّ يُنْصِتُ حَتَّى يَقْضِيَ الْإِمَامُ صَلَاتَهُ إِلَّا كَانَ كَفَّارَةً لِمَا بَيْنَهَا وَبَيْنَ الْجُمُعَةِ الَّتِي بَعْدَهَا مَا اجْتُنِبَتْ الْمَقْتَلَةُ.» [۱۳] «پیامبر خدا ج به من گفت: آیا می‌دانی روز جمعه چه روزیست؟ گفتم: بله، فرمود: (بگو) نمی‌دانم. به تصور سلمان، پیامبر ج چهار بار یا کمتر یا بیشتر سؤال را تکرار فرمود. سلمان گفت: گفتم: روزیست که پدرش یا پدرتان در آن آفریده شده است. پیامبر ج فرمود: آگاه باش! در مورد روز جمعه برایت می‌گویم. هیچ مرد مسلمانی نیست که در این روز غسل و وضو بگیرد و روانۀ مسجد شود سپس ساکت باشد تا امام نمازش را به اتمام می‌رساند مگر اینکه آن کفاره‌ای می‌شود بین آن جمعه و جمعۀ دیگری که خواهد آمد البته به شرط آنکه از مهلکات (یعنی؛ گناهان کبیره) پرهیز نماید.» [۱۴]

[۱۲] (صحیح): مسلم (ش۲۰۱۳و۲۰۱۴) / ترمذی (ش۴۸۸) / نسایی (ش۱۳۷۳) از طریق (ابوالزناد و ابن شهاب الزهری) روایت کرده‌اند: « عن أبى الزناد عن الأعرج عن أبى هريرة أن النبى ج قال: ... .» [۱۳] (صحیح): احمد، المسند (ش۲۳۷۲۹) / طبرانی، المعجم الکبير (ج۶ص۲۳۷) / طحاوي، شرح مشکل الآثار (ج۹ص۱۳۱) / بيهقي، شعب الايمان (ش۲۹۸۴و۲۹۸۵) / بزار (ش۲۵۲۵) / ابوالحسن خلعي، الفوائد (ش۵۲) / فسوي، المعرفة والتاريخ (ج۱ص۳۰۲) / مروزی، الجمعه وفضلها (ش۴۹) / ابن ابي خيثمة، التاریخ (ش۳۹۸۲) / خطیب بغدادی، موضح اوهام الجمع والتفریق (ش۱۸۷) / طبری، التاریخ (ش۱۳۷) / رافعی، التدوین فی اخبار قزوین (ج۲ص۲۳۱) از طريق (ابوعوانه وضاح بن عبدالله وجریر بن عبدالحمید وخالد الواسطی) روايت کرده‌اند: «عن مغيرة (بن مقسم) عن أبي معشر (زياد بن کليب) عن إبراهيم عن علقمة عن قرثع الضبي عن سلمان الفارسي قال قال رسول الله (صلى الله عليه وسلم): أتدري ما يوم الجمعة قلت نعم قال لا أدري زعم سأله الرابعة أم لا قال قلت هو اليوم الذي جمع فيه أبوه أو أبوكم قال النبي صلى الله عليه وسلم ألا أحدثك عن يوم الجمعة لا يتطهر رجل مسلم ثم يمشي إلى المسجد ثم ينصت حتى يقضي الإمام صلاته إلا كان كفارة لما بينها وبين الجمعة التي بعدها ما اجتنبت المقتلة.» ومغيرة بن مقسم هم متابعه شده وبزار (ش۲۵۲۶) / ابن خزيمه (ش۱۷۳۲) / حاكم، المستدرک (ش۱۰۲۸) / طبرانی، المعجم الاوسط (ج۱ص۲۵۰) والمعجم الکبير (ج۶ص۲۳۷) / ابن ابي حاتم، التفسير (ج۱۲ص۳۱۲) / واحدی، التفسیر (ش۹۴۴) / طبری، التاریخ (ش۱۳۷) از طريق (عمرو بن أبي قيس وجرير بن عبد الحميد وعبيدة بن حميد ومحمد بن میمون ابوحمزة) روايت كرده اند: «عن منصور (بن المعتمر) عن أبي معشر عن إبراهيم ... .» ورجال احمد «رجال صحيح» مي‌باشد به جز قرثع الضبى الكوفى: امام عجلي گفته است: «کوفیٌ ثقةٌ» امام ابوعلي الحافظ گفته است: «من زهّاد التابعين» وامام خطيب بغدادي گفته است: «كان مخضرماً أدرك الجاهلية والإسلام قتل في خلافة عثمان شهيداً» وامام ابن حجر گفته است: «صدوقٌ» وامامان بخاري وابوحاتم رازي هم گفته است: «كان من القراء الاوّلين» وامام ابن حبان گفته است: «روى أحاديث يسيرة خالف فيها الأثبات لم تظهر عدالته فيسلك به مسلك العدول حتى يحتج بما انفرد» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۸ص۳۶۷) وتقريب التهذيب (ش۵۵۳۳) / ابن ابي حاتم، الجرح والتعديل (ج۷ص۱۴۷) / بخاري، التاريخ الکبير (ج۷ص۱۹۹) / ابن حبان، المجروحين (ج۲ص۱۴۲) / عجلی، معرفة الثقات (ج۲ص۲۱۶)] لذا اين اسناد «صحيح» است. وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «هذا حديثٌ صحيح الإسناد» وامام ذهبی هم گفته است: «صحیحٌ» وامام هیثمی هم گفته است: «اسناده حسنٌ؛ رجاله ثقاتٌ» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۱۰۲۸) / هیثمی، مجمع الزوائد (ج۲ص۱۷۴)] باید اشاره کنیم که ابن ابی شیبه، المسند (ش۴۵۸) روایت کرده است: «نا محمّد بن فضيل عن مغيرة عن زياد بن كليب عن ابراهيم عن علقمة قال: قال رسول الله ج... .» و محمّد بن فضیل، روایت را از (مغیره عن زیاد بن کلیب عن ابراهیم عن علقمة عن النبی ج) «مرسل» نقل کرده است؛ اما دیدیم که (ابوعوانه وضاح بن عبدالله وجریر بن عبدالحمید وخالد الواسطی وعمرو بن أبي قيس وجرير بن عبد الحميد وعبيدة بن حميد ومحمد بن میمون ابوحمزة) آن را از (زیاد بن کلیب عن ابراهیم عن علقمة عن قرثع عن سلمان عن النبی) روایت کرده‌اند وزیاده‌ی آنان، چون جمعی از ثقات هستند، مقبول می‌باشد. [۱۴] ترجمه "المقتلة" به مهلکات و گناهان کبیره است؛ بنابر فرموده پیامبر ج است که فرموده‌اند: «الصلاة الخمس، والجمعة إلى الجمعة، كفارة لما بينهن، ما لم تغش الكبائر.» «نمازهای پنجگانه و نماز جمعه تا نماز جمعه دیگر کفاره بین آنها می‌باشند به شرطی که گناهان کبیره (شخص را) آلوده نکرده باشد.» (صحیح): مسلم (ش۵۷۲) و ترمذي (ش۲۱۴) روايت کرده اند: «حدثنا يحيى بن أيوب وقتيبة بن سعيد وعلى بن حجر كلهم عن إسماعيل - قال ابن أيوب حدثنا إسماعيل بن جعفر - أخبرنى العلاء بن عبد الرحمن بن يعقوب مولى الحرقة عن أبيه عن أبى هريرة أن رسول الله ج قال: الصلاة الخمس والجمعة إلى الجمعة كفارة لما بينهن ما لم تغش الكبائر.»

(۱-۲-۲) داخل شدن آدم÷ به بهشت

بعد از آفریده شدن آدم÷، وی در روز جمعه وارد بهشت شد، پیامبر اکرم ج فرموده‌اند: «خَيْرُ يَوْمٍ طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ يَوْمُ الْجُمُعَةِ فِيهِ خُلِقَ آدَمُ وَفِيهِ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ وَفِيهِ أُخْرِجَ مِنْهَا وَلاَ تَقُومُ السَّاعَةُ إِلاَّ فِى يَوْمِ الْجُمُعَةِ.» [۱۵] «بهترین روزی که خورشید در آن طلوع کرده روز جمعه می‌باشد که در آن روز آدم آفریده شد و در آن روز وارد بهشت شد و در آن روز از بهشت رانده شد و قیامت جز در روز جمعه برپا نمی‌گردد.»

[۱۵] (صحیح): مسلم (ش۲۰۱۳و۲۰۱۴) / ترمذی (ش۴۸۸) / نسایی (ش۱۳۷۳) از طریق (ابوالزناد و ابن شهاب الزهری) روایت کرده‌اند: « عن أبى الزناد عن الأعرج عن أبى هريرة أن النبى ج قال: ... .»

(۱-۲-۳) هبوط آدم÷ به زمین

خداوند به آدم و همسرش – علیهما السلام- فرمود:

﴿وَقُلۡنَا يَٰٓـَٔادَمُ ٱسۡكُنۡ أَنتَ وَزَوۡجُكَ ٱلۡجَنَّةَ وَكُلَا مِنۡهَا رَغَدًا حَيۡثُ شِئۡتُمَا وَلَا تَقۡرَبَا هَٰذِهِ ٱلشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ٣٥[البقرة: ۳۵]

«و گفتیم: ای آدم! تو با همسرت در بهشت سکونت کن و از آن، هر چه و هر کجا که می‌خواهید، خوش و آسوده بخورید و لیکن نزدیک این درخت نشوید و از آن نخورید، چه از ستمگران خواهید شد».

این امتحان برای این زوج، محکی برای ارادۀ آنان بود، خداوند می‌فرماید:

﴿فَأَزَلَّهُمَا ٱلشَّيۡطَٰنُ عَنۡهَا فَأَخۡرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِۖ[البقرة: ۳۶]

«امّا شیطان، موجب لغزش آنان شد. ایشان را از آنچه در آن بودند بیرون راند.» [۱۶]

و این رانده شدن و هبوط به کرۀ خاکی زمین، طبق فرمودۀ پیغمبر خدا ج در روز جمعه اتفاق افتاد، ایشان در این زمینه فرموده‌اند: «خَيْرُ يَوْمٍ طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ يَوْمُ الْجُمُعَةِ فِيهِ خُلِقَ آدَمُ وَفِيهِ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ وَفِيهِ أُخْرِجَ مِنْهَا وَلاَ تَقُومُ السَّاعَةُ إِلاَّ فِى يَوْمِ الْجُمُعَةِ.» [۱۷] «بهترین روزی که خورشید در آن طلوع کرده روز جمعه می‌باشد که در آن روز آدم آفریده شد و در آن روز وارد بهشت شد و در آن روز از بهشت رانده شد و قیامت جز در روز جمعه برپا نمی‌گردد.»

[۱۶] باید توجه داشت که بعد از قسم شیطان و اصرار وی بر راستگو بودنش و واقعیّت نداشتن وعده جاودان ماندن آنان در بهشت، آدم و حوا عهد خداوندأ را فراموش کردند و بدون قصد و عمد از درخت خوردند، خداوند می‌فرمایند: ﴿وَلَقَدۡ عَهِدۡنَآ إِلَىٰٓ ءَادَمَ مِن قَبۡلُ فَنَسِيَ وَلَمۡ نَجِدۡ لَهُۥ عَزۡمٗا١١٥[طه: ۱۱۵] «در آغاز کار ما به آدم زمان دادیم (که از درخت ممنوع نخورد) امّا او فراموش کرد و از او تصمیم استواری مشاهده نکردیم.» [۱۷] (صحیح): مسلم (ش۲۰۱۳و۲۰۱۴) / ترمذی (ش۴۸۸) / نسایی (ش۱۳۷۳) از طریق (ابوالزناد و ابن شهاب الزهری) روایت کرده‌اند: « عن أبى الزناد عن الأعرج عن أبى هريرة أن النبى ج قال: ... .»

(۱-۲-۴) قبول توبۀ آدم÷

بعد از هبوط آدم÷ با آموزش و لطف خداوندأ، آدم÷ توبه می‌نماید، خداوندأ این واقعه را چنین بیان می‌فرمایند:

﴿فَتَلَقَّىٰٓ ءَادَمُ مِن رَّبِّهِۦ كَلِمَٰتٖ فَتَابَ عَلَيۡهِۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ٣٧[البقرة: ۳۷]

«سپس آدم از پروردگار خود کلماتی دریافت داشت (و با گفتن آن‌ها توبه کرد) و خداوند توبه او را پذیرفت. خداوند بسیار توبه‌پذیر و مهربان است».

این واقعه نیز طبق فرمودۀ محمّد مصطفی ج در روز جمعه اتفاق افتاده است. ابوهریرهس از پیامبر ج روایت کرده است: «خَيْرُ يَوْمٍ طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ يَوْمُ الْجُمُعَةِ فِيهِ خُلِقَ آدَمُ وَفِيهِ أُهْبِطَ مِنْ الْجَنَّةِ وَفِيهِ تِيبَ عَلَيْهِ وَفِيهِ مَاتَ وَفِيهِ تَقُومُ السَّاعَةُ وَمَا مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا وَهِيَ مُصِيخَةٌ يَوْمَ الْجُمُعَةِ مِنْ حِينِ تُصْبِحُ حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ شَفَقًا مِنْ السَّاعَةِ إِلَّا الْجِنَّ وَالْإِنْسَ وَفِيهِ سَاعَةٌ لَا يُصَادِفُهَا عَبْدٌ مُسْلِمٌ وَهُوَ يُصَلِّي يَسْأَلُ اللَّهَ شَيْئًا إِلَّا أَعْطَاهُ إِيَّاهُ.» [۱۸] «بهترین روزی که خورشید در آن طلوع کرده روز جمعه می‌باشد که در این روز آدم آفریده شد و در این روز (از زمین) هبوط کرد و توبه‌اش قبول واقع شد و فوت کرد و در این روز قیامت برپا ‌می‌شود و هیچ جنبده‌ای جز انسان و جن نیست که در روز جمعه از ترس (بر پایی) قیامت مضطرب و نگران می‌باشد، و در روز جمعه زمانی وجود داد که بندۀ مسلمانی با آن مواجه نمی‌شود در حالیکه نماز می‌گذارد و از خداوند حاجتی را می‌خواهد مگر اینکه به وی خواهد داد.»

[۱۸] (صحیح): مالک، الموطأ (ش۳۶۴) / شافعی (ش۳۱۲) / ابوداود (ش۱۰۴۸) / ترمذی (ش۴۹۱) / نسایی (ش۱۴۳۰) / بیهقی، السنن الکبری (ش۶۲۱۴) وفضائل الاوقات (ش۲۵۱) / حاکم، المستدرک (ش۱۰۳۰) / ابن حبان (ش۲۷۷۲) / احمد، المسند (ش۱۰۳۰۳) / ابن بشران، الامالی (ج۱ص۱۰۲وج۲ص۸۴) / نسایی (ش۱۴۳۰) / ابن منده، التوحید (ش۵۶) / ابوعوانه، المستخرج علی مسلم (ش۲۰۵۲) / ابوالشیخ، العظمة (ش۷۸۱) / بغوی، شرح السنة (ج۴ص۲۰۷) / ضیاء المقدسی، الاحادیث المختاره (ش۳۹۵و۳۹۶) / الدقاق، مجلس إملاء في رؤية الله تبارك وتعالى (ش۹۵) / ذهبی، معجم الشيوخ الكبير للذهبي (ج۲ص۶۶) / ابوعمروالدانی، السنن الواردة في الفتن (ش۴۳۳) از طریق (يزيد بن عبد الله بن الهاد وعمارة بن غزية الانصاری) روایت کرده‌اند: «عن محمّد بن إبراهيم عن أبى سلمة بن عبد الرحمن عن أبى هريرة قال قال رسول الله ج: خير يوم طلعت فيه الشمس يوم الجمعة فيه خلق آدم وفيه أهبط وفيه تيب عليه وفيه مات وفيه تقوم الساعة وما من دابة إلا وهى مسيخة يوم الجمعة من حين تصبح حتى تطلع الشمس شفقا من الساعة إلا الجن والإنس وفيه ساعة لا يصادفها عبد مسلم وهو يصلى يسأل الله حاجة إلا أعطاه إياها.» و رجال مالک بن انس «رجال صحیحین» می‌باشد واسنادش هم «صحیح» است. وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «حدیثٌ صحیحٌ علی شرط الشیخین» وامام ذهبی هم گفته است: «علی شرط البخاری ومسلم» وامام ترمذی هم گفته است: «هذا حديثٌ صحيحٌ» وامام نووی هم گفته است: «على شرط البخاري ومسلم» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۱۰۳۰) / ترمذی (ش۴۹۱) / نووی، المجموع (ج۴ص۴۸۲)] همچنین قسمت‌هایی از آن در صحیح مسلم هم آمده است: مسلم (ش۲۰۱۳و۲۰۱۴) / ترمذي (ش۴۸۸) / نسايي (ش۱۳۷۳) از طريق (ابوالزناد و ابن شهاب الزهري) روايت کرده‌اند: «عن أبى الزناد عن الأعرج عن أبى هريرة قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: خير يوم طلعت عليه الشمس يوم الجمعة فيه خلق آدم وفيه أدخل الجنة وفيه أخرج منها.»

(۱-۲-۵) وفات آدم÷

بعد از بازگشت آدم÷ به بهشت وی در روز جمعه وفات یافت. ابوهریرهس از پیامبر ج روایت کرده است: «خَيْرُ يَوْمٍ طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ يَوْمُ الْجُمُعَةِ فِيهِ خُلِقَ آدَمُ وَفِيهِ أُهْبِطَ مِنْ الْجَنَّةِ وَفِيهِ تِيبَ عَلَيْهِ وَفِيهِ مَاتَ وَفِيهِ تَقُومُ السَّاعَةُ وَمَا مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا وَهِيَ مُصِيخَةٌ يَوْمَ الْجُمُعَةِ مِنْ حِينِ تُصْبِحُ حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ شَفَقًا مِنْ السَّاعَةِ إِلَّا الْجِنَّ وَالْإِنْسَ وَفِيهِ سَاعَةٌ لَا يُصَادِفُهَا عَبْدٌ مُسْلِمٌ وَهُوَ يُصَلِّي يَسْأَلُ اللَّهَ شَيْئًا إِلَّا أَعْطَاهُ إِيَّاهُ.» [۱۹] «بهترین روزی که خورشید در آن طلوع کرده روز جمعه می‌باشد که در این روز آدم آفریده شد و در این روز (از زمین) هبوط کرد و توبه نمود و فوت کرد و در این روز قیامت برپا ‌می‌شود و هیچ جنبنده‌ای نیست مگر اینکه در روز جمعه از صبح تا طلوع خورشید از ترس (وقوع) قیامت می‌هراسد بجز انسان و جن، و در روز جمعه زمانی وجود داد که بندۀ مسلمانی با آن مواجه نمی‌شود در حالیکه نماز می‌گذارد و از خداوند حاجتی را می‌خواهد مگر اینکه به وی خواهد داد.»

[۱۹] (صحیح): به تحقيق قبلي رجوع گردد.

(۱-۲-۶) برپاشدن روز قیامت

روز رستاخیز و قیامت در روز جمعه اتفاق خواهد افتاد. پیامبر اکرم ج فرموده‌اند: «خَيْرُ يَوْمٍ طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ يَوْمُ الْجُمُعَةِ فِيهِ خُلِقَ آدَمُ وَفِيهِ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ وَفِيهِ أُخْرِجَ مِنْهَا وَلاَ تَقُومُ السَّاعَةُ إِلاَّ فِى يَوْمِ الْجُمُعَةِ.» [۲۰] «بهترین روزی که خورشید در آن طلوع کرده روز جمعه می‌باشد که در آن روز آدم آفریده شد و در آن روز وارد بهشت شد و در آن روز از بهشت رانده شد و قیامت جز در روز جمعه برپا نمی‌گردد.»

[۲۰] (صحیح): مسلم (ش۲۰۱۳و۲۰۱۴) / ترمذی (ش۴۸۸) / نسایی (ش۱۳۷۳) از طریق (ابوالزناد و ابن شهاب الزهری) روایت کرده‌اند: « عن أبى الزناد عن الأعرج عن أبى هريرة أن النبى ج قال: ... .»

(۱-۳) فضائل روز جمعه

حکمت خداوند بر این قرار گرفته که برخی از بندگان همچون پیامبران را بر برخی دیگر و برخی مکان‌ها را همچون مکۀ مکرّمه و مدینۀ منوّره را بر مکان‌های دیگر و برخی از ماه‌ها را همچون رمضان بر ماه‌های دیگر بخاطر وجود شب قدر که از هزار ماه برتر است و برخی روز‌ها را همچون عید قربان و روز عرفه و روز جمعه را فضیلت بخشیده است و روز جمعه بهترین روز و سرور روزها می‌باشد و این فضیلت لطف و رحمت الهی بر بندگان است تا در این راستا به عبادت خدای خود بیشتر مشغول شوند و از ثواب و پاداش بیشتر و ویژه بهره‌مند گردند. در ادامه به بیان این فضائل وصف‌ناپذیر و پر برکت اشاره خواهد شد. این فضائل عبارتند از:

(۱-۳-۱) جمعه روز خاص مسلمانان

خداوند روز جمعه را به یهود و نصاری عرضه داشت تا در آن به عبادت و نماز و تکریم حق تعالی مشغول شوند ولی آن‌ها قدر این موهبت را ندانستند و به روزهای شنبه و یکشنبه متمایل شدند و خداوند این روز را به أمّت محمّد مصطفی ج ارائه نمود و آن‌ها نیز با نهایت خشوع و تکریم سر به آستان قدس الهی نهادند و این روز بنام روزی خاص و ویژه با فضائل استثنائی و ناب برای این أمّت بزرگوار ثبت گردید و همانگونه که جمعه قبل از شنبه و یکشنبه می‌باشد به همین صورت نیز این أمّتبر آن‌ها برتر گشته و پیشی جسته است. أبوهریرهس روایت کرده که رسول الله ج فرمودند: «نَحْنُ الْآخِرُونَ السَّابِقُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ بَيْدَ أَنَّهُمْ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِنَا ثُمَّ هَذَا يَوْمُهُمْ الَّذِي فُرِضَ عَلَيْهِمْ فَاخْتَلَفُوا فِيهِ فَهَدَانَا اللَّهُ فَالنَّاسُ لَنَا فِيهِ تَبَعٌ الْيَهُودُ غَدًا وَالنَّصَارَى بَعْدَ غَدٍ.» [۲۱] «ما (امتی از لحاظ زمانی) آخر و (و از لحاظ مقام و منزلت در نزد خداوند) پیشگام و سبقت‌گیر هستیم، غیر این است که آنان (یعنی؛ یهود و نصاری) قبل از ما به آن‌ها کتاب داده شد و ما بعد از آن‌ها کتاب را دریافت کردیم، و در این روز (جمعه) خداوند بر آن‌ها ( نماز و عبادت را) فرض نمود و در آن به اختلاف پرداختند ولی خداوند ما را به روز جمعه هدایت کرد؛ پس مردمان (ادیان دیگر) تابع ما هستند (چون بعد از جمعه عید می‌گیرند) و برای یهود فردا و برای نصاری پس فردای آن است.»

و نیز حذیفهس روایت کرده که: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج أَضَلَّ اللَّهُ عَنِ الْجُمُعَةِ مَنْ كَانَ قَبْلَنَا فَكَانَ لِلْيَهُودِ يَوْمُ السَّبْتِ وَكَانَ لِلنَّصَارَى يَوْمُ الأَحَدِ فَجَاءَ اللَّهُ بِنَا فَهَدَانَا اللَّهُ لِيَوْمِ الْجُمُعَةِ فَجَعَلَ الْجُمُعَةَ وَالسَّبْتَ وَالأَحَدَ وَكَذَلِكَ هُمْ تَبَعٌ لَنَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ نَحْنُ الآخِرُونَ مِنْ أَهْلِ الدُّنْيَا وَالاوّلونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ الْمَقْضِىُّ لَهُمْ قَبْلَ الْخَلاَئِقِ.» [۲۲] «پیامبر خدا ج فرمودند: خداوند روز جمعه را از امت‌های قبل از ما (به سبب سرکشی و عصیان) محروم کرد و روز شنبه را به یهود و روز یکشنبه را به نصاری داد. پس خداوند آن‌را برای ما قرار داد و ما را به سوی روز جمعه هدایت فرمود، پس (ترتیبش را) جمعه، شنبه و یکشنبه قرار داد و به همین صورت نیز آن‌ها در روز قیامت بعد از ما هستند. ما در اهل دنیا آخرین (أمّت) هستیم و در روز قیامت از سابقین و پیشی‌گیرانی هستیم که قبل از (دیگر) آفریدگان حسابرسی می‌شوند.»

از این نصوص صحیح و صریح دریافت می‌شود که خداوند با اختصاص روز جمعه و گرامی داشتن آن چه تکریم وصف‌ناپذیری را بر پیغمبرش ج و أمّتش ارزانی داشته است.

ابن بطال گفته: بر یهود و نصاری روزی از جمعه فرض گردید و انتخاب آن جمعه به خودشان واگذار شد تا شریعت و قوانین دینشان را در آن اقامه کنند ولی آن‌ها در اینکه کدامین روز باشد اختلاف کردند و هدایت نیافتند تا روز جمعه را انتخاب کنند. [۲۳] امام نووی نیز در این زمینه چنین گفته است: امکان دارد که صراحتاً به انتخاب روز جمعه امر شده باشند و آن‌ها اختلاف کرده که آیا تعیین جمعه لازم است یا حق تبدیل آن به روز دیگر را دارند پس اجتهاد کردند و خطا کردند. [۲۴]

[۲۱] (صحیح): بخاري (ش۸۷۶و۸۹۶و۳۴۸۶) / مسلم (ش۲۰۱۵-۲۰۱۸) / نسایی (ش۱۳۶۷) از طریق (عبدالرحمن بن هرمز وطاوس یمانی وابوصالح السمان) روایت کرده‌اند: «عن أبا هريرة رضي الله عنه أنه سمع رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول نحن الآخرون السابقون يوم القيامة بيد أنهم أوتوا الكتاب من قبلنا ثم هذا يومهم الذي فرض عليهم فاختلفوا فيه فهدانا الله فالناس لنا فيه تبع اليهود غدا والنصارى بعد غد.» [۲۲] (صحیح): مسلم (ش۲۰۱۹و۲۰۲۰) / نسايي (ش۱۳۶۸) / ابن ماجه (ش۱۰۸۳) از طریق (سعد بن طارق وابومالک الاشجعی) روایت کرده‌اند: «عن ربعى بن حراش عن حذيفة قال: قال رسول الله ج: ... .» [۲۳] ابن حجر، فتح الباری، ۲/۳۵۵. [۲۴] همان.

(۱-۳-۲) جمعه بهترین روز و سیّد الأیام

پیامبر خدا ج این روز را بهترین روز و سرور روزها نام نهاده است. ابوهریرهس از پیامبر ج روایت کرده است که ایشان فرمودند: «خَيْرُ يَوْمٍ طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ يَوْمُ الْجُمُعَة... .» [۲۵] «بهترین روزی که خورشید در آن طلوع کرده، روز جمعه می‌باشد... .»

ابولبابهس روایت کرده است: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ سَيِّدُ الْأَيَّامِ يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَأَعْظَمُهَا عِنْدَهُ وَأَعْظَمُ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ يَوْمِ الْفِطْرِ وَيَوْمِ الْأَضْحَى وَفِيهِ خَمْسُ خِلَالٍ خَلَقَ اللَّهُ فِيهِ آدَمَ وَأَهْبَطَ اللَّهُ فِيهِ آدَمَ إِلَى الْأَرْضِ وَفِيهِ تَوَفَّى اللَّهُ آدَمَ وَفِيهِ سَاعَةٌ لَا يَسْأَلُ الْعَبْدُ فِيهَا شَيْئًا إِلَّا آتَاهُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى إِيَّاهُ مَا لَمْ يَسْأَلْ حَرَامًا وَفِيهِ تَقُومُ السَّاعَةُ مَا مِنْ مَلَكٍ مُقَرَّبٍ وَلَا سَمَاءٍ وَلَا أَرْضٍ وَلَا رِيَاحٍ وَلَا جِبَالٍ وَلَا بَحْرٍ إِلَّا هُنَّ يُشْفِقْنَ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ.» [۲۶] «پیامبر خداج فرمودند: سرور روزها روز جمعه می‌باشد و بزرگترین آن‌ها در نزد خداوند است و در نزد خداوند از عید فطر و عید قربان بزرگتر است. و آن بستر پنج رخداد می‌باشد: خداوند در آن آدم را آفرید و آدم را در این روز به زمین پایین آورد و در آن آدم را می‌راند، در این روز قیامت برپا می‌شود. بنده در این روز چیزی نمی‌خواهد مگر اینکه خداوند تبارک و تعالی آن‌را به وی عطا خواهد کرد به شرط آنکه حرامی را درخواست نکرده باشد. و در این روز، قیامت برپا خواهد شد و هیچ ملائکۀ مقرَّب، آسمان، زمین، باد، کوه‌ها و دریایی نیست مگر اینکه از روز جمعه (از ترس برپایی قیامت) می‌هراسند.»

قاضی عیاض می‌گوید: ظاهر قضیه نشان می‌دهد که خروج آدم از بهشت و هبوطش به زمین و برپایی قیامت فضیلت جمعه نباشد؛ زیرا این موارد فضیلت محسوب نمی‌شوند بلکه بیان امور بزرگی هستند که در این روز اتفاق افتاده‌اند. ولی ابن عربی در این زمینه چنین باور دارد که: همۀ این موارد فضیلت هستند. خارج شدن آدم از بهشت سببی برای پیدایش ذریّه‌اش شد و از این ذریّه و نسلِ بزرگ رسولان، پیامبران، صالحین و أولیاء بوجود آمدند و خداوند وی را از خود نراند بلکه بخاطر پیدایش خواستۀ مهم و پیدایش حادثه‌های بزرگی بود و سپس آدم به سوی خدا برگشت و پیدایش قیامت نیز بخاطر دادن پاداش و اظهار بزرگی وکرامت و شرف پیامبران، صدّیقین و أولیاء و... می‌باشد. [۲۷]

[۲۵] (صحیح): مالک، الموطأ (ش۳۶۴) / شافعی (ش۳۱۲) / ابوداود (ش۱۰۴۸) / ترمذی (ش۴۹۱) / نسایی (ش۱۴۳۰) / بیهقی، السنن الکبری (ش۶۲۱۴) وفضائل الاوقات (ش۲۵۱) / حاکم، المستدرک (ش۱۰۳۰) / ابن حبان (ش۲۷۷۲) / احمد، المسند (ش۱۰۳۰۳) / ابن بشران، الامالی (ج۱ص۱۰۲وج۲ص۸۴) / نسایی (ش۱۴۳۰) / ابن منده، التوحید (ش۵۶) / ابوعوانه، المستخرج علی مسلم (ش۲۰۵۲) / ابوالشیخ، العظمة (ش۷۸۱) / بغوی، شرح السنة (ج۴ص۲۰۷) / ضیاء المقدسی، الاحادیث المختاره (ش۳۹۵و۳۹۶) / الدقاق، مجلس إملاء في رؤية الله تبارك وتعالى (ش۹۵) / ذهبی، معجم الشيوخ الكبير للذهبي (ج۲ص۶۶) / ابوعمروالدانی، السنن الواردة في الفتن (ش۴۳۳) از طریق (يزيد بن عبد الله بن الهاد وعمارة بن غزية الانصاری) روایت کرده‌اند: «عن محمّد بن إبراهيم عن أبى سلمة بن عبد الرحمن عن أبى هريرة قال قال رسول الله ج: خير يوم طلعت فيه الشمس يوم الجمعة فيه خلق آدم وفيه أهبط وفيه تيب عليه وفيه مات وفيه تقوم الساعة وما من دابة إلا وهى مسيخة يوم الجمعة من حين تصبح حتى تطلع الشمس شفقا من الساعة إلا الجن والإنس وفيه ساعة لا يصادفها عبد مسلم وهو يصلى يسأل الله حاجة إلا أعطاه إياها.» و رجال مالک بن انس «رجال صحیحین» می‌باشد واسنادش هم «صحیح» است. وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «حدیثٌ صحیحٌ علی شرط الشیخین» وامام ذهبی هم گفته است: «علی شرط البخاری ومسلم» وامام ترمذی هم گفته است: «هذا حديثٌ صحيحٌ» وامام نووی هم گفته است: «على شرط البخاري ومسلم» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۱۰۳۰) / ترمذی (ش۴۹۱) / نووی، المجموع (ج۴ص۴۸۲)] همچنین قسمت‌هایی از آن در صحیح مسلم هم آمده است: مسلم (ش۲۰۱۳و۲۰۱۴) / ترمذي (ش۴۸۸) / نسايي (ش۱۳۷۳) از طريق (ابوالزناد و ابن شهاب الزهري) روايت کرده‌اند: «عن أبى الزناد عن الأعرج عن أبى هريرة قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: خير يوم طلعت عليه الشمس يوم الجمعة فيه خلق آدم وفيه أدخل الجنة وفيه أخرج منها.» [۲۶] (حسن): احمد، المسند (ش۱۵۵۴۸) / ابن ابی شیبه، المسند (ج۲ص۳۱۳) والمصنف (ج۲ص۵۸) / ابن ماجه (ش۱۰۸۴) / ابن سعد، الطبقات الکبری (ج۱ص۳۰) / طبرانی، المعجم الکبیر (ج۵ص۳۳) / ابونعیم، حلیة الاولیاء (ج۱ص۳۶۶) ومعرفة الصحابه (ش۲۷۲۲) / بیهقی، شعب الایمان (ش۲۹۷۳) وفضائل الاوقات (ش۲۵۰) / ابن بشران، الامالی (ج۲ص۳۶۷) / ابوالشیخ، العظمة (ش۱۱۸۲) / طبری، التاریخ (ش۱۳۲) / بزار (ش۳۷۳۸) / هیثمی، کشف الاستار عن زوائد مسند البزار (ش۶۱۵) از طریق (عبد الملك بن عمروالعقدی البصری ويحيى بن أبي بكير الکوفی وموسى بن مسعود أبو حذيفة النهدي البصری) روایت کرده‌اند: «حدثنا زهير بن محمّد عن عبد الله بن محمّد بن عقيل عن عبد الرحمن بن يزيد الأنصاري عن أبي لبابة بن عبد المنذر قال: قال النبي ج: إن يوم الجمعة سيد الأيام وأعظمها عند الله وهوأعظم عند الله من يوم الأضحى ويوم الفطر. فيه خمس خلال خلق الله فيه آدم وأهبط الله فيه آدم إلى الأرض وفيه توفى الله آدم وفيه ساعة لا يسأل الله فيها العبد شيئا إلا أعطاه ما لم يسأل حراما وفيه تقوم الساعة ما من ملك مقرب ولا سماء ولا أرض ولا رياح ولا جبال ولا بحر إلا وهن يشفقن من يوم الجمعة.» و زهیر بن محمّد بن متابعه شده وطبرانی، المعجم الکبیر (ج۵ص۳۳) / ابونعیم، معرفة الصحابه (ش۱۶۵۷) از طریق (عبد الله بن محمّد بن المغيرة وبکر بن بکار) روایت کرده‌اند: «ثنا عمرو بن ثابت عن عبد الله بن محمّد بن عقيل ... .» اما رجال امام احمد بن حنبل اینگونه است که: أبو عامر عبد الملك بن عمرو العقدی: «رجال صحیحین» می‌باشد. زهير بن محمّد التميمى العنبرى: «رجال صحیحین» بوده فقط روايت شاميان از وي «ضعيف» وروايت ديگران از وي «صحيح» مي‌باشد [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۳ص۳۴۸) و تقريب التهذيب (ش۲۰۴۹)] وراوی او در این حدیث غیرشامی بوده لذا اين اسنادش «مقبول» است. عبدالله بن محمّد بن عقيل: مختلفٌ فيه بوده واحاديثش نزد ما «حسن» می‌باشد؛ چنانکه امامان بخاري واحمد بن حنبل وابن راهويه وحميدي وترمذي وحاکم وذهبي وعجلي وابن عبدالبر هم احاديثش را مقبول و مقارب دانسته‌اند وامامان يحيي القطان و عبدالرحمن بن مهدي هم از وي روايت کرده وآنان جز از ثقات روایت نمی‌کرده‌اند لذا امام ابن حجر در تقريب مي‌گويد: «صدوقٌ في حديثه لين و يقال تغير بأخرة» وامام ذهبي هم احاديثش را در درجه‌ي «حسن» دانسته ومي‌گويد: احاديثش به درجه صحّت واحتجاج نمي‌رسد. [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۶ص۱۳) / ابن حجر، تقريب التهذيب (ش۳۵۹۲) ولسان المیزان (ج۱ص۱۴) / ذهبي، المغني في الضعفاء (ش۳۳۳۷) / ذهبي، سير اعلام النبلاء (ج۶ص۲۰۵) / عجلي، معرفة الثقات (ج۲ص۵۷)]. عبد الرحمن بن يزيد الأنصاري: «رجال صحیح» است. أبي لبابة بن عبد المنذر: صحابی جلیل بوده ولذا اسناد این روایت هم «حسن» می‌باشد. وامام البوصیری هم گفته است: «هذا اسنادٌ حسنٌ» [البوصیری، مصباح الزجاجة (ج۱ص۲۰۴)] وامام منذری هم گفته است: «فیه عبد الله بن محمد بن عقيل وهو ممن احتجّ به أحمد (بن حنبل) وغيره وبقية رواته ثقاتٌ مشهورون» [منذری، الترغیب والترهیب (ج۱ص۲۸۱)] [۲۷] نووی، شرح النووي على مسلم، ۶/۱۴۲.

(۱-۳-۳) عید بودن جمعه

پیامبر خدا ج روز جمعه را روز عید معرفی کرده تا مسلمانان در آن شاد و مسرور باشند و به نظافت و عبادت مشغول شوند، و حتّی پیامبر ج توصیه فرموده در این روز، روزۀ مستحبی گرفته نشود مگر اینکه قبل و بعدش شخص روزه گرفته باشد، و این حاکی از آن است تا مسلمان با خانواده‌اش و اطرافیانش اوقات خوب و پرشعفی داشته باشد و بیشتر صلۀ رحم بجا آورد. از آنجائیکه روز جمعه سرور روزها و پربرکترین روز در نزد حق تعالی است باید توجه داشت اگرچه گناه در هر حال و موقعیتی حرام، نکوهیده و مذموم است ولی شایسته است در روزی که روز شادی و عبادت است، در روزی که بزرگترین و والاترینِ أیّام می‌باشد انسان از گناه بپرهیزد و خصوصاً مجالس شادی و خوشی خود را کاملاً مشروع و خالی از هر معصیتی در این روز بزرگ انجام دهد تا باشد که خداوند به لطف خود و برکت این روز شادی وی را افزون، ماندگار و پرخیر قرار دهد. ابوهریرهس روایت کرده است: «سمعتُ رسولَ اللهِ ج يقول: إِنَّ يَوْمَ الْجُمُعَةِ يَوْمُ عِيدٍ فَلَا تَجْعَلُوا يَوْمَ عِيدِكُمْ يَوْمَ صِيَامِكُمْ إِلَّا أَنْ تَصُومُوا قَبْلَهُ أَوْ بَعْدَهُ.» [۲۸] «از پیامبر خدا ج شنیدم که می‌فرمود: روز جمعه روز عید است و روز عید را روزِ روزه گرفتن قرار ندهید مگر اینکه قبل و یا بعد آن را روزه گرفته باشید.» [۲۹]

و نیز عبدالله‌ بن عباسب روایت کرده است: «قال رسول الله ج: يَا مَعْشَرَ الْمُسْلِمِينَ! إِنَّ هَذَا يَوْمٌ جَعَلَهُ اللَّهُ عِيدًا الْمُسْلِمِينَ فَاغْتَسِلُوا فيهِ مِن الماء وَمَنْ كَانَ عِنْدَهُ طِيبٌ فَلَا يَضُرُّهُ أَنْ يَمَسَّ مِنْهُ وعَليكُم بِهذا السِّواك.» [۳۰] «پیامبر خدا ج فرمودند: ای جماعت مسلمان! این روز (جمعه) روزیست که خداوند آن‌را عیدِ مسلمانان قرار داده پس با آب خود را بشویید و هر کس (عطر یا مادۀ) خوشبوکننده‌ای دارد ضرری ندارد که آن را استعمال کند و باشد بر شما استفاده از این سواک.»

[۲۸] (صحیح): اسحاق بن راهويه، المسند (ش۲۳۷) / ابن حبان (ش۳۶۱۰) / طبرانی، مسند الشامیین (ج۳ص۳۷۰) / عبدالرزاق، المصنف (ج۱ص۳۸۵وج۴ص۲۸۰) / بزار (ش۹۷۱۱) / مسند الحارث (ش۱۳۶) / ابن ابی شیبة، (ج۲ص۳۰۲) / ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج۱۹ص۲۴۳) از طريق (جرير بن عبدالحميد وإبراهيم بن عبد الحميد ومعتمر بن سليمان ومعمر بن راشد وزائدة بن قدامة) روايت کرده‌اند: «عن عبد الملك بن عمير عن رجل من بني الحارث بن كعب يقال له: أبو الأوبر (زياد بن النضر) قال: كنت قاعدا عند أبي هريرة إذ جاء رجل فقال: إنك نهيت الناس عن صيام يوم الجمعة قال: ما نهيت الناس أن يصوموا يوم الجمعة ولكني سمعت رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول: لاتصوموا يوم الجمعة فإنه يوم عيد إلا أن تصلوه بأيام.» وابوالاوبر هم متابعه شده واحمد، المسند (ش۱۰۸۹۰و۸۰۲۵) / ابن خزيمه (ش۲۱۶۱) / اسحاق بن راهويه، المسند (ش۵۲۴) / طبراني، مسند الشاميين (ش۱۹۹۹) / بيهقي، الشعب الايمان (ش۳۸۶۷) / ابن عساکر، تاريخ دمشق (ج۲۶ص۸۹) / ابواحمد الحاکم، الأسامي والكنى (ج۲ص۱۰۶) / حاكم، المستدرک (ش۱۵۹۵) / طحاوي، شرح معاني الآثار (ج۲ص۸۹) / ابوبکر شيباني، الآحاد و المثاني (ش۲۵۱۲) از طريق (عبدالرحمن بن مهدي وحماد بن خالد و عبدالله بن وهب و زيد بن الحباب و اسد بن موسي) روايت کرده اند: «عن معاوية بن صالح عن أبي بشر عن عامر بن لدين الأشعري عن أبي هريرة قال: سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول: ... .» ورجال اسحاق بن راهويه «رجال صيحيحين» مي‌باشد جز زياد بن النضرالحارثي ابوالاوبر که: امام يحيي بن معين گفته است: «ثقةٌ» وامام ابن حبان وي را در «ثقات» آورده است وامام ابن حبان هم حديثش را «تصحيح» نموده است وامام ذهبي هم مي‌گويد: «مدنيٌ تابعيٌ لايعرف» ليکن امام حسيني گفته است: «هو معروفٌ ولكنه مشهورٌ بكنيته اكثر من اسمه» [ابن حبان، الثقات (ج۴ص۲۵۷) / ذهبي، المغني (ش۲۲۵۸) / ابن عساکر، تاريخ دمشق (ج۱۹ص۲۴۲) / ابن حجر، تعجيل المنفعة بزوائد رجال الأئمة الأربعة (ص۱۴۱)] لذا اسنادش «صحيح» است. وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «هذا حدیثٌ صحیح الاسناد» وامام منذری هم گفته است: «اسنادٌ حسنٌ» [حاکم، المستدرک (ش۱۵۹۵) / منذری، الترغیب والترهیب (ج۲ص۸۱)] [۲۹] منظور از عدم روزه گرفتن روزه‌های مستحبی است؛ چرا که مسلمان موظف به انجام فرائض خود می‌باشد و حکم قضای روزه‌های گذشته نیز در این روز بدون هیچ قید و شرطی جایز می‌باشد؛ زیرا اهمال در واجبات آفت دارد. [۳۰] (صحيح): ابن ماجه (ش۱۰۹۸) / طبراني، المعجم الاوسط (ج۷ص۲۳۰) والمعجم الصغير (ج۲ص۵۰) و من طريقه ابونعيم، اخبار اصفهان (ج۷ص۴۱۸) / اسلم بن سهل، تاريخ واسط (ص۲۳۰) از طريق (عمار بن خالد الواسطي) روايت کرده اند: «حدثنا علي بن غراب عن صالح بن أبي الأخضر عن الزهري عن عبيد بن السباق عن ابن عباس قال: قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: إن هذا يوم عيد ... .» ليکن صالح بن أبي الأخضر اليمامى «ضعيف الحديث» است [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۴ص۳۸۰) و تقريب التهذيب (ش۲۸۴۴)] و همچنين على بن غراب الفزارى: امامان احمد بن حنبل و نسايي و ابن حجر مي‌گويند: «يدلس» و عنعنه کرده است [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۷ص۳۷۱) و تقريب التهذيب (ش۴۷۸۳)] اما متابعه شده اند وعبدالرزاق (ج۳ص۱۹۷) روايت نموده است: «عبد الرزاق عن معمر عن الزهري قال: أخبرني من لاأتهم: عن أصحاب النبي (صلى الله عليه و سلم) أنهم سمعوا رسول الله صلى الله عليه و سلم في يوم جمعة من الجمع وهو على المنبر يقول: يا معشر المسلمين إن هذا يوم جعله الله عيدا للمسلمين فاغتسلوا فيه من الماء ومن كان عنده طيب فلا يضره أن يمس منه وعليكم بهذا السواك.» و هرچند کسيکه زهري از وي روايت نموده مشخص نيست، اما امام مالک آن را از زهري روايت کرده و مشخص کرده که (عبيد بن سباق) است و مالک، الموطأ (ش۲۱۳) / ومن طريقه شافعي، المسند (ش۲۶۸) / ابن ابي شيبه، المصنف (ج۲ص۶) / مروزي، الجمعة وفضلها (ش۳۲) / عبدالله بن وهب، الموطأ (ش۱۹۷) از طريق (ابن شهاب زهري) روايت کرده اند: «عن ابن شهاب عن عبيد بن السباق: أن النبي (صلى الله عليه و سلم) قال في جمعة من الجمع: يا معشر المسلمين إن هذا يوم جعله الله عيدا للمسلمين فاغتسلوا ومن كان عنده طيب فلا يضره أن يمس منه وعليكم بالسواك.» و هرچند که امام مالک اين روايت را از زهري از عبيد بن سباق به صورت «مرسل» نقل کرده اما ديديم که معمر بن راشد آن را «وصل» نموده است: «عن معمر عن الزهري قال أخبرني من لاأتهم عن أصحاب النبي أنهم سمعوا رسول الله ج... .» و معمر بن راشد «امام و ثقة» بوده وزيادي «ثقة» هم مقبول است. و همچنين چون تمامي صحابه (عدول) هستند لذا مبهم بودن صحابي موجب تضعيف حديث نمي‌گردد. و مالک و معمر وابن شهاب زهري و عبيد بن سباق هم «رجال صحيحين» مي‌باشند. البته بايد اشاره کنيم که طبراني در المسند الشاميين (ش۱۸۲۴) صحابه را مشخص کرده است: «حدثنا إبراهيم بن محمّد بن عرق ثنا عمرو بن عثمان ومحمّد بن مصفى قالا ثنا محمّد بن حرب عن الزبيدي عن الزهري أخبرني من لا أتهم عن أبي سعيد الخدري أن رسول الله صلى الله عليه و سلم قال في جمعة من الجمع ... .» اما قابل استناد نیست چرا که ابراهيم بن محمّد بن عرق الحمصي: امام ذهبی گفته است: «غیرُ معتمدٍ» [هیثمی، مجمع الزوائد (ج۲ص۲۹۵)].

(۱-۳-۴) مُردن در روز جمعه

از فضائل بس والای روز جمعه فضیلتِ مُردن در روز جمعه می‌باشد که بنابر فرمودۀ رسول اکرم ج از فتنه و عذاب قبر نجات می‌یابد و این عفو و لطف بزرگ شاملش می‌گردد. عبدالله ‌بن عمرو بن عاصب روایت کرده است: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِج مَنْ مَاتَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ أَوْ لَيْلَةَ الْجُمُعَةِ وُقِيَ فِتْنَةَ الْقَبْرِ.» [۳۱] «پیامبر خدا ج فرمودند: هر کس در روز یا شب جمعه بمیرد از فتنۀ قبر نجات می‌یابد.»

البته در فضیلت مُردن در روز جمعه روایات جعلی و دروغین و مُنکری بیان شده‌اند که بیانگر این می‌باشند که مُردن در روز جمعه ثواب یک شهید را دارد و یا شخص با قاطعیت وارد بهشت می‌شود که در اساس این احادیث هیچ سندیتی ندارند و قابل احتجاج نمی‌باشند. [۳۲]

[۳۱] (حسن): این روایت از طریق عبدالله بن عمرو بن العاص وابوهریره و انس بن مالک وزید بن اسلم و ابن شهاب الزهری ومطلب بن عبدالله از رسول الله ج روایت گردیده است: اما طریق عبدالله بن عمرو بن العاصب: احمد، المسند (ش۷۰۵۰و۶۶۴۶) و من طریقه عبدالله بن احمد، السنة (ش۱۴۷۰) / عبد بن حمید، المسند (ش۳۲۳) / طبرانی، المعجم الکبیر (ج۱۴ص۱۲۸) / مروزی، الجمعة وفضلها (ش۱۱) / بیهقی، اثبات عذاب القبر (ش۱۵۶) / ابن عساکر، تعزية المسلم عن أخيه (ش۱۰۶و۱۰۷) / عبد بن حمید، المسند (ش۳۲۳) / خطیب بغدادی، تاریخ بغداد (ج۱۷ص۶۴) از طریق (إبراهيم بن أبي العباس وسریج بن نعمان و كثير بن السري العسقلاني ویزید بن هارون وداود بن رشيد وحسن بن يوسف وسليمان بن آدم) روایت کرده‌اند: «حدثنا بقية بن الولید حدثني معاوية بن سعيد التجيبي سمعت أبا قبيل المصري يقول سمعت عبد الله بن عمرو بن العاص يقول قال رسول الله ج: من مات يوم الجمعة أو ليلة الجمعة وقي فتنة القبر.» وبقیة بن الولید هم متابعه شده وطبرانی، المعجم الکبیر (ج۲۰ص۱۴۵) والمعجم الاوسط (ج۳ص۲۶۸) روایت کرده است: «حدثنا بكر قال نا محمّد بن أبي السري العسقلاني قال نا الوليد بن مسلم قال نا معاوية بن سعيد التجيبي ... .» وابوقبیل المصری هم متابعه شده وترمذی (ش۱۰۷۴) / مروزی، الجمعه و فضلها (ش۱۲) / ابن عساکر، تعزية المسلم عن أخيه (ش۱۰۸) / ابوطاهر السلفی، الطیوریات (ش۵۹۶) / بیهقی، اثبات عذاب القبر (ش۱۰۸) / عبدالرزاق، المصنف (ج۳ص۲۶۹) / طحاوی، شرح مشکل الآثار (ج۱ص۱۴۴) / حکیم الترمذی، نوادر الأصول في معرفة أحاديث الرسول (ش۱۵۲۶) / طوسی، المستخرج علی ترمذی (ج۲ص۳۳) از طریق (سعيد بن أبي هلال و ابن جریج) روایت کرده‌اند: «عن ربيعة بن سيف الإسكندراني عن عياض بن عقبة الفهري عن عبد الله بن عمرو قال: سمعت النبي صلى الله عليه وسلم يقول: من مات يوم الجمعة وقاه الله فتنة القبر.» اما رجال احمد «ثقة ومشهور ومترجم» در تهذیب هستند فقط: معاوية بن سعيد بن شريح بن عزرة التجيبى: امام ابن حبان وي را در «ثقات» آورده است وامام ذهبی گفته است: «وُثِّق» وامام ابن حجر هم می‌گوید: «مقبولٌ» وامام ابن یونس گفته است: «كان يكتب في ديوان الجند بمصر» وجمعی از (ثقات) هم از وی روایت کرده‌اند وامام بخاری هم گفته است: «سمع أبا قبيل ويزيد بن أبي حبيب. وروى عنه: بقية (بن الولید)» ووي را جرحي نکرده وگفته است: «كل من لم أبين فيه جرحه فهو على الاحتمال وإذا قلت فيه نظر فلا يحتمل.» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۱۰ص۲۰۶) وتقریب التهذیب (ش۶۷۵۷) / ذهبی، الکاشف (ش۵۵۲۱) / بخاری، التاریخ الکبیر (ج۷ص۳۳۴) / مزي، تهذيب الکمال (ج۱۸ص۲۶۴)] لذا «حسن الحدیث» بوده و اسناد روايت هم «حسن» می‌گردد. باید اشاره کنیم که گفته‌اند: این حدیث، موقوف هم روایت شده است وبیهقی، اثبات عذاب القبر (ش۱۵۷) روایت کرده است: «أخبرنا أبو عبد الله سعيد قالا ثنا أبو العباس نا محمّد نا عثمان بن صالح ثنا ابن وهب أخبرني ابن الهيعة عن سیار بن عبد الرحمن الصدفي أن عبد الله بن عمرو بن العاص كان يقول: من توفي يوم الجمعة أو ليلة الجمعة وقي الفتان» اما خللی در روایت مرفوع ایجاد نمی‌کند چرا که اوّلاً: اسناد دو روایت مختلف بوده که نشان می‌دهد عبدالله بن عمرو بن العاصب هم به آن فتوی داده و گاهی هم روایت پیامبر ج را نقل کرده است وثانیاً: چون این قول محل اجتهاد در آن نیست، لذا حکم رفع را دارد. اما طریق ابوهریرهس: ابوحنیفة، المسند بروایة حفصکی (ش۱۴۲) روایت کرده است: «عن الهیثم (بن حبیب) عن الحسن عن ابی هریره قال قال رسول الله ج: من مات يوم الجمعة وقی من عذاب القبر.» اما این اسناد «ضعیف» است چرا که اوّلاً: امام ابوحنیفه در روایت حدیث «ضعیف» بوده وامامان بخاري ومسلم وابن عدي وابونعيم اصفهاني ودارقطني وابن حبان وابن الجوزي وابن عبدالحق وسفيان ثوري ونسايي وعبدالله بن مبارک وابن شاهين واحمد حنبل وابن سعد وروايتي از يحيي بن معين وحاکم نيشابوري وي را «ضعيف» دانسته‌اند [براي مشاهده اقوال محدثين در مورد امام ابوحنيفه/ به کتاب سلسلة الأحاديث الضعيفة والموضوعة وأثرها السيئ في الأمة (ج۱ص۶۶۱) از شيخ آلباني/ مراجه گردد و چون وي تمامي نظرات را آورده است لذا به خاطر ترک تطويل از آوردن آن خوداري مي‌نماييم.] وثانیاً: امام ترمذي گفته است: «لم يسمع الحسن من أبي هريرة هكذا قال: أيوب ويونس بن عبيد وعلي بن زيد» [ترمذي (ش۲۸۸۹)]. اما طريق انس بن مالكس: دو طریق دارد؛ طریق اوّل: ابويعلي، المسند (ش۴۱۱۳) ومن طریقه ابن عدی، الکامل فی الضعفاء (ج۷ص۹۲) روايت كرده است: «حدثنا أبو معمر إسماعيل بن إبراهيم حدثنا عبد الله بن جعفر عن واقد بن سلامة عن يزيد الرقاشي عن أنس بن مالک قال: رسول الله (صلى الله عليه و سلم): من مات يوم الجمعة وقي عذاب القبر.» اما اين طریق «واهی» است چرا که اوّلاً: يزيد بن ابان الرقاشي است «ضعيف الحديث» است. [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱۱ص۳۰۹) / ابن حجر، تقريب التهذيب (ش۷۶۸۳)] وثانياً: واقد بن سلامة: امام ابن حجر گفته است: «ضعفوه» وامام بخاری گفته است: «روى الليث عن بن عجلان عن واقد بن سلامة لم يصح حديثه» وامامان ابن الجارود و عقیلی هم وی را در «الضعفاء» آورده‌اند وامام ابن حبان گفته است: «منكر الحديث على قلة روايته يأتي بأشياء موضوعة عن أقوام ضعفاء فلا يتهيأ إلزاق القدح به دونهم بل التنكب عن روايته عن الاحتجاج اوّلى» [ابن حجر، لسان المیزان (ج۶ص۲۱۵) / ابن حبان، المجروحین (ج۲ص۳۴۴)]. طريق دوّم: ضياء المقدسی، المنتقى من مسموعات مرو (ش۱۶۷) روایت کرده است: «أخبرنا محمّد بن علي بن الحسين الجناخاني البلخي، حدثني الحسن بن العلاء بن القاسم ثنا أحمد بن يزيد الكوفي ثنا يوسف بن عطية عن ثابت البناني عن أنس رضي الله عنه، أن النبي ج قال: من مات يوم الجمعة أو ليلة الجمعة وقي عذاب القبر» اما این روایت «واهی» است چرا که يوسف بن عطية بن باب الصفار: امامان يحيي بن معين وابوداود گفته‌اند: «ليس بشىء» وامام بخاری گفته است: «منکرالحدیث» وامامان نسایی ودارقطنی ودولابی وابن حجر گفته‌اند: «متروکٌ» وامام ابن عدی گفته است: «عامة حديثه مما لايتابع عليه» وامام ابن حبان گفته است: «يقلب الأخبار ويلزق المتون الموضوعة بالأسانيد الصحيحة لايجوز الإحتجاج به» وامام حاکم نیشابوری گفته است: «روى عن ثابت أحاديث مناكير» وامامان ابوحاتم وابوزرعه وساجی وعجلی گفته‌اند: «ضعیف الحدیث» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱۱ص۴۱۸) و تقريب التهذيب (ش۷۸۷۳)]. اما طریق زید بن اسلم: ابن عساکر، تعزیة المسلم عن اخیه (ش۱۱۰) روایت کرده است: «أخبرنا أبي رحمة الله أنا أبو طالب بن البناء أنبا أبو الحسين بن الأبنوسي أنبا أبو الحسن الدار قطنى نا أبو الأسود عبد الله بن موسى عن بشر بن فاف نا أبو نعيم نا خارجه بن مصعب عن زيد بن أسلم عن قال رسول الله (صلی الله علیه وسلم): من مات ليلة الجمعة أو يوم الجمعة وقي فتنة القبر.» اما این اسناد «واهی» است چرا که خارجة بن مصعب: «متروک الحديث» و «مدلس از انسانهاي کذاب» بوده است. [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۳ص۷۶) / ابن حجر، تقريب التهذيب (ش۱۶۱۲) / ذهبي، الکاشف (ش۱۳۰۳)]. اما طریق ابن شهاب الزهری: عبدالرزاق، المصنف (ج۳ص۲۶۹) روایت کرده است: «عن بن جريج عن رجلٍ عن بن شهاب أن النبي صلى الله عليه و سلم قال من مات ليلة الجمعة أو يوم الجمعة بريء من فتنة القبر أو قال وقى فتنة القبر وكتب شهيداً.» اما این روایت «واهی» است چرا که اوّلاً: ابن شهاب تابعی است وثانیاً: راوی آن «مبهم» است: «عن رجلٍ». اما طریق مطلب بن عبدالله الحنطب: عبدالرزاق، المصنف (ج۳ص۲۶۹) روایت کرده است: «عن بن جريج عن رجل عن المطلب بن عبد الله بن حنطب عن النبي ج مثله.» اما این روایت «واهی» است چرا که اوّلاً: مطلب بن عبدالله تابعی است وثانیاً: راوی آن «مبهم» است: «عن رجلٍ». [۳۲] از جمله این احادیث: الف): انس بن مالکس روایت کرده است: «لاينجو من ضغطة القبر إلا شهيد أو مصلوب أو من مات يوم الجمعة أو ليلة الجمعة». (موضوع): ابن عساکر، تعزیة المسلم عن اخیه (ش۱۰۹) روایت کرده است: «أنبأنا أبو محمّد إسماعيل بن أبي القاسم وحدثنا أبي عنه أنبا عمر بن أحمد بن عمر نا محمّد بن أحمد بن علي انا الحسين بن موسى بن محمويه ثنا يوسف ابن محمّد نا محمّد بن محمّد بن نوح نا نصر بن الأصبغ نا الحسين بن علوان عن أبان بن أبي عياش عن أنس بن مالك قال قال رسول الله لاينجو من ضغطة القبر إلا شهيد أو مصلوب أو من مات يوم الجمعة أو ليلة الجمعة.» اما این روایت «موضوع» است چرا که اوّلاً حسين بن علوان بن قدامة الكلبى ابوعلي: امامان يحيي بن معين وابن ابي حاتم گفته‌اند: «کذّابٌ» و امام ابن حبان هم گفته است: «كان يضعُ الحديث على هشام وغيره وضعاَ» وامام صالح بن جزره هم گفته است: «كان يضعُ الحديث» وامام ازدي هم گفته است: «كذابٌ خبيثٌ» و امامان ابوحاتم ونسايي ودارقطني مي‌گويند: «متروکٌ» وامام علي بن المديني گفته است: «ضعيف جداً» [ابن حجر، لسان الميزان (ج۲ص۳۰۰) / خطیب بغدادی، تاریخ بغداد (ج۸ص۶۲)] وثانياً: أبان بن أبى عياش هم «متروک الحديث است» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱ص۹۷) و تقريب التهذيب (ش۱۴۲) / ذهبي، ميزان الاعتدال (ج۱ص۱۰)] وثالثاً: هر انساني، فشار قبر را دارد وعلی بن الجعد، المسند (ش۱۵۴۸) / احمد، المسند (ش۲۴۲۸۳و۲۴۶۶۳) / ابن حبان (ش۳۱۱۲) / اسحاق بن راهويه، المسند (ش۱۱۱۴) / بیهقی، اثبات عذاب القبر (ش۱۰۷) / هیثمی، بغية الباحث عن زوائد مسند الحارث (ش۲۷۹) / طبری، تهذیب الآثار (ش۳۲۸) / ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج۴۳ص۱۷۸) / طحاوی، شرح مشکل الآثار (ج۱ص۱۴۴) از طريق (شعبة بن الحجاج) روايت كرده‌اند: «أنا شعبة عن سعد بن إبراهيم قال سمعت نافعا يحدث عن (صفیة بنت ابی عبید) امرأة عبدالله بن عمر عن عائشة قالت عن النبي ج قال: إن للقبر ضغطةٌ ولو نجا أو سلم أحدٌ منها لنجا سعدُ بن معاذ.» و رجال علی بن الجعد «رجال صحیحین» بوده واسنادش هم «صحیح» است. بايد اشاره كنيم كه در بعضی از طرق امام شعبة بن الحجاج، به جای (صفية امرأة بن عمر)، لفظ (انسانٌ) آمده است و در بعضی طرق هم افتاده است اما در طریق امام علی بن الجعد واضح شده است. ب): «من مات يوم الجمعة كتب له أجر شهيد ووقي فتنة القبر.» (منکر): این روایت از جابر بن عبدالله و بعضی از صحابه از رسول الله ج روایت گردیده است: اما طریق بعضی از صحابهس: ابن عساکر، تعزیة المسلم عن اخیه (ش۱۱۱) روایت کرده است: «أنبا أبو عبد الله الفراوى وحدثنا العمري انا أبو محمّد السرنجي أنا أبو جعفر الرداني ثنا حميد بن زنجويه نا أبو الأسود (نضر بن عبدالله) حدثنى ابن لهيعة عن عياش يعنى ابن عباس القتبانى عن عيسى بن موسى عن أناس من جيران رسول الله قال: من مات يوم الجمعة كتب له أجر شهيد ووقي فتنة القبر.» اما این اسناد «منکر» است چرا که اوّلاً: عبدالله بن لهیعه دچار «اختلاط» شده است [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۵ص۳۷۳) و تقريب التهذيب (ش۳۵۶۳)] وثانیاً: کسب ثواب شهادت، توسط کسبِ انسان ایجاد می‌گردد و با نیت وی می‌باشد؛ اما مردن در روزجمعه، ربطی به فعل انسان ندارد که ثوابی برای آن درنظر گرفته شود. اما طريق جابر بن عبداللهب: ابونعيم، حلیة الاولیاء (ج۳ص۱۵۵) روایت کرده است: «حدثنا عبد الرحمن بن العباس الوراق ثنا أحمد بن داود السجستاني ثنا الحسن بن سوار أبو العلاء ثنا عمر بن موسى بن الوجيه عن محمّد بن المنكدر عن جابر بن عبدالله قال قال رسول الله (صلى الله عليه و سلم): من مات يوم الجمعة أو ليلة الجمعة أجير من عذاب القبر وجاء يوم القيامة عليه طابع الشهداء.» اما این اسناد «موضوع» است چرا که عمير بن موسى بن وجيه: امام هيثمي گفته است: «هو وضّاعٌ» وامام ابن عدي هم گفته است: «هو ممن يضعُ الحديث متناً واسناداً» وامام يحيي بن معين گفته است: «كذّابٌ ليس بشيء؛ ليس بثقة» وامام ابوحاتم رازي گفته است: «كان يضعُ الحديث» وامام بخاري گفته است: «منکرُالحديث» وامام ابوداود گفته است: «ليس بشيء يروي عن قتادة وسماك مناكيرٌ» وامامان نسايي ودارقطني گفته اند: «متروک الحديث» [هيثمي، مجمع الزوائد (ج۸ص۱۴) / ابن حجر، لسان الميزان (ج۴ص۳۳۲) / ابن عدي، الکامل (ج۵ص۹)]. اما طریق ابن شهاب الزهری: عبدالرزاق، المصنف (ج۳ص۲۶۹) روایت کرده است: «عن بن جريج عن رجلٍ عن بن شهاب أن النبي صلى الله عليه و سلم قال من مات ليلة الجمعة أو يوم الجمعة بريء من فتنة القبر أو قال وقى فتنة القبر وكتب شهيداً.» اما این روایت «واهی» است چرا که اوّلاً: ابن شهاب تابعی است وثانیاً: راوی آن «مبهم» است: «عن رجلٍ». اما طریق مطلب بن عبدالله الحنطب: عبدالرزاق، المصنف (ج۳ص۲۶۹) روایت کرده است: «عن بن جريج عن رجل عن المطلب بن عبد الله بن حنطب عن النبي صلى الله عليه و سلم مثله.» اما این روایت «واهی» است چرا که اوّلاً: مطلب بن عبدالله تابعی است وثانیاً: راوی آن «مبهم» است: «عن رجلٍ». ج) امام باقرس گفته است: «قال رسول الله ج: من مات يوم الجمعة أو ليلة الجمعة أدخله الله الجنة البتة.» (موضوع): ابن عساکر، تعزیة المسلم عن اخیه (ش۱۱۲) روایت کرده است: «أخبرنا أبو أسحاق إبرهيم بن طاهر بن بركات وأبو القاسم الحسين بن الحسن قراءة عليه مفرقة قالا أنا أبو القاسم بن أبي العلاء أنا أبو الحسن محمّد بن محمّد بن الروزبهان أنا على بن الفضل بن إدريس نا جعفر بن محمّد نا محمّد بن عبيد الكندي نا الحسين بن علي اللؤلؤي نا أحمد بن صبيح عن حسين ابن علوان عن سعد بن طريف عن أبي جعفر محمّد بن علي قال قال رسول الله (صلی الله علیه وسلم): من مات يوم الجمعة أو ليلة الجمعة أدخله الله الجنة البتة.» اما این اسناد «موضوع» است چرا که اوّلاً: ابوعلی حسين بن علوان بن قدامة الكلبى: امامان يحيي بن معين وابن ابي حاتم گفته‌اند: «کذّابٌ» وامام ابن حبان هم گفته است: «كان يضعُ الحديث على هشام وغيره وضعاَ» وامام صالح بن جزره هم گفته است: «كان يضعُ الحديث» وامام ازدي هم گفته است: «كذابٌ خبيثٌ» وامامان ابوحاتم ونسايي ودارقطني مي‌گويند: «متروکٌ» وامام علي بن المديني گفته است: «ضعيف جداً» [ابن حجر، لسان الميزان (ج۲ص۳۰۰) / خطیب بغدادی، تاریخ بغداد (ج۸ص۶۲)] وثانیاً: سعد بن طريف الاسکاف الکوفی: امام ابن حبان گفته است: «یضعُ الحدیث» وامام هیثمی گفته است: «اتهم بالوضع» وامام یحیی بن معین گفته است: «لیس بشیء؛ لايحل لأحد أن يروى عنه» وامام ابوحاتم گفته است: «ضعیف الحدیث؛ منکر الحدیث» وامامان نسایی ودارقطنی و ازدی وابن حجر گفته‌اند: «متروک الحدیث» وامام فسوی هم گفته است: «لايكتب حديثه إلا للمعرفة» وامام ذهبی هم گفته است: «واه» وامام بخاری گفته است: «لیس بالقوی» وامامان ابوداود و ترمذی و عمرو بن علی گفته‌اند: «ضعیفٌ» وامام ابن عدی گفته است: «ضعیف جداً» [هیثمی، مجمع الزوائد (ج۱ص۲۵۱) / ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۳ص۴۷۳) و تقریب التهذیب (ش۲۲۴۱) / ذهبی، الکاشف (ش۱۸۳۱)].

(۱-۳-۵) جمعه یوم المزید و روز ملاقات با خداوند در روز قیامت

أنس بن مالکس روایت کرده است: «أن رسول الله ج قال: أَتَانِي جِبْرِيلُ بِمِثْلِ الْمِرْآةِ الْبَيْضَاءِ فِيهَا نُكْتَةٌ سَوْدَاءُ، قُلْتُ: يَا جِبْرِيلُ: مَا هَذِهِ؟ قَالَ: هَذِهِ الْجُمُعَةُ، جَعَلَهَا اللَّهُ عِيدًا لَكَ وَلأُمَّتِكَ، فَأَنْتُمْ قَبْلَ الْيَهُودِ، وَالنَّصَارَى، فِيهَا سَاعَةٌ لا يُوَافِقُهَا عَبْدٌ يَسْأَلُ اللَّهَ فِيهَا خَيْرًا إِلا أَعْطَاهُ إِيَّاهُ، قَالَ: قُلْتُ: مَا هَذِهِ النُّكْتَةُ السَّوْدَاءُ؟، قَالَ: هَذَا يَوْمُ الْقِيَامَةِ، تَقُومُ فِي يَوْمِ الْجُمُعَةِ، وَنَحْنُ نَدْعُوهُ عِنْدَنَا الْمَزِيدَ، قَالَ: قُلْتُ: مَا يَوْمُ الْمَزِيدِ؟ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ جَعَلَ فِي الْجَنَّةِ وَادِيًا أَفْيَحَ، وَجَعَلَ فِيهِ كُثْبَانًا مِنَ الْمِسْكِ الأَبْيَضِ، فَإِذَا كَانَ يَوْمُ الْجُمُعَةِ يَنْزِلُ اللَّهُ فِيهِ، فَوُضِعَتْ فِيهِ مَنَابِرُ مِنْ ذَهَبٍ لِلأَنْبِيَاءِ، وَكَرَاسِيُّ مِنْ دُرٍّ لِلشُّهَدَاءِ، وَيَنْزِلْنَ الْحُورُ الْعِينُ مِنَ الْغُرَفِ فَحَمِدُوا اللَّهَ وَمَجَّدُوهُ، قَالَ: ثُمَّ يَقُولُ اللَّهُ: اكْسُوا عِبَادِي، فَيُكْسَوْنَ، وَيَقُولُ: أَطْعِمُوا عِبَادِي، فَيُطْعَمُونَ، وَيَقُولُ: اسْقُوا عِبَادِي، فَيُسْقَوْنَ، وَيَقُولُ: طَيَّبُوا عِبَادِي فَيُطَيَّبُونَ، ثُمَّ يَقُولُ: مَاذَا تُرِيدُونَ؟ فَيَقُولُونَ: رَبِّنَا رِضْوَانَكَ، قَالَ: يَقُولُ: رَضِيتُ عَنْكُمْ، ثُمَّ يَأْمُرُهُمْ فَيَنْطَلِقُونَ، وَتَصْعَدُ الْحُورُ الْعِينُ الْغُرَفَ، وَهِيَ مِنْ زُمُرُّدَةٍ خَضْرَاءَ، وَمِنْ يَاقُوتَةٍ حَمْرَاءَ» [۳۳].

«جبرئیل به نزد من آمد، در حالی که در دستش چیزی را حمل می‌کرد، که مثل آئینۀ سفید بود و در آن (چیزی) مانند یک لکۀ سیاه دیده می‌شد، گفتم: این چیست در دستت، ای جبرئیل؟ فرمود: این جمعه است که خداوند آن را برای تو و أمّتت عید قرار داده و شماها بر یهودیان و مسیحیان أولی هستید، و در این روز لحظه‌ای وجود دارد که بنده‌ای که در این زمان خیری از خداوند خواسته، با آن موافقت نکرده (و در این زمان دعا نکرده) مگر خداوند به وی خواهد داد، گفتم: این لکۀ سیاهی چیست؟ فرمود: این روز قیامت است که در روز جمعه برپا می‌شود و ما در نزد خود به آن "یوم المزید" می‌گوئیم، گفتم: "یوم المزید" چیست؟ فرمود: خداوند در بهشت دشتی پهناور قرار داده و در (کف) آن ریگ‌هایی از مشک سفید است و وقتی روز جمعه فرا می‌رسد، خداوند بر آن فرود می‌آید و در آن منبرهایی از طلا برای پیامبران و صندلی‌هایی از دُر برای شهداء قرار داده می‌شود و حوری‌ها از اتاق‌هایشان پایین می‌آیند و (بهشتیان) خداوند را سپاس و تمجید می‌کنند، جبرئیل گفت: خداوند می‌فرماید: بندگانم را بپوشانید و آن‌ها پوشیده می‌شوند، و می‌فرماید: بندگانم را طعام دهید، و طعام داده می‌شوند و می‌فرماید: بندگانم را سیراب کنید، سیراب می‌شوند و می‌فرماید: بندگانم را خوشبو کنید و خوشبو می‌شوند سپس می‌فرماید: چه می‌خواهید؟ می‌گویند: ای پرودگار ما! رضایتت (را خواهانیم) فرمود: از شماها راضی شدم سپس به آن‌ها امر می‌فرماید که می‌توانید بروید و حوری‌های درشت چشم (به سوی) اتاق‌ها بالا می‌روند که از زبرجد سبز و یاقوت قرمز می‌باشند.»

[۳۳] (صحیح): ابويعلي، المسند (ش۴۲۲۸) روايت کرده است: «حدثنا شيبان بن فروخ حدثنا الصعق بن حزن حدثنا علي بن الحكم البناني عن أنس بن مالك: أن رسول الله صلى الله عليه و سلم قال: ... .» وعلی بن الحکم البنانی هم متابعه شده وطبرانی، المعجم الاوسط (ج۷ص۲۱۴و۱۵وج۲ص۳۱۴) / ضیاء المقدسی، الاحادیث المختاره (ج۶ص۲۷۲) / عبدالله بن احمد، السنة (ش۴۶۰) / بزار (ش۷۵۲۷) / أمالي أبي بكر النجاد (ش۴۶) / التاسع من فوائد البختري (ش۲۰) / جزء فيه أحاديث أبي حامد أحمد بن بلال الخشاب (ش۱۸) / آجری، الشريعة (ش۶۱۲) / طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن (ج۲۲ص۳۶۸) / ابن مندة، الرد على الجهمية (ص۵۵) / دارمی، الرد على الجهمية (ش۹۱و۱۴۴) / خطیب بغدادی، موضح أوهام الجمع والتفريق (ج۲ص۲۸۷) / ابن ابی شیبة، المصنف (ج۱ص۴۷۷) / مسند الحارث (ش۱۹۵) / ابن ابی الدنیا، صفة الجنة وما أعد الله لأهلها من النعيم (ش۹۱) / ابن بطة، الابانة (ش۲۴) / عقیلی، الضعفاء (ج۱ص۲۹۲) / خطیب بغدادی، تاریخ بغداد (ج۴ص۶۷۱) / ابن ابی یعلی، طبقات الحنابلة (ج۲ص۹) / ابونعیم، أخبار أصبهان (ج۴ص۱۵۲) / هیثمی، بغية الباحث عن زوائد مسند الحارث (ش۱۹۶) از طریق (سالم بن عبدالله ویزید بن خمیر وابوعمران الجونی وعمر بن عبد الله وقتادة بن دعامة وابوصالح) روایت کرده‌اند: «عن أنس بن مالك: أن رسول الله صلى الله عليه و سلم قال: ... .» رجال ابویعلی «رجال صحيح» مي‌باشد واسنادش هم «صحيح» است. وامام حافظ العراقی هم گفته است: «رواته رواة الصحيح؛ اسناده جيدٌ قوىٌ» وامامان البوصیری ومنذری وابن حجر هم گفته‌اند: «اسناده جیدٌ» وامام هیثمی هم گفته است: «رجاله رجال الصحیح» وامام ذهبی هم گفته است: «هذا حديثٌ مشهورٌ وافر الطرق» [البوصیری، إتحاف الخيرة المهرة بزوائد المسانيد العشرة (ج۲ص۲۶۰) / هیثمی، مجمع الزوائد (ج۱۰ص۴۲۱) / ذهبی، العلو (ج۱ص۳۰) / منذری، الترغیب والترهیب (ج۱ص۲۸۱) / الزبیدی، اتحاف السادة المتقين بشرح إحياء علوم الدين (ج۳ص۲۱۳) / ابن حجر، المطالب العالية بزوائد المسانيد الثمانية (ج۱ص۲۳۴)]

(۱-۳-۶) سایر موارد

در زمینۀ فضائل روز جمعه مواردی ذکر شده که از حیث سند و استناد موضوع و دروغین یا واهی یا باطل و در مواردی ضعیف می‌باشند. قبل از بیان این موارد لازم می‌نماید که دیدگاه اندیشمندان اسلامی در دو مبحث مهم مورد بررسی و بیان قرار گیرد؛ اوّل: حکم پیدایش محدثات جدید و بدعت‌ها از جمله بدعت حسنه چیست؟ دوّم: حکم استناد به احادیث ضعیف چیست؟ تا در این راستا جایگاه احادیث وارده در زمینۀ فضائل روز جمعه که برخی موضوع و واهی و برخی هم ضعیف می‌باشند بهتر و دقیق‌تر شناخته شود.

حکم پیدایش محدثات جدید و بدعت‌ها:

در قرآن، آیات زیادی مبنی بر تبعیّت از شریعت وجود دارد که این آیات، هرگونه تبعیّت و پیروی به غیر از راه و شیوه‌ای که شارع مقدّس آن‌را تشریع نموده است، بدعت و حرام می‌داند و این امر به گمراهی و تفرقه منجر خواهد گشت. از جمله می‌توان به این آیات اشاره نمود: ﴿وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْۚ[الحشر: ۷] «چیزهائی را که پیغمبر برای شما (از احکام الهی) آورده است اجراء کنید، و از چیزهائی که شما را از آن بازداشته است، دست بکشید.» ﴿فَلۡيَحۡذَرِ ٱلَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِيبَهُمۡ فِتۡنَةٌ أَوۡ يُصِيبَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ٦٣[النور: ۶۳] «آنان که با فرمان او مخالفت می‌کنند، باید از این بترسند که بلائی (در برابر عصیانی که می‌ورزند) گریبانگیرشان گردد، یا این‌که عذاب دردناکی دچارشان شود» و ﴿وَأَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِي مُسۡتَقِيمٗا فَٱتَّبِعُوهُۖ وَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلسُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمۡ عَن سَبِيلِهِۦۚ ذَٰلِكُمۡ وَصَّىٰكُم بِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ١٥٣[الأنعام: ۱۵۳] «‏این راه (که من آن را برایتان ترسیم و بیان کردم) راه مستقیم من است (و منتهی به سعادت هر دو جهان می‌گردد. پس) از آن پیروی کنید و از راه‌های (باطلی که شما را از آن نهی کرده‌ام) پیروی نکنید که شما را از راه خدا (منحرف و) پراکنده می‌سازد. این‌ها چیزهائی است که خداوند شما را بدان توصیه می‌کند تا پرهیزگار شوید (و از مخالفت با آن‌ها بپرهیزید).»

همچنین بر این اساس که بدعت نوعی تشریع است، اینگونه استنباط می‌شود که گویا خداوند، انسان را در ألوهیّت و وحدانیّتش شریک قرار داده، امّا در شریعت اسلام تنها شارع، باری تعالی است؛ در نتیجه تنها راه رستگاری و نجات، دوری از بدعت و تمسّک به شریعت ناب اسلام است. [۳۴] خداوند منّان در این باره می‌فرماید: ﴿فَمَن كَانَ يَرۡجُواْ لِقَآءَ رَبِّهِۦ فَلۡيَعۡمَلۡ عَمَلٗا صَٰلِحٗا وَلَا يُشۡرِكۡ بِعِبَادَةِ رَبِّهِۦٓ أَحَدَۢا١١٠[الكهف: ۱۱۰] «پس هرکس که خواهان دیدار خدای خویش است، باید که کار شایسته کند، و در پرستش پروردگارش کسی را شریک نسازد.»

برخی نیز بدعت‌ را به حسنه و سیئه تقسیم‌بندی می‌کنند [۳۵] و قائل به صحیح بودن بدعت حسنه هستند. البته به شرطی که بدعت حسنۀ داخل در کلیات شریعت ومبانی اصلی دین باشد وگرنه بدون دلیل مردود وباطل است.

پیامبر اکرم ج در احادیث متعدّدی، از بدعت نهی فرموده و آن‌را گمراهی و مردود اعلام می‌دارند. ایشان ج می‌فرمایند: «... أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ خَيْرَ الْحَدِيثِ كِتَابُ اللَّهِ وَخَيْرُ الْهُدَى هُدَى محمّد وَشَرُّ الْأُمُورِ مُحْدَثَاتُهَا وَكُلُّ بِدْعَةٍ ضَلَالَةٌ[۳۶] «امّا بعد، بهترین گفتار کتاب خداوند و بهترین هدایت، هدایت محمّد و بدترین امور محدثات (از جانب غیر این دو) می‌باشد و هر بدعتی گمراهی است.» و در روایت نسائی در ادامه آمده است: «وکل ضلالة في النار.» [۳۷] «و هر گمراهی به آتش می‌انجامد.»

همچنین پیامبر عظیم ‌الشأن ج می‌فرماید: «مَنْ أَحْدَثَ فِي أَمْرِنَا هَذَا مَا لَيْسَ فِيهِ فَهُوَ رَدٌّ.» [۳۸] « هر کس در این شریعت ما چیز تازه و نویی پدید آورده است مردود است.» پس از آنجائیکه دین کامل است و نیازی به افزایش ندارد و پیامبر ج صراحتاً تشریع غیر از تشریع حق تعالی را مردود می‌داند. با این وصف در کلیّۀ مسائل عبادی این قاعدۀ مهم حاکم است که:

اوّل: عبادت فقط مخصوص خداست.

دوّم: عبادت نیز باید بر اساس تعالیم و آموزه‌های پروردگار انجام پذیرد. [۳۹]

پس فضیلت‌هایی که در زمینۀ روز جمعه بیان شده‌اند و هیچ تأییدیه‌ای از شریعت ندارند بدعت، حرام و مردودند.

[۳۴] نیز نک: آل عِمران/ ۷ و ۱۰۵؛ نساء/ ۱۱۵. [۳۵] به این تقسیم‌بندی کسانی همچون: شاطبی و غیره معتقدند، اما برخی از علما چون امام عزالدین بن عبدالسلام چنین تقسیم‌بندی را مردود دانسته و آن‌را به احکام خمسه: بدعت واجب؛ مستحب؛ حرام؛ مکروه و مباح، تقسیم کرده‌اند، جهت علت و انواع تقسیم‌بندی و نیز تجزیه و تحلیل اقسام بدعت نک: شاطبی، الأعتصام، ص ۱۲۴ الی ۱۳۳، حلیی أثری، علم أصول البدع، ۱۴۷ الی ۱۵۳- الماسی، بدعت، ۱۰۷ الی ۱۲۴- وزارت اوقاف و شؤون اسلامی کویت، الموسوعة الفقهیة الکویتیة، ۲/۲۸۱۴ و ۲۸۱۶. [۳۶] (صحیح): مسلم (ش۲۰۴۲-۲۰۴۴) / نسایی (ش۱۵۷۸) / ابونعیم، المستخرج علی مسلم (ش۱۹۵۳) / ابن خزیمه (ش۱۷۸۵) / بیهقی، الأسماء والصفات (ش۱۳۷) / ابن بطة، الابانه (ش۱۴۹۱) / آجری، الشریعه (ص۱۸۷و۴۴) / فریابی، القدر (ش۴۰۶) از طریق (عبد الوهاب بن عبد المجيد وسليمان بن بلال وسفیان الثوری وانس بن عیاض ومحمّد بن منصور) روایت کرده‌اند: «عن جعفر بن محمّد عن أبيه عن جابر بن عبد الله كان رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول : في خطبته يحمد الله ويثني عليه بما هو أهله ثم يقول: ... .» وفی روایة: «سفیان الثوری وانس بن عیاض ومحمّد بن منصور» للنسایی: «وكل ضلالة في النار.» [۳۷] (صحیح): به تحقیق قبلی رجوع گردد. [۳۸] (صحيح): بخاري (ش۲۶۹۷) / مسلم (ش۴۵۹۰) / ابوداود (ش۴۶۰۸) از طريق (عبد الله بن جعفر المخرمي وإبراهيم بن سعد) روايت کرده اند: « عن سعد بن إبراهيم عن القاسم بن محمّد عن عائشة رضي الله عنها قالت: قال رسول الله صلى الله عليه و سلم من أحدث في أمرنا هذا ما ليس فيه فهو رد.» [۳۹] ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ۱/۱۵۴، ۱۸۶ و ۳۱۰.

حکم استناد به احادیث ضعیف:

در زمینۀ استناد به احادیث ضعیف در بین اندیشمندان اسلامی اختلاف نظر وجود دارد در این زمینه سه رأی حاکم است:

دیدگاه اوّل: امام ابوحنیفه، امام شافعی، امام احمد بن حنبل، امام مالک بن أنس، [۴۰] ابوداود سلیمان بن أشعث سجستانی، محمّد معین بن محمّد أمین و کمال بن همام بر این باورند که عمل به احادیث ضعیف به طور مطلق در حلال و حرام، در فرض و مستحب، در فضائل و ترغیب و ترهیب و ... جائز است. البته به سه شرط: ۱)حدیث خیلی ضعیف نباشد. ۲)مفهوم حدیث زیر یک قاعدۀ‌ کلّی در بیاید و با هیچ اصل و دلیل شرعی تعارض نداشته باشد. ۳)هنگام عمل به حدیث ضعیف اعتقاد به صحّت آن نداشته باشد؛ و آن‌را فرمودۀ پیامبر خدا ج نداند بلکه هدفش احتیاط باشد. [۴۱]

دیدگاه دوّم: بسیاری از محققین و اندیشمندان اسلامی همچون یحیی ‌بن معین، امام مسلم ‌بن حجاج قشیری، حافظ ابوزکریا نیشابوری، أبوزرعه رازی، أبوحاتم رازی، ابنِ أبی حاتم، ابن حبان، ابوسلیمان خطابی، ابومحمّد ابن حزم، قاضی ابوبکر بن عربی، ابن تیمیه، أبوشامه مقدّسی، جلال‌الدین دوانی، محمّد شوکانی، صدّیق حسن خان، أحمد محمّد شاکر، محمّد ناصرالدین ألبانی، وصبحی صالح ... بر این باورند که احادیث ضعیف افادۀ ظن مرجوح می‌کنند و خداوند حکیم نیز از آن نهی فرموده است و می‌فرمایند: ﴿وَمَا يَتَّبِعُ أَكۡثَرُهُمۡ إِلَّا ظَنًّاۚ إِنَّ ٱلظَّنَّ لَا يُغۡنِي مِنَ ٱلۡحَقِّ شَيۡ‍ًٔاۚ[يونس: ۳۶] «بیشتر مشرکان (در معتقدات خود) جز از شکّ و گمان پیروی نمی‌کنند. شکّ و گمان هم اصلاً انسان را از حق و حقیقت بی‌نیاز نمی‌سازد.»

پیامبر خدا ج نیز می‌فرماید: «إِيَّاكُمْ وَالظَّنَّ فَإِنَّ الظَّنَّ أَكْذَبُ الْحَدِيثِ.» [۴۲] «از ظن و گمان بپرهیزید! چرا که ظن و گمان دروغ‌ترین کلام است.» [۴۳]

دیدگاه سوّم: جمهور فقها و محدثین از جمله سفیان ثوری، عبدالله ‌بن مبارک، سفیان‌ بن عیینه، یحیی‌ بن معین، أحمد بن حنبل، أبو زکریا عنبری، ابو عمر بن عبدالبر، موفق‌الدین ابن قدامه، ابو زکریا نووی، حافظ أسماعیل ‌بن کثیر، جلال‌الدین محلی، جلال‌الدین سیوطی، خطیب شربینی، تقی‌الدین فتوحی، ملاعلی قاری، محمّد عبدالحی لکنوی، نورالدین عتر و ... بر این باورند که احادیث ضعیف فقط در فضائل و ترغیب و ترهیب حجیت دارند نه در دیگر احکام مانند: حلال و حرام. البته این دسته از علما که به تعبیر امام نووی گروهی از محدثین و فقها و غیره می‌باشند با هفت شرط ذیل قائل به حجیّت احادیث ضعیف در فضائل اعمال می‌باشند، که عبارتند از:

۱- ضعف حدیث شدید نباشد به گونه‌ای که افراد کذّاب و متهم به کذب نداشته و دارای غلط فاحش نباشد.

۲- حدیث ضعیف تحت قاعده‌ای عام از شریعت قرار گیرد.

۳- در عمل به آن اعتقاد به صحّت نداشته باشد و آن‌را فرمودۀ پیامبر خدا ج نداند؛ زیرا در غیر اینصورت به پیامبر ج، دروغ نسبت داده است بلکه عمل از جهت احتیاط باشد.

۴- حدیث ضعیف فقط در فضائل اعمال باشد.

۵- با حدیث صحیحی تعارض نداشته باشد.

۶- اعتقاد به سنّت و مستحب بودن آن نداشته باشد.

۷- حافظ ابن حجر عسقلانی می‌افزاید که حدیث ضعیف مشهور نباشد؛ زیرا اشتهار و عمل به آن چنین گمانی را به افراد جاهل القا می‌کند که این حدیث صحیح است. [۴۴]

قول راجح: با تحلیل و بررسی دیدگاه‌ها و اصول و دلائل حاکم بر شریعت اسلام به نظر می‌رسد که احادیث ضعیف در هیچ زمینه‌ای از شریعت؛ حلال و حرام، فضائل و ترغیب و ترهیب و ... حجیّتی ندارند و جدای از اینکه شریعت آن‌را تأیید نمی‌کند، همۀ علما و اندیشمندان اسلامی؛ محدثین، فقها و ... هیچکدام آن را به عنوان فرمودۀ پیامبر اکرم ج ندانسته‌اند و تنها در حجیّت آن از جهت استفاده و بهره برای استنباط احکام آن هم با شرایط و ضوابطی به مناقشه پرداخته‌اند و حتّی افرادی که به استناد آن‌ها پرداخته‌اند، عمل و پندار آن‌ها بر آن بوده که این روایات به عنوان نصوص شرعی و سنّت تلقی نمی‌گردند و با همۀ این اوصاف آفات و آثار سوء آن‌ها غیر قابل انکار است. در تحلیل دیدگاه‌ها چنین استنباط می‌شود:

اوّل: هیچ قول و بیان صریحی از ائمۀ أربعه مبنی بر جواز احتجاج به احادیث ضعیف وجود ندارد بلکه با استقراء و تتبّع در آرای فقهی آن‌ها چنین برداشت می‌شود که آن‌ها در برخی موارد با احراز شرایطی به احادیث ضعیف استناد کرده‌اند. واین احتمال هم وجود داشته که حدیث در نزد آنان صحیح بوده که لذا چون حدیث را صحیح دانسته به آن عمل نموده‌اند. خوب دقت گردد.

دوّم: شرائطی که قائلین به حجیّت احادیث ضعیف در فضائل اعمال برمی‌شمرند و حتّی افرادی که قائل به حجیّت مطلق آن می‌باشند به گونه‌ای است که دایرۀ عمل و احتجاج آنقدر تنگ می‌کند که در صورت رعایت دقیق و کامل، موارد بسیار نادر و شاذی یافت می‌شود که قابلیّت احتجاج را یابند. با این وصف و چنین جوازی برخی به خرق و عدم رعایت شرایط مذکور پرداخته‌اند و باعث پیدایش بدعت‌ها و خرافات و رواج احادیث ضعیف به عنوان صحیح گشته‌اند که این از جانب شریعت بس مذموم و حرام است.

سوّم: مباحات با دلایل قطعی بر ما حلال گشته است و نمی‌توان با احادیث ضعیف و ظنّی از یکی از حلال‌های خداوند روگردان بود و همانطور که خداوند دوست دارد که ما به واجباتش عمل نماییم، دوست دارد که به رخصت‌هایش نیز عمل کنیم و نه با استفاده از مبنای احتیاط آن‌را بر خود حرام نماییم؛ چنانکه ابن عباسب روایت می‌کند: «قال رسول الله ج: إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ أَنْ تُؤْتَى رُخَصُهُ، كَمَا يُحِبُّ أَنْ تُؤْتَى عَزَائِمُهُ.» [۴۵] خداوند به همان اندازه که دوست دارد به واجباتش عمل و از حرام‌هایش دوری گردد، دوست دارد که از رخصت‌هایش نیز استفاده گردد.»

و اگر حدیث در فضائل اعمال باشد، نمی‌توان آن را حجّت دانست؛ چرا که فضیلت و ثواب به این معنی است که آن عمل، عبادت است و خداوند برای انجام آن ثواب می‌دهد، ولی محرز است که اصل در عبادات تعبّد است و چیزی ثواب دارد که خدا و رسولش ج آن‌را عبادت دانسته باشند و برای آن ثواب تعیین کرده باشند. حال با حدیث ضعیف چگونه می‌توان عبادتی را ثابت نمود و یا برای ثواب آن مقدار تعیین کرد؟ غیر از این است که مقدارِ ثواب را پروردگار خود تعیین می‌نماید؟ و وقتی حدیث ضعیف را در فضائل حجیّت بدانیم به این معنی است که خداوند برای انجامِ آن ثواب در نظر گرفته است، ولی آیا با تعبّد در عبادت منافات ندارد؟

چهارم: شریعت اسلام دینی کامل، جامع و مانع می‌باشد و در هیچ زمینه‌ای حتّی در فضائل اعمال در بیان قوانین لازم و نکات ضروری فروگذار نبوده است، پس با وجود اینکه در هر بابی و خصوصاً در باب فضائل احادیث صحیح و مطمئنی وجود دارند که از هر جهت أولی هستند چه نیاز و ضرورتی دارد که به احادیث ضعیف استناد شود که آفات آن‌ها بر هیچ صاحب خردی پنهان نیست.

با تحلیل و بررسی کتب حدیثی و کنکاش در اسناد آن‌ها برخی از فضائل در زمینۀ روز جمعه احادیثی واهی، موضوع و ضعیفی می‌باشند که با وجود انتشار در کتب مختلف از هیچ سندیّت و حجیّتی برخوردار نیستند. و حتّی در مواردی این احادیثِ مردود باعث پیدایش بدعت‌هایی در دین شده‌اند که جدای از آثار سوء آن‌ها، حرام و گناه بودن آن‌ها هیچ جای شبهه ندارد. از جمله این موارد:

۱- جمعه حج فقراست. [۴۶]

۲- افزایش ثوابِ حسنات و عقابِ سیّئات در روز جمعه. [۴۷]

۳- نورانی بودن بهشتیان در قیامت در روز جمعه. [۴۸]

۴- برافروخته نشدن جهنم در روز جمعه. [۴۹]

۵- عفو کردن بسیاری از جهنمیان در روز قیامت در روز جمعه. [۵۰]

۶- آگاهی اموات از زائرین در روز جمعه.

در اینکه مُردگان در مواردی خاص؛ موقع تدفین و زیارتش به اذن باری تعالی صدای زندگان را می‌شنوند احادیث صحیحی وجود دارد [۵۱] ولی باید توجه شود که این مختص روز جمعه نیست و احادیثی که در باب این فضیلت در اختصاص روز جمعه می‌باشند واهی، ضعیف و موضوع می‌باشند. [۵۲]

۷- عرضۀ اعمال زندگان بر مُردگان در روز جمعه.

در این زمینه حدیثی از سعید انصاریس وجود دارد که این عمل را مختص روز جمعه دانسته که این حدیث موضوع و دروغین می‌باشد ولی دو روایت صحیح از اصحاب پیامبر ج یعنی؛ روایت ابودرداء و ابوایوب أنصاریب وجود دارند مبنی به اینکه اعمال زندگان بر مُردگان عرضه می‌شوند و آن‌ها در صورت نیک بودن شاد و در صورت بد بودن پریشان می‌شوند البته باید دقّت شود که اوّلاً: این مسئله مختص روز جمعه نیست و ثانیاً: از آنجائیکه قول صحابی بنابر رأی جمهور فقها و اصولیون در امور اجتهادی حجّت نیست ولی علمای اسلامی بر این باورند که در صورتی که صحابه از امور غیبی همچون این مسئله صحبت نماید قولش حجّت است، عبدالکریم زیدان در این رابطه می‌گوید: قول صحابی که از روی رأی و اجتهاد بوده حجیّتی ندارد؛ چرا که همه ملزم به تبعیت از رسول الله‌ ج هستیم و نه فرد دیگری، و اجتهاد صحابه مانند اجتهاد ماست. امّا قول صحابی که با رأی و اجتهاد دریافت نمی‌شود (مانند: مقدّرات و یا غیبیات)، نزد علماء حجیّت دارد؛ چرا که محمول بر سماع از رسول الله ج می‌گردد. [۵۳]

۸- نماز دفع عذاب قبر و کم کردن سکرات مرگ در روز جمعه. [۵۴]

۹- نماز حفظ قرآن در روز جمعه. [۵۵]

۱۰- نماز دفع شر. [۵۶]

۱۱- مقدار زیارت خداوندأ در قیامت، به اندازۀ مدتی است که مؤمنان به جمعه زودتر می‌روند. روایتی که بیانگر این مطلب می‌باشد از حیث سند ضعیف بوده و غیر قابل استناد می‌باشد. [۵۷]

[۴۰] دقّت شود که هیچ قول و بیان صریحی از ائمه اربعه ش مبنی بر جواز احتجاج به احادیث ضعیف وجود ندارد بلکه با استقراء و تتبّع در آرای فقهی آنها چنین برداشت می‌شود که آنها در مواردی به احادیث ضعیف استناد کرده‌اند. [۴۱] عبدالکریم خضیر، الحدیث الضعیف و حکم الاحتجاج به، ص ۲۴۹ تا ۲۵۹ به نقل از(سخاوی، فتح الغیث، ۱/۲۶۷؛ الأجوبة الفاضلة، ص۵۱؛ ابن قیم، إعلام الموقعین، ۱/۸۱-۸۲ و ۱/۳۲-۳۲؛ ابن بدران، المدخل إلی مذهب الإمام أحمد، ص۴۳؛ آل‌تیمیه، المسودة، ص۲۷۴-۲۷۳؛ ابن مفلح، الآداب الشرعیة، ۲/۳۱۵-۳۱۶؛ ابن حزم؛ الإحکام فی أصول الاحکام، ۶/۷۹۲؛ ابن صلاح، علوم الحدیث، ص۳۴؛ ابن همام، فتح القدیر، ۲/۱۳۲ و...). [۴۲] (صحيح): بخاري (ش۶۰۶۶) / مسلم (ش۶۷۰۱) / ابوداود (ش۴۹۱۹) / ترمذي (ش۱۹۸۸) از طريق (مالک بن انس وسفيان الثوری) روايت کرده اند: «عن ابي الزناد عن الأعرج عن أبي هريرة: أن رسول الله صلى الله عليه و سلم قال ... .» و همچنين امام بخاري (ش۵۱۴۳و۶۰۶۴و۶۷۲۴) از طرق ديگري هم آن را روايت نموده است. [۴۳] عبدالکریم خضیر، الحدیث الضعیف و حکم الاحتجاج به، ص ۲۵۹-۲۷۱ به نقل از(ابن‌سید الناس، عیون الأثر، ۱/۱۵؛ قاسمی، قواعد الحدیث، ص۱۱۳؛ ابن رجب، شرح علل الترمذی، ۱/۷۴؛ بغدادی، الکفایة، ص۵۶؛ ابن أبی حاتم، المراسیل، ص۷؛ ابن حبان، المجروحین؛۱/۳۲۷-۳۲۸؛ خطابی، معالم السنن، ۱/۷-۸؛ ابن عربی، أحکام القرآن، ۲/۵۸۰؛ عرضة الأحوذی،۱۰/۲۰۵؛ ابن تیمیه، قاعدة الجلیلة فی التوسل و الوسیلة، ص۸۴؛ الباعث علی إنکار البدع و الحوادث، ص۶۴-۶۵؛ دوانی، أنموذج العلوم؛ ص۲؛ شوکانی، إرشادالفحول؛ ص۸۴؛ نزل الأبرار؛ ص۷-۸؛ آلبانی، صحیح الجامع الصغیر؛ ۱/۴۵ و ضعیف الجامع الصغیر، ۱/۴۵؛ صبحی صالح، علوم الحدیث ومصطلحه؛ ص۲۱-۲۱۲ و...) [۴۴] عبدالکریم خضیر، الحدیث الضعیف و حکم الاحتجاج به، ص ۲۷۲-۲۹۱ به نقل از(نووی، الأذکار مع شرحه الفتوحات الربانیة،۱/۸۲؛ الفتح المبین فی شرح الأربعین، ص۳۶؛ سخاوی، القول البدیع، ص۲۵۸؛ تدریب الراوی، ص۱۹۶؛ حاشیة ابن العابدین، ۱/۱۲۸؛ شربینی، مغنی المحتاج، ۱/۸۳-۸۴؛ هیتمی؛ نهایة المحتاج، ۱/۱۸۱؛ علوی مالکی، المنهل اللطیف، ص۹-۱۰؛ ابن حجر، تبیین العجب لما ورد فی فضل رجب، ص۳-۴؛ ابن حجر، تلخیص الحبیر، ۲/۷؛ ابن جوزی، الموضوعات، ۲/۱۴۳-۱۴۶؛ عون المعبود، ۴/۱۷۶-۱۸۳؛ الجرح و التعدیل، ۱/۳۰-۳۱؛ الکفایة، ص۲۱۲؛ ابن رجب؛ شرح علل الترمذی، ۱/۷۳-۷۴؛ یحیی بن معین، التاریخ، ۳/۲۵۸؛ آل تیمیه، المسودة، ص۲۷۳، الآداب الشرعیة، ۲/۳۰۹-۳۱۱ و... ). [۴۵] (صحيح): ابن حبان (ش۳۵۴) / طبرانی، المعجم الكبير (ج۱۱ص۳۲۳) ومن طريقه ابونعيم، حلية الاوّلياء (ج۶ص۲۷۶) از طريق (عبد الله بن أحمد بن موسى والحسين بن إسحاق التستري) روايت كرده اند: «حدثنا الحسين بن محمّد الذارع قال: حدثنا أبو محصن حصين بن نمير قال: حدثنا هشام بن حسان عن عكرمة عن ابن عباس قال : قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: إن الله يحب أن تؤتى رخصه كما يحب أن تؤتى عزائمه.» وحصين بن نمير هم متابعه شده وطبرانی، المعجم الكبير (ج۱۱ص۳۲۳) روايت كرده است: «حدثنا عبدان بن أحمد ثنا يعقوب بن إسحاق القلوسي ثنا عباد بن زكريا الصريمي ثنا هشام بن حسان ... .» وعکرمة هم متابعه شده وجزء ابوجهم (ش۹۸) روايت کرده است: «حدثنا العلاء ثنا سوار عن عبد الحميد عن عامر الشعبي عن ابن عباس قال النبي ج: ... .» رجال ابن حبان «ثقة» ومترجم در تهذيب مي‌باشد جز عبدان عبد الله بن أحمد بن موسى بن زياد الأهوازي كه امام ذهبي گفته است: «الحافظ الحجة العلامة» [ذهبي، سير اعلام النبلاء (ج۱۴ص۱۶۹)]. [۴۶] احادیث باطل و موضوعی در این زمینه وجود دارد، که عبارتند از: الف): عبدالله بن عباسب روایت کرده است: «قال النبی ج الجمعة حج الفقراء» وفي لفظٍ: «المساكين.» (باطل): ابن الاعرابي، المعجم (ش۲۳۱۵) / شهاب القضاعي در المسند (ش۷۸و۷۹) / ابونعيم، اخبار اصفهان (ج۱ص۲۸۰) / ابن عساکر، تاريخ دمشق (ج۳۸ص۴۳۰) از طريق (مشرف بن سعيد الواسطي وکثير بن هشام و قاضي ابويوسف) روايت کرده‌اند: «ثنا عيسى بن إبراهيم الهاشمي عن مقاتل عن الضحاك عن بن عباس قال: قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: الجمعة حج المساكين.» و في رواية ابويوسف: «الجمعة حج الفقراء» اما اين اسناد «باطل» است چرا که اوّلاً: عيسى بن إبراهيم الهاشمي: امام احمد بن حنبل گفته است: «لاشيء» وامام ابوداود گفته است: «ليس بشيء لاأدري من أين هو» وامام ساجي هم گفته است: «منكرالحديث فيه نظر» وامام حاکم نيشابوري مي‌گويد: «واهي الحديث بمرة» وامام ابن الجارود هم گفته است: «ليس بشيء» وامام ابن عدي هم مي‌گويد: «عامة رواياته لا يتابع عليها» وامامان عقيلي و ابن شاهين هم وي را در «الضعفاء» آورده اند [ابن حجر، لسان الميزان (ج۴ص۳۹۲)] وثانياً: فاکهي، اخبار مکة (ج۲ص۳۵۰) روايت کرده است: «حدثنا سلمة بن شبيب (النيشابوري) قال: ثنا الحسين بن الوليد (النيشابوري) قال: ثنا عبد العزيز بن أبي رواد عن الضحاك بن مزاحم قال: الجمعة حج المساكين.» و رجالش «ثقة» و مترجم در تهذيب التهذيب مي‌باشد. و مي‌بينيم که اين روایت قول (ضحاک بن مزاحم) مي‌باشد. ب) عبدالله بن عمرب از پیامبر ج روایت کرده است که فرمودند: «الدجاج غنم فقراء أمتي والجمعة حجهم.» (موضوع): ابن حبان، المجروحين (ج۲ص۳۴۹) / ابن الجوزي، الموضوعات (ج۲ص۲۵۳) / رافعي، التدوين في اخبار قزوين (ج۲ص۶۱) از طريق (عبدالله بن عبدالله البخاري وعبدالله بن محمّد القيراطى) روايت کرده اند: «حدثنا محمّد بن يزيد بن مجمش عن هشام بن عبيد الله الرازي السني عن ابن أبي ذئب عن نافع عن ابن عمر عن النبي عليه الصلاة والسلام قال: الدجاج غنم فقراء أمتي والجمعة حج فقرائها.» اما اين روايت «موضوع» است چرا که محمّد بن يزيد بن عبد الله أبو عبد الله السلمي النيسابوري محمش: امام دارقطني گفته است: «كان يضعُ الحديث على الثقات» وامام ابن عدي هم گفته است: «يسرق الحديث ويزيد فيه ويضعُ» وامام خطيب بغدادي گفته است: «متروکٌ» وامام ابن حبان وي را در «ثقات» آورده است!!! [حافظ عراقي، ذيل ميزان الاعتدال (ص۱۸۹) / ابن حبان، الثقات (ج۹ص۳۴۵) / ابن حجر، لسان الميزان (ج۵ص۴۲۹) / ابن الجوزي، الموضوعات (ج۳ص۸)] وامام دارقطني گفته است: «هذا الحديث كذبٌ موضوعٌ والحمل فيه على محمش فإنه كان يضع الحديث على الثقات» وامامان ابن حجر وذهبي هم گفته‌اند که «باطل» است وامام ابن حبان هم گفته است: «موضوعٌ لاأصل له» [ذهبي، المغني في الضعفاء (ش۶۷۵۴) و ميزان الاعتدال (ج۴ص۳۰۰) / ابن حبان، المجروحين (ج۲ص۳۴۹) / ابن الجوزي، الموضوعات (ج۲ص۲۵۳وج۳ص۸)]. [۴۷] در این زمینه حدیثی موضوع وجود دارد و حدیثی صحیح که سندش تا تابعی کعب الأحبار صحیح می‌باشد ولی چون به پیامبر خدا ج نسبت داده نشده و فرموده وی محسوب نمی‌شود غیر قابل احتجاج است. این احادیث عبارتند از: الف): ابوهریرهس گفته است: «قال رسول الله ج تضاعف الحسنات يوم الجمعة.» (موضوع): طبراني، المعجم الاوسط (ج۸ص۴۰) والمعجم الكبير (ج۱۹ص۴۷۹) روايت كرده است: «حدثنا محمود بن محمّد المروزي نا حامد بن آدم نا الفضل بن موسى عن محمّد بن عمرو عن أبي سلمة عن أبي هريرة أن النبي صلى الله عليه وسلم، قال: تضاعف الحسنات يوم الجمعة.» اما اين روايت «موضوع» است چرا که حامد بن آدم المروزي: امام يحيي بن معين گفته است: «كذابٌ لعنه الله» وامامان ابن عدي وجوزجانی وهيثمي گفته‌اند: «کذّابٌ» وامام احمد بن علی السلیمانی گفته است: «اشتهر بوضع الحديث» وامام ابن حجر هم گفته است: «لقد شان ابن حبان الثقات بإدخاله هذا فيهم وكذلك أخطأ الحاكم بتخريجه حديثه في مستدركه» [ابن حجر، لسان المیزان (ج۲ص۱۶۳) / هیثمی، مجمع الزوائد (ج۲ص۱۹۵)]. ب) کعب الاحبار/ گفته است: «إذا كان يوم الجمعة فزع له الخلائق إلا الجن والإنس وإنه لتضاعف فيه الحسنة وتضاعف فيه السيئة.» (صحيح): ابن ابي شيبه، المصنف (ج۲ص۵۷) / ابونعیم، حلیة الاولیاء (ج۵ص۳۸۲) از طریق (خالد بن عبدالله ومحمّد بن فضیل) روایت کرده‌اند: «عن حصين (بن عبدالرحمن) عن هلال بن يساف عن كعب أنه قال: إذا كان يوم الجمعة فزع له الخلائق إلا الجن والإنس وإنه لتضاعف فيه الحسنة وتضاعف فيه السيئة.» ورجال ابن ابی شیبة «رجال صحیحین» بوده واسنادش هم «صحیح» است. [۴۸] ابوموسی اشعریس روایت کرده است: «قال رسول الله ج: إن الله يبعث الأيام يوم القيامة على هيئتها و يبعث يوم الجمعة زهراء منيرة أهلها يحفون بها كالعروس تهدى إلى كريمها تضيء لهم يمشون في ضوئها ألوانهم كالثلج بياضا و ريحهم تسطع كالمسك يخوضون في جبال الكافور ينظر إليهم الثقلان ما يطرقون تعجبا حتى يدخلوا الجنة لا يخالطهم أحد إلا المؤذنون المحتسبون.» (موضوع): ابن خزیمه (ش۱۷۳۰) / حاكم، المستدرك (ش۱۰۲۷) / بيهقي، شعب الایمان (ش۳۰۴۱) / طبرانی، مسند الشامیین (ج۲ص۳۸۹) / تمام رازي، الفوائد (ج۲ص۱۰۴) / مجلس ابن فاخر الأصبهاني (ش۴۶۸) / أربع مجالس للخطيب البغدادي (ش۱۶) / ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج۵۲ص۲۳۷) / فوائد العيسوي (ش۸) از طریق (عبد الكريم بن الهيثم أبو يحيى القطان وعثمان بن سعيد الدارمي وأحمد بن خليد الحلبي وأبو جعفر محمّد بن أبي الحسين) روایت کرده‌اند: «ثنا أبو توبة الربيع بن نافع الحلبي ثنا الهيثم بن حميد حدثني أبو معيد حفص بن غيلان عن طاوس (بن كيسان) عن أبي موسى الأشعري قال: قال رسول الله صلى الله عليه و سلم ... .» وأبو توبة الربيع بن نافع هم متابعه شده و ابن عدي، الکامل (ج۴ص۲۰۵) / طبرانی، مسند الشامیین (ج۲ص۳۸۹) / تمام رازي، الفوائد (ج۲ص۱۰۴) / ابوالحسن الخلعي، الفوائد (ش۵۶) / ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج۵۲ص۲۳۷) / ابونعیم، معرفة الصحابة (ش۴۴۴۵) از طريق (يحيي بن معين وأبو يعقوب إسحاق بن سيار و بكر بن سهل وزكريا بن يحيى بن أبان وعمر بن مضر) روایت کرده‌اند: «عبد الله بن يوسف ثنا الهيثم بن حميد حدثني أبو معيد حفص بن غيلان ... .» وابومعيد حفص بن غيلان هم متابعه شده و ابن ابي حاتم، علل الحدیث (ج۱ص۲۰۶) روایت کرده است: «رواه الوليد بن مسلم عن رجل من بني الحلبس السلمي الجزري عن عبيدة بن حسان عن طاوس (بن کیسان) عن أبي موسى الأشعري عن النبي صلى الله عليه وسلم قال: ... .» اما این روایت «موضوع» است؛ چرا که اوّلاً: امام ابوحاتم رازی در علل الحدیث (ج۱ص۲۰۶) گفته است: «مرسلٌ؛ لأن أبا معيد (حفص بن غيلان) لم يدرك طاوساً؛ وعبيدة بن حسان لم يدرك طاوساً؛ وهذا الحديث من حديثِ محمّد بن سعيد الشامي وهو متروكُ الحديث.» ومحمّد بن سعيد بن حسان بن قيس القرشى الشامي: امام صالح بن جزره مي‌گويد: «وضع أربعة آلاف حديث» وامام احمد مي‌گويد: «عمداً كان يضع؛ قتله المنصور على الزندقة و صلبه» و امام نسايي مي‌گويد: «الكذّابون المعروفون بوضع الحديث أربعة: إبراهيم بن أبى يحيى بالمدينة و الواقدى ببغداد و مقاتل بن سليمان بخراسان و محمّد بن سعيد بالشام» و امامان ابن حبان و حاکم و ابن نمير مي‌گويند: «كان يضعُ الحديث» و امام ابومسهر مي‌گويد: «هو من كذّابى الأردن» و امام بخاري مي‌گويد: «ترک حديثه» و امام ذهبي مي‌گويد: «هالکٌ» و امام دارقطني وابوحاتم رازی هم گفته‌اند: «متروکٌ» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۹ص۱۸۴) / ذهبي، الکاشف (ش۴۸۷۱) / ابن ابی حاتم، علل الحدیث (ج۱ص۲۰۶)]. [۴۹] ابوقتاده حارث بن ربعیس روایت کرده که رسول الله ج فرموده‌اند: « إن جهنم تسجر کل یوم إلا يوم الجمعة.» (ضعیف): اين روايت از ابوقتاده حارث بن ربعي وعبدالله بن عمرو بن العاص وواثله بن اسقع از رسول الله ج روايت گرديده است: اما طريق ابوقتادهس: ابوداود (ش۱۰۸۵) / بيهقي، السنن الکبري (ش۴۶۰۷و۵۸۹۷و۴۶۰۸) / طبرانی، المعجم الاوسط (ج۷ص۳۵۸) / ابونعيم، اخبار اصفهان (ج۲ص۱۰۰) / مجلس ابن فاخر الأصبهاني (ش۵۰۹) / ابن عبدالبر، التمهيد (ج۴ص۲۰) / خطيب بغدادي، تايخ بغداد (ج۸ص۲۶۰) / فوائد العيسوي (ش۴۸) از طريق (محمّد بن عيسى و إبراهيم بن مهدى و موسى بن إسماعيل الجبلي و إبراهيم بن عبد الله الهروي واسحاق بن أبي إسرائيل) روايت کرده اند: «حدثنا حسان بن إبراهيم عن ليث عن مجاهد عن أبى الخليل (صالح بن ابي مريم) عن أبى قتادة عن النبى (صلى الله عليه وسلم) أنه كره الصلاة نصف النهار إلا يوم الجمعة وقال: إن جهنم تسجر إلا يوم الجمعة.» اما اين اسناد «ضعيف» است چرا که اوّلاً: امام ابوداود گفته است: «أبو الخليل لم يسمع من أبى قتادة» [ابوداود (ش۱۰۸۵)] وثانياً: ليث بن ابي سليم «ضعيف الحديث» است [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۸ص۴۶۵) / ابن حجر، تقريب التهذيب (ش۵۶۸۵)]. اما طريق عبدالله بن عمرو بن العاصب: طبراني، مسند الشاميين (ج۲ص۲۳۸وج۴ص۳۲۸) ومن طريقه ابونعيم، حلية الاوّلياء (ج۵ص۱۸۸) روايت کرده اند: «حدثنا الحسين بن إسحاق التستري ثنا علي بن بحر قالا ثنا سويد بن عبد العزيز عن النعمان بن المنذر عن مكحول عن عبد الله بن عمرو أن النبي صلى الله عليه و سلم قال: إن جهنم تسعر كل يوم تفتح أبوابها إلا يوم الجمعة فإنها لا تسعر في يوم الجمعة ولا تفتح أبوابها.» وعلي بن بحر هم متابعه شده و طبراني، مسند الشاميين (ج۲ص۲۳۸) روايت کرده است: «حدثنا أحمد بن محمّد بن هاشم البعلبكي ثنا أبي نا سويد بن عبدالعزيز ... .» اما اين اسناد «ضعيف» است چرا که اوّلاً سويد بن عبد العزيز بن نمير السلمي «ضعيف الحديث» است [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۴ص۲۷۶) و تقريب التهذيب (ش۲۶۹۲)] وثانياً: مكحول الشامي «کثير الارسال» مي‌باشد وسماعش از عبدالله بن عمرو بن العاص ثابت نشده است [ابن حجر عسقلانی، تقريب التهذيب (ش۶۸۷۵)]. اما طريق واثله بن اسقعس: المعجم الکبير (ج۲۲ص۶۰) روايت كرده است: «حدثنا الوليد بن حماد الرملي ثنا سليمان بن عبد الرحمن ثنا بشر بن عون ثنا بكار بن تميم عن مكحول عن واثلة قال : سأل سائل رسول الله صلى الله عليه و سلم : ما بال يوم الجمعة يؤذن فيها بالصلاة في نصف النهار وقد نهيت عن سائر الأيام ؟ فقال: إن الله يسعر جهنم كل يوم في نصف النهار ويخبثها في يوم الجمعة» اما اين اسناد «موضوع» است چرا که بشر بن عون القرشي: امام ابن حجر گفته است: «عنه سليمان بن عبد الرحمن الدمشقي نسخة نحو مائة حديث كلها موضوعةٌ» وامام ابن طاهر گفته است: «أن أحاديثه نسخة موضوعة» وامام ابوحاتم گفته است: «مجهولٌ» [ابن حجر، لسان الميزان (ج۲ص۲۸)] [۵۰] در این زمینه احادیث باطل و موضوعی وجود دارند که عبارتند از: الف) انس بن مالکس روایت کرده است: «إن لله تعالى في كل يوم جمعة ستمائة ألف عتيق من النار كلهم قد استوجبوا النار.» (باطل): ابویعلی، المسند (ش۳۴۳۴) / ابن عدی، الکامل (ج۱ص۴۱۸) / بيهقي، شعب الایمان (ش۳۰۴۲) / ابن الجوزی، العلل المتناهیة (ش۷۹۰) / واحدی، التفسیر (ش۹۴۹) / تمام رازی، فوائد (ش۱۴۹۷) از طریق (محمّد بن بحر الهجيمي و محمّد بن ابي السري وزید بن الحریش) روایت کرده‌اند: «ثنا يحيى بن سليم الطائفي ثنا الأزور بن غالب البصري عن ثابت البناني و سليمان التيمي عن أنس قال : قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: ... .» اما این روایت «موضوع» است چرا که اوّلاً: أزور بن غالب: امامان ذهبی وابن حجر گفته‌اند: «منكرُ الحديث أتى بما لايحتمل فكذب» وامام ساجی هم گفته است: «منكرُ الحديث» وامام ابن حبان هم گفته است: «لايحتج به إذا انفرد كان يخطىء وهو لايعلم» وامام ابن عدی گفته است: «لأزور أحاديث يسيرة غير محفوظة وأرجو أنه لابأس به» وامام ابن حبان هم گفته است: «هذا متن باطلٌ لاأصل له» [ابن حجر، لسان المیزان (ج۱ص۳۴۰) / ذهبی، میزان الاعتدال (ج۱ص۱۷۳) / ابن حبان، المجروحین (ج۱ص۱۷۳)]. وامام دارقطنی هم گفته است: «الحديثُ غير ثابتٍ» [دارقطنی، العلل الوارده فی الاحادیث النبویة (ج۱۲ص۳۱)] وثانیاً: اگر هر فردی یک محاسبه‌ی اندکی کند، به بطلان متن حدیث پی خواهد برد؛ واینکه: از زمانیکه خداوندأ روزجمعه را خلق نموده، چقدر انسان خلق شده که هرساعت شصتصدهزار نفر از آتش جهنم آزاد می‌شوند ولی هنوز پایانی ندارد؟ ب) انس بن مالکس روایت کرده است: «إن لله عزوجل ستمائة ألف عتيق من النار كل يوم، وليلة الجمعة أربعة وعشرون ساعة، في كل ساعة ستمائة ألف عتيق من النار.» (باطل): این روایت از عبدالله بن عباس و انس بن مالک از رسول الله ج روایت گردیده است: اما طریق انس بن مالکس: سه طریق دارد؛ طریق اوّل: ابویعلی (ش۳۴۳۵) / ابن بشران، امالی (ج۲ص۱۳۱) از طریق (أحمد بن طارق أبو الحسن ومحمّد بن بحرالهجیمی) روایت کرده‌اند: «ثنا العلاء أبو ميمونة رجل من أهل البصرة عن ثابت البناني عن أنس بن مالك عن النبي صلى الله عليه وسلم قال: ... .» اما اين روايت هم «باطل» است چرا که اوّلاً: چیزی در مورد (العلاء أبو ميمونة) نیافتم وثانیاً: اگر هر فردی یک محاسبه‌ی اندکی کند، به بطلان متن حدیث پی خواهد برد؛ واینکه: از زمانیکه خداوندأ روزجمعه را خلق نموده، چقدر انسان خلق شده که هرساعت شصتصدهزار نفر از آتش جهنم آزاد می‌شوند ولی هنوز پایانی ندارد؟ و دیدیم که امام ابن حبان هم گفته است: «هذا متن باطلٌ لاأصل له» [ابن حبان، المجروحین (ج۱ص۱۷۳)] وامام دارقطنی هم گفته است: «الحديثُ غير ثابتٍ» [دارقطنی، العلل الوارده فی الاحادیث النبویة (ج۱۲ص۳۱)]. طریق دوّم: ابویعلی (ش۳۴۸۴) / ابن الجوزی، العلل المتناهیة (ش۷۹۰) از طریق (عبدالله بن عبدالصمد بن ابي خداش) روایت کرده‌اند: «ثنا عبد الصمد بن علي انا العوام بن عبدالغفار البصري عن عبدالواحد بن زيد البصری عن ثابت البناني عن انس بن مالكس قال قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: ان يوم الجمعة او ليلة الجمعة اربعة وعشرون ساعة ليس فيها ساعة إلا وله فيهما ستمائة الف عتيق من النار.» اما این روایت هم «باطل» است چرا که اوّلاً: عبد الواحد بن زيد البصري: امام یحیی بن معین گفته است: «ليس بشيءٍ» وامام بخاری هم گفته است: «ترکوه؛ منکرالحدیث» وامام عمرو بن علی الفلاس گفته است: «متروکٌ» وامام سعدی جوزجانی هم گفته است: «سيء المذهب ليس من معادن الصدق» وامام نسایی هم گفته است: «ليس بثقةٍ» [ابن حجر، لسان المیزان (ج۴ص۸۰) / ابن ابی حاتم، الجرح والتعدیل (ج۶ص۲۰) / بخاری، التاریخ الصغیر (ج۲ص۱۴۳)]. طریق سوّم: رافعی، التدوین فی اخبار قزوین (ج۱ص۴۲۳) / بخاری، التاریخ الکبیر (ج۸ص۴۹) از طریق (زيد بن الحباب) روایت کرده‌اند: «عن المعتمر بن نافع عن أبي عبد الله العنزي عن ثابت البناني عن أنس بن مالك رضي الله عنه قال قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم: ... .» امام این روایت هم «باطل» است چرا که اوّلاً: امام بخاري گفته است: «أبو عبد الله العنزي هو عندي ميمون المكي» و وی مجهول بوده وامام ابن حجر گفته است: «مجهولٌ» وامام ذهبی هم گفته است: «لایعرف» [ابن حجر، تقریب التهذیب (ش۷۰۵۴) / ذهبی، میزان الاعتدال (ج۴ص۲۳۶)] . وثانياً: گفتیم که اگر هر فردی یک محاسبه‌ی اندکی کند، به بطلان متن حدیث پی خواهد برد؛ واینکه از زمانیکه خداوندأ جمعه را خلق نموده، چقدر انسان خلق شده که هرساعت شصتصدهزار نفر از آتش جهنم آزاد می‌شوند ولی هنوز پایانی ندارد؟ و دیدیم که امام ابن حبان هم گفته است: «هذا متن باطلٌ لاأصل له» [ابن حبان، المجروحین (ج۱ص۱۷۳)] وامام دارقطنی هم گفته است: «الحديثُ غير ثابتٍ» [دارقطنی، العلل الوارده فی الاحادیث النبویة (ج۱۲ص۳۱)]. اما طریق عبدالله بن عباسب: چهار طریق دارد؛ طریق اوّل: فاکهی در اخبار مکة (ج۴ص۲۲۷) روایت کرده است: «حدثني أبو محمّد إسماعيل بن محمود عن هاشم بن الوليد قال ثنا حماد بن سليمان السدوسي قال ثنا أبو الحسن قال أبو محمّد أبو الحسن هو جويبر عن الضحاك بن مزاحم عن عبد الله بن عباس رضي الله عنهما قال : إنه سمع النبي صلى الله عليه وسلم يقول: ... .» اما این روایت هم «باطل» است چرا که اوّلاً: جويبر بن سعيد الأزدى: امامان دارقطنی و نسایی و علی بن الحسین الجنید گفته‌اند: «متروکٌ» وامام حاکم ابواحمد گفته است: «ذاهب الحدیث» وامام ابن حبان هم گفته است: «روى عن الضحاك أشياء مقلوبة» وامام یحیی بن معین گفته است: «لیس بشیء» وامام احمدبن حنبل گفته است: «لايشتغل بحديثه» وامام ابن عدی گفته است: «الضعف على حديثه و رواياته بين» وامام ابن حجر هم گفته است: «ضعیف جداً» وامام ذهبی هم گفته است: «ترکوه» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۲ص۱۲۳) / ابن حجر، تقريب التهذيب (ش۹۸۷) / ذهبی، الکاشف (ش۸۲۶)] طریق دوّم: ومشيخة أبي طاهر إبن أبي الصقر (ش۶۷) / مجلس من أمالي أبي الفتح المقدسي (ش۱۲) از طریق (الحسن بن عرفة العبدي) روایت کرده‌اند: «... حدثنا الحسن بن عرفة العبدي حدثنا عبد الله بن الحكم البجلي حدثنا القاسم بن الحكم حدثنا الضحاك بن مزاحم عن عبد الله بن عباس قال قال رسول الله: ... .» اما چیزی از (عبد الله بن الحكم البجلي) نیافتم. طریق سوّم: ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج۵۲ص۲۹۱) روایت کرده است: «أخبرنا أبو الحسن الفرضي حدثنا عبد العزيز بن أحمد حدثنا الحسن بن علي بن إبراهيم حدثنا عمر بن داود الأنطرطوسي حدثنا أبو بكر محمّد بن الحسن بن أبي الذيال الأصبهاني المعروف بالجواربي حدثنا أبو عبد الله محمّد بن إسحاق الشعار حدثنا سلمة ابن شبيب حدثنا القاسم بن الحكم حدثنا هشام بن الوليد حدثنا حماد بن سليمان السدوسي عن الضحاك بن مزاحم عن عبد الله بن عباس انه سمع النبي ( صلى الله عليه وسلم ) يقول: ... .» اما این روایت «موضوع» است چرا که عمر بن داود بن سلمون الأنطرطوسي: امام ذهبی گفته است: «أتى بحديث باطل لعله هو المتفضل بوضعه؛ هذا شيخٌ لايستحى مما يقول» وامام ابن حجر هم گفته است: «أورد بن عساكر في ترجمته حديثين وقال هما باطلان» [ذهبی، میزان الاعتدال (ج۳ص۱۹۳) / ابن حجر، لسان المیزان (ج۴ص۳۰۲)] ج) انس بن مالکس روایت کرده است: «قال رسول الله ج: في كل ليلة جمعة مائة ألف عتيق من النار إلا رجلان فإنهما داخلان في أمتي تستروا بها وليس هم منهم فان الله لا يعتقهم فيمن اعتق وذلك أنهم ليسوا منهم هم مع الكبائر في طبقتهم وأنهم مصفودون مع عبدة الأوثان مبغض أبي بكر وعمر وليس هم داخلون في الإسلام وانما هم يهود هذه الأمة ثم قال رسول الله صلى الله عليه و سلم الا لعنة الله على مبغضي أبي بكر وعمر وعثمان وعلي.» (موضوع): خطیب بغدادی، تاریخ بغداد (ج۱۳ص۲۷۱) روایت کرده است: «أخبرني الأزهري حدثنا احمد بن إبراهيم بن شاذان حدثنا مسرة بن عبد الله أبو شاكر الخادم مولى المتوكل حدثنا أبو زرعة عبيد الله بن عبد الكريم الرازي بالري سنة ثمان وستين ومائتين قال حدثنا سليمان بن حرب حدثنا حماد بن زيد حدثنا عبد العزيز بن صهيب عن أنس بن مالك قال قال رسول الله ج: ... .» اما این روایت «موضوع» است چرا که مسرة بن عبد الله أبو شاكر: امام خطیب بغدادی گفته است: «ليس بثقةٍ» وهمچنین گفته است: «هذا الحديثُ كذبٌ موضوعٌ والحمل علی (مسرة)» [خطیب بغدادی، تاریخ بغداد (ج۱۳ص۲۷۱) / ابن حجر، لسان المیزان (ج۶ص۲۰)]. [۵۱] برخی از احادیث صحیحی که دلالت بر شنیدن صدای مردگان در دو مورد خاص و استثنایی یعنی؛ موقع تدفین و موقع زیارت می‌نمایند عبارتند از: الف): انس بن مالکس گفته است: «عن النبی ج قال: العبد إذا وضع في قبره وتولي وذهب أصحابه حتى إنه ليسمع قرع نعالهم.» «از پیامبر ج شنیدم که فرمود: هرگاه بنده در قبرش قرار داده می‌شود و بهش پشت می‌شود و یارانش می‌روند (شنوا می‌باشد) به گونه‌ای که صدای پاشنه پاهایشان را می‌شنود.» (صحیح): بخاري (ش۱۳۳۸) / مسلم (ش۷۳۹۵-۷۳۹۷) / ابوداود (ش۳۲۳۳و۴۷۵۴) / نسايي (ش۲۰۴۹-۲۰۵۱) از طريق (شيبن بن عبدالرحمن وسعيد بن ابي عروبه) روايت کرده اند: «عن أنس رضي الله عنه عن النبي صلى الله عليه وسلم قال العبد إذا وضع في قبره وتولي وذهب أصحابه حتى إنه ليسمع قرع نعالهم» ب): ابن شماسه مهريس گفته است: «حضرنا عمرو بن العاصس وهو فی سیاقة الموت ... فإذا أنا مت فلا تصحبني نائحة، ولا نار، فإذا دفنتموني فشنوا علي التراب شنا، ثم أقيموا حول قبري قدر ما تنحر جزور ويقسم لحمها، حتى أستأنس بكم، وأنظر ماذا أراجع به رسل ربي.» «به دیدن عمرو بن عاصس رفتیم در حالی که در احتضار مرگ بود... (وی گفت:) هرگاه مُردم با (جنازه) من زن شیونگر و آتش را همراه نسازید. هرگاه دفنم کردید بر من خاک بپاشید سپس بر اطراف قبرم بایستید به اندازه‌ای که قصابی، شتری قربانی می‌کند و گوشتش را پخش می‌کند تا با شما أنس گیرم (و آرامش یابم) و بنگرم که چگونه با فرستادگان پروردگارم (؛یعنی نکیر و منکر) برخورد می‌کنم.» (صحیح): مسلم (ش۳۳۶) روایت کرده است: «حدثنا محمّد بن المثنى العنزى وأبو معن الرقاشى وإسحاق بن منصور كلهم عن أبى عاصم - واللفظ لابن المثنى - حدثنا الضحاك - يعنى أبا عاصم - قال أخبرنا حيوة بن شريح قال حدثنى يزيد بن أبى حبيب عن ابن شماسة المهرى قال حضرنا عمرو بن العاص: ... .». امام ابن القیم گفته است: «پیامبر ج برای امتش تشریع کرده هرگاه بر اهل قبور وارد شدید بر آنها سلام کنید به گونه‌ای که آنها وی را مورد خطاب قرار می‌دادند و بگوید: «السلام عليكم دار قوم مؤمنين» سلام بر شما ای اهالی این منزل مؤمنان! این خطاب برای کسی است که می‌شنود و می‌فهمد واگر این چنین نبود این خطاب به منزله خطاب به معدوّم و جماد است و سلف بر این اتفاق‌نظر دارند و از آنها به تواتر رسیده است که مرده از زیارت زنده آگهی می‌یاید و با آن شاد می‌شود.» [ابن قیم، الروح،۱/۵.] حدیث: «السلام عليكم دار قوم مؤمنين» (صحیح): مسلم (ش۲۲۹۲و۲۳۰۱) / نسایی (ش۲۰۳۷و۲۰۳۹) / ابن ماجه (ش۱۵۴۶) از طریق (محمّد بن قيس وعطاء بن یسار) روایت کرده‌اند: «قلت كيف أقول لهم يا رسول الله قال ج: قولى السلام على أهل الديار من المؤمنين والمسلمين ويرحم الله المستقدمين منا والمستأخرين وإنا إن شاء الله بكم للاحقون.» ابن تیمیه گفته است: مرده از زنده وقتی وی را ملاقات می‌کند و بر او سلام می‌کند، آگاه است. ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ۲۴/۳۳۱. [۵۲] احادیثی وجود دارند که این مسئله را مختص روز جمعه می‌دانند که هیچ صحّتی ندارند، عبارتند از: الف) محمّد بن واسع گفته است: «بلغني أن الموتى، يعلمون بزوارهم يوم الجمعة، ويوماً قبله، ويوماً بعده.» (واهی): بیهقی، شعب الایمان (ش۹۳۰۱) روایت کرده است: «أخبرنا أبو سعيد (محمّد بن موسی بن فضل) أنا أبو عبد الله (محمّد بن عبدالله الصفار) أنا أبو بكر بن أبي الدنيا حدثني محمّد بن الحسين (بن عبید البرجلانی) حدثني بكر بن محمّد (البصری) نا جبير القصاب قال: كنت أغدو إلى محمّد بن واسع في كل غداة سبت حتى نأتي الجبان فنقف على القبور فنسلم و ندعو لهم ثم ننصرف فقلت له ذات يوم و لو صرت هذا اليوم يوم الإثنين فقال: بلغني أن الموتى يعلمون بزوارهم يوم الجمعة و يوما قبله و يوما بعده.» اما این اسناد «واهی» است چرا که اوّلاً: محمّد بن واسع تابعی است ونگفته که این روایت را از چه کسی شنیده است وثانیاً: جبیر القصاب و بکر بن محمّد البصری را هم نشناختم. ب): مسمع بن عاصم گفته است: «حدثني رجل من آل عاصم الجحدري قال: أنه رأى عاصماً الجحدري في النوم، فقال: أنا في روضة من رياض الجنة، ونفر من أصحابي، نجتمع كل ليلة جمعة، وصبيحتها إلى بكر بن عبد الله المزني، فنتلاقى أخباركم. قلت: هل تعلمون بزيارتنا؟ قال: نعلم بها عشية الجمعة، ويوم الجمعة كله، ويوم السبت إلى طلوع الشمس. قلت: وكيف ذلك دون الأيام كلها؟ قال: لفضل يوم الجمعة وعظمته.» (ضعیف): بیهقی، شعب الایمان (ش۹۳۰۰) روایت کرده است: «أخبرنا أبو سعيد بن أبي عمرو الصيرفي أنا أبو عبد الله محمّد بن عبد الله الصفار نا أبو بكر بن أبي الدنيا حدثني محمّد بن الحسين نا يحيى بن بسطام الأصفر حدثني مسمع بن عاصم حدثني رجل من آل عاصم الجحدري قال: رأيت عاصم الجحدري في منامي بعد موته بسنتين ... .» اما این اسناد «ضعیف» است چرا که اوّلاً: راوی آن مبهم است: «حدثني رجلٌ» و ثانیاً: خواب غیر از رسول الله ج حجیّتی ندارد و مقبول نیست. ج) سفیان ثوری گفته است: «بلغني عن الضحاك أنه قال: من زار قبراً يوم السبت، قبل طلوع الشمس، علم الميت بزيارته. قيل: وكيف ذلك؟ قال: لمكان يوم الجمعة.» (موضوع): بیهقی، شعب الایمان (ش۹۳۰۲) روایت کرده است: «أخبرنا أبو سعيد أنا أبو عبد الله أنا أبو بكر حدثني محمّد نا عبد العزيز بن أبان أنا سفيان الثوري قال: بلغني عن الضحاك أنه قال: من زار قبرا يوم السبت قبل طلوع الشمس علم الميت بزيارته قيل له و كيف ذاك؟ قال: لمكان يوم الجمعة» اما اين روايت «موضوع» است چرا که عبد العزيز بن أبان السعيدي: امام يحيي بن معين مي‌گويد: «كان والله كذاباً» و امام محمّد بن عبدالله بن نمير گفته است: «هو کذابٌ» وامامان حاکم نيشابوري وابوسعيد النقاش هم گفته اند: «روى أحاديث موضوعة» وامام يعقوب بن شيبه گفته است: «عند أصحابنا جميعا متروك كثير الخطأ كثير الغلط» وامام ابوحاتم گفته است: «متروك الحديث لايشتغل به تركوه لايكتب حديثه» وامام نسايي گفته است: «متروک الحديث؛ ليس بثقة» وامام ابونعيم اصبهاني گفته است: «لاشيء» وامامان ابوعلي النيشابوري وابن حجر گفته اند: «متروک الحديث» وامام ابن عدي گفته است: «روى عن الثورى البواطيل» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۶ص۳۲۹) و تقريب التهذيب (ش۴۰۸۳)] همچنین مشخص نیست که چه کسی این روایت را برای سفیان الثوری ابلاغ نموده است. [۵۳] عبدالکریم زیدان، الوجیز فی أصول الفقه، ص۲۶۰-۲۶۲. سیوطی، شوکانی، ابن تیمیه، زرکشی، سخاوی، ابن حجر عسقلانی، بزدوی، عبدالوهاب خلاف، جمال الدین قاسمی، وهبة الزحیلی و بسیاری از اصولیون بر این مطلب قلم صحّه می‌گذارند. نک: ابن حجر، نزهة النظر في توضيح نخبة الفكر في مصطلح أهل الأثر، ص۲۸؛ بزدوی، كشف الأسرار، ۶/۸۷؛ سیوطی، تدریب الراوی، ۱/۱۹۰؛ زرکشی، النكت على مقدمة ابن الصلاح، ۱/۴۲۱؛ سخاوی، فتح المغیث، ۱/۱۲۸؛ شوکانی، نیل‌الاوطار، ۲/۱۸۸؛ ابن تیمیه، المجموع الفتاوی، ۶/۴۰۳-۴۰۵؛ قاسمی، قواعد التحديث، ۱۰۰؛ عبدالوهاب خلاف، علم اصول الفقه، ص۹۵؛ وهبة الزحیلی، اصول الفقه الاسلامی، ۲/۸۵۰. احادیثي در این زمینه وجود داشته عبارت است از: سعید الانصاریس روایت کرده است: «قال رسول الله ج: تعرض (الاعمال) على الأنبياء وعلى الآباء والأمهات يوم الجمعة.» (موضوع): امام سیوطی در الحاوی للفتاوی (ج۲ص۱۶۱) گفته است: «روى الترمذي الحكيم في نوادر الأصول من حديث عبد الغفور بن عبد العزيز عن أبيه (عبد العزيز بن سعيد) عن جده قال: قال رسول الله ج: ... .» اما این روايت «موضوع» است چرا که عبد الغفور بن عبد العزيز بن سعيد الانصاري: امام ابن حبان گفته است: «كان ممّن يضعُ الحديث» وامام یحیی بن معین گفته است: «ليس حديثه بشيءٍ» وامام بخاری هم گفته است: «ترکوه» وامام ابن عدی هم گفته است: «ضعيفٌ منكرُ الحديث» وامام ابوحاتم رازی گفته است: «ضعیف الحدیث» [ابن حجر، لسان المیزان (ج۴ص۴۳) / ابن ابی حاتم، الجرح و التعدیل (ج۶ص۵۵)]. روایات صحیحي از صحابهش مبنی بر این مسئله عبارتند از: الف) ابوالدرداءس گفته است: «إن أعمالكم تعرض على موتاكم فيسرون ويساؤون وكان أبو الدرداء يقول عند ذلك: اللهم إني أعوذ بك أن أعمل عملا يخزى به عبد الله بن رواحة.» « کردار شما بر مردگانتان عرضه می‌شوند و آنها شاد و پریشان می‌شوند و ابودرداء در این موقع گفت: بارالها! من به تو پناه می‌برم از عملی که بخاطر آن عبدالله بن رواحه پریشان شود.» (صحيح): عبدالله بن المبارک، الزهد (ش۱۶۵) ومن طريقه ابوداود، الزهد (ش۲۱۱) / ابن ابي الدنيا، المنامات (ش۴) / نعيم بن حماد، الزهد (ش۱۷۰) / اصفهاني، الترغيب والترهيب (ش۱۵۷) روایت کرده‌اند: «أنا صفوان بن عمرو بن عبد الرحمن بن جبير بن نفير قال قال أبو الدرداء: ألا إن أعمالكم تعرض على عشائركم فمساؤون ومسرون فأعوذ بالله أن أعمل عملا يخزى به عبد الله بن رواحة» ورجالش «رجال صحيح» بوده واسنادش هم «صحیح» می‌باشد. ب) ابوایوب انصاریس گفته است: «تعرض أعمالكم على الموتى فإن رأوا حسنا فرحوا واستبشروا وقالوا اللهم هذه نعمتك على عبدك فأتمها عليه وإن رأوا سوءا قالوا اللهم راجع به.» «کردارتان بر مردگانتان عرضه می‌شوند، اگر آن را نیک دیدند شاد می‌شوند و دلشاد و مسرور می‌کردند و می‌گویند: بارالها! این نعمتیست که به بنده‌ات ارزانی داشته‌ای و پس (با توفیق تکرار) آن را بر وی تمام کن و اگر آن را بد دیدند می‌گویند: بارالها! به وی توجه نما (و توفیق بازگشت به وی را عطا کن).» (صحیح): ابن ابی الدنیا، المنامات (ش۳) روایت کرده است: «حدثني محمّد بن الحسين حدثني يحي بن إسحاق (البجلی) عبد الله بن المبارك عن ثور بن يزيد عن أبي رهم (احزاب بن اسید) عن أبي أيوب انصاریس قال: تعرض أعمالكم على الموتى فإن رأوا حسنا فرحوا واستبشروا وقالوا اللهم هذه نعمتك على عبدك فأتمها عليه وإن رأوا سوءا قالوا اللهم راجع به» رجالش همه «ثقة» ومترجم در تهذیب هستند جز محمّد بن الحسين بن أبي شيخ البرجلاني که: امام ذهبی گفته است: «الامام صاحب التواليف في الرقائق» وامام ابوحاتم رازی گفته است: إن رجلا سأل أحمد بن حنبل عن شيء من أخبار الزهد فقال: عليك بمحمّد بن الحسين» وامام ابن حجر گفته است: «أرجو ان يكون لابأس به» وامام ابراهیم الحربی گفته است: «ماعلمت الا خیراً» وامام ابن حبان هم وی را در «ثقات» آورده است [ذهبی، سیراعلام النبلاء (ج۱۱ص۱۱۲) / ابن حجر، لسان المیزان (ج۵ص۱۳۷)]. ابن تیمیه در این زمینه چنین گفته است: «روایاتی از صحابه مبنی بر تلاقی و سؤال بین ارواح و عرضه اعمال زندگان بر مردگان وارد شده است.» ابن تیمیه، مجموع الفتاوی،۲۴/۳۳۱. [۵۴] احادیث مبنی بر خواندن دو رکعت نماز در روز جمعه که باعث دفع عذاب قبر و سکرات مرگ می‌شوند وجود دارند، این احادیث موضوع بوده وصحت ندارند. این احادیث عبارتند از: الف) انس بن مالکس روایت کرده است: «قال رسول الله ج: من صلى ليلة الجمعة ركعتين قرأ فيهما فاتحة الكتاب وإذا زلزلت خمس عشرة مرة امنه الله من عذاب القبر.» (موضوع): اسلم بن سهل الواسطی، تاریخ واسط (ج۱ص۱۷۳) و من طریقه ابوطاهر السلفی، معجم السفر (ش۱۳۶۴) روایت کرده‌اند: «حدثنا أسلم قال ثنا أحمد بن سهل بن علي الباهلي قال ثنا عبدالله بن داود قال ثنا ثابت بن حماد عن المختار بن فلفل عن أنس بن مالك قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: من صلى ليلة الجمعة ركعتين قرأ فيهما فاتحة الكتاب وإذا زلزلت خمس عشرة مرة امنه الله من عذاب القبر.» اما این روایت «موضوع» است چرا که اوّلاً: ثابت بن حماد أبو زيد بصري: امام بیهقی گفته است: «متهم بالوضع» وامام ابن عدی گفته است: «لثابت أحاديث يخالف فيها وفي أسانيدها الثقات وهي مناكيرٌ» وامام عقیلی گفته است: «حديثه غيرُ محفوظ وهو مجهولٌ» وامام لالکائی گفته است: «ان أهل النقل اتفقوا على ترك ثابت بن حماد» وامامان دارقطنی وهیثمی گفته‌اند: «ضعیفٌ جداً» [ابن حجر، لسان المیزان (ج۲ص۷۵) / هیثمی، مجمع الزوائد (ج۱ص۳۵۳)] وثانیاً: عبد الله بن داود الواسطى التمار: امامان نسایی ودارقطنی می‌گویند: «ضعیفٌ» وامام ابوحاتم گفته است: «ليس بقوى حدث بحديث منكر وفی حدیثه مناکیر» وامام ابن حبان گفته است: «منكر الحديث جداً يروى المناكير عن المشاهير لايجوز الإحتجاج بروايته.» وامام ابن عدی گفته است: «هو ممن لابأس به إن شاء الله» وامام بخاری هم گفته است: «فیه نظر» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۵ص۲۰۰)]. ب) عبدالله بن عباسب روایت کرده است: «من صلى ليلة الجمعة ركعتين يقرأ في كل واحدة منهما بفاتحة الكتاب مرة و (إذا زلزلت) خمس عشرة مرة هون الله عليه سكرات الموت ويسر الله له الجواز على الصراط يوم القيامة.» (موضوع): سیوطی، اللآلي المصنوعة في الأحاديث الموضوعة (ج۲ص۴۳) گفته است: «رواه الدیلمی أنبأنا ابن مهبرة أنبأنا ابن مهران عن المغيرة بن عمرو بن الوليد أنبأنا أبو سعيد المفضل بن سعيد المفضل بن محمّد الجندي أنبأنا أبو يونس بن محمّد (بن مسلم المودب) العدني حدثنا محمّد بن الوليد حدثنا المعتمر بن سليمان عن ليث عن طاوس عن ابن عباس رفعه من صلى ليلة الجمعة ركعتين يقرأ في كل واحدة منهما بفاتحة الكتاب مرة و (إذا زلزلت) خمس عشرة مرة هون الله عليه سكرات الموت ويسر الله له الجواز على الصراط يوم القيامة.» اما این اسناد هم «موضوع» است؛ چرا که مغيرة بن عمرو بن الوليد المکی: امام ذهبی گفته است: «روى حديثاً موضوعاً هو آفته» [ذهبی، المغنی (ش۶۳۸۵)] و و معلوم نیست که محمّد بن الولید هم چه کسی است. [۵۵] حدیثی مبنی بر خواندن دو رکعت نماز در روز جمعه برای حفظ قرآن کریم وجود دارد که هیچ سندیت و حجتی ندارد، این حدیث عبارت است از: عبدالله بن عباسب گفته است: «أن علياً قال لرسول الله ج: تفلّت هذا القرآن من صدري، فما أجدني أقدر عليه، فقال: ألا أُعلمك كلمات ينفعك الله بهنّ، وتنفع بهن من علمته، ويثبت ما تعلمت في صدرك؟ إذا كان ليلة الجمعة، فإن استطعت أن تقوم في ثلث الليل الآخر، فإنها ساعة مشهودة، والدعاء فيها مستجاب - وقد قال أخي يعقوب لبنيه: سوف أستغفر لكم ربي. يقول: حتى تأتي ليلة الجمعة - فإن لم تستطع، فقم في وسطها، فإن لم تستطع، فقم في اوّلها. فصلِّ أربع ركعات، تقرأ في الركعة الاوّلى بفاتحة الكتاب، وسورة: يس. وفي الركعة الثانية: بفاتحة الكتاب، وحم الدخان. وفي الركعة الثالثة: بفاتحة الكتاب، والم تنزيل السجدة. وفي الركعة الرابعة بفاتحة الكتاب، وتبارك المفصل. فإذا فرغت من التشهد، فاحمد الله، وأحسن الثناء على الله، وصلِّ علي، وعلى سائر النبيين، واستغفر للمؤمنين والمؤمنات، ولإخوانك الذين سبقوك بالإيمان، وقل في آخر ذلك: اللهم ارحمني بترك المعاصي أبداً ما أبقيتني، وارحمني أن أتكلف ما لا يعنيني، وارزقني حسن النظر فيما يرضيك عني، اللهم بديع السماوات، والأرض، ذا الجلال، والإكرام، والعزة التي لا ترام: أسألك يا الله. يا رحمن، بجلالك، ونور وجهك، أن تُلزم قلبي حفظ كتابك، كما علمتني، وارزقني أن أتلوه على النحو الذي يرضيك عني.اللهم بديع السماوات، والأرض، ذا الجلال والإكرام، والعزة التي لاترام. أسألك يا الله، يا رحمن، بجلالك، ونور وجهك، أن تنور بكتابك بصري، وأن تطلق به لساني، وأن تفرج به عن قلبي، وتشرح به صدري، وأن تعمل به بدني، فإنه لا يعينني على إلا أنت، ولا حول ولا قوة إلا بالله العلي العظيم. تفعل ذلك ثلاث جمع، أو خمساً، أو سبعاً بإذن الله تعالى، والذي بعثني بالحق، ما أخطأ مؤمناً قط. قال ابن عباس: فوالله ما لبث علي إلى خمساً أو سبعاً، حتى جاء رسول الله صلى الله عليه وسلم في مثل ذلك المجلس، فقال: يا رسول الله أني كنت فيما خلا لا آخذ إلا أربع آياتٍ، ونحوهن، فإذا قرأتهن على نفسي تفلتن، وأنا أتعلم اليوم أربعين آيةً ونحوها، فإذا قرأتها على نفسي، فكأنما كتاب الله بين عيني، ولقد كنت أسمع الحديث، فإذا رددته تفلت، وأنا اليوم أسمع الأحاديث، فإذا تحدثت بها لم أخرم منها حرفاً. فقال له رسول الله صلى الله عليه وسلم عند ذلك: مؤمن ورب الكعبة» (موضوع): دو طریق دارد؛ طریق اوّل: ترمذی (ش۳۵۷۰) / حاکم، المستدرک (ش۱۱۱۹) / ابن الشجری، امالی (ج۱ص۹۲) / بیهقی، الأسماء والصفات (ش۶۷۳) / خطیب بغدادی، الجامع لأخلاق الراوي وآداب السامع (ش۱۷۹۲) / ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج۵۱ص۲۵۱) از طریق (أحمد بن الحسن بن جنيدب ومحمّد بن الحسين الرازي و عثمان بن سعيد الدارمي و محمّد بن إبراهيم العبدي) روایت کرده‌اند: «حدثنا سليمان بن عبد الرحمن الدمشقي حدثنا الوليد بن مسلم حدثنا ابن جريج عن عطاء بن أبي رباح و عكرمة مولى ابن عباس عن ابن عباس أنه قال: ... .» وسليمان بن عبد الرحمن الدمشقي هم متابعه شده وابن الجوزی، الموضوعات (ج۲ص۱۳۸) روایت کرده است: «أنبأنا أبو القاسم الجريرى عن أبى طالب العشارى حدثنا أبو الحسن الدارقطني حدثنا محمّد بن الحسن بن محمّد المقرى حدثنا الفضل بن محمّد العطار حدثنا هشام بن عمار حدثنا الوليد بن مسلم عن ابن جريج... .» اما این روایت «موضوع» است چرا الولید بن المسلم «تدلیس» تسویه می‌کرده وشیخش تصریح به سماع نکرده است. وامام ذهبی هم گفته است: «حديثٌ منكرٌ جداً؛ عندي موضوعٌ» [ابن حجر، تقریب التهذیب (ش۷۴۵۶) / ذهبی، میزان الاعتدال (ج۲ص۲۱۳) وسیراعلام النبلاء (ج۹ص۲۱۷)]. طریق دوّم: ابن السنی، عمل اليوم والليلة (ش۵۷۹) / طبرانی، المعجم الکبیر (ج۱۱ص۳۶۷) / ابوطاهرالسلفی، المشیخة البغدادیة (ش۲۳) از طریق (عبد الله بن محمّد بن مسلم ومحمّد بن خريم بن مروان و الحسين بن إسحاق التستري و محمّد بن صالح بن أبي عصمة) روایت کرده‌اند: «ثنا هشام بن عمار ثنا محمّد بن إبراهيم القرشي حدثني أبو صالح باذام عن عكرمة مولی ابن عباس عن ابن عباس ... .» اما این اسناد «موضوع» است چرا که امام عقیلی گفته است: «هو (محمّد بن ابراهیم القرشی) وشيخه مجهولان بالنقل.» وامام ابن حجر هم حدیثی را از طریق وی روایت کرده وگفته است: «آفته القرشي» وامام ذهبی هم گفته است: «ذكرخبراً موضوعاً في الدعاء لحفظ القرآن» وهمچنین گفته است: «محمّد هذا ليس بثقةٍ وشيخه لايدرى من هو» [ابن حجر، لسان المیزان (ج۵ص۲۰) / ذهبی، سیراعلام النبلاء (ج۹ص۲۱۷) ومیزان الاعتدال (ج۳ص۴۴۶)]. [۵۶] حدیثی مبنی بر خواندن چهار رکعت نماز در زمان چاشت با کیفیتی خاص در روز جمعه بیان شده که دفع شر می‌نماید، این حدیث هیچ سندیت و حجتی ندارد، این روایت عبارت است از: عبدالله بن عباسب روایت کرده است: «قال رسول الله ج: من صلى الضحى أربع ركعات في يوم الجمعة، في دهره، مرة واحدة، يقرأ بفاتحة الكتاب عشر مرات - وقل أعوذ برب الفلق عشر مرات، وقل أعوذ برب الناس، عشر مرات - وقل هو الله أحد عشر مرات، وقل يا أيها الكافرون، عشر مرات. وآية الكرسي، عشر مرات، في كل ركعة. فإذا تشهد، وسلّم، وسلّم. واستغفر سبعين مرة. وسبح، سبعين مرة. قائلاً: سبحان الله والحمد لله. ولا إله إلا الله، والله أكبر، ولا حول، ولا قوة إلا بالله العليّ العظيم. دفع الله عنه شرّ أهل السماوات، وأهل الأرض، وشرّ الإنس، والجن.» (موضوع): دو طریق دارد؛ طریق اوّل: ابونعیم، تاریخ اصبهان (ج۱ص۱۲۸) روایت کرده است: «حدث عبد الله بن محمّد بن زكرياء ثنا جعفر بن أحمد بن أبي الشروب الزعفراني ثنا أحمد بن صالح حدثني عبد الله بن عيسى والوليد بن أبي النجم قالا ثنا سعد بن الجرجاني عن سفيان الثوري عن ليث عن مجاهد عن ابن عباس قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: من صلى الضحى أربع ركعات في يوم الجمعة في دهره مرةً واحدةً يقرأ بفاتحة الكتاب فذكره بطوله.» امام این روایت «موضوع» است چرا که اوّلا: أحمد بن صالح الشمومي: امام ابن حبان گفته است: « كان بمكة يضعُ الحديث؛ يأتي عن الإثبات بالمعضلات» وامام یحیی بن معین گفته است: «کذّابٌ» وامام ابونعیم هم وی را «متروک» دانسته است [ابن حجر، لسان المیزان (ج۱ص۱۸۶)] وثانیاً: أحمد بن صالح ولوليد بن أبي النجم وعبد الله بن عيسى: امام ابونعیم گفته است: «ثلاثتهم متروكون.» طریق دوّم: ابن الجوزی، الموضوعات (ج۲ص۱۱۲) روایت کرده است: «أنبأنا هبة الله بن أحمد الحريري أنبأنا محمّد بن على بن الفتح حدثنا أبو الحسن على بن عبد العزيز حدثنا على بن محمّد القطان حدثنا العباس بن يوسف الشكلى حدثنا خلف بن على القطيعى حدثنا محمّد بن الضريس حدثنا الفضيل بن عياش عن سفيان الثوري عن مجاهد عن ابن عباس قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: من صلى الضحى يوم الجمعة أربع ركعات، يقرأ في كل ركعة بالحمد عشر مرات، وقل أعوذ برب الفلق عشر مرات، وقل أعوذ برب الناس عشر مرات، وقل هو الله أحد عشر مرات، وقل يا أيها الكافرون عشر مرات، وآية الكرسي عشر مرات، يقرأها في كل ركعة، فإذا صلى الاربع ركعات فتشهد ثم سلم ثم يقول سبحان الله والحمد لله ولا إله إلا الله والله أكبر ولا حول ولا قوة إلا بالله العلى العظيم سبعين مرة، ثم يقول أستغفر الله الذى لا إله إلا هو غافر الذنوب وأتوب إليه سبعين مرة، فمن صلى هذه الصلاة وقال هذا القول على - أوصف - [ ما وصف ] دفع الله عنه شر الليل والنهار وشر أهل السماء وشر أهل الارض وشر الانس وشر كل سلطان جائر وشيطان مارد، والذى بعثنى بالحق لو كان عاقا لوالديه لزرقه برهما وغفر له، ويقضى له سبعين حاجة من حوائج الآخرة، وسبعين حاجة من حوائج الدنيا. وذكر من هذا الجنس ثوابا طويلا لا يضيع الزمان بذكره.إلا أن قال: والذى بعثنى بالحق إن له من الثواب كثواب إبراهيم وموسى ويحيى وعيسى، ولا يقطع له طريق ولا يعرف له متاع.» اما این اسناد هم «موضوع» است چرا که خلف بن على القطيعى: امام ذهبی گفته است: «روى عنه (خلف بن على) العباسُ بن يوسف الشكلي حديثاً موضوعاً» [ذهبی، المغنی (ش۱۹۳۸)] وامام ابن الجوزی هم گفته است: «هذا حديثٌ موضوعٌ على رسول الله ج بلا شك، فلا بارك الله فيمن وضعه، فما أبرد هذا الوضع وما أسمجه، وكيف يحسن أن يقال من صلى ركعتين فله ثواب موسى وعيسى، وفيه مجاهيل أحدهم قد عمله». [۵۷] عبدالله بن عباسب روايت کرده است: «أن النبي صلى الله عليه وسلم قال: إن أهل الجنة يزورون ربهم عزّ وجلّ في كل يوم جمعة في رمال الكافور، وأقربهم منه مجلساً، أسرعهم إليه يوم الجمعة، وأبكرهم غدواً.» (ضعيف): اين متن از عبدالله بن عباس وعبدالله بن مسعود از رسول الله ج روايت گرديده است: اما طريق عبدالله بن عباسب: آجري، التصديق بالنظر إلى الله تعالى في الآخرة (ش۴۴) / ابن بطة، الابانه (ش۳۰) از طريق (ابو بكر بن أبي داود) روايت کرده اند: «حدثنا عمي محمّد بن الأشعث حدثنا حسين بن حسن قال حدثني أبي حسن عن الحسن عن عبد الله بن عباس عن النبي ج قال إن أهل الجنة يزورون ربهم عز و جل في كل يوم جمعة في رمال الكافور وأقربهم منه مجلسا أسرعهم إليه وأبكرهم غدوا.» اما اسنادش «ضعيف» است چرا که اوّلاً: جسر بن فرقد القصاب أبو جعفر بصري: امام دارقطني مي‌گويد: «متروکٌ» و امام نسايي مي‌گويد: «ليس بثقة ولايكتب حديثه» و امام ابوحاتم مي‌گويد: «كان رجلا صالحا وليس بالقوي» و امام ساجي مي‌گويد: « صدوقٌ ضعيفُ الحديث» و امام يحيي بن معين مي‌گويد: «ليس بشيء ولايكتب حديثه» و امام بخاري هم گفته است: «ليس بذاك عندهم» و امام ابن عدي مي‌گويد: «هو في الضعفاء؛ وأحاديثه عامتها غير محفوظة» [ابن حجر، لسان الميزان (ج۲ص۱۰۴) / ابن عدي، الکامل (ج۲ص۱۶۹)] و ثانياً: جعفر بن جسر بن فرقد أبو سليمان القصاب بصري: امام ابن عدي مي‌گويد: «لجعفر بن جسر أحاديث مناكير غير ما ذكرت ولم أر للمتكلمين في الرجال فيه قولا ولاأدري كيف غفلوا عنه لأن عامة مايرويه منكر» و امام عقيلي مي‌گويد: «في حفظه اضطراب شديد كان يذهب إلى القدر وحدث بمناكير» و امام ابوحاتم مي‌گويد: «شيخٌ» [ابن حجر، لسان الميزان (ج۲ص۱۱۱) / ابن عدي، الکامل (ج۲ص۱۵۰)]. اما طريق عبدالله بن مسعودس: دو طريق دارد؛ طريق اوّل: عبدالله بن المبارک، الزهد (ش۴۳۶) ومن طريقه عبدالله بن احمد، السنة (ش۴۷۶) / ابن بطة (ش۳۱) / ابن خزيمه، التوحيد (ش۶۰۲) / دارقطني، رؤية الله (ش۱۸۱) / ابونعيم، صفة الجنة (ش۴۲۱) از طريق (عبدالله بن مبارک وشبابة بن سوار وابوداود طياليسي وهاشم بن القاسم) روايت کرده ا ند: «نا ابن المبارك قال أنا المسعودي عن المنهال بن عمرو عن أبي عبيدة عن عبد الله بن مسعود قال: «باكروا في الغداة بالدنيا إلى الجمعات، فإن الله يبرز لأهل الجنة يوم الجمعة على كَثيب من كافور أبيض، فيكون الناس عنده في الدنو كغدوهم في الدنيا إلى الجمعة.» اما اين اسناد «ضعيف» است چرا که أبو عبيدة بن عبد الله بن مسعود: چيزي از پدرش (عبدالله بن مسعود) نشنيده است وعمرو بن مرة به وي گفته است: «هل تذكر من عبدالله (بن مسعود) شيئا؟ قال: لا» وامام ترمذي هم گفته است: «لم يسمع من أبيه شيئا» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۵ص۷۵)]. طريق دوّم: ابن ابي حاتم، الجرح والتعديل (ج۱ص۲۰۵) / ابن ماجه (ش۱۰۹۴) / المعجم الکبير (ج۱۰ص۷۸) از طريق (كثير بن عبيد الحذاء) روايت کرده اند: «ثنا عبد المجيد بن عبد العزيز بن أبي رواد عن معمر عن الأعمش عن إبراهيم عن علقمة قال: رحت مع عبد الله بن مسعود يوم الجمعة ... ..» اما اين حديث «ضعيف» است چرا که عبد المجيد بن عبد العزيز بن أبي رواد: امامان احمد ويحيي بن معين وابوداود ونسايي گفته اند: «ثقةٌ» وامام ذهبي هم گفته است: «ثقةٌ مرجىءٌ داعيةٌ؛ الامامُ القدوةُ الحافظُ» وامام خليلي هم گفته است: «ثقةٌ لكنه أخطأ فى أحاديث» وامام نسايي هم در روايت ديگري گفته است: «ليس به بأس» وامام ابوحاتم رازي گفته است: «ليس بالقوى يكتب حديثه» وامام دارقطني مي‌گويد: «لايحتج به يعتبر به» امام ابن سعد مي‌گويد «كان كثير الحديث مرجئاً ضعيفاً» وامام ابن عدي تعدادي از احاديث وي را ذکر کرده وسپس گفته است: « كل هذه الأحاديث غير محفوظةٍ؛ على أنه يثبت فى حديث ابن جريج» وامامان يحيي بن معين وابن عدي گفته اند: «أعلم الناس بحديث ابن جريج» وامام دارقطني گفته است: «كان أثبت الناس فى ابن جريج» وامام احمد مي‌گويد: «عالمٌ بابن جريج» وامام ابن حبان افراط کرده و گفته است: «كان يقلب الأخبار ويروى المناكير عن المشاهير فاستحق الترك» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۶ص۳۸۱) / احمد، سوالات ابوداود لاحمد (ص۲۳۶) / ذهبي، ذكر أسماء من تكلم فيه وهو موثق (ش۲۲۰) وسير اعلام النبلاء (ج۹ص۴۳۴)] لذا اندکي «خطا» دارد؛ ودر همين حديث هم دچار خطا و اضطراب شده است چرا که: امام ابوحاتم رازي گفته است: «إنهم يروون عن عبدالمجيد بن عبدالعزيز عن مروان بن سالم عن الأعمش ... ومروان بن سالم منكرُالحديث ضعيف الحديث جداً» [ابن ابي حاتم، علل الحديث (ج۱ص۲۱۱)] وامام عقيلي هم گفته است: «حدثني محمّد بن هارون حدثنا عبد الله بن أبي غسان قال حدثنا عبد المجيد بن عبدالعزيز عن مروان بن سالم عن الأعمش ... .» [عقيلي، الضعفاء الکبير (ج۴ص۲۰۴)] وامام دارقطني هم گفته است: «رواه الحسن بن البزار عن عبد المجيد بن عبدالعزيز عن مروان بن سالم عن الأعمش» [دارقطني، العلل الوارده في الاحاديث النبوية (ج۵ص۱۳۷)]. عبدالمجيد بن عبدالعزيز الدراوردي آن به گونه اي ديگر هم روايت کرده است ودارقطني، العلل الوارده في الاحاديث النبوية (ج۵ص۱۳۸) روايت کرده است: «حدثنا أبو الحسن علي بن الفضل بن طاهر البلخي من كتابه ثقةٌ قال حدثنا أبو يحيى عبد الصمد بن الفضل بن موسى البلخي ثقةٌ قال حدثنا أبي قال حدثنا عبد المجيد بن عبد العزيز بن أبي رواد عن سفيان الثوري عن الأعمش ... .» وسپس گفته است: «هذا لايصحُّ عن الثوري» ومي بينم که عبدالمجيد بن عبدالعزيز الدراوردي آن را به سه طريق روايت کرده است: اوّل: «عبدالمجيد بن عبدالعزيز عن مروان بن سالم عن اعمش.» دوّم: «عبدالمجيد بن عبدالعزيز عن معمر بن راشد عن اعمش.» سوّم: «عبدالمجيد بن عبدالعزيز عن سفيان الثوري عن اعمش.» وامام دارقطني در مورد طريق سوّم گفته است: «هذا لايصحُّ عن الثوري» وامام ابوحاتم رازي در مورد طريق دوّم گفته است: «إنهم يروون عن عبدالمجيد بن عبدالعزيز عن مروان بن سالم عن الأعمش ... ومروان بن سالم منكرُالحديث ضعيف الحديث جداً» وامام دارقطني هم روايت را از مروان بن سالم دانسته و گفته است: «الاوّل أشبه بالصواب ومروان بن سالم متروك الحديث» وامام عقيلي هم اين روايت را در روايات (مروان بن سالم) آورده است. واين ائمة‌ي حديث: (دارقطني وعقيلي وابوحاتم)، اين روايت را از روايات «مروان بن سالم» مي‌دانند ومروان بن سالم الغفارى: امامان نسايي وعقيلي واحمد بن حنبل گفته اند: «ليس بثقة» وامامان بخاري ومسلم وابوحاتم رازي وبغوي وابونعيم اصفهاني گفته اند: «منکرالحديث» وامام ابوعروبة الحراني گفته است: «يضعُ الحديث» وامام ساجي گفته است: «كذابٌ يضع الحديث» وامام ابن حبان گفته است: «يروى المناكير عن المشاهير ويأتى عن الثقات بما ليس من حديث الأثبات فلما كثر ذلك فى روايته بطل الاحتجاج بأخباره» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱۰ص۹۳) وتقريب التهذيب (ش۶۵۷۰)]. لذا اين اسناد «واهي» است.

(۱-۴) احکام روز جمعه

با توجه به تاریخچه و فضائل جمعه مشاهده می‌شود که جمعه در آئین و باورهای اسلامی از جایگاه خاص و مرتبه‌ای والا برخوردار می‌باشد. با همۀ این اوصاف برای روز جمعه احکام اختصاصی و ویژه‌ای تشریع گشته که جدای از اینکه هر کدام حکم تکلیفی خاص خود را دارد، در واقع داری فضائلی بس والا نیز می‌باشند که از فضائل و اختصاصات روز جمعه محسوب می‌گردند. احکام خاص روز جمعه عبارتند از:

(۱-۴-۱) قرائت سورۀ کهف

قرائت سورۀ کهف در روز جمعه باعث بوجود آمدن نوری به فاصلۀ خوانندۀ آن تا کعبه معظمه می‌شود. ابوسعید خدریس از پیامبر ج روایت کرده است: «مَنْ قَرَأَ سُورَةَ الْكَهْفِ فِى يَوْمِ الْجُمُعَةِ أَضَاءَ لَهُ مِنَ النُّورِ مَا بَيْنَهُ وَبَيْنَ الْبَيْتِ الْعَتِيقِ.» [۵۸] «هر کس در روز جمعه سورۀ کهف را بخواند برایش نوری بین وی تا خانۀ قدیمی و گرامی (خدا، کعبه) قرار داده می‌شود.» [۵۹]

البته خواندن این سوره مختص روز جمعه است و ظاهر حدیث دلالت بر روز می‌نماید و سند حدیث مذکور صحیح است؛ ولی حدیث شاذی منتسب به ابوسعید خدریس است که هر کس آن‌را شب بخواند از چنین فضیلتی بهره‌مند خواهد شد و این حدیث غیر قابل احتجاج و استناد می‌با‌شد؛ و حدیث ضعیفی دیگر هم در این زمینه وجود دارد که هر کس آن را بخواند تا هشت روز از هر فتنه‌ای در امان خواهد بود، این حدیث نیز قابل استناد نمی‌باشد. [۶۰]

[۵۸] (صحیح): بيهقي، السنن الکبری (ش۶۲۰۹) وشعب الایمان (ش۲۴۴۵و۳۰۳۹) از طریق (نعیم بن حماد و يزيد بن مخلد بن يزيد) روایت کرده است: «ثنا هشيم عن أبي هاشم الرماني عن أبي مجلز عن قيس بن عباد عن أبي سعيد الخدري قال : قال النبي صلى الله عليه و سلم: من قرأ سورة الكهف يوم الجمعة أضاء له من النور ما بينه و بين البيت العتيق.» اما طریق مرفوع این روایت «منکر» است، چرا که اوّلاً: نعیم بن حماد در روایت حدیث گاهی خطا می‌کرده است [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۱۰ص۴۵۸) وتقريب التهذيب (ش۷۱۶۶)] و يزيد بن مخلد بن يزيد الواسطي ابوخداش: امام ابوزرعه می‌گوید: «منکر الحدیث» [ابوزرعة، الضعفاء وأجوبة أبي زرعة الرازي على سؤالات البرذعي (ج۲ص۷۶۰)]. وثانیاً: ثقات و اثبات این روایت را موقوف روایت کرده‌اند وقاسم بن سلام، فضائل القرآن (ش۳۸۰) / ابن ضریس، فضائل القرآن (ش۲۵) / بیهقی، شعب الایمان (ش۲۴۴۴) / دارمی (ش۳۴۰۷) / خطیب بغدادی، تاریخ بغداد (ج۴ص۱۳۴) از طریق (قاسم بن سلام و احمد بن خلف وسعید بن منصور و ابوالنعمان محمّد بن فضل) روایت کرده‌اند: «ثنا سعید بن منصور ثنا أبو هاشم عن أبي مجلز عن قيس بن عباد عن أبي سعيد الخدري قال: من قرأ سورة الكهف يوم الجمعة أضاء له من النور ما بينه و بين البيت العتيق» وسعید بن منصور هم متابعه شده و عبدالرزاق، المصنف (ج۱ص۱۸۶وج۳ص۳۷۸) / نسایی، السنن الکبری (ش۱۰۷۹۰) / حاکم، المستدرک (ش۲۰۷۳) /بیهقی، شعب الایمان (ش۳۰۳۸) از طریق (سفیان الثوری) روایت کرده‌اند: «حدثنا سفیان الثوری عن أبي هاشم عن أبي مجلز عن قيس بن عباد عن أبي سعيد الخدري قال: من قرأ سورة الكهف كما أنزلت ثم أدرك الدجال لم يسلط عليه أو لم يكن له عليه سبيل ومن قرأ سورة الكهف كان له نورا من حيث قرأها ما بينه وبين مكة.» البته گفته‌اند متابعه‌ای هم دارد ونسایی، السنن الکبری (ش۱۰۷۸۸) و من طریقه طبرانی ،المعجم الاوسط (ج۲ص۱۲۲) / بیهقی، شعب الایمان (ش۲۴۴۶) / مستدرک (ش۲۰۷۲) از طریق (يحيى بن محمّد بن السكن و أبو قلابة عبد الملك بن محمّد) روایت کرده‌اند: «حدثنا يحيى بن كثير أبو غسان قال حدثنا شعبة قال حدثنا أبو هاشم الرمانی عن أبي مجلز عن قيس بن عباد عن أبي سعيد الخدري أن نبي الله صلى الله عليه و سلم قال: من قرأ سورة الكهف كما أنزلت كانت له نورا من مقامه إلى مكة ومن قرأ بعشر آيات من آخرها فخرج الدجال لم يسلط عليه.» اما این روایت «شاذ» است چرا که اوّلاَ: همين حدیث را محمّد بن جعفر غندر که میزان روایتهای شعبة بوده موقوف روایت نموده است ونسایی، السنن الکبری (ش۱۰۷۸۹) روایت کرده است: «أخبرنا محمّد بن بشار قال حدثنا محمّد (بن جعفر غندر) قال حدثنا شعبة عن أبي هاشم الرمانی قال سمعت أبا مجلز يحدث عن قيس بن عباد عن أبي سعيد الخدري: نحوه ولم يرفعه» و ثانیاً: در بالا دیدیم که امامان سفیان ثوری و هشیم بن بشیر هم آن را از ابوهاشم الرمانی موقوف روایت کرده‌اند. البته باید اشاره کنیم که هرچند روایت موقوفاً صحیح است اما چون حکم اجتهاد در آن نیست لذا حکم رفع را دارد. [۵۹] در فضیلت حفظ ده آیه اوّل سوره کهف ابوالدرداءس روایت کرده است: «من حفظ عشر آيات من اوّل سورة الكهف عصم من الدجال.» « هر کس ده آیه از اوّل سوره کهف را حفظ کند از (شرّ) دجال در امان خواهد بود.» (صحیح): مسلم (ش۱۹۱۹) / ترمذي (ش۲۸۸۶) / ابوداود (ش۴۳۲۵) / ابونعيم، المستخرج علي مسلم (ش۱۸۳۳و۱۸۳۵) / ابن حبان (ش۷۸۹) / احمد (ش۲۷۵۴۰و۲۱۷۱۲) / مستدرک (ش۳۳۹۱) / بيهقي، شعب الايمان (ش۲۴۴۳) و السنن الکبري (ش۶۲۱۰)/ ابن ابي شيبه، المسند (ج۱ص۵۰) / نسايي، السنن الکبري (ش۱۰۷۸۷) از طريق (سعيد بن ابي عروبه و همام بن يحيي و هشام دستوايي) روايت کرده اند: «عن قتادة عن سالم بن أبي الجعد الغطفاني عن معدان بن أبي طلحة اليعمري عن أبي الدرداء أن النبي صلى الله عليه و سلم قال: من حفظ عشر آيات من اوّل سورة الكهف عصم من الدجال». [۶۰] این احادیث عبارتند از: الف) ابوسعید الخدریس روایت کرده است: «من قرأ سورة الكهف ليلة الجمعة أضاء له من النور فيما بينه وبين البيت العتيق.» (شاذ): دارمي، السنن (ش۳۴۰۷) روايت کرده است: «حدثنا أبو النعمان ثنا هشيم ثنا أبو هاشم عن أبي مجلز عن قيس بن عباد عن أبي سعيد الخدري قال: من قرأ سورة الكهف ليلة الجمعة أضاء له من النور فيما بينه وبين البيت العتيق.» اما ذکر «الليلة» در اين روايت شاذ مي‌باشد چرا که همين حديث را (قاسم بن سلام واحمد بن خلف البغدادي و سعيد بن منصور ونعيم بن حماد) از هشيم بن بشير روايت کرده اند وگفته اند: «يوم الجمعه» وقاسم بن سلام، فضائل القرآن (ش۳۸۰) /ابن ضريس، فضائل القرآن (ش۲۰۵) / بيهقي، السنن الکبري (ش۶۲۰۹) وشعب الايمان (ش۲۴۴۴و۳۰۳۰) از طريق (هشيم بن بشير) روايت کرده اند: «أخبرنا أبو هاشم الرماني عن أبي مجلز عن قيس بن عباد عن أبي سعيد الخدري قال: من قرأ سورة الكهف يوم الجمعة أضاء له من النور ما بينه وبين البيت العتيق.» ورجال اين روايت «رجال صحيحين» بوده واسنادش هم «صحيح» است. همچنين سفیان الثوري هم آنان را متابعه کرده وبيهقي، شعب الايمان (ش۳۰۳۸) روايت کرده است: «أخبرنا أبو نصر بن قتادة أنا أبو الحسن علي بن الفضل بن محمّد بن عقيل أنا أبو شعيب الحرانبي ثنا علي بن عبد الله بن المديني ثنا قبيصة بن عقبة ثنا سفيان (الثوري) عن أبي هاشم الرماني عن أبي مجلز عن قيس بن عباد عن أبي سعيد الخدري قال: من قرأ سورة الكهف يوم الجمعة ... .» و محمّد بن الفضل السدوسى أبو النعمان در اواخر عمر کمي «تغيير» کرده وامام ابن حجر گفته است: «ثقة ثبت تغير في آخر عمره» [ابن حجر،تقريب التهذيب (ش۶۲۲۶)]. ب) علیس روایت کرده که: «قال رسول الله ج: من قرأ بالكهف يوم الجمعة فهو معصوم إلى ثمانية أيام من كل فتنة تكون فإن خرج الدجال عصم منه.» (ضعیف): این روایت از عمرو بن سعید ابوعتیبه وعائشه و عبدالله بن عمر و علی بن ابی طالب و خالد بن زید واسماعیل بن رافع و عبدالله بن عباس و ابوهریره از رسول الله ج روایت شده است: اما طریق علی بن ابی طالبس : احادیث ابوالفضل الهروی (ش۱۰۹) و من طریقه ضیاء المقدسی (ش۴۲۹) روایت کرده‌اند: «نا إبراهيم (بن عبدالله بن محمّد المخرمی) نا سعيد بن محمّد بن سعيد الجرمي أبو محمّد الكوفي نا عبد الله بن مصعب خالد أبو ذؤيب الجهني عن علي بن الحسين بن علي (زین العابدین) عن أبيه (حسین بن علی) عن علي بن أبي طالب قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: من قرأ بالكهف يوم الجمعة فهو معصوم إلى ثمانية أيام من كل فتنة تكون فإن خرج الدجال عصم منه.» اما این اسناد «ضعیف» است چرا که عبد الله بن مصعب بن خالد بن زيد بن خالد: امامان ذهبی وابن حجر گفته‌اند: «رفع خطبة منكرة وفيه جهالة» وامام ابن القطان هم گفته است: «مجهولٌ» وحافظ عراقی هم گفته است: «عبد الله بن مصعب وأبوه مجهولان» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۳ص۳۶۲) / حافظ عراقی، ذیل میزان الاعتدال (ج۱ص۱۹۲)] اما طریق خالد بن زیدس: ابن مردویة به نقل از ذیل میزان الاعتدال للعراقی (ج۱ص۱۹۲) / احادیث ابوالفضل الهروی (ش۱۰۹) و من طریقه ضیاء المقدسی (ش۴۲۹) از طریق (سعيد بن محمّد بن سعيد الجرمي أبو محمّد الكوفي) روایت کرده‌اند: «نا عبد الله بن مصعب خالد أبو ذؤيب الجهني عن أبيه (مصعب بن خالد) عن جده (خالد بن زيد) قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: من قرأ بالكهف يوم الجمعة فهو معصوم إلى ثمانية أيام من كل فتنة تكون فإن خرج الدجال عصم منه.» لیکن دیدیم که عبد الله بن مصعب بن خالد بن زيد بن خالد: امامان ذهبی وابن حجر گفته‌اند: «رفع خطبة منكرة وفيه جهالة» وامام ابن القطان هم گفته است: «مجهولٌ» وحافظ عراقی هم گفته است: «عبد الله بن مصعب وأبوه مجهولان» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۳ص۳۶۲) / حافظ عراقی، ذیل میزان الاعتدال (ج۱ص۱۹۲)]. اما طریق عمرو بن سعید ابوعتیبهس: ابن الشجری در امالی (ص۷۵) روایت کرده است: «اخبرنا ابراهیم (بن محمّد بن علي بن عبد الله الکسایی) قال محمّد بن احمد (بن محمّد بن حشیش) قال اخبرنا محمّد بن علی (بن مخلد) قال حدثنا اسماعیل (بن عمرو بن نجیح) قال اخبرنا یوسف (بن عطیة بن باب) عن شیبان (بن فروخ) قال حدثنی مسلم بن مالک عن ابی عتیبه قال رسول الله (صلی الله علیه وسلم): من قرأ سورة الکهف یوم الجمعه غفر له من الجمعه الی الجمعه و زیاده ثلاثة ایام و اعطی نورا یبلغ الی السماء و وقی فتنة الدجال.» اما این اسناد «واهی» است چرا که اوّلاً: ابوسهل يوسف بن عطية بن باب الصفار: «متروک الحدیث» است [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۱۱ص۴۱۸) و تقریب التهذیب (ش۷۸۷۳)] وثانیاً: إسماعيل بن عمرو بن نجيح البجلي: امامان دارقطنی و ابوحاتم می‌گویند: «ضعیفٌ» وامام ابن عدی می‌گوید: «حدث بأحاديث لا يتابع عليها ضعیفٌ» وامام ابن عقده گفته است: «ضعیفٌ ذاهب الحدیث» وامام ازدی گفته است: «منکرالحدیث» وامام ذهبی هم یکی از روایاتش را «باطل» دانسته است وامام ابن حجر هم یکی از روایاتش را «موضوع» دانسته است وامام ابن حبان وی را در «ثقات» آورده وگفته است: «یغرب کثیراً» [ابن حجر، لسان المیزان (ج۱ص۴۲۵) / ابن عدی، الکامل (ج۱ص۳۲۲)] و ثالثاً: چیزی از ابراهیم بن محمّد الکسایی و مسلم بن مالک ازدی نیافتم. اما طریق عبدالله بن عمرب امام ذهبی در ترجمه محمّد بن خالد الختلى در میزان الاعتدال (ج۳ص۵۳۴) گفته است: «إسماعيل بن أبي خالد المقدسي حدثنا محمّد بن خالد المقدسي حدثنا محمّد بن خالد البصري حدثنا خالد بن سعيد بن أبي مريم عن نافع عن ابن عمر مرفوعا: من قرأ سورة الكهف في يوم الجمعة سطع له نور من تحت قدمه إلى عنان السماء يضئ به يوم القيامة، وغفر له ما بين الجمعتين.» اما این اسناد «واهی» است چرا که محمّد بن خالد الختلى: امام ابن الجوزی گفته است: «کذبوه» وامام ابن منده گفته است: «صاحب مناكير» وامام ذهبی هم وی را متهم به کذب کرده است [ابن حجر، لسان المیزان (ج۵ص۱۵۱)] اما طریق عائشهل : ابن الشجری در امالی (ص۸۵) روایت کرده است: «أخبرنا أبو طاهر محمّد بن أحمد بن محمّد بن عبد الرحيم بقراءتي عليه قال أخبرنا أبو محمّد عبد الله بن محمّد بن جعفر بن حيان قال حدثنا محمّد بن جرير الأملي قال حدثنا محمّد بن عبد الرحمن بن هشام بن عبد الله بن عكرمة المخزومي قال حدثني أبي عن هشام بن عروة عن أبيه عن عائشة قالت قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم: ألا أحدثكم بسورة ملأ عظمتها ما بين السماء والأرض ولكاتبها من الأجر مثل ذلك ومن قرأها يوم الجمعة غفر له ما بينه وبين الجمعة الأخرى وزيادة ثلاثة أيام ومن قرأ الخمس الأواخر منها عند نومه بعثه الله أي الليل شاء؟ قالوا بلى يا رسول الله قال: سورة أصحاب الكهف.» اما این اسناد هم «واهی» است چرا که اوّلا: محمّد بن عبد الرحمن بن هشام بن عبد الله بن عكرمة المخزومي: امام ابن عساکر گفته است: «ضعیف» وامام عقیلی هم وی را در الضعفاء آورده و گفته است: «يخالف في حديثه» وامام ابن حبان هم وی را در «ثقات» آورده است! [ابن حجر، لسان المیزان (ج۵ص۲۵۲)] ثانیاً: هشام بن عبد الله بن عكرمة المخزومي: امام ابن حبان گفته است: «ينفرد بما لا أصل له من حديث هشام لا يعجبني الاحتجاج بخبره إذ انفرد» [ابن حجر، لسان المیزان (ج۶ص۱۹۵)]. اما طریق اسماعیل بن رافع: ابن ضریس در فضائل القرآن (ش۱۹۷) روایت کرده است: «اخبرنا يزيد بن عبد العزيز الطيالسي حدثنا إسماعيل بن عياش عن إسماعيل بن رافع قال: بلغنا أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال: ألا أخبركم بسورة ملأ عظمتها ما بين السماء والأرض شيعها سبعون ألف ملك؟ سورة الكهف من قرأها يوم الجمعة غفر الله له بها إلى الجمعة الأخرى وزيادة ثلاثة أيام بعدها وأعطي نورا يبلغ إلى السماء ووقي من فتنة الدجال ومن قرأ الخمس آيات من خاتمتها حين يأخذ مضجعه من فراشه حفظه وبعث من أي الليل شاء» اما این اسناد «واهی» است چرا که اوّلاً: إسماعيل بن رافع بن عويمر «واهي الحديث» است. [ذهبي، الکاشف (ش۳۷۲) / ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱ص۲۹۴)] و ثانیاً: بين اسماعیل بن رافع و پیامبر ج حداقل دو راوی افتاده است. اما طریق عبدالله بن عباسب وابوهریرهس: امام غزالی در احیاء علوم الدین (ج۱ص۱۸۷) گفته است: «فقد روى عن ابن عباس وأبي هريرة رضي الله عنهما أن من قرأ سورة الكهف ليلة الجمعة أو ليلة الجمعة أو يوم الجمعة أعطي نورا من حيث يقرؤها إلى مكة وغفر له إلى يوم الجمعة الأخرى وفضل ثلاثة أيام وصلى عليه سبعون ألف ملك حتى يصح وعوفي من الداء والدبيلة وذات الجنب والبرص والجذام وفتنة الدجال.» اما این روایت از این دو صحابی «باطل» است و امامان حافظ عراقی و سبکی گفته‌اند: «لم اجده من حدثهما» [أحاديث الإحياء التي لا أصل لها للسبكي (ص۶) / المغني عن حمل الأسفار للعراقی (ش۵۵۲)].

(۱-۴-۲) قرائت سورۀ سجده و إنسان در نماز صبحِ روز جمعه

ابوهریرهس روایت کرده که: «كَانَ النَّبِيُّ ج يَقْرَأُ فِي الْجُمُعَةِ فِي صَلَاةِ الْفَجْرِ ﴿الم تَنْزِيلُ السَّجْدَةَ وَ ﴿هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنْسَانِ حِينٌ مِنْ الدَّهْرِ[۶۱]و [۶۲] «پیامبر ج در روز جمعه در نماز فجر ﴿الم تَنْزِيلُ السَّجْدَةَ و ﴿هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنْسَانِ حِينٌ مِنْ الدَّهْرِ تلاوت می‌کردند.» برخی بر این باورند که نماز صبح روز جمعه دارای سجده‌ای اضافی است و آن را سجدۀ جمعه نام نهاده‌اند و در صورتی اگر سورۀ سجده (که دارای سجده تلاوت می‌باشد) خوانده نشود و سوره‌ای دیگر مانند سورۀ علق بجای آن خوانده شود که در آن سجده باشد مطابق حدیث عمل نشده است. و باید توجه داشت که سجدۀ اضافی به ماتبعِ خواندن سورۀ سجده است و خواندن سورۀ سجده مستحب است که به ماتبعِ آن سجده برده می‌شود نه بردن سجده بخاطر خواندن سوره‌ای غیر از سورۀ سجده. پس مقصد اصلی خواندن سورۀ سجده است نه بردن سجدۀ تلاوت.

به اتفاق کلیۀ علما بردن سجده‌ای دیگر مستحب نیست. [۶۳]

[۶۱] (صحيح): بخاري (ش۸۹۱و۱۰۶۸) / مسلم (ش۲۰۷۲و۲۰۷۱) / نسایی (ش۹۵۵) / ابن ماجه (ش۸۲۳) از طریق (سفیان الثوری و سعد بن ابراهیم) روایت کرده‌اند: «عن سعد بن إبراهيم عن عبد الرحمن هو ابن هرمز الأعرج عن أبي هريرةس قال كان النبي ج يقرأ في الجمعة في صلاة الفجر ﴿آلم تَنْزِيلُ السَّجْدَةُ و ﴿هَلْ أَتَى عَلَى الإِنْسَانِ[۶۲] در کلام عرب کان به همراه فعل مضارع به معنای ماضی استمراری می‌باشد؛ یعنی این عمل در گذشته تکرار شده است." كَانَ النَّبِيُّ ج يَقْرَأُ " به این معناست که پیامبر ج این عمل را تکرار کرده‌اند. [۶۳] ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ۲۴/۲۰۵؛ ابن قیم، زادالمعاد، ۱/۳۷۵؛ سیّد سالم، صحیح فقه السنة، ۱/۵۷۲.

(۱-۴-۳) دعا کردن

دعا که عبادتی مخصوص خداوند است [۶۴] دارای فضائل وصف‌ناپذیری است که خداوند آن‌را برترین و نکوترین عبادت، وسیله‌ای برای تقرب جستن به خود، سببی آسان برای حل مشکلات و رسیدن به خواسته‌ها، وسیله‌ای برای کسب محبّت اللهأ و وسیله‌ای برای رفع عذاب و سختی‌ها قرار داده است. دعا با همۀ فضائل و شوکتی که در دین اسلام دارد در روز جمعه از مکنتی خاص برخوردار می‌باشد که جدای از اجر خاص، لحظه‌ای در این روز قرار داده شده که خداوند به قاطعیّت اجابت بنده‌اش را می‌کند و دعایش را قبول می‌کند.

تمامی علما و اندیشمندان اسلامی بر این اتفاق نظر دارند که حکم این زمان خاص و پر فضیلت برداشته نشده است و این فضیلت در هر جمعه‌ای وجود دارد. [۶۵] احادیث صحیح و صریح و گفتۀ صحابۀ کرامش گواهی دهندۀ این مطلب است. برخی بر این باور بودند که در هر سال، این فضیلت فقط در یک جمعه وجود دارد؛ واین قولی است که کعب بن أحبار به ابوهریرهس گفت و ابوهریرهس هم آن‌را رد نمود. ومالک و اصحاب السنن این را روایت کرده‌اند. [۶۶] و نیز عبدالرزاق از عبدالله ‌بن معاویهس روایت کرده که: «زَعَموا أَنَّ السَّاعَةَ فِي يَوْمِ الْجُمُعَةِ لا يَدْعُو فِيهَا مُسْلِمٌ إِلا اسْتُجِيبَ لَهُ، قَدْ رُفِعَتْ؟ قَالَ: كَذَبَ مَنْ قَالَ، قُلْتُ: فَهِيَ فِي كُلِّ جُمُعَةٍ أَسْتَقْبِلُهَا؟ قَالَ: نَعَمْ.» [۶۷] «به ابوهریره گفتم: افرادی گمان می‌کنند که این ساعت در روز جمعه که (دعا) در آن اجابت می‌گردد برداشته شده است. گفت: هر کس این را گفته دروغ گفته است. گفتم: این در هر جمعه‌ای می‌باشد. گفت: بله.»

اما علمای صحابۀ کرام و تابعین و فقها ش در زمانِ این فضیلت والا اختلاف نظر دارند، به گونه‌ای که اقوال متعدّدی در این زمینه بیان شده است که مستندات برخی واهی و ضعیف و غیر قابل احتجاج می‌باشد. با وجود اقوال متعدّد و مختلف، مهم‌ترین و پرطرفدارترین این دیدگاه‌ها عبارتند از:

دیدگاه اوّل: گروهی از فقهای شافعیّه و حنابله بر این باورند که مستحب است در روز جمعه بسیار دعا شود تا با آن وقت خاص هم‌زمان شود و دعا اجابت گردد.

استدلال این دسته عبارت است از:

بخاری و مسلم از ابوهریرهس روایت کرده‌اند: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج ذَكَرَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ فَقَالَ فِيهِ سَاعَةٌ لَا يُوَافِقُهَا عَبْدٌ مُسْلِمٌ وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي يَسْأَلُ اللَّهَ تَعَالَى شَيْئًا إِلَّا أَعْطَاهُ إِيَّاهُ وَأَشَارَ بِيَدِهِ يُقَلِّلُهَا.» [۶۸] «پیامبر خدا ج در روز جمعه ابراز داشتند که در این روز زمانی وجود دارد که بنده‌ای مسلمان با آن موافقت نکرده (و در این زمان دعا نکرده) در حالیکه ایستاده و نماز می‌خواند و از خداوند چیزی را خواسته مگر اینکه خداوند آن‌را به وی عطا خواهد کرد و ایشان با دستانش (اشاره فرمودند که) زمان کمی است.»

وجه استدلال به این حدیث آن است که این روایت کلّ روز جمعه را بیان داشته و پیامبر ج با دستش اشاره فرموده که این زمان اندک است و مخفی هم می‌باشد. [۶۹]

این ساعت در روز جمعه وجود داشته ولی همانند شب قدر که در ده شب آخر وجود دارد ولی تعیین نشده که کدام شب است، نامعلوم است؛ و ابن خزیمه و حاکم از ابوسلمهش روایت کرده‌اند که: «سألت أبا سعيد الخدري، عَنْ سَاعَةِ الْجُمُعَةِ، فقال: سَأَلْتُ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَنْهَا فَقَالَ إِنِّي كُنْتُ قَدْ أُعْلِمْتُهَا ثُمَّ أُنْسِيتُهَا كَمَا أُنْسِيتُ لَيْلَةَ الْقَدْرِ.» [۷۰] «از ابو سعید خدری از زمان اجابت دعا در روز جمعه پرسیدم. گفت: از پیامبرج در مورد آن سؤال کردم فرمود: آن‌را می‌دانستم ولی آن‌را فراموش کردم همانگونه که شب قدر را فراموش کردم.»

این روایت ضعیف بوده و پیامبر خدا ج آن‌را فرموش نکرده‌اند بلکه در حدیثی صحیح به طور صریح زمان آن را در روز جمعه مشخص نموده‌اند.

برخی هم بر این باورند که این زمان پنهان شده و حکمت پنهان شدن آن هم این بوده که بندگان به عبادت بیشتر مشغول شوند. و عبدالرزاق از کعب ‌بن أحبار روایت کرده است: «لَوْ قَسَّمَ إِنْسَانٌ جَمْعَهُ فِي جُمَعٍ، أَتَى عَلَى تِلْكَ السَّاعَةِ.» [۷۱] «اگر کسی (برای رسیدن به این وقت) جمعه‌اش را در بین چندین جمعه تقسیم کند، بی‌شک به این زمان دست پیدا خواهد کرد.»

امام ابن منذر/ گفته است: مقصود کعب این است که: یک جمعه از اوّل روز تا ساعت مشخصی دعا کند؛ سپس جمعۀ بعدی، از وقت قبلی تا ساعت دیگری دعا کند؛ و همینطور ادامه دهد تا اینکه روز به پایان برسد و در زمانی از این فضیلت بهره‌مند شود.

در واقع باید توجه داشت که نصوص صحیح و صریح حاکی از آنند که حکم این زمان مشخص نه تنها نسخ نشده بلکه معلوم و مشخص می‌باشد.

دیدگاه دوّم: حنفیّه، قول أصح مالکیّه و شافعیّه بر این باورند که آن ساعت، از وقتی که امام در منبر می‌نشیند تا زمانی که نماز به اتمام می‌رسد، می‌باشد [۷۲]

استدلال این دسته عبارت است از:

مسلم و ابوداود از ابوموسی اشعری ش روایت کرده‌اند: «أنه سمع رسول الله صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يقول: هِىَ مَا بَيْنَ أَنْ يَجْلِسَ الإِمَامُ إِلَى أَنْ تُقْضَى الصَّلاَةُ.» [۷۳] «او از پیامبر خداج شنیده که می‌فرمود: آن وقتیست که امام می‌نشیند تا نماز به پایان می‌رسد.»

امام مسلم در این زمینه می‌گوید: «این بهترین و صحیح‌ترین حدیث در بیان زمان (قبولی دعا در روز) جمعه می‌باشد.» [۷۴] لیکن این روایت از ابوموسی اشعری و عمرو بن عوفِ مزنی از رسول الله ج روایت گردیده که در هر دو حالت ضعف و اضطراب دارد که در سند حدیث هم مفصلاً به آن اشاره گردیده است.

در روایتی دیگر بین اقامۀ نماز تا پایان یافتن نماز است؛ چرا که ترمذی و ابن ماجه حدیثی را روایت کرده‌اند که عمرو بن عوفس گفته است: «قالوا: أَيُّ سَاعَةٍ يا رسول الله؟ قَالَ: حِينَ تُقَامُ الصَّلَاةُ إِلَى الِانْصِرَافِ مِنْهَا.» [۷۵] «گفتند: کدام ساعت ای پیامبر خدا ج؟ فرمود: بین اقامۀ نماز تا پایان یافتن نماز.»

همانطور که در سند این روایت ثابت گردیده این روایت واهی و غیر قابل احتجاج می‌باشد.

این افراد استناد می‌کنند دعا کردن در این وقت که همه‌اش نماز محسوب می‌شود با لفظ و معنای حدیث هم‌خوانی دارد. و هیچ منافاتی با طلب دعا در موقع خطبۀ جمعه ندارد و حتّی امر شده در این موقع باید سکوت کرد بخاطر آن است که انسان با حضور قلب دعا نماید. [۷۶] البته این با ظاهر حدیث تعارض دارد؛ زیرا هنگام خطبه، خواندن دعا و ذکر مورد تأیید شریعت نمی‌باشد، و طبق فرمودۀ نبیّ ج لغو می‌باشد. و توصیه شریعت بر سکوت در موقع خطبۀ نماز جمعه می‌باشد، خداوند می‌فرمایند: ﴿وَإِذَا قُرِئَ ٱلۡقُرۡءَانُ فَٱسۡتَمِعُواْ لَهُۥ وَأَنصِتُواْ لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ٢٠٤[الأعراف: ۲۰۴]، همچنین این فرمودۀ رسول اکرم ج است که می‌فرماید: «إِذَا قُلْتَ لِصَاحِبِكَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ أَنْصِتْ وَالْإِمَامُ يَخْطُبُ فَقَدْ لَغَوْتَ» [۷۷]و [۷۸] «اگر روزجمعه هنگامیکه امام خطبه می‌خواند، به دوستت بگویی (ساکت باش!) کار بیهوده‌ای کرده‌. (وثوابی نبرده‌ای!).»

این افراد استناد می‌کنند که اجتماع مردم و خشوع و خضوع آن‌ها در این موقع و نمازشان تأثیری خاص برای اجابت دعا دارد پس موقع گردهمایی موقع اجابت دعاست.

با همۀ این اوصاف باید گفت که احادیثی که در این زمینه ملاک استناد قرار گرفته‌اند از ضعف سند برخوردارند و با وجود احادیث صحیحی که دلیلی بر ضعف آن‌ها وارد نشده و زمانی غیر از این را نشان می‌دهند و اتفاق نظر اکثر فقها نمی‌توان این دیدگاه را راجح دانست.

دیدگاه سوّم: بسیاری از صحابۀ کرام و تابعین ش و قول صحیح حنفیّه، قول مختار برخی از مالکیّه، دیدگاه برخی از شافعیّه و مذهب حنابله بر آن است این زمان در اواخر روز جمعه بعد از نماز عصر تا نماز مغرب قرار دارد. [۷۹]

استدلال این دسته عبارت است از:

ابوسلمه ‌بن عبدالرحمنس روایت کرده است: «أَنَّ نَاسًا مِنْ أَصْحَابِ النَّبِيِّ ج اجْتَمَعُوا، فَتَذَاكَرُوا السَّاعَةَ فِي يَوْمِ الْجُمُعَةِ، فَتَفَرَّقُوا وَلَمْ يَخْتَلِفُوا أَنَّهَا آخِرُ سَاعَةٍ مِنْ يَوْمِ الجمعه.» [۸۰] «افرادی از اصحاب پیامبر ج گردِهم آمدند و با هم بر این زمان روز جمعه مذاکره کردند، و با هم اختلاف‌نظر داشتند ولی در اینکه آخرین ساعت در روز جمعه می‌باشد اختلاف‌نظر نداشتند.»

در تحلیل اسناد احادیث هم دقیقاً احادیثی از صحّت سند برخوردارند که به بعد از عصر دلالت دارند.

اصحاب السنن از ابوهریرهس روایت کرده‌اند: «خَيْرُ يَوْمٍ طَلَعَتْ فِيهِ الشَّمْسُ يَوْمُ الْجُمُعَةِ فِيهِ خُلِقَ آدَمُ وَفِيهِ أُهْبِطَ وَفِيهِ تِيبَ عَلَيْهِ وَفِيهِ مَاتَ وَفِيهِ تَقُومُ السَّاعَةُ وَمَا مِنْ دَابَّةٍ إِلاَّ وَهِىَ مُسِيخَةٌ يَوْمَ الْجُمُعَةِ مِنْ حِينَ تُصْبِحُ حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ شَفَقًا مِنَ السَّاعَةِ إِلاَّ الْجِنَّ وَالإِنْسَ وَفِيهِ سَاعَةٌ لاَ يُصَادِفُهَا عَبْدٌ مُسْلِمٌ وَهُوَ يُصَلِّى يَسْأَلُ اللَّهَ حَاجَةً إِلاَّ أَعْطَاهُ إِيَّاهَا. قَالَ كَعْبٌ ذَلِكَ فِى كُلِّ سَنَةٍ يَوْمٌ. فَقُلْتُ بَلْ فِى كُلِّ جُمُعَةٍ. قَالَ فَقَرَأَ كَعْبٌ التَّوْرَاةَ فَقَالَ صَدَقَ النَّبِىُّ ج. قَالَ أَبُو هُرَيْرَةَ ثُمَّ لَقِيتُ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ سَلاَمٍ فَحَدَّثْتُهُ بِمَجْلِسِى مَعَ كَعْبٍ فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَلاَمٍ قَدْ عَلِمْتُ أَيَّةَ سَاعَةٍ هِىَ. قَالَ أَبُو هُرَيْرَةَ فَقُلْتُ لَهُ فَأَخْبِرْنِى بِهَا. فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَلاَمٍ هِىَ آخِرُ سَاعَةٍ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ. فَقُلْتُ كَيْفَ هِىَ آخِرُ سَاعَةٍ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ وَقَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج لاَ يُصَادِفُهَا عَبْدٌ مُسْلِمٌ وَهُوَ يُصَلِّى. وَتِلْكَ السَّاعَةُ لاَ يُصَلَّى فِيهَا. فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَلاَمٍ أَلَمْ يَقُلْ رَسُولُ اللَّهِ ج مَنْ جَلَسَ مَجْلِسًا يَنْتَظِرُ الصَّلاَةَ فَهُوَ فِى صَلاَةٍ حَتَّى يُصَلِّىَ . قَالَ فَقُلْتُ بَلَى. قَالَ هُوَ ذَاكَ..» [۸۱] «بهترین روزی که خورشید در آن طلوع کرده روز جمعه می‌باشد که در این روز آدم آفریده شد و در این روز (از زمین) هبوط کرد و توبه‌اش قبول واقع شد و فوت کرد و در این روز قیامت برپا ‌می‌شود و هیچ جنبنده‌ای جز انسان و جن نیست که در روز جمعه از ترس (بر پایی) قیامت مضطرب و نگران نباشد، و در روز جمعه زمانی وجود داد که بندۀ مسلمانی با آن مواجه نمی‌شود در حالیکه نماز می‌گذارد و از خداوند حاجتی را می‌خواهد مگر اینکه به وی خواهد داد. کعب گفت: در هر سال یک جمعه این (فضیلت) را دارد. فرمودند: بلکه هر جمعه‌ای (از این فضیلت و امتیاز) برخوردارند. ابوهریره گفت: کعب تورات را تلاوت کرد و گفت: پیامبر ج راست فرمود. ابوهریره می‌گوید: عبدالله‌ بن سلام را ملاقات کردم و از نشستی که با کعب داشتم برایش گفتم. عبدالله‌ بن سلام گفت: بی‌شک می‌دانم که آن چه زمان است. ابوهریره گفت: گفتم: مرا از آن با خبر کن. گفت: آخرین وقتِ روز جمعه می‌باشد. پیامبر ج فرمودند: (بنده‌ای مسلمان) با آن موافقت نکرده در حالیکه نماز می‌خواند. در حالیکه در این زمان نماز خوانده نمی‌شود. عبدالله بن سلام گفت: آیا پیامبر ج نفرموده که هر کس در مجلسی بنشیند و منتظر نماز باشد وی در نماز است تا نماز می‌خواند این را گفت و گفتم: بله. گفت: این هم به این صورت.»

جابر بن عبداللهب روایت کرده‌اند: «قال النبی ج: يَوْمُ الْجُمُعَةِ ثِنْتَا عَشْرَةَ. يُرِيدُ سَاعَةً لاَيُوجَدُ مُسْلِمٌ يَسْأَلُ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ شَيْئًا إِلاَّ آتَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ فَالْتَمِسُوهَا آخِرَ سَاعَةٍ بَعْدَ الْعَصْرِ.» [۸۲] «پیامبر ج فرمودند: روز جمعه دوازده (ساعت) است. و در آن (روز) ساعتی وجود دارد که هر مسلمانی در آن لحظه از خداوند عَزَّ وَجَلَّ چیزی را بخواهد، خداوند حتماً آن‌را به وی خواهد داد، این زمان را در آخرین ساعت بعد از عصر دریابید.»

با این وصف فرموده‌ای از رسول خدا ج زمان دقیق آن را در این فاصلۀ زمانی مشخص می‌کند. بخاری و مسلم از ابوهریرهس روایت کرده‌اند: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج ذَكَرَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ فَقَالَ فِيهِ سَاعَةٌ لَا يُوَافِقُهَا عَبْدٌ مُسْلِمٌ وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي يَسْأَلُ اللَّهَ تَعَالَى شَيْئًا إِلَّا أَعْطَاهُ إِيَّاهُ وَأَشَارَ بِيَدِهِ يُقَلِّلُهَا.» [۸۳] «پیامبر خدا ج در روز جمعه ابراز داشتند که در این روز زمانی وجود دارد که بنده‌ای مسلمان با آن موافقت نکرده (و در این زمان دعا نکرده) در حالیکه ایستاده و نماز می‌خواند و از خداوند چیزی را خواسته مگر اینکه خداوند آن‌را به وی عطا خواهد کرد و ایشان با دستانش (اشاره فرمودند که) زمان کمی است.»

قول راحج: پس از تحلیل و بررسی نصوص و سند آن‌ها بس محرز می‌نماید که دیدگاه سوّم راجح باشد؛ چرا که جدای از اینکه نصوص استنادی آن صحیح و صریح می‌باشند بلکه علمای سلف و خلف زیادی بر آن قلم صحه گذاشته‌اند. با این وصف مشخص گردید که این زمان اندک در اواخر روز جمعه بعد از نماز عصر و نزدیک به نماز مغرب می‌باشد. جابر بن عبداللهب روایت کرده‌اند: «قال النبی ج : يَوْمُ الْجُمُعَةِ ثِنْتَا عَشْرَةَ. يُرِيدُ سَاعَةً لاَيُوجَدُ مُسْلِمٌ يَسْأَلُ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ شَيْئًا إِلاَّ آتَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ فَالْتَمِسُوهَا آخِرَ سَاعَةٍ بَعْدَ الْعَصْرِ.» [۸۴] «پیامبر ج فرمودند: روز جمعه دوازده (ساعت) است. و در آن (روز) ساعتی وجود دارد که هر مسلمانی در آن لحظه از خداوند عَزَّ وَجَلَّ چیزی را بخواهد، خداوند حتماً آن‌را به وی خواهد داد، این زمان را در آخرین ساعت بعد از عصر دریابید.»

احادیثی که دلالت بر اواخر عصر می‌نمایند زیاد و مطلق هستند؛ یعنی مقید نشده‌اند ولی حدیث ابوهریرهس مقید به «وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي» در حالی که در قیام و نمازگزار است مقید می‌باشد، در این رابطه می‌توان گفت طبق نظر اصولیونِ شافعیّه، حنفیّه، مالکیّه و حنابله از آنجائیکه حکم )قبولی دعا در این زمان) و سبب (عصر روز جمعه) در احادیث یکی می‌باشند حمل مطلق بر مقیّد می‌شود. [۸۵] یعنی؛ در حالی که شخص نمازگزار و در قیام باشد دعا نماید دعایش اجابت می‌گردد البته هر چند برخی از فقها مانند ظاهریه هر دو (مطلق و مقید) را ملاک قبولی دعا می‌دانند و الزامی به حمل مطلق بر مقید نمی‌بینند همانطور که از بسیاری از احادیث که بدون قیدِ «وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي» آمده‌اند همین برداشت می‌گردد. با وجود راجح بودن دیدگاه جمهور فقها و اصولیون مبنی بر حمل مطلق بر مقید؛ یعنی اینکه که شخص در اواخر عصر جمعه در حالی که نماز می‌خواند و در قیام است از خداوند طلب دعا نماید، دو سؤال مطرح است:

اوّل: آیا خواندن نماز بعد از عصر کراهت ندارد؟ چرا که اگر کراهت داشته باشد خواندن نمازی که کراهت دارد نمی‌تواند از چنین فضیلتی برخوردار باشد.

دوّم: شخص در حین قیام و در نماز چگونه و به چه شیوه‌ و به چه زبانی از خداوند طلبش را نماید؟

[۶۴] دعا عبادت است. خداوند می‌فرماید: ﴿وَقَالَ رَبُّكُمُ ٱدۡعُونِيٓ أَسۡتَجِبۡ لَكُمۡۚ إِنَّ ٱلَّذِينَ يَسۡتَكۡبِرُونَ عَنۡ عِبَادَتِي سَيَدۡخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ٦٠[غافر: ۶۰] «‏پروردگار شما مي‌گويد: مرا به فرياد خوانيد تا بپذيرم. كساني كه خود را بزرگتر از آن مي‌دانند كه مرا عبادت کنند، خوار و پست داخل دوزخ خواهند گشت.» شوکانی می‌گوید: این آیه کریمه بر این دلالت دارد که دعا عبادت است؛ زیرا خداوند امر می‌کند به بندگانش که وی را به فریاد بخوانند و سپس می‌فرماید: (كساني كه خود را بزرگتر از آن مي‌دانند كه مرا عبادت کنند) این می‌رساند که دعا عبادت است و ترک دعا استکبار وخودبزرگی می‌باشد..» شوکانی، تحفة الذاکرین بعدة الحصن الحصین من کلام سید المرسلین، ص۱۹. [۶۵] نک: ابن عابدین، حاشیة ابن عابدین، ۲/۱۷۸؛ عمدة القاری، ۶/۲۴۲؛ ننوی؛ المجموع، ۴/۳۷۹؛ ننوی، روضة الطالبین، ۲/۴۹؛ ابن قیم، زاد المعاد، ۱/۳۸۸؛ شربینی؛ مغنی المحتاج؛ ۱/۲۹۴؛ ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ۲/۴۸۳. ابن قیم گفته: «قول به اینکه این حکم برداشته شده باطل است و مخالف احادیث صحیح و صریح می‌باشد.» ابن قیم، زاد المعاد، ۱/۳۹۷. این احادیث در ادامه مطالب بعه آنها اشاره خواهد شد. [۶۶] (صحيح): مالک، الموطأ (ش۳۶۴) / شافعی (ش۳۱۲) / ابوداود (ش۱۰۴۸) / ترمذی (ش۴۹۱) / نسایی (ش۱۴۳۰) / بیهقی، السنن الکبری (ش۶۲۱۴) وفضائل الاوقات (ش۲۵۱) / حاکم، المستدرک (ش۱۰۳۰) / ابن حبان (ش۲۷۷۲) / احمد، المسند (ش۱۰۳۰۳) / ابن بشران، الامالی (ج۱ص۱۰۲وج۲ص۸۴) / نسایی (ش۱۴۳۰) / ابن منده، التوحید (ش۵۶) / ابوعوانه، المستخرج علی مسلم (ش۲۰۵۲) / ابوالشیخ، العظمة (ش۷۸۱) / بغوی، شرح السنة (ج۴ص۲۰۷) / ضیاء المقدسی، الاحادیث المختاره (ش۳۹۵و۳۹۶) / الدقاق، مجلس إملاء في رؤية الله تبارك وتعالى (ش۹۵) / ذهبی، معجم الشيوخ الكبير للذهبي (ج۲ص۶۶) / ابوعمروالدانی، السنن الواردة في الفتن (ش۴۳۳) از طریق (يزيد بن عبد الله بن الهاد وعمارة بن غزية الانصاری) روایت کرده‌اند: «عن محمّد بن إبراهيم عن أبى سلمة بن عبد الرحمن عن أبى هريرة انه قال: خرجت إلى الطور فلقيت كعب الأحبار فجلست معه فحدثني عن التوراة وحدثته عن رسول الله صلى الله عليه وسلم فكان فيما حدثته أن قلت قال رسول الله صلى الله عليه وسلم خير يوم طلعت عليه الشمس يوم الجمعة فيه خلق آدم وفيه أهبط من الجنة وفيه تيب عليه وفيه مات وفيه تقوم الساعة وما من دابة إلا وهي مصيخة يوم الجمعة من حين تصبح حتى تطلع الشمس شفقا من الساعة إلا الجن والإنس وفيه ساعة لا يصادفها عبد مسلم وهو يصلي يسأل الله شيئا إلا أعطاه إياه ال كعب ذلك في كل سنة يوم فقلت بل في كل جمعة فقرأ كعب التوراة فقال صدق رسول الله صلى الله عليه وسلم قال أبو هريرة فلقيت بصرة بن أبي بصرة الغفاري فقال من أين أقبلت فقلت من الطور فقال لو أدركتك قبل أن تخرج إليه ما خرجت سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول لا تعمل المطي إلا إلى ثلاثة مساجد إلى المسجد الحرام وإلى مسجدي هذا وإلى مسجد إيلياء أو بيت المقدس يشك قال أبو هريرة ثم لقيت عبد الله بن سلام فحدثته بمجلسي مع كعب الأحبار وما حدثته به في يوم الجمعة فقلت قال كعب ذلك في كل سنة يوم قال قال عبد الله بن سلام كذب كعب فقلت ثم قرأ كعب التوراة فقال بل هي في كل جمعة فقال عبد الله بن سلام صدق كعب.» و رجال مالک بن انس «رجال صحيحين» مي‌باشد. وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «حدیثٌ صحیحٌ علی شرط الشیخین» وامام ذهبی هم گفته است: «علی شرط البخاری ومسلم» وامام ترمذی هم گفته است: «هذا حديثٌ صحيحٌ» وامام نووی هم گفته است: «على شرط البخاري ومسلم» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۱۰۳۰) / ترمذی (ش۴۹۱) / نووی، المجموع (ج۴ص۴۸۲)] همچنین قسمت‌هایی از آن در صحیح مسلم هم آمده است: مسلم (ش۲۰۱۳و۲۰۱۴) / ترمذي (ش۴۸۸) / نسايي (ش۱۳۷۳) از طريق (ابوالزناد و ابن شهاب الزهري) روايت کرده‌اند: «عن أبى الزناد عن الأعرج عن أبى هريرة قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: خير يوم طلعت عليه الشمس يوم الجمعة فيه خلق آدم وفيه أدخل الجنة وفيه أخرج منها.» [۶۷] (حسن): عبدالرزاق، المصنف (ج۳ص۲۶۶) / ابن عبدالبر، التمهید (ج۱۹ص۱۹) از طریق (ابن جریج) روایت کرده‌اند: «قال أخبرني داود بن أبي عاصم عن عبد الله بن يحنس مولى معاوية قال قلت لأبي هريرة: زعموا أن ليلة القدر قد رفعت. قال: كذب! من قال كذلك قلت فهي في كل شهر رمضان أستقبله؟ قال: نعم. قال قلت هل زعموا أن الساعة في يوم الجمعة لايدعو فيها مسلم الا استجيب له قد رفعت؟ قال: كذب من قال! قلت: فهي في كل جمعة أستقبلها؟ قال نعم.» رجال عبدالرزاق «ثقة» ومترجم در تهذیب هستند فقط عبد الله بن يحنس مولى معاوية: امام ابن حبان وی را در «ثقات» آورده است وامام ابن حجر هم اسنادش را «قوی» دانسته است [ابن حبان، الثقات (ج۵ص۵۳) / ابن حجر، فتح الباری (ج۲ص۴۱۷)]. [۶۸] (صحيح): بخاري (ش۹۳۵و۵۲۹۴و۶۴۰۰) / مسلم (ش۲۰۰۶-۲۰۰۱) / ابوداود (ش۱۰۴۸) / ابن ماجه (ش۱۱۳۷) / ترمذي (ش۴۹۱) / نسايي (ش۱۴۳۰-۱۴۳۲) از طريق (محمّد بن سيرين وعبدالرحمن بن اعرج ومحمّد بن زياد و ابوسلمة بن عبدالرحمن وسعيد بن ابي عروبه) روايت کرده اند: «عن أبي هريرة أن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) ذكر يوم الجمعة فقال: ... .» [۶۹] نک: ابن قدامه: المغنی، ۳/۲۳۸. [۷۰] (ضعیف): احمد، المسند (ش۱۱۶۲۴) / حاکم، المستدرک (ش۱۰۳۳) / بیهقی، شعب الایمان (ش۲۹۷۹) / ابن خزیمه (ش۱۷۴۱) / ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج۴۲ص۲۸۵) از طریق (یونس بن محمّد و سریج بن النعمان) روایت کرده‌اند: «حدثنا فليح بن سليمان عن سعيد بن الحارث عن أبي سلمة قال: قلت: و الله لو جئت أبا سعد الخدري فسألته عن هذه الساعة لعله أن يكون عنده منها علم فأتيته فقلت: يا أبا سعيد إن أبا هريرة حدثنا عن الساعة التي في يوم الجمعة فهل عندك منها علم ؟ فقال: سألنا النبي صلى الله عليه و سلم عنها فقال: إني كنت أعلمها ثم أنسيتها كما أنسيت ليلة القدر.» رجال احمد «رجال صحیحین» می‌باشد فقط ابويحيي فليح بن سليمان بن أبى المغيرة: امامان بخاري و مسلم از وي روايت نموده‌اند وامامان علي بن مديني ونسايي ويحيي بن معين گفته‌اند: «ضعيفٌ» و امام ابوداود مي‌گويد: «ليس بشيء» وامام ابوزرعه گفته است: «واهی الحدیث» وامام یحیی بن معین در روایت دیگر گفته است: «صالحٌ وليس حديثه بشيءٍ» وامام ابن حجر هم گفته است: «صدوقٌ کثير الخطأ» وامامان ابوحاتم ويحيي بن معين ونسايي در روایتی دیگرگفته‌اند: «ليس بالقوي» وامام ابن عدي گفته است: «روي أحاديث مستقيمة وغرائب وعندي لابأس به» و امام دارقطني گفته هم است: «ليس به بأس» وامام ابن حبان وي را در «ثقات» آورده است و امام حاکم نيشابوري هم گفته است: «إتفاق الشيخين عليه يقوى أمره» وامام ساجي گفته است: «صدوقٌ يهمُ» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۸ص۳۰۳) وتقريب التهذيب (ش۵۴۴۳) / ابوزرعه، سولالت البرذعی لابی زرعه (ج۲ص۴۲۵) / علی بن المدینی، سوالات ابن ابی شیبه (ش۱۳۷) / ابن ابی خیثمة، التاریخ الکبیر (ج۴ص۳۵۰)]. لذا «ضعیف الحدیث» می‌باشد. [۷۱] (صحیح): عبدالرزاق، المصنف (ج۳ص۲۶۱) روایت کرده است: «عن معمر (بن راشد) قال سألت الزهري عن الساعة التي يستجاب فيها الدعاء من يوم الجمعة فقال ما سمعت فيها بشيء أحدثه إلا أن كعبا كان يقول: لو قسم إنسان جمعه في جمع أتى على تلك الساعة.» ورجالش «رجال صحیحین» می‌باشد. [۷۲] ابن عابدین، حاشیة ابن عابدین، ۲/۱۷۸؛ نووی، المجموع، ۴/۳۷۹. [۷۳] (منکر): این روایت از ابوموسی اشعری وعمرو بن عوف المزنی از رسول الله ج روایت گردیده است: اما طریق ابوموسی اشعریس: دو طریق دارد: طریق اوّل: مسلم (ش۲۰۱۲) / ابوداود (ش۱۰۵۱) / بیهقی، شعب الایمان (ش۲۹۸۰) / ابن خزیمه (ش۱۷۳۹) / رویانی، المسند (ش۴۹۴) / مروزی، الجمعه وفضلها (ش۱۰) / ابوعوانه، المستخرج علی مسلم (ش۲۵۵۱) / ابن منذر، الاوسط (ش۱۶۷۲) از طریق (حجاج بن محمّد وأحمد بن عيسى المصري وهارون بن سعيد وعلي بن خشرم وابوطاهر واحمد بن عبدالرحمن) روایت کرده‌اند: «حدثنا ابن وهب أخبرنا مخرمة عن أبيه عن أبى بردة بن أبى موسى الأشعرى قال: قال لى عبد الله بن عمر: أسمعت أباك يحدث عن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) فى شأن ساعة الجمعة؟ قال قلت: نعم! سمعته يقول سمعت رسول الله (صلى الله عليه وسلم) يقول: هى ما بين أن يجلس الإمام إلى أن تقضى الصلاة.» اما این روایت «منکر» است؛ چرا که ابن ابی شیبه، المصنف (ج۲ص۵۱) / دارقطنی، الإلزامات والتتبع (ص۱۶۷) و العلل الوارده فی الاحادیث النبویة (ج۷ص۲۱۳) / ابن عبدالبر، التمهید (ج۱۹ص۲۲) / ابن منذر، الاوسط (ش۱۶۷۷) / ابن عبدالبر، التمهید (ج۱۹ص۲۲) / ابن منذر، الاوسط (ش۱۶۷۸) از طریق (ابواسحاق السبیعی ومعاویة بن قره ومجالد بن سعید وواصل بن حیان) روایت کرده‌اند: «عن أبي بردة قال: كنت عبدالله ابن عمر فسئل عن الساعة التي في الجمعة فقلت: هي الساعة التي اختار الله لها أو فيها الصلاة قال فمسح رأسي وبارك علي وأعجبه ما قلت.» ومی‌بینیم که این روایت از قول ابوبردة بوده و مخرمة بن بکیر در روایت آن خطا کرده است؛ وامام دارقطنی هم گفته است: «قد رواه جماعة عن أبي بردة من قوله». وامام ابن حجر هم گفته است: «رواه أبو إسحق و واصل الأحدب و معاوية بن قرة و غيرهم عن أبى بردة من قوله؛ وهؤلاء من أهل الكوفة وأبو بردة كوفى! فهم أعلم بحديثه من بكير المدنى وهم عدد وهو واحد؛ وأيضا فلو كان عند أبي بردة مرفوعاً لم يفت فيه برأيه بخلاف المرفوع» [دارقطنی، الإلزامات والتتبع (ص۱۶۷) / ابن حجر، فتح الباری (ج۲ص۴۲۲)]. همچنین در این روایت آمده که آن ساعت بین (نشتن امام برای خطبه تا اتمام نماز می‌باشد)! در صورتیکه حتی (ذکر کردن وامر به معروف ونهی از منکر نمودن) هم هنگام خطبه‌ی امام جایز نیست وعبدالله بن عمرو بن العاصب روایت کرده است: «عن النبى (صلى الله عليه وسلم) قال: يحضر الجمعة ثلاثة نفر؛ رجل حضرها يلغو وهو حظه منها، ورجل حضرها يدعو فهو رجل دعا الله عز وجل إن شاء أعطاه وإن شاء منعه، ورجل حضرها بإنصات وسكوت ولم يتخط رقبة مسلم ولم يؤذ أحدا فهى كفارة إلى الجمعة التى تليها وزيادة ثلاثة أيام؛ وذلك بأن الله عزوجل يقول: [من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها]» (صحیح): احمد، المسند (ش۶۷۰۱و۷۰۰۲) / ابوداود (ش۱۱۱۵) ومن طريقه بيهقي، السنن الکبري (ش۶۰۴۲) وشعب الايمان (ش۳۰۰۲) / ابن عبدالبر، التمهيد (ج۱۹ص۳۶) / ابن ابي حاتم، التفسير (ج۵ص۴۶۰) / ابن عساکر، تاريخ دمشق (ج۴۶ص۷۷) / ابن خزيمه (ش۱۷۱۳) / ابن عدي، الکامل (ج۴ص۲۵۳) از طريق (يوسف بن ماهک وايوب بن تميمه ویزید بن زریع) روايت کرده اند: «عن حبيب المعلم عن عمرو بن شعيب عن أبيه عن عبد الله بن عمرو عن النبى (صلى الله عليه وسلم) قال: ... .» ورجال احمد، المسند (ش۷۰۰۲) «ثقة» ومترجم در تهذيب هستند؛ فقط چنانکه گفتيم: بعضي از علما در سماع (شعيب) از (جدش) اختلاف دارند لذا اين اسناد را در درجه «حسن» قرار مي‌دهند وامام حاکم نيشابوري گفته است: «لا أعلم خلافاً في عدالة عمرو بن شعيب؛ إنما اختلفوا في سماع أبيه من جده» وامام ترمذي هم گفته است: «من تكلم في حديث عمرو بن شعيب إنما ضعفه لأنه يحدث عن صحيفة جده كأنهم رأوا أنه لم يسمع هذه الأحاديث من جده» لكن امامان ابن حجر وابن الملقن در تهذيب التهذيب و البدر المينر رواياتي را دال بر صحّت سماع پدرش از جدش مي‌آورند که با اثباتش اين اسناد «صحيح» مي‌گردد؛ وامامان بخاري وعلي بن مديني واحمد بن حنبل واسحاق بن راهويه ودارقطني وابن حجر وبيهقي وابوعبيد السلام ويعقوب بن شيبه وحاکم نيشابوري وابوبکر نيشابوري ومحيي الدين نووي هم «سماعش» را تأييد نموده اند. وامام اسحاق بن راهويه گفته است: «(عمرو بن شعيب عن أبيه عن جده) إذا كان الراوي عن عمرو بن شعيب ثقةً فهو (كأيوب عن نافع عن ابن عمر)». و امام يعقوب بن شيبه هم گفته است: «ما رأيت أحدا من أصحابنا ممن ينظر في الحديث وينتقي الرجال يقول في عمرو بن شعيب شيئاً، وحديثه صحيحٌ وهو ثقةٌ ثبتٌ والأحاديث التي أنكروا من حديثه إنما هي لقوم ضعفاء رووها عنه وما روى عنه الثقات فصحيحٌ» و امام بخاري هم گفته است: «رأيت أحمد بن حنبل وعلي بن المديني وإسحاق بن راهويه يحتجون بحديث عمرو بن شعيب عن أبيه عن جده. قال البخاري: من الناس بعدهم؟» وامام يحيي بن معين سماعش را قبول ندارد ومي گويد که از روي کتاب و صحيفه ي جدش بوده است ليکن مي‌گويد: «احاديثُه صحاحٌ» ودر واقع امام يحيي بن معين آن را به صورت وجاده ي صحيح مي‌پذيرد که يکي از طرق تحمل حديث مي‌باشد پس در هر صورت نزد امام يحيي بن معين رواياتش صحيح ومقبول است [رک: ترمذي (ش۳۲۲) / بخاري، التاريخ الکبير (ج۴ص۲۱۸) / ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۸ص۴۸) / تقريب التهذيب (ش۲۸۰۶) / بيهقي، السنن الکبر (ج۵ص۱۶۷ش۱۰۰۶۵) / مستدرک (ش۲۲۹۸و۲۳۷۵) / ابن الملقن، البدر المنير (ج۲ص۱۵۴) / نووي، تهذيب الأسماء واللغات (ص۳۴۶و۵۳۴)] لذا اسناد رواياتش «صحيح» است. وهمچنين عبد الله بن عمروس روايت کرده است: «النبي صلى الله عليه وسلم قال: من اغتسل يوم الجمعة، ومسّ من طيب امرأته، إن كان لها، ولبس من صالح ثيابه، ثم لم يتخطَّ رقاب الناس، ولم يلغ عند الموعظة، كانت كفارة لما بينهما، ومن لغا، وتخطّى رقاب الناس، كانت له ظُهراً» (صحيح): ابوداود (ش۳۴۷) و من طريقه بيهقي، السنن الکبري (ش۶۰۹۸) / ابن خزيمه (ش۱۸۱۰) / حديث أبي الفضل الزهري (ش۴۹۹) از طريق (ابن أبى عقيل ومحمّد بن سلمة والربيع بن سليمان و ابراهيم بن منقذ) روايت کرده اند: «حدثنا عبدالله بن وهب أخبرنى أسامة ابن زيد عن عمرو بن شعيب عن أبيه عن عبد الله بن عمرو بن العاص عن النبى (صلى الله عليه وسلم) أنه قال: من اغتسل يوم الجمعة ومس من طيب امرأته - إن كان لها - ولبس من صالح ثيابه ثم لم يتخط رقاب الناس ولم يلغ عند الموعظة كانت كفارة لما بينهما ومن لغا وتخطى رقاب الناس كانت له ظهرا.» رجال ابوداود «ثقة» ومترجم در تهذيب هستند فقط أسامة بن زيد: امام يحيي بن معين مي‌گويد: «ثقةٌ صالحٌ حجةٌ» و امام علي بن مديني مي‌گويد: «عندنا ثقهٌ» وامام عجلي مي‌گويد: «ثقةٌ» و امام يعقوب بن سفيان فسوي هم گفته است: «هو عند أهل المدينة وأصحابنا ثقة مأمونٌ» وامام ابن عدي مي‌گويد: «ليس بحديثه بأس» و امام ابوحاتم مي‌گويد: «يكتب حديثه و لايحتج به» و امام ذهبي هم گفته است: «صدوقٌ قوي الحديث و الظاهر أنه ثقةٌ» وامام نسايي گفته است: «ليس بالقوى» البته امام نسايي گفته است: «قولنا (ليس بالقوي): ليس بجرح مفسد» لذا نزد امام نسايي حداقل «حسن الحديث» است و امام ابن حجر هم گفته است: «صدوقٌ يهم» و امام عبدالله بن نمير گفته است: «مدنيٌ مشهورٌ» وامام ابن حبان هم وي را در «ثقات» آورده و گفته است: «يخطيء» وامام احمد گفته است: «ليس بشيء» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱ص۲۰۸) و تقريب التهذيب (ش۳۱۷) / ذهبي، الموقظه (ص۱۹) و ذكر أسماء من تكلم فيه وهو موثق (ش۲۶) / علي بن مديني، سؤالات محمّد بن عثمان بن أبي شيبة (ش۱۰۳) / فسوي، المعرفة و التاريخ (ج۳ص۴۳)] لذا «ثقة» بوده و اگر چه اندکي خطا دارد لذا امام هيثمي هم گفته است: «هو من رجال الصحيح وفيه ضعف» [هيثمي، مجمع الزوائد (ج۴ص۳۷۴)] و اسناد اين روايت هم «صحيح» است. وابي بن كعبس هم روايت کرده است: «أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قرأ يوم الجمعة سورة براءة، وهو قائم يُذَّكر بأيام الله. وأبو الدرداء، أو أبو ذَرّ يغمزني، فقال: متى أُنزلت هذه السورة؟ إني لم أسمعها إلا الآن، فأشار إليه. أن أسكت. فلمّا انصرفوا، قال: سألتك متى أُنزلت هذه السورة، فلم تخبرني. فقال أُبي: ليس لك من صلاتك اليوم إلاّ ما لغوت، فذهب إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم، فذكر ذلك له، وأخبره بالذي قال أُبي، فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم: صدق أُبي.» (صحيح): بيهقي، السنن الكبري (ش۶۰۴۳) روايت کرده است: «أخبرنا أبو الحسن على بن أحمد بن عبدان أخبرنا أحمد بن عبيد الصفار حدثنا عبيد بن شريك حدثنا سعيد بن الحکم بن أبى مريم حدثنا محمّد بن جعفر بن أبى كثير أخبرنى شريك بن عبد الله بن أبى نمر ... .» واحمد بن عبيدالصفار هم متابعه شده و ضياء المقدسي، الاحاديث المختاره (ش۱۱۳۸) روايت کرده است: «أخبرنا أبو محمّد الحسن بن علي بن الحسين بن الحسن بن محمّد الأسدي الدمشقي بها أن جده أبا القاسم الحسين بن الحسن أخبرهم قراءة عليه أنا أبو القاسم علي بن محمّد بن أبي العلاء المصيصي قال قرأت على أبي بكر محمّد بن عمر بن سليمان النصيبي قلت له أخبركم أحمد بن يوسف بن خلاد النصيبي نا عبيد بن شريك ... .» وعبيد بن شريک هم متابعه شده و ابن خزيمة (ش۱۸۰۷) / بيهقي، شعب الايمان (ش۲۹۹۷) از طريق (زكريا بن يحيى بن أبان وفضل بن محمّد الشعراني) روايت کرده اند: «ثنا سعيد ابن أبي مريم ... .» ومحمّد بن جعفر بن أبى كثير هم متابعه شده واحمد، المسند (ش۲۱۲۸۷) / ابن ماجه (ش۱۱۱۱) / ضياء المقدسي، الاحاديث المختاره (ش۱۱۳۹) از طريق (مصعب بن عبد الله الزبيري و محرز بن سلمة العدني) روايت كرده اند: «حدثنا عبد العزيز بن محمّد الدراوردي عن شريك بن عبد الله بن أبي نمر عن عطاء بن يسار عن أبي بن كعب: أن رسول الله صلى الله عليه و سلم قرأ يوم الجمعة تبارك وهو قائم فذكرنا بأيام الله وأبو الدرداء أو أبو ذر يغمزني. فقال متى أنزلت هذه السورة إني لم أسمعها إلا الآن فأشار إليه أن أسكت. فلما انصرفوا قال سألتك متى أنزلت هذه السورة فلم تخبرني؟ فقال أبي ليس لك من صلاتك اليوم إلا ما لغوت. فذهب إلى رسول الله صلى الله عليه و سلم فذكر ذلك له وأخبره بالذي قال أبي فقال رسول الله صلى الله عليه و سلم: صدق أبي.» همچنين عطاء بن يسار هم متابعه شده وابوداود طياليسي، المسند (ش۲۴۸۶) / ابن حزم، المحلي (ج۵ص۶۳) / طحاوي، شرح معاني الآثار (ج۱ص۳۶۷) / بيهقي، السنن الکبري (ش۶۰۴۴) وبيهقي، معرفة السنن و الآثار (ج۵ص۱۳۵) / بزار (ش۸۰۱۲) / ابن عبدالبر، التمهيد (ج۱۹ص۳۶) / طحاوي، شرح معاني الآثار (ج۱ص۳۶۷) از طريق (حرب بن قيس وابوسلمة بن عبدالرحمن) روايت کرده اند: «عن أبى الدرداء ... .» اما رجال بيهقي در السنن الكبري (ش۶۰۴۳): أبو الحسن على بن أحمد بن عبدان: «ثقةٌ مشهورٌ» مي‌باشد [ذهبي، سير اعلام النبلاء (ج۱۷ص۳۹۸)] أحمد بن عبيد الصفار: «الامامُ الحافظُ المجودُ» است [ذهبي، سير اعلام النبلاء (ج۱۵ص۴۳۹)] عبيد بن عبد الواحد بن شريك البزار: امام ابن حجر گفته است: «کان ثقةً صدوقاً» وامام ابومزاحم گفته است: «كان أحدُ الثقات ولم اكتب عنه في تغييره شيئا» وامام سمعاني هم گفته است: «صدوقٌ أحدُ الثقات» وامام ابن حبان هم وي را در «ثقات» آورده است وامام دارقطني مي‌گويد: «صدوقٌ» وامام ذهبي هم گفته است: «المحدثُ المفيدُ» [ابن حجر، لسان الميزان (ج۴ص۱۲۰) / ابن حبان، الثقات (ج۸ص۴۳۴) / سمعاني، الانساب (ج۱ص۳۳۶) / ذهبي، سير اعلام النبلاء (ج۱۳ص۳۸۵)]. وساير رجالش «رجال صحيحن» بوده واسنادش هم «صحيح» است. باید بگوییم که بعضی گفته‌اند: اشکال حدیث در این بوده که: امامان احمد بن حنبل ويحيي بن معين وابن حبان گفته‌اند: «لم يسمع من أبيه شيئا إنما يروى من كتاب أبيه» و امام ابوداود هم می‌گوید: «لم يسمع من أبيه إلا حديثا واحدا وهو حديث الوتر» و موسی بن سلمه می‌گوید: «أتيت مخرمة فقلت حدثك أبوك؟ فقال: لم أدرك أبي هذه كتبه» [ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب (ج۱۰ص۷۰)]. اما اشکالی ایجاد نمی‌کند؛ چرا که مخرمة از کتابِ پدرش روایت کرده، لذا روایاتی که از پدرش نقل کرده جزء وجادات «صحیح» محسوب شده که مورد قبول است. وهمچنانکه در علم مصطلح الحدیث وجود دارد، وجادة، یکی از طریق تحمل حدیث می‌باشد؛ لذا اگر راوی، از کتاب پدرش روایت کند ویا از خودش بشنود، هر دو «صحیح» بوده و مشکلی ندارد. لذا اشکال حدیث در این بوده که مخرمة بن بکیر در روایت آن دچار خطا شده است وظاهراً روایت را از حفظ نقل کرده است. طریق دوّم: دارقطنی، العلل الوارده فی الاحادیث النبویة (ج۷ص۲۱۳) / ابن حیان، طبقات المحدثین باصبهان (ش۱۰) / ابونعیم، اخبار اصفهان (ج۶ص۱۶۰) / ابن عدی، الکامل (ج۱ص۳۲۲) از طریق (عبد الله بن محمّد بن زكريا) روایت کرده‌اند: «حدثنا إسماعيل بن عمرو (بن نجیح) حدثنا سفيان الثوري عن أبي إسحاق عن أبي بردة عن أبي بردة عن أبي موسى قال: قال رسول الله (صلى الله عليه وسلم): الساعة التي يرجى فيها يوم الجمعة عند نزول الإمام» اما این روایت «منکر» است چرا که اوّلاً: اسماعيل بن عمرو البجلي «ضعيف الحديث» است [ابن حجر، لسان الميزان (ج۱ص۴۲۵)] وثانياًَ: دیدیم که حفاظ و ثقات این روایت را از سفیان الثوری اینگونه نقل کرده‌اند که ابن ابی شیبه (ج۲ص۵۱) / دارقطنی، الإلزامات والتتبع (ص۱۶۷) / ابن عبدالبر، التمهید (ج۱۹ص۲۲) / ابن منذر، الاوسط (ش۱۶۷۷) از طریق (وکیع بن الجراح ویحیی بن سعیدالقطان وعبدالرحمن بن مهدی وابونعیم فضل بن الدکین) روایت کرده‌اند: «نا سفیان الثوری عن أبي إسحاق عن أبي بردة قال: هي عند خروج الامام.» اما طریق عمرو بن عوف المزنیس: بزار (ش۳۳۸۸) روایت کرده است: «أخبرنا عمرو بن علي قال أخبرنا محمّد بن خالد قال أخبرنا كثير بن عبد الله بن عمرو بن عوف عن أبيه عن جده رضي الله عنه قال قال رسول الله ج: الساعة التي ترجا يوم الجمعة من حين يخرج الإمام إلى أن يفرغ من الخطبة.» اما این اسناد «واهی» است چرا که كثير بن عبد الله بن عمرو بن عوف مزني «متروک الحديث و متهم به کذب است». [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۸ص۴۲۱) / ذهبي، الکاشف (ش۴۶۳۷)] وهمچنین دچار «اضطراب» هم شده وعبد بن حمید (ش۲۹۱) / ترمذی (ش۴۹۰) / ابن ماجه (ش۱۱۳۸) / ابن ابی شیبه (ج۲ص۵۸) / بیهقی، شعب الایمان (ش۲۹۸۱) از طریق (خالد بن مخلد و ابوعامرالعقدی وابن ابی اویس) روایت کرده‌اند: «حدثنا كثير بن عبد الله بن عمرو بن عوف المزني عن أبيه عن جده: عن النبي صلى الله عليه و سلم قال إن في الجمعة ساعة لا يسأل الله العبد فيها شيئا إلا آتاه إياه قالوا يا رسول الله أية ساعة هي؟ قال حين تقام الصلاة إلى الانصراف منها.» وهمچنین بیهقی، شعب الایمان (ش۲۹۸۱) روایت کرده است: «رواه الدراوردي عن كثير (بن عبدالله) وقال: ما بين نزول الإمام من المنبر إلى الانصراف». [۷۴] بیهقی، سنن البیهقی، ۳/۳۵۵. [۷۵] (واهی): عبد بن حمید، المسند (ش۲۹۱) / ترمذی (ش۴۹۰) / ابن ماجه (ش۱۱۳۸) / ابن ابی شیبه، المصنف (ج۲ص۵۸) / بیهقی، شعب الایمان (ش۲۹۸۱) از طریق (خالد بن مخلد و ابوعامرالعقدی وابن ابی اویس) روایت کرده‌اند: «حدثنا كثير بن عبد الله بن عمرو بن عوف المزني عن أبيه عن جده: عن النبي صلى الله عليه و سلم قال إن في الجمعة ساعة لا يسأل الله العبد فيها شيئا إلا آتاه إياه قالوا يا رسول الله أية ساعة هي؟ قال حين تقام الصلاة إلى الانصراف منها.» اما این اسناد «واهی» است چرا که كثير بن عبد الله بن عمرو بن عوف مزني «متروک الحديث و متهم به کذب است». [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۸ص۴۲۱) / ذهبي، الکاشف (ش۴۶۳۷)] وهمچنین دچار «اضطراب» هم شده وبزار (ش۳۳۸۸) روایت کرده است: «أخبرنا عمرو بن علي قال أخبرنا محمّد بن خالد قال أخبرنا كثير بن عبد الله بن عمرو بن عوف عن أبيه عن جده رضي الله عنه قال قال رسول الله ج: الساعة التي ترجا يوم الجمعة من حين يخرج الإمام إلى أن يفرغ من الخطبة.» وهمچنین بیهقی، شعب الایمان (ش۲۹۸۱) روایت کرده است: «رواه الدراوردي عن كثير (بن عبدالله) وقال: ما بين نزول الإمام من المنبر إلى الانصراف.» وابن عبدالبر در التمهید با این لفظ آورده است: «ما بين أن ينزل الإمام من المنبر، إلى أن تنقضي الخطبه.» (واهی): ابن عبدالبر، التمهید (ج۱۹ص۲۱) روایت کرده است: «أخبرنا عبد الوارث بن سفيان ويعيش بن سعيد قالا حدثنا قاسم بن أصبغ قال حدثنا محمّد بن غالب التمتام قال حدثنا موسى بن مسعود النهدي أبو حذيفة قال حدثنا أبو ذر محمّد بن غنيم عن محمّد بن عبد الرحمان عن أبيه عن ابن عمر أن النبي صلى الله عليه و سلم قال إن في الجمعة لساعة لا يسأل العبد فيها ربه شيئا إلا أعطاه إياه قيل يا رسول الله أي ساعة هي قال من حين يقوم الإمام في خطبته إلى أن يفرغ من خطبته هكذا في الحديث إلى أن يفرغ من خطبته.» اما این روایت «واهی» است چرا که محمّد بن عثيم الحضرمي: امامان یحیی بن معین وابن عدی گفته‌اند: «کذابٌ» وامام نسایی گفته است: «متروکٌ» وامامان بخاری وابوحاتم گفته‌اند: «منکرُالحدیث» وامام ابن حبان گفته است: «تالفٌ في النقل ذاهب في الرواية لايجوز الاحتجاج به بحال لما أتى من الاخبار التي لاتشبه رواية الثقات» وامام یحیی بن معین در روایتی دیگر گفته است: «لیس بشیء» وامام دارقطنی هم گفته است: «ضعیفٌ» [ابن حجر، لسان المیزان (ج۵ص۲۸۲) / ابن حبان، المجروحین (ج۲ص۲۰۲) / عقیلی، الضعفاء الکبیر (ج۴ص۱۱۶)]. [۷۶] ابن عابدین، حاشیة ابن عابدین، ۲/۱۷۸؛ حاشیة الجمل؛ ۲/۵۶۲. [۷۷] (صحيح): بخاري (ش۹۳۴) / مسلم (ش۲۰۰۲-۲۰۰۵) / ابوداود (ش۱۱۱۴) / نسايي (ش۱۴۰۲و۱۵۷۷) / ابن ماجه (ش۱۱۱۰) از طريق (عبد الله بن إبراهيم بن قارظ و سعيد بن المسيب وعبدالرحمن بن اعرج) روايت کرده اند: «أن أبا هريرة أخبره أن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) قال: ... .» [۷۸] نک: (۳-۷-۶) صحبت کردن با دیگران در حین خطبه. [۷۹] ابن نجیم، الاشباه و النظائر، ص ۱۹۴؛ عمدة القاری، ۶/۲۴۵؛ ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ۲/۴۸۹؛ شوکانی، نیل الاوطار؛ ۳/۲۸۰؛ بهوتی؛ کشاف القناع؛ ۲/۶۵۲؛ ابن قیم، زاد المعاد؛ ۱/۳۹۰؛ خلود مهیزع، الدعاء و أحکامه الفقهیة، ۲/۴۵۳ تا ۴۵۸ به نقل از (همان‌ها وطرطوشی، الدعاء المأثور و آدابه، ص ۶۱؛ در مرداوی، الإنصاف، ۲/۳۸۶ آمده که امام احمد گفته: اکثر احادیث بر زمانی که امید اجابت می‌رود بر بعد از عصر دلالت دارند.) [۸۰] (حسن): ابن منذر، الاوسط (ش۱۶۸۲) روایت کرده است: «حدثنا محمّد بن علي قال ثنا سعيد (بن منصور) قال ثنا يعقوب بن عبد الرحمن قال أخبرني أبو حازم (سلمة بن دینار) عن أبي سلمة بن عبد الرحمن: أن ناسا من أصحاب النبي صلى الله عليه وسلم اجتمعوا فتذاكروا الساعة في يوم الجمعة فتفرقوا ولم يختلفوا أنها آخر ساعة من يوم الجمعة.» رجالش «رجال صحیحین» می‌باشد به جز ابوبکر محمّد بن علي بن سفيان النجار که: امام بیهقی گفته است: «الحافظُ» وثقاتی مانند (ابن منذر وابن ابی عاصم وابوعوانة وأبوالحسن محمّد بن الحسين) هم از وی روایت کرده‌اند. [ابن ابی عاصم، الآحاد والمثانی (ش۱۹۰۰) / ابن منذر، الاوسط (ش۱۶۸۲) / ابن الشجری، امالی (ج۱ص۵۰۰) / بیهقی، شعب الایمان (ش۴۴۴۶) / ابوعوانه، المستخرج علی مسلم (ش۴۱۵۴)] لذا «حسن الحدیث» بوده واسناد هم «حسن» می‌گردد. [۸۱] (صحيح): مالک، الموطأ (ش۳۶۴) / شافعی (ش۳۱۲) / ابوداود (ش۱۰۴۸) / ترمذی (ش۴۹۱) / نسایی (ش۱۴۳۰) / بیهقی، السنن الکبری (ش۶۲۱۴) وفضائل الاوقات (ش۲۵۱) / حاکم، المستدرک (ش۱۰۳۰) / ابن حبان (ش۲۷۷۲) / احمد، المسند (ش۱۰۳۰۳) / ابن بشران، الامالی (ج۱ص۱۰۲وج۲ص۸۴) / نسایی (ش۱۴۳۰) / ابن منده، التوحید (ش۵۶) / ابوعوانه، المستخرج علی مسلم (ش۲۰۵۲) / ابوالشیخ، العظمة (ش۷۸۱) / بغوی، شرح السنة (ج۴ص۲۰۷) / ضیاء المقدسی، الاحادیث المختاره (ش۳۹۵و۳۹۶) / الدقاق، مجلس إملاء في رؤية الله تبارك وتعالى (ش۹۵) / ذهبی، معجم الشيوخ الكبير للذهبي (ج۲ص۶۶) / ابوعمروالدانی، السنن الواردة في الفتن (ش۴۳۳) از طریق (يزيد بن عبد الله بن الهاد وعمارة بن غزية الانصاری) روایت کرده‌اند: «عن محمّد بن إبراهيم عن أبى سلمة بن عبد الرحمن عن أبى هريرة قال قال رسول الله ج: خير يوم طلعت فيه الشمس يوم الجمعة فيه خلق آدم وفيه أهبط وفيه تيب عليه وفيه مات وفيه تقوم الساعة وما من دابة إلا وهى مسيخة يوم الجمعة من حين تصبح حتى تطلع الشمس شفقا من الساعة إلا الجن والإنس وفيه ساعة لا يصادفها عبد مسلم وهو يصلى يسأل الله حاجة إلا أعطاه إياها.» و رجال مالک بن انس «رجال صحیحین» می‌باشد واسنادش هم «صحیح» است. وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «حدیثٌ صحیحٌ علی شرط الشیخین» وامام ذهبی هم گفته است: «علی شرط البخاری ومسلم» وامام ترمذی هم گفته است: «هذا حديثٌ صحيحٌ» وامام نووی هم گفته است: «على شرط البخاري ومسلم» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۱۰۳۰) / ترمذی (ش۴۹۱) / نووی، المجموع (ج۴ص۴۸۲)] همچنین قسمت‌هایی از آن در صحیح مسلم هم آمده است: مسلم (ش۲۰۱۳و۲۰۱۴) / ترمذي (ش۴۸۸) / نسايي (ش۱۳۷۳) از طريق (ابوالزناد و ابن شهاب الزهري) روايت کرده‌اند: «عن أبى الزناد عن الأعرج عن أبى هريرة قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: خير يوم طلعت عليه الشمس يوم الجمعة فيه خلق آدم وفيه أدخل الجنة وفيه أخرج منها.» [۸۲] (صحیح): عبدالله بن وهب، الموطأ (ش۲۰۸) / ابوداود (ش۱۰۵۰) نسایی (ش۱۳۸۹) / بیهقی، شعب الایمان (ش۲۹۷۶) والسنن الکبری (ش۶۲۱۳) / حاکم، المستدرک (ش۱۰۳۲) / ابن عبدالبر، التمهید (ج۱۹ص۲۰وج۲۳ص۴۴) / طبرانی، الدعاء (ش۱۸۴) از طریق (عمرو بن الحارث الانصاری) روایت کرده‌اند: «عن الجلاح مولى عمر بن عبد العزيز أن أبا سلمة حدثه عن جابر عن رسول الله ج: أنه قال: في الجمعة اثنتا عشر ساعة منها ساعة لا يوجد فيها عبد مسلم يسأل الله شيئا إلا إعطاه إياه التمسوها آخر ساعة بعد العصر.» رجال عبدالله بن وهب «رجال صحیحین» بوده جز الجلاح مولى عمر بن عبد العزيز که «رجال صحیح» است. وامام حاکم نیشابوری گفته است: «هذا حدیثٌ صحیحٌ علی شرط مسلم» وامام ذهبی هم گفته است: «علی شرط مسلم» وامام ابن حجر هم گفته است: «حدیثٌ صحیحٌ» وامام نووی هم گفته است: «اسناده صحیحٌ» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۱۰۳۲) / ابن حجر، نتائج الافکار (ج۲ص۴۳۶) / نووی، المجموع (ج۴ص۵۴۱)] [۸۳] (صحيح): بخاري (ش۹۳۵و۵۲۹۴و۶۴۰۰) / مسلم (ش۲۰۰۶-۲۰۰۱) / ابوداود (ش۱۰۴۸) / ابن ماجه (ش۱۱۳۷) / ترمذي (ش۴۹۱) / نسايي (ش۱۴۳۰-۱۴۳۲) از طريق (محمّد بن سيرين وعبدالرحمن بن اعرج ومحمّد بن زياد و ابوسلمة بن عبدالرحمن وسعيد بن ابي عروبه) روايت کرده اند: «عن أبي هريرة أن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) ذكر يوم الجمعة فقال: ... .» [۸۴] (صحیح): عبدالله بن وهب، الموطأ (ش۲۰۸) / ابوداود (ش۱۰۵۰) نسایی (ش۱۳۸۹) / بیهقی، شعب الایمان (ش۲۹۷۶) والسنن الکبری (ش۶۲۱۳) / حاکم، المستدرک (ش۱۰۳۲) / ابن عبدالبر، التمهید (ج۱۹ص۲۰وج۲۳ص۴۴) / طبرانی، الدعاء (ش۱۸۴) از طریق (عمرو بن الحارث الانصاری) روایت کرده‌اند: «عن الجلاح مولى عمر بن عبد العزيز أن أبا سلمة حدثه عن جابر عن رسول الله ج: أنه قال: في الجمعة اثنتا عشر ساعة منها ساعة لا يوجد فيها عبد مسلم يسأل الله شيئا إلا إعطاه إياه التمسوها آخر ساعة بعد العصر.» رجال عبدالله بن وهب «رجال صحیحین» بوده جز الجلاح مولى عمر بن عبد العزيز که «رجال صحیح» است. وامام حاکم نیشابوری گفته است: «هذا حدیثٌ صحیحٌ علی شرط مسلم» وامام ذهبی هم گفته است: «علی شرط مسلم» وامام ابن حجر هم گفته است: «حدیثٌ صحیحٌ» وامام نووی هم گفته است: «اسناده صحیحٌ» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۱۰۳۲) / ابن حجر، نتائج الافکار (ج۲ص۴۳۶) / نووی، المجموع (ج۴ص۵۴۱)] [۸۵] نک: زرکشی،البحر المحيط في أصول الفقه، ۳/۶؛ شوکانی، إرشاد الفحول، ۱/۲۴۵؛ شرح التلويح على التوضيح؛ ۱/۲۳۶؛ بخاری؛ كشف الأسرار عن أصول فخر الإسلام البزدوي، ۲/۴۱۸؛ جیزانی،معالم أصول الفقه عند أهل السنة والجماعة؛ ۱/۴۰۹.

حکم نماز خواندن در عصر:

در جواب سؤال اوّل می‌توان گفت که نماز خواندن بعد از عصر مکروه نیست [۸۶] و فقط وقتی مکروه است که نزدیک غروب آفتاب شود. چنانکه على ‌بن أبى طالبس روایت کرده است: «أَنَّ النَّبِىَّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) نَهَى عَنِ الصَّلاَةِ بَعْدَ الْعَصْرِ إِلاَّ وَالشَّمْسُ مُرْتَفِعَةٌ.» [۸۷] «پیامبر ج فرمودند: بعد از عصر نماز نخوانید مگر اینکه در حالی نماز بخوانید که خورشید بالا باشد (و غروب نکرده باشد).»

طاوس یمانی گفته است: «عن عائشةَ أنها قَالَتْ: لَمْ يَدَعْ رَسُولُ اللَّهِ ج: الرَّكْعَتَيْنِ بَعْدَ الْعَصْرِ. قَالَ فَقَالَتْ عَائِشَةُ قال رسول الله ج: لاَ تَتَحَرَّوْا طُلُوعَ الشَّمْسِ وَلاَ غُرُوبَهَا فَتُصَلُّوا عِنْدَ ذَلِكَ.» [۸۸] «عائشه گفته: پیامبر ج به (خواندن) دو رکعت بعد از عصر فرا نخوانده. طاوس گفت: عائشه گفت: که پیامبر خدا جفرموده‌اند: در موقع طلوع و غروب خورشید آهنگ و قصد نکنید که در این مواقع نماز بخوانید.»

همچنین أبوسلمه بن عبدالرحمن گفته است: «أَنَّهُ سَأَلَ عَائِشَةَ عَنِ السَّجْدَتَيْنِ اللَّتَيْنِ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) يُصَلِّيهِمَا بَعْدَ الْعَصْرِ فَقَالَتْ كَانَ يُصَلِّيهِمَا قَبْلَ الْعَصْرِ ثُمَّ إِنَّهُ شُغِلَ عَنْهُمَا أَوْ نَسِيَهُمَا فَصَلاَّهُمَا بَعْدَ الْعَصْرِ ثُمَّ أَثْبَتَهُمَا وَكَانَ إِذَا صَلَّى صَلاَةً أَثْبَتَهَا. قَالَ يَحْيَى بْنُ أَيُّوبَ قَالَ إِسْمَاعِيلُ تَعْنِى دَاوَمَ عَلَيْهَا.» [۸۹] «از عائشه از دو رکعت نمازی سؤال شد که پیامبر خدا ج بعد از عصر خواند. گفت: ایشان آن را قبل از عصر می‌خواندند سپس به دلیل مشغولیت نتوانستند یا فراموش کردند بعد از عصر خواندند (و بعد از آن) بر آن مداومت داشتند و ایشان (عادت داشتند هرگاه) نمازی می‌خواندند بر آن مداومت می‌کردند. یحیی‌ بن أیوب گفت: اسماعیل (راوی حدیث) گفت: «أثبتهما» یعنی؛ مداومت می‌ورزیدند.»

با این وصف استحباب نماز خواندن بعد از عصر، قول مذهب ظاهریه، ابن حزم، أبوبکر، عمر، عثمان، على، زبیر، عائشة، أم سلمة، میمونة، أمهات المؤمنین، ابن الزبیر، و من بحضرته من الصحابة، تمیم دارى، منکدر، زید ابن خالد الجهنى، ابن‌عباس، وابن‌ عمر، وأبو أیوب أنصاری، أبوجحیفة، أبودرداء، أنس، حسن‌بن على، بلال، طارق ‌بن شهاب، ابن مسعود، هشام بن عروة، أنس ‌بن سیرین،‌ طاوس، عبد الرحمن ‌بن بیلمانى‌، شریح، سعیدبن مسیب، قاسم‌ بن محمّد ‌بن أبوبکر، ابراهیم ‌بن میسرة، وابو شعثاء، أشعث پسرش، عمرو بن میمون، مسروق، أسود، وأبووائل و عبدالله‌ بن أبو هذیل، أبوبردة بن أبوموسى، عبد الرحمن ‌بن أسود و أحنف ‌بن قیس، أبوخیثمة و أبو أیوب هاشمی می‌باشد و امام احمد بن حنبل هم گفته است: «لاأصليهما، ولا أنكر على من صلاهما.» [۹۰] «خودم این دو رکعت را نمی‌خوانم و منکر کسی هم که می‌خواند نمی‌شوم.»

جهت روشن شدن بیشتر مطلب لازم می‌نماید که دلایل مخالفین این حکم؛ افرادی که خواندن نماز سنّت را بعد از نماز عصر مکروه می‌دانند بیان و بررسی شود تا راجح بودن این حکم بیشتر تبیین گردد. اما مالک، ابوحنیفه و شافعی، از خواندن نماز نفل مطلق بعد از عصر نهی کرده‌اند؛ فقط شافعی گفته که اگر نماز نفلی سبب داشته باشد را می‌توان خواند. [۹۱] استدلال این افراد عبارت است از:

الف): عائشهل روایت کرده است: «أن رسول الله ج كَانَ يُصَلِّى بَعْدَ الْعَصْرِ وَيَنْهَى عَنْهَا وَيُوَاصِلُ وَيَنْهَى عَنِ الْوِصَالِ.» [۹۲] «رسول الله ج از نماز خواندن بعد از عصر نهی می‌فرمود لیکن خود آن را می‌خواند وهمچنین از روزه‌ی وصال هم نهی می‌فرمود اما خود روزه‌ی وصال می‌گرفت.»

اما این روایت «منکر» بوده لذا قابل استناد نیست.

ب): ام سلمهل روایت کرده است: «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج كَانَ يُصَلِّي رَكْعَتَيْنِ قَبْلَ الْعَصْرِ، فَشُغِلَ عَنْهُمَا فَرَكَعَهُمَا حِينَ غَابَتِ الشَّمْسُ، فَلَمْ أَرَهُ يُصَلِّيهِمَا قَبْلُ وَلَا بَعْدُ.» [۹۳] «رسول الله ج همواره قبل از نماز عصر، دو رکعت نماز سنت می‌خواند؛ روزی (جمعی نزد وی آمده) ووی نتوانست آن را بخواند؛ لذا آن دو رکعت را قبل از نماز مغرب و بعد از نماز عصر خواند. ولی دیگر هیچگاه این کار را نکردند.»

امّا به این روایت هم نمی‌توان استناد نمود چرا که؛ اوّلاً: اینکه ام سلمهل ندیده که رسول الله ج بعد از نماز عصر نماز خوانده باشد، دلیل بر این نبوده که رسول الله ج آن‌را نخوانده است! و امّ سلمه از حال خود خبر داده است و پیامبر ج هم زن نداشته‌اند و فقط یک مرتبه نزد ام سلمهل بوده‌اند و ثانیاً: مثبت مقدم بر نافی بوده و عائشهل روایت کرده که رسول الله ج همواره بعد از نماز عصر نماز می‌خوانده‌اند وعائشهل روایت کرده است: «صَلاَتَانِ مَا تَرَكَهُمَا رَسُولُ اللَّهِ ج فِى بَيْتِى قَطُّ سِرًّا وَلاَ عَلاَنِيَةً رَكْعَتَيْنِ قَبْلَ الْفَجْرِ وَرَكْعَتَيْنِ بَعْدَ الْعَصْرِ.» [۹۴] «رسول الله ج در خانه‌ام همواره دو نماز را می‌خوانده وبر خواندنش مداومت داشتند: دورکعت قبل از صبح ودو رکعت بعد از عصر.»

لذا روایتش که مثبت بوده مقدم بر نافی است.

و همچنین عائشهل گفته است: «وَالَّذِي ذَهَبَ بِهِ مَا تَرَكَهُمَا حَتَّى لَقِيَ اللَّهَ وَمَا لَقِيَ اللَّهَ تَعَالَى حَتَّى ثَقُلَ عَنْ الصَّلَاةِ وَكَانَ يُصَلِّي كَثِيرًا مِنْ صَلَاتِهِ قَاعِدًا تَعْنِي الرَّكْعَتَيْنِ بَعْدَ الْعَصْرِ وَكَانَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يُصَلِّيهِمَا وَلَا يُصَلِّيهِمَا فِي الْمَسْجِدِ مَخَافَة أَنْ يُثَقِّلَ عَلَى أُمَّتِهِ وَكَانَ يُحِبُّ مَا يُخَفِّفُ عَنْهُمْ.» [۹۵] «سوگند به ذاتی که آنحضرت ج را از این دنیا برد که رسول خدا ج خواندن دو رکعت بعد از نماز عصر را تا هنگام رحلت، ترک نفرمود. و ایشان، زمانی رحلت کرد که نماز خواندن برایش دشوار گردید و بسیاری از نمازهایش را نشسته می‌خواند. وچون آنحضرت ج همیشه تخفیف را برای امت خود دوست داشت، این دو رکعت را در مسجد نمی‌خواند تا مبادا باعث زحمت امت گردد.»

ج): موسی بن طلحهس روایت کرده است: «أَنَّ مُعَاوِيَةَ لَمَّا حَجَّ دَخَلْنَا عَلَيْهِ، فَسَأَلَ ابْنَ الزُّبَيْرِ عَنِ الرَّكْعَتَيْنِ بَعْدَ الْعَصْرِ اللَّتَيْنِ صَلَّاهُمَا رَسُولُ اللَّهِ فَقال: أَخْبَرَتْنِيهِ عَائِشَةُ فَأَرْسَلَ مُعَاوِيَةُ الْمِسْوَرَ بْنَ مَخْرَمَةَ إِلَى عَائِشَةَ: هَلْ صَلَّاهُمَا رَسُولُ اللَّهِ عِنْدَكَ؟ قَالَتْ: لَا، وَلَكِنْ أَخْبَرَتْنِي أُمُّ سَلَمَةَ أَنَّهُ صَلَّاهُمَا عِنْدَهَا؟ فَأَرْسَلَ مُعَاوِيَةُ الْمِسْوَرَ إِلَى أُمِّ سَلَمَةَ يَسْأَلُهَا، فَقَالَتْ: دَخَلَ عَلَيَّ رَسُولُ اللَّهِ بَعْدَ الْعَصْرِ فَصَلَّى رَكْعَتَيْنِ؟ فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، قَدْ رَأَيْتُكَ الْيَوْمَ صَلَّيْتَ صَلَاةً مَا رَأَيْتُكَ تُصَلِّيهَا؟ فَقال: شَغَلَنِي خَصْمٌ فَكَانَتْ رَكْعَتَيْنِ وَكُنْتُ أُصَلِّيهِمَا قَبْلَ الْعَصْرِ فَأَحْبَبْتُ أَنْ أُصَلِّيَهُمَا الْآنَ؟ قَالَتْ: لَمْ أَرَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّاهُمَا قَبْلَ ذَلِكَ الْيَوْمِ، وَلَا بَعْدَهُ!» [۹۶]

اما این روایت هم «باطل» بوده لذا قابلیت احتجاج را ندارد.

د): عبد الرحمن بن أبى سفیانس روایت کرده است: «أنَّ مُعَاوِيَةَ، أَرْسَلَ إِلَى عَائِشَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا يَسْأَلُهَا عَنِ السَّجْدَتَيْنِ بَعْدَ الْعَصْرِ، فَقَالَتْ: لَيْسَ عِنْدِي صَلاهُمَا، وَلَكِنَّ أُمَّ سَلَمَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا حَدَّثَتْنِي أَنَّهُ صَلاهُمَا عِنْدَهَا، فَأَرْسَلَ إِلَى أُمِّ سَلَمَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا، فَقَالَتْ: صَلاهُمَا رَسُولُ اللَّهِ عِنْدِي لَمْ أَرَهُ صَلاهُمَا قَبْلُ وَلا بَعْدُ، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، مَا سَجْدَتَانِ رَأَيْتُكَ صَلَّيْتَهُمَا بَعْدَ الْعَصْرِ مَا صَلَّيْتَهُمَا قَبْلُ وَلا بَعْدُ؟ فَقَالَ: هُمَا سَجْدَتَانِ كُنْتُ أُصَلِّيهِمَا بَعْدَ الظُّهْرِ، فَقَدِمَ عَلَيَّ قَلائِصُ مِنَ الصَّدَقَةِ، فَنَسِيتُهُمَا حَتَّى صَلَّيْتُ الْعَصْرَ، ثُمَّ ذَكَرْتُهُمَا، فَكَرِهْتُ أَنْ أُصَلِّيَهُمَا فِي الْمَسْجِدِ وَالنَّاسُ يَرَوْنِي فَصَلَّيْتُهُمَا عِنْدَكِ.» [۹۷]

اما این روایت هم «باطل» بوده لذا قابلیت احتجاج را ندارد.

هـ): عمر بن الخطابس روایت کرده است: «أن رسول الله ج قال: لاَ صَلاَةَ بَعْدَ صَلاَةِ الصُّبْحِ حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ وَلاَ صَلاَةَ بَعْدَ صَلاَةِ الْعَصْرِ حَتَّى تَغْرُبَ الشَّمْسُ.» [۹۸] «بعد از نماز صبح نمازی نیست مگر اینکه خورشید طلوع کند وبعد از نماز عصر هم نمازی نیست مگر اینکه خورشید غروب کند.»

و علی بن ابی طالبس هم روایت کرده است: «كان رسول الله ج يُصَلِّى فِى إِثْرِ كُلِّ صَلاَةٍ مَكْتُوبَةٍ رَكْعَتَيْنِ إِلاَّ الْفَجْرَ وَالْعَصْرَ.» [۹۹] «رسول الله ج بعد از هرنماز فرضی، دو رکعت نماز سنت می‌خواند البته به جز نماز صبح وعصر.»

اما به این دو روایت نمی‌توان استناد نمود چرا که:

اوّلاً: مقصود از نهی رسول الله ج، -بعد از نماز عصر و هنگام غروب آفتاب- بوده است؛ و نه مطلقاً بعد از نماز عصر چنانکه علی بن ابی طالبس روایت کرده است: «نَهَى النبي ج عَنِ الصَّلاَةِ بَعْدَ الْعَصْرِ إِلاَّ وَالشَّمْسُ مُرْتَفِعَةٌ.» [۱۰۰] «رسول الله ج از نماز خواند بعد از نماز عصر نهی فرمودند مگر اینکه خورشید هنوز مرتفع وبالا باشد.»

و شریح بن هانیءس روایت کرده است: «سَأَلْتُ عَائِشَةَ عَنِ صَلاةِ رَسُولِ اللَّهِ كَيْفَ كَانَ يُصَلِّي؟ فَقَالَتْ: كَانَ يُصَلِّي الْهَجِيرَ، ثُمَّ يُصَلِّي بَعْدَهَا رَكْعَتَيْنِ، ثُمَّ يُصَلِّي الْعَصْرَ، ثُمَّ يُصَلِّي بَعْدَهَا رَكْعَتَيْنِ، قُلْتُ: فَقَدْ كَانَ عُمَرُ يَضْرِبُ عَلَيْهِمَا وَيَنْهَى عَنْهُمَا، فَقَالَتْ: كَانَ عُمَرُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ يُصَلِّيهِمَا، وَقَدْ عَلِمَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ كَانَ يُصَلِّيهِمَا، وَلَكِنَّ قَوْمَكَ أَهْلَ الَيَمَنِ قَوْمٌ طَغَامٌ، يُصَلُّونَ الظُّهْرَ، ثُمَّ يُصَلُّونَ مَا بَيْنَ الظُّهْرِ وَالْعَصْرِ، وَيُصَلُّونَ الْعَصْرَ، ثُمَّ يُصَلُّونَ مَا بَيْنَ الظُّهْرِ والمغرب، فَضَرَبَهُمْ عُمَرُ، وَقَدْ أَحْسَنَ.» [۱۰۱] «از عائشه در مورد نماز رسول الله ج پرسیدم ووی گفت: پیامبر ج بعد از خواندن نماز ظهر دو رکعت نماز می‌خواند و بعد از خواندن نماز عصر هم دو رکعت نماز می‌خواند! ومن به عائشه گفتم: اما اگر کسی بعد از عصر نماز می‌خواند، عمر وی را می‌زد! اما عائشه جواب داد: حتی عمر هم آن نماز را می‌خواند و می‌دانست که رسول الله ج هم آن را می‌خوانده است! اما قوم تو (یمن) وقتی نماز ظهر را می‌خواندند تا نماز عصر نماز می‌خواندند؛ و وقتی نماز عصر را می‌خواندند، تا ناز مغرب هم نماز می‌خواندند؛ لذا عمر هم از این کار آنان نهی فرمود (تا مبادا هنگام غروب که نهی شده نماز خوانده باشند.)»

لذا با توجه به این روایت مشاهده می‌شود که عمرس دو رکعت سنّت بعد از عصر را می‌خوانده و آن‌را هم سنّت می‌دانسته است: «كَانَ عُمَرُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ يُصَلِّيهِمَا، وَقَدْ عَلِمَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ كَانَ يُصَلِّيهِمَا.»

و همچنین انکار عمرس به دلیل سنّت نبودن نماز بعد از عصر نبوده است! بلکه به این دلیل بوده که می‌ترسیده آنان ممکن است اینقدر نماز بخوانند که با هنگام غروب توافق پیدا کند ودیدیم که در حدیث آمده است: «وَلَكِنَّ قَوْمَكَ أَهْلَ الَيَمَنِ قَوْمٌ طَغَامٌ، يُصَلُّونَ الظُّهْرَ، ثُمَّ يُصَلُّونَ مَا بَيْنَ الظُّهْرِ وَالْعَصْرِ، وَيُصَلُّونَ الْعَصْرَ، ثُمَّ يُصَلُّونَ مَا بَيْنَ الظُّهْرِ والمغرب.»

و در روایتی دیگر از شریحس آمده است: «سَأَلْتُ عَائِشَةَ عَنْ الصَّلَاةِ بَعْدَ الْعَصْرِ فَقَالَتْ صَلِّ إِنَّمَا نَهَى رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَوْمَكَ أَهْلَ الْيَمَنِ عَنْ الصَّلَاةِ إِذَا طَلَعَتْ الشَّمْسُ.» [۱۰۲] «از عائشه در مورد دو رکعت نماز بعد از عر پرسیدم ووی جواب داد: تو هم بخوان! و رسول الله ج قوم یمنی تو را فقط از خواندن نماز بعد از عصر هنگام غروب آفتاب نهی فرمودند.»

لذا همواره رسول الله ج بر خواندنش بعد از نماز عصر مداومت داشته و عائشهل روایت کرده است: «قَالَتْ صَلاَتَانِ مَا تَرَكَهُمَا رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) فِى بَيْتِى قَطُّ سِرًّا وَلاَ عَلاَنِيَةً رَكْعَتَيْنِ قَبْلَ الْفَجْرِ وَرَكْعَتَيْنِ بَعْدَ الْعَصْرِ.» [۱۰۳] «رسول الله ج در خانه‌ام همواره دو نماز را می‌خوانده وبر خواندنش مداومت داشتند: دورکعت قبل از صبح ودو رکعت بعد از عصر.»

و همچنین علت اینکه پیامبر ج-دو رکعت نماز بعد از عصر را- همواره در خانه می‌خوانده، این بوده که برای أمّتش مشقت ایجاد نگردد و عائشهل روایت کرده است: «وَالَّذِي ذَهَبَ بِهِ مَا تَرَكَهُمَا حَتَّى لَقِيَ اللَّهَ وَمَا لَقِيَ اللَّهَ تَعَالَى حَتَّى ثَقُلَ عَنْ الصَّلَاةِ وَكَانَ يُصَلِّي كَثِيرًا مِنْ صَلَاتِهِ قَاعِدًا تَعْنِي الرَّكْعَتَيْنِ بَعْدَ الْعَصْرِ وَكَانَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يُصَلِّيهِمَا وَلَا يُصَلِّيهِمَا فِي الْمَسْجِدِ مَخَافَةَ أَنْ يُثَقِّلَ عَلَى أُمَّتِهِ وَكَانَ يُحِبُّ مَا يُخَفِّفُ عَنْهُمْ.» [۱۰۴] «سوگند به ذاتی که آنحضرت ج را از این دنیا برد که رسول خدا ج خواندن دو رکعت بعد از نماز عصر را تا هنگام رحلت، ترک نفرمود. و ایشان، زمانی رحلت کرد که نماز خواندن برایش دشوار گردید و بسیاری از نمازهایش را نشسته می‌خواند. وچون آنحضرت ج همیشه تخفیف را برای امت خود دوست داشت، این دو رکعت را در مسجد نمی‌خواند تا مبادا باعث زحمت امّت گردد.»

پس از این روایات مشخص شد که: رسول الله ج به علّت اینکه مردم هنگام غروب آفتاب نماز نخوانند، از خواندن نماز بعد از عصر نهی فرموده است؛ وگرنه اگر هنگام غروب نماز خوانده نشود، جایز بوده چنانکه در روایاتی که مشاهده شد واضح و روشن می‌باشد و نیز:

- «نَهَى النبي ج عَنِ الصَّلاَةِ بَعْدَ الْعَصْرِ إِلاَّ وَالشَّمْسُ مُرْتَفِعَةٌ.» [۱۰۵] «رسول الله ج از نماز خواند بعد از نماز عصر نهی فرمودند مگر اینکه خورشید هنوز مرتفع وبالا باشد.»

- «كَانَ عُمَرُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ يُصَلِّيهِمَا، وَقَدْ عَلِمَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ كَانَ يُصَلِّيهِمَا، وَلَكِنَّ قَوْمَكَ أَهْلَ الَيَمَنِ قَوْمٌ طَغَامٌ، يُصَلُّونَ الظُّهْرَ، ثُمَّ يُصَلُّونَ مَا بَيْنَ الظُّهْرِ وَالْعَصْرِ، وَيُصَلُّونَ الْعَصْرَ، ثُمَّ يُصَلُّونَ مَا بَيْنَ الظُّهْرِ والمغرب، فَضَرَبَهُمْ عُمَرُ، وَقَدْ أَحْسَنَ.» [۱۰۶] «حتی عمر هم آن نماز را می‌خواند ومی‌دانست که رسول الله ج هم آن را می‌خوانده است! اما قوم تو (یمن) وقتی نماز ظهر را می‌خواندند تا نماز عصر نماز می‌خواندند؛ و وقتی نماز عصر را می‌خواندند، تا ناز مغرب هم نماز می‌خواندند؛ لذا عمر هم از این کار انان نهی فرمود (تا مبادا هنگام غروب که نهی شده نماز خوانده باشند.)»

- «قَالَتْ صَلاَتَانِ مَا تَرَكَهُمَا رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) فِى بَيْتِى قَطُّ سِرًّا وَلاَ عَلاَنِيَةً رَكْعَتَيْنِ قَبْلَ الْفَجْرِ وَرَكْعَتَيْنِ بَعْدَ الْعَصْرِ.» [۱۰۷] «رسول الله ج در خانه‌ام همواره دو نماز را می‌خوانده وبر خواندنش مداومت داشتند: دورکعت قبل از صبح ودو رکعت بعد از عصر.»

- «وَكَانَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يُصَلِّيهِمَا وَلَا يُصَلِّيهِمَا فِي الْمَسْجِدِ مَخَافَةَ أَنْ يُثَقِّلَ عَلَى أُمَّتِهِ وَكَانَ يُحِبُّ مَا يُخَفِّفُ عَنْهُمْ.» [۱۰۸] «وچون آنحضرت ج همیشه تخفیف را برای امت خود دوست داشت، این دو رکعت را در مسجد نمی‌خواند تا مبادا باعث زحمت امت گردد.»

با تحلیل این روایت محرز می‌نماید که رسول الله ج همواره بعد از نماز عصر نماز می‌خوانده و فقط از نماز خواندن قبل از غروب آفتاب نهی فرموده بودند. و علتی که یمنیان را از نماز خواندن بعد از عصر نهی فرموده بودند، این بود که می‌ترسید آن‌ها هنگام غروب آفتاب هم نماز بخوانند.

حال که ثابت گردید که نماز خواندن بعد از عصر تا قبل از غروب خورشید مستحب است [۱۰۹] باید به این سؤال مهم پاسخ داد که طریقۀ دعا در این موقع و در حین نماز خواندن و قیام چگونه باشد؟

[۸۶] البته فقهای شافعیّه، حنفیّه و حنابله خواندن نماز بعد از عصر را مکروه می‌دانند و دلیل آنها این است که نماز خواندن در این موقع شبیه کسانی خواهد بود که که خورشید را عبادت می‌کنند؛ زیرا آنها در این موقع به عبادت می‌پردازند. البته شافعیّه قائل به زوال کراهت می‌باشد در حالی که نماز سببی مانند گرفتن وضو، کسوف، و.. داشته باشد که خواندن نماز برای استفاده از این فضیلت (یعنی قبولیت دعا کردن) در روز جمعه را می‌توان یکی از این اسباب نام برد. ابن عابدين، حاشیة ابن عابدین، ۱ / ۲۴۶؛ ابن قدامه، المغني، ۱ / ۷۵۳ ؛ حاشیة البجيرمي على الإقناع ۲ / ۱۰۹ به بعد. [۸۷] (صحيح): ابوداود (ش۱۲۷۶) / بيهقي، السنن الکبري (ش۴۵۷) / ضياء المقدسي، الاحاديث المختاره (ش۷۶۵) / نسايي، السنن الکبري (ش۱۵۵۲) والمجتبي (ش۵۷۳) / شافعی، الامّ (ج۷ص۱۶۶) / ابن حبان (ش۱۵۶۲و۱۵۴۷) / ابن خزيمه (ش۱۲۵۸) / ابويعلي، المسند (ش۴۱۱) / احمد، المسند (ش۶۱۰و۱۰۷۳و ۱۱۹۴) / طياليسي، المسند (ش۱۱۰) / ابن منذر، الاوسط (ش۱۰۴۵) / مشيخة آبنوسي (ش۱۸۴) / ابن ابي شيبه، المصنف (ج۲ص۲۴۵) / محاملي، آمالي (ش۱۷۹) / فاکهي، اخبار مکه (ش۴۷۸) / ابن حزم، المحلي (ج۳ص۳۱) / ابن عبدالبر، التمهيد (ج۱۳ص۳۴) / أحاديث السري بن يحيى (ش۹۳) / خطیب بغدادی، تاریخ بغداد (ج۱۶ص۳۹) / ابن النجار، ذيل تاريخ بغداد (ج۱ص۳۹) / مزی، تهذیب الکمال (ج۳۱ص۱۱۲) / ابن الجارود، المنقی (ش۲۸۱) / طحاوی، شرح مشکل الآثار (ج۱۳ص۲۸۵) / فاکهی، أخبار مكة (ش۴۷۸) / ابن عبدالبر، التمهید (ج۱۳ص۳۵) / هیثمی، موارد الظمآن إلى زوائد ابن حبان (ش۶۲۱) از طريق (شعبة بن الحجاج وسفيان الثوري وابوعوانه وجرير بن عبدالحميد) روايت کرده اند: «عن منصور بن المعتمر عن هلال بن يساف عن وهب بن الأجدع: عن علي عن النبي ج قال: لاتصلوا بعد العصر إلا أن تصلوا والشمس مرتفعة.» و في روايةِ جرير: «لاصلاة بعد العصر إلا أن تكون الشمس بيضاء نقية» و رجال ابوداود «رجال صحيح» مي‌باشد جز وهب بن الأجدع الهمدانى که امام ابن حجر مي‌گويد: «ثقةٌ» و امام عجلي مي‌گويد: «كوفىٌ تابعيٌ ثقةٌ» وامام ابن حزم مي‌گويد: «تابعيٌ ثقةٌ مشهورٌ» امام ابن حبان هم وي را در «ثقات» آورده است [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱۱ص۱۵۸) و تقريب التهذيب (ش۷۴۶۷) / ابن حزم، المحلي (ج۳ص۳۱)] و اسنادش هم «صحيح» است. وامام ابن حجر هم گفته است: «اسناده صحیحٌ» وامام نووی هم گفته است: «اسنادٌ حسنٌ» [ابن حجر، تلخیص الحبیر (ج۱ص۴۷۳) / نووی، المجموع (ج۴ص۱۷۴)] [۸۸] (صحيح): مسلم (ش۱۹۶۹) روايت كرده است: «حدثنا حسن الحلوانى حدثنا عبد الرزاق أخبرنا معمر عن ابن طاوس عن أبيه عن عائشة أنها قالت: لم يدع رسول الله ج الركعتين بعد العصر. قال فقالت عائشة قال رسول الله ج: لاتتحروا طلوع الشمس ولا غروبها فتصلوا عند ذلك.» [۸۹] (صحيح): مسلم (ش۱۹۷۱) / نسايي (ش۵۷۸) از طريق (يحيى بن أيوب وقتيبة بن سعيد وعلى بن حجر) روايت کرده اند: «حدثنا إسماعيل ابن جعفر أخبرنى محمّد ابن أبى حرملة قال أخبرنى أبو سلمة أنه سأل عائشة عن السجدتين اللتين كان رسول الله ج يصليهما بعد العصر فقالت كان يصليهما قبل العصر ثم إنه شغل عنهما أو نسيهما فصلاهما بعد العصر ثم أثبتهما وكان إذا صلى صلاة أثبتها. قال يحيى بن أيوب قال إسماعيل: تعنى داوم عليها.» نکته۱: همچنانکه از اين حديث معلوم است، پيامبر ج بر دو رکعت نماز سنّت بعد از عصر مداومت داشته است: «أثبتهما». نکته۲: اين دو رکعت نمازي که پيامبر ج بعد از عصر مي‌خوانده است، همان دو رکعت قبل از عصر نبوده است؛ چرا که اگر اين طور مي‌بود بايد رسول الله ج همواره دو رکعت نماز قبل از عصر را عمداً نخوانده باشد تا آن را بعد از عصر بخواند!! «إنه شغل عنهما أو نسيهما فصلاهما بعد العصر ثم أثبتهما.» که صحيح نيست و لذا اين دو رکعت نماز بعد از عصر، غير از دو رکعت نماز قبل از عصر بوده است. نکته۳: لذا رسول الله ج يک بار نماز قبل از عصرش را نخواند و آن‌را بعد از عصر خواند؛ و سپس علاوه بر نماز قبل از عصر، همواره بعد از عصر هم دو رکعت مي‌خواندند و بر آن مداومت نمودند لذا ضمير «أثبتهما» به مداوت بر دو رکعت نماز بعد از عصر بر مي‌گردد؛ و نه اينکه دو رکعت قبل از عصر را نخوانده باشد و همواره بعد از عصر بخواند! چرا که اوّلاً: رسول الله ج سنّتها را عمدي ترک نمي‌کردند؛ و ثانياً: مگر رسول الله ج دو رکعت قبل از عصر را نخوانده‌اند؟ پس بايد بر آنها هم مداومت داشته باشند؛ چرا که ايشان ج يکبار بعد از عصر نمازي خواندند و بر آن مداومت نمودند حال چگونه نمازي که قبل از عصر مي‌خوانده‌اند را ترک کرده و نماز ديگري را مداومت مي‌کرده‌اند؟ همچنین ترمذي (ش۵۹۸و۵۹۹) / نسايي (ش۸۷۴) / طياليسي، المسند (ش۱۳۰) / بزار (ش۶۷۳) از طريق (وهيب بن جرير و محمّد بن جعفر و يزيد بن زريع) روايت کرده اند: «حدثنا شعبة عن أبي إسحق عن عاصم بن ضمرة: عن عليس ... قال كان رسول الله ج صلی قبل العصر أربعا يفصل بين كل ركعتين بالتسليم على الملائكة المقربين والنبيين والمرسلين ومن تبعهم من المؤمنين والمسلمين.» ورجال ترمذی «رجال صحیح» بوده واسنادش هم «صحیح» است. بايد به نکته‌ا‌ي اشاره کنيم که ابواسحاق سبيعي «مدلس» بوده و عنعنه کرده است اما راوي وي در اينجا، شعبة بن الحجاج بوده که جز رواياتي که در آن ابواسحاق تصريح به سماع کرده باشد را روايت نمي‌کرده است [بيهقي، معرفة السنن و الآثار (ج۱ص۳۵)] ولله الحمد. [۹۰] ابن حزم، المحلي، ۳/۱-۶. [۹۱] ابن حزم، المحلی ۲/۲۶۴ [۹۲] (منكر): ابوداود (ش۱۲۸۲) / بيهقي، السنن الکبري (ش۴۵۷۷) / خطيب بغدادي، تاريخ بغداد (ج۱۰ص۳۲۳) از طريق (عبيد الله بن سعد بن إبراهيم) روايت کرده‌اند: «حدثنا عمى حدثنا أبى عن ابن إسحاق عن محمّد بن عمرو بن عطاء عن ذكوان مولى عائشة أنها حدثته أن رسول الله ج كان يصلى بعد العصر وينهى عنها ويواصل وينهى عن الوصال.» و رجالش «رجال صحيحين» مي‌باشد اما متن اين اسناد «منکر» است؛ چرا که اوّلاً: محمّد بن اسحاق بن يسار «مدلس» بوده وعنعنه کرده است و امام ابن حجر گفته است: «مشهورٌ بالتدليس عن الضعفاء والمجهولين وعن شرٍ منهم؛ وصفه بذلك أحمد والدارقطني وغيرهما.» [ابن حجر، تعريف اهل التقديس بمراتب الموصوفين بالتدليس (ش۱۲۵)] و ثانياً: عائشهل هيچ نهي در مورد خواندن نماز عصر، از رسول الله ج نشنيده است واحمد، المسند (ش۲۵۱۲۶) روايت کرده است: «حدثنا محمّد بن جعفر حدثنا شعبة عن المقدام بن شريح عن أبيه قال سألت عائشة عن الصلاة بعد العصر فقالت صل إنما نهى رسول الله صلى الله عليه وسلم قومك أهل اليمن عن الصلاة إذا طلعت الشمس.» و مي‌بينيم که سياق روايت اينگونه است که عائشهل به شريح گفت که: بعد از عصر نماز بخوان چرا که پيامبر ج از نماز هنگام طلوع خورشيد نهي نموده است (ونه بعد از عصر)! وهمچنين طحاوي، شرح مشکل الآثار (ج۱۳ص۱۵۵) / اسحاق بن راهويه، المسند (ش۱۵۷۳) از طريق (عبيد الله بن موسى بن أبى المختار و عثمان بن عمر بن فارس) روايت کرده اند: «حدثنا إسرائيل بن يونس عن المقدام بن شريح عن أبيه قال قلت لعائشة: كيف كان يصنع رسول الله صلى الله عليه وسلم؟ كأنه يعني بعقب صلاته الظهر وبعقب صلاته العصر. قالت: كان يصلي الهجير ثم يصلي بعدها ركعتين ثم كان يصلي العصر ثم يصلي بعدها ركعتين. قال قلت: فأنا رأيت عمر رضي الله عنه يضرب رجلا رآه يصلي بعد العصر ركعتين! فقالت: لقد صلاهما عمر ولقد علم أن رسول الله صلى الله عليه وسلم صلاهما ولكن قومك أهل اليمن قوم طغام وكانوا إذا صلوا الظهر صلوا بعدها إلى العصر وإذا صلوا العصر صلوا بعدها إلى المغرب! فضربهم عمر وقد أحسن.» و رجالش «رجال صحيح» بوده و اسناد روايت هم «صحيح» می‌باشد. و لله الحمد. نکته۱: پس عمرس دو رکعت سنت بعد از عصر را مي‌خوانده و آن را هم سنت مي‌دانسته است: «لقد صلاهما عمرس ولقد علم أن رسول الله ج صلاهما.» نکته۲: انکار عمرس به دليل سنّت نبودن نماز بعد از عصر نبوده است! بلکه به دليل اين بوده که مي‌ترسيده که آنان ممکن است اينقدر نماز بخوانند که با هنگام غروب توافق پيدا کند. [۹۳] (صحیح): نسايي (ش۵۸۱) روايت کرده است: «أخبرنا عثمان بن عبد الله قال حدثنا عبيد الله بن معاذ قال أنبأنا أبي قال حدثنا عمران بن حدير قال: سألت لاحقا عن الركعتين قبل غروب الشمس. فقال كان عبد الله بن الزبير يصليهما فأرسل إليه معاوية ما هاتان الركعتان عند غروب الشمس؟! فاضطر الحديث إلى أم سلمة فقالت أم سلمة: إن رسول الله ج كان يصلي ركعتين قبل العصر فشغل عنهما فركعهما حين غابت الشمس فلم أره يصليهما قبل ولابعد.» و رجالش «رجال صحيح» بوده جز عثمان بن عبد الله الانطاکی که «ثقة» ومترجم در تهذیب می‌باشد و اسنادش هم «صحيح» است. [۹۴] (صحيح): مسلم (ش۱۹۷۳) از طريق (ابوبکر بن ابي شيبه وعلي بن مسهر) روايت کرده است: «حدثنا على بن حجر - واللفظ له - أخبرنا على بن مسهر أخبرنا أبو إسحاق الشيبانى عن عبد الرحمن بن الأسود عن أبيه عن عائشة قالت: صلاتان ما تركهما رسول الله ج فى بيتى قط سراً ولا علانيةً؛ ركعتين قبل الفجر وركعتين بعد العصر.» [۹۵] (صحيح): بخاري (ش۵۹۰) روايت کرده است: «حدثنا أبو نعيم قال حدثنا عبد الواحد بن أيمن قال حدثني أبي أنه سمع عائشة قالت: والذي ذهب به ما تركهما حتى لقي الله وما لقي الله تعالى حتى ثقل عن الصلاة وكان يصلي كثيرا من صلاته قاعدا تعني الركعتين بعد العصر. وكان النبي جيصليهما ولايصليهما في المسجد مخافة أن يثقل على أمته؛ وكان يحب ما يخفف عنهم.» [۹۶] (باطل): ابن حزم، المحلي (ج۲ص۲۶۶) روايت كرده است: «رويناه من طريق ابن أيمن ثنا قاسم بن يونس ثنا أبو صالح عبد الله ابن صالح ثنا الليث ثنا خالد بن يزيد عن سعيد بن أبى هلال عن عبد الله بن بابى مولى عائشة أم المؤمنين أن موسى بن طلحة أخبره: أن معاوية لما حج دخلنا عليه، فسأل ابن الزبير عن الركعتين بعد العصر ... .» اما اين روايت «باطل» است چرا که اوّلاً: عبد الله بن صالح بن محمّد بن مسلم الجهنى کاتب ليث بن سعد: امام ابن حجر مي‌گويد: «صدوق كثير الغلط، ثبت فى كتابه، و كانت فيه غفلة.» [رک: ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۵ص۲۵۶) و تقريب التهذيب (ش۳۳۸۸)] وثانياً: در اين روايت آمده که عائشهل گفته اند: هيچ وقت نديدم که رسول الله ج بعد از نماز عصر، نماز سنّت بخوانند: «هل صلاهما رسول الله صلى الله عليه وسلم عندك؟ قالت: لا!!!» اما در روايات صحيح فراواني از عائشهل آمده که پيامبر ج بعد از نماز عصر، نزد ايشان (رض) همواره دو رکعت سنّت مي‌خواندند چنانکه مسلم (ش۱۹۷۲) از طريق (عبدالله بن نمير و جرير بن عبدالحميد) روايت کرده است: «عن هشام بن عروة عن أبيه عن عائشة قالت: ما ترك رسول الله ج ركعتين بعد العصر عندى قطّ.» و مسلم (ش۱۹۷۳) از طريق (ابوبکر بن ابي شيبه و علي بن مسهر) روايت کرده است: «حدثنا على بن حجر - واللفظ له - أخبرنا على بن مسهر أخبرنا أبو إسحاق الشيبانى عن عبد الرحمن بن الأسود عن أبيه عن عائشة قالت: صلاتان ما تركهما رسول الله ج فى بيتى قط سراً ولا علانيةً؛ ركعتين قبل الفجر وركعتين بعد العصر.» وثالثاً: اين روايت ام سلمهل در مورد حکم نمازخواندن قبل از غروب آفتاب بوده است چنانکه نسايي (ش۵۸۱) روايت کرده است: «أخبرنا عثمان بن عبد الله قال حدثنا عبيد الله بن معاذ قال أنبأنا أبي قال حدثنا عمران بن حدير قال: سألت لاحقا عن الركعتين قبل غروب الشمس فقال كان عبد الله بن الزبير يصليهما فأرسل إليه معاوية ما هاتان الركعتان عند غروب الشمس فاضطر الحديث إلى أم سلمة فقالت أم سلمة إن رسول الله ج كان يصلي ركعتين قبل العصر فشغل عنهما فركعهما حين غابت الشمس فلم أره يصليهما قبل ولا بعد.» و رجالش «رجال صحيح» بوده و اسنادش هم «صحيح» است. [۹۷] (باطل): طحاوي، شرح معاني الآثار (ج۱ص۳۰۲) روايت کرده است: «حدثنا الحجاج بن عمران بن الفضل البصري قال ثنا يوسف بن موسى القطان قال ثنا أبو أسامة قال ثنا الوليد بن كثير قال حدثني محمّد بن عمرو بن عطاء عن عبد الرحمن بن أبى سفيان: أن معاوية أرسل الى عائشة يسألها عن السجدتين بعد العصر. فقالت: ليس عندي صلاهما ولكن أم سلمة رضي الله عنها حدثتني أنه صلاهما عندها فأرسل الى أم سلمة رضي الله عنها. فقالت: صلاهما رسول الله ج عندي لم أره صلاهما قبل ولا بعد فقلت يا رسول الله ما سجدتان رأيتك صليتهما بعد العصر ما صليتهما قبل ولا بعد؟ فقال: هما سجدتان كنت أصليهما بعد الظهر فقدم على قلائص من الصدقة فنسيتهما حتى صليت العصر ثم ذكرتهما فكرهت أن أصليهما في المسجد والناس يرونى فصليتهما عندك.» اما اين روايت «باطل» است؛ چرا که اوّلاً: عبد الرحمن بن أبى سفيان را نشناختم و امام ابن حزم/ مي‌گويد: «مجهولٌ» [ابن حزم، المحلي (ج۲ص۲۷۰)] و ثانياً: در اين روايت آمده که عائشهل گفته اند: هيچ وقت نديدم که رسول الله ج بعد از نماز عصر، نماز سنّت بخوانند: «فقالت (عائشة): ليس عندي صلاهما!!!» اما در روايات صحيح فراواني از عائشهل آمده که پيامبر ج بعد از نماز عصر، نزد ايشان (رض) همواره دو رکعت سنّت مي‌خواندند چنانکه مسلم (ش۱۹۷۲) از طريق (عبدالله بن نمير و جرير بن عبدالحميد) روايت کرده است: «عن هشام بن عروة عن أبيه عن عائشة قالت: ما ترك رسول الله ج ركعتين بعد العصر عندى قطّ..» و مسلم (ش۱۹۷۳) از طريق (ابوبکر بن ابي شيبه و علي بن مسهر) روايت کرده است: «حدثنا على بن حجر - واللفظ له - أخبرنا على بن مسهر أخبرنا أبو إسحاق الشيبانى عن عبد الرحمن بن الأسود عن أبيه عن عائشة قالت: صلاتان ما تركهما رسول الله ج فى بيتى قط سراً ولا علانيةً؛ ركعتين قبل الفجر وركعتين بعد العصر.» و ثالثاً: اين روايت ام سلمهل در مورد حکم نمازخواندن قبل از غروب آفتاب بوده است چنانکه نسايي (ش۵۸۱) روايت کرده است: «أخبرنا عثمان بن عبد الله قال حدثنا عبيد الله بن معاذ قال أنبأنا أبي قال حدثنا عمران بن حدير قال: سألت لاحقا عن الركعتين قبل غروب الشمس فقال كان عبد الله بن الزبير يصليهما فأرسل إليه معاوية ما هاتان الركعتان عند غروب الشمس فاضطر الحديث إلى أم سلمة فقالت أم سلمة إن رسول الله ج كان يصلي ركعتين قبل العصر فشغل عنهما فركعهما حين غابت الشمس فلم أره يصليهما قبل ولا بعد.» و رجالش «رجال صحيح» بوده و اسنادش هم «صحيح» است. [۹۸] (صحيح): بخاري (ش۵۸۱) / ابوداود (ش۱۲۷۸) / ابن ماجه (ش۱۲۵۰) از طريق (شعبة بن الحجاج و همام بن يحيي و ابان بن يزيد و هشام الدستوايي) روايت کرده اند: «عن قتادة عن أبي العالية عن ابن عباس قال: شهد عندي رجال مرضيون وأرضاهم عندي عمر أن النبي ج نهى عن الصلاة بعد الصبح حتى تشرق الشمس وبعد العصر حتى تغرب.» وقتاده «مدلس» مي‌باشد اما در روايت احمد، المسند (ش۱۳۰) تصريح به سماع کرده است: «حدثنا عفان بن مسلم حدثنا همام حدثنا قتادة حدثني أبو العالية عن ابن عباس قال شهد عندي رجال مرضيون ... .» [۹۹] (صحيح): ابوداود (ش۱۲۷۷) / بزار (ش۶۷۴) / احمد، المسند (ش۱۰۱۲و۱۲۲۶) / شافعی، الامّ (ج۷ص۱۷۵) / ضياء المقدسي، الاحاديث المختاره (ج۲ص۱۴۹) / نسايي، السنن الکبري (ش۳۴۱) / ابويعلي، المسند (ش۵۷۳و۶۱۷) / ابن ابي شيبه، المصنف (ج۲ص۲۴۶) / بيهقي، السنن الکبري (ش۴۵۸۰) / ابن الاعرابی، المعجم (ش۲۳۲۱و۲۳۶۰) / عبد بن حمید، المسند (ش۷۱) / ابن خزیمه (ش۱۱۹۶) / ابونعیم، حلیة الاولیاء (ج۷ص۲۴۶) / طحاوی، شرح معانی الآثار (ج۱ص۳۰۳) / عبدالرزاق، المصنف (ج۳ص۶۷) / ابن منذر، الاوسط (ش۲۶۸۰) / بزار (ش۶۷۴) از طريق (وکيع بن الجراح وعبدالرحمن بن مهدي وحسين بن حفص ومحمّد بن کثير) روايت کرده‌اند: «عن سفيان الثوري عن أبي إسحاق عن عاصم بن ضمرة عن علي قال: كان رسول الله ج يصلي دبر كل صلاة مكتوبة ركعتين إلا العصر والصبح.» وسفیان الثوری هم متابعه شده واحمد، المسند (ش۱۲۲۷) از طریق (جرير بن عبدالحمید ومحمد بن فضيل) روایت کرده است: «عن مطرف (بن عبدالله) عن أبي إسحاق عن عاصم بن ضمرة عن علی بن ابی طالب ... .» رجال ابوداود «رجال صحيحين» بوده جز عاصم بن ضمره که: امامان علي بن المديني وابن سعد وعجلي مي‌گويند: «ثقةٌ» وامام ترمذي هم گفته است: «ثقةٌ عند أهل العلم» و امام بزار مي‌گويد: «صالح الحديث، و أما حبيب بن أبى ثابت فروى عنه مناكير، وأحسب أن حبيبا لم يسمع منه» وامام نسايي مي‌گويد: «ليس به بأس» وامام ابن حجر مي‌گويد: «صدوقٌ» و امام ابن عدي مي‌گويد: «حدث عن على بأحاديث باطلة لايتابعه الثقات عليها، والبلاء منه.» و امام ابن حبان مي‌گويد: «كان ردىء الحفظ فاحش الخطأ على أنه أحسن حالا من الحارث» وامام ذهبي مي‌گويد: «قال ابن عدي بتليينه وهو وسط» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۵ص۴۵) و تقريب التهذيب (ش۳۰۶۳) / ترمذي (ش۵۹۹) / ذهبي، الکاشف (ش۲۵۰۴)] لذا ثقة بوده و اندکي هم خطا دارد. بايد اشاره کنيم که ابواسحاق السبيعي «مدلس» بوده و عنعنه کرده است؛ همين روايتي که (عاصم بن ضمره از عليس) در مورد کيفيت نماز رسول الله ج روايت نموده است، (شعبة بن الحجاج هم از ابواسحاق از عاصم) روايت نموده است؛ (ش۵۹۸و۵۹۹) / نسايي (ش۸۷۴) / طياليسي، المسند (ش۱۳۰) / بزار (ش۶۷۳) از طريق (وهيب بن جرير و محمّد بن جعفر و يزيد بن زريع) روايت کرده اند: «حدثنا شعبة عن أبي إسحق عن عاصم بن ضمرة قال: سألنا عليا عن صلاة رسول الله ج من النهار؟ فقال إنكم لاتطيقون ذاك فقلنا من أطاق ذاك منا فقال كان رسول الله ج إذا كانت الشمس من ههنا كهيئتها من ههنا عند العصر صلى ركعتين وإذا كانت الشمس من ههنا كهيئتها من ههنا عند الظهر صلى أربعا وصلى أربعا قبل الظهر وبعدها ركعتين وقبل العصر أربعا يفصل بين كل ركعتين بالتسليم على الملائكة المقربين والنبيين والمرسلين ومن تبعهم من المؤمنين والمسلمين.» وگفتيم رواياتي که شعبه از ابواسحاق روايت مي‌کند همه تحديث ابواسحاق را دارند [بيهقي، معرفة السنن و الآثار (ج۱ص۳۵)] لذا در کُل ابواسحاق روايت را از عاصم بن ضمره شنيده است؛ و گاهي اينگونه روايت کرده است و گاهي هم کامل نقل نموده است. [۱۰۰] (صحيح): ابوداود (ش۱۲۷۶) / بيهقي، السنن الکبري (ش۴۵۷) / ضياء المقدسي، الاحاديث المختاره (ش۷۶۵) / نسايي، السنن الکبري (ش۱۵۵۲) والمجتبي (ش۵۷۳) / شافعی، الامّ (ج۷ص۱۶۶) / ابن حبان (ش۱۵۶۲و۱۵۴۷) / ابن خزيمه (ش۱۲۵۸) / ابويعلي، المسند (ش۴۱۱) / احمد، المسند (ش۶۱۰و۱۰۷۳و ۱۱۹۴) / طياليسي، المسند (ش۱۱۰) / ابن منذر، الاوسط (ش۱۰۴۵) / مشيخة آبنوسي (ش۱۸۴) / ابن ابي شيبه، المصنف (ج۲ص۲۴۵) / محاملي، آمالي (ش۱۷۹) / فاکهي، اخبار مکه (ش۴۷۸) / ابن حزم، المحلي (ج۳ص۳۱) / ابن عبدالبر، التمهيد (ج۱۳ص۳۴) / أحاديث السري بن يحيى (ش۹۳) / خطیب بغدادی، تاریخ بغداد (ج۱۶ص۳۹) / ابن النجار، ذيل تاريخ بغداد (ج۱ص۳۹) / مزی، تهذیب الکمال (ج۳۱ص۱۱۲) / ابن الجارود، المنقی (ش۲۸۱) / طحاوی، شرح مشکل الآثار (ج۱۳ص۲۸۵) / فاکهی، أخبار مكة (ش۴۷۸) / ابن عبدالبر، التمهید (ج۱۳ص۳۵) / هیثمی، موارد الظمآن إلى زوائد ابن حبان (ش۶۲۱) از طريق (شعبة بن الحجاج وسفيان الثوري وابوعوانه وجرير بن عبدالحميد) روايت کرده اند: «عن منصور بن المعتمر عن هلال بن يساف عن وهب بن الأجدع: عن علي عن النبي ج قال: لاتصلوا بعد العصر إلا أن تصلوا والشمس مرتفعة.» و في روايةِ جرير: «لاصلاة بعد العصر إلا أن تكون الشمس بيضاء نقية» و رجال ابوداود «رجال صحيح» مي‌باشد جز وهب بن الأجدع الهمدانى که امام ابن حجر مي‌گويد: «ثقةٌ» و امام عجلي مي‌گويد: «كوفىٌ تابعيٌ ثقةٌ» وامام ابن حزم مي‌گويد: «تابعيٌ ثقةٌ مشهورٌ» امام ابن حبان هم وي را در «ثقات» آورده است [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱۱ص۱۵۸) و تقريب التهذيب (ش۷۴۶۷) / ابن حزم، المحلي (ج۳ص۳۱)] و اسنادش هم «صحيح» است. وامام ابن حجر هم گفته است: «اسناده صحیحٌ» وامام نووی هم گفته است: «اسنادٌ حسنٌ» [ابن حجر، تلخیص الحبیر (ج۱ص۴۷۳) / نووی، المجموع (ج۴ص۱۷۴)] [۱۰۱] (صحیح): طحاوي، شرح مشکل الآثار (ج۱۳ص۱۵۵) / اسحاق بن راهويه، المسند (ش۱۵۷۳) / حدیث السراج بروایة الشحامی (ش۱۹۰۲) از طريق (عبيد الله بن موسى بن أبى المختار و عثمان بن عمر بن فارس ونضر بن الشمیل) روايت کرده اند: «حدثنا إسرائيل بن يونس عن المقدام بن شريح عن أبيه قال قلت لعائشة: كيف كان يصنع رسول الله صلى الله عليه وسلم؟ كأنه يعني بعقب صلاته الظهر وبعقب صلاته العصر. قالت: كان يصلي الهجير ثم يصلي بعدها ركعتين ثم كان يصلي العصر ثم يصلي بعدها ركعتين. قال قلت: فأنا رأيت عمر رضي الله عنه يضرب رجلا رآه يصلي بعد العصر ركعتين! فقالت: لقد صلاهما عمر ولقد علم أن رسول الله صلى الله عليه وسلم صلاهما ولكن قومك أهل اليمن قوم طغام وكانوا إذا صلوا الظهر صلوا بعدها إلى العصر وإذا صلوا العصر صلوا بعدها إلى المغرب! فضربهم عمر وقد أحسن.» و رجالش «رجال صحيح» بوده و اسناد روايت هم «صحيح» می‌باشد. و لله الحمد. [۱۰۲] (صحیح): احمد، المسند (ش۲۵۱۲۶) / ابن حبان (ش۱۵۶۸) از طریق (محمّد بن جعفر غندر) روايت کرده‌اند: «حدثنا شعبة عن المقدام بن شريح عن أبيه قال سألت عائشة عن الصلاة بعد العصر فقالت صل إنما نهى رسول الله صلى الله عليه وسلم قومك أهل اليمن عن الصلاة إذا طلعت الشمس.» ورجال احمد «رجال صحیح» بوده واسنادش هم «صحیح» است. [۱۰۳] (صحیح): مسلم (ش۱۹۷۲) از طريق (عبدالله بن نمير و جرير بن عبدالحميد) روايت کرده است: «عن هشام بن عروة عن أبيه عن عائشة قالت: ما ترك رسول الله ج ركعتين بعد العصر عندى قطّ.» و مسلم (ش۱۹۷۳) از طريق (ابوبکر بن ابي شيبه و علي بن مسهر) روايت کرده است: «حدثنا على بن حجر - واللفظ له - أخبرنا على بن مسهر أخبرنا أبو إسحاق الشيبانى عن عبد الرحمن بن الأسود عن أبيه عن عائشة قالت: صلاتان ما تركهما رسول الله ج فى بيتى قط سراً ولا علانيةً؛ ركعتين قبل الفجر وركعتين بعد العصر.» [۱۰۴] (صحيح): بخاري (ش۵۹۰) روايت کرده است: «حدثنا أبو نعيم قال حدثنا عبد الواحد بن أيمن قال حدثني أبي أنه سمع عائشة قالت: والذي ذهب به ما تركهما حتى لقي الله وما لقي الله تعالى حتى ثقل عن الصلاة وكان يصلي كثيرا من صلاته قاعدا تعني الركعتين بعد العصر. وكان النبي جيصليهما ولايصليهما في المسجد مخافة أن يثقل على أمته؛ وكان يحب ما يخفف عنهم.» [۱۰۵] (صحيح): ابوداود (ش۱۲۷۶) / بيهقي، السنن الکبري (ش۴۵۷) / ضياء المقدسي، الاحاديث المختاره (ش۷۶۵) / نسايي، السنن الکبري (ش۱۵۵۲) والمجتبي (ش۵۷۳) / شافعی، الامّ (ج۷ص۱۶۶) / ابن حبان (ش۱۵۶۲و۱۵۴۷) / ابن خزيمه (ش۱۲۵۸) / ابويعلي، المسند (ش۴۱۱) / احمد، المسند (ش۶۱۰و۱۰۷۳و ۱۱۹۴) / طياليسي، المسند (ش۱۱۰) / ابن منذر، الاوسط (ش۱۰۴۵) / مشيخة آبنوسي (ش۱۸۴) / ابن ابي شيبه، المصنف (ج۲ص۲۴۵) / محاملي، آمالي (ش۱۷۹) / فاکهي، اخبار مکه (ش۴۷۸) / ابن حزم، المحلي (ج۳ص۳۱) / ابن عبدالبر، التمهيد (ج۱۳ص۳۴) / أحاديث السري بن يحيى (ش۹۳) / خطیب بغدادی، تاریخ بغداد (ج۱۶ص۳۹) / ابن النجار، ذيل تاريخ بغداد (ج۱ص۳۹) / مزی، تهذیب الکمال (ج۳۱ص۱۱۲) / ابن الجارود، المنقی (ش۲۸۱) / طحاوی، شرح مشکل الآثار (ج۱۳ص۲۸۵) / فاکهی، أخبار مكة (ش۴۷۸) / ابن عبدالبر، التمهید (ج۱۳ص۳۵) / هیثمی، موارد الظمآن إلى زوائد ابن حبان (ش۶۲۱) از طريق (شعبة بن الحجاج وسفيان الثوري وابوعوانه وجرير بن عبدالحميد) روايت کرده اند: «عن منصور بن المعتمر عن هلال بن يساف عن وهب بن الأجدع: عن علي عن النبي ج قال: لاتصلوا بعد العصر إلا أن تصلوا والشمس مرتفعة.» و في روايةِ جرير: «لاصلاة بعد العصر إلا أن تكون الشمس بيضاء نقية» و رجال ابوداود «رجال صحيح» مي‌باشد جز وهب بن الأجدع الهمدانى که امام ابن حجر مي‌گويد: «ثقةٌ» و امام عجلي مي‌گويد: «كوفىٌ تابعيٌ ثقةٌ» وامام ابن حزم مي‌گويد: «تابعيٌ ثقةٌ مشهورٌ» امام ابن حبان هم وي را در «ثقات» آورده است [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱۱ص۱۵۸) و تقريب التهذيب (ش۷۴۶۷) / ابن حزم، المحلي (ج۳ص۳۱)] و اسنادش هم «صحيح» است. وامام ابن حجر هم گفته است: «اسناده صحیحٌ» وامام نووی هم گفته است: «اسنادٌ حسنٌ» [ابن حجر، تلخیص الحبیر (ج۱ص۴۷۳) / نووی، المجموع (ج۴ص۱۷۴)] [۱۰۶] (صحیح): طحاوي، شرح مشکل الآثار (ج۱۳ص۱۵۵) / اسحاق بن راهويه، المسند (ش۱۵۷۳) از طريق (عبيد الله بن موسى بن أبى المختار و عثمان بن عمر بن فارس) روايت کرده اند: «حدثنا إسرائيل بن يونس عن المقدام بن شريح عن أبيه قال قلت لعائشة: كيف كان يصنع رسول الله صلى الله عليه وسلم؟ كأنه يعني بعقب صلاته الظهر وبعقب صلاته العصر. قالت: كان يصلي الهجير ثم يصلي بعدها ركعتين ثم كان يصلي العصر ثم يصلي بعدها ركعتين. قال قلت: فأنا رأيت عمر رضي الله عنه يضرب رجلا رآه يصلي بعد العصر ركعتين! فقالت: لقد صلاهما عمر ولقد علم أن رسول الله صلى الله عليه وسلم صلاهما ولكن قومك أهل اليمن قوم طغام وكانوا إذا صلوا الظهر صلوا بعدها إلى العصر وإذا صلوا العصر صلوا بعدها إلى المغرب! فضربهم عمر وقد أحسن.» و رجالش «رجال صحيح» بوده و اسناد روايت هم «صحيح» می‌باشد. و لله الحمد. [۱۰۷] (صحیح): مسلم (ش۱۹۷۲) از طريق (عبدالله بن نمير و جرير بن عبدالحميد) روايت کرده است: «عن هشام بن عروة عن أبيه عن عائشة قالت: ما ترك رسول الله ج ركعتين بعد العصر عندى قطّ.» و مسلم (ش۱۹۷۳) از طريق (ابوبکر بن ابي شيبه و علي بن مسهر) روايت کرده است: «حدثنا على بن حجر - واللفظ له - أخبرنا على بن مسهر أخبرنا أبو إسحاق الشيبانى عن عبد الرحمن بن الأسود عن أبيه عن عائشة قالت: صلاتان ما تركهما رسول الله ج فى بيتى قط سراً ولا علانيةً؛ ركعتين قبل الفجر وركعتين بعد العصر.» [۱۰۸] (صحيح): بخاري (ش۵۹۰) روايت کرده است: «حدثنا أبو نعيم قال حدثنا عبد الواحد بن أيمن قال حدثني أبي أنه سمع عائشة قالت: والذي ذهب به ما تركهما حتى لقي الله وما لقي الله تعالى حتى ثقل عن الصلاة وكان يصلي كثيرا من صلاته قاعدا تعني الركعتين بعد العصر. وكان النبي جيصليهما ولايصليهما في المسجد مخافة أن يثقل على أمته؛ وكان يحب ما يخفف عنهم.» [۱۰۹] در واقع طبق حدیث طاوس يمانيس قبل از غروب خورشید کراهیت نماز ثابت است وطبق حدیث أبوسلمه بن عبدالرحمنس خواندن نماز (غیر از نماز عصر که واجب است) از عصر تا قبل از غروب خورشید مستحب می‌باشد.

دعا کردن در نماز:

فقها اتفاق نظر دارند که خواندن دعاهای مأثور از قرآن و سنّت در نماز، مستحب است ولی در خواندن غیر این دعاها اختلاف نظر دارند، در این زمینه سه دیدگاه وجود دارد: [۱۱۰]

دیدگاه اوّل: مالکیّه، شافعیّه و روایتی از حنابله آن‌را جایز می‌دانند چه دعا در امور دنیوی یا أخروی باشد باعث ابطال نماز نمی‌گردد. اساس استدلال آن‌ها این است که: [۱۱۱]

- پیامبر ج فرموده‌اند: «ثُمَّ يَتَخَيَّرُ مِنْ الدُّعَاءِ أَعْجَبَهُ إِلَيْهِ فَيَدْعُو.» [۱۱۲] «سپس هر دعایی را که دوست دارد انتخاب کرده و با آن دعا نماید.»

و نیز آمده است: «ثم یدعو لنفسه بما بدا له.» [۱۱۳] «سپس با هر دعایی که میسر شد دعا کند.»

این احادیث عام هستند و اختصاص به نماز و غیر نماز ندارند.

- پیامبر ج فرموده‌اند: «وأما السّجُودُ فاجتهدوا فيه الدعاء.» [۱۱۴] «تا می‌توانید در سجده‌هایتان دعا کنید.»

- پیامبر ج فرموده‌اند: «سَلُوا الله كُلَّ شَيْءٍ حَتَّى الشِّسْعَ فَإِنَّ الله إِنْ لَمْ يُيَسِّرْهُ لَمْ يَتَيَسَّرْ.» [۱۱۵] «از خداوند همه چیز را بخواهید حتّی کفش؛ زیرا اگر خداوند آن‌را اجابت نمی‌کرد، برایتان میسّر نمی‌شد.» وجه دلالت این حدیث اگرچه عام است ولی خواستن در امور دنیوی را تأیید می‌کند؛ زیرا کفش مربوط به امور دنیا می‌باشد.

- پیامبر ج در قنوت نماز با ذکر نام افراد همچون: رعل و ذکوان دعا کرده‌اند. مانند: «اللَّهُمَّ أَنْجِ الْوَلِيدَ بْنَ الْوَلِيدِ وَعَيَّاشَ بْنَ أَبِي رَبِيعَةَ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنْ الْمُؤْمِنِينَ.» [۱۱۶] «پروردگارا! الولید بن الولید وعیاش بن ابی ربیعه ومومنان مستضعف را یاری برسان»

و « اللَّهُمَّ الْعَنْ رعلاً وَ ذکوان وَعُصَيَّةَ عَصَتْ اللَّهَ وَرَسُولَهُ.» [۱۱۷] «پروردگارا! طایفۀ رعل و ذکوان و عصیه را لعنت کن؛ و عصیه هم خداوند و رسولش را نافرمانی کرده‌اند.»

و «غِفَارُ غَفَرَ اللَّهُ لَهَا وَأَسْلَمُ سَالَمَهَا اللَّهُ.» [۱۱۸] «خداوند، بنی غفار را مورد مغفرت قرار دهد و قبیلۀ اسلم را سالم نگهدارد»

- عملکرد صحابهش و حتّی تأییدیۀ پیامبر ج بر عمل آن‌ها در این مورد دلیلی بر صحّت و مستحب بودن این عمل است. مانند: پیامبر ج به مردی گفت: «مَا تَقُولُ فِي الصَّلَاةِ؟ قَالَ: أَتَشَهَّدُ، ثُمَّ أَسْأَلُ اللَّهَ الْجَنَّةَ، وَأَعُوذُ بِهِ مِنَ النَّارِ.» [۱۱۹] «درنمازت چه می‌خوانی؟ وی جواب داد: تشهد می‌خوانم وسپس از خداوند بهشتش را طلب کرده و از آتش جهنم به وی پناه می‌برم.» پیامبر ج عملش را تأیید کرد.

- پیامبر ج در مواضع مختلف با دعاهای گوناگون دعا کرده‌اند، و دلیلی محکم بر آن است که هیچ محدودیتی در آن وجود ندارد.

- از ابن عمرب روایت شده که گفته: «إنی لأدعو الله فی حوائجی کلها فی الصلاة حتّی بشعیر حماری و ملح بیتی.» [۱۲۰] «من بی‌شک برای همۀ نیازهایم در نماز حتّی برای جوی الاغم و نمک (مورد احتّیاج) خانه‌ام دعا می‌کنم.»

- از بسیاری از سلف أمّت از جمله عبدالله بن مسعود، شعبی، عون، ابوموسی و ... ش این عمل روایت شده است. و حسن بصری/ هم گفته است: «ادع في صلاتك بما بدا لك.» [۱۲۱] «هرچه برایت میسر شد، آن را در نمازت از خداوند بخواه.»

- گفتۀ آمین دلالت بر این دارد که اشکالی ندارد که انسان از خالقش در نماز همه چیز از امور دنیا و عقبی را طلب نماید. [۱۲۲]

- دعا عبادت است و برای انسان هیچ پناهگاهی جز الله وجود ندارد و در هیچ حالتی جز نماز به تمام و کمال در برابر پروردگارش قرار ندارد پس چگونه می‌توانیم بگوییم: آنگاه که در نماز هستی از خداوند مخواه آنچه از دنیایت خواهانی ؟ این جداً بعید و غیر منطقی است. [۱۲۳]

دیدگاه دوّم: حنفیّه و قول مشهور حنابله بر این است که دعا وقتی در نماز جایز است که متضمن عبادت و طاعت خداوند باشد و اگر دعا به خاطر شهوات و لذایذ دنیا باشد نماز شخص باطل است. اساس استدلال این دسته عبارت است از: [۱۲۴]

- «مُعَاوِيَةَ بْنِ الْحَكَمِ السّلَمِيّ، قَالَ: بَيْنَا أَنَا أُصَلّي مَعَ رَسُولِ اللّهِ ج. إِذْ عَطَسَ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ فَقُلْتُ: يَرْحَمُكَ الله فَرَمَانِي الْقَوْمُ بِأَبْصَارِهِمْ. فَقُلْتُ: وَاثُكْلَ أُمّيَاهْ! مَا شَأْنُكُمْ تَنْظُرُونَ إِلَيّ. فَجَعَلُوا يَضْرِبُونَ بِأَيْدِيهِمْ علَىَ أَفْخَاذِهِمْ، فَلَمّا رَأَيْتُهُمْ يُصَمّتُونَنِي، لَكِنّي سَكَتّ، فَلَمّا صَلّى رَسُولُ اللّهِ ج. فَبِأَبِي هُوَ وَأُمّي مَا رَأَيْتُ مُعَلّماً قَبْلَهُ وَلاَ بَعْدَهُ أَحْسَنَ تَعْلِيماً مِنْهُ، فَوَالله مَا كَهَرَنِي وَلاَ ضَرَبَنِي وَلاَ شَتَمَنِي. قَالَ: "إِنّ هَذِهِ الصّلاَةَ لاَ يَصْلُحُ فِيهَا شَيْءٌ مِنْ كَلاَمِ النّاسِ. إِنّمَا هُوَ التّسْبِيحُ وَالتّكْبِيرُ وَقِرَاءَةُ الْقرآن"». [۱۲۵] «معاویه بن حکم سَلَمِیّس گفت: روزی با پیامبر ج نماز می‌خواندم که یک نفر عطسه‌ای کرده و گفتم: یرحمک الله! ناگهان کسانیکه با من نماز می‌خواندند با گوشۀ چشم به من نگاه کردند. من هم گفتم: چرا اینطور به من نگاه می‌کنید؟! و آنان با دست‌هایشان روی زانوهایشان می‌زدند و وقتی دیدیم که مقصودشان ساکت شدن است من هم ساکت شدم. و وقتی که رسول الله ج -که پدر ومادرم به فدایش باشد و هیچ معلمی را هم قبل و بعد از وی در آموزش دادن بهتر ندیدم- نمازشان را به اتمام رساندند، به خدا قسم که نه مرا زدند و نه فحش دادند و نه دور کردند و فرمودند: جایز نیست که در نماز صحبت شود؛ چرا که نماز محل تسبیح و تکبیر و قرائت قرآن است.»

وگفته‌اند که (يَرْحَمُكَ الله) جملۀ دعایی بوده اما با این وجود رسول الله ج از آن نهی نمودند، لذا نشان می‌دهد که اگر دعا برای امور دنیایی بوده باطل است!

البته این استدلال مردود است؛ چرا که علّتی که رسول الله ج از آن نهی فرمودند، مخاطبه نمودن با شخص دیگری در نماز است که این فرد انجام داده است؛ ولذا نمی‌تواند به این روایت استناد کرد.

- عَن عبد الله بن مُغفلس أَنه سمع ابْنه يَقُول: اللَّهُمَّ إِنِّي أَسأَلك الْقصر الْأَبْيَض عَن يَمِين الْجنَّة إِذا دَخَلتهَا فَقَالَ أَي بني سل الله الْجنَّة وتعوذ بِهِ من النَّار فَإِنِّي سَمِعت رَسُول الله ج يَقُول سَيكون فِي هَذِه الْأمة قوم يعتدون فِي الدُّعَاء وَالطهُور». [۱۲۶] «عبدالله بن مغفلس شنید که پسرش در نماز می‌گوید: پروردگارا! وقتی وارد بهشت شدم، به من قصر سفید رنگی در سمت راست بهشت عطا کن! لذا به پسرم گفتم: پسرم از خداوند بهشت را درخواست کن و از آتش جهنم به وی پناه ببر (واینگونه دعا نکن!)؛ چرا که از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: در أمّتم انسان‌هایی خواهند آمد که در دعا کردن و طهارت زیاده‌روی می‌کنند.»

این روایت وجه دلالتی ندارد؛ چرا که طبق ظاهر حدیث دعا کردنی منهیٌ عنه بوده که زیاده روی باشد، مثلاً: فرد از خداوندأ چیزی را درخواست کند که برایش هیچ تلاشی نمی‌کند. از طرفی فقط این قسمت سخن پیامبر ج بوده که فرموده‌اند: «سَيكون فِي هَذِه الْأمة قوم يعتدون فِي الدُّعَاء وَالطهُور.» وقسمت اوّل آن برداشت صحابی بوده که حجّیت ندارد.

دعای مشروع مستحب است؛ و دعایی که مشروع نباشد حرام است و باطل کنندۀ نماز.

- طاووس یمانیس گفته است: «ادعوا في الفریضة بما في القرآن.» [۱۲۷] «در نمازهای فرض با آنچه در قرآن (وجود دارد) دعا کنید.»

- دعا با غیر از قرآن وسنّت متضمّن تقرّب و عبادت خداوند نیست، مانند کسی که بگوید: «اللهم! ارزقني زوجة حسناء أو دارا واسعة.» «بارالها! به من همسری زیبا یا خانه‌ای بزرگ عطا کن.» این موارد کلام بشر می‌باشند که به مانند خودش مورد خطاب قرار می‌گیرد مانند: گفتن «یَرحمُك اللهُ» به کسی که عطسه کند و یا جواب سلام. یا شعری که متضمن دعا و نیایش باشد. پس هر آنچه که ذکر و قرآن محسوب نمی-شود مانند کلام است و در نماز گفتنش نادرست و موجب ابطال نماز خواهد بود. [۱۲۸]

- هر دعایی جائز نیست بلکه در مواردی حرام هم می‌باشد، دعایی مشروع است که دشمنی و حرامی را در برنگیرد و این دعاست که مستحب می‌باشد. و استحباب از شارع حاصل می‌گردد و فقط در مواردی است که در دین بیان و قبول شده باشند پس از آنجائیکه دعا از بزرگترین عبادت‌هاست مشروعیّتش با نص و معنای آن حاصل می‌گردد اگرچه پیامبر ج آن‌را مقید به لفظی واحد نکرده‌اند مانند قرائت قرآن و بر ما هم مانند قرآن لزومیتی وجود ندارد که فقط الفاظ خاصی را بکار گیریم. [۱۲۹]

دیدگاه سوّم: شافعیّه بر این باور است که دعا در امر دین مستحب و در امور دنیا مباح است. [۱۳۰] استدلال آن‌ها این است دعا برای آخرت که مقصد اصلی و عظیم است، مستحب می‌باشد و در امور دنیوی مباح است در غیر اینصورت حرام و باطل کنندۀ نماز می‌باشد. [۱۳۱]

دیدگاه چهارم: وجهی از مذهب حنابله ابراز می‌دارد دعا به غیر از آنچه که در نصوص شرعی آمده جایز نیست حتّی اگر برای قیامت باشد و نماز را باطل می‌کند. [۱۳۲]

استدلال آن‌ها حدیث معاویه ‌بن حکمس است: «إن صلاتنا هذه لایصح....» وجه استدلال به این حدیث اقتضای صحّت آنچه در شرع ثابت شده را می‌نماید و هر آنچه در شریعت ثابت نیست بر مقتضای عموم خود می‌باشد. [۱۳۳]

قول راجح: بنابر نصوص استنادی و وجه استدلال آن‌ها، دیدگاه اوّل راجح به نظر می‌رسد؛ چرا که همۀ فقها بر صحّت دعا در نماز قلم صحّه گذاشته‌اند ولی در نوع دعاها اختلاف نظر دارند و با توجه به سنّت پیامبر ج و عملکرد و استنباط صحابهش دلیلی بر تحریم دعا در هر زمینه‌ای (دنیوی و أخروی) در نماز وجود ندارد؛ اگرچه استفاده از دعای مأثور از اولویّت و وجاهت خاص خود بر خوردار است و دعاکننده نیز باید از دعاهای حرام بپرهیزد و حتّی به قول امام مالک: مستحب است که مؤدّب باشد مثلاً نگوید: بارالها! به من رزق عطا کن در حالی که ثروتمند است و همانند صالحین و آنچه در قرآن آمده دعا نماید. همچنین در اثبات این دیدگاه می‌توان گفت:

نصوصی که دلالت بر صحّت دعا در نماز در امور دنیوی و أخروی می‌نمایند نصوصی صحیح می‌باشند و دعا با کلام انسان نوعی رغبت و تمایل به تبعیّت از قرآن است و هیچ تخصیصی هم بر لفظ قرآن وجود ندارد؛ زیرا دعاهای مأثور ثابت شده در قرآن خاص هستند و بیان جواز دعا بر مبنای نصوص، عام می‌باشد و عام بر خاص ارجحیّت دارد پس دلیلی بر عدم جواز دعا با غیر الفاظ قرآن و سنّت وجود ندارد. [۱۳۴]

کراهیّت دعا با غیر الفاظِ نصوص شرعی نیز دلیلی ندارد و با عمل پیامبر ج و صحابهش تعارض دارد. [۱۳۵]

قیاس بر تشمیت عطسه کننده یعنی؛ گفتن یَرحمُک اللهُ به وی و جواب سلام دادن نیز قیاس مع الفارق است؛ زیرا مخاطبان این موارد انسان است و مخاطب دعا خداوند متعال.

در جواب اینکه دعا کلام بشر است و کلام انسان هم مبطل نماز است می‌توان اشاره کرد که دعا در الفاظ کلام انسان است و در معنا رغبتیست که به ذکر شباهت دارد [۱۳۶] و عمل پیامبر ج این عمل تأییدیه بر این مدّعاست.

با این وصف اگر کسی دعایی کند که نداند که مستحب است یا بداند که غیر مستحب است ولی جایز باشد نمازش باطل نمی‌شود مانند اینکه در قیام شهادتین گوید و یا در حالت نشسته قرائت نماید نمازش باطل نگشته؛ زیرا نماز با کلام انسان باطل می‌شود و دعا از جنس کلام بشر نیست ولی دعای حرامی که علم به حرامش داشته باشد مانند دعا برای قطع صلۀ رحم حرام و باطل کتنندۀ نماز است؛ زیرا کلام بشر است ولی اگر نداند که حرام است نمازش باطل نمی‌گردد به دلیل حدیث اعرابی که در نمازش گفت: «اللَّهُمَّ ارْحَمْنِى وَمُحَمَّدًا وَلاَ تَرْحَمْ مَعَنَا أَحَدًا.» «بارالها! به من و به محمّد رحم کن و به غیر ما به کسی رحم نکن.» بعد از اینکه سلام داد پیامبر ج به أعرابی فرمود: «لَقَدْ تَحَجَّرْتَ وَاسِعًا.» [۱۳۷] «خیلی رحمت خداوند را محدود و تنگ گرفتی!» و این دلالت بر آن دارد که نمازش باطل نشده بود؛ چرا که پیامبر ج امر به اعادۀ نماز نفرمودند. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بِالصَّوابِ)

[۱۱۰] نک: خلود مهیزع، الدعاء و أحکامه الفقهیة، ۱- ۲۶۳ تا ۲۷۱. [۱۱۱] المدونة الکبری، ۱/۱۰۲؛ المنتقی، ۱/۴۴۰؛ المعونة؛ ۱/۱۵۳؛ المفهم شرح صحیح مسلم، ۲/۷۸۵؛ شافعی، الام، ۱/۱۳۱؛ ماوردی، الحاوی الکبیر، ۲/۱۸۱؛ نووی، الاذکار، ص ۷۳؛ الفروع، ۱/۳۸۹؛ شرح الزرکشی، ۱/۵۹۰؛ مرداوی، الإنصاف، ۲/۷۸. [۱۱۲] (صحیح): بخاری (ش۸۳۵) / مسلم (ش۹۲۷) / ابوداود (ش۹۶۹) / نسایی (ش۱۱۶۳و۱۲۹۸) از طریق (ابوالاحوص عوف بن مالک وشقیق بن سلمه) روایت کرده‌اند: «عن عبد الله بن مسعود قال كنا إذا كنا مع النبي صلى الله عليه وسلم في الصلاة قلنا السلام على الله من عباده السلام على فلان وفلان فقال النبي صلى الله عليه وسلم لا تقولوا السلام على الله فإن الله هو السلام ولكن قولوا التحيات لله والصلوات والطيبات السلام عليك أيها النبي ورحمة الله وبركاته السلام علينا وعلى عباد الله الصالحين فإنكم إذا قلتم أصاب كل عبد في السماء أو بين السماء والأرض أشهد أن لا إله إلا الله وأشهد أن محمّدا عبده ورسوله ثم يتخير من الدعاء أعجبه إليه فيدعو.» [۱۱۳] (صحیح): مسلم (ش۱۳۵۲و۱۳۵۴) / ابوداود (ش۹۸۵) / نسایی (ش۱۳۱۰) / ابن ماجه (ش۹۰۹) / ابن الجارود، المنتقی (ش۲۰۷) / ابن المنذر، الاوسط (ش۱۴۸۳) از طریق (الولید بن المسلم ووکیع بن الجراح وعیسی بن یونس والمعافی بن عمران) روایت کرده‌اند: «حدثنا الأوزاعى حدثنا حسان بن عطية حدثنى محمّد بن أبى عائشة أنه سمع أبا هريرة يقول قال رسول الله (صلى الله عليه وسلم): إذا فرغ أحدكم من التشهد الآخر فليتعوذ بالله من أربع من عذاب جهنم ومن عذاب القبر ومن فتنة المحيا والممات ومن شر المسيح الدجال.» وفی روایة: (عیسی بن یونس والمعافی بن عمران): «ثم يدعو لنفسه بما بدا له» [۱۱۴] (صحیح): مسلم (ش۱۱۰۲و۱۱۰۳) / ابوداود (ش۸۷۶) / نسایی (ش۱۰۴۵) از طریق (سعيد بن منصور وأبو بكر بن أبى شيبة وزهير بن حرب وقتیبه بن سعید ومسدد بن سرهد) روایت کرده‌اند: «قالوا حدثنا سفيان بن عيينة أخبرنى سليمان بن سحيم عن إبراهيم بن عبد الله بن معبد عن أبيه عن ابن عباس قال كشف رسول الله (صلى الله عليه وسلم) الستارة والناس صفوف خلف أبى بكر فقال: أيها الناس إنه لم يبق من مبشرات النبوة إلا الرؤيا الصالحة يراها المسلم أو ترى له ألا وإنى نهيت أن أقرأ القرآن راكعا أو ساجدا فأما الركوع فعظموا فيه الرب عز وجل وأما السجود فاجتهدوا فى الدعاء فقمن أن يستجاب لكم» [۱۱۵] این روایت را از رسول الله ج نیافتم. بلکه از عائشهل به صورت موقوف آمده است وابویعلی، المسند (ش۴۵۶۰) ومن طریقه ابن السنی (ش۳۵۵) روایت کرده‌اند: «ثنا محمّد بن عبد الله بن نمير ثنا هاشم ابن القاسم عن محمّد بن مسلم بن الوضاح عن هشام بن عروة عن أبيه عن عائشة رضي الله عنها قالت: سلوا الله كل شيء حتى الشسع فإن الله عز وجل إن لم ييسره لم یتیسر.» و رجال ابویعلی «رجال صحیح» بوده و اسنادش هم «صحیح» است. [۱۱۶] (صحیح): بخاری (ش۱۰۰۶و۴۵۶۰) / مسلم (ش۱۵۷۲-۱۵۷۵) واللّفظ له از طریق (سعيد بن المسيب وأبو سلمة بن عبد الرحمن وعبدالرحمن اعرج) روایت کرده‌اند: « كان رسول الله (صلى الله عليه وسلم) يقول حين يفرغ من صلاة الفجر من القراءة ويكبر ويرفع رأسه سمع الله لمن حمده ربنا ولك الحمد. ثم يقول وهو قائم: اللهم أنج الوليد بن الوليد وسلمة بن هشام وعياش بن أبى ربيعة والمستضعفين من المؤمنين اللهم اشدد وطأتك على مضر واجعلها عليهم كسنى يوسف اللهم العن لحيان ورعلا وذكوان وعصية عصت الله ورسوله». ثم بلغنا أنه ترك ذلك لما أنزل [ليس لك من الأمر شيء أو يتوب عليهم أو يعذبهم فإنهم ظالمون]» وفی روایة (اعرج): «غفار غفر الله لها وأسلم سالمها الله.» [۱۱۷] (صحیح): به تحقیق قبلی رجوع گردد. [۱۱۸] (صحیح): به تحقیق قبلی رجوع گردد. [۱۱۹] (صحیح): ابن ماجه (ش۹۱۰و۳۸۴۷) / ابن حبان (ش۸۶۸) / ابن خزیمه (ش۷۲۵) / سراج، المسند (ص۹۴) / خطیب بغدادی، الأسماء المبهمة في الأنباء المحكمة (ص۲۷) / بزار (ش۹۱۸۶) / بیهقی، السنن الصغری (ش۴۴۶) / الدقاق، الفوائد المنتقاة لغرائب الحسان (ش۹۴) از طریق (محمّد بن عمرو زنيج ويوسف بن موسى القطان) روایت کرده‌اند: «حدثنا جرير بن عبدالمجید عن الأعمش عن أبي صالح عن أبي هريرة قال: قال رسول الله صلى الله عليه و سلم لرجل: ما تقول في الصلاة؟ قال أتشهد ثم أسأل الله الجنة وأعوذ بالله من النار. أما والله ما أحسن دندنتك ولا دندنة معاذ. فقال: حولها ندندن.» وجریر بن عبدالحمید هم متابعه شده واحمد، المسند (ش۱۵۸۹۸) / ابوداود (ش۷۹۲) از طریق (حسین بم علی ومعاویة بن عمرو) روایت کرده‌اند: «حدثنا زائدة عن سلیمان الأعمش عن أبي صالح عن بعض أصحاب النبي صلى الله عليه وسلم قال: قال النبي صلى الله عليه وسلم لرجل ... .» ورجال ابن ماجه «رجال صحیحین» بوده واسنادش هم «صحیح» است. وامام البوصیری هم گفته است: «اسناده صحیحٌ رجاله ثقات» وامام نووی هم گفته است: «اسناده صحیحٌ» وامام ابن حجر هم گفته است: «حدیثٌ صحیحٌ» [البوصیری، مصباح الزجاجة (ج۱ص۱۴۲) / نووی، خلاصة الاحکام (ش۱۴۵۰) / ابن حجر، نتائج الأفكار فی تخریج احادیث الاذکار (ج۲ص۲۲۶] [۱۲۰]زیلعی، تبيین الحقائق شرح كنز الدقائق، ۱/۱۲۴ [۱۲۱] ابن ابی شیبه، المصنف، ۱/۳۳۱. [۱۲۲] ماوردی، الحاوی، ۱/۱۰۲. [۱۲۳] عثیمین، الشرح الممتع عن زاد المسقنع، ۳/۲۸۵. [۱۲۴]مرغینانی، الهدایة مع فتح القدیر، ۱/۳۱۹؛ مختصر اختلاف العلماء، ۱/۲۲۷؛ الاختیار لتعلیل المختار، ۱/۵۴؛ الدر المختار شرح تنویر الأبصار مع حاشیة ابن عابدین، ۱/۵۶۳؛ بهوتی، الإقناع، ۱/۱۲۴؛ الإفصاح عن معانی الصحاح، ۱/۱۴۳؛ شرح الزرکشی، ۵/۲۰۸؛ الفروع، ۱/۳۸۶. [۱۲۵] (صحیح): مسلم (ش۱۲۲۷و۱۲۲۸) / ابوداود (ش۹۳۱) / نسایی (ش۱۲۱۸) از طریق (اوزاعی وحجاج الصواف) روایت کرده‌اند: «عن يحيى بن أبى كثير عن هلال بن أبى ميمونة عن عطاء بن يسار عن معاوية بن الحكم السلمى قال بينا أنا أصلى مع رسول الله -صلى الله عليه وسلم ... .» [۱۲۶] (صحیح): ابوداود (ش۹۶) / ابن ابی شیبه، المصنف (ج۷ص۶۵) / ابن ماجه (ش۳۸۶۴) / احمد، المسند (ش۱۶۸۰۱) / حاکم، المستدرک (ش۱۹۷۹) / ابن حبان (ش۶۷۶۳و۶۷۶۴) / روایانی، المسند (ش۸۹۷) / ابوالطاهر السلفی، الدعاء (ش۷۰) / بیهقی، السنن الکبری (ش۹۸۳) والدعوات الکبیر (ش۲۷۹) / طبرانی، الدعاء (ش۵۸) / بغوی، شرح السنة (ج۲ص۵۳) از طریق (أبو الوليد الطيالسي وموسى بن إسماعيل وکامل بن طلحه وسلیمان بن حرب و أحمد بن إسحاق الحضرمي و عفان بن مسلم) روایت کرده‌اند: «حدثنا حماد بن سلمة أنبأنا سعيد الجريري عن أبي نعامة قیس بن عبایه أن عبد الله بن مغفل ... .» وحماد بن سلمه هم متابعه شده وخطیب بغدادی، تاریخ بغداد (ج۱۱ص۱۷۶) روایت کرده است: « أخبرني الحسن بن علي التميمي حدثنا علي بن عمر الحافظ حدثنا أبو القاسم عيسى بن عبد الرحيم الدينوري القطان جارنا حدثنا عبد الله بن محمّد بن سنان بن الشماخ السعدي حدثنا مسلم بن إبراهيم حدثنا هلال بن لاحق عن سعيد الجريري ... .» ورجال ابن ابی شیبه «رجال صحیح» بوده جز أبي نعامة قیس بن عبایه که «ثقة» ومترجم در تهذیب می‌باشد. باید اشاره کنیم كه سعيد بن إياس الجريري در اواخر عمر دچار اختلاط گردیده است اما حماد بن سلمه قبل از اختلاط از وي روايت کرده است. [سيوطي، تدريب الراوي (ج۲ص۳۷۳)] لذا اسنادش «صحيح» مي‌باشد. وامام ابن حجر گفته است: «حدیثٌ صحیحٌ» وامام نووی هم گفته است: «اسناده صحیحٌ» وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «هذا حديثٌ صحيحُ الإسناد ولم يخرجاه» وامام ابن حبان هم گفته است: «حدیث ٌمحفوظٌ» [حاکم، المستدرک (ش۱۹۷۹) / ابن حبان (ج۱۵ص۱۶۷) / ابن حجر، التلخيص الحبير في تخريج أحاديث الرافعي الكبير (ج۱ص۳۸۷) / نووی، المجموع (ج۲ص۱۹۰)] [۱۲۷] ابن ابی شیبه، المصنف، ۳۳۱/۱. [۱۲۸] ابن قدامه، المغنی، ۲/۲۳۶؛ سرخسی، المبسوط، ۱/۱۹۸؛ کاسانی، بدائع الصنائع، ۲/۱۳۳؛ ماوردی، الحاوی الکبیر، ۲/۱۸۱. [۱۲۹]نک: ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ۲/۱۸۱. [۱۳۰]ماوردی، الحاوی الکبیر، ۱/۱۸۲. [۱۳۱] الفتوحات الربانیة، ۳/۱۹. [۱۳۲] ابن قدامه، المغنی، ۲/۲۳۷؛ الفروع، ۱/۳۸۹؛ مرداوی، الإنصاف، ۲/۷۸. [۱۳۳] نک: شرح الزرکشی، ۱/۵۹۰. [۱۳۴] نووی، المجموع، ۳/۴۱۷. [۱۳۵] الذخیرة، ۲/۲۳۲. [۱۳۶] ماوردی، الحاوی الکبیر، ۲/۱۸۱. [۱۳۷] (صحيح): بخاري (ش۲۲۰و۶۱۲۸) / ابوداود (ش۳۸۰) واللّفظ له/ ترمذي (ش۱۴۷) / نسايي (ش۵۶و۳۳۰) / ابن ماجه (ش۵۲۹) از طريق (عبيد الله بن عبد الله بن عتبة وسعيد بن المسيب وابوسلمه بن عبدالرحمن) روايت نموده اند: «أن أبا هريرة قال قام أعرابي فبال في المسجد فتناوّله الناس فقال لهم النبي صلى الله عليه وسلم دعوه وهريقوا على بوله سجلا من ماء أو ذنوبا من ماء فإنما بعثتم ميسرين ولم تبعثوا معسرين.» وفی روایة (سعید بن مسیب وابوسلمه بن عبدالرحمن): «أن أعرابيا دخل المسجد ورسول الله (صلى الله عليه وسلم) جالس فصلى ركعتين ثم قال اللهم ارحمنى ومحمّدا ولا ترحم معنا أحدا فقال النبى (صلى الله عليه وسلم): لقد تحجرت واسعا ... .»

دعا در نماز با غیر عربی:

با توجه به اینکه دعا کردن (مأثور و غیر مأثور در امور دنیا و عقبی) در نماز جایز است حال سؤالی دیگر مطرح است آیا می‌توان به غیر عربی مانند فارسی، کُردی، ترکی و ... دعا کرد خصوصاً برای افرادی که آگاه به زبان عربی نیستند؟ [۱۳۸]

دیدگاه اوّل: قولی از حنفیّه، قولی از مالکیّه، وجهی در نزد شافعیّه و قولی هم از حنابله بر این باورند که دعا در نماز با غیر عربی حرام و باطل کنندۀ نماز است. اساس استدلال این دسته از فقها عبارت است از: [۱۳۹]

- خداوند به نوح÷ فرمود: ﴿فَلَا تَسۡ‍َٔلۡنِ مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٌۖ إِنِّيٓ أَعِظُكَ أَن تَكُونَ مِنَ ٱلۡجَٰهِلِينَ٤٦[هود: ۴۶] «بنابراین آنچه را از آن آگاه نیستی (که درست است یا نادرست) از من مخواه. من تو را نصیحت می‌کنم که از نادانان نباشی.»

- و نیز می‌فرمایند: ﴿قَالَ رَبِّ إِنِّيٓ أَعُوذُ بِكَ أَنۡ أَسۡ‍َٔلَكَ مَا لَيۡسَ لِي بِهِۦ عِلۡمٞۖ[هود: ۴۷] «نوح گفت: پروردگارا! از این که چیزی را (از این به بعد) از تو بخواهم که بدان آگاه نباشم، خویشتن را در پناه تو می‌دارم.» این آیه بیانگر این مطلب است که علم به جایز بودن مشروط بر آن است که سؤال و درخواست جایز باشد و خداوند تأکید می‌فرماید که: " من تو را نصیحت می‌کنم که از نادانان نباشی." و دعا با زبان غیر عربی جوازش نامعلوم است پس سؤال از آن نیز جایز نمی‌باشد. [۱۴۰]

- بیان شده که عمرس از رطانة الأعاجم (صحبت کردن به زبان عجمی که اکثراً آن را نمی‌فهمند) نهی کرده‌اند و گفته: این کار خبء (پنهانکاری) است. [۱۴۱]

- احتمال دارد که دعای غیر عربی با بزرگی و جلالیّت خداوند منافات داشته باشد. [۱۴۲]

- زبان عربی شعار اسلام و مسلمانان است و خداوند بیشتر عربی را دوست دارد. [۱۴۳]

- نیازی به این عمل نیست و ضرورتی ندارد. [۱۴۴]

دیدگاه دوّم: مذهب حنفیّه، مالکیّه و قولی از امام احمد بن حنبل/ دعا در نماز -به غیر زبان عربی- را برای کسی که عالم به زبان عربی باشد مکروه می‌دانند و برای کسی که ناتوان از فهم و بیان عربی باشد جایز می‌دانند. [۱۴۵] استدلال این دسته بر محورهای دلایل دیدگاه اوّل استوار است و در نهی عمر ابراز می‌دارند:

این عمل اختصاصاً در مسجد مکروه بوده و روایت بیان می‌کند که عمرس در مسجد نهی کردند.

ایشان در برابر کسی بودند که آن‌را درک نمی‌کرد پس از آن نهی کردند؛ چرا که بین دو نفر، نباید درِگوشی صحبت کرد. [۱۴۶]

دیدگاه سوّم: محمّد و أبویوسف از شاگردان امام أعظم، برخی از مالکیّه و قول صحیح مذهب شافعیّه و قول حنابله بر این باورند برای کسی که ناتوان به زبان عربی است جایز و برای عالم و توانمند به آن نادرست و موجب ابطال نماز خواهد بود. استدلال آن‌ها عبارت است از: [۱۴۷]

- خداوند می‌فرمایند: ﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ مَا ٱسۡتَطَعۡتُمۡ وَٱسۡمَعُواْ[التغابن: ۱۶] «پس آن قدر که در توان دارید از خدا بهراسید و پرهیزگاری کنید

- خداوند می‌فرمایند: ﴿لَا يُكَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَاۚ[البقرة: ۲۸۶] «خداوند به هیچ کس جز به اندازه‌ی توانائیش تکلیف نمی‌کند.»

- پیامبر عظیم‌الشأن ج می‌فرماید: «فَإِذَا أَمَرْتُكُمْ بِشَيْءٍ فَأْتُوا مِنْهُ مَا اسْتَطَعْتُمْ.» [۱۴۸] «هرگاه به چیزی به شماها امر کردم در حد توانتان انجام دهید.»

این دسته از فقها بر این باورند که شخص باید ترجمۀ دعاهای مأثور واجب را وجوباً و دعاهای مأثور مستحب را مندوباً به هر زبانی که خواهان است یاد بگیرد و برای کسی که تواناییش را دارد باید این زبان را در حد نیازش بیاموزد حتّی اگر برای آموزشش سفر کند و ... . [۱۴۹]

دیدگاه چهارم: ابوحنیفه، قولی از مالکیّه و وجهی در نزد شافعیّه بر این باورند که هر کسی (چه عربی را بداند و چه نداند) برایش جایز است که در نماز با غیر عربی دعا کند. این افراد استلال می‌کنند که: [۱۵۰]

- خداوند فرموده است: ﴿وَعَلَّمَ ءَادَمَ ٱلۡأَسۡمَآءَ كُلَّهَا[البقرة: ۳۱] «سپس به آدم نام‌های (اشیاء و خواصّ و اسرار چیزهائی را که نوع انسان از لحاظ پیشرفت مادی و معنوی آمادگی فراگیری آن‌ها را داشت، به دل او الهام کرد و بدو) همه را آموخت

- و نیز می‌فرمایند: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوۡمِهِۦ لِيُبَيِّنَ لَهُمۡۖ[إبراهيم: ۴] «(ای محمّد !) ما هیچ پیغمبری را نفرستاده‌ایم مگر این که به زبان قوم خودش (متکلّم بوده است) تا برای آنان (احکام الهی را) روشن سازد.» [۱۵۱]

- احتمال اینکه هر کسی به زبانی که یاد دارد و یا تکلّم می‌کند ترس از اینکه کلماتی را بکار ببرد که با شریعت و تعظیم حق تعالی در تعارض باشد بس اندک است. [۱۵۲]

- غیر عربی در افادۀ معنا و مفهوم می‌تواند جانشین عربی گردد. [۱۵۳]

قول راجح: در بررسی دیدگاه‌ها محرز است که دلیلی صریح بر حرام بودن دعا به غیر عربی در نماز مشاهده نمی‌شود. و جدای از این می‌توان گفت که أولی در شریعت آن است که به زبان عربی باشد و حتّی دعاهای مأثور باشد ولی شریعت ممانعتی در انجام دعا در نماز به غیر عربی ابراز نداشته خصوصاً برای کسی که ناتون از فهم زبان عربی باشد. [۱۵۴] (واللهُ العلیمُ أعلمُ بِالصَّوابِ)

با همۀ تجزیه و تحلیل دیدگاه‌ها به طور خلاصه می‌توان گفت:

اواخر عصر قبل از غروب خورشید در روز جمعه که طبق فرمودۀ پیامبر ج اندک است، زمان قبولی دعاست که بر اساس روایت‌های زیاد دعا بدون هیچ قیدی در این لحظه قبول می‌شود و طبق نظر جمهور فقها بنابر فرمودۀ پیامبر اکرم ج این زمان مقید به «وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي» یعنی؛ در حالی دعا کند که ایستاده و در نماز باشد.

همچنین بنابر روایتی صحیح از ام المؤمنین عائشهل ثابت گردید که پیامبر خداج بعد از عصر بر انجام نماز استحبابی دوام داشته‌اند، پس خواندن نماز در اواخر عصر البته قبل از غروب خورشید مستحب می‌باشد.

همچنین به این نتیجه هم رسیدیم که دعا کردن در نماز برای امور دنیوی و أخروی نه تنها جایز و باعث ابطال نماز نمی‌باشد بلکه مستحب است و عملکرد رسول خدا ج و صحابۀ کرامش نیز مؤیّد این حکم می‌باشند.

در آخر هم ابراز داشته شد که دعا کردن در نماز با زبان غیر عربی دلیلی بر تحریم ندارد و جایز است. هر چند در همۀ احوال أولی آن است انسان به زبان عربی و با دعاهای مأثور دعا نماید ولی با این وصف دعا کردن در نماز با غیر عربی و دعاهای غیر مأثور جایز و موجب ابطال نماز نیست ولی باید شخص در دعایش دقّت نماید که خلاف شریعت و ادب دعا نکند که موجب ابطال نماز خواهد بود.

پس هر کس خواهان این فضیلت است باید در اواخر روز جمعه در حالی که در قیام نماز (بعد از خواندن حمد و سوره یا بعد از برخواستن از رکوع) می‌باشد دعای خود را از باری تعالی بنماید و در این راستا هر دعایی در امر دنیا و عقبی جایز است و نیز شخص می‌تواند دعایش را با زبان مادری خود بیان نماید، هر چند أولی به بیان دعا با زبان عربی و استفاده از دعاهای ثابت شده با نصوص شرعی می‌باشد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بِالصَّوابِ)

جا دارد که اشاره گردد جدای از اقوال بیان شده در بیان زمانی که در روز جمعه زمان قبولیّت دعاست، اقوالی دیگر نیز بیان شده‌اند که یا از ضعف سند و استناد برخوردارند و یا با نصوص صحیح و صریح بیان شده در تعارضند. [۱۵۵]

[۱۳۸] نک: خلود مهیزع، الدعاء و أحکامه الفقهیة، ۱/۲۷۸ -۲۸۱. [۱۳۹] ابن عابدین، حاشیة ابن عابدین، ۱/۵۶۱؛ فتاوی قاضیخان بهامش الهندیة، ۱/۶۹؛ الذخیرة، ۱/۱۶۸؛ مواهب الجلیل، ۱/۵۴۸؛ غزالی، الوسیط فی المذهب، ۲/۷۶۰؛ نووی، المجموع، ۳/۲۳۹؛ شربینی، مغنی المحتاج، ۱/۱۷۷؛ حاشیة الروض المربع، ۲/۳۲. [۱۴۰] طبری، تفسیر الطبری، ۷/۵۴؛ الفروق، ۴/۲۹۱. [۱۴۱] (حسن): این روایت از دو طریق از عمرس آمده است: طریق اوّل: عبدالرزاق، المصنف (ج۱ص۴۱۱) / بیهقی، السنن الکبری (ش۱۹۳۳۳) از طریق (سفیان الثوری) روایت کرده‌اند: «عن ثور بن يزيد عن عطاء بن دينار قال قال عمر رضى الله عنه: لا تعلموا رطانة الأعاجم ولا تدخلوا على المشركين فى كنائسهم يوم عيدهم فإن السخطة تنزل عليهم» اما این روایت «منقطع» است چرا که عطاء بن دینار سال ۱۲۶هـ فوت كرده لذا عمرس را درک نکرده است [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۷ص۱۹۹)]. طریق دوّم: الزهد، المعافی بن عمران (ش۱۸۸) روایت کرده است: «حدثنا عبد الله بن عمر (العمری) عن نافع عن ابن عمر قال: قال عمر: لاتعلموا رطانة الأعاجم؛ فإن الرجل إذا تعلمها خب ولا تلبسوا لباسهم واخشوشنوا واخلولقوا تجردوا وتمعدوا، فإنكم معذبون.» ورجالش «رجال صحیحین» می‌باشد به جز عبد الله بن عمر بن حفص العمری: که امام احمد بن حنبل گفته است: «صالح الحدیث؛ كان يزيد فى الأسانيد، ويخالف، وكان رجلا صالحا» وامام یحیی بن معین گفته است: «صالحٌ ثقةٌ؛ ليس به بأس، يكتب حديثه» وامام ابن عدی گفته است: «لا بأس به فى رواياته، صدوق» وامام هیثمی هم گفته است: «ثقةٌ وفيه ضعف» وامام یعقوب بن شیبه گفته است: «ثقةٌ صدوقٌ، وفى حديثه اضطراب» ودر مورد یکی از احادیثش گفته است: «هذا حديثٌ حسنُ الإسناد» وامام عجلی گفته است: «لابأس به» وامام ابوحاتم رازی گفته است: «يكتب حديثه و لايحتج به» وامام احمد بن یونس گفته است: «لو رأيت هيئته لعرفت أنه ثقة» وامام خلیل هم گفته است: «ثقة غير أن الحفاظ لم يرضوا حفظه» وامام نسایی گفته است: «لیس بالقوی» البته گفته که: «قولنا (لیس بالقوی) لیس بجرح مفسد» وامام ذهبی هم گفته که: «عالماً عاملاً خیراً حسنُ الحدیث» وجزء رجال (صحیح مسلم) هم می‌باشد وامام ابن عمار هم گفته است: «لم يتركه أحد إلا يحيى بن سعيد» وامام ابن حبان افراط کرده وگفته است: «كان ممن غلب عليه الصلاح حتى غفل عن الضبط فاستحق الترك» وامامان علی بن المدینی ویحیی القطان وابن حجر ونسایی در روایتی دیگر گفته‌اند: «ضعیفٌ» وامام بخاری گفته است: «ذاهب لا أروى عنه شيئا» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۵ص۳۲۶) وتقریب التهذیب (ش۳۴۸۹) / ذهبی، الموقظه (ص۱۹) وسیراعلام النبلاء (ج۷ص۳۴۰) / هیثمی، مجمع الزوائد (ج۵ص۱۱۱)] لذا «حسن الحدیث» بوده واسنادش «حسن» است. طریق سوّم: ابن ابی شیبه، المصنف (ج۶ص۲۰۸) روایت کرده است: «وكيع عن أبي هلال عن (عبدالله) بن بريدة قال: قال عمر: ما تعلم الرجل الفارسية إلا خبث ولا خبث إلا نقصت مروءته» اما اين روايت «ضعیف» است چرا که عبد الله بن بريدة سه سال قبل از شهادت عمرس به دنیا آمده لذا عمرس را در نکرده است وصراحتاً گفته است: «ولدت لثلاث خلون من خلافة عمر» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۵ص۱۵۷)] باید اشاره کنیم که امام المحدثین بخاری هم این قول –کراهت تکلم به غیر عربی- را «ضعیف» دانسته لذا اسم یک از بابهای کتاب الصحیح البخاری را این گذاشته که: «باب من تكلم بالفارسية والرطانة وقوله تعالى: [واختلاف ألسنتكم وألوانكم] و [وما أرسلنا من رسول إلا بلسان قومه]» [بخاری (ج۸ص۵۶)]. باید اشاره کنیم که دو حدیث هم از طریق عبدالله بن عمر وانس بن مالک به پیامبر ج نسبت داده شده است: اما طریق عبدالله بن عمرب: حاکم، المستدرک (ش۷۰۰۱) روایت کرده است: «حدثني أبو عمرو سعيد بن القاسم بن العلاء المطوعي ثنا أحمد بن الليث بن الخليل ثنا إسحاق بن إبراهيم الجريري ببلخ ثنا عمرو بن هارون ثنا أسامة بن زيد الليثي عن نافع عن ابن عمر رضي الله عنهما قال: قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: من أحسن منكم أن يتكلم بالعربية فلا يتكلمن بالفارسية فإنه يورث النفاق.» (موضوع): اما عمر بن هارون «متهم به کذب» بوده وحتی امام یحیی بن معین صراحتاً گفته است: «عمر بن هارون كذابٌ.» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۷ص۵۰۱) وتقريب التهذيب (ش۴۹۷۹)] اما طریق انس بن مالکس: حاکم، المستدرک (ش۷۰۰۲) روایت کرده است: «حدثنا أبو عبد الرحمن محمّد بن عبد الله البيروتي ثنا أبو فروة حدثني أبي حدثني طلحة بن زيد عن الأوزاعي عن يحيى بن أبي كثير عن أنس بن مالك رضي الله عنه قال : قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: من تكلم بالفارسية زادت في خبثه و نقصت من مروءته.» (موضوع): اما اين اسناد «موضوع» است چرا که اوّلاً: طلحة بن زيد القرشى أبو مسكين: امامان احمد بن حنبل وعلي بن مديني و ابوداود مي‌گويند: «يضعُ الحديث» وامامان بخاري ونسايي وساجي وابن حبان ومحمّد بن سعيد الحراني مي‌گويند: «منکرالحديث» وامامان دارقطني و برقاني گفته اند: «ضعيفٌ» وامام ابن حجر مي‌گويد: «متروکٌ» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۵ص۱۵) و تقريب التهذيب (ش۳۰۲۰)] وثانياً: ابوفروه يزيد بن سنان بن يزيد التميمى الرهاوي: امامان احمد بن حنبل و ابن حجر و علي بن مديني و دارقطني مي‌گويند: «ضعيفٌ» و امامان ابوداود و يحيي بن معين مي‌گويند: «ليس حديثه بشيء» و امام نسايي مي‌گويد: «متروکٌ، ليس بثقة» و امام محمّد بن عمار مي‌گويد: «منکر الحديث» و امام ابن عدي مي‌گويد: «عامة حديثه غير محفوظ» و امام بخاري مي‌گويد: «مقارب الحديث إلا أن ابنه محمّدا يروى عنه مناكير» و امام ابوحاتم مي‌گويد: «محله الصدق، و كان الغالب عليه الغفلة، يكتب حديثه و لا يحتج به.» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱۱ص۳۳۵) و تقريب التهذيب (ش۷۷۲۷)] وامام ذهبی هم گفته است: «ليس بصحيح وإسناده واه بمرة» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۷۰۰۲)] [۱۴۲] الفروق، ۴/۲۹۰؛ ابن عابدین، حاشیة ابن عابدین، ۱/۵۶۱؛ حاشیة الطحاوی علی مراقی الفلاح، ص ۲۷۲. [۱۴۳] الفروق، ۴/۲۹۰؛ اقتضاء الصراط المستقیم، ص ۲۰۳؛ و نک: حاشیة الروض المربع، ۲/۳۲. [۱۴۴] نووی، المجموع، ۳/۲۳۹؛ شربینی، مغنی المحتاج، ۱/۱۷۷. [۱۴۵] ابن عابدین، حاشیة ابن عابدین، ۱/۵۶۱؛ الفتاوی الهندیة، ۱/۶۹؛ دسوقی، حاشیة الدسوقی، ۱/۲۵۳؛ حاشیة الخرشی، ۱/۲۹۲، جواهر الإکلیل، ۱/۷۷، ابن تیمیه، الفتاوی الکبری، ۲۲/۴۷۷. [۱۴۶] حاشیة العدوی علی الخرشی، بهامش الخرشی، ۱/۲۹۲. [۱۴۷] الفتاوی الهندیة، ۱/۶۹؛ فتاوی الشیخان، ۱/۸۶؛ قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ۱/۸۹؛ التهذیب فی الفقه الشافعی، ۲/۱۲۶؛ نووی، المجموع، ۳/۲۳۹؛ ابن رجب، القواعد فی الفقه، ص ۱۳. [۱۴۸] (صحيح): مسلم (ش۳۳۲۱) / نسايي (ش۲۶۱۹) از طريق (يزيد بن هارون و مغيره بن سلمه) روايت کرده اند: «حدثنا الربيع بن مسلم قال حدثنا محمّد بن زياد عن أبي هريرة قال: خطب رسول الله ج فقال: أيها الناس قد فرض الله عليكم الحج فحجوا. فقال رجل أكل عام يا رسول الله؟! فسكت حتى قالها ثلاثا فقال رسول الله ج: لو قلت نعم لوجبت ولما استطعتم - ثم قال - ذرونى ما تركتكم فإنما هلك من كان قبلكم بكثرة سؤالهم واختلافهم على أنبيائهم فإذا أمرتكم بشىء فأتوا منه ما استطعتم وإذا نهيتكم عن شىء فدعوه.» و بخاري (ش۷۲۸۸) آن را از طريق ديگري هم روايت کرده است: «حدثنا إسماعيل حدثني مالك عن أبي الزناد عن الأعرج عن أبي هريرة عن النبي ج قال: دعوني ما تركتكم إنما هلك من كان قبلكم بسؤالهم واختلافهم على أنبيائهم فإذا نهيتكم عن شيء فاجتنبوه وإذا أمرتكم بأمر فأتوا منه ما استطعتم.» [۱۴۹] شربینی، مغنی المحتاج، ۱/۱۷۷؛ روضة المحتاجین لمعرفة قواعد الدین، رضوان العدل، ص ۱۲۳. [۱۵۰] فتاوی قاضیخان بهامش الهندیة، ۱/۸۶؛ ابن عابدین، حاشیة ابن عابدین، ۱/۵۶۱ (آن‌را از علامه لقانی مالکی نقل می‌کند.)؛ نووی، المجموع، ۳/۲۳۹؛ شربینی، مغنی المحتاج، ۱/۱۷۷. [۱۵۱] نک: ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ۲/۵۰۴؛ تفسیر الطبری، ۷/۴۱۶. [۱۵۲] ابن عابدین، حاشیة ابن عابدین، ۱/۵۶۱. [۱۵۳] شربینی، مغنی المحتاج، ۱/۱۷۷. [۱۵۴] فتوای اللجنة احمد بن عبدالرزاق دویش بر این قرار است که: برای شخص عالم به عربی جایز نیست و موجب ابطال نماز و برای ناتوان از فهم عربی مکروه می‌باشد. دویش، فتاوی اللجنة، ۶/۴۰۲. [۱۵۵] این دیدگاه‌های غیر قابل احتجاج و استناد عبارتند از: ۱- عده‌ای گفته‌اند: احتمالاً این ساعت، در جمعه منتقل می‌شود؛ و ساعت مشخصی ندارد (وهر جمعه در یک لحظه وجود دارد). وابن عساکر گفته است: قطعاً منتقل می‌شود وغزالی والمحب الطبری هم این قول را راجح دانسته‌اند. ۲- ابن ابی شیبه از عائشةل روایت کرده که گفته است: «هي عند أذان المؤذن لصلاة الغداة.» (ضعیف): ابن ابی شیبه، المصنف (ج۲ص۵۲) روایت کرده است: «حدثنا عبيدة بن حميد عن سنان بن حبيب عن نبل بنت بدر عن سلامة بنت أفعى عن عائشة قالت: ان يوم الجمعة مثل يوم عرفة تفتح فيه أبواب الرحمة وفيه ساعة لايسأل الله العبد شيئا إلا أعطاه قيل وأية ساعة قالت إذا أذن المؤذن لصلاة الغداة.» اما چیزی از نبل بنت بدر وسلامة بنت أفعى نیافتم همچنین رویات مضطرب است وابن ابی شیبه (ج۲ص۵۲) روایت کرده است: «حدثنا معاوية بن هشام قال حدثنا سليمان بن قرم عن أبي حبيب عن نبل عن سلامة بنت أقعا قالت كنت عند عائشة في نسوة فسمعتها تقول إن يوم الجمعة مثل يوم عرفة وإن فيه لساعة يفتح فيها باب الرحمة فقلنا أي ساعه هي فقالت حين ينادي المنادي بالصلاة.» وابن منذر، الاوسط (ش۱۶۷۵) روایت کرده است: «حدثنا موسى قال ثنا أبو بكر قال ثنا عبيدة بن حميد عن سنان بن حبيب عن نبل ابنة بدر عن سلامة بنت أفعى عن عائشة قالت: إن يوم الجمعة مثل يوم عرفة تفتح فيه أبواب السماء وفيه ساعة لايسأل الله العبد شيئا إلا أعطاه قيل: وأية ساعة هي؟ قالت: إذا أذن المؤذن لصلاة الجمعة.» ۳- ابن عساکر از ابوهریرهس روایت کرده که گفته است: «من طلوع الفجر، إلى طلوع الشمس.» (ضعيف): ابن منذر، الاوسط (ش۱۶۷۴و۱۶۷۳) از طریق (فضیل بن عیاض وخلف بن خلیفه) روایت کرده است: «عن ليث عن مجاهد عن أبي هريرة قال: الساعة التي ترجى في الجمعة من صلاة الصبح إلى أن تطلع الشمس ومن صلاة العصر إلى أن تغرب الشمس.» امام این اسناد «ضعیف» است چرا که اوّلاً: لیث بن ابی سلیم «ضعیف الحدیث» است [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۸ص۴۶۵) / ابن حجر، تقريب التهذيب (ش۵۶۸۵)] وثانیاً دچار «اضطراب» هم شده وگاهی آن را به صورت مرفوع روایت کرده است وعقیلی، الضعفاء الکبیر (ج۴ص۳۶۴) / رافعی، التدوین فی اخبار قزوین (ج۱ص۲۷۶) / ابن عساکر، تاریخ دمشق به نقل از فتح الباری لابن حجر (ج۲ص۴۱۷) از طریق (أبو جعفر الرازي و أحمد بن أبي الطيب) روایت کرده‌اند: «عن ليث بن ابی سلیم عن مجاهد عن أبي هريرة قال قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: الساعة التي في يوم الجمعة ما بين طلوع الفجر إلى غروب الشمس.» ۴- امام غزالی نقل کرده که بعضی گفته‌اند: این ساعت، هنگام طلوع خورشید است. ۵- وجیلی ومحب الطبری نقل کرده که بعضی گفته‌اند: این لحظه، اولین ساعت بعد از طلوع آفتاب است. ۶- بعضی هم گفته‌اند که: در ساعت آخرِ سه ساعت آخر روز است؛ چرا که احمد از ابوهریرهس روایت کرده است: «وفي آخر ثلاث ساعات منه، ساعة من دعا الله فيها استجيب له.» (ضعیف): احمد، المسند (ش۸۱۰۲) / مسند الحارث (ش۱۹۱) از طریق (هاشم بن القاسم والحکم بن موسی) روايت کرده‌اند: «حدثنا الفرج بن فضالة حدثنا علي بن أبي طلحة عن أبي هريرة قال: قيل للنبي صلى الله عليه وسلم لأي شيء سمي يوم الجمعة؟ قال لأن فيها طبعت طينة أبيك آدم وفيها الصعقة والبعثة وفيها البطشة وفي آخر ثلاث ساعات منها ساعة من دعا الله عز وجل فيها استجيب له.» اما اين اسناد «ضعيف» بوده چرا که امام ابن حجر گفته است: «على (بن ابي طلحة) لم يسمع من أبى هريرة» [ابن حجر، فتح الباري شرح صحیح البخاری (ج۲ص۴۱۸)]. وامام البوصیری هم گفته است: «اسناده ضعیفٌ ومنقطعٌ» [البوصیری، إتحاف الخيرة المهرة بزوائد المسانيد العشرة (ج۲ص۲۶۲)] ۷- بعضی هم گفته‌اند: این ساعت وقتی است که خورشید، زوال می‌شود؛ وابن المنذر آن را از ابوالعالیة نقل کرده وعبدالرزاق هم آن را از حسن بصری روایت کرده است. وابن عساکر هم از قتادة روایت کرده که گفته است: «كانوا يرون الساعة المستجاب فيها الدعاء إذا زالت الشمس.» (ضعیف): ابن حجر در فتح الباری (ج۲ص۴۱۸) گفته است: «روى ابن عساكر من طريق سعيد بن أبي عروبة عن قتادة قال: كانوا يرون الساعة المستجاب فيها الدعاء إذا زالت الشمس» اما اسنادش را در ابن عساکر ندیدیم. امام ابن حجر/ گفته است: ظاهراً دلیل این گروه از علما این بوده که، هنگام زوال خورشید وابتدای وقت دخول جمعه، ملائکة دور هم جمعه می‌شوند. ۸- بعضی هم گفته‌اند که آن ساعت، هنگام اذان دادن جمعه است؛ وابن منذر از عائشهل روایت کرده است: «يوم الجمعة مثل يوم عرفة، فيه تفتح أبواب السماء، وفيه ساعة، لا يسأل الله فيها العبد شيئاً إلا أعطاه. قيل: أيةُ ساعة؟ قالت: إذا أذن المؤذن لصلاة الجمعة.» (ضعیف): ابن منذر، الاوسط (ش۱۶۷۵) روایت کرده است: «حدثنا موسى قال ثنا أبو بكر قال ثنا عبيدة بن حميد عن سنان بن حبيب عن نبل ابنة بدر عن سلامة بنت أفعى عن عائشة قالت: إن يوم الجمعة مثل يوم عرفة تفتح فيه أبواب السماء وفيه ساعة لايسأل الله العبد شيئا إلا أعطاه قيل: وأية ساعة هي؟ قالت: إذا أذن المؤذن لصلاة الجمعة.» اما چیزی از نبل بنت بدر وسلامة بنت أفعى نیافتم وهمچنین رویات مضطرب است وابن ابی شیبه (ج۲ص۵۲) روایت کرده است: «حدثنا عبيدة بن حميد عن سنان بن حبيب عن نبل بنت بدر عن سلامة بنت أفعى عن عائشة قالت: ان يوم الجمعة مثل يوم عرفة تفتح فيه أبواب الرحمة وفيه ساعة لايسأل الله العبد شيئا إلا أعطاه قيل وأية ساعة قالت إذا أذن المؤذن لصلاة الغداة.» وابن ابی شیبه (ج۲ص۵۲) روایت کرده است: «حدثنا معاوية بن هشام قال حدثنا سليمان بن قرم عن أبي حبيب عن نبل عن سلامة بنت أقعا قالت كنت عند عائشة في نسوة فسمعتها تقول إن يوم الجمعة مثل يوم عرفة وإن فيه لساعة يفتح فيها باب الرحمة فقلنا أي ساعه هي فقالت حين ينادي المنادي بالصلاة.» قاضی ابوالطیب نقل کرده که بعضی گفته‌اند: تا زمانی است که امام به منبر می‌آید. ابن منذر از أبو السوار العدوي نقل کرده که گفته است: آن لحظه، از هنگام زوال تا زمانی است که نماز شروع می‌شود. الدِّزمانيّ از گروهی نقل کرده که گفته‌اند: آن ساعت از هنگام زوال تا غروب خورشید است. ابن زنجویه از حسن بصری روایت کرده که گفته است: آن ساعت هنگام خروج امام است. ابن المنذر از حسن بصری روایت کرده که: آن ساعت زمانی است که امام به منبر می‌آید و تا زمانی است که نماز جمعه شروع می‌شود. والمروزی هم آن را در کتاب الجمعه از عوف بن حضیرهس روایت کرده است: «ما بين خروج الامام إلى أن تقضى الصلاة.» (صحیح): ابن ابی شيبه، المصنف (ج۲ص۵۱) / مروزی، الجمعه وفضلها (ش۸) از طریق (هشيم بن بشير وعبد الله بن إدريس) روایت کرده است: «عن حصين عن الشعبي عن عوف بن حضيرة: في الساعة التي ترجى عن الجمعة ما بين خروج الامام إلى أن تقضى الصلاة.» ورجالش «رجال صحیحین» بوده وعوف بن حضيره هم صحابي جليل است. ابن جریر از ابوموسی اشعریس روایت کرده که گفته است: «ما بين خروجه إلى انقضاء الصلاة». (منکر): دارقطنی، العلل الوارده فی الاحادیث النبویة (ج۷ص۲۱۳) روایت کرده است: «حدثنا أحمد بن محمّد بن مسعدة قال حدثنا محمّد بن عبد الله بن الحسن الأصبهاني قال حدثنا أبو سفيان صالح بن مهران حدثنا النعمان بن عبدالسلام عن سفيان عن أبي إسحاق عن أبي بردة عن ابیه (أبي موسى اشعری)س: قال الساعة التي تذكر في الجمعة ما بين نزول الإمام عن منبره إلى دخوله في الصلاة.» اما این روایت «منکر» است چرا که ابوعبدالله محمّد بن عبد الله بن الحسن بن حفص الاصفهانی: امام ذهبی گفته است: «رئيس أصبهان» [ذهبی، سیراعلام النبلاء (ج۱۶ص۲۷۷) / ابن حیان، طبقات المحدثین باصبهان (ص۲۹۰)] و حفاظ واثباتی چون (وکیع بن الجراح ویحیی بن سعیدالقطان وعبدالرحمن بن مهدی وابونعیم فضل بن الدکین) آن را از (سفیان الثوری) اینگونه روایت کرده‌اند که: ابن ابی شیبه (ج۲ص۵۱) / دارقطنی، الإلزامات والتتبع (ص۱۶۷) / ابن عبدالبر، التمهید (ج۱۹ص۲۲) / ابن منذر، الاوسط (ش۱۶۷۷) از طریق (وکیع بن الجراح ویحیی بن سعیدالقطان وعبدالرحمن بن مهدی وابونعیم فضل بن الدکین) روایت کرده‌اند: «نا سفیان الثوری عن أبي إسحاق عن أبي بردة قال: هي عند خروج الامام.» و آن را از قول ابورده روایت کرده‌اند؛ لذا روایتش «منکر» است وامام دارقطنی هم گفته است: «لايثبت قوله عن (ابيه)» [دارقطنی، الإلزامات والتتبع (ص۱۶۷)] وهمچنین ابواسحاق سبیعی «مشهور به تدلیس» بوده وعنعنه کرده است [ابن حجر، تعرف اهل التقدیس بمراتب الموصوفین بالتدلیس (ش۹۱)] ابن منذر وابن شیبه از شعبی روایت کرده‌اند: آن ساعت، وقتی است که معاملة کردن حرام می‌شود وتا زمانی است که حلال می‌گردد. ابن زنجويه از عبدالله بن عباسب روايت كرده: «ما بين الأذان إلى انقضاء الصلاة». اما این روایت را از عبدالله بن عباسب نیافتم. ابن عبدالبر با اسناد «ضعیف» از عبدالله بن عمرب روایت کرده است: «عن النبی ج: من حين يفتتح الخطبة حتى يفرغها.» (واهی): ابن عبدالبر، التمهید (ج۱۹ص۲۱) روایت کرده است: «أخبرنا عبد الوارث بن سفيان ويعيش بن سعيد قالا حدثنا قاسم بن أصبغ قال حدثنا محمّد بن غالب التمتام قال حدثنا موسى بن مسعود النهدي أبو حذيفة قال حدثنا أبو ذر محمّد بن غنيم عن محمّد بن عبد الرحمان عن أبيه عن ابن عمر أن النبي صلى الله عليه و سلم قال إن في الجمعة لساعة لا يسأل العبد فيها ربه شيئا إلا أعطاه إياه قيل يا رسول الله أي ساعة هي قال من حين يقوم الإمام في خطبته إلى أن يفرغ من خطبته هكذا في الحديث إلى أن يفرغ من خطبته.» اما این روایت «واهی» است چرا که محمّد بن عثيم الحضرمي: امامان یحیی بن معین وابن عدی گفته‌اند: «کذابٌ» وامام نسایی گفته است: «متروکٌ» وامامان بخاری وابوحاتم گفته‌اند: «منکرُالحدیث» وامام ابن حبان گفته است: «تالفٌ في النقل ذاهب في الرواية لايجوز الاحتجاج به بحال لما أتى من الاخبار التي لاتشبه رواية الثقات» وامام یحیی بن معین در روایتی دیگر گفته است: «لیس بشیء» وامام دارقطنی هم گفته است: «ضعیفٌ» [ابن حجر، لسان المیزان (ج۵ص۲۸۲) / ابن حبان، المجروحین (ج۲ص۲۰۲) / عقیلی، الضعفاء الکبیر (ج۴ص۱۱۶)]. والطّیبی هم قولی را نقل کرده که، هنگام نشستن بین دوخطبه می‌باشد. وابن منذر از ابوبردة نقل کرده که گفته: هنگام پایین آمدن امام از منبر می‌باشد. وابن منذر از حسن بصری نقل کرده که، هنگام اقامه نماز می‌باشد. وطبرانی از میمونه بنت سعدل روایت کرده است: «قالت يا رسول الله. أفتِنا عن صلاة الجمعة؟ قال: فيها ساعة لايدعو العبد فيها ربه إلا استجاب له، قلت: أيةُ ساعة هي يا رسول الله؟ قال: ذلك حين يقوم الإمام.» (ضعیف): طبرانی، المعجم الکبیر (ج۲۵ص۳۷) روایت کرده است: «حدثنا أحمد بن النضر العسكري ثنا إسحاق بن زريق الراسبي ثنا عثمان بن عبد الرحمن عن عبد الحميد بن يزيد عن آمنة بنت عمر بن عبد العزيز عن ميمونة بنت سعد أنها قالت: ... .» اما این اسناد «ضعیف» است چرا که إسحاق بن زريق الراسبي وعبد الحميد بن يزيد الحزامی وآمنة بنت عمر بن عبد العزيز جرح وتعدیل نشده‌اند وامام هيثمي در مورد این روایت گفته است: «رواه الطبراني في الكبير وفي إسناده مجاهيلٌ» [هیثمی، مجمع الزوائد (ج۲ص۱۹۹)]. ابن عساکر از محمّد بن سیرین نقل کرده که، آن ساعتی است که رسول الله ج در آن نمازجمعه می‌خوانده است. وابن جریر از عبدالله بن عباسب روایت کرده که: «من صلاة العصر إلى غروب الشمس.» (ضعیف): دو طریق دارد؛ طریق اوّل: ابن عبدالبر، التمهید (ج۲۳ص۴۴ج۱۹ص۲۳) روایت کرده است: «حدثنا أحمد حدثنا محمّد (بن جریر) حدثنا ابن حميد حدثنا هارون عن عبسة عن سالم عن سعيد بن جبير عن عباس قال: الساعة التي تذكر يوم الجمعة ما بين صلاة العصر إلى غروب الشمس.» اما این روایت «منکر» است چرا که اوّلاً: محمّد بن حميد بن حيان التميمى أبو عبد الله الرازى: «متهم به کذب» مي‌باشد [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۹ص۱۲۷)] و ثانیاً: با اسناد قویتری، از طریق سعید بن جبیر، مخالفش روایت شده است وفریابی، القدر (ش۵) روایت کرده است: «حدثنا خالد بن يحيى البلخي حدثنا سفيان بن عيينة حدثنا إبراهيم بن نافع عن قيس بن سعد (المکی) عن سعيد بن جبير قال قلت لابن عباس: يا أبا عباس الساعة التي تذكر في يوم الجمعة قال: الله أعلم ... .» ورجالش «رجال صحیحین» می‌باشد به جز خالد بن يحيى البلخي: امام ابوحاتم رازی گفته است: «محله الصدق يكتب حديثه كان يرى الارجاء» [ابن ابی حاتم، الجرح والتعدیل (ج۳ص۳۶۲)] وقیس بن سعد هم متابعه هم شده وعبدالرزق (ج۳ص۲۶۲) روایت کرده است: «عن إبراهيم بن يزيد قال حدثني حسن بن مسلم عن سعيد بن جبير ....» وسفیان بن عیینه هم متابعه شده وابن منده، التوحید (ش۷۳) روایت کرده است: «أخبرنا عبدوس بن الحسين قال حدثنا أبو حاتم رازی قال حدثنا أبو نعيم فضل بن الکین قال: حدثنا إبراهيم بن نافع ... .» طریق دوّم: ابن ابی شیبه (ج۲ص۵۱) روایت کرده است: «حدثنا علي بن هاشم عن ابن أبي ليلى عن عطاء عن عبدالله بن عباس وأبي هريرة قالا: الساعة التي تذكر في يوم الجمعة ما بين العصر إلى أن اغرب الشمس.» اما اين اسناد «ضعیف» است چرا که محمّد بن عبد الرحمن بن أبى ليلى: «ضعیف الحدیث» است [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۹ص۳۰۱) / ابن حجر، تقريب التهذيب (ش۶۰۸۱)]. وترمذی از انس بن مالكس روایت کرده است: «عن النبی ج: التمسوا الساعة التي تُرجى في يوم الجمعة بعد العصر، إلى غيبوبة الشمس.» (ضعیف): این روایت از انس بن مالک وابوسعید خدری وعبدالله بن ابی طلحه از رسول الله ج روایت شده است: اما طریق انس بن مالکس: دو طریق دارد؛ طریق اوّل: طبرانی، الدعاء (ش۱۸۵) و المعجم الاوسط (ش۱۳۶) روایت کرده است: «حدثنا أحمد بن يحيى بن خالد بن حيان الرقي ثنا يحيى بن بكير ثنا ابن لهيعة عن موسى بن وردان عن أنس بن مالك رضي الله عنه أن النبي قال ابتغوا الساعة التي ترجى في الجمعة ما بين صلاة العصر إلى غيبوبة الشمس وهي قدر هذا يقول قبضة.» اما این روایت «ضعیف» است چرا که عبدالله بن لهيعه دچار اختلاط گرديده است [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۵ص۳۷۳) / ابن حجر، تقريب التهذيب (ش۳۵۶۳)]. طریق دوّم: ترمذی (ش۴۸۹) / ابن عدی، الکامل (ج۶ص۳۴۶) / ابونعیم، تاریخ اصبهان (ج۱ص۹۱) / ابن عبدالبر، التمهید (ج۲۳ص۴۳) / بزار (ش۶۲۵۳) از طریق (عبيد الله بن عبد المجيد الحنفي و بكر بن بكار وابوعامرالعقدی) روایت کرده‌اند: «حدثنا محمّد بن أبي حميد حدثنا موسى بن وردان عن أنس بن مالك: عن النبي صلى الله عليه و سلم أنه قال التمسوا الساعة التي ترجى في يوم الجمعة بعد العصر إلى غيبوبة الشمس.» اما اين اسناد «واهي» است چرا که محمّد بن أبى حميد إبراهيم الأنصارى الزرقى: امامان بخاري وساجي ويحيي بن معين مي‌گويند: «منکر الحديث» وامام ابوحاتم رازي مي‌گويد: «کان رجلاً ضريراً منکر الحديث؛ يروى عن الثقات المناكير» وامام جوزجاني مي‌گويد: «واهى الحديث، ضعيف» وامام نسايي مي‌گويد: «ليس بثقة» وامام احمد بن حنبل مي‌گويد: «احاديثه مناکيرٌ» وامام يحيي بن معين در روايتي ديگر مي‌گويد: «ضعيفٌ ليس حديثه بشىءٍ» وامام ابن حبان مي‌گويد: «كان شيخا مغفلا يقلب الإسناد ولايفهم ويلزق به المتن ولا يعلم، فلما كثر ذلك في أخباره بطل الاحتجاج بروايته» و امام ابن عدي مي‌گويد: «ضعفه بين على ما يرويه، و حديثه متقارب، و هو مع ضعفه يكتب حديثه» وامامان ابوزرعه وابوداود ودارقطني وابن حجر مي‌گويند: «ضعيفٌ» و امام هيثمي مي‌گويد: «مجمعٌ علي ضعفه» وامام احمد بن صالح مي‌گويد: «ثقةٌ» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۹ص۱۳۲) و تقريب التهذيب (ش۵۸۳۶) / هيثمي، مجمع الزوائد (ج۱ص۲۰۰) / ابن حبان، المجروحين (ج۲ص۲۰۶)]. لذا متابعه‌ی قوری برای عبدالله بن لهیعه نمی‌باشد. اما طریق ابوسعید خدریس: ابن عبدالبر، التمهید (ج۲۳ص۴۴) روایت کرده است: «حدثنا أحمد بن محمّد حدثنا أحمد بن الفضل حدثنا محمّد بن جرير حدثني عمرو بن محمّد العثماني حدثنا إسماعيل بن أبي أويس حدثني أخي عن سليمان بن بلال عن الثقة عن صفوان ابن سليم عن أبي سلمة بن عبدالرحمن عن أبي سعيد الخدري قال: قال النبي ج: الساعة التي يستجاب فيها الدعاء يوم الجمعة بعد العصر إلى غروب الشمس» اما اسنادش «واهی» است چرا که اوّلاً: راوی آن مبهم است: «عن الثقة»!! وثانیاً: احمد بن الفضل بن العباس البهرانی الدینوری: امام ابن عساکر گفته است: «لم يكن ضابطا لما روى؛ كان عنده مناكير قد تسهل الناس فيه» وامام محمّد بن یحیی الذهلی گفته است: «كان الدينوري بمصر يلعب به الأحداث ويتغامزون عليه ويسرقون كتبه» [ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج۵ص۱۶۵و۱۶۶)]. اما طریق عبد الله بن أبي طلحة: عبدالرزاق، المصنف (ج۳ص۲۶۲) روایت کرده است: «عن عمر بن ذر عن يحيى بن إسحاق عن عبد الله بن أبي طلحة أن رسول الله صلى الله عليه و سلم كان في صلاة العصر يوم الجمعة والناس خلفه إذ سنح كلب يمر بين أيديهم فخر الكلب فمات قبل أن يمر فلما أقبل النبي صلى الله عليه و سلم توجه على القوم وقال أيكم دعا على هذا الكلب فقال رجل أنا دعوت عليه فقال النبي صلى الله عليه و سلم دعوت عليه في ساعة يستجاب فيهن الدعاء.» رجالش «ثقة» ومترجم در تهذیب هستند اما عبد الله بن أبي طلحة چیزی از رسول الله ج نشنیده است چرا که در مدینه ودر اواخر عمر شریف رسول الله ج به دنیا آمده است [ابن حجر، تقریب التهذیب (ش۳۳۹۹) / ذهبی، الکاشف (ش۲۷۹۱)]. وابن منده از ابوسعید خدریس روایت کرده است: «عن النبی ج: فالتمسوا بعد العصر أغفَلُ ما يكون الناس.» (موضوع): اصفهانی، الترغیب والترهیب (ش۹۰۷) روایت کرده است: «من طريق محمّد بن أحمد بن راشد أخبرنا إبراهيم بن عبد الله المصيصی أخبرنا حجاج بن محمّد أخبرنا أبو غسان محمّد بن مطرف عن صفوان بن سليم عن أبي سلمة بن عبد الرحمن عن أبي سعيد الخدري رضي الله عنه مرفوعاً.» اما این روایت «موضوع» است چرا که إبراهيم بن عبد الله المصيصی: امام ابن حبان گفته است: «یسرق الحديث ويروي عن الثقات ما ليس من حديثهم» وامام حاکم گفته است: «أحاديثه موضوعةٌ» وامام ذهبی گفته است: «هذا رجلٌ كذابٌ» [ابن حجر، لسان المیزان (ج۱ص۷۱) / ذهبی، میزان الاعتدال (ج۱ص۴۱)] وغزالی هم از بعضی نقل کرده که گفته‌اند: آن ساعت بعد از نماز عصر تا زمان وقت مختار نماز عصر است. وعبدالرزق از طاوس نقل کرده که: آن ساعت، از هنگام زرد شدن خورشید تا زمانی است که غروب می‌کند. واصفهانی در الترغیب از ابوسعید خدریس روایت کرده است: «عن النبی ج: الساعة التي يستجاب فيها الدعاء يوم الجمعة، آخر ساعة من يوم الجمعة، قبل غروب الشمس، أغفل ما يكون عنه الناس.» (واهي): اصفهانی، الترغیب والترهیب به نقل از سلسلة الضعیفة للالبانی (ج۱۱ص۲۴۷) روایت کرده است: «من طريق محمّد بن أحمد بن راشد أخبرنا إبراهيم بن عبد الله المصيصی أخبرنا حجاج بن محمّد أخبرنا أبو غسان محمّد بن مطرف عن صفوان بن سليم عن أبي سلمة بن عبد الرحمن عن أبي سعيد الخدري رضي الله عنه مرفوعاً.» اما این روایت «موضوع» است چرا که إبراهيم بن عبد الله المصيصی: امام ابن حبان گفته است: «یسرق الحديث ويروي عن الثقات ما ليس من حديثهم» وامام حاکم گفته است: «أحاديثه موضوعةٌ» وامام ذهبی گفته است: «هذا رجلٌ كذابٌ» [ابن حجر، لسان المیزان (ج۱ص۷۱) / ذهبی، میزان الاعتدال (ج۱ص۴۱)]. وگفته شده آن ساعت، زمانی است که نصف خورشید غروب می‌کند؛ وطبرانی درالمعجم الاوسط وبیهقی در شعب الایمان از فاطمة دختر رسول الله ج روایت کرده‌اند: «أنها قالت للنبي صلى الله عليه وسلم: أية ساعة هي؟ قال: إذا تدلى نصف الشمس للغروب.» (واهی): دو طریق دارد؛ طریق اوّل: اسحاق بن راهویه، المسند به نقل از المطالب العالیه لابن حجر (ش۶۷۵) / بیهقی، شعب الایمان (ش۲۹۷۸و۲۹۷۷) / دارقطنی، العلل الوارده فی الاحادیث النبویة (ج۱۵ص۱۷۴) از طریق (عبدالرحمن بن محمّد المحاربی) روایت کرده است: «ثنا الأصبع (بن زید بن علی) عن سعيد بن راشد (المازنی) عن زيد بن علي (بن الحسین) عن مرجانة عن فاطمة بنت النبي صلى الله عليه و سلم: عن أبيها قال: إن في الجمعة ساعة لا يوافقها مسلم يسأل الله تعالى فيها خيرا إلا أعطاه إياه قلت: يا أبه أية ساعة هي؟ قال: إذا دلى نصف الشمس للغروب وكانت فاطمة إذا كان يوم الجمعة تأمر غلاما لها يقال له زيد يصعد الطلال فتقول إذا تدلى نصف الشمس للغروب أعلمني فكان يصعد فإذا تدلى نصف الشمس للغروب أعلمها فتقوم فتدخل المسجد حتى تغرب الشمس و تصلي.» اما اين اسناد «واهي» است چرا که سعيد بن راشد المازني: امام بخاري گفته است: «منکر الحديث» وامام نسايي گفته است: «متروکٌ» وامام يحيي بن معين گفته است: «ليس بشيء» [ابن حجر، لسان الميزان (ج۳ص۲۷)] طريق دوّم: بيهقي، شعب الايمان (ش۲۹۷۸) روايت کرده است: «أخبرناه علي بن أحمد بن عبدان ثنا أحمد بن عبيد ثنا سعيد بن عثمان ثنا علي بن يحيى ثنا سلم بن قتيبة عن أصبغ بن زيد عن سعيد بن رافع عن زيد بن علي بن الحسين عن أبيه عن فاطمة عن النبي ج ... .» اما اين طريق هم «واهي» است چرا که چيزي از علي بن يحيى نيافتم وديديم که عبد الرحمن بن محمّد المحاربي که «رجال صحيحين» مي‌باشد آن را از (سعيد بن راشد) نقل کرده ونه (سعيد بن رافع) وهمچنين آن را از (زيد بن علي عن مرجانه) نقل کره ونه (زيد بن علي عن أبيه). وگفتيم که سعيد بن راشد هم «واهي الحديث» است. بايد اشاره كنيم كه طبرانی، المعجم الاوسط (ج۶ص۲۸۹) روايت كرده است: «حدثنا محمّد بن عبد الله بن عرس حدثني علي بن عبد الله الكوفي حدثنا عبد الرحمن بن محمّد (المحاربي) حدثني الأصبغ بن زيد حدثني زيد بن علي حدثتني مرجانة مولاة علي قالت حدثتني فاطمة بنت رسول الله صلى الله عليه و سلم عن أبيها رسول الله صلى الله عليه و سلم قال إن في الجمعة لساعة لايوافقها عبد مسلم يسأل الله فيها خيرا إلا أعطاه إياه.» و سعيد بن راشد از اسناد افتاده است و ادامه ي حديث را هم ندارد چرا که محمّد بن عبد الله بن عرس و علي بن عبد الله الكوفي توثيق نشده اند و ديديم که ثقات آن را از (محاربي از اصبغ بن يزيد از سعيد بن راشد) روايت کرده‌اند. وعبدالرزق از یحیی بن اسحاق عن ابن طلحة به صورت «مرسل» روایت کرده که: «عن النبی ج: في صلاة العصر.» (ضعیف): عبدالرزاق، المصنف (ج۳ص۲۶۲) روايت کرده است: «عن عمر بن ذر عن يحيى بن إسحاق عن عبد الله بن أبي طلحة أن رسول الله صلى الله عليه و سلم كان في صلاة العصر يوم الجمعة والناس خلفه إذ سنح كلب يمر بين أيديهم فخر الكلب فمات قبل أن يمر فلما أقبل النبي صلى الله عليه و سلم توجه على القوم وقال أيكم دعا على هذا الكلب فقال رجل أنا دعوت عليه فقال النبي صلى الله عليه و سلم دعوت عليه في ساعة يستجاب فيهن الدعاء.» رجالش «ثقة» ومترجم در تهذيب هستند اما عبد الله بن أبي طلحة چيزي از رسول الله ج نشنيده است چرا که در مدينه ودر اواخر عمر شريف رسول الله ج به دنيا آمده است [ابن حجر، تقريب التهذيب (ش۳۳۹۹) / ذهبي، الکاشف (ش۲۷۹۱)]. نک: سیوطی، الّلمعة فی خصائص یوم الجمعة، صص۹تا۱۱.

(۱-۴-۴) عدم اختصاص روز جمعه به روزه گرفتن

پیامبر خدا ج روز جمعه را به عنوان روز عید دانسته و از روزه گرفتن در آن روز نهی فرموده است [۱۵۶] و بهتر آن است که انسان به عبادت‌های دیگر خصوصاً عبادت‌های خاص روز جمعه و نیز استراحت و تفریحِ مشروع بپردازد تا بدینوسیله خود و اطرافیان را راضی نگه دارد و آرامش بیشتری برای دیگر روزهای پیش رویش داشته باشد. در این زمینه چندین روایت صحیح وجود دارند، که عبارتند از:

الف) ابوهریرهس روایت کرده است: «أن رسول الله ج قال: لَا يَصُومَنَّ أَحَدُكُمْ يَوْمَ الْجُمُعَةِ إِلَّا يَوْمًا قَبْلَهُ أَوْ بَعْدَه.» [۱۵۷] «پیامبر ج فرمودند: هیچکدام از شماها در روز جمعه روزه نگیرد مگر اینکه روز قبل و بعدش روزه گرفته باشد.»

ب) جابر بن عبداللهب روایت کرده است: «نَهَى النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَنْ صَوْمِ يَوْمِ الْجُمُعَةِ.» [۱۵۸] «پیامبر ج از روزۀ روز جمعه نهی فرمودند.»

ج) امّ المؤمنین جویرهل روایت کرده است: « أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ دَخَلَ عَلَيْهَا يَوْمَ الْجُمُعَةِ وَهِيَ صَائِمَةٌ فَقَالَ أَصُمْتِ أَمْسِ قَالَتْ لَا قَالَ تُرِيدِينَ أَنْ تَصُومِي غَدًا قَالَتْ لَا قَالَ فَأَفْطِرِي.» [۱۵۹] «پیامبر ج روز جمعه پیش جویره رفتند در حالیکه روزه بودند، به وی فرمود: آیا دیروز روزه بودی؟ گفت: خیر. فرمودند: آیا می‌خواهی که فردا روزه بگیری؟ گفت: خیر. فرمود: روزه‌ات را بشکن.»

د) ابوهریرهس روایت کرده است: «إِنَّ يَوْمَ الْجُمُعَةِ يَوْمُ عِيدٍ، فَلا تَجْعَلُوا يَوْمَ عِيدِكُمْ يَوْمَ صِيَامِكُمْ، إِلا أَنْ تَصُومُوا قَبْلَهُ أَوْ بَعْدَهُ.» [۱۶۰] «روزه جمعه روز عید است پس روز عیدتان را روزِ روزه گرفتن نکنید مگر اینکه قبل یا بعدش روزه بگیرید.»

هـ) عبدالله‌ بن مسعودس روایت کرده است: «أن النبي ج قلما يفطر يوم الجمعة.» [۱۶۱] «پیامبر ج بسیار اندک جمعه‌ها روزه نبودند.» منظور از این روایت این است از آنجائیکه پیامبر خدا ج پنجشنبه‌ها را روزه بودند به دنبال آن هم جمعه را روزه می‌گرفتند ولی هرگز به تنهایی در روز جمعه روزۀ مستحبی نگرفته‌اند.

[۱۵۶] منظور از عدم روزه گرفتن روزه‌های مستحبی است؛ چرا که مسلمان موظف به انجام فرائض خود می‌باشد و حکم قضای روزه‌های گذشته نیز در این روز بدون هیچ قید و شرطی جایز می‌باشد؛ زیرا اهمال در واجبات آفت دارد. [۱۵۷] (صحيح): بخاري (ش۱۹۸۵) / مسلم (ش۲۷۳۹) ابوداود (ش۲۵۲۲) / ترمذي (ش۷۴۳) / ابن ماجه (ش۱۷۲۳) از طريق (حفص بن غياث و ابومعاوية الضرير) روايت کرده اند: «حدثنا الأعمش حدثنا أبو صالح عن أبي هريرةس قال: سمعت النبي صلى الله عليه وسلم يقول: ... .». [۱۵۸] (صحيح): بخاري (ش۱۹۸۴) و اللّفظ له/ مسلم (ش۲۷۳۷و۲۷۳۸) / ابن ماجه (ش۱۷۲۴) از طريق (سفيان بن عيينه و ابن جريج) روايت کرده اند: «عن عبد الحميد بن جبير بن شيبة عن محمّد بن عباد قال سألت جابرا رضي الله عنه نهى النبي ج عن صوم يوم الجمعة قال نعم زاد غير أبي عاصم يعني أن ينفرد بصوم.» [۱۵۹] (صحيح): بخاري (ش۱۹۸۶) / ابوداود (ش۲۴۲۴) از طريق (شعبة بن الحجاج و همام بن يحيي و حماد بن الجعد) روايت کرده اند: «عن قتادة عن أبي أيوب عن جويرية بنت الحارث رضي الله عنها أن النبي ج دخل عليها يوم الجمعة وهي صائمة ... .» و قتاده «مدلس» بوده اما در روايت حماد بن الجعد تصريح به سماع کرده است. [۱۶۰] (صحيح): اسحاق بن راهويه، المسند (ش۲۳۷) / ابن حبان (ش۳۶۱۰) / طبرانی، مسند الشامیین (ج۳ص۳۷۰) / عبدالرزاق، المصنف (ج۱ص۳۸۵وج۴ص۲۸۰) / بزار (ش۹۷۱۱) / مسند الحارث (ش۱۳۶) / ابن ابی شیبة، (ج۲ص۳۰۲) / ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج۱۹ص۲۴۳) از طريق (جرير بن عبدالحميد وإبراهيم بن عبد الحميد ومعتمر بن سليمان ومعمر بن راشد وزائدة بن قدامة) روايت کرده‌اند: «عن عبد الملك بن عمير عن رجل من بني الحارث بن كعب يقال له: أبو الأوبر (زياد بن النضر) قال: كنت قاعدا عند أبي هريرة إذ جاء رجل فقال: إنك نهيت الناس عن صيام يوم الجمعة قال: ما نهيت الناس أن يصوموا يوم الجمعة ولكني سمعت رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول: لاتصوموا يوم الجمعة فإنه يوم عيد إلا أن تصلوه بأيام.» وابوالاوبر هم متابعه شده واحمد، المسند (ش۱۰۸۹۰و۸۰۲۵) / ابن خزيمه (ش۲۱۶۱) / اسحاق بن راهويه، المسند (ش۵۲۴) / طبراني، مسند الشاميين (ش۱۹۹۹) / بيهقي، الشعب الايمان (ش۳۸۶۷) / ابن عساکر، تاريخ دمشق (ج۲۶ص۸۹) / ابواحمد الحاکم، الأسامي والكنى (ج۲ص۱۰۶) / حاكم، المستدرک (ش۱۵۹۵) / طحاوي، شرح معاني الآثار (ج۲ص۸۹) / ابوبکر شيباني، الآحاد و المثاني (ش۲۵۱۲) از طريق (عبدالرحمن بن مهدي وحماد بن خالد و عبدالله بن وهب و زيد بن الحباب و اسد بن موسي) روايت کرده اند: «عن معاوية بن صالح عن أبي بشر عن عامر بن لدين الأشعري عن أبي هريرة قال: سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول: ... .» ورجال اسحاق بن راهويه «رجال صيحيحين» مي‌باشد جز زياد بن النضرالحارثي ابوالاوبر که: امام يحيي بن معين گفته است: «ثقةٌ» وامام ابن حبان وي را در «ثقات» آورده است وامام ابن حبان هم حديثش را «تصحيح» نموده است وامام ذهبي هم مي‌گويد: «مدنيٌ تابعيٌ لايعرف» ليکن امام حسيني گفته است: «هو معروفٌ ولكنه مشهورٌ بكنيته اكثر من اسمه» [ابن حبان، الثقات (ج۴ص۲۵۷) / ذهبي، المغني (ش۲۲۵۸) / ابن عساکر، تاريخ دمشق (ج۱۹ص۲۴۲) / ابن حجر، تعجيل المنفعة بزوائد رجال الأئمة الأربعة (ص۱۴۱)] لذا اسنادش «صحيح» است. وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «هذا حدیثٌ صحیح الاسناد» وامام منذری هم گفته است: «اسنادٌ حسنٌ» [حاکم، المستدرک (ش۱۵۹۵) / منذری، الترغیب والترهیب (ج۲ص۸۱)] [۱۶۱] (صحيح): احمد، المسند (ش۳۸۶۰) / ترمذي (ش۷۴۲) والشمائل المحمدية (ش۲۸۶) / ابن ماجه (ش۱۷۲۵) / شاشي، المسند (ش۶۳۷) / نسايي، السنن الکبري (ش۲۷۵۸) / ابويعلي، المسند (ش۵۳۰۵) / ابن ابي شيبه، المصنف (ج۲ص۴۶۲) / تمام رازي، الفوائد (ش۵۲۲) / ابن شاهين، الناسخ الحديث ومنسوخه (ش۳۹۱) / فوائد ابوبکر النصيبي (ش۴۵) / الحادي والخمسون من أمالي ابن عساكر (ش۶) / بغوی، شرح السنة (ج۶ص۳۵۸) از طريق (أبو النضر هاشم بن القاسم وحسن بن موسي وعبيدالله بن موسى وطلق بن غنام وابوداود طياليسي وسهيل بن عبدالرحمن) روايت کرده اند: «حدثنا شيبان (بن عبدالرحمن) عن عاصم (بن بهدلة) عن زر (بن حبيش) عن عبد الله قال: كان رسول الله ج يصوم ثلاثة أيام من غرة كل هلال وقلما كان يفطر يوم الجمعة.» وشيبان بن عبدالرحمن هم متابعه شده و نسايي (ش۲۳۶۸) / ابن حبان (ش۳۶۴۵) / ابن شاهين، الناسخ الحديث ومنسوخه (ش۳۹۰و۳۸۹) از طريق (ابوحمزة السکري و يسع بن قيس) روايت کرده است: «عن عاصم بن بهدله عن زر ... .» و رجال احمد «رجال صحيحين» بوده فقط عاصم بن بهدلة بن أبى النجود: امامان احمد بن حنبل وابوزرعه رازي ويحيي بن معين وعجلي مي‌گويند: «ثقةٌ» وامامان نسايي ويحيي بن معين در روايتي ديگر مي‌گويند: «ليس به بأس» وامامان ابن حبان وابن شاهين هم وي را در «ثقات» آورده‌اند وامام ابوحاتم مي‌گويد: «صالحُ الحديث لم يکن بذاک الحفظ» وامام يعقوب بن سفيان مي‌گويد: «في حديثه اضطرابٌ ثقةٌ» و امام يحيي بن معين در روايتي ديگر مي‌گويد: «ثقةٌ لابأس به من نظراء الأعمش» و امام ذهبي هم مي‌گويد: «ثبتٌ في القراءة وهو في الحديث دون الثبت صدوقٌ يهم» و امام دارقطني مي‌گويد: «في حفظه شيء» و امام ابن علية مي‌گويد: «کان کل من اسمه عاصم سيء الحفظ» وامام عقيلي مي‌گويد: «لم يكن فيه إلا سوء الحفظ» و امام بن سعد هم مي‌گويد: «کثير الخطأ» و امام ابن حجر هم گفته است: «صدوق له أوهامٌ حجةٌ فى القراءة» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۵ص۳۸) و تقريب التهذيب (ش۳۰۵۴) / ذهبي، ميزان الاعتدال (ج۲ص۳۵۷) / ابن شاهين، تاريخ اسماء الثقات (ش۵۰۸)] و اگرچه اندکي عاصم بن بهدله خطا دارد اما اصل بر رواياتش بر صحّت است لذا اين روايت «صحيح» است. امامان ابن عبدالبر وعبدالحق اشبیلی وابن القیم گفته‌اند: «صحیحٌ» وامام طوسی هم گفته است: «حدیثٌ حسنٌ صحیحٌ» وامام ترمذی گفته است: «حدیثٌ حسنٌ غریبٌ» [ترمذی (ش۷۴۲) / ابن القطان، بيان الوهم والإيهام في كتاب الأحكام (ج۵ص۴۲۳) / طوسی، المستخرج علی ترمذی (ج۳ص۳۹۱) / ابن الملقن، البدر المنير (ج۵ص۷۵۸) / ابن القیم، زاد المعاد (ج۱ص۴۰۳)]

(۱-۴-۵) همبستری

از فرموده‌های پیامبر خدا ج استنباط می‌شود که همبستری همسران با یکدیگر در شب و روز جمعه تا قبل از نماز جمعه مستحب و ممدوح می‌باشد. اوس‌ بن اوسس روایت کرده است: «سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ مَنْ غَسَّلَ وَاغْتَسَلَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ وَبَكَّرَ وَابْتَكَرَ وَمَشَى وَلَمْ يَرْكَبْ فَدَنَا مِنْ الْإِمَامِ وَاسْتَمَعَ وَلَمْ يَلْغُ كَانَ لَهُ بِكُلِّ خُطْوَةٍ عَمَلُ سَنَةٍ أَجْرُ صِيَامِهَا وَقِيَامِهَا.» [۱۶۲] «از پیامبر خدا ج شنیدم که فرمودند: هر کس روز جمعه غسل کند و نیکو غسل نماید [۱۶۳] و در اوّل وقت (به نماز جمعه) برود و زود برود و با پیاده برود و سوار هیچ مَرکبی نشود و به امام نزدیک شود و خوب گوش فرا دهد و کلام لغو (و بی‌فایده) نگوید به ازای هر قدمش اجر عمل یک سال از روزه و قیام (و نماز) برای وی خواهد بود.»

و نیز ابوهریرهس روایت کرده است که پیغمبر ج فرموده‌اند: «مَنْ اغْتَسَلَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ غُسْلَ الْجَنَابَةِ ثُمَّ رَاحَ فَكَأَنَّمَا قَرَّبَ بَدَنَةً وَمَنْ رَاحَ فِي السَّاعَةِ الثَّانِيَةِ فَكَأَنَّمَا قَرَّبَ بَقَرَةً وَمَنْ رَاحَ فِي السَّاعَةِ الثَّالِثَةِ فَكَأَنَّمَا قَرَّبَ كَبْشًا أَقْرَنَ وَمَنْ رَاحَ فِي السَّاعَةِ الرَّابِعَةِ فَكَأَنَّمَا قَرَّبَ دَجَاجَةً وَمَنْ رَاحَ فِي السَّاعَةِ الْخَامِسَةِ فَكَأَنَّمَا قَرَّبَ بَيْضَةً فَإِذَا خَرَجَ الْإِمَامُ حَضَرَتْ الْمَلَائِكَةُ يَسْتَمِعُونَ الذِّكْرَ.» [۱۶۴] «هر کس در روز جمعه غسل جنابت نماید و سپس زود (به سوی نماز جمعه) رهسپار شود مانند آن است که شتر ماده‌ای را قربانی کرده است و هرکس در ساعت دوّم رهسپار شود مانند آن است که گاو ماده‌ای را قربانی کرده است و هر کس در ساعت سوّم رهسپار شود مانند آن است که گوسفند نری را قربانی کرده باشد و هر کس در ساعت چهارم رهسپار شود مانند آن است که مرغی را قربانی کرده است و هر کس در ساعت پنجم رهسپار شود مانند آن است که با بخشیدن تخم مرغی به خداوند تقرّب جسته است. و هرگاه امام (از منزلش به سوی مسجد) خارج شد ملائکه حاضر می‌شوند و به پند (و موعظه) گوش فرا می‌دهند.»

این روایات صحیح غسل جنابت که سببش همبستری می‌باشد دارای فضیلت خاص دانسته و عملی مستحب شمرده می‌شود.

[۱۶۲] (صحيح): احمد، المسند (ش۱۶۱۷۳و۱۶۹۶۲) / ابوداود (ش۳۴۵) / بيهقي، السنن الکبري (ش۶۰۸۹) وشعب الایمان (ش۲۷۲۸) ومعرفة السنن والآثار (ش۶۵۹۱) / ابن ابي شيبه، المصنف (ج۲ص۳) / ابن ماجه (ش۱۰۸۷) / طبرانی، المعجم الکبير (ج۱ص۲۱۵) / مروزي، الجمعة وفضلها (ش۵۰) / تمام رازي، الفوائد (ج۲ص۲۰۲) / ابن ابي عاصم، الآحاد والمثاني (ش۱۵۷۳) / اصفهانی، الترغيب والترهيب (ش۹۲۰) / بغوی، شرح السنة (ج۴ص۲۳۶) / ابونعیم، معرفة الصحابه (ش۹۸۶) / طوسی، المستخرج علی ترمذی (ج۳ص۸) / ضیاء المقدسی، المنتقى من مسموعات مرو (ش۴۲۰) / ابن قانع، معجم الصحابة (ش۳۴) جزء الحسن بن رشیق (ش۷۸) / ابن بشران، الامالی (ش۹۷۴) / جرجانی، الامالی (ش۳۰۷) از طريق (يحيي بن آدم ومحمّد بن حاتم الجرجرائى و أبو بكر بن أبي شيبة) روايت کرده اند: «حدثنا (عبدالله) بن المبارك عن الأوزاعى حدثنى حسان بن عطية حدثنى أبو الأشعث الصنعانى حدثنى أوس بن أوس الثقفى سمعت رسول الله ج يقول: من غسل يوم الجمعة واغتسل ثم بكر وابتكر ومشى ولم يركب ودنا من الإمام فاستمع ولم يلغ كان له بكل خطوة عمل سنة أجر صيامها وقيامها.» وحسان بن عطية هم متابعه شده واحمد، المسند (ش۱۶۱۷۵) / نسايي (ش۱۳۸۴) / طبرانی، المعجم الکبير (ج۱ص۲۱۵) / ابن عساکر، تاريخ دمشق (ج۳۶ص۱۲۰و۲۰۰و۴۳ص۲۹۹) / ابن عساکر، معجم الشیوخ (ج۱ص۴۹۰) / ابونعیم، معرفة الصحابه (ش۹۸۸) / طوسی، الاربعین (ش۱۲) / نسوی، الاربعین (ش۲۷) / ابن سعد، الطبقات الکبری (ج۵ص۳۳۹) / ابن ابی عاصم، الآحاد والمثانی (ش۱۵۷۳) از طريق (عبدالرحمن بن يزيد بن جابر ويحيى بن الحارث الذماري وابوقلابة وسلیمان بن موسی وعثمان بن ابی خالد) روايت کرده اند: «أنه سمع أبا الأشعث حدثه انه سمع اوس بن اوس... .» وابوالاشعث صنعاني هم متابعه شده وابوداود (ش۳۴۶) / طبرانی، المعجم الاوسط (ج۲ص۱۲۲) / طياليسي، المسند (ش۱۲۱۰) / خطیب بغدادی، موضح اوهام الجمع والتفریق (ج۲ص۳۹۷) از طريق (عبادة بن نسى و الحسن البصري ومحمّد بن سعید الازدي) روايت کرده است: «عن أوس بن اوس الثقفى عن النبي ج ... .» و رجال احمد «رجال صحيحين» مي‌باشد جز شراحيل بن شرحبيل ابوالاشعث صنعاني که «رجال مسلم» است واسنادش هم «صحيح» مي‌باشد. وامام حافظ عراقی هم گفته است: «اسنادٌ جیدٌ» وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «حدیثٌ صحیحٌ علی شرط الشیخین» وامام ذهبی هم گفته است: «اسنادٌ صالحٌ» وامام نووی گفته است: «اسناد حسنٌ» وامامان بغوی وترمذی هم گفته است: «حدیثٌ حسنٌ» [بغوی، شرح السنة (ج۴ص۲۳۶) / نووی، خلاصة الأحكام في مهمات السنن وقواعد الإسلام (ش۲۷۱۷) / الزبیدی، اتحاف السادة المتقين بشرح إحياء علوم الدين (ج۳ص۲۳۸) / ذهبی، تذكرة الحفاظ (ج۳ص۱۲۷) / ترمذی (ش۴۹۶) / حاکم، المستدرک (ش۱۰۴۲)] [۱۶۳] محدثین در معنای غسّل و اغتسل سه دیدگاه دارند برخی بر این باورند اولی یعنی سرش را بشورد و دوّمی یعنی بقیه بدنش و بر خی هرد دو را به معنای شستن می‌دانند و دوّمی را تأکیدی بر اولی. وگروهی نیر گفته‌اند این دوغسل کنایه از جماع و همبستری است. [۱۶۴] (صحیح): بخاري (ش۸۸۱) / مسلم (ش۲۰۰۱) / ابوداود (ش۳۵۱) / ترمذي (ش۴۹۹) / نسايي (ش۱۳۸۸) از طريق (عبدالله بن مسلمه و عبدالله بن يوسف و قتيبه بن سعيد و معن بن عيسي) روايت کرده اند: «حدثنا مالك عن سمي بن أبي صالح عن أبي هريرة: أن رسول الله ج قال: من اغتسل يوم الجمعة غسل الجنابة وراح فكأنما قدم بدنة، ومن راح في الساعة الثانية فكأنما قرب بقرة، ومن راح في الساعة الثالثة فكانما قرب كبشا، ومن راح في الساعة الرابعة فكأنما قرب دجاجة، ومن راح في الساعة الخامسة فكأنما قرب بيضة، فإذا خرج الامام حضرت الملائكة يستمعون الذكر.»

(۱-۴-۶) غسل جمعه

پیامبر اکرم ج سفارش به نظافت هفتگی داشته‌اند به گونه‌ای که آن‌را یک وظیفه دانسته‌اند و این حق بیانگری از حقِّ بدن انسان بر او و حقِّ دیگران بر وی می‌باشد تا دیگران از کثیفی و بوی بد شخص آزرده خاطر نگردند بدین خاطر به حق الله یعنی؛ حق دیگران تعبیر شده است. ابوهریرهس روایت کرده است: «قَالَ النَّبِيُّ ج لِلَّهِ تَعَالَى عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ حَقٌّ أَنْ يَغْتَسِلَ فِي كُلِّ سَبْعَةِ أَيَّامٍ يَوْمًا.» [۱۶۵] «پیغمبر ج فرموده‌اند: بر هر مسلمانی حقّی برای خداوند وجود دارد که در هر هفته در یک روزی خود را بشوید.» [۱۶۶] و از احکام خاص جمعه غسل در این روز می‌باشد پس چه بهتر است که این حق در روز جمعه انجام گیرد که هم این حق انجام شود و هم فضیلت غسل جمعه شامل شخص گردد. فقها در حکم غسل جمعه اختلاف‌نظر دارند، برخی آن‌را مستحب و برخی آن‌را واجب می‌دانند. دیدگاه آن‌ها با استدلال‌های مربوطه عبارت است از:

دیدگاه اوّل: جمهور صحابه و تابعین، اکثر فقها از جمله شافعیّه، حنابله، مالکیّه، قولی از امام احمد و ... ش بر این باورند که غسل جمعه مستحب می‌باشد، اساس دیدگاه آن‌ها عبارت است از: [۱۶۷]

- سمره بن جندبس روایت کرده است: «قال النبی ج: مَنْ تَوَضَّأَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ فَبِهَا وَنِعْمَتْ وَمَنِ اغْتَسَلَ فَهُوَ أَفْضَلُ.» [۱۶۸] «پیامبر ج فرمودند: هر کس روز جمعه وضو بگیرد چه خوب و عالیست و هر کس غسل کند بهتر و عالی‌تر است.» این حدیث به صراحت دلالت بر عدم وجوب غسل جمعه می‌نماید؛ زیرا فرمودۀ رسول خدا ج، «فَهُوَ أَفْضَلُ» هیچ دلالتی بر وجوب ندارد و معنای برتری آن است که کردن و نکردن آن جایز است ولی انجامش بهتر می‌باشد.

- ابوهریرهس روایت کرده که پیامبر ج فرمودند: «مَنْ تَوَضَّأَ فَأَحْسَنَ الْوُضُوءَ ثُمَّ أَتَى الْجُمُعَةَ فَاسْتَمَعَ وَأَنْصَتَ غُفِرَ لَهُ مَا بَيْنَهُ وَبَيْنَ الْجُمُعَةِ وَزِيَادَةُ ثَلاَثَةِ أَيَّامٍ.» [۱۶۹] «هر کس وضو گرفت، نیکو وضو بگیرد سپس به نماز جمعه بیاید و خوب گوش فرا دهد و ساکت باشد، (گناهان) او بین این جمعه و جمعۀ (آینده) و سه روز دیگر هم (؛ یعنی جمعاً گناهان ده روزش) بخشیده می‌شود.»

این حدیث دلالتی بر وجوب غسل ندارد. ابن حجر گفته: این قوی‌ترین دلیل بر عدم فرض بودن غسل روز جمعه می‌باشد. [۱۷۰] صنعانی هم ابراز داشته: این روایت بیانی بر این می‌باشد که غسل واجب نیست. [۱۷۱]

عائشهل روایت کرده است: «كَانَ النَّاسُ يَنْتَابُونَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ مِنْ مَنَازِلِهِمْ وَالْعَوَالِيِّ فَيَأْتُونَ فِي الْغُبَارِ يُصِيبُهُمْ الْغُبَارُ وَالْعَرَقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُمْ الْعَرَقُ فَأَتَى رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِنْسَانٌ مِنْهُمْ وَهُوَ عِنْدِي فَقَالَ النَّبِيُّ ج لَوْ أَنَّكُمْ تَطَهَّرْتُمْ لِيَوْمِكُمْ هَذَا.» [۱۷۲] «مردم از خانه‌هایشان و حومۀ مدینه روز جمعه (برای ادای نماز جمعه) یکی پس از دیگری می‌آمدند و از میان گرد و غبار می‌گذشتند و آلوده به غبار و عرق می‌شدند به گونه‌ای که از (بدن) آن‌ها عرق خارج می‌شد و یکی از آن‌ها پیش پیامبر خدا ج آمد در حالی که پیامبر ج پیش من بود. پیامبر ج فرمودند: شما را چه می‌شد که خود را پاک می‌کردید.» این فرمودۀ پیامبر خدا ج بیانگر آن است که غسل واجب نیست و إلّا از باب توبیخ و ارشاد بیان حکم نمی‌فرمودند و غسل نکردن آن‌ها را حرام ندانسته‌اند.

-ابوهریرهس روایت می‌کند: «عمر بن خطابس در روز جمعه در بین مردم خطبه می‌خواند و در این هنگام عثمانس وارد شد و عمرس رو به وی کرد و گفت: مردان را چه شده که در موقع ندای (جمعه) تأخیر می‌کنند. عثمانس گفت: زیاد تأخیر نکردم موقعیکه نِدا را شنیدم (کاری نکردم) مگر اینکه وضو گرفتم و آمدم. عمرس گفت: چرا وضو! آیا از پیامبر خدا ج نشنیده‌اید که فرموده‌اند: «إِذَا جَاءَ أَحَدُكُمْ إِلَى الْجُمُعَةِ فَلْيَغْتَسِلْ» هر کس از شماها به جمعه آید غسل کند.» [۱۷۳]

وجه دلالت به این روایت آن است که: عمر و عثمان و کسانی که در جمعه بودند ش که جماعتی اصلاح‌گر و درستکار بودند، عثمانس را در حالی که غسل نکرده بود ترک کردند و به وی امر نکردند که برگردد و اگر واجب بود وی را ول نمی‌کردند و امر به بازگشتش می‌کردند. [۱۷۴]

- ابن عباسب گفته است: «غسل جمعه واجب نیست ولی برای کسی که غسل‌ کند بس پاک‌کننده و نیک است...» [۱۷۵]

دیدگاه دوّم: روایتی از احمد بن حنبل، ظاهریه، برخی از علما همچون ابن عثیمین و ... بر این باورند که غسل جمعه واجب است و محوریّت کلام آن‌ها بر حدیثی صحیح استوار بوده که ابوسعید خدریس روایت کرده است: «قال رسول الله ج: الْغُسْلُ يَوْمَ الْجُمُعَةِ وَاجِبٌ عَلَى كُلِّ مُحْتَلِمٍ وَأَنْ يَسْتَنَّ وَأَنْ يَمَسَّ طِيبًا إِنْ وَجَدَ.» [۱۷۶] «غسل جمعه بر هر محتلمی واجب است و سواک بزند و اگر (عطری) داشت، خود را خوشبو کند.» این دسته از فقها بر این باورند که منظور از مُحتَلِم کسی است که به سن بلوغ رسیده است و دلیل دیگر این دسته از فقها روایتی از أبوهریره است که پیامبر ج فرموده‌اند: «حَقٌّ لِلَّهِ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ أَنْ يَغْتَسِلَ فِى كُلِّ سَبْعَةِ أَيَّامٍ يَغْسِلُ رَأْسَهُ وَجَسَدَهُ». [۱۷۷] «برهر مسلمانی واجب است که در هر هفت روز روزی سر و بدنش را بشوید.» البته این حدیث اشاره‌ای بر روز جمعه ندارد. و همچنین عمر روایت می‌کند: «قَال النبی ج إِذَا جَاءَ أَحَدُكُمْ إِلَى الْجُمُعَةِ فَلْيَغْتَسِلْ.» [۱۷۸] «پیامبر ج فرمودند: هر کس از شما به نماز جمعه بیاید غسل کند.»

قول راحج: از آنجائیکه حدیث سمره بن جندبس حدیث صحیح و دلالتی صریح بر عدم وجوب غسل جمعه دارد نمی‌توان حکم به وجوب غسل جمعه داد و بدین خاطر نیز احادیثی که دلالت بر وجوب می‌کنند در واقع کلمۀ وجوب به معنای خود بکار نرفته و جمهور علما آن‌را در معنای واجبات اخلاق و محاسن عادات تفسیر می‌کنند نه واجبی که تارکش گناهکار و مذموم باشد. و با مستحب بودن غسل جمعه می‌توان إعمال هر دو دسته از روایت‌ها را نمود و «إعمالُ الدلیلینِ أولی مِن إِهمالِهما» (استفاده از هر دو دلیل أولی‌تر بر عدم استفاده از آن‌هاست.) و از طرف دیگر حدیث ابوسعید خدریس وجوب غسل را بر مُحتَلِم می‌داند در حالیکه مُحتَلِم به کسی می‌گویند که منی از وی جدا شده باشد و حمل این لفظ بر شخص بالغ مَجاز است و اصل بر عدم تأویل و مَجاز است. و نیز سکوت صحابهش نسبت به عثمان بن عفانس که دانستند وی غسل نکرده در نماز جمعه شرکت کرده نیز نمادی از واجب نبودن غسل جمعه می‌باشد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بِالصَّوابِ)

با اثبات این حکم سؤالاتی مطرح است که جواب به آن‌ها ماهیّت این حکم را بیشتر مشخص می‌کند، این سؤالات عبارتند از: چه کسانی غسل جمعه نمایند؟ زمان غسل جمعه در چه موقعی می‌باشد؟ و کیفیّت غسل جمعه به چه صورتی می‌باشد؟

[۱۶۵] (صحيح): بخاري (ش۸۹۸و۸۹۷) / مسلم (ش۲۰۰۰) از طريق (مجاهد بن جبر وعبدالله بن طاوس) روايت كرده اند: «عن طاوس عن أبي هريرة قال قال النبي صلى الله عليه و سلم: لله تعالى على كل مسلم حق ... .» [۱۶۶] البته نظافت بدن بنابر ضرورت و نیاز می‌باشد ولی حداقلی که شریعت فراخوان آن می‌باشد یکبار در هفته است. [۱۶۷] شیرازی،المهذّب،۱/۳۶۹؛ نووی،المجموع،۴/۴۰۷؛ غریانی، مدونةالفقه‌المالکی‌و أدلته، ۱/۵۵۸و۵۵۹؛ شافعی، الأم، ۱/۲۶۵؛ ماوردی، الحاوی الکبیر، ۱/۷۴۰؛ این قدامه مقدسی، الشرح الکبیر علی متن المقنع، ۵/۱۷۹؛ نسفی، البحر الرائق شرح كنز الدقائق، ۱/۲۴۰؛ حصکفی، رد المحتار، ۱/۴۵۸، ابن قدامه، المغنی، ۳/۲۲۴؛ ابن قدامه مقدسی، شرح عمدة الفقه، ۱/ ۴۰۵.؛ کاسانی، بدائع الصنائع، ۲/۲۱۵-۲۲۰. [۱۶۸] (صحیح): ابوداود (ش۳۵۴) / ابن عبدالبر، التمهيد (ج۱۶ص۲۱۴) / ترمذي (ش۴۹۷) / نسايي (ش۱۳۸۰) / بيهقي، السنن الکبري (ش۱۴۶۰و۱۴۶۱و۵۸۷۷) / احمد، المسند (ش۲۰۱۷۷و۲۰۱۷۴) / ابن الجارود، المنتقي (ش۲۸۵) / طبرانی، المعجم الکبير (ج۷ص۲۲۳و۱۹۹) / ابن الجعد، المسند (ش۸۶) / روياني، المسند (ش۷۸۷) / خطيب بغدادي، تاريخ بغداد (ج۲ص۳۵۲) / جزء ابي طاهر الذهلي البغدادي (ش۵۲) / دارمي، السنن (ش۱۵۴۰) / طبرانی، المعجم الکبیر (ج۷ص۱۹۹) / طحاوی، شرح معانی الآثار (ج۱ص۱۱۹) / طیالسی، المسند (ش۱۴۴۷) / بزار (ش۴۵۴۱) / دارقطنی، من حديث أبي الطاهر محمد بن أحمد بن عبد الله الذهلي (ش۵۲) / بغوی، شرح السنة (ج۲ص۱۶۴) / ابن عبدالبر، التمهید (ج۱۰ص۹۷) / ابن عدی، الکامل (ج۳ص۴۲۱) / خطیب بغدادی، تاریخ بغداد (ج۳ص۶۱۰) از طريق (يونس بن عبيد و قتاده بن دعامه) روايت کرده اند: «عن الحسن البصري عن سمرة بن جندب قال قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: من توضأ يوم الجمعة فبها ونعمت ومن اغتسل فالغسل أفضل» كه رجالش «رجال صحيحين» بوده و اسنادش هم «صحيح» مي‌باشد. وامام ابوحاتم رازی گفته است: «حدیثٌ صحیحٌ» وامامان بغوی وترمذی گفته‌اند: «حدیثٌ حسنٌ» وامام البوصیری هم گفته است: «اسنادٌ حسنٌ» [ترمذی (ش۴۹۷) / ابن الملقن، البدرالمنیر (ج۴ص۶۵۱) / البوصیری، إتحاف الخيرة المهرة بزوائد المسانيد العشرة (ج۲ص۲۶۸) / بغوی، شرح السنة (ج۲ص۱۶۴)] بايد اشاره نماييم که بعضي از اين حديث اشکال وارد نموده و گفته اند حسن بصري مدلس مي‌باشد وعنعنه کرده است! اما بايد به آنها بگوييم که تدليسات حسن بصري بسيار کم بوده لذا امام ابن حجر در کتاب طبقات المدلسين وي را در طبقه ي دوّم آورده است [ابن حجر، تعريف اهل التقديس بمراتب الموصوفین بالتدلیس (ش۴۰)] و اين طبقه کساني هستند که به دليل قلت تدليساتشان، ائمه اصل در روايات آنها را بر سماع گذاشته و روايات آنها را در «صحيح» آورده اند و همچنين حسن بصري کثير الارسال بوده و نه کثير التدليس. اما باید اشاره کنیم که علما در مورد سماع حسن بصري از سمره بن جندب اختلاف دارند که در کل شامل چهار قول مي‌شود: قول اوّل: کسانيکه قائل به سماع حسن بصري از سمره بن جندبس هستند: (امامان بخاري و مسلم و علي بن مديني و ترمذي و ابوداود و طحاوي و حاکم نيشابوري و ابن جوزي و نووي و دمياطي و ذهبي و ابن خزيمه و ابن الجارود و ابن قيم و ابوعوانه) قائل بر اين هستند که حسن بصري از سمره بن جندب شنيده است. قول دوّم: کسانيکه قائل به عدم سماع حسن بصري از سمره بن جندبس هستند: (امامان شعبة بن الحجاج و يحيي بن معين و ابن حبان و احمد بن حنبل و ابوسعيد ادريسي) قائل بر اين هستند که حسن بصري چيزي از سمره بن جندب نشنيده است. قول سوّم: کسانيکه قائل به عدم سماع حسن بصري از سمره بن جندبس هستند و فقط سماع وي در حديث عقيقه را صحيح مي‌دانند: (امامان دارقطني و ابن حزم و عبدالغني بن سعيد ازدي و عبدالحق اشبيلي و نسايي و ابن عساکر و ابن کثير) مي‌گويند که حسن بصري فقط حديث عقيقه را از سمره بن جندب شنيده است. قول چهارم: کسانيکه قائل بر اين هستند که تمام روايات حسن بصري از سمره بن جندب از کتابي بوده است: (امامان يحيي بن سعيد قطان و بهز بن اسد و يحيي بن معين و بيهقي) مي‌گويند که حسن بصري از کتابي از سمره بن جندبس روايت کرده است. [رک: شريف حاتم عوني، المرسل الخفي و علاقته بالتدليس (ص۱۱۷۴-۱۱۸۸)] اما در نزد ما قول اوّل راجح است يعني؛ اينکه سماع حسن بصري/ از سمره بن جندب ثابت است چرا که: بخاري، الصحيح (ش۵۴۷۲) و التاريخ الکبير (ج۲ص۲۸۹) / ترمذي (ش۱۸۲) / احم، العلل (ش۴۰۴۴) / نسايي (ش۴۲۲۱) طحاوي، شرح مشکل الآثار (ج۱۵ص۱۶۰) / ابن ابي دنيا، النفقه علي العيال (ش۷۵) از طريق (علي بن مديني و عبدالله بن ابي الاسود و ابوموسي محمّد بن مثني و ابوخيثمه زهير بن حرب و هارون بن عبدالله و بکار بن قتيبه) روايت کرده اند: «حدثنا قريش بن أنس عن حبيب بن الشهيد قال قال لي محمّد بن سيرين سل الحسن ممن سمع حديث العقيقة؟ فسألته فقال سمعته من سمرة بن جندب.» و رجالش «رجال صحيحين» مي‌باشد فقط قريش بن أنس الأنصارى: امامان علي بن مديني و نسايي و يحيي بن معين مي‌گويند: «ثقة» و امام ابوحاتم مي‌گويد: «لا بأس به إلا أنه تغير؛ يقال إنه تغير عقله» و امام ذهبي مي‌گويد: «ثقة تغير قبل موته» امامان ابوداود و نسايي مي‌گويد: «تغير» و امام عجلي هم وي را در «معرفة الثقات» آورده است و امام ابن حجر مي‌گويد: «صدوق تغير بأخرة قدر ست سنين» و امام ابن حبان مي‌گويد: «كان شيخا صدوقا إلا أنه اختلط في آخر عمره، حتى كان لا يدرى ما يحدث به» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۸ص۳۷۴) و تقريب التهذيب (ش۵۵۴۳) / ذهبي، الکاشف (ش۴۵۷۴) و ميزان الاعتدال (ج۳ص۳۸۹) / عجلي، معرفةالثقات (ج۲ص۲۱۷)] لذا احاديث قبل تغييرش «صحيح» و احاديث بعد تغييرش «حسن» مي‌باشد و اين حديث را هم قبل از تغيير روايت کرده است چرا که يکي از راويان وي امام علي بن مديني است که امام ابن حجر مي‌گويد: «علي بن مديني و عبدالله بن ابي الاسود قبل از تغيير از وي روايت کرده اند.» [ابن حجر، فتح الباري (ج۹ص۵۹۳وج۱ص۴۳۶)] لذا اين اسناد «صحيح» مي‌باشد. پس سماع حسن بصري از سمره ثابت شد. اکنون ممکن است کسي بگويد: فقط در حديث عقيقه ثابت شده پس در ساير احاديث ديگر چه؟ در آنها که ثابت نشده است؟ ما هم جواب مي‌دهيم از آنجا که حسن بصري کثير الارسال است و نه کثير التدليس، لذا اگر سماعش از يک راوي در حديثي ثابت گردد، در تمام رواياتش از آن راوي بر سماع حمل مي‌گردد و نمي‌توان بدون دليل گفت در جاهاي ديگر نشنيده است. همچنين در بعضي احاديث ديگر ثابت شده است از جمله احمد، المسند (ش۲۰۱۳۶) روايت کرده است: «ثنا هشيم (بن بشير) ثنا حميد (بن ابي حميد الطويل) عن الحسن (البصري) قال جاءه رجل فقال ان عبدا له أبق وانه نذر ان قدر عليه ان يقطع يده فقال الحسن ثنا سمرة قال: قل ما خطب النبي صلى الله عليه و سلم خطبة الا أمر فيها بالصدقة ونهى فيها عن المثلة» و اسنادش «صحيح» و رجالش «رجال صحيحين» مي‌باشد. [۱۶۹] (صحيح): مسلم (ش۲۰۲۴و۲۰۲۵) / ابوداود (ش۱۰۵۲) / ترمذي (ش۴۹۸) / ابن ماجه (ش۱۰۹۰) از طريق (سليمان اعمش وسهيل بن ابي صالح) روايت کرده اند: «عن أبى صالح عن أبى هريرة قال قال رسول الله (صلى الله عليه وسلم): ... .» [۱۷۰] ابن حجر، تلخيص الحبير،۲/۱۶۷. [۱۷۱] صنعانی، سبل السلام، ۲/۱۱۵-۱۱۶. [۱۷۲] (صحیح): بخاری (ش۹۰۲) / مسلم (ش۱۹۹۵) / ابوداود (ش۱۰۵۷) از طریق (احمد بن صالح واحمد بن عیسی وهارون بن سعید) روایت کرده‌اند: «حدثنا أحمد بن صالح قال حدثنا عبد الله بن وهب قال أخبرني عمرو بن الحارث عن عبيد الله بن أبي جعفر أن محمّد بن جعفر بن الزبير حدثه عن عروة بن الزبير عن عائشة زوج النبي ج قالت كان الناس ينتابون يوم الجمعة من منازلهم والعوالي فيأتون في الغبار يصيبهم الغبار والعرق فيخرج منهم العرق فأتى رسول الله صلى الله عليه وسلم إنسان منهم وهو عندي فقال النبي جلو أنكم تطهرتم ليومكم هذا.» [۱۷۳] (صحیح): مسلم (ش۱۹۹۳) / ابوداود (ش۳۴۰) آن را از طريق (اوزاعي و معاوية بن سلام) روايت کرده اند: «يحيى بن أبي كثير حدثني أبو سلمة بن عبدالرحمن حدثني أبو هريرة قال: بينما عمر بن الخطاب يخطب الناس يوم الجمعة إذ دخل عثمان بن عفان فعرض به عمر فقال ما بال رجال يتأخرون بعد النداء فقال عثمان يا أمير المؤمنين ما زدت حين سمعت النداء أن توضأت ثم أقبلت فقال عمر والوضو أيضا ألم تسمعوا رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول إذا جاء أحدكم إلى الجمعة فليغتسل.» [۱۷۴] نووی، المجموع، ۴/۴۰۸؛ محمّد زحیلی، المعتمد فی الفقه الشافعی، ۱/۵۲۵. [۱۷۵] (صحيح): احمد، المسند (ش۲۴۱۹) / حاکم، المستدرک (ش۷۳۹۴و۱۰۳۸) / بيهقي، السنن الکبري (ش۵۸۷۳) / ابن خزيمه (ش۱۷۵۵) / عبد بن حميد، المسند (ش۵۹۰) از طريق (أبو سعيد و عبد الله بن وهب وخالد بن مخلد) روايت کرده اند: «حدثنا سليمان بن بلال عن عمرو يعني ابن أبي عمرو عن عكرمة عن ابن عباس وسأله رجل عن الغسل يوم الجمعة أواجب هو؟ قال لا: ومن شاء اغتسل وسأحدثكم عن بدء الغسل كان الناس محتاجين وكانوا يلبسون الصوف وكانوا يسقون النخل على ظهورهم وكان مسجد النبي صلى الله عليه وسلم ضيقا متقارب السقف فراح الناس في الصوف فعرقوا وكان منبر النبي صلى الله عليه وسلم قصيرا إنما هو ثلاث درجات فعرق الناس في الصوف فثارت أرواحهم أرواح الصوف فتأذى بعضهم ببعض حتى بلغت أرواحهم رسول الله صلى الله عليه وسلم وهو على المنبر فقال يا أيها الناس إذا جئتم الجمعة فاغتسلوا وليمس أحدكم من أطيب طيب.» وسليمان بن بلال هم متابعه شده وابوداود (ش۳۵۳) ومن طريقه بيهقي، السنن الکبري (ش۱۴۵۸) / طبرانی، المعجم الکبير (ج۱۱ص۲۱۹) / طحاوي، شرح معاني الآثار (ج۱ص۱۱۶) از طريق (عبد الله بن مسلمة و سعيد بن أبي مريم) روايت کرده اند: «حدثنا عبد العزيز بن محمّد عن عمرو بن أبى عمرو عن عكرمة ... .» رجال احمد «رجال صحيحين» بوده واسنادش هم «صحيح» است. وامام حاکم نیشابوری گفته است: «حديثٌ صحيحٌ على شرط البخاري» وامام ذهبی هم گفته است: «علی شرط البخاری ومسلم» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۱۰۳۸و۷۳۹۴)] [۱۷۶] (صحیح): بخاري (ش۸۸۰) / مسلم (ش۱۹۹۷) / ابوداود (ش۳۴۴) / نسايي (ش۱۳۷۵و۱۳۸۳) از طريق (شعبة بن الحجاج و سعيد بن ابي هلال و بکيربن الاشج) روايت کرده اند: «أبي بكر بن المنكدر عن عمرو بن سليم عن عبد الرحمن بن أبي سعيد عن أبيه أن رسول الله صلى الله عليه و سلم قال: الغسل يوم الجمعة واجب على كل محتلم والسواك ويمس من الطيب ما قدر عليه.» [۱۷۷] (صحيح): بخاري (ش۸۹۸و۸۹۷) / مسلم (ش۲۰۰۰) از طريق (مجاهد و عبدالله بن طاوس) روايت كرده اند: «عن طاوس عن أبي هريرة قال قال النبي صلى الله عليه و سلم: لله تعالى على كل مسلم حق أن يغتسل في كل سبعة أيام يغسل رأسه وجسده.» [۱۷۸] (صحیح): مسلم (ش۱۹۹۳) / ابوداود (ش۳۴۰) آن را از طريق (اوزاعي و معاوية بن سلام) روايت کرده اند: «يحيى بن أبي كثير حدثني أبو سلمة بن عبدالرحمن حدثني أبو هريرة قال: بينما عمر بن الخطاب يخطب الناس يوم الجمعة إذ دخل عثمان بن عفان فعرض به عمر فقال ما بال رجال يتأخرون بعد النداء فقال عثمان يا أمير المؤمنين ما زدت حين سمعت النداء أن توضأت ثم أقبلت فقال عمر والوضو أيضا ألم تسمعوا رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول إذا جاء أحدكم إلى الجمعة فليغتسل»

چه کسانی غسل جمعه نمایند؟

طبق فرمودۀ پیامبر اکرم ج: «إِذَا جَاءَ أَحَدُكُمْ إِلَى الْجُمُعَةِ فَلْيَغْتَسِلْ[۱۷۹] «هر کس از شما به نماز جمعه بیاید غسل کند.» و در روایت مسلم آمده: «إِذَا اراَد أَحَدُكُمْ أن یأتی الْجُمُعَةِ فَلْيَغْتَسِلْ.» «هر کس خواست به نماز جمعه بیاید غسل کند.» [۱۸۰]

پس طبق فرمودۀ پیغمبر اکرم ج نظر جمهور فقها بر خلاف ظاهریه غسل جمعه را بخاطر آمدن به نماز جمعه می‌دانند نه روز جمعه. پس طبق نظر جمهور (قول راجح) هر کس؛ مرد و زن، بیمار و سالم، مسافر و غیر مسافر که قصد آمدن به نماز جمعه را داشته باشند مستحب تأکیدی می‌باشد که غسل جمعه بجا آورند. [۱۸۱]

[۱۷۹] (صحیح): مسلم (ش۱۹۹۳) / ابوداود (ش۳۴۰) آن را از طريق (اوزاعي و معاوية بن سلام) روايت کرده اند: «يحيى بن أبي كثير حدثني أبو سلمة بن عبدالرحمن حدثني أبو هريرة قال: بينما عمر بن الخطاب يخطب الناس يوم الجمعة إذ دخل عثمان بن عفان فعرض به عمر فقال ما بال رجال يتأخرون بعد النداء فقال عثمان يا أمير المؤمنين ما زدت حين سمعت النداء أن توضأت ثم أقبلت فقال عمر والوضو أيضا ألم تسمعوا رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول إذا جاء أحدكم إلى الجمعة فليغتسل» [۱۸۰] (صحیح): مسلم (ش۱۹۸۸) روايت كرده است: «حدثنا يحيى بن يحيى التميمي ومحمّد بن رمح بن المهاجر قالا أخبرنا الليث ح وحدثنا قتيبة حدثنا ليث عن نافع عن عبدالله قال: سمعت رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول إذا أراد أحدكم أن يأتي الجمعة فليغتسل.» [۱۸۱] افرادی که قائل به وجوب نماز جمعه هستند، غسل آن روز را برای همه واجب می‌دانند. نک: شربینی، مغنی المحتاج، ۱/۲۹۱؛ محمّد زحیلی، المعتمد فی الفقه الشافعی، ۱/۵۲۴.

زمان غسل جمعه:

وقت غسل جمعه از طلوع فجر روز جمعه تا آمدن برای حضور نماز جمعه آغاز می‌گردد که أولی آن است که غسل به آمدن به نماز جمعه نزدیک باشد؛ زیرا این غسل بخاطر حضور در نماز و پاک و نظیف حاضر شدن در بین مسلمین می‌باشد و جماعت مسلمان در هیئتی زیبا و تمیز گرد هم آیند. همانگونه که عائشهل روایت کرده است: «كَانَ النَّاسُ يَنْتَابُونَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ مِنْ مَنَازِلِهِمْ وَالْعَوَالِيِّ فَيَأْتُونَ فِي الْغُبَارِ يُصِيبُهُمْ الْغُبَارُ وَالْعَرَقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُمْ الْعَرَقُ فَأَتَى رَسُولَ اللَّهِ ج إِنْسَانٌ مِنْهُمْ وَهُوَ عِنْدِي فَقَالَ النَّبِيُّ ج لَوْ أَنَّكُمْ تَطَهَّرْتُمْ لِيَوْمِكُمْ هَذَا.» [۱۸۲] «مردم از خانه‌هایشان و حومۀ مدینه روز جمعه (برای ادای نماز جمعه) یکی پس از دیگری می‌آمدند و از میان گرد و غبار می‌گذشتند و آلوده به غبار و عرق می‌شدند به گونه‌ای که از (بدن) آن‌ها عرق خارج می‌شد و یکی از آن‌ها پیش پیامبر خدا ج آمد در حالی که پیامبر ج پیش من بود. پیامبر ج فرمودند: شما را چه می‌شد که خود را پاک می‌کردید.»

با این وصف غسل قبل از طلوع فجر (؛یعنی قبل از أذان صبح) غسل مطلوب شریعت نیست؛ زیرا پیامبر ج فرموده‌اند: «مَنْ اغْتَسَلَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ غُسْلَ الْجَنَابَةِ...» [۱۸۳] «هرکس در روز جمعه غسل جنابت نماید...» و روز از طلوع خورشید آغاز می‌شود پس زمان غسل از طلوع خورشید تا آمدن به نماز جمعه می‌باشد که در صورت اتمام نماز، غسل جمعه معنای خود را از دست می‌دهد.

و همچنین می‌فرمایند: «إِذَا جَاءَ أَحَدُكُمْ إِلَى الْجُمُعَةِ فَلْيَغْتَسِلْ[۱۸۴] «هر کس از شما به نماز جمعه بیاید غسل کند.» پس طبق نظر جمهور فقها بر خلاف ظاهریه غسل جمعه بخاطر آمدن به نماز جمعه است نه روز جمعه. و همچنین طبق نظر جمهور (قول راجح) هر کس قصد آمدن به نماز جمعه را داشته باشد مستحب تأکیدی می‌باشد که غسل جمعه بجا آورد و زمانش از طلوع خورشید تا وقت آمدن به نماز جمعه می‌باشد.

[۱۸۲] (صحیح): بخاری (ش۹۰۲) / مسلم (ش۱۹۹۵) / ابوداود (ش۱۰۵۷) از طریق (احمد بن صالح واحمد بن عیسی وهارون بن سعید) روایت کرده‌اند: «حدثنا أحمد بن صالح قال حدثنا عبد الله بن وهب قال أخبرني عمرو بن الحارث عن عبيد الله بن أبي جعفر أن محمّد بن جعفر بن الزبير حدثه عن عروة بن الزبير عن عائشة زوج النبي ج قالت كان الناس ينتابون يوم الجمعة من منازلهم والعوالي فيأتون في الغبار يصيبهم الغبار والعرق فيخرج منهم العرق فأتى رسول الله صلى الله عليه وسلم إنسان منهم وهو عندي فقال النبي جلو أنكم تطهرتم ليومكم هذا» [۱۸۳] (صحیح): بخاري (ش۸۸۱) / مسلم (ش۲۰۰۱) / ابوداود (ش۳۵۱) / ترمذي (ش۴۹۹) / نسايي (ش۱۳۸۸) از طريق (عبدالله بن مسلمه و عبدالله بن يوسف و قتيبه بن سعيد و معن بن عيسي) روايت کرده اند: «حدثنا مالك عن سمي بن أبي صالح عن أبي هريرة: أن رسول الله ج قال: من اغتسل يوم الجمعة غسل الجنابة وراح فكأنما قدم بدنة، ومن راح في الساعة الثانية فكأنما قرب بقرة، ومن راح في الساعة الثالثة فكانما قرب كبشا، ومن راح في الساعة الرابعة فكأنما قرب دجاجة، ومن راح في الساعة الخامسة فكأنما قرب بيضة، فإذا خرج الامام حضرت الملائكة يستمعون الذكر.» [۱۸۴] (صحیح): مسلم (ش۱۹۹۳) / ابوداود (ش۳۴۰) آن را از طريق (اوزاعي و معاوية بن سلام) روايت کرده اند: « يحيى بن أبي كثير حدثني أبو سلمة بن عبدالرحمن حدثني أبو هريرة قال: بينما عمر بن الخطاب يخطب الناس يوم الجمعة إذ دخل عثمان بن عفان فعرض به عمر فقال ما بال رجال يتأخرون بعد النداء فقال عثمان يا أمير المؤمنين ما زدت حين سمعت النداء أن توضأت ثم أقبلت فقال عمر والوضو أيضا ألم تسمعوا رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول إذا جاء أحدكم إلى الجمعة فليغتسل.»

کیفیّت غسل جمعه:

کیفیّت غسل جمعه همانند غسل جنابت است؛ زیرا پیامبر اکرم ج فرموده‌اند: «مَنْ اغْتَسَلَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ غُسْلَ الْجَنَابَةِ... » [۱۸۵] «هرکس در روز جمعه غسل نماید، غسل جنابت نماید...».

کیفیت غسل عبارت است از: عائشهل روایت کرده است: «كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) إِذَا اغْتَسَلَ مِنَ الْجَنَابَةِ يَبْدَأُ فَيَغْسِلُ يَدَيْهِ ثُمَّ يُفْرِغُ بِيَمِينِهِ عَلَى شِمَالِهِ فَيَغْسِلُ فَرْجَهُ ثُمَّ يَتَوَضَّأُ وُضُوءَهُ لِلصَّلاَةِ ثُمَّ يَأْخُذُ الْمَاءَ فَيُدْخِلُ أَصَابِعَهُ فِى أُصُولِ الشَّعْرِ حَتَّى إِذَا رَأَى أَنْ قَدِ اسْتَبْرَأَ حَفَنَ عَلَى رَأْسِهِ ثَلاَثَ حَفَنَاتٍ ثُمَّ أَفَاضَ عَلَى سَائِرِ جَسَدِهِ ثُمَّ غَسَلَ رِجْلَيْهِ.» [۱۸۶] «پیامبر خدا ج هرگاه غسل جنابت می‌کردند با شستن دست‌هایشان شروع می‌کردند و با دست راستش بر دست چپش آب می‌ریخت و بعد از آن شرمگهایش را می‌شست و سپس وضویی را همانند وضو برای نماز می‌گرفت (بجز شستن پاهایش)، سپس آب برمی‌داشت (و با آن موی سرش را می‌شست به گونه‌ای که) انگشتانش را داخل موی سرش فرو می‌برد تا اطمینان حاصل می‌کرد که پاک شده (و کل موهایش تَر شده‌اند و در این حال)، سه مشت آب را بر سرش می‌ریخت سپس بقیۀ بدنش را می‌شست (که در این حال اوّل قسمت راست بدن و سپس قسمت چپ را می‌شستند) و (در آخر) پاهایش را می‌شستند.»

البته فقها در فرائض و مستحبات غسل اندک اختلافاتی دارند: [۱۸۷]

[۱۸۵] (صحیح): بخاري (ش۸۸۱) / مسلم (ش۲۰۰۱) / ابوداود (ش۳۵۱) / ترمذي (ش۴۹۹) / نسايي (ش۱۳۸۸) از طريق (عبدالله بن مسلمه و عبدالله بن يوسف و قتيبه بن سعيد و معن بن عيسي) روايت کرده اند: «حدثنا مالك عن سمي بن أبي صالح عن أبي هريرة: أن رسول الله ج قال: من اغتسل يوم الجمعة غسل الجنابة وراح فكأنما قدم بدنة، ومن راح في الساعة الثانية فكأنما قرب بقرة، ومن راح في الساعة الثالثة فكانما قرب كبشا، ومن راح في الساعة الرابعة فكأنما قرب دجاجة، ومن راح في الساعة الخامسة فكأنما قرب بيضة، فإذا خرج الامام حضرت الملائكة يستمعون الذكر.» [۱۸۶] (صحيح): مسلم (ش۷۴۴) روايت کرده است: «حدثنا يحيى بن يحيى التميمي حدثنا أبو معاوية عن هشام بن عروة عن أبيه عن عائشة قالت: كان رسول الله صلى الله عليه و سلم إذا اغتسل من الجنابة يبدأ فيغسل يديه ثم يفرغ بيمينه على شماله فيغسل فرجه ثم يتوضأ وضوئه للصلاة ثم يأخذ الماء فيدخل أصابعه في أصول الشعر حتى إذا رأى أن قد استبرأ حفن على رأسه ثلاث حفنات ثم أفاض على سائر جسده ثم غسل رجليه.» [۱۸۷] نک: حصکفی، الدر الختار، ۱/۲۸۴-۲۸۷؛ المختار للفتوی، ۱/۱۱؛ الکوکب الدریة، ۱/۳۷و۳۸؛ الشرح الصغیر؛ ۱/۱۶۶-۱۶۷؛ بدایة المجتهد، ۱/۶۱-۶۵؛ الفقه المنهجی، ۱/۸۸-۸۹؛ المغنی المحتاج، ۱/۷۲-۷۳؛ المهذّب، ۱/۶۱-۶۵؛ ابن قدامه، المغنی، ۱/۱۷۰-۱۷۲؛ مغنی المحتاج، ۱/۷۲و۷۳.

فرائض غسل عبارتند از:

۱- نیّت: شافعیّه، حنابله و مالکیّه نیّت را فرض غسل می‌دانند، به دلیل فرمودۀ پیامبر ج: «إِنَّمَا الأَعْمَال بِالنِّيَّاتِ.» [۱۸۸] «اعمال بر مبنای نیّت می‌باشند.» ولی حنفیّه آن‌را مستحب می‌داند. به نظر می‌رسد بر مبنای حدیث مذکور نیّت فرض غسل باشد و حمام و شنا کردن بدون نیّت غسل نمی‌تواند رفع وجوب غسل کند و با نیّت غسل می‌توانند موجب حصول انجام غسل باشند.

۲- رساندن آب به تمام بدن: بنابر حدیث عائشهل همۀ فقها اتفاق‌نظر دارند که در غسل باید تمام بدن خصوصاً موهای بدن تَر شوند، البته این شستن مربوط به اعضای بیرون بدن در حدّ امکان است و برخی از اعضای بدن همچون داخل شرمگاه و داخل گوش و ... که شستن آن‌ها سخت است ضرورتی بر شستن ندارند.

۳- مَضمَضِه و استِنشاق: حنفیّه و حنابله بر این باورند که شستن داخل دهان (مضمضه) و شستن داخل بینی (استنشاق) به دلیل اینکه حکم ظاهر بدن را دارند و نیز بر مبنای روایت عائشهل که پیامبر ج فرمودند: «الْمَضْمَضَةُ وَالاِسْتِنْشَاقُ مِنَ الْوُضُوءِ الَّذِي لاَ بُدَّ مِنْهُ.» [۱۸۹] «باید در وضو مضمضه و استنشاق باشد.» و نیز پیامبر ج به لقیط بن صبرهس امر به شستن آن‌ها را کرده‌اند [۱۹۰]، حکم به وجوب داده‌اند ولی از دیدگاه مالکیّه و شافعیّه شستن این اعضا که حکم داخل بدن را دارند واجب نیست بلکه مستحب است.

با توجه به روایات مذکور از عائشه و لقیط بن صبرهب شستن داخل دهان (مضمضه) و داخل بینی (استنشاق) در وضو و غسل و اینکه در آیۀ وضو نیامده‌اند، حکم سنّت استنباط می‌شود. [۱۹۱]

۴- کوتاه کردن موهای پُرپُشت: مالکیّه، شافعیّه و حنابله بر این باورند که کوتاه کردن موهای پرپشت واجب نیست بلکه از نظر مالکیّه برای رسیدن آب در صورتی که در شستن، آب به آن‌ها نرسد واجب است که کوتاه شوند. به دلیل روایت أمّ سلمهل که: «قُلْتُ: يَا رَسُول اللَّهِ، إِنِّي امْرَأَةٌ أَشُدُّ ضَفْرَ رَأْسِي فَأَنْقُضُهُ لِغُسْل الْجَنَابَةِ ؟ قَال: لاَ، إِنَّمَا يَكْفِيكِ أَنْ تَحْثِي عَلَى رَأْسِكِ ثَلاَثَ حَثَيَاتٍ، ثُمَّ تُفِيضِينَ عَلَيْكِ الْمَاءَ فَتَطْهُرِينَ.» [۱۹۲] «گفتم: ای پیامبر خدا ج من زنی هستم که موهای سرم بسیار پرپشت است، آیا برای غسل جنابت کوتاهش کنم؟ فرمود: خیر، همین کافیست که سه بار بر سرت (آب) بریزی و همین که به تو آب برسد پاک می‌شوی.»

ولی حنفیّه بر این باورند که اگه آب به کل موها نرسد باید موهایش را کوتاه کند و شافعیّه نیز در این حالت چنین باوری دارند؛ چرا که امام علیس از پیامبر ج روایت می‌کند که فرموده‌اند: «مَنْ تَرَكَ مَوْضِعَ شَعْرَةٍ مِنْ جَنَابَةٍ لَمْ يَغْسِلْهَا فُعِل بِهِ كَذَا وَكَذَا مِنَ النَّارِ.» [۱۹۳] «کسیکه هنگام غسل جنابت حتی یک تار مویش را نشوید، در آتش جهنم معاقب می‌گردد. امام علیس می‌گوید: از این به بعد موهای سرم را می‌تراشیدم. البته به نظر می‌رسد طبق گفتۀ أم سلمهل ضرورتی ندارد که شخص موهایش را کوتاه کند و روایت امام علیس دلالت بر ترک کلی می‌نماید. عمل امام علیس نیز دلالتی بر تبعیّت دقیق از سنّت پیامبر ج می‌باشد.

برخی بر این باورند که برداشتن یا کوتاه کردن موی بدن قبل از غسل جنابت کراهت دارد، در بیان این نکته باید اشاره کرد که هیچ کراهتی در این زمینه وجود ندارد، و برداشتن موهای بدن، قبل یا بعد از غسل صحیح می‌باشد.

۵- پشت سر هم انجام اعمال غسل (مُوالات): حنفیّه، شافعیّه و حنابله بر این باورند که مُوالات سنّت است نه واجب و حنابله از آنجائیکه نیّت را واجب می‌دانند بر این باورند که قبل از خشک شدن باید غسل را به اتمام رساند. مالکیّه موالات را واجب می‌دانند.

۶- دست به بدن کشیدن: فقها اتفاق نظر دارند طبق روایت أم سلمهل دست به بدن کشیدن سنّت است.

[۱۸۸] (صحيح): بخاري (ش۱و۶۶۸۹و۶۹۵۳) / مسلم (ش۵۰۳۶) / ابوداود (ش۲۲۰۳) / نسايي (ش۷۵و۳۴۳۷و۳۷۹۴) / ابن ماجه (ش۴۲۲۷) از طريق (مالک بن انس و سفيان بن عيينه و حماد بن زيد و عبدالوهاب بن عبدالمجيد و سليم بن حيان و ليث بن سعد و يزيد بن هارون) روايت کرده اند: «حدثنا يحيى بن سعيد يقول أخبرني محمّد بن إبراهيم أنه سمع علقمة بن وقاص الليثي يقول سمعت عمر بن الخطاب رضي الله عنه يقول سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول: ... .» [۱۸۹] (منکر): دارقطنی، السنن (ج۱ص۸۴) / بیهقی، السنن الکبری (ش۲۴۲) از طریق (ابوبکر بن ابی داود) روایت کرده‌اند: «ثنا أبو بكر بن أبي داود ثنا الحسين بن علي بن مهران نا عصام بن يوسف نا عبد الله بن المبارك عن بن جريج عن سليمان بن موسى عن الزهري عن عروة عن عائشة أن رسول الله صلى الله عليه و سلم قال: المضمضة والاستنشاق من الوضو الذي لا بد منه.» اما این روایت «منکر» است چرا که عصام بن يوسف بن ميمون بن قدامة البلخي: امام ابن سعد گفته است: «كان عندهم ضعيفاً في الحديث» وامام ابن عدی هم گفته است: «روى أحاديث لايتابع عليها» وامام ابن حبان می‌گوید: «كان صاحب حديث ثبتا في الرواية ربما أخطأ» [ابن حجر، لسان المیزان (ج۴ص۱۶۸)] ودر همین روایت دچار خطا شده وامام دارقطنی گفته است: «تفرد به عصام ووهم فيه؛ الصحيحُ عن ابن جريج عن سليمان بن موسى عن الزهري مرسلاً: من توضأ فليمضمض وليستنشق؛ وكذلك رواه الثوري وهمام ووكيع وعبد الرزاق وابن عيينة وأصحاب ابن جريج وهو الصواب» وهمچنین متن اینها هم اینگونه بوده که: «من توضأ فليمضمض وليستنشق» [رک: دارقطنی، العلل (ج۱۴ص۱۰۶) / بیهقی، السنن الکبری (ش۲۴۲)] [۱۹۰] (صحيح): ابوداود (ش۱۴۴) / ومن طریقه بيهقي، السنن (الکبري (ش۲۴۰) روايت کرده‌اند: «حدثنا محمّد بن يحيى بن فارس (الذهلي) ثنا أبو عاصم ثنا ابن جريج بهذا الحديث (حدثني إسماعيل بن كثير عن عاصم بن لقيط بن صبرة عن أبيه وافد بني المنتفق: أنه أتى ...) قال فيه: إذا توضأت فمضمض» و اين اسناد «صحيح» مي‌باشد. ومتابعه‌اي هم دارد و ابن القطان در کتاب بيان الوهم والإيهام في كتاب الأحكام (ج۵ص۵۹۳) گفته که: ابوبشر دولابي روايت کرده است: «حدثنا محمّد بن بشار حدثنا عبد الرحمن بن مهدي عن سفيان عن أبي هشام (اسماعيل بن کثير) عن عاصم ابن لقيط عن أبيه عن النبي ج قال: إذا توضأت فأبلغ في المضمضة والاستنشاق ما لم تكن صائما» و اين اسناد هم «صحيح» مي‌باشد. وامام ابن القطان هم گفته است: «اسناده صحیحٌ» وامام نووي گفته است: «اسناده حسنٌ» [نووی، خلاصة الأحكام (ش۱۵۱) / ابن القطان، بيان الوهم والإيهام في كتاب الأحكام (ج۵ص۵۹۳)] [۱۹۱] واين امر استحبابي بوده ونه وجوبي چرا که ابوداود (ش۸۶۱) / ترمذي (ش۳۰۲) / بيهقي، السنن الکبري (ش۴۱۴۵) / طبراني، المعجم الکبير (ج۵ص۳۹) / ابن خزيمه (ش۵۴۵) / طياليسي، المسند (ش۱۴۶۹) / بخاري، التاريخ الکبير (ج۸ص۲۹۷) / ابن اثير، اسد الغابه (ص۳۶۶) / ابونعيم، معرفة الصحابه (ش۲۷۱۴) از طريق (اسماعيل بن جعفر و سعيد بن ابي هلال) روايت کرده اند: «نا يحيى بن علي بن يحيى بن خلاد ابن رافع الزرقي عن أبيه عن جده عن رفاعة بن رافع: أن رسول الله صلى الله عليه و سلم قال ... إذا قمت إلى الصلاة فتوضأ كما أمرك الله.» و رجالش همه مشهور هستند جز يحيي بن علي بن يحيي بن خلاد که: امام ابن حبان وي را در «ثقات» آورده وهمچنين گفته که: «متقنٌ» [ابن حبان، ثقات (ج۷ص۶۱۲) و مشاهير علماء الامصار (ج۱ص۱۳۹)] لذا اسنادش «صحيح» است. و در اينجا مي‌بينيم که پيامبر ج به فردي که وضو و نمازخواندن را نمي‌دانست، اينگونه فرمود: آنطور که خداوند در قرآن فرموده وضو بگير؛ و در قرآن فقط شستن صورت و دستها و پاها و مسح سر آمده لذا ساير اوامري که پيامبر جدر وضو به ما امر نموده اند حمل بر استحباب مي‌گردد؛ چرا که ايشان ج در محل تعليم بودند و اين قرينه‌ي واضحي بر عدم وجوب اوامر پيامبر ج، به افعالي است که داخل وضو به ما امر کرده‌اند. لذا مضمضمه واستنشاق مستحب است؛ چرا که در آیه نیامده است؛ ودیدیم که رسول الله ج مردم را در امر وضوء به قرآن ارشاد فرموده‌اند: «فتوضأ كما أمرك الله.» [۱۹۲] (صحيح): مسلم (ش۷۷۰) روايت کرده است: «حدثنا أبو بكر بن أبي شيبة وعمرو الناقد وإسحاق بن إبراهيم وابن أبي عمر كلهم عن ابن عيينة قال إسحاق أخبرنا سفيان عن أيوب بن موسى عن سعيد بن أبي سعيد المقبري عن عبدالله بن رافع مولى أم سلمة عن أم سلمة قالت قلت: يا رسول الله إني امرأة أشد ضفر رأسي فأنقضه لغسل الجنابة؟ قال لا! إنما يكفيك أن تحثي على رأسك ثلاث حثيات ثم تفيضين عليك الماء فتطهرين.» [۱۹۳] (صحیح): ابوداود (ش۲۴۹) / ابن ماجه (ش۵۹۹) / بيهقي، السنن الکبري (ش۱۱۱۶و۸۵۹) / ضياء المقدسي، الاحاديث المختاره (ش۴۵۱و۴۵۲و۴۵۳) / دارمي، السنن (ش۷۵۱) / احمد، المسند (ش۷۲۷و۷۹۴و۱۱۲۱) / ابن عبدالبر، التمهيد (ج۲۲ص۹۹) / ابن عدي، الکامل (ج۵ص۳۶۴) / طبرانی، المعجم الصغير (ش۹۸۷) والمعجم الاوسط (ج۷ص۱۲۰) / ابونعيم، حلية الاوّلياء (ج۴ص۲۰۰) / طياليسي، المسند (ش۱۷۰) / ابن ابي شيبه، المصنف (ج۱ص۱۲۳) / طبري، تهذيب الآثار (ش۱۶۹۴و۱۶۹۳) / بزار (ش۸۱۳) / بزار (ش۸۱۳) از طريق (حماد بن سلمه وعبد العزيز بن أبى رواد المكى) روايت کرده‌اند: «أخبرنا عطاء بن السائب عن زاذان عن علي: أن رسول الله صلى الله عليه و سلم قال: من ترك موضع شعرة من جنابة لم يغسلها فعل به كذا وكذا من النار. قال علي فمن ثم عاديت رأسي ثلاثا وكان يجز شعره.» ورجال ابوداود «رجال صحيح» مي‌باشد وعطاء بن سائب ثقة بوده اما در اواخر عمر دچار اختلاط گرديده است لذا احاديث قدما از وي صحيح و احاديث متأخرين از وي ضعيف مي‌باشد. و حماد بن سلمه در نزد جمهور قبل از اختلاط از وي شنيده لذا روايتش صحيح است. [سيوطي، تدريب الراوي (ج۲ص۳۷۲)]. همچنين امام شعبه هم که قبل از اختلاطِ عطاء بن سائب از وي روايت کرده [سيوطي، تدريب الراوي (ج۲ص۳۷۲)] این حديث را هم از عطاء بن سائب نقل کرده وامام ابوالحسين محمّد بن مظفر بغدادي در احاديث شعبه (ش۲۴) روايت کرده است: «حدثنا يحيى بن محمّد بن صاعد ثنا علي بن سهل بن المغيرة و عيسى بن جعفر الوراق قالا ثنا عفان بن مسلم قال ثنا حماد بن سلمة وشعبة قالا أنبأ عطاء بن السائب عن زاذان أن عليا عليه السلام قال سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول: من ترك موضع شعرة من جسده من جنابة لم يصبها الماء فعل به كذا وكذا من النار. قال علي فمن ثم عاديت رأسي.» ابوالحسين محمّد بن مظفر بن موسي الحافظ البغدادي: «امام حافظ وثقة ومأمون» مي‌باشد [رک: ذهبي، سير اعلام النبلاء (ج۱۶ص۴۱۸)]. يحيى بن محمّد بن صاعد بن کاتب: «امام حافظ وثقة وثبت» مي‌باشد [رک: ذهبي، سير اعلام النبلاء (ج۱۴ص۵۰۱)]. على بن سهل بن المغيرة البزاز: «ثقة» مي‌باشد [رک: ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۷ص۳۲۹) وتقريب التهذيب (ش۴۷۴۲) / ذهبي، سير اعلام النبلاء (ج۱۳ص۱۶۰)] . عيسى بن جعفر أبو موسى الوراق: امام ذهبي هم مي‌گويد: «الامام الحجة الورع الغازي فارس الاسلام.» وامام ابوالحسين احمد بن جعفر بن محمّد بن منادي مي‌گويد: «كان أبو موسى عيسى بن جعفر الوراق: من أفاضل الناس وشجعان المجاهدين مع ورع وعقل ومعرفة وحديث كثير عال وصدق وفضل.» وامام ابن حبان هم وي را در «ثقات» آورده است [خطيب بغدادي، تاريخ بغداد (ج۱۱ص۱۶۸) / ذهبي، سير اعلام النبلاء (ج۱۳ص۱۴۴) / ابن حبان، الثقات (ج۸ص۴۹۶)]. و ساير رجالش «رجال صحيح» بوده لذا اين اسناد هم «صحيح» مي‌باشد. وامام ابن حجر هم گفته است: «اسناده صحیحٌ» وامام طبری هم گفته است: «هذا خبرٌ صحیحٌ سنده» وامام قرطبی هم گفته است: «حدیثٌ صحیحٌ» [ابن حجر، تلخیص الحبیر (ج۱ص۳۸۲) / ابن الملقن، تحفة المحتاج إلى أدلة المنهاج (ش۱۰۳) / طبری، تهذیب الآثار (ج۳ص۲۷۷)]

مستحبّات غسل:

۱- گفتن "بسم الله" در اوّل غسل: اکثر فقها آن‌را مستحب می‌دانند جز حنابله که آن‌را واجب می‌دانند به دلیل فرمودۀ پیامبر اکرم ج که فرموده‌اند: «تَوَضَّئُوا بِسْمِ اللَّه.» [۱۹۴] «با نام خداوند وضو بگیرید.» و غسل را بر وضو قیاس کرده‌اند.

۲- بنا بر حدیثی که از أمّ سلمهل روایت شد شستن دست‌ها تا مچ قبل هر شستن بدن از مستحبات غسل می‌باشد. و در روایت میمونه دو یا سه بار شستن روایت شده است.

۳- پاک کردن منی و ودی از بدن: بنابر اتفاق فقها از مستحبات می‌باشد.

۴- وضو گرفتن: بنابر حدیث عائشهل پیامبر ج بعد از شستن دست‌هایش وضو گرفتن که این از مستحبات غسل می‌باشد.

۵- آغاز شستن از راست بدن: شروع از راست بدن و از راست آغاز کردن از مستحبات شریعت می‌باشد. عائشهل روایت می‌کند: «كَانَ رَسُول اللَّهِ ج إِذَا اغْتَسَل مِنَ الْجَنَابَةِ دَعَا بِشَيْءٍ نَحْوَ الْحِلاَبِ ، فَأَخَذَ بِكَفِّهِ ، ثُمَّ بَدَأَ بِشِقِّ رَأْسِهِ الأَيْمَنِ ثُمَّ الأَيْسَرِ.» [۱۹۵] «هرگاه رَسُول اللَّه جغسل جنابت می‌نمود، ظرف محلاب [۱۹۶] مانندی را می‌طلبید و از آن با دست، آب بر می‌داشت. ابتدا سمت راست بدن خود، و سپس سمت چپ آن‌را می‌شست. و در پایان، با دست‌هایش بر فرق سر خود، آب می‌ریخت.»

۶- سه بار شستن: شافعیّه، حنفیّه و حنابله بنا بر حدیث أمّ سلمه بر این باورند که سه بار شستن کل بدن مندوب است و مالکیّه فقط شستن سر را سه بار مندوب می‌دانند. [۱۹۷] و آن‌را بر وضو قیاس کرده‌اند. اما در هیچ روایتی نیامده که پیامبر جدر غسل سه بار بدنش را شسته باشد. [۱۹۸]

البته در اینجا بیان چند نکته لازم می‌نماید:

اوّل: طبق نظر جمهور بجز ظاهریه فقها در صورتی که شخصی جُنُب باشد با انجام یک غسل به شرط آنکه نیّت انجام هر دو غسل (غسل جنابت و غسل جمعه) را نماید کفایت می‌کند و هر دو غسل را بجا آورده است ولی اگر فقط نیّت غسل جمعه را نماید، غسل جنابت را بجا نیاورده است. [۱۹۹]

دوّم: در صورتی که شخصی غسل جنابت نماید و یا غسل جمعه را بجا آورد به شرط آنکه نیّت انجام هر دو (یعنی؛ نیّت رفع حدث اکبر و حدث اصغر) را نماید، کفایت می‌کند؛ زیرا خداوند می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا قُمۡتُمۡ إِلَى ٱلصَّلَوٰةِ فَٱغۡسِلُواْ وُجُوهَكُمۡ وَأَيۡدِيَكُمۡ إِلَى ٱلۡمَرَافِقِ وَٱمۡسَحُواْ بِرُءُوسِكُمۡ وَأَرۡجُلَكُمۡ إِلَى ٱلۡكَعۡبَيۡنِۚ وَإِن كُنتُمۡ جُنُبٗا فَٱطَّهَّرُواْۚ[المائدة: ۶] «ای مؤمنان! هنگامی که برای نماز بپاخاستید (و وضو نداشتید)، صورت‌ها و دست‌های خود را همراه با آرنج‌ها بشوئید، و سرهای خود را مسح کنید، و پاهای خود را همراه با قوزک‌های آن‌ها بشوئید. و اگر جنب بودید (و خواستید نماز بخوانید، همۀ بدن) خود را بشوئید.» در این آیه ﴿فَٱطَّهَّرُواْ (خود را بشویید) مراد غسل جنابت است که خداوند به کسانی که جنب باشند و بخواهند نماز بخوانند امر به غسل کردن می‌نماید، پس اگر جنب به نیّت پاک شدن خود را شست می‌تواند نماز بخواند، یعنی؛ هر دو حدثش زائل گشته است. و از آنجائیکه طبق فرموده پیامبر اکرم ج غسل جمعه با غسل جنابت حاصل می‌گردد پس انجام آن‌ها، رفع حدث اصغر نیز می‌نماید. [۲۰۰] و نیز شخص می‌تواند همزمان نیّت انجام غسل جنابت و جمعه و وضو را بنماید که همه با انجام یک غسل حاصل می‌گردند.

سوّم: در صورتی که شخص بعد از غسل، نواقض وضو بر وی وارد شود فقط لازم است که تجدید وضو کند؛ زیرا هدف و مقصد اصلی از غسل وی که نظافتش می‌باشد حاصل گشته و نواقض وضو همانگونه که تأثیری بر غسل جنابت ندارند بر غسل جمعه نیز که مانند غسل وضو می‌باشد، تأثیر ندارند. و همچنین اگر بعد از انجام غسل جمعه، غسل جنابت بر وی واجب شود دیگر نیاز به تکرار غسل جمعه ندارد. [۲۰۱]

چهارم: اگر شخص از استفاده از آب عاجز باشد یا آب کافی برای غسل نداشته باشد و یا زخمی بر غیر اعضای وضو دارد و نمی‌تواند شستشوی آن اعضا را نماید، می‌تواند همانند دیگر غسل‌ها با تیمم غسل جمعه را بجا آورد. [۲۰۲]

[۱۹۴] (صحیح): احمد، المسند (ش۱۲۷۱۷) / نسایی (ش۷۸) / ابویعلی، المسند (ش۳۰۳۶) / دارقطنی، السنن (ج۱ص۷۱) / ابن عبدالبر، التمهید (ج۱ص۲۱۹) / ابن حبان (ش۶۵۴۴) / ابن السنی، عمل اليوم والليلة (ش۲۷) / بیهقی، السنن الکبری (ش۱۹۴) والسنن الصغری (ج۱ص۴۵) / ابن خزیمه (ش۱۴۴) / ابن مندة، التوحید (ش۱۹۴) / اصفهانی، دلائل النبوة (ش۲۹۳) / ابن عبدالبر، التمهید (ج۱ص۲۱۹) از طریق (إسحاق بن إبراهيم وأحمد بن منصور ومحمّد بن مهدي وسلمة بن شبيب) روایت کرده‌اند: «أنبأنا عبد الرزاق قال حدثنا معمر عن ثابت وقتادة عن أنس قال طلب بعض أصحاب النبي صلى الله عليه و سلم وضوا فقال رسول الله صلى الله عليه و سلم: هل مع أحد منكم ماء فوضع يده في الماء ويقول توضؤوا بسم الله فرأيت الماء يخرج من بين أصابعه حتى توضؤوا من عند آخرهم قال ثابت قلت لأنس كم تراهم قال نحوا من سبعين.» ورجال احمد «رجال صحیحین» بوده واسنادش هم «صحیح» است. وامام ابن الملقن هم گفته است: «حدیثٌ صحیحٌ» وامام نووی هم گفته است: «اسناده جیدٌ» وامام ابن القیم هم گفته است: «ثبت هذا الحدیث» [ابن القیم، زاد المعاد (ج۲ص۳۵۳) / ابن الملقن، البدر المنیر (ج۲ص۹۰) / نووی، المجموع (ج۱ص۳۴۴)] [۱۹۵] (صحیح): بخاری (ش۲۵۸) / مسلم (ش۷۵۱) / ابوداود (ش۲۴۰) / نسایی (ش۴۲۴) از طریق (محمّد بن المثنى العنزى) روایت کرده‌اند: «حدثنا محمّد بن المثنى قال حدثنا أبو عاصم عن حنظلة عن القاسم عن عائشة قالت ... .» [۱۹۶] ظرفي است كه در آن شتر را مي‌دوشند. [۱۹۷] برخی از فقها سنت‌های دیگری را برای غسل بیان می‌کنند. از جمله حنفیّه: آداب و سنت‌های وضو جز ترتیب و دعا را از سنت‌های غسل می‌دانند. در حین غسل صحبت نکند و در مکانی غسل نماید که کسی وی را نبیند و بعد از آن دو رکعت نماز وضو بخواند. و سنت‌های دیگر غسل از نظر شافعیّه: حفظ نیت غسل تا آخر غسل، در آب راکد غسل نکند حتی زیاد باشد، غسل را بعد از ادرار انجام دهد تا شاید اگر منی در بدن داشته خارج گردد، رو به قبله غسل کند از کسی کمک نخواهد و با انگشتان دستش فاصله انگشتان دست و پا را پاک نماید. و در آخر "أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ ، وَأَشْهَدُ أَنَّ محمّدا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ" بگوید. و مالکیّه مسخ سوراخ داخل گوش و حنابله قبل از آب ریختن تخلیل ریشه موهای بدن و ریش را از مندوبات می‌دانند. [۱۹۸] مسلم (ش۷۷۰) / نسايي (ش۲۴۱) / ابن ماجه (ش۶۰۳) از طريق (ابن ابي شيبه و سليمان بن منصور و عمرو بن ناقد و اسحاق بن ابراهيم و ابن ابي عمر) روايت کرده اند: «حدثنا سفيان بن عيينة عن أيوب بن موسى عن سعيد بن أبي المقبري عن عبد الله بن رافع عن أم سلمة قالت: قلت يا رسول الله إني امرأة أشد ضفر رأسي فأنقضه لغسل الجنابة؟ فقال: إنما يكفيك أن تحثي عليه ثلاث حثيات من ماء ثم تفيضي عليك من الماء فتطهرين.» ومي‌بينيم كه ايشان ج امر كردند که روی سر سه مشت آب ریخته شود؛ چرا که با یک مشت خیس نمی‌شود ولی روی بدن یکبار آب ریخته شود و همه‌ی بدن را بگیرد کافی است. [۱۹۹] نووی، المجموع، ۴/۳۶۵؛ ابن قدامه، المغنی، ۲/۹۹؛ ابن حزم؛ المحلّی؛ ۲/۴۵؛ سید سالم، صحیح فقه السنة، ۱/۵۷۵. [۲۰۰] همچنین این فرموده خداوندأ نیز این حکم را تأیید می‌کند که: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَقۡرَبُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَأَنتُمۡ سُكَٰرَىٰ حَتَّىٰ تَعۡلَمُواْ مَا تَقُولُونَ وَلَا جُنُبًا إِلَّا عَابِرِي سَبِيلٍ حَتَّىٰ تَغۡتَسِلُواْۚ[النساء: ۴۳] «اي كساني كه ايمان آورده‌ايد ! در حالي كه مست هستيد به نماز نايستيد تا آن گاه كه مي‌دانيد چه مي‌گوئيد، و به نماز نايستيد در حالي كه جنب هستيد تا آن گاه كه غسل مي‌كنيد» خداوند غسل جنابت را مانع نماز دانسته پس اگر کسی به نیّت رفع حدث اکبر و اصغر غسل کند، نمازش صحیح خواهد بود. نک: ابن قدامه، شرح عمدة الفقه، ۱/۱۳۷؛ سید سالم، صحیح فقه السنة، ۱/۵۷۹. [۲۰۱] ابن قدامه، المغنی، ۲/۹۹؛ سید سالم، صحیح فقه السنة، ۱/۵۷۹؛ محمّد زحیلی، المعتمد فی الفقه الشافعی، ۱/۵۲۵. [۲۰۲] شربینی، مغنی المحتاج، ۱/۲۹۰؛ شیرازی، المهذّب، ۱/۳۷۱؛ نووی، المجموع، ۴/۴۰۴؛ محمّد زحیلی، المعتمد فی الفقه الشافعی، ۱/۵۲۵.

(۱-۴-۷) پوشیدن بهترین لباس خصوصاً لباس سفید

پوشیدن بهترین لباسی که انسان دارد از سنن روز جمعه می‌باشد. اکثر علما بر این باورند که پوشیدن لباس زیبا و تمیز سنّتی است برای کسانی که به نماز جمعه می‌روند.

عبدالله ‌بن عمرو بن عاصب از رسول الله ج روایت کرده است: «مَنِ اغْتَسَلَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ وَمَسَّ مِنْ طِيبِ امْرَأَتِهِ - إِنْ كَانَ لَهَا - وَلَبِسَ مِنْ صَالِحِ ثِيَابِهِ ثُمَّ لَمْ يَتَخَطَّ رِقَابَ النَّاسِ وَلَمْ يَلْغُ عِنْدَ الْمَوْعِظَةِ كَانَتْ كَفَّارَةً لِمَا بَيْنَهُمَا وَمَنْ لَغَا وَتَخَطَّى رِقَابَ النَّاسِ كَانَتْ لَهُ ظُهْرًا.» [۲۰۳] «هر کس روز جمعه غسل کند و (اگر خودش هم عطر نداشت) از عطر همسرش استفاده کند -البته اگر وی عطر داشت- و بهترین لباسش را بپوشد و سپس (وقتی وارد مسجد شد) بر شانۀ مردم قدم بر ندارد و در موقع موعظه کلام لغو نگوید، (این عملکردش) کفارۀ (گناهانش) بین جمعه‌اش (وجمعۀ دیگر) خواهد شد و هر کس کلام لغو گوید و بر شانۀ مردم قدم بردارد برای وی فقط (ثواب) نماز ظهر خواهد بود.»

بهترین رنگ لباسی که پیامبر ج به آن اشاره فرموده‌اند لباس سفید است که جدای از روز جمعه در هر موقع و زمانی حتّی در مواقع تعزیه پوشیدن آن سنّت است. عبدالله ‌بن عباسب روایت کرده که پیامبر ج فرمودند: «الْبَسُوا مِنْ ثِيَابِكُمُ الْبَيَاضَ فَإِنَّهَا مِنْ خَيْرِ ثِيَابِكُمْ وَكَفِّنُوا فِيهَا مَوْتَاكُمْ وَإِنَّ خَيْرَ أَكْحَالِكُمُ الإِثْمِدُ يَجْلُو الْبَصَرَ وَيُنْبِتُ الشَّعْرَ.» [۲۰۴] «لباس سفید بپوشید؛ چرا که از بهترینِ لباس‌های شماست و مُردگانتان را با (پارچۀ) سفید کفن کنید و بهترین سرمۀ چشم، سنگ سرمه (آنتیموان) است که چشم را جلا داده و باعث رشد مو(ی مژه‌ها) می‌شود.» و نیز سمره ‌بن جندبس روایت می‌کند که پیامبر ج فرمودند: «الْبَسُوا الثِّيَابَ الْبِيضَ فَإِنَّهَا أَطْيَبُ وَأَطْهَرُ.» [۲۰۵] «لباس سفید بپوشید که آن پاکتر و زیباتر است.»

هدف از این آراستگی و تمیزی جدای از حفظ حقوق دیگران در مسجد می‌باشد که با بوی بد و کریه و نیز قیافه‌ای ژولیده مایۀ آزار دیگران نشود بلکه باعث سلامتی خود انسان و حفظ بهداشت جسم و روان وی نیز می‌باشد.

داشتن بوی بد مانند بوی بد و کریه جسم و لباس و بوی سیر و پیاز و ... دلیلی هستند که شریعت ورود به مسجد را در روز جمعه و دیگر روزها ممنوع دانسته است؛ زیرا باعث آزار نمازگزاران می‌شود. پیامبر خدا ج فرموده‌اند که: «مَنْ أَكَلَ مِنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ يَعْنِي الثُّومَ فَلَا يَقْرَبَنَّ مَسْجِدَنَا.» [۲۰۶] «هر کس از این درخت یعنی؛ سیر بخورد به هیچ وجه به مسجد ما نزدیک نشود.» و در روایتی دیگر آمده: «... فَلَا يَقْرَبَنَّ مَسْجِدَنَا، ، الْمَلاَئِكَةَ تَتَأَذَّى مِمَّا يَتَأَذَّى مِنْهُ بَنُو آدَمَ.» [۲۰۷] « ... (با خوردن سیر) به مساجد نزدیک نشوید؛ چرا که ملائکه اذیت می‌شوند از هر آنچه فرزندان آدم اذیت می‌شوند.»

[۲۰۳] (صحیح): ابوداود (ش۳۴۷) / بیهقی، السنن الکبری (ش۶۰۹۸) / ابن خزیمه (ش۱۸۱۰) / حديث أبي الفضل الزهري (ش۴۹۹) / اصفهانی قوام السنة، الترغیب والترهیب (ش۹۴۹) از طریق (ابن أبى عقيل ومحمّد بن سلمة والربیع بن سلیمان وابراهیم بن منقذ) روایت کرده‌اند: «حدثنا عبدالله بن وهب أخبرنى أسامة ابن زيد عن عمرو بن شعيب عن أبيه عن عبد الله بن عمرو بن العاص عن النبى ج أنه قال: من اغتسل يوم الجمعة ومس من طيب امرأته - إن كان لها - ولبس من صالح ثيابه ثم لم يتخط رقاب الناس ولم يلغ عند الموعظة كانت كفارة لما بينهما ومن لغا وتخطى رقاب الناس كانت له ظهرا.» رجال ابوداود «ثقة» ومترجم در تهذیب هستند فقط أسامة بن زيد: امام يحيي بن معين مي‌گويد: «ثقةٌ صالحٌ حجةٌ» و امام علي بن مديني مي‌گويد: «عندنا ثقهٌ» وامام عجلي مي‌گويد: «ثقةٌ» و امام يعقوب بن سفيان فسوي هم گفته است: «هو عند أهل المدينة وأصحابنا ثقة مأمونٌ» وامام ابن عدي مي‌گويد: «ليس بحديثه بأس» وامام ابوحاتم مي‌گويد: «يكتب حديثه و لايحتج به» و امام ذهبي هم گفته است: «صدوقٌ قوي الحديث و الظاهر أنه ثقةٌ» وامام نسايي گفته است: «ليس بالقوى» البته امام نسايي گفته است: «قولنا (ليس بالقوي): ليس بجرح مفسد» لذا نزد امام نسايي حداقل «حسن الحديث» است و امام ابن حجر هم گفته است: «صدوقٌ يهم» و امام عبدالله بن نمير گفته است: «مدنيٌ مشهورٌ» وامام ابن حبان هم وي را در «ثقات» آورده و گفته است: «يخطيء» وامام احمد گفته است: «ليس بشيء» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱ص۲۰۸) و تقريب التهذيب (ش۳۱۷) / ذهبي، الموقظه (ص۱۹) و ذكر أسماء من تكلم فيه وهو موثق (ش۲۶) / علي بن مديني، سؤالات محمّد بن عثمان بن أبي شيبة (ش۱۰۳) / فسوي، المعرفة و التاريخ (ج۳ص۴۳)] پس «ثقة» بوده واگر چه اندکي خطا دارد لذا امام هيثمي هم گفته است: «هو من رجال الصحيح وفيه ضعف» [هيثمي، مجمع الزوائد (ج۴ص۳۷۴)] همچنین بايد اشاره کنيم که بعضي از علما در سماع شعيب از جدش اختلاف دارند لذا اين اسناد را در درجه «حسن» قرار مي‌دهند وامام حاکم نيشابوري گفته است: «لا أعلم خلافاً في عدالة عمرو بن شعيب؛ إنما اختلفوا في سماع أبيه من جده» وامام ترمذي هم گفته است: «من تكلم في حدیث عمرو بن شعيب إنما ضعفه لأنه يحدث عن صحيفة جده كأنهم رأوا أنه لم يسمع هذه الأحاديث من جده» لكن امامان ابن حجر و ابن الملقن در تهذيب التهذيب و البدر المينر رواياتي را دال بر صحّت سماع پدرش از جدش مي‌آورند که با اثباتش اين اسناد «صحيح» مي‌گردد؛ وامامان بخاري و علي بن مديني و احمد بن حنبل و اسحاق بن راهويه و دارقطني و ابن حجر و بيهقي و ابوعبيد السلام و يعقوب بن شيبه و حاکم نيشابوري و ابوبکر نيشابوري و محيي الدين نووي هم «سماعش» را تأييد نموده اند. وامام اسحاق بن راهويه گفته است: «(عمرو بن شعيب عن أبيه عن جده) إذا كان الراوي عن عمرو بن شعيب ثقةً فهو كأيوب عن نافع عن ابن عمر». و امام يعقوب بن شيبه هم گفته است: «ما رأيت أحدا من أصحابنا ممن ينظر في الحديث وينتقي الرجال يقول في عمرو بن شعيب شيئاً، وحديثه صحيحٌ وهو ثقةٌ ثبتٌ والأحاديث التي أنكروا من حديثه إنما هي لقوم ضعفاء رووها عنه وما روى عنه الثقات فصحيحٌ» و امام بخاري هم گفته است: «رأيت أحمد بن حنبل وعلي بن المديني وإسحاق بن راهويه يحتجون بحديث عمرو بن شعيب عن أبيه عن جده. قال البخاري: من الناس بعدهم؟» وامام يحيي بن معين سماعش را قبول ندارد و مي‌گويد که از روي کتاب و صحيفه‌ي جدش بوده است ليکن مي‌گويد: «احاديثُه صحاحٌ» ودر واقع امام يحيي بن معين آن را به صورت وجاده ي صحيح مي‌پذيرد که يکي از طرق تحمل حديث مي‌باشد پس در هر صورت نزد امام يحيي بن معين رواياتش صحيح ومقبول است [رک: ترمذي (ش۳۲۲) / بخاري، التاريخ الکبير (ج۴ص۲۱۸) / ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۸ص۴۸) / تقريب التهذيب (ش۲۸۰۶) / بيهقي، السنن الکبر (ج۵ص۱۶۷ش۱۰۰۶۵) / حاكم، المستدرک (ش۲۲۹۸و۲۳۷۵) / ابن الملقن، البدر المنير (ج۲ص۱۵۴) / نووي، تهذيب الأسماء واللغات (ص۳۴۶و۵۳۴)] لذا اسناد رواياتش «صحيح» است. وامام نووی گفته است: «اسناده حسنٌ» [نووی، خلاصة الاحکام (ش۲۷۵۶)] [۲۰۴] (صحیح): ابوداود (ش۳۸۸۰و۴۰۶۳) / احمد، المسند (ش۳۸۷۸) ازطریق (احمد بن یونس) روایت کرده است: «حدثنا زهير (بن معاویة) حدثنا عبد الله بن عثمان بن خثيم عن سعيد بن جبير عن ابن عباس قال قال رسول الله (صلى الله عليه وسلم): البسوا من ثيابكم البياض فإنها من خير ثيابكم وكفنوا فيها موتاكم.» وزهیربن معاویة هم متابعه شده واحمد، المسند (ش۲۲۱۹و۲۴۷۹و۳۴۲۶) / ترمذی (ش۹۹۴) / ابن ماجه (ش۱۴۷۲و۳۵۶۶) / بیهقی، السنن الکبری (ش۹۲۱۷) وشعب الایمان (ش۶۳۱۸) / ضیاء المقدسی، الاحادیث المختاره (ج۱۰ص۱۹۷-۲۰۰) / حاکم، المستدرک (ش۷۳۷۸و۱۳۰۸) / طبرانی، المعجم الاوسط (ج۴ص۷) والمعجم الصغیر (ج۱ص۲۳۸) والمعجم الکبیر (ج۱۲ص۶۴-۶۶) / ابن حبان (ش۵۴۲۳) / بزار (ش۵۰۹۲-۵۰۹۳) / حمیدی، المسند (ش۵۲۰) / شافعی، المسند (ش۱۵۷۶) / شهاب القضاعی، المسند (ش۱۲۵۳) / ابن ابی شیبه، المصنف (ج۳ص۱۵۲) / عبدالرزاق، المصنف (ج۳ص۴۲۹) / ابونعیم، اخبار اصفهان (ج۱ص۳۷۵) / ابن المقری، المعجم (ش۸۲۲) / ابن شاهین، ناسخ الحديث ومنسوخه (ش۵۹۶و۵۹۵) / خطیب بغدادی، المتفق والمفترق (ج۲ص۱۲۷) / ابن شاهین، ناسخ الحدیث ومنسوخه (۵۹۵) / ابوطاهر السلفی، الطیوریات (ش۹۴۹) / بغوی، شرح السنة (ج۵ص۳۱۴) / ابن العدیم، بغية الطلب في تاريخ حلب (ج۳ص۹۴) از طریق (عبدالله بن رجاء وبشر بن المفضل ویحیی بن سلیم وسفيان الثوري وزائدة بن قدامة و عبدالرحمن بن عبدالله المسعودی و روح بن القاسم ومعمر بن راشد وحماد بن سلمه و ابوعوانه و داود بن عبدالرحمن وشجاع بن الولید و وهیب بن خالد) روایت کرده‌اند: «عن عبد الله بن عثمان بن خثيم ....» و عبدالله بن عثمان بن خثيم هم متابعه شده وطبرانی، المعجم الکبیر (ج۱۲ص۴۵) ازطریق (حکیم بن جبیر وعثمان بن حکیم) روایت کرده‌اند: «حدثنا يعقوب بن غيلان العماني ثنا أبو كريب ثنا أحمد بن يونس عن أبي بكر عياش عن نصير بن أبي الأشعث عن حكيم بن جبير عن سعيد بن جبير ... .» و رجال ابوداود «رجال صحیحین» بوده جز عبدالله بن عثمان بن خثيم که «رجال صحیح مسلم» می‌باشد واسنادش هم «صحیح» است. وامام ترمذی هم گفته است: «حدیثٌ حسنٌ صحیحٌ» وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «هذا حدیثٌ صحیح الاسناد ولم یخرجاه» وامامان ذهبی وابن القطان وابن الملقن وابن حبان ونووی هم گفته‌اند: «حدیثٌ صحیحٌ» [ترمذی (ش۹۹۴) / حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۷۳۷۸) / ابن الملقن، البدر المنیر (ج۴ص۶۷۲و۶۷۲) وتحفة المحتاج إلى أدلة المنهاج (ج۱ص۵۹۰) / نووی، المجموع (ج۷ص۲۱۵)] [۲۰۵] (صحیح): احمد، المسند (ش۲۰۱۸۵) / بیهقی، السنن الکبری (ش۶۳۱۹و۶۹۳۸) / ابونعیم، اخبار اصبهان (ش۱۱۸۰) از طریق (جعفر بن عون وفضل بن الدکین ویزید بن هارون و بكر بن بكار) روایت کرده‌اند: «أخبرنا (عبد الرحمن) المسعودى عن حبيب بن أبى ثابت والحكم بن العتیبه عن ميمون بن أبى شبيب عن سمرة بن جندب قال قال رسول الله (صلى الله عليه وسلم): البسوا الثياب البياض فإنها أطيب وأطهر وكفنوا فيها موتاكم.» وعبد الرحمن مسعودی هم متابعه شده وعبدالرزاق، المصنف (ج۳ص۴۲۹) / احمد، المسند (ش۲۰۱۵۴) / حاکم، المستدرک (ش۷۳۷۹و۱۳۰۹) / طبرانی، المعجم الاوسط (ج۴ص۱۸۲) والمعجم الکبیر (ج۷ص۱۸۱و۱۸۰) / ابونعیم، حلیة الاولیاء (ج۴ص۳۷۸) / ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج۴ص۱۹۸) / ابن ابی شیبه، المصنف (ج۳ص۱۵۲) / ابن سعد، الطبقات الکبری (ج۱ص۳۴۷) / عبدالرزاق، المصنف (ج۳ص۴۲۸) / طیالسی، المسند (ش۹۳۶) / التاسع من فوائد البختري (ش۳۴) / خطیب بغدادی، الجامع لاخلاق الراوی (ش۸۸۱) / جزء بيبي بنت عبد الصمد الهروية (ش۴۷) / أمالي أبي إٍسحاق لإبراهيم بن عبد الصمد (ش۱۰۱) / بغوی، شرح السنة (ج۱۲ص۱۸) / ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج۴ص۱۹۸) / ابن حیان، طبقات المحدثین (ج۳ص۶۰۶) / نسایی، السنن الکبری (ش۹۵۶۴) از طریق (حمزة الزيات وسفيان الثوری وقیس بن الربیع ومقاتل) روایت کرده‌اند: «عن حبيب بن أبي ثابت عن ميمون بن أبي شبيب ... .» ومیمون بن شبیب هم متابعه شده وابن الجارود، المنتقی (ش۵۲۳) / رویانی، المسند (ش۷۹۵) / حاکم، المستدرک (ش۷۳۷۵) از طریق (ابوقلابة وابوالمهلب) روایت کرده‌اند: «عن سمرة بن جندب ... .» ورجال احمد، المسند (ش۲۰۱۸۵) «رجال صحیح» بوده واسنادش هم «صحیح» است. باید اشاره کنیم که عبد الرحمن بن عبد الله بن المسعودي در اواخر عمر دچار «اختلاط» گردیده است؛ اما (جعفر بن عون وفضل بن الدکین) قبل از اختلاط از وی روایت کرده‌اند [سیوطی، تدریب الراوی (ج۲ص۳۷۵)] لذا این روایتش صحیح است. وهرچند که حبیب بن ابی ثابت «مدلس» است [ابن حجر، تعریف اهل التقدیس بمراتب الموصوفین بالتدلیس (ش۶۸)] اما الحکم بن العتیبه وی را متابعه نموده است. وامام ابن الملقن گفته است: «حدیثٌ صحیحٌ» وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «هذا حديثٌ صحيحٌ على شرط الشيخين ولم يخرجاه» وامام ترمذی هم گفته است: «حدیثٌ حسنٌ صحیحٌ» وامام ذهبی هم گفته است: «علی شرط البخاری ومسلم» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۷۳۷۹) / ابن الملقن، البدر المنیر (ج۴ص۶۷۲)]. [۲۰۶] (صحیح): بخاری (ش۸۵۳) / مسلم (ش۱۲۷۶) از طریق (محمّد بن المثنى وزهير بن حرب ومسدد بن سرهد) روایت کرده‌اند: «حدثنا يحيى عن عبيد الله قال حدثني نافع عن ابن عمر رضي الله عنهما أن النبي صلى الله عليه وسلم قال في غزوة خيبر: من أكل من هذه الشجرة يعني الثوم فلا يقربن مسجدنا.» [۲۰۷] (صحیح): مسلم (ش۱۲۸۲و۱۲۸۳) / نسایی (ش۷۰۷) / ابن ماجه (ش۳۳۶۵) از طریق (عطاء بن ابی رباح وابوالزبیر المکی) روایت کرده‌اند: «عن النبى (صلى الله عليه وسلم) قال: من أكل من هذه البقلة الثوم - وقال مرة من أكل البصل والثوم والكراث - فلا يقربن مسجدنا فإن الملائكة تتأذى مما يتأذى منه بنو آدم.»

(۱-۴-۸) استعمال عطر و روغن

استعمال عطر و علاقۀ رسول خدا ج به بوی خوش بس محرز است، پیامبر اکرم ج می‌فرماید: «إِنَّمَا حُبِّبَ إِلَىَّ مِنْ دُنْيَاكُمُ النِّسَاءُ وَالطِّيبُ وَجُعِلَتْ قُرَّةُ عَيْنِىَ فِى الصَّلاَةِ.» [۲۰۸] «از دنیای شما، زنان و بوی خوش نزد من دوست‌داشتنی هستند و بینایی چشم من در نماز است.» پس استفاده از بوی خوش مستحب است البته این استحباب برای مردان می‌باشد؛ و جایز نیست که زن برای رفتن به مسجد، معطر از خانه بیرون رود. ابوهریرهس روایت کرده است: «لا تَمْنَعُوا إِمَاءَ اللَّهِ مَسَاجِدَ اللَّهِ، وَلْيَخْرُجْنَ تَفِلاتٍ.» [۲۰۹] «زنان و کنیزان خداوند را از رفتن به مسجد منع نکنید؛ (ولی آنان هم وقتی به مسجد می‌روند،) بوی خوش به خود نزنند.»

همچنین بر شخص محرم در حج استعمال عطر حرام است، به دلیل اینکه رسول الله ج فرمودند: «لاَيَلْبَسُ الْمُحْرِمُ ثَوْبًا مَسَّهُ وَرْسٌ وَلاَ زَعْفَرَانٌ.» [۲۱۰] «انسان محرم نباید لباسی بپوشد که وَرس (گیاه خوشبو) و زعفران به آن خورده است.»

و امام ابن حجر/ گفته است: «ألحق العلماء بذلك أنواع الطيب للاشتراك في الحكم.» [۲۱۱] «علماء به ورس(گیاهی خوشبو) و زعفران، سایر بوهای خوش را قیاس کرده‌اند؛ چرا که همه یک علت دارند.»

با این وصف، استحباب عطر و بوی خوش در روز جمعه برای نماز جمعه از تأکید بیشتری برخوردار است و پیامبر خدا ج در موارد متعدّد که قبلاً هم به برخی اشاره شد به این امر توصیه فرموده‌اند. پیامبر ج فرموده‌اند: «مَنِ اغْتَسَلَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ وَمَسَّ مِنْ طِيبِ امْرَأَتِهِ - إِنْ كَانَ لَهَا - وَلَبِسَ مِنْ صَالِحِ ثِيَابِهِ ثُمَّ لَمْ يَتَخَطَّ رِقَابَ النَّاسِ وَلَمْ يَلْغُ عِنْدَ الْمَوْعِظَةِ كَانَتْ كَفَّارَةً لِمَا بَيْنَهُمَا وَمَنْ لَغَا وَتَخَطَّى رِقَابَ النَّاسِ كَانَتْ لَهُ ظُهْرًا.» [۲۱۲] «هرکس روز جمعه غسل کند، واگر (عطر نداشت) از عطر زنش استفاده کند، و بهترین لباسش را بپوشد، و سپس از بالای گردن مردم رد نشود (و هرجا که خالی بود بنشیند)، و هنگام خطبۀ امام هم حرف نزند، موجب بخشیده شدن تمام گناهان صغیره‌ای می‌شود که از جمعۀ قبل تا این جمعه مرتکب گردیده است؛ و هر کس صحبت کرد و از بالای گردن مردم رد شد، ثواب نماز ظهر نصیبش می‌شود (و دیگر ثواب نماز جمعه را ندارد.)» و ابوسعید خدریس روایت کرده است: «أن رسول الله ج قال: الْغُسْلُ يَوْمَ الْجُمُعَةِ وَاجِبٌ عَلَى كُلِّ مُحْتَلِمٍ وَأَنْ يَسْتَنَّ وَأَنْ يَمَسَّ طِيبًا إِنْ وَجَدَ.» [۲۱۳] «پیامبر خدا ج فرمود: غسل جمعه بر هر شخص محتلمی واجب است و سواک بزند و اگر (عطری یا ماده‌ای برای) خوشبویی دارد آن‌را استعمال کند.»

همچنین از سنّت پیامبر ج می‌باشد که موی خود را شانه و مرتب می‌کردند و به آن روغن می‌مالیدند. ایشان ج فرموده‌اند: «مَنْ كَانَ لَهُ شَعْرٌ فَلْيُكْرِمْهُ.» [۲۱۴] «هر کس مو دارد آن را مورد احترام قرار دهد.» و از موارد حقوق مو و عملی که پیامبر ج بسیار انجام داده‌اند روغن زدن به موی سر می‌باشد. أنس ‌بن مالکس روایت می‌کند: «ان رسول الله ج يُكْثِرُ دَهْنَ رَأْسِهِ وَيَشْرَحُ لِحْيَتَهُ بِالْمَاءِ.» [۲۱۵] «پیامر خدا ج بسیار به (موی) سرش روغن می‌زدند و بسیار ریشش را شانه می‌کردند.» [۲۱۶] و این عملکرد در روز جمعه برای رفتن به نماز جمعه برای مردان مستحب می‌باشد و زنان چون باید موهای خود را بپوشانند دلیلی برای استحباب این عمل برای آن‌ها وجود ندارد. روغن زدن مو در روز جمعه از مستحباتیست که پیامبر ج برای رفتن به نماز جمعه انجام داده‌اند و به آن توصیه فرموده‌اند. ایشان ج می‌فرمایند: «لَا يَغْتَسِلُ الرَّجُلُ يَوْمَ الْجُمُعَةِ وَيَتَطَهَّرُ بِمَا اسْتَطَاعَ مِنْ طُهْرٍ ثُمَّ يَدَّهِنُ مِنْ دُهْنِهِ أَوْ يَمَسُّ مِنْ طِيبِ بَيْتِهِ ثُمَّ يَرُوحُ فَلَمْ يُفَرِّقْ بَيْنَ اثْنَيْنِ ثُمَّ صَلَّى مَا كُتِبَ لَهُ ثُمَّ يُنْصِتُ إِذَا تَكَلَّمَ الْإِمَامُ إِلَّا غُفِرَ لَهُ مَا بَيْنَهُ وَبَيْنَ الْجُمُعَةِ الْأُخْرَى.» [۲۱۷] «مردی در روز جمعه غسل نمی‌کند، و به اندازۀ تواناییش خود را پاکیزه نکرده و از روغنی که دارد به (سرش) روغن نزده یا از مادۀ خوشبوی خانه‌اش استفاده نکرده سپس زود هنگام به مسجد نرفته و بین دو نفر (که کنار هم نشسته‌اند) فاصله نیانداخته (و عبور نکرده) سپس نمازش را آنگونه که بر وی فرض است ادا نکرده و در حین تکلم (وخطبۀ) امام ساکت ننشسته مگر اینکه بین این جمعه و جمعۀ بعدی گناهانش بخشیده می‌شوند.»

عبدالله بن عباسب روایت کرده است: «أن النبي ج قال يوم الجمعة: أَيُّهَا النَّاسُ إِذَا كَانَ هَذَا الْيَوْمَ فَاغْتَسِلُوا وَلَيَمَسَّ أَحَدُكُمْ مَا يَجِدُ مِنْ طِيبِهِ أَوْ دُهْنِهِ.» [۲۱۸] «پیامبر ج در روز جمعه فرمودند: ای مردم! در چنین روزی خود را بشویید و هر کدام از شماها از آنچه از بوی خوش یا روغنی داشت استعمال کند.»

[۲۰۸] (صحیح): احمد، المسند (ش۱۲۲۹۴و۱۴۰۳۷و۱۲۲۹۳) / نسایی (ش۳۹۳۹) / بیهقی، السنن الکبری (ش۱۳۸۳۶) / ابن ابی عاصم، الزهد (ش۲۳۴) / ضیاء المقدسی، الاحادیث المختاره (ش۱۷۳۶و۱۷۳۷) والمنتقى من مسموعات مرو (ش۱۲۸) / طبرانی، المعجم الاوسط (ج۵ص۲۴۱) / ابویعلی، المسند (ش۳۴۸۲و۳۵۳۰) / مروزی، تعظیم قدرالصلاة (ش۳۲۲) / ابوعوانه، المستخرج علی مسلم (ش۴۰۲۰) / ابن ابی حاتم، التفسیر (ج۲ص۴۳۴) / معاني الأخبار للكلاباذي (ج۱ص۸) / ابوالشیخ ابن حیان، اخلاق النبی وآدابه (ش۷۲۷و۷۲۸) / ابن سعد، الطبقات الکبری (ج۱ص۳۹۸) / ابن ابی حاتم، التفسیر (ج۲ص۴۳۴) / ابن ابی عاصم، الزهد (ش۲۳۵) / بزار (ش۶۸۷۹) / ابن عدی، الکامل (ج۴ص۳۱۳) / عقیلی، الضعفاء (ج۲ص۱۶۰) از طریق (عفان بن مسلم وأبو عبيدة وعلى بن الجعد وموسی بن اسماعیل وأبو سعيد مولى بني هاشم وعبدالواحد بن غياث أبو بحر ومسلم بن إبراهيم ومحمّد بن مخلد و إبراهيم بن الحسن وعثمان بن حفص) روایت کرده‌اند: «عن سلام (بن سلیمان) أبي المنذر عن ثابت عن أنس أن النبي صلى الله عليه وسلم قال حبب إلي من الدنيا النساء والطيب وجعل قرة عيني في الصلاة.» وسلام ابوالمنذر هم متابعه شده ونسایی، السنن الکبری (ش۸۷۳۷) / جزء المومل بن ایهاب (ش۱۷) / ابوالشیخ ابن حیان، اخلاق النبی وآدابه (ش۲۳۱) / ابن ابی عاصم، الزهد (ش۲۳۵) از طریق (جعفر بن سلیمان وسلام بن ابی الصهباء) روایت کرده‌اند: «عن ثابت عن انس ... .» وثابت البنانی هم متابعه شده وابوالشیخ ابن حیان، اخلاق النبی وآدابه (ش۷۲۸) / ابن عدی، الکامل (ج۴ص۳۱۳) از طریق (حباب بن محمد التستري) روایت کرده‌اند: «نا عثمان بن حفص التويي نا سلام بن ابی خبیزه نا علي بن زيد عن أنس بن مالك ... .» ورجال احمد «رجال صحیحین» بوده به جز سلام بن سليمان المزنى أبو المنذر القارىء: که امامان یحیی بن معین وابوداود گفته‌اند: «لابأس به» وامام ابوحاتم رازی گفته است: «صدوقٌ صالح الحديث» وامام ذهبی هم گفته است: «ثبت في القراءة لابأس به في الحديث» وامام ابن حبان هم وی را در «ثقات» آورده وگفته است: «یخطیء» وامامان ابن حجر وساجی گفته‌اند: «صدوق یهم» وامام یحیی بن معین در روایتی دیگر گفته است: «لاشیء» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۴ص۲۸۴) وتقریب التهذیب (ش۲۷۰۵) / ذهبی، ذكر أسماء من تكلم فيه وهو موثق (ش۱۳۹) ومیزان الاعتدال (ج۲ص۱۷۷)] لذا ثقة بوده واگرچه اندکی خطا هم داشته است؛ ودیدیم که متابعه هم شده واسنادش «صحیح» می‌باشد. وامام حاكم نيشابوري گفته است: «هذا حديثٌ صحيحٌ على شرط مسلم، ولم يخرجاه» وامام ابن الملقن هم گفته است: «اسناده صحیحٌ» وامام ابن القیم گفته است: «حدیثٌ صحیحٌ» وامام حافظ عراقی هم گفته است: «اسناده جیدٌ» وامام ذهبی هم گفته است: «اسناده قویٌ؛ علی شرط مسلم» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۲۶۷۶) / ابن الملقن، البدر المنیر (ج۱ص۵۰۱) / عراقی، المغني عن حمل الأسفار في الأسفار (ج۱ص۴۶۶) / ذهبی، میزان الاعتدال (ج۲ص۱۷۷) / ابن القیم، زاد المعاد (ج۱ص۱۴۵)] [۲۰۹] (صحیح): احمد، المسند (ش۹۶۴۵) / حميدي، المسند (ش۹۷۸) / ابوداود (ش۵۶۵) / دارمي، السنن (ش۱۲۷۹) / بيهقي، السنن الکبري (ش۵۵۸۳) ومعرفة السنن والآثار (ش۱۶۲۵) / ابن الجارود، المنتقي (ش۳۳۲) / ابن حبان (ش۲۲۱۴) / ابن خزيمه (ش۱۶۷۹) / ابويعلي، المسند (ش۵۹۳۳و۵۹۱۵) / سراج، المسند (ش۷۹۹) / شافعي، المسند (ش۸۱۹) / ابن ابي شيبه، المصنف (ج۲ص۲۷۶) / عبدالرزاق، المصنف (ج۳ص۱۵۱) / ابن حزيم، المحلي (ج۳ص۱۳۰) / ابن عبدالبر، التمهيد (ج۲۴ص۱۷۴) / مشيخة أبي الحسن السكري (ش۷۶) / خطيب بغدادي، تاريخ بغداد (ج۶ص۱۸) / طحاوي، احکام القرآن (ج۱ص۴۶۸) / بغوی، شرح السنة (ج۳ص۴۳۸) از طريق (يحيي بن سعيد القطان وسفيان بن عيينه ويزيد بن هارون وهشام الدستوايي وعيس بن يونس وعبدالله بن ادريس ويزيد بن زريع وعبدالرحيم بن سليمان وعبدالرحمن بن محمد و عبدة بن سليمان ومحمد بن عبيد وزائدة بن قدامه وخالد بن عبدالله وانس بن عياض وسعيد بن عامر وسفیان بن عیینه) روايت کرده اند: «عن محمد بن عمرو عن أبى سلمة عن أبى هريرة أن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) قال: لا تمنعوا إماء الله مساجد الله ولكن ليخرجن وهن تفلات.» ومحمد بن عمرو بن علقمه هم متابعه شده وبخاري، التاريخ الکبير (ج۴ص۷۹) / سراج، المسند (ش۷۹۸) / طبرانی، المعجم الاوسط (ج۱ص۱۷۸) / بزار (ش۸۵۶۹) از طريق (سلمة بن صفوان و المغيرة بن قيس وصفوان بن سلیم) روايت کرده‌اند: «عن أبى سلمة ... .» رجال احمد «رجال صحيحين» بوده فقط محمد بن عمرو بن علقمة بن وقاص الليثى: امامان علي بن المديني ونسايي ويحيي بن معين مي‌گويند: «ثقةٌ» وامام مالک هم وي را «ثقة» مي‌داند چرا که از وي روايت کرده است وبشر بن عمر گفت: «سألت مالكا عن رجل! فقال رأيته في كتبي؟ قلت لا: قال لو كان ثقةً لرأيته في كتبي.» وامام ابوحاتم رازي مي‌گويد: «صالحُ الحديث يكتب حديثه و هو شيخ.» و امام ابن عدي مي‌گويد: «له حديث صالحٌ و قد حدث عنه جماعة من الثقات كل واحد منهم ينفرد عنه بنسخة و يغرب بعضهم على بعض و يروى عنه مالك غير حديث فى الموطأ؛ وأرجو أنه لابأس به.» و امام شعبة بن الحجاج هم از وي روايت مي‌کرده و وي جز از «ثقات» روايت نمي‌کرده است وامام سمعاني هم مي‌گويد: «من جلة العلماء ومن قراء المدينة ومُتقنيهم» وامام يحيي بن سعيد القطان مي‌گويد: «صالحٌ ليس بأحفظ الناس للحديث» و امام عبدالله بن مبارک هم گفته است: «ليس به بأس» وامام ابن حبان هم وي را در «ثقات» آورده و گفته است: «كان يخطىء» و امام يحيي بن معين هم گفته است: «ما زال الناس يتقون حديثه» اما امام يحيي بن معين علّتش را قبول نداشته لذا چنانکه گفتيم وي را «ثقة» دانسته است وامام ذهبي هم گفته است: «مشهورٌ حسنُ الحديث» وامام يعقوب بن شيبه مي‌گويد: «هو وسطٌ وإلى الضعف ما هو» وامام جوزجاني هم گفته است: «ليس بالقوي وهو ممن يشتهي حديثه» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۹ص۳۷۵وج۱۰ص۷) ولسان الميزان (ج۱ص۱۴) وتقريب التهذيب (ش۶۱۸۸) / ذهبي، المغني في الضعفاء (ش۵۸۷۶) / علي بن مديني، سؤالات محمد بن عثمان بن أبي شيبة (ش۹۴) / يحيي بن معين، معرفة الرجال رواية أحمد بن محمد بن القاسم بن محرز (ج۱ص۱۰۷) / سمعاني، الانساب (ج۵ص۱۵۵)] لذا تا زمانيکه خطايش محرز نگرديده احاديثش «صحيح» مي‌باشد. ودیدیم که متابعه هم شده است. وامام نووی هم گفته است: «اسناده صحیحٌ علي شرط البخاري ومسلم» وامامان ابن الملقن وبغوی هم گفته‌اند: «حدیثٌ صحیحٌ» [نووی، المجموع (ج۴ص۱۹۹) / بغوی، شرح السنة (ج۳ص۴۳۸) / ابن الملقن، البدر المنیر (ج۵ص۴۶)] [۲۱۰] (صحیح): مسلم (ش۲۸۵۰و۲۸۴۹) / ابوداود (ش۱۸۲۵) / نسایی (ش۲۶۶۷و۲۶۷۰و۲۶۷۵و۲۶۷۷) از طریق (عبدالله بن دینار ونافع وسالم) روایت کرده‌اند: «عن عبدالله بن عمر قال سئل النبى (صلى الله عليه وسلم) ما يلبس المحرم؟ قال: لا يلبس المحرم القميص ولا العمامة ولا البرنس ولا السراويل ولا ثوبا مسه ورس ولا زعفران ولا الخفين إلا أن لا يجد نعلين فليقطعهما حتى يكونا أسفل من الكعبين.» [۲۱۱] ابن حجر، فتح الباری، ۴/۵۴. [۲۱۲] (صحیح): ابوداود (ش۳۴۷) / بیهقی، السنن الکبری (ش۶۰۹۸) / ابن خزیمه (ش۱۸۱۰) / حديث أبي الفضل الزهري (ش۴۹۹) / اصفهانی قوام السنة، الترغیب والترهیب (ش۹۴۹) از طریق (ابن أبى عقيل ومحمّد بن سلمة والربیع بن سلیمان وابراهیم بن منقذ) روایت کرده‌اند: «حدثنا عبدالله بن وهب أخبرنى أسامة ابن زيد عن عمرو بن شعيب عن أبيه عن عبد الله بن عمرو بن العاص عن النبى ج أنه قال: من اغتسل يوم الجمعة ومس من طيب امرأته - إن كان لها - ولبس من صالح ثيابه ثم لم يتخط رقاب الناس ولم يلغ عند الموعظة كانت كفارة لما بينهما ومن لغا وتخطى رقاب الناس كانت له ظهرا.» رجال ابوداود «ثقة» ومترجم در تهذیب هستند فقط أسامة بن زيد: امام يحيي بن معين مي‌گويد: «ثقةٌ صالحٌ حجةٌ» و امام علي بن مديني مي‌گويد: «عندنا ثقهٌ» وامام عجلي مي‌گويد: «ثقةٌ» و امام يعقوب بن سفيان فسوي هم گفته است: «هو عند أهل المدينة وأصحابنا ثقة مأمونٌ» وامام ابن عدي مي‌گويد: «ليس بحديثه بأس» وامام ابوحاتم مي‌گويد: «يكتب حديثه و لايحتج به» و امام ذهبي هم گفته است: «صدوقٌ قوي الحديث و الظاهر أنه ثقةٌ» وامام نسايي گفته است: «ليس بالقوى» البته امام نسايي گفته است: «قولنا (ليس بالقوي): ليس بجرح مفسد» لذا نزد امام نسايي حداقل «حسن الحديث» است و امام ابن حجر هم گفته است: «صدوقٌ يهم» و امام عبدالله بن نمير گفته است: «مدنيٌ مشهورٌ» وامام ابن حبان هم وي را در «ثقات» آورده و گفته است: «يخطيء» وامام احمد گفته است: «ليس بشيء» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱ص۲۰۸) و تقريب التهذيب (ش۳۱۷) / ذهبي، الموقظه (ص۱۹) و ذكر أسماء من تكلم فيه وهو موثق (ش۲۶) / علي بن مديني، سؤالات محمّد بن عثمان بن أبي شيبة (ش۱۰۳) / فسوي، المعرفة و التاريخ (ج۳ص۴۳)] پس «ثقة» بوده واگر چه اندکي خطا دارد لذا امام هيثمي هم گفته است: «هو من رجال الصحيح وفيه ضعف» [هيثمي، مجمع الزوائد (ج۴ص۳۷۴)] همچنین بايد اشاره کنيم که بعضي از علما در سماع شعيب از جدش اختلاف دارند لذا اين اسناد را در درجه «حسن» قرار مي‌دهند وامام حاکم نيشابوري گفته است: «لا أعلم خلافاً في عدالة عمرو بن شعيب؛ إنما اختلفوا في سماع أبيه من جده» وامام ترمذي هم گفته است: «من تكلم في حدیث عمرو بن شعيب إنما ضعفه لأنه يحدث عن صحيفة جده كأنهم رأوا أنه لم يسمع هذه الأحاديث من جده» لكن امامان ابن حجر و ابن الملقن در تهذيب التهذيب و البدر المينر رواياتي را دال بر صحّت سماع پدرش از جدش مي‌آورند که با اثباتش اين اسناد «صحيح» مي‌گردد؛ وامامان بخاري و علي بن مديني و احمد بن حنبل و اسحاق بن راهويه و دارقطني و ابن حجر و بيهقي و ابوعبيد السلام و يعقوب بن شيبه و حاکم نيشابوري و ابوبکر نيشابوري و محيي الدين نووي هم «سماعش» را تأييد نموده اند. وامام اسحاق بن راهويه گفته است: «(عمرو بن شعيب عن أبيه عن جده) إذا كان الراوي عن عمرو بن شعيب ثقةً فهو كأيوب عن نافع عن ابن عمر». و امام يعقوب بن شيبه هم گفته است: «ما رأيت أحدا من أصحابنا ممن ينظر في الحديث وينتقي الرجال يقول في عمرو بن شعيب شيئاً، وحديثه صحيحٌ وهو ثقةٌ ثبتٌ والأحاديث التي أنكروا من حديثه إنما هي لقوم ضعفاء رووها عنه وما روى عنه الثقات فصحيحٌ» و امام بخاري هم گفته است: «رأيت أحمد بن حنبل وعلي بن المديني وإسحاق بن راهويه يحتجون بحديث عمرو بن شعيب عن أبيه عن جده. قال البخاري: من الناس بعدهم؟» وامام يحيي بن معين سماعش را قبول ندارد و مي‌گويد که از روي کتاب و صحيفه‌ي جدش بوده است ليکن مي‌گويد: «احاديثُه صحاحٌ» ودر واقع امام يحيي بن معين آن را به صورت وجاده ي صحيح مي‌پذيرد که يکي از طرق تحمل حديث مي‌باشد پس در هر صورت نزد امام يحيي بن معين رواياتش صحيح ومقبول است [رک: ترمذي (ش۳۲۲) / بخاري، التاريخ الکبير (ج۴ص۲۱۸) / ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۸ص۴۸) / تقريب التهذيب (ش۲۸۰۶) / بيهقي، السنن الکبر (ج۵ص۱۶۷ش۱۰۰۶۵) / حاكم، المستدرک (ش۲۲۹۸و۲۳۷۵) / ابن الملقن، البدر المنير (ج۲ص۱۵۴) / نووي، تهذيب الأسماء واللغات (ص۳۴۶و۵۳۴)] لذا اسناد رواياتش «صحيح» است. وامام نووی گفته است: «اسناده حسنٌ» [نووی، خلاصة الاحکام (ش۲۷۵۶)] [۲۱۳] (صحیح): بخاري (ش۸۸۰) / مسلم (ش۱۹۹۷) / ابوداود (ش۳۴۴) / نسايي (ش۱۳۷۵و۱۳۸۳) از طريق (شعبة بن الحجاج و سعيد بن ابي هلال و بکيربن الاشج) روايت کرده اند: «أبي بكر بن المنكدر عن عمرو بن سليم عن عبد الرحمن بن أبي سعيد عن أبيه أن رسول الله ج قال: الغسل يوم الجمعة واجب على كل محتلم والسواك ويمس من الطيب ما قدر عليه.» [۲۱۴] (صحیح): ابونعیم، تسمية ما رواه سعيد بن منصور (ش۱۷) روایت کرده است: «حدثنا عبد الله بن جعفر (ابوالشیخ الاصبهانی) حدثنا إسماعيل بن عبد الله (بن مسعود العبدی) حدثنا سعيد بن منصور حدثنا ابن أبي ذئب عن سهيل بن ابی صالح عن أبيه عن أبي هريرة رضي الله عنه عن النبي صلى الله عليه وسلم قال: من كان له شعر فليكرمه.» وابن ابی ذئب هم متابعه شده وابوداود (ش۴۱۶۵) / طبرانی، المعجم الاوسط (ج۸ص۲۲۹) والمعجم الکبیر (ج۲۰ص۵۹) / طحاوی، شرح مشکل الآثار (ج۸ص۱۴۱) / بیهقی، شعب الایمان (ش۶۴۵۵) والآداب (ش۵۶۰) / ابن عبدالبر، التمهید (ج۱۰ص۲۴) از طریق (سعيد بن منصور وداود بن عمرو وعبدالله بن وهب) روایت کرده‌اند: «حدثنا ابن أبى الزناد عن سهيل بن أبى صالح عن ابیه عن ابی هریره ... .» وابوصالح ذکوان هم متابعه شده وابن عدی، الکامل (ج۶ص۲۰) روایت کرده است: «حدثنا وقار حدثنا أيوب الوزان حدثنا فهر بن بشر حدثنا عمر بن موسى عن عطاء عن ابی هریره ... .» ورجال ابونعیم اینگونه بوده که: عبدالله بن جعفر ابوالشیخ الاصبهانی: امام ذهبی گفته است: «الامام الحافظ الصادق» [ذهبی، سیراعلام النبلاء (ج۱۶ص۲۷۷)] إسماعيل بن عبد الله بن مسعود العبدی سمویه: امام ذهبی گفته است: «الامام الحافظ الثبت الرحال» [ذهبی، سیراعلام النبلاء (ج۱۳ص۱۱)] وسایر رجالش «رجال صحیحین» بوده واسنادش هم «صحیح» است. وامامان ابن حجر ونووی گفته‌اند: «اسناده حسنٌ» [نووی، المجموع (ج۱ص۲۹۳) / ابن حجر، فتح الباری (ج۱۰ص۳۶۸)] [۲۱۵] (صحیح): دو طریق دارد: طریق اوّل: ابن الاعرابی، المعجم (ش۶۰۲) / بیهقی، شعب الایمان (ش۶۴۶۵) از طریق (محمّد بن هارون بن عیسی) روایت کرده‌اند: «نا مسلم بن إبراهيم نا مبشر بن مكسر عن أبي حازم (سلمة بن دینار) عن سهل بن سعد قال : كان رسول الله صلى الله عليه وسلم «يكثر دهن رأسه ویسرح لحيته بالماء.» اما رجال ابن الاعرابی؛ ابوبکر محمّد بن هارون بن عیسی: امام خطیب بغدادی گفته است: «روى عنه أبو العباس بن عقدة وأبو عمر حمزة بن القاسم الهاشمي وأبو بكر الشافعي أحاديثٌ مستقيمةٌ» وامام دارقطنی گفته است: «لیس بالقوی» [دارقطنی، سوالات حاکم للدارقطنی (ش۲۱۰) / خطیب بغدادی، تاریخ بغداد (ج۳ص۳۵۴)] لذا ثقة بوده فقط اندکی خطا می‌کرده است. مبشر بن مکسر القیسی: امامان ابوحاتم رازی ویعقوب بن سفیان گفته‌اند: «لا بأس به» وامام یحیی بن معین گفته است: «لیس به بأس؛ صویلحٌ» [ابن ابی حاتم، الجرح والتعدیل (ج۸ص۳۴۳) / تاريخ ابن معين رواية الدوري (ش۳۳۲۱) / فسوی، المعرفه والتاریخ (ج۲ص۱۲۴)] وسایر رجالش «رجال صحیح» بوده واسنادش هم «صحیح» است. طریق دوّم: ابن سعد، الطبقات الکبری (ج۱ص۴۸۴) / بیهقی، الشعب الایمان (ش۶۴۶۳) / ابوالشیخ، اخلاق النبی وآدابه (ش۵۳۴) / بغوی، شرح السنة (ج۱۲ص۸۲) از طریق (ربیع بن صبیح ویحیی بن ابی کثیر) روایت کرده‌اند: «عن يزيد الرقاشي عن أنس بن مالك قال: كان رسول الله صلى الله عليه وسلم، يكثر دهن رأسه ويسرح لحيته بالماء.» اما این اسناد «ضعیف» بوده چرا که يزيد بن ابان الرقاشي است «ضعيف الحديث» است. [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱۱ص۳۰۹) وتقريب التهذيب (ش۷۶۸۳)] [۲۱۶] منظور از بسیار به اندازه نیاز و حاجت می‌باشد. مبارکفوری، تحفة الأحوذي شرح جامع الترمذي، ۹/۴۰۱. [۲۱۷] (صحیح): بخاری (ش۸۸۳و۹۱۰) از طریق (آدم بن ابی ایاس وعبدالله بن مبارک) روایت کرده است: «حدثنا ابن أبي ذئب عن سعيد المقبري قال أخبرني أبي عن ابن وديعة عن سلمان الفارسي قال قال النبي صلى الله عليه وسلم: ... .» [۲۱۸] (صحيح): احمد، المسند (ش۲۴۱۹) / حاکم، المستدرک (ش۷۳۹۴و۱۰۳۸) / بيهقي، السنن الکبري (ش۵۸۷۳) / ابن خزيمه (ش۱۷۵۵) / عبد بن حميد، المسند (ش۵۹۰) از طريق (أبو سعيد و عبد الله بن وهب وخالد بن مخلد) روايت کرده اند: «حدثنا سليمان بن بلال عن عمرو يعني ابن أبي عمرو عن عكرمة عن ابن عباس وسأله رجل عن الغسل يوم الجمعة أواجب هو؟ قال لا: ومن شاء اغتسل وسأحدثكم عن بدء الغسل كان الناس محتاجين وكانوا يلبسون الصوف وكانوا يسقون النخل على ظهورهم وكان مسجد النبي صلى الله عليه وسلم ضيقا متقارب السقف فراح الناس في الصوف فعرقوا وكان منبر النبي صلى الله عليه وسلم قصيرا إنما هو ثلاث درجات فعرق الناس في الصوف فثارت أرواحهم أرواح الصوف فتأذى بعضهم ببعض حتى بلغت أرواحهم رسول الله صلى الله عليه وسلم وهو على المنبر فقال يا أيها الناس إذا جئتم الجمعة فاغتسلوا وليمس أحدكم من أطيب طيب.» وسليمان بن بلال هم متابعه شده وابوداود (ش۳۵۳) ومن طريقه بيهقي، السنن الکبري (ش۱۴۵۸) / طبرانی، المعجم الکبير (ج۱۱ص۲۱۹) / طحاوي، شرح معاني الآثار (ج۱ص۱۱۶) از طريق (عبد الله بن مسلمة و سعيد بن أبي مريم) روايت کرده اند: «حدثنا عبد العزيز بن محمّد عن عمرو بن أبى عمرو عن عكرمة ... .» رجال احمد «رجال صحيحين» بوده واسنادش هم «صحيح» است. وامام حاکم نیشابوری گفته است: «حديثٌ صحيحٌ على شرط البخاري» وامام ذهبی هم گفته است: «علی شرط البخاری ومسلم» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۱۰۳۸و۷۳۹۴)]

(۱-۴-۹) مسواک زدن

پیامبر ج همیشه و در همه حال بر سواک زدن که به بهداشت دهان و دندان کمک شایان می‌کند، تأکید داشته‌اند و آن‌را در مواقع خاصی بیشتر تأکید کرده‌اند خصوصاً در روز جمعه. ابوسعید خدریس روایت کرده است: «أن رسول الله ج قال: الْغُسْلُ يَوْمَ الْجُمُعَةِ وَاجِبٌ عَلَى كُلِّ مُحْتَلِمٍ وَأَنْ يَسْتَنَّ وَأَنْ يَمَسَّ طِيبًا إِنْ وَجَدَ.» [۲۱۹] «غسل جمعه بر هر شخص محتلمی واجب است و سواک بزند و اگر (عطری یا ماده‌ای برای) خوشبویی دارد آن‌را استعمال کند.» جدای از این تأکید رسول خدا ج بر مسواک زدن به طور عموم سفارش فرموده‌اند که: «لَوْلَا أَنْ أَشُقَّ عَلَى أمّتي لَأَمَرْتُهُمْ بِالسِّوَاكِ عِنْدَ كُلِّ صلاةٍ». [۲۲۰] «اگر بر امّتم سخت نمی‌شد بی‌شک به آن‌ها در موقع هر نمازی امر می‌کردم که سواک بزنند.» البته مسواک زدن در هر حالتی جدای در هنگام نماز مستحب است، به گونه‌ای که ابن عباسب گفته که پیامبر ج همیشه ما را به سواک زدن امر می‌فرمودند به گونه‌ای که ترسیدیم بر ما واجب شود و این حکم مجمعٌ علیه می‌باشد. [۲۲۱]

با وجود سفارش أکید شریعت بر سواک زدن باید در نظر داشت که:

استفاده از چوب سواک از اولویّت برخوردار است؛ زیرا پیامبر اکرم ج از آن استفاده نموده‌اند و خواص خاص طبی از جمله: ضد باکتری بودن، ترمیم زخم‌های کوچک لثه و دهان، و ممانعت از خونریزی لثه‌ها خصوصاً برای لثه‌های حساس و... داشته و همچنین بسیار راحت و در دسترس و قابل حمل می‌باشد. [۲۲۲]

استفاده از هر وسیله‌ای برای تمیز کردن دهان و دندان مستحب است؛ زیرا از پیامبر ج نقل شده که ایشان مسواک زدن با درخت نخل را تأیید کرده‌اند. [۲۲۳] بر این اساس علما گفته‌اند: اصل سنّت بر هر چیز خشنی حاصل می‌گردد که دندان و دهان را تمیز کند خصوصاً با مسواک و خمیر دندان که دارای محاسن خاص خود از جمله: نظافت دهان و دندان براحتی و با دقّت، وجود مواد ضدباکتری و خوش‌بو کننده در خمیر دندان، تمیز بودن مسواک و ... می‌باشد. [۲۲۴] (واللهُ العلیمُ أعلمُ بِالصَّوابِ)

[۲۱۹] (صحیح): بخاري (ش۸۸۰) / مسلم (ش۱۹۹۷) / ابوداود (ش۳۴۴) / نسايي (ش۱۳۷۵و۱۳۸۳) از طريق (شعبة بن الحجاج و سعيد بن ابي هلال و بکيربن الاشج) روايت کرده اند: «أبي بكر بن المنكدر عن عمرو بن سليم عن عبد الرحمن بن أبي سعيد عن أبيه أن رسول الله صلى الله عليه و سلم قال: الغسل يوم الجمعة واجب على كل محتلم والسواك ويمس من الطيب ما قدر عليه.» [۲۲۰] (صحيح): بخاري (ش۸۸۷) / مسلم (ش۶۱۲) / نسايي (ش۷) از طريق (مالک بن انس وسفيان بن عينه) روايت کرده اند: «عن أبي الزناد عن الأعرج عن أبي هريرة رضي الله عنه أن رسول الله ج قال لولا أن أشق على أمتي أو على الناس لأمرتهم بالسواك مع كل صلاة.» [۲۲۱] نک: ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ۲۵/۲۶۶، عبدالله جبرین، شرح عمدة الفقه، ۱/۱۰۱. [۲۲۲] عبدالله جبرین، شرح عمدة الفقه، ۱/۱۰۳ و ۱۰۴ به نقل از (محمّد علی بار، السواک و العنایة بالأسنان، ص۱۵۴-۱۵۹.) [۲۲۳] (ضعیف): بخاری، الکنی (ش۲۳۵) / ابونعیم، معرفة الصحابه (ج۵ص۲۸۷۷) / طبرانی، المعجم الکبیر (ج۲۲ص۳۶۸) / ابن سعد، الطبقات الکبری (ج۷ص۸۸) / ابن ابی عاصم، الاحاد والمثانی (ش۱۶۲۵) از طریق (شباب العصفری وخلیفة بن الخیاط) روایت کرده‌اند: «حدثنا عون بن كهمس قال نا داود بن المساور عن مقاتل بن همام عن أبي خيرة الصنابحيس قال: كنت في الوفد الذين أتينا النبي صلى الله عليه و سلم من عبد القيس فزودنا الأراك نستاك به فقلنا يا رسول الله عندنا الجريد ولكنا نقبل كرامتك وعطيتك قال اللهم اغفر لعبد القيس إذا أسلموا طائعين غير مكرهين أن بعض الناس لم يسلموا الا خزايا موتورين.» وداود بن المساور: امام ابن حبان وی را در «ثقات» آورده وامام بخاری هم گفته است: «سمع مقاتل بن همام روى عنه عون بن كهمس.» [ابن حبان، الثقات (ج۸ص۲۳۴) / بخاری، التاریخ الکبیر (ج۳ص۲۳۷)] ومقاتل بن همام: راوي جز داود بن المساور نداشته وتوثيقي هم نشده است [بخاری، التاریخ الکبیر (ج۳ص۲۳۷) / ابن ابی حاتم، الجرح والتعدیل (ج۸ص۳۵۳)] لذا مجهول بوده و اسناد روایت هم «ضعیف» است. [۲۲۴] نک: بخاری، صحیح البخاری، ش ۴۴۵۱؛ رافعی، فتح العزیز، ۱/۳۷۰؛ شربینی، مغنی المحتاج، ۱/۵۵؛ مواهب الجلیل، ۱/۲۶۴؛ عبدالله جبرین، شرح عمدة الفقه، ۱/۱۰۳ و۱۰۴.

(۱-۴-۱۰) خواندن نماز جمعه

از برترین و ناب‌ترین احکام روز جمعه، خواندن نماز جمعه در این روز می‌باشد که از اجر و ثواب بس والا و ویژه برخوردار است و این نماز با ارکان و شرایطی بر برخی از افراد فرض می‌باشد.

خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَوٰةِ مِن يَوۡمِ ٱلۡجُمُعَةِ فَٱسۡعَوۡاْ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِ وَذَرُواْ ٱلۡبَيۡعَۚ ذَٰلِكُمۡ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٩[الجمعة: ۹] «ای مؤمنان! هنگامی که روز آدینه برای نماز جمعه أذان گفته شد، به سوی ذکر و عبادت خدا بشتابید و داد و ستد را رها سازید. این (چیزی که بدان دستور داده می‌شوید) برای شما بهتر و سودمندتر است اگر متوجّه باشید.» این آیه فراخوانی آشکار برای گردهمایی برای ادای این نماز پرشکوه و با فضیلت در روز آدینه است.

رسول گرامی اسلام محمّد مصطفی ج در فرموده‌هایش به صراحت مسلمانان را برای ادای این فریضۀ الهی و پرفضیلت دعوت نموده‌اند، برخی از این احادیث عبارتند از:

- ابوهریرهس روایت کرده که رسول الله ج فرمودند: «نَحْنُ الْآخِرُونَ السَّابِقُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ بَيْدَ أَنَّهُمْ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِنَا ثُمَّ هَذَا يَوْمُهُمْ الَّذِي فُرِضَ عَلَيْهِمْ فَاخْتَلَفُوا فِيهِ فَهَدَانَا اللَّهُ فَالنَّاسُ لَنَا فِيهِ تَبَعٌ الْيَهُودُ غَدًا وَالنَّصَارَى بَعْدَ غَدٍ.» [۲۲۵] « ما (أمّتی از لحاظ زمانی) آخر و (و از لحاظ مقام و منزلت در نزد خداوند) پیشگام و سبقت‌گیر هستیم، غیر این است که آنان (یعنی؛ یهود و نصاری) قبل از ما به آن‌ها کتاب داده شد و ما بعد از آن‌ها کتاب را دریافت کردیم، و در این روز (جمعه) خداوند بر آن‌ها (نماز و عبادت را) فرض نمود و در آن به اختلاف پرداختند ولی خداوند ما را به روز جمعه هدایت کرد؛ پس مردمان (ادیان دیگر) تابع ما هستند (چون بعد از جمعه عید می‌گیرند) و برای یهود فردا و برای نصاری پس فردای آن است.»

- حذیفهس روایت کرده که: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج أَضَلَّ اللَّهُ عَنِ الْجُمُعَةِ مَنْ كَانَ قَبْلَنَا فَكَانَ لِلْيَهُودِ يَوْمُ السَّبْتِ وَكَانَ لِلنَّصَارَى يَوْمُ الأَحَدِ فَجَاءَ اللَّهُ بِنَا فَهَدَانَا اللَّهُ لِيَوْمِ الْجُمُعَةِ فَجَعَلَ الْجُمُعَةَ وَالسَّبْتَ وَالأَحَدَ وَكَذَلِكَ هُمْ تَبَعٌ لَنَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ نَحْنُ الآخِرُونَ مِنْ أَهْلِ الدُّنْيَا وَالاوّلونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ الْمَقْضِىُّ لَهُمْ قَبْلَ الْخَلاَئِقِ.» [۲۲۶] «پیامبر خدا ج فرمودند: خداوند روز جمعه را از أمّت‌های قبل از ما (به سبب سرکشی و عصیان) محروم کرد و روز شنبه را به یهود و روز یکشنبه را به نصاری داد. پس خداوند آن‌را برای ما قرار داد و ما را به سوی روز جمعه هدایت فرمود، پس (ترتیبش را) جمعه، شنبه و یکشنبه قرار داد و به همین صورت نیز آن‌ها در روز قیامت بعد از ما هستند. ما در اهل دنیا آخرین (أمّت) هستیم و در روز قیامت از سابقین و پیشی‌گیرانی هستیم که قبل از (دیگر) آفریدگان حسابرسی می‌شوند.»

-عبدالله ‌بن عمرو بن عاصب از رسول الله ج روایت کرده است: «مَنِ اغْتَسَلَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ وَمَسَّ مِنْ طِيبِ امْرَأَتِهِ - إِنْ كَانَ لَهَا - وَلَبِسَ مِنْ صَالِحِ ثِيَابِهِ ثُمَّ لَمْ يَتَخَطَّ رِقَابَ النَّاسِ وَلَمْ يَلْغُ عِنْدَ الْمَوْعِظَةِ كَانَتْ كَفَّارَةً لِمَا بَيْنَهُمَا وَمَنْ لَغَا وَتَخَطَّى رِقَابَ النَّاسِ كَانَتْ لَهُ ظُهْرًا.» [۲۲۷] «هر کس روز جمعه غسل کند و (اگر خودش هم عطر نداشت) از عطر همسرش استفاده کند -البته اگر وی عطر داشت- و بهترین لباسش را بپوشد و سپس (وقتی وارد مسجد شد) بر شانۀ مردم قدم برندارد و در موقع موعظه کلام لغو نگوید، (این عملکردش) کفارۀ (گناهانش) بین جمعه‌اش (وجمعۀ دیگر) خواهد شد و هر کس کلام لغو گوید و بر شانۀ مردم قدم بردارد برای وی فقط (ثواب) نماز ظهر خواهد بود.»

- پیامبر ج فرموده‌اند: «الصَّلاَةُ الْخَمْسُ وَالْجُمُعَةُ إِلَى الْجُمُعَةِ كَفَّارَةٌ لِمَا بَيْنَهُنَّ مَا لَمْ تُغْشَ الْكَبَائِرُ.» [۲۲۸] «نمازهای پنجگانه و نماز جمعه تا نماز جمعه دیگر کفاره بین آن‌ها می‌باشند به شرطی که گناهان کبیره (شخص را) آلوده نکرده باشد.»

- ابوهریرهس روایت کرده که: «مَنْ تَوَضَّأَ فَأَحْسَنَ الْوُضُوءَ ثُمَّ أَتَى الْجُمُعَةَ فَاسْتَمَعَ وَأَنْصَتَ غُفِرَ لَهُ مَا بَيْنَهُ وَبَيْنَ الْجُمُعَةِ وَزِيَادَةُ ثَلاَثَةِ أَيَّامٍ.» [۲۲۹] «هر کس وضو گرفت، نیکو وضو بگیرد سپس به نماز جمعه بیاید و خوب گوش فرا دهد و ساکت باشد، (گناهان) او بین این جمعه و جمعۀ (آینده) و سه روز دیگر هم (؛ یعنی جمعاً گناهان ده روزش) بخشیده می‌شود.»

-طارق بن شهابس روایت کرده است: «قال رسول الله ج: الْجُمُعَةُ حَقٌّ وَاجِبٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ فِى جَمَاعَةٍ إِلاَّ أَرْبَعَةً عَبْدٌ مَمْلُوكٌ أَوِ امْرَأَةٌ أَوْ صَبِىٌّ أَوْ مَرِيضٌ.» [۲۳۰] «پیامبر خدا ج فرمودند: جمعه حقّی واجب بر هر مسلمانی در جماعت بجز بردۀ مملوک و زن و کودک و مریض می‌با‌شد.»

-عبدالله بن عمرب روایت کرده است: «قال رسول الله ج: لَينتهينَّ، أقوام عن ودعهم الجمعات، أو لَيَختِمنَّ الله على قلوبهم ثم لَيكوننّ من الغافلين.» [۲۳۱] «پیامبر خدا ج فرمود: افرادی که جمعه‌ها را ترک می‌کنند (از این عمل خود) دست بردارند و یا خداوند بر دل‌هایشان مهر می‌نهد و (در آخر) از غافلین خواهند شد.»

-عبدالله بن مسعودس روایت کرده است: «أن النبي ج قَالَ لِقَوْمٍ يَتَخَلَّفُونَ عَنِ الْجُمُعَةِ: لَقَدْ هَمَمْتُ أَنْ آمُرَ رَجُلاً يُصَلِّى بِالنَّاسِ ثُمَّ أُحَرِّقَ عَلَى رِجَالٍ يَتَخَلَّفُونَ عَنِ الْجُمُعَةِ بُيُوتَهُمْ.» [۲۳۲] «پیامبر ج به مردمی که از (انجام فریضۀ) جمعه تخلّف می‌کردند فرمود: قصد دارم امر کنم به مردی که (بجای من) نماز بگذارد و بر افرادی که در (انجام فریضۀ) جمعه تخلّف می‌کنند خانه‌هایشان را بر سرشان آتش زنم.» [۲۳۳]

[۲۲۵] (صحیح): بخاري (ش۸۷۶و۸۹۶و۳۴۸۶) / مسلم (ش۲۰۱۵-۲۰۱۸) / نسایی (ش۱۳۶۷) از طریق (عبدالرحمن بن هرمز وطاوس یمانی وابوصالح السمان) روایت کرده‌اند: «عن أبا هريرة رضي الله عنه أنه سمع رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول نحن الآخرون السابقون يوم القيامة بيد أنهم أوتوا الكتاب من قبلنا ثم هذا يومهم الذي فرض عليهم فاختلفوا فيه فهدانا الله فالناس لنا فيه تبع اليهود غدا والنصارى بعد غد.» [۲۲۶] (صحیح): مسلم (ش۲۰۱۹و۲۰۲۰) / نسايي (ش۱۳۶۸) / ابن ماجه (ش۱۰۸۳) از طریق (سعد بن طارق و ابومالک الاشجعی) روایت کرده‌اند: «عن ربعى بن حراش عن حذيفة قال: قال رسول الله (صلى الله عليه وسلم): ... .» [۲۲۷] (صحیح): ابوداود (ش۳۴۷) / بیهقی، السنن الکبری (ش۶۰۹۸) / ابن خزیمه (ش۱۸۱۰) / حديث أبي الفضل الزهري (ش۴۹۹) / اصفهانی قوام السنة، الترغیب والترهیب (ش۹۴۹) از طریق (ابن أبى عقيل ومحمّد بن سلمة والربیع بن سلیمان وابراهیم بن منقذ) روایت کرده‌اند: «حدثنا عبدالله بن وهب أخبرنى أسامة ابن زيد عن عمرو بن شعيب عن أبيه عن عبد الله بن عمرو بن العاص عن النبى ج أنه قال: من اغتسل يوم الجمعة ومس من طيب امرأته - إن كان لها - ولبس من صالح ثيابه ثم لم يتخط رقاب الناس ولم يلغ عند الموعظة كانت كفارة لما بينهما ومن لغا وتخطى رقاب الناس كانت له ظهرا.» رجال ابوداود «ثقة» ومترجم در تهذیب هستند فقط أسامة بن زيد: امام يحيي بن معين مي‌گويد: «ثقةٌ صالحٌ حجةٌ» و امام علي بن مديني مي‌گويد: «عندنا ثقهٌ» وامام عجلي مي‌گويد: «ثقةٌ» و امام يعقوب بن سفيان فسوي هم گفته است: «هو عند أهل المدينة وأصحابنا ثقة مأمونٌ» وامام ابن عدي مي‌گويد: «ليس بحديثه بأس» وامام ابوحاتم مي‌گويد: «يكتب حديثه و لايحتج به» و امام ذهبي هم گفته است: «صدوقٌ قوي الحديث و الظاهر أنه ثقةٌ» وامام نسايي گفته است: «ليس بالقوى» البته امام نسايي گفته است: «قولنا (ليس بالقوي): ليس بجرح مفسد» لذا نزد امام نسايي حداقل «حسن الحديث» است و امام ابن حجر هم گفته است: «صدوقٌ يهم» و امام عبدالله بن نمير گفته است: «مدنيٌ مشهورٌ» وامام ابن حبان هم وي را در «ثقات» آورده و گفته است: «يخطيء» وامام احمد گفته است: «ليس بشيء» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱ص۲۰۸) و تقريب التهذيب (ش۳۱۷) / ذهبي، الموقظه (ص۱۹) و ذكر أسماء من تكلم فيه وهو موثق (ش۲۶) / علي بن مديني، سؤالات محمّد بن عثمان بن أبي شيبة (ش۱۰۳) / فسوي، المعرفة و التاريخ (ج۳ص۴۳)] پس «ثقة» بوده واگر چه اندکي خطا دارد لذا امام هيثمي هم گفته است: «هو من رجال الصحيح وفيه ضعف» [هيثمي، مجمع الزوائد (ج۴ص۳۷۴)] همچنین بايد اشاره کنيم که بعضي از علما در سماع شعيب از جدش اختلاف دارند لذا اين اسناد را در درجه «حسن» قرار مي‌دهند وامام حاکم نيشابوري گفته است: «لا أعلم خلافاً في عدالة عمرو بن شعيب؛ إنما اختلفوا في سماع أبيه من جده» وامام ترمذي هم گفته است: «من تكلم في حدیث عمرو بن شعيب إنما ضعفه لأنه يحدث عن صحيفة جده كأنهم رأوا أنه لم يسمع هذه الأحاديث من جده» لكن امامان ابن حجر و ابن الملقن در تهذيب التهذيب و البدر المينر رواياتي را دال بر صحّت سماع پدرش از جدش مي‌آورند که با اثباتش اين اسناد «صحيح» مي‌گردد؛ وامامان بخاري و علي بن مديني و احمد بن حنبل و اسحاق بن راهويه و دارقطني و ابن حجر و بيهقي و ابوعبيد السلام و يعقوب بن شيبه و حاکم نيشابوري و ابوبکر نيشابوري و محيي الدين نووي هم «سماعش» را تأييد نموده اند. وامام اسحاق بن راهويه گفته است: «(عمرو بن شعيب عن أبيه عن جده) إذا كان الراوي عن عمرو بن شعيب ثقةً فهو كأيوب عن نافع عن ابن عمر». و امام يعقوب بن شيبه هم گفته است: «ما رأيت أحدا من أصحابنا ممن ينظر في الحديث وينتقي الرجال يقول في عمرو بن شعيب شيئاً، وحديثه صحيحٌ وهو ثقةٌ ثبتٌ والأحاديث التي أنكروا من حديثه إنما هي لقوم ضعفاء رووها عنه وما روى عنه الثقات فصحيحٌ» و امام بخاري هم گفته است: «رأيت أحمد بن حنبل وعلي بن المديني وإسحاق بن راهويه يحتجون بحديث عمرو بن شعيب عن أبيه عن جده. قال البخاري: من الناس بعدهم؟» وامام يحيي بن معين سماعش را قبول ندارد و مي‌گويد که از روي کتاب و صحيفه‌ي جدش بوده است ليکن مي‌گويد: «احاديثُه صحاحٌ» ودر واقع امام يحيي بن معين آن را به صورت وجاده ي صحيح مي‌پذيرد که يکي از طرق تحمل حديث مي‌باشد پس در هر صورت نزد امام يحيي بن معين رواياتش صحيح ومقبول است [رک: ترمذي (ش۳۲۲) / بخاري، التاريخ الکبير (ج۴ص۲۱۸) / ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۸ص۴۸) / تقريب التهذيب (ش۲۸۰۶) / بيهقي، السنن الکبر (ج۵ص۱۶۷ش۱۰۰۶۵) / حاكم، المستدرک (ش۲۲۹۸و۲۳۷۵) / ابن الملقن، البدر المنير (ج۲ص۱۵۴) / نووي، تهذيب الأسماء واللغات (ص۳۴۶و۵۳۴)] لذا اسناد رواياتش «صحيح» است. وامام نووی گفته است: «اسناده حسنٌ» [نووی، خلاصة الاحکام (ش۲۷۵۶)] [۲۲۸] (صحیح): مسلم (ش۵۷۲) و ترمذي (ش۲۱۴) روايت کرده اند: «حدثنا يحيى بن أيوب وقتيبة بن سعيد وعلى بن حجر كلهم عن إسماعيل - قال ابن أيوب حدثنا إسماعيل بن جعفر - أخبرنى العلاء بن عبد الرحمن بن يعقوب مولى الحرقة عن أبيه عن أبى هريرة أن رسول الله ج قال: الصلاة الخمس والجمعة إلى الجمعة كفارة لما بينهن ما لم تغش الكبائر.» [۲۲۹] (صحيح): مسلم (ش۲۰۲۴و۲۰۲۵) / ابوداود (ش۱۰۵۲) / ترمذي (ش۴۹۸) / ابن ماجه (ش۱۰۹۰) از طريق (سليمان اعمش وسهيل بن ابي صالح) روايت کرده اند: «عن أبى صالح عن أبى هريرة قال قال رسول الله (صلى الله عليه وسلم): ... .» [۲۳۰] (صحیح): ابوداود (ش۱۰۶۹) و من طریقه بیهقی، السنن الکبری (ش۵۸۷۸) / دارقطنی، السنن (ج۲ص۳) از طریق (عباس بن عبد العظيم وإبراهيم بن إسحاق بن أبي العنبس) روایت کرده‌اند: «حدثنى إسحاق بن منصور حدثنا هريم (بن سفیان) عن إبراهيم بن محمّد بن المنتشر عن قيس بن مسلم عن طارق بن شهاب عن النبى ج قال: الجمعة حق واجب على كل مسلم فى جماعة إلا أربعة عبد مملوك أو امرأة أو صبى أو مريض». رجال ابوداود (رجال صحیحین) بوده و اسنادش هم «صحیح» است. وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «هذا حديثٌ صحيحٌ على شرط الشيخين» وامام ذهبی هم گفته است: «حدیثٌ صحیحٌ» وامام نووی هم گفته است: «اسناده صحيحٌ علي شرط البخاري ومسلم» وامام ابن حجر هم گفته است: «صحّحه غیر واحد» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۱۰۶۲) / نووی، المجموع (ج۴ص۴۸۳) / ابن حجر، تلخیص الحبیر (ج۲ص۱۶۰)] باید اشاره کنیم که بعضی از علما از جمله امام ابوداود گفته‌اند: «طارق بن شهاب قد رأى النبى ج ولم يسمع منه شيئاً!» [ابوداود (ش۱۰۶۹)] لیکن این سخن مقبول نیست چرا که: احمد، المسند (ش۱۸۸۳۰) ومن طریقه ضیاء المدسی، الاحادیث المختاره (ش۱۲۳) / نسایی (ش۴۲۰۹) از طریق (عبدالرحمن بن مهدی) روایت کرده‌اند: «عن سفيان الثوری عن علقمة بن مرثد عن طارق بن شهاب أن رجلا سأل رسول الله صلى الله عليه وسلم وقد وضع رجله في الغرز أي الجهاد أفضل قال كلمة حق عند سلطان جائر» ورجال احمد «رجال صحیحین» بوده واسنادش «صحیح» است. ولذا امام حاکم نیشابوری گفته است: «طارق بن شهاب ممن یعد فی الصحابة» [حاکم، المستدرک (ش۱۰۶۲)] وهمچنانکه می‌بینیم، طارق بن شهاب پیامبر ج را دیدیه که سوار بر مرکبشان بوده وپاهایشان را در لگام قرار داده بودند وهمچنین از ایشان ج هم روایت کرده‌اند. پس چگونه از ایشان ج حدیث نشنیده‌اند؟ باید اشاره کنیم که حاکم، المستدرک (ش۱۰۶۲) ومن طریقه بیهقی، فضائل الاوقات (ش۲۶۳) روایت کرده است: «حدثنا أبو بكر بن إسحاق الفقيه ثنا عبيد بن محمّد العجلي حدثني العباس بن عبد العظيم العنبري حدثني إسحاق بن منصور ثنا هريم بن سفيان عن إبراهيم بن محمّد بن المنتشر عن قيس بن مسلم عن طارق بن شهاب عن أبي موسى: عن النبي صلى الله عليه و سلم ... .» اما ذکر ابوموسی اشعری «شاذ» می‌باشد؛ چرا که دیدیم امام ابوداود این روایت را از عباس نقل کرده وآن را از (طارق عن النبی) نقل کرده است اما عبید بن محمّد آن را از عباس به صورت (طارق عن ابوموسی عن النبی) نقل کرده است وهمچنین ابراهیم بن اسحاق هم العباس بن عبد العظيم را متابعه کرده است. [۲۳۱] (صحيح): مسلم (ش۲۰۳۹) روايت کرده است: «حدثنى الحسن بن على الحلوانى حدثنا أبو توبة حدثنا معاوية - وهو ابن سلام - عن زيد - يعنى أخاه - أنه سمع أبا سلام قال حدثنى الحكم بن ميناء أن عبد الله بن عمر وأبا هريرة حدثاه أنهما سمعا رسول الله ج يقول على أعواد منبره: لينتهين أقوام عن ودعهم الجمعات أو ليختمن الله (تعالي) على قلوبهم ثم ليكونن من الغافلين.» [۲۳۲] (صحيح): مسلم (ش۱۵۱۷) روايت کرده است: «حدثنا أحمد بن عبد الله بن يونس حدثنا زهير (بن معاويه) حدثنا أبو إسحاق عن أبى الأحوص سمعه منه عن عبد الله أن النبى (صلى الله عليه وسلم) قال لقوم يتخلفون عن الجمعة: لقد هممت أن آمر رجلا يصلى بالناس ثم أحرق على رجال يتخلفون عن الجمعة بيوتهم.» بايد اشاره کنيم که ابواسحاق سبيعي در اواخر عمر دچار تغيير شده است وزهير بن معاوية هم بعد از تغيير از وي روايت کرده است اما طحاوي، شرح مشکل الآثار (ج۱۵ص۴۳) روايت کرده است: «حدثنا علي بن شيبة حدثنا عبيد الله بن موسى العبسي حدثنا إسرائيل بن يونس عن أبي إسحاق عن أبي الأحوص عن عبد الله عن النبي (صلي الله عليه وسلم): ... .» وعبيدالله بن موسي هم متابعه شده و طحاوي، شرح مشکل الآثار (ج۱۵ص۴۴) از طريق (محمّد بن جعفر الفريابي واسد بن موسي) روايت کرده است: «حدثنا إسرائيل عن أبي إسحاق عن أبي الأحوص عن عبد الله عن رسول الله صلى الله عليه وسلم: ... .» واسرائيل بن يونس «اثبت الناس» در ابواسحاق مي‌باشد وامام ابوحاتم گفته است: «هو من أتقن أصحاب أبى إسحاق» وامام شعبة گفته است: «إنه أثبت فيها منى» وامام عبدالرحمن بن مهدي هم گفته است: «إسرائيل فى أبى إسحاق أثبت من شعبة والثورى» وامام ذهبي هم در مورد اين سخن امام عبدالرحمن بن مهدي گفته است: «هذا أنا إليه أميل؛ لعله يقاربهما (شعبة و سفيان) في حديث جده فإنه لازمه صباحاً ومساءً عشرة أعوام» [ذهبي، سير اعلام النبلاء (ج۷ص۳۵۵)] [۲۳۳] احکام مربوط به نماز جمعه در فصول آتی به طور مستدل و مفصّل بیان خواهند شد.

(۱-۴-۱۱) زود به مسجد رفتن

جهت ادای نماز جمعه مستحب و دارای اجر بزرگیست که انسان در اوّل وقت و یا در حد امکان در أولین فرصت ممکن برای ادای نماز جمعه در مسجد حاضر شود که خداوند برای این عمل و زمان اندک اجر بس بزرگی را مژده داده است، ابوهریرهس روایت کرده است که پیامبر ج فرمودند: «مَنْ اغْتَسَلَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ غُسْلَ الْجَنَابَةِ ثُمَّ رَاحَ فَكَأَنَّمَا قَرَّبَ بَدَنَةً وَمَنْ رَاحَ فِي السَّاعَةِ الثَّانِيَةِ فَكَأَنَّمَا قَرَّبَ بَقَرَةً وَمَنْ رَاحَ فِي السَّاعَةِ الثَّالِثَةِ فَكَأَنَّمَا قَرَّبَ كَبْشًا أَقْرَنَ وَمَنْ رَاحَ فِي السَّاعَةِ الرَّابِعَةِ فَكَأَنَّمَا قَرَّبَ دَجَاجَةً وَمَنْ رَاحَ فِي السَّاعَةِ الْخَامِسَةِ فَكَأَنَّمَا قَرَّبَ بَيْضَةً فَإِذَا خَرَجَ الْإِمَامُ حَضَرَتْ الْمَلَائِكَةُ يَسْتَمِعُونَ الذِّكْرَ.» [۲۳۴] «هر کس در روز جمعه غسل جنابت نماید و سپس زود (به سوی نماز جمعه) رهسپار شود مانند آن است که شتر ماده‌ای را قربانی کرده است و هرکس در ساعت دوّم رهسپار شود مانند آن است که گاو ماده‌ای را قربانی کرده است و هر کس در ساعت سوّم رهسپار شود مانند آن است که گوسفند نری را قربانی کرده باشد و هر کس در ساعت چهارم رهسپار شود مانند آن است که مرغی را قربانی کرده است و هر کس در ساعت پنجم رهسپار شود مانند آن است که با بخشیدن تخم مرغی به خداوند تقرب جسته است. و هرگاه امام (از منزلش به سوی مسجد) خارج شد ملائکه حاضر می‌شوند و به پند (و موعظه) گوش فرا می‌دهند.»

فقها و علمای اسلامی در بیان و تفسیر ساعات بر این باورند: [۲۳۵]

۱- امام محمّد غزالی گفته است: «ساعت اوّل طلوع خورشید و ساعت دوّم تا بالا آمدن آن و سوّم تا گرم شدن خورشید به گونه‌ای که پا را داغ کند و چهارم و پنجم بعد از آخر چاشت تا زوال خورشید (موقع أذان) و در این حالت فضیلت اندک و وقت زوال زمان انجام نماز است که این فضیلت در این زمان از بین رفته است.» امام غزالی برای دیدگاه خود دلیلی بیان نمی‌کند.

۲- جمهور علماء از جمله: شافعیه، حنیفه، حنابله، اوزاعی، سفیان ثوری، ابن منذر، ابن حزم وابن قیم بر این باورند که: منظور از این ساعات تقسیم روز به دوازده ساعت (هر ساعت ۶۰ دقیقه) می‌باشد که منظور از پنج ساعت، پنج ساعت مانده به نماز جمعه می‌باشد.

جمهور بر این باورند که رسول الله ج در حدیثی، جمعه را به دوازه ساعت تقسیم بندی نموده ودر این حدیث هم از لفظ "ساعات" استفاده کرده که نشان می‌دهد همان ساعات معروف (هر ساعت ۶۰ دقیقه) می‌باشد و جابر بن عبداللهب روایت کرده است: «قال النبی ج: يَوْمُ الْجُمُعَةِ ثِنْتَا عَشْرَةَ. يُرِيدُ سَاعَةً لاَيُوجَدُ مُسْلِمٌ يَسْأَلُ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ شَيْئًا إِلاَّ آتَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ فَالْتَمِسُوهَا آخِرَ سَاعَةٍ بَعْدَ الْعَصْرِ.» [۲۳۶] «پیامبر ج فرمودند: روز جمعه دوازده (ساعت) است. و در آن میان ساعتی است که اگر هر مسلمانی از خداوند عَزَّ وَجَلَّ چیزی را بخواهد به او خواهد داد، و این زمان را در آخرین ساعت بعد از عصر دریابید.» و چون امام در ساعت ششم خارج می‌گردد، لذا نشان می‌دهد که مقصود اين حديث شش ساعت قبل از زوال است.

۳- مذهب مالکیّه، امام الحرمین جوینی و قاضی حسین شافعی گفته‌اند: منظور لحظه‌های اندکی بعد از زوال خورشید (موقع أذان) می‌باشد.

مالکیّه به دو دلیل استناد می‌کنند:

دلیل اوّل: ایشان گفته‌اند که مقصود از ساعات، لحظه بوده و مربوط به بعد از زوال هم می‌باشد؛ چرا که کسی از سلف در مدینه دیده نشده که اوّل صبح به جمعه بروند.

اما این استدلال با این حدیث همخوانی ندارد: «مَنْ اغْتَسَلَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ غُسْلَ الْجَنَابَةِ ثُمَّ رَاحَ فَكَأَنَّمَا قَرَّبَ بَدَنَةً وَمَنْ رَاحَ فِي السَّاعَةِ الثَّانِيَةِ فَكَأَنَّمَا قَرَّبَ بَقَرَةً وَمَنْ رَاحَ فِي السَّاعَةِ الثَّالِثَةِ فَكَأَنَّمَا قَرَّبَ كَبْشًا أَقْرَنَ وَمَنْ رَاحَ فِي السَّاعَةِ الرَّابِعَةِ فَكَأَنَّمَا قَرَّبَ دَجَاجَةً وَمَنْ رَاحَ فِي السَّاعَةِ الْخَامِسَةِ فَكَأَنَّمَا قَرَّبَ بَيْضَةً فَإِذَا خَرَجَ الْإِمَامُ حَضَرَتْ الْمَلَائِكَةُ يَسْتَمِعُونَ الذِّكْرَ.» «هر کس در روز جمعه غسل جنابت نماید و سپس زود (به سوی نماز جمعه) رهسپار شود مانند آن است که شتر ماده‌ای را قربانی کرده است و هرکس در ساعت دوّم رهسپار شود مانند آن است که گاو ماده‌ای را قربانی کرده است و هر کس در ساعت سوّم رهسپار شود مانند آن است که گوسفند نری را قربانی کرده باشد و هر کس در ساعت چهارم رهسپار شود مانند آن است که مرغی را قربانی کرده است و هر کس در ساعت پنجم رهسپار شود مانند آن است که با بخشیدن تخم مرغی به خداوند تقرب جسته است. و هرگاه امام (از منزلش به سوی مسجد) خارج شد ملائکه حاضر می‌شوند و به پند (و موعظه) گوش فرا می‌دهند.» ؛زیرا همچنان‌که مشاهده می‌شود امام در ساعت ششم خارج می‌گردد و بعد از ورود وی ملائکه دیگر ثواب زود رفتن به جمعه را نمی‌نویسند و امام هم قبل از زوال خارج می‌گردد، چنانچه سائب بن یزیدس روایت کرده است: «كَانَ النِّدَاءُ يَوْمَ الْجُمُعَةِ اوّلهُ إِذَا جَلَسَ الْإِمَامُ عَلَى الْمِنْبَرِ عَلَى عَهْدِ النَّبِيِّ ج وَأَبِي بَكْرٍ وَعُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا.» [۲۳۷] «از زمان پیامبر ج و ابوبکر و عمرب اوّل نداء در روز جمعه وقتی بوده که امام بر منبر می‌نشست.»

حال اگر این (ساعات) بعد از زوال باشد، و امام هم قبل از زوال خارج گردد، پس آن پنج ساعت چه وقتی است؟؛ چرا که وقتی امام خارج گردد دیگر ثواب زود رفتن نوشته نمی‌شود. مگر اینکه بگوییم که آن ساعات مربوط به قبل از زوال بوده و وقتی که امام در ساعت ششم داخل می‌شود، دیگر ثواب بسته می‌شود.

از طرفی همچنان‌که در علم اصول آمده است، عمل اهل مدینه حجیّت ندارد و اینکه چیزی از اقوال شخصی برای ما روایت نشده دلیل بر عدم وقوع آن نیست.

دلیل دوّم: همچنین ابوهریرهس روایت کرده است: «قال رسول الله (صلي الله عليه سلم): مَنْ اغْتَسَلَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ غُسْلَ الْجَنَابَةِ ثُمَّ رَاحَ فَكَأَنَّمَا قَرَّبَ بَدَنَةً وَمَنْ رَاحَ فِي السَّاعَةِ الثَّانِيَةِ فَكَأَنَّمَا قَرَّبَ بَقَرَةً وَمَنْ رَاحَ فِي السَّاعَةِ الثَّالِثَةِ فَكَأَنَّمَا قَرَّبَ كَبْشًا أَقْرَنَ وَمَنْ رَاحَ فِي السَّاعَةِ الرَّابِعَةِ فَكَأَنَّمَا قَرَّبَ دَجَاجَةً وَمَنْ رَاحَ فِي السَّاعَةِ الْخَامِسَةِ فَكَأَنَّمَا قَرَّبَ بَيْضَةً فَإِذَا خَرَجَ الْإِمَامُ حَضَرَتْ الْمَلَائِكَةُ يَسْتَمِعُونَ الذِّكْرَ.» [۲۳۸] «هر کس در روز جمعه غسل جنابت نماید و سپس زود (به سوی نماز جمعه) رهسپار شود مانند آن است که شتر ماده‌ای را قربانی کرده است و هرکس در ساعت دوّم رهسپار شود مانند آن است که گاو ماده‌ای را قربانی کرده است و هر کس در ساعت سوّم رهسپار شود مانند آن است که گوسفند نری را قربانی کرده باشد و هر کس در ساعت چهارم رهسپار شود مانند آن است که مرغی را قربانی کرده است و هر کس در ساعت پنجم رهسپار شود مانند آن است که با بخشیدن تخم مرغی به خداوند تقرب جسته است. و هرگاه امام (از منزلش به سوی مسجد) خارج شد ملائکه حاضر می‌شوند و به پند (و موعظه) گوش فرا می‌دهند.»

گفته شده که در این حیث از الفاظ «الْمُهَجِّرِ» و «رَاحَ» استفاده شده است؛ و مهجر به کسی می‌گویند که در شدّت گرما خارج گردد و راح هم بعد از زوال اطلاق می‌گردد.

اما این قول مقبول نیست؛ چرا که امام ازهری گفته است که در لغت عرب، "رَاحَ" به (راه افتادن در هر وقتی) هم اطلاق می‌گردد و فقط مقیّد به بعد زوال نیست.

همچنین امامان ازهری و خلیل بن احمد و نضر بن شمیل هم گفته‌اند که "الْمُهَجِّرِ" در لغت عرب همانند لفظ "رَاحَ" مقیّد به خارج شدن هنگام شدّت گرما و بعد از زوال نیست؛ بلکه به خارج شدن در اوّل وقت هم اطلاق می‌گردد و این لغت اهل حجاز هم می‌باشد؛ و امام ازهری هم گفته که هرکس آن‌را مقیّد به بعد از زوال کند اشتباه کرده است.

همچنین در همان حدیثی که آورده‌اند، توضیح داده شد که اگر مربوط به ما بعد زوال باشد، معنای حدیث صحیح نمی‌گردد؛ چرا که همانطور که گفته شد امام قبل از زوال خارج می‌گردد و در حدیث هم آمده که هنگام خروجِ امام، ثوابی نوشته نمی‌شود، پس طبق همان حدیث، قبل از زوال هیچگونه ثوابی نوشته نمی‌شود؛ چون امام قبل از زوال و در ساعت ششم خارج می‌گردد حال چگونه مردم بعد از زوال خارج شوند و ثواب کسب کنند، در حالیکه ثوابی نوشته نمی‌شود؟ پس حتماً باید آن ساعت‌ها را مقیّد به قبل از زوال دانست.

با این اوصاف محرز است که منظور از این شش ساعت، شش ساعت قبل از أذان ظهر است که برای هر ساعت زودتر رفتن به مسجد برای ادای نماز جمعه ثواب و فضیلتی بیشتر وجود دارد. و جدای از حصول فضیلت بیان شده در حدیث، در حالت کلّی زود به مسجد رفتن و انتظار برای رسیدن نماز داری أجر بزرگ و موجب کفارۀ گناهان می‌باشد. ابوهریرهس روایت کرده که پیامبر ج فرمودند: «أَلَا أَدُلُّكُمْ عَلَى مَا يَمْحُو اللَّهُ بِهِ الْخَطَايَا وَيَرْفَعُ بِهِ الدَّرَجَاتِ قَالُوا بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ إِسْبَاغُ الْوُضُوءِ عَلَى الْمَكَارِهِ وَكَثْرَةُ الْخُطَا إِلَى الْمَسَاجِدِ وَانْتِظَارُ الصَّلَاةِ بَعْدَ الصَّلَاةِ فَذَلِكُمْ الرِّبَاطُ.» [۲۳۹] «آیا شما را به چیزی که خداوند با آن گناهان را محو و درجات را نزد خود بالا میبرد، راهنمایی کنم؟ گفتند: بله، ای رسول خدا ج! فرمودند: وضوی کامل و صحیح با تحمل سختی و زحمت (مثلاً سرما یا...) و زیاد قدم برداشتن به سوی مساجد و انتظار نمازی دیگر بعد از نماز؛ و رباط این‌ها هستند.» [۲۴۰]

اما برای امام مستحب است که در لحظۀ آخر یعنی؛ اندکی مانده به وقت نماز از خانه خارج شده و در وقت أذان در مسجد حضور داشته باشد؛ زیرا طبق روایت سائب بن یزیدس: «كَانَ النِّدَاءُ يَوْمَ الْجُمُعَةِ اوّلهُ إِذَا جَلَسَ الْإِمَامُ عَلَى الْمِنْبَرِ عَلَى عَهْدِ النَّبِيِّ ج وَأَبِي بَكْرٍ وَعُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا.» [۲۴۱] «از زمان پیامبر ج و ابوبکر و عمرب اوّل نداء در روز جمعه وقتی بوده که امام بر منبر می‌نشست.» پس از این روایت استنباط می‌شود که مستحب است امام در موقع أذان داخل مسجد باشد.

[۲۳۴] (صحیح): بخاري (ش۸۸۱) / مسلم (ش۲۰۰۱) / ابوداود (ش۳۵۱) / ترمذي (ش۴۹۹) / نسايي (ش۱۳۸۸) از طريق (عبدالله بن مسلمه و عبدالله بن يوسف و قتيبه بن سعيد و معن بن عيسي) روايت کرده اند: «حدثنا مالك عن سمي بن أبي صالح عن أبي هريرة: أن رسول الله ج قال: من اغتسل يوم الجمعة غسل الجنابة وراح فكأنما قدم بدنة، ومن راح في الساعة الثانية فكأنما قرب بقرة، ومن راح في الساعة الثالثة فكانما قرب كبشا، ومن راح في الساعة الرابعة فكأنما قرب دجاجة، ومن راح في الساعة الخامسة فكأنما قرب بيضة، فإذا خرج الامام حضرت الملائكة يستمعون الذكر.» [۲۳۵] نك: ابن قیم، زاد المعاد، ۱/۳۸۶؛ حافظ عراقی، طرح التثریب،۴/۵۸؛ ابن عبدالبر، التمهید، ۲۲/۲۲؛ ابن دقیق العید، احکام الاحکام شرح عمدة الاحکام،۱/۳۳۶؛ عمرانی، البیان ،۲/۵۸۹)؛ ابن رشد، بدایة المجتهد،۱/۱۴۰؛ ابن قدامه، المغنی،۲/۱۴۶؛ ابن حزم، المحلّی ، ۵/۴۴؛ غزالی، احیاء علوم الدین ؛۱/۱۸۱. [۲۳۶] (صحیح): عبدالله بن وهب، الموطأ (ش۲۰۸) / ابوداود (ش۱۰۵۰) نسایی (ش۱۳۸۹) / بیهقی، شعب الایمان (ش۲۹۷۶) والسنن الکبری (ش۶۲۱۳) / حاکم، المستدرک (ش۱۰۳۲) / ابن عبدالبر، التمهید (ج۱۹ص۲۰وج۲۳ص۴۴) / طبرانی، الدعاء (ش۱۸۴) از طریق (عمرو بن الحارث الانصاری) روایت کرده‌اند: «عن الجلاح مولى عمر بن عبد العزيز أن أبا سلمة حدثه عن جابر عن رسول الله ج: أنه قال: في الجمعة اثنتا عشر ساعة منها ساعة لا يوجد فيها عبد مسلم يسأل الله شيئا إلا إعطاه إياه التمسوها آخر ساعة بعد العصر.» رجال عبدالله بن وهب «رجال صحیحین» بوده جز الجلاح مولى عمر بن عبد العزيز که «رجال صحیح» است. وامام حاکم نیشابوری گفته است: «هذا حدیثٌ صحیحٌ علی شرط مسلم» وامام ذهبی هم گفته است: «علی شرط مسلم» وامام ابن حجر هم گفته است: «حدیثٌ صحیحٌ» وامام نووی هم گفته است: «اسناده صحیحٌ» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۱۰۳۲) / ابن حجر، نتائج الافکار (ج۲ص۴۳۶) / نووی، المجموع (ج۴ص۵۴۱)] [۲۳۷] (صحيح): بخاری (ش۹۱۲و۹۱۶) / ابوداود (ش۱۰۸۹) / ترمذي (ش۵۱۶) / نسایی (ش۱۳۹۲) از طریق (ابن ابي ذئب ويونس بن يزيد) روایت کرده‌اند: «عن الزهري عن السائب بن يزيد قال كان النداء يوم الجمعة ... .» [۲۳۸] (صحيح): بخاري (ش۸۸۱) / مسلم (ش۲۰۰۱) / ابوداود (ش۳۵۱) / ترمذي (ش۴۹۹) / نسايي (ش۱۳۸۸) از طريق (عبدالله بن مسلمه و عبدالله بن يوسف و قتيبه بن سعيد و معن بن عيسي) روايت کرده اند: « حدثنا مالك عن سمي بن أبي صالح عن أبي هريرة: أن رسول الله صلى الله عليه و سلم قال ... .» [۲۳۹] (صحیح): مسلم (ش۶۱۰و۶۱۱) / ترمذی (ش۵۱) / نسایی (ش۱۴۳) / ابن ماجه (ش۴۲۸) از طریق (حميد بن عبد الرحمن وعبد الرحمن بن يعقوب والوليد بن رباح) ورایت کرده‌اند: «عن أبى هريرة أن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) قال ... .» [۲۴۰] البته دقت شود روایتی موضوع وجود دارد که منتظر ماندن از نماز جمعه تا نماز عصر را به منزله حج عمره می‌داند. این روایت عبارت است از: سهل بن سعدس روایت کرده است: «إن لكم فى كل جمعة حجة وعمرة فالحجة الهجير للجمعة والعمرة انتظار العصر بعد الجمعة.» (موضوع): ابن عدی، الکامل فی الضعفاء (ج۶ص۳۸) و من طریقه بیهقی، السنن الکبری (ش۶۱۶۱) وشعب الايمان (ش۳۰۴۶) روایت کرده‌اند: «حدثنا القاسم بن مهدى حدثنا أبو مصعب الزهرى حدثنا عبد العزيز بن أبى حازم عن أبيه عن سهل بن سعد الساعدى قال قال رسول الله (صلى الله عليه وسلم): إن لكم فى كل جمعة حجة وعمرة فالحجة الهجير للجمعة والعمرة انتظار العصر بعد الجمعة.» اما این روایت «موضوع» است چرا که القاسم بن عبدالله بن مهدى الاخميمى: امام دارقطنی گفته است: «متهمٌ بوضع الحديث» وامام ابن عدی گفته است: «عندي لابأس به؛ ولم ار له حديثا منكراً فاذكره» اما امام ذهبی در ردّ این سخنش گفته است: «قد ذكرت له حديثا باطلاً فيكفيه» [ابن حجر، لسان المیزان (ج۴ص۴۶۱)]. وامام ذهبی در مورد این روایتش گفته است: «هذا موضوعٌ باطلً» [ذهبی، میزان الاعتدال (ج۳ص۳۷۲)]. [۲۴۱] (صحيح): بخاری (ش۹۱۲و۹۱۶) / ابوداود (ش۱۰۸۹) / ترمذي (ش۵۱۶) / نسایی (ش۱۳۹۲) از طریق (ابن ابي ذئب ويونس بن يزيد) روایت کرده‌اند: «عن الزهري عن السائب بن يزيد قال كان النداء يوم الجمعة ... .»

(۱-۴-۱۲) پیاده و با آرامش به نماز جمعه رفتن

از جمله مستحبات و فضائل روز جمعه پیاده و زود رفتن به نماز جمعه می‌باشد، به گونه‌ای که نمازگزار به امام و خطیب جمعه در حدّ امکان نزدیک شود، ولی نباید برای نزدیک شدن به امام از روی شانۀ مردم عبور نماید، بنابر فرمودۀ رسول الله ج به ازای هر قدمش اجر دریافت می‌کند. اوس ‌بن اوس ثقفیس روایت کرده است: «سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ مَنْ غَسَّلَ وَاغْتَسَلَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ وَبَكَّرَ وَابْتَكَرَ وَمَشَى وَلَمْ يَرْكَبْ فَدَنَا مِنْ الْإِمَامِ وَاسْتَمَعَ وَلَمْ يَلْغُ كَانَ لَهُ بِكُلِّ خُطْوَةٍ عَمَلُ سَنَةٍ أَجْرُ صِيَامِهَا وَقِيَامِهَا.» [۲۴۲] «از پیامبر خدا ج شنیدم که فرمودند: هر کس روز جمعه غسل کند و نیکو غسل نماید [۲۴۳] و در اوّل وقت (به نماز جمعه) برود و زود برود و پیاده برود و سوار هیچ مَرکبی نشود و به امام نزدیک شود و خوب گوش فرا دهد و کلام لغو (و بی‌فایده) نگوید به ازای هر قدمش اجر عمل یک سال از روزه و قیام (و نماز) برای وی خواهد بود.» همچنین پیامبر اکرم ج می‌فرماید: «مَنِ اغْبَرَّتْ قَدَمَاهُ فِي سَبِيلِ الله حَرَّمَهُ الله، عَزَّ وَجَلَّ، عَلَى النَّارِ.» [۲۴۴] «هر کس قدم‌هایش در راه خداوند عَزَّ وَجَلّ، غبارآلود شود، خداوند آتش را بر وی حرام می‌کند.»

رفتن به نماز جمعه و در واقع هر نمازی باید با تأنی و آرامش باشد و شخص به سمت مسجد ندود و بدین وسیله به خود و دیگران استرس و فشار وارد کند و حتّی در مواردی عجله و شتابان به سوی مسجد و نماز جماعت رفتن باعث رنجش و هتک حقوق دیگران می‌شود، فرمودۀ پیامبر اکرم ج ملاک این حکم است، ایشان می‌فرماید: «إِذَا أُقِيمَتِ الصَّلاةُ فَلا تَأْتُوهَا تَسْعَوْنَ، ايتُوهَا تَمْشُونَ عَلَيْكُمُ السَّكِينَةُ، فَمَا أَدْرَكْتُمْ فَصَلُّوا، وَمَا فَاتَكُمْ فَأَتِمُّوا.» [۲۴۵] «هرگاه نماز اقامه گردید با عجله و شتابان به سوی آن نروید، با حالتی آرام و با تأنّی به سمت آن پیاده حرکت کنید، به هر (مقداری از نماز رسیدید) آن‌را بخوانید و هر مقدار (از نماز را از دست دادید، بعد از سلام امام برخیزید و آن‌را) تمام کنید.» و نیز ابوموسیس روایت کرده: «إِنَّ أَعْظَمَ النَّاسِ أَجْرًا فِي الصَّلَاةِ أَبْعَدُهُمْ إِلَيْهَا مَمْشًى فَأَبْعَدُهُمْ.» [۲۴۶] « انسانی دارای بزرگترین اجر نماز از همه‌ی مردم بوده که راه گذر وخانه‌ی او به مسجد، دورتر است.»

این حکم در مورد کسی که سوار بر ماشین و یا مرکبی به مسجد می‌رود نیز صدق می‌کند که مستحب است آرام و با تأنی حرکت کند حتّی اگر فقط قسمتی از نماز را دریابد؛ مگر اینکه به کل نماز نرسد که در نتیجه چون جمعه واجب است لذا باید عجله کند البته عجله‌ای که موجب تضییع حق دیگران و اذیت و آزار به دیگران و ضرر به خود و دیگران نباشد.

[۲۴۲] (صحيح): احمد، المسند (ش۱۶۱۷۳و۱۶۹۶۲) / ابوداود (ش۳۴۵) / بيهقي، السنن الکبري (ش۶۰۸۹) وشعب الایمان (ش۲۷۲۸) ومعرفة السنن والآثار (ش۶۵۹۱) / ابن ابي شيبه، المصنف (ج۲ص۳) / ابن ماجه (ش۱۰۸۷) / طبرانی، المعجم الکبير (ج۱ص۲۱۵) / مروزي، الجمعة وفضلها (ش۵۰) / تمام رازي، الفوائد (ج۲ص۲۰۲) / ابن ابي عاصم، الآحاد والمثاني (ش۱۵۷۳) / اصفهانی، الترغيب والترهيب (ش۹۲۰) / بغوی، شرح السنة (ج۴ص۲۳۶) / ابونعیم، معرفة الصحابه (ش۹۸۶) / طوسی، المستخرج علی ترمذی (ج۳ص۸) / ضیاء المقدسی، المنتقى من مسموعات مرو (ش۴۲۰) / ابن قانع، معجم الصحابة (ش۳۴) جزء الحسن بن رشیق (ش۷۸) / ابن بشران، الامالی (ش۹۷۴) / جرجانی، الامالی (ش۳۰۷) از طريق (يحيي بن آدم ومحمّد بن حاتم الجرجرائى و أبو بكر بن أبي شيبة) روايت کرده اند: «حدثنا (عبدالله) بن المبارك عن الأوزاعى حدثنى حسان بن عطية حدثنى أبو الأشعث الصنعانى حدثنى أوس بن أوس الثقفى سمعت رسول الله ج يقول: من غسل يوم الجمعة واغتسل ثم بكر وابتكر ومشى ولم يركب ودنا من الإمام فاستمع ولم يلغ كان له بكل خطوة عمل سنة أجر صيامها وقيامها.» وحسان بن عطية هم متابعه شده واحمد، المسند (ش۱۶۱۷۵) / نسايي (ش۱۳۸۴) / طبرانی، المعجم الکبير (ج۱ص۲۱۵) / ابن عساکر، تاريخ دمشق (ج۳۶ص۱۲۰و۲۰۰و۴۳ص۲۹۹) / ابن عساکر، معجم الشیوخ (ج۱ص۴۹۰) / ابونعیم، معرفة الصحابه (ش۹۸۸) / طوسی، الاربعین (ش۱۲) / نسوی، الاربعین (ش۲۷) / ابن سعد، الطبقات الکبری (ج۵ص۳۳۹) / ابن ابی عاصم، الآحاد والمثانی (ش۱۵۷۳) از طريق (عبدالرحمن بن يزيد بن جابر ويحيى بن الحارث الذماري وابوقلابة وسلیمان بن موسی وعثمان بن ابی خالد) روايت کرده اند: «أنه سمع أبا الأشعث حدثه انه سمع اوس بن اوس... .» وابوالاشعث صنعاني هم متابعه شده وابوداود (ش۳۴۶) / طبرانی، المعجم الاوسط (ج۲ص۱۲۲) / طياليسي، المسند (ش۱۲۱۰) / خطیب بغدادی، موضح اوهام الجمع والتفریق (ج۲ص۳۹۷) از طريق (عبادة بن نسى و الحسن البصري ومحمّد بن سعید الازدي) روايت کرده است: «عن أوس بن اوس الثقفى عن النبي ج ... .» و رجال احمد «رجال صحيحين» مي‌باشد جز شراحيل بن شرحبيل ابوالاشعث صنعاني که «رجال مسلم» است واسنادش هم «صحيح» مي‌باشد. وامام حافظ عراقی هم گفته است: «اسنادٌ جیدٌ» وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «حدیثٌ صحیحٌ علی شرط الشیخین» وامام ذهبی هم گفته است: «اسنادٌ صالحٌ» وامام نووی گفته است: «اسناد حسنٌ» وامامان بغوی وترمذی هم گفته است: «حدیثٌ حسنٌ» [بغوی، شرح السنة (ج۴ص۲۳۶) / نووی، خلاصة الأحكام في مهمات السنن وقواعد الإسلام (ش۲۷۱۷) / الزبیدی، اتحاف السادة المتقين بشرح إحياء علوم الدين (ج۳ص۲۳۸) / ذهبی، تذكرة الحفاظ (ج۳ص۱۲۷) / ترمذی (ش۴۹۶) / حاکم، المستدرک (ش۱۰۴۲)] [۲۴۳] محدثین در معنای غسّل و اغتسل دو دیدگاه دارند برخی بر این باورند اولی یعنی؛ سرش را بشورد و دوّمی یعنی؛ بقیه بدنش و برخی هر دو را به معنای شستن می‌دانند و دوّمی را تأکیدی بر اولی. [۲۴۴] (صحیح): بخاری (ش۹۰۷) / ترمذی (ش۱۶۳۲) / نسایی (ش۳۱۱۶) از طریق (یحیی بن حمزه والولید بن المسلم) روایت کرده‌اند: «حدثنا يزيد بن أبي مريم الأنصاري قال حدثنا عباية بن رفاعة قال أدركني أبو عبس وأنا أذهب إلى الجمعة فقال سمعت النبي صلى الله عليه وسلم يقول من اغبرت قدماه في سبيل الله حرمه الله على النار.» [۲۴۵] (صحيح): بخاري (ش۹۰۸) / مسلم (ش۱۳۸۹-۱۳۹۱) / ابوداود (ش۵۷۲) ترمذي (ش۳۲۷) / نسايي (ش۸۶۱) / ابن ماجه (ش۷۷۵) از طريق (سعيد بن مسيب و ابوسلمه بن عبدالرحمن وعبدالرحمن بن يعقوب وهمام بن منبه) روايت کرده اند: «أن أبا هريرة قال سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول: ... .» [۲۴۶] (صحیح): بخاری (ش۶۵۱) / مسلم (ش۱۵۴۵) از طریق (عبد الله بن براد الأشعرى وأبو كريب محمّد بن علاء) روایت کرده‌اند: «حدثنا عبد الله بن براد الأشعرى وأبو كريب قالا حدثنا أبو أسامة عن بريد عن أبى بردة عن أبى موسى قال قال رسول الله (صلى الله عليه وسلم) ... .»

(۱-۴-۱۳) نزدیک امام شدن

بنابر فضیلتی که در حدیث اوس‌ بن اوس ثقفیس بیان شد [۲۴۷]و [۲۴۸]و نیز محاسنی که در استماع خطبه وجود دارد برای نمازگزار مستحب است که در حدّ امکان به امام نزدیک شود، البته بنا بر حدیث عبدالله ‌بن عمرو بن عاصب برای نزدیک شدن به امام نباید بر شانۀ مردم قدم بردارد که با این عمل ثواب نماز جمعه را از دست می‌دهد [۲۴۹] و این عمل کراهت تنزیهی می‌باشد و اگر آزار و ناراحتی برای نمازگزاران ایجاد کند حرام ولی اگر به دلیل ازدحام جایی را نزدیک خود نیابد، می‌تواند با آرامش و بدون اینکه کلامی به زبان بیاورد مبنی بر اجازه و معذرت خواهی می‌تواند به سمت جای خالی حرکت کند و در آنجا ساکن شود [۲۵۰] ولی اگر مردم زیادی در برابرش باشد باید تا وقت نماز صبر نماید تا مایۀ آزار مردم نشود.

در این راستا توجّه به چند نکته مهم می‌باشد، از جمله:

- نباید کسی بخاطر شخصی دیگر از جای خود برخیزد و دیگری بجای وی بنشید. ابن عمرب از پیامبر ج روایت می‌کند: «نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ج أَنْ يُقَامَ الرَّجُلُ مِنْ مَجْلِسِهِ وَيَقْعُدُ فِيهِ آخَرُ، وَلَكِنْ تَفَسَّحُوا وَتَوَسَّعُوا.» [۲۵۱] «پیامبر خدا ج از اینکه مردی از محل نشستن خود برخیزد و دیگری بجای وی بنشیند نهی فرمودند ولی جا باز کنید و جمع و جور بنشینید (تا شخص بتواند بنشیند).» و این عمل خصوصاً در مسجد جدای از اینکه تأییدیه‌ای از شریعت ندارد باعث تعارفات اجتماعی می‌گردد که مردم در این راستا دچار حرج و سختی‌های خاصی می‌گردند. و فقها قاعده‌ای در این راستا و بر این مبنا بنیان گذاشته‌اند و آن «لا إيثارَ في القُربات» [۲۵۲] یعنی؛ در اموری برای تقرب به باری تعالی ایثار معنا ندارد. البته در این راستا رعایت حال کهنسالان، کودکان و بیماران أولی می‌باشد.

- هرگاه شخصی در مکانی در مسجد بنشیند و بنابر دلایلی از جایش برخیزد مانند: وضو گرفتن و ... این شخص در صورتی که برگردد بر جایش مستحق‌تر است، پیامبر خدا ج می‌فرمایند: «إِذَا قَامَ أَحَدُكُمْ مِنْ مَجْلِسٍ كَانَ فِيهِ ثُمَّ رَجَعَ إِلَيْهِ فَهُوَ أَحَقُّ بِمَجْلِسِهِ.» [۲۵۳] «هرگاه کسی از شما از مکانی که در آن است برخیزد و سپس به آنجا برگردد، وی بر جایش مستحق‌تر می‌باشد.» این از زمرۀ حقوق شخص محسوب می‌گردد.

- در موقع حضور در مسجد مستحب آن است که شخص رو به قبله بنشیند ولی در صورتی که بیماری یا عذری داشته باشد ایرادی بر پشت کردن به قبله یا بر پهلو تکیه زدن یا پا دراز کردن نیست و اگر موجب آزار مردم گردد و یا باعث تنگی جا گردد این عملش جایز نیست بلکه مستحب آن است که به مکانی برود که مزاحم کسی نگردد و کسی هم مزاحم وی نشود. [۲۵۴]

[۲۴۷] (صحيح): احمد، المسند (ش۱۶۱۷۳و۱۶۹۶۲) / ابوداود (ش۳۴۵) ومن طريقه بيهقي، السنن الکبري (ش۶۰۸۹) / ابن ابي شيبه، المصنف (ج۲ص۳) و من طريقه ابن ماجه (ش۱۰۸۷) / طبرانی، المعجم الکبير (ج۱ص۲۱۵) / مروزي، الجمعة وفضلها (ش۵۰) / تمام رازي، الفوائد (ج۲ص۲۰۲) / ابن ابي عاصم، الآحاد والمثاني (ش۵۷۳) از طريق (يحيي بن آدم ومحمّد بن حاتم الجرجرائى و أبو بكر بن أبي شيبة) روايت کرده اند: «حدثنا (عبدالله) بن المبارك عن الأوزاعى حدثنى حسان بن عطية حدثنى أبو الأشعث الصنعانى حدثنى أوس بن أوس الثقفى سمعت رسول الله ج يقول: من غسل يوم الجمعة واغتسل ثم بكر وابتكر ومشى ولم يركب ودنا من الإمام فاستمع ولم يلغ كان له بكل خطوة عمل سنة أجر صيامها وقيامها.» وحسان بن عطية هم متابعه شده و احمد (ش۱۶۱۷۵) / نسايي (ش۱۳۸۴) / المعجم الکبير (ج۱ص۲۱۵) / ابن عساکر، تاريخ دمشق (ج۳۶ص۱۲۰و۲۰۰و۴۳ص۲۹۹) از طريق (عبدالرحمن بن يزيد بن جابر ويحيى بن الحارث الذماري) روايت کرده اند: «أنه سمع أبا الأشعث حدثه انه سمع اوس بن اوس... .» و ابوالاشعث صنعاني هم متابعه شده و ابوداود (ش۳۴۶) / المعجم الاوسط (ج۲ص۱۲۲) / طياليسي، المسند (ش۱۲۱۰) از طريق (عبادة بن نسى و الحسن البصري ومحمّد بن سعد الازدي) روايت کرده است: «عن أوس بن اوس الثقفى عن النبي ج ... .» و رجال احمد «رجال صحيحين» مي‌باشد جز شراحيل بن شرحبيل ابوالاشعث صنعاني که «رجال مسلم» است واسنادش هم «صحيح» مي‌باشد. [۲۴۸] فقها در این زمینه گاهی به حدیث ضعیفی استناد می‌کنند که سندش ایراد دارد و آن: سمره بن جندب روایت می‌کند: «احضروا الذكر و ادنوا من الإمام، فإن الرجل لا يزال يتباعد حتى يؤخر في الجنة و إن دخلها.» «در نمازها حاضر شوید و (درصف اوّل بایتسید) ونزدیک امام باشید؛ چرا که فرد اینقدر در ایستادن در صف اوّل تخلف می‌کند که در بهشت رفتن هم بعد از دیگران عقب می‌افتد.» (ضعیف): دو طریق دارد؛ طریق اوّل: ابوداود (ش۱۱۱۰) / احمد، المسند (ش۲۰۱۱۸) / بيهقي، السنن الکبري (ش۶۱۴۰) / مستدرک (ش۱۰۶۸) از طريق (علي بن المديني) روايت کرده اند: «حدثنا معاذ بن هشام قال وجدت فى كتاب أبى (هشام الدستوايي) بخط يده ولم أسمعه منه قال قتادة عن يحيى بن مالك (أبي أيوب الأزدي) عن سمرة بن جندب أن نبى الله (صلى الله عليه وسلم) قال: احضروا الذكر وادنوا من الإمام فإن الرجل لا يزال يتباعد حتى يؤخر فى الجنة وإن دخلها.» اما اسنادش «ضعیف» است. چرا که قتاده «مدلس» بوده وعنعنه کرده است [ابن حجر، تعریف اهل التقدیس بمراتب الموصوفین بالتدلیس (ش۹۲)] طریق دوّم: احمد، المسند (ش۲۰۱۱۲) / بيهقي، السنن الکبري (ش۶۱۴۲) وشعب الايمان (ش۳۰۱۸) / طبرانی، المعجم الصغير (ج۱ص۲۱۶) والمعجم الکبير (ج۷ص۲۰۶) / بزار (ش۴۵۹۴) از طريق (سريج بن النعمان) روايت کرده اند: «حدثنا الحكم بن عبد الملك عن قتادة عن الحسن عن سمرة قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم احضروا الجمعة وادنوا من الإمام فإن الرجل ليتخلف عن الجمعة حتى إنه ليتخلف عن الجنة وإنه لمن أهلها.» اما اين روايت «منکر» است چرا که اوّلاً: الحكم بن عبد الملك القرشى البصرى «ضعيف الحديث» است [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۲ص۴۳۱) وتقريب التهذب (ش۱۴۵۱)] وثانياً: امام ابوحاتم رازي گفته است: «رواه بعض حفاظ أصحاب قتادة عن قتادة عن أبي أيوب الأزدي عن سمرة عن النبي صلى الله عليه وسلم» [ابن ابي حاتم، الجرح والتعديل (ج۱ص۲۰۴)] وابوداود (ش۱۱۱۰) / احمد، المسند (ش۲۰۱۱۸) / بيهقي، السنن الکبري (ش۶۱۴۰) / حاکم، المستدرک (ش۱۰۶۸) از طريق (علي بن المديني) روايت کرده اند: «حدثنا معاذ بن هشام قال وجدت فى كتاب أبى (هشام الدستوايي) بخط يده ولم أسمعه منه قال قتادة عن يحيى بن مالك (أبي أيوب الأزدي) عن سمرة بن جندب أن نبى الله (صلى الله عليه وسلم) قال: احضروا الذكر وادنوا من الإمام فإن الرجل لا يزال يتباعد حتى يؤخر فى الجنة وإن دخلها.» وهمچنانکه مي‌بينيم متن (الحكم بن عبد الملك) در مورد (تأخر از جمعه) بوده اما متني که (امام هشام الدستوايي) روايت کرده در مورد (تأخر فرد از صف اوّل) مي‌باشد. خوب دقت گردد. لذا روايت الحکم بن عبدالملک به علت مخالفت با ثقات «منکر» است. البته متني که حکم بن عبدالملک روايت کرده متابعه اي هم دارد وطبراني، المعجم الاوسط (ج۴ص۳۳۸) روايت کرده است: «حدثنا عبد الله بن الحسين المصيصي قال نا محمّد بن بكار قال نا سعيد بن بشير عن قتادة عن ابي ايوب عن سمرة بن جندب رفعه إلى النبي صلى الله عليه و سلم انه قال احضروا الجمعة وأدنوا من الامام واني قد عرفت ان اقواما يؤخرون عن دخول الجنة بتأخرهم عن الجمعة وان كانوا من اهلها.» اما سعيد بن بشير: امامان يحيي بن معين وابوداود ونسايي وعلي بن مديني وابن حجر واحمد بن حنبل وابن حبان وعبدالرحمن بن مهدي وي را «ضعيف» دانسته اند و امامان ابومسهر ومحمّد بن عبدالله بن نمير مي‌گويند: «منکرُ الحديث» و امام بخاري مي‌گويد: «يتکلمون في حفظه و هو محتملٌ» و امام ابوحاتم مي‌گويد: «شيخٌ يکتب حديثه» و امام سفيان بن عيينه مي‌گويد: «کان حافظا» وامام شعبه مي‌گويد: «صدوق الحديث» و امام ابن عدي مي‌گويد: «الغالب علي حديثه استقامة و الغالب عليه الصدق» و امام دحيم مي‌گويد: «ثقةٌ است؛ كان مشيختنا يوثقونه» و امام بزار هم مي‌گويد: «لابأس به» و امام حاکم مي‌گويد: «إمام أهل الشام في عصره إلا أن الشيخين لم يخرجاه بما وصفه أبو مسهر من سوء حفظه و مثله لا ينزل بهذا القدر» و امام سعيد بن عبدالعزيز تنوخي مي‌گويد: «صدوق» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۴ص۸) و تقريب التهذيب (ش۲۲۷۶) / ابن عدي، الکامل (ج۳ص۳۶۹) / مستدرک (ش۹۹۵)]. [۲۴۹] (صحیح): ابوداود (ش۳۴۷) / بیهقی، السنن الکبری (ش۶۰۹۸) / ابن خزیمه (ش۱۸۱۰) / حديث أبي الفضل الزهري (ش۴۹۹) / اصفهانی قوام السنة، الترغیب والترهیب (ش۹۴۹) از طریق (ابن أبى عقيل ومحمّد بن سلمة والربیع بن سلیمان وابراهیم بن منقذ) روایت کرده‌اند: «حدثنا عبدالله بن وهب أخبرنى أسامة ابن زيد عن عمرو بن شعيب عن أبيه عن عبد الله بن عمرو بن العاص عن النبى ج أنه قال: من اغتسل يوم الجمعة ومس من طيب امرأته - إن كان لها - ولبس من صالح ثيابه ثم لم يتخط رقاب الناس ولم يلغ عند الموعظة كانت كفارة لما بينهما ومن لغا وتخطى رقاب الناس كانت له ظهرا.» رجال ابوداود «ثقة» ومترجم در تهذیب هستند فقط أسامة بن زيد: امام يحيي بن معين مي‌گويد: «ثقةٌ صالحٌ حجةٌ» و امام علي بن مديني مي‌گويد: «عندنا ثقهٌ» وامام عجلي مي‌گويد: «ثقةٌ» و امام يعقوب بن سفيان فسوي هم گفته است: «هو عند أهل المدينة وأصحابنا ثقة مأمونٌ» وامام ابن عدي مي‌گويد: «ليس بحديثه بأس» وامام ابوحاتم مي‌گويد: «يكتب حديثه و لايحتج به» و امام ذهبي هم گفته است: «صدوقٌ قوي الحديث و الظاهر أنه ثقةٌ» وامام نسايي گفته است: «ليس بالقوى» البته امام نسايي گفته است: «قولنا (ليس بالقوي): ليس بجرح مفسد» لذا نزد امام نسايي حداقل «حسن الحديث» است و امام ابن حجر هم گفته است: «صدوقٌ يهم» و امام عبدالله بن نمير گفته است: «مدنيٌ مشهورٌ» وامام ابن حبان هم وي را در «ثقات» آورده و گفته است: «يخطيء» وامام احمد گفته است: «ليس بشيء» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱ص۲۰۸) و تقريب التهذيب (ش۳۱۷) / ذهبي، الموقظه (ص۱۹) و ذكر أسماء من تكلم فيه وهو موثق (ش۲۶) / علي بن مديني، سؤالات محمّد بن عثمان بن أبي شيبة (ش۱۰۳) / فسوي، المعرفة و التاريخ (ج۳ص۴۳)] پس «ثقة» بوده واگر چه اندکي خطا دارد لذا امام هيثمي هم گفته است: «هو من رجال الصحيح وفيه ضعف» [هيثمي، مجمع الزوائد (ج۴ص۳۷۴)] همچنین بايد اشاره کنيم که بعضي از علما در سماع شعيب از جدش اختلاف دارند لذا اين اسناد را در درجه «حسن» قرار مي‌دهند وامام حاکم نيشابوري گفته است: «لا أعلم خلافاً في عدالة عمرو بن شعيب؛ إنما اختلفوا في سماع أبيه من جده» وامام ترمذي هم گفته است: «من تكلم في حدیث عمرو بن شعيب إنما ضعفه لأنه يحدث عن صحيفة جده كأنهم رأوا أنه لم يسمع هذه الأحاديث من جده» لكن امامان ابن حجر و ابن الملقن در تهذيب التهذيب و البدر المينر رواياتي را دال بر صحّت سماع پدرش از جدش مي‌آورند که با اثباتش اين اسناد «صحيح» مي‌گردد؛ وامامان بخاري و علي بن مديني و احمد بن حنبل و اسحاق بن راهويه و دارقطني و ابن حجر و بيهقي و ابوعبيد السلام و يعقوب بن شيبه و حاکم نيشابوري و ابوبکر نيشابوري و محيي الدين نووي هم «سماعش» را تأييد نموده اند. وامام اسحاق بن راهويه گفته است: «(عمرو بن شعيب عن أبيه عن جده) إذا كان الراوي عن عمرو بن شعيب ثقةً فهو كأيوب عن نافع عن ابن عمر». و امام يعقوب بن شيبه هم گفته است: «ما رأيت أحدا من أصحابنا ممن ينظر في الحديث وينتقي الرجال يقول في عمرو بن شعيب شيئاً، وحديثه صحيحٌ وهو ثقةٌ ثبتٌ والأحاديث التي أنكروا من حديثه إنما هي لقوم ضعفاء رووها عنه وما روى عنه الثقات فصحيحٌ» و امام بخاري هم گفته است: «رأيت أحمد بن حنبل وعلي بن المديني وإسحاق بن راهويه يحتجون بحديث عمرو بن شعيب عن أبيه عن جده. قال البخاري: من الناس بعدهم؟» وامام يحيي بن معين سماعش را قبول ندارد و مي‌گويد که از روي کتاب و صحيفه‌ي جدش بوده است ليکن مي‌گويد: «احاديثُه صحاحٌ» ودر واقع امام يحيي بن معين آن را به صورت وجاده ي صحيح مي‌پذيرد که يکي از طرق تحمل حديث مي‌باشد پس در هر صورت نزد امام يحيي بن معين رواياتش صحيح ومقبول است [رک: ترمذي (ش۳۲۲) / بخاري، التاريخ الکبير (ج۴ص۲۱۸) / ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۸ص۴۸) / تقريب التهذيب (ش۲۸۰۶) / بيهقي، السنن الکبر (ج۵ص۱۶۷ش۱۰۰۶۵) / حاكم، المستدرک (ش۲۲۹۸و۲۳۷۵) / ابن الملقن، البدر المنير (ج۲ص۱۵۴) / نووي، تهذيب الأسماء واللغات (ص۳۴۶و۵۳۴)] لذا اسناد رواياتش «صحيح» است. وامام نووی گفته است: «اسناده حسنٌ» [نووی، خلاصة الاحکام (ش۲۷۵۶)] [۲۵۰] توصیه شریعت بر سکوت در موقع خطبه نماز جمعه می‌باشد، خداوند می‌فرمایند: ﴿وَإِذَا قُرِئَ ٱلۡقُرۡءَانُ فَٱسۡتَمِعُواْ لَهُۥ وَأَنصِتُواْ لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ٢٠٤[الأعراف: ۲۰۴]، همچنین این فرموده رسول اکرم ج است که می‌فرماید: «إِذَا قُلْتَ لِصَاحِبِكَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ أَنْصِتْ وَالْإِمَامُ يَخْطُبُ فَقَدْ لَغَوْتَ.» (صحيح): بخاري (ش۹۳۴) / مسلم (ش۲۰۰۲-۲۰۰۵) / ابوداود (ش۱۱۱۴) / نسايي (ش۱۴۰۲و۱۵۷۷) / ابن ماجه (ش۱۱۱۰) از طريق (عبد الله بن إبراهيم بن قارظ و سعيد بن المسيب وعبدالرحمن بن اعرج) روايت کرده اند: «أن أبا هريرة أخبره أن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) قال: ... .». جهت مشاهده دیدگاه‌ها و تحلیل آنها و قول راجح نک: (۳-۷-۶) صحبت کردن با دیگران در حین خطبه. [۲۵۱] (صحیح): بخاری (ش۶۲۷۰) والّلفظ له/ مسلم (ش۵۸۱۳و۵۸۱۴) از طریق (عبیدالله بن عمر وروح بن عباده وابن جریج وضحاک بن عثمان) روایت کرده‌اند: «عن نافع عن ابن عمر عن النبي صلى الله عليه وسلم أنه نهى أن يقام الرجل من مجلسه ويجلس فيه آخر ولكن تفسحوا وتوسعوا.» [۲۵۲] سیوطی، الاشباه و النظائر، ص۱۱۶. [۲۵۳] (صحیح): ترمذی (ش۲۷۵۱) / احمد، المسند (ش۱۵۴۸۳) / جزء من حدیث لوین (ش۵۲) / طحاوی، شرح مشکل الآثار (ج۳ص۱۸۲) / ابن ابی شیبه، المسند (ش۶۲۵) / خرائطی، مکارم الاخلاق (ج۲ص۵۸) / ابن ابی خیثمه، التاریخ الکبیر (ج۱ص۵۸۸) / ابن ابی عاصم، الآحاد والمثانی (ش۱۵۹۵) / ابونعیم، معرفه الصحابه (ج۵ص۲۷۱۸) / رویانی، المسند (ش۱۵۰۱) / حدیث خالد بن مرداس (ش۸) / ابن قانع، معجم الصحابه (ش۲۰۹۱) / ابواحمد الحاکم، الاسماء والکنی (ج۳ص۱۳۰) / طبری، التاریخ (ج۱۱ص۵۸۸) از طریق (قتیبه بن سعید وعفان بن مسلم وسعید بن سلیمان واسحاق بن منصور وعمرو بن عون وهیب بن بقیه ویحیی الحمانی ومحمّد بن الصباح ومعلی بن اسد) روایت کرده‌اند: «حدثنا خالد بن عبد الله الواسطي عن عمرو بن يحيى بن عماره عن محمّد بن يحيى بن حبان عن عمه واسع بن حبان عن وهب بن حذيفة: أن رسول الله صلى الله عليه و سلم قال الرجل أحق بمجلسه وإن خرج لحاجته ثم عاد فهو أحق بمجلسه.» وخالد بن عبدالله هم متابعه شده واحمد، المسند (ش۱۱۲۸۲) / ابن عدی، الکامل (ج۷ص۷۰) از طریق (اسماعیل بن رافع ومالک بن انس) روایت کرده‌اند: «عن محمّد بن يحيى ... .» ورجال ترمذی «رجال صحیحین» بوده واسنادش هم «صحیح» است. وامام ترمذی هم گفته است: «حدیثٌ حسنٌ صحیحٌ غریبٌ» [ترمذی (ش۲۷۵۱)] باید اشاره کنیم که (سلیمان بن بلال) آن را مخالف (خالد بن عبدالله الواسطی) نقل کرده است وابونعیم، معرفه الصحابه (ج۴ص۲۰۸۲) / بخاری، التاریخ الکبیر (ج۸ص۱۵۸) از طریق (سلیمان بن بلال) روایت کرده‌اند: «عن عمرو بن يحيى بن عمارة بن أبي حسن المازني عن أبيه عن جده وهب بن بقیه أن النبي صلى الله عليه وسلم ... .» البته چون سلیمان بن بلال وخالد بن عبدالله، هردو از (اثبات وثقات) هستند، لذا نشان می‌دهد که (عمرو بن یحیی)، روایت را از (یحیی بن عماره و محمّد بن یحیی) شنیده لذا به دو طریق نقل کرده است ومشکلی در اسناد وارد نمی‌کند. [۲۵۴] محمّد زحیلی، المعتمد فی الفقه الشافعی، ۱/۵۳۰.

(۱-۴-۱۴) سایر موارد

برای روز جمعه احکامی ذکر شده که برخی از آن‌ها مشروع و مستحب می‌باشند ولی مختص روز جمعه نیستند بلکه در همۀ ایام هفته فضیلت دارند؛ مانند صلوات فرستادن بر پیامبر عظیم الشأن ج که در هر وقتی فضیلت دارد؛ این موارد عبارتند از:

۱- صلوات فرستادن بر پیامبر اکرم ج

صلوات فرستادن بر پیامبر عظیم الشأن ج جدای از اینکه اجر و ثواب ویژه و زیادی دارد بلکه نمادی از تکریم و ثنای ایشان و شعار مسلمین می‌باشد و از زمرۀ حقوق ایشان ج محسوب می‌گردد، خداوند تعالی می‌فرمایند: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ وَمَلَٰٓئِكَتَهُۥ يُصَلُّونَ عَلَى ٱلنَّبِيِّۚ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ صَلُّواْ عَلَيۡهِ وَسَلِّمُواْ تَسۡلِيمًا٥٦[الأحزاب: ۵۶] «‏خداوند و فرشتگانش بر پیغمبر درود می‌فرستند، ای مؤمنان! شما هم بر او درود بفرستید و چنان که باید سلام بگوئید.» صلوات و درود خدا بر محمّد ج عبارت است از نزول رحمت و تکریم و شرافت و بزرگی دادن به ایشان و درود فرشتگان دعا و طلب آمرزش برای او و درود مؤمنان بر او، صلوات فرستادن است. و ﴿وَسَلِّمُواْ تَسۡلِيمًا در واقع در بردارندۀ این معانیست: سلام و درود بر تو باد و سلام که همان الله ذوالجلال است نگهدار و حافظت باشد و تسلیم فرمان و منقاد اوامر پیغمبر ج گشتن است. [۲۵۵]

پیامبر اکرم ج فرموده‌اند: «مَنْ صَلَّى عَلَىَّ وَاحِدَةً صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ عَشْرًا.» [۲۵۶] «هر کس بر من درودی بفرستد، خداوند بر وی ده درود می‌فرستد.»

همچنین فرموده‌اند: «لاَ تَجْعَلُوا قَبْري عِيْدَاً وَصَلُّوا عَليَّ؛ فَإِنَّ صَلاَتَكُمْ تَبْلُغُنِي حَيْثُ كُنْتُمْ» [۲۵۷]. (قبر من را مکان عید قرار ندهید، و بر من درود بفرستید؛ زیرا هر جا که باشید درود شما به من مى رسد.)

و نیز فرموده‌اند: «البَخِيْلُ مَنْ ذُكِرْتُ عِنْدَهُ فَلَمْ يُصَلِّ عَلَيَّ.» [۲۵۸] (بخیل کسى است که نام مرا نزد او بگویند و بر من درود نفرستد.)

و نیز فرموده‌اند: «إِنَّ للهِ مَلاَئِكَةً سَيَّاحِينَ فِي الأَرْضِ يُبَلِّغُونِي مِنْ أمّتي السَّلاَمَ.» [۲۵۹] (خداوند فرشتگانى دارد که روى زمین مى‌گردند و سلام أمّتم را به من مى‌رسانند).

همچنین فرموده‌اند: «مَا مِنْ أَحَدٍ يُسَلِّمُ عَلَيَّ إِلاَّ رَدَ اللهُ عَلَىَّ رُوحَيَ حَتَّى أَرُدَّ عَلَيهِ السَّلاَم.» [۲۶۰] (هرکس که به من سلام دهد، خداوند روحم را به من برمى‌گرداند تا جواب سلامش را بدهم.)

[۲۵۵] علّت تأكيد (سَلِّمُوا) با (تَسْلِيماً) اين است كه در بخش صلوات، خدا و فرشتگان شركت دارند و به منزله تأكيد است و لذا تنها اين قسمت به تأكيد نياز داشت. و نک: آیات: نساء/۶۵ و احزاب‌/۲۲ و نیز: قاضی یحصنی، المهذّب من الشفاء بتعریف حقوق المصطفی ج، ۳۴۷ و ۳۴۸؛ زمخشری، الكشاف،۵/۳۴۸؛ شوکانی، فتح القدير الجامع بين فني الرواية و الدراية من علم التفسير، ۶/۷۳. [۲۵۶] (صحیح): مسلم (ش۹۳۹) / ابوداود (ش۱۵۳۲) / ترمذی (ش۴۸۵) / نسایی (ش۱۲۹۶) از طریق (علی بن حجر وسلیمان بن داود ويحيى بن أيوب وقتيبة بن سعید) روایت کرده‌اند: «حدثنا إسماعيل بن جعفر عن العلاء (بن عبدالرحمن) عن أبيه عن أبي هريرة عن النبي صلى الله عليه و سلم قال: من صلى على واحدة صلى الله عليه عشرا.» [۲۵۷] (صحیح): ابوداود (ش۲۰۴۴) ومن طريقه بيهقي، شعب الايمان (ش۴۱۶۲) / احمد، المسند (ش۸۸۰۴) / طبراني، المعجم الاوسط (ج۸ص۸۱) از طريق (مسلم بن عمرو الحذا واحمد بن صالح) روايت کرده اند: «ثنا عبد الله بن نافع أخبرنى ابن أبى ذئب عن سعيد المقبرى عن أبى هريرة قال قال رسول الله (صلى الله عليه وسلم): ... .» وسعيد المقبري هم متابعه شده وابونعيم، حلية الاولياء (ج۶ص۲۸۳) روايت کرده است: «حدثنا أحمد بن عبد الله بن محمود، ثنا عبد الله بن وهب ثنا محمد بن السكن الأيلي ثنا عبد الله بن هشام الدستوائي حدثني أبي ثنا يحيى بن أبي كثير عن أبي سلمة عن أبي هريرة ... .» ورجال ابوداود «رجال صحيح» بوده واسنادش هم «صحيح» مي‌باشد. وامام نووي هم گفته است: «اسناده صحيحٌ» وامام ابن حجر هم گفته است: «اسناده حسنٌ» [نووي، الاذکار (ج۱ص۱۱۵) / ابن حجر، نتائج الافکار في تخريج احاديث الاذکار (ج۱۰ص۲۴۲)] [۲۵۸] (صحیح): احمد، المسند (ش۱۷۳۶) / ترمذی (ش۳۵۴۶) / ابن حبان (ش۹۰۹) / ابویعلی، المسند (ش۶۷۷۶) / ضیاء المقدسی، الاحادیث المختاره (ش۴۲۴) / حاکم، المستدرک (ش۲۰۱۵) / طبرانی، المعجم الکبیر (ج۳ص۱۲۷) / بیهقی، شعب الایمان (ش۱۵۶۷و۱۵۶۸) والدعوات الکبیر (ش۱۵۱) / نسایی، السنن الکبری (ش۹۸۸۳و۸۱۰۰) وعمل الیوم واللیلة (ش۵۶) / بزار (ش۱۳۴۲) / ابوبکر الشافعی، الغیلانیات (ش۸۱) / اسماعیل القاضی، فضل الصلاة على النبي (ش۳۱و۳۲) / دولابی، الذرية الطاهرة (ش۱۴۷) / ابن عدی، الکامل (ج۳ص۳۵) / بخاری، التاریخ الکبیر (ج۵ص۱۴۸) / خطیب بغدادی، المتفق والمفترق (ج۲ص۸۸) /ابن ابی عاصم، الآحاد والمثانی (ش۴۳۲) / اصفهانی، الترغيب والترهيب (ش۵۴۵) / ابن السنی، عمل الیوم والیلة (ش۳۸۲) / ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج۴۹ص۳۲۶) از طریق (عبد الملك بن عمرو وأبو سعيد وخالد بن مخلد وأبو عامر العقدي ويحيى الحماني) روایت کرده‌اند: «عن سليمان بن بلال عن عمارة بن غزية عن عبد الله بن علي بن حسين بن علي بن أبي طالب عن أبيه عن حسين بن علي بن أبي طالب قال: قال رسول الله (صلى الله عليه وسلم) البخيل الذي من ذكرت عنده فلم يصل علي.» وسلیمان بن بلال هم متابعه شده واسماعیل القاضی، فضل الصلاه علی النبی (ش۳۶و۳۵) / ابن المقری، المعجم (ش۹۱۰) / قاضی ابوبکر الدینوری، المجالسة وجواهر العلم (ش۱۰۴۸) از طریق (إسماعيل بن جعفر بن أبي كثير وعبد الله بن جعفر) روایت کرده‌اند: «عن عمارة بن غزية عن ... .» ورجال احمد «رجال صحیح» بوده جز عبد الله بن على بن الحسين بن على که: امام ذهبی گفته است: «ثقةٌ» وامام ابن حبان هم وی را در «ثقات» آورده است وامامان ترمذی وحاکم هم حدیثش را «تصحیح» کرده‌اند وامام ابن حجر هم می‌گوید: «مقبولٌ» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۵ص۳۲۴) وتقریب التهذیب (ش۳۴۸۴) / ذهبی، الکاشف (ش۲۸۶۶)] لذا اسنادش «صحیح» است. وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «هذا حدیثٌ صحیح الاسناد ولم یخرجاه» وامام ترمذی هم گفته است: «حدیثٌ حسنٌ صحیحٌ غریبٌ» وامام ابن حجر هم گفته است: «لا يقصر عن درجة الحسن» [حاکم، المستدرک (ش۲۰۱۵) / ترمذی (ش۳۵۴۶) / ابن حجر، فتح الباری (ج۱۱ص۱۶۸)] [۲۵۹] (صحیح): احمد، المسند (ش۳۶۶۶و۴۲۱۰و۴۳۲۰) / ابويعلي، المسند (ش۵۲۱۳) / دارمي، السنن (ش۲۷۷۴) / طبراني، المعجم الکبير (ج۱۰ص۲۱۹و۲۲۰) / ابوشيخ، العظمه (ش۵۱۳) / حاکم، المستدرک (ش۳۵۷۶) / ابن عساکر، تاريخ دمشق (ج۷ص۱۲۰وج۲۹ص۹۴) / شاشي، السند (ش۸۲۵) / عبدالله بن مبارک، المسند (ش۵۱) / عبدالرزاق، المصنف (ج۲ص۲۱۵) / بيهقي، شعب الايمان (ش۱۵۸۲) / ابن حبان (ش۹۱۴) / نسايي (ش۱۲۸۲) / فوائد ابويعلي خليلي (ش۱۸) / ابن الشجري، امالي (ج۱ص۱۰۵) / بزار (ش۱۹۲۳و۱۹۲۴) / ابونعيم، حلية الاولياء (ج۴ص۲۰۰وج۸ص۱۳۰) / ابن ابي شيبة، المصنف (ج۲ص۲۵۳) ومسند (ج۱ص۱۸۴) / ابوالحسن خلعي، الفوائد (ش۹۲) از طريق (سفيان الثوري وسليمان الاعمش وحسين الخلقاني) روايت کرده اند: «عن عبد الله بن السائب عن زاذان عن ابن مسعود أن رسول الله صلى الله عليه و سلم قال ... .» ورجال احمد «رجال صحيح» بوده واسنادش هم «صحيح» است. وامامان ذهبي وابن القيم هم گفته‌اند: «اسناده صحيحٌ» وامام حاكم نيشابوري هم گفته است: «حديثٌ صحيح الاسناد ولم يخرجاه» [حاکم، المستدرک مع تلخيص الذهبي (ش۳۵۷۶) / ابن القيم، جلاء الافهام (ج۳ص۲۸)] [۲۶۰] (صحیح): احمد، المسند (ش۱۰۸۱۵) / ابوداود (ش۲۰۷۳) / بيهقي، السنن الکبري (ش۱۰۵۶۹) / طبراني، المعجم الاوسط (ج۹ص۱۳۰) / اسحاق بن راهويه، المسند (ش۵۲۶) / ابونعيم، اخبار اصبهان (ج۱۰ص۱۸۴) / ابن عساکر، معجم الشيوخ (ج۲ص۴۰) از طريق (عبد الله بن يزيد المقري وأبو علي الحسن بن علي السيسري) روايت کرده اند: «حدثنا حيوة بن شريح حدثنا أبو صخر حميد بن زياد أن يزيد بن عبد الله بن قسيط أخبره عن أبي هريرة عن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال: ما من أحد يسلم علي إلا رد الله عز وجل علي روحي حتى أرد عليه السلام.» ورجال احمد «رجال صحيحين» بوده جز حميد بن زياد أبى المخارق أبو صخر المدني که: «رجال مسلم» بوده وامامان دارقطني وعجلي گفته اند: «ثقةٌ» وامام يحيي بن معين گفته است: «ثقةٌ ليس به بأس» وامام احمدبن حنبل گفته است: «ليس به بأس» وامام ابن حبان هم وي را در «ثقات» آورده است وامام يحيي بن سعيد القطان از وي روايت کرده ووي جز از «ثقات» روايت نمي‌کرده است وامام بغوي گفته است: «مدنيٌ صالحُ الحديث» وامام ابن عدي گفته است: «عندى صالحُ الحديث وإنما أنكر عليه هذان الحديثان: (المؤمن مألف) و(فى القدرية)، وسائر حديثه أرجو أن يكون مستقيماً» وامام ذهبي هم وي را حداقل «حسن الحديث» دانسته لذا وي را در کتاب «ذكر أسماء من تكلم فيه وهو موثق» آورده است وامامان نسايي ويحيي بن معين در روايتي ديگر گفته اند: «ضعيفٌ» وامام ابن حجر گفته است: «صدوقٌ يهم» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۳ص۴۱) وتقريب التهذيب (ش۱۵۴۶) ولسان الميزان (ص۱۴)/ ذهبي، ذكر أسماء من تكلم فيه وهو موثق (ش۹۷) / عجلي، معرفه الثقات (ش۳۶۲)] لذا اصل در رواياتش بر «صحت» بوده واين اسناد هم «صحيح» مي‌باشد. وامامان نووي وابن القيم وسخاوي وعجلوني هم گفته اند: «حديثٌ صحيحٌ» وامامان حافظ عراقي وابن تيميه هم گفته اند: «اسناده جيدٌ» وامام ابن الملقن هم گفته است: «اسناده جيدٌ علي شرط الصحيح» وامام ابن حجر هم گفته است: «رجاله ثقاتٌ» [ابن الملقن، البدر المنير (ج۵ص۲۹۰) وتحفة المحتاج إلى أدلة المنهاج (ج۲ص۱۹۰) / سخاوي، المقاصد الحسنة (ج۱ص۵۸۷) / عجلوني، کشف الخفاء (ج۲ص۱۹۴) / نووي، المجموع (ج۸ص۲۷۲) / عراقي، المغني عن حمل الأسفار (ج۱ص۲۶۶) / ابن حجر، فتح الباري (ج۶ص۴۸۸) / ابن تيمية، مجموع الفتاوي (ج۱ص۲۳۳) / ابن القيم، جلاء الافهام (ج۱ص۵۳)]

حکم تکلیفی صلوات:

جمهور فقها بر این باورند که صلوات بر پیامبر ج در مواردی واجب و در مواردی مستحب ‌می‌باشد البته در موارد و محل وجوب آن اختلاف‌نظر دارند.

حنفیّه و مالکیّه بر این باورند که صلوات بر پیامبر ج در داخل نماز در تشهّد آخر سنّت است و به دلیل آیۀ مذکور و اجابت امر خداوند در عُمر فقط یک بار واجب است. و در تشهّد اوّل اصلاً مندوب نیست بلکه حتّی از نظر مالکیّه اگر عمداً بخواند نمازش باطل است و از نظر حنابله اگر عمداً بخواند مکروه است و باید نماز را اعاده کند و در نظر حنفیّه اگر از روی اشتباه و سهو بخواند باید دو سجدۀ سهو ببرد. [۲۶۱]

گروهی از صحابهش همچون عبدالله بن مسعود و عبدالله بن عمر و برخی از تابعین همچون شعبی و مقاتل بن حیّان و شافعیّه و حنابله بر این باورند که در تشهّد اخیرِ نماز در هر نمازی و بعد از تکبیر دوّم نماز جنازه و در دو خطبۀ جمعه و عیدین واجب است و در غیر این موارد مستحب می‌باشد. استدلال شافعیّه بر آن است همانگونه پیامبر خدا ج تشهّد را آموزش داده‌اند و خواندن آن واجب است پس به ماتبعِ آن نیز تشهّد واجب می‌باشد و در صورتی که عمداً آن‌را ترک نماید نمازش باطل و باید اعاده نماید. و خواندن تشهّد در رکعت اوّل بنابر قول جدید شافعی و ابن هُبَیرَه و آجُرِّیّ از فقهای حنابله مستحب است و در صورت نخواندن باید دو سجدۀ سهو برده شود. [۲۶۲]

اما به نظر می‌رسد با توجه به فرمودۀ امّ المؤمنین عائشهل خواندن صلوات در نماز در تشهّد اوّل و آخر مستحب باشد. ایشان می‌فرمایند: «كُنَّا نُعِدُّ لِرَسُولِ اللَّهِ ج سِوَاكَهُ وَطَهُورَهُ، فَيَبْعَثُهُ اللَّهُ مَا شَاءَ أَنْ يَبْعَثَهُ مِنَ اللَّيْلِ يَتَسَوَّكُ وَيَتَوَضَّأُ، ثُمَّ يُصَلِّى تِسْعَ رَكَعَاتٍ لاَ يَجْلِسُ فِيهِنَّ إِلاَّ عِنْدَ الثَّامِنَةِ، فَيَدْعُو رَبَّهُ وَيُصَلِّى عَلَى نَبِيِّهِ، ثُمَّ يَنْهَضُ وَلاَ يُسَلِّمُ، ثُمَّ يُصَلِّى التَّاسِعَةَ فَيَقْعُدُ، ثُمَّ يَحْمَدُ رَبَّهُ وَيُصَلِّى عَلَى نَبِيِّهِ، وَيَدْعُو ثُمَّ يُسَلِّمُ تَسْلِيمَةً يُسْمِعُنَا .... .» [۲۶۳] «ما برای پیامبر خدا ج سواک و (آب) وضویش را آماده می‌کردیم، خداوند هر مقدار که می‌خواست (وی به عبادت بپردازد) وی را بیدار می‌کرد و در شب وی را بیدار می‌کرد (و ایشان) مسواک می‌زدند و وضو می‌گرفتند سپس نه رکعتی می‌خواندند که در بین رکعات نمی‌نشستند بجز در رکعت هشتم و سپس پروردگارش را فرا می‌خواندند (و دعا می‌کردند) و بر پیامبرش صلوات می‌فرستادند سپس بلند می‌شدند و سلام نمی‌دادند و بعد رکعت نهم را می‌خواندند و می‌نشستند و (در این حال) حمد پروردگارش را می‌کردند و بر پیامبرش صلوات می‌فرستادند و دعا می‌کردند و سلام می‌دادند به گونه‌ای که می‌شنیدیم... .»

و این روایت نشان می‌دهد که رسول الله ج در تشهّد اوّل بر پیامبر ج صلوات می‌فرستاده لذا تبعیت از ایشان ج در این حالت مستحب می‌باشد؛ اما چون به (مسیء صلاته) نگفتند که در تشهّد نماز، صلوات بفرست لذا این قرینه‌ای بر این بوده که واجب نیست و بخاطر جمع دلایل عمل به حدیث مذکور أولی می‌باشد. [۲۶۴]

جمهور فقها بر این باورند در خارج از نماز در هر حال (در حال شنیدن نام بزرگوار پیامبر ج و بدون آن) مستحب است که بر ایشان ج، صلوات فرستاده شود. [۲۶۵]

همچنین فقها در وجوب صلوات فرستادن بر پیامبر بزرگوار ج در خطبه نماز جمعه اختلاف دارند. [۲۶۶]

[۲۶۱] رد المحتار، ۱/۳۴۳ ؛ فتح القدير، ۱/ ۲۷؛ مواهب الجليل، ۱/۵۴۳؛ مرداوی، الإنصاف، ۲/۷۶ ؛ المغني، ۱/۵۳۷. [۲۶۲] الأم، ۱/ ۱۱۷ ، المجموع، ۳/۴۶۵؛ روضة الطالبين، ۱/۲۶۳؛ مرداوی، الإنصاف، ۲/۱۶۳ ؛ المغني ، ۱/۵۴۱ . [۲۶۳] (صحیح): ابن ماجه (ش۱۱۹۱) / بيهقي، السنن الكبري (ش۴۸۲۲) از طریق (أبو بكر بن أبي شيبة وحسن بن علی عفان) روایت کرده‌اند: «حدثنا محمّد بن بشر حدثنا سعيد بن أبى عروبة حدثنا قتادة عن زرارة بن أوفى عن سعد بن هشام قال: انطلقت إلى ابن عباس فسألته عن الوتر فقال: ألا أدلك على أعلم أهل الأرض بوتر رسول الله (صلى الله عليه وسلم)؟ قال قلت: من؟ قال: عائشة رضى الله عنها ... .» ومحمّد بن بشر هم متابعه شده ونسایی، السنن الکبری (ش۱۷۲۰) / ابن خزیمه (ش۱۰۷۸) / ابونعیم، المستخرج علی مسلم (ش۱۶۹۰) از طریق (عبدة بن سلمان ويزيد بن زريع ويحيى بن سعيد وابن أبي عدي) روایت کرده‌اند: «عن سعيد بن ابی عروبه عن قتادة ... .» وسعید بن ابی عروبه هم متابعه شده ابن خزیمه (ش۱۰۷۸) روایت کرده است: «ثنا بندار نا معاذ بن هشام حدثني أبي (هشام الدستوایی) عن قتادة ... .» ورجال ابن ماجه «رجال صحیحین» بوده واسنادش هم «صحیح» است. واصل روایت هم در صحیح مسلم (ش۱۷۷۳و۱۷۷۴) آمده که مسلم (ش۷۱۸۴و۱۷۷۶-۱۷۷۳) / ابوداود (ش۱۳۴۴-۱۳۵۱) / نسايي (ش۱۷۱۹و۱۷۱۸و۱۷۲۱) از طريق (قتاده بن دعامه وبهز بن حكيم) روايت کرده‌اند: «عن زرارة أن سعد بن هشام بن عامر أراد أن يغزو فى سبيل الله فقدم المدينة فأراد أن يبيع عقارا ... .» [۲۶۴] حدیث (مسیء صلاته) اینگونه بوده که بخاري (ش۷۵۷و۷۹۳و۶۶۶۷و۶۲۱۵) / مسلم (ش۹۱۱و۹۱۲) / ابوداود (ش۸۵۶) / ترمذی (ش۳۰۳) / نسایی (ش۸۸۴) / ابن ماجه (ش۱۰۶۰) از طریق (حماد بن اسامه ویحیی بن سعید القطان وعبدالله بن نمیر) روایت کرده‌اند: «عن عبيد الله قال حدثني سعيد بن أبي سعيد عن أبيه عن أبي هريرة أن رسول الله صلى الله عليه وسلم دخل المسجد فدخل رجل فصلى فسلم على النبي صلى الله عليه وسلم فرد وقال ارجع فصل فإنك لم تصل فرجع يصلي كما صلى ثم جاء فسلم على النبي صلى الله عليه وسلم فقال ارجع فصل فإنك لم تصل ثلاثا فقال والذي بعثك بالحق ما أحسن غيره فعلمني فقال إذا قمت إلى الصلاة فكبر ثم اقرأ ما تيسر معك من القرآن ثم اركع حتى تطمئن راكعا ثم ارفع حتى تعتدل قائما ثم اسجد حتى تطمئن ساجدا ثم ارفع حتى تطمئن جالسا وافعل ذلك في صلاتك كلها.» [۲۶۵] نک: قاضی یحصنی، المهذّب من الشفاء بتعریف حقوق المصطفی ج، ۳۴۹ تا ۳۵۲؛ ابن عابدين، حاشیة ابن عابدین، ۱/ ۲۴۸. [۲۶۶] جهت مشاهده دیدگاه‌ها و استدلال‌های مربوطه و تحلیل آنها نک: (۳-۵-۲) صلوات بر پیغمبر ج.

کیفیت صلوات فرستادن:

بهترین شیوۀ صلوات در روایت کَعْب بْن عُجْرَه آمده که: «خَرَجَ عَلَيْنَا فَقُلْنَا لَهُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! قَدْ عَلِمْنَا كَيْفَ نُسَلِّمُ عَلَيْكَ، فَكَيْفَ نُصَلِّى عَلَيْكَ؟ فَقَالَ: «قُولُوا اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى محمّد، وَعَلَى آلِ محمّد كَمَا صَلَّيْتَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ، إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ، اللَّهُمَّ بَارِكْ عَلَى محمّد وَعَلَى آلِ محمّد كَمَا بَارَكْتَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ، إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ.» [۲۶۷] پیامبر ج بر ما وارد شدند و ما به وی گفتیم: ای پیامبر خدا ج! به ما آموزش بده که چگونه به تو سلام دهیم و صلوات و درود بفرستیم. فرمودند: «بگویید: بار إلها! بر محمّد و آل محمّد درود بفرست همچنان که بر ابراهیم؛ و آل ابراهیم درود فرستادى، همانا تو ستوده و با عظمت هستى. بار الها! بر محمّد و آل محمّد برکت نازل فرما همچنان که بر ابراهیم؛ و آل ابراهیم برکت نازل کردى، همانا تو ستوده و با عظمت هستى.»

ونیز: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى محمّد وَعَلَى أَزْوَاجِهِ وَذُرِّيَّتِهِ كَمَا صَلَّيْتَ عَلَى آلِ إِبْرَاهِيْمَ، وَبَارِكْ عَلَى محمّد وَعَلَى أَزْوَاجِهِ وَذُرِّيَّتِهِ، كَمَا بَارَكْتَ عَلَى آلِ إِبْرَاهِيْمَ، إِنَّكَ حَمِيْدٌ مَجِيْد.» [۲۶۸] «بار إلها! بر محمّد و همسران و فرزندانش درود فرست همچنان که بر ابراهیم؛ درود فرستادى، و بر محمّد و همسران و فرزندانش برکت نازل گردان همچنان که بر آل ابراهیم؛ برکت نازل فرمودى، همانا تو ستوده و با عظمت هستى.»

در زمینۀ صلوات و درود فرستادن به پیامبر اکرم ج در روز جمعه باید ابراز داشت:

هیچ حدیث صحیحی در این رابطه که صلوات فرستادن از فضائل اختصاصی روز جمعه می‌باشد به اثبات نرسیده و احادیث وارده ضعیف هستند. وصلوات فرستادن طبق فرمودۀ خداوند و پیامبر اکرم ج در هر روزی و نیز روز جمعه مستحب و دارای اجر و ثواب بزرگ می‌باشد و مختص روز جمعه نمی‌باشد. [۲۶۹]

۲- عدم اختصاص شب جمعه به قیام و شب‌زنده‌داری.

در این رابطه حدیثی شاذ و غیرقابل احتجاج بیان شده مبنی بر اینکه نباید شب جمعه را اختصاصاً شب‌زنده‌داری کرد و به مناجات با خدا پرداخت. در واقع دلیلی بر نهی از اختصاص شب جمعه بر قیام و شب‌زنده‌داری وجود ندارد. [۲۷۰]

۳- عدم برافروختن جهنّم در روز جمعه.

این گفته صحّت ندارد و مبنایش روایتی ضعیف می‌باشد. [۲۷۱]

۴- نماز رؤیت پیامبر ج در شب جمعه که سبب خواب دیدن پیامبر ج در خواب می‌شود.

خواندن این نماز بدعت و حرام است و حدیث آن موضوع و دروغین می‌باشد. [۲۷۲]

۵- منظور از شاهد در آیۀ ﴿وَشَاهِدٖ وَمَشۡهُودٖ٣ [۲۷۳] روز جمعه می‌باشد.

این تفسیر برگرفته از حدیثی ضعیف است که چنین برداشتی از آیه صحیح نمی‌باشد و خداوند در این آیۀ شریفه به روز جمعه قسم نخورده است. [۲۷۴]

۶- قرائت سوره‌های آل عِمران، دُخان، یس و هود و خواندن کافرون و اخلاص در نماز مغرب.

روایت‌هایی که قرائت این سوره‌های مبارک را از فضائل روز جمعه برمی‌شمرند واهی، ضعیف و موضوع هستند. و تنها فضیلتی که در این زمینه به اثبات رسیده خواندن سورۀ کهف در روز جمعه و سوره‌های سجده و إنسان در نماز صبح می‌باشد. [۲۷۵]

۷- ذکر «استغفر الله العظيم الذي لا إله إلا هو الحيُّ القيوم، وأتوب إليه».

روایتی که ابراز می‌دارد هر کس این ذکر را سه بار صبح روز جمعه بخواند تمامی گناهانش حتّی اگر به اندازۀ کف دریا باشد بخشیده می‌شود. این روایت موضوع است [۲۷۶] ولی در فرموده‌ای صحیح از پیامبر خدا ج روایت شده که فرموده‌اند: «هرکس دعاى زیر را بخواند، خداوند گناهانش را مى‌آمرزد، اگر چه از میدان جهاد گریخته باشد: «أَسْتَغْفِرُ اللهَ الْعَظِيْمَ الَّذِيْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّوْمُ وَأَتُوْبُ إِلَيْهِ[۲۷۷].«من از خداى بزرگى که هیچ معبودى بجز او «بر حق» وجود ندارد و زنده و پاینده است، آمرزش مى‌خواهم و به سوى او توبه مى‌کنم». این روایت مطلق است و مقیّد به روز خاصی نیست.

۸- ذکر «اللهم أنت ربي لاإله إلا أنت، خلقتني، وأنا عبدك، وابن عبدك، وابن أمتك، وفي قبضتك وناصيتي بيدك، أمسيت على عهدك، ووعدك ما استطعت،أعوذ بك من شر ما صنعت، أبوء بنعمتك، وأبوء بذنبي، فاغفر لي، فإنه لا يغفر الذنوب إلا أنت». [۲۷۸]

روایتی ضعیف ابراز می‌دارد که هر کس این ذکر را هفت بار شب جمعه بخواند وارد بهشت می‌شود. این روایت قابل استناد نمی‌باشد.

۹- ناخن گرفتن:

گرفتن ناخن و تمیز نگه‌داشتن آن مستحب است ابوهریرهس روایت کرده است: «عن النبی ج: خَمْسٌ مِنْ الْفِطْرَةِ: الْخِتَانُ وَالِاسْتِحْدَادُ وَنَتْفُ الْإِبْطِ وَتَقْلِيمُ الْأَظْفَارِ وَقَصُّ الشَّارِبِ.» [۲۷۹] «پیامبر ج فرمودند: پنج (عمل) از فطرت (انسان) می‌باشد: ختنه کردن، و تراشیدن موی شرمگاه، کندن موی زیر بغل و کوتاه کردن ناخن و موی سبیل.» ولی از فضائل خاص روز جمعه نمی‌باشد و فضائلی که در برخی روایت بدان اشاره شده به اثبات نرسیده‌اند. [۲۸۰]

۱۰- پوشیدن عمامه برای نمازگزاران»

روایات وارده در این زمینه موضوع هستند [۲۸۱] ولی پوشیدن عمّامۀ سفید یا سیاه برای خطیب و نمازگزاران بنابر بر اقتدا بر رسول الله ج مستحب است؛ زیرا پیامبر اکرم ج عمّامۀ سیاه به سر کرده‌اند و توصیه به پوشیدن لباس سفید نیز نموده‌اند. [۲۸۲]

۱۱- خوشبو کردن مساجد.

تمیز نگه‌داشتن و خوشبو کردن مساجد مستحب و از حقوق خانه‌های خدا بر بندگان خدا می‌باشد، عائشهل روایت کرده است: «أَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ ج بِبِنَاءِ الْمَسَاجِدِ فِى الدُّورِ وَأَنْ تُنَظَّفَ وَتُطَيَّبَ.» [۲۸۳] «پیامبر خدا ج به ساختن مساجد در خانه‌ها (و محله‌ها) و اینکه تمیز نگه داشته شوند و خوشبو شوند امر فرموده‌اند.» ولی این عمل مختص روز جمعه نمی‌باشد و احادیثی که در این زمینه بیان شده‌اند ضعف سند دارند. [۲۸۴]

۱۲- منتظر ماندن تا نماز عصر.

روایتی موضوع وجود دارد که منتظر ماندن از نماز جمعه تا نماز عصر را به منزلۀ حج عمره می‌داند. [۲۸۵]

۱۳- دعای «اللهم إجعلني أوجه من توجه إليك وأقرب من تقرب إليك وأفضل من سألك ورغب إليك» در هنگام ورود به مسجد.

روایت شده که پیامبر خدا ج در هنگام ورود به مسجد در روز جمعه دستانش را به چارچوب در می‌گرفتند و دعای «اللهم إجعلني أوجه من توجه إليك وأقرب من تقرب إليك وأفضل من سألك ورغب إليك» را می‌خواندند [۲۸۶]، باید توجه داشت که سند حدیث واهی و غیرقابل استناد است و آنچه از پیامبر اکرم ج در هنگام داخل شدن به مسجد در هر موقع و روزی ثابت است، روایات صحیح زیر می‌باشد که ایشان فرموده‌اند. این روایات عبارتند از:

«أَعُوْذُ بِاللهِ الْعَظِيْمِ، وَبِوَجْهِهِ الْكَرِيْمِ، وَسُلْطَانِهِ الْقَدِيْمِ مِنَ الشَّيْطَانِ الَّرَجِيْمِ». [۲۸۷]

«به خداوند بزرگ و روى گرامى (که لایق جلالش است) و قدرت قدیم و أزلى او پناه مى برم از بدى شیطان رانده شده».

«ِبسْمِ اللهِ وَالصَّلاَةُ] [وَالسَّلاَمُ عَلَى رَسُوْلِ اللهِ». [۲۸۸]

«به نام الله، و درود و سلام بر پیامبر خدا».

«اللَّهُمَّ افْتَحْ لِيْ أَبْوَابَ رَحْمَتِكَ». [۲۸۹]

«الهى! درهاى رحمت خود را بر من بگشا.»

۱۴- کراهت حجامت کردن.

حجامت سنّت پیامبر خدا ج در هر روزیست، به گونه‌ای که سمره بن جندبس روایت کرده که پیامبر ج فرمودند: «خَيرُ مَا تَدَاوَيْتُمْ بِهِ الْحِجَامَةُ.» [۲۹۰] «بهترین دوایی که برای درمان استفاده کرده‌اید حجامتکردن است.» و آن را به صورت مطلق بیان فرموده و مقیّد به وقتی ننموده است؛ ولی روایاتی واهی آن‌را در جمعه مکروه می‌دانند. [۲۹۱]

۱۵- داخل و خارج شدن به خانه در شب جمعه.

روایتی واهی ابراز می‌دارد که پیامبر خدا ج در زمستان و تابستان وقتی از مسافرت به خانه‌ برمی‌گشتند دوست داشتند در شب جمعه وارد خانه شوند. [۲۹۲]

۱۶- زیارت قبر پدر و مادر در جمعه.

بنا بر روایاتی موضوع و واهی زیارت قبر پدر و مادر در روز جمعه مایۀ مغفرت و یا اجر و ثواب حج کردن را دارد. [۲۹۳]

۱۷- مسافرت نکردن در روز جمعه.

فقها در زمینۀ مسافرت در روز جمعه دیدگاه‌های مختلفی دارند، قبل از بیان این دیدگاه‌ها و تجزیه و تحلیل آن‌ها لازم می‌نماید [۲۹۴] اشاره گردد که احادیثی در این زمینه وجود دارند ضعیف و منکر می‌باشند به گونه‌ای که مورد استناد فقها نیز قرار گرفته‌اند که در واقع قابلیت احتجاج را ندارند. [۲۹۵]

[۲۶۷] (صحیح): بخاری (ش۶۳۵۷) / مسلم (ش۹۳۶و۹۳۵) / ابوداود (ش۹۷۸) / نسایی (ش۱۲۸۹) از طریق (شعبة بن الحجاج ومسعر بن کدام) روایت کرده‌اند: «حدثنا الحكم قال سمعت عبد الرحمن بن أبي ليلى قال لقيني كعب بن عجرة فقال ألا أهدي لك هدية إن النبي صلى الله عليه وسلم خرج علينا فقلنا يا رسول الله قد علمنا كيف نسلم عليك فكيف نصلي عليك ... .» [۲۶۸] (صحیح): بخاری (ش۶۳۶۰و۳۳۶۹) / مسلم (ش۹۳۸) / ابوداود (ش۹۸۱) / نسایی (ش۱۲۹۴) / ابن ماجه (ش۹۰۵) از طریق (عبدالله بن یوسف وعبدالله بن مسله وعبدالله بن وهب وروح بن عباده وابن القاسم و عبد الملك بن عبد العزيز وعبدالله بن نافع) روایت کرده‌اند: «أخبرنا مالك بن أنس عن عبد الله بن أبي بكر بن محمّد بن عمرو بن حزم عن أبيه عن عمرو بن سليم الزرقي أخبرني أبو حميد الساعدي رضي الله عنه أنهم قالوا يا رسول الله كيف نصلي عليك فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم ... .» [۲۶۹] احادیثی که در زمینه صلوات فرستادن در روز جمعه بیان شده‌اند عبارتند از: الف) اوس بن اوسس روایت کرده است: «قال رسول الله (صلی الله علیه وسلم): فأكثروا على من الصلاة فيه فإن صلاتكم معروضة على.» (ضعيف): روایت‌هایی که ما را تشویق کرده‌اند در روز وشب جمعه، بر پیامبر ج صلوات بفرستیم، از اوس بن اوس و ابوالدرداء وابومسعود انصاری وابوهریره وابوامامه وحسن بصری وانس بن مالک وعبدالله بن عباس وابوهریره وعبدالله بن عمر وشافعی وصفوان بن سلیم از رسول الله ج روایت گردیده است: اما طریق اوس بن اوسس : احمد، المسند (ش۱۶۱۶۲) / ابن ابی شیبه، المصنف (ج۲ص۳۹۸) / ابوداود (ش۱۰۴۹و۱۵۳۳) / نسایی (ش۱۳۷۴) / ابن ماجه (ش۱۰۸۵و۱۶۳۶) / بیهقی، السنن الکبری (ش۶۲۰۶) وشعب الایمان (ش۳۰۲۹) / حاکم، المستدرک (ش۱۰۲۹و۸۶۸۱) / طبرانی، المعجم الاوسط (ج۵ص۹۷) والمعجم الکبیر (ج۱ص۲۱۶) / ابن حبان (ش۹۱۰) / ابن خزیمه (ش۱۷۳۳) / دارمی، السنن (ش۱۵۷۲) / بزار (ش۳۴۸۵) / مروزی، الجمعة وفضلها (ش۱۳) / ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج۹ص۴۰۲) / ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی (ش۱۵۷۷) / قاضی اسماعیل، فضل الصلاة على النبي صلى الله عليه وسلم (ش۲۲) از طریق (حسین بن علی الجعفی) روایت کرده‌اند: «حدثنا عبد الرحمن بن يزيد بن جابر عن أبى الأشعث الصنعانى عن أوس بن أوس قال قال رسول الله (صلى الله عليه وسلم): إن من أفضل أيامكم يوم الجمعة فيه خلق آدم وفيه قبض وفيه النفخة وفيه الصعقة فأكثروا على من الصلاة فيه فإن صلاتكم معروضة على. قال قالوا يا رسول الله وكيف تعرض صلاتنا عليك وقد أرمت يقولون بليت. فقال: ان الله عزّوجّل حرم على الأرض أجساد الأنبياء.» رجالش «رجال صحیح» می‌باشد اما امام ابوحاتم گفته است: «حدیثٌ منکرٌ»؛ چرا که اوّلاً: راوی دیگری از همین طبقه به نام (عبدالرحمن بن يزيد بن تميم) وجود دارد که «ضعیف الحدیث» است و ثانیاً: ابواسامه و حسین بن علی الجعفی، از عبدالرحمن بن يزيد بن جابر، پنج ویا شش حدیث «منکر» را روایت کرده‌اند که هیچ یک از اهل عراق و راویان عبدالرحمن بن یزید بن جابر، این احادیث را از وی روایت نکرده‌اند. وچون عبدالرحمن بن یزید بن جابر «ثقة» می‌باشد، احتمال ندارد که وی این شش حدیث «منکر» را روایت کرده باشد وباید عبدالرحمن بن يزيد بن تميم این احادیث را نقل کرده باشد؛ وظاهراً حسین بن علی الجعفی اسم وی را خطا گفته و با عبد الرحمن بن يزيد بن تميم خلط نموده است. وامام بخاري هم ابن قول را تأیید نموده است ودر الضعفاء گفته است: «عبد الرحمن بن يزيد بن تميم السلمي: عنده مناكيرٌ روى عنه أهل الكوفة: أبو أسامة وحسين الجعفي، فقَالوا: عبدالرحمن بن يزيد بن جابر.» وامام خطيب بغدادي هم اين مطلب را تأييد نموده وگفته است: «روى الكوفيون أحاديث عبدالرحمن بن يزيد بن تميم عن عبد الرحمن بن يزيد بن جابر! ووهموا في ذلك فالحمل عليهم في تلك الأحاديث ولم يكن غير ابن تميم الذي إليه أشار عمرو بن علي وأما ابن جابر فليس في حديثه منكر» وامام موسي بن هاورن هم گفته است: «روى أبو أسامة عن عبد الرحمن بن يزيد بن جابر وكان ذاك وهما منه رحمه الله هو لم يلق عبد الرحمن بن يزيد بن جابر وانما لقى عبد الرحمن بن يزيد بن تميم فظن انه بن جابر وبن جابر ثقة وبن تميم ضعيف» وامام ابوداود هم اين سخن را تأييد کرده وگفته که: «حدث عنه (ابن جابر) أبو أسامة وغلط في اسمه وكلما جاء عن أبي أسامة عن عبد الرحمن بن يزيد فإنما هو ابن تميم» وامام ابن نمير هم گفته که: «روى أبو أسامة عن عبد الرحمن بن يزيد ابن جابر ونرى أنه ليس بابن جابر المعروف وأنه رجل يسمى باسمه» وامام ابن شيبه هم اين گفته امام ابن نمير را تأييد نموده است و گفته: «صدق (ابن نمير) هو ابن تميم» وامام ابن ابي داود هم گفته: «سمعت أبا أسامة عن ابن المبارك عن عبد الرحمن بن يزيد بن جابر الدمشقي عن مكحول فلما قدم بن تميم الكوفة قال أنا عبد الرحمن بن يزيد الدمشقي وحدث عن مكحول فظن أبو أسامة أنه بن جابر وابن جابر ثقة مأمون وابن تميم ضعيف» [رک: ابن ابي حاتم، علل الحديث (ج۱ص۱۹۷) / ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۶ص۲۹۷) / خطيب بغدادي، تاريخ بغداد (ج۱۰ص۲۱۲) / بخاري، الضعفاء (ص۸۵)] همچنین علت نکارت متن از اینجا واضح می‌گردد که شرط عرضه شدن سخنان به اموات، سالم ماندن اجساد آنان می‌باشد در صورتیکه مسلم (ش۷۴۰۳) با اسناد «صحيح» روايت کرده است: «حدثنا هداب بن خالد حدثنا حماد بن سلمة عن ثابت البنانى عن أنس بن مالك أن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) ترك قتلى بدر ثلاثاً ثم أتاهم فقام عليهم فناداهم فقال: يا أبا جهل بن هشام يا أمية بن خلف يا عتبة بن ربيعة يا شيبة بن ربيعة أليس قد وجدتم ما وعد ربكم حقا فإنى قد وجدت ما وعدنى ربى حقا؟ فسمع عمر قول النبى (صلى الله عليه وسلم) فقال يا رسول الله كيف يسمعوا وأنى يجيبوا وقد جيفوا قال: والذى نفسى بيده ما أنتم بأسمع لما أقول منهم ولكنهم لا يقدرون أن يجيبوا.» وپیامبر ج کشتگان مشرکان را بعد از سه روز -که اجسادشان هم پوسیده شده بود- مورد خطاب قرار دادند. اما طریق ابوامامهس: بیهقی، السنن الکبری (ش۶۲۰۸) و شعب الایمان (ش۳۰۳۲) روایت کرده است: «أخبرنا على بن أحمد بن عبدان أخبرنا أحمد بن عبيد حدثنا الحسن بن سعيد حدثنا إبراهيم بن الحجاج حدثنا حماد بن سلمة عن برد بن سنان عن مكحول الشامى عن أبى أمامة قال قال رسول الله (صلى الله عليه وسلم): أكثروا على من الصلاة فى كل يوم جمعة فإن صلاة أمتى تعرض على فى كل يوم جمعة فمن كان أكثرهم على صلاة كان أقربهم منى منزلة.» اما این اسناد «ضعیف» است؛ چرا که مکحول الشامی چیزی از ابوامامهس نشنیده وامام دارقطني گفته است: «مكحول لم يسمع من أبي أمامة شيئا» [دارقطنی، السنن (ج۱ص۲۱۸)] اما طریق ابوهریرهس: دو طریق دارد؛ طریق اوّل: طبرانی، المعجم الاوسط (ج۴ص۱۸۳) / المعجم الکبیر (ج۱۹ص۳۱۷) روای کرده است: «حدثنا علي بن سعيد الرازي قال نا موسى بن سهل الرملي قال نا محمّد بن عبد العزيز الرملي قال نا القاسم بن غصن عن محمّد بن عمرو عن أبي سلمة عن أبي هريرة قال قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: إذا كان يوم الجمعة فأكثروا الصلاة علي فإن صلاتكم تعرض علي وسلوا لي الوسيلة قالوا يا رسول الله وما الوسيلة قال أعلى درجة معي في الجنة» اما این اسناد «ضعیف» است چرا که القاسم بن غصن الشامي: امامان ابوحاتم و دارقطنی وهیثمی گفته‌اند: «ضعیفٌ» وامام ابن حبان هم گفته است: «يروى المناكير عن المشاهير ويقلب الأسانيد ويسند الموقوف لا يجوز الاحتجاج به إذا انفرد.» وامام ابن عدی گفته است: «له أحاديث صالحة وغرائب ومناكير» وامامان ساجي وعقيلى وابن شاهين وابن جارود وفسوى وحربى ودولابى هم وی را در «الضعفاء» ذکر کرده‌اند وامام احمد گفته است: «حدث بأحاديث مناكير» وامام ابوزرعه هم گفته است: «لیس بقوی» [ابن حجر، لسان المیزان (ج۴ص۴۶۴) / هیثمی، مجمع الزوائد (ج۱۰ص۱۰) / دارقطنی، السنن (ج۱ص۱۰۱ش۲۶)]. طریق دوّم: المعجم الاوسط (ج۱ص۸۳) والمعجم الکبیر (ج۱۹ص۱۱۵) روایت کرده است: «حدثنا أحمد بن رشدين قال حدثنا عبد المنعم بن بشير الأنصاري قال حدثنا أبو مودود عبد العزيز بن أبي سليمان المدني عن محمّد بن كعب القرظي عن أبي هريرة قال قال رسول الله: أكثروا الصلاه علي في الليلة الزهراء واليوم الأزهر فإن صلاتكم تعرض علي.» اما این اسناد هم «واهی» است چرا که عبد المنعم بن بشير الأنصاري: امام احمد گفته است :«کذاب» وامام يحيي بن معين هم وي را «متهم به کذب» کرده است وامام ابن حبان گفته است: «منكر الحديث جدا لا يجوز الاحتجاج» وامام دارقطنی گفته است: «غیر ثقةٌ» وامام ابن یونس گفته است: «منکرالحدیث» وامام حاکم گفته است: «عن مالك وعبد الله بن عمر الموضوعات» وامام خلیلی هم گفته است: «هو وضاع على الأئمة» وامام ابونعیم اصفهانی گفته است: «يروي عن مالك والعمري المناكير» [ابن حجر، لسان المیزان (ج۴ص۷۴)]. اما طریق حسن بصری: ابن ابی شیبه، المصنف (ج۲ص۳۹۹) / قاضی اسماعیل، فضل الصلاة على النبي صلى الله عليه وسلم (ش۲۹) از طریق (هشیم بن بشیر وسلم بن سلیمان) روایت کرده‌اند: «أنا أبو حرة عن الحسن قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: أكثروا الصلاة علي يوم الجمعة فإنها معروضة علي.» اما این اسناد هم «ضعیف» است چرا که واصل بن عبد الرحمن أبو حرة: امام ابن حجر گفته است: «کان یدلس عن الحسن» وامام یحیی بن معین هم گفته است: «حديثه عن الحسن ضعيفٌ؛ يقولون: لم يسمعها من الحسن» وامام احمد بن حنبل هم گفته است: «قال لى أبو عبيدة الحداد: لم يقف أبو حرة على شىء مما سمع من الحسن إلا على ثلاثة أحاديث.» وامام بخاری هم گفته است: «يتكلمون فى روايته عن الحسن» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۱۱ص۱۰۴) و تقریب التهذیب (ش۷۳۸۵)]. اما طریق ابوالدرداءس: ابن ماجه (ش۱۶۳۷) روایت کرده است: «حدثنا عمرو بن سواد المصري حدثنا عبد الله بن وهب عن عمرو بن الحارث عن سعيد بن أبي هلال عن زيد بن أيمن عن عبادة بن نسي عن أبي الدرداء قال: قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: أكثروا الصلاة علي يوم الجمعة فإنه مشهود تشهده الملائكة وإن أحدا لن يصلي علي إلا عرضت علي صلاته حتى يفرغ منها. قال قلت وبعد الموت؟ قال: وبعد الموت إن الله حرم على الأرض أن تأكل أجساد الأنبياء فنبي الله حي يرزق.» وعبدالله بن وهب هم متابعه شده وابن ابی حاتم، التفسیر (ج۸ص۲۶۲) / طبری، التفسیر (ج۲۴ص۳۳۷) از طریق (احمد بن عبدالرحمن و محمّد بن يحيى بن إسماعيل) روایت کرده‌اند: «ثنا ابن وهب عن بن الحارث ... .» اما این روایت هم «ضعیف» است چرا که امام بخاری گفته است: «زيد بن أيمن عن عبادة بن نسي مرسلٌ» [بخاری، التاریخ الکبیر (ج۳ص۳۸۷)] لذا روایت «منقطع وضعیف» است. اما طریق عبدالله بن عمرب: ابن حجر، لسان المیزان (ج۴ص۴۵۶) نقل کرده است: «حدثنا قاسم بن إبراهيم الملطي املاء سنة ست وعشرين وثلاث مائة ثنا أبو أمية مبارك بن عبد الله المختط الطرسوسي الأسود ثنا الليث عن نافع عن بن عمر رضي الله عنهما رفعه أكثر واعلي من الصلاة في الليلة الغراء واليوم الأزهر» اما این روایت «موضوع» است چرا که القاسم بن إبراهيم بن احمد الملطي «کذاب» است و امام خطيب بغدادي مي‌گويد: «كان كذاباً افاكاً يضع الحديث؛ روي عن مالك عجائب من الأباطيل» و امام دارقطني مي‌گويد: «کذابٌ» و امام عبدالغني ازدي مي‌گويد: «ليس في الملطيين ثقة» [ابن حجر، لسان الميزان (ج۴ص۴۵۶) / خطيب بغدادي، تاريخ بغداد (ج۱۲ص۴۴۶)]. اما طريق ابومسعود انصاريس: حاكم، المستدرك (ش۳۵۷۷) ومن طریقه بیهقی، شعب الایمان (ش۲۰۳۰) روايت كرده‌اند: «حدثنا الشيخ أبو بكر بن إسحاق الفقيه أنبأ أحمد بن علي الأبار ثنا أحمد بن عبد الرحمن بن بكار الدمشقي ثنا الوليد بن مسلم حدثني أبو رافع عن سعيد المقبري عن أبي مسعود الأنصاري رضي الله عنه: عن النبي صلى الله عليه و سلم قال: أكثروا علي الصلاة في يوم الجمعة فإنه ليس أحد يصلي علي يوم الجمعة إلا عرضت علي صلاته.» اما این اسناد هم «واهی» است چرا که إسماعيل بن رافع بن عويمر «واهي الحديث» است. [ذهبي، الکاشف (ش۳۷۲) / ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱ص۲۹۴)]. اما طریق انس بن مالکس: چهار طریق دارد: طریق اوّل: بیهقی، السنن الکبری (ش۶۲۰۷) روایت کرده است: «أخبرنا أبو سهل أحمد بن محمّد بن إبراهيم المهرانى أخبرنا محمّد بن جعفر السختيانى حدثنا أبو خليفة (فضل بن عمرو) حدثنا عبد الرحمن بن سلام أخبرنا إبراهيم بن طهمان عن أبى إسحاق عن أنس قال: قال رسول الله (صلى الله عليه وسلم): أكثروا الصلاة على يوم الجمعة وليلة الجمعة» اما این اسناد هم «ضعیف» است چرا که ابواسحاق سبیعی «مشهور به تدلیس» بوده و عنعنه کرده است. [ابن حجر، تعریف اهل التیس بمراتب الموصوفین بالتدلیس (ش۹۱)]. طریق دوّم: بیهقی، شعب الایمان (ش۳۰۳۳) / ابن عدی، الکامل (ج۲ص۱۰۲) ازطریق (محمّد بن علی بن سهل المروزی) روایت کرده‌اند: «ثنا يحيى بن يحيى ثنا درست بن زياد القشيري عن يزيد بن الرقاشي عن أنس قال: قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: أكثروا علي الصلاة في يوم الجمعة و ليلة الجمعة فمن فعل ذلك كنت له شهيدا و شافعا يوم القيامة.» اما این اسناد «واهی» است چرا که اوّلاً: محمّد بن علي بن سهل المروزی: امام ابن عدی گفته است: «ضعيفٌ؛ روى أحاديث لم يتابع عليه؛ قد سألت عنه بمرو فأثنوا عليه، وأرجو أنه لا بأس به» امام امام ذهبی در نقدش گفته است: «قلت: بل به كل البأس، فإن ابن عدي روى عنه حديثا في ترجمة سعد ابن طريف، وهو حديث «باطلٌ» رواه عن علي بن حجر، ما أرى الآفة إلا من ابن سهل هذا.» ثانیاً: يزيد بن ابان الرقاشي هم «ضعيف الحديث» است. [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱۱ص۳۰۹) / ابن حجر، تقريب التهذيب (ش۷۶۸۳)] و ثالثاً: درست بن زياد العنبرى: امام ابوزرعه گفته است: «واهی الحدیث» وامام یحیی بن معین گفته است: «لاشیء» وامام ابوحاتم گفته است: «ليس حديثه بالقائم و عامة حديثه عن يزيد الرقاشى و ليس يمكن أن يعتبر حديثه» وامام بخاری هم گفته است: «ليس حديثه بالقائم» وامام ابن حبان گفته است: «منكر الحديث جداً يروى عن مطر و غيره أشياء تتخايل إلى من يسمعها أنها موضوعة لايحل الاحتجاج بخبره.» وامام دارقطنی وابوداود و ابن حجر می‌گویند: «ضعیفٌ» وامام ابن عدی گفته است: «أرجو أنه لا بأس به» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۳ص۲۰۹) و تقریب التهذیب (ش۱۸۲۵)]. طریق سوّم: بیهقی، شعب الایمان (ش۳۰۳۵) روایت کرده است: «أخبرنا أبو الحسن علي بن محمّد بن علي بن السقاء المقري ثنا والدي أبو علي ثنا أبو رافع أسامة بن علي بن سعيد الرازي بمصر ثنا محمّد بن إسماعيل بن سالم الصائغ حدثتنا حكامة بنت عثمان بن دينار أخي مالك بن دينار عن أنس بن مالك خادم النبي صلى الله عليه و سلم قال: قال النبي صلى الله عليه و سلم: إن أقربكم مني يوم القيامة في كل موطن أكثركم علي صلاة في الدنيا من صلى علي في يوم الجمعة و ليلة الجمعة مائة مرة قضى الله له مائة حاجة سبعين من حوائج الآخرة و ثلاثين من حوائج الدنيا ثم يوكل الله بذلك ملكا يدخله في قبري كما يدخل عليكم الهدايا يخبرني من صلى علي باسمه و نسبه إلى عشيرته فأثبته عندي في صحيفة بيضاء.» اما این اسناد هم «واهی» است چرا که حكامة بنت عثمان بن دينار: امام عقيلي مي‌گوید: «أحاديث حكامة تشبه أحاديث القصاص وليس لها أصلٌ» وامام ابن حبان هم گفته است: «لاشیء» [ابن حجر، لسان المیزان (ج۲ص۳۳۱)]. طريق چهارم: ابن ابي حاتم، علل الحديث (ج۱ص۲۰۵) روايت كرده است: «رواه رواد عن سعيد بن بشير عن قتادة عن أنس قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: أكثروا علي الصلاة يوم الجمعة» اما این اسناد «منکر» است چرا که سعيد بن بشير: امامان يحيي بن معين وابوداود ونسايي وعلي بن مديني وابن حجر واحمد بن حنبل وابن حبان وعبدالرحمن بن مهدي وي را «ضعيف» دانسته‌اند و امامان ابومسهر ومحمّد بن عبدالله بن نمير مي‌گويند: «منکرُ الحديث» و امام بخاري مي‌گويد: «يتکلمون في حفظه و هو محتملٌ» و امام ابوحاتم مي‌گويد: «شيخٌ يکتب حديثه» و امام سفيان بن عيينه مي‌گويد: «کان حافظا» وامام شعبه مي‌گويد: «صدوق الحديث» و امام ابن عدي مي‌گويد: «الغالب علي حديثه استقامة و الغالب عليه الصدق» و امام دحيم مي‌گويد: «ثقة است و مشايخ ما وي را ثقة دانسته اند» و امام بزار هم مي‌گويد: «لابأس به» و امام حاکم مي‌گويد: «إمام أهل الشام في عصره إلا أن الشيخين لم يخرجاه بما وصفه أبو مسهر من سوء حفظه و مثله لا ينزل بهذا القدر» و امام سعيد بن عبدالعزيز تنوخي مي‌گويد: «صدوق» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۴ص۸) و تقريب التهذيب (ش۲۲۷۶) / ابن عدي، الکامل (ج۳ص۳۶۹) / مستدرک (ش۹۹۵)] و ثانیاً: امام ابوحاتم رازی گفته است: «هذا حديثٌ منكرٌ بهذا الإسناد» [ابن ابي حاتم، علل الحديث (ج۱ص۲۰۵)] اما طریق عبدالله بن عباسب: بیهقی، شعب الایمان (ش۳۰۳۴) روایت کرده است: «أخبرنا أبو عبد الله الحافظ حدثني أبو بكر بن أبي دارم و أخبرنا أبو زكريا بن أبي إسحاق أنا أبو بكر بن أبي درام ثنا المنذر بن محمّد ثنا أبي ثنا إسماعيل بن أبان الأزدي ثنا عمرو و هو ابن شمر عن محمّد بن سوقة عن عامر الشعبي عن ابن عباس قال: سمعت نبيكم صلى الله عليه و سلم يقول أكثروا الصلاة على نبيكم في الليلة الغراء و اليوم الأزهر ليلة الجمعة و يوم الجمعة.» اما این اسناد «موضوع» است چرا که اوّلاً: امام ابن حجر می‌گوید: «الرافضيُ الكذابُ» وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «رافضيٌ غير ثقةٌ» [ابن حجر، لسان المیزان (ج۱ص۲۶۸)] وثانیاً: عمرو بن شمر ابي عمرو جعفي: «متروک الحديث» بوده و حتي عده‌اي او را کذاب دانسته‌اند. [ابن حجر، لسان المیزان (ج۴ص۳۶۶)]. وثالثاً: منذر بن محمّد القابوسي: امام دارقطنی گفته است: «متروک الحدیث؛ مجهولٌ» [ابن حجر، لسان المیزان (ج۶ص۹۰)] اما طریق شافعی: شافعی در الام (ج۱ص۲۳۹) گفته است: «بلغنا أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال: أقربكم منى لو في الجنة أكثركم على صلاة فأكثروا الصلاة على في الليلة الغراء واليوم الازهر. (قال الشافعي) يعنى والله تعالى أعلم يوم الجمعة.» اما این روایت قابل احتجاج نیست چرا که امام شافعی برای ما مشخص نکرده که اسنادش چگونه است. اما طریق صفوان بن سلیم: شافعی، المسند (ش۳۰۶) و بیهقی، معرفة السنن و الآثار (ش۱۸۳۴) روایت کرده است: «أخبرنا إبراهيم بن محمّد أخبرني صفوان بن سليم: أن رسول الله صلى الله عليه و سلم قال إذا كان يوم الجمعة وليلة الجمعة فاكثروا الصلاة علي.» اما این اسناد هم «واهی» است چرا که اوّلاً: إبراهيم بن محمّد بن أبى يحيى اسلمي: و امامان بخاري و علي بن مديني و يحيي بن سعيد قطان و يحيي بن معين و مالک بن انس و بزار و فقهاي مدينه وي را کذّاب مي‌دانند و امام بزار هم گفته است: «كان يضعُ الحديثَ وكان يوضع له مسائل فيضع لها إسنادا وكان قدرياً» وامام مالک در روايتي ديگرگفته است: «ليس بثقه و لاثقة في دينه» و امام احمد گفته است: «لايكتب حديثه ترك الناس حديثه كان يروي أحاديث منكرة لاأصل لها وكان يأخذ أحاديث الناس يضعها في كتبه.» وامام يحيي بن معين مي‌گويد: «ليس بثقة؛ كذابٌ في كل ما روى؛ كان فيه ثلاث خصال: كان كذاباً وكان قدرياً وكان رافضياً» و امامان نسايي و عبدالله بن مبارک و دارقطني و يعقوب بن سفيان و ابن سعد مي‌گويند: «متروک الحديث» و امام ابن حبان گفته است: « كان يرى القدر ويذهب إلى كلام جهم ويكذبُ في الحديث» و امام ابوزرعه مي‌گويد: «ليس بشيء» و امام حاکم ابواحمد گفته است: «ذاهب الحديث» و امامان عبدالله بن مبارک و احمد بن حنبل و دارقطني هم وي را «مدلس» مي‌دانند و امام نووي گفته است: «اتفق العلماء على تضعيفه وجرحه، وأنه كان يرى القدر، ويتهمونه بالكذب» وامام شافعي گفته است: «ثقةٌ» وامام امام ابن حبان گفته است: «أما الشافعي فإنه كان يجالس إبراهيم في حداثته ويحفظ عنه فلما دخل مصر في آخر عمره وأخذ يصنف الكتب أحتاج إلى الأخبار ولم تكن كتبه معه فأكثر ما أودع الكتب من حفظه وربما كنى عن اسمه» و امام ذهبي هم گفته است: «وقد كان الشافعي- مع حسن رأيه فيه - إذا روى عنه، ربما دلسه، ويقول: أخبرني من لاأتهم، فتجد الشافعي لايوثقه، وإنما هو عنده ليس بمتهم بالكذب، وقد اعترف الشافعي بأنه كان قدريا، ونهى ابن عيينة عن الكتابة عنه» وامام ابن عدي هم گفته است: «قد نظرت أنا أيضا في حديثه الكثير فلم أجد فيه منكرا إلا عن شيوخ يحتملون وإنما يروي المنكر من قبل الراوي عنه أو من قبل شيخه وهو في جملة من يكتب حديثه» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱ص۱۸۵) و تقريب التهذيب (ش۲۴۱) و تعريف اهل التقديس بمراتب الموصوفين بالتدليس (ش۱۲۹) / نووي، تهذيب الاسماء (ص۱۴۱) / ذهبي، سير اعلام النبلاء (ج۸ص۴۵۱) / ابن حيان، طبقات المحدثين بأصبهان (ج۱ص۳۹۶)] و ثانياَ: صفوان بن سليم هم تابعي است. ب) عبدالله بن عباسب روایت کرده است: «سمعت نبيكم صلى الله عليه و سلم يقول أكثروا الصلاة على نبيكم في الليلة الغراء و اليوم الأزهر ليلة الجمعة و يوم الجمعة.» (ضعیف): به تحقیق قبلی رجوع گردد. ج) ابوهریرهس روایت کرده است: «قال النبی (صلی الله علیه وسلم): الصلاة علي نور على الصراط فمن صلى علي يوم الجمعة ثمانين مرة غفرت له ذنوب ثمانين عاما». (واهی): ابن شاهین، الترغيب في فضائل الأعمال وثواب ذلك (ش۲۲) روایت کرده است: «نا الحسين بن إسماعيل الضبي وأحمد بن عبد الله بن نصر بن بجير قالا نا سعيد بن محمّد بن ثواب أنا عون بن عمارة أنا سكن البرجمي عن حجاج بن سنان عن علي بن زيد عن سعيد بن المسيب أظنّه عن أبي هريرة قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: الصلاة علي نور على الصراط فمن صلى علي يوم الجمعة ثمانين مرة غفرت له ذنوب ثمانين عاما.» اما این طریق «واهی» است چرا که اوّلاً: حجاج بن سنان: امام ازدی گفته است: «متروكٌ» وامام ابن حجر هم گفته است: «حدث (الازدی) له حديثاً منكراً» [ابن حجر، لسان المیزان (ج۲ص۱۷۸)] وثانیاً: علی بن زید بن جدعان «ضعیف الحدیث» است [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۷ص۳۲۲) / تقريب التهذيب (ش۴۷۳۴)]. وثالثاً: عون بن عمارة العبدى القيسى: امام ابوزرعه رازی می‌گوید: «منکر الحدیث» وامام ابوحاتم رازی گفته است: «منكرُالحديث ضعيفُ الحديث» وامامان ابوداود وابن حجر گفته‌اند: «ضعیفٌ» وامام بخاری گفته است: «تعرف وتنکر» وامام ابن عدی گفته است: «مع ضعفه يكتب حديثه» وامام حاکم گفته است: «يحدث عن حميد وهشام بن حسان بالمناكير» وامام ابن حبان هم گفته است: «كان صدوقاً ممن كثر خطؤه حتى وجد في روايته المقلوبات فبطل الاحتجاج به إلا فيما وافق الثقات» وامام ابونعبم اصفهانی گفته است: «لاشيء؛ يحدث عن حميد وهشام بن حسان بالمناكير» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۸ص۱۷۳) و تقریب التهذیب (ش۵۲۲۴) / ابن حبان، المجروحین (ج۲ص۱۲۸) / ابونعیم، الضعفاء (ش۱۸۰)] ورابعاً: در رفع این حدیث هم «شکّ» شده است وابوالقاسم ازجی در جزء (ش۱۶) روایت کرده است: «حدثنا محمّد بن احمد (البهرانی) ثنا یعیش (بن الجهم) ثنا منصور بن صقر (البغدادی) ثنا سکن بن ابی السکن البرجمی عن علی بن زید عن سعید بن المسیب قال قال رسول الله (صلی الله علیه وسلم): ... .» د): «قال رسول الله صلى الله عليه و سلم من صلى علي يوم الجمعة مائة مرة جاء يوم القيامة ومعه نور لو قسم ذلك النور بين الخلق كلهم لوسعهم» ابونعیم، حلیة الاولیاء (ج۸ص۴۶) روایت کرده است: «حدثنا أبو عبدالله محمّد بن عبدالله الحافظ (الحاکم) بنيسابور ثنا محمّد بن أبي معاذ (بن خنب) عن أبيه (أحمد بن خنب) عن ابراهيم بن أدهم عن محمّد بن عجلان عن علي بن الحسين عن أبيه عن علي بن ابي طالب قال قال رسول الله صلى الله عليه و سلم من صلى علي يوم الجمعة مائة مرة جاء يوم القيامة ومعه نور لو قسم ذلك النور بين الخلق كلهم لوسعهم.» (ضعیف): اما این روایت «ضعیف» است چرا که چیزی از أحمد بن خنب نیافتم. هـ) انس بن مالکس روایت کرده است: «من صلى علي يوم الجمعة مائتي غفر الله له ذنوب ثمانين عاما فقيل له كيف الصلاة عليك قال يقول اللهم صلي على محمّد عبدك ونبيك ورسولك النبي الأمي ويعقد واحدة.» (موضوع): خطیب بغدادی، تاریخ بغداد (ج۱۳ص۴۸۹) / ابن الجوزی، العلل المتناهیة (ش۷۹۶) از طریق (ابومنصور احمد بن محمّد وعمر بن ابراهیم بن سعید) روایت کرده است: «انا ابو حفص الكتاني قال انا ابو بكر محمّد بن جعفر المطيري قال نا وهب بن داؤد قال انا اسماعيل بن ابراهيم قال انا عبدالعزيز بن صهيب عن انس بن مالك عن النبي صل انه قال: ... .» اما این روایت «موضوع» است چرا که وهب بن داود بن سلیمان المخرمي: امام خطیب بغدادی گفته است: «لم یکن بثقةٍ» وامام ذهبی هم گفته که این حدیث: «من وضعه» [خطیب بغدادی، تاریخ بغداد (ج۱۳ص۴۸۹) / ذهبی، المغنی (ش۶۹۰۴)]. [۲۷۰] «ان النبي صلى الله عليه وسلم قال: لا تخصوا ليلة الجمعة بقيام من بين الليالي.» (ضعیف): اين روايت از ابوهريره و ابوالدرداء از پيامبر (صلي الله عليه وسلم) روايت گرديده است: اما طريق ابوهريرهس: مسلم (ش۲۷۴۰) ومن طريقه ابن حزم، المحلي (ج۷ص۲۰) / بيهقي، السنن الکبري (ش۸۷۵۳) / حاکم، المستدرک (ش۱۱۷۲) / ابونعيم، المستخرج علي مسلم (ش۲۵۹۶) / ابن حبان (ش۳۶۱۲و۳۶۱۳) / ابن خزيمه (ش۱۱۷۶) / نسايي، السنن الکبري (ش۲۷۵۱و۲۷۵۵) / ضياء المقدسي، المنتقى من مسموعات مرو (ش۴۸۱) / ابن منذر، الاوسط (ش۲۵۲۴) از طريق (ابوکريب محمّد بن العلاء ومحمّد بن رافع وموسي بن عبدالرحمن وقاسم بن دينار) روايت کرده اند: «حدثنا حسين بن علي الجعفى عن زائدة عن هشام عن ابن سيرين عن أبى هريرة (رضى الله عنه) عن النبى (صلى الله عليه وسلم) قال: لاتختصوا ليلة الجمعة بقيام من بين الليالى ولا تخصوا يوم الجمعة بصيام من بين الأيام إلا أن يكون فى صوم يصومه أحدكم.» اما اين روايت «شاذ» بوده وحسين بن علي الجعفي دچار خطا شده است؛ چرا که اوّلاً: امامان ابوحاتم وابوزرعه رازي گفته‌اند: «هذا وهمٌ إنما هو عن ابن سيرين عن النبي (صلى الله عليه وسلم) مرسلٌ» وامام دارقطني هم گفته است: «هذا لايصحّ عن أبي هريرة» [ابن ابي حاتم، علل الحديث (ص۱۹۸) / دارقطني، الإلزامات والتتبع (ص۱۴۶) والعلل الوارده في الاحاديث النبوية (ج۸ص۱۲۸)] وثانياً: نسايي، السنن الکبري (ش۲۷۵۲) / ابن سعد، الطبقات الکبري (ج۴ص۸۵) ومن طريقه ابن عساکر، تاريخ دمشق (ج۲۱ص۴۱۹) / احمد (ش۲۷۵۰۷) / ابن شاهين، ناسخ الحديث ومنسوخه (ش۳۸۴-۳۸۷) / عبدالرزاق (ج۴ص۲۷۹) و من طريقه المعجم الکبير (ج۶ص۲۱۸) / بزار (ش۲۵۴۲) / محاملي، امالي (ش۴۱۲) از طريق (عاصم بن سليمان احول و محمّد بن عون وايوب بن تميمه وثابت بن اسلم البناني) روايت کرده اند: «عن محمّد بن سيرين قال: دخل سلمان على أبي الدرداء في يوم جمعة فقيل له هو نائم، قال: فقال ما له؟ قالوا: إنه إذا كان ليلة الجمعة أحياها ويصوم يوم الجمعة، قال: فأمرهم فصنعوا طعاما في يوم جمعة ثم أتاهم فقال: كل، قال: إني صائم. فلم يزل به حتى أكل، ثم أتيا النبي، صلى الله عليه وسلم، فذكرا له ذلك فقال النبي، صلى الله عليه وسلم: عويمر سلمان أعلم منك، وهو يضرب على فخذ أبي الدرداء، عويمر سلمان أعلم منك، ثلاث مرات، لاتخص ليلة الجمعة بقيام بين الليالي ولاتخص يوم الجمعة بصيام بين الأيام.» و ثالثاً: همين حديث را معاوية بن عمرو از زائدة بن قدامه همانند قول آنان، و مخالف حسين بن علي الجعفي نقل کرده است ودارقطني در العلل الوادره في الاحاديث النبوية (ج۸ص۱۲۸) گفته است: «رواه معاوية بن عمرو عن زائدة على الصواب عن هشام عن محمّد بن سيرين ان سلمان زار أبا الدرداء فذكر الحديث بطوله» واين اسناد هم «ضعيف و منقطع» است؛ چرا که ابن سيرين، از هيچ يک از (سلمان وابوالدرداء) حديث نشنيده است و امام دارقطني گفته است: «ابن سيرين لم يسمع من واحد منهما» [دارقطني، العلل الوادره في الاحاديث النبوية (ج۸ص۱۲۸)]. بايد اشاره کنيم که متابعه اي دارد ودارقطني، العلل الوادره في الاحاديث النبوية (ج۸ص۱۲۹) گفته است: «حدثناه أبو طالب الحافظ من أصله حدثنا جعفر بن محمّد الفريابي حدثنا الحسن بن عيسى الحربي بإذنه حدثنا سفيان فقال عن أيوب عن محمّد بن سيرين عن أبي هريرة عن النبي صلى الله عليه وسلم أنه نهى أن يخص يوم الجمعة ... الحديث.» اما اين طريق از ايوب «منکر» مي‌باشد چرا که اوّلاً: الحسن بن عيسى الحربي امام ابن حبان وي را در «ثقات» آورده و گفته است: «كان يخطىء أحياناً» [ابن حبان، الثقات (ج۸ص۱۷۴)] ثانياً: امام معمر بن راشد که «ثقة وثبت» است مخالف وي روايت نموده است وديديم که عبدالرزاق، المصنف (ج۴ص۲۷۹) و من طريقه المعجم الکبير (ج۶ص۲۱۸) روايت کرده اند: «عن معمر عن أيوب عن ابن سيرين قال كان أبو الدرداء يحيي ليلة الجمعة ويصوم يومها وأتاه سلمان وكان النبي صلى الله عليه و سلم آخى بينهما ... .» اما طريق ابوالدرداء س: دو طريق دارد؛ طريق اوّل: در بالا ديديم که ابن سيرين، اين ماجرا را از ابوالدرداءس و سلمانس روايت کرده و گفتيم که اين اسناد «ضعيف» است چرا که ابن سيرين از هيچکدام از آنها حديث نشنيده است. طريق دوّم: ابن عدي، الکامل (ج۴ص۳۳۵) / الدارقطني، جزء أبي الطاهر (ش۳۱) از طريق (عمر بن خطاب وابراهيم بن ابي سفيان) روايت کرده است: «ثنا أبي ثنا محمّد بن يوسف الفريابي ثنا عباد بن كثير عن يونس بن عبيد عن الحسن عن أبي الدرداء قال: نهى رسول الله صلى الله عليه و سلم أن تخص ليلة الجمعة بقيام أو يوم الجمعة بصيام.» اما اين روايت «واهي» است چرا که عباد بن كثير الثقفى البصرى: «متروک الحديث» است [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۵ص۱۰۰) / ابن حجر، تقريب التهذيب (ش۳۱۳۹)]. [۲۷۱] «عن النبي صلى الله عليه وسلم: أنه كره الصلاة نصف النهار إلا يوم الجمعة، وقال: إن جهنم تُسَجَّر إلا يوم الجمعة.» (ضعيف): اين روايت از ابوقتاده حارث بن ربعي وعبدالله بن عمرو بن العاص وواثله بن اسقع از رسول الله ج روايت گرديده است: اما طريق ابوقتادهس: ابوداود (ش۱۰۸۵) / بيهقي، السنن الکبري (ش۴۶۰۷و۵۸۹۷و۴۶۰۸) / طبرانی، المعجم الاوسط (ج۷ص۳۵۸) / ابونعيم، اخبار اصفهان (ج۲ص۱۰۰) / مجلس ابن فاخر الأصبهاني (ش۵۰۹) / ابن عبدالبر، التمهيد (ج۴ص۲۰) / خطيب بغدادي، تايخ بغداد (ج۸ص۲۶۰) / فوائد العيسوي (ش۴۸) از طريق (محمّد بن عيسى و إبراهيم بن مهدى و موسى بن إسماعيل الجبلي و إبراهيم بن عبد الله الهروي واسحاق بن أبي إسرائيل) روايت کرده اند: «حدثنا حسان بن إبراهيم عن ليث عن مجاهد عن أبى الخليل (صالح بن ابي مريم) عن أبى قتادة عن النبى (صلى الله عليه وسلم) أنه كره الصلاة نصف النهار إلا يوم الجمعة وقال: إن جهنم تسجر إلا يوم الجمعة.» اما اين اسناد «ضعيف» است چرا که اوّلاً: امام ابوداود گفته است: «أبو الخليل لم يسمع من أبى قتادة» [ابوداود (ش۱۰۸۵)] وثانياً: ليث بن ابي سليم القرشی هم «ضعيف الحديث» است [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۸ص۴۶۵) وتقريب التهذيب (ش۵۶۸۵)]. اما طريق عبدالله بن عمرو بن العاصب: طبراني، مسند الشاميين (ج۲ص۲۳۸وج۴ص۳۲۸) ومن طريقه ابونعيم، حلية الاوّلياء (ج۵ص۱۸۸) روايت کرده اند: «حدثنا الحسين بن إسحاق التستري ثنا علي بن بحر قالا ثنا سويد بن عبد العزيز عن النعمان بن المنذر عن مكحول عن عبد الله بن عمرو أن النبي صلى الله عليه و سلم قال: إن جهنم تسعر كل يوم تفتح أبوابها إلا يوم الجمعة فإنها لا تسعر في يوم الجمعة ولا تفتح أبوابها.» وعلي بن بحر هم متابعه شده و طبراني، مسند الشاميين (ج۲ص۲۳۸) روايت کرده است: «حدثنا أحمد بن محمّد بن هاشم البعلبكي ثنا أبي نا سويد بن عبدالعزيز ... .» اما اين اسناد «ضعيف» است چرا که اوّلاً سويد بن عبد العزيز بن نمير السلمي «ضعيف الحديث» است [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۴ص۲۷۶) و تقريب التهذيب (ش۲۶۹۲)] وثانياً: مكحول الشامي «کثير الارسال» مي‌باشد وسماعش از عبدالله بن عمرو بن العاص ثابت نشده است [ابن حجر عسقلانی، تقريب التهذيب (ش۶۸۷۵)]. اما طريق واثله بن اسقعس: المعجم الکبير (ج۲۲ص۶۰) روايت كرده است: «حدثنا الوليد بن حماد الرملي ثنا سليمان بن عبد الرحمن ثنا بشر بن عون ثنا بكار بن تميم عن مكحول عن واثلة قال : سأل سائل رسول الله صلى الله عليه و سلم : ما بال يوم الجمعة يؤذن فيها بالصلاة في نصف النهار وقد نهيت عن سائر الأيام ؟ فقال: إن الله يسعر جهنم كل يوم في نصف النهار ويخبثها في يوم الجمعة» اما اين اسناد «موضوع» است چرا که بشر بن عون القرشي: امام ابن حجر گفته است: «عنه سليمان بن عبد الرحمن الدمشقي نسخة نحو مائة حديث كلها موضوعةٌ» وامام ابن طاهر گفته است: «أن أحاديثه نسخة موضوعة» وامام ابوحاتم گفته است: «مجهولٌ» [ابن حجر، لسان الميزان (ج۲ص۲۸)] [۲۷۲] عبدالله بن عباسب روایت کرده است: «أن رسول الله صلى الله عليه وسلم كان يقول: ما من مؤمن يصلى ليلة الجمعة ركعتين يقرأ في كل ركعة فاتحة الكتاب وخمسا وعشرين مرة قل هو الله أحد ثم يسلم ثم يقول ألف مرة صلى الله على محمّد النبي الامي، فإنه يرانى في ليلته في المنام وألا تتم له الجمعة القابلة حتى يرانى في المنام، ومن رأني غفر الله له الذنوب.» (موضوع): این روایت از طریق عبدالله بن عباس وزهری از رسول الله ج روایت شده است: اما طریق عبدالله بن عباسب: ابن الجوزي، المضوعات (ج۲ص۱۳۷) روايت کرده است: «أنبأنا محمّد بن ناصر أنبأنا أبو صالح أحمد بن عبدالملك النيسابوري حدثنا إسماعيل بن مسعدة الحافظ حدثنا أبو حامد أحمد بن إبراهيم الفقيه حدثنا محمّد بن محمّد بن على بن الاشعث حدثنا شريح بن عبد الكريم التميمي وأبو يعقوب يوسف بن على قالا حدثنا أبو الفضل جعفر بن محمّد بن جعفر بن محمّد بن على بن الحسين حدثنا يعلى بن عبيد عن الاعمش عن أبى صالح عن ابن عباس أن رسول الله صلى الله عليه وسلم كان يقول: ما من مؤمن يصلى ليلة الجمعة ركعتين يقرأ في كل ركعة فاتحة الكتاب وخمسا وعشرين مرة قل هو الله أحد ثم يسلم ثم يقول ألف مرة صلى الله على محمّد النبي الامي، فإنه يرانى في ليلته في المنام وألا تتم له الجمعة القابلة حتى يرانى في المنام، ومن رأني غفر الله له الذنوب.» اما اين طريق هم «موضوع» است چرا که اوّلاً: أبو الفضل جعفر بن محمّد: اماما الجوزجاني گفته است: «مجروحٌ» [ابن حجر، لسان الميزان (ج۲ص۱۲۶)] وثانياً: امام ابن الجوزي گفته است: «لايصح وفيه جماعةٌ مجهولون» [ابن الجوزي، المضوعات (ج۲ص۱۳۷)] اما طریق زهری: المعجم الاوسط (ج۶ص۱۷۳) / ابن الجوزي، الموضوعات (ج۲ص۱۳۷) / ابن عساکر، تاريخ دمشق (ج۹ص۳۰۰) از طريق (محمّد بن إبراهيم بن بكير الطيالسي وأبو جعفر محمّد بن سليمان) روايت کرده اند: «قال سمعت محمّد بن عكاشة الكرماني يقول أخبرنا معاوية بن حماد الكرماني عن الزهري قال: من اغتسل ليلة الجمعة وصلى ركعتين فقرأ فيهما ألف مرة [قل هو الله أحد] ثم نام على طهر رأى النبي صلى الله عليه و سلم في المنام.» اما اين اسناد «موضوع» است چرا که محمّد بن عکاشه الکرماني: امام دارقطني گفته است: «يضع الحديث» وامام ابوزرعه رازي گفته است: «كان كذابا» وامام احمد بن يونس گفته است: «كان يحدث بأحاديث بواطيل» وامام ذهبي هم گفته است: «کذابٌ» [ابن حجر، لسان الميزان (ج۵ص۲۸۶) / ذهبي، ميزان الاعتدال (ج۳ص۶۵۰)]. [۲۷۳] بروج/۳. خداوند در این آیه می‌فرمایند: «‏و سوگند به هر كه و هرچه گواهي دهد و به هر كه و هرچه مورد گواهي قرار گيرد !‏» ‏ « شَاهِدٍ » : گواهي‌دهنده. « مَشْهُودٍ» : بر آن گواهي داده شده. مراد از شاهد، همه گواهان روز قيامت است، اعم از پيغمبران (نک: نساء / ۴۱) و فرشتگان (نک: ق / ۲۱) و اعضاء و اندامهاي آدمي ( نک: نور / ۲۴) . و منظور از مشهود، انسانها و اعمالشان است. يا اين كه شاهد و مشهود، به معني خدا و جميع آفريدگان خدا و همه احوال و عجائبي است كه در صحنه قيامت يا حضور پيدا مي‌كنند و يا حاضر آورده مي‌شوند. نک: ‏خرم‌دل، تفسیر نور، ص ۱۲۸۲ و بغوی، معالم التنزيل، ۸/۳۸۱ تا ۳۸۳. [۲۷۴] ابوهریرهس گفته است: «قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: ﴿اليوم الموعود يوم القيامة، واليوم ﴿المشهود يوم عرفة و ﴿الشاهد يوم الجمعة.» (ضعيف): اين رواي از طريق ابوهريره وابومالک اشعري وجبيربن مطعم وسعيد بن مسيب ونافع بن جبير بن مطعم وعطاء بن يسار از رسول الله ج روايت شده است: اما طريق ابوهريرهس: چهار طريق دارد؛ طريق اوّل: ترمذي (ش۳۳۳۹) / بيهقي، السنن الکبري (ش۵۷۷۴) وشعب الايمان (ش۳۷۶۰) / طبرانی، المعجم الاوسط (ج۲ص۱۸) / طبري، جامع البيان في تفسير القرآن (ج۲۴ص۳۳۴) / ابن عدي، الکامل في الضعفاء (ج۲ص۴۴ج۶ص۳۳۶) از طريق (بكار بن عبد الله بن عبيدة و روح بن عبادة و عبيد الله بن موسى و سليمان بن بلال وابن نمير وإسحاق الرازي ووکيع بن الجراح) روايت کرده اند: «عن موسى بن عبيدة عن أيوب بن خالد عن عبد الله بن رافع عن أبي هريرة قال: قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: ... .» اما اين اسناد «منکر» است چرا که اوّلا: موسى بن عبيدة بن نشيط الربذي: امامان بخاري وابوحاتم وساجي مي‌گويند: «منکر الحديث» وامام علي بن المديني مي‌گويد: «ضعيف يحدث بأحاديث مناكير» وامام احمد مي‌گويد: «لاتحل عندى الرواية عن موسى بن عبيدة» وامامان احمد بن حنبل در روايتي ديگر ويحيي بن معين مي‌گويند: «ليس بشىء» وامام نسايي مي‌گويد: «ضعيف ليس بثقة» و امام يعقوب بن شيبه مي‌گويد: «صدوق ضعيف الحديث جدا و من الناس من لايكتب حديثه لوهائه و ضعفه و كثرة اختلاطه» و امامان ترمذي و ابن حبان مي‌گويند: «ضعيف» و امام ابوزرعه مي‌گويد: «ليس بقوى الحديث» و امامان ابن سعد و وکيع مي‌گويند: «ثقة» و امام ابوداود مي‌گويد: «أحاديث موسى مستوية إلا أحاديثه عن عبد الله بن دينار» و امام ابن حجر مي‌گويد: «ضعيف و لاسيما فى عبد الله بن دينار.» و امام ابن عدي مي‌گويد: «الضعف على رواياته بين» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱۰ص۳۵۶) وتقريب التهذيب (ش۶۹۸۹)] وثانياً: بيهقي، السنن الکبري (ش۵۷۷۲) با اسناد «صحيح» آن را موقوف روايت کرده است: «حدثني يعقوب (بن ابراهيم) قال أخبرنا ابن علية قال أخبرنا يونس بن عبيد قال أنبأني عمار مولي بني هاشم قال: قال أبو هريرةس: [وَشَاهِدٍ، وَمَشْهُودٍ] قال: الشاهد يوم الجمعة والمشهود يوم عرفة.» ورجال اين روايت «رجال صحيحين» مي‌باشد. بايد اشاره کنيم که ابن ابي حاتم، علل الحديث (ج۱ص۲۰۳) روايت کرده است: «رواه الدراوردي عن (موسي بن عبيده) الربذي عن أيوب بن خالد بن صفوان أن أوسا الأنصاري حدثه عن عبد الله بن رافع مولى أم سلمة عن أبي هريرة عن النبي صلى الله عليه وسلم قال: أفضل الأيام عند الله يوم الجمعة وهو الشاهد والمشهود.» اما امام ابوحاتم رازي در ادامه گفته است: «هذا خطأ؛ إنما هو أيوب بن خالد بن صفوان بن أوس عن عبد الله بن رافع عن أبي هريرة عن النبي صلى الله عليه وسلم.» پس ذکر (أوس الأنصاري) در اين روايت وهم است. طريق دوّم: حاکم، المستدرك (ش۳۹۱۵) / بيهقي، السنن الکبري (ش۵۷۷۳) / حديث أبي الفضل الزهري (ش۲۱۴) از طريق (أحمد بن حنبل ومحمّد بن عمرو بن العباس) روايت کرده اند: «حدثنا محمّد بن جعفر عن شعبة قال سمعت على بن زيد ويونس بن عبيد يحدثان عن عمار مولى بنى هاشم عن أبى هريرة أما على فرفعه إلى النبى (صلى الله عليه وسلم) وأما يونس فلم يعد أبا هريرة أنه قال... .» اما اين روايت هم «منکر» است چرا که اوّلاً: علي بن زيد جدعان «ضعيف الحديث» مي‌باشد [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۷ص۳۲۲) / تقريب التهذيب (ش۴۷۳۴)] وثانياً همچنانکه امام شعبة در متن حديث گفته است، يونس بن عبيد که «ثقة وثبت» است آن را رفع نداده است ومخالف علي بن زيد بن جدعان نقل کرده است وامام دارقطني هم وقفش را «اصح» دانسته است [دارقطني، العلل الوارده في الاحاديث النبوية (ج۱۱ص۱۲۱)]. طريق سوّم: طبراني، مسند الشاميين (ج۴ص۳۵) روايت کرده است: «حدثنا أحمد بن المعلى الدمشقي ثنا الوليد بن عتبة ثنا الوليد بن مسلم ثنا سعيد بن بشير عن قتادة عن الحسن عن أبي هريرة عن النبي صلى الله عليه و سلم قال: ... .» اما اين روايت «ضعيف» است چرا که اوّلاً: سعيد بن بشير «ضعيف الحديث» است [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۴ص۸) وتقريب التهذيب (ش۲۲۷۶) / ابن عدي، الکامل (ج۳ص۳۶۹)] وثانياً: وامام ترمذي گفته است: «لم يسمع الحسن من أبي هريرة هكذا قال: أيوب و يونس بن عبيد و علي بن زيد» [ترمذي (ش۲۸۸۹)]. اما طريق ابومالک اشعريس: المعجم الکبير (ج۳ص۲۹۸) / طبري، جامع البيان في تفسير القرآن (ج۲۴ص۳۳۴) از طريق (هاشم بن مرثد ومحمّد بن عوف) روايت کرده اند: «ثنا محمّد بن إسماعيل بن عياش حدثني أبي (اسماعيل بن عياش) حدثني ضمضم بن زرعة عن شريح بن عبيد عن أبي مالك الأشعري قال قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: ... .» اما اين روايت هم «ضعيف» است چرا که امام ابوحاتم رازي گفته است: «شريح عن أبى مالك الأشعرى مرسلٌ» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۴ص۳۲۹)]. اما طريق جبير بن مطعمس: تمام رازي، الفوائد (ش۳۰) / ابن عدي، الکامل (ج۵ص۷۲) / ابن عساکر، تاريخ دمشق (ج۱۳ص۳۰۷) / دارقطني، المؤتلف والمختلف (ج۳ص۹۹) از طريق (محمّد بن الخضر بن علي و أبو جعفر محمّد بن الخضر) روايت کرده اند: «ثنا عمار بن مطر ثنا مالك بن أنس عن عمارة بن عبد الله بن صياد عن نافع بن جبير بن مطعم عن أبيه قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: ... .» اما اين اسناد «باطل» است چرا که عمار بن مطر العنبري: امام ابوحاتم رازي مي‌گويد: «کان يکذب» و امام ابن عدي مي‌گويد: «متروک الحديث؛ أحاديثه بواطيل؛ الضعف على روايته بيّنٌ» وامام ذهبي مي‌گويد: «هالکٌ» و امام ابن حجر هم آن را تأييد نموده است و امام ابن حبان مي‌گويد: «كان يسرق الحديث؛ حدث عن بن ثوبان نسخة كثيرة أكثرها مقلوبة» و امام بيهقي مي‌گويد: «كان يقلب الأسانيد ويسرق الأحاديث حتى كثر ذلك فى رواياته وسقط عن حد الاحتجاج به» و امام هيثمي هم مي‌گويد: «هو ضعيف جداً» وامام عقيلي مي‌گويد: «يحدث عن الثقات بمناكير» وامام دارقطني مي‌گويد: «ضعيفٌ» و عبدالله بن سالم گفته است: «كان حافظا للحديث!» و يوسف بن الحجاج هم گفته است: «ثقةٌ!» که با توجه به نظر بزرگان و علماي حديثي که آورديم، فهميديم که اين دو وي را نشناخته اند و عمار بن مطر «سارق حديث» بوده است [ابن حجر، لسان الميزان (ج۴ص۲۷۵) / ابن عدي، الکامل (ج۵ص۷۲) / هيثمي، مجمع الزوائد (ج۷ص۶۵)] وامام ابن عدي در مورد اين روايت گفته است: «هذه الأحاديث عن مالك بهذه الأسانيد بواطيلٌ ليس هي بمحفوظة» [ابن عدي، الکامل (ج۵ص۷۲)]. اما طريق نافع بن جبير بن مطعم وعطاء بن يسار: شافعي، المسند (ش۲۵۲) روايت کرده است: «أخبرنا إبراهيم بن يحيى حدثني صفوان بن سليم عن نافع بن جبير بن مطعم وعطاء بن يسار عن النبي صلى الله عليه و سلم أنه قال: ... .» اما اين روايت هم «واهي» است چرا که إبراهيم بن محمّد بن أبى يحيى اسلمي: «متروک الحديث ومتهم به کذب» است [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱ص۱۸۵) و تقريب التهذيب (ش۲۴۱) و تعريف اهل التقديس بمراتب الموصوفين بالتدليس (ش۱۲۹)]. اما طريق سعيد بن مسيب: طبري، جامع البيان في تفسير القرآن (ج۲۴ص۳۳۴) روايت کرده است: «حدثنا سهل بن موسى (رازي) قال ثنا ابن أبي فديك عن ابن حرملة عن سعيد أنه قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: ... .» ورجالش «رجال صحيح» مي‌باشد به جز سهل بن أبي سهل بن زنجلة الرازي «ثقة» ومترجم در تهذيب است. اما سعيد بن مسيب تابعي است لذا اسنادش «مرسل» است. [۲۷۵] این روایات عبارتند از: الف) قرائت سوره آل عمران: «من قرأ السورة التي يذكر فيها [آل عمران] يوم الجمعة صلى الله عليه وملائكته حتى تجب الشمس.» (موضوع): طبرانی، المعجم الکبیر (ج۱۱ص۴۸) والمعجم الاوسط (ج۶ص۱۹۱) ومن طریقه ابن الشجری، الامالی (ص۹۱) روایت کرده‌اند: «حدثنا محمّد بن حنيفة الواسطي قال نا عمي قال نا أبي قال نا طلحة بن زيد عن يزيد بن سنان عن يزيد بن جابر الدمشقي عن طاوس عن بن عباس قال قال رسول الله صلى الله عليه و سلم من قرأ السورة التي يذكر فيها آل عمران يوم الجمعة صلى الله عليه وملائكته حتى تغيب الشمس.» اما این اسناد «موضوع» است چرا که طلحة بن زيد القرشى أبو مسكين: امامان احمد بن حنبل وعلی بن مدینی و ابوداود می‌گویند: «یضعُ الحدیث» وامامان بخاری ونسایی وساجی وابن حبان ومحمّد بن سعید الحرانی می‌گویند: «منکرالحدیث» وامامان دارقطنی و برقانی گفته‌اند: «ضعیفٌ» وامام ابن حجر می‌گوید: «متروکٌ» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۵ص۱۵) و تقریب التهذیب (ش۳۰۲۰)] وهمچنین يزيد بن سنان بن يزيد التميمى هم «ضعیف الحدیث» است [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱۱ص۳۳۵) و تقريب التهذيب (ش۷۷۲۷)]. ب) قرائت سوره دخان: «من قرأ سورة [الدخان] في ليلة الجمعة غفر له.» (ضعيف): این روایت از ابوهریره و اسحاق بن عبدالله از پیامبر ج روایت شده است: اما طريق ابوهريرهس: ترمذی (ش۲۸۸۹) روایت کرده است: «حدثنا نصر بن عبد الرحمن الكوفي حدثنا زيد بن حباب عن هشام أبي المقدام عن الحسن عن أبي هريرةس قال: قال رسول الله (صلى الله عليه و سلم) من قرأ حم الدخان في ليلة الجمعة غفر له.» وزید بن حباب هم متابعه شده و بن ضریس، فضائل القرآن (ش۲۱۳) / بیهقی، شعب الایمان (ش۲۴۷۶) / ابن السنی، عمل الیوم و اللیلة (ش۶۷۹) / ابویعلی (ش۶۲۳۲و۶۲۲۴) / حديث أبي علي اللحياني عن شيوخه (ش۵۳) از طریق (یزید بن هارون) عمار بن هارون و مصعب بن سلام و حجاج بن محمّد) روایت کرده‌اند: «عن هشام بن أبي المقدام عن الحسن ... .» اما اسناد مرفوع آن «واهی» است؛ چرا که اوّلاً: ابوالمقدام هشام بن زياد بن أبى يزيد القرشى «متروک الحديث» است [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱۱ص۳۸) و تقريب التهذيب (ش۷۲۹۲)] وثانیاً: همین روایت با اسناد قویتری به صورت «مرسل» حسن بصری روایت گردیده است و ابن ضریس، فضائل القرآن (ش۲۱۴) روایت کرده است: «أخبرنا موسى (بن اسماعيل) وعلي (بن عثمان) قالا حدثنا حماد (بن سلمه) عن أبي سفيان السعدي قال علي: أخبرنا طريف أبو سفيان السعدي عن الحسن: أن النبي صلى الله عليه وسلم قال: من قرأ سورة الدخان في ليلة غفر له؛ زاد علي: في ليلة الجمعة غفر له ما تقدم من ذنبه.» و طريف بن شهاب ابوسفيان السعدي هرچند «ضعیف الحدیث» است [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۵ص۱۱) و تقریب التهذیب (ش۳۰۱۳)] اما اقوی از هشام بن ابی زیاد است لذا اصح «مرسل» بودن روایت است. بايد اشاره كنيم كه در روایت حجاج بن محمّد آمده است: «عن هشام بن زياد عن الحسن قال: سمعت أبا هريرة يقول: قال رسول الله (صلى الله عليه و سلم) ... » که خطا می‌باشد؛ چرا که حسن بصری چیزی از ابوهریرهس نشنیده است وامام ترمذی گفته است: «لم يسمع الحسن من أبي هريرة هكذا قال: أيوب و يونس بن عبيد و علي بن زيد» [ترمذی (ش۲۸۸۹)] اما طریق إسحاق بن عبد الله بن أبي فروة: ابن ضريس، فضائل القرآن (ش۲۱۵) روایت کرده است: «أخبرنا يزيد بن عبد العزيز أخبرنا إسماعيل بن عياش أخبرنا إسماعيل بن رافع عن إسحاق بن عبد الله بن أبي فروة قال: بلغنا أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال: إن لكل شجر ثمرا وإن ثمر القرآن ذوات حم هن روضات مخصبات معشبات متجاورات فمن أحب أن يرتع في رياض الجنة فليقرأ الحواميم ومن قرأ حم الدخان في ليلة الجمعة غفر له.» اما این اسناد «واهی» است چرا که اوّلاً: إسحاق بن عبد الله بن أبي فروة «متروک الحديث» است [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱ص۲۴۰) / ابن حجر، تقريب التهذيب (ش۳۶۸)] وثانياً: إسماعيل بن رافع بن عويمر هم «واهي الحديث» مي‌باشد. [ذهبي، الکاشف (ش۳۷۲) / ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱ص۲۹۴)]. ج): وابوامامهس از رسول الله ج روایت کرده که فرمودند: «من قرأ [حم] الدخان في ليلة الجمعة أو يوم الجمعة بنى الله له بيتاً في الجنة.» (واهي): طبراني، المعجم الکبیر (ج۸ص۲۶۴) روایت کرده است: «حدثنا أحمد بن داود المكي ثنا حفص بن عمر المازني ثنا فضال بن جبير عن أبي أمامة قال: قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: من قرأ حم الدخان في ليلة جمعة أو يوم جمعة بنى الله له بيتا في الجنة.» اما اين اسناد «واهي» است چرا که اوّلاً: فضال بن جبير: امام ابن عدی گفته است: «أحاديثه غيرُ محفوظةٍ وهى نحو عشرة أحاديث» وامام ابن حبان هم گفته است: «لايحل الاحتجاج به بحال يروى أحاديث لاأصل لها.» وامام ابوحاتم هم گفته است: «ضعیف الحدیث» [ذهبی، میزان الاعتدال (ج۳ص۳۴۸)]. د) قرائت سوره یس: ابوهریرهس روایت کرده که پیامبر ج فرموده‌اند: «من قرأ سورة [يس] في ليلة الجمعة غفر له.» (واهی): ابن ضریس، فضائل القرآن (ش۲۱۳) / رافعی، التدوین فی اخبار قزوین (ج۱ص۳۵۹) از طریق (عمار بن هارون الثقفي) روایت کرده ‌اند: «حدثنا أبو المقدام حدثنا الحسن عن أبي هريرة قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: من قرأ ليلة الجمعة بسورة يس وحم الدخان أصبح مغفورا له.» اما این اسناد «واهی» است چرا که اوّلاً: ابوالمقدام هشام بن زياد بن أبى يزيد القرشى «متروکُ الحديث» است [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱۱ص۳۸) و تقريب التهذيب (ش۷۲۹۲)] و ثانیاً: وامام ترمذی گفته است: «لم يسمع الحسن من أبي هريرة هكذا قال: أيوب و يونس بن عبيد و علي بن زيد» [ترمذی (ش۲۸۸۹)]. وثالثاً: همین روایت را راویان دیگری به صورت مطلق آورده وذکری از جمعه در آن نمی‌باشد وابوداود طیالیسی، المسند (ش۲۴۶۷) و من طریقه ابونعیم، حلیة الاولیاء (ج۲ص۱۵۹) / دارمی، السنن (ش۳۴۱۷) / المعجم الصغیر (ج۱ص۲۵۵) / ابن المقریء، المعجم (ش۷۰) / تمام رازی، الفوائد (ش۶۷۵) / ابن الشجری، امالی (ص۹۶) / بیهقی، شعب الایمان (ش۲۴۶۳و۲۴۶۴) / تاریخ بغداد، تاریخ بغداد (ج۱۰ص۲۵۷وج۳ص۲۵۳) / ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج۵۴ص۴۱۰) / ابن عدی، الکامل (ج۳ص۲۵۳) از طریق (جسر بن فرقد ومحمّد بن جحاده وغالب بن قطان وابوالعوام عمران بن داور) روایت کرده‌اند: «عن الحسن عن أبي هريرة قال: قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: من قرأ يس في ليلةٍ ابتغاء وجه الله غفر الله له تلك الليلة.» هـ) قرائت سوره هود: کعب بن احبار روایت کرده که پیامبر ج فرموده‌اند: «اقرؤوا سورة [هود] يوم الجمعة.» (ضعیف): دارمی، السنن (ش۳۴۰۴و۳۴۰۳) / ابن الشجری، الامالی (ص۹۰) / ابوداود، المراسل (ش۵۹) / بیهقی، شعب الایمان (ش۲۴۳۸) از طریق (یزید بن هارون و مسلم بن ابراهیم) روایت کرده‌اند: «ثنا همام ثنا أبو عمران الجوني عن عبد الله بن رباح عن كعب قال قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: اقرؤوا سورة هود يوم الجمعة.» و رجالش «رجال صحیح» می‌باشد به جز کعب الاحبار که «ثقة» و مترجم در تهذیب می‌باشد. اما وی در زمان عمرس مسلمان گردید لذا روایتش «منقطع» است. و) قرائت سوره کافرون و اخلاص در نماز مغرب: جابر بن سمره روایت کرده که: «كان النبى (صلى الله عليه وسلم) يقرأ فى صلاة المغرب ليلة الجمعة [قل يا أيها الكافرون] و [قل هو الله أحد].» (واهی): ابن حبان (ش۱۸۴۱) روایت کرده است: «حدثنا يعقوب بن يوسف بن عاصم ببخارى حدثنا أبو قلابة عبد الملك بن محمّد بن عبد الله الرقاشي حدثني أبي حدثني سعيد بن سماك بن حرب حدثني أبي سماك بن حرب قال: ولا أعلم إلا جابر بن سمرة قال: كان رسول الله صلى الله عليه و سلم يقرأ في صلاة المغرب «ليلة الجمعة» ب[قل يا أيها الكافرون] و [قل هو الله أحد] ويقرأ في العشاء الآخرة ليلة الجمعة الجمعة والمنافقين.» ویعقوب بن یوسف هم متابعه شده و بیهقی، السنن الکبری (ش۵۹۴۰و۴۲۰۱) / جزء من حديث خيثمة الأطرابلسي (ش۳۸) از طریق (أحمد بن سلمان الفقيه و أبو عمرو عثمان بن أحمد بن السماك وأبو العباس محمّد بن يعقوب وخیثمة بن سلیمان) روایت کرده‌اند: «حدثنا أبو قلابة عبد الملك بن محمّد بن عبد الله الرقاشي حدثني أبي ... .» اما این روایت «واهی» است چرا که سعيد بن سماك بن حرب: امام ابوحاتم می‌گوید: «متروک الحدیث» وامام مناوی گفته است: «متروكٌ كذابٌ» وامام ابن حبان وی را در «ثقات» آرورده است [ابن حجر، لسان المیزان (ج۳ص۳۳) / مناوی، فيض القدير شرح الجامع الصغير (ج۱ص۲۶۷)]. [۲۷۶] انس بن مالکس از رسول الله ج روایت کرده است: «من قال قبل صلاة الغداة يوم الجمعة ثلاث مرار استغفر الله الذي لا إله إلا هو وأتوب إليه غفرت ذنوبه وإن كانت أكثر من زبد البحر.» (موضوع): ابن الاعرابی، المعجم (ش۱۱۷۱) / ابن السنی، عمل اليوم والليلة (ش۸۳) / ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج۱۶ص۳۸۲) / المعجم الاوسط (ج۷ص۳۵۶) از طریق (أبو يعقوب إسحاق بن خالد ابن يزيد البالسي و إسماعيل بن عبد الله بن زرارة) روایت کرده‌اند: «ثنا عبد العزيز بن عبد الرحمن البالسي نا خصيف عن أنس بن مالک عن النبي صلى الله عليه وسلم قال: من قال قبل صلاة الغداة يوم الجمعة ثلاث مرار استغفر الله الذي لا إله إلا هو وأتوب إليه غفرت ذنوبه وإن كانت أكثر من زبد البحر.» اما این اسناد «موضوع» است چرا که اوّلاً: عبد العزيز بن عبد الرحمن البالسي: امام ابن عدی می‌گوید: «رواياته عنه (خصیف) بواطيلٌ» وامام احمد هم وی را «متهم به کذب» نموده است وامام ابن حبان هم گفته است: «کتبنا عنه نسخة شبيها بمائة حديث مقلوبة منها ما لاأصل له ومنها ما هو ملزق بانسان لايحل الاحتجاج به بحال.» وامام نسایی هم گفته است: «ليس بثقة» وامام ابونعیم گفته است: «حدث عنه لوين بالمناكير» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۳ص۱۴۳) ولسان المیزان (ج۴ص۳۴)] وثانیاً: امام ابن حجر می‌گوید: «خصیف لم یسمع من انس» [ابن حجر، نتائج الافکار فی تخریج احادیث الاذکار (ج۱ص۳۷۵)]. [۲۷۷] (صحیح): ابن ابی شیبه، المصنف (ج۷ص۷۱) / حاکم، المستدرک (ش۱۸۸۴و۲۵۵۰) / بیهقی، الدعوات الکبیر (ش۱۴۱) از طریق (عبدالله بن نمیر ومحمّد بن سابق ومحمد بن یوسف) روایت کرده‌اند: «ثنا إسرائيل (بن یونس) عن أبي سنان (ضرار بن مره) عن أبي الأحوص (عوف بن مالک) عن ابن مسعود رضي الله عنه قال قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: من قال أستغفر الله العظيم الذي لا إله إلا هو الحي القيوم و أتوب إليه ثلاثا غفرت له ذنوبه و إن كان فارا من الزحف.» ورجال ابن شیبه «رجال صحیح» بوده واسنادش هم «صحیح» است. وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «هذا حديثٌ صحيحٌ على شرط الشيخين، ولم يخرجاه» وامام ذهبی هم گفته است: «علی شرط مسلم» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۲۵۵۰و۱۸۸۴)] [۲۷۸] (ضعيف): بیهقی، شعب الایمان (ش۳۰۴۳) روایت کرده است: «حدثنا أبو القاسم زيد بن جعفر بن محمّد العلوي املاء بالكوفة ثنا أبو جعفر محمّد بن علي بن دحيم الشيباني ثنا محمّد بن الحسين الحنيني ثنا عامر بن مفضل التغلبي أبو الحسن ثنا جعفر الأحمر عن حميد الطويل عن أنس قال : قال رسول الله (صلی الله علیه وسلم): من قال هذه الكلمات سبع مرات في ليلة الجمعة، فمات في تلك الليلة، دخل الجنة. ومن قالها يوم الجمعة، فمات في ذلك اليوم، دخل؛ من قال: اللهم أنت ربي لاإله إلا أنت، خلقتني، وأنا عبدك، وابن عبدك، وابن أمتك، وفي قبضتك وناصيتي بيدك، أمسيت على عهدك، ووعدك ما استطعت،أعوذ بك من شر ما صنعت، أبوء بنعمتك، وأبوء بذنبي، فاغفر لي، فإنه لا يغفر الذنوب إلا أنت.» وابوجعفر محمّد بن علی بن دحیم هم متابعه شده و ابن النجار، ذیل التاریخ بغداد (ج۱ص۵۷) روایت کرده است: «أخبرنا أبو المفاخر محمّد بن علي بن الحسين البيهقي امام الروضة النبوية بقراءتي عليه بالمدينة في دهليز داره قال أنبأنا عبد الملك بن عبد الوهاب بن علي بن علي قراءة عليه بالمدينة قال أنبأنا أبو القاسم عبد الرحيم قال أنبأنا أبو عبد الله الحسين بن محمّد السمناني حدثني محمّد بن محمّد بن زيد الحسيني أنبأنا الحسن بن احمد الفارسي حدثنا أبو عمرو بن السماك حدثنا محمّد بن الحسين الحنيني ... .» أبو القاسم زيد بن جعفر بن محمّد العلوي: جزء شیوخ کثیر الروایة امام بیهقی بوده وامام خطیب بغدادی گفته است: «كان صدوقاً» [خطیب بغدادی، تاریخ بغداد (ج۸ص۴۵۱)]. أبو جعفر محمّد بن علي بن دحيم بن كيسان الشيباني: ابن حماد کوفی گفته است: «كان شيخًا صالحًا صدوقًا قليل المعرفة بالحديث» وامام ابن العماد هم گفته است: «مسندُ الكوفة في زمانه» وامامان حاکم نیشابوری وذهبی احادیثش را «تصحیح» نموده‌اند. [ابن العماد، شذرات الذهب (ج۳ص۹) / ذهبی، تاریخ اسلام (ص۴۹۴۶) / مستدرک مع التلخیصه (ش۴۸۲۵و... .)]. محمّد بن الحسين الحنيني: امام ذهبی گفته است: «الامامُ المحدثُ الحافظُ المتقنُ» وامام دارقطنی هم گفته است: «كان ثقةً صدوقاً» وامام ابن حبان هم وی را در «ثقات» آورده است وامام ابن ابی حاتم گفته است: «صدوقٌ» [ذهبی، سیر اعلام النبلاء (ج۱۳ص۲۴۳) / ابن حبان، الثقات (ج۹ص۱۵۲) / ابن ابی حاتم، الجرح و التعدیل (ج۷ص۲۳۰) / خطیب بغدادی، تاریخ بغداد (ج۲ص۲۲۶)]. عامر بن مفضل التغلبي أبوالحسن: یکی از راویانی که محمّد بن الحسین الحنینی از وی روایت نموده، (ابوالحسن الحسن بن ثابت التغلبی) مي‌باشد ولي (ابوالحسن عامر بن مفضل التغلبي) را نشناختم. جعفر بن زياد الأحمر: امام یحیی بن معین گفته است: «ثقةٌ من الشیعة» وامام یعقوب بن سفیان فسوی وعجلی گفته‌اند: «ثقةٌ» و امام عثمان بن أبى شيبة هم گفته است: «صدوقٌ ثقةٌ» وامام احمد بن حنبل گفته است: «صالح الحدیث» وامام نسایی گفته است: «لیس به بأس» وامام ابن عدی گفته است: «صالحٌ شیعیٌ» وامام ازدی هم گفته است: «فيه تحاملٌ و شيعيةٌ غالية وحديثُه مستقيمٌ» وامامان ابوداود وابن حجر وذهبی گفته‌اند: «صدوقٌ یتشیّع» وامام دارقطنی هم گفته است: «یعتبر به» وامام ابوزرعه رازی هم گفته است: «صدوقٌ» وامام ابن حبان گفته است: «كثير الرواية عن الضعفاء وإذا روى عن الثقات تفرد عنهم بأشياء فى القلب منها شىء» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۲ص۹۲) و تقریب التهذیب (ش۹۴۰) / ابن ابی حاتم، الجرح والتعدیل (ج۲ص۴۸۰)]. حميد بن أبي حميد الطويل: حميد بن أبى حميد الطويل البصرى: «رجال صحيحين و ثقة» مي‌باشد. فقط گفته شده که وی از انس بن مالک «تدليس» مي‌كرده است؛ اما واسطه‌اش مشخص بوده وآن احاديث را از ثابت البناني که «رجال صحيحين وثقة» بوده شنيده است. چرا که امام شعبة بن الحجاج گفته است: «لم يسمع حميد من أنس إلا أربعة و عشرين حديثا و الباقى سمعها من ثابت أو ثبته فيها ثابت.» و امام ابن حبان هم گفته است: «سمع من أنس بن مالك ثمانية عشر حديثا وسمع الباقي من ثابت فدلس عنه.» و امام ابن عدي مي‌گويد: « أما ما ذكر عنه أنه لم يسمع من أنس إلا مقدار ما ذكر و سمع الباقى من ثابت عنه، فإن تلك الأحاديث يميزها من كان يتهمه أنها عن ثابت عنه، لأنه قد روى عن أنس و قد روى عن ثابت عن أنس أحاديث، فأكثر ما فى بابه أن الذى رواه عن أنس البعض مما يدلّسه عن أنس و قد سمعه من ثابت» و امامان ابن خراش و حماد بن سلمه مي‌گويند: «إن عامة حديثه عن أنس إنما سمعه من ثابت» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۳ص۳۸) / ابن حبان، الثقات (ج۴ص۱۴۸)]. انس بن مالك: صحابي جليلي است كه نياز به تعريف ندارد. اما این اسناد به دلیل عامر بن مفضل «ضعیف» است. [۲۷۹] (صحيح): بخاري (ش۵۸۸۹) / مسلم (ش۶۲۰) / ابوداود (ش۴۲۰۰) / ترمذي (ش۲۷۵۶) / نسايي (ش۱۰و۱۱و۵۲۲۵) / ابن ماجه (ش۲۹۲) از طريق (سفيان بن عيينه و معمر بن راشد) روايت کرده اند: «عن الزهرى عن سعيد بن المسيب عن أبى هريرة عن النبى ج قال: خمس من الفطرة الختان والاستحداد وتقليم الأظفار ونتف الإبط وقص الشارب.» [۲۸۰] این روایت که بسیار هم مستند واقع می‌شوند ولی در واقع غیر قابل احتجاج می‌باشند عبارتند از: الف) «أن النبي صلى الله عليه وسلم كان يقص أظفاره يوم الجمعة.» (ضعیف): این روایت از طریق عبدالله بن عمر وعبدالله بن عمرو بن العاص ومحمّد بن حاطب وابوهریره وانس بن مالک از رسول الله ج روایت گردیده است: اما طریق عبدالله بن عمرب: ابوالشیخ ابن حیان در اخلاق النبی (ج۴ص۱۰۷) روایت کرده است: «حدثنا عبد الرحمن بن داود بن منصور نا عثمان بن خرزاذ نا العباس بن عثمان الراهبي نا الوليد بن مسلم عن عبد العزيز بن أبي رواد عن نافع عن ابن عمر أن النبي صلى الله عليه وسلم كان يقص أظفاره يوم الجمعة.» و رجالش همه «ثقة» و مترجم در تهذیب هستند به جز عبد الرحمن بن داود بن منصور ابومحمّد الفارسی که: امام ابن حیان می‌گوید: «كان من الفقهاء صاحب أصول ثقة مأمون» وامام ابونعیم می‌گوید: «كان من الفقهاء كثير الحديث» [ابونعیم، اخبار اصفهان (ج۱ص۲۴۲) / ابن حیان، طبقات المحدثین باصبهان (ج۴ص۹۶)] اما این روایت «ضعیف» می‌باشد؛ چرا که اوّلاً: الولید بن مسلم «تدلیس تسویه» می‌کرده و عنعنه کرده است [ابن حجر، تقریب التهذیب (ش۷۴۵۶)]. وثانیاً: این روایت از (نافع عن ابن عمر) به صورت «موقوف» روایت گردیده است و بیهقی، السنن الکبری (ش۶۱۷۶) روایت کرده است: «أخبرنا أبو بكر بن الحسن وأبو زكريا بن أبى إسحاق قالا حدثنا أبو العباس هو الأصم حدثنا بحر بن نصر قال قرئ على ابن وهب أخبرك حيوة بن شريح عن بكر بن عمرو عن بكير بن عبد الله بن الأشج عن نافع: أن عبد الله بن عمر كان يقلم أظفاره ويقص شاربه فى كل جمعة» و رجالش «رجال صحیحین» می‌باشد به جز أبو بكر أحمد بن الحسن بن أحمد بن حفص وأبو زكريا یحيى بن إبراهيم بن محمّد بن أبى إسحاق وابوالعباس محمّد بن یعقوب که همه «ثقة و حافظ» هستند [ذهبی، سیر اعلام النبلاء (ج۱۵ص۴۵۳وج۱۷ص۲۹۵و۳۵۶)] و اسنادش «صحیح» است. اما طریق انس بن مالکس: دو طریق دارد: طریق اوّل: أسلم بن سهل الواسطي، تاریخ واسط (ص۶۱) روایت کرده است: «ثنا عبدالرحيم بن سلام بن المبارك (الواسطی) قال ثنا حفص بن عمر (بن أبي حفص النجار الواسطی) قال ثنا جهضم أبو معاذ الحذاء قال سمعت أنس بن مالك يقول: من السنة أن تأخذ من شاربك وأظفارك يوم الجمعة» اما این اسناد «واهی» است چرا که حفص بن عمر بن أبي حفص النجار الواسطی: از راویان عبدالرحيم بن سلام بن المبارك الواسطی می‌باشد وامامان ابوزرعه وابوحاتم درباره‌ی حفص بن عمر گفته‌اند: «يکذبُ» وامام يحيي بن معين مي‌گويد: «ليس بشيءٍ» وامامان دارقطني وابوحاتم وساجي وابن حجر گفته‌اند: «ضعيفٌ» وامام حاکم ابواحمد مي‌گويد «ليس بقوي عندهم» وامام ابوداود طياليسي مي‌گويد: «لايروى عن حفص الإمام شىء» امام بخاري مي‌گويد «يتکلمون فيه» امام ابن حبان او را در «ثقات» آورده است وامام يزيد بن هارون مي‌گويد: «لابأس به»! [بن حجر، تهذيب التهذيب (ج۲ص۴۱۳) / ابن حجر، تقريب التهذيب (ش۱۴۲۶) / ابن بشران، امالی (ج۱ص۴۴۴ش۴۲۰)] طریق دوّم: ابن عدی، الکامل (ج۱ص۲۶۱) روایت کرده است: «حدثنا الحسين بن حسن بن سفيان الفارسي ببخارى أخبرنا أحمد بن حفص بن عبد الله حدثنا أبو خالد إبراهيم بن سالم حدثنا عبد الله بن عمران عن أبي عمران الجوني عن أنس بن مالك قال: وقت رسول الله صلى الله عليه و سلم ... أن يقلم اظفاره من الجمعة الى الجمعة.» اما این رویت «منکر» است چرا که اوّلاً: أبو خالد إبراهيم بن سالم: امام ابن عدی گفته است: «له مناکیرٌ» امامان ابن عدی وذهبی وابن حجر در مورد این روایتش گفته‌اند: «منکرٌ» وامام ابن حجر هم وی را «مجهول» می‌داند [ابن حجر، لسان المیزان (ج۱ص۶۲) و فتح الباری (ج۱۰ص۳۴۶) / ذهبی، میزان الاعتدال (ج۱ص۳۳)] و عبدالله بن عمران البصری: امام ابن عدی گفته است: «لاأعرف له عند البصريين الا حديثا واحدا» وامام ابن حجر هم گفته است: «عبدالله و الراوى عنه مجهولان» وامام ابوحاتم هم گفته است: «شیخٌ» [ابن عدی، الکامل فی الضعفاء (ج۱ص۲۶۱) / ابن حجر، فتح الباری (ج۱۰ص۳۴۶)]. اما طریق ابوهریرهس: طبرانی، المعجم الاوسط (ج۱ص۲۵۷) والمعجم الکبیر (ج۱۹ص۱۴۰) / بیهقی، شعب الایمان (ش۲۷۶۳) / بزار (ش۸۲۹۱) / ابوالشیخ ابن حیان، اخلاق النبی وآدابه (ج۴ص۱۰۳) و من طریقه بغوی، شرح السنة (ج۱۲ص۱۱۳) از طریق (أحمد بن يحيى الحلواني و العباس بن فضل وبهلول بن اسحاق انصاری) روایت کرده‌اند: «حدثنا عتيق بن يعقوب (بن صدیق) الزبيري قال حدثنا إبراهيم بن قدامة عن (سلمان) أبي عبد الله الأغر عن أبي هريرة: أن رسول الله كان يقلم أظفاره ويقص شاربه يوم الجمعة قبل أن يروح إلى الصلاة.» اما این اسناد «منکر» است چرا که اوّلاً: إبراهيم بن قدامة بن إبراهيم: امامان ذهبی و ابن حجر گفته‌اند: «مدنیٌ لایعرف» و در مورد این روایتش هم گفته‌اند: «خبرٌ منکرٌ» وامام بزار هم گفته است: «ابراهيم بن قدامة إذا تفرد بحديثه لم يكن حجة لأنه ليس بالمشهور» وامام ابن القطان هم گفته است: «لايعرف البتة» وامام ابن حبان هم وی را در «ثقات» آورده است [ابن حجر، لسان المیان (ج۱ص۹۲) / ذهبی، میزان الاعتدال (ج۱ص۵۳) / بزار (ش۸۲۹۱)]. وثانیاً: دچار اضطراب هم شده است وگاهی روایت را به آن صورت نقل کرده؛ وگاهی اینگونه که ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی (ش۸۸۶) روایت کرده است: «حدثنا يعقوب (بن حمید) حدثنا ابن أبي فديك عن إبراهيم بن قدامة الجمحي عن عبد الله بن عمرو (بن العاص) رضي الله عنه أن النبي صلى الله عليه وسلم كان يأخذ من شاربه وظفره يوم الجمعة» و گاهی هم اینگونه که ابونعیم، معرفة الصحابه (ش۶۴۹) روایت کرده است: «حدثنا أبو بكر محمّد بن حميد بن سهيل ثنا عبد الله بن صالح ثنا أبو مصعب (احمد بن القاسم) ثنا إبراهيم بن قدامة (الجمحی) عن عبد الله بن محمّد بن حاطب عن أبيه (محمّد بن حاطب بن الحارث) أن النبي صلى الله عليه وسلم كان يأخذ من شاربه وظفره يوم الجمعة.» اما طریق محمّد بن حاطب بن الحارثس: تحقیقش در طریق قبلی از ابوهریرهس گذشت. اما طریق عبدالله بن عمرو بن العاصب: دو طریق دارد؛ طریق اوّل: ابوالشیخ در اخلاق النبی (ج۴ص۱۰۵) و من طریقه الامام البغوی، شرح السنة (ج۱۲ص۱۱۲) روایت کرده‌اند: «حدثنا ابن أبي عاصم النبيل نا الحسن بن علي الحلواني نا عمرو بن محمّد نا محمّد بن القاسم الأسدي نا محمّد بن سليمان المشمولي نا عبيد الله بن سلمة بن وهرام عن أبيه عن عبد الله ابن عمرو أن النبي صلى الله عليه وسلم كان يأخذ شاربه وأظفاره كل جمعة.» اما این اسناد «واهی» است چرا که اوّلاً: محمّد بن القاسم الأسدي: امامان احمد و دارقطني وي را «کذّاب» مي‌دانند وامام ابوداود هم می‌گوید: «غير ثقة ولا مأمون أحاديثه موضوعةٌ» وامام یحیی بن معین هم گفته است: «لیس بشیء یکذب» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۹ص۴۰۷) / ابن حجر، تقريب التهذيب (ش۶۲۲۹) / یحیی بن معین، معرفة الرجال روایة ابن محرز (ج۱ص۵۰)] وثانیاً: محمّد بن سليمان بن مشمول المشمولي المخزومي: امام نسایی گفته است: «ضعیفٌ» وامام ابوحاتم گفته است: «ضعیف الحدیث» وامام ابن عدی گفته است: «عامة ما يرويه لايتابع عليه متنا واسنادا» وامام ابن حزم هم می‌گوید: «منکر الحدیث» وامامان عقیلی وساجی و دولابی وابن الجارود هم وی را در «الضعفاء» آورده‌اند وامام ابن حبان وی را در «ثقات» آورده و ابن شاهین از یحیی بن معین نقل کرده که گفته است: «ثقةٌ»! [ابن حجر، لسان المیزان (ج۵ص۱۸۵)] وثالثاً: عبيد الله بن سلمة بن وهرام: امام ذهبی گفته است: «روى الكتاني عن أبي حاتم تليينه» وامام علی بن المدنی هم گفته است: «لااعرف عبيد الله بن سلمة بن وهرام هذا» وامام ازدی هم گفته است: «منکر الحدیث» [میزان الاعتدال (ج۳ص۹) / ابن ابی حاتم، الجرح و التعدیل (ج۵ص۳۱۸) / ابن حجر، لسان المیزان (ج۴ص۱۰۵)]. طریق دوّم: ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی (ش۸۸۶) روایت کرده است: «حدثنا يعقوب (بن حمید) حدثنا ابن أبي فديك عن إبراهيم بن قدامة الجمحي عن عبد الله بن عمرو (بن العاص) رضي الله عنه أن النبي صلى الله عليه وسلم كان يأخذ من شاربه وظفره يوم الجمعة» و در طریق ابوهریرهس توضیح دادیم که إبراهيم بن قدامة الجمحي «ضعیف» بوده در این روایت «اضطراب» شده است. ب) عائشهل روایت کرده است: «قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: من قلم اظفاره يوم الجمعة وقى من السوء إلى مثلها.» (واهي): طبرانی، المعجم الاوسط (ج۵ص۸۵) روایت کرده است: «حدثنا عبدالرحمن بن سلم قال حدثنا أحمد بن ثابت فرخويه الرازى قال حدثنا العلاء بن هلال الرقي قال حدثنا يزيد بن زريع عن ايوب عن بن ابي مليكة عن عائشة قالت قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: من قلم اظفاره يوم الجمعة وقى من السوء إلى مثلها» واحمد بن ثابت هم متابعه شده وامام ابن حبان در المجروحین (ج۲ص۱۱۵) گفته است: «رواه المنكدر (بن محمّد) عن هلال بن العلاء عن أبيه عن يزيد بن زريع عن أيوب عن ابن مليكة عن عائشة عن النبي صلى الله عليه وسلم قال: من قلم أظفاره يوم الجمعة عافاه الله من السوء كله إلى يوم الجمعة الاخرى.» اما این روایت «واهی» است چرا که العلاء بن هلال بن عمرو أبي عطية الباهلي: امام ابوحاتم گفته است: «منكرُ الحديث ضعيفٌ؛ عنده عن يزيد بن هارون أحاديثٌ موضوعةٌ.» وامام نسایی هم گفته است: «هلال بن العلاء روى عن أبيه (هلال بن العلاء) غير حديث منكر فلاأدري منه أتى أو من أبيه» وامام خطیب بغدادی هم گفته است: «في بعض حديثه نكرةٌ» وامام ابن حبان هم گفته است: «يقلب الأسانيد ويغير الأسماء فلا يجوز الاحتجاج به» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۸ص۱۹۳)]. ج): «قال رسول الله ج: «من قلم أظافيره يوم الجمعة قبل الصلاة أخرج الله منه كل داء وأدخل مكانه الشفاء والرحمة.» (واهي): این روایت از طریق عبدالله بن عباس وحمید بن عبدالرحمن الحمیری از رسول الله ج روایت گردیده است: اما طریق عبدالله بن عباسب: ابونعیم، اخبار اصفهان (ج۳ص۴۳۵) روایت کرده است: «حدثنا عبد الرحمن بن محمّد بن أحمد المذكر ثنا أبو محمّد جعفر بن أحمد بن يزيد بن عبد الله القطان ثنا أبي ثنا أبو داود ثنا طلحة بن عمرو عن عطاء عن ابن عباس أن النبي صلى الله عليه وسلم قال: من قلم أظافيره يوم الجمعة قبل الصلاة أخرج الله منه كل داء وأدخل مكانه الشفاء والرحمة.» اما این اسناد هم «واهی» است چرا که طلحة بن عمرو بن عثمان الحضرمي: امامان احمد بن حنبل و نسایی وعلی بن الجنید و ابن حجر گفته‌اند: «متروك الحديث» وامامان بخاری و یحیی بن معین هم گفته‌اند: «ليس بشىء» وامام ابن عدی هم گفته است: «عامة ما يرويه لايتابعونه عليه و هذه الأحاديث عامتها مما فيه نظر» وامام ابن سعد هم گفته است: «کان کثیر الحدیث ضعیفاً جداً» وامام دارقطنی و ابوزرعه و عجلی گفته‌اند: «ضعیفٌ» وامام ابن حبان هم گفته است: «کان ممن يروى عن الثقات ما ليس من أحاديثهم لايحل كتب حديثه و لاالرواية عنه إلا على جهة التعجب.» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۵ص۲۳) ابن حجر، تقريب التهذيب (ش۳۰۳۰)]. اما طریق حمید بن عبدالرحمن الحمیری: عبدالرزاق، المصنف (ج۳ص۶۹) روایت کرده است: «عبد الرزاق عن رجل من أهل البصرة أن عبد الرحمن بن عبد الله ( بن کیسان) أخبره عن أبي حميد الحميري قال قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: من قلم أظفاره يوم الجمعة أخرج الله منه الداء وأدخل عليه الدواء.» اما این روایت «واهی» است چرا که اوّلاً: راوی آن «مبهم» است (عن رجلٍ من أهل البصرة) وثانیاً: ابن ابی شیبه (ج۲ص۶۵) روایت کرده است: «حدثنا معاذ (بن معاذ) عن (عبد الرحمن بن عبد الله بن عتبة) المسعودي عن (عبیدالله) ابن حميد بن عبد الرحمن عن أبيه (حمید بن عبدارحمن) أنه قال: فيمن قلم أظافره يوم الجمعة أخرج الله منها الداء وأدخل فيها الشفاء.» و می‌بینیم که این روایت، قول حمید بن عبدالرحمن است. ورجالش «ثقة» و مترجم در تهذیب هستند فقط عبدالرحمن بن عبد الله بن عتبة المسعودي در واخر عمر دچار اختلاط گردیده لکن معاذ بن معاذ العنبری قبل از اختلاط از وی روایت کرده است [سیوطی، تدریب الراوی (ج۲ص۳۷۵)] وعبيد الله بن حميد بن عبد الرحمن الحمیری: امام ابن حبان وی را در «ثقات» آورده است وامام ابن حجر گفته است: «مقبولٌ» وامام یحیی بن معین گفته است: «لا اعرف تحقيق امره» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۷ص۹) و تقریب التهذیب (ش۴۲۸۴) / ابن ابی حاتم، الجرح و التعدیل (ج۵ص۳۱۱)] لذا «حسن الحدیث» بوده و اسنادش هم «حسن» است. باید اشاره کنیم که متابعه‌ای دارد وقاضی ابوبکر مالکی، المجالسه و جواهر العلم (ش۱۵۸) روایت کرده است: «حدثنا محمّد بن أحمد المروزي نا عاصم بن علي (بن عاصم) نا (عبد الرحمن بن عبد الله بن عتبة) المسعودي عن (عبیدالله) ابن حميد الحميري عن أبيه قال كان يقال: من قلم أظفاره يوم الجمعة أخرج الله (تعالی) تعالى منه داء وأدخل فيه شفاء.» اما این روایت هم «واهی» است چرا که اوّلاً: قاضی ابوبکر مالک «متهم» است وامام دارقطني مي‌گويد: «أحمد بن مروان الدينوري: يضعُ الحديث» البته امام مسلمه بن قاسم گفته است: «كان ثقة كثير الحديث.» [ابن حجر، لسان الميزان (ج۱ص۳۰۹) وثانیاً: در بالا دیدیم که با همین اسناد و رجال قویتری، از قول حمید بن عبدالرحمن روایت گردیده است. د): «قال رسول الله (صلی الله علیه وسلم): ومن قلم أظفاره يوم الجمعة دخلت فيه الرحمة وخرج منه الذنوب.» (موضوع): ابن الجوزي در الموضوعات (ج۳ص۵۳) روايت كرده است: «أنبأنا المبارك بن على الصدفى أنبأنا سعد الله بن على بن أيوب أنبأنا هناد ابن إبراهيم أنبأنا إسماعيل بن محمّد بن على البخاري حدثنا محمّد بن نصر بن خلف حدثنا سيف بن حفص السمرقندى حدثنا على بن الحسين حدثنا الحسن بن شبل أنبأنا الفضل بن خالد النحوي عن أبى عصمة نوح بن أبى مريم عن عطاء عن أبى هريرة قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: ... ومن قلم أظفاره يوم الجمعة دخلت فيه الرحمة وخرج منه الذنوب.» اما این اسناد «موضوع» است چرا که اوّلاً: هناد بن إبراهيم أبوالمظفر النسفي: امام ذهبی گفته است: «أنه راوية للموضوعات والبلايا وقد تكلم فيه» وامام ساعانی هم گفته است: «كان الغالب على روايته المناكير حتى كنت أقول تعليقا روى في مجموعاته حديثا صحيحا إلا ما شاء الله» [ابن حجر، لسان المیزان (ج۴ص۳۱۰)] وثانیاً: أبى عصمة نوح بن أبى مريم: «کذاب» است [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱۰ص۴۸۶) / ابن حجر، تقريب التهذيب (ش۷۲۱۰)]. هـ): هارون الشید گفته است: « أخذ الأظفار يوم الخميس من السنة وبلغني أن يوم الجمعة ينفي الفقر.َ» (واهی): ابوبکر مالکی، المجالسه و جواهر العلم (ش۱۵۹) روایت کرده است: «حدثنا عبد الله بن مسلم بن قتيبة نا الرياشي قال سمعت الأصمعي يقول: دخلت على هارون الرشيد يوم الجمعة وهو يقلم أظفاره فقلت له في ذلك! فقال: أخذ الأظفار يوم الخميس من السنة وبلغني أن يوم الجمعة ينفي الفقر. فقلت له: يا أمير المؤمنين! وتخشى أنت أيضا الفقر؟! فقال: يا أصمعي! وهل أحد أخشى للفقر مني؟!» اما این روایت هم «واهی» است چرا که اوّلاً: قاضي ابوبکر مالک «متهم» است وامام دارقطني مي‌گويد: «أحمد بن مروان الدينوري: يضعُ الحديث» البته امام مسلمه بن قاسم گفته است: «كان ثقة كثير الحديث.» [ابن حجر، لسان الميزان (ج۱ص۳۰۹)] وثانیاً: هارون الرشید اسنادش را برای ما بیان ننموده است. [۲۸۱] در صورتیکه نمازگزلر نیز همچون خطیب به اقتدا به پیامبر ج عمامه سیاه یا سفید بر سر بگذارد مندوب است ولی باید دقّت داشت روایاتی که این عمل را دارای فضیلت خاص یا تأکید کننده این عمل می‌باشند به طور کلی جعلی و موضوع می‌باشند. روایت‌های بیان شده در این زمینه عبارتند از: الف): «إن لله ملائكة موكلين بأبواب الجوامع يوم الجمعة يستغفرون لأصحاب العمائم البيض.» (موضوع): خطیب بغدادی، تاریخ بغداد (ج۱۴ص۲۰۶) روایت کرده است: «أخبرنا أبو القاسم عبد العزيز بن بندار بن على الشيرازي بمكة أخبرنا احمد بن محمّد بن عمرو الجيزي بمصر حدثنا أبو الحسين عثمان بن محمّد الذهبي حدثنا محمّد بن السرى بن سهل بن عبد الرحمن الدوري حدثنا يحيى بن شبيب اليماني حدثنا حميد الطويل عن أنس بن مالك قال قال رسول الله صلى الله عليه و سلم ان لله ملائكة موكلين بابواب الجوامع يوم الجمعة يستغفرون لأصحاب العمائم البيض.» اما این اسناد «موضوع» است؛ چرا که يحيى بن شبيب اليماني: امام خطیب بغدادی گفته است: «روى عنه محمّد بن السرى بن سهل الدوري وعلى بن محمّد بن الفتح العسكري وغيرهما أحاديثٌ باطلةٌ.» وامام ابن حبان هم گفته است: «يحدث عن الثوري بما لم يحدث به قط، لايجوز الاحتجاج به» و امام ذهبی هم در مورد این روایتش گفته است: «وضعه على حميد الطويل» وامامان حاكم نیشابوری وأبو سعيد النقاش وأبو نعيم اصفهانی هم گفته‌اند: «يروي عن الثوري وغيره أحاديث موضوعات» [خطیب بغدادی، تاریخ بغداد (ج۱۴ص۲۰۶) / ابن الجوزی، الموضوعات (ج۲ص۱۰۶) / ذهبی، میزان الاعتدال (ج۴ص۳۸۵) / ابن حجر، لسان المیزان (ج۶ص۲۶۱)]. ب): «صلاة بعمامة تعدل خمسا وعشرين صلاة بغير عمامة، وجمعة بعمامة تعدل سبعين جمعة بغير عمامة، إن الملائكة ليشهدون الجمعة معتمين، ولا يزالون يصلون على أصحاب العمائم حتى تغرب الشمس.» (موضوع): ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج۳۷ص۳۵۴) روایت کرده است: «أخبرنا أبو محمّد عبدان بن زرين بن محمّد الدويني نا نصر بن إبراهيم أنا أبو الفرج عبد الوهاب بن الحسين بن عمر بن برهان أنا أبو عبد الله الحسين بن محمّد بن عبيد العسكري أنا إبراهيم بن أيوب المخرمي نا أحمد بن محمّد الرقي نا عيسى بن يونس نا العباس بن كثير نا يزيد بن أبي حبيب عن ميمون بن مهران قال دخلت على سالم بن عبد الله بن عمر فحدثني وحدثته مليا ثم التفت إلي فقال يا أبا أيوب ألا أخبرك بحديث تحبه وتحمله عني وتحدث به قال قلت بلى قال دخلت علي ابي عبد الله بن عمر بن الخطاب وهو يتعمم فلما فرغ التفت إلي فقال أتحب العمامة قلت بلى قال فأحبها وأعربها تجل وتوقر وتكرم ولا يراك الشيطان ألا ولي سمعت رسول الله (صلى الله عليه وسلم) يقول: صلاة تطوع أو فريضة بعمامة تعدل خمسا وعشرين صلاة بلا عمامة وجمعة بعمامة تعدل سبعين جمعة بلا عمامة اي بني اعتم فإن الملائكة يشهدون يوم الجمعة معتمين فيسلمون على أهل العمائم حتى تغيب الشمس.» اما این روایت هم «موضوع» است چرا که اوّلا:ً چیزی از عباس بن كثير الرقي وأحمد بن محمّد الرقي وعيسى بن يونس نیافتم و «مجهول» هستند وثانیاً: امام ابن حجر در مورد این روایت گفته است: «موضوعٌ وفي سنده من لم أعرفه ولاأدري الآفة ممّن.» [ابن حجر، لسان المیزان (ج۳ص۲۴۴)]. ج): «إن الله وملائكته يصلون على أصحاب العمائم يوم الجمعة.» (موضوع): عقیلی، الضعفاء الکبیر (ج۱ص۱۱۵) / طبرانی، مسند الشامیین (ج۴ص۳۳۶) و من طریقه ابونعیم، حلیة الاولیاء (ج۵ص۱۹۰) / ابن عدی، الکامل (ج۱ص۳۴۷) / رافعی، التدوین فی اخبار قزوین (ج۱ص۳۳۸) از طریق (يوسف بن عدي و أبو المحياة یحیی بن یعلی) روایت کرده‌اند: «ثنا أيوب بن مدرك عن مكحول عن أبي الدرداء قال قال رسول الله (صلی الله علیه وسلم): إن الله وملائكته يصلون على أصحاب العمائم يوم الجمعة.» اما این اسناد «موضوع» است چرا که: أيوب بن مدرك الحنفي: امام یحیی بن معین گفته است: «ليس بشيء؛ مرة كذابٌ» وامام ازدی هم گفته است: «هذا من وضع أيوب» وامامان نسایی وابوحاتم و دارقطنی گفته‌اند: «متروکٌ» وامام ابن حبان هم گفته است: «روى أيوب بن مدرك عن مكحول نسخةً موضوعةً» [ابن حجر، لسان المیزان (ج۱ص۴۸۸) / ابن الجوزی، الموضوعات (ج۲ص۱۰۶)]. [۲۸۲] عمرو بن حريثس روایت کرده که: «أن النبي ج خطب الناس وعليه عمامة سوداء.» «پیغمبر ج برای مردم در حالی خطبه ایراد می‌فرمودند که عمامة سیاه بر سر داشتند.» (صحیح): مسلم (ش۳۳۷۷و۳۳۷۸) / ابن ماجه (ش۳۵۸۴و۱۱۰۴) از طریق (وکیع بن الجراح وابواسامه و سفيان بن عيينة) روایت کرده‌اند: «عن مساور الوراق عن جعفر بن عمرو بن حريث عن أبيه كأنى أنظر إلى رسول الله (صلى الله عليه وسلم) على المنبر وعليه عمامة سوداء وفی زاد ابواسامه: «قد أرخى طرفيها بين كتفيه.» با وجود اثبات حکم، در این زمینه روایت منکر و غیر قابل احتجاجی نیز وارد است که چون در مسلم آمده لذا به آن اشاره می‌کنیم. جابرس: «أن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) دخل يوم فتح مكة وعليه عمامة سوداء.» (منکر): مسلم (ش۳۳۷۵و۳۳۷۶) / ابوداود (ش۴۰۷۸) / ترمذی (ش۱۷۳۵) / نسایی (ش۲۸۶۹) / بیهقی، السنن الکبری (ش۶۱۹۱و۱۰۱۲۶) / ابونعیم، المستخرج علی مسلم (ش۳۱۵۹) / ابن سعد، الطبقات الکبری (ج۲ص۱۴۰) / طبرانی، المعجم الاوسط (ج۲ص۲۴۴وج۴ص۳۷۱وج۵ص۳۰۸وج۷ص۹۹) / طحاوی، شرح معانی الآثار (ج۲ص۲۵۸) / ابن حبان (ش۵۴۲۵و۳۷۲۲) / نسایی، السنن الکبری (ش۳۸۵۲و۹۷۵۵) / ابویعلی، المسند (ش۲۱۴۶) / احمد، المسند (ش۱۴۹۰۴) / ابن الجعد، المسند (ش۳۳۱۶) / طیالسی، المسند (ش۱۸۵۵) / ابن ابی شیبه، المصنف (ج۸ص۵۳۶) / ابوعبدالله الصوری، الفوائد العوالي المؤرخة (ص۱۲۳) / تمام رازی، الفوائد (ش۱۳۴۷) / حديث أبي الفضل الزهري (ش۳۲۷) / مشيخة الآبنوسي (ش۳۶) / ابن الاعرابی، المعجم (ش۹۸۲) / ابن المقری، المعجم (ش۶۶۹) از طریق (معاوية بن عمار وحماد بن سلمه وهشام الدستوایی وجامع بن أبي راشد) روایت کرده‌اند: «عن أبي الزبير عن جابر أن النبي صلى الله عليه و سلم دخل يوم فتح مكة وعليه عمامة سوداء» اما اين روایت «منکر» است چرا که اوّلاً: ابوالزبیر المکی «مدلس» بوده وعنعنه کرده است [ابن حجر، تعریف اهل التدیس بمراتب اهل التقدیس (ش۱۰۱)] ومعلوم نیست که این روایت را از چه کسی شنیده است وثانیاً: پیامبر ج هنگام ورود به مکه عمامه‌ی معصفر (زرد رنگ) داشته است وبخاري (ش۱۸۴۶و۳۰۴۴و۵۸۰۸) / مسلم (ش۳۳۷۴) / ابوداود (ش۲۶۸۷) / ترمذی (ش۱۶۹۳) / نسایی (ش۲۸۶۸) / ابن ماجه (ش۲۸۰۵) از طریق (هشام بن عمار وسويد بن سعيد ویحیی بن یحیی وعبدالله بن مسلمه وعبدالله بن یوسف وقتیبه بن سعید) روایت کرده‌اند: «أخبرنا مالك عن الزهری عن أنس بن مالكس أن رسول الله صلى الله عليه وسلم دخل عام الفتح وعلى رأسه المغفر» اما طريق عبدالله بن عمرب ابن ماجه (ش۳۵۸۶) / ابن ابی شیبه، المصنف (ج۶ص۴۶) از طریق (عبدالله بن المبارك) روايت كرده‌اند: «أنبأنا موسى بن عبيدة عن عبد الله ابن دينار عن ابن عمر أن النبي صلى الله عليه و سلم دخل يوم فتح مكة وعليه عمامة سوداء» اما این روایت هم «واهی» است چرا که اوّلاً: موسى بن عبيدة الربذى: «ضعيف الحديث» بوده اما زمانی که از عبدالله بن دینار روایت کند «شدید الضعف» است ودر این روایت هم از «عبدالله بن دینار» روایت کرده است. [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱۰ص۳۵۵) وتقريب التهذيب (ش۶۹۸۹)] وثانیاً: پیامبر ج هنگام ورود به مکه عمامه‌ی معصفر (زرد رنگ) به سر داشته است ودیدیم که «أنس بن مالك رضي الله عنه أن رسول الله صلى الله عليه وسلم دخل عام الفتح وعلى رأسه المغفر» اما طریق انس بن مالکس: دو طریق دارد؛ طریق اوّل: ابوعبدالله الصوری، الفوائد العوالي المؤرخة (ص۱۳۲) روایت کرده است: «أخبرنا أبو القاسم موسى بن عيسى بن عبد الله السراج قراءة عليه حدثنا ابوبکر (بن ابی داود) عبد الله بن سليمان بن الاشعث حدثنا اسحاق بن الاخيل العبسي حدثنا عثمان بن عبد الرحمن حدثنا ابن ابي الموال عن الزهري عن أنس أن النبي صلى الله عليه وسلم دخل يوم فتح مكة وعليه عمامة سوداء.» اما اين روايت «منکر» است چرا که اوّلاً: همین روایت از انس بن مالک با لفظ: «علیه المغفر» روایت شده است وبخاري (ش۱۸۴۶و۳۰۴۴و۵۸۰۸) / مسلم (ش۳۳۷۴) / ابوداود (ش۲۶۸۷) / ترمذی (ش۱۶۹۳) / نسایی (ش۲۸۶۸) / ابن ماجه (ش۲۸۰۵) از طریق (هشام بن عمار وسويد بن سعيد ویحیی بن یحیی وعبدالله بن مسلمه وعبدالله بن یوسف وقتیبه بن سعید) روایت کرده‌اند: «أخبرنا مالك عن الزهری عن أنس بن مالك رضي الله عنه أن رسول الله صلى الله عليه وسلم دخل عام الفتح وعلى رأسه المغفر» ثانیاً: همین حدیث از ابوبکر بن ابی داود از طریق (ابوالزبیر عن جابر) آمده است وحديث أبي الفضل الزهري (ش۵۵۴) روایت کرده است: «نا عبد الله بن سليمان بن الأشعث أبو بكر نا إسحاق بن الأخيل نا معاوية بن هشام نا سفيان الثوري عن عمار الدهني عن أبي الزبير عن جابر: أن النبي صلى الله عليه وسلم دخل مكة وعلى رأسه عمامة سوداء» وگفتیم که ابوالزبیر مکی هم «مدلس» است. طریق دوّم: ابن عبدالبر، التمهید (ج۶ص۱۷۱) گفته است: «روى محمّد بن سليم بن الوليد العسقلاني عن محمّد بن أبي السرى عن عبدالرزاق عن مالك عن ابن شهاب عن أنس بن مالك قال دخل رسول الله صلى الله عليه و سلم يوم الفتح وعليه عمامة سوداء» اما اين روايت «واهی» است چرا که اوّلاً: محمّد بن سليم بن الوليد العسقلاني: امام دارقطنی گفته است: «ليس بثقة» [ابن حجر، لسان المیزان (ج۵ص۱۹۳)] وثانیاً: دیدیم که از امام مالک مخالفش نقل گردیده است: «مالك عن الزهری عن أنس بن مالك رضي الله عنه أن رسول الله صلى الله عليه وسلم دخل عام الفتح وعلى رأسه المغفر». در زمینۀ استحباب عمامۀ سفید هم باید اشاره کرد که باتوجه به توصیۀ أکید پیامبر ج به پوشیدن لباس سفید استنباط می‌شود سفید بودن آن نیز مستحب می‌باشد. عبدالله‌بن عباسب روایت کرده که پیامبر ج فرمودند: « البسوا من ثيابكم البياض، فإنها من خير ثيابكم، وكفنوا فيها موتاكم، وإن خير أكحالكم الإثمد: يجلو البصر، وينبت الشعر.» «لباس سفید بپوشید؛ چرا که از بهترینِ لباس‌های شماست و مردگانتان را با (پارچۀ) سفید کفن کنید و بهترین سرمة چشم، سنگ سرمه (آنتیموان) است که چشم را جلا داده و باعث رشد مو(ی مژه‌ها) می‌شود.» (صحیح): ابوداود (ش۳۸۸۰و۴۰۶۳) / احمد، المسند (ش۳۸۷۸) ازطریق (احمد بن یونس) روایت کرده است: «حدثنا زهير (بن معاویة) حدثنا عبد الله بن عثمان بن خثيم عن سعيد بن جبير عن ابن عباس قال قال رسول الله (صلى الله عليه وسلم): البسوا من ثيابكم البياض فإنها من خير ثيابكم وكفنوا فيها موتاكم.» وزهیربن معاویة هم متابعه شده واحمد، المسند (ش۲۲۱۹و۲۴۷۹و۳۴۲۶) / ترمذی (ش۹۹۴) / ابن ماجه (ش۱۴۷۲و۳۵۶۶) / بیهقی، السنن الکبری (ش۹۲۱۷) وشعب الایمان (ش۶۳۱۸) / ضیاء المقدسی، الاحادیث المختاره (ج۱۰ص۱۹۷-۲۰۰) / حاکم، المستدرک (ش۷۳۷۸و۱۳۰۸) / طبرانی، المعجم الاوسط (ج۴ص۷) والمعجم الصغیر (ج۱ص۲۳۸) والمعجم الکبیر (ج۱۲ص۶۴-۶۶) / ابن حبان (ش۵۴۲۳) / بزار (ش۵۰۹۲-۵۰۹۳) / حمیدی، المسند (ش۵۲۰) / شافعی، المسند (ش۱۵۷۶) / شهاب القضاعی، المسند (ش۱۲۵۳) / ابن ابی شیبه، المصنف (ج۳ص۱۵۲) / عبدالرزاق، المصنف (ج۳ص۴۲۹) / ابونعیم، اخبار اصفهان (ج۱ص۳۷۵) / ابن المقری، المعجم (ش۸۲۲) / ابن شاهین، ناسخ الحديث ومنسوخه (ش۵۹۶و۵۹۵) / خطیب بغدادی، المتفق والمفترق (ج۲ص۱۲۷) / ابن شاهین، ناسخ الحدیث ومنسوخه (۵۹۵) / ابوطاهر السلفی، الطیوریات (ش۹۴۹) / بغوی، شرح السنة (ج۵ص۳۱۴) / ابن العدیم، بغية الطلب في تاريخ حلب (ج۳ص۹۴) از طریق (عبدالله بن رجاء وبشر بن المفضل ویحیی بن سلیم وسفيان الثوري وزائدة بن قدامة و عبدالرحمن بن عبدالله المسعودی و روح بن القاسم ومعمر بن راشد وحماد بن سلمه و ابوعوانه و داود بن عبدالرحمن وشجاع بن الولید و وهیب بن خالد) روایت کرده‌اند: «عن عبد الله بن عثمان بن خثيم ... .» و عبدالله بن عثمان بن خثيم هم متابعه شده وطبرانی، المعجم الکبیر (ج۱۲ص۴۵) ازطریق (حکیم بن جبیر وعثمان بن حکیم) روایت کرده‌اند: «حدثنا يعقوب بن غيلان العماني ثنا أبو كريب ثنا أحمد بن يونس عن أبي بكر عياش عن نصير بن أبي الأشعث عن حكيم بن جبير عن سعيد بن جبير ... .» و رجال ابوداود «رجال صحیحین» بوده جز عبدالله بن عثمان بن خثيم که «رجال صحیح مسلم» می‌باشد واسنادش هم «صحیح» است. وامام ترمذی هم گفته است: «حدیثٌ حسنٌ صحیحٌ» وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «هذا حدیثٌ صحیح الاسناد ولم یخرجاه» وامامان ذهبی وابن القطان وابن الملقن وابن حبان ونووی هم گفته‌اند: «حدیثٌ صحیحٌ» [ترمذی (ش۹۹۴) / حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۷۳۷۸) / ابن الملقن، البدر المنیر (ج۴ص۶۷۲و۶۷۲) وتحفة المحتاج إلى أدلة المنهاج (ج۱ص۵۹۰) / نووی، المجموع (ج۷ص۲۱۵)] ونیز سمره ‌بن جندبس روایت می‌کند که پیامبر ج فرمودند: «البسوا الثياب البياض فإنها أطيب وأطهر.» «لباس سفید بپوشید که آن پاکتر و زیباتر است.» (صحیح): احمد، المسند (ش۲۰۱۸۵) / بیهقی، السنن الکبری (ش۶۳۱۹و۶۹۳۸) / ابونعیم، اخبار اصبهان (ش۱۱۸۰) از طریق (جعفر بن عون وفضل بن الدکین ویزید بن هارون و بكر بن بكار) روایت کرده‌اند: «أخبرنا (عبد الرحمن) المسعودى عن حبيب بن أبى ثابت والحكم بن العتیبه عن ميمون بن أبى شبيب عن سمرة بن جندب قال قال رسول الله (صلى الله عليه وسلم): البسوا الثياب البياض فإنها أطيب وأطهر وكفنوا فيها موتاكم.» وعبد الرحمن مسعودی هم متابعه شده وعبدالرزاق، المصنف (ج۳ص۴۲۹) / احمد، المسند (ش۲۰۱۵۴) / حاکم، المستدرک (ش۷۳۷۹و۱۳۰۹) / طبرانی، المعجم الاوسط (ج۴ص۱۸۲) والمعجم الکبیر (ج۷ص۱۸۱و۱۸۰) / ابونعیم، حلیة الاولیاء (ج۴ص۳۷۸) / ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج۴ص۱۹۸) / ابن ابی شیبه، المصنف (ج۳ص۱۵۲) / ابن سعد، الطبقات الکبری (ج۱ص۳۴۷) / عبدالرزاق، المصنف (ج۳ص۴۲۸) / طیالسی، المسند (ش۹۳۶) / التاسع من فوائد البختري (ش۳۴) / خطیب بغدادی، الجامع لاخلاق الراوی (ش۸۸۱) / جزء بيبي بنت عبد الصمد الهروية (ش۴۷) / أمالي أبي إٍسحاق لإبراهيم بن عبد الصمد (ش۱۰۱) / بغوی، شرح السنة (ج۱۲ص۱۸) / ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج۴ص۱۹۸) / ابن حیان، طبقات المحدثین (ج۳ص۶۰۶) / نسایی، السنن الکبری (ش۹۵۶۴) از طریق (حمزة الزيات وسفيان الثوری وقیس بن الربیع ومقاتل) روایت کرده‌اند: «عن حبيب بن أبي ثابت عن ميمون بن أبي شبيب ... .» ومیمون بن شبیب هم متابعه شده وابن الجارود، المنتقی (ش۵۲۳) / رویانی، المسند (ش۷۹۵) / حاکم، المستدرک (ش۷۳۷۵) از طریق (ابوقلابة وابوالمهلب) روایت کرده‌اند: «عن سمرة بن جندب ... .» ورجال احمد، المسند (ش۲۰۱۸۵) «رجال صحیح» بوده واسنادش هم «صحیح» است. باید اشاره کنیم که عبد الرحمن بن عبد الله بن المسعودي در اواخر عمر دچار «اختلاط» گردیده است؛ اما (جعفر بن عون وفضل بن الدکین) قبل از اختلاط از وی روایت کرده‌اند [سیوطی، تدریب الراوی (ج۲ص۳۷۵)] لذا این روایتش صحیح است. وهرچند که حبیب بن ابی ثابت «مدلس» است [ابن حجر، تعریف اهل التقدیس بمراتب الموصوفین بالتدلیس (ش۶۸)] اما الحکم بن العتیبه وی را متابعه نموده است. وامام ابن الملقن گفته است: «حدیثٌ صحیحٌ» وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «هذا حديثٌ صحيحٌ على شرط الشيخين ولم يخرجاه» وامام ترمذی هم گفته است: «حدیثٌ حسنٌ صحیحٌ» وامام ذهبی هم گفته است: «علی شرط البخاری ومسلم» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۷۳۷۹) / ابن الملقن، البدر المنیر (ج۴ص۶۷۲)]. [۲۸۳] (صحيح): ابوداود (ش۴۵۵) / ترمذي (ش۵۹۴) / ابن ماجه (ش۷۵۹و۷۵۸) / احمد، المسند (ش۲۶۳۸۶) / ابن حبان (ش۱۶۳۴) / ابن منذر، الاوسط (ش۲۴۵۷) / طحاوي، شرح مشکل الآثار (ج۷ص۵۶) / ابن عبدالبر، التمهيد (ج۱۴ص۱۶۰) / ابن عدي، الکامل فی الضعفاء (ج۵ص۸۳) / خطيب بغدادي، تاريخ بغداد (ج۶ص۱۵۲وج۱۲ص۲۳۴) / بيهقي، السنن الکبري (ش۴۴۸۰) / طوسی، المستخرج علی ترمذی (ج۳ص۱۶۵) / ابویعلی، المسند (ش۴۶۹۸) / ابن حزم، المحلی (ج۱ص۱۷۲) / بغوی، شرح السنة (ج۲ص۳۹۹) / عقیلی، الضعفاء (ج۳ص۳۰۹) / حدیث السراج بروایة الشحامی (ش۷۶۸) / ابن خزیمه (ش۱۲۹۴) از طريق (عبدالله بن مبارک ومالک بن سعير وزائدة بن قدامه وعامر بن صالح) روايت کرده اند: «أنبأنا هشام بن عروة عن أبيه عن عائشة: أن رسول الله صلى الله عليه و سلم أمر بالمساجد أن تبنى في الدور وأن تطهر وتطيب.» و رجالش رجال «صحيحين» بوده البته آن را مرسل هم روايت کرده اند وترمذي (ش۵۹۵و۵۹۶) از طريق (عبدة بن سليمان و وکيع بن الجراح و سفيان بن عيينه) روايت کرده است: «عن هشام بن عروة عن أبيه: أن النبي صلى الله عليه و سلم أمر رسول الله ... .» اما چون رجال موصول و مرسل هردو جمعي از ثقات بوده نشان مي‌دهد که هشام بن عروه آن را به دو طريق روايت کرده است لذا شک از هشام بن عروه است ونه ساير روات! ولي متابعه‌اي دارد واحمد، المسند (ش۲۳۱۴۶) روايت کرده است: «ثنا يعقوب (بن ابراهيم) ثنا أبي عن (محمّد) بن إسحاق حدثني عمرو بن عبد الله بن عروة بن الزبير عن جده عروة عمن حدثه من أصحاب رسول الله صلى الله عليه و سلم قال: كان رسول الله صلى الله عليه و سلم يأمرنا ان نصنع المساجد في دورنا و ان نصلح صنعتها ونطهرها» و رجالش همه «ثقة» بوده جز عمرو بن عبد الله بن عروة بن الزبير که امام بخاري و مسلم از وي «روايت نموده اند» و امام ابن حبان هم وي را در «ثقات» آورده است و جمعي از ثقات هم از وي روايت نموده اند [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۷ص۴۶۹)] لذا «حسن الحديث» است و اسناد روايت هم «حسن» مي‌گردد. بايد اشاره كنيم كه محمّد بن اسحاق بن يسار به دليل روايت از فاطمه بنت قيس توسط امام مالک و هشام بن عروه و يحيي بن سعيد قطان تضعيف شده است؛ چرا که شوهر فاطمه هشام بن عروه مي‌گويد: ابن اسحاق از زنم روايت کرده در حاليکه هيچگاه وي را نديده است؟! که امامان عجلي و علي بن مديني و احمد بن حنبل و ذهبي آن را رد کرده و از وي دفاع مي‌کنند؛ و مي‌گويند مگر صحابه اي که از عائشهل روايت نموده اند ايشان را ديده اند؟ از طرفي شايد احاديثي که محمّد بن اسحاق از فاطمه روايت کرده در زمان قبل از بلوغش بوده باشد! اما امام ذهبي بازهم به خاطر اينکه امام مالک وي را تضعيف نموده مي‌گويد: تضعيف مالک در وي اثر دارد؛ و من تعجب مي‌کنم چگونه تضعيفش را رد کرده اما بازهم مي‌گويد جرح مالک بر وي تأثير دارد؟ همچنين از امام يحيي بن معين به خاطر قدري بودن تضعيف گرديده اما امام يحيي بن معين مي‌گويد «ولي در روايت حديث ثقة و ثبت است» اما از نظر حفظ آنقدر قوي بوده که امام شعبة بن الحجاج که خودش اميرالمومنينِ في الحديث مي‌باشد در مورد محمّد بن اسحاق بن يسار گفته است: «محمّد بن إسحاق أمير المؤمنين لحفظه» و امام علي بن مديني هم که عالمِ علل حديث مي‌باشد در موردش گفته است: «نظرت في كتب محمّد بن إسحاق فما وجدت عليه الا في حديثين ويمكن أن يكونا صحيحين» و در جايي ديگر هم گفته است: «حديثُه صحيحٌ» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۹ص۴۲) / ذهبي، سير اعلام النبلاء (ج۷ص۳۴)] همچنين چون جهالت صحابي موجب جرح نمي‌باشد پس اسناد این متابعه «حسن» مي‌باشد؛ البته طبق روايت باب مشخص مي‌گردد ظاهرا عائشهل بوده است. لذا اسناد روایت باب «صحیح» است. وامام ابن القطان هم گفته است: «لا شكَّ في صحّته» [ابن القطان، بيان الوهم والإيهام في كتاب الأحكام (ج۵ص۱۳۸)] [۲۸۴] این روایات عبارتند از: الف): أن رسول الله صلى الله عليه وسلم: «جنبوا مساجدكم صبيانكم ومجانينكم وخصوماتكم ورفع أصواتكم وسل سيوفكم وإقامة حدودكم واجمروها فى الجمع.» (واهی): این روای از طریق معاذ بن جبل و واثلة بن اسقع وأبوالدرداء وأبو أمامة از رسول الله ج روایت گردیده است: اما طریق ابوالدرداء وابوامامه وواثلة بن اسقع (رضی الله عنهم) : دو طریق دارد؛ طریق اوّل: بیهقی، السنن الکبری (ش۲۰۷۶۵) / طبرانی، المعجم الکبیر (ج۸ص۱۳۲) / ابن عدی، الکامل (ج۵ص۲۱۹) / عقیلی، الضعفاء الکبیر (ج۳ص۳۴۷) از طریق (عبدان بن أحمد بن مخلد بن راهوية و أحمد بن مهران الأصبهانى وابوامیة محمّد بن ابراهیم) روایت کرده‌اند: «حدثنا أبو نعيم عبد الرحمن بن هانئ النخعى حدثنا العلاء بن كثير عن مكحول عن أبى الدرداء وعن واثلة بن الاسقع وعن أبى أمامة رضى الله عنهم كلهم يقول سمعنا رسول الله (صلى الله عليه وسلم) وهو على المنبر يقول: جنبوا مساجدكم صبيانكم ومجانينكم وخصوماتكم ورفع أصواتكم وسل سيوفكم وإقامة حدودكم واجمروها فى الجمع واتخذوا على أبواب مساجدكم مطاهر.» اما این اسناد «باطل» است چرا که اوّلاً: يحيى بن العلاء البجلى: امامان احمد بن حنبل و وکيع بن الجراح وي را «کذاب» دانسته وامامان عمرو بن علي فلاس و دارقطني و نسايي مي‌گويند: «متروک» و امام يحيي بن معين مي‌گويد: «ليس بثقة، ليس بشيء» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱۱ص۲۶۱) و تقريب التهذيب (ش۷۶۱۸)] و ثانیاً: ابونعيم عبد الرحمن بن هانئ نخعي «ضعيف» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۶ص۲۸۹)]. طریق دوّم: ابن ماجه (ش۷۵۰) ابن شبة، تاريخ المدينة المنورة (ج۱ص۲۳) / طبرانی، المعجم الکبیر (ج۲۲ص۵۷) از طریق (عيسى بن إبراهيم البركي و ابن عائشة ومسلم بن ابراهيم) روایت نموده‌اند: «حدثنا الحارث بن نبهان حدثنا عتبة بن يقظان عن أبي سعد عن مكحول عن واثلة بن الأسقع: أن النبي (صلى الله عليه و سلم) قال: جنبوا مساجدكم صبيانكم ومجانينكم وشراركم وبيعكم وخصوماتكم ورفع أصواتكم وإقامة حدودكم وسل سيوفكم واتخذوا على أبوابها المطاهر وجمّروها في الجمع» اما این اسناد «واهی» است چرا که اوّلاً: الحارث بن نبهان الجرمى «متروک الحديث» مي‌باشد [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۲ص۱۵۸) و تقريب التهذيب (ش۱۰۵۱)] ثانیاً: أبو سعيد الشامى: امامان دارقطني وابن حجر مي‌گوید: «مجهول» و راوی جز عتبة بن یقظان که ضعیف بوده ندارد [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۱۲ص۱۱۱) و تقریب التهذیب (ش۸۱۳۱) / ذهبی، المغنی (ش۷۴۹۰)] و ثالثاً: عتبة بن يقظان الراسبى: امام نسایی می‌گوید: «غير ثقة» وامام دارقطنی هم گفته است: «متروکٌ» وامام علي بن الجنيد هم مي‌گوید: «لايساوي شيئا» وامام ابن حجر هم گفته است: «ضعیفٌ» وامام ابن حبان وی را در «ثقات» آورده است! [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۷ص۱۰۳) و تقریب التهذیب (ش۴۴۴۴) / دارقطنی، السنن (ج۴ص۲۸۱)]. اما طریق معاذ بن جبلس : المعجم الکبیر (ج۲۰ص۱۷۳) / عبدالرزاق (ج۱ص۴۴۱) از طریق (محمّد بن مسلم الطائفي) روایت کرده‌اند: «عن عبد ربه بن عبد الله الشامي عن يحيى بن العلاء عن مكحول رفعه الى معاذ بن جبل ورفعه معاذ: الى النبي (صلى الله عليه و سلم) قال: جنبوا مساجدكم صبيانكم وخصوماتكم وحدودكم وشراءكم وبيعكم وجمروها يوم جمعكم واجعلوا على أبوابها مطاهركم.» اما این اسناد «باطل» است چرا که اوّلاً دیدیم که: يحيى بن العلاء البجلى: امامان احمد بن حنبل و وکيع بن الجراح وي را کذاب «دانسته» و امامان عمرو بن علي فلاس و دارقطني و نسايي مي‌گويند: «متروک» و امام يحيي بن معين مي‌گويد: «ليس بثقة، ليس بشيء» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱۱ص۲۶۱) و تقريب التهذيب (ش۷۶۱۸)] وثانیاً: امام هیثمی گفته است: «مكحول لم يسمع من معاذ» [هیثمی، مجمع الزوائد (ج۲ص۳۶)] وثالثاً: چیزی از عبد ربه بن عبد الله الشامي نیافتم. باید اشاره کنیم که در روایت عبدالرزاق، یحیی بن العلاء افتاده است. ب): حسن بن الحسن بن علی روایت کرده که: «أن رسول الله صلى الله عليه وسلم: أمر بإجمار المسجد يوم الجمعة.» (ضعیف): این رویت را نیافتم لکن امام سیوطی در اللمعة في خصائص يوم الجمعة (ص۵) گفته است: «أخرج الزبير بن بكّار في أخبار المدينة من مرسل الحسن بن الحسن بن علي: أن رسول الله صلى الله عليه وسلم: أمر بإجمار المسجد يوم الجمعة.» اما الحسن بن الحسن بن علی جزء اوساط تابعین است لذا اسنادش «ضعیف» است. [۲۸۵] سهل بن سعدس روایت کرده است: «إن لكم فى كل جمعة حجة وعمرة فالحجة الهجير للجمعة والعمرة انتظار العصر بعد الجمعة.» (موضوع): ابن عدی، الکامل (ج۶ص۳۸) و من طریقه بیهقی، السنن الکبری (ش۶۱۶۱) وشعب الايمان (ش۳۰۴۶) روایت کرده‌اند: «حدثنا القاسم بن مهدى حدثنا أبو مصعب الزهرى حدثنا عبد العزيز بن أبى حازم عن أبيه عن سهل بن سعد الساعدى قال قال رسول الله (صلى الله عليه وسلم): إن لكم فى كل جمعة حجة وعمرة فالحجة الهجير للجمعة والعمرة انتظار العصر بعد الجمعة.» اما این روایت «موضوع» است چرا که القاسم بن عبدالله بن مهدى الاخميمى: امام دارقطنی گفته است: «متهمٌ بوضع الحديث» وامام ابن عدی گفته است: «عندي لابأس به؛ ولم ار له حديثا منكراً فاذكره» اما امام ذهبی در ردّ این سخنش گفته است: «قد ذكرت له حديثا باطلاً فيكفيه» [ابن حجر، لسان المیزان (ج۴ص۴۶۱)]. وامام ذهبی در مورد این روایتش گفته است: «هذا موضوعٌ باطلً» [ذهبی، میزان الاعتدال (ج۳ص۳۷۲)]. [۲۸۶] (واهي): ابن السني، عمل اليوم والليلة (ش۳۷۴) روايت کرده است: «أخبرنا ابن منيع ثنا حاجب بن الوليد ثنا مبشر ابن إسماعيل ثنا إبراهيم بن قديد عن سمرة الخزاز عن أبي هريرة رضي الله عنه قال: كان رسول الله صلى الله عليه وسلم إذا دخل المسجد يوم الجمعة أخذا بعضادتي باب المسجد ثم قال: اللهم إجعلني أوجه من توجه إليك وأقرب من تقرب إليك وأفضل من سألك ورغب إليك.» اما اين اسناد هم «واهي» است چرا که اوّلاً: إبراهيم بن يزيد بن قديد: امام ابن حجر گفته است: «له مناکيرٌ» وامام ابواحمد حاکم گفته است: «يروي الكذب» وامام بخاري در مورد يک از رواياتش گفته است: «لا اصل له» وامام ابن عدي هم گفته است: «منکرٌ بهذا الاسناد» وامام عقيلي گفته است: «في حديثه وهمٌ وغلط» وامام ابن حبان گفته است: «يعتبر حديثه من غير رواية سعد بن عبد الحميد عنه» [ابن حجر، لسان الميزان (ج۱ص۱۲۴)] وثانياً: چيزي از سمرة الخزاز نيافتم. [۲۸۷] (صحیح): ابوداود (ش۴۶۶) / بیهقی، الدعوات الکبیر (ش۶۸) از طریق (إسماعيل بن بشر بن منصور) روایت کرده‌اند: «حدثنا عبد الرحمن بن مهدى عن عبد الله بن المبارك عن حيوة بن شريح قال لقيت عقبة بن مسلم فقلت له بلغنى أنك حدثت عن عبد الله بن عمرو بن العاص عن النبى (صلى الله عليه وسلم) أنه كان إذا دخل المسجد قال: أعوذ بالله العظيم وبوجهه الكريم وسلطانه القديم من الشيطان الرجيم. قال أقط قلت نعم. قال فإذا قال ذلك قال الشيطان حفظ منى سائر اليوم.» ورجالش «رجال صحیح» بوده جز (إسماعيل بن بشر و عقبة بن مسلم) كه «ثقة» ومترجم در تهذیب می‌باشند. وامام نووی هم گفته است: «حدیثٌ حسنٌ واسناده جیدٌ» وامام ابن حجر هم گفته است: «حسنٌ غريبٌ رجاله موثقون» [نووی، الاذکار (ص۳۱) / ابن حجر، نتائج الافکار (ج۱ص۲۷۷)] [۲۸۸] (صحیح لغیره): دارقطنی، العلل الوارده فی الاحادیث النبویه (ج۱۵ص۱۸۴-۱۹۱) / ابن ماجه (ش۷۷۱) / ترمذی (ش۳۱۴) / ابویعلی (ش۶۷۵۴) / احمد، المسند (ش۲۶۴۱۷) / ابن ابی شیبه، المصنف (ج۱ص۳۷۳وج۷ص۱۲۳) / اسماعیل القاضی، فضل الصلاةعلى النبي (ش۸۲و۸۴و۸۳) / دولابی، الذرية الطاهرة (ش۱۸۸) / ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج۷۰ص۱۱) / اسحاق بن راهویه (ش۱۸۸۴) از طریق (سعير بن الخمس وقيس بن الربيع وعاصم الأحول وليث بن أبي سليم والدراوردي ومحمّد بن أبان وروح بن القاسم وعيسى الأزرق) روایت کرده‌‌اند: «عن عبد الله بن الحسن عن فاطمة بنت الحسين عن فاطمة الكبرى بنت الرسول: أن رسول الله صلى الله عليه وسلم كان إذا دخل المسجد قال ... .» اما این روایت «ضعیف» است چرا که فاطمة بنت الحسين فاطمه نبت النبی را درک نکرده است وامام ترمذی گفته است: «ليس إسناده بمتصل وفاطمة بنت الحسين لم تدرك فاطمة الكبرى إنما عاشت فاطمة بعد النبي صلى الله عليه و سلم أشهرا» [ترمذی (ش۳۱۵)]. اما شواهدی دارد از جمله اینکه آغاز هرکاری با نام الله مستحب می‌باشد؛ وهمچنین ابن حبان (ش۲۰۴۸) / ابوداود (ش۴۶۵) / ابن ماجه (ش۷۷۲) / بیهقی، السنن الکبری (ش۴۴۹۱و۴۴۸۹) / دارمی، السنن (ش۱۳۹۴) / ابن السنی (ش۱۵۶) از طریق (عبدالعزیز الدراوردی وعمارة بن غزية) روایت کرده‌اند: «عن ربيعة بن أبى عبد الرحمن عن عبد الملك بن سعيد بن سويد قال سمعت أبا حميد أو أبا أسيد الأنصارى يقول قال رسول الله (صلى الله عليه وسلم) إذا دخل أحدكم المسجد فليسلم على النبى (صلى الله عليه وسلم) ثم ليقل اللهم افتح لى أبواب رحمتك فإذا خرج فليقل اللهم إنى أسألك من فضلك.» ورجال ابن حبان (أخبرنا الفضل بن الحباب حدثنا مسدد بن مسرهد عن بشر بن المفضل قال حدثنا عمارة بن غزية ... .) «رجال صحیح» بوده جز ابوخلیفه فضل بن الحباب که امام ذهبی گفته است: «كان ثقةً صادقاً مأموناً أديباً فصيحاً مفوهاً رحل إليه من الآفاق» [ذهبی، سیراعلام النبلاء (ج۱۴ص۸)] لذا اسنادش «صحیح» است. [۲۸۹] (صحیح): مسلم (ش۱۶۸۵و۱۶۸۶) / ابوداود (ش۴۶۵) / نسایی (ش۷۲۹) از طریق (عمارة بن غزية وسليمان بن بلال وعبدالعزیزالدراوردی) روایت کرده‌اند: «عن ربيعة بن أبى عبد الرحمن عن عبد الملك بن سعيد عن أبى حميد - أو عن أبى أسيد - قال قال رسول الله (صلى الله عليه وسلم): إذا دخل أحدكم المسجد فليقل اللهم افتح لى أبواب رحمتك وإذا خرج فليقل اللهم إنى أسألك من فضلك.» [۲۹۰] (صحیح): بخاری (ش۵۶۹۶) / مسلم (ش۴۱۲۱و۴۱۲۲) / ترمذی (ش۱۲۷۸) از طریق (مروان الفزاری واسماعیل بن جعفر وعبدالله بن المبارك) روایت کرده‌اند: «أخبرنا حميد الطويل عن أنس رضي الله عنه أنه سئل عن أجر الحجام فقال احتجم رسول الله صلى الله عليه وسلم حجمه أبو طيبة وأعطاه صاعين من طعام وكلم مواليه فخففوا عنه وقال إن أمثل ما تداويتم به الحجامة والقسط البحري.» [۲۹۱] این روایات عبارتند از: الف) عبدالله بن عمرب از رسول الله ج روایت کرده که فرموده‌اند: «اجتنبوا الحجامة يوم الأربعاء والجمعة.» (باطل): این روایت از عبدالله بن عمرب پنج طریق دارد؛ طریق اوّل: رویانی، المسند (ش۱۴۴۰) / بزار (ش۵۹۶۹) / بیهقی، السنن الکبری (ش۲۰۰۲۴) / مستدرک (ش۷۴۸۱) /طبری، تهذیب الآثار (ش۲۸۷۶) / معجم أسامي شيوخ لأبي بكر الاسماعيلي (ش۳۱۱) از طریق (عبد الله بن حماد الآملى وعثمان بن سعيد الدارمي وعمر بن الخطاب و محمّد بن اسحاق ومحمّد بن عوف وعلی بن داود) روایت کرده‌اند: «حدثنا ابوصالح عبد الله بن صالح حدثنا عطاف بن خالد عن نافع عن ابن عمر رضى الله عنهما أنه قال قال رسول الله (صلى الله عليه وسلم): إن فى الجمعة ساعة لايحتجم فيها محتجم إلا عرض له داء لايشفى منه.» اما این اسناد «باطل» است چرا که امام ابوحاتم رازی گفته است: «هو مما أدخل على أبي صالح» و این حدیث را هم «باطل» دانسته است [ابن ابی حاتم، علل الحدیث (ش۲۳۴۶)]. طریق دوّم: ابن ماجه (ش۳۴۸۷) روایت کرده است: «حدثنا محمّد بن المصفي الحمصي حدثنا عثمان بن عبد الرحمن حدثنا عبدالله بن عصمة عن سعيد بن ميمون عن نافع قال قال ابن عمر: يا نافع! تبيغ بي الدم فأتني بحجام واجعله شابا ولا تجعله شيخا ولا صبيا قال: وقال ابن عمر سمعت رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول: الحجامة على الريق أمثل وهي تزيد في العقل وتزيد في الحفظ وتزيد الحافظ حفظا فمن كان محتجما فيوم الخميس على اسم الله واجتنبوا الحجامة يوم الجمعة ويوم السبت ويوم الأحد واحتجموا يوم الاثنين والثلاثاء واجتنبوا الحجامة يوم الأربعاء فإنه اليوم الذي أصيب فيه أيوب بالبلاء وما يبدوا جذام ولابرص إلا في يوم الأربعاء أو ليلة الأربعاء.» اما این اسناد «واهی» است چرا که اوّلاً: سعيد بن ميمون: امام ابن حجر می‌گوید: «مجهولٌ وخبره منكرٌ جداً في الحجامة» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۴ص۹۱)] وثانیاً: عبدالله بن عصمة: امامان مزّي وابن حجر مي‌گویند: «مجهولٌ» [ابن حجر، تقریب التهذیب (ش۳۴۷۸) / مزی، تهذیب الکمال (ج۱۵ص۳۱۱)] وثالثاً: عثمان بن عبد الرحمن: امام ابن حجر می‌گوید: «يحتمل أن يكون الطرائفي وإلا فمجهولٌ» [ابن حجر، تقریب التهذیب (ش۴۴۹۷)]. طریق سوّم: حاکم، المستدرک (ش۸۲۵۵) روایت کرده است: «حدثنا الشيخ أبو بكر بن إسحاق أنبأ عمر بن حفص بن عمر السدوسي ثنا عبد الملك بن عبد ربه الطائي ثنا أبو علي عثمان بن جعفر ثنا محمّد بن جحادة عن نافع عن ابن عمر رضي الله عنهما قال نافع قال لي ابن عمر: ابغني حجاما لا يكون غلاما صغيرا ولا شيخا كبيرا فإن الدم قد تبيغ بي وإني سمعت رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول: الحجامة تزيد في العقل وتزيد في الحفظ فعلى إسم الله يوم الخميس لا تحتجموا يوم الجمعة ولا يوم السبت ولايوم الأحد واحتجموا يوم الإثنين والثلاثاء وما نزل جذام ولا برص إلا في ليلة الأربعاء.» اما این اسناد هم «واهی» است چرا که اوّلاً: أبو علي عثمان بن جعفر: امام ابن حجر گفته است: «حديثه منكرٌ في الحجامة» وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «لااعرفه» وامام ذهبی در تلخیص مستدرک گفته است: «واهٍ» [ابن حجر، لسان المیزان (ج۴ص۱۳۲) / ذهبی، مستدرک مع تلخیصه (ش۸۲۵۵)] وثانیاً: عبد الملك بن عبد ربه الطائي: امام ذهبی گفته است: «منكرُ الحديث» و همچنین گفته است: «له عن الوليد بن مسلم خبرٌ موضوعٌ» [ذهبی، میزان الاعتدال (ج۲ص۶۵۸)]. طریق چهارم: حاکم، المستدرک (ش۷۴۷۹) / ابن الجوزی، العلل المتناهیة (ش۱۴۶۳) از طریق (جعفر بن محمّد الفريابي و زكريا بن يحيى الساجي و ابو روق احمد بن محمّد الهراني) روایت کرده‌اند: «قال نا عزال بن محمّد قال نا محمّد بن جحادة عن نافع عن ابن عمر رضي الله عنهما قال نافع قال لي ابن عمر: ابغني حجاما لا يكون غلاما صغيرا ولا شيخا كبيرا فإن الدم قد تبيغ بي وإني سمعت رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول: الحجامة تزيد في العقل وتزيد في الحفظ فعلى إسم الله يوم الخميس لا تحتجموا يوم الجمعة ولا يوم السبت ولايوم الأحد واحتجموا يوم الإثنين والثلاثاء وما نزل جذام ولا برص إلا في ليلة الأربعاء.» اما این اسناد هم «واهی» است چرا که غزال بن محمّد: امام ذهبی می‌گوید: «لايعرف وخبره منكرٌ في الحجامة» [ذهبی، میزان الاعتدال (ج۳ص۳۳۳)] وهمچنین دیدیم که امام ابوحاتم این روایت را «باطل» دانسته است [ابن ابی حاتم، علل الحدیث (ش۲۳۴۶)]. طریق پنجم: ابن ماجه (ش۳۴۸۷) / ابن عدی، الکامل (ج۲ص۳۰۸) / ابن حبان، المجروحین (ج۲ص۲۴) / خطیب بغدادی، الفقیه و المتفقه (ج۲ص۴۷۶) از طریق (عثمان بن مطر الشيباني) روایت کرده‌اند: «ثنا الحسن بن أبي جعفر حدثني محمّد بن جحادة عن نافع قال قال لي بن عمر يا نافع التمس لي حجاما واجعله رفيقا ان استطعت ولا تجعله شيخا كبيرا ولا صبيا صغيرا فاني سمعت رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول الحجامة على الريق أمثل وفيه شفاء وبركة ويزيد في العقل ويزيد في الحفظ ويزيد الحافظ حفظا واحجموا على بركة الله يوم الخميس واجتنبوا الحجامة يوم الأربعاء ويوم الجمعة ويوم السبت ويوم الأحد واحتجموا يوم الإثنين ويوم الثلاثاء فإنه اليوم الذي عافى الله فيه أيوب من البلاء يعني يوم الثلاثاء ولا يبدأ جذام ولا برص الا يوم الأربعاء.» اما این اسناد هم «واهی» است چرا که اوّلاً: الحسن بن أبي جعفر الجفري ازدي: امامان بخاري وزكريا ساجي و ابونعیم اصفهانی گفته‌اند: «منکرُالحدیث» وامام عمروبن علی الفلاس گفته است: «صدوقٌ منكرُالحديث» وامام نسایی گفته است: «متروک الحدیث؛ ضعیفٌ» وامام هیثمی هم گفته است: «متروکٌ» وامام جوزجانی هم گفته است: «واهی الحدیث» وامامان احمد بن حنبل وعلی بن مدینی وعجلی گفته‌اند: «ضعیفٌ» وامام ابوداود گفته است: «ضعيفٌ لاأكتب حديثه» وامامان دارقطنی وابوزرعه وابوحاتم می‌گویند: «ليس بقوى فى الحديث» وامام ابن حبان هم گفته است: «غفل عن صناعة الحديث وحفظه فإذا حدث وهم وقلب الأسانيد و هو لايعلم حتى صار ممن لايحتج به وإن كان فاضلاً» وامام ابن عدی گفته است: «للحسن بن أبى جعفر أحاديثٌ صالحةٌ وهو يروى الغرائب وخاصةً عن محمّد بن جحادة؛ وله عن محمّد بن جحادة غيره ما ذكرت أحاديث مستقيمة صالحة وهو عندي ممن لايتعمد الكذب وهو صدوق.ٌ» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۲ص۲۶۰) / هیثمی، مجمع الزوائد (ج۱ص۷۳) / ابن عدی، الکامل (ج۲ص۳۰۴) / ابونعیم، الضعفاء (ص۷۳)] وثانیاً: عثمان بن مطر الشيبانى: امام يحيي بن معين گفته است: «لیس بشیء؛ ضعيفٌ لايكتب حديثه» وامامان علي بن المديني وهيثمي مي‌گویند: «ضعیف جدّاً» وامام ابوحاتم رازی گفته است: «ضعيفُ الحديث منكرُالحديث أشبه حديثه بحديث يوسف بن عطية» (یوسف بن عطیة متروک الحدیث است) وامام احمد بن حنبل گفته است: «لاأعلمه» وامام نسایی گفته است: «ضعیفٌ؛ ليس بثقة» وامامان بخاری وابواحمد حاکم گفته‌اند: «منکرالحدیث» وامام عقیلی گفته است: «كان يحدث عن الثقات بالمناكير» وامام ابن عدی هم گفته است: «متروكُ الحديث وأحاديثه عن ثابت خاصة مناكيرٌ والضعف على حديثه بيّنٌ.» وامام ابن حبان هم گفته است: «يروى الموضوعات عن الأثبات لايحل الاحتجاج به» وامام صالح بن محمّد هم گفته است: «لايكتب حديثه» وامامان ابوزرعه و دارقطنی وابوداود گفته‌اند: «ضعیفٌ» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۷ص۱۵۴) / هیثمی، مجمع الزوائد (ج۲ص۱۳۳)]. و روایتی هم مخالف آن، به صورت «موقوف» از عبدالله بن عمرب نقل شده است وابن ابی حاتم، علل الحدیث (ش۲۳۴۶) روایت کرده است: «رواه زكريا بن يحيى الوقاد قال حدثنا محمّد بن إسماعيل المرادي عن أبيه عن نافع عن ابن عمر أنه أرسل رسولا فقال ادع لي حجاما ... .» اما این اسناد هم «باطلٌ» است چرا که امام ابوحاتم رازی گفته است: «هذا حديث باطلٌ؛ ومحمّد هذا هو مجهولٌ وأبوه مجهولٌ» وامام ذهبی هم گفته است: «اتى بحديث باطلٍ ولا يدري من هو» [ابن ابی حاتم، علل الحدیث (ش۲۳۴۶) / ابن حجر، لسان لمیزان (ج۵ص۷۸)]. وهمچنین طبری، تهذیب الآثار (ش۲۸۷۷) / مستدرک (ش۷۴۸۰) / ابن الجوزی در العلل المتناهیه (ش۱۴۶۵) از طریق (عمر بن شبة ومحمّد بن عمر بن علي المقدمي) روایت کرده‌اند: «حدثنا عبد الله بن هشام الدستوائي قال نا ابي قال سمعت ايوب السختياني يحدث عن نافع قال قال لي ابن عمر: اذهب فائتني بحجام ولا تأتني بغلام صغير ولا شيخ كبير واحتجموا على بركة الله يوم الخميس واحتجموا يوم الجمعة ولا تحتجموا يوم السبت واحتجموا يوم الاحد واحتجموا يوم الاثنين ويوم الثلاثاء ولا تحتجموا يوم الاربعاء فانه لم يبدأ برص ولا جذام الا يوم الاربعاء» اما این اسناد هم «واهی» است چرا که عبد الله بن هشام الدستوائي: امامان ابوحاتم رازی وهیثمی می‌گویند: «متروکٌ» وامام ساجی هم گفته است: «فيه ضعف لم يكن صاحب حديث» [هیثمی، مجمع الزوائد (ج۵ص۴۰۲) / ابن حجر، لسان المیزان (ج۳ص۳۷۱)]. ب) همچنین از رسول الله ج روایت کرده است: «إن فى الجمعة ساعة لايحتجم فيها محتجم إلا عرض له داء لايشفى منه.» (باطل): به تحقیق قبلی رجوع گردد. ج) علی بن حسینب روایت کرده است: «ان رسول الله (صلی الله علیه وسلم) قال: إن في الجمعة لساعة لايحتجم فيها أحد إلا مات.» (موضوع): ابویعلی، المسند (ش۶۷۷۹) / ابن عدی، الکامل (ج۷ص۱۹۸) از طریق (أبو يعلى والحسن بن سفيان) روایت کرده‌اند: «حدثنا جبارة (بن المغلس) حدثنا يحيى بن العلاء عن زيد بن أسلم عن طلحة بن عبيد الله العقيلي عن الحسين بن علي قال: قال رسول الله (صلى الله عليه و سلم): إن في الجمعة لساعة لايحتجم فيها أحد إلا مات.» اما اين اسناد «موضوع» است چرا که اوّلاً: يحيى بن العلاء البجلى: امامان احمد بن حنبل و وکيع بن الجراح و هیثمی وي را کذّاب «دانسته» و امامان عمرو بن علي فلاس و دارقطني و نسايي مي‌گويند: «متروکٌ» و امام يحيي بن معين مي‌گويد: «ليس بثقة، ليس بشيء» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱۱ص۲۶۱) و تقريب التهذيب (ش۷۶۱۸) / هیثمی، مجمع الزوائد (ج۵ص۱۱۲)] وثانیاً: جبارة بن المغلس الحمانى: امام يحيي بن معين گفته است: «کذابٌ» وامام احمد در مورد بعضی از روایاتش گفته است: «هذه موضوعةٌ أو هى كذبٌ» وامام دارقطنی گفته است: «متروکٌ» وامام ابوزرعه هم: «حدث عنه فى اوّل أمره ثم ترك حديثه بعد ذلك» وامام ابن نمیر گفته است: «ما هو عندى ممن يكذبُ كان يوضع له الحديث فيحدث به وما كان عندى ممن يتعمد الكذب.» وامامان بخاری وابن عدی گفته‌اند: «حدیثه مضطربٌ» وامام ابن حبان گفته است: «كان يقلب الأسانيد ويرفع المراسيل أفسده ـ يعنى الحمانى ـ حتى بطل الاحتجاج بأحاديثه»وامام ابوداود گفته است: «لم أكتب عنه؛ فى أحاديثه مناكيرٌ و ما زلت أراه و أجالسه و كان رجلا صالحاً» وامام مسلمة بن قاسم گفته است: «کان ثقةٌ إن شاء الله» وامام ابوحاتم گفته است: «هو على يدى عدل» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۲ص۵۷)]. [۲۹۲] عائشهل روایت کرده است: «كان رسول الله صلى الله عليه وسلم، إذا ظهر في الصيف، استحب أن يظهر ليلة الجمعة، وإذا دخل البيت في الشتاء استحب أن يدخل ليلة الجمعة.» (واهی): این روایت از طریق عائشةل و عبدالله بن عباسب از رسول الله ج روایت گردیده است: اما طریق عائشهل: بيهقي، شعب الایمان (ش۳۰۴۴) روایت کرده است: «أخبرنا أبو عبد الله الحافظ و محمّد بن موسى قالا ثنا أبو العباس الأصم ثنا محمّد بن إسحاق ثنا إبراهيم بن المنذر ثنا مصعب بن عثمان الزبيري ثنا عامر بن صالح الزبيري عن هشام بن عروة عن أبيه عن عائشة رضي الله عنها قالت: كان رسول الله صلى الله عليه و سلم إذا ظهر في الصيف استحب أن يظهر ليلة الجمعة و إذا دخل البيت في الشتاء استحب أن يدخل البيت ليلة الجمعة.» اما این روایت «باطل» است چرا که عامر بن صالح بن عبد الله الزبیری: امام یحیی بن معین گفته است: «كان كذاباً يروى عن هشام بن عروة كل حديث سمعه وقد كتبت عامة هذه الأحاديث عنه» وامام نسایی گفته است: «لیس بثقة» وامام ابن عدی هم گفته است: «عامة حديثه مسروقٌ من الثقات وأفراد ينفرد بها» وامام ازدی هم گفته است: «ذاهب الحديث» وامامان دارقطنی و ابن حجر هم گفته‌اند: «متروکٌ» وامام ابونعیم اصفهانی هم گفته است: «روى عن هشام بن عروة المناكير لاشىء» وامام ابن حبان هم گفته است: «كان يروى الموضوعات عن الثقات لايحل كتب حديثه إلا على التعجب» وامام علی بن المدینی هم: «كأنه غمزه وأنكر حديثه» وامام ابوحاتم گفته است: «صالح الحديث ما أرى بحديثه بأسا» وامام احمد بن حنبل گفته است: «ثقةٌ لم يكن صاحب كذب» اما امام یحیی بن معین در نقد این توثیقها گفته است: « قال لى حجاج الأعور: أتانى فكتب عنى حديث هشام بن عروة، عن ابن لهيعة وليث بن سعد ثم ذهب فادعاها فحدث بها عن هشام.» لذا سخن امام یحیی بن معین «صواب» می‌باشد. [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۵ص۷۱) تقریب التهذیب (ش۳۰۹۶)] اما طریق عبدالله بن عباسب : چهار طریق دارد؛ طریق اوّل: ابونعیم، اخبار اصفهان (ج۶ص۴۷) و من طریقه ابن الجوزی، الموضوعات (ش۱۱۶۴) / خطیب بغدادی، تاریخ بغداد (ج۳ص۱۹۶) / ابن العدیم، بغية الطلب في تاريخ حلب (ج۳ص۳۱۹) روایت کرده‌اند: «حدثنا أبو بكر بن خلاد ثنا أحمد بن كثير بن الصلت ثنا أبو عبد الله محمّد بن محمّد بن عمر الواقدي ثنا موسى بن داود عن أبي بلال عن خزيمة بن خازم عن الفضل بن الربيع عن المهدي (بن عبدالله) عن المنصور (ابوجعفر عبدالله بن محمّد) عن أبيه (محمّد بن علی الهاشمی) عن جده (علی بن عبدالله) عن ابن عباس قال : كان النبي صلى الله عليه وسلم إذا كان الصيف خرج من البيت ليلة الجمعة وإذا كان الشتاء نزل ودخل البيت ليلة الجمعة.» اما این روایت «واهی» است چرا که أبو عبد الله محمّد بن محمّد بن عمر بن واقدی وخزيمة بن خازم والفضل بن الربيع والمهدي بن عبدالله والمنصور ابوجعفر عبدالله بن محمّد هیچیک توثیق نشده‌اند. واما خطیب بغدادی هم گفته است: «غريبٌ جداً من حديث المهدى عن ابائه وعجيبٌ من رواية الفضل بن الربيع بن يونس الحاجب عن المهدى وعزيزٌ من حديث خزيمة بن خازم القائد عن الفضل لم اكتبه الا بهذا الإسناد.» [خطیب بغدادی، تاریخ بغداد (ج۳ص۱۹۷)]. طریق دوّم: خطیب بغدادی، تاریخ بغداد (ج۴ص۴۱۴) ومن طریقه ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج۱۸ص۸۶) وابن العدیم، بغية الطلب في تاريخ حلب (ج۳ص۴۸۲) روایت کرده‌اند: «أخبرنا أبو الحسن محمّد بن عبيد الله بن محمّد الحنائي حدثنا عبد الله بن محمّد بن جعفر بن شاذان البزاز حدثنا محمّد بن الحسن بن سهل حدثنا عبد الله بن عامر التميمي حدثنا الربيع الحاجب حدثني أبو جعفر المنصور عن أبيه (محمّد بن علی الهاشمی) عن جده (علی بن عبدالله) عن أبي جده (عبدالله بن عباس) قال: كان رسول الله صلى الله عليه و سلم إذا جاء الشتاء دخل البيت ليلة الجمعة وإذا جاء الصيف خرج ليلة الجمعة وإذا لبس ثوبا جديدا حمد الله وصلى ركعتين وكسا الخلق.» امام این اسناد هم «باطل» است چرا که اوّلاً: عبد الله بن محمّد بن جعفر بن شاذان: امام دارقطنی می‌گوید: «کذابٌ» وامام ابن الجوزی هم وی را «متهم به کذب» نموده است وامام ذهبی هم گفته است: «شیخٌ لایعرف» [ابن حجر، لسان المیزان (ج۳ص۳۴۶) / ذهبی، میزان الاعتدال (ج۲ص۴۹۵)] وثانیاً: محمّد بن الحسن بن سهل وعبد الله بن عامر والربيع الحاجب وأبوجعفر المنصور همه «مجهول» هستند و توثیقی برای آنها نیافتم. طریق سوّم: خطیب بغدادی، تاریخ بغداد (ج۱۴ص۴۳۴) روایت کرده است: «أخبرني محمّد عبد الملك القرشي أخبرنا محمّد بن العباس الباغندي حدثنا جعفر بن عبد الواحد الهاشمي قال قالت لي زينب ابنة سليمان عن أبيها (سلیمان بن علی) عن جدها (علی بن عبدالله) عن ابن عباس إن النبي صلى الله عليه و سلم كان إذا خرج في الصيف خرج ليلة الجمعة وإذا دخل في الشتاء دخل ليلة الجمعة.» اما این طریق «موضوع» است چرا که جعفر بن عبد الواحد بن جعفر الهاشمی: امام دارقطنی گفته است: «يضعُ الحديث» وامام ابوزرعه گفته است: «روى أحاديث لاأصل لها» وامام ابن عدی گفته است: «يسرقُ الحديث ويأتي بالمناكير عن الثقات؛ له أحاديث كلها بواطيل» [ابن حجر، لسان المیزان (ج۲ص۱۱۷)] طریق چهارم: طبرانی، المعجم الاوسط (ج۶ص۲۶) / ابن الجوزی، الموضوعات (ش۱۱۶۳) ومن طریقه ابن عدی، الکامل (ج۵ص۱۱) / ابوالشیخ ابن حیان، اخلاق النبی وآدابه (ج۴ص۱۰۱) / ابن بشران، امالی (ش۱۰۱۵) از طریق (اسحاق بن زريق وابوکریب محمّد بن العلاء) روایت کرده‌اند: «حدثنا عثمان الطرائفي قال نا عمر بن موسى عن قتادة عن عكرمة عن ابن عباس ان رسول الله (صلی الله علیه وسلم) كان يخرج اذا خرج في الصيف ليلة الجمعة واذا دخل الشتاء دخل ليلة الجمعة.» اما این اسناد هم «موضوع» است چرا که: عمير بن موسى بن وجيه: امام هیثمی گفته است: «هو وضاعٌ» وامام ابن عدی هم گفته است: «هو ممن يضع الحديث متناً واسناداً» وامام یحیی بن معین گفته است: « كذّابٌ ليس بشيء؛ ليس بثقة» وامام ابوحاتم رازی گفته است: «كان يضعُ الحديث» وامام بخاری گفته است: «منکرُالحدیث» وامام ابوداود گفته است: «ليس بشيء يروي عن قتادة وسماك مناكيرٌ» وامامان نسایی ودارقطنی گفته‌اند: «متروک الحدیث» [هیثمی، مجمع الزوائد (ج۸ص۱۴) / ابن حجر، لسان الميزان (ج۴ص۳۳۲) / ابن عدی، الکامل (ج۵ص۹)]. [۲۹۳] این روایات عبارتند از: الف) ابوبکرس : روایت کرده است: «سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول: من زار قبر والديه في كل جمعة فقرأ عندهما أو عنده يس غفر له بعدد كل آية أو حرف.» (موضوع): ابن‌حيان، طبقات المحدثین باصبهان (ج۳ص۳۳۱) ومن طریقه ابونعيم، اخبار اصفهان (ج۱۰ص۲۶) / ابن عدی، الکامل (ج۵ص۱۵۱) / رافعی، التدوین فی اخبار قزوین (ج۱ص۳۴۴) / ابن الشجری، امالی (ج۱ص۳۴۸) / ابن حجر، لسان المیزان (ج۴ص۳۶۴) از طریق (أبو علي احمد بن محمّد بن إبراهيم و محمّد بن الضحاك بن عمرو بن أبي عاصم النبيل و شعيب بن بكار) روايت كرده‌اند: «ثنا أبو مسعود يزيد بن خالد (بن یزید) ثنا عمرو بن زياد البقال الخراساني بجنديسابور ثنا يحيى بن سليم (الطائفی) عن هشام بن عروة عن أبيه عن عائشة عن أبي بكر الصديق رضي الله عنهما قال: سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول: من زار قبر والديه في كل جمعة فقرأ عندهما أو عنده يس غفر له بعدد كل آية أو حرف» اما این اسناد «موضوع» است چرا که عمرو بن زياد بن عبد الرحمن بن ثوبان: امام دارقطنی گفته است: «یضعُ الحدیث» امام ابن عدی گفته است: «منكرُالحديث يسرقُ الحديث ويحدث بالبواطيل؛ كان هو يتهم بوضعها» وامام ابن منده هم گفته است: «يعرف بالتاله متروكُ الحديث» وامام ابن عدی هم در مورد این روایت گفته است: «هذا الحديث بهذا الإسناد باطلٌ ليس له أصلٌ» [ابن عدی، الکامل (ج۵ص۱۵۱) / ابن حجر، لسان المیزان (ج۴ص۳۶۴)]. ب) ابوهریرهس روایت کرده است: «قال رسول الله (صلی الله علیه وسلم): من زار قبر أبويه، أو أحدهما في كل جمعة، غفر له، وكتب برا.» (واهی): این روایت از ابوهریره و محمّد بن النعمان از رسول الله ج روایت گردیده است: اما طریق ابوهریرهس: طبرانی، المعجم الاوسط (ج۶ص۱۷۵) والمعجم الصغیر (ج۲ص۱۶۰) والمعجم الکبیر (ج۱۹ص۸۵) / رافعی، التدوین فی اخبار قزوین (ج۱ص۱۰۴وج۲ص۳۱) از طریق (محمّد بن المسيب بن إسحاق والنعمان بن شبل الباهلي) روایت کرده‌اند: «حدثني محمّد بن النعمان بن عبد الرحمن عن يحيى بن العلاء الرازي عن عبد الكريم أبي أمية عن مجاهد عن أبي هريرة قال قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: من زار قبر أبويه أو أحدهما في كل جمعة غفر له وكتب برا.» اما این اسناد «موضوع» است چرا که اوّلاً: يحيى بن العلاء البجلى: امامان احمد بن حنبل و وکيع بن الجراح و هیثمی وي را کذّاب «دانسته» و امامان عمرو بن علي فلاس و دارقطني و نسايي مي‌گويند: «متروکٌ» و امام يحيي بن معين مي‌گويد: «ليس بثقة، ليس بشيء» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱۱ص۲۶۱) و تقريب التهذيب (ش۷۶۱۸) / هیثمی، مجمع الزوائد (ج۵ص۱۱۲)] وثانیاً: عبد الكريم بن أبى المخارق: امامان نسايي و دارقطني مي‌گويند: «متروک» و امام احمد هم مي‌گويد: «شبه المتروك» امامان ايوب بن تيميه و ابن سعدي مي‌گويد: «ليس بثقة» و ابن حبان مي‌گويد: «كان كثير الوهم فاحش الخطأ فلما كثر ذلك منه بطل الاحتجاج به» و امام ابن عدي مي‌گويد: «الضعف بين على كل ما يرويه» و امامان ابن حجر و احمد و سفيان بن عيينه و يحيي بن معين مي‌گويند: «ضعيف» و امام ابن عبدالبر مي‌گويد: «مجمع على ضعفه» و امام ابوزرعه مي‌گويد: «لين» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۶ص۳۷۶) و تقريب التهذيب (ش۴۱۵۶) /ذهبي، ميزان الاعتدال (ج۲ص۶۴۶)]. اما طریق محمّد بن النعمان: ابن ابی دنیا (ش۲۴۹) و من طریقه بیهقی، شعب الایمان (ش۷۹۰۱) از طریق (هاشم بن الحارث أبو محمّد المرو الروذى ومحمّد بن الحسین بن العبید) روایت کرده‌اند: «نا عبد الله بن بكر السهمي نا محمّد بن النعمان: يرفع الحديث إلى النبي صلى الله عليه و سلم قال: من زار قبر أبويه أو إحداهما في كل جمعة غفر له و كتب برا.» اما اين روايت «واهی» است چرا که در راویان این طبقه، فردی به نام محمّد بن النعمان را نشناختم لذا امام حافظ عراقی می‌گوید: «هو معضلٌ؛ ومحمّد بن النعمان مجهولٌ» [حافظ عراقی، المغني عن حمل الأسفار (ش۴۴۳۱)]. ج) عبدالله بن عمرب روایت کرده است: «عن النبي صلى الله عليه وسلم قال: من زار قبر والديه أو أحدهما يوم الجمعة كان كحجة.» (موضوع): ابونعيم، اخبار اصفهان (ج۳ص۴۵۷) روایت کرده است: «حدث جعفر بن إسحاق ثنا محمّد بن حمدون المستملي ثنا أحمد بن موسى أبو جعفر ثنا إبراهيم بن موسى بن خاقان المروزي عن أبي مقاتل السمرقندي (حفص بن سلم) عن عبد الله بن عمر عن نافع عن ابن عمر عن النبي صلى الله عليه وسلم قال: من زار قبر والديه أو أحدهما يوم الجمعة كان كحجة.» اما این اسناد «موضوع» است چرا که أبي مقاتل السمرقندي حفص بن سلم: امام حاکم نیشابوری گفته است: «يضعُ الحديث» وامام وکیع بن الجراح هم: «کذّبه» وامام ابوسعید بن عمرو بن النقاش گفته است: «حدث عن مسعر وأيوب وعبيد الله بن عمر بأحاديث موضوعة» وامام احمد بن علی السلیمانی هم گفته است: «في عداد من يضعُ الحديث» وامام عبدالرحمن بن مهدی هم گفته است: «یکذب؛ والله ما تحل الرواية عنه» وامام ابن حبان گفته است: «يأتي بالأشياء المنكرة التي لا أصل لها» وامام ابونعیم اصفهانی گفته است: «حدث عن مسعر وأيوب وعبيد الله بن عمر المناكير» وامام دارقطنی هم: «وهّاه» وامام قتیبة بن سعید هم: «يحمل عليه شديدا ويضعفه بمرة وقال: كان لايدري ما يحدث به» امام ذهبي گفته است: «واه بمرّة» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۲ص۳۹۷) / ذهبی، المغنی (ش۱۶۱۴)] ۱- [۲۹۴. ین دیدگاه‌ها در بخش (۲-۷) شرایط وجوب نماز جمعه (حکم سفر کردن در روز جمعه) مورد بررسی قرار گرفته‌اند. لازم می‌نماید که دیدگاه فقها و استدلال‌های مربوطه و تجزیه و تحلیل آنها مدنظر گیرد. [۲۹۵] این روایات عبارتند از: الف) عبدالله بن عمرب روایت کرده است: «قال رسول الله (صلی الله علیه وسلم): إذا سافر يوم الجمعة، دُعي عليه، أن لايُصاحب، ولا يُعان على سفره.» (منكر): خرائطی، مساوی الاخلاق (ش۷۹۰) روایت نموده است: «حدثنا إبراهيم بن الهيثم البلدي ثنا عمر بن خالد الحراني عن عبد الله بن لهيعة عن بكير بن عبد الله بن الأشج عن نافع عن عبد الله بن عمر قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: من سافر من دار إقامة يوم الجمعة دعت عليه الملائكة أن لا يصاحب في سفره ولايعان على حاجته.» اما این روایت «منکر» است چرا که اوّلاً: عبدالله بن لهیعه دچار اختلاط گردیده است [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۵ص۳۷۳) وتقريب التهذيب (ش۳۵۶۳)]. وثانیاً: مخالف این حدیثی که عبدالله بن عمرب از پیامبر ج نقل کرده، ابن عمرب عمل کرده است و ابن ابی شیبه، المصنف (ج۲ص۱۵) روایت کرده است: «حدثنا عباد بن العوام عن يحيى بن سعيد (بن قیس الانصاری) عن نافع (مولی بن عمر) أن ابنا لسعيد بن زيد بن نفيل كان بأرض له بالعقيق على رأس أميال من المدينة فلقي ابن عمر غداة الجمعة فأخبره بشكواه فانطلق إليه وترك الجمعة.» و رجالش «رجال صحیحین» بوده واسنادش هم «صحیح» است. همچنین مخالف این روایت از رسول الله ج روایت گردیده است وابن ابي شيبه (ج۲ص۱۵) روایت كرده است: «حدثنا الفضل (بن الدكين) عن ابن أبي ذئب قال: رأيت ابن شهاب الزهري يريد أن يسافر يوم الجمعة ضحوة! فقلت له: تسافر يوم الجمعة؟ فقال: إن رسول الله صلى الله عليه وسلم سافر يوم الجمعة.» ورجال ابن ابي شيبه «رجال صحيحين» مي‌باشد فقط ابن شهاب الزهري تابعي است. ب) ابوهریرهس روایت کرده است: «من سافر يوم الجمعة دعا عليه ملكاه». (موضوع): اما طریق ابوهریرهس: امام ذهبی در میزان الاعتدال (ج۱ص۵۴۲) در ترجمه‌ی (الحسين بن علوان الكلبى) گفته است: «مما كذب على مالك عن الزهري عن أبى سلمة عن أبى هريرة مرفوعا: من سافر يوم الجمعة دعا عليه ملكاه.» وهمچنانکه امام ذهبی هم گفته است این روایت «موضوع» است چرا که راویش الحسين بن علوان الكلبى: امامان یحیی بن معین وابن ابی حاتم گفته‌اند: «کذّابٌ» وامام ابن حبان هم گفته است: «كان يضعُ الحديث على هشام وغيره وضعا» وامام صالح بن جزره هم گفته است: «كان يضعُ الحديث» وامامان ابوحاتم رازی ونسایی ودارقطنی می‌گویند: «متروکٌ» وامام علی بن المدینی گفته است: «ضعیف جداً» [ابن حجر، لسان المیزان (ج۲ص۳۰۰)] واز ابن شهاب زهری مخالفش روایت گردیده است وابن ابي شيبه، المصنف (ج۲ص۱۵) روایت كرده است: «حدثنا الفضل (بن الدكين) عن ابن أبي ذئب قال: رأيتُ ابن شهاب الزهري يريد أن يسافر يوم الجمعة ضحوة! فقلت له: تسافر يوم الجمعة؟ فقال: إن رسول الله صلى الله عليه وسلم سافر يوم الجمعة.» ورجالش تا ابن شهاب زهري «رجال صحيحين» مي‌باشد. ج) عن ابن عباس قال: «انه صلى الله عليه وسلم بعث عبد الله بن رواحة في سرية فوافق ذلك يوم الجمعة فغدا أصحابه وتخلف هو ليصلي ويلحقهم فلما صلى قال له رسول الله صلى الله عليه وسلم: ما خلفك؟ قال أردت أن أصلي معك وألحقهم فقال: لو أنفقت ما في الأرض جميعا ما أدركت فضل غدوتهم.» (ضعيف): احمد، المسند (ش۱۹۶۶) / ترمذي (ش۵۲۷) / عبد بن حميد، المسند (ش۶۵۶) / ابن عساکر، تاريخ دمشق (ج۲۸ص۹۱) از طريق (ابومعاوية الضرير و أبو خالد الأحمر) روايت کرده اند: «عن الحجاج (بن ارطأة) عن الحكم عن مقسم عن بن عباس قال: بعث رسول الله صلى الله عليه و سلم عبد الله بن رواحة في سرية فوافق ذلك يوم الجمعة ... .» اما اين اسناد «ضعيف» است چرا که اولاً: حجاج بن ارطأة «مدلس» بوده وعنعنه کرده است [ابن حجر، تعريف اهل التقديس بمراتب الموصوفين بالتدليس (ش۱۱۸)] وثانياً حکم اين روايت را از مقسم نشينده وامام يحيي بن سعيد القطان گفته است: «قال شعبة: لم يسمع الحكم من مقسم إلا خمسة أحاديث، وعدها شعبة. وليس هذا الحديث مما عدها شعبة» [ابن الملقن، البدرالمنير (ج۴ص۶۴۶)].

(۱-۵) خلاصۀ مطالب [۲۹۶]

جهت فهم بیشتر مطالب و نتایج حاصل از این فصل لازم می‌نماید که خلاصۀ مطالب بیان گردد. این فصل از چهار بخش کلی تشکیل گردیده است، این بخش‌ها و نتایج و خلاصۀ آن‌ها به قرار زیر می‌باشد:

[۲۹۶] خلاصه مطالب در بردارنده‌ی چکیده‌ی مطالبِ این فصل و نتایج حاصل از مسائل می‌باشد و جهت اختصار به تحلیل و بررسی دیدگاه‌ها و اسناد آنها اشاره نشده است. جهت مطالعه این موارد می‌توان به مشروح آنها در فصل مراجعه کرد.

بخش اوّل: مفهوم جمعه

جمعه در لغت بنی عُقَیل، جُمعَه با ضم جیم و سکون میم و در لغت بنی تمیم (قول مشهور و کاربرد در قرآن)، جُمُعَه با ضمِّ جیم و میم و فتحۀ عین خوانده می‌شود. جُمُعَه مصدر است و به معنای اجتماع می‌باشد.

در وجه تسمیۀ جمعه اختلاف نظر وجود دارد ولی همه بر این اتفاق نظر دارند که در زمان جاهلیت العَرُوبَة یعنی؛ روزی آشکار و بزرگ خوانده می‌شده است. با وجود اختلاف در وجه تسمیۀ جمعه، بنا بر روایتی صحیح از ابن سیرین در داستان اجتماع أنصار با سعد بن زراره برای نماز جمعه آمده است. مسلمانان روز عَرُوبَة را روز جمعه نام نهادند و در آن نماز خواندند و ذکر کردند و چون در آن گرد هم آمدند و اجتماع کردند آن‌را جمعه نام نهادند. [۲۹۷] و بدن خاطر ابن حزم با قاطعیت می‌گوید: جمعه اسمی اسلامی است که در جاهلیت نبوده و در جاهلیت عَرُوبَة نامیده می‌شده است. [۲۹۸]

[۲۹۷] عسقلانی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ۳/۳. [۲۹۸] همان و کاندهلوی، أوجز المسالک إلی موطا مالک، ص ۲۰۰.

بخش دوّم: تاریخچۀ روز جمعه

روز جمعه آبستن حوادثی بوده و خواهد بود که نقطه عطف تاریخ بشریت می‌باشند. راستای فهم نصوص مقدّس صحیحی که به ما رسیده‌ این حوادث عبارتند از:

آفرینش آدم÷.

داخل شدن آدم÷ به بهشت.

هبوط آدم÷ به زمین.

قبول توبۀ آدم÷ .

وفات آدم÷.

برپاشدن روز قیامت.

بخش سوّم: فضائل روز جمعه

روز جمعه بهترین روز و سرور روزها می‌باشد و این فضیلت لطف و رحمت الهی بر بندگان است تا در این راستا به عبادت خدای خود بیشتر مشغول شوند و از ثواب و پاداش بیشتر و ویژه بهره‌مند گردند. فضائلی که از راه نصوص صحیح اثبات شده‌اند عبارتند از:

۱- جمعه روز خاص مسلمانان: از نصوص صحیح و صریح دریافت می‌شود که خداوندأ با اختصاص این روز خاص و گرامی چه تکریم وصف‌ناپذیری را بر پیغمبرش ج و أمّتش ارزانی داشته است.

۲- جمعه بهترین روز و سیّد الأیام: پیامبر خدا ج این روز را بهترین روز و سرور روزها نام نهاده است.

۳- عید بودن جمعه: پیامبر خدا ج روز جمعه را روز عید معرفی کرده تا مسلمانان در آن شاد و مسرور باشند و به نظافت و عبادت مشغول شوند.

۴- مُردن در روز جمعه: هر کس در روز جمعه بمیرد بنابر فرمودۀ رسول اکرم ج از فتنه و عذاب قبر نجات می‌یابد و این عفو و لطف بزرگ شاملش می‌گردد.

البته در زمینۀ فضائل روز جمعه مواردی ذکر شده که از حیث سند و استناد موضوع و دروغین یا واهی یا باطل و در مواردی ضعیف می‌باشند که هیچکدام از فضائل جمعه محسوب نمی‌شود و قابل احتجاج و استناد نمی‌باشند، این موارد عبارتند از:

۱- جمعه حج فقراست.

۲- افزایش ثوابِ حسنات و عقابِ سیّئات در روز جمعه.

۳- نورانی بودن بهشتیان در قیامت در روز جمعه.

۴- شعله ور نشدن جهنّم در روز جمعه.

۵- عفو کردن بسیاری از جهنّمیان در روز قیامت در روز جمعه.

۶- آگاهی اموات از زائرین در روز جمعه. در اینکه مُردگان در مواردی خاص؛ موقع تدفین و زیارتش به اذن باری تعالی صدای زندگان را می‌شنوند احادیث صحیحی وجود دارد ولی باید توجه شود که این مختص روز جمعه نیست و احادیثی که در باب این فضیلت در اختصاص روز جمعه می‌باشند واهی، ضعیف و موضوع می‌باشند.

۷- عرضۀ اعمال زندگان بر مُردگان در روز جمعه. در این زمینه حدیثی از سعید انصاری وجود دارد که این عمل را مختص روز جمعه دانسته که این حدیث موضوع و دروغین می‌باشد ولی دو روایت صحیح از اصحاب پیامبر ج یعنی؛ روایت ابودرداء و ابوایوب أنصاریب وجود دارند مبنی به اینکه اعمال زندگان بر مُردگان عرضه می‌شوند و آن‌ها در صورت نیک بودن شاد و در صورت بد بودن پریشان می‌شوند البته باید دقّت شود که اوّلاً: این مسئله مختص روز جمعه نیست و ثانیاً: از آنجائیکه قول صحابیش بنابر رأی جمهور فقها و اصولیون در امور اجتهادی حجّت نیست ولی علمای اسلامی بر این باورند که در صورتی که صحابه از امور غیبی همچون این مسئله صحبت نماید قولش حجّت است، عبدالکریم زیدان در این رابطه می‌گوید: قول صحابی که از روی رأی واجتهاد بوده حجیّتی ندارد؛ چرا که همه ملزم به تبعیت از رسول الله ج‌ هستیم ونه فرد دیگری واجتهاد صحابه مانند اجتهاد ماست. امّا قول صحابی که با رأی و اجتهاد دریافت نمی‌شود (مانند: مقدّرات و یا غیبیات)، نزد علمای اسلامی حجیّت دارد؛ چرا که محمول بر سماع از رسول الله ج می‌گردد.

۸- ماز دفع عذاب قبر و کم کردن سکرات مرگ در روز جمعه.

۹- نماز حفظ قرآن در روز جمعه.

۱۰- نماز دفع شر.

بخش چهارم: احکام روز جمعه

برای روز جمعه احکام اختصاصی و ویژه‌ای تشریع گشته که جدای از اینکه هر کدام حکم تکلیفی خاص خود را دارد، در واقع دارای فضائلی بس والا نیز می‌باشد که از فضائل و اختصاصات روز جمعه محسوب می‌گردند. در واقع احکام روز جمعه را می‌توان به دو دسته تقسیم‌بندی کرد:

اوّل: احکامی که مربوط به روز جمعه می‌باشند و برای هر کس (کسانی که به نماز جمعه می‌روند یا نمی‌روند) حاکم و ثابت می‌باشد، این احکام عبارتند از:

۱- قرائت سورۀ کهف: قرائت این سوره در روز جمعه باعث بوجود آمدن نوری برای خواننده‌اش از فاصلۀ وی تا کعبه معظمه می‌شود.

۲- قرائت سورۀ سجده و إنسان در نماز صبحِ روز جمعه.

۳- دعا کردن: لحظه‌ای در روز جمعه قرار داده شده که خداوند به قاطعیت اجابت بنده‌اش را می‌کند و دعایش را قبول می‌کند. تمامی علما و اندیشمندان اسلامی بر این اتفاق نظر دارند که حکم این زمان خاص و پر فضیلت برداشته نشده است و این فضیلت در هر جمعه‌ای وجود دارد. اما علمای صحابۀ کرام و تابعینش و فقها در زمان این فضیلت والا اختلاف نظر دارند، به گونه‌ای که اقوال متعدّدی در این زمینه بیان شده است. در تجزیه و تحلیل دیدگاه‌ها به طور خلاصه می‌توان گفت:

اواخر عصر قبل از غروب خورشید در روز جمعه زمان قبولی دعاست که بر اساس روایت‌های زیاد دعا بدون هیچ قیدی در این لحظه که طبق فرمودۀ پیامبر ج اندک است، قبول می‌شود و طبق نظر جمهور فقها بنابر فرمودۀ پیامبر اکرم ج این زمان مقید به «وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي» یعنی؛ در حالی دعا کند که ایستاده و در نماز باشد.

همچنین بنابر روایتی صحیح از ام المؤمنین عائشهل ثابت گردید که پیامبر خداج بعد از عصر بر انجام نماز استحبابی دوام داشته‌اند، پس خواندن نماز در اواخر عصر البته قبل از غروب خورشید (حدود ۱۰ دقیقه قبل از غروب؛ چرا که در این فاصلۀ اندک نماز خواندن مکروه می‌باشد) مستحب می‌باشد.

همچنین به این نتیجه هم رسیدیم که دعا کردن در نماز برای امور دنیوی و أخروی نه تنها جایز و باعث ابطال نماز نمی‌باشد بلکه مستحب است و عملکرد رسول خدا ج و صحابۀ کرامش نیز مؤیّد این حکم می‌باشند.

در آخر هم ابراز داشته شد که دعا کردن در نماز با زبان غیر عربی دلیلی بر تحریم ندارد و جایز است. هر چند در همۀ احوال أولی آن است انسان به زبان عربی و با دعاهای مأثور دعا نماید ولی با این وصف دعا کردن در نماز با غیر عربی و دعاهای غیر مأثور جایز و موجب ابطال نماز نیست ولی باید شخص در دعایش دقّت نماید که خلاف شریعت و ادب دعا نکند که موجب ابطال نماز خواهد بود.

پس هر کس خواهان این فضیلت است باید در اواخر روز جمعه در حالی که در قیام نماز (بعد از خواندن حمد و سوره یا بعد از برخواستن از رکوع) می‌باشد دعای خود را از باری تعالی بنماید و در این راستا هر دعایی در امر دنیا و عقبی جایز است و نیز شخص می‌تواند دعایش را با زبان مادری خود بیان نماید، هر چند أولی بیان دعا با زبان عربی و استفاده از دعاهای ثابت شده با نصوص شرعی می‌باشد.

۴- عدم اختصاص روز جمعه به روزه گرفتن: پیامبر خدا ج روز جمعه را به عنوان روز عید دانسته و از روزه گرفتن (البته روزۀ مستحبی) در این روز نهی فرموده‌اند.

۵- همبستری: از فرموده‌های پیامبر خدا ج استنباط می‌شود که همبستری همسران با یکدیگر در شب و روز جمعه تا قبل از نماز جمعه مستحب و ممدوح می‌باشد.

دوّم: احکامی که مختص کسانی می‌باشد که به نماز جمعه می‌روند، این احکام عبارتند از:

۱- غسل کردن

حدیث سمره بن جندبس حدیث صحیح و دلالتی صریح بر عدم وجوب غسل جمعه دارد و بنابر آن و دلایل دیگر نمی‌توان حکم به وجوب غسل جمعه داد و بدین خاطر نیز احادیثی که دلالت بر وجوب می‌کنند در واقع کلمۀ وجوب به معنای خود بکار نرفته و جمهور علما آن‌را در معنای واجبات اخلاق و محاسن عادات تفسیر می‌کنند نه واجبی که تارکش گناهکار و مذموم باشد. و با مستحب بودن غسل جمعه می‌توان إعمال هر دو دسته از روایت‌ها را نمود و «إعمالُ الدلیلینِ أولی مِن إِهمالِهما.» (استفاده از هر دو دلیل أولی‌‌تر بر عدم استفاده از آن‌هاست.) و از طرف دیگر حدیث ابوسعید خدریس وجوب غسل را بر مُحتلم می‌داند در حالیکه محتلم به کسی می‌گویند که مَنی از وی جدا شده باشد و حمل این لفظ بر شخص بالغ مَجاز است و اصل بر عدم تأویل و مَجاز است و سکوت صحابهش نسبت به عثمان بن عفانس که دانستند وی غسل نکرده، در نماز جمعه شرکت کرده نیز نمادی از واجب نبودن غسل جمعه می‌باشد.

طبق فرمودۀ پیامبر اکرم ج و نظر جمهور فقها بر خلاف ظاهریه غسل جمعه بخاطر آمدن به نماز جمعه می‌باشد نه روز جمعه. پس طبق نظر جمهور (قول راجح) هر کس؛ مرد و زن، بیمار و سالم، مسافر و غیر مسافر که قصد آمدن به نماز جمعه را داشته باشند مستحب تأکیدی می‌باشد که غسل جمعه بجا آورند. و وقت غسل جمعه از طلوع فجر روز جمعه تا آمدن برای حضور نماز جمعه می‌باشد که أولی آن است که غسل به آمدن نزدیک باشد؛ زیرا این غسل بخاطر حضور در نماز و پاک و نظیف حاضر شدن در بین مسلمین می‌باشد و جماعت مسلمان در هیئتی زیبا و تمیز گرد هم آیند و کیفیّت غسل جمعه همانند غسل جنابت است. البته توجه به چند نکته لازم می‌نماید:

اوّل: طبق نظر جمهور بجز ظاهریه فقها در صورتی که شخصی جنب باشد با انجام یک غسل به شرط آنکه نیّت انجام هر دو غسل (غسل جنابت و غسل جمعه) را نماید کفایت می‌کند و هر دو غسل را بجا آورده است ولی اگر فقط نیّت غسل جمعه را نماید، غسل جنابت را بجا نیاورده است.

دوّم: در صورتی که شخصی غسل جنابت نماید و یا غسل جمعه را بجا آورد به شرط آنکه نیّت انجام هر دو (یعنی؛ نیّت رفع حدث اکبر و حدث اصغر) را نماید کفایت می‌کند.

سوّم: در صورتی که شخص بعد از غسل، نواقض وضو بر وی وارد شود فقط لازم است که تجدید وضو کند؛ زیرا هدف و مقصد اصلی از غسل که نظافتش می‌باشد حاصل گشته و نواقض وضو همانند اینکه تأثیری بر غسل جنابت ندارند بر غسل جمعه که مانند غسل جنابت می‌باشد، ندارند. و همچنین اگر بعد از انجام غسل جمعه، غسل جنابت بر وی واجب شود دیگر نیاز به تکرار غسل جمعه نیست.

چهارم: اگر شخص از استفاده از آب عاجز باشد یا آب کافی برای غسل نداشته باشد و یا زخمی بر غیر اعضای وضوددارد و نمی‌تواند شستشوی آن اعضا را نماید، می‌تواند همانند دیگر غسل‌ها با تیمّم غسل جمعه را بجا آورد.

۲- پوشیدن بهترین لباس خصوصاً لباس سفید

پوشیدن بهترین لباسی که انسان دارد از سُنن روز جمعه می‌باشد. اکثر علما بر این باورند که پوشیدن لباس زیبا و تمیز سنّتی است برای کسانی که به نماز جمعه می‌روند. و بهترین رنگ لباسی که پیامبر ج به آن اشاره فرموده‌اند لباس سفید است که جدای از روز جمعه در روزهای دیگر نیز پوشیدن آن سنّت است.

۳- استعمال عطر و روغن

استعمال عطر و علاقۀ رسول خدا ج به بوی خوش بس محرز است. استفاده از بوی خوش مستحب است البته این استحباب برای مردان می‌باشد و نباید زن معطر از خانه بیرون رود. با این وصف، استحباب عطر و بوی خوش در روز جمعه برای نماز جمعه از تأکید بیشتری برخوردار است و پیامبر خدا ج در موارد متعدّد به این امر توصیه فرموده‌اند.

همچنین از سنّت پیامبر ج می‌باشد که موی خود را شانه و مرتّب می‌کردند و به آن روغن می‌مالیدند. این عملکرد در روز جمعه برای رفتن به نماز جمعه برای مردان مستحب می‌باشد و زنان چون باید موهای خود را بپوشانند دلیلی برای استحباب این عمل برای آن‌ها وجود ندارد.

۴- مسواک زدن

پیامبر ج همیشه و در همه حال بر سواک زدن خصوصاً در روز جمعه قبل از رفتن به نماز جمعه تأکید داشته‌اند. البته استفاده از چوب سواک از اولویّت برخوردار است؛ زیرا پیامبر اکرم ج از آن استفاده نموده‌اند و استفاده از مسواک و خمیر دندان و هر چیز دیگر برای تمیز کردن دندان‌ها مستحب است؛ زیرا از پیامبر ج به اثبات رسیده که ایشان دندان‌هایشان را با شاخه‌ای از درخت نخل تمیز کرده‌اند و بر این اساس علما گفته‌اند: اصل سنّت بر هر چیز خشنی حاصل می‌گردد که دندان و دهان را تمیز کند.

۵- زود به مسجد رفتن

مستحب و دارای اجر بزرگیست که انسان در اوّل وقت و یا در حدّ امکان در أولین فرصت ممکن برای ادای نماز جمعه در مسجد حاضر شود که خداوندأ برای این عمل و زمان اندک اجر بس بزرگی را مژده داده است. در حدیث ابوهریرهس بیان شده که پیامبر ج فرمودند: «مَنْ اغْتَسَلَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ غُسْلَ الْجَنَابَةِ ثُمَّ رَاحَ فَكَأَنَّمَا قَرَّبَ بَدَنَةً وَمَنْ رَاحَ فِي السَّاعَةِ الثَّانِيَةِ فَكَأَنَّمَا قَرَّبَ بَقَرَةً وَمَنْ رَاحَ فِي السَّاعَةِ الثَّالِثَةِ فَكَأَنَّمَا قَرَّبَ كَبْشًا أَقْرَنَ وَمَنْ رَاحَ فِي السَّاعَةِ الرَّابِعَةِ فَكَأَنَّمَا قَرَّبَ دَجَاجَةً وَمَنْ رَاحَ فِي السَّاعَةِ الْخَامِسَةِ فَكَأَنَّمَا قَرَّبَ بَيْضَةً فَإِذَا خَرَجَ الْإِمَامُ حَضَرَتْ الْمَلَائِكَةُ يَسْتَمِعُونَ الذِّكْرَ.» [۲۹۹] «هر کس در روز جمعه غسل جنابت نماید و سپس زود (به سوی نماز جمعه) رهسپار شود مانند آن است که شتر ماده‌ای را قربانی کرده است و هرکس در ساعت دوّم رهسپار شود مانند آن است که گاو ماده‌ای را قربانی کرده است و هر کس در ساعت سوّم رهسپار شود مانند آن است که گوسفند نری را قربانی کرده باشد و هر کس در ساعت چهارم رهسپار شود مانند آن است که مرغی را قربانی کرده است و هر کس در ساعت پنجم رهسپار شود مانند آن است که با بخشیدن تخم مرغی به خداوند تقرب جسته است. و هرگاه امام (از منزلش به سوی مسجد) خارج شد ملائکه حاضر می‌شوند و به پند (و موعظه) گوش فرا می‌دهند.»

اندیشمندان در زمینۀ این تقسیم‌بندی اختلاف نظر دارند، با بررسی نظرات و استدلال‌های مربوطه به نظر می‌رسد که منظور از این شش ساعت، شش ساعت (هر ساعت ۶۰ دقیقه) قبل از أذان ظهر است که برای هر ساعت زودتر رفتن به مسجد برای ادای نماز جمعه ثواب و فضیلتی بیشتر وجود دارد. امّا برای امام مستحب است که در لحظۀ آخر یعنی؛ اندکی مانده به وقت نماز از خانه خارج شده و در وقت أذان در مسجد حضور داشته باشد

۶- پیاده و با آرامی به نماز جمعه رفتن

از جمله مستحبات و فضائل روز جمعه پیاده و زود رفتن به نماز جمعه می‌باشد، به گونه‌ای که نمازگزار به امام و خطیب جمعه در حدّ امکان نزدیک شود، ولی نباید برای نزدیک شدن به امام از روی شانۀ مردم عبور نماید، بنابر فرمودۀ رسول الله ج به ازای هر قدمش اجر دریافت می‌کند. و کسی که سوار بر ماشین و یا مرکبی به مسجد می‌رود مستحب است که آرام و با تأنّی حرکت کند.

۷- نزدیک امام شدن

برای نمازگزار مستحب است که در حدّ امکان به امام نزدیک شود، بنابر فضیلتی که در حدیث اوس ‌بن اوس ثقفیس بیان شده و نیز محاسنی که در استماع خطبه وجود دارد. بنا بر حدیث عبدالله‌ بن عمرو بن عاصب برای نزدیک شدن به امام نباید بر شانۀ مردم قدم بردارد که با این عمل ثواب نماز جمعه را از دست می‌دهد. اگر به دلیل ازدحام جایی را نزدیک خود نیابد، می‌تواند با آرامش و بدون اینکه کلامی به زبان بیاورد مبنی بر اجازه و معذرت خواهی می‌تواند به سمت جای خالی حرکت کند و در آنجا ساکن شود ولی اگر مردم زیادی در برابرش باشد باید تا وقت نماز صبر نماید تا مایۀ آزار مردم نشود.

البته باید دقّت شود جایز نیست که کسی بخاطر شخصی دیگر از جای خود برخیزد و دیگری بجای وی بنشیند. و هرگاه شخصی در مکانی در مسجد بنشیند و بنابر دلایلی از جایش برخیزد مانند: وضو گرفتن و ... این شخص در صورتی که برگردد بر جایش مستحق‌تر است. در موقع حضور در مسجد مستحب آن است که رو به قبله شخص بنشیند ولی در صورتی که بیماری یا عذری داشته باشد ایرادی بر پشت کردن به قبله یا بر پهلو تکیه زدن یا پا دراز کردن نیست و اگر موجب آزار مردم گردد و یا باعث تنگی جا گردد این عملش جایز نیست بلکه مستحب آن است که به مکانی برود که مزاحم کسی نگردد و کسی هم مزاحم وی نشوند.

برای روز جمعه احکامی ذکر شده که برخی از آن‌ها مشروع و مستحب می‌باشند ولی مختص روز جمعه نیستند بلکه بعضاً در همۀ ایام هفته فضیلت دارند؛ این موارد عبارتند از:

صلوات فرستادن بر پیامبر عظیم الشأن اسلام محمّد مصطفی ج در روز جمعه.

هیچ حدیث صحیحی در این رابطه که صلوات فرستادن از فضائل اختصاصی روز جمعه می‌باشد به اثبات نرسیده و احادیث وارده ضعیف یا واهی یا باطلند.

صلوات فرستادن طبق فرمودۀ خداوند و پیامبر اکرم ج در هر روزی و نیز روز جمعه مستحب و دارای اجر و ثواب بزرگ می‌باشد و مختص روز جمعه نمی‌باشد.

امّا در بحث احکام روز جمعه مواردی وجود دارند که از حیث سند ضعیف، یا باطل، یا منکر و یا موضوع و دروغین می‌باشند که این موارد نه تنها از احکام روز جمعه نبوده و قابل احتجاج و استناد نمی‌باشند بلکه در مواردی آنقدر گسترش یافته‌اند که صحیح جلوه می‌کنند و در مواردی هم باعث پیدایش بدعت‌هایی گشته‌اند، این موارد که صحیح نبوده و از اختصاصات روز جمعه نمی‌باشند عبارتند از:

عدم اختصاص شب جمعه به قیام و شب‌زنده‌داری.

عدم برافروختن جهنم در روز جمعه.

نماز رؤیت پیامبر ج در شب جمعه که سبب خواب دیدن پیامبر ج در خواب می‌شود.

منظور از شاهد در آیۀ ﴿وَشَاهِدٖ وَمَشۡهُودٖ روز جمعه می‌باشد.

قرائت سوره‌های آل عِمران، دخان، یس و هود و خواندن کافرون و اخلاص در نماز مغرب.

ذکر «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ وَأَتُوبُ إِلَيْهِ، ثَلَاثَ مَرَّاتٍ غُفِرَ لَهُ، وَلَوْ كَانَتْ ذُنُوبُهُ مِثْلَ زَبَدِ الْبَحْرِ» که هر کس این ذکر را سه بار صبح روز جمعه بخواندن تمامی گناهانش حتّی اگر به اندازۀ کف دریا باشد بخشیده می‌شود.

ذکر «اللهم أنت ربي لاإله إلا أنت، خلقتني، وأنا عبدك، وابن عبدك، وابن أمّتك، وفي قبضتك وناصيتي بيدك، أمسيت على عهدك، ووعدك ما استطعت، أعوذ بك من شر ما صنعت، أبوء بنعمتك، وأبوء بذنبي، فاغفر لي، فإنه لا يغفر الذنوب إلا أنت» که هر کس آن‌را شب یا روز بخواند و در همان روز بمیرد وارد بهشت می‌شود.

ناخن گرفتن: گرفتن ناخن و تمیز نگه‌داشتن آن مستحب است ولی از فضائل خاص روز جمعه نمی‌باشد.

پوشیدن عمّامه برای نمازگزاران: نصوص وارده مبنی بر استحباب پوشیدن عمّامه برای نمازگزاران برای نمازگزارن موضوع می‌باشد ولی پوشیدن عمّامۀ سیاه یا سفید برای خطیب بنابر اقتدا به رسول الله ج مستحب می‌باشد.

۱۱- خوشبو کردن مساجد. تمیز نگه‌داشتن و خوشبو کردن مساجد مستحب و از حقوق خانه‌های خدا بر بندگان خدا می‌باشد ولی مختص روز جمعه نمی‌باشد.

۱۲- منتظر ماندن تا نماز عصر.

۱۳- خواندن دعای «اللهم إجعلني أوجه من توجه إليك وأقرب من تقرب إليك وأفضل من سألك ورغب إليك». در هنگام ورود به مسجد در روز جمعه.

۱۴- کراهت حجامت کردن.

۱۵- داخل و خارج شدن از خانه در شب جمعه: روایتی واهی ابراز می‌دارد که پیامبر خدا ج در زمستان و تابستان وقتی از مسافرت به خانه‌ بر می‌گشتند دوست داشتند در شب جمعه وارد خانه شوند.

۱۶- زیارت قبر پدر و مادر در روز جمعه: بنا بر روایاتی موضوع و واهی زیارت قبر پدر و مادر در روز جمعه مایۀ مغفرت و یا اجر و ثواب حج کردن را دارد.

۱۷- مسافرت نکردن در روز جمعه: فقها در زمینۀ مسافرت در روز جمعه دیدگاه‌های مختلفی دارند، قبل از بیان این دیدگاه‌ها و تجزیه و تحلیل آن‌ها لازم می‌نماید اشاره گردد احادیثی که در این زمینه وجود دارند ضعیف و منکر می‌باشند و قابلیّت استناد و احتجاج را ندارند.

[۲۹۹] (صحیح): بخاري (ش۸۸۱) / مسلم (ش۲۰۰۱) / ابوداود (ش۳۵۱) / ترمذي (ش۴۹۹) / نسايي (ش۱۳۸۸) از طريق (عبدالله بن مسلمه و عبدالله بن يوسف و قتيبه بن سعيد و معن بن عيسي) روايت کرده اند: «حدثنا مالك عن سمي بن أبي صالح عن أبي هريرة: أن رسول الله ج قال: من اغتسل يوم الجمعة غسل الجنابة وراح فكأنما قدم بدنة، ومن راح في الساعة الثانية فكأنما قرب بقرة، ومن راح في الساعة الثالثة فكانما قرب كبشا، ومن راح في الساعة الرابعة فكأنما قرب دجاجة، ومن راح في الساعة الخامسة فكأنما قرب بيضة، فإذا خرج الامام حضرت الملائكة يستمعون الذكر.»

فصل دوّم: شرایط و موجبات نماز جمعه

(۲-۱) مفهوم نماز جمعه

(۲-۲) تاریخچۀ نماز جمعه

(۲-۳) مشروعیّت نماز جمعه

(۲-۴) حکمت تشریع نماز جمعه

(۲-۵) حکم تکلیفی نماز جمعه

(۲-۶) حکم ترک نماز جمعه

(۲-۷) شروط وجوب نماز جمعه

(۲-۸) شروط صحّت نماز جمعه

(۲-۹) اذان نماز جمعه

(۲-۱۰) خلاصۀ مطالب

موجبات آن که عبارتند از: شرایط وجوب نماز جمعه و موانع وجوب نماز جمعه و نیز مقدّمات و شروط صحّت نماز جمعه و نیز أذان نماز جمعه، مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد و نظرات و دیدگاه‌های فقهای اسلامی در موارد اختلافی به صورت استدلالی بیان و تحلیل شود.

(۲-۱) مفهوم نماز جمعه

نماز در اصطلاح فقها به اقوال و افعالی اطلاق می‌شود که با نیّت و شرائطی مخصوص با تکبیر شروع و با سلام دادن خاتمه می‌یابد. [۳۰۰] و نماز جمعه در واقع نمازیست با ارکان و ضوابط خاص خود که در روز جمعه بعد از زوال خورشید انجام می‌گیرد. نماز جمعه، نماز ظهر نیست که شکسته (یعنی؛ دو رکعتی) شده بلکه نمازی مستقل است اگرچه در وقت ظهر خوانده می‌شود و با خواندن آن نماز ظهر بجا آورده می‌شود، امیرالمؤمنین عمر بن خطابس در این باره گفته‌اند: «نماز ضحی دو رکعت، نماز عید فطر دو رکعت و نماز سفر دو رکعت و نماز جمعه دو رکعت بدون قصر بنابر (دستور خداوندأ بر) زبان پیامبرتان ج می‌باشند و شکست و نومیدی از آن کسانی است که بر خدا دروغ می‌بندند.» [۳۰۱] و [۳۰۲]

[۳۰۰] شربینی، مغنی المحتاج، ۱/۱۲۰؛ بهوتی، کشاف القناع، ۱/۲۲۱. البته حنفیّه نماز را اسمی برای افعال معلوم از قیام، رکوع و سجود می‌دانند. ابن همام، فتح القدیر، ۱/۱۹۱. [۳۰۱] شربینی، مغنی المحتاج، ۱/۵۳۶. [۳۰۲] نماز جمعه با نماز ظهر چندین تفاوت بارز دارد، از جمله: ۱- نماز جمعه فقط با جماعت انجام می‌شود ولی نماز ظهر به تنهایی نیز اقامه می‌گردد. ۲- نماز جمعه در شهر و روستا انجام می‌شود ولی نماز ظهر در هر مکانی انجام می‌شود. البته حنفیّه نماز جمعه را در شهر (مصر) جایز می‌دانند. در تحلیل دیدگاهِ حنفیّه با نصوص صحیح و صریح ثابت شد که نماز جمعه در روستا صحیح می‌باشد و بر أهالی آن که واجدالشرایط وجوب باشند، فرض می‌باشد. نک: (۲-۸) شروط صحّت نماز جمعه بخش ۱- مکان برپایی نماز جمعه. ۳- برای انجام نماز جمعه مستحبات و شعائری قبل از آن مانند: غسل کردن، پوشیدن بهترین لباس خصوصاً لباس سفید، استعمال عطر برای مردان و روغن برای موی سر، مسواک زدن، زود به مسجد رفتن، پیاده و به آرامی رفتن و نزدیک امام شدن دارد ولی تمامی این موارد برای نماز ظهر مستحب نیستند. ۴- کسی که نماز جمعه نخواند باید چهار رکعت ظهر بخواند مگر اینکه مسافر باشد ولی در صورت قضای ظهر باید همان چهار رکعت را ادا کند. ۵- مستحب است که قرائت نماز جمعه جهری باشد ولی نماز ظهر خفی می‌باشد. ۶- بنا بر روایات برای نماز جمعه خواندن سوره‌هایی همچون " سبح والغاشية" ، و امّا " الجمعة والمنافقون" مستحب است ولی برای نماز ظهر خواندن سوره‌هایی خاص مستحب نیست. ۷- بنا بر قول راجح قبل نماز جمعه راتبه مؤکد ندارد ولی بعدش چهار رکعت افضل است که خوانده شود ولی نماز ظهر قبلش چهار قبل و دو رکعت بعدش راتبه مؤکد دارد. نک: (۴-۲) سنّت‌های قبل و بعد از نماز جمعه) ۸- قبل از نماز جمعه خواندن دو خطبه شرط است ولی نماز ظهر خطبه ندارد. ۹- داد وستد بعد از اذان در نماز جمعه حرام است ولی انجامش بعد از اذان نماز ظهر صحیح است. نک: (۴-۶) بیع در هنگام نماز جمعه. ۱۰- زود آمدن برای نماز جمعه به نسبت زمان رسیدن دارای اجر خاص می‌باشد و ملائکه افرادی که زود می‌رسند آمدنشان را ثبت می‌کنند ولی چنین فضیلتی برای ظهر وارد نیست. ۱۱- بنا بر رأی برخی فقها در حالت سفر نمی‌توان نماز جمعه را با جمع تأخیر با نماز عصر خواند ولی ظهر و عصر جمعشان بلامانع است البته حنفیّه قائل به جمع در هیچکدام نیست. (بنا بر قول راجح جمع نماز جمعه و نماز عصر بلامانع است. نک: (۴-۵) جمع بين نماز جمعه و نماز عصر) ۱۲- بنا بر رأی برخی فقها در هر شهر و روستایی فقط جایز است که یک نماز جمعه خوانده شود مگر بنابر ضرورت و نیاز متعدد گردد ولی نماز ظهر را در هر مسجدی می‌توان خواند. البته قول راجح آن است که که در شریعت مانعی برای تعدّد نماز جمعه وجود ندارد و در صورت ضرورت و نیاز تعدّد أولی می‌باشد و در غیر اینصورت و نبود هیچ حرج و سختی برای مردم بهتر آن است که یک نماز جمعه برپا شود. نک: (۲-۸) شروط صحّت نماز جمعه بخش ۴- تعداد نماز جمعه. ۱۳- در صورت فوت وقت نمی‌توان نماز جمعه را قضا کرد ولی نماز ظهر از دیدگاه فقهایی که قائل به قضای نماز می‌باشند را می‌توان قضا کرد. ۱۴- نماز جمعه بر بردگان واجب نیست ولی نماز ظهر بر آزاد و برده فرض است. ۱۵- نماز جمعه بر زن بالغ فرض نیست ولی نماز ظهر بر وی فرض است. ۱۶- نماز جمعه بر مریض فرض نیست ولی نماز ظهر بر مرد مریض فرض است. ۱۷- وجوب نماز جمعه در حالت وجود عذر شرعی ساقط می‌شود ولی نماز ظهر با وجود هیچ عذری ساقط نمی‌شود.‌

(۲-۲) تاریخچۀ نماز جمعه

أولین نماز جمعه‌ای که شکل گرفت بعد از هجرت پیامبر ج به مدینه بود. حافظ ابن حجر عسقلانی گفته: اکثر اهل علم بر این باورند که نماز جمعه در مدینه فرض گردید و مقتضای فرض شدنش نزول آیۀ ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَوٰةِ مِن يَوۡمِ ٱلۡجُمُعَةِ فَٱسۡعَوۡاْ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِ وَذَرُواْ ٱلۡبَيۡعَۚ ذَٰلِكُمۡ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٩[الجمعة: ۹] «‏ای مؤمنان! هنگامی که روز آدینه برای نماز جمعه أذان گفته شد، به سوی ذکر و عبادت خدا بشتابید و داد و ستد را رها سازید. این (چیزی که بدان دستور داده می‌شوید) برای شما بهتر و سودمندتر است اگر متوجّه باشید.» می‌باشد که آیه‌ای مدنی است. و ابوحامد در قولی غریب بر این باور است که در مکّه فرض شد، [۳۰۳] أولین جمعه‌ای که پیامبر ج با اصحابش برای ادای نماز جمعه گردهم آمدند در قبیلۀ بنی سالم بن عوف در داخل درّه‌ای بود که آن‌ها در آنجا مسجدی ساخته بودند و این در حالی بود که پیامبر ج بعد از هجرت به مدینه پا به آنجا گذاشتند. [۳۰۴] البته باید اشاره شود که اوّلین کسی که نماز جمعه را در اسلام برگزار کرد أَسْعَد بْن زُرَارَه بود که در مدینه مردم را به دستور پیامبر ج (هنوز ایشان هجرت نکرده بودند) جمع کرد و نماز جمعه را برپاداشت. عبدالرحمن بن کعب بن مالکس روایت کرده است: «أَنَّهُ (کعب بن مالک) كَانَ إِذَا سَمِعَ النِّدَاءَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ تَرَحَّمَ لأَسْعَدَ بْنِ زُرَارَةَ. فَقُلْتُ لَهُ إِذَا سَمِعْتَ النِّدَاءَ تَرَحَّمْتَ لأَسْعَدَ بْنِ زُرَارَةَ قَالَ لأَنَّهُ اوّل مَنْ جَمَّعَ بِنَا فِى هَزْمِ النَّبِيتِ مِنْ حَرَّةِ بَنِى بَيَاضَةَ فِى نَقِيعٍ يُقَالُ لَهُ نَقِيعُ الْخَضِمَاتِ. قُلْتُ كَمْ أَنْتُمْ يَوْمَئِذٍ قَالَ أَرْبَعُونَ.» [۳۰۵] «عبدالرحمن بن کعب گفته که هرگاه پدرم صدای أذان جمعه را می‌شنید برای سعد بن زراره رحمت می‌فرستاد. به وی گفتم چرا همیشه اینکار را می‌کنی و به وی درود می‌فرستی؟ جواب داد: زیرا وی اوّل کسی بود که ما را در هزم النبیت مکانی واقع در حَرَّة بَنِى بَیَاضَة، برای نماز جمعه گردآورد. عبدالرحمن گفت: چند نفر بودید؟ گفت: چهل نفر.»

هر کس ترجیح دهد که نماز جمعه در مدینه بعد از هجرت فرض گردیده به این استدلال می‌کند که پیامبر ج تا موقعیکه در مکّه تشریف داشتند هیچ نماز جمعه‌ای را اقامه نکردند، و هر کس بر این باور باشد که در مکّه قبل از هجرت فرض گردیده بر این استدلال است که اصحاب ش در مدینه قبل از هجرت نماز جمعه خوانده‌اند پس حتماً فرض بوده که در این حالت بر همۀ مسلمانان (چه آن‌ها در مکّه بودند و چه آن‌ها در مدینه بودند) باید آن‌را ادا می‌کردند. و اگر اهل مکّه نماز جمعه را ادا نکردند به دلایلی و نبود برخی از شرایط بوده است. بَکریّ می‌گوید: در مکّه فرض شد ولی در آنجا به دلیل به حدّ نصاب نرسیدن افراد اقامه نگردید یا اینکه شعار نماز جمعه و ضابطه‌اش آشکارا خواندن است و پیامبر ج در آن موقع در خفا بسر می‌بردند. و اوّلین کسی که نماز جمعه را برپا داشت أَسْعَد بن زُرَارَهس بود که قبل از هجرت در حوالی شهر مدینه نماز جمعه را با تعدادی از مسلمانان ادا نمود. [۳۰۶]و [۳۰۷]

اوّلین مسجد بعد از مسجد النبی ج که در آن نماز جمعه برگزار شد مسجد عبدالقیس در بحرین بود. عبدالله بن عباسب روایت کرده است: «إِنَّ اوّل جُمُعَةٍ جُمِّعَتْ بَعْدَ جُمُعَةٍ فِي مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ ج فِي مَسْجِدِ عَبْدِ الْقَيْسِ بِجُوَاثَى مِنْ الْبَحْرَيْنِ.» [۳۰۸] «اوّلین نماز جمعه‌ای که بعد از نماز جمعۀ مسجد پیامبر خدا ج برگزار شد در مسجد عبدالقیس در ده جواثا در بحرین بود.»

[۳۰۳] ابن حجر، فتح الباری، ۲/۲۳۹ و نک: شربینی، مغنی المحتاج، ۱/۵۳۶. [۳۰۴] قرطبی، الجامع لأحكام القرآن، ۱۸/۹۸. [۳۰۵] (صحیح): ابوداود (ش۱۰۷۱) / بیهقی، السنن الکبری (ش۵۸۱۴) / ابن الجارود، المنتقی (ش۲۹۱) از طریق (قتيبة بن سعيد والحسن بن الربیع) روایت کرده‌اند: «حدثنا عبدالله بن إدريس عن محمّد بن إسحاق عن محمّد بن اسحاق عن محمّد بن أبى أمامة بن سهل عن أبيه عن عبد الرحمن بن كعب بن مالك - وكان قائد أبيه بعد ما ذهب بصره- عن أبيه كعب بن مالك أنه كان إذا سمع النداء يوم الجمعة ترحم لأسعد بن زرارة ... .» وعبدالله بن ادریس هم متابعه شده وابن ماجه (ش۱۰۸۲) / بیهقی، السنن لکبری (ش۵۸۱۳) ودلائل النبوة (ج۲ص۴۴۱) / حاکم، المستدرک (ش۴۸۵۸) / طبرانی، المعجم الکبیر (ج۱ص۳۰۵ج۱۹ص۹۱) / ابن خزیمه (ش۱۷۲۴) / ابن حبان (ش۷۰۱۳) / ابن ابی شیبه، المصنف (ج۷ص۲۴۸) / فاکهی، اخبار مکة (ش۲۴۶۹) / ابن منذر، الاوسط (ش۱۷۰۴) / مروزی، الجمعة وفضله (ش۱) / ابواحمد الحاکم، الاسماء والکنی (ج۲ص۱) / دارقطنی، السنن (ج۲ص۳۰۹) / ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج۵۰ص۱۸۶) / ابونعیم، معرفة الصحابة (ش۹۲۹) / مزی، تهذیب الکمال (ج۲۴ص۵۰۲) از طریق (یونس بن بکیر وسلمة بن فضل وزیاد بن عبدالله ویحیی بن سعید اموی وعبدالاعلی بن عبدالاعلی واسماعیل بن علیة وجریر بن عبدالحمید) روایت کرده‌اند: «عن محمّد بن إسحاق حدثنی محمّد بن ابی امامه ... .» در روایت ابن ابی شیبه اینگونه آمده که: «محمّد بن اسحاق عن رجل عن عبدالرحمن کعب بن مالک ... .» و در سایر طرق اینگونه آمده که: «محمّد بن اسحاق عن محمّد بن ابی امامه عن ابیه عن عبدالرحمن بن کعب ... .» که نشان می‌دهد مقصود از (رجل) در روایت ابن ابی شیبه (محمّد بن أبى أمامة بن سهل عن أبيه) بوده است. ورجال ابوداود «رجال صحیح» می‌باشد به جز محمّد بن أبى أمامة بن سهل که «ثقة» و مترجم در تهذیب می‌باشد. بايد اشاره كنيم كه محمّد بن اسحاق بن يسار به دليل روايت از فاطمه بنت قيس توسط امام مالک و هشام بن عروه و يحيي بن سعيد قطان تضعيف شده است؛ چرا که شوهر فاطمه هشام بن عروه مي‌گويد: ابن اسحاق از زنم روايت کرده در حاليکه هيچگاه وي را نديده است؟! که امامان عجلي و علي بن مديني و احمد بن حنبل و ذهبي آن را رد کرده و از وي دفاع مي‌کنند؛ و مي‌گويند مگر صحابه اي که از عائشهل روايت نموده اند ايشان را ديده اند؟ از طرفي شايد احاديثي که محمّد بن اسحاق از فاطمه روايت کرده در زمان قبل از بلوغش بوده باشد! اما امام ذهبي بازهم به خاطر اينکه امام مالک وي را تضعيف نموده مي‌گويد: تضعيف مالک در وي اثر دارد؛ و من تعجب مي‌کنم چگونه تضعيفش را رد کرده اما بازهم مي‌گويد جرح مالک بر وي تأثير دارد؟ همچنين از امام يحيي بن معين به خاطر قدري بودن تضعيف گرديده اما امام يحيي بن معين مي‌گويد «ولي در روايت حديث ثقة و ثبت است» اما از نظر حفظ آنقدر قوي بوده که امام شعبة بن الحجاج که خودش اميرالمومنينِ في الحديث مي‌باشد در مورد محمّد بن اسحاق بن يسار گفته است: «محمّد بن إسحاق أمير المؤمنين لحفظه» و امام علي بن مديني هم که عالمِ علل حديث مي‌باشد در موردش گفته است: «نظرت في كتب محمّد بن إسحاق فما وجدت عليه الا في حديثين ويمكن أن يكونا صحيحين» و در جايي ديگر هم گفته است: «حديثُه صحيحٌ» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۹ص۴۲) / ذهبي، سير اعلام النبلاء (ج۷ص۳۴)]. و مدلس هم بوده است اما در روايت (یونس بن بکیر وسلمة بن فضل وزیاد بن عبدالله ویحیی بن سعید اموی) تصريح به سماع کرده است. وامام بيهقي گفته است: «حديثٌ حسن الإسناد صحيحٌ؛ رواته كلهم ثقاتٌ» وامام حاكم نيشابوري گفته است: «هذا حديثٌ صحيح على شرط مسلم» وامامان ابن السکن وابن حبان هم گفته‌اند: «صحیحٌ» وامام ابن حجر هم گفته است: «حدیثٌ حسنٌ» [ابن الملقن، البدر المنیر (ج۴ص۶۰۰) وتحفة المحتاج إلى أدلة المنهاج (ج۱ص۴۹۴) / ابن حجر، تلخیص الحبیر (ج۲ص۱۳۹)] [۳۰۶] سید بکریّ، فتح المعین، ۲/۵۲. [۳۰۷] برخی بر این باورند که اولین جمعه توسط مصعب بن عمیرس انجام گرفته باید خاطر نشان کرد که روایات این مقوله موضوع، ضعیف و منکر هستند که عبارتند از: الف) عبدالله بن عباسب روايت كرده است: «أذن رسول الله صلى الله عليه وسلم بالجمعة قبل أن يهاجر، ولم يستطع رسول الله صلى الله عليه وسلم أن يجمع بمكة ولايبدي لهم، فكتب إلى مصعب بن عمير رضي الله عنه: أما بعد فانظر اليوم الذي تجهر فيه اليهود بالزبور لسبتهم، فاجمعوا نساءكم وأبناءكم، فإذا مال النهار عن شطره عند الزوال من يوم الجمعة فتقربوا إلى الله تعالى بركعتين. قال: فاوّل من جمع مصعب بن عمير حتى قدم رسول الله صلى الله عليه وسلم المدينة، فجمع عند الزوال من الظهر، وأظهر ذلك». (موضوع): سهیلی، الروض الأنف (ج۲ص۲۵۳) گفته است: «روى الدارقطني عن عثمان بن أحمد بن السماك قال نا أحمد بن محمّد بن غالب الباهلي قال نا محمّد بن عبد الله أبو زيد المدني قال نا المغيرة بن عبد الرحمن قال حدثني مالك عن الزهري عن عبيد الله بن عبد الله عن ابن عباس ... .» اما این اسناد «موضوع» است چرا که أحمد بن محمّد بن غالب الباهلي غلام خلیل: اعتراف به «وضع حدیث» کرده وگفته است: «وضعناها لنرقق بها قلوب العامة» وامام ابوداود گفته است: «أخشى أن يكون دجال بغداد؛ قد عرض علي من حديثه فنظرت في أربعمائة حديث أسانيدها ومتونها كذب كلها» وامام ابوبکر بن اسحاق گفته است: «لا أشك في كذبه» وامام حاکم نیشابوری گفته است: «روى عن جماعة من الثقات أحاديث موضوعة» [ابن حجر، لسان المیزان (ج۱ص۲۷۲)]. ب): ابومسعود انصاريس روايت كرده است: «اوّل من قدم من المهاجرين المدينة مصعب بن عمير وهو اوّل من جمع بها يوم الجمعة جمعهم قبل أن يقدم رسول الله صلى الله عليه و سلم فصلى بهم.» (ضعیف): طبرانی، المعجم الاوسط (ج۶ص۲۴۱) والمعجم الکبیر (ج۱۷ص۲۶۷) / ابن ابی عاصم، الاوائل (ش۴۷) از طریق (عبد الغفار بن عبيد الله الكريزي و يحيى بن كثير) روایت کرده‌اند: «عن صالح بن أبي الأخضر أنه حدثهم عن الزهري عن أبي بكر بن عبد الرحمن بن الحارث بن هشام عن أبي مسعود قال: اوّل من قدم من المهاجرين المدينة مصعب بن عمير و هو اوّل من جمع بها يوم جمعهم قبل أن يقدم رسول الله صلى الله عليه و سلم فصلى بهم» اما این اسناد «ضعیف» است چرا که صالح بن أبي الأخضر اليمامى «ضعيف الحديث» است [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۴ص۳۸۰) و تقريب التهذيب (ش۲۸۴۴)]. ج) زهري روايت کرده است: «أن مصعب بن عمير حين بعثه رسول الله (صلى الله عليه وسلم) الى المدينة جمع بهم وهم اثنا عشر رجلا.» (منكر): ابوداود، المراسيل (ش۵۳) ومن طريقه بيهقي، السنن الکبري (ش۵۸۲۶) روايت کرده اند: «حدثنا النفيلى قال قرأت على معقل بن عبيد الله عن الزهرى: أن مصعب بن عمير حين بعثه رسول الله (صلى الله عليه وسلم) إلى المدينة جمع بهم وهم اثنا عشر رجلا» اما اين روايت «منكر» است چرا كه اوّلاَ: ابن شهاب الزهري تابعي است ومعلوم نيست اين روايت را از چه کسي شنيده است وثانياً: با اسناد «صحيح» روايت شده که تعداد افرادي که در اوّلين جمعه شرکت داشتند، چهل نفر بوده است؛ وابوداود (ش۱۰۷۱) / بیهقی، السنن الکبری (ش۵۸۱۴) / ابن الجارود، المنتقی (ش۲۹۱) از طریق (قتيبة بن سعيد والحسن بن الربیع) روایت کرده‌اند: «حدثنا عبدالله بن إدريس عن محمّد بن إسحاق عن محمّد بن اسحاق عن محمّد بن أبى أمامة بن سهل عن أبيه عن عبد الرحمن بن كعب بن مالك - وكان قائد أبيه بعد ما ذهب بصره- عن أبيه كعب بن مالك أنه كان إذا سمع النداء يوم الجمعة ترحم لأسعد بن زرارة ... .» وعبدالله بن ادریس هم متابعه شده وابن ماجه (ش۱۰۸۲) / بیهقی، السنن لکبری (ش۵۸۱۳) ودلائل النبوة (ج۲ص۴۴۱) / حاکم، المستدرک (ش۴۸۵۸) / طبرانی، المعجم الکبیر (ج۱ص۳۰۵ج۱۹ص۹۱) / ابن خزیمه (ش۱۷۲۴) / ابن حبان (ش۷۰۱۳) / ابن ابی شیبه، المصنف (ج۷ص۲۴۸) / فاکهی، اخبار مکة (ش۲۴۶۹) / ابن منذر، الاوسط (ش۱۷۰۴) / مروزی، الجمعة وفضله (ش۱) / ابواحمد الحاکم، الاسماء والکنی (ج۲ص۱) / دارقطنی، السنن (ج۲ص۳۰۹) / ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج۵۰ص۱۸۶) / ابونعیم، معرفة الصحابة (ش۹۲۹) / مزی، تهذیب الکمال (ج۲۴ص۵۰۲) از طریق (یونس بن بکیر وسلمة بن فضل وزیاد بن عبدالله ویحیی بن سعید اموی وعبدالاعلی بن عبدالاعلی واسماعیل بن علیة وجریر بن عبدالحمید) روایت کرده‌اند: «عن محمّد بن إسحاق حدثنی محمّد بن ابی امامه ... .» در روایت ابن ابی شیبه اینگونه آمده که: «محمّد بن اسحاق عن رجل عن عبدالرحمن کعب بن مالک ... .» و در سایر طرق اینگونه آمده که: «محمّد بن اسحاق عن محمّد بن ابی امامه عن ابیه عن عبدالرحمن بن کعب ... .» که نشان می‌دهد مقصود از (رجل) در روایت ابن ابی شیبه (محمّد بن أبى أمامة بن سهل عن أبيه) بوده است. ورجال ابوداود «رجال صحیح» می‌باشد به جز محمّد بن أبى أمامة بن سهل که «ثقة» و مترجم در تهذیب می‌باشد. بايد اشاره كنيم كه محمّد بن اسحاق بن يسار به دليل روايت از فاطمه بنت قيس توسط امام مالک و هشام بن عروه و يحيي بن سعيد قطان تضعيف شده است؛ چرا که شوهر فاطمه هشام بن عروه مي‌گويد: ابن اسحاق از زنم روايت کرده در حاليکه هيچگاه وي را نديده است؟! که امامان عجلي و علي بن مديني و احمد بن حنبل و ذهبي آن را رد کرده و از وي دفاع مي‌کنند؛ و مي‌گويند مگر صحابه اي که از عائشهل روايت نموده اند ايشان را ديده اند؟ از طرفي شايد احاديثي که محمّد بن اسحاق از فاطمه روايت کرده در زمان قبل از بلوغش بوده باشد! اما امام ذهبي بازهم به خاطر اينکه امام مالک وي را تضعيف نموده مي‌گويد: تضعيف مالک در وي اثر دارد؛ و من تعجب مي‌کنم چگونه تضعيفش را رد کرده اما بازهم مي‌گويد جرح مالک بر وي تأثير دارد؟ همچنين از امام يحيي بن معين به خاطر قدري بودن تضعيف گرديده اما امام يحيي بن معين مي‌گويد «ولي در روايت حديث ثقة و ثبت است» اما از نظر حفظ آنقدر قوي بوده که امام شعبة بن الحجاج که خودش اميرالمومنينِ في الحديث مي‌باشد در مورد محمّد بن اسحاق بن يسار گفته است: «محمّد بن إسحاق أمير المؤمنين لحفظه» و امام علي بن مديني هم که عالمِ علل حديث مي‌باشد در موردش گفته است: «نظرت في كتب محمّد بن إسحاق فما وجدت عليه الا في حديثين ويمكن أن يكونا صحيحين» و در جايي ديگر هم گفته است: «حديثُه صحيحٌ» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۹ص۴۲) / ذهبي، سير اعلام النبلاء (ج۷ص۳۴)]. و مدلس هم بوده است اما در روايت (یونس بن بکیر وسلمة بن فضل وزیاد بن عبدالله ویحیی بن سعید اموی) تصريح به سماع کرده است. وامام بيهقي گفته است: «حديثٌ حسن الإسناد صحيحٌ؛ رواته كلهم ثقاتٌ» وامام حاكم نيشابوري گفته است: «هذا حديثٌ صحيح على شرط مسلم» وامامان ابن السکن وابن حبان هم گفته‌اند: «صحیحٌ» وامام ابن حجر هم گفته است: «حدیثٌ حسنٌ» [ابن الملقن، البدر المنیر (ج۴ص۶۰۰) وتحفة المحتاج إلى أدلة المنهاج (ج۱ص۴۹۴) / ابن حجر، تلخیص الحبیر (ج۲ص۱۳۹)] [۳۰۸] (صحیح): بخاری (ش۸۹۲و۴۳۷۱) / ابوداود (ش۱۰۷۰) از طریق (ابوعامر العقدی ووکیع بن الجراح) روایت کرده‌اند: «إبراهيم بن طهمان عن أبي جمرة الضبعي عن ابن عباس أنه قال: ... .»

(۲-۳) مشروعیّت نماز جمعه

نماز جمعه بر مبنای کتاب، سنّت و اجماع مشروعیّت دارد به گونه‌ای که خلاف و شبهه‌ای در مشروعیّتش وجود ندارد. دلایل مشروعیّت نماز جمعه عبارتند از:

اوّل: کتاب

خداوندأ در قرآن کریم می‌فرمایند: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَوٰةِ مِن يَوۡمِ ٱلۡجُمُعَةِ فَٱسۡعَوۡاْ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِ وَذَرُواْ ٱلۡبَيۡعَۚ ذَٰلِكُمۡ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٩[الجمعة: ۹] «ای مؤمنان! هنگامی که روز آدینه برای نماز جمعه أذان گفته شد، به سوی ذکر و عبادت خدا بشتابید و داد و ستد را رها سازید. این (چیزی که بدان دستور داده می‌شوید) برای شما بهتر و سودمندتر است اگر متوجّه باشید.» این آیه فراخوانی آشکار برای گردهمایی برای ادای این نماز پرشکوه و با فضیلت در روز آدینه است.

دوّم: سنّت

تمامی فرموده‌های رسول گرامی اسلام محمّد مصطفی ج در زمینۀ احکام و مسائل نماز جمعه تأییدی دقیق بر مشروعیّت این نماز می‌باشد و ایشان در برخی از فرموده‌هایش به صراحت مسلمانان را برای ادای این فریضۀ الهی دعوت نموده‌اند، برخی از این احادیث عبارتند از:

-طارق بن شهابس روایت کرده است: «قال رسول الله ج: الْجُمُعَةُ حَقٌّ وَاجِبٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ فِى جَمَاعَةٍ إِلاَّ أَرْبَعَةً عَبْدٌ مَمْلُوكٌ أَوِ امْرَأَةٌ أَوْ صَبِىٌّ أَوْ مَرِيضٌ.» [۳۰۹] «پیامبر خدا ج فرمودند: جمعه حقّی واجب بر هر مسلمانی در جماعت بجز بردۀ مملوک و زن و کودک و مریض می‌با‌شد.»

-عبدالله بن عمرب روایت کرده است: «قال رسول الله ج: لَيَنْتَهِيَنَّ أَقْوَامٌ عَنْ وَدْعِهِمُ الْجُمُعَاتِ أَوْ لَيَخْتِمَنَّ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ ثُمَّ لَيَكُونُنَّ مِنَ الْغَافِلِينَ.» [۳۱۰] «پیامبر خدا ج فرمود: افرادی که جمعه‌ها را ترک می‌کنند (از این عمل خود) دست بردارند و یا خداوند بر دل‌هایشان مهر می‌نهد و (در آخر) از غافلین خواهند شد.»

-عبدالله بن مسعودس روایت کرده است: «أن النبي ج قال لقوم يتخلّفون عن الجمعة: لَقَدْ هَمَمْتُ أَنْ آمُرَ رَجُلاً يُصَلِّى بِالنَّاسِ ثُمَّ أُحَرِّقَ عَلَى رِجَالٍ يَتَخَلَّفُونَ عَنِ الْجُمُعَةِ بُيُوتَهُمْ.» [۳۱۱] «پیامبر ج به مردمی که از (انجام فریضۀ) جمعه تخلّف می‌کردند فرمود: قصد دارم امر کنم به مردی که (بجای من) نماز بگذارد و بر افرادی که در (انجام فریضۀ) جمعه تخلّف می‌کنند خانه‌هایشان را بر سرشان آتش زنم.»

سوّم: اجماع

بر هیچ مسلمانی حکم این مسئله جای شبهه ندارد و همۀ مجتهدین اسلامی بر مشروعیّت نماز جمعه اجماع و اتفاق‌نظر دارند. و از آنجائیکه این مسئله با نصوص مقدّس ثابت گشته و حکم آن بر هر مسلمانی آشکار است، هر کس به هر صورتی (از روی اعتقاد، و یا عناد و یا با شوخی و استهزاء) منکر آن گردد بی‌شک کافر است.

[۳۰۹] (صحیح): ابوداود (ش۱۰۶۹) و من طریقه بیهقی، السنن الکبری (ش۵۸۷۸) / دارقطنی، السنن (ج۲ص۳) از طریق (عباس بن عبد العظيم وإبراهيم بن إسحاق بن أبي العنبس) روایت کرده‌اند: «حدثنى إسحاق بن منصور حدثنا هريم (بن سفیان) عن إبراهيم بن محمّد بن المنتشر عن قيس بن مسلم عن طارق بن شهاب عن النبى ج قال: الجمعة حق واجب على كل مسلم فى جماعة إلا أربعة عبد مملوك أو امرأة أو صبى أو مريض». رجال ابوداود (رجال صحیحین) بوده و اسنادش هم «صحیح» است. وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «هذا حديثٌ صحيحٌ على شرط الشيخين» وامام ذهبی هم گفته است: «حدیثٌ صحیحٌ» وامام نووی هم گفته است: «اسناده صحيحٌ علي شرط البخاري ومسلم» وامام ابن حجر هم گفته است: «صحّحه غیر واحد» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۱۰۶۲) / نووی، المجموع (ج۴ص۴۸۳) / ابن حجر، تلخیص الحبیر (ج۲ص۱۶۰)] باید اشاره کنیم که بعضی از علما از جمله امام ابوداود گفته‌اند: «طارق بن شهاب قد رأى النبى ج ولم يسمع منه شيئاً!» [ابوداود (ش۱۰۶۹)] لیکن این سخن مقبول نیست چرا که: احمد، المسند (ش۱۸۸۳۰) ومن طریقه ضیاء المدسی، الاحادیث المختاره (ش۱۲۳) / نسایی (ش۴۲۰۹) از طریق (عبدالرحمن بن مهدی) روایت کرده‌اند: «عن سفيان الثوری عن علقمة بن مرثد عن طارق بن شهاب أن رجلا سأل رسول الله صلى الله عليه وسلم وقد وضع رجله في الغرز أي الجهاد أفضل قال كلمة حق عند سلطان جائر» ورجال احمد «رجال صحیحین» بوده واسنادش «صحیح» است. ولذا امام حاکم نیشابوری گفته است: «طارق بن شهاب ممن یعد فی الصحابة» [حاکم، المستدرک (ش۱۰۶۲)] وهمچنانکه می‌بینیم، طارق بن شهاب پیامبر ج را دیدیه که سوار بر مرکبشان بوده وپاهایشان را در لگام قرار داده بودند وهمچنین از ایشان ج هم روایت کرده‌اند. پس چگونه از ایشان ج حدیث نشنیده‌اند؟ باید اشاره کنیم که حاکم، المستدرک (ش۱۰۶۲) ومن طریقه بیهقی، فضائل الاوقات (ش۲۶۳) روایت کرده است: «حدثنا أبو بكر بن إسحاق الفقيه ثنا عبيد بن محمّد العجلي حدثني العباس بن عبد العظيم العنبري حدثني إسحاق بن منصور ثنا هريم بن سفيان عن إبراهيم بن محمّد بن المنتشر عن قيس بن مسلم عن طارق بن شهاب عن أبي موسى: عن النبي صلى الله عليه و سلم ... .» اما ذکر ابوموسی اشعری «شاذ» می‌باشد؛ چرا که دیدیم امام ابوداود این روایت را از عباس نقل کرده وآن را از (طارق عن النبی) نقل کرده است اما عبید بن محمّد آن را از عباس به صورت (طارق عن ابوموسی عن النبی) نقل کرده است وهمچنین ابراهیم بن اسحاق هم العباس بن عبد العظيم را متابعه کرده است. [۳۱۰] (صحيح): مسلم (ش۲۰۳۹) روايت کرده است: «حدثنى الحسن بن على الحلوانى حدثنا أبو توبة حدثنا معاوية - وهو ابن سلام - عن زيد - يعنى أخاه - أنه سمع أبا سلام قال حدثنى الحكم بن ميناء أن عبد الله بن عمر وأبا هريرة حدثاه أنهما سمعا رسول الله ج يقول على أعواد منبره: لينتهين أقوام عن ودعهم الجمعات أو ليختمن الله (تعالي) على قلوبهم ثم ليكونن من الغافلين.» [۳۱۱] (صحيح): مسلم (ش۱۵۱۷) روايت کرده است: «حدثنا أحمد بن عبد الله بن يونس حدثنا زهير (بن معاويه) حدثنا أبو إسحاق عن أبى الأحوص سمعه منه عن عبد الله أن النبى (صلى الله عليه وسلم) قال لقوم يتخلفون عن الجمعة: لقد هممت أن آمر رجلا يصلى بالناس ثم أحرق على رجال يتخلفون عن الجمعة بيوتهم.» بايد اشاره کنيم که ابواسحاق سبيعي در اواخر عمر دچار تغيير شده است وزهير بن معاوية هم بعد از تغيير از وي روايت کرده است اما طحاوي، شرح مشکل الآثار (ج۱۵ص۴۳) روايت کرده است: «حدثنا علي بن شيبة حدثنا عبيد الله بن موسى العبسي حدثنا إسرائيل بن يونس عن أبي إسحاق عن أبي الأحوص عن عبد الله عن النبي (صلي الله عليه وسلم): ... .» وعبيدالله بن موسي هم متابعه شده و طحاوي، شرح مشکل الآثار (ج۱۵ص۴۴) از طريق (محمّد بن جعفر الفريابي واسد بن موسي) روايت کرده است: «حدثنا إسرائيل عن أبي إسحاق عن أبي الأحوص عن عبد الله عن رسول الله صلى الله عليه وسلم: ... .» واسرائيل بن يونس «اثبت الناس» در ابواسحاق مي‌باشد وامام ابوحاتم گفته است: «هو من أتقن أصحاب أبى إسحاق» وامام شعبة گفته است: «إنه أثبت فيها منى» وامام عبدالرحمن بن مهدي هم گفته است: «إسرائيل فى أبى إسحاق أثبت من شعبة و الثورى» وامام ذهبي هم در مورد اين سخن امام عبدالرحمن بن مهدي گفته است: «هذا أنا إليه أميل؛ لعله يقاربهما (شعبة و سفيان) في حديث جده فإنه لازمه صباحاً ومساءً عشرة أعوام» [ذهبي، سير اعلام النبلاء (ج۷ص۳۵۵)]

(۲-۴) حکمت تشریع نماز جمعه

نماز جمعه جدای از فضائل بس والا و بزرگی که جهت کسب رضای باری تعالی دارد دارای فوائد اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، نظامی، روانشناسی و ... می‌باشد. نماز جمعه گردهمایی و کنفرانسی هفتگی می‌باشد که مسلمانان با هم جمع می‌شوند تا به سخنرانی و وعظی گوش دهند که در اثنای آن مسائل مختلف از جمله مسائل شرعی و علمی مورد نیاز جامعه به مردم آموزش یا گوشزد می‌شود و همچنین در این گردهمایی مسلمانان می‌توانند احوال و مسائل حاکم بر جامعه و حتّی جهان را بشنودند و به طریقه فهم صحیح و برخورد با حوادث روز آشنا شوند.

نماز جمعه می‌تواند تریبونی اجتماعی باشد که مسلمانان به صورت هفتگی در آن شرکت می‌کنند و بسیاری از مسائل مهم اجتماعی را که برای برخی از افراد به دلایلی دسترسی و فهم آن سخت بوده از این تریبون گوش فرا می‌دهند و می‌توانند بسیاری از معضلات و طریقۀ برخورد با آن را شناسایی کنند.

نماز جمعه نمادی از همبستگی مسلمانان و اتحاد آن‌ها می‌باشد که این مسئله نه تنها در بُعد اجتماعی و روانی آثار بس مهمی دارد بلکه در بُعد جهانی نیز دارای پیامدهای خاص و غیر قابل انکار می‌باشد.

نماز جمعه گردهمایی بزرگی برای انجام نماز جماعت و ذکر و نیایش خداوندأ می‌باشد که وجه متمایزی بزرگ بین مسلمانان و غیر مسلمین ایجاد می‌کند. این گردهمایی در اقصی نقاط عالَم برگزار می‌شود و نمادی زیبا و پرثمر از اسلام می‌باشد و بدین خاطر اسلام فراخوانی خاص برای نماز جمعه ارائه داده است.

(۲-۵) حکم تکلیفی نماز جمعه

بر مبنای نصوص مقدّس قرآن کریم و سنّت نبوی شریف و اجماع اصل بر آن است که خواندن نماز جمعه بر هر مسلمان مکلَّفی فرض عین است ولی برخی از افراد با دلایلی از شریعت از این حکم مستثنی می‌باشند. دلایل وجوب نماز جمعه عبارت است از:

اوّل: کتاب

خداوندأ می‌فرمایند: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَوٰةِ مِن يَوۡمِ ٱلۡجُمُعَةِ فَٱسۡعَوۡاْ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِ وَذَرُواْ ٱلۡبَيۡعَۚ ذَٰلِكُمۡ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٩[الجمعة: ۹] «‏ای مؤمنان! هنگامی که روز آدینه برای نماز جمعه أذان گفته شد، به سوی ذکر و عبادت خدا بشتابید و داد و ستد را رها سازید. این (چیزی که بدان دستور داده می‌شوید) برای شما بهتر و سودمندتر است اگر متوجّه باشید

گفته شده: ﴿ذِكۡرِ ٱللَّهِ همان نماز جمعه است و نیز گفته شده: خطبۀ نماز جمعه است. البته همۀ این موارد حجّت و صحیح می‌باشند؛ زیرا تلاش برای شنیدن خطبه سعی و تلاش برای ادای نماز جمعه می‌باشد؛ چرا که هر کس نماز جمعه از وی ساقط شود تلاش برای شنیدن خطبه نیز از وی ساقط می‌گردد. پس فرض بودن تلاش برای خطبه به منزلۀ فرض بودن نماز جمعه نیز می‌باشد. و در واقع ذکر و یاد الله همانطور که در نماز حاصل می‌شود در خطبه نیز حاصل می‌شود پس هر دوی این‌ها ذکر اللهأ می‌باشند. [۳۱۲] امام سرخسی در اثبات فرض بودن نماز جمعه به آیۀ مذکور از دو وجه استناد می‌کند:

وجه اوّل همان که ذکر گردید و در وجه دیگر ابراز می‌دارد: بدان! نماز جمعه با کتاب و سنّت فرض است و دلیل کتاب ﴿فَٱسۡعَوۡاْ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِ وَذَرُواْ ٱلۡبَيۡعَۚ[الجمعة: ۹] «‏به سوی ذکر و عبادت خدا بشتابید و داد و ستد را رها سازید.» و امر به سعی و تلاش به چیزی وارد نیست مگر برای وجوب آن چیز و امر به ترک داد و ستدی که مباح است نیز دلیلی بر وجوبش می‌باشد. [۳۱۳]

دوّم: سنّت

در زمینۀ فراخوان انجام نماز جمعه احادیث متعدّد و صحیحی وجود دارند که دلالت بر وجوب آن می‌نمایند که عبارتند از:

۱- حفصهل روایت کرده است که پیامبر ج فرمودند: «رَوَاحُ الْجُمُعَةِ وَاجِبٌ عَلَى كُلِّ مُحْتَلِمٍ.» [۳۱۴] «حرکت کردن به سوی نماز جمعه بر هر انسان بالغی واجب است.

۲- عبدالله بن عمرب روایت کرده است: «قال رسول الله ج: لَيَنْتَهِيَنَّ أَقْوَامٌ عَنْ وَدْعِهِمُ الْجُمُعَاتِ أَوْ لَيَخْتِمَنَّ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ ثُمَّ لَيَكُونُنَّ مِنَ الْغَافِلِينَ.» [۳۱۵] «پیامبر خدا ج فرمود: افرادی که جمعه‌ها را ترک می‌کنند (از این عمل خود) دست بردارند و یا خداوند بر دل‌هایشان مهر می‌نهد و (در آخر) از غافلین خواهند شد.»

۳- عبدالله بن مسعودس روایت کرده است: «أن النبي ج قال لقوم يتخلّفون عن الجمعة: لَقَدْ هَمَمْتُ أَنْ آمُرَ رَجُلاً يُصَلِّى بِالنَّاسِ ثُمَّ أُحَرِّقَ عَلَى رِجَالٍ يَتَخَلَّفُونَ عَنِ الْجُمُعَةِ بُيُوتَهُمْ.» [۳۱۶] «پیامبر ج به مردمی که از (انجام فریضۀ) جمعه تخلّف می‌کردند فرمود: قصد دارم امر کنم به مردی که (بجای من) نماز بگذارد و بر افرادی که در (انجام فریضۀ) جمعه تخلّف می‌کنند خانه‌هایشان را بر سرشان آتش زنم.»

سوّم: اجماع

تمامی امّت مسلمان بر این اتفاق نظر دارند که نماز جمعه واجب است ولی در فرض کفایی و یا فرض عین بودن آن اختلاف نظر دارند. خَطَّابِیّ از برخی از فقها و قَرَافِیّ از برخی از اصحاب شافعیّه روایت می‌کند که نماز جمعه فرض کفائی است ولی جمهور فقها به استناد احادیث مذکور نماز جمعه را بر کسانی که بر آن‌ها واجب می‌باشد فرض عین می‌دانند و به نظر می‌رسد که فرموده‌های صریح پیامبر عظیم الشأنج دلالتی قاطع بر فرض عین بودن آن‌را دارند؛ چرا که وعیدی که پیامبر ج از آن خبر داده‌اند دلالتی جز فرض بودن را نمی‌رساند. وامام ابن قیم هم این نقل قول را اشتباه دانسته وآن را خطای فهم خوانندگان دانسته است؛ وگفته که همچنین قولی صحّت ندارد. [۳۱۷]

جهت برپایی نماز جمعه دو دسته شرایط لازم می‌نماید تا نماز جمعه برپاگردد:

اوّل: شرایط وجوب نماز جمعه: که این شرایط افرادیست که نماز جمعه برآنها فرض می‌باشد.

دوّم: شرایط صحّت نماز جمعه: این شرایطی می‌با‌شد که باید در برپایی نماز جمعه رعایت گردد تا نماز جمعه صحیح و نافذ اجرا گردد. [۳۱۸]

[۳۱۲] کاسانی، بدائع الصنائع، ۱ / ۲۵۶ ؛ شوکانی، نيل الأوطار، ۳ / ۲۷۴ . [۳۱۳] سرخسی، المبسوط، ۲ / ۲۱ . [۳۱۴] (صحیح): طبرانی، المعجم الكبير (ج۲۳ص۱۹۵) والمعجم الاوسط (ج۵ص۱۰۸) / ابونعیم، معرفة الصحابه (ش۷۴۰۴) / بیهقی، السنن الکبری (ش۵۷۸۶و۵۸۶۱) / ابن خزیمه (ش۱۷۲۱) از طریق (أبو الزنباع روح بن الفرج و عبد الملك بن يحيى بن بكير المخزومي ومحمد بن احمد بن نصر ومحمد بن اسحاق وزکریا بن یحیی) روايت كرده است: «ثنا يحيى بن بكير حدثني مفضل بن فضالة عن عياش بن عباس القتباني عن بكير بن عبد الله الأشج عن نافع عن ابن عمر عن حفصة قالت قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: الرواح يوم الجمعة واجب على كل محتلم.» ویحیی بن بکیر هم متابعه شده ونسایی (ش۱۳۷۱) والجمعه (ش۹) / ابن منذر، الاوسط (ج۵ص۳۱۸) / ابن حبان (ش۱۲۲۰) / ابن خزیمه (ش۱۷۲۱) / ابن الجارود، المنتقی (ش۲۸۷) / ابونعیم، حلیة الاولیاء (ج۸ص۳۲۲) / جزء أبي عروبة الحراني رواية أبي الحسن الأنطاكي (ش۶۳) از طریق (فضالة بن المفضل والولید بن المسلم ویحیی بن موهب) روایت کرده‌اند: «حدثني المفضل بن فضالة عن عیاش بن عباس ... .» ورجال طبرانی در المعجم الکبیر «رجال صحیح» بوده جز روح بن الفرج القطان أبو الزنباع المصرى که: امامان ابن حجر وخطيب بغدادي مي‌گويند: «ثقةٌ» وامام مزی هم گفته است: «كان من الثقات» وکندي هم مي‌گويد: «كان من أوثق الناس» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۳ص۲۹۷) و تقريب التهذيب (ش۱۹۶۷) / مزی، تهذیب الکمال (ج۹ص۲۵۰)]. لذا اسنادش «صحیح» است. وامامان نووی والوادیاشی گفته‌اند: «اسناده على شرط الصحيح» [الوادیاشی، تحفة المحتاج إلى أدلة المنهاج (ج۱ص۴۹۰) / نووی، خلاصة الاحکام (ش۲۶۵۳)] [۳۱۵] (صحيح): مسلم (ش۲۰۳۹) روايت کرده است: «حدثنى الحسن بن على الحلوانى حدثنا أبو توبة حدثنا معاوية - وهو ابن سلام - عن زيد - يعنى أخاه - أنه سمع أبا سلام قال حدثنى الحكم بن ميناء أن عبد الله بن عمر وأبا هريرة حدثاه أنهما سمعا رسول الله ج يقول على أعواد منبره: لينتهين أقوام عن ودعهم الجمعات أو ليختمن الله (تعالي) على قلوبهم ثم ليكونن من الغافلين.» [۳۱۶] (صحيح): مسلم (ش۱۵۱۷) روايت کرده است: «حدثنا أحمد بن عبد الله بن يونس حدثنا زهير (بن معاويه) حدثنا أبو إسحاق عن أبى الأحوص سمعه منه عن عبد الله أن النبى (صلى الله عليه وسلم) قال لقوم يتخلفون عن الجمعة: لقد هممت أن آمر رجلا يصلى بالناس ثم أحرق على رجال يتخلفون عن الجمعة بيوتهم.» بايد اشاره کنيم که ابواسحاق سبيعي در اواخر عمر دچار تغيير شده است وزهير بن معاوية هم بعد از تغيير از وي روايت کرده است اما طحاوي، شرح مشکل الآثار (ج۱۵ص۴۳) روايت کرده است: «حدثنا علي بن شيبة حدثنا عبيد الله بن موسى العبسي حدثنا إسرائيل بن يونس عن أبي إسحاق عن أبي الأحوص عن عبد الله عن النبي (صلي الله عليه وسلم): ... .» وعبيدالله بن موسي هم متابعه شده و طحاوي، شرح مشکل الآثار (ج۱۵ص۴۴) از طريق (محمّد بن جعفر الفريابي واسد بن موسي) روايت کرده است: «حدثنا إسرائيل عن أبي إسحاق عن أبي الأحوص عن عبد الله عن رسول الله صلى الله عليه وسلم: ... .» واسرائيل بن يونس «اثبت الناس» در ابواسحاق مي‌باشد وامام ابوحاتم گفته است: «هو من أتقن أصحاب أبى إسحاق» وامام شعبة گفته است: «إنه أثبت فيها منى» وامام عبدالرحمن بن مهدي هم گفته است: «إسرائيل فى أبى إسحاق أثبت من شعبة و الثورى» وامام ذهبي هم در مورد اين سخن امام عبدالرحمن بن مهدي گفته است: «هذا أنا إليه أميل؛ لعله يقاربهما (شعبة و سفيان) في حديث جده فإنه لازمه صباحاً ومساءً عشرة أعوام.» [ذهبي، سير اعلام النبلاء (ج۷ص۳۵۵)] [۳۱۷] سرخسی، المبسوط، ۲ / ۲۱ ؛ ابن قیم، زادالمعاد ۱/۳۸۵ [۳۱۸] برخی نیز دسته سوّمی را بیان می‌کنند و آن شرط صحّت و وجوب می‌باشد که عبارتند از: بلوغ، داخل شدن در وقت و تعداد افراد شرکت کننده. در تقسیم بندی ارائه شده بلوغ در شرط وجوب قرار گرفته و دو شرط دیگر از شرایط صحّت. که در عمل و آثار جای مناقشه ندارد؛ زیرا تمامی شرایط؛ وجوب و صحّت باید باشند تا نماز جمعه صحیح و مورد قبول حق تعالی قرار گیرد.

(۲-۶) حکم ترک نماز جمعه

اگر شخص مکلَّف انکار و ترک نماز جمعه نماید به دلیل انکار حکمِ وجوب نماز جمعه کافر است؛ زیرا هر کس نصّ صحیح و صریحی که اجماع أمّت بر آن شکل گرفته و حکمش آشکار و ظاهر باشد به هر صورت؛ بنا بر اعتقاد و یا عناد و یا شوخی و استهزاء رد نماید کافر است. [۳۱۹] خداوند می‌فرمایند: ﴿أَفَتُؤۡمِنُونَ بِبَعۡضِ ٱلۡكِتَٰبِ وَتَكۡفُرُونَ بِبَعۡضٖۚ فَمَا جَزَآءُ مَن يَفۡعَلُ ذَٰلِكَ مِنكُمۡ إِلَّا خِزۡيٞ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۖ وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ يُرَدُّونَ إِلَىٰٓ أَشَدِّ ٱلۡعَذَابِۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ٨٥[البقرة: ۸۵] «آیا به بخشی از (دستورات) کتاب (آسمانی) ایمان می‌آورید و به بخش دیگر (از دستورات آن) کفر می‌ورزید؟ برای کسی که از شما چنین کند، جز خواری و رسوائی در این جهان نیست، و در روز رستاخیز (چنین کسانی) به سخت‌ترین شکنجه‌ها برگشت داده می‌شوند، و خداوند از آنچه می‌کنید بی‌خبر نیست.» و نیز می‌فرمایند: ﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُمۡ لَيَقُولُنَّ إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلۡعَبُۚ قُلۡ أَبِٱللَّهِ وَءَايَٰتِهِۦ وَرَسُولِهِۦ كُنتُمۡ تَسۡتَهۡزِءُونَ٦٥ لَا تَعۡتَذِرُواْ قَدۡ كَفَرۡتُم بَعۡدَ إِيمَٰنِكُمۡۚ إِن نَّعۡفُ عَن طَآئِفَةٖ مِّنكُمۡ نُعَذِّبۡ طَآئِفَةَۢ بِأَنَّهُمۡ كَانُواْ مُجۡرِمِينَ٦٦[التوبة: ۶۵-۶۶] «‏اگر از آنان (دربارۀ سخنان ناروا و کردارهای ناهنجارشان) بازخواست کنی، می‌گویند: (مراد ما طعن و مسخره نبوده و بلکه با همدیگر) بازی و شوخی می‌کردیم. بگو: آیا به خدا و آیات او و پیغمبرش می‌توان بازی و شوخی کرد؟! (بگو: با چنین معذرت‌های بیهوده) عذرخواهی نکنید. شما پس از ایمان‌آوردن، کافر شده‌اید.»

اما کسی که با اعتقاد به وجوبش در انجام آن به هر دلیل و بدون عذر شرعی پیاپی اهمال کند دچار گناه کبیره شده و آن نشانه‌ای از صفت نفاق است و خداوند بر قلبش مُهری می‌زند که درک و شعورش را در فهم و درک شریعت خدشه‌دار می‌کند و بر ایمانش تأثیر دارد و باید ترک این گناه بزرگ را کرده و از درگاه باری تعالی طلب مغفرت نماید. أبو الجعد الضمرىس روایت کرده است: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: مَنْ تَرَكَ ثَلَاثَ جُمَعٍ تَهَاوُنًا مِنْ غَيْرِ عُذْرٍ طَبَعَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى عَلَى قَلْبِهِ» و در روایت دیگر آمده: «فَهُوَ مُنَافِقٌ» [۳۲۰]. «پیامبر خدا ج فرمودند: هرکس سه نماز جمعه را از روی سستی و تنبلی و بدون عذر ترک کند، خداوند تَبَارَکَ وَتَعَالَى بر قلبش مهر می‌زند.» و در روایت دیگر آمده: «او منافق است.»

ترک عمدی نماز جمعه آنقدر از دیدگاه شریعت مذموم می‌باشد که جدای از تأثیر در ایمان بلکه نبیّ اکرم ج برای پاک شدن گناهِ ترک آن و زدودن آثارش در زندگی دنیوی و أخروی توصیه به دادن صدقه داده‌اند. سمره بن جندبس روایت کرده است: «عن النبي صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قال: مَنْ تَرَكَ الْجُمُعَةَ مِنْ غَيْرِ عُذْرٍ فَلْيَتَصَدَّقْ بِدِينَارٍ فَإِنْ لَمْ يَجِدْ فَبِنِصْفِ دِينَارٍ.» [۳۲۱] «پیغمبر ج فرمودند: هر کس نماز جمعه را بدون عذر ترک کند، دیناری را صدقه دهد و اگر نداشت نصف دینار را صدقه دهد.»

امام ماوردی هم طبق این روایت فتوی داده و گفته که اگر کسی عمداً نماز جمعه نرفت، مستحب بوده که یک دینار ویا نصف دینار صدقه دهد. [۳۲۲]

البته باید اشاره کنیم که استنباط فقها از این فرموده، وجوب کفّاره در صورت ترک عمدی نماز جمعه نیست، بلکه امر بر ندب حمل شده و دادن صدقه مستحب می‌باشد و این نشانۀ بزرگ بودن گناهِ ترک عمدی نماز جمعه می‌باشد که صدقه و انفاق به همراه توبه و استغفار باعث می‌شود تا آثار گناه از بین رود؛ چرا که خداوند می‌فرمایند: ﴿إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ يُذۡهِبۡنَ ٱلسَّيِّ‍َٔاتِۚ[هود: ۱۱۴] «‏بیگمان نیکی‌ها بدی‌ها را از میان می‌برد.» [۳۲۳] و هر کس عمداً ترک جمعه کند، نماز ظهر بر وی واجب است؛ زیرا واجب در این وقت یکی از این دو نماز است؛ نماز جمعه یا نماز ظهر. پس هر کس ترک نماز جمعه کند نماز ظهر پابرجاست و وی مخاطب انجام این وظیفه است. [۳۲۴] با این وصف افرادی که نماز جمعه بر آن‌ها واجب است ولی بنابر اهمال و سستی و بدون عذر شرعی در نماز جمعه شرکت نمی‌کنند بعد از أذان ظهر می‌توانند نماز ظهر را بخوانند؛ این افراد اگرچه دچار گناه کبیره شده‌اند ولی در شریعت ممانعتی بر خواندن ظهر وارد نیست. البته شافعیّه خواندن نماز ظهر برای این افراد را تا اتمام نماز جمعه جایز نمی‌دانند و در صورت خواندن در این برهۀ زمانی باید آن را اعاده نمایند [۳۲۵] ، ولی به نظر می‌رسد با وجود ارتکاب این گناه کبیره دلیلی بر ممانعت نماز ظُهر در موقع نماز جمعه وجود ندارد و در صورتیکه پشیمان شد و خواست به نماز جمعه برود خواندن نماز جمعه جایز است و باعث ثواب و انجام تکلیف می‌باشد. یزید بن اسودس روایت کرده است: «شَهِدْتُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج صَلاَةَ الْفَجْرِ فِى مَسْجِدِ الْخَيْفِ فَلَمَّا قَضَى صَلاَتَهُ إِذَا هُوَ بِرَجُلَيْنِ فِى آخِرِ الْقَوْمِ لَمْ يُصَلِّيَا مَعَهُ قَالَ: عَلَىَّ بِهِمَا. فَأُتِىَ بِهِمَا تَرْعَدُ فَرَائِصُهُمَا فَقَالَ: مَا مَنَعَكُمَا أَنْ تُصَلِّيَا مَعَنَا؟ قَالاَ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّا قَدْ صَلَّيْنَا فِى رِحَالِنَا. قَالَ ج: فَلاَ تَفْعَلاَ إِذَا صَلَّيْتُمَا فِى رِحَالِكُمَا ثُمَّ أَتَيْتُمَا مَسْجِدَ جَمَاعَةٍ فَصَلِّيَا مَعَهُمْ فَإِنَّهَا لَكُمَا نَافِلَةٌ.» [۳۲۶] «نماز صبح را همراه رسول الله ج در مسجد خفیف بودیم؛ وقتی که نماز به اتمام رسید، دو مرد را در آخر مسجد دید که نماز نخواندند؛ پیامبر ج فرمود: این دو نفر را نزدم بیاورید؛ و آن دو نفر از ترس رسول الله ج می‌لرزیدند. پیامبر ج فرمود: چه چیname="noteBody326"که با ما نماز نخوانید؟ گفتند: یا رسول الله ج! ما در خانه نماز خوانده بودیم. و پیامبر ج فرمودند: این کار را نکنید! اگر در خانه نماز خواندید و سپس وقتی به مسجد آمدید و مشغول جماعت بودند، نمازتان را دوباره به جماعت بخوانید؛ چرا که برای شما نماز سنّت محسوب می‌گردد.»

پس اگر اعادۀ نماز برای کسب فضیلت أولی و جایز باشد، خواندن نماز جمعه بر کسی که واجب است، بعد از خواندن نماز ظُهر به طور أولی جایز است؛ تا بدین وسیله رفع تکلیف و انجام واجب شود.

[۳۱۹] جمهور علما از جمله شافعیّه، حنفیّه، حنابله بر این باورند. نک: داغستانی، البدر الطالع فی حلّ جمع الجوامع، ۲/۱۶۳ به نقل از( التشنیف، ۲/۲۷، فواتح الرحموت، ۲/۴۴۵، شرح الکوکب المنیر، ۲/۲۶۳). [۳۲۰] (صحيح): احمد، المسند (ش۱۵۴۹۸) / شافعي، المسند (ش۳۰۴) / ابوداود (ش۱۰۵۴) / ترمذي (ش۵۰۰) / نسايي (ش۱۳۶۹) / ابن ماجه (ش۱۱۲۵) / حاکم، المستدرک (ش۶۶۲۰و۱۰۳۴و۱۰۸۲) /ابن الجارود، المنتقي (ش۲۸۸) / طبرانی، المعجم الکبير (ج۲۲ص۳۶۶و۳۶۵) / طحاوي، شرح مشکل الآثار (ج۸ص۴۳) / ابن حبان (ش۲۷۸۶) / ابن خزيمه (ش۱۸۵۸و۱۸۵۷) / ابويعلي، المسند (ش۱۶۰۰) / بيهقي، السنن الکبري (ش۵۷۸۵و۶۱۹۹) وشعب الايمان (ش۳۰۰۳) / ابن ابي شيبة، المسند (ج۲ص۴۳) والمصنف (ج۲ص۶۱) / مروزي، الجمعة وفضلها (ش۶۰) / مشيخة أبي طاهر إبن أبي الصقر (ش۹۷و۹۶) / دارمي، السنن (ش۱۵۷۱) / ابواحمد الحاکم، الأسامي والكنى (ج۳ص۴۱) / ابن ابي عاصم، الآحاد والمثاني (ش۹۷۵) / ابونعيم، معرفة الصحابة (ش۱۰۱۱و۶۷۲۳و۶۷۲۴) / طوسی، المستخرج علی مسلم (ج۳ص۱۴) / ابوبکر الخلال، السنة (ش۱۵۹۶) / اصفهانی، الترغیب والترهیب (ش۹۳۴) / سبکی، معجم الشیوخ (ص۵۲) / مشيخة ابن أبي الصقر (ش۹۶) / ابن عبدالبر، التمهید (ج۱۶ص۲۴۰) / مزی، تهذیب الکمال (ج۳۳ص۱۸۹) / ابن قانع، معجم الصحابه (ش۱۱۰۶) / حديث ابن ملاعب (ش۱) / سخاوی، البلدانیات (ص۲۵۹) / بغوی، شرح السنة (ج۴ص۲۱۳) از طريق (يحيي بن سعيد القطان وسفيان الثوري وعبد الله بن إدريس ويزيد بن هارون ومحمّد بن بشر وعيسي بن يونس ومحمّد بن جعفر واسماعيل بن جعفر وزائدة بن قدامة ومحمّد بن فليح والعلاء بن محمّد ويعلي بن عبيد ويزيد بن زريع والمعتمر بن سليمان) روايت کرده اند: «عن محمّد بن عمرو (بن علقمه) قال حدثنى عبيدة بن سفيان الحضرمى عن أبى الجعد الضمرى (رضي الله تعالی عنه) - وكانت له صحبة - سمعت رسول الله (صلى الله عليه وسلم) قال: من ترك ثلاث جمع تهاونا بها طبع الله على قلبه.» وفي روايةِ (وکيع بن الجراح عن سفيان الثوري): «فهو منافقً». ورجال احمد «ثقة» و مترجم در تهذيب مي‌باشند فقط محمّد بن عمرو بن علقمة بن وقاص الليثى: امامان علي بن المديني ونسايي ويحيي بن معين مي‌گويند: «ثقةٌ» وامام مالک هم وي را «ثقة» مي‌داند چرا که از وي روايت کرده است وبشر بن عمر گفت: «سألت مالكا عن رجل! فقال رأيته في كتبي؟ قلت لا: قال لو كان ثقةً لرأيته في كتبي.» وامام ابوحاتم رازي مي‌گويد: «صالحُ الحديث يكتب حديثه وهو شيخٌ.» و امام ابن عدي مي‌گويد: «له حديث صالحٌ و قد حدث عنه جماعة من الثقات كل واحد منهم ينفرد عنه بنسخة و يغرب بعضهم على بعض و يروى عنه مالك غير حديث فى الموطأ؛ وأرجو أنه لابأس به.» و امام شعبة بن الحجاج هم از وي روايت مي‌کرده و وي جز از «ثقات» روايت نمي‌کرده است و امام سمعاني هم مي‌گويد: «من جلة العلماء ومن قراء المدينة ومُتقنيهم» وامام يحيي بن سعيد القطان مي‌گويد: «صالحٌ ليس بأحفظ الناس للحديث» و امام عبدالله بن مبارک هم گفته است: «ليس به بأس» و امام ابن حبان هم وي را در «ثقات» آورده و گفته است: «كان يخطىء» و امام يحيي بن معين هم گفته است: «ما زال الناس يتقون حديثه» اما امام يحيي بن معين علّتش را قبول ندارد لذا چنانکه گفتيم وي را «ثقة» دانسته است و امام ذهبي هم گفته است: «مشهورٌ حسنُ الحديث» وامام يعقوب بن شيبه مي‌گويد: «هو وسطٌ و إلى الضعف ما هو» و امام جوزجاني هم گفته است: «ليس بالقوي و هو ممن يشتهي حديثه» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۹ص۳۷۵وج۱۰ص۷) و لسان الميزان (ج۱ص۱۴) و تقريب التهذيب (ش۶۱۸۸) / ذهبي، المغني في الضعفاء (ش۵۸۷۶) / علي بن مديني، سؤالات محمّد بن عثمان بن أبي شيبة (ش۹۴) / يحيي بن معين، معرفة الرجال رواية أحمد بن محمّد بن القاسم بن محرز (ج۱ص۱۰۷) / سمعاني، الانساب (ج۵ص۱۵۵)] لذا تا زمانيکه خطايش محرز نگرديده احاديثش «صحيح» مي‌باشد. وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «حدیثٌ صحیحٌ علی شرط مسلم» وامام ذهبی هم گفته است: «صحیحٌ؛ علی شرط مسلم» وامامان سخاوی وابن الملقن وابن السکن هم گفته‌اند: «حديثٌ صحيحٌ» وامام منذری هم گفته است: «اسناده جیدٌ» وامام نووی هم گفته است: «اسناده حسنٌ» وامامان بغوی وترمذی هم گفته‌اند: «حدیثٌ حسنٌ» وامام سیوطی هم گفته است: «من الاحاديث المتواترة» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۱۰۸۲و۱۰۳۴) / ابن الملقن، البدر المنیر (ج۴ص۵۸۳) / نووی، خلاصة الاحکام (ش۲۶۵۱) / ترمذی (ش۵۰۰) / الزبیدی، اتحاف السادة المتقين بشرح إحياء علوم الدين (ج۳ص۲۱۲) / ابن حجر، تلخیص الحبیر (ج۲ص۱۳۰) / سخاوی، البلدانیات (ص۲۵۹) / منذری، الترغیب والترهیب (ج۱ص۲۹۶) / / بغوی، شرح السنة (ج۴ص۲۱۳)] بايد اشاره کنيم که ابن عدي، الکامل (ج۷ص۵۴) / طبرانی، المعجم الاوسط (ج۳ص۱۶۹) / ابن عبدالبر، التمهيد (ج۱۶ص۲۴۱) / دارقطني، العلل الوارده في الاحاديث النبوية (ج۸ص۲۲) آن را از طريق ديگري از عمرو بن علقمة روايت کرده‌اند واز طريق (حسان بن إبراهيم وعبدالله بن نافع ومحمّد بن ابي معشر) روايت کرده اند: «عن أبي معشر عن محمّد بن عمرو عن أبي سلمة عن أبي هريرة قال قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: من ترك ثلاث جمعات من غير عذر طبع على قلبه وهو منافق» اما اين طريق «منکر» است چرا که ديديم جمع کثيري ازثقات آن را از (عمرو بن علقمه از عبيدة بن سفيان الحضرمى عن أبى الجعد الضمرى) نقل کرده اند ونه طريق (عمرو بن علقمه از ابوسلمه از ابوهريره) وهمچنين أبو معشرنجيح بن عبدالرحمن «ضعيف الحديث» است وامام دارقطني هم گفته است: «وهم (ابومعشر) فيه» [ابن حجر، تقريب التهذيب (ش۷۱۰۰) دارقطني، العلل الوارده فی الاحادیث النبویة (ج۸ص۲۱)] [۳۲۱] (صحیح): این روایت از سمرة بن جندب و عائشه وجابر بن عبدالله از رسول الله ج روایت شده است: اما طریق سمرة بن جندبس : دو طریق دارد؛ طریق اوّل: طیالیسی، المسند (ش۹۴۳) / ابوداود (ش۱۰۵۵) / احمد، المسند (ش۲۰۰۸۷و۲۰۱۵۹) / ابن ابی شیبه، المصنف (ج۲ص۶۱) / نسایی (ش۱۳۷۲) / حاکم، المستدرک (ش۱۰۳۵) / رویانی، المسند (ش۸۵۴) طحاوی، شرح مشکل الآثار (ج۱۰ص۱۵۸) / بیهقی، السنن الکبری (ش۶۲۰۲) وشعب الایمان (ش۳۰۱۶) / ابن حبان (ش۲۷۸۸و۲۷۸۹) / ابن خزیمه (ش۱۸۶۱) / عقیلی، الضعفاء الکبیر (ج۳ص۴۸۴) / المعجم الکبیر (ج۷ص۲۳۵) / بخاری، التاریخ الکبیر (ج۴ص۱۷۶) از طریق (همام بن یحیی) روایت کرده‌اند: «حدثنا قتادة حدثنی قدامة بن وبرة العجيفى عن سمرة بن جندب عن النبى (صلى الله عليه وسلم) قال: من ترك الجمعة من غير عذر فليتصدق بدينار فإن لم يجد فبنصف دينار.» رجال ابوداود طیالیسی «رجال صحیحین» می‌باشد به جز قدامة بن وبرة العجيفى: که امام یحیی بن معین گفته است: «ثقةٌ» و امام ابوحاتم رازی در مورد این اسناد گفته است: «إسنادٌ صالحٌ» که نشان از مقبول بودن قدامة بن وبرة در نزد ایشان می‌دهد وامام ابن حبان هم وی را در «ثقات» آورده است وامامان حاكم وابن حبان حدیثش را «تصحیح» کرده‌اند وامام ذهبی هم گفته است: «وُثّق» و درتلخیص مستدرک درباره‌ی اسنادش گفته است: «صحیحٌ» ولی گاهی گفته است: «لایعرف» وامام احمد بن حنبل گفته است: «لایعرف» وامام ابن خزیمه گفته است: «لست أعرف قدامة بعدالة و لاجرح» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۸ص۳۶۶) / ابن ابی حاتم، علل الحدیث (ج۱ص۱۹۶) / حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۱۰۳۵) / ذهبی، الکاشف (ش۴۵۶۲) / ابن ابی حاتم، الجرح والتعدیل (ج۷ص۱۲۷) / تاريخ یحیی بن معين روایة الدارمی (ش۶۹۹) / مستدرک مع التلخیص الذهبی (ش۱۰۳۵)] لذا ثقة بوده اسناد هم «صحیح» می‌گردد. وامام ابوحاتم رازی هم گفته است: «حديثٌ صالحُ الإسناد» وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «حدیثٌ صحیح الاسناد» وامام ذهبی هم گفته است: «حدیثٌ صحیحٌ» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۱۰۳۵) / ابن ابی حاتم، علل الحدیث (ج۱ص۱۹۶)] اما اشکالاتی بر این حدیث گرفته‌اند که عبارتند از: الف): گفته‌اند قدامة «مجهول» است!! اما باید بگوییم که: در ترجمه‌ی قدامة بن وبرة دیدیم که امام یحیی بن معین گفته است: «ثقةٌ» و امام ابوحاتم رازی در مورد این اسناد گفته است: «إسنادٌ صالحٌ» که نشان از مقبول بودن قدامة بن وبرة در نزد ایشان می‌دهد وامام ابن حبان هم وی را در «ثقات» آورده است وامامان حاكم وابن حبان حدیثش را «تصحیح» کرده‌اند لذا امام ذهبی هم گفته است: «وُثّق» پس چگونه مجهول است؟؟ ب): گفته‌اند قتاده «مدلس» بوده و عنعنه کرده است وامام ابن خزیمه گفته است: «لا أقف على سماع قتادة عن قدامة بن وبرة» [ابن خزیمه (ج۳ص۱۷۷)]. اما باید بگوییم که احمد، المسند (ش۲۰۰۸۷) / ابن حبان (ش۲۷۸۸) از طریق (وکیع بن الجراح وعفان بن مسلم) روایت کرده‌اند: «حدثنا همام حدثنا قتادة حدثني قدامة بن وبرة» ومی‌بینیم که قتاده تصریح به سماع کرده است. ج): گفته‌اند سماع قدامة از سمرةس ثابت نشده است وامام بخاری گفته است: «لم يصح سماع قدامة من سمرة» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۸ص۳۶۶)] لیکن بايد بگوييم: چيزيکه امام بخاري گفته است طبق شرطي است که خودش براي حديث قرار داده است ونه شرط صحّت حديث! چرا که امام بخاري براي صحّت حديث شرط نموده است که سماع هر راوي از راوي ديگر حتما ثابت گردد اما امام مسلم و جمهور علما گفته اند: لازم نيست که حتما يک راوي تصريح به سماع از راوي ديگر کند مگر اينکه «کثير التدليس» باشد؛ و همينکه دو راوي در يک زمان زندگي کنند وامکان لقاي آنها برود براي صحّت حديث کافي است و حتي عده اي از علما مانند امام مسلم وامام ابن عبدالبر وامام ابوعمرداني هم گفته‌اند: اجماع محدثين است که لازم نيست حتما سماع دو راوي از يکديگر ثابت گردد. لذا شرطي هم که امام بخاري قرار داده است شرط صحّت حديث نيست بلکه شرط کتاب خود مي‌باشد که باید حتما سماع راويانش اثبات شود. وحتي امام مسلم مي‌گويد: اينکه بايد حتماً سماع دو راوي از يکديگر ثابت گردد، قول جديد وتازه اي است وهيچ کس از علما و محدثين همچنين حرفي نزده‌اند. لذا علما گفته‌اند چون امامان مسلم و ابن عبدالبر و ابوعمر داني و ... ادعاي اجماع کرده‌اند پس چيزيکه امام بخاري بيان نموده است، شرط صحّت حديث نيست بلکه شرط کتاب خود است [سيوطي، تدريب الراوي (ج۱ص۲۱۶-۲۱۴]. د): گفته‌اند که (سعید بن بشیر و أيوب بن أبى مسكين ابوالعلاء) روایت را از قتاده «مرسل» نقل کرده‌اند ومتن روایتشان هم مخالف روایت همام بن یحیی است وبیهقی، السنن الکبری (ش۶۲۰۳و۶۲۰۴) / حاکم، المستدرک (ش۱۰۳۶) / رویانی، المسند (ش۸۵۵) از طریق (سعید بن بشیر و أيوب بن أبى مسكين ابوالعلاء) روایت کرده‌اند: «أن قتادة حدثهم عن قدامة بن وبرة قال: من ترك الجمعة من غير عذر فليتصدق بدرهم أو نصف درهم أو صاع أو مد.» اما باید بگوییم که این اسناد ومتن «شاذ» است چرا که اوّلاً: سعید بن بشیر «ضعیف الحدیث» است [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۴ص۸) و تقريب التهذيب (ش۲۲۷۶) / ابن عدي، الکامل (ج۳ص۳۶۹) / حاکم، المستدرک (ش۹۹۵)] وثانیاً: روایت أيوب بن أبى مسكين ابوالعلاء، خللی در روایت همام بن یحیی ایجاد نمی‌کند چرا که به اتفاق تمام محدثین، همام بن یحیی (اوثق واثبت) از ایوب ابوالعلاء است؛ واز آنجا که زیاده‌ی ثقة مقبول است، لذا بدون شکّ زیاده‌ی همام بن یحیی مقبول می‌باشد وامام ابوداود گفته است: «سمعت أحمد بن حنبل يسأل عن اختلاف هذا الحديث فقال: همام عندى أحفظ من أيوب يعنى أبا العلاء» وامام ابوحاتم رازی گفته است: «له إسنادٌ صالحٌ همام يرفعه» [ابوداود (ش۱۰۵۵) / ابن ابی حاتم، علل الحدیث (ج۱ص۱۹۶)] و از آنجا ایوب ابوالعلاء متن حدیث را مخالف همام بن یحیی نقل کرده وگفتیم که همام (اوثق واثبت) می‌باشد وحتی امام احمد بن حنبل گفته است: «هو ثبتٌ فى كل المشايخ» [ذهبی، الکاشف (ش۵۹۸۶)] لذا روایت ایوب ابوالعلاء «شاذ» می‌باشد وهمچنین همام بن یحیی هم متابعه‌ای دارد که در طریق دوّم ذکر می‌کنیم: طريق دوّم: ابن ماجه (ش۱۱۲۸) / نسایی، السنن الکبری (ش۱۶۶۲) / بیهقی، السنن الکبری (ش۶۲۰۵) / رویانی، المسند (ش۸۰۹) / بخاری، التاریخ الکبیر (ج۴ص۱۷۶) / المعجم الکبیر (ج۶ص۳۶۰) از طریق (نصر بن علي الجهضمي و إبراهيم بن عرعرة) روایت کرده‌اند: «حدثنا نوح بن قيس عن أخيه (خالد بن قیس) عن قتادة عن الحسن عن سمرة بن جندب: عن النبي (صلى الله عليه و سلم) قال: من ترك الجمعة متعمدا فليتصدق بدينار فإن لم يجد فبنصف دينار.» رجالش «رجال صحیح» بوده و این اسناد هم «صحیح» است. باید اشاره کنیم که بر این روایت هم اشکالاتی گرفته‌اند که عبارتند از: الف): ممکن است کسی بگوید روایت اولی یعنی (قتاده عن قدامة عن سمرة) مقدم است وامام بخاری گفته است: «الاوّل أصح» [بخاری، التاریخ الکبیر (ج۴ص۱۷۶)] اما باید در جواب بگوییم: چه اشکالی دارد که یک راوی، حدیثی را از دو طریق نقل کند؟ چه اشکالی دارد که گاهی قتاده، آن را از طریق (قدامة عن سمرة) وگاهی هم آن را از طریق (حسن عن سمرة) نقل کند؟ مخصوصاً اینکه قتاده از «حفاظ و ثقات» هم بزرگ بوده است؟ همچنین خالد بن قیس هم «رجال صحیح» می‌باشد لذا بدون دلیل نمی‌توان به تخطئه‌ی وی پرداخت. ب): گفته‌اند که قتاده «مدلس» بوده وعنعنه کرده است. اما باید بگوییم امام ابوزرعه رازی گفته است: «قتادةُ من أعلم أصحاب الحسن» و امام ابوحاتم هم مي‌گويد: «أكبرُ أصحاب الحسن قتادةُ» و قتاده هم گفته است: «جالست الحسن ثنتى عشرة سنة أصلى معه الصبح ثلاث سنين» [ابن حجر، تهذيب التتهذيب (ج۸ص۳۵۵)]. ج): گفته‌اند حسن بصری «مدلس» بوده وعنعنه کرده است. اما امام ابن حجر وي را در طبقه ي دوّم از طبقات المدلسين آورده است؛ که اين طبقه مربوط به راوياني است که آنقدر تدليسشان کم بوده که عنعنه هاي آنان را پذيرفته اند. [ابن حجر، تعريف اهل التقديس بمراتب الموصوفين بالتدليس (ش۴۰)] د): گفته‌اند حسن بصری چیزی از سمرة بن جندب نشنیده است. اما بايد بگوییم: علما در مورد سماع حسن بصري از سمره بن جندب اختلاف دارند که در کل شامل چهار قول مي‌شود: قول اوّل: کسانيکه قائل به سماع حسن بصري از سمره بن جندبس هستند: امامان بخاري و مسلم و علي بن المديني و ترمذي و ابوداود وطحاوي وحاکم نيشابوري وابن جوزي ونووي ودمياطي وذهبي وابن خزيمه وابن الجارود وابن قيم وابوعوانه قائل بر اين هستند که حسن بصري از سمره بن جندب شنيده است. قول دوّم: کسانيکه قائل به عدم سماع حسن بصري از سمره بن جندبس هستند: امامان شعبة بن الحجاج ويحيي بن معين وابن حبان واحمد بن حنبل وابوسعيد ادريسي قائل بر اين هستند که حسن بصري چيزي از سمره بن جندب نشنيده است. قول سوّم: کسانيکه قائل به عدم سماع حسن بصري از سمره بن جندبس هستند و فقط سماع وي در حديث عقيقه را صحيح مي‌دانند: امامان دارقطني وابن حزم وعبدالغني بن سعيد ازدي وعبدالحق اشبيلي ونسايي وابن عساکر وابن کثير مي‌گويند که حسن بصري فقط حديث عقيقه را از سمره بن جندب شنيده است. قول چهارم: کسانيکه قائل بر اين هستند که تمام روايات حسن بصري از سمره بن جندب از کتابي بوده است: امامان يحيي بن سعيد قطان وبهز بن اسد ويحيي بن معين وبيهقي مي‌گويند که حسن بصري از کتابي از سمره بن جندبس روايت کرده است. [رک: شريف حاتم عوني، المرسل الخفي و علاقته بالتدليس (ص۱۱۷۴-۱۱۸۸)]. اما در نزد ما قول اوّل راجح است؛ يعني اينکه سماع حسن بصري/ از سمره بن جندب ثابت است چرا که: بخاري، الصحيح الجامع (ش۵۴۷۲) و التاريخ الکبير (ج۲ص۲۸۹) / ترمذي (ش۱۸۲) / احم، العلل (ش۴۰۴۴) / نسايي (ش۴۲۲۱) طحاوي، شرح مشکل الآثار (ج۱۵ص۱۶۰) / ابن ابي دنيا، النفقه علي العيال (ش۷۵) از طريق (علي بن مديني و عبدالله بن ابي الاسود و ابوموسي محمّد بن مثني وابوخيثمه زهير بن حرب و هارون بن عبدالله و بکار بن قتيبه) روايت کرده‌اند: «حدثنا قريش بن أنس عن حبيب بن الشهيد قال قال لي محمّد بن سيرين سل الحسن ممن سمع حديث العقيقة؟ فسألته. فقال (الحسن البصري): سمعته من سمرة بن جندب.» و رجالش «رجال صحيحين» مي‌باشد فقط قريش بن أنس الأنصارى: امامان علي بن مديني ونسايي ويحيي بن معين مي‌گويند: «ثقةً» و امام ابوحاتم مي‌گويد: «لابأس به إلا أنه تغير؛ يقال إنه تغير عقله» و امام ذهبي مي‌گويد: «ثقة تغير قبل موته» امامان ابوداود ونسايي مي‌گويد: «تغير» وامام عجلي هم وي را در «معرفة الثقات» آورده است وامام ابن حجر مي‌گويد: «صدوق تغير بأخرة قدر ست سنين» و‌امام ابن حبان مي‌گويد: «كان شيخا صدوقا إلا أنه اختلط في آخر عمره، حتى كان لا يدرى ما يحدث به» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۸ص۳۷۴) و تقريب التهذيب (ش۵۵۴۳) / ذهبي، الکاشف (ش۴۵۷۴) و ميزان الاعتدال (ج۳ص۳۸۹) / عجلي، معرفة الثقات (ج۲ص۲۱۷)] لذا احاديث قبل تغييرش «صحيح» و احاديث بعد تغييرش «حسن» مي‌باشد واين حديث را هم قبل از تغيير روايت کرده است چرا که يکي از راويان وي (امام علي بن المديني) است که امام ابن حجر مي‌گويد: «علي بن عبدالله المديني وعبدالله بن ابي الاسود قبل از تغييرش از وي روايت کرده‌اند.» [ابن حجر، فتح الباري (ج۹ص۵۹۳وج۱ص۴۳۶)] لذا اين اسناد «صحيح» مي‌باشد. پس سماع حسن بصري از سمره ثابت شد. اکنون ممکن است کسي بگويد: فقط در حديث عقيقه ثابت شده پس در ساير احاديث ديگر چه؟ در آنها که ثابت نشده است؟ ما هم جواب مي‌دهيم از آنجا که حسن بصري کثير الارسال است و نه کثير التدليس، لذا اگر سماعش از يک راوي در حديثي ثابت گردد، در تمام رواياتش از آن راوي بر سماع حمل مي‌گردد و نمي‌توان بدون دليل گفت در جاهاي ديگر نشنيده است لذا امام ابن حجر وي را در تعريف اهل التقديس بمراتب الموصوفين بالتدليس (ش۴۰) در طبقه‌ي دوّم آورده است. همچنين در بعضي احاديث ديگر ثابت شده است از جمله احمد، المسند (ش۲۰۱۳۶) روايت کرده است: «ثنا هشيم (بن بشير) ثنا حميد (بن ابي حميد الطويل) عن الحسن (البصري) قال جاءه رجل فقال ان عبدا له أبق وانه نذر ان قدر عليه ان يقطع يده فقال الحسن ثنا سمرة قال: قلَّ ما خطب النبي صلى الله عليه و سلم خطبة الّا أمر فيها بالصدقة ونهى فيها عن المثلة» و اسنادش «صحيح» و رجالش «رجال صحيحين» مي‌باشد. اما طریق جابر بن عبداللهب: طبرانی، المعجم الاوسط (ج۵ص۳۰۶) روایت کرده است: «حدثنا محمّد بن احمد بن ابي خيثمة قال حدثنا سعيد بن محمّد بن ثواب الحصري قال حدثنا محمّد بن عبد الله الانصاري قال حدثنا إسماعيل بن مسلم (المکی) عن ابي الزبير عن جابر انه فاتته الجمعة فأمره رسول الله صلى الله عليه و سلم ان يتصدق بدينار» اما این روایت «ضعیف» است چرا که اسماعيل بن مسلم مکي «ضعيف الحديث» مي‌باشد [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱ص۳۳۱) و تقريب التهذيب (ش۴۸۴)]. اما طریق عائشهل: ابونعیم، حلیة الاولیاء (ج۷ص۲۶۹) ومن طریقه ابن الجوزی، العلل المتناهیة (ج۱ص۴۶۶) / خطیب بغدادی، تاریخ بغداد (ج۷ص۱۵) روایت کرده‌اند: «حدثنا محمّد بن عمر بن غالب ثنا إدريس بن خالد البلخي ثنا جعفر بن النضر (الاعمی) ثنا إسحاق الأزرق ثنا مسعر عن هشام بن عروة عن أبيه عن عائشة قالت قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: من فاتته صلاة الجمعة فليتصدق بنصف دينار» اما این اسناد «باطل» است چرا که ابوعبدالله محمّد بن عمر بن الفضل الجعفی: امام ابن ابی الفوارس گفته است: «كان كذاباً» وامام دارقطنی هم گفته است: «ليس بموثوق به في الحديث ولاحجة فيما ياتى به» وامام ذهبی هم گفته است: «اتهم بالكذب» وامام ابونعیم هم گفته است: «كان ذا حفظ ومعرفةً» [ابن حجر، لسان المیزان (ج۵ص۳۲۴) خطیب بغدادی، تاریخ بغداد (ج۳ص۳۱) /ذهبی، المغنی (ش۵۸۷۲)]. [۳۲۲] ابن الملقن، البدر المنیر ۴/۶۹۵ [۳۲۳] نک: ولی‌‌الدین عمری تبریزی، مرعاة المفاتيح، ۷/۲۵۳؛ ماوردی، الحاوی الکبیر، ۲/۱۰۳۵؛ أبو عبيدة ، القول المبين في أخطاء المصلين، ص ۲۵۶. [۳۲۴] ابن قیم جوزیه، بدائع الفوائد، ۴/۶۳و۶۴. [۳۲۵] شربینی، مغنی المحتاج، ۱/۲۷۹؛ شیرازی، المهذّب، ۱/۳۵۹؛ نووی، المجموع، ۴/۳۵۷؛ ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳/۳۲. [۳۲۶] (صحيح): احمد، المسند (ش۱۷۴۷۴و۱۷۴۷۹) / نسايي (ش۸۵۸) / ترمذي (ش۲۱۹) / بيهقي، السنن الکبري (ش۳۷۸۷و۳۷۹۱و۳۷۹۳) / حاکم، المستدرک (ش۸۹۲) / ابن حبان (ش۱۵۶۳و۱۵۶۵و۲۳۹۵) / طبرانی، المعجم الاوسط (ش۸۶۵۰) والمعجم الکبير (ج۲۲ص۲۳۲و۲۳۳و۲۳۴و۲۳۵) والمعجم الصغیر (ج۱ص۳۶۰) / دارمي، السنن (ش۱۳۶۷) / دارقطني، السنن (ج۱ص۴۱۳و۴۱۴) / طحاوي، شرح معاني الآثار (ج۱ص۳۶۳) / ابن خزيمه (ش۱۲۷۹و۱۶۳۸) / فاکهي، اخبار مکه (ش۲۵۲۸) / ابوعبدالله الدقاق، معجم مشايخ الدقاق (ش۱۰۲) / ابن عساکر، معجم (ج۱ص۲۷۱) / ابن عبدالبر، التمهيد (ج۴ص۲۵۸) / احمد بن عمرو الشيباني، الآحاد والمثاني (ش۱۴۶۲) / ابن قانع، معجم الصحابه (ش۱۹۳۴) / ابونعيم، معرفة الصحابه (ش۶۵۹۰) / خطيب بغدادي، المتفق والمفترق (ج۲ص۱۴۶) / طیالسی، المسند (ش۱۳۴۳) / طوسی، المستخرج علی مسلم (ج۲ص۴۷) / جزء ابن الغطريف (ش۸۷) از طريق (هشيم بن بشير وشعبة بن الحجاج وسفيان ثوري وابوعوانه و غيلان بن جامع و هشام بن حسان و شريک بن عبدالله) روايت کرده‌اند: «حدثنا يعلي بن عطاء قال حدثنا جابر بن يزيد بن الأسود العامري عن أبيه قال : شهدت مع رسول الله ج صلاة الفجر في مسجد الخيف فلما قضى صلاته إذا هو برجلين في آخر القوم لم يصليا معه قال علي بهما فأتى بهما ترعد فرائصهما فقال ج ما منعكما أن تصليا معنا؟ قالا يا رسول الله: إنا قد صلينا في رحالنا قال ج: فلا تفعلا إذا صليتما في رحالكما ثم أتيتما مسجد جماعة فصليا معهم فإنها لكما نافلة.» ورجال احمد «رجال صحیح» بوده به جزجابر بن يزيد بن الأسود السوائى که: امام نسايي مي‌گويد: «ثقةٌ» و امام ابن حبان هم وي را در «ثقات» آورده است وامام ابن حجر هم گفته است: «صدوقٌ» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۲ص۴۶) وتقريب التهذيب (ش۸۷۷)] و اسنادش هم «صحيح» مي‌باشد وامام ترمذی گفته است: «حدیثٌ حسنٌ صحیحٌ» وامامان ابن الملقن ونووی وابن السکن هم گفته‌اند: «حدیثٌ صحیحٌ» وامام هیثمی هم گفته است: «اسناده حسنٌ» [ترمذی (ش۲۱۹) / ابن الملقن، البدر المنیر (ج۴ص۴۱۲) / هیثمی، مجمع الزوائد (ج۸ص۲۸۳) / نووی، خلاصة الاحکام (ش۷۷۰)]

(۲-۷) شرایط [۳۲۷] وجوب نماز جمعه

با وجود فرضِ عین بودن نماز جمعه، افرادی که نماز جمعه بر آن‌ها واجب است باید دارای شرایط زیر باشند تا این فریضۀ مهم و بزرگ الهی بر آن‌ها فرض شود، این شرایط عبارتند از:

۱- اسلام

نماز جمعه بر مسلمان واجب است؛ چرا که عبادت کسی که کافر باشد از دیدگاه شریعت مقبول نیست و کفّار و مشرکین بخاطر ایمان نیاوردن و عدم انجام عبادات و طاعات در آخرت بازخواست و مجازات می‌شوند. خداوندأ می‌فرمایند: ﴿وَمَن يَبۡتَغِ غَيۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِينٗا فَلَن يُقۡبَلَ مِنۡهُ وَهُوَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ٨٥[آل عمران: ۸۵] «‏ و کسی که غیر از (آئین و شریعت) اسلام، آئینی برگزیند، از او پذیرفته نمی‌شود، و او در آخرت از زمرۀ زیانکاران خواهد بود.»

البته پیامبر خدا ج نیز صراحتاً این مطلب را ابراز داشته‌اند. طارق بن شهابس روایت کرده است: «قال رسول الله ج: الْجُمُعَةُ حَقٌّ وَاجِبٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ فِى جَمَاعَةٍ إِلاَّ أَرْبَعَةً عَبْدٌ مَمْلُوكٌ أَوِ امْرَأَةٌ أَوْ صَبِىٌّ أَوْ مَرِيضٌ.» [۳۲۸] «پیامبر ج فرمودند: جمعه حقّی واجب بر هر مسلمانی در جماعت می‌باشد بجز چهار (نفر که عبارتند از:) بردۀ مملوک و زن و کودک و مریض.»

۲- بلوغ

بلوغ نمادی از رشد فکری و عقلی انسان می‌باشد و بدین خاطر شریعت آن را نقطه آغازین مکلَّف شدن می‌داند و اگرچه انسان‌ها بنابر محیط و ژنتیک از رشد فکری متفاوت برخوردارند ولی شریعت جهت انضباط و معلوم بودن همۀ انسان‌ها را با نشانه‌هایی مساوی بالغ می‌شناسد. بلوغ با علامات ظاهری و یا با سِن حاصل می‌شود. این نشانه‌ها از دیدگاه فقها عبارتند از:

علامات ظاهری بلوغ:

الف) احتلام: خروج منی از زن یا مرد در حالت خواب یا بیداری نماد بالغ شدن می‌باشد. [۳۲۹] خداوندأ می‌فرمایند: ﴿وَإِذَا بَلَغَ ٱلۡأَطۡفَٰلُ مِنكُمُ ٱلۡحُلُمَ فَلۡيَسۡتَ‍ٔۡذِنُواْ[النور: ۵۹] «هنگامی که کودکان شما احتلام یافتند (و به سن بلوغ رسیدند در همۀ اوقات برای ورود به مکانی که پدر و مادر در آنجا استراحت می‌کنند، و یا منزل اختصاصیی که آنان در آنجا بسر می‌برند) باید اجازه بگیرند.»

ب) روییدن مو در بالای شرمگاه: که البته برخی از فقها همچون مالکیّه و حنابله و روایتی از ابویوسف این را نمادی از بلوغ می‌دانند. آنان بر این باورند که این به شرطی می‌تواند نشانۀ بلوغ باشد که به صورت طبیعی رشد کرده باشد نه در شرایط غیر طبیعی همچون استفاده از مواد غذایی و دارویی خاص و همچنین تا حدودی پرپشت باشد. [۳۳۰]

ج) حیض و بارداری برای زنان نشانۀ بلوغ آن‌هاست.

سن بلوغ: شافعیّه، حنابله واوزاعی وعمر بن عبدالعزیز وبخاری ومسلم وعبدالله بن وهب وابن ماجشون مالکی وقاضی ابویوسف ومحمّد بن حسن الشیبانی از شاگردان امام ابوحنیفه پانزده سال قمری را ملاک بالغ شدن می‌دانند. [۳۳۱]

البته وقتی سن ملاک بلوغ می‌باشد که قبل از آن (یعنی؛ پانزده سالگی) نشانه‌های ظاهری بلوغ پدیدار نشده باشند. وهمچنین در مورد اینکه آیا سنّ مشخصی ملاک رسیدن به بلوغ بوده بین علما اختلاف بوده که این کتاب مکان بحث آن نمی‌باشد؛ لذا در موردش بحثی نمی‌گردد.

اساس و بنیان اینکه بلوغ شرط وجوب نماز جمعه می‌باشد احادیث زیر می‌باشد:

الف) عائشهل گفته است: «قال رسول الله ج: رُفِعَ الْقَلَمُ عَنْ ثَلَاثٍ عَنْ النَّائِمِ حَتَّى يَسْتَيْقِظَ وَ عَنْ الصَّبِيِّ حَتَّى يَحْتَلِمَ وَ عَنْ الْمَجْنُونِ حَتَّى يَعْقِلَ.» [۳۳۲] «پیامبر ج فرمودند: حکم و مؤاخذه از سه (صنف و نفر) برداشته شده است: از خوابیده تا بیدار شود، از کودک تا احتلام (یعنی؛ بالغ) شود و از دیوانه تا وقتی عاقل گردد.»

ب): طارق بن شهابس روایت کرده است: «قال رسول الله ج: الْجُمُعَةُ حَقٌّ وَاجِبٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ فِى جَمَاعَةٍ إِلاَّ أَرْبَعَةً عَبْدٌ مَمْلُوكٌ أَوِ امْرَأَةٌ أَوْ صَبِىٌّ أَوْ مَرِيضٌ.» [۳۳۳] «پیامبر ج فرمودند: جمعه حقّی واجب بر هر مسلمانی در جماعت می‌باشد بجز چهار (نفر که عبارتند از:) بردۀ مملوک و زن و کودک و مریض.»

۳- عقل

بر انسان عاقل نماز جمعه واجب است پس بر افراد دیوانه نماز جمعه واجب نیست مگر کسی که دیوانۀ ادواری باشد و در موقع ندای جمعه عاقل باشد. عائشهل گفته است: «قال رسول الله ج: رُفِعَ الْقَلَمُ عَنْ ثَلَاثٍ عَنْ النَّائِمِ حَتَّى يَسْتَيْقِظَ وَ عَنْ الصَّبِيِّ حَتَّى يَحْتَلِمَ وَ عَنْ الْمَجْنُونِ حَتَّى يَعْقِلَ.» [۳۳۴] «پیامبر ج فرمودند: حکم و مؤاخذه از سه (صنف و نفر) برداشته شده است: از خوابیده تا بیدار شود، از کودک تا احتلام (یعنی؛ بالغ) شود و از دیوانه تا عاقل شود.»

۴- حریّت

نماز جمعه بر انسان آزاد واجب است نه برده‌ای که در ملکِ دیگران می‌باشد. طارق‌بن شهابس روایت کرده است: «قال رسول الله ج: الْجُمُعَةُ حَقٌّ وَاجِبٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ فِى جَمَاعَةٍ إِلاَّ أَرْبَعَةً عَبْدٌ مَمْلُوكٌ أَوِ امْرَأَةٌ أَوْ صَبِىٌّ أَوْ مَرِيضٌ.» [۳۳۵] «پیامبر ج فرمودند: جمعه حقّی واجب بر هر مسلمانی در جماعت می‌باشد بجز چهار (نفر که عبارتند از:) بردۀ مملوک و زن و کودک و مریض.»

۵- مذکر بودن

نماز جمعه بر مرد واجب است نه زن و خنثای مشکل. روایتی که از طارق ‌بن شهابس بیان گردید ابراز می‌دارد که نماز جمعه بر زن واجب نمی‌باشد؛ چرا حضور زن در زمان مشخص و مکان معین به دلیل اشتغالش به اولاد و امورات خانه و ... سخت و مشقت‌آور می‌باشد بدین خاطر شریعت بر وی آسان کرده است. [۳۳۶]

۶- سلامتی جسمی

شریعت نماز جمعه را بر انسان سالم واجب نموده و به مریض رخصت داده و بر وی واجب نکرده؛ چرا که مریض در این حالت آزار می‌بیند و احتمال دارد بیماریش رو به وخامت بگذارد و به همین دلیل مطابق روایتی که پیشتر از طارق‌بن شهابس روایت شد، مریض از حکم وجوب نماز جمعه مستثنی شده است. منظور از مریضی هر نوع بیماری همچون سرماخوردگی، سردرد، بیماران دیابتی، بیماران قلبی و ... می‌باشد.

البته افرادی که از بیماران و سالخوردگان مراقبت می‌کنند و کسی در موقع ندای جمعه نیست که بجای آن‌ها مراقبت نماید آن‌ها نیز از این رخصت بهره‌مندند؛ زیرا حق مسلمان از فریضۀ جمعه أولی‌‌تر است. همچنین افراد کور، زمین‌گیر و ناتوان از راه‌رفتن از این حکم برخوردارند و نیز نماز جمعه بر افراد سالخورده و کهن‌سال که راه رفتن برای آن‌ها سخت و دشوار است، واجب نمی‌باشد. البته وجود این رخصت برای این افراد به منزلۀ این نیست که آن‌ها حق ندارند از این فضیلت ناب و بزرگ بهره‌مند شوند بلکه مجوِّزی می‌باشد که می‌توانند از آن استفاده کنند به شرط آنکه رفتن به نماز جمعه مایۀ ضرر به آن‌ها نشود که در این حال شریعت مجوِّز ضرر رساندن به خود را صادر نمی‌کند و حتّی در صورتی که شخص بنا بر شرایط جسمی خود در صورتی که گمان قوی داشته باشد که رفتن به جمعه بنابر شرایط جویی یا جسمی خود باعث مریض شدن و یا آزار شدیدی به وی می‌شود می‌تواند از این رخصت استفاده کند.

۷- اقامت در محل نماز جمعه

نماز جمعه بر کسی واجب است که در محل نماز جمعه سکونت داشته باشد پس کسی که مسافر باشد نماز جمعه بر وی فرض نمی‌باشد. دلایل این حکم عبارتند از:

الف): عبدالله بن عمرب روایت کرده است: «قال رسول الله ج: لَيْسَ عَلَى الْمُسَافِرِ جُمُعَةٌ.» [۳۳۷] «پیامبر ج فرمودند: بر مسافر نماز جمعه واجب نیست.»

ب): تمیم داریس روایت کرده است: «الْجُمُعَةُ وَاجِبَةٌ إِلاَّ عَلَى امْرَأَةٍ أَوْ صَبِىٍّ أَوْ مَرِيضٍ أَوْ مُسَافِرٍ.» [۳۳۸] «جمعه (بر همه) جز زن، کودک، مریض ومسافر واجب است.»

پس نماز جمعه بر هر مقیمِ مذکرِ سالمیِ که نماز جمعه در محل سکونتش برپا می‌شود فرض عین است. و در واقع طبق آیۀ ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَوٰةِ مِن يَوۡمِ ٱلۡجُمُعَةِ فَٱسۡعَوۡاْ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِ[الجمعة: ۹] «‏ای مؤمنان! هنگامی که روز آدینه برای نماز جمعه أذان گفته شد، به سوی ذکر و عبادت خدا بشتابید.» نماز جمعه بر مقیمی فرض است که در موقع ندای جمعه به سمت مسجدِ محل برپایی نماز حرکت کند و در صورتی که در موقع نماز به مسجد برسد بر وی فرض می‌باشد. البته برخی از فقها بر این باورند که هر مقیمی که ندای جمعه را بشنود نماز جمعه بر وی واجب است، در تحلیل این دیدگاه می‌توان گفت با این وصف اشخاص کَر و یا کسانیکه بنا بر مشغولیّت و یا دلایلی ندای جمعه را نشنیدند بر آن‌ها واجب نیست که در واقع عکس این حاکم است و همچنین روایت‌هایی که در این زمینه به آنان استدلال می‌شوند ضعیف می‌باشند. [۳۳۹]

حکم سفر در روز جمعه:

در اینجا لازم می‌نماید که حکم سفر در روز جمعه بررسی شود تا در راستای آن به این پرسش پاسخ داده شود آیا کسیکه در روز جمعه سفر کرده و یا به خارج از محل اقامت خود به هر دلیلی همچون سیاحت و تفریح یا انجام کار و وظیفه‌ای و غیره می‌رود نماز جمعه بر وی واجب می‌باشد؟

همۀ فقها اتفاق نظر دارند که سفر کردن بعد از زوال و أذان و ندای جمعه بر کسی که نماز جمعه بر وی واجب شده حرام می‌باشد؛ زیرا طبق فرمودۀ خداوند باید به سمت نماز جمعه حرکت و تلاش کرد که عملی غیر از آن حرام است. و در صورتیکه سفر به گونه‌ای باشد که در مسیر سفر بتوان فریضۀ نماز جمعه را بجا آورد ایرادی بر سفر وجود ندارد. البته حنفیّه با ندای اوّل سفر را کراهت تحریمی می‌دانند ولی فقها در حکم سفر و خروج از محل اقامت در روز جمعه قبل از أذان و ندای جمعه دارای دیدگاه‌های مختلفی هستند که عبارتند از:

دیدگاه اوّل: شافعیّه سفر قبل از أذان ظهر جمعه را حرام می‌دانند؛ چراکه سعی و تلاش برای ادای جمعه‌اش در محل سکونتش بر وی واجب بوده که در انجامش اهمال کرده البته اگر در سفر بتواند اقامۀ نماز نماید سفرش خالی از ایراد می‌باشد. و سفر در شب جمعه را کراهت می‌دانند. [۳۴۰]

دیدگاه دوّم: حنابله بعد از طلوع فجر قبل از زوال و مالکیّه بنابر قول مشهور بعد از فجر روز جمعه سفر را کراهت می‌دانند مگر اینکه در سفر بتوان نماز را ادا کرد. اساس و بنیان این دسته از فقها احادیث موضوع و منکریست که از حیث سند قابل اثبات نمی‌باشند. [۳۴۱]

دیدگاه سوّم: حنفیّه بر این باورند که سفر قبل زوال هیچ ایرادی ندارد. [۳۴۲]

به نظر می‌رسد که سفر و خارج شدن از محل سکونت قبل از نداء و أذان ظهر جمعه به هر دلیلی هیچ ایراد شرعی ندارد و مُباح می‌باشد و تمامی روایاتی که در جهت منع و تحریم و یا کراهت آن وجود دارند از حیث سند ایراد دارند و قابل احتجاج نمی‌باشند. پس می‌توان نتیجه گرفت که سفر بعد از زوال و أذان ظهر جمعه حرام می‌باشد مگر اینکه با وجود سفرش نماز جمعه‌اش را در سفر ادا نماید و نماز جمعه بر چنین مسافری فرض می‌باشد ولی سفر قبل آن مُباح می‌باشد پس نماز جمعه بر چنین مسافری طبق فرموده‌های پیامبر عظیم الشأن ج فرض نیست. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصوابِ)

۸- نبود عذر

برخی از فقها حالت‌هایی همچون ترس [۳۴۳] از دستگیر شدن توسط حاکم ظالم، ترس از دزد یا حیوان درنده و باران و برف و گل و لای شدید به گونه‌ای که رفتن به مسجد را سخت و مشقت‌آور کند و یا در حبس و زندان بودن [۳۴۴] و... عذرهایی می‌دانند که سببِ رخصت شده و حکم وجوب را از مکلَّف برمی‌دارد. اساس استدلال این رخصت این است که خداوند به اندازۀ توانایی بر انسان تکلیف می‌کند. عبدالله بن عباسب روایت کرده است که پیامبر ج فرمودند: «أنزل الله تعالى ﴿لَا يُكَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَاۚ لَهَا مَا كَسَبَتۡ وَعَلَيۡهَا مَا ٱكۡتَسَبَتۡۗ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذۡنَآ إِن نَّسِينَآ أَوۡ أَخۡطَأۡنَاۚ[البقرة: ۲۸۶] قال (الله تعالي): قد فعلت.» و در روایت مسلم (ش۳۴۴) آمده است: فأنزل الله عز وجل: ﴿لَا يُكَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَاۚ لَهَا مَا كَسَبَتۡ وَعَلَيۡهَا مَا ٱكۡتَسَبَتۡۗ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذۡنَآ إِن نَّسِينَآ أَوۡ أَخۡطَأۡنَاۚ قال (جلّ جلاله): نعم. ﴿رَبَّنَا وَلَا تَحۡمِلۡ عَلَيۡنَآ إِصۡرٗا كَمَا حَمَلۡتَهُۥ عَلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِنَاۚ﴾> قال (جلّ جلاله): نعم. ﴿رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلۡنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِۦۖ قال (جلّ جلاله): نعم. ﴿ وَٱعۡفُ عَنَّا وَٱغۡفِرۡ لَنَا وَٱرۡحَمۡنَآۚ أَنتَ مَوۡلَىٰنَا فَٱنصُرۡنَا عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡكَٰفِرِينَ٢٨٦ قال (جلّ جلاله): نعم.» [۳۴۵] خداوند تعالی فرمود: «خداوند به هیچ کس جز به اندازۀ توانائیش تکلیف نمی‌کند. هر کار (نیکی که) انجام دهد برای خود انجام داده و هر کار (بدی که) بکند به زیان خود کرده است. پروردگارا ! اگر ما فراموش کردیم یا به خطا رفتیم، ما را (بدان) مگیر.» (خداوند تعالی) فرمود: انجام دادم (و مورد عفو قرار دادم).» ودر روایت مسلم (ش۳۴۴) آمده است: خداوند نازل فرمود: «خداوند به هیچ کس جز به اندازۀ توانائیش تکلیف نمی‌کند. هر کار (نیکی که) انجام دهد برای خود انجام داده و هر کار (بدی که) بکند به زیان خود کرده است. پروردگارا ! اگر ما فراموش کردیم یا به خطا رفتیم، ما را (بدان) مگیر.» خداوندأ فرمود: بله. «پروردگارا! بار سنگین (تکالیف دشوار) را بر (دوش) ما مگذار آن چنان که (به خاطر گناه و طغیان) بر (دوش) کسانی که پیش از ما بودند گذاشتی.» خداوندأ فرمود: بله. «پروردگارا! آنچه را که یارای آن را نداریم بر ما بار مکن (و ما را به بلاها و محنت‌ها گرفتار مساز)» خداوندأ فرمود: بله. «و از ما درگذر و (قلم عفو بر گناهانمان کش) و ما را ببخشای و به ما رحم فرمای . تو یاور و سرور مائی، پس ما را بر جمعیّت کافران پیروز گردان.»‏ خداوندأ فرمود: بله.»

از جملۀ این عذرها:

۱- کوری که راهنمایی نمی‌یابد و نزدیک مسجد نیست و حتّی در صورتی که راهنمایی با أجرة المثل اجاره کند نماز جمعه بر وی واجب است. این دیدگاه امام مالک، شافعیّه، أبویوسف، أحمد بن حنبل و داود ظاهری است. امام أبوحنیفه قائل به عدم وجوب می‌باشد حتّی اگر راهنما داشته باشد. [۳۴۶] ولی ابن عابدین حنفی در این باره چنین ابراز می‌دارد: «آنچه برای من محرز است: نماز جمعه بر برخی از کورهایی که در کوچه‌ها راه می‌روند و راه را بدون راهنما و بدون زحمت و ناراحتی می‌شناسند، واجب است و مسجدی که قصد رفتن را دارد بدون سؤال کردن از کسی می‌یابد.» [۳۴۷] این دیدگاه صحیح است؛ زیرا أم مکتومل به نزد پیامبر ج آمد و گفت: ای پیغمبر خدا ج! من راهنمایی ندارم که مرا برای آوردن به مسجد راهنمایی کند، و از پیامبر خدا ج درخواست کرد که وی را رخصت دهد و نمازش را در خانه‌اش بخواند وقتی خواسته‌اش را مطرح کرد، پیامبر ج فرمود: « هَلْ تَسْمَعُ النِّدَاءَ بِالصَّلاَةِ؟ فَقَالَ نَعَمْ. قَالَ: فَأَجِبْ.» [۳۴۸] «آیا ندای نماز را می‌شنوی؟ گفت: بله. فرمود: پس اجابت کن.»

۲- پیرمردِ کهنسالی که توانایی رفتن ندارد. از دیدگاه شافعیّه اگر بتواند وسیله‌ای را اجاره کند تا به مسجد آید بر وی واجب است و از نظر حنفیّه در هر حالتی (وسیله‌ای بیابد یا نیابد) واجب نیست. [۳۴۹] آنچه راجح به نظر می‌رسد اگر پیرمرد با وجود وسیله‌ای توانمند به رفتن به جمعه گردد و مایۀ سختی و آزار به خود و دیگران نگردد بر وی واجب است؛ زیرا در این حالت عذری ندارد و مخاطب حکم وجوب می‌گردد اگرچه فتوای حنفیّه بر غالبیّت که عجز و ناتوانی پیرمرد می‌باشد حاکم است ولی در صورتیکه این ناتوانی از بین رود و وسیله‌ای حتّی با اجاره در اختیارش قرار گیرد رخصت ترک نماز جمعه از بین می‌رود ولی باید دقّت داشت که در این حالت نیز آزار و سختی متوجه وی و دیگران نگردد.

۳- از دیدگاه حنفیّه و حنابله پرستاری از بیماری که نیازمند مراقبت باشد و جدای از آن ترس از فوت نزدیکان و خویشاوند و دوست که انسان نزدشان نباشد. [۳۵۰] از دیدگاه مالکیّه و شافعیّه پرستاری از هر مریض نیازمند مراقبت حتّی اگر خویشاوند و رفیق نباشد از موارد عذر محسوب می‌شود؛ زیرا حقّ مسلمان بر حقّ جمعه أولی‌تر است، و نیز در صورتیکه خویشاوند، رفیق صمیمی یا همسر بیمار باشند و یا نیازمند مراقبت باشند و یا در حال مرگ باشند به طور أولی در نزد آن‌ها ماندن مجوِّزی برای ترک نماز جمعه می‌باشد. همچنین مشغول تشییع جنازه کسی که همراهی برای تشیییع ندارد و کسی نیست این فرض را بجای آورد از موارد عذر می‌باشد؛ زیرا حقّ مسلمان از حقّ نماز جمعه أولی‌‌تر است. [۳۵۱] بخاری از نافع روایت می‌کند که برای ابن عمرب گفته شد که سعید بن زید بن عمرو بن نفیلس (که صحابی بدری بوده) در روز جمعه بیمار شد؛ و او هم بعد از بالا آمدن روز پیش وی رفت و وقت نماز جمعه هم شده بود و وی نماز جمعه را ترک کرد. [۳۵۲]

۴- از دیدگاه حنابله ترس از مالی که در معرض سلطان ظالم یا دزدی قرار گیرد [۳۵۳] و از دیدگاه حنابله اموالی که در معرض نابودی باشد و یا احتمال خراب شدن غذایی که بر روی آتش باشد و یا زراعتی که در حال آبیاری می‌باشد که ترکش باعث فساد و خرابیش می‌گردد و یا کسی که برای نگهبانی اجاره شده و یا کارمند و یا موظفی که بنا بر تعهد و نیاز خود و دیگران باید سرِ کار باشد، از عذرهایی می‌باشند که وجوب نماز جمعه را برمی‌دارند. [۳۵۴]

۵- شدّت برف و بارندگی و گل و لای. بخاری روایت می‌کند که ابن عباسب در روزی بارانی به مؤذِّنش گفت: «إِذَا قُلْتَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ فَلَا تَقُلْ حَيَّ عَلَى الصَّلَاةِ قُلْ صَلُّوا فِي بُيُوتِكُمْ فَكَأَنَّ النَّاسَ اسْتَنْكَرُوا قَالَ فَعَلَهُ مَنْ هُوَ خَيْرٌ مِنِّي إِنَّ الْجُمْعَةَ عَزْمَةٌ وَإِنِّي كَرِهْتُ أَنْ أُحْرِجَكُمْ فَتَمْشُونَ فِي الطِّينِ وَالدَّحَضِ.» [۳۵۵] «هرگاه گفتی: أشهد أن محمّداً رسول الله نگو: حيَّ على الصلاه بگو: (صلوا في بيوتكم: نمازتان را در خانه بخوانید) و نماز جمعه عزیمت است (واگر کسی حی علی الصلاه را بشنود حتماً به جمعه می‌آید هرچند مشقت باشد) و من هم ناپسند می‌دانم که در گل و لای به مسجد بیایید و به مشقت بفتید.»

نووی گفته: «این حدیث دلیلی بر سقوط وجوب جمعه با عذر باران و مانند آن است و این مذهب ما و دیگران است.» [۳۵۶]

۶- هر بوی بدی به سبب بیماری، کثیف بودن جسم و لباس، خوردن سیر و پیاز و تربچه و...، به گونه‌ای که زوال آن امکان‌پذیر نباشد، از موجبات عذر می‌باشد. به خاطر اینکه موجب آزار مسلمان و عدم دخول ملائکه به مسجد می‌شود البته باید شخص از آلوده شدن به این بوها پرهیز کند و در صورت امکان آن‌ها را زایل نماید و در غیر اینصورت نماز جمعه از وی ساقط می‌گردد. در واقع خوردن سیر، پیاز و ... در روز جمعه در حالی که شخص بداند که نمی‌تواند آن‌ها را از خود زایل کند، حرام است؛ زیرا خوردنش وی را از انجام واجبی وا می‌دارد. [۳۵۷] پیامبر خدا ج فرموده‌اند: «مَنْ أَكَلَ مِنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ يَعْنِي الثُّومَ فَلَا يَقْرَبَنَّ مَسْجِدَنَا.» [۳۵۸] «هر کس سیر بخورد به مسجد ما نزدیک نشود.» و در روایتی دیگر آمده: «... مَسْجِدَنَا فَإِنَّ الْمَلاَئِكَةَ تَتَأَذَّى مِمَّا يَتَأَذَّى مِنْهُ بَنُو آدَمَ.» [۳۵۹] «... (با خوردن سیر) به مساجد نزدیک نشوید؛ چرا که ملائکه اذیت می‌شوند از هر آنچه فرزندان آدم اذیت می‌شوند.»

۷- ترس از دشمن، از جملۀ آن: ترس از بیعت با حاکم ظالم، [۳۶۰] و ترس مفلّس و ورشکسته از زندانی و زدن، [۳۶۱] و از دیدگاه شافعیّه از جمله غزالی که شربینی بر خلاف بغوی با وی مخالف است بر این باورند کسی که به حق زندانی شده، قاضی حقِّ ممانعت وی را از شرکت در نماز جمعه به شرط احراز مصلحت دارد [۳۶۲] و هر کس که قصاص بر وی واجب است و امید دارد که با ترک جمعه فرجی در این فاصله برای عفوش حاصل گردد می‌تواند ترک جمعه نماید. [۳۶۳]

۸- عدم وجود لباس و پوشش مناسب و شایسته، در صورتیکه شخصی لباسی داشته باشد که ستر عورتش را بنماید ولی به دلیل وجاهت و شخصیت اجتماعیش مناسب و در خورِ وی نیست بنا بر قول صحیح نماز جمعه بر وی واجب نیست و این حکم نمادی از حفظ شخصیّت انسان است که از مقاصد شریعت می‌باشد. [۳۶۴] و حتّی اگر لباسی را در خورش به وی هدیه نمایند، قبولش بر وی واجب نیست؛ زیرا قبولش می‌تواند با منّت همراه باشد ولی اگر لباسی برای ستر عورت نداشته باشد باید بپذیرد؛ زیرا قبول منّت بهتر از عدم ستر عورت می‌باشد. [۳۶۵]

۹- هرکس طولانی شدن خطبه و نماز جمعه توسط امام بر وی سخت باشد می‌تواند از ادامۀ شرکت در نماز جمعه انصراف دهد، [۳۶۶] استدلال این حکم داستان معاذس با مردیست که از وی در نزد پیامبر ج به خاطر طولانی کردن نماز شکایت کرد و در داستان آمده که وی از نماز جماعت خارج شده و منفرداً نماز خواند و پیامبر اکرم ج عملکردش را تأیید فرمودند. [۳۶۷]

۱- از جمله عذرهای دیگر که شریعت آن‌را مجوِّز رخصت می‌داند و موجب ساقط شدن وجوب نماز جمعه می‌باشد حالتیست که نماز جمعه با عید قربان و یا عید فطر در یک روز مقارَن شود و شخص نماز عید را به صورت جماعت بخواند در خواندن نماز جمعه مخیّر خواهد بود [۳۶۸]، روایاتی که صراحتاً مؤیّد این حکم هستند عبارتند از: [۳۶۹]

الف) وهب بن کیسانس روایت کرده است: «اجْتَمَعَ عِيدَانِ عَلَى عَهْدِ ابْنِ الزُّبَيْرِ فَأَخَّرَ الْخُرُوجَ حَتَّى تَعَالَى النَّهَارُ ثُمَّ خَرَجَ فَخَطَبَ فَأَطَالَ الْخُطْبَةَ، ثُمَّ نَزَلَ فَصَلَّى وَلَمْ يُصَلِّ لِلنَّاسِ يَوْمَئِذٍ الْجُمُعَةَ، فَذُكِرَ ذَلِكَ لِابْنِ عَبَّاسٍ، فَقَالَ: أَصَابَ السُّنَّةَ.» [۳۷۰] «در زمان ابن زبیر دو عید مقارن شدند. وی خارج شدن (برای ادای نماز را) تا بالا آمدن روز به تأخیر انداخت سپس خارج شد و خطبه خواند و خواندن خطبه را طولانی کرد و (از منبر) پایین آمد و نماز (عید را) خواند و مردم در آن روز نماز جمعه نخواندند. این را برای ابن عباسب تعریف کردند وی گفت: مطابق سنّت عمل کرده است.»

ب) ایاس بن ابی رملهس روایت کرده است: «شَهِدْتُ مُعَاوِيَةَ بْنَ أَبِى سُفْيَانَ وَهُوَ يَسْأَلُ زَيْدَ بْنَ أَرْقَمَ قَالَ أَشَهِدْتَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج عِيدَيْنِ اجْتَمَعَا فِى يَوْمٍ قَالَ نَعَمْ. قَالَ فَكَيْفَ صَنَعَ قَالَ صَلَّى الْعِيدَ ثُمَّ رَخَّصَ فِى الْجُمُعَةِ فَقَالَ: مَنْ شَاءَ أَنْ يُصَلِّىَ فَلْيُصَلِّ.» [۳۷۱] «من معاویه بن سفیان را دیدم در حالیکه از زید بن أرقم می‌پرسید: آیا با پیامبر خدا ج را در اجتماع دو عید در یک روز حضور داشته‌ای؟ گفت: بله. گفت: چگونه عمل فرمودند؟ گفت: نماز عید را خواندند و برای انجام نماز جمعه رخصت دادند و فرمودند: هر کس که می‌خواهد (نماز جمعه) بخواند، آن‌را بخواند.»

ج) ابوهریرهس روایت کرده است: «عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ج أَنَّهُ قَالَ: قَدِ اجْتَمَعَ فِى يَوْمِكُمْ هَذَا عِيدَانِ فَمَنْ شَاءَ أَجْزَأَهُ مِنَ الْجُمُعَةِ وَإِنَّا مُجَمِّعُونَ.» [۳۷۲] «از پیامبر خدا ج روایت شده که فرمودند: در این روزتان دو عید همزمان شده است؛ هر کس که بخواهد می‌تواند برود؛ چرا که این جماعت به جای جماعت جمعۀ وی کافی بوده (وجماعت دیگری بر وی فرض نیست) واگر هم بخواهد می‌تواند جماعت دیگری بخواند چرا که ما نماز جمعه را هم می‌خوانیم.»

د) عبدالله بن عمرب روایت کرده است: «اجْتَمَعَ عِيدَانِ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ فَصَلَّى بِالنَّاسِ، ثُمَّ قَالَ: مَنْ شَاءَ أَنْ يَأْتِيَ الْجُمُعَةَ فَلْيَأْتِهَا، وَمَنْ شَاءَ أَنْ يَتَخَلَّفَ فَلْيَتَخَلَّفْ.» [۳۷۳] «در زمان پیامبر خدا ج دو عید مقارَن شدند ایشان (نماز عید را) با مردم خواندند و سپس فرمودند: هر کس خواست به جمعه بیاید، بیاید و هر کس نمی‌خواهد، نیاید.»

در نتیجه می‌توان گفت که نماز جمعه بر انسان مسلمانِ مذکرِ بالغِ عاقلِ آزادی واجب است که سلامتی جسمی داشته و در محل سکونت خود اقامت داشته باشد، پس نماز جمعه بر کفّار و مشرکین، زنان، نابالغان، دیوانگان و بیماران و مسافرین و نیز کسانی که عذری شرعی همچون ترس از دستگیر شدن توسط حاکم ظالم، ترس از دزد یا حیوان درنده و نیز باران و برف و گل و لای شدید به گونه‌ای که رفتن به مسجد را سخت و مشقت‌آور کند و یا در حبس و زندان بودن و بوی بد همچون بوی سیر و پیاز و ... و نیز پیری و سالخوردگی و عدم دسترسی به وسیله‌ای که بدون حرج و سختی بر خود و دیگران وی را به نماز جمعه ببرد و همچنین پرستاری که از مریض و خویشاوندان و یا در حال وفات بودن آشنا و دوستی و همچنین شرکت در تشییع جنازه در صورتی که همراهی نداشته باشد از مواردی هستند که وجوب نماز جمعه را ساقط می‌کنند و همچنین در صورتی که نماز جمعه با عید قربان و عید فطر در یک روز همزمان شود نماز جمعه بر شخصی که نماز عید را خوانده واجب نمی‌باشد.

[۳۲۷] شرط در لغت به معنای علامت و نشانه است و در اصطلاح شرع: شرط عبارت است از چیزی که وجود شیء بر وجود آن وابسته است ولی از وجودش الزاماً شیء وجود نمی‌یابد ولی از عدمش، عدم شیء لزومیت می‌یابد و خارج از حقیقت شیء است. عبدالکریم زیدان، الوجیز فی أصول الفقه، ص ۵۹ به نقل از (المحلاوی، ص ۲۵۶)، و نک: ابن عابدین، حاشیة ابن عابدین، ۵/۴۸۲. [۳۲۸] (صحیح): ابوداود (ش۱۰۶۹) و من طریقه بیهقی، السنن الکبری (ش۵۸۷۸) / دارقطنی، السنن (ج۲ص۳) از طریق (عباس بن عبد العظيم وإبراهيم بن إسحاق بن أبي العنبس) روایت کرده‌اند: «حدثنى إسحاق بن منصور حدثنا هريم (بن سفیان) عن إبراهيم بن محمّد بن المنتشر عن قيس بن مسلم عن طارق بن شهاب عن النبى ج قال: الجمعة حق واجب على كل مسلم فى جماعة إلا أربعة عبد مملوك أو امرأة أو صبى أو مريض». رجال ابوداود (رجال صحیحین) بوده و اسنادش هم «صحیح» است. وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «هذا حديثٌ صحيحٌ على شرط الشيخين» وامام ذهبی هم گفته است: «حدیثٌ صحیحٌ» وامام نووی هم گفته است: «اسناده صحيحٌ علي شرط البخاري ومسلم» وامام ابن حجر هم گفته است: «صحّحه غیر واحد» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۱۰۶۲) / نووی، المجموع (ج۴ص۴۸۳) / ابن حجر، تلخیص الحبیر (ج۲ص۱۶۰)] باید اشاره کنیم که بعضی از علما از جمله امام ابوداود گفته‌اند: «طارق بن شهاب قد رأى النبى ج ولم يسمع منه شيئاً!» [ابوداود (ش۱۰۶۹)] لیکن این سخن مقبول نیست چرا که: احمد، المسند (ش۱۸۸۳۰) ومن طریقه ضیاء المدسی، الاحادیث المختاره (ش۱۲۳) / نسایی (ش۴۲۰۹) از طریق (عبدالرحمن بن مهدی) روایت کرده‌اند: «عن سفيان الثوری عن علقمة بن مرثد عن طارق بن شهاب أن رجلا سأل رسول الله صلى الله عليه وسلم وقد وضع رجله في الغرز أي الجهاد أفضل قال كلمة حق عند سلطان جائر» ورجال احمد «رجال صحیحین» بوده واسنادش «صحیح» است. ولذا امام حاکم نیشابوری گفته است: «طارق بن شهاب ممن یعد فی الصحابة» [حاکم، المستدرک (ش۱۰۶۲)] وهمچنانکه می‌بینیم، طارق بن شهاب پیامبر ج را دیدیه که سوار بر مرکبشان بوده وپاهایشان را در لگام قرار داده بودند وهمچنین از ایشان ج هم روایت کرده‌اند. پس چگونه از ایشان ج حدیث نشنیده‌اند؟ باید اشاره کنیم که حاکم، المستدرک (ش۱۰۶۲) ومن طریقه بیهقی، فضائل الاوقات (ش۲۶۳) روایت کرده است: «حدثنا أبو بكر بن إسحاق الفقيه ثنا عبيد بن محمّد العجلي حدثني العباس بن عبد العظيم العنبري حدثني إسحاق بن منصور ثنا هريم بن سفيان عن إبراهيم بن محمّد بن المنتشر عن قيس بن مسلم عن طارق بن شهاب عن أبي موسى: عن النبي صلى الله عليه و سلم ... .» اما ذکر ابوموسی اشعری «شاذ» می‌باشد؛ چرا که دیدیم امام ابوداود این روایت را از عباس نقل کرده وآن را از (طارق عن النبی) نقل کرده است اما عبید بن محمّد آن را از عباس به صورت (طارق عن ابوموسی عن النبی) نقل کرده است وهمچنین ابراهیم بن اسحاق هم العباس بن عبد العظيم را متابعه کرده است. [۳۲۹] شرح منهج الطالبين وحاشية قليوبي ،۲ / ۳۰۰ .؛ المغني ۴ / ۵۱۱ ؛ شرح المنتهى ۲ / ۲۹۰. [۳۳۰] حنفیّه مطلقا آن را نشانه بلوغ نمی‌دانند ولی شافعیّه و برخی از مالکیّه آن را در مواردی نشانه بلوغ می‌دانند. جهت تفصیل و استدلال دیدگاه‌ها نک: الجمل على المنهج، ۳ / ۳۳۸ ؛ كشاف القناع، ۶ / ۴۵۴؛ الشرح الكبير وحاشية الدسوقي۳ / ۲۹۳؛ المغني ،۴ / ۵۰۹ و ۸ / ۴۷۶ ؛ الشرح الكبير والدسوقي، ۳ / ۲۹۳ ؛ فتح الباري، ۵ / ۲۷۷. [۳۳۱] در مذهب مالکیّه اقوال متعددی بیان شده است. جهت مشاهده جزئیات و استدلال اقوال مذاهب نک: حاشية البرماوي، ص ۲۴۹ ؛ المغني والشرح الكبير، ۴ / ۵۱۲ ، ۵۱۴ ؛ ابن عابدین، رد المحتار على الدر المختار، ۵ / ۹۷ ، ۱۱۳ ؛ شربینی، مغني المحتاج، ۲ / ۱۶۶ ، ؛ شرح المنهاج مع حاشیة قليوبي، ۲ / ۲۹۹ ، ۳۰۰ ؛ نهاية المحتاج، ۳ / ۳۴۶؛ الموسوعه الکويتيه ۲/۱۶؛ ابن قدامة، الشرح الکبير ۴/۵۱۲؛ نووي، المجموع۱۳/۳۶۱؛ بخاري (ش۲۶۶۴ وج۶ص۵۸۸)؛ مسلم ۶/۲۹؛ [۳۳۲] (صحيح): طیالسی، المسند (ش۱۴۸۵) / احمد، المسند (ش۲۴۶۹۴و۲۴۷۰۳و۲۵۱۱۴) / ابوداود (ش۴۴۰۰) / ابن ابي شيبه، المصنف (ج۴ص۱۸۰) / بيهقي، السنن الکبري (۱۱۷۸۶و۱۲۵۱۷و۱۶۴۰۰و۲۲۱۲۰) / حاکم، المستدرک (ش۲۳۵۰) / ابن الجارود، المنتقي (ش۱۴۸و۸۰۸) / ابن حيان، طبقات المحدثين باصبهان (ج۴ص۲۴۵) / دارمي، السنن (ش۲۲۹۶) / ابن ماجه (ش۲۰۴۱) / نسايي (ش۳۴۳۲) / طحاوي، شرح مشکل الآثار (ج۱۰ص۱۲) ومعانی الآثار (ج۲ص۷۴) واحکام القرآن (ج۱ص۱۹۷) / ابن حبان (ش۱۴۲) / ابويعلي، المسند (ش۴۴۰۰) / اسحاق بن راهويه، المسند (ش۱۷۱۳) / ابن منذر، الاوسط (ش۲۲۸۴) / ابن الجوزی، التحقيق في أحاديث الخلاف (ج۲ص۳۱) از طريق (حماد بن سلمه) روايت کرده‌اند: «عن حماد بن ابی سلیمان عن إبراهيم عن الأسود عن عائشة قالت: قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: رفع القلم عن ثلاثة: عن النائم حتى يستيقظ و عن الغلام حتى يحتلم و عن المجنون حتى يفيق» ورجال طیالسی «رجال صحيح» بوده و اسنادش هم «صحیح» است. وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «هذا حديثٌ صحيحٌ على شرط مسلم» وامام ذهبی هم گفته است: «علی شرط مسلم» وامام ابن الملقن گفته است: «اسناده صحيحٌ متصلٌ كلهم علماء» وامام نووی هم گفته است: «اسناده صحیحٌ» وامام ابن حزم هم گفته است: «حدیثٌ ثابتٌ» وامام بخاری هم گفته است: «أرجو أن يكون محفوظاً» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۲۳۵۰) / ابن الملقن، البدرالمنیر (ج۳ص۲۲۶) / ابن حزم، المحلی (ج۹ص۴۶۰) / نووی، خلاصة الاحکام (ش۶۷۹) / ترمذی، علل الترمذی الکبیر (ج۱ص۸۱)] واين روايت از علي و ابن عباس و ابوهريره و انس بن مالک و شداد بن اوس و ثوبان و عده اي از صحابه هم روايت شده است [۳۳۳] (صحیح): ابوداود (ش۱۰۶۹) و من طریقه بیهقی، السنن الکبری (ش۵۸۷۸) / دارقطنی، السنن (ج۲ص۳) از طریق (عباس بن عبد العظيم وإبراهيم بن إسحاق بن أبي العنبس) روایت کرده‌اند: «حدثنى إسحاق بن منصور حدثنا هريم (بن سفیان) عن إبراهيم بن محمّد بن المنتشر عن قيس بن مسلم عن طارق بن شهاب عن النبى ج قال: الجمعة حق واجب على كل مسلم فى جماعة إلا أربعة عبد مملوك أو امرأة أو صبى أو مريض». رجال ابوداود (رجال صحیحین) بوده و اسنادش هم «صحیح» است. وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «هذا حديثٌ صحيحٌ على شرط الشيخين» وامام ذهبی هم گفته است: «حدیثٌ صحیحٌ» وامام نووی هم گفته است: «اسناده صحيحٌ علي شرط البخاري ومسلم» وامام ابن حجر هم گفته است: «صحّحه غیر واحد» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۱۰۶۲) / نووی، المجموع (ج۴ص۴۸۳) / ابن حجر، تلخیص الحبیر (ج۲ص۱۶۰)] باید اشاره کنیم که بعضی از علما از جمله امام ابوداود گفته‌اند: «طارق بن شهاب قد رأى النبى ج ولم يسمع منه شيئاً!» [ابوداود (ش۱۰۶۹)] لیکن این سخن مقبول نیست چرا که: احمد، المسند (ش۱۸۸۳۰) ومن طریقه ضیاء المدسی، الاحادیث المختاره (ش۱۲۳) / نسایی (ش۴۲۰۹) از طریق (عبدالرحمن بن مهدی) روایت کرده‌اند: «عن سفيان الثوری عن علقمة بن مرثد عن طارق بن شهاب أن رجلا سأل رسول الله صلى الله عليه وسلم وقد وضع رجله في الغرز أي الجهاد أفضل قال كلمة حق عند سلطان جائر» ورجال احمد «رجال صحیحین» بوده واسنادش «صحیح» است. ولذا امام حاکم نیشابوری گفته است: «طارق بن شهاب ممن یعد فی الصحابة» [حاکم، المستدرک (ش۱۰۶۲)] وهمچنانکه می‌بینیم، طارق بن شهاب پیامبر ج را دیدیه که سوار بر مرکبشان بوده وپاهایشان را در لگام قرار داده بودند وهمچنین از ایشان ج هم روایت کرده‌اند. پس چگونه از ایشان ج حدیث نشنیده‌اند؟ باید اشاره کنیم که حاکم، المستدرک (ش۱۰۶۲) ومن طریقه بیهقی، فضائل الاوقات (ش۲۶۳) روایت کرده است: «حدثنا أبو بكر بن إسحاق الفقيه ثنا عبيد بن محمّد العجلي حدثني العباس بن عبد العظيم العنبري حدثني إسحاق بن منصور ثنا هريم بن سفيان عن إبراهيم بن محمّد بن المنتشر عن قيس بن مسلم عن طارق بن شهاب عن أبي موسى: عن النبي صلى الله عليه و سلم ... .» اما ذکر ابوموسی اشعری «شاذ» می‌باشد؛ چرا که دیدیم امام ابوداود این روایت را از عباس نقل کرده وآن را از (طارق عن النبی) نقل کرده است اما عبید بن محمّد آن را از عباس به صورت (طارق عن ابوموسی عن النبی) نقل کرده است وهمچنین ابراهیم بن اسحاق هم العباس بن عبد العظيم را متابعه کرده است. [۳۳۴] (صحيح): طیالسی، المسند (ش۱۴۸۵) / احمد، المسند (ش۲۴۶۹۴و۲۴۷۰۳و۲۵۱۱۴) / ابوداود (ش۴۴۰۰) / ابن ابي شيبه، المصنف (ج۴ص۱۸۰) / بيهقي، السنن الکبري (۱۱۷۸۶و۱۲۵۱۷و۱۶۴۰۰و۲۲۱۲۰) / حاکم، المستدرک (ش۲۳۵۰) / ابن الجارود، المنتقي (ش۱۴۸و۸۰۸) / ابن حيان، طبقات المحدثين باصبهان (ج۴ص۲۴۵) / دارمي، السنن (ش۲۲۹۶) / ابن ماجه (ش۲۰۴۱) / نسايي (ش۳۴۳۲) / طحاوي، شرح مشکل الآثار (ج۱۰ص۱۲) ومعانی الآثار (ج۲ص۷۴) واحکام القرآن (ج۱ص۱۹۷) / ابن حبان (ش۱۴۲) / ابويعلي، المسند (ش۴۴۰۰) / اسحاق بن راهويه، المسند (ش۱۷۱۳) / ابن منذر، الاوسط (ش۲۲۸۴) / ابن الجوزی، التحقيق في أحاديث الخلاف (ج۲ص۳۱) از طريق (حماد بن سلمه) روايت کرده‌اند: «عن حماد بن ابی سلیمان عن إبراهيم عن الأسود عن عائشة قالت: قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: رفع القلم عن ثلاثة: عن النائم حتى يستيقظ و عن الغلام حتى يحتلم و عن المجنون حتى يفيق» ورجال طیالسی «رجال صحيح» بوده و اسنادش هم «صحیح» است. وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «هذا حديثٌ صحيحٌ على شرط مسلم» وامام ذهبی هم گفته است: «علی شرط مسلم» وامام ابن الملقن گفته است: «اسناده صحيحٌ متصلٌ كلهم علماء» وامام نووی هم گفته است: «اسناده صحیحٌ» وامام ابن حزم هم گفته است: «حدیثٌ ثابتٌ» وامام بخاری هم گفته است: «أرجو أن يكون محفوظاً» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۲۳۵۰) / ابن الملقن، البدرالمنیر (ج۳ص۲۲۶) / ابن حزم، المحلی (ج۹ص۴۶۰) / نووی، خلاصة الاحکام (ش۶۷۹) / ترمذی، علل الترمذی الکبیر (ج۱ص۸۱)] واين روايت از علي و ابن عباس و ابوهريره و انس بن مالک و شداد بن اوس و ثوبان و عده اي از صحابه هم روايت شده است [۳۳۵] (صحیح): ابوداود (ش۱۰۶۹) و من طریقه بیهقی، السنن الکبری (ش۵۸۷۸) / دارقطنی، السنن (ج۲ص۳) از طریق (عباس بن عبد العظيم وإبراهيم بن إسحاق بن أبي العنبس) روایت کرده‌اند: «حدثنى إسحاق بن منصور حدثنا هريم (بن سفیان) عن إبراهيم بن محمّد بن المنتشر عن قيس بن مسلم عن طارق بن شهاب عن النبى ج قال: الجمعة حق واجب على كل مسلم فى جماعة إلا أربعة عبد مملوك أو امرأة أو صبى أو مريض». رجال ابوداود (رجال صحیحین) بوده و اسنادش هم «صحیح» است. وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «هذا حديثٌ صحيحٌ على شرط الشيخين» وامام ذهبی هم گفته است: «حدیثٌ صحیحٌ» وامام نووی هم گفته است: «اسناده صحيحٌ علي شرط البخاري ومسلم» وامام ابن حجر هم گفته است: «صحّحه غیر واحد» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۱۰۶۲) / نووی، المجموع (ج۴ص۴۸۳) / ابن حجر، تلخیص الحبیر (ج۲ص۱۶۰)] باید اشاره کنیم که بعضی از علما از جمله امام ابوداود گفته‌اند: «طارق بن شهاب قد رأى النبى ج ولم يسمع منه شيئاً!» [ابوداود (ش۱۰۶۹)] لیکن این سخن مقبول نیست چرا که: احمد، المسند (ش۱۸۸۳۰) ومن طریقه ضیاء المدسی، الاحادیث المختاره (ش۱۲۳) / نسایی (ش۴۲۰۹) از طریق (عبدالرحمن بن مهدی) روایت کرده‌اند: «عن سفيان الثوری عن علقمة بن مرثد عن طارق بن شهاب أن رجلا سأل رسول الله صلى الله عليه وسلم وقد وضع رجله في الغرز أي الجهاد أفضل قال كلمة حق عند سلطان جائر» ورجال احمد «رجال صحیحین» بوده واسنادش «صحیح» است. ولذا امام حاکم نیشابوری گفته است: «طارق بن شهاب ممن یعد فی الصحابة» [حاکم، المستدرک (ش۱۰۶۲)] وهمچنانکه می‌بینیم، طارق بن شهاب پیامبر ج را دیدیه که سوار بر مرکبشان بوده وپاهایشان را در لگام قرار داده بودند وهمچنین از ایشان ج هم روایت کرده‌اند. پس چگونه از ایشان ج حدیث نشنیده‌اند؟ باید اشاره کنیم که حاکم، المستدرک (ش۱۰۶۲) ومن طریقه بیهقی، فضائل الاوقات (ش۲۶۳) روایت کرده است: «حدثنا أبو بكر بن إسحاق الفقيه ثنا عبيد بن محمّد العجلي حدثني العباس بن عبد العظيم العنبري حدثني إسحاق بن منصور ثنا هريم بن سفيان عن إبراهيم بن محمّد بن المنتشر عن قيس بن مسلم عن طارق بن شهاب عن أبي موسى: عن النبي صلى الله عليه و سلم ... .» اما ذکر ابوموسی اشعری «شاذ» می‌باشد؛ چرا که دیدیم امام ابوداود این روایت را از عباس نقل کرده وآن را از (طارق عن النبی) نقل کرده است اما عبید بن محمّد آن را از عباس به صورت (طارق عن ابوموسی عن النبی) نقل کرده است وهمچنین ابراهیم بن اسحاق هم العباس بن عبد العظيم را متابعه کرده است. [۳۳۶] محمّد زحیلی، المعتمد فی الفقه الشافعیّ، ۱/۴۹۵. [۳۳۷] (صحیح لغیره): این روایت از طریق عبدالله بن عمر وحسن بصری از رسول الله ج روایت شده است: اما طریق عبدالله بن عمرب : دارقطنی، السنن (ج۲ص۴) / طبرانی، المعجم الاوسط (ج۱ص۲۴۹) والمعجم الکبیر (ج۱۱ص۱۶۹) از طریق (إسماعيل بن الفضل و أحمد بن يحيى الحلواني) روایت کرده‌اند: «ثنا عبیدالله بن عمر القواريري ثنا أبو بكر الحنفي عن عبد الله بن نافع عن أبيه عن بن عمر عن النبي صلى الله عليه و سلم قال: ليس على المسافر جمعة.» اما این روایت «باطل» است چرا که اوّلاً: ابوبکر عبدالله بن نافع القرشى العدوى: امامان بخاری وابوحاتم وابوزرعه وابواحمد الحاکم گفته‌اند: «منکرالحدیث» وامامان نسایی ودارقطنی گفته‌اند: «متروک الحدیث» وامام علی بن المدینی گفته است: «روى أحاديث منكرةٌ» وامام ابن حبان گفته است: «كان يخطىء و لايعلم فلايحتج بأخباره التى لم يوافق فيها الثقات» واما یحیی بن معین گفته است: «ضعیفً یکتب حدیثه» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۶ص۵۳) / ابوزرعه، سوالات البرذعی (ش۱۷۴)] وثانیاً: همین حدیث را با اسناد «صحیح» از قول عبدالله بن عمرب و موقوفاً روایت کرده‌اند وابن منذر، الاوسط (ش۱۶۸۹) روایت کرده است: «أخبرنا الربيع (بن سلیمان) قال أخبرنا (عبدالله) بن وهب قال أخبرني أسامة عن نافع قال كان ابن عمر يقول: ليس على المسافر جمعة.» واسامه بن زید هم متابعه شده وعبدالرزاق (ج۳ص۱۷۲) روایت کرده است: «عن عبد الله بن عمر عن نافع عن (عبدالله) بن عمر قال: ... .» ورجال ابن منذر «رجال صحیحین» بوده به جز «الربیع بن سلیمان» که «ثقة وحافظ» ومترجم در تهذیب می‌باشد؛ فقط أسامة بن زيد: امام يحيي بن معين مي‌گويد: «ثقةٌ صالحٌ حجةٌ» و امام علي بن مديني مي‌گويد: «عندنا ثقهٌ» وامام عجلي مي‌گويد: «ثقةٌ» و امام يعقوب بن سفيان فسوي هم گفته است: «هو عند أهل المدينة وأصحابنا ثقة مأمونٌ» وامام ابن عدي مي‌گويد: «ليس بحديثه بأس» و امام ابوحاتم مي‌گويد: «يكتب حديثه و لايحتج به» و امام ذهبي هم گفته است: «صدوقٌ قوي الحديث و الظاهر أنه ثقةٌ» وامام نسايي گفته است: «ليس بالقوى» البته امام نسايي گفته است: «قولنا (ليس بالقوي): ليس بجرح مفسد» لذا نزد امام نسايي حداقل «حسن الحديث» است و امام ابن حجر هم گفته است: «صدوقٌ يهم» و امام عبدالله بن نمير گفته است: «مدنيٌ مشهورٌ» وامام ابن حبان هم وي را در «ثقات» آورده و گفته است: «يخطيء» وامام احمد گفته است: «ليس بشيء» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱ص۲۰۸) و تقريب التهذيب (ش۳۱۷) / ذهبي، الموقظه (ص۱۹) و ذكر أسماء من تكلم فيه وهو موثق (ش۲۶) / علي بن مديني، سؤالات محمّد بن عثمان بن أبي شيبة (ش۱۰۳) / فسوي، المعرفة و التاريخ (ج۳ص۴۳)] لذا «ثقة» بوده واگر چه اندکي خطا دارد لذا امام هيثمي هم گفته است: «هو من رجال الصحيح وفيه ضعف» [هيثمي، مجمع الزوائد (ج۴ص۳۷۴)] و اسناد اين روايت هم «صحيح» است ودیدیم که در المصنّف عبدالرزاق هم متابعه هم شده است. اما طریق حسن بصری: عبدالرزق، المصنف (ج۳ص۱۷۴) روایت کرده است: «عن (سفیان) بن عيينة عن عمرو (بن دینار) عن الحسن قال قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: ليس على المسافر جمعة» و رجالش «رجال صحیحین» است اما حسن بصری تابعی بوده لذا روایتش «مرسل وضعیف» است. اما شاهدی دارد واینکه رسول الله ج در حجة الوداع که مسافر بودند، نماز جمعه نخوانده بلکه به جایش اقامه‌ی نماز ظهر نمودند چنانکه مسلم (ش۳۰۹و۳۰۱۰) / ابوداود (ش۱۹۰۸و۱۹۰۷) / ابن ماجه (ش۳۰۷۴) از طریق (حفص بن غیاث و حاتم بن اسماعیل وسلیمان بن بلال و عبدالوهاب ثقفی) روایت کرده‌اند: «عن جعفر بن محمّد عن أبيه قال دخلنا على جابر بن عبد الله ... فأهلوا بالحج وركب رسول الله (صلى الله عليه وسلم) فصلى بها الظهر والعصر.» [۳۳۸] (صحیح لغیره): این روایت از طریق تمیم الداری وجابر بن عبدالله وعبدالله بن عباس وابوهریره ومحمّد بن کعب القرظی از رسول الله ج روایت گردیده است: اما طریق تمیم داریس : ابن ابی حاتم، علل الحدیث (ج۱ص۲۱۲) / بخاری، التاریخ الکبیر (ج۲ص۳۳۷) / الجزء فيه أحاديث محمّد بن سنان بن يزيد القزاز البصري (ش۱) / بیهقی، السنن الکبری (ش۵۸۴۱) / طبرانی، المعجم الکبیر (ج۲ص۵۱) / عقیلی، الضعفاء الکبیر (ج۲ص۲۲۱) / ابن النجار، ذیل تاریخ بغداد (ش۸۱۹) از طریق (احمد بن عبدالله وسعید بن سلیمان واسماعیل بن ابان واسد بن موسی و أبو عامر عبد الملك بن عمرو العقدي ومالک بن اسماعیل) روایت کرده‌اند: «حدثنا محمّد بن طلحة بن مصرف عن الحكم أبى عمرو عن ضرار بن عمرو عن أبى عبد الله الشامى عن تميم الدارى عن النبى (صلى الله عليه وسلم) قال: الجمعة واجبة إلا على امرأة أو صبى أو مريض أو مسافر.» اما این روایت «منکر» است چرا که اوّلاً: الحكم بن عمرو: امام بخاری گفته است: «لم يتابع عليه» وچیزی در موردش نیافتم [بخاری، التاریخ الکبیر (ج۲ص۳۳۷)] وثانیاً: ضرار بن عمرو القاضي: امام بخاری گفته است: «فیه نظر» وامام ابن حزم گفته است: «کان ضرار ینکر عذاب القبر» ومتم به «زندقة» هم شده است [عقیلی، الضعفاء الکبیر (ج۲ص۲۲۱) / ذهبی، الضعفاء الکبیر (ج۱۰ص۵۴۵)] وثالثاً: وامام ابوزرعة رازی گفته است: «هذا حديثٌ منكرٌ» وامام عقیلی گفته است: «لينٌ» [ابن ابی حاتم، علل الحدیث (ج۱ص۲۱۲) / عقیلی، الضعفاء الکبیر (ج۲ص۲۲۱)]. اما طریق جابر بن عبداللهب: بیهقی، السنن الکبری (ش۵۸۴۲) / دارقطنی، السنن (ج۲ص۳) / ابونعیم، اخبار اصفهان (ج۷ص۳۹۲) از طریق (سعید بن ابی مریم و کامل بن طلحة) روایت کرده‌اند: «حدثنا ابن لهيعة حدثنا معاذ بن محمّد الأنصارى عن أبى الزبير عن جابر أن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) قال: من كان يؤمن بالله واليوم الآخر فعليه الجمعة يوم الجمعة إلا على مريض أومسافر أوصبى أومملوك أوامرأة ومن استغنى عنها بلهو أو تجارة استغنى الله عنه والله غنى حميد» اما این اسناد «ضعیف» است چرا که اوّلاً: عبدالله بن لهیعه دچار «اختلاط» شده است [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۵ص۳۷۳) / ابن حجر، تقريب التهذيب (ش۳۵۶۳)] وثانیاً: ابوالزبیرالمکی «مدلس» بوده و عنعنه کرده است [ابن حجر، تعريف اهل التقديس (ش۱۰۱)]. اما طریق ابوهریرهس: المعجم الاوسط (ج۱ص۷۲) / دارقطنی، غرائب مالك (منقول من ابن حجر، لسان الميزان (ج۱ص۵۰)) از طريق (اسحاق بن الحسن و أحمد بن محمّد بن الحجاج) روايت كرده‌اند: «حدثنا إبراهيم بن حماد بن أبي حازم المديني قال حدثنا مالك بن أنس عن أبي الزناد عن الأعرج عن أبي هريرة قال قال رسول الله: خمسة لا جمعة عليهم المرأة والمسافر والعبد والصبي وأهل البادية.» اما این اسناد «منکر» است چرا که إبراهيم بن حماد بن أبي حازم المديني: امام دارقطني گفته است: «تفرد به إبراهيم وكان ضعيفاً» [ابن حجر، لسان الميزان (ج۱ص۵۰)] وتفردش در این روایت از امام مالک «منکر» است. اما طریق عبدالله بن عباسب : ابونعیم، حلیة الاولیاء (ج۷ص۲۴۱) از طریق (عبدالرحمن بن سلم و محمّد بن إسماعيل بن سلمة) روایت کرده است: «ثنا الهيثم بن خالد ثنا حفص بن عمرو بن ميمون أبو إسماعيل الأيلي ثنا شعبة ومسعر قالا ثنا أبو السفر ثنا ابن عباس أن النبي (صلى الله عليه و سلم) قال لأصحابه: جددوا الايمان في قلوبكم من كان على حرام حول منه الى غيره ومن أحسن من محسن وقع ثوابه على الله ومن صلى علي صلاة صلى الله عليه عشرا وملائكته عشرا ومن دعا بدعوات ليست بإثم ولا قطيعة رحم استجيب له ومن كان يؤمن بالله واليوم الآخر فعليه الجمعة يوم الجمعة إلا أن تكون امرأة أو عبدا أو صبيا أو مسافرا ومن استغنى بلهو أو تجارة استغنى الله عنه والله غني حميد.» اما این روایت «ضعیف» است چرا که حفص بن عمر بن ميمون الأبلى «ضعيف» است [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۲ص۴۱۰) / ابن حجر، تقريب التهذيب (ش۱۴۲۰)]. اما طریق محمّد بن کعب القرظی: ابویوسف، الآثار (ش۳۵۴) وحسن الشیبانی، الآثار (ش۱۹۷) از طریق (ابوحنیفة) روایت کرده‌اند: «عن ایوب (بن عائذ) الطائی عن محمّد بن کعب القرظی عن النبی انه قال: الجمعة واجبةٌ الا علی العبد والمرأة والمریض والمسافر.» اما این اسناد هم «ضعیف» است چرا که اوّلا: امام ابوحنیفه «ضعیف الحدیث» است وامامان بخاري ومسلم وابن عدي وابونعيم اصفهاني ودارقطني وابن حبان وابن الجوزي وابن عبدالحق وسفيان ثوري ونسايي وعبدالله بن مبارک وابن شاهين واحمد حنبل وابن سعد وروايتي از يحيي بن معين وحاکم نيشابوري وي را ضعيف دانسته‌اند [براي مشاهده اقوال محدثين در مورد امام ابوحنيفه/ به کتاب سلسلة الأحاديث الضعيفة والموضوعة وأثرها السيئ في الأمة (ج۱ص۶۶۱) از شيخ آلباني/ مراجه گردد و چون وي تمامي نظرات را آورده است لذا به خاطر ترک تطويل از آوردن آن خوداري مي‌نماييم] ثانیاً: محمّد بن کعب القرظی تابعی است لذا روایتش «مرسل» است. اما متن این روایت شواهد ومتابعاتی دارد؛ از جمله: الف): اما متابعه‌ی قسمت اوّل حدیث (الجمعةُ واجبةٌ إلا على امرأة أو صبى أو مريض): ابوداود (ش۱۰۶۹) و من طریقه بیهقی، السنن الکبری (ش۵۸۷۸) / دارقطنی، السنن (ج۲ص۳) از طریق (عباس بن عبد العظيم وإبراهيم بن إسحاق بن أبي العنبس) روایت کرده‌اند: «حدثنى إسحاق بن منصور حدثنا هريم (بن سفیان) عن إبراهيم بن محمّد بن المنتشر عن قيس بن مسلم عن طارق بن شهاب عن النبى ج قال: الجمعة حق واجب على كل مسلم فى جماعة إلا أربعة عبد مملوك أو امرأة أو صبى أو مريض». رجال ابوداود (رجال صحیحین) بوده و اسنادش هم «صحیح» است. وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «هذا حديثٌ صحيحٌ على شرط الشيخين» وامام ذهبی هم گفته است: «حدیثٌ صحیحٌ» وامام نووی هم گفته است: «اسناده صحيحٌ علي شرط البخاري ومسلم» وامام ابن حجر هم گفته است: «صحّحه غیر واحد» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۱۰۶۲) / نووی، المجموع (ج۴ص۴۸۳) / ابن حجر، تلخیص الحبیر (ج۲ص۱۶۰)] باید اشاره کنیم که بعضی از علما از جمله امام ابوداود گفته‌اند: «طارق بن شهاب قد رأى النبى ج ولم يسمع منه شيئاً!» [ابوداود (ش۱۰۶۹)] لیکن این سخن مقبول نیست چرا که: احمد، المسند (ش۱۸۸۳۰) ومن طریقه ضیاء المدسی، الاحادیث المختاره (ش۱۲۳) / نسایی (ش۴۲۰۹) از طریق (عبدالرحمن بن مهدی) روایت کرده‌اند: «عن سفيان الثوری عن علقمة بن مرثد عن طارق بن شهاب أن رجلا سأل رسول الله صلى الله عليه وسلم وقد وضع رجله في الغرز أي الجهاد أفضل قال كلمة حق عند سلطان جائر» ورجال احمد «رجال صحیحین» بوده واسنادش «صحیح» است. ولذا امام حاکم نیشابوری گفته است: «طارق بن شهاب ممن یعد فی الصحابة» [حاکم، المستدرک (ش۱۰۶۲)] وهمچنانکه می‌بینیم، طارق بن شهاب پیامبر ج را دیدیه که سوار بر مرکبشان بوده وپاهایشان را در لگام قرار داده بودند وهمچنین از ایشان ج هم روایت کرده‌اند. پس چگونه از ایشان ج حدیث نشنیده‌اند؟ باید اشاره کنیم که حاکم، المستدرک (ش۱۰۶۲) ومن طریقه بیهقی، فضائل الاوقات (ش۲۶۳) روایت کرده است: «حدثنا أبو بكر بن إسحاق الفقيه ثنا عبيد بن محمّد العجلي حدثني العباس بن عبد العظيم العنبري حدثني إسحاق بن منصور ثنا هريم بن سفيان عن إبراهيم بن محمّد بن المنتشر عن قيس بن مسلم عن طارق بن شهاب عن أبي موسى: عن النبي صلى الله عليه و سلم ... .» اما ذکر ابوموسی اشعری «شاذ» می‌باشد؛ چرا که دیدیم امام ابوداود این روایت را از عباس نقل کرده وآن را از (طارق عن النبی) نقل کرده است اما عبید بن محمّد آن را از عباس به صورت (طارق عن ابوموسی عن النبی) نقل کرده است وهمچنین ابراهیم بن اسحاق هم العباس بن عبد العظيم را متابعه کرده است. ب): اما شاهد قسمت آخر حدیث (مسافر): واینکه رسول الله ج در حجة الوداع که مسافر بودند، نماز جمعه نخوانده بلکه به جایش اقامه‌ی نماز ظهر نمودند چنانکه مسلم (ش۳۰۹و۳۰۱۰) / ابوداود (ش۱۹۰۸و۱۹۰۷) / ابن ماجه (ش۳۰۷۴) از طریق (حفص بن غیاث و حاتم بن اسماعیل وسلیمان بن بلال و عبدالوهاب ثقفی) روایت کرده‌اند: «عن جعفر بن محمّد عن أبيه قال دخلنا على جابر بن عبد الله ... فأهلوا بالحج وركب رسول الله (صلى الله عليه وسلم) فصلى بها الظهر والعصر والمغرب والعشاء والفجر.» [۳۳۹. ] این احادیث که بسیار مستند می‌باشند و در واقع از ضعف سند برخوردارند عبارتند از: الف): «قال رسول الله (صلی الله علیه وسلم): من سمع النداء فلم يجب فلا صلاة له الا من عذر.» (ضعیف): این روایت از طریق عبدالله بن عباس وابوموسی اشعری وجابر بن عبدالله از رسول الله ج روایت شده است: اما طریق عبدالله بن عباسب : دو طریق دارد؛ طریق اوّل: ابن ماجه (ش۷۹۳) / بیهقی، السنن الکبری (ش۵۸۵۰و۵۷۹۳) / حاکم، المستدرک (ش۸۹۳) / ضیاء المقدسی، الاحادیث المختاره (ش۲۵۱و۲۵۴و۲۵۲) / طبرانی، المعجم الکبیر (ج۱۱ص۴۴۶) / ابن حبان (ش۲۰۶۴) / دارقطنی، السنن (ج۱ص۴۲۰) / ابن الجعد، المسند (ش۴۸۳) / نسوی، الاربعین (ش۲۵) / ابن منذر، الاوسط (ش۱۸۵۰) / ابن حزم، المحلّی (ج۴ص۱۹۰) / اسلم بن سهل، تاریخ واسط (ج۱ص۲۰۳) از طریق (عبد الحميد بن بيان الواسطي وابومعمر وعمرو بن عون وزکریا بن یحیی) روایت کرده‌اند: «أنبأنا هشيم ثنا شعبة عن عدي بن ثابت عن سعيد ابن جبير عن ابن عباس: عن النبي (صلى الله عليه و سلم) قال: من سمع النداء فلم يأته فلا صلاة له إلا من عذر.» وهشیم بن بشیر هم متابعه شده وبیهقی، السنن الکبری (ش۵۱۳۷) / حاکم، المستدرک (ش۸۹۵و۸۹۴و۸۹۳) از طریق (قراد أبو نوح وسعید بن عامر وعبدالرحمن بن غزوان وداود بن الحکم) روایت کرده‌اند: «حدثنا شعبة عن عدى بن ثابت عن سعيد بن جبير عن ابن عباس قال: قال رسول الله صلى الله عليه و سلم ... .» وسعید بن جبیر هم متابعه شده است و عبدالرزاق (ج۱ص۴۹۷) روایت کرده است: «عن بن جريج وإبراهيم بن يزيد أن ابن عباس قال: من سمع النداء فلم يجب فلا صلاة له إلا من علة أو عذر» اما این روایت «شاذ» می‌باشد چرا که همین حدیث را ثقاتی، از شعبة به صورت موقوف روایت کرده‌اند وابن الجعد، المسند (ش۴۸۲) / ابن ابی شیبه، المصنف (ج۱ص۳۸۰) / بیهقی، السنن الکبری (ش۵۷۹۴) / ضیاء المقدسی، الاحادیث المختاره (ش۲۵۳) / ابن منذر، الاوسط (ش۱۸۵۱) از طریق (وکیع بن الجراح وحفص بن عمر الحوضى وسليمان بن حرب و وهب بن جریر وعلی بن الجعد) روایت کرده‌اند: «حدثنا شعبة عن عدى بن ثابت عن سعيد بن جبير عن ابن عباس قال: من سمع النداء فلم يجب فلا صلاة له إلا من عذر» وممکن است کسی بگوید که زیاده‌ی ثقة مقبول است! اما این دلیل مقبول نیست چرا که همین حدیث را (هشیم بن بشیر وقراد أبو نوح وسعید بن عامر وعبدالرحمن بن غزوان وداود بن الحکم) از شعبه به صورت «مرفوع»، و (وکیع بن الجراح وحفص بن عمر وسليمان بن حرب و وهب بن جریر وعلی بن الجعد) آن را از شعبة به صورت «موقوف» روایت کرده‌اند که این نشان می‌دهد شعبة روایت را به دو صورت نقل کرده واضطراب از وی می‌باشد. باید اشاره کنیم که برای طریق (موقوف و مرفوع) متابعاتی آمده که قابل احتجاج نیستند: اما متابعه‌ی طریق مرفوع: ابوداود (ش۵۵۱) ومن طریقه بیهقی، السنن الکبری (ش۵۲۴۹و۵۲۵۰و۵۸۷۹) / حاکم، المستدرک (ش۸۹۶و۸۹۷) / دارقطنی، السنن (ج۱ص۴۲۰) / ابن عدی، الکامل (ج۷ص۲۱۳) / المعجم الاوسط (ج۴ص۳۱۴) / المعجم الکبیر (ج۱۱ص۴۴۶) از طریق (جریر بن عبدالحمید و سلیمان بن قرم) روایت کرده‌اند: «عن أبى جناب عن مغراء العبدى عن عدى بن ثابت عن سعيد بن جبير عن ابن عباس قال قال رسول الله (صلى الله عليه وسلم) ... .» اما این روایت هم مقبول نیست چرا که يحيى بن أبى حية أبو جناب الكلبى «کثیر التدلیس» بوده وعنعنه کرده است [ابن حجر، تعرف اهل التقدیس بمراتب الموصوفین بالتدلیس (ش۱۵۲)] اما متابعه‌ی طریق موقوف: عبدالرزاق، المصنف (ج۱ص۴۹۷) روایت کرده است: «عن بن جريج وإبراهيم بن يزيد أن ابن عباس قال: من سمع النداء فلم يجب فلا صلاة له إلا من علة أو عذر» اما ابن جریج «مدلس» بوده وعنعنه کرده است [ابن حجر، تعریف اهل التقدیس بمراتب الموصوفین بالتدلیس (ش۸۳)] و إبراهيم بن يزيد القرشى الأموى الخوزى هم «متروک الحدیث» است [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۱ص۱۷۹) وتقریب التهذیب (ش۲۷۲)]. طریق دوّم: ابن حزم، المحلّی (ج۴ص۱۹۰) / بیهقی، السنن الکبری (ش۵۷۹۵) / خطیب بغدادی، تاریخ بغداد (ج۶ص۲۸۵) / قاضی الینوری، المجالسة وجواهر العلم (ش۳۳۶۸) از طریق (إسماعيل بن إسحاق القاضی) روایت کرده‌اند: «حدثنا سليمان بن حرب حدثنا شعبة عن حبيب بن أبى ثابت عن سعيد بن جبير عن ابن عباس عن النبى (صلى الله عليه وسلم) قال: من سمع النداء فلم يجب فلا صلاة له» اما این روایت هم شاذ است چرا که سليمان بن حرب هرچند حافظ وثقة است اما این روایتش «شاذ» است چرا که: دیدیم که همین حدیث را راویانی همانند (وکیع بن الجراح وحفص بن عمر الحوضی و وهب بن جریر وعلی بن الجعد وهشیم بن بشیر وقراد أبو نوح وسعید بن عامر وعبدالرحمن بن غزوان وداود بن الحکم) اینگونه از امام شعبة بن الحجاج نقل کرده‌اند که: «شعبه بن الحجاج عن عدی بن ثابت عن سعید بن جبیر عن ابن عباس» اما سلمیان بن حرب: این حدیث را یکبار همانند سایر راویان نقل کرده: «حدثنا شعبه بن الحجاج عن عدی بن ثابت عن سعید بن جبیر عن ابن عباس» [بیهقی، السنن الکبری (ش۵۷۹۷)] و یکبار هم آن را اینگونه روایت کرده است: «حدثنا شعبه بن الحجاج عن حبیب بن ابی ثابت عن سعید بن جبیر عن ابن عباس» [ابن حزم، المحلّی (ج۴ص۱۹۰) / بیهقی، السنن الکبری (ش۵۷۹۵) / خطیب بغدادی، تاریخ بغداد (ج۶ص۲۸۵) / قاضی الینوری، المجالسة وجواهر العلم (ش۳۳۶۸)] ویکبار این روایت را «مرفوع» نقل کرده: «حدثنا شعبة بن الحجاج عن حبیب بن ابی ثابت عن سعید بن جبیر عن ابن عباس عن النبی: ... » [ابن حزم، المحلّی (ج۴ص۱۹۰) / بیهقی، السنن الکبری (ش۵۷۹۵) / خطیب بغدادی، تاریخ بغداد (ج۶ص۲۸۵) / قاضی الینوری، المجالسة وجواهر العلم (ش۳۳۶۸)] ویکبار هم آن را «موقوف» روایت کرده است: «حدثنا شعبة بن الحجاج عن حبیب بن ابی ثابت عن سعید بن جبیر عن ابن عباس: ... » [المعجم الکبیر (ج۱۲ص۱۸) / ضیاء المقدسی، الاحادیث المختاره (ش۱۴۲)] از طرفی حبیب بن ابی ثابت هم «مدلس» بوده وعنعنه کرده است [ابن حجر، تعریف اهل التقدیس بمراتب الموصوفین بالتدلیس (ش۶۹)]. اما طریق ابوموسی اشعریس : حاکم، المستدرک (ش۸۹۸و۸۹۹) / بیهقی، السنن الکبری (ش۵۷۹۷) / بزار (ش۳۱۵۷) / رافعی، التدوین فی اخبار قزوین (ج۱ص۳۵۲) / ابن الاعرابی، المعجم (ش۱۰۲۴) / قاضی الدنیوری، المجالسة وجواهرالعلم (ش۳۳۷۱) از طریق (أبو بكر بن عياش وقیس بن الربیع) روایت کرده‌اند: «عن أبي حصين عن أبي بردة بن أبي موسى عن أبيه قال: قال رسول الله (صلى الله عليه و سلم): من سمع النداء فلم يجب فلا صلاة له إلا من عذر.» اما این روایت هم «شاذ» است چرا که: اوّلاً: قيس بن الربيع در روايت حديث «ضعيف» بوده و پسرش، کتاب حديثي وي را دستکاري مي‌کرده است. [رک: ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۸ص۳۹۱) / ابن حجر، تقريب التهذيب (ش۵۵۷۳)] وابوبكر بن عياش هم امام ابن حجر گفته است: «ثقةٌ عابدٌ إلا أنه لما كبر ساءَ حفظه وكتابه صحيح.» [ابن حجر، تقریب التهذیب (ش۷۹۸۵)] وثانياً: همین حدیث را (اثبات وثقات) به صورت «موقوف» روایت کرده‌اند وابن ابی شیبه، المصنف (ج۱ص۳۷۹) ومن طریقه ابن منذر، الاوسط (ش۱۸۵۲) / بیهقی، السنن الکبری (ش۵۷۹۸و۵۷۹۹) از طریق (مسعر بن کدام وزائدة بن قدامه) روایت کرده‌اند: «اخبرنا أبي حصين عن أبي بردة عن أبي موسى (رضي الله تعالی عنه) قال: من سمع المنادي ثم لم يجبه من غير عذر فلا صلاة له.» و ابوبردة هم متابعه شده است وبزار (ش۳۱۵۸) روایت کرده است: «أخبرناه عمر بن يحيى الأبلي قال أخبرنا حفص بن جميع عن سماك عن أبي بردة عن أبي موسى (رضي الله تعالی عنه) قال: من سمع النداء فلم يجب فلا صلاة له.» اما طریق جابر بن عبداللهب: ابوبکر ابن المقرئ، الاربعین (ش۵۰) روایت کرده است: «حدثنا أبو عبيد علي بن الحسين بن حرب قاضي مصر بالرقة حدثنا زكريا بن يحيى أبو السكين حدثنا محمّد بن مسكين مؤذن مسجد شقرة حدثني عبد الله بن بكير الغنوي حدثنا محمّد بن سوقة عن محمّد ابن المنكدر عن جابر بن عبد الله رضي الله عنهما قال: تخلف قوم عن العشاء الآخرة فقال رسول الله: لاصلاة لمن لم يسمع النداء فلم يأته إلا من عذر» اما این رویات «منکر» است چرا که امام دارقطنی گفته است: «ضعیف» وامام ذهبی گفته است: «لايعرف وخبره منكر» وامام ابوحاتم گفته است: «هو مجهولٌ وخبره منكرٌ» وامام بخاری هم گفته است: «في إسناد حديثه نظر» وامام ابن حبان وی را در «ثقات» آورده است [ابن حجر، لسان المیزان (ج۵ص۱۸۱)] ب) عبدلله بن عباسب روایت کرده است: «قال رسول الله (صلی الله علیه وسلم): من سمع المنادى فلم يمنعه من اتباعه عذر. قالوا وما العذر؟ قال خوف أو مرض لم تقبل منه الصلاة التى صلى.» (منکر): ابوداود (ش۵۵۱) ومن طریقه بیهقی، السنن الکبری (ش۵۲۴۹و۵۲۵۰و۵۸۷۹) / حاکم، المستدرک (ش۸۹۶) / دارقطنی، السنن (ج۱ص۴۲۰) / ابن عدی، الکامل (ج۷ص۲۱۳) / طبرانی، المعجم الاوسط (ج۴ص۳۱۴) والمعجم الکبیر (ج۱۱ص۴۴۶) از طریق (ابومعمر القطیعی و قتیبة بن سعید) روایت کرده‌اند: «حدثنا جرير عن أبى جناب عن مغراء العبدى عن عدى بن ثابت عن سعيد بن جبير عن ابن عباس قال قال رسول الله (صلى الله عليه وسلم) ... .» وجریر بن عبدالحمید هم متابعه شده ومستدرک (ش۸۹۷) روایت کرده است: «حدثنا أبو علي الحسين بن علي الحافظ ثنا أبو الفضل جعفر بن محمّد بن إبراهيم الصيدلاني ببغداد ثنا الحسن بن عبد العزيز الجروي ثنا يحيى بن حسان ثنا سليمان بن قرم عن أبي جناب عن ... .» اما این روایت «منکر» است چرا که يحيى بن أبى حية أبو جناب الكلبى «کثیر التدلیس» بوده وعنعنه کرده است [ابن حجر، تعرف اهل التقدیس بمراتب الموصوفین بالتدلیس (ش۱۵۲)] وثانیاً: دیدیم که ثقات این روایت را اینگونه نقل کرده‌اند که: ابن الجعد، المسند (ش۴۸۲) / ابن ابی شیبه، المصنف (ج۱ص۳۸۰) / بیهقی، السنن الکبری (ش۵۷۹۴) / ابن منذر، الاوسط (ش۱۸۵۱) / ضیاء المقدسی، الاحادیث المختاره (ش۲۵۳) از طریق (وکیع بن الجراح وحفص بن عمر الحوضى وسليمان بن حرب و وهب بن جریر وعلی بن الجعد) روایت کرده‌اند: «حدثنا شعبة عن عدى بن ثابت عن سعيد بن جبير عن ابن عباس قال: من سمع النداء فلم يجب فلا صلاة له إلا من عذر.» [۳۴۰] از نظر شافعیّه اگر مسافر نیّت اقامت چهار روز غیر از روز ورود و خروج را داشته باشد، نماز جمعه بر وی واجب است و در صورتی که کمتر باشد بر وی واجب نیست البته به شرطی که سفرش جائز بوده و حرام نباشد. و نیز سفر در حالت ضرورت و یا ترس از ضرر به همسفرش بخاطر دفع ضرر قبل از زوال روز جمعه جایز است و نماز جمعه بر شخص واجب نمی‌باشد. نک: هیتمی، نهاية المحتاج، ۲ / ۲۹۱؛ شربینی، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۷۸؛ محمّد زحیلی، المعتمد فی الفقه الشافعی، ۲/۴۹۶. وروایت «من سافر لیلة الجمعه دعا علیه ملکاه.» موضوع می‌باشد که مستند کراهت سفر در شب جمعه قرار گرفته است. سند حدیث در ادامه مفصلاً بیان شده است. [۳۴۱] نک: بهوتی، كشاف القناع، ۲ / ۲۵. این روایات عبارتند از: الف) عبدالله بن عمرب روایت کرده است: «قال رسول الله (صلی الله علیه وسلم): إذا سافر يوم الجمعة، دُعي عليه، أن لايُصاحب، ولا يُعان على سفره.» (منكر): خرائطی، مساوی الاخلاق (ش۷۹۰) روایت نموده است: «حدثنا إبراهيم بن الهيثم البلدي ثنا عمر بن خالد الحراني عن عبد الله بن لهيعة عن بكير بن عبد الله بن الأشج عن نافع عن عبد الله بن عمر قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: من سافر من دار إقامة يوم الجمعة دعت عليه الملائكة أن لا يصاحب في سفره ولايعان على حاجته.» اما این روایت «منکر» است چرا که اوّلاً: عبدالله بن لهیعه دچار اختلاط گردیده است [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۵ص۳۷۳) و تقريب التهذيب (ش۳۵۶۳)]. وثانیاً: مخالف این روایتی که عبدالله بن عمرب از پیامبر ج نقل کرده، ابن عمرب عمل کرده است و ابن ابی شیبه (ج۲ص۱۵) روایت کرده است: «حدثنا عباد بن العوام عن يحيى بن سعيد (بن قیس الانصاری) عن نافع (مولی بن عمر) أن ابنا لسعيد بن زيد بن نفيل كان بأرض له بالعقيق على رأس أميال من المدينة فلقي ابن عمر غداة الجمعة فأخبره بشكواه فانطلق إليه وترك الجمعة.» و رجالش «رجال صحیحین» بوده واسنادش هم «صحیح» است. همچنین مخالف این روایت از رسول الله ج روایت گردیده است وابن ابي شيبه، المصنف (ج۲ص۱۵) روایت كرده است: «حدثنا الفضل (بن الدكين) عن ابن أبي ذئب قال: رأيت ابن شهاب الزهري يريد أن يسافر يوم الجمعة ضحوة! فقلت له: تسافر يوم الجمعة؟ فقال: إن رسول الله صلى الله عليه وسلم سافر يوم الجمعة.» ورجال ابن ابي شيبه «رجال صحيحين» مي‌باشد فقط ابن شهاب الزهري تابعي است. ب): ابوهریرهس روایت کرده است: «من سافر يوم الجمعة دعا عليه ملكاه.» (موضوع): اما طریق ابوهریرهس: امام ذهبی در میزان الاعتدال (ج۱ص۵۴۲) در ترجمه‌ی (الحسين بن علوان الكلبى) گفته است: «مما كذب على مالك عن الزهري عن أبى سلمة عن أبى هريرة مرفوعا: من سافر يوم الجمعة دعا عليه ملكاه.» وهمچنانکه امام ذهبی هم گفته است این روایت «موضوع» است چرا که راویش الحسين بن علوان الكلبى: امامان یحیی بن معین وابن ابی حاتم گفته‌اند: «کذّابٌ» وامام ابن حبان هم گفته است: «كان يضعُ الحديث على هشام وغيره وضعا» وامام صالح بن جزره هم گفته است: «كان يضعُ الحديث» وامامان ابوحاتم رازی ونسایی ودارقطنی می‌گویند: «متروکٌ» وامام علی بن المدینی گفته است: «ضعیف جداً» [ابن حجر، لسان المیزان (ج۲ص۳۰۰)] و از ابن شهاب زهری مخالفش روایت گردیده است وابن ابي شيبه (ج۲ص۱۵) روایت كرده است: «حدثنا الفضل (بن الدكين) عن ابن أبي ذئب قال: رأيتُ ابن شهاب الزهري يريد أن يسافر يوم الجمعة ضحوة! فقلت له: تسافر يوم الجمعة؟ فقال: إن رسول الله صلى الله عليه وسلم سافر يوم الجمعة.» ورجالش تا ابن شهاب زهري «رجال صحيحين» مي‌باشد. نک: الطحطاوي على مراقي الفلاح، ۲۸۳؛ حاشية ابن عابدين، ۱ / ۵۵۳؛ حاشية الدسوقي، ۱ / ۳۸۷. [۳۴۲] نک: الطحطاوي على مراقي الفلاح، ۲۸۳ ؛ حاشية ابن عابدين، ۱ / ۵۵۳؛ حاشية الدسوقي، ۱ / ۳۸۷. [۳۴۳] فقها در زمینه ترس به دو روایت استناد می‌کنند که ضعیف و منکر می‌باشند ولی نفس قضیه با قانون کلی شریعت مبنی بر انجام تکلیف به اندازه توانایی و روایت صحیحی که در ادامه بدان اشاره خواهد شد، صادق است. این روایات عبارتند از: الف) عبدالله بن عباسب روایت کرده است: «قال رسول الله (صلی الله علیه وسلم): من سمع النداء فلم يجب فلا صلاة له الا من عذر.» (ضعیف): این روایت از طریق عبدالله بن عباس وابوموسی اشعری وجابر بن عبدالله از رسول الله ج روایت شده است: اما طریق عبدالله بن عباسب : دو طریق دارد؛ طریق اوّل: ابن ماجه (ش۷۹۳) / بیهقی، السنن الکبری (ش۵۸۵۰و۵۷۹۳) / حاکم، المستدرک (ش۸۹۳) / ضیاء المقدسی، الاحادیث المختاره (ش۲۵۱و۲۵۴و۲۵۲) / طبرانی، المعجم الکبیر (ج۱۱ص۴۴۶) / ابن حبان (ش۲۰۶۴) / دارقطنی، السنن (ج۱ص۴۲۰) / ابن الجعد، المسند (ش۴۸۳) / نسوی، الاربعین (ش۲۵) / ابن منذر، الاوسط (ش۱۸۵۰) / ابن حزم، المحلّی (ج۴ص۱۹۰) / اسلم بن سهل، تاریخ واسط (ج۱ص۲۰۳) از طریق (عبد الحميد بن بيان الواسطي وابومعمر وعمرو بن عون وزکریا بن یحیی) روایت کرده‌اند: «أنبأنا هشيم ثنا شعبة عن عدي بن ثابت عن سعيد ابن جبير عن ابن عباس: عن النبي (صلى الله عليه و سلم) قال: من سمع النداء فلم يأته فلا صلاة له إلا من عذر.» وهشیم بن بشیر هم متابعه شده وبیهقی، السنن الکبری (ش۵۱۳۷) / حاکم، المستدرک (ش۸۹۵و۸۹۴و۸۹۳) از طریق (قراد أبو نوح وسعید بن عامر وعبدالرحمن بن غزوان وداود بن الحکم) روایت کرده‌اند: «حدثنا شعبة عن عدى بن ثابت عن سعيد بن جبير عن ابن عباس قال: قال رسول الله صلى الله عليه و سلم ... .» وسعید بن جبیر هم متابعه شده است و عبدالرزاق، المصنف (ج۱ص۴۹۷) روایت کرده است: «عن بن جريج وإبراهيم بن يزيد أن ابن عباس قال: من سمع النداء فلم يجب فلا صلاة له إلا من علة أو عذر» اما این روایت «شاذ» می‌باشد چرا که همین حدیث را ثقاتی، از شعبة به صورت موقوف روایت کرده‌اند وابن الجعد، المسند (ش۴۸۲) / ابن ابی شیبه (ج۱ص۳۸۰) / بیهقی، السنن الکبری (ش۵۷۹۴) / ضیاء المقدسی، الاحادیث المختاره (ش۲۵۳) / ابن منذر، الاوسط (ش۱۸۵۱) از طریق (وکیع بن الجراح وحفص بن عمر الحوضى وسليمان بن حرب و وهب بن جریر وعلی بن الجعد) روایت کرده‌اند: «حدثنا شعبة عن عدى بن ثابت عن سعيد بن جبير عن ابن عباس قال: من سمع النداء فلم يجب فلا صلاة له إلا من عذر» وممکن است کسی بگوید که زیاده‌ی ثقة مقبول است! اما این دلیل مقبول نیست چرا که همین حدیث را (هشیم بن بشیر وقراد أبو نوح وسعید بن عامر وعبدالرحمن بن غزوان وداود بن الحکم) از شعبه به صورت «مرفوع»، و (وکیع بن الجراح وحفص بن عمر وسليمان بن حرب و وهب بن جریر وعلی بن الجعد) آن را از شعبة به صورت «موقوف» روایت کرده‌اند که این نشان می‌دهد شعبة روایت را به دو صورت نقل کرده واضطراب از وی می‌باشد. باید اشاره کنیم که برای طریق (موقوف و مرفوع) متابعاتی آمده که قابل احتجاج نیستند: اما متابعه‌ی طریق مرفوع: ابوداود (ش۵۵۱) ومن طریقه بیهقی، السنن الکبری (ش۵۲۴۹و۵۲۵۰و۵۸۷۹) / حاکم، المستدرک (ش۸۹۶و۸۹۷) / دارقطنی، السنن (ج۱ص۴۲۰) / ابن عدی، الکامل (ج۷ص۲۱۳) / طبرانی، المعجم الاوسط (ج۴ص۳۱۴) والمعجم الکبیر (ج۱۱ص۴۴۶) از طریق (جریر بن عبدالحمید و سلیمان بن قرم) روایت کرده‌اند: «عن أبى جناب عن مغراء العبدى عن عدى بن ثابت عن سعيد بن جبير عن ابن عباس قال قال رسول الله (صلى الله عليه وسلم) ... .» اما این روایت هم مقبول نیست چرا که يحيى بن أبى حية أبو جناب الكلبى «کثیر التدلیس» بوده وعنعنه کرده است [ابن حجر، تعرف اهل التقدیس بمراتب الموصوفین بالتدلیس (ش۱۵۲)] اما متابعه‌ی طریق موقوف: عبدالرزاق، المصنف (ج۱ص۴۹۷) روایت کرده است: «عن بن جريج وإبراهيم بن يزيد أن ابن عباس قال: من سمع النداء فلم يجب فلا صلاة له إلا من علة أو عذر» اما ابن جریج «مدلس» بوده وعنعنه کرده است [ابن حجر، تعریف اهل التقدیس بمراتب الموصوفین بالتدلیس (ش۸۳)] و إبراهيم بن يزيد القرشى الأموى الخوزى هم «متروک الحدیث» است [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۱ص۱۷۹) وتقریب التهذیب (ش۲۷۲)]. طریق دوّم: ابن حزم، المحلّی (ج۴ص۱۹۰) / بیهقی، السنن الکبری (ش۵۷۹۵) / خطیب بغدادی، تاریخ بغداد (ج۶ص۲۸۵) / قاضی الینوری، المجالسة وجواهر العلم (ش۳۳۶۸) از طریق (إسماعيل بن إسحاق القاضی) روایت کرده‌اند: «حدثنا سليمان بن حرب حدثنا شعبة عن حبيب بن أبى ثابت عن سعيد بن جبير عن ابن عباس عن النبى (صلى الله عليه وسلم) قال: من سمع النداء فلم يجب فلا صلاة له» اما این روایت هم شاذ است چرا که سليمان بن حرب هرچند حافظ وثقة است اما این روایتش «شاذ» است چرا که: دیدیم که همین حدیث را راویانی همانند (وکیع بن الجراح وحفص بن عمر الحوضی و وهب بن جریر وعلی بن الجعد وهشیم بن بشیر وقراد أبو نوح وسعید بن عامر وعبدالرحمن بن غزوان وداود بن الحکم) اینگونه از امام شعبة بن الحجاج نقل کرده‌اند که: «شعبه بن الحجاج عن عدی بن ثابت عن سعید بن جبیر عن ابن عباس» اما سلمان بن حرب: این حدیث را یکبار همانند سایر راویان نقل کرده: «حدثنا شعبه بن الحجاج عن عدی بن ثابت عن سعید بن جبیر عن ابن عباس» [بیهقی، السنن الکبری (ش۵۷۹۷)] و یکبار هم آن را اینگونه روایت کرده است: «حدثنا شعبه بن الحجاج عن حبیب بن ابی ثابت عن سعید بن جبیر عن ابن عباس» [ابن حزم، المحلّی (ج۴ص۱۹۰) / بیهقی، السنن الکبری (ش۵۷۹۵) / خطیب بغدادی، تاریخ بغداد (ج۶ص۲۸۵) / قاضی الینوری، المجالسة وجواهر العلم (ش۳۳۶۸)] ویکبار این روایت را «مرفوع» نقل کرده: «حدثنا شعبة بن الحجاج عن حبیب بن ابی ثابت عن سعید بن جبیر عن ابن عباس عن النبی: ... » [ابن حزم، المحلّی (ج۴ص۱۹۰) / بیهقی، السنن الکبری (ش۵۷۹۵) / خطیب بغدادی، تاریخ بغداد (ج۶ص۲۸۵) / قاضی الینوری، المجالسة وجواهر العلم (ش۳۳۶۸)] ویکبار هم آن را «موقوف» روایت کرده است: «حدثنا شعبة بن الحجاج عن حبیب بن ابی ثابت عن سعید بن جبیر عن ابن عباس: ... » [طبرانی، المعجم الکبیر (ج۱۲ص۱۸) / ضیاء المقدسی، الاحادیث المختاره (ش۱۴۲)] از طرفی حبیب بن ابی ثابت هم «مدلس» بوده وعنعنه کرده است [ابن حجر، تعریف اهل التقدیس بمراتب الموصوفین بالتدلیس (ش۶۹)]. اما طریق ابوموسی اشعریس : حاکم، المستدرک (ش۸۹۸و۸۹۹) / بیهقی، السنن الکبری (ش۵۷۹۷) / بزار (ش۳۱۵۷) / رافعی، التدوین فی اخبار قزوین (ج۱ص۳۵۲) / ابن الاعرابی، المعجم (ش۱۰۲۴) / قاضی الدنیوری، المجالسة وجواهرالعلم (ش۳۳۷۱) از طریق (أبو بكر بن عياش وقیس بن الربیع) روایت کرده‌اند: «عن أبي حصين عن أبي بردة بن أبي موسى عن أبيه قال: قال رسول الله (صلى الله عليه و سلم): من سمع النداء فلم يجب فلا صلاة له إلا من عذر.» اما این روایت هم «شاذ» است چرا که: اوّلاً: قيس بن الربيع در روايت حديث «ضعيف» بوده و پسرش، کتاب حديثي وي را دستکاري مي‌کرده است. [رک: ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۸ص۳۹۱) / ابن حجر، تقريب التهذيب (ش۵۵۷۳)] وابوبكر بن عياش هم امام ابن حجر گفته است: «ثقةٌ عابدٌ إلا أنه لما كبر ساءَ حفظه وكتابه صحيح.» [ابن حجر، تقریب التهذیب (ش۷۹۸۵)] وثانياً: همین حدیث را (اثبات وثقات) به صورت «موقوف» روایت کرده‌اند وابن ابی شیبه (ج۱ص۳۷۹) و من طریقه ابن منذر، الاوسط (ش۱۸۵۲) / بیهقی، السنن الکبری (ش۵۷۹۸و۵۷۹۹) از طریق (مسعر بن کدام وزائدة بن قدامه) روایت کرده‌اند: «اخبرنا أبي حصين عن أبي بردة عن أبي موسى (رضي الله تعالی عنه) قال: من سمع المنادي ثم لم يجبه من غير عذر فلا صلاة له.» و ابوبردة هم متابعه شده است وبزار (ش۳۱۵۸) روایت کرده است: «أخبرناه عمر بن يحيى الأبلي قال أخبرنا حفص بن جميع عن سماك عن أبي بردة عن أبي موسى (رضي الله تعالی عنه) قال: من سمع النداء فلم يجب فلا صلاة له.» اما طریق جابر بن عبداللهب: ابوبکر ابن المقرئ، الاربعین (ش۵۰) روایت کرده است: «حدثنا أبو عبيد علي بن الحسين بن حرب قاضي مصر بالرقة حدثنا زكريا بن يحيى أبو السكين حدثنا محمّد بن مسكين مؤذن مسجد شقرة حدثني عبد الله بن بكير الغنوي حدثنا محمّد بن سوقة عن محمّد ابن المنكدر عن جابر بن عبد الله رضي الله عنهما قال: تخلف قوم عن العشاء الآخرة فقال رسول الله: لاصلاة لمن لم يسمع النداء فلم يأته إلا من عذر» اما این رویات «منکر» است؛ چرا که امام دارقطنی گفته است: «ضعیف» وامام ذهبی گفته است: «لايعرف وخبره منكر» وامام ابوحاتم گفته است: «هو مجهولٌ وخبره منكرٌ» وامام بخاری هم گفته است: «في إسناد حديثه نظر» وامام ابن حبان وی را در «ثقات» آورده است [ابن حجر، لسان المیزان (ج۵ص۱۸۱)]. ب) عبدلله بن عباسب روایت کرده است: «قال رسول الله (صلی الله علیه وسلم): من سمع المنادى فلم يمنعه من اتباعه عذر. قالوا وما العذر؟ قال خوف أو مرض لم تقبل منه الصلاة التى صلى.» (منکر): ابوداود (ش۵۵۱) ومن طریقه بیهقی، السنن الکبری (ش۵۲۴۹و۵۲۵۰و۵۸۷۹) / مستدرک (ش۸۹۶) / دارقطنی (ج۱ص۴۲۰) / ابن عدی، الکامل (ج۷ص۲۱۳) / المعجم الاوسط (ج۴ص۳۱۴) / المعجم الکبیر (ج۱۱ص۴۴۶) از طریق (ابومعمر القطیعی و قتیبة بن سعید) روایت کرده‌اند: «حدثنا جرير عن أبى جناب عن مغراء العبدى عن عدى بن ثابت عن سعيد بن جبير عن ابن عباس قال قال رسول الله (صلى الله عليه وسلم) ....» وجریر بن عبدالحمید هم متابعه شده ومستدرک (ش۸۹۷) روایت کرده است: «حدثنا أبو علي الحسين بن علي الحافظ ثنا أبو الفضل جعفر بن محمّد بن إبراهيم الصيدلاني ببغداد ثنا الحسن بن عبد العزيز الجروي ثنا يحيى بن حسان ثنا سليمان بن قرم عن أبي جناب عن ... .» اما این روایت «منکر» است چرا که يحيى بن أبى حية أبو جناب الكلبى «کثیر التدلیس» بوده وعنعنه کرده است [ابن حجر، تعرف اهل التقدیس بمراتب الموصوفین بالتدلیس (ش۱۵۲)] وثانیاً: دیدیم که ثقات این روایت را اینگونه نقل کرده‌اند که: ابن الجعد، المسند (ش۴۸۲) / ابن ابی شیبه (ج۱ص۳۸۰) / بیهقی، السنن الکبری (ش۵۷۹۴) / ابن منذر، الاوسط (ش۱۸۵۱) / ضیاء المقدسی، الاحادیث المختاره (ش۲۵۳) از طریق (وکیع بن الجراح وحفص بن عمر الحوضى وسليمان بن حرب و وهب بن جریر وعلی بن الجعد) روایت کرده‌اند: «حدثنا شعبة عن عدى بن ثابت عن سعيد بن جبير عن ابن عباس قال: من سمع النداء فلم يجب فلا صلاة له إلا من عذر.» [۳۴۴] فقهای شافعیّه بر این باورند که اگر زندانیان به چهل نفر برسند و توانایی برپایی جمعه را داشته باشند نماز جمعه بر آنها واجب می‌باشد. نک: شربینی، مغنی المحتاج، ۱/۲۷۶ شیرازی، المهذّب، ۱/۳۵۸؛ نووی، المجموع، ۱/۲۶۸؛ ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳/۶و۳۳. [۳۴۵] (صحیح): مسلم (ش۳۴۵) / ترمذي (ش۲۹۹۲) از طريق (محمود بن غيلان وابن ابي شيبه وابوکريب واسحاق بن ابراهيم) روايت کرده‌اند: «حدثنا وكيع (بن الجراح) عن سفيان عن آدم بن سليمان مولى خالد قال سمعت سعيد بن جبير يحدث عن ابن عباس قال .. قال النبي ... .» [۳۴۶] نک: حاشیة الدسوقي، ۱/۶۲۰ ؛ نووی، المجموع، ۴/۴۸۶، شربینی، شربینی، مغني المحتاج، ۱/۵۳۸ ؛ حاشیة ابن عابدين، ۳/ ۲۹. [۳۴۷] حاشیة ابن عابدين، ۳/۲۹ . [۳۴۸] (صحيح): مسلم (ش۱۵۱۸) / نسايي (ش۸۵۰) از طريق (قتيبة بن سعيد وإسحاق بن إبراهيم وسويد بن سعيد ويعقوب الدورقى) روايت کرده اند: «حدثنا مروان بن معاوية قال حدثنا عبيد الله بن عبد الله بن الأصم عن عمه يزيد بن الأصم عن أبي هريره ... .» [۳۴۹] شربینی، مغني المحتاج ،۱/۵۳۸ ، حاشیة ابن عابدين، ۳/۲۹ . [۳۵۰] همان. [۳۵۱] الشرح الصغير ،۱/۱۸۴ . [۳۵۲] (صحیح): بخاري (ش۳۹۹۳) روايت كرده است: «حدثنا قتيبة بن سعيد حدثنا ليث عن يحيى عن نافع أن ابن عمر رضي الله عنهما ذكر له أن سعيد بن زيد بن عمرو بن نفیل وكان بدريا مرض في يوم جمعة فركب إليه بعد أن تعالى النهار واقتربت الجمعة وترك الجمعة.». نک: المجموع ۴/۴۸۹ ، مغني المحتاج ۱/۵۳۹. [۳۵۳] حاشیة ابن عابدين، ۳/۲۹ . [۳۵۴] ماوردی، مرداوی، الإنصاف، ۲/۳۰۱ . [۳۵۵] (صحیح): بخاري (ش۹۰۱) / مسلم (ش۱۶۳۷و۱۶۳۸) / ابوداود (ش۱۰۶۶) از طریق (حماد بن زید واسماعیل بن علیه) روایت کرده‌اند: «اخبرني عبد الحميد صاحب الزيادي قال حدثنا عبد الله بن الحارث ابن عم محمّد بن سيرين قال ابن عباس ... .» [۳۵۶] شرح النووي على صحيح مسلم، ۵/۲۰۸ . [۳۵۷] نک: دردیر، الشرح الكبير ، ۱/۶۲۰ . [۳۵۸] (صحیح): بخاری (ش۸۵۳) / مسلم (ش۱۲۷۶) از طریق (محمّد بن المثنى وزهير بن حرب ومسدد بن سرهد) روایت کرده‌اند: «حدثنا يحيى عن عبيد الله قال حدثني نافع عن ابن عمر رضي الله عنهما أن النبي صلى الله عليه وسلم قال في غزوة خيبر: من أكل من هذه الشجرة يعني الثوم فلا يقربن مسجدنا.» [۳۵۹] (صحیح): مسلم (ش۱۲۸۲و۱۲۸۳) / نسایی (ش۷۰۷) / ابن ماجه (ش۳۳۶۵) از طریق (عطاء بن ابی رباح وابوالزبیر المکی) روایت کرده‌اند: «عن النبى (صلى الله عليه وسلم) قال: من أكل من هذه البقلة الثوم - وقال مرة من أكل البصل والثوم والكراث - فلا يقربن مسجدنا فإن الملائكة تتأذى مما يتأذى منه بنو آدم.» [۳۶۰] الدسوقي على الشرح الكبير، ۱/ ۶۰۹ ،۶۲۰ . [۳۶۱] حاشیة ابن عابدين، ۳/۲۹ . [۳۶۲] شربینی، شربینی، مغني المحتاج، ۱/۵۳۷ . [۳۶۳] شافعی، الأم، ۱/۲۱۸؛ ماوردی، مرداوی، الإنصاف، ۲/۳۰۱ . [۳۶۴] نک: الدسوقي، ۱/۶۲۰ ؛ شربینی، شربینی، مغني المحتاج، ۱/۴۷۶ ؛ بهوتی، كشاف القناع ،۱/۴۹۶ . [۳۶۵] نک: ابن قدامه، المغني، ۲/۳۱۵ . [۳۶۶] نک: ماوردی، مرداوی، الإنصاف، ۲/۳۰۱. [۳۶۷] (صحیح): بخاری (ش۷۰۱و۷۰۵) / مسلم (ش۱۰۶۸و۱۰۶۹) / ابوداود (ش۷۹۰) / نسایی (ش۸۳۵و۸۳۱) / ابن ماجه (ش۹۸۶) از طریق (عمرو بن دینار ومحارب بن دثار وابوالزبیر المکی وابوصالح) روایت کرده‌اند: « قال جابر بن عبد الله قال كان معاذ بن جبل يصلي مع النبي صلى الله عليه وسلم ثم يرجع فيؤم قومه فصلى العشاء فقرأ بالبقرة فانصرف الرجل فكأن معاذا تناوّل منه فبلغ النبي صلى الله عليه وسلم فقال فتان فتان فتان ثلاث مرار» [۳۶۸] علّت شرط تخییر و سقوط وجوب نماز جمعه این است که شخص مکلّف نماز عید را بخواند؛ زیرا روایات و فرموده پیامبر ج در این امر به مخاطبانیست که نماز عید را با جماعت اداء کرده‌اند. [۳۶۹] دیدگاه فقها و تحلیل استدلال‌های آنها در بخش (۴-۴) اتّفاق عید و نماز جمعه بیان شده، جهت مشاهده دیدگاه‌ها و قول راجح به بخش مذکور مراجعه گردد. [۳۷۰] (صحیح): نسایی (ش۱۵۹۲) / ابن خزیمه (ش۱۴۶۵) / حاكم، المستدرک (ش۱۰۹۷) / فاکهی، اخبار مکة (ش۱۷۸۰) / ابن منذر، الاوسط (ش۲۱۴۱) از طریق (احمد بن حنبل ويعقوب بن إبراهيم الدورقي و محمّد بن بشار بندار وبکر بن خلف ومسدد بن سرهد) روایت کرده‌اند: «حدثنا يحيى (بن سعید القطان) قال حدثنا عبد الحميد بن جعفر قال حدثني وهب بن كيسان قال: اجتمع عيدان على عهد ابن الزبير قال: فأخر الخروج حتى تعالى النهار ثم خرج فخطب فأطال الخطبة ثم نزل فصلى ركعتين ولم يصل للناس الجمعة فعاب ذلك عليه ناس من بني أمية بن عبد شمس فذكر ذلك لابن عباس فقال: أصاب السنة. فذكروا ذلك لابن الزبير فقال: رأيت عمر بن الخطاب إذا اجتمع على عهده عيدان صنع كذا.» ویحیی القطان هم متابعه شده وابن ابی شیبه، المصنف (ج۲ص۹۱) / ابن خزیمه (ش۱۴۶۵) از طریق (سلیم بن اخضر وابوخالد الاحمر) روایت کرده‌اند: «ثنا عبد الحميد بن جعفر قال حدثني وهب بن كيسان شهدت ابن الزبیر... .» ووهب بن کیسان هم متابعه شده وابوداود (ش۱۰۷۳) / عبدالرزاق، المصنف (ج۳ص۳۰۳) از طریق (الاعمش وابن جریج) روایت کرده‌اند: «عن عطاء بن أبى رباح ... .» ورجال نسایی «رجال صحیحین» می‌باشد به جز عبدالحميد بن جعفر انصاری که «رجال صحیح» است واسناد روایت هم «صحیح» می‌باشد. وامام علی بن المدینی هم گفته است: «اسناده صحیحٌ» وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «حدیثٌ صحیحٌ علی شرط الشیخین» وامام ذهبی هم گفته است: «علی شرطهما البخاری ومسلم» وامام نووی هم گفته است: «إسناده على شرط مسلم» وامام ابو الجوزی هم گفته است: «هذا حديثٌ يعتمد عليه» وامام البوصیری هم گفته است: «إسنادٌ صحيحٌ رجاله ثقات» [حاکم، المستدرک (ش۱۰۹۷) / ابن الجوزی، البدرالمنیر (ج۵ص۱۰۵-۹۹) / البوصیری، اتحاف الخيرة المهرة بزوائد المسانيد العشرة (ج۲ص۱۰۲) ومصباح الزجاجه (ج۱ص۲۰۰) / ابن حجر، تلخیص الحبیر (ج۲ص۲۰۹)] [۳۷۱] (صحیح): این روایت از طریق زید بن ارقم وابوهریره وعبدالله بن عمر وعمر بن عبدالعزیز وبعضی از اهل مدینه از رسول الله ج روایت شده است: اما طریق زید بن ارقمس : ابوداود الطیالیسی، المسند (ش۷۲۰) / بخاری، التاریخ الکبیر (ج۱ص۴۳۸) / احمد، المسند (ش۱۹۳۱۸) / ابوداود (ش۱۰۷۲) / نسایی (ش۱۵۹۱) / ابن ماجه (ش۱۳۱۰) / بیهقی، السنن الکبری (ش۶۵۱۱) / حاکم، المستدرک (ش۱۰۶۳) / طبرانی، المعجم الکبیر (ج۵ص۲۰۹) / طحاوی، شرح مشکل الآثار (ج۳ص۱۲۵و۱۲۶) / ابن خزیمه (ش۱۴۶۴) / دارمی، السنن (ش۱۶۱۲) / فسوی، المعرفة والتاریخ (ج۱ص۳۰۳) / بزار (ش۴۳۳۷) / ابن ابی شیبه، المصنف (ج۲ص۹۱) از طریق (اسرائیل بن یونس) روایت کرده‌اند: «حدثنا عثمان بن المغيرة عن إياس بن أبى رملة الشامى قال شهدت معاوية بن أبى سفيان ... .» ورجال ابوداود «رجال صحیح» می‌باشد به جز إياس بن أبى رملة الشامى که: امامان ابن القطان وابن المنذر گفته‌اند: «مجهولٌ»! اما امام المحدثین علی بن المدینی اسنادش را «صحیح» دانسته که نشان از توثیق (ایاس بن ابی رملة) نزد وی دارد وامام ابن حبان وی را در «ثقات» آورده است همچنین امام بخاری وی را التاریخ الکبیر آورده اما جرحی نکرده وگفته است: «كل من لم أبين فيه جرحه فهو على الاحتمال وإذا قلت فيه نظر فلا يحتمل» لذا امامان حاکم وذهبی هم اسنادش را «صحیح» دانسته‌اند [ابن حبان، الثقات (ج۴ص۳۶) / ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۱ص۳۸۸) وتلخیص الحبیر (ج۲ص۲۰۹) / بخاری، التاریخ الکبیر (ج۱ص۴۳۸) / مزی، تهذیب الکمال (ج۱۸ص۲۶۴) / حاکم، المستدرک مع التلخیص (ش۱۰۶۳)]. اما طریق ابوهریرهس: ابوداود (ش۱۰۷۵) / ابن ماجه (ش۱۳۱۱) / بیهقی، السنن الکبری (ش۶۵۱۳) / حاکم، المستدرک (ش۱۰۶۴) / ابن الجاورد، المتقی (ش۳۰۲) / طحاوی، شرح مشکل الآثار (ج۳ص۱۲۷) / بزار (ش۸۹۹۵) / ابن عبدالبر، التمهید (ج۱۰ص۲۷۲) / فریابی، احکام العیدین (ش۱۳۷) / حديث عمر بن أحمد لابن شاهين (ش۳۸) / ابن ماسی، الفوائد (ش۳۱) / خطیب بغدادی، تاریخ بغداد (ج۳ص۱۲۹) از طریق (محمّد بن المصفى وعمر بن حفص الوصابى ومحمّد بن عبدالله و يزيد بن عبد ربه و محمّد بن عمرو بن حنان) روایت کرده‌اند: «حدثنا بقية (بن الولید) حدثنا شعبة عن المغيرة بن مقسم الضبى عن عبد العزيز بن رفيع عن أبى صالح (السمان) عن أبى هريرة عن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) أنه قال: قد اجتمع فى يومكم هذا عيدان فمن شاء أجزأه من الجمعة وإنا مجمعون.» وبقیة بن الولید هم متابعه شده ودارقطنی در العلل (ج۱۰ص۲۱۶) گفته است: «قال وهب بن حفص عن (عبد الملك بن إبراهيم) الجدي عن شعبة عن عبد العزيز بن رفيع ولم يذكر مغيرة ... .» ومغيرة بن مقسم هم متابعه شده و بزار (ش۸۹۹۶) / بیهقی، السنن الکبری (ش۶۵۱۲) / ابن عبدالبر، التمهید (ج۱۰ص۲۷۳) / ابن عدی، الکامل (ج۳ص۱۹۲) / دارقطنی در العلل (ج۱۰ص۲۱۶) از طریق (زياد بن عبد الله البکائی و ابوبکر بن عیاش وهذیل الکوفی و صالح بن موسى الطلحي) روایت کرده‌اند: «عن عبد العزيز بن رفيع عن ابی صالح عن ابوهریره عن النبی ... .» و رجال ابوداود «رجال صحیحین» بوده واسنادش هم «صحیح» است. باید اشاره کنیم که امامان احمد بن حنبل ودارقطنی طریق مرسل را «اصح» می‌دانند. وامام احمد بن حنبل گفته است: «من أين جاء بقية (بن الولید) بهذا؟ رواه الناس عن عبد العزيز عن أبى صالح السمان مرسلاً» وامام دارقطنی هم طریق «مرسل» را «اصح» دانسته وگفته است: «رواه (أبو عوانة وزائدة بن قدامه وشريك بن عبدالله وجرير بن عبدالحميد وأبوحمزة السكري) كلهم عن عبدالعزيز بن رفيع عن أبي صالح مرسلاً وهو الصحیحُ» [دارقطنی، العلل الوارد فی الاحادیث النبویة (ج۱۰ص۲۱۵) / خطیب بغدادی، تاریخ بغداد (ج۳ص۱۲۹)]. واین ائمة اشکال حدیث را از بقیة بن الولید دانسته‌اند؛ اما چنانکه در علل دارقطنی دیدیم، (عبد الملك بن إبراهيم الجدي) هم بقیة را متابعه نموده وآن را از (شعبة عن عبدالعزیز بن رفیع عن ابوصالح السمان عن ابوهریره عن النبی) روایت کرده است. وهمچنین (زياد بن عبد الله البکائی وابوبکر بن عیاش وهذیل الکوفی و صالح بن موسى الطلحي) هم آن را از (عبد العزيز بن رفيع عن ابوصالح السمان از ابوهریره عن النبی) روایت کرده‌اند. اما از آنجا که (أبوعوانة وزائدة بن قدامه وشريك بن عبدالله وجرير بن عبد الحميد وأبو حمزة السكري) آن از (عبد العزيز بن رفيع عن ابوصالح السمان عن النبی مرسلاً) روایت کرده‌اند، نشان می‌دهد که (عبد العزيز بن رفيع)، گاهی آن را به صورت «مرسل» وگاهی هم آن را به صورت «موصول» نقل کرده است. لذا هر دو طریق از عبدالعزیز بن رفیع «صحیح» است. و اکنون باید به دنبال مرجّحی، بین طریق (موصول ومرسل) باشیم ودر طریق اوّل دیدیم که با اسناد «صحیح» روایت شده است: «قال ایاس بن ابی رمله: شهدت معاوية بن أبى سفيان وهو يسأل زيد بن أرقم قال أشهدت مع رسول الله (صلى الله عليه وسلم) عيدين اجتمعا فى يوم قال نعم. قال فكيف صنع قال صلى العيد ثم رخص فى الجمعة فقال (صلی الله علیه وسلم): من شاء أن يصلى فليصل.» لذا طریق (موصول) اصحّ است. اما طریق عبدالله بن عمرب: دو طریق دارد؛ طریق اوّل: ابن ماجه (ش۱۳۱۲) / ابن عدی، الکامل (ج۶ص۴۵۵) از طریق (جبارة بن المغلس) روایت کرده‌اند: «حدثنا مندل بن علي عن عبد العزيز بن عمر عن نافع عن ابن عمر قال: اجتمع عيدان على عهد رسول الله صلى الله عليه و سلم فصلى بالناس ثم قال ج: من شاء أن يأتي الجمعة فليأتها ومن شاء أن يتخلف فليتخلف» اما این روایت «واهی» است چرا که اوّلاً: جبارة بن المغلس الحمانى: امام يحيي بن معين گفته است: «کذابٌ» وامام احمد در مورد بعضي از رواياتش گفته است: «هذه موضوعةٌ أو هى كذبٌ» وامام دارقطني گفته است: «متروکٌ» وامام ابوزرعه هم: «حدث عنه فى اوّل أمره ثم ترك حديثه بعد ذلك» وامام ابن نمير گفته است: «ما هو عندى ممن يكذبُ كان يوضع له الحديث فيحدث به وما كان عندى ممن يتعمد الكذب..» وامامان بخاري وابن عدي گفته اند: «حديثه مضطربٌ» وامام ابن حبان گفته است: «كان يقلب الأسانيد ويرفع المراسيل أفسده ـ يعنى الحمانى ـ حتى بطل الاحتجاج بأحاديثه»وامام ابوداود گفته است: «لم أكتب عنه؛ فى أحاديثه مناكيرٌ وما زلت أراه و أجالسه و كان رجلا صالحاً» وامام مسلمة بن قاسم گفته است: «کان ثقةٌ إن شاء الله» وامام ابوحاتم گفته است: «هو على يدى عدل» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۲ص۵۷)] وثانیاً: مندل بن علي العنزي هم «ضعيف الحديث» است. [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱۰ص۲۹۸) / ابن حجر، تقريب التهذيب (ش۶۸۸۳) / ذهبي، ميزان الاعتدال (ج۴ص۱۸۰)]. طریق دوّم: المعجم الکبیر (ج۱۲ص۴۳۵) / ابن عدی، الکامل (ج۳ص۳۸۲) از طریق (سهل السكري و محمّد بن يوسف التركي) روایت کرده‌اند: «ثنا عيسى بن إبراهيم البركي ثنا سعيد بن راشد السماك ثنا عطاء بن أبي رباح عن ابن عمر قال: اجتمع عيدان على عهد يوم فطر وجمعة فصلى بهم رسول الله صلى الله عليه و سلم صلاة العيد ثم أقبل عليهم بوجهه فقال: ياأيها الناس إنكم قد أصبتم خيرا وأجرا وإنا مجمعون فمن أراد أن يجمع معنا فليجمع ومن أراد أن يرجع إلى أهله فليرجع.» اما این اسناد «واهی» است چرا که اوّلاً: سعيد بن راشد المازني: امام بخاري گفته است: «منکر الحديث» وامام نسايي گفته است: «متروکٌ» وامام يحيي بن معين گفته است: «ليس بشيء» [ابن حجر، لسان الميزان (ج۳ص۲۷)]. اما طریق اوّل، متابعه‌ی «صحیحی» برای این طریق می‌باشد لذا اسنادش «صحیح» می‌گردد. اما طریق عمر بن عبدالعزیز/ : دوطریق دارد؛ طریق اوّل: شافعی، المسند (ش۳۴۳) ومن طریقه بیهقی، السنن الکبری (ش۶۵۱۵) روایت کرده‌اند: «أخبرنا إبراهيم بن محمّد حدثني إبراهيم بن عقبة عن عمر بن عبد العزيز رضي الله عنه قال: اجتمع عيدان على عهد النبي ج فقال من أحب أن يجلس من أهل العالية فليجلس في غير حرج.» اما این اسناد «واهی» است چرا که ابراهیم بن ابی یحیی «متهم به کذب» است. [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱ص۱۸۵) وتقريب التهذيب (ش۲۴۱) و تعريف اهل التقديس بمراتب الموصوفين بالتدليس (ش۱۲۹) / نووي، تهذيب الاسماء (ص۱۴۱) / ذهبي، سير اعلام النبلاء (ج۸ص۴۵۱) / ابن حيان، طبقات المحدثين بأصبهان (ج۱ص۳۹۶)] وهمچنین عمر بن عبدالعزیز تابعی است. طریق دوّم: عبدالرزق، المصنف (ج۳ص۳۰۴) روایت کرده است: «قال ابن جريج وحُدِّثتُ عن عمر بن عبد العزيز و عن أبي صالح الزيات أن النبي صلى الله عليه و سلم اجتمع في زمانه يوم جمعة ويوم فطر فقال ج: أن هذا اليوم يوم قد اجتمع فيه عيدان فمن أحب فلينقلب ومن أحب أن ينتظر فلينتظر.» اما راوی آن مبهم است: «حُدِّثتُ» وظاهراً ابن جریج آن را از (ابراهیم بن ابی یحیی) که در طریق اوّل آوردیم شنیده است چرا که امام دارقطنی گفته است: «تجنب تدليس بن جريج فإنه قبيح التدليس لا يدلس إلا فما سمعه من مجروح مثل إبراهيم بن أبي يحيى وموسى بن عبيدة وغيرهما» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۶ص۴۰۵)] ولذا اسمش را نیاورده است. اما طریق بعضی از اهل مدینه: عبدالرزق (ج۳ص۳۰۴) روایت کرده است: «عن بن جريج قال أخبرني بعض أهل المدينة عن غير واحد منهم أن النبي صلى الله عليه و سلم اجتمع في زمانه يوم جمعة ويوم فطر أو يوم جمعة وأضحى فصلى بالناس العيد الاوّل ثم خطب فأذن للأنصار في الرجوع إلى العوالي وترك الجمعة فلم يزل الامر على ذلك بعد.» اما مشخص نیست که ابن جریج این روایت را از چه کسانی شنیده است: «أخبرني بعض أهل المدينة» وگفتیم که امام دارقطنی گفته است: «تجنب تدليس بن جريج فإنه قبيح التدليس لا يدلس إلا فما سمعه من مجروح مثل إبراهيم بن أبي يحيى وموسى بن عبيدة وغيرهما» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۶ص۴۰۵)] ولذا اسمش را نیاورده است. [۳۷۲] (صحیح): به تحقیق قبلی رجوع گردد. [۳۷۳] (صحیح): به تحقیق قبلی رجوع گردد.

(۲-۵-۲) حکم نماز جمعۀ کسی که بر وی واجب نیست

افرادی که بنابر نبود شرایط همچون عدم شرط وجوب و یا عذری نماز جمعه بر آن‌ها واجب نمی‌باشد، انجام نماز جمعه برایشان مستحب است. در این راستا باید به نکات زیر اشاره کرد:

- کسی که نماز جمعه بر وی فرض نیست بین خواندن نماز ظهر و جمعه مخیّر است و در صورتی که نماز جمعه را بخواند کافیست و نیازی به خواندن نماز ظهر ندارد و خواندن این دو به صورت همزمان تأییدیه‌ای از جانب شریعت ندارد.

- نماز جمعه برای زنان مستحب است اگرچه أولی این است که در خانه نماز ظهر را برپای دارند و شرکت در نماز جمعه برای آن‌ها محاسن و خیر در بردارد؛ زن ابوحمید ساعدیل روایت کرده است: «أَنَّهَا جَاءَتْ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّي أُحِبُّ الصَّلَاةَ مَعَكَ قَالَ قَدْ عَلِمْتُ أَنَّكِ تُحِبِّينَ الصَّلَاةَ مَعِي وَصَلَاتُكِ فِي بَيْتِكِ خَيْرٌ لَكِ مِنْ صَلَاتِكِ فِي حُجْرَتِكِ وَصَلَاتُكِ فِي حُجْرَتِكِ خَيْرٌ مِنْ صَلَاتِكِ فِي دَارِكِ وَصَلَاتُكِ فِي دَارِكِ خَيْرٌ لَكِ مِنْ صَلَاتِكِ فِي مَسْجِدِ قَوْمِكِ وَصَلَاتُكِ فِي مَسْجِدِ قَوْمِكِ خَيْرٌ لَكِ مِنْ صَلَاتِكِ فِي مَسْجِدِي قَالَ فَأَمَرَتْ فَبُنِيَ لَهَا مَسْجِدٌ فِي أَقْصَى شَيْءٍ مِنْ بَيْتِهَا وَأَظْلَمِهِ فَكَانَتْ تُصَلِّي فِيهِ حَتَّى لَقِيَتْ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ.» [۳۷۴] «وی پیش پیامبر ج آمد و گفت: ای پیامبر خدا ج ! به حقیقت من نماز (خواندن) را با تو دوست دارم. ایشان فرمودند: می‌دانم که تو نماز (خواندن) را با من دوست داری و (با این وصف) نماز تو در خانه‌ات بهتر از نمازت در اتاقت است و نمازت در اتاقت بهتر از نمازت در خانه‌ات است و نمازت در خانه‌ات بهتر از مسجد قومت است و نمازت در مسجد قومت بهتر از نمازت در مسجد من (مسجد النبیّ) است. راوی گفت: پس زن امر کرد و برای وی مسجدی در آخرین قسمت خانه‌اش برای وی بنا شد به گونه‌ای که (فضای خانه‌اش را) تاریک کرد. و وی در آنجا نماز می‌خواند تا اینکه خداوند عَزَّ وَجَلَّ را ملاقات کرد (و دار فانی را وداع گفت).»

- بردن کودکان به نماز جمعه مستحب است؛ چرا که پیامبر ج به صورت عام والدین را برای آموزش نماز به کودکان تشویق نموده تا تمرینی برای انجام فرائضشان در آتیه باشد. ایشان می‌فرماید: «مُرُوا الصَّبِىَّ بِالصَّلاَةِ إِذَا بَلَغَ سَبْعَ سِنِينَ وَإِذَا بَلَغَ عَشْرَ سِنِينَ فَاضْرِبُوهُ عَلَيْهَا.» [۳۷۵] «هرگاه کودک به هفت سالگی رسید، وی را امر به (خواندن) نماز کنید و هرگاه به ده سالگی رسید وی را بر (نخواندن و أمتناع از) نماز بزنید.»

- مریض و افراد دارای عذر مستحب است تا در نماز جمعه شرکت کنند به شرطی که شرکت در نماز جمعه موجب ضرر به آن‌ها نشود؛ چرا که نماز جمعه عمل صالحیست که مسلمان باید در کسب آن تلاش نماید، خداوند تعالی می‌فرمایند: ﴿فَٱسۡتَبِقُواْ ٱلۡخَيۡرَٰتِۚ[البقرة: ۱۴۸] «پس به سوی نیکی‌ها بشتابید و در انواع خیرات بر یکدیگر سبقت بگیرید.» و نیز خداوند اجازۀ هلاک و ضرر رساندن به خود را صادر نکرده و می‌فرمایند: ﴿وَلَا تُلۡقُواْ بِأَيۡدِيكُمۡ إِلَى ٱلتَّهۡلُكَةِ وَأَحۡسِنُوٓاْۚ[البقرة: ۱۹۵] «و خود را با دست خویش به هلاکت نیفکنید، و نیکی کنید.»

- شرکت در نماز جمعه برای افرادی که مستحب است دلیلی برای واجب شدن نیست و حضور در نماز جمعه دلیل واجب شدن نیست اگرچه فقهای شافعیّه بر این باورند که قبل از تکبیرة الإحرام نماز جمعه می‌تواند جمعه را ترک کند ولی بعد از آن بر وی واجب شده و مریض و مسافر در صورتیکه وقت ادای نماز شده باشد بر آن‌ها ترک نماز جمعه حرام است بخاطر اینکه با حضورشان ترک مشقت شده و دلیلی بر استفاده از حکم رخصت ندارند مگر اینکه انتظار مریض برای نماز برای وی ضرر و دردآور باشد که مجوِّز خروج را دارد. [۳۷۶]

- کسی که نماز جمعه بر وی فرض نیست می‌تواند نماز ظهر را بعد از أذان ظهر در هر موقع بخواند و حتّی خواندن نمازهای رواتبِ ظهر و جماعت نیز مستحب است. البته کسانیکه بخاطر عذر نمی‌توانند در نماز جمعه حضور یابند بگونه‌ای عمل نکنند که سوء ظن دیگران مبنی بر ترک و اهمال در شرکت در نماز جمعه را متوجه خود سازند؛ چرا که از جمله وظایف مسلمان آن است که خود در معرض اتهام قرار ندهد.

- کسایکه بخاطر عذری در شرکت در نماز ظهر عاجزند و امید رفع عذر را دارند مانند بیماری که رو به بهبودیست می‌تواند نماز ظهر را به تأخیر اندازد تا بتواند در نماز جمعه شرکت کند، البته اگرچه وجود عذر در موقع أذان ظهر حکم رخصت را برایش تثبیت می‌کند ولی شرکتش در جمعه با این وصف مستحب است. باید دقّت شود افرادی مانند زن و یا انسان علیل و زمین‌گیر که رفع مانع نمی‌شوند و یا افرادی که امید زوال مانع ندارند مانند برخی بیماران، مستحب است که برای خواندن نماز ظهر تعجیل نمایند تا فضیلت اوّلِ وقت را از دست ندهند. البته شافعیّه خواندن نماز ظهر برای این افراد را تا اتمام نماز جمعه جایز نمی‌دانند و در صورت خواندن در این برهۀ زمانی باید آن‌را اعاده نمایند، [۳۷۷] ولی به نظر می‌رسد دلیلی بر ممانعت خواندن نماز ظُهر در موقع نماز جمعه وجود ندارد و در صورتیکه شخص پشیمان شد و خواست به نماز جمعه برود خواندن نماز جمعه جایز است و باعث ثواب و انجام تکلیف می‌باشد. و اگر شخص ظهر را خواند و سپس نماز جمعه این امر ایرادی ندارد بلکه مستحب می‌باشد؛ زیرا پیامبر اکرم ج اعادۀ نماز را برای بهتر خواندن تأیید می‌فرمایند. ایشان می‌فرمایند: «یزید بن اسودس روایت کرده است: «شَهِدْتُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ صَلاَةَ الْفَجْرِ فِى مَسْجِدِ الْخَيْفِ فَلَمَّا قَضَى صَلاَتَهُ إِذَا هُوَ بِرَجُلَيْنِ فِى آخِرِ الْقَوْمِ لَمْ يُصَلِّيَا مَعَهُ قَالَ: عَلَىَّ بِهِمَا. فَأُتِىَ بِهِمَا تَرْعَدُ فَرَائِصُهُمَا فَقَالَ: مَا مَنَعَكُمَا أَنْ تُصَلِّيَا مَعَنَا؟ قَالاَ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّا قَدْ صَلَّيْنَا فِى رِحَالِنَا. قَالَ ج: فَلاَ تَفْعَلاَ إِذَا صَلَّيْتُمَا فِى رِحَالِكُمَا ثُمَّ أَتَيْتُمَا مَسْجِدَ جَمَاعَةٍ فَصَلِّيَا مَعَهُمْ فَإِنَّهَا لَكُمَا نَافِلَةٌ.» [۳۷۸] «نماز صبح را همراه رسول الله ج در مسجد خفیف بودیم؛ وقتی که نماز به اتمام رسید، دو مرد را در آخر مسجد دید که نماز نخواندند؛ پیامبر ج فرمود: که این دو نفر را نزدم بیاورید؛ وآن دو نفر از ترس رسول الله ج می‌لرزیدند. پیامبر ج فرمود: چه چیری باعث شد که با ما نماز نخوانید؟ گفتند: یا رسول الله ج! ما در خانه نماز خوانده بودیم. وپیامبر ج فرمودند: این کار را نکنید! اگر در خانه نماز خواندید و سپس وقتی به مسجد آمدید و مشغول جماعت بودند، نمازتان را دوباره به جماعت بخوانید؛ چرا که برای شما نماز سنّت محسوب می‌گردد.»

پس اگر اعادۀ نماز برای کسب فضیلت أولی و جایز باشد، خواندن نماز جمعه بر کسانیکه واجب نیست بعد از خواندن نماز ظُهر نیز أولی و مستحب است؛ تا بدینوسیله کسب پاداش بیشتر حاصل گردد.

- البته برای مسافر خواندن نماز ظهر أولی می‌باشد؛ چرا که رسول الله ج در حجة الوداع که مسافر بودند، نماز جمعه نخوانده بلکه به جایش اقامۀ نماز ظهر نمودند. چنانکه جابر بن عبداللهب روایت کرده که پیامبر ج فرمودند: «فَأَهَلُّوا بِالْحَجِّ وَرَكِبَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) فَصَلَّى بِهَا الظُّهْرَ وَالْعَصْرَ.» [۳۷۹] «مردم به حج رفته احرام بستند و رسول الله ج هم آمده و سوار شدند و نماز ظهر و عصر را به صورت (جمع) خواندند.» [۳۸۰]

[۳۷۴] (صحیح): احمد، المسند (ش۲۷۰۹۰) / ابن حبان (ش۲۲۱۷) / ابن خزيمه (ش۱۶۸۹) / رویانی، المسند (ش۱۱۱۵) / ابن عبدالبر، التمهید (ج۲۳ص۳۹۸) / ابن ابی خیثمه، التاریخ الکبیر (ج۲ص۸۰۲) از طریق (هارون بن معروف و أحمد بن عبد الرحمن و عيسى بن إبراهيم الغافقي) روایت کرده‌اند: « حدثنا عبد الله بن وهب قال حدثني داود بن قيس عن عبد الله بن سويد الأنصاري عن عمته أم حميد امرأة أبي حميد الساعدي أنها جاءت النبي صلى الله عليه وسلم فقالت يا رسول الله ... .» وعبدالله بن سوید هم متابعه شده وبیهقی، السنن الکبری (ش۵۵۷۷) / ابن ابی شیبة، المصنف (ج۲ص۱۵۷) / ابن ابی عاصم، الآحاد والمثانی (ش۳۳۷۹) / طبرانی، المعجم الکبیر (ج۲۵ص۱۴۸) / ابونعیم، معرفة الصحابة (ش۷۹۱۱) از طریق (عبد المؤمن بن عبد الله الكنانى وعبدالله بن لهیعه) روایت کرده‌اند: «عن عبد الحميد بن المنذر بن أبى حميد الساعدى عن أبيه عن جدته أم حميد ... .» ورجال احمد «رجال صحیح» بوده وعبد الله بن سويد الأنصاري الحارثی [رک: مزی، تهذيب الكمال (ج۱۵ص۷۳) / ابن عبدالبر، الإستيعاب في معرفة الأصحاب (ج۱ص۲۸۳) / ابن حجر، الإصابة في تمييز الصحابة (ج۴ص۱۲۴)] وعمه‌اش أم حميد الأنصارية [رک: ابن عبدالبر، الإستيعاب في معرفة الأصحاب (ج۲ص۱۲۷) / ابن حبان، الثقات (ج۳ص۴۶۱)] هردو صحابی هستند. وامام هیثمی هم گفته است: «رجاله رجال الصحيح غير عبد الله بن سويد الأنصاري ووثقه ابن حبان» وامام ابن حجر گفته است: «اسناده حسنٌ» [ابن حجر، فتح الباری (ج۲ص۳۵۰) / هیثمی، مجمع الزوائد (ج۲ص۳۴)] [۳۷۵] (صحيح): اين روايت از سبره الجهني وعبدالله بن عمرو العاص وانس بن مالک و ابوهريره وابورافع القطبی وعبدالله الخثعمی از رسول الله ج روايت گرديده است: اما طريق عبدالله بن عمرو بن العاصب: احمد، المسند (ش۶۷۵۶) / ابوداود (ش۴۹۵) / بيهقي، السنن الکبري (ش۳۳۵۸و۳۳۵۹و۳۳۶۰و۵۲۹۵) وشعب الایمان (ش۸۲۸۳) / حاکم، المستدرک (ش۷۰۸) / دارقطني، السنن (ج۱ص۲۳۰) / خرائطي، مکارم الاخلاق (ج۱ص۱۱۴) / عقيلي، الضعفاء الکبير (ج۲ص۱۶۷) / خطيب بغدادي، تاريخ بغداد (ج۲ص۲۷۸) / ابن ابي الدنيا، العيال (ش۲۹۷) / بخاری، التاريخ الکبير (ج۴ص۱۶۸) / مشيخة ابن البخاري (ج۲ص۱۰۶۲) / دولابی، الاسماء والکنی (ج۳ص۳۲۵) / ابوالحسن الاخمیمی، الفوائد المنتقاة (ش۶۵) / بغوی، شرح اسنة (ج۲ص۱۶۹) / عراقی، خمسة احادیث من امالی العراقی (ش۴) / ابونعیم، حلیة الاولیاء (ج۱۰ص۲۶) از طريق (اسماعيل بن علية وعبدالله بن بکر ومنهال بن بحر ونضر بن شميل ومحمد بن عبدالرحمن الطفاوي ومسلم بن ابراهيم ووکيع بن الجراح وقرة بن حبيب) روايت کرده اند: «عن سوار بن داود أبو حمزة المزني عن عمرو بن شعيب عن أبيه عن جده قال: قال رسول الله ج: مروا أبناءكم بالصلاة لسبع سنين، واضربوهم عليها لعشر سنين وفرقوا بينهم في المضاجع وإذا أنكح أحدكم عبده أو أجيره فلا ينظرن إلى شيء من عورته فإن ما أسفل من سرته إلى ركبتيه من عورته.» وسوار بن داود هم متابعه شده وابن عدی، الکامل (ج۳ص۵۰۷) / بيهقي، السنن الکبري (ش۳۳۶۱) از طریق (إسماعيل بن داود بن وردان القزاز) روايت کرده‌اند: «حدثنا زكريا بن يحيى كاتب العمرى حدثنا مفضل بن فضالة عن يحيى بن أيوب عن الخليل بن مرة عن الليث بن أبى سليم عن عمرو بن شعيب ... .» ورجال احمد «ثقة» ومترجم در تهذیب بوده جز سوار بن داود أبو حمزة المزني الصيرفي که: امام احمد مي‌گويد: «شيخٌ بصرىٌ لابأس به روى عنه وكيع وقلب اسمه وهو شيخ يوثِّقونه بالبصرة» وامام يحيي بن معين مي‌گويد: «ثقةٌ» وامام ذهبي مي‌گويد: «صالحُ الحديث» وامام ابن حجر مي‌گويد: «صدوقٌ له أوهام» و امام دارقطني مي‌گويد: «لايتابع على أحاديثه، فيعتبر به» وامام ابن حبان در «ثقات» گفته است: «يخطيء» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۴ص۲۶۷) و تقريب التهذيب (ش۲۶۸۲) / ذهبي، المغني في الضعفاء (ش۲۶۹۶)] لذا ثقة بوده واين اسناد هم «صحيح» مي‌باشد. همچنين بايد اشاره کنيم که بعضي از علما در سماع شعيب از جدش اختلاف دارند لذا اين اسناد را در درجه «حسن» قرار مي‌دهند وامام حاکم نيشابوري گفته است: «لا أعلم خلافاً في عدالة عمرو بن شعيب؛ إنما اختلفوا في سماع أبيه من جده»؛ اما امامان ابن حجر و ابن الملقن در تهذيب التهذيب و البدر المينر رواياتي را دال بر صحت سماع پدرش از جدش مي‌آورند که با اثباتش اين اسناد «صحيح» مي‌گردد؛ و امامان بخاري و علي بن مديني و احمد بن حنبل و اسحاق بن راهويه و دارقطني و ابن حجر و بيهقي و ابوعبيد السلام و يعقوب بن شيبه و حاکم نيشابوري و ابوبکر نيشابوري و محيي الدين نووي هم «سماعش» را تأييد نموده اند. و امام اسحاق بن راهويه گفته است: «(عمرو بن شعيب عن أبيه عن جده) إذا كان الراوي عن عمرو بن شعيب ثقةً فهو كأيوب عن نافع عن ابن عمر». و امام يعقوب بن شيبه هم گفته است: «ما رأيت أحدا من أصحابنا ممن ينظر في الحديث وينتقي الرجال يقول في عمرو بن شعيب شيئاً، وحديثه صحيحٌ وهو ثقةٌ ثبتٌ والأحاديث التي أنكروا من حديثه إنما هي لقوم ضعفاء رووها عنه وما روى عنه الثقات فصحيحٌ» و امام بخاري هم گفته است: «رأيت أحمد بن حنبل وعلي بن المديني وإسحاق بن راهويه يحتجون بحديث عمرو بن شعيب عن أبيه عن جده. قال البخاري: من الناس بعدهم؟» وامام يحيي بن معين سماعش را قبول ندارد و مي‌گويد که از روي کتاب و صحيفه ي جدش بوده است ليکن مي‌گويد: «احاديثُه صحاحٌ» و در واقع امام يحيي بن معين آن را به صورت وجاده ي صحيح مي‌پذيرد که يکي از طرق تحمل حديث مي‌باشد پس در هر صورت نزد امام يحيي بن معين رواياتش صحيح ومقبول است [رک: بخاري، التاريخ الکبير (ج۴ص۲۱۸) / ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۸ص۴۸) وتقريب التهذيب (ش۲۸۰۶) / بيهقي، السنن الکبر (ج۵ص۱۶۷ش۱۰۰۶۵) / حاكم، المستدرک (ش۲۲۹۸و۲۳۷۵) / ابن الملقن، البدر المنير (ج۲ص۱۵۴) / نووي، تهذيب الأسماء واللغات (ص۳۴۶و۵۳۴)] وامامان حافظ عراقي ونووی هم گفته‌اند: «حدیثٌ حسنٌ» [نووی، المجموع شرح المهذب (ج۳ص۱۰) / عراقی، خمسة احادیث من امالی العراقی (ش۴)] باید اشاره کنیم که به طریق دیگری هم روایت گردیده است وبیهقی، السنن الکبری (ش۳۳۶۰) / عقیلی، الضعفاء الکبیر (ج۴ص۱۷۶) از طریق (عيسى بن محمد بن عيسى المروزى) روایت کرده‌اند: «حدثنا يعقوب بن الجراح الخوارزمي حدثنا مغيرة بن موسى حدثنا سوار بن داود عن محمد بن جحادة عن عمرو بن شعيب عن أبيه عن جده قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: مروا صبيانكم بالصلاة في سبع سنين واضربوهم عليها في عشر سنين وفرقوا بينهم في المضاجع» اما این اسناد «منکر» است چرا که اولاً: مغيرة بن موسى ابوعثمان البصري: امام بخاري گفته است: «منکرالحدیث» وامام ابوحاتم رازی هم گفته است: «منكر الحديث شيخ مجهولٌ» وامام ابن حبان هم گفته است: «منكر الحديث يأتي عن الثقات بما لا يشبه حديث الأثبات فبطل الاحتجاج به فيما لم يوافق الثقات» وامام ابن عدی هم گفته است: «ثقةً لا اعلم له حديثا منكرا» وامام عبدالرحمن بن مهدی هم: «كان يكثر الثناء عليه» [ابن ابی حاتم، الجرح والتعدیل (ج۸ص۲۳۰) / ابن حجر، لسان المیزان (ج۶ص۷۹) / بخاری، الضعفاء (ص۱۰۷) / ابن حبان، الجروحین (ج۳ص۷)] وثانیاً: دیدیم که ثقاتی مانند (اسماعيل بن علية و عبدالله بن بکر و منهال بن بحر و نضر بن شميل و محمد بن عبدالرحمن الطفاوي و مسلم بن ابراهيم و وکيع بن الجراح و قرة بن حبيب) آن را از سوار بن داود، بدون محمد بن جحادة نقل کرده‌اند. وامام عقیلی هم گفته است: «لا اصل له عن محمد بن جحادة» وامام بیهقی هم گفته است: «قد قيل: عن سوار عن محمد بن جحادة! وليس بشىء» [عقیلی، الضعفاء الکبیر (ج۴ص۱۷۶) / بیهقی، السنن الکبری (ش۳۳۶۰)] اما طريق سبره الجهنيس: احمد، المسند (ش۱۵۳۳۹) / ابوداود (ش۴۹۴) / ترمذي (ش۴۰۰۷) / بيهقي، السنن الکبري (ش۲۳۴۵و۵۲۹۴) والسنن الصغري (ش۵۵۶) / ابن الجارود، المنتقي (ش۱۴۷) / دارمي، السنن (ش۱۴۳۱) / طحاوي، شرح مشکل الآثار (ج۶ص۱۶۱) / ابن ابي شيبه، المصنف (ج۱ص۳۸۱) / ابن منذر، الاوسط (ش۲۲۸۲) / ابن ابي دنيا، كتاب العيال (ش۲۹۴) / ابن حزم، المحلي (ج۲ص۲۳۳) / خطيب بغدادي، الفقيه و المتفقه (ش۱۷۰) / ابن ابي خيثمه، التاريخ الکبير (ج۲ص۹۶۹) / ابونعيم، معرفة الصحابه (ش۳۵۸۷) / طبرانی، المعجم الکبير (ج۷ص۱۱۵) / دارقطني، السنن (ج۱ص۲۳۰) / ابن خزيمه (ش۱۰۰۲) / حاکم، المستدرک (ش۷۲۱) / طوسی، المستخرج علی مسلم (ج۲ص۳۵۴) جزء حسن بن الرشیق (ش۳۰) / ابونعیم، معرفة الصحابة (ش۳۵۸۷) / مزی، تهذیب الکمال (ج۵ص۵۴۵وج۹ص۸۵) / عراقی، خمسة احادیث من امالی العراقی (ش۳) از طريق (ابراهيم بن سعد وحرملة بن عبدالعزيز بن الربيع وزيد بن الحباب ویعقوب بن ابراهیم وسبرة بن عبد العزيز بن الربيع) روايت کرده اند: «عن عبدالملك بن الربيع بن سبرة عن أبيه عن جده سبره قال: قال النبى ج: مروا الصبى بالصلاة وفرقوا بين فرشهم إذا بلغ سبع سنين، وإذا بلغوا عشر سنين فاضربوهم على الصلاة.» ورجال احمد «رجال صحيح» بوده فقط عبد الملك بن الربيع بن سبرة بن معبد الجهنى: امامان ذهبي وعجلي مي‌گويند: «ثقةٌ» وامام ابن القطان هم مي‌گويد: «لم تثبت عدالته وإن كان مسلم أخرج له فغير محتج به» وامامان عراقی ونووی وحاکم نیسابوری وطوسی وبا نفرح الاشبیلی هم احادیثش را «تصحیح» کرده‌اند وامام ترمذی هم احادیش را «تحسین» کرده است وامام يحيي بن معين مي‌گويد: «ضعيفٌ» وامام ابن حبان افراط کرده و گفته است: «منكر الحديث جداً، يروي عن أبيه ما لم يتابع عليه.» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۶ص۳۹۳) / ابن حبان، المجروحين (ج۲ص۵۸) / ذهبي، الکاشف (ش۳۴۵۰)] لذا «ثقة» بوده اگر چه اندکی غرائب روایت کرده است؛ واسنادش هم «صحیح» می‌باشد. وامامان نووی وحافظ عراقی گفته‌اند: «حدیثً صحیحٌ» وامام حاکم نيشابوري هم گفته است: «هذا حديثٌ صحيحٌ على شرط مسلم» وامام ابن فرح اشبیلی هم گفته است: «اسناده صحیحٌ» وامام ذهبی هم گفته است: «علی شرط مسلم» وامام طوسي هم گفته است: «حدیثٌ حسنٌ صحیحٌ» وامام ترمذی هم گفته است: «حدیثٌ حسنٌ» [نووی، المجموع (ج۳ص۱۰) / عراقی، خمسة احادیث من امالی العراقی (ش۳) / حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۷۲۱) / طوسی، المستخرج علی مسلم (ج۲ص۳۵۴) / ابن فرح الاشبیلی، مختصر خلافیات للبیهقی (ج۲ص۲۷)] اما طريق انس بن مالکس: طبراني، المعجم الاوسط (ج۴ص۲۵۶) روايت کرده است: «حدثنا علي (بن سعید الرازی) قال نا أبوبكر الأعين (محمد بن الحسن) قال ثنا داود بن المحبر قال نا أبي عن ثمامة بن عبد الله بن أنس عن أنس بن مالك قال قال رسول الله ج: مروهم بالصلاة لسبع سنين واضربوهم عليها لثلاث عشرة.» اما اين روايت باطل است چرا که اولاً: داود بن محبر بن قحذم البكراوي: امام احمد مي‌گويد: «شبه لاشيء» وامام بخاري مي‌گويد: «منكر الحديث» وامام يحيي بن معين مي‌گويد: «ليس بكذاب قال يحيى: وقد كتبت عن أبيه المحبر بن قحذم وكان داود ثقة ولكنه جفا الحديث ثم حدث» وامامان ابوزرعه ونسايي مي‌گويند: «ضعيفٌ» وامام دارقطني مي‌گويد: «متروک الحديث» وامام خطيب بغدادي مي‌گويد: «حال داود ظاهرة في كونه غيرثقة ولو لم يكن له غير وضعه كتاب العقل بأسره لكان دليلا كافيا» وامام عبدالغني بن سعيد مي‌گويد: « كتاب العقل: وضعه أربعةٌ: أولهم ميسرة بن عبد ربه ثم سرقه منه داود بن المحبر فركبه بأسانيد غير أسانيد ميسرة ... .» وامام ابوداود مي‌گويد: «ثقة شبه الضعيف» وامام صالح بن جزره مي‌گويد: «ضعيف صاحب مناكير» وامام ابن عدي مي‌گويد: «داود له أحاديث صالحة خارج كتاب العقل ويشبه ان تكون صورته ما ذكره يحيى بن معين أنه كان يخطىء ويصحف الكثير وفي الأصل أنه صدوق كما ذكره» [عقيلي، الضعفاء الکبیر (ج۲ص۳۵) / تاريخ يحيي بن معين رواية الدوری (ش۴۹۲۰) / خطيب بغدادي، تاريخ بغداد (ج۸ص۳۳۹) / ابن عدي، الکامل (ج۳ص۱۰۰)] و ثانياً: ديديم که مخالف روايت ثقات روايت نموده است وگفته که: «ضربوهم عليها لثلاث عشرة» در حالیکه در روایت آنان «وإذا بلغ عشر سنين فاضربوه عليها» می‌باشد وثالثاً: گاهي مضطرب شده وبا اسناد ديگري هم آن را روايت مي‌کرده است ودارقطني، السنن (ج۱ص۲۳۱) / الحارث، المسند (ش۱۰۳) از طریق (داود بن المحبر) روايت کرده‌اند: «ثنا عبد الله بن المثنى عن ثمامة عن أنس قال قال رسول الله ج: مروهم بالصلاة لسبع سنين واضربوهم عليها لثلاث عشرة.» اما طريق ابوهريرهس: دو طریق دارد؛ طریق اول: عقيلي، الضعفاء الکبير (ج۴ص۴۹) / هیثمی، كشف الأستار عن زوائد البزار (۳۴۱) / جصاص، احکام القرآن (ش۶۸۸) / ابن ابی الدنیا، العیال (ش۳۰۱) از طریق (محمد بن حرب الواسطی ویحیی بن معین واحمد بن ابراهیم) روايت کرده است: «حدثنا محمد بن ربيعة حدثنا محمد بن الحسن بن عطية العوفي حدثنا محمد بن عبد الرحمن عن أبي هريرة قال قال رسول الله ج إذا بلغ أولادكم سبع سنين فعلموهم الصلاة فإذا بلغوا عشرا فاضربوهم عليها وفرقوا بينهم في المضاجع» اما اسنادش «ضعيف» است چرا که ابوسعيد محمد بن الحسن بن عطية بن سعد العوفى: امام بخاري مي‌گويد: «لم يصح حديثه» وامام ابوحاتم مي‌گويد: «ضعيف الحديث» و امام ابوزرعه رازی مي‌گويد: «لين الحديث» وامام يحيي بن معين مي‌گويد: «ليس بالمتين» وامام عقيلي مي‌گويد: «مضطرب الحفظ» وامام ذهبي مي‌گويد: «ضعفوه ولم يترك» وامام ابن حجر مي‌گويد: «صدوق يخطىء» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۹ص۱۱۸) وتقريب التهذيب (ش۵۸۱۷)] ودچار اضطراب شده لذا گاهي هم آن را «مرسل» روايت مي‌کرده است وعقيلي، الضعفاء الکبير (ج۴ص۴۹) / ابن ابي الدنيا (ش۲۹۵) از طريق (حسن بن صالح و عبدالله بن داود) روايت کرده اند: «عن أبي سعيد بن عطية عن محمد بن عبد الرحمن عن النبي ج ... .» طریق دوم: ابن حبان، المجروحین (ج۲ص۱۵۸) گفته است: «شعيب بن واقد الهروي عن عبد المنعم بن نعيم الرياحي عن الأعمش عن أبي صالح عن أبي هريرة قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم علموا أولادكم أبناء سبع سنين الصلاة واضربوهم عليها أبناء عشر وفرقوا بينهم في المضاجع» اما اين طریق «واهی» بوده چرا که ابوسعید عبد المنعم بن نعيم الرياحي: امامان بخاري وابوحاتم رازی وعقيلي گفته‌اند: «منکر الحدیث» وامام ابن حبان گفته است: «منكر الحديث لا يجوز الاحتجاج به إذا وافق الثقات فكيف إذا انفرد بأوابد» وامام نسایی گفته است: «لیس بثقة» وامام ذهبی گفته است: «واه» وامامان دارقطنی وابن حجر گفته‌اند: «متروکٌ» [ابن حبان، المجروحین (ج۲ص۱۵۸) / ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۶ص۴۳۱) وتقریب التهذیب (ش۴۲۳۴) / ذهبی، الکاشف (ش۳۴۹۶) / دارقطنی، سؤالات البرقاني (ش۳۱۳) ظ عقيليلإ الضعفاء الكبير (ج۳ص۱۱۱)] اما طریق ابورافع القبطیس: هیثمی، كشف الأستار عن زوائد البزار (ش۳۴۲) روایت کرده است: «حدثنا غسان بن عبيد الله ثنا يوسف بن نافع ثنا عبد الرحمن بن أبي الموال عن عبيد الله بن أبي رافع عن أبيه قال: وجدنا صحيفة في قراب سيف رسول الله صلى الله عليه وسلم بعد وفاته، فيها مكتوب: بسم الله الرحمن الرحيم فرقوا بين مضاجع الغلمان والجواري والإخوة والأخوات لسبع سنين واضربوا أبناءكم على الصلاة إذا بلغوا أظنه تسعا ملعون ملعون من ادعى إلى غير قومه أو إلى غير مواليه، ملعون من اقتطع شيئا من تخوم الأرض. يعني بذلك: طرق المسلمين.» اما این اسناد هم «منکر» بوده چرا که اولاً: غسان بن عبيد الأزدي: امام هيثمي گفته است: «ضعیفٌ» وامام ابن عدی هم گفته است: «الضعف على حديثه بين» وامام احمد بن حنبل هم گفته است: «كتبنا عنه قدم علينا ها هنا ثم حرقت حديثه» وامام یحیی بن معین گفته است: «ضعیفٌ: لم يكن يعرف الحديث الا انه لم يكن من أهل الكذب» وامام بخاری هم وی را در «الضعفاء» آورده است وامام دارقطنی گفته است: «صالحٌ ضعفه احمد بن حنبل» وامام ابن حبان گفته است: «روى عن شعبة نسخة مستقيمة» وامام یحیی بن معین در روایتی دیگر گفته است: «ثقةٌ» [هیثمی، مجمع الزوائد (ج۵ص۳۳۸) / ابن حجر، لسان المیزان (ج۴ص۴۱۸) / ذهبی، میزان الاعتدال (ج۳ص۳۳۵) / یحیی بن معین، سؤالات ابن الجنيد (ش۲۲۱)] وثانیاً: يوسف بن نافع: امام هيثمي گفته است: «لم اجد من ذکره» وامام ابن حبان وی را در «الثقات» آورده است [هیثمی، مجمع الزوائد (ج۱ص۲۹۴) / ابن حبان، الثقات (ج۹ص۲۸۱)] وثالثاً: مخالف روایت صحیحی که از عبدالله بن عمرو بن العاص دیدیم نقل کرده است. اما طریق عبدالله الخثعمیس: ابونعیم، معرفة الصحابه (ش۴۵۷۴) روايت كرده است: «أخبرناه محمد بن يعقوب الحجاجي إجازة ثنا . . . . ابن عبدان ثنا حماد بن خالد ثنا علي بن عزاب عن محمد بن عبيد الله ثنا أبو يحيى (زکریاء بن ابی زائده) عن عمرو بن عبد الله عن أبيه قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: مروا صبيانكم بالصلاة إذا بلغوا سبعة ... الحديث.» اما این طریق «واهی» است چرا که اولاً: محمد بن عبيد الله بن أبي سليمان العرزمي «متروک الحديث» است [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۹ص۳۲۲) و تقريب التهذيب (ش۶۱۰۸)] وثانياً: همچنين على بن غراب الفزارى: امامان احمد بن حنبل و نسايي و ابن حجر مي‌گويند: «يدلس» و عنعنه کرده است [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۷ص۳۷۱) وتقريب التهذيب (ش۴۷۸۳)] وثالثاً: چیزی ازعمرو بن عبد الله الخثعمي هم نیافتم. [۳۷۶] شربینی، مغنی المحتاج، ۱/۲۷۹؛ شیرازی، المهذّب، ۱/۳۵۹؛ نووی، المجموع، ۴/۳۵۷؛ ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳/۳۲. [۳۷۷] شربینی، مغنی المحتاج، ۱/۲۷۹؛ شیرازی، المهذّب، ۱/۳۵۹؛ نووی، المجموع، ۴/۳۵۷؛ ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳/۳۲. [۳۷۸] (صحيح): احمد، المسند (ش۱۷۴۷۴و۱۷۴۷۹) / نسايي (ش۸۵۸) / ترمذي (ش۲۱۹) / بيهقي، السنن الکبري (ش۳۷۸۷و۳۷۹۱و۳۷۹۳) / حاکم، المستدرک (ش۸۹۲) / ابن حبان (ش۱۵۶۳و۱۵۶۵و۲۳۹۵) / طبرانی، المعجم الاوسط (ش۸۶۵۰) والمعجم الکبير (ج۲۲ص۲۳۲و۲۳۳و۲۳۴و۲۳۵) والمعجم الصغیر (ج۱ص۳۶۰) / دارمي، السنن (ش۱۳۶۷) / دارقطني، السنن (ج۱ص۴۱۳و۴۱۴) / طحاوي، شرح معاني الآثار (ج۱ص۳۶۳) / ابن خزيمه (ش۱۲۷۹و۱۶۳۸) / فاکهي، اخبار مکه (ش۲۵۲۸) / ابوعبدالله الدقاق، معجم مشايخ الدقاق (ش۱۰۲) / ابن عساکر، معجم (ج۱ص۲۷۱) / ابن عبدالبر، التمهيد (ج۴ص۲۵۸) / احمد بن عمرو الشيباني، الآحاد والمثاني (ش۱۴۶۲) / ابن قانع، معجم الصحابه (ش۱۹۳۴) / ابونعيم، معرفة الصحابه (ش۶۵۹۰) / خطيب بغدادي، المتفق والمفترق (ج۲ص۱۴۶) / طیالسی، المسند (ش۱۳۴۳) / طوسی، المستخرج علی مسلم (ج۲ص۴۷) / جزء ابن الغطريف (ش۸۷) از طريق (هشيم بن بشير وشعبة بن الحجاج وسفيان ثوري وابوعوانه و غيلان بن جامع و هشام بن حسان و شريک بن عبدالله) روايت کرده‌اند: «حدثنا يعلي بن عطاء قال حدثنا جابر بن يزيد بن الأسود العامري عن أبيه قال : شهدت مع رسول الله ج صلاة الفجر في مسجد الخيف فلما قضى صلاته إذا هو برجلين في آخر القوم لم يصليا معه قال علي بهما فأتى بهما ترعد فرائصهما فقال ج ما منعكما أن تصليا معنا؟ قالا يا رسول الله: إنا قد صلينا في رحالنا قال ج: فلا تفعلا إذا صليتما في رحالكما ثم أتيتما مسجد جماعة فصليا معهم فإنها لكما نافلة.» ورجال احمد «رجال صحیح» بوده به جزجابر بن يزيد بن الأسود السوائى که: امام نسايي مي‌گويد: «ثقةٌ» و امام ابن حبان هم وي را در «ثقات» آورده است وامام ابن حجر هم گفته است: «صدوقٌ» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۲ص۴۶) وتقريب التهذيب (ش۸۷۷)] و اسنادش هم «صحيح» مي‌باشد وامام ترمذی گفته است: «حدیثٌ حسنٌ صحیحٌ» وامامان ابن الملقن ونووی وابن السکن هم گفته‌اند: «حدیثٌ صحیحٌ» وامام هیثمی هم گفته است: «اسناده حسنٌ» [ترمذی (ش۲۱۹) / ابن الملقن، البدر المنیر (ج۴ص۴۱۲) / هیثمی، مجمع الزوائد (ج۸ص۲۸۳) / نووی، خلاصة الاحکام (ش۷۷۰)] [۳۷۹] (صحیح): مسلم (ش۳۰۰۹و۳۰۱۰) / ابوداود (ش۱۹۰۸و۱۹۰۷) / ابن ماجه (ش۳۰۷۴) از طریق (حفص بن غیاث و حاتم بن اسماعیل وسلیمان بن بلال و عبدالوهاب ثقفی) روایت کرده‌اند: «عن جعفر بن محمّد عن أبيه قال: دخلنا على جابر بن عبد الله ... فأهلوا بالحج وركب رسول الله (صلى الله عليه وسلم) فصلى بها الظهر والعصر والمغرب والعشاء والفجر.» [۳۸۰] امام نووی/ می‌گوید: «مردم در انجام نماز جمعه شش دسته هستند: اوّل: کسی که نماز جمعه بر وی واجب و آن را انجام می‌دهد و آن انسان مذکر آزاد بالغ عاقل مقیمیست که عذری برای ترک نماز ندارد. دوّم: کسی که نماز جمعه را انجام می‌دهد ولی بر وی لازم نیست و آنها مریض، پرستار مریض، و کسی که در مسیر جمعه‌اش بارش باران و مانند اینها که از معذورین می‌باشند. سوّم: کسی که نماز جمعه بر وی واجب نیست و آن را نیز انجام نمی‌دهد و (در صورت انجام) صحیح نیست و آنها دیوانه و بیهوش می‌باشند. چهارم: کسی که بر وی واجب نیست و آن را انجام نمی‌دهد و ولی (در صورت انجام) نمازش صحیح است و آنها کودک ممیز ( کودک هفت سال تا سن بلوغ)، مسافر، زن و خنثی می‌باشند.. پنجم: کسی که بر وی واجب است ولی (در صورت انجام) صحیح نیست و آن شخص مرتد است، ششم: کسی که نماز جمعه بر وی واجب است و (در صورت انجام) نمازش صحیح ولی آن را انجام نمی‌دهد، بنا بر قول أصح مقیم غیر شهروند است ولی چادرنشینان، روستائیان که ندای جمعه را دریافت می‌کنند و کمتر از چهل نفر هستند نماز جمعه با آنها منعقد نمی‌شود؛ زیرا آنها در شهر محل اقامه نماز جمعه مقیم نیستند.» نووی، المجموع، ۴/۳۶۹-۳۷۰ نقل با اندکی تصرف؛ و نک: ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳/۶-۷و۳۱؛ الأنوار، ۱/۱۳۹. ماوردی/ گفته است:« و اما هر کس خارج شهر باشد به سه دسته تقسیم می‌شود، دسته‌ای که جمعه توسط خودشان بر آنها واجب می‌شود و این افراد اهالی روستای مقیم می‌باشند که تعدادشان چهل مرد بالغی هستند که با آنها جمعه تشکیل می‌شود، و دسته‌ای نه با خودشان و نه با دیگران جمعه بر آنها واجب نمی‌شود و آنان افراد کمتر از چهل نفر هستند که در فاصله‌ای هستند که ندای جمعه به آنها نمی‌رسد، و دسته‌ای دیگر جمعه توسط خودشان واجب نمی‌گردد ولی به وسیلة دیگران بر آنها واجب می‌شود و این افراد کمتر از چهل نفر هستند که در فاصله‌ای بسر می‌برند که ندای جمعه را از شهر می‌شنوند.» ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳/۸.

(۲-۸) شروط صحّت نماز جمعه

وقتی که شرایط وجوب نماز جمعه (ذکوریّت، عقل، بلوغ، حریّت، سلامتی جسمی و مقیم بودن) مهیا باشند، نماز جمعه بر انسان واجب بوده ولی باید شرایطی بر نماز جمعه حاکم باشد تا نماز جمعه صحیح باشد، البته برخی از این شرایط اختلافی می‌باشند، این شرایط و ضوابط حاکم بر آن‌ها عبارتند از:

۱- مکان برپایی نماز جمعه

همۀ فقها در وجوب نماز جمعه در شهر اتفاق نظر دارند ولی در برپایی آن در روستا اختلاف‌نظر دارند، دیدگاه فقها و استدلال‌های مربوطۀ آن‌ها در این زمینه عبارت است از:

دیدگاه اوّل: حنفیّه بر این باور است که نماز جمعه بر اهالی روستا واجب نیست و خواندن نماز جمعه در روستا باطل است و در صورتیکه ندای جمعه را از منابر بشنوند باید به شهر مجاور مراجعه و در آنجا نماز جمعه را بخوانند. برخی گفته‌اند: در صورتیکه روستای مجاور ۳ میل (هرمیل حدود ۱۶۰۰ متر است) از محل ندا و أذان جمعه فاصله داشته باشد بر اهالی آنجا واجب است. و برخی هم گفته‌اند: در صورتی که قبل از شب بتوان به خانه برگشت. [۳۸۱] با این وصف نماز جمعه فقط بر اهالی شهر (مصر) و روستایی که ندای جمعه را از شهر می‌شنوند واجب است، البته در بین فقهای حنفیّه در این زمینه نیز اختلاف‌نظرهایی وجود دارد صاحب " فتاوای غریبه" از امام أبوحنیفه/ چنین نقل می‌کند: «اهل هر روستایی که خراج آن با خراج اهل شهر یکجا جمع‌آوری می‌شود، باید نماز جمعه بخوانند.» [۳۸۲] ابن نجیم در "بحر الرائق" به نقل از "فتاوی الحجة" می‌گوید: برگزاری نماز جمعه سه حکم دارد: بر عده‌ای فرض، بر بعضی واجب و بر برخی مستحب است. بر اهل شهرها فرض و بر اهل حومه و نواحی شهرها واجب و بر اهل روستاهای بزرگ و واجد شرایط مستحب می‌باشد. [۳۸۳] و در "القنیه" بیان نموده است که: حضور در نماز جمعۀ روستا لازم است و مطابق این سخن امام علیس باید عمل نمود که می‌گوید: کاری نکن که در دل‌ها نفرت ایجاد کند. هر چند برای کار خود، دستاویزی داشته باشی؛ زیرا مردم گوش شنوا ندارند که هر عذر را بپسندند. [۳۸۴]

اساس و بنیان مذهب حنفیّه به قرار زیر است:

۱- علی بن ابی طالبس روایت کرده است: «قال رسول الله ج: لاَ جُمُعَةَ إِلاَّ فِى مِصْرٍ.» [۳۸۵] «جمعه جز در شهر جایز نیست.»

اما این روایت از حیث سند هیچ اصلی ندارد.

۲- علی بن ابی طالبس روایت کرده است: «لاَ جُمُعَةَ وَلاَ تَشْرِيقَ إِلاَّ فِى مِصْرٍ جَامِعٍ.» [۳۸۶] «نماز جمعه و نماز عید قربان جز در شهر جامع (یا شهر بزرگ) جایز نیست.»

وجه استدلال به این روایت‌ها از چندین جهت اشکال دارد:

اوّل: این روایت منتسب به پیامبر خدا ج نیستند و در انتساب آن‌ها به پیامبر خداج هیچ اصلی وجود ندارد و ثابت نمی‌باشد.

دوّم: این روایت‌ها گفتۀ علی‌بن أبی طالبس است که بنابر رأی فقها و اصولیون حنفیّه قول صحابی وقتی حجیّت دارد که مخالف نصّ قرآن و سنّت نباشد، که در این رابطه احادیث و روایات صحیح و صریحی وجود دارند که دلالت بر صحّت نماز جمعه در روستا می‌نمایند و این روایات با سند و وجه استدلال در ادامه بدانها اشاره خواهد شد.

سوّم: جدای از سنّت پیامبر ج اقوال صحابه‌های زیادی همچون عمر، عثمان، ابن عمر، ابن عباس و ... ش مخالف دیدگاه علی‌بن أبی طالبس می‌باشد که استدلال آن‌ها در خور توجّه می‌باشد.

۳- ابوهریرهس روایت کرده است: «خَمْسَةٌ لا جُمُعَةَ عَلَيْهِمْ: الْمَرْأَةُ، وَالْمُسَافِرُ، وَالْعَبْدُ، وَالصَّبِيُّ، وَأَهْلُ الْبَادِيَةِ.» [۳۸۷] «پنج (صنف) نماز جمعه بر آن‌ها واجب نیست: زن، مسافر، برده، کودک، اهل بادیه.»

این روایت جدای از اینکه با روایت صحیح که دلالت بر جواز نماز جمعه در روستا می‌کند در تعارض می‌باشد از حیث سند هم منکر و غیر قابل احتجاج می‌باشد.

۴- ام عبداللهل روایت کرده که پیامبر ج فرموده‌اند: «الْجُمُعَةُ وَاجِبَةٌ عَلَى كُلِّ قَرْيَةٍ فِيهَا إِمَامٌ، وَإِنْ لَمْ يَكُونُوا إِلاَّ أَرْبَعَةً حتى ذكر النبى (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) ثلاثة.» [۳۸۸] «جمعه بر هر اهل روستایی که در آن امام باشد واجب است و در غیر اینصورت چهار نفر (جمعیت) داشته باشند تا اینکه پیامبر ج فرمود: سه نفر.»

۵- یکی از صحابهس روایت کرده است: «أَمَرَنَا النَّبِيُّ أَنْ نَشْهَدَ الْجُمُعَةَ مِنْ قُبَاءَ.» [۳۸۹] «پیامبر ج ما را امر کرد که از قباء (برای جمعۀ مدینه) حضور پیدا کنیم.»

وجه استدلال به این روایت این است که قباء که خارج مدینه و شهر بوده خواندن نماز جمعه در آن جایز نمی‌باشد ولی جدای از اینکه این روایت واهی و غیر قابل احتجاج و استناد می‌باشد بلکه می‌رساند که نماز جمعه بر اهالی روستا فرض بوده که می‌بایست به مدینه برای برپایی آن بروند و با این وصف دلیلی بر خلاف ادعا می‌باشد.

با همۀ این دلایل جدای از تعارض با احادیث صحیح و صریح و ضعف سند و غیر قابل احتجاج بودن باید اشاره کرد که در تعریف مصر (شهر) در مذهب حنفیّه اختلاف نظر وجود دارد به گونه‌ای که ابویوسف که رأی اکثر فقهای حنفیّه نیز می‌باشد، می‌گوید: شهر به محلی اطلاق می‌شود که بزرگترین مسجد آن محل، گنجایش افراد نمازگزار را نداشته باشد. [۳۹۰] ولی حصکفی در این زمینه می‌نویسد: برای صحّت جمعه، مصر (شهر) بودن شرط است. مصر یعنی؛ محلی که بزرگترین مسجد آن، گنجایش افراد مکلَّف آن محل را نداشته باشد. فتوای اکثر فقها نیز همین است و از ظاهر مذهب چنین به نظر می‌رسد که مصر به محلی گفته می‌شود که امیر و قاضی داشته باشد، سرخسی می‌گوید: ظاهر مذهب در تعریف مصرِ جامع این است که در آن سلطان یا قاضی برای اقامۀ حدود و تنفیذ احکام باشد. [۳۹۱] و ابن عابدین از قول ابوسعید می‌گوید: اگر تعریف شهر این باشد که بزرگترین مسجد آن گنجایشِ افراد مکلَّف را نداشته باشد. این تعریف بر بسیاری از روستاها نیز صدق می‌کند. [۳۹۲]

اطراف و اکناف شهر نیز حکم شهر را دارند و نماز جمعه بر آن‌ها فرض است و اطراف شهر، روستای اطراف شهر و متصل بدان که مصالح و مایحتاج خود را از آن برطرف می‌کنند شامل می‌شود البته به شرط آنکه بین آن شهر و روستا فاصلۀ زیادی نباشد به گونه‌ای که اهالی روستا بتوانند در نماز شرکت کنند و در همان روز بدون هیچ زحمتی بتوانند برگردند. [۳۹۳]

پس نماز جمعه بر اهالی روستایی که از توابع شهر و نزدیک آن نباشند نه تنها واجب نیست بلکه در صورت انجام صحیح نمی‌باشد. [۳۹۴]

با دقّت در استدلال حنفیّه و تحلیل آن می‌توان دریافت که در شریعت اسلام چنین شرطی برای صحّت نماز جمعه وجود ندارد و همانطور که مشاهده گردید اسناد تمامی روایت‌ها بدون استثنا ضعیف و غیر قابل احتجاج می‌باشند و از طرف دیگر تعیین و تعریف محدودۀ شهر هیچ مبنای شرعی ندارد به گونه‌ای که فقهای حنفیّه در آن به گونه‌ای اختلاف دارند که آثار این اختلاف زیاد است و در صورتیکه قول ابن عابدین و حصکفی را پذیرفت می‌توان گفت که تمامی مساجد روستاها گنجایش مکلَّفین را دارند و در صورتیکه تعریف امام سرخسی را پذیرفت می‌توان استباط کرد که شوراهای اسلامی و پاسگاه منطقه و دهیاری نمایندگان حاکم شرع هستند که رتق و فتق بسیاری از امور بدانها واگذار گردیده است. با همۀ این اوصاف شریعت و نصوص صحیح مُهر تأیید بر این شرط که باعث ضایع و هتک شدن این فرمان ناب و مهم و گرانمایۀ الهی شده و تعطیلی این مهم آفات بسیاری را بوجود آورده نمی‌زند.

دیدگاه دوّم: جمهور فقهای صحابه و غیره از جمله: عمربن خطاب، عثمان بن عفان، ابن عباس، ابن عمر، عمربن عبدالعزیز، مالکیّه، حنابله، شافعیّه، ابن تیمیه، ابن حجر عسقلانی، علامه لکهنوی و غیره بر این باورند که نماز جمعه در شهر و روستا صحیح است و باید خوانده شود و شهر (مصر) بودن را شرط صحّت نماز جمعه نمی‌دانند.

امام مالک در این زمینه می‌گوید: «به نظر من در هر روستایی که خانه‌هایشان به هم متّصل باشد باید نماز جمعه خوانده شود، چه امیری داشته باشند یا خیر.» [۳۹۵] و امام شافعی در این باره گفته‌اند: «من از اساتید خود شنیدم که می‌گفتند: بر هر روستای ثابتی که تعداد آن‌ها چهل نفر باشد، لازم است که نماز جمعه بخوانند و رأی من نیز همین است.» [۳۹۶] امام نووی می‌گوید: اصحاب ما گفته‌اند: برای صحّت نماز جمعه شرط است که ساکنان منطقه چه در زمستان و چه در تابستان دارای اماکن مسکونی ثابتی باشند. امام شافعی و اصحابش می‌گویند: فرق نمی‌کند که این خانه‌ها از سنگ ساخته شده باشند و یا از چوب، گل، نی، و تنۀ درخت خرما و یا هر چیز دیگر و خواه شهرها بزرگ و دارای بازار باشند و یا روستاهای کوچک و فاقد بازار. در اینگونه روستاها وقتی چهل نفر اهل کمال وجود داشته باشد نه تنها نماز جمعه صحیح است بلکه بر آن‌ها لازم می‌باشد. [۳۹۷]

ابن قدامه از فقهای حنابله در این‌باره ابراز می‌دارد: «جمعه با بودن هفت شرط زیر واجب می‌شود که عبارتند از: اسلام، ذکوریّت، بلوغ، عقل، مقیم بودن، وجود چهل نمازگزار و وجود خانه‌هایی که طبق عرف آن محل ساخته شده باشند؛ فرق نمی‌کند که از سنگ، گل، نی، تنۀ درخت و یا هر چیز دیگری باشند. و امّا نماز جمعه بر چادرنشینان و کوچ‌نشینان واجب نمی‌باشد.» [۳۹۸]

اساس و بنیان استدلال این دسته عبارت است از:

۱- پیامبر خدا ج در روستاها نماز جمعه خوانده‌اند به گونه‌ای که عبدالله بن عباسب روایت کرده است: «إِنَّ اوّل جُمُعَةٍ جُمِّعَتْ بَعْدَ جُمُعَةٍ فِي مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ ج فِي مَسْجِدِ عَبْدِ الْقَيْسِ بِجُوَاثَى مِنْ الْبَحْرَيْنِ، قریة من قری البحرین.» [۳۹۹] «اوّلین نماز جمعه‌ای که بعد از نماز جمعۀ مسجد پیامبر خدا ج برگزار شد در مسجد عبدالقیس در دهِ جواثا در بحرین بود که یکی از روستاهای بحرین بود.»

ابن حجر عسقلانی/ در شرح این حدیث می‌نویسد: ظاهراً چنین به نظر می‌رسد که عبد القیس با اجازۀ پیامبر خدا ج نماز جمعه را افتتاح کردند؛ زیرا عادتاً اصحاب پیامبر ج بدون اجازۀ ایشان اقدام به اینگونه اعمال عبادی و شرعی نمی‌کردند. و این کار در زمان نزول وحی اتّفاق افتاده است. بنابراین اگر کار مشروع و ناجایزی می‌بود، یقیناً وحی نازل می‌شد و بطلان آن‌را، اعلام می‌فرمود. همانطور که جابر و ابوسعید از سکوت وحی در مورد عزل (بیرون ریختن منی در خارج رحم در موقع همبستری)، بر جواز آن استدلال کرده‌اند. آن‌ها گفته‌اند: ما این عمل را در زمان وحی انجام می‌دادیم. اگر ناجایز می‌بود، وحی نازل می‌شد و آن را ممنوع می‌ساخت. [۴۰۰]

۲- عبدالرحمن بن کعب بن مالک روایت کرده است: «أَنَّهُ (کعب بن مالک) كَانَ إِذَا سَمِعَ النِّدَاءَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ تَرَحَّمَ لأَسْعَدَ بْنِ زُرَارَةَ. فَقُلْتُ لَهُ إِذَا سَمِعْتَ النِّدَاءَ تَرَحَّمْتَ لأَسْعَدَ بْنِ زُرَارَةَ قَالَ لأَنَّهُ اوّل مَنْ جَمَّعَ بِنَا فِى هَزْمِ النَّبِيتِ مِنْ حَرَّةِ بَنِى بَيَاضَةَ فِى نَقِيعٍ يُقَالُ لَهُ نَقِيعُ الْخَضِمَاتِ. قُلْتُ كَمْ أَنْتُمْ يَوْمَئِذٍ قَالَ أَرْبَعُونَ.» [۴۰۱] «کعب بن مالک وقتی که روز جمعه صدای أذان را می‌شنید، در حق سعد بن زراره دعای خیر می‌کرد. من علّت این امر را جویا شدم. گفت: بخاطر اینکه ایشان اوّلین کسی بود که ما را در هَزْمِ النَّبِیتِ که مکانی در حَرَّة بَنِى بَیَاضَه بوده برای نماز جمعه جمع نمود. -آبی که بنی‌بیاضه در آنجا سکونت داشتند و معروف به نقیع الخضمات بود.- از پدرم سؤال کردم: شما در آن زمان چند نفر بودید؟ گفت: چهل نفر بودیم.»

۳- پیامبر خدا ج وقتی وارد مدینه شد، مدینه از چندین پارچه روستای کوچک تشکیل یافته بود که عبارت بودند از قریۀ بنو مالک ‌بن نجار، بنو عدی‌ بن نجار، بنو مازن‌ بن نجار، بنو سالم، بنو ساعده، بنو حارث‌ بن خزرج و دیگر تیره‌های انصار که هر کدام از آن‌ها در کنار نخلستان‌ها و مال‌های خود جدا از تیره‌های دیگر زندگی می‌کردند.

آن بزرگوار ج مسجد خویش را در روستای مالک‌ بن نجار احداث نمود و در همانجا نماز جمعه برگزار کرد که نه شهری بود و نه روستای بزرگی. همچنین ایشان ج به روستاهای عرینه، فدک، ینبع، و دیگر روستاهایی که مسیر سه شبانه‌روز از مدینه فاصله داشتند دستور داد که نماز جمعه اقامه کنند و در عیدین شرکت کنند. [۴۰۲]

۴- ابوهریرهس روایت می‌کند: «انه كَتَبَ إِلَى عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ وَهُوَ بِالْبَحْرَيْنِ يَسْأَلُهُ عَنِ الْجُمُعَةِ، فَكَتَبَ إِلَيْهِ عُمَرُ أَنْ جَمِّعُوا، حَيْثُ مَا كُنْتُمْ.» [۴۰۳] «به عمر نامه نوشتند و از او در مورد برگزاری نماز جمعه پرسیدند. عمر در جواب نامه نوشت: هرجاکه هستید نماز جمعه بخوانید.»

حافظ ابن حجر عسقلانی می‌گوید: این روایت را ابن خزیمه تصحیح نموده است. و این روایت ابراز می‌دارد که اهالی شهر و روستا نماز جمعه بخوانند. [۴۰۴]

۵- عبدالرزاق از نافعب روایت کرده است که ابن عمرب متوجه بود که سکنۀ چشمه‌ها و آب‌های بین مکّه و مدینه نماز جمعه می‌خوانند ولی بر آن‌ها ایراد نمی‌گرفت. [۴۰۵]

۶- لیث بن سعدس گفته است: اهل اسکندریه وروستاها و شهرک‌های اطراف و ساحلی در زمان خلیفۀ دوّم و خلیفۀ سوّم ب و بدستور آن‌ها نماز جمعه می‌خواندند و در میان آنان مردانی از اصحاب نیز به چشم می‌خورد. [۴۰۶]

۷- إبن أبی‌شیبه نقل می‌کند که مالک ‌بن أنسس گفته است: اصحاب پیامبر ج که در میان مکّه و مدینه در کنار آبها و چشمه‌ها سکونت داشتند، نماز جمعه می‌خواندند و تا زمان تابعین نیز چنین بود و علما به جواز آن فتوا می‌دادند و خلیفۀ راشد عمر بن عبدالعزیز/ نیز به عمّالِ خویش دستور می‌داد که در چنین محله‌هایی نماز جمعه برگزار کنند. [۴۰۷]

۸- همچنین زریق بن حکیمس با گروهی از سودانی‌ها و غیره مشغول کشاورزی بود. و سرپرستی "ایله" را به عهده داشت، به ابن شهابس نامه‌ای نوشت و برای برگزاری نماز جمعه نظر او را خواست. ابن شهابس در جواب نوشت که نماز جمعه بخوانید. [۴۰۸]

۹- مسلم ‌بن عبدالملکس به ابن شهاب زهریس نامه‌ای بدین شرح نوشت که من در روستایی زندگی می‌کنم که در آن مردم و اموال زیاد وجود دارد، آیا نماز جمعه برگزار کنم؟ ضمناً من امیر نیستم. ابن شهاب در جواب نوشت: بله. [۴۰۹]

۱۰- معمر بن راشدس گفت که از زهریس پرسیدم: مردم در روستایی که چندان بزرگ نیست و جمعیّت زیادی ندارند نماز جمعه می‌خوانند آیا با آن‌ها در نماز شرکت کنم؟ گفت: بلی. باید شرکت کنی. [۴۱۰]

۱۱- عمر بن عبدالعزیز/ به ساکنان آبهای بین مکّه و مدینه نوشت که نماز جمعه بخوانند. [۴۱۱] همچنین ایشان به عدی بن عدیس نوشت که در هر روستای که ساکنان آن ثابت هستند و اهل کوچ نیستند، امیر تعیین کن تا نماز جمعه برگزار کند. [۴۱۲]

۱۲- عمر بن دینارس گفته که: باید در مسجدی که بقیۀ نمازها خوانده می‌شود، نماز جمعه نیز خوانده شود. [۴۱۳]

۱۳- قاضی شریح بن عبدالله/ گفته است: ما در روستای نصیبین نماز جمعه می‌خواندیم. [۴۱۴]

۱۴- عطا بن أبی رباح/ هم گفته است: هرگاه چند روستای متفرق در کنار یکدیگر بودند نماز جمعه بخوانند. [۴۱۵]

۱۵- امام بخاری/ در کتاب خود عنوانی به نام " باب الجمعة فی القری و المدن" (بابِ نماز جمعه در روستاها و شهرها) آورده است. [۴۱۶]

قول راجح: در بررسی دیدگاه‌‌ها مشاهده می‌شود که دلایل حنفیّه مبتنی بر نصوصی می‌باشد که انتساب آن به پیامبر اکرم ج صحیح نبوده و فرمودۀ ایشان نمی‌باشد بلکه انتساب آن به امام علی بن أبی‌طالبس می‌باشد. با این وصف اگر هم قائل به فتوا و دیدگاه ایشانس شد، لازم به ذکر است که این روایت و دیدگاه با عملکرد پیامبر اکرم ج و جمهور و بزرگان صحابه ش در تعارض می‌باشد و با سند صحیح اثبات گردید که پیامبر اکرم ج مجوِّز خواندن نماز جمعه را در روستاها صادر فرموده‌اند و صحابه‌های کرام ش این شاگردان برتر مکتب نبوّت نیز به این فرامین بزرگ و مهم الهی لبیک گفته و نماز جمعه را در شهر و روستا برپا داشته‌اند.

بزرگانی از مذهب حنفیّه نیز بر همین دیدگاه بوده و حتّی خود مجری این امر گرانبها بوده و نماز جمعه را در روستاها برپا نموده‌اند. شاه ولی الله دهلوی می‌گوید: از آنجا که هدف از نماز جمعه، تبلیغ و انتشار دین در جامعه است، باید به تمدّن و جمعیّت توجّه کرد. البته آنچه که نزد من ترجیح دارد این است که حدّاقل برای جواز نماز جمعه وجود روستا کافی است. [۴۱۷]

در واقع بر هر مسلمانی لازم می‌نماید که به این امر خالق یکتا لبیک گفته که می‌فرمایند: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَوٰةِ مِن يَوۡمِ ٱلۡجُمُعَةِ فَٱسۡعَوۡاْ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِ[الجمعة: ۹] «‏ای مؤمنان! هنگامی که روز آدینه برای نماز جمعه أذان گفته شد، به سوی ذکر و عبادت خدا بشتابید.» و به قول ابن حزم: کسی نمی‌تواند از مضمون این آیه شانه خالی کند مگر در صورتی که مجوِّزی از نصِّ صریح یا اجماع یقینی برای این کار داشته باشد. [۴۱۸]

واقعاً تعطیل کردن و مانع شدن این فرمان الهی جدای از اینکه با امر خداوند در تعارض و گناه کبیره است بلکه عواقبی سوء اجتماعی به بار می‌آورد که بر هر صاحب خردی پوشیده نیست.

با این اوصاف آنچه به نظر می‌رسد نماز جمعه در شهر و روستا صحیح و بر مکلَّفین و افراد واجدالشرایط واجب است و در این راستا توجه گردد که خواندن نماز جمعه منحصر در مسجد آن منطقه نیست بلکه مسلمانان می‌توانند در هر مکانی گردِ هم آیند و این فریضه را برپای دارند اگرچه خواندن آن در مسجد فضیلت خاص خود را دارد ولی نباید آن‌را به خارج از شهر یا روستا انتقال دهند و یا در بیرون از شهر و روستا نماز جمعه بخوانند.؛ چرا که پیامبر ج فرموده‌اند: «صَلُّوا كَمَا رَأَيْتُمُونِى أُصَلِّى.» [۴۱۹] «نماز بخوانید همانگونه که من نماز می‌خوانم.» و ایشان هرگز نماز جمعه را به خارج از شهر یا روستا انتقال نداده‌اند. و در صورتی که منطقه‌ای بنا بر بلاهای طبیعی و غیر طبیعی همچون سیل، زلزله، بمباران و ... از بین روند نماز جمعه بر آن‌ها واجب است؛ چرا که آن‌ها با این وصف نیز ساکنان این منطقه محسوب می‌شوند مگر اینکه بنا بر شرایط و اوضاع حاکم نماز جمعه غیر ممکن و یا موجب حرج و سختی نامطلوبی شود.

بر کوچ‌نشینان و بادیه‌نشینان هرچند جامعه‌ای منسجم باشند و با هم زندگی همزیستی داشته باشند، نماز جمعه واجب نیست مگر اینکه ندای جمعه را بشنوند؛ چرا که پیامبر ج هرگز به قبیله‌های اطراف مدینه امر به نماز جمعه نکردند. [۴۲۰] (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّوابِ)

۲- زمان برپایی نماز جمعه

از شرایط صحّت نماز جمعه این است که در زمان شرعی خود اقامه گردد. فقها در ابتدا و انتهای وقت جمعه اختلاف‌نظر دارند.

[۳۸۱] البحر الرائق، ۲/۱۵۱. البته قول مُفتی به، دیدگاه محمّد بن حسن است که نماز جمعه فقط بر اهالی روستایی که ندای جمعه را از شهر می‌شنود واجب است. [۳۸۲] سیاد، حکم نماز جمعه در روستا، ص ۲۶ به نقل از« فتاوای غریبه، ص ۱۱۳». [۳۸۳] البحر الرائق، ۲/۱۵۱. [۳۸۴] سیاد، حکم نماز جمعه در روستا، ص ۲۶ به نقل از« القنیة، ۲/۱۵۳». [۳۸۵] (لا اصل له): این روایت از رسول الله ج روایت نشده است؛ وبعضی فقها، آن را در کتبشان بدون اسناد می‌آوردند؛ وبلکه موقف بر علیس روایت شده است وعلی بن الجعد، المسند (ش۲۹۹۰) / ابن ابی شیبه (ج۲ص۱۰) / طحاوی، شرح مشکل الآثار (ج۳ص۱۲۷) / بیهقی، السنن الکبری (ش۵۸۲۳) / عبدالرزاق (ج۳ص۱۶۸) / ابن منذر، الاوسط (ش۱۷۰۳) / مروزی، الجمعه وفضلها (ش۶۹) از طریق (سلیمان اعمش وزبید الیامی وطلحة بن مصرف) روایت کرده‌اند: «عن سعد بن عبيدة عن أبى عبد الرحمن قال: قال على رضى الله عنه: لاجمعة ولا تشريق إلا فى مصر جامع» ورجال عبدالرزاق «رجال صحیحین» بوده واسنادش بر علیس صحیح است. [۳۸۶] (صحیح): علی بن الجعد، المسند (ش۲۹۹۰) / ابن ابی شیبه، المصنف (ج۲ص۱۰) / طحاوی، شرح مشکل الآثار (ج۳ص۱۲۷) / بیهقی، السنن الکبری (ش۵۸۲۳) / عبدالرزاق، المصنف (ج۳ص۱۶۸) / ابن منذر، الاوسط (ش۱۷۰۳) / مروزی، الجمعه وفضلها (ش۶۹) از طریق (سلیمان اعمش وزبید الیامی وطلحة بن مصرف) روایت کرده‌اند: «عن سعد بن عبيدة عن أبى عبد الرحمن قال: قال على رضى الله عنه: لاجمعة ولا تشريق إلا فى مصر جامع» ورجال عبدالرزاق «رجال صحیحین» بوده واسنادش بر علیس صحیح است. [۳۸۷] (منکر): دو طریق دارد؛ طریق اوّل: طبرانی، المعجم الاوسط (ج۱ص۷۲) روایت کرده است: «حدثنا أحمد بن محمّد بن الحجاج بن رشدين بن سعد المصري قال حدثنا إبراهيم بن حماد بن أبي حازم المديني قال حدثنا مالك بن أنس عن أبي الزناد عن الأعرج عن أبي هريرة قال قال رسول الله: خمسة لا جمعة عليهم المرأة والمسافر والعبد والصبي وأهل البادية.» اما این اسناد «منکر» است چرا که إبراهيم بن حماد بن أبي حازم المديني: امام دارقطني گفته است: «تفرد به إبراهيم وكان ضعيفاً» [ابن حجر، لسان الميزان (ج۱ص۵۰)] وتفردش در این روایت از امام مالک «منکر» است. طریق دوّم: الديلمي به نقل از سلسلة الضعیفه للالبانی (ج۸ص۴۳) روایت کرده است: «عن حفص بن سالم السمرقندي حدثنا مالك بن أنس عن أبي الزناد عن الأعرج عن أبي هريرة مرفوعاً.» اما این طریق «موضوع» است چرا که أبي مقاتل السمرقندي حفص بن سلم: امام حاکم نيشابوري گفته است: «يضعُ الحديث» وامام وکيع بن الجراح هم: «کذّبه» وامام ابوسعيد بن عمرو بن النقاش گفته است: «حدث عن مسعر وأيوب وعبيد الله بن عمر بأحاديث موضوعة» وامام احمد بن علي السليماني هم گفته است: «في عداد من يضعُ الحديث» وامام عبدالرحمن بن مهدي هم گفته است: «يکذب؛ والله ما تحل الرواية عنه» وامام ابن حبان گفته است: «يأتي بالأشياء المنكرة التي لا أصل لها» وامام ابونعيم اصفهاني گفته است: «حدث عن مسعر وأيوب وعبيد الله بن عمر المناكير» وامام دارقطني هم: «وهّاه» وامام قتيبة بن سعيد هم: «يحمل عليه شديدا ويضعفه بمرة وقال: كان لايدري ما يحدث به» امام ذهبي گفته است: «واه بمرّة» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۲ص۳۹۷) / ذهبي، المغني (ش۱۶۱۴)] [۳۸۸] (باطل): بیهقی، السنن الکبری (ش۵۸۲۵) / دارقطنی (ج۲ص۸و۹) / ابن عدی، الکامل (ج۲ص۲۰۴) از طریق (الوليد بن محمّد الموقري وحكم بن عبد الله بن سعد) روایت کرده‌اند: «ثنا الزهري حدثتني أم عبد الله الدوسية قالت قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: الجمعة واجبة على كل قرية فيها إمام وإن لم يكونوا إلا أربعة حتى ذكر النبى (صلى الله عليه وسلم) ثلاثة.» وفی روایة حکم بن عبدالله: «الجمعة واجبة على أهل كل قرية وإن لم يكونوا إلا ثلاثة رابعهم إمامهم» اما این روایت «باطل» است چرا که اوّلاً: حكم بن عبد الله بن خطاف أبو سلمة العاملي الشامي: امام دارقطنی گفته است: «كان يضعُ الحديث؛ روى عن الزهرى عن ابن المسيب شيخه خمسين حديثا أو أكثر منكرة لا أصل لها» وامام ابوحاتم رازی گفته است: «کذابٌ متروک الحدیث» امام ابومسهر هم وی را «کذاب» دانسته است وامام نسایی هم گفته است: «ليس بثقة و لامأمون» امام ابن حجر هم گفته است: «متروكٌ ورماه أبو حاتم بالكذب» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۱۲ص۱۱۸) وتقریب التهذیب (ش۸۱۴۵)] همچنین الوليد بن محمّد الموقري: امام احمد بن حنبل گفته است: «لیس بشیء؛ أن رجلا قدم عليه فغير كتبه وهو لايعلم» وامام یحیی بن معین گفته است: «کذابٌ؛ لیس بشیء» وامام علی بن المدینی گفته است: «ضعيفٌ لايكتب حديثه» وامام جوزجانی گفته است: «غير ثقةٍ؛ يروى عن الزهرى عدة أحاديث ليس لها أصولٌ» وامام محمّد بن عوف الطایی گفته است: «ضعيفٌ كذابٌ» وامام نسایی گفته است: «ليس بثقة منكر الحديث» وامام ابن حبان گفته است: « كان لايبالى ما دفع إليه قرأه روى عن الزهرى أشياء موضوعة لم يروها الزهرى قط ويرفع المراسيل ويسند الموقوف لايجوز الإحتجاج به بحال» وامام ابوحاتم رازی گفته است: «ضعيف الحديث كان لايقرأ من كتابه، فإذا دفع إليه كتاب قرأه» وامام ابوزرعه رازی گفته است: «لین الحدیث» وامام ابونعیم گفته است: «كثير المناكير» وامام ابن حجر هم گفته است: «متروکٌ» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۱۱ص۱۴۸) وتقریب التهذیب (ش۷۴۵۳)] وثانیاً: امام دارقطنی گفته است: «لايصحُّ هذا عن الزهري كل من رواه عنه متروكٌ» و همچنین گفته است: «لايصح سماعه من الدوسية» وامام بیهقی هم گفته است: «لایصحُّ هذا عن الزهری» [بیهقی، السنن الکبری (ش۵۸۲۵) / دارقطنی (ج۲ص۹و۸)] [۳۸۹] (واهی): ترمذی (ش۵۰۱) روایت کرده است: «نا فضل بن الدکین حدثنا اسرائیل عن ثویر عن رجلٍ من أهل قباء عن أبيه وكان من أصحاب النبي صلى الله عليه و سلم قال: أمرنا النبي صلى الله عليه و سلم أن نشهد الجمعة من قباء» اما این اسناد «واهی» است چرا که اوّلاً: ثوير بن أبى فاختة: امام سفیان الثوری گفته است: «كان ثوير من أركان الكذب» وامام یحیی بن معین گفته است: «لیس بشیء؛ ضعیفٌ» وامام نسایی گفته است: «لیس بثقة» وامامان دارقطنی وعلی بن الجنید گفته‌اند: «متروکٌ» وامام ذهبی هم گفته است: «واه» وامام ابن حبان گفته است: «كان يقلب الأسانيد حتى يجىء فى روايته أشياء كأنها موضوعةٌ» وامامان ابوحاتم وجوزجانی گفته‌اند «ضعیفٌ» وامام ابن عدی گفته است: «أثر الضعف بين على رواياته و هو إلى الضعف أقرب منه إلى غيره» وامام ابوزرعه گفته است: «ليس بذاك القوى» وامام عجلی گفته است: «يكتب حديثه وهو ضعيف» وفی روایة: «لابأس به» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۲ص۳۶) / ذهبی، الکاشف (ش۷۲۵)] وثانیاً: راوی آن مبهم است: «عن رجلٍ من أهل قباء». [۳۹۰] البحر الرائق، ۲/۱۵۲. [۳۹۱] سرخسی، المبسوط، ۲/۲۳. [۳۹۲] حصکفی، درالمختار، ۲/۱۳۷. [۳۹۳] نک: کاسانی، بدائع الصنائع، ۱ / ۲۶۰ ؛ المبسوط، ۲ / ؛ مجمع الأنهر، ۱ / ۱۶۲ . [۳۹۴] کاسانی، بدائع الصنائع، ۱ / ۲۵۹ . [۳۹۵] ابن قاسم، مدونة الکبری، ۱/۱۵۲. [۳۹۶] شافعی، الأم، ۱/۱۶۹. [۳۹۷] نووی، المجموع، ۳/۳۲۹-۳۳۳. [۳۹۸] ابن قدامه، المغنی، ۱/۱۷۱. [۳۹۹] (صحیح): بخاری (ش۸۹۲و۴۳۷۱) / ابوداود (ش۱۰۷۰) از طریق (ابوعامر العقدی و وکیع بن الجراح) روایت کرده‌اند: «إبراهيم بن طهمان عن أبي جمرة الضبعي عن ابن عباس أنه قال: ... .» [۴۰۰] ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ۲/۳۸۰. [۴۰۱] (صحیح): ابوداود (ش۱۰۷۱) / بیهقی، السنن الکبری (ش۵۸۱۴) / ابن الجارود، المنتقی (ش۲۹۱) از طریق (قتيبة بن سعيد والحسن بن الربیع) روایت کرده‌اند: «حدثنا عبدالله بن إدريس عن محمّد بن إسحاق عن محمّد بن اسحاق عن محمّد بن أبى أمامة بن سهل عن أبيه عن عبد الرحمن بن كعب بن مالك - وكان قائد أبيه بعد ما ذهب بصره- عن أبيه كعب بن مالك أنه كان إذا سمع النداء يوم الجمعة ترحم لأسعد بن زرارة ... .» وعبدالله بن ادریس هم متابعه شده وابن ماجه (ش۱۰۸۲) / بیهقی، السنن لکبری (ش۵۸۱۳) ودلائل النبوة (ج۲ص۴۴۱) / حاکم، المستدرک (ش۴۸۵۸) / طبرانی، المعجم الکبیر (ج۱ص۳۰۵ج۱۹ص۹۱) / ابن خزیمه (ش۱۷۲۴) / ابن حبان (ش۷۰۱۳) / ابن ابی شیبه، المصنف (ج۷ص۲۴۸) / فاکهی، اخبار مکة (ش۲۴۶۹) / ابن منذر، الاوسط (ش۱۷۰۴) / مروزی، الجمعة وفضله (ش۱) / ابواحمد الحاکم، الاسماء والکنی (ج۲ص۱) / دارقطنی، السنن (ج۲ص۳۰۹) / ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج۵۰ص۱۸۶) / ابونعیم، معرفة الصحابة (ش۹۲۹) / مزی، تهذیب الکمال (ج۲۴ص۵۰۲) از طریق (یونس بن بکیر وسلمة بن فضل وزیاد بن عبدالله ویحیی بن سعید اموی وعبدالاعلی بن عبدالاعلی واسماعیل بن علیة وجریر بن عبدالحمید) روایت کرده‌اند: «عن محمّد بن إسحاق حدثنی محمّد بن ابی امامه ... .» در روایت ابن ابی شیبه اینگونه آمده که: «محمّد بن اسحاق عن رجل عن عبدالرحمن کعب بن مالک ... .» و در سایر طرق اینگونه آمده که: «محمّد بن اسحاق عن محمّد بن ابی امامه عن ابیه عن عبدالرحمن بن کعب ... .» که نشان می‌دهد مقصود از (رجل) در روایت ابن ابی شیبه (محمّد بن أبى أمامة بن سهل عن أبيه) بوده است. ورجال ابوداود «رجال صحیح» می‌باشد به جز محمّد بن أبى أمامة بن سهل که «ثقة» و مترجم در تهذیب می‌باشد. بايد اشاره كنيم كه محمّد بن اسحاق بن يسار به دليل روايت از فاطمه بنت قيس توسط امام مالک و هشام بن عروه و يحيي بن سعيد قطان تضعيف شده است؛ چرا که شوهر فاطمه هشام بن عروه مي‌گويد: ابن اسحاق از زنم روايت کرده در حاليکه هيچگاه وي را نديده است؟! که امامان عجلي و علي بن مديني و احمد بن حنبل و ذهبي آن را رد کرده و از وي دفاع مي‌کنند؛ و مي‌گويند مگر صحابه اي که از عائشهل روايت نموده اند ايشان را ديده اند؟ از طرفي شايد احاديثي که محمّد بن اسحاق از فاطمه روايت کرده در زمان قبل از بلوغش بوده باشد! اما امام ذهبي بازهم به خاطر اينکه امام مالک وي را تضعيف نموده مي‌گويد: تضعيف مالک در وي اثر دارد؛ و من تعجب مي‌کنم چگونه تضعيفش را رد کرده اما بازهم مي‌گويد جرح مالک بر وي تأثير دارد؟ همچنين از امام يحيي بن معين به خاطر قدري بودن تضعيف گرديده اما امام يحيي بن معين مي‌گويد «ولي در روايت حديث ثقة و ثبت است» اما از نظر حفظ آنقدر قوي بوده که امام شعبة بن الحجاج که خودش اميرالمومنينِ في الحديث مي‌باشد در مورد محمّد بن اسحاق بن يسار گفته است: «محمّد بن إسحاق أمير المؤمنين لحفظه» و امام علي بن مديني هم که عالمِ علل حديث مي‌باشد در موردش گفته است: «نظرت في كتب محمّد بن إسحاق فما وجدت عليه الا في حديثين ويمكن أن يكونا صحيحين» و در جايي ديگر هم گفته است: «حديثُه صحيحٌ» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۹ص۴۲) / ذهبي، سير اعلام النبلاء (ج۷ص۳۴)]. و مدلس هم بوده است اما در روايت (یونس بن بکیر وسلمة بن فضل وزیاد بن عبدالله ویحیی بن سعید اموی) تصريح به سماع کرده است. وامام بيهقي گفته است: «حديثٌ حسن الإسناد صحيحٌ؛ رواته كلهم ثقاتٌ» وامام حاكم نيشابوري گفته است: «هذا حديثٌ صحيح على شرط مسلم» وامامان ابن السکن وابن حبان هم گفته‌اند: «صحیحٌ» وامام ابن حجر هم گفته است: «حدیثٌ حسنٌ» [ابن الملقن، البدر المنیر (ج۴ص۶۰۰) وتحفة المحتاج إلى أدلة المنهاج (ج۱ص۴۹۴) / ابن حجر، تلخیص الحبیر (ج۲ص۱۳۹)] [۴۰۲] نک: ابن حزم، المحلّی، ۵/۲۵؛ مصنف عبدالرزاق، ۳/۳۰۱؛ سیّاد، نماز جمعه در روستا، ص ۱۸ و ۱۹. [۴۰۳] (صحیح): ابن ابی شیبه، المصنف (ج۲ص۱۱) / ابن منذر، الاوسط (ش۱۷۰۵) از طریق (عبدالله بن ادریس ومسلم بن ابراهیم) روایت کرده‌اند: «عن شعبة عن عطاء بن أبي ميمونة عن أبي رافع عن أبي هريرة أنهم كتبوا إلى عمر يسألونه عن الجمعة فكتب جمعوا حيث كنتم » ورجالش «رجال صحیحین» بوده واسنادش هم «صحیح» است. [۴۰۴] ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ۲/۸۰. [۴۰۵] (حسن): عبدالرزاق، المصنف (ج۳ص۱۷۰) و من طریقه ابن منذر، الاوسط (ش۱۷۰۲) روایت کرده‌اند: «عن عبد الله بن عمر عن نافع قال كان بن عمر يرى أهل المياه بين مكة والمدينة يجمعون فلا يعيب عليهم » ورجالش «رجال صحیحین» می‌باشد به جز عبد الله بن عمر بن حفص العمری: امام احمد بن حنبل گفته است: «صالح الحدیث؛ كان يزيد فى الأسانيد، ويخالف، وكان رجلا صالحا» وامام یحیی بن معین گفته است: «صالحٌ ثقةٌ؛ ليس به بأس، يكتب حديثه» وامام ابن عدی گفته است: «لا بأس به فى رواياته، صدوق» وامام هیثمی هم گفته است: «ثقةٌ وفيه ضعف» وامام یعقوب بن شیبه گفته است: «ثقةٌ صدوقٌ، وفى حديثه اضطراب» ودر مورد یکی از احادیثش گفته است: «هذا حديثٌ حسنُ الإسناد» وامام عجلی گفته است: «لابأس به» وامام ابوحاتم رازی گفته است: «يكتب حديثه و لايحتج به» وامام احمد بن یونس گفته است: «لو رأيت هيئته لعرفت أنه ثقة» وامام خلیل هم گفته است: «ثقة غير أن الحفاظ لم يرضوا حفظه» وامام نسایی گفته است: «لیس بالقوی» البته گفته که: «قولنا (لیس بالقوی) لیس بجرح مفسد» وامام ذهبی هم گفته که: «عالماً عاملاً خیراً حسن الحدیث» وجزء رجال (صحیح مسلم) هم می‌باشد وامام ابن عمار هم گفته است: «لم يتركه أحد إلا يحيى بن سعيد» وامام ابن حبان افراط کرده وگفته است: «كان ممن غلب عليه الصلاح حتى غفل عن الضبط فاستحق الترك» وامامان علی بن المدینی ویحیی القطان وابن حجر ونسایی در روایتی دیگر گفته‌اند: «ضعیفٌ» وامام بخاری گفته است: «ذاهب لا أروى عنه شيئا» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۵ص۳۲۶) وتقریب التهذیب (ش۳۴۸۹) / ذهبی، الموقظه (ص۱۹) وسیراعلام النبلاء (ج۷ص۳۴۰) / هیثمی، مجمع الزوائد (ج۵ص۱۱۱)] [۴۰۶] بیهقی، سنن الکبری، ۳/۱۷۸. لیث بن سعد هیچ یک از خلفای راشدین را درک نکرده است. [۴۰۷] عبدالرزاق، المصنف، ۲/۱۰۲. [۴۰۸] ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ۲/۳۸۰. [۴۰۹] عبدالرزاق، المصنف، ۳/۱۶۱. [۴۱۰] همان، ۳/۱۷۰. [۴۱۱] همان، ۳/۱۶۹. [۴۱۲] مصنف ابن أبی شیبه، ۲/۱۰۲ و نک: بیهقی، سنن الکبری، ۳/۱۷۸. [۴۱۳] عبدالرزاق، المصنف، ۳/۱۷۰. [۴۱۴] همان، ۳/۲۲۰. [۴۱۵] مصنف ابن أبی شیبه، ۲/۱۰۲ . [۴۱۶] بخاری، صحیح البخاری، ۲/۵. [۴۱۷] شاه ولی الله دهلوی، حجة الله البالغه، ۲/۲۸. امام أعظم أبوحنيفه/ مي‌فرمايد: «اين رأي و نظر من است، پس هركس نظري بهتر از نظر من را داشته باشد، آن را قبول مي‌كنيم.» این گفته ناب امام أعظم می‌رساند که آنچه در شریعت اسلام مهم است حق و پیروی از آن است و باید در صورت محرز شدن آن بدان تمسّک جست. نک: ابن‌تيميه، مجموع الفتاوي، ۲۰/۲۱۱. [۴۱۸] ابن حزم، المحلّی، ۵/۵۲. [۴۱۹] (صحيح): بخاري (ش۶۰۰۸و۷۲۴۶) از طريق (اسماعيل بن علية وعبدالوهاب الثقفي) روايت کرده است: «حدثنا أيوب عن أبي قلابة عن أبي سليمان مالك بن الحويرث قال أتينا النبي صلى الله عليه وسلم ... فقال (صلي الله عليه وسلم): كما رأيتموني أصلي.» [۴۲۰] نک: شربینی، مغنی المحتاج، ۱/۲۸۰؛ نووی؛ المجموع، ۴/۳۶۷؛ ابن حزم، المحلّی، ۱/۲۷۲؛ شوکانی، السیل الجرار المتدفق علی حدائق الأزهار، ۱/۵۹۸.

ابتدای نماز جمعه:

فقها در ابتدای نماز جمعه سه دیدگاه دارند، نظرات آن‌ها عبارت است از:

دیدگاه اوّل: بنابر دیدگاه جمهور صحابه ش و فقها از جمله شافعیّه، حنفیّه، مالکیّه و ابن‌حزم زمان نماز جمعه در وقت ظهر موقع وجوب نماز ظهر می‌باشد و آن موقع زوال خورشید است به‌گونه‌ای که سایۀ هر چیزی به اندازۀ خودش می‌باشد؛ زیرا این دو فرض در یک زمان انجام می‌گیرند و هیچ اختلافی در زمان این دو نیست و فعل پیامبر ج مؤیّد صریحی بر این حکم می‌باشد. پس بنابر دیدگاه جمهور اگر خطبۀ نماز جمعه قبل از أذان ظهر شروع شود نماز جمعه باطل خواهد بود؛ چراکه خطبه و نماز جمعه از هم قابل تفکیک نیستند پس نماز و خطبه قبل از وقت باطل‌اند و شروع آن نیز قبل از وقت موجب ابطال خواهد بود. [۴۲۱] استدلال این دسته عبارت است از:

۱- لمه بن اکوعس روایت کرده است: «كُنَّا نُجَمِّعُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ ثُمَّ نَرْجِعُ نَتَتَبَّعُ الْفَىْءَ.» [۴۲۲] «ما هنگام زوال برای نماز جمعه با رسول الله ج جمع می‌شدیم و (اینقدر زود آن‌را شروع می‌کرده و به پایان می‌رساندیم) که به دنبال سایه می‌گشتیم (و هنوز سایه خوب شکل نگرفته بود).»

۲- جابر بن عبداللهب روایت کرده است: «كُنَّا نُصَلِّي مَعَ رَسُولِ اللَّهِ الْجُمُعَةَ ثُمَّ نَرْجِعُ فَنُرِيحُ نَوَاضِحَنَا، قُلْتُ: أَيَّةَ سَاعَةٍ؟ قَالَ: زَوَالُ الشَّمْسِ.» [۴۲۳] «ما با رسول الله ج نماز جمعه را می‌خواندیم وسپس برمی‌گشتیم وشترانمان را آبیاری می‌کردیم. گفته شد: چه ساعتی جمعه خوانده می‌شد؟ گفت: هنگام زوال»

۳- سلمة بن الأکوعس گفته: «ثُمَّ نَرْجِعُ نَتَتَبَّعُ الْفَيْءَ.» [۴۲۴]

۴- عائشهل روایت کرده :«كَانَ النَّاسُ مَهَنَةَ أَنْفُسِهِمْ، وَكَانُوا إذَا رَاحُوا إِلَى الْجُمُعَةِ رَاحُوا فِي هَيْئَتِهِمْ، فَقِيلَ لَهُمْ لَوِ اغْتَسَلْتُمْ.» [۴۲۵] «مردم کارهایشان را خودشان انجام می‌دادند وهرگاه بعد از جمعه به نماز جمعه می‌رفتند با همان حالت -بوی بدن- می‌رفتند؛ لذا به آنان گفته شد: چه می‌شد اگر غسل می‌کردید؟»

منظور از رواح بعد از زوال می‌باشد؛ زیرا گردو غبار آلود شدن آن‌ها و عرق کردن بعد از شدت گرما حاصل می‌شود که این فقط بعد از زوال حاصل می‌گردد.

۵- أنس بن مالکس روایت کرده: «أَنّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كَانَ يُصَلِّي الْجُمُعَةَ حِينَ تَمِيلُ الشَّمْسُ.» [۴۲۶] «رسول الله ج نماز جمعه را وقتی می‌خواند که خورشید از وسط آسمان مایل می‌گردید.»

پیامبر اکرم ج همیشه نه تنها نماز جمعه را در وقت ظهر خوانده‌اند بلکه آن‌را در اوّل وقت ظهر خوانده‌اند و این رویه در بین خلفای راشدین و صحابۀ کرام همچون ابوبکر، [۴۲۷] عمربن خطاب، [۴۲۸] نعمان بن بشیر [۴۲۹] و عمرو بن حریث [۴۳۰] ش نیز جاری بوده است، امام شافعی گفته‌اند: «همیشه پیامبر ج، ابوبکر، عمر، عثمان وأئمه بعدِ آنها ش نماز جمعه را بعد از زوال خوانده‌اند.» [۴۳۱] با همۀ این اوصاف در واقع نماز جمعه بدلِ نماز ظهر می‌باشد پس حکم آن‌را دارد و باید در زمان آن انجام شود.

دیدگاه دوّم: امام احمد/ در روایتی مشهور وقت نماز جمعه را از موقعیکه ارتفاع خورشید به اندازۀ نیزه‌ای دربیاید می‌داند. [۴۳۲] اساس این مدّعا عبارت است از:

۱- جابر روایت می‌کند: «كُنَّا نُصَلِّى مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج ثُمَّ نَرْجِعُ فَنُرِيحُ نَوَاضِحَنَا. فَقُلْتُ أَىِّ سَاعَةٍ تِلْكَ قَالَ زَوَالَ الشَّمْسِ.» [۴۳۳] «ما با رسول الله ج نماز جمعه را می‌خواندیم و سپس برمی‌گشتیم و شترانمان را آب می‌دادیم. گفته شد: چه ساعتی جمعه خوانده می‌شد؟ گفت: هنگام زوال.» وجه استدلال این است که آن‌ها نماز جمعه را می‌خواندند و سپس در موقع زوال خورشید برای آب دادن به سمت شترانشان می‌رفتند و این دلالت بر آن دارد که نمازشان قبل از زوال بوده است.

مناقشۀ دلیل: این دلیل از دو جهت مورد مناقشه قرار می‌گیرد:

اوّلاً: نشان می‌دهد که نماز و رفتن به آن (رواح) هنگام زوال باشد. البته جواب داده‌اند که استراحت کردن شتران فقط هنگام زوال است و از نماز خواندن قبل از آن اینگونه برداشت می‌گردد که در آن آمده است: «ثم نذهب إلى جمالنا . . . .» [۴۳۴]

البته این سخن هم رد شده به اینکه مقصود از (حین الزوال)، زوال و کمی بعد از آن است و هنگام زوال مقصود نیست. همانطور که در حدیثی از رسول الله ج آمده که: «وَصَلَّى بِيَ الْعَصْرَ حِينَ كَانَ ظِلُّ كُلِّ شَيْءٍ مِثْلَهِ.» [۴۳۵] ومقصود این نیست که نماز عصر را هنگامیکه سایه یک برابر شده خوانده است؛ بلکه مقصود مقداری اندکی بیشتر از یک برابر بوده است.

و ثانیاً: همانگونه که در ادلّۀ اوّل گفته شد، این عمل حمل بر مبالغه در رفتن به مسجد، بعد از زوال بوده است.

۲- سلمة بن الأکوعس روایت کرده: « كُنَّا نُصَلِّي مَعَ النَّبِيِّ الْجُمُعَةَ ثُمَّ نَنْصَرِفُ، وَلَيْسَ لِلْحِيطَانِ ظِلٌّ نَسْتَظِلُّ فِيهِ.» [۴۳۶] «ما با رسول الله ج نماز جمعه را می‌خواندیم و پس از اتمام آن برمی‌گشتیم در حالیکه دیوارها سایه‌ای نداشتند که بتوان زیر آن استراحت نمود.»

گفته‌اند: طبق این روایت، پس از اتمام نماز جمعه، سایه‌ای وجود نداشته است! لذا باید شروعش قبل از زوال باشد!!

مناقشۀ دلیل: گفته‌اند که اتفاقاً این روایت نشان می‌دهد که نمازشان بعد از زوال بوده است! چرا که این روایت نفی مطلق سایه را نکرده است! بلکه نفی سایه‌ای را کرده که بتوان در آن استراحت نمود همچنان‌که در روایتی دیگر آمده است: «ثُمَّ نَرْجِعُ نَتَتَبَّعُ الْفَيْءَ.» [۴۳۷] «و بعد از نماز جمعه برمی‌گشتیم و دنبال سایه می‌گشتیم.»

و این روایت صراحتاً نشان می‌دهد که سایه‌ای وجود داشته اما اندک بوده است! چرا که دیوارهای آنان کوتاه بوده و سرزمین‌های آنان هم زیر خورشید قرار داشت و هنگام زوال سایۀ چندانی نداشته است مگر اینکه مدت زیادی از زوال گذشته باشد. [۴۳۸]

۳- حدیث عبدالله بن سِیدَانس که گفته است: «شَهِدْتُ الْجُمُعَةَ مَعَ أَبِي بَكْرٍ فَكَانَتْ خُطْبَتُهُ وَصَلاَتُهُ قَبْل نِصْفِ النَّهَارِ.» [۴۳۹] «با ابوبکر نماز جمعه را خواندم و نماز و خطبه‌اش را قبل از زوال آفتاب می‌خواند.»

۴- از برخی از اصحاب ش روایت شده که قبل از زوال خورشید نماز جمعه خوانده‌اند. از جمله:

از أنسس روایت شده که گفته: «كُنَّا نُبَكِّرُ بِالْجُمُعَةِ وَنَقِيلُ بَعْدَ الْجُمُعَةِ.» [۴۴۰] «ما اوّل وقت به جمعه می‌رفتیم و بعد از خواندن جمعه استراحت می‌کردیم.»

از عبدالله بن مسعود و جابر بن عبدالله و معاویه ش که آن‌ها قبل از زوال خورشید نماز جمعه خوانده‌اند و کسی با آن‌ها مخالفت نکرده است که البته خواندنش بعد از زوال برتر است. [۴۴۱]

و عبدالله بن سلمهس گفته است: « كَانَ عَبْدُ اللَّهِ يَنْصَرِفُ مِنَ الْجُمُعَةِ ضُحًى، وَيَقُولُ: إِنَّمَا عَجَّلْتُ بِكُمْ خَشْيَةَ الْحَرِّ عَلَيْكُمْ.» [۴۴۲] «عبدالله بن مسعود هنگام چاشت از جمعه برمی‌گشت و می‌گفت: از ترس گرما اینقدر سریع نماز خواندم.»

سهل بن سعدس روایت کرده: «مَا كُنَّا نَقِيلُ وَلَا نَتَغَدَّى إِلَّا بَعْدَ اَلْجُمُعَةِ علی عَهْدِ رَسُولِ اَللَّهِ ج [۴۴۳] «ما در عهد رسول الله ج فقط بعد از جمعه استراحت می‌کردیم وغذا می‌خوردیم.»

و گفته‌اند که: زمان غذاخوردن و خوابیدن قبل از زوال می‌باشد. و چون بعد از جمعه این کارها را انجام می‌دادند، لذا باید نماز جمعه هم قبل از زوال برگزار شده باشد! [۴۴۴]

امّا در جواب این دلیل گفته‌اند: صحابه ش به خاطر ترس از فوت نماز و تکبیر اوّل، عجله می‌کردند که اوّل وقت به جمعه بروند؛ لذا آنان خوابیدن و غذاخوردن را به تأخیر می‌انداختند. [۴۴۵]

دیدگاه سوّم: امام احمد/ در روایتی که برخی از پیروان مذهبش آن‌را انتخاب کرده‌اند بر این باور است که آغاز جمعه در ساعات ششم (یعنی؛ در ابتدای ساعت ششم بعد از طلوع خورشید) قبل از زوال آغاز می‌شود. ایشان استدلال می‌کنند که: ابوهریرهس روایت کرده است که پیغمبر ج فرموده‌اند: «مَنْ اغْتَسَلَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ غُسْلَ الْجَنَابَةِ ثُمَّ رَاحَ فَكَأَنَّمَا قَرَّبَ بَدَنَةً وَمَنْ رَاحَ فِي السَّاعَةِ الثَّانِيَةِ فَكَأَنَّمَا قَرَّبَ بَقَرَةً وَمَنْ رَاحَ فِي السَّاعَةِ الثَّالِثَةِ فَكَأَنَّمَا قَرَّبَ كَبْشًا أَقْرَنَ وَمَنْ رَاحَ فِي السَّاعَةِ الرَّابِعَةِ فَكَأَنَّمَا قَرَّبَ دَجَاجَةً وَمَنْ رَاحَ فِي السَّاعَةِ الْخَامِسَةِ فَكَأَنَّمَا قَرَّبَ بَيْضَةً فَإِذَا خَرَجَ الْإِمَامُ حَضَرَتْ الْمَلَائِكَةُ يَسْتَمِعُونَ الذِّكْرَ.» [۴۴۶] «هر کس در روز جمعه غسل جنابت نماید و سپس زود (به سوی نماز جمعه) رهسپار شود مانند آن است که شتر ماده‌ای را قربانی کرده است و هرکس در ساعت دوّم رهسپار شود مانند آن است که گاو ماده‌ای را قربانی کرده است و هر کس در ساعت سوّم رهسپار شود مانند آن است که گوسفند نری را قربانی کرده باشد و هر کس در ساعت چهارم رهسپار شود مانند آن است که مرغی را قربانی کرده است و هر کس در ساعت پنجم رهسپار شود مانند آن است که با بخشیدن تخم مرغی به خداوند تقرب جسته است. و هرگاه امام (از منزلش به سوی مسجد) خارج شد ملائکه حاضر می‌شوند و به پند (و موعظه) گوش فرا می‌دهند.» وجه دلالت به این حدیث آن است که اوّل وقت نماز جمعه از ساعت ششم می‌باشد؛ چرا که با انتهای ساعت پنجم امام وارد می‌شود و این زمان قبل از زوال می‌باشد؛ زیرا زوال بعد از اتمام ساعت ششم از طلوع خورشید آغاز می‌شود.

و گفته‌اند: این حدیث نشان می‌دهد که اوّل وقت جمعه ساعت ششم می‌باشد؛ چرا که با انتهای ساعت پنجم امام داخل می‌گردد که هنگام زوال است. چرا که زوال بعد از اتمام ساعت ششم به پایان می‌رسد.

اما این دلیل را از دو جهت نقد کرده‌اند. اوّلاً: ساعت أول به آماده شدن برای جمعه -مانند غسل کردن و...- اختصاص داده شده لذا آغاز رفتن برای جمعه از ساعت دوّم است و لذا طبق این ترتیب، آخر ساعت پنجم اوّل زوال می‌گردد. و ثانیاً: ساعت‌ها شش می‌باشند؛ چرا که در روایت دیگری آمده که: «أن في الرابعة دجاجة وفي الخامسة عصفورا وفي السادسة بيضة.» [۴۴۷] «در ساعت چهارم همانند این بوده که مرغی را صدقه داده و خروج در ساعت پنجم همانند صداقه دادن گنجشک و در ساعت ششم همانند صدقه دادن تخم مرغی می‌باشد.»

قول راجح: به نظر می‌رسد دیدگاه جمهور به دلیل قوّت دلیل و ضعف دلایل مخالفین راجح باشد؛ چرا که از فعل نبیّ ج و پیروی صحابۀ کرام ش چنین استنباط می‌شود که وقت جمعه همان وقت نماز ظهر می‌باشد. [۴۴۸] خصوصاً برای زنان که این به احتیاط نزدیک‌تر می‌باشد؛ زیرا اگر نماز جمعه قبل از ظهر باشد احتمال دارد آن‌ها بعد از أذان جمعه بنابر اشتباه قبل از ظهر، نماز ظهر را بخوانند. امّا اگر گاهی موقع، نماز جمعه در ساعت پنجم و ششم خوانده شود، اشکالی ندارد؛ خصوصاً اینکه نیازی هم بر این کار باشد -همانطور که صاحبان قول سوّم گفته‌اند.-

[۴۲۱] نک: بدائع الصنائع، ۱ / ۲۶۲ ، مرغيناني، الهداية، ۱ / ۸۳ ، مجمع الأنهر، ۱ / ۱۶۶ ، الفتاوي الهندية، ۱ / ۱۴۶؛ الفواكه الدواني، ۱ / ۳۰۵ -۳۰۶ ، دردير، الشرح الكبير، ۱ / ۳۷۲ ، دردير، الشرح الصغير، ۱ / ۱۷۸ ؛ الوجيز، ۱ / ۶۴ ، المجموع ،۴ / ۵۱۴ ، ۵۲۲ ، روضة الطالبين، ۲ / ۶۲ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۷۸ ؛ شرح الزركشي، ۲ / ۱۸۰ ، الفرع، ۲ / ۱۰۹ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۳۸۷ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۵۷ ، كشاف القناع، ۲ / ۳۱؛ المحلّی، ۵ / ۸۵ . [۴۲۲] (صحیح): مسلم (ش۲۰۲۹) روایت کرده است: «حدثنا يحيى بن يحيى وإسحاق بن إبراهيم قالا أخبرنا وكيع عن يعلى بن الحارث المحاربى عن إياس بن سلمة بن الأكوع عن أبيه قال كنا نجمع مع رسول الله (صلى الله عليه وسلم) إذا زالت الشمس ثم نرجع نتتبع الفىء.» [۴۲۳] (صحیح): مسلم (ش۲۰۲۷) / نسایی (ش۱۳۹۰) از طریق (حسن بن عياش وسلیمان بن بلال) روایت کرده‌اند: «حدثنا جعفر بن محمّد عن أبيه عن جابر بن عبد الله قال : كنا نصلي مع رسول الله صلى الله عليه و سلم الجمعة ثم نرجع فنريح نواضحنا قلت أية ساعة قال زوال الشمس.» [۴۲۴] (صحيح): مسلم (ش۲۰۲۹) روايت کرده است: «حدثنا يحيى بن يحيى وإسحاق بن إبراهيم قالا أخبرنا وكيع عن يعلى بن الحارث المحاربى عن إياس بن سلمة بن الأكوع عن أبيه قال كنا نجمع مع رسول الله (صلى الله عليه وسلم) إذا زالت الشمس ثم نرجع نتتبع الفىء.» [۴۲۵] (صحیح): بخاري (ش۹۰۳و۲۰۷۱) / مسلم (ش۱۹۹۶) / ابوداود (ش۳۵۲) از طريق (مسدد نا حماد؛ و عبدان نا عبدالله؛ و محمّد بن رمح نا ليث) و اين سه (حماد بن زيد و عبدالله بن مبارک و ليث بن سعد) روايت کرده اند: «أخبرنا يحيى بن سعيد: أنه سأل عمرة عن الغسل يوم الجمعة فقالت قالت عائشة رضي الله عنها كان الناس مهنة أنفسهم وكانوا إذا راحوا إلى الجمعة راحوا في هيئتهم فقيل لهم: لو اغتسلتم؟» [۴۲۶] (صحيح): مسلم (ش۲۰۲۹) روايت کرده است: «حدثنا يحيى بن يحيى وإسحاق بن إبراهيم قالا أخبرنا وكيع عن يعلى بن الحارث المحاربى عن إياس بن سلمة بن الأكوع عن أبيه قال كنا نجمع مع رسول الله (صلى الله عليه وسلم) إذا زالت الشمس ثم نرجع نتتبع الفىء.» [۴۲۷] ابن حجر، فتح الباري، ۲ / ۳۸۷ . [۴۲۸] صحیح البخاري، ۲/۳۱۵. [۴۲۹] ابن أبي شيبة، المصنف، ۲ / ۱۰۸. [۴۳۰] همان. [۴۳۱] نووی، المجموع، ۴/۳۸۰. [۴۳۲] (ضعيف): ابن ابي شيبه، المصنف (ج۲ص۱۷) / دارقطني، السنن (ج۲ص۱۷) / ابن منذر، الاوسط (ش۹۵۹) / بخاري، التاريخ الکبير (ج۵ص۱۱۰) / عبدالرزاق، المصنف (ج۳ص۱۷۵) / عقيلي، الضعفاء (ج۲ص۲۶۵) از طريق (وكيع بن الجراح ومحمّد بن کناسة وابونعيم فضل بن الدکين ومعمر بن راشد وکثير بن هشام) روايت کرده اند: «عن جعفر بن برقان عن ثابت بن الحجاج الكلابي عن عبد الله ابن سيدان السلمي قال شهدت الجمعة ...» اما عبد الله بن سيدان المطرودي السلمي: امام بخاري گفته است: «لايتابع على حديثه» وامام ابن عدي گفته است: «له حديث واحد وهو شبه المجهول» وامام لالکائي گفته است: «مجهول لاخير فيه» وامام ابن حبان وي را در «ثقات» آورده است وامام ابن حجر هم گفته است: «تابعي كبير إلا أنه غير معروف العدالة» [ابن حجر، لسان الميزان (ج۳ص۲۹۸) ابن حجر عسقلانی، فتح الباري، (ج۲ص۳۸۷)] . [۴۳۳] (صحیح): مسلم (ش۲۰۲۷) / نسایی (ش۱۳۹۰) از طریق (حسن بن عياش وسلیمان بن بلال) روایت کرده‌اند: «حدثنا جعفر بن محمّد عن أبيه عن جابر بن عبد الله قال : كنا نصلي مع رسول الله صلى الله عليه و سلم الجمعة ثم نرجع فنريح نواضحنا قلت أية ساعة قال زوال الشمس.» [۴۳۴] (صحيح): مسلم (ش۲۰۲۷) از طریق (خالد بن مخلد ویحیی بن حسان) روایت کرده است: «حدثنا سليمان بن بلال عن جعفر عن أبيه أنه سأل جابر بن عبد الله متى كان رسول الله (صلى الله عليه وسلم) يصلى الجمعة قال كان يصلى ثم نذهب إلى جمالنا فنريحها.» [۴۳۵] (صحیح): احمد، المسند (ش۱۴۵۳۸) / نسايي (ش۵۲۶) / ترمذي (ش۱۵۰) / بيهقي، السنن الکبري (ش۱۷۹۲) / حاکم، المستدرک (ش۷۰۴) / ابن حبان (ش۱۴۷۲) / دارقطني، السنن (ج۱ص۲۵۷و۲۵۶) / ابن ابي خيثمة، التاريخ الکبير (ج۳ص۱۷۸) / ابن منذر، الاقناع (ش۱۶) از طريق (يحيى بن آدم وعبدان بن عثمان وسويد بن نصر وحبان بن موسى والحسن بن عيسى النيسابوري وأحمد بن الحجاج واحمد بن موسي والحسين بن الحسن) روايت کرده اند: «أنبأنا عبد الله بن المبارك عن حسين بن علي بن حسين قال أخبرني وهب بن كيسان قال حدثنا جابر بن عبد الله قال: جاء جبريل عليه السلام إلى النبي صلى الله عليه و سلم حين زالت الشمس فقال قم يا محمد فصل الظهر حين مالت الشمس ثم مكث حتى إذا كان فيء الرجل مثله جاءه للعصر فقال قم يا محمد فصل العصر ثم مكث حتى إذا غابت الشمس جاءه فقال قم فصل المغرب فقام فصلاها حين غابت الشمس سواء ثم مكث حتى إذا ذهب الشفق جاءه فقال قم فصل العشاء فقام فصلاها ثم جاءه حين سطع الفجر في الصبح فقال قم يا محمد فصل فقام فصلى الصبح ثم جاءه من الغد حين كان فيء الرجل مثله فقال قم يا محمد فصل فصلى الظهر ثم جاءه جبريل عليه السلام حين كان فيء الرجل مثليه فقال قم يا محمد فصل فصلى العصر ثم جاءه للمغرب حين غابت الشمس وقتا واحدا لم يزل عنه فقال قم فصل فصلى المغرب ثم جاءه للعشاء حين ذهب ثلث الليل الأول فقال قم فصل فصلى العشاء ثم جاءه للصبح حين أسفر جدا فقال قم فصل فصلى الصبح فقال ما بين هذين وقت كله» ووهب بن کيسان هم متابعه شده ونسايي (ش۵۱۳و۵۰۴) / دارقطني، السنن (ج۱ص۲۵۷) / بيهقي، السنن الکبري (ش۱۷۹۳) / طبراني، المعجم الاوسط (ج۲ص۱۹۲) / ابن عبدالبر، التمهيد (ج۸ص۳۰) / تمام رازي، الفوائد (ش۳۲۷و۳۲۸) / حاکم، المستدرک (ش۷۰۵و۷۰۶) / ابن خزيمه (ش۳۵۳) / مزی، تهذیب الکمال (ج۲۳ص۵۴۵) از طريق (برد بن سنان وعبدالكريم بن أبي المخارق وسليمان بن موسي) روايت کرده‌اند: «عن عطاء بن أبى رباح عن جابر بن عبد الله: أن جبريل عليه السلام أتى النبى (صلى الله عليه وسلم) يعلمه الصلاة ... .» ورجال احمد «رجال صحيحين» بوده واسنادش هم «صحيح» مي‌باشد. وامام بخاري هم گفته است: «أصحّ الأحاديث عندي في المواقيت حديث جابر بن عبد الله وحديث أبي موسى» وامام حاکم نیشابوری گفته است: «هذا حديثٌ صحيحٌ مشهورٌ» وامام ذهبی هم گفته است: «صحیحٌ مشهورٌ» وامام ابن فرح الاشبیلی هم گفته است: «رواة هذا الحديث كلهم ثقاتٌ» وامام هیثمی هم گفته است: «اسناده حسنٌ» وامام ترمذی هم گفته است: «حدیثٌ حسنٌ» [علل الترمذي الكبير (ش۵۳) / حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۷۰۴و۷۰۵) / هیثمی، مجمع الزوائد (ج۱ص۳۰۴) / ابن فرح الاشبیلی، مختصر خلافیات للبیهقی (ج۱ص۴۳۹) / نووی، خلاصة الاحکام (ش۶۹۲)]. بايد اشاره کنيم که امام ابن القطان گفته است: «هذا الحديث يجب أن يكون مرسلاً لأن جابرا لم يذكر من حدثه بذلك وجابر لم يشاهد ذلك صبيحة الإسراء لما علم أنه أنصاري» [زيلعي، نصب الرايه (ج۱ص۱۹۱)] اما اين دليل مقبول نيست چرا که در روايت ترمذي (ش۱۵۰) اينگونه آمده است: «عن جابر بن عبد الله عن رسول الله صلى الله عليه و سلم قال: ... .» که نشان مي‌دهد جابر اين روايت را از رسول الله ج شنيده است. [۴۳۶] (صحيح): بخاري (ش۴۱۶۸) / مسلم (ش۲۰۳۰) / ابن ماجه (ش۱۱۰۰) از طريق (يحيي بن يعلي وهشام بن عبدالملک وعبدالرحمن بن مهدي) روايت کرده اند: «حدثنا يعلى بن الحارث قال سمعت إياس بن سلمة بن الأكوع عن أبيه: كنا نصلي مع النبي صلى الله عليه ... .» [۴۳۷] (صحيح): مسلم (ش۲۰۲۹) روايت کرده است: «حدثنا يحيى بن يحيى وإسحاق بن إبراهيم قالا أخبرنا وكيع عن يعلى بن الحارث المحاربى عن إياس بن سلمة بن الأكوع عن أبيه قال كنا نجمع مع رسول الله (صلى الله عليه وسلم) إذا زالت الشمس ثم نرجع نتتبع الفىء.» [۴۳۸] نووی، المجموع، ۴ / ۵۱۲. [۴۳۹] (ضعيف): ابن ابي شيبه، المصنف (ج۲ص۱۷) / دارقطني، السنن (ج۲ص۱۷) / ابن منذر، الاوسط (ش۹۵۹) / بخاري، التاريخ الکبير (ج۵ص۱۱۰) / عبدالرزاق، المصنف (ج۳ص۱۷۵) / عقيلي، الضعفاء الکبیر (ج۲ص۲۶۵) از طريق (وكيع بن الجراح ومحمّد بن کناسة وابونعيم فضل بن الدکين ومعمر بن راشد وکثير بن هشام) روايت کرده اند: «عن جعفر بن برقان عن ثابت بن الحجاج الكلابي عن عبد الله ابن سيدان السلمي قال شهدت الجمعة ... .» اما عبد الله بن سيدان المطرودي السلمي: امام بخاري گفته است: «لايتابع على حديثه» وامام ابن عدي گفته است: «له حديث واحدٌ وهو شبه المجهول» وامام لالکائي گفته است: «مجهولٌ لاخير فيه» وامام ابن حبان وي را در «ثقات» آورده است وامام ابن حجر هم گفته است: «تابعي كبير إلا أنه غير معروف العدالة» [ابن حجر، لسان الميزان (ج۳ص۲۹۸) ابن حجر عسقلانی، فتح الباري، (ج۲ص۳۸۷)] . [۴۴۰] (صحيح): بخاري (ش۹۰۵و۹۴۰) / ابن ماجه (ش۱۱۰۲) از طريق (عبدالله بن مبارک وابواسحاق الفرازي ومعتمر بن سليمان) روايت کرده اند: «أخبرنا حميد عن أنس بن مالك قال كنا نبكر بالجمعة ونقيل بعد الجمعة.» [۴۴۱] ابن قدامه، المغنی، ۲/۲۰۹ [۴۴۲] (حسن): ابن ابی شیبه، المصنف (ج۲ص۱۷) / ابن منذر، الاوسط (ش۶۰۷و۹۶۱) / ابن عبدالبر، الاستذکار (ج۱ص۵۵) از طریق (محمّد بن جعفر غندر وابوالولید طیالیسی) روایت کرده است: «ثنا شعبة عن عمرو بن مرة قال سمعت عبد الله بن سلمة کان عبدالله بن مسعود ... .» ورجال ابن ابی شیبه «رجال صحیحین» است به جز عبدالله بن سلمه مرادي که در اواخر عمر دچار تغيير گرديده وامام ابن حجر مي‌گويد: «صدوقٌ تغير حفظه» وامام عجلي گفته است: «ثقةٌ» وامام یعقوب بن شیبه هم می‌گوید: «ثقةٌ يعد فى الطبقة الاوّلى من فقهاء الكوفة بعد الصحابة» وامام ابن حبان هم وي را در «ثقات» آورده است وامام ذهبي مي‌گويد «صويلحٌ» و امامان ابوحاتم وشعبه مي‌گويند: «تعرف و تنکر» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۵ص۲۴۲) و تقريب التهذيب (ش۳۳۶۴) / ذهبي، الکاشف (ش۲۷۶۰)]. لذا احاديثش در درجه «حسن» است. [۴۴۳] (صحيح): بخاري (ش۸۳۹و۲۳۴۹و۵۴۰۳و۶۲۴۸و۶۲۷۹) / مسلم (ش۲۰۲۸) / ابوداود (ش۱۰۸۸) / ترمذي (ش۵۲۵) / ابن ماجه (ش۱۰۹۹) از طريق (عبدالعزيز بن ابي حازم وسفيان الثوري ويعقوب بن عبدالرحمن) روايت کرده اند: « عن أبي حازم عن سهل بن سعد رضي الله عنه أنه قال: ... .» [۴۴۴] ابن قدامة، المغنی مع الشرح الكبير، ۱ / ۴۶۶ [۴۴۵] شرح النووي على مسلم، ۶ / ۱۴۹ [۴۴۶] (صحیح): بخاري (ش۸۸۱) / مسلم (ش۲۰۰۱) / ابوداود (ش۳۵۱) / ترمذي (ش۴۹۹) / نسايي (ش۱۳۸۸) از طريق (عبدالله بن مسلمه و عبدالله بن يوسف و قتيبه بن سعيد و معن بن عيسي) روايت کرده‌اند: «حدثنا مالك عن سمي بن أبي صالح عن أبي هريرة: أن رسول الله ج قال: من اغتسل يوم الجمعة غسل الجنابة وراح فكأنما قدم بدنة، ومن راح في الساعة الثانية فكأنما قرب بقرة، ومن راح في الساعة الثالثة فكانما قرب كبشا، ومن راح في الساعة الرابعة فكأنما قرب دجاجة، ومن راح في الساعة الخامسة فكأنما قرب بيضة، فإذا خرج الامام حضرت الملائكة يستمعون الذكر.» [۴۴۷] (صحيح): اين روايت از طريق ابوهريره وابوسعيد خدري از رسول الله ج روايت شده است: اما طريق ابوهريرهس: نسايي، السنن المجتبی (ش۱۳۸۷) والجمعة (ش۴۴) روايت كرده است: «أخبرنا الربيع بن سليمان قال حدثنا شعيب بن الليث قال أنبأنا الليث بن سعد عن (محمّد) بن عجلان عن سمي عن أبي صالح (السمان) عن أبي هريرة عن رسول الله صلى الله عليه و سلم قال: تقعد الملائكة يوم الجمعة على أبواب المسجد يكتبون الناس على منازلهم فالناس فيه كرجل قدم بدنة وكرجل قدم بقرة وكرجل قدم شاة وكرجل قدم دجاجة وكرجل قدم عصفورا وكرجل قدم بيضة» وشعيب بن ليث هم متابعه شده وابن عبدالبر، التمهيد (ج۲۲ص۲۶) روايت شده است: «حدثنا عبدالوارث بن سفيان قال حدثنا قاسم بن أصبغ قال حدثنا أبو إسماعيل الترمذي قال حدثنا أبو صالح قال حدثني الليث (بن سعد) قال حدثني محمّد ابن العجلان عن سمي مولى أبي بكر ... .» وابوصالح السمان هم متابعه شده وبزار (ش۸۳۴۷) / ابن حزم، المحلي (ج۵ص۴۴) از طريق (عمرو بن علي الفلاس ومحمّد بن بشار) روايت کرده اند: «حدثنا صفوان بن عيسى قال حدثنا ابن عجلان عن أبي عن أبي هريرة أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال: ... .» رجال نسايي «رجال صحيح» بوده جز الربيع بن سليمان که «ثقة وحافظ» ومترجم در تهذيب مي‌باشد. وامامان حافظ عراقی وابن الملقن هم گفته‌اند: «اسناده صحیحٌ» وامام نووی هم گفته است: «اسناده صحیحٌ؛ فقد يقال: هما شاذتان لمخالفتهما الروايات المشهورة» [ابن الملقن، البدر المنیر (ج۴ص۶۶۹) / عراقی، طرح التثریب (ج۵ص۷۶) / نووی، خلاصة الاحکام (ش۲۷۴۷)] که البته امام نووی این قول «شاذ» بودن را با صیغه‌ی مجهول آورده لذا مردود است. اما طريق ابوسعيد خدريس: احمد، المسند (ش۱۱۷۶۹) روايت کرده است: «حدثنا يعقوب حدثنا أبي (ابراهيم بن سعد) عن (محمّد) ابن إسحاق قال حدثني العلاء بن عبدالرحمن عن أبيه عن أبي سعيد الخدري عن رسول الله صلى الله عليه وسلم أنه قال: إذا كان يوم الجمعة قعدت الملائكة على أبواب المسجد فيكتبون الناس من جاء من الناس على منازلهم فرجل قدم جزورا ورجل قدم بقرة ورجل قدم شاة ورجل قدم دجاجة ورجل قدم عصفورا ورجل قدم بيضة قال فإذا أذن المؤذن وجلس الإمام على المنبر طويت الصحف ودخلوا المسجد يستمعون الذكر» رجال احمد «رجال صحيح» بوده فقط محمّد بن اسحاق بن يسار به دليل روايت از فاطمه بنت قيس توسط امام مالک و هشام بن عروه و يحيي بن سعيد قطان تضعيف شده است؛ چرا که شوهر فاطمه هشام بن عروه مي‌گويد: ابن اسحاق از زنم روايت کرده در حاليکه هيچگاه وي را نديده است؟! که امامان عجلي و علي بن مديني و احمد بن حنبل و ذهبي آن را رد کرده و از وي دفاع مي‌کنند؛ و مي‌گويند مگر صحابه اي که از عائشهل روايت نموده اند ايشان را ديده اند؟ از طرفي شايد احاديثي که محمّد بن اسحاق از فاطمه روايت کرده در زمان قبل از بلوغش بوده باشد! اما امام ذهبي بازهم به خاطر اينکه امام مالک وي را تضعيف نموده مي‌گويد: تضعيف مالک در وي اثر دارد؛ و من تعجب مي‌کنم چگونه تضعيفش را رد کرده اما بازهم مي‌گويد جرح مالک بر وي تأثير دارد؟ همچنين از امام يحيي بن معين به خاطر قدري بودن تضعيف گرديده اما امام يحيي بن معين مي‌گويد «ولي در روايت حديث ثقة و ثبت است» اما از نظر حفظ آنقدر قوي بوده که امام شعبة بن الحجاج که خودش اميرالمومنينِ في الحديث مي‌باشد در مورد محمّد بن اسحاق بن يسار گفته است: «محمّد بن إسحاق أمير المؤمنين لحفظه» و امام علي بن مديني هم که عالمِ علل حديث مي‌باشد در موردش گفته است: «نظرت في كتب محمّد بن إسحاق فما وجدت عليه الا في حديثين ويمكن أن يكونا صحيحين» و در جايي ديگر هم گفته است: «حديثُه صحيحٌ» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۹ص۴۲) / ذهبي، سير اعلام النبلاء (ج۷ص۳۴)]. و مدلس هم بوده است اما تصريح به سماع کرده است. [۴۴۸] نک: کاسانی، بدائع الصنائع، ۱/ ۲۶۹؛ مجمع الأنهر، ۱/ ۱۶۱؛ بهوتی، الروض المربع شرح زاد المستقنع، ؛حاشية ابن قاسم، ۲ / ۴۳۳ ، ۴۲۵ ؛ شربینی، مغني المحتاج ،۱ / ۲۷۹ ؛ حاشية الدسوقي، ۱ / ۳۷۲ .

انتهای نماز جمعه:

البته فقها در انتهای نماز جمعه هم اختلاف‌نظر دارند، در این زمینه سه دیدگاه مطرح است که عبارتند:

دیدگاه اوّل: انتهایش غروب است. هرگاه رکعتی از آن را با دو سجده قبل از غروب خواند نماز جمعه را تمام کرده و در غیر اینصورت نماز ظهر را تمام می‌کند.

دیدگاه دوّم: بنابر قولی از مالکیّه اصفرار و زرد شدن و مایل شدن به غروب است.

دیدگاه سوّم: جمهور فقها از جمله: شافعیّه، حنابله و حنفیّه با وجود اختلاف‌نظر بین آن‌ها و دیگر فقها در آغاز زمان عصر بر این باورند که انتهای نماز جمعه قبل از اذن عصر خواهد بود. [۴۴۹] اگرچه مستحب است که نماز جمعه در اوّل وقت ظهر اقامه گردد ولی در صورتیکه به اندازه‌ای به تأخیر بیافتد که قبل از سلام نماز جمعه وقت عصر فرا برسد در این زمینه چهار قول مطرح است:

قول اوّل: أبوحنیفه بر این باور است که نماز جمعه باطل می‌باشد؛ زیرا همانگونه که ابتدایش در خارج وقت موجب ابطال است انتهایش نیز در خارج از وقت موجب ابطال است. با این وصف اگر نتواند در زمان خود نماز جمعه را به اتمام برساند، نماز جمعه‌اش باطل و باید نماز ظهر را چهار رکعتی اقامه کند؛ چرا که اگر شرط زمان زوال یابد مانند مسافری می‌باشد که وارد وطن خود گشته و باید نمازش را کامل بخواند.

قول دوّم: شافعیّه ابراز می‌دارد که نماز جمعه‌اش را قطع نمی‌کند ولی جمعه‌اش را بنابر نماز ظهر چهار رکعتی می‌خواند.

قول سوّم: قاضی ابویعلی و أبو خطاب از فقهای حنابله براین باورند اگرچه کمتر از یک رکعت نماز جمعه را خوانده باشد نماز جمعه دو رکعتی را تمام می‌کند.

قول چهارم: برخی از فقهای حنابله قائل بر تفصیلند: اگر رکعتی قبل از داخل شدن در وقت عصر را خوانده بود نماز جمعه را به اتمام می‌رساند و اگر قبل از اتمام یک رکعت وارد عصر شد دو وجه وجود دارد: اوّل: بنابر قول ماوردی وجه صحیح آن است که ظهر را تمام کند و دوّم: نمازش را قطع کند و ظهر را بخواند. [۴۵۰]

قول راجح: به نظر می‌رسد که آخر وقت نماز جمعه بنابر دیدگاه جمهور داخل شدن در وقت عصر باشد؛ زیرا نماز جمعه بنابر قول راجح نمازی مستقل بوده و نماز ظهر محسوب نمی‌شود و با ظهر تا وقت مغرب وقت مشترک ندارد و گفتۀ عمر بن خطابس مؤید این دیدگاه‌ می‌باشد: «صَلَاةُ السَّفَرِ رَكْعَتَانِ وَصَلَاةُ الْأَضْحَى رَكْعَتَانِ وَصَلَاةُ الْفِطْرِ رَكْعَتَانِ وَصَلَاةُ الْجُمُعَةِ رَكْعَتَانِ تَمَامٌ غَيْرُ قَصْرٍ عَلَى لِسَانِ مُحَمَّدٍ ج، وقد خاب من افترى.» [۴۵۱] «نماز ضحی دو رکعت، نماز عید فطر دو رکعت و نماز سفر دو رکعت و نماز جمعه دو رکعت بدون قصر بنابر (دستور خداوند بر) زبان پیامبرتان می‌باشند و شکست و نومیدی از آن کسانی است که بر خدا دروغ می‌بندند.» البته دسوقی از فقهای مالکیّه این دیدگاه را بر خلاف دیدگاه مشهور مذهبش ترجیح داده؛ چرا که بنان قول مشهور مالکی را ضعیف می‌داند. [۴۵۲]

اما اگر وقت تمام شود و شخص یک رکعت را قبل از اتمام وقت بخواند از چهار قول مذکور به نظر می‌رسد که با خواندن نماز جمعه و اتمام آن نمازش صحیح می‌باشد؛ زیرا پیامبر ج می‌فرماید: «مَنْ أَدْرَكَ رَكْعَةً مِنْ الصَّلَاةِ فَقَدْ أَدْرَكَ الصَّلَاةَ.» [۴۵۳] «هر کس رکعتی از نماز را خواند نماز را (در زمان خود) اداء کرده است.»

[۴۴۹] نک: حاشية الدسوقي، ۱/۵۹۲ ؛ البحر الرائق،۲/۱۵۸؛ شربینی، شربینی، مغني المحتاج، ۱/۵۴۱؛ بهوتی، كشاف القناع ۲/۲۶؛ ابن قدامه، المغني،۳/۱۹۱ . [۴۵۰] نک: البناية في شرح الهداية، ۳/۶۲ ؛ ماوردی، ماوردی، الحاوی الکبیر، الكبير، ۳/۴۸ ؛ ابن قدامه مقدسی، المغني، ۳/۱۹۱-۱۹۲؛ مرداوی، الإنصاف، ۲/۳۷۶ . [۴۵۱] (صحيح): طياليسي، المسند (ش۴۸) / احمد، المسند (ش۲۵۷) / نسايي (ش۱۴۲۰و۱۴۴۰و۱۵۶۶) / بيهقي، السنن الکبري (ش۵۹۲۹) / ضياء المقدسي، الاحاديث المختاره (ش۲۳۹) / طحاوي، شرح معاني الآثار (ج۱ص۴۲۱) / ابن حبان (ش۲۷۸۳) / ابويعلي، المسند (ش۲۴۱) / ابن ماجه (ش۱۰۶۳) / طبرانی، المعجم الاوسط (ج۳ص۲۱۰ج۵ص۱۸۱) / ابونعيم، حلية الاوّلياء (ج۵ص۳۷ج۷ص۱۸۷) و اخبار اصفهان (ج۳ص۳۴) / بزار (ش۳۳۱) / عبد بن حميد، المسند (ش۲۹) / ابن ابي شيبه، المصنف (ج۲ص۹۳) / ابن عبدالبر، التمهيد (ج۱۶ص۲۹۶) / خطيب بغدادي، تاريخ بغداد (ج۱۱ص۲۱۵) / ابن عساکر، تاريخ دمشق (ج۴۳ص۵۴۱) از طريق (سفيان الثوري و شعبة بن الحجاج وشريک بن عبدالله ومحمّد بن طلحه) روايت کرده اند: «عن زبيد الإيامي عن عبد الرحمن بن أبي ليلى عن عمر رضي الله عنه قال: صلاة السفر ركعتان وصلاة الأضحى ركعتان وصلاة الفطر ركعتان وصلاة الجمعة ركعتان تمام غير قصر على لسان محمّد صلى الله عليه وسلم» وعبدالرحمن بن ابي ليلي هم متابعه شده وبزار (ش۳۳۰) روايت کرده است: «حدثنا سلمة بن شبيب قال حدثنا يزيد بن أبي حكيم عن ياسين الزيات عن الأعمش عن زيد بن وهب عن عمر ... .» ورجال طياليسي (ش۴۸) «رجال صحيحين» بوده فقط عبدالرحمن بن ابي ليلي اين حديث را از عمر (ض) نشنيده است وابن ماجه (ش۱۰۶۴) و من طريقه ضياء المقدسي، الاحاديث المختاره (ش۲۶۹) / بيهقي، السنن الکبري (ش۵۹۲۸) / ابن خزيمه (ش۱۴۲۵) / ابن منذر، الاوسط (ش۱۷۹۹) / اسلم بن سهل، تاريخ واسط (ج۱ص۲۱۷) / ابن حزم، المحلي (ج۴ص۲۵۱) از طريق (محمّد بن عبد الله بن نمير ومحمّد بن رافع و عبدة بن عبد الله الخزاعي وعيسي الکيساني والحسن بن عبدالملك) روايت کرده اند: «حدثنا محمّد بن بشر (العبدي) أنبأنا يزيد بن زياد بن أبي الجعد عن زبيد عن عبد الرحمن بن أبي ليلى عن كعب بن عجرة عن عمر قال: صلاة السفر ركعتان وصلاة الجمعة ركعتان والفطر والأضحى ركعتان تمام غير قصر على لسان محمّد صلى الله عليه و سلم» و مي‌بينيم که ابن ابي ليلي اين حديث را از کعب بن عجرهس شنيده است؛ ورجال اين ماجه در اين روايت «رجال صحيحين» بوده به جز (يزيد بن زياد بن أبي الجعد) که «ثقة» ومترجم در تهذيب مي‌باشد و اسنادش هم «صحيح» است. وامامان نووی وابن السکن وابن الملقن وابن تیمیة هم گفته‌اند: «اسنادٌ صحیحٌ» [ابن الملقن، البدر المنیر (ج۴ص۶۴۹) / ابن حجر، تلخیص الحبیر (ج۲ص۱۶۳) / نووی، خلاصة الاحکام (ش۲۸۵۸) / ابن تیمیه، مجموع الفتاوی (ج۲۲ص۵۴۲)] البته بايد اشاره کنيم که امام ابوحاتم رازي گفته است: «رواه الثوري عن زبيد عن ابن أبي ليلى عن عمر الحديث ليس فيه كعب وسفيان احفظ.» [ابن ابي حاتم، علل الحديث (ج۱ص۲۰۴)] وايشان روايتي که کعب بن عجره را ناشته «اصح» دانسته است: (زبيد اليامي عن ابن ابي ليلي عن عمر)! چرا که نزد وي سفيان احفظ از يزيد بن زياد است؛ اما چون زياده ي ثقة مقبول است لذا زياده ي يزيد بن زياد بن أبي الجعد پذيرفته مي‌باشد. مخصوصاً اينکه متابعه اي دارد وطحاوي، شرح معاني الآثار (ج۱ص۴۲۲) / بيهقي، السنن لکبري (ش۶۴۵۸) از طريق (ابن ابي داود و ابويعلي وعمران) روايت کرده اند: «حدثنا أبو سعيد عبيد الله بن عمر القواريرى حدثنا يحيى بن سعيد عن سفيان قال حدثنى زبيد عن عبد الرحمن بن أبى ليلى عن الثقة عن عمر قال: ... .» و رجالش «ثقة و مشهور» هستند؛ ومي بينيم که حتي سفيان ثوري در روايتي، فرد ثقة اي را به اسناد اضافه کرده ومعلوم شد که وي کعب بن عجره مي‌باشد. بايد اشاره کنيم که طبرانی، المعجم الاوسط (ج۸ص۲۴۴) روايت کرده است: «حدثنا معاذ قال نا أبي (هشام الدستوائي) قال نا سفيان الثوري عن زبيد قال نا عبد الرحمن بن أبي ليلى عن أبيه عن عمر بن الخطاب قال: ... .» ومي‌بينيم که لفظ (ابيه) به اسناد اضافه شده که خطا مي‌باشد؛ چرا که اوّلاً همين حديث را (وکيع بن الجراح و عبدالرحمن بن مهدي ويزيد بن زريع وابونعيم فضل بن الدکين ومحمّد بن کثير وروح بن عباده و ابوعامر العقدي ويزيد بن مخلد و عبد الله بن الوليد العدني ومهران بن أبي عمر وأبو حمزة السكري وحسين بن حفص ويحيي بن سعيد) از سفيان الثوري روايت کرده اند ولي هيچيک اين لفظ (ابيه) را نياورده اند وتنها معاذ بن هشام الدستوايي اين قسمت را آورده است وهمچنين (شعبة بن الحجاج وشريک بن عبدالله ومحمّد بن طلحه) هم اين روايت را از زبيد اليامي نقل کرده اند ولي آنها هم اين قسمت را در اسناد نياورده اند ثانياً: ديديم که ابن ابي ليلي اين روايت را از (کعب بن عجره) شنيده است. [۴۵۲] نک: حاشية الدسوقي، ۱/۲۴۳. [۴۵۳] (صحیح): بخاري (ش۵۸۰) / مسلم (ش۱۴۰۱) / ابوداود (ش۱۱۲۳) / ترمذي (ش۵۲۴) / نسايي (ش۵۵۳و۵۵۴و۵۵۵و۵۵۶) / ابن ماجه (ش۱۱۲۲) از طريق (مالك بن انس و سفيان بن عيينه و عبيد الله بن عمر و اوزاعي) روايت کرده اند: «عن ابن شهاب عن أبي سلمة بن عبد الرحمن عن أبي هريرة أن رسول الله ج قال من أدرك ركعة من الصلاة فقد أدرك الصلاة.»

خواندن قسمتی از نماز جمعه با امام:

جمهور فقها مستند به حدیث مذکور براین باورند اگر شخص به رکعتی از نماز جمعه رسید نماز جمعه‌اش را تمام کند و مفهوم مخالف حدیث فوق الذکر می‌رساند که اگر به کمتر از یک رکعت رسید جمهور بر خلاف أبوحنیفه و أبویوسف بر این باورند که نماز ظهر چهار رکعتی را برپای دارد. [۴۵۴] امام أبوحنیفه و أبویوسف - رحمهما الله - بر این باورند که شخص به هر مقدار از نماز جمعه برسد حتّی اگر کمتر از یک رکعت باشد نماز جمعه دو رکعتی را تمام نماید. استدلال آن‌ها به روایت «فَمَا أَدْرَكْتُمْ فَصَلُّوا وَمَا فَاتَكُمْ فَأَتِمُّوا.» [۴۵۵] «به هر مقدار از نماز رسیدید نماز را بخوانید و هر مقدار را از دست دادید جبران کنید.» البته در این‌باره باید اشاره کرد که این روایت عام است و استدلال جمهور خاص و خاص بر عام مقدّم می‌باشد. و بر همین اساس محمّد بن حسن شاگرد امام أعظم موافق قول جمهور می‌باشد. [۴۵۶]و [۴۵۷] پس از آنجائیکه نماز جمعه نمازی مستقل و غیر نماز ظهر می‌باشد و نیز با توجّه به فرمودۀ پیامبر ج که هر کس رکعتی از نماز را خواند، نماز را در زمان خود اداء کرده است، شخص می‌تواند نماز را با خواندن یک رکعت دیگر تمام کند ولی در صورتیکه به یک رکعت جمعه نرسد باید نماز ظهر چهار رکعتی را بخواند اگرچه در نیّتش خواندن نماز جمعۀ دو رکعتی را نیّت کرده باشد؛ زیرا وی به نماز جمعه نرسیده باید چهار رکعت ظهر بخواند.

در صورتیکه زمان انجام به دلایلی کم باشد در صورت امکان باید خطبه و نماز را کوتاه و خفیف اقامه کرد؛ زیرا انجام فرض أولی است و در غیر اینصورت نماز ظهر چهار رکعت خوانده می‌شود.

در صورتیکه در دخول وقت شک باشد نباید اقامۀ ظهر کرد؛ زیرا زمان شرط صحّت نماز جمعه است ولی در صورتیکه بعد شروع خطبه در اتمامش شک باشد نماز جمعه خوانده می‌شود؛ زیرا اصل بقای وقت است مگر خلافش ثابت شود. [۴۵۸] (والله العلیمُ أعلمُ بالصوابِ)

[۴۵۴] نک: التاج والإكليل،۲/۵۴۰ ؛ نووی، المجموع، ۴/۵۵۵-۵۵۸ ؛ ابن قدامه، المغني، ۳/۱۸۳-۱۸۵ . برخی نیز بر این باورند هر کس به خطبه نماز جمعه نرسد و فقط به نماز جمعه یعنی؛ دو رکعت برسد باید چهار رکعت ظهر بخواند باید اشاره کرد استدلال این دسته به روایاتی می‌باشد که این روایات یا ضعیفند و یا یا هیچ اصلی ندارند. استدلال این دسته عبارت است از: ۱- ابن شهاب زهري گفته است: «أنه قال : وبلغنا أنه لا جمعة إلا بخطبة فمن لم يخطب صلى أربعا.» (ضعیف): بيهقي، السنن الكبري (ش۵۹۱۲) روايت كرده است: «أخبرنا أبو حازم الحافظ أخبرنا أبو أحمد محمّد بن محمّد الحافظ أخبرنا أبو جعفر محمّد بن عبد الرحمن الضبى حدثنا القاسم وهو ابن عبد الله بن مهدى أبو الطاهر بمصر حدثنا عمى يعنى محمّد بن مهدى حدثنا يزيد يعنى ابن يونس بن يزيد الأيلى عن أبيه يونس عن الزهرى قال: بلغنا أنه لا جمعة إلا بخطبة فمن لم يخطب صلى أربعا» اما این روایت «ضعیف» است چرا که ابن شهاب الزهری نگفته که این روایت را چه کسی گفته وسخن چه کسی است: «بلغنا!». ۲- یحیی بن بی کثیر روایت کرده است: «عن النبي صلى الله عليه و سلم قال: من ادرك الخطبة فقد أدرك الصلاة.» (ضعيف): عبدالرزاق، المصنف (ج۳ص۲۳۷) روايت کرده است: « عن عمر بن راشد وغيره عن يحيى بن أبي كثير عن النبي صلى الله عليه و سلم قال من ادرك الخطبة فقد أدرك الصلاة.» اما روايت «ضعيف ومعضل» می‌باشد چرا که يحيي بن ابي کثير: امام ابوحاتم رازي گفته است: «لم يدرك أحدا من الصحابة إلا أنسا رآه رؤية» [ابن ابي حاتم، الجرح والتعديل (ش۹۱۰)] لذا (دو راوي) تا رسول الله ج افتاده است وروايت معضل مي‌گردد. ۳- ابوهريرهس روايت کرده است: «قال رسول الله ج: الخطبة تقوم مقام رکعتين من الفرض.» (لا اصل له): این روایت را بسیاری از خطبا در خطبه‌هایشان می‌خوانند اما هیچ اصلی از احادیث رسول الله ج نداشته وآن را با هیچ اسنادی نیافتم. [۴۵۵] (صحيح): بخاري (ش۹۰۸) / مسلم (ش۱۳۸۹-۱۳۹۱) / ابوداود (ش۵۷۲) ترمذي (ش۳۲۷) / نسايي (ش۸۶۱) / ابن ماجه (ش۷۷۵) از طريق (سعيد بن مسيب و ابوسلمه بن عبدالرحمن وعبدالرحمن بن يعقوب وهمام بن منبه) روايت کرده اند: «أن أبا هريرة قال سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول ... .» [۴۵۶] نک: مرغینانی، الهداية، ۱/۱۰۱ . [۴۵۷] ابن حزم از عمر، مجاهد، عطاء وطاوس روایت می‌کند که شخص باید به قسمتی از خطبه برسد تا بتواند نماز جمعه بخواند و الّا باید ظهر را بخواند. ولی خود ابن حزم این روایت را مردود می‌داند و ابراز می‌دارد که مرسل است ولی آن‌را از باب إلزام برای أحناف و مالکیّه می‌آورد؛ زیرا آنها به مرسل استناد می‌کند. نک: ابن حزم، المحلّی، ۵/۵۸ ؛ ابن قدامه، المغني، ۳/۱۸۴ و در آن مکحول بجای عمر ذکر شده است. [۴۵۸] فقهای شافعیّه بر این باورند اگر بعد از شروع نماز جمعه، قبل از سلام در خروجِ وقت شک شود بنابر قول صحیح نماز ظهر چهار رکعتی به اتمام می‌رسد. ولی باید در نظر داشت که اصل بقای وقتیست که بر مبنای آن نماز جمعه را با آن شروع کرده است پس به نظر می‌رسد که نماز جمعه اتمام یابد. نک: نووی، المجموع، ۴/۳۷۷ به بعد؛ شربینی، مغنی المحتاج، ۱/۲۷۹؛ شیرازی، المهذّب، ۱/۳۶۴.

قضای نماز جمعه:

در صورتی که شخصی که نماز جمعه بر وی فرض باشد و نماز جمعه‌اش فوت شود طبق نظر جمهور فقهایی که قائل به قضای نماز می‌باشند، این شخص باید نماز ظهر را قضا کند.

کاسانی می‌گوید: اگر نماز جمعه را در وقتش که وقت نماز ظهر می‌باشد ادا نکرد، در نزد عامّۀ علما نماز جمعه از وی ساقط شده؛ زیرا نماز جمعه قضا نمی‌شود؛ چرا که قضا بر حَسَبِ أداء می‌باشد و أدای نماز جمعه با شرایط مخصوصی که بر آن حاکم است انجامش بر هر فردی غیر ممکن می‌باشد، پس ساقط می‌گردد و این حکم بر خلاف قضای نمازهای فرض است که در وقتشان أداء نگردند. [۴۵۹]

در زمینۀ مفسدۀ نماز جمعه در رابطه با زمانِ انجام آن که مختص نماز جمعه بر خلاف دیگر نمازهای جماعت می‌باشد می‌توان گفت:

اوّلاً: در صورتیکه وقت ظهر تمام شود، نماز جمعه فاسد و باطل است و می‌بایست نماز ظهر خوانده شود. و از دیدگاه حنفیّه: خروج وقت قبل از شروع نماز جمعه، و خروج وقت بعد از شروع نماز جمعه و قبل از اتمامش موجب فساد نماز جمعه بوده و باید نماز ظهر چهار رکعتی خوانده شود. و از دیدگاه شافعیّه در حالت‌هایی نماز جمعه به نماز ظهر تبدیل شده و باید نماز چهار رکعتی خوانده شود. حنابله بر این باورند که: اگر تکبیرة الإحرام را بست، آن به عنوان نماز جمعه مقبول است و این بدین معناست که استمرار وقت ظهر تا انتهای نماز جمعه شرط است، صاحب «تنویر الأبصار» می‌نویسد: زیرا وقت، شرط أداءِ نماز جمعه است نه شرط افتتاحِ آن. مالکیّه شرط صحّت نماز جمعه را وقوع کلّ آن با خطبه در وقت ظهر می‌دانند. [۴۶۰]

ثانیاً: فقها بر این باورند که در صورتیکه شخص به دو رکعت نماز جمعه برسد فقط آن دو رکعت را می‌خواند ولی در صورتیکه فقط به رکعت اوّل نماز جمعه رسید طبق نظر جمهور دو رکعت نماز جمعه را تمام می‌کند ولی طبق قول أظهر شافعیّه می‌بایست چهار رکعت ظهر را تمام کند. و در صورتیکه بعد از رکوعِ رکعت دوّم به نماز جمعه رسید باید چهار رکعت نماز ظهر بخواند.

اساس و بنیان این اختلاف بر آن است که برخی از فقها جماعت را شرط صحّت نماز جمعه می‌دانند و برخی آن را شرط انعقادِ نماز جمعه می‌دانند. [۴۶۱] ولی به نظر می‌رسد قول راجح این بوده که اگر کسی نماز جمعه‌اش فوت گردید، باید نماز ظهر را خوانده و قضایی ندارد؛ و باید نماز ظهرش را بخواند؛ چرا که نماز جمعه جایگزین نماز ظهر بوده که باید در وقت ظهر خوانده شود؛ و حال که در وقت خود خوانده نشده، باید به اصل رجوع کرد و نمی‌تواند بدون امر شارع بدل را هر موقعی خواند. و وقتی بدل احکام، اصل را دارد که شارع امر کرده باشد و چون هیچ امری به قضای آن به ما نشده لذا نمی‌توان حکم اصل را به وی داد. همچنین نماز جمعه جزء شعایر بوده که در هنگام ظهر خوانده می‌شود و حال که در وقت ظهر خوانده نشده، لذا از شعیره بودن خود ساقط گردیده لذا دیگر نمی‌توان آن‌را نماز مستقلی محسوب نمود. پس باید به اصلش یعنی؛ نماز ظهر رجوع کرده و آن را خواند. (والله العلیمُ أعلمُ بالصوابِ)

۳- تعداد افراد شرکت‌کننده

بنابر نظر جمهور فقها نماز جمعه بر یک نفر واجب نیست؛ چرا که طارق ‌بن شهابس روایت کرده است: «قال رسول الله ج: الْجُمُعَةُ حَقٌّ وَاجِبٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ فِى جَمَاعَةٍ إِلاَّ أَرْبَعَةً عَبْدٌ مَمْلُوكٌ أَوِ امْرَأَةٌ أَوْ صَبِىٌّ أَوْ مَرِيضٌ.» [۴۶۲] «پیامبر خدا ج فرمودند: جمعه حقّی واجب بر هر مسلمانی در جماعت بجز بردۀ مملوک و زن و کودک و مریض می‌با‌شد.» به گونه‌ای که بر این مسئله اجماع منعقد شده که البته داود ظاهری و از معاصرین شیخ احمد شاکر بر این قول بوده که نماز جمعه با یک نفر هم صحیح است که امام نووی و امام ابن حزم آن را رد می‌کنند و همچنین جمعه از جماعت گرفته شده لذا باید نماز جمعه هم در جماعت خوانده شود وگرنه معنایی ندارد. [۴۶۳]

با این وصف فقها در حدّاقل تعداد افراد شرکت کننده که وجود آن‌ها شرط صحّت نماز جمعه می‌باشد اختلاف نظر دارند، این دیدگاه‌ها که برخی مستدل و برخی خالی از استدلالند عبارتند از:

دیدگاه اوّل: یک نفر به همراه امام: ابراهیم نخعی، ابن جریر طبری، حسن ‌بن صالح، ابو ثور، داود، ابن حزم، ابن منذر و مکحول و شوکانی بر این دیدگاه حکم داده‌اند. [۴۶۴] استدلال این دسته عبارت است از: طارق بن شهابس روایت کرده است: «قال النبیُّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ): الْجُمُعَةُ حَقٌّ وَاجِبٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ فِى جَمَاعَةٍ.» [۴۶۵] «نماز جمعه حقّی واجب برهرمسلمانی در جماعت است.»

دیدگاه دوّم: دو نفر به همراه امام: ابویوسف، ثوری، امام أحمد، ابن منذر از أوزاعی، و أبوثور و قول مختار امام ابن تیمیه بر این است که دو نفر به همراه امام حدّاقلیست که نماز جمعه با آن صحیح می‌باشد. [۴۶۶] استدلال این دسته عبارتند از:

الف): ام عبداللهل روایت کرده است: « الْجُمُعَةُ وَاجِبَةٌ عَلَى كُلِّ قَرْيَةٍ فِيهَا إِمَامٌ وَإِنْ لَمْ يَكُونُوا إِلاَّ أَرْبَعَةً. حَتَّى ذَكَرَ النَّبِىُّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) ثَلاَثَةً.» [۴۶۷] «جمعه بر هر روستا که امام داشته باشد و اگرچه فقط چهار نفر باشند واجب است، (و حتّی) پیامبر ج فرمودند: سه نفر.»

ب): ابوسعید الخدریس روایت کرده است که پیامبر ج فرمودند: «إِذَا كَانُوا ثَلاَثَةً فَلْيَؤُمَّهُمْ أَحَدُهُمْ وَأَحَقُّهُمْ بِالإِمَامَةِ أَقْرَؤُهُمْ.» [۴۶۸] «اگر سه باشند یکی از آن‌ها امامت کند و قاری‌ترین آن‌ها برای امامت مُحق‌تر است.»

دیدگاه سوّم: سه نفر به همراه امام: ابوحنیفه، محمّد بن حسن شیبانی، لیث بن سعد و مزنی از فقهای شافعیّه و نیز سیوطی بر این باورند. [۴۶۹] استدلال این دسته عبارتند از: ام عبدالله الدوسیهل روایت کرده است: «الْجُمُعَةُ وَاجِبَةٌ عَلَى كُلِّ قَرْيَةٍ وَإِنْ لَمْ يَكُونُوا إِلاَّ ثَلاَثَةً رابِعُهُم إمامُهم.» [۴۷۰] «جمعه بر هر روستایی که فقط سه نفر و چهارمی آن‌ها امامشان باشد واجب است.»

دیدگاه چهارم: برخی بر پنج نفر فتوا داده‌اند.

دیدگاه پنجم: عکرمه و روایتی از امام احمد -رحمهما الله- قائل به هفت نفر می‌باشند. [۴۷۱]

دیدگاه ششم: ربیعهس قائل به نه نفر می‌باشد. [۴۷۲]

دیدگاه هفتم: روایتی از ربیعه و امام مالکب دوازده نفر را شرط صحّت می‌دانند. [۴۷۳] استدلال این دسته عبارت است از:

الف): زهریس روایت کرده است: «أَنَّ مُصْعَبَ بْنَ عُمَيْرٍ حِينَ بَعَثَهُ رَسُولُ اللَّهِ ج إِلَى الْمَدِينَةِ جَمَعَ بِهِمْ وَهُمْ اثْنَا عَشَرَ رَجُلاً.» [۴۷۴] «وقتیکه رسول الله ج مصعب بن عمیر را به مدینه فرستاد، با آنان نماز جمعه را برگزار نمود در حالیکه تعدادشان دوازده نفر بودند.»

ب): جابر بن عبداللهب روایت کرده است: «بَيْنَمَا نَحْنُ نُصَلِّي مَعَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِذْ أَقْبَلَتْ عِيرٌ تَحْمِلُ طَعَامًا فَالْتَفَتُوا إِلَيْهَا حَتَّى مَا بَقِيَ مَعَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِلَّا اثْنَا عَشَرَ رَجُلًا فَنَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ ﴿وَإِذَا رَأَوۡاْ تِجَٰرَةً أَوۡ لَهۡوًا ٱنفَضُّوٓاْ إِلَيۡهَا وَتَرَكُوكَ قَآئِمٗاۚ[الجمعة: ۱۱]» [۴۷۵] «ما با رسول الله ج نماز جمعه می‌خواندیم که کاروانی که حامل مواد غذایی بود وارد مدینه شد و مردم هم خطبه را رها کرده و به سویش رفتند و فقط دوازده نفر باقی ماندند و این آیه نازل گردید: "هنگامی که تجارت و یا سرگرمیی را دیدند از پیرامون تو پراکنده شدند، و تو را ایستاده (بر منبر، در حال خطبه) رها کردند"».

این روایت بیانی از وجوب دوازده نفر نمی‌نماید فقط بیان از افرادیست که با پیامبرج ماندند و چه دلیلی بر این می‌باشد که حتماً باید دوازده نفر باشند.

ج): مقاتل بن حیانس روایت کرده است: «وَإِنَّ دِحْيَةَ الْكَلْبِيَّ كَانَ رَجُلا تَاجِرًا، وَكَانَ قَبْلَ أَنْ يُسَلِّمَ إِذَا أَقْبَلَ بِتِجَارَتِهِ إِلَى الْمَدِينَةِ خَرَجَ النَّاسُ يَنْظُرُونَ إِلَى مَا جَاءَ بِهِ فَيَشْتَرُونَ مِنْهُ، فَقَدِمَ ذَاتَ يَوْمٍ الْمَدِينَةَ وَوَافَقَ الْجُمُعَةَ وَالنَّاسُ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ فِي الْمَسْجِدِ وَهُوَ قَائِمٌ يَخْطُبُ، فَاسْتَقْبَلَ أَهْلُ دِحْيَةَ الْعِيرَ دَخَلُوا الْمَدِينَةَ بِالطَّبْلِ واللَّهْوِ، فَذَلِكَ اللَّهْوُ الَّذِي ذَكَرَ اللَّهُ، فَسَمِعَ النَّاسُ فِي الْمَسْجِدِ أَنَّ دِحْيَةَ قَدْ نَزَلَ بِتِجَارَةٍ عِنْدَ أَحْجَارِ الزَّيْتِ، وَهُوَ مَكَانٌ فِي سُوقِ الْمَدِينَةِ، وَسَمِعُوا أَصْوَاتًا فَخَرَجَ عَامَّةُ النَّاسِ إِلَى دِحْيَةَ يَنْظُرُونَ إِلَى تِجَارَتِهِ وَإِلَى اللَّهْوِ، وَتَرَكُوا رَسُولَ اللَّهِ قَائِمًا لَيْسَ مَعَهُ كَثِيرُ أَحَدٍ، فَبَلَغَنِي وَاللَّهُ أَعْلَمُ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ذَلِكَ ثَلاثَ مَرَّاتٍ فِي كُلِّ مُرَّةٍ بَعِيرٌ تَقَدَّمَ مِنَ الشَّامِ لِلتِّجَارَةِ، وَكَانَ ذَلِكَ يُوَافِقُ الْجُمُعَةَ، وَبَلَغَنَا أَنَّ الْعِدَّةَ الَّتِي بَقِيَتْ فِي الْمَسْجِدِ مَعَ النَّبِيِّ عِدَّةٌ قَلِيلَةٌ، فَقَالَ النَّبِيُّ عِنْدَ ذَلِكَ: لَوْلا هَؤُلاءِ، يَعْنِي هَؤُلاءِ الَّذِينَ بَقُوا فِي الْمَسْجِدِ مَعَ النَّبِيِّ لِقَصَدَتْ إِلَيْهِمُ الْحِجَارَةُ مِنَ السَّمَاءِ.» [۴۷۶] «دحیۀ کلبی قبل از اینکه مسلمان شود، مرد تاجری بوده؛ روزی در جمعه با کاروانش به مدینه آمد و مردم نزد رسول الله ج در مسجد بودند و رسول الله ج هم مشغول خواندن خطبۀ جمعه بود؛ سپس مردم هم برای دیدن کاروان و لهو آن رفتند و رسول الله ج را به حالت ایستاده تنها گذاشتند و جز عدۀ اندکی باقی نماندند؛ و این عمل سه مرتبه (و در سه جمعه) تکرار شد؛ و تعداد آن‌هایی که ماندند بسیار اندک بود و لذا رسول الله ج فرمودند: اگر این تعداد که با پیامبر ج در مسجد باقی ماندند، نبود، از آسمان بر آنان عذاب نازل می‌گردید.»

دیدگاه هشتم: اسحاق قائل به دوازده نفر بدون امام است. [۴۷۷]

دیدگاه نهم: ابن حبیب از امام مالک بیست نفر را روایت می‌کند. [۴۷۸]

دیدگاه دهم: همچنین وی از امام مالک سی نفر را نیز روایت کرده است. [۴۷۹]

دیدگاه یازدهم: شافعی، امام احمد در روایتی، عبیدالله بن عبدالله بن عتبه یکی از فقهای هفتگانه و همانگونه که نووی از إسحاق روایت می‌کند این افراد چهل نفر را شرط صحّت نماز جمعه می‌دانند. [۴۸۰] استدلال این دسته عبارت است از:

الف): جابر عن عبداللهب قال: «مَضَتِ السُّنَّةُ أَنَّ فِى كُلِّ أَرْبَعِينَ فَمَا فَوْقَ ذَلِكَ جُمُعَةٌ وَفِطْرٌ وَأَضْحًى.» [۴۸۱] «روش رسول الله ج بر این بوده که جمعیّت نماز جمعه و عید فطر و قربان بیشتر از چهل نفر باشند.»

ب) ابوالدرداءس روایت کرده است: «عن النبي (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) أنه قال: إذَا بَلَغَ أَرْبَعِينَ رَجُلًا فَعَلَيْهِمْ الْجُمُعَةُ.» [۴۸۲] «از پیامبر ج روایت شده که فرمودند: هرگاه تعداد (نمازگزاران) به چهل نفر رسید، جمعه بر آناه واجب است.»

ج): ابوامام/ روایت کرده است: «أن النبي ج قال: لَا جُمُعَةَ إلَّا بِأَرْبَعِينَ.» [۴۸۳] «نماز جمعه به کمتر از چهل نفر صحیح نیست.»

د): عبدالرحمن بن کعب بن مالکس روایت کرده است: «أَنَّهُ (کعب بن مالك) كَانَ إِذَا سَمِعَ النِّدَاءَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ تَرَحَّمَ لأَسْعَدَ بْنِ زُرَارَةَ. فَقُلْتُ لَهُ إِذَا سَمِعْتَ النِّدَاءَ تَرَحَّمْتَ لأَسْعَدَ بْنِ زُرَارَةَ قَالَ لأَنَّهُ اوّل مَنْ جَمَّعَ بِنَا فِى هَزْمِ النَّبِيتِ مِنْ حَرَّةِ بَنِى بَيَاضَةَ فِى نَقِيعٍ يُقَالُ لَهُ نَقِيعُ الْخَضِمَاتِ. قُلْتُ كَمْ أَنْتُمْ يَوْمَئِذٍ قَالَ أَرْبَعُونَ.» [۴۸۴] «عبدالرحمن بن کعب گفته که هرگاه پدرم صدای أذان جمعه را می‌شنید برای سعد بن زراره رحمت می‌فرستاد. به وی گفتم: چرا همیشه اینکار را می‌کنی و به وی درود می‌فرستی؟ جواب داد: زیرا وی اوّل کسی بود که ما را در هزم النبیت در نقیع، برای نمازجمعه گردآورد. عبدالرحمن گفت: چند نفر بودید؟ گفت: چهل نفر.»

این روایت دلیل بر وجوب چهل نفر نیست؛ بلکه کعب بن مالکس از تعداد شرکت کننده در نماز جمعه خبر می‌دهد.

دیدگاه دوازدهم: از شافعی و در روایتی از عمر بن عبدالعزیز/ چهل نفر بدون امام ذکر گردیده است. [۴۸۵]

دیدگاه سیزدهم: امام احمد بن حنبل و عمر بن عبدالعزیز علیهماالسلام بر وجود پنجاه نفر فتوا داده‌اند. ابوامامهس روایت کرده است: «قال رسول الله ج: الجمعة على الخمسين رجلا وليس على ما دون الخمسين جمعة.» [۴۸۶] «جمعه بر پنجاه نفر واجب است وبرکمتر از پنجاه نفر فرض نیست»

دیدگاه چهاردهم: ماوردی هشتاد نفر را شرط صحّت می‌داند. [۴۸۷]

دیدگاه پانزدهم: امام مالک فتوا داده که تعداد زیادی باشند بدون اینکه هیچ قید مشخصی بر آن‌ها باشند. [۴۸۸]

قول راجح: آنچه به نظر می‌رسد نماز جمعه همانند دیگر نمازهای جماعت توسط یک نفر امام و یک نفر مأموم به صورت جماعت برپامی‌شود و وجود تعداد شرط نماز جمعه نیست؛ زیرا وجود چنین دلیلی نیازمند دلیلی شرعی می‌باشد و در شریعت چنین دلیلی قابل اثبات نیست و در زمینۀ استدلالات فقها می‌توان دلایل آن‌ها را به دو دسته تقسیم کرد: دستۀ اوّل: احادیث قولی هستند که از حیث سند دارای مشکل و ضعف و در مواردی بدون أصل می‌باشند که این دسته قابل احتجاج نمی‌باشند و به قول عبدالحق: هیچ دلیلی در تعداد جمعه صحیح نیست. [۴۸۹] دستۀ دوّم: افعالی که بدانها استناد شده همانطور که در تحلیل آن‌ها اشاره شد آن‌ها دلالتی بر وجوب تعدادی افراد خاص نمی‌نمایند و فقط خبر از تعداد شرکت‌کننده می‌دهند که آن هم اتفاقی و یا غالبی بوده است و هیچ دلالتی بر وجوب و الزام این تعداد از افراد در نماز جمعه جهت صحّت نماز جمعه نمی‌رسانند. [۴۹۰]

البته اشاره به این نکته لازم می‌نماید که اگرچه تعداد افراد شرکت‌کننده، شرط صحّتِ نماز جمعه نمی‌باشد ولی شرط أفضل و کمال آن می‌باشد؛ بخاطر عمومیت فرمودۀ پیامبر عظیم الشأن ج که می‌فرماید: «صَلاتُكَ مَعَ الرَّجُلِ أَزْكَى مِنْ صَلاتِكَ وَحْدَكَ، وَصَلاتُكَ مَعَ الرَّجُلَيْنِ أَزْكَى مِنْ صَلاتِكَ مَعَ الرَّجُلِ، وَمَا أَكْثَرْتَ فَهُوَ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ.» [۴۹۱] «نماز به همراه یک مرد بس بهتر از نمازت به تنهایی، و نماز به همراه دو مرد بس بهتر از به همراه یک مرد و هرچه بیشتر (باشید) در نزد خدا دوست‌داشتنی‌تر است.» پس هرچه نمازگزاران بیشتر باشند نمادی از حرمت نهادن و تعظیم شعائر و قوانین دین می‌باشد و موجب سرور و شعف مؤمنین و بغض و آزار معاندین و مشرکین می‌باشد که بدینوسیله خروج از خلاف نیز حاصل گشته که امری مستحسن و نیک می‌باشد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصَّوابِ)

۴- تعداد نماز جمعه

در اینکه شریعت مجوِّز کثرت نماز جمعه را در یک شهر یا روستا صادر می‌کند دو دیدگاه مشاهده می‌شود:

دیدگاه اوّل: جمهور فقها از جمله مالکیّه، شافعیّه، حنابله و بسیاری از فقها با وجود اختلافی در تفاصیل بر این باورند که از جمله شرایط صحّت نماز جمعه آن است که در یک روستا و یا یک شهر بیش از یک جمعه برپا نشود مگربنا برضرورت. ابن قدامه در این زمینه می‌نویسد: «در صورت عدم نیاز بیش از یک جمعه جایز نمی‌باشد، اگر نیاز با دو جمعه برطرف شود نماز جمعه سوّم جایز نیست و به همین صوررت هر نماز جمعه بیشتر باشد. در این زمینه خلافی مشاهده نکریم مگر عطاء که به وی گفته شد اهالی بصره مسجد بزرگشان جادار است وگفت: هر قومی مسجدی دارند که می‌توانند در آن جمع شوند. از پیامبر ج و خلفایشش ثابت نشده که در بیش از یک مسجد جمع شوند؛ چرا که نیازی بدان نداشتند، و هرگاه تعدّد جمعه بدون ضرورت برپا شود جمعه‌ای صحیح است که زودتر برپا شده مگر اینکه امام یا نائبش در جمعۀ متأخر شرکت کرده باشد که در اینصورت آن نافذ است. [۴۹۲] عائشهل روایت کرده است: «كَانَ النَّاسُ يَنْتَابُونَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ مِنْ مَنَازِلِهِمْ وَالْعَوَالِيِّ ... .» [۴۹۳] «مردم از خانه‌هایشان و حومۀ مدینه روز جمعه (برای ادای نماز جمعه) یکی پس از دیگری می‌آمدند... .» این روایت می‌رساند که تعدّد جمعه نبوده تا مردم در مناطق خود به برپایی نماز جمعه بپردازند.

از دلایل مالکیّه در این راستا فرمودۀ خداوند است که می‌فرمایند: ﴿وَٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ مَسۡجِدٗا ضِرَارٗا وَكُفۡرٗا وَتَفۡرِيقَۢا بَيۡنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَإِرۡصَادٗا لِّمَنۡ حَارَبَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ مِن قَبۡلُۚ وَلَيَحۡلِفُنَّ إِنۡ أَرَدۡنَآ إِلَّا ٱلۡحُسۡنَىٰۖ وَٱللَّهُ يَشۡهَدُ إِنَّهُمۡ لَكَٰذِبُونَ١٠٧ لَا تَقُمۡ فِيهِ أَبَدٗاۚ[التوبة: ۱۰۷-۱۰۸] «‏و(از میان منافقان) کسانی هستند که مسجدی را بنا کردند و منظورشان از آن، زیان (به مؤمنان) و کفرورزی (در آن) و تفرقه‌اندازی میان مؤمنان (و درهم کوبیدن صفوف مسلمانان) وکمینگاه ساختن برای کسی بود که قبلاً با خدا و پیغمبرش جنگیده بود و (عَلَمِ طغیان برافراشته بود) سوگند هم می‌خوردند که نظری جز نیکی نداشته‌اند (و تنها مرادشان خدمت به مردمان و اقامۀ نماز در آن بوده و بس) امّا خداوند گواهی می‌دهد که آنان (در سوگند خود) دروغ می‌گویند. ‏(ای پیغمبر !) هرگز در آن (مسجد ضرار) نایست و نماز مگذار.» قرطبی در تفسیر این آیه اشاره می‌کند: اندیشمندان ما ساخت مسجدی را در کنار مسجد دیگر جایز نمی‌دانند و باید ویران شود و ممانعت از ساختش شود؛ چرا اهالی مسجد اوّل پراکنده شده مگر اینکه محله بزرگ باشد و بدان نیاز باشد و همچنین در یک شهر دو و سه مسجد جامع باشد که باید از دوّمی منع شده و نماز در آن جایز نیست.

بیان و وجه استدلال قرطبی بر این محوریّت است که هدف از نماز جمعه گردهمایی مسلمین است و در صورتیکه تعدّد مساجد آن‌ها را پراکنده کنند دیگر این هدف حاصل نمی‌گردد و حتّی نتیجۀ عکس حاصل می‌شود مگر اینکه نیاز و ضرورت اقتضا کند. [۴۹۴] از حالت‌های ضرورت و نیاز می‌توان اشاره کرد: مسجد گنجایش شرکت‌کنندگان را نداشته باشد به گونه‌ای که نمازگزاران دچار آزار شده و در مواردی باید در خارج مسجد یا پشت‌بام آن و یا در پارک و فضایی بسیار گرم و یا سرد نماز برپا دارند و یا شهر، بخش و یا روستا آنقدر بزرگ باشد که نمازگزران برای رسیدن به مسجد جامع دچار حرج و سختی نا متعارف شوند و یا در مواردی در صورت عدم تعدّد عداوت و دشمنی بین مسلمانان حاصل گردد و غیره بر همین قیاس.

دیدگاه دوّم: حنابله و ابن حزم ظاهری بر این باورند که تعدّد نماز جمعه بدون نیاز و ضرورت جایز است. [۴۹۵]

دلیل آن‌ها این بوده که وقتی ارکان وشرایط چیزی به وقوع پیوست، اصل بر صحّت ان بوده مگر خلاف آن ثابت گردد. همچنان‌که اگر کسی شرایط وارکان نمازش را به درستی خواند، اصل بر این بوده که نمازش صحیح می‌باشد وکسی بدون برهان ودلیل نمی‌تواند نمازش را باطل بداند. ودر مورد تعدد نماز جمعه هم هیچ دلیلی که قائل به رکنیت ویا شرطیت عدم تعدد جمعه باشد وجود ندارد لذا نمی‌تواند گفت اگر چند جمعه در جایی برگزار گردید، پس نماز آن‌ها باطل است.

قول راجح: در دقّت در عملکرد پیامبر خدا ج و صحابۀ کرامش به تبعیّت از ایشانج مشاهده می‌شود که فقط یک نماز جمعه در یک روستا یا شهر برپا شده است و از طرف دیگر از مقاصد اصلی نماز جمعه گردهمایی هفتگی می‌باشد تا مسلمانان با وحدت و یکپارچگی کنار هم جمع شوند. و از مقاصد اصلی شریعت یکی شدن و دوری از تفرقه است. ؛ چرا که پیامبر خدا ج می‌فرمایند: «إِنَّ تَفَرُّقَكُمْ فِي الشِّعَابِ إِنَّمَا ذَلِكُمْ مِنْ الشَّيْطَانِ.» [۴۹۶] «تفرقه و جدایی شما در دره‌ها وکوه‌ها (ومکان‌ها) از شیطان است.»

با این وصف هیچ ممانعتی در شریعت مبنی بر عدم تعدّد مشاهده نمی‌شود پس با این وصف شریعت بوسیلۀ نماز جمعه فراخوانی برای گردهمایی هفتگی با انسجام و اتّحاد مسلمانان صادر کرده و أولویّت در عدم تعدّد است و در صورت ضرورت و نیاز که بدان اشاره گردید وجود تعدّد نماز جمعه از أولویّتِ بیشتر برخوردار است؛ زیرا در صورت عدم تعدّد برخی از مسلمانان به دلایل مختلف از جمله: عدم وجود فضای کافی و مناسب برای نشستن، دوری راه و پیدایش مشکلات عبور و مرور به دلیل ترافیک زیاد و ازدحام مردم و ... از انجام آن عاجز می‌شوند و دچار حرج و سختی نامطلوبی می‌گردند که شریعت آن‌را تأیید نمی‌کند. با همۀ این اوصاف به نظر می‌رسد که أولی آن است که در یک شهر یا یک روستا، یک نماز جمعه برپا شود تا انسجام و اتحاد مسلمانان بیشتر نمایان شود ولی با همۀ این اوصاف تعدّد نماز جمعه در یک منطقه حتّی بدون ضرورت و نیاز دلیلی از شریعت بر منع ندارد و عملکرد پیامبر خدا ج در این زمینه هیچ معنا و مفهومی بر عدم جواز تعدّد را نمی‌رساند. [۴۹۷] البته نکته‌ای که در خور توجه می‌باشد این است آنانکه تعدّد جمعه را جایز نمی‌دانند بعد از انجام نماز جمعه (در جایی که نماز جمعۀ دیگر برپاشده) نماز ظهر چهار رکعتی می‌خوانند در این زمینه باید اشاره کرد که در این حالت خواندن نماز چهار رکعتی ظهر تأییدیه‌ای از شریعت ندارد؛ چراکه اگر نماز جمعه صحیح بوده دیگر نیازی به خواندن نماز ظهر نیست و اگر نماز جمعه باطل بوده پس چرا خوانده شده و بسیاری از مردم را به عمل باطل مشغول کرده‌اند. با همۀ این اوصاف از آنجایی که تعدّد جمعه جایز می‌باشد، اصلاً نیازی به خواندن نماز ظهر نیست. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصَّوابِ)

۵- خواندن خطبه

بنا بر نظر جمهور فقها خواندن خطبه قبل از دو رکعت نماز جمعه [۴۹۸] از شروط صحّت نماز جمعه می‌باشد، استدلال این حکم عبارت است از:

- خداوند متعال می‌فرمایند: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَوٰةِ مِن يَوۡمِ ٱلۡجُمُعَةِ فَٱسۡعَوۡاْ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِ وَذَرُواْ ٱلۡبَيۡعَۚ ذَٰلِكُمۡ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٩[الجمعة: ۹] «ای مؤمنان! هنگامی که روز آدینه برای نماز جمعه أذان گفته شد، به سوی ذکر و عبادت خدا بشتابید و داد و ستد را رها سازید. این (چیزی که بدان دستور داده می‌شوید) برای شما بهتر و سودمندتر است اگر متوجّه باشید.» علما بر این باورند که منظور از ﴿ذِكۡرِ ٱللَّهِ نماز و خطبه می‌باشد. به گونه‌ای که لفظ ﴿ذِكۡرِ ٱللَّهِ مجمل است و پیامبر ج با فعل و مداومتش بر خطبه آن‌را تبیین کرده‌اند. [۴۹۹] ایشان ج می‌فرمایند: «صَلُّوا كَمَا رَأَيْتُمُونِي أُصَلِّي.» [۵۰۰] « نماز بخوانید آنگونه مرا می‌بینید نماز می‌خوانم.» و ایشانج هرگز بدون خطبه نماز جمعه نخواندند. [۵۰۱]

- عبدالله ‌بن عمرب روایت کرده است: «كَانَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَخْطُبُ قَائِمًا ثُمَّ يَقْعُدُ ثُمَّ يَقُومُ كَمَا تَفْعَلُونَ الْآنَ.» [۵۰۲] «پیامبر ج ایستاده خطبه می‌خواندند و سپس می‌نشستند وسپس می‌ایستادند همانگونه که شما الان انجام می‌دهید.»

- جابر بن سمرهس روایت کرده است: «كَانَ يَخْطُبُ قَائِمًا ثُمَّ يَجْلِسُ ثُمَّ يَقُومُ فَيَخْطُبُ قَائِمًا فَمَنْ نَبَّأَكَ أَنَّهُ كَانَ يَخْطُبُ جَالِسًا فَقَدْ كَذَبَ فَقَدْ وَاللَّهِ صَلَّيْتُ مَعَهُ أَكْثَرَ مِنْ أَلْفَىْ صَلاَةٍ.» [۵۰۳] «پیامبر ج ایستاده خطبه می‌خواندند سپس می‌نشستند سپس می‌نشستند و در نهایت خطبه را ایستاده می‌خواندند (و به اتمام می‌رساندند)، هر کس به تو خبر دادند که ایشان نشسته خطبه می‌خواندند دروغ گفته است. و قسم به خداوند! من با ایشان بیش از دوهزار نماز را خوانده‌ام.»

با اثبات این مطلب که خطبه از شرایط صحّت نماز جمعه می‌باشد، [۵۰۴] (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصوابِ) در فصل آتی به توفیق خداوند، مستدل و مفصّل به تعریف، شروط، ارکان و سنن و مسائل متفرقه در زمینۀ خطبۀ نماز جمعه پرداخته می‌شود.

اذن امام

جمهور فقها از جمله؛ امام مالک، امام شافعی، قولی از امام احمد و ابوثور براین باورند که اذن امام برای اقامۀ نماز جمعه شرط نیست؛ زیرا دلیلی صحیح مبنی بر این شرط وجود ندارد ولی حسن بصری، أوزاعی، حبیب بن ثابت و امام ابوحنیفه بر این باورند که اذن امام، شرط صحّت نماز جمعه می‌باشد. حنفیّه بر این باور است که نماز جمعه با حضور امام یا نائب وی باید برگزار شود و در صورتیکه امام یا نائبش بنابر دلائلی همچون: ترس و فتنه و ... حضور نیابند و وقت نماز جمعه رسیده باشند یا توسط امام و یا نائیش اذن به اقامه داشته باشند و ایشان کسی را برای ادای نماز جمعه تعیین کرده باشند، نماز جمعه صحیح می‌باشد و در غیر اینصورت باید مردم بر یک نفر اتفاق‌نظر کنند و نماز جمعه را بر پای دارند. [۵۰۵] استدلال این دسته به روایتی از امّ عبداللهل می‌باشد که روایت کرده است: «الْجُمُعَةُ وَاجِبَةٌ عَلَى كُلِّ قَرْيَةٍ فِيهَا إِمَامٌ ، وَإِنْ لَمْ يَكُونُوا إِلاَّ أَرْبَعَةً. حَتَّى ذَكَرَ النَّبِىُّ ج ثَلاَثَةً.» [۵۰۶] «نماز جمعه بر روستایی که در آن امام (حاکم) باشد واجب است و حتّی اگر (تعداد افراد) جز چهار نفر نباشند و حتّی پیغمبرج فرمود: سه نفر.»

همانطور که مشاهده می‌شود سند این حدیث باطل و غیر قابل احتجاج می‌باشد و به قول ابن قیم جوزیه: اذن حاکم شرط صحّت نماز جمعه نمی‌باشد. و این دیدگاه راجح به نظر می‌رسد؛ زیرا دلیل صحیحی مؤیّد این شرط وجود ندارد. [۵۰۷] (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصوابِ)

[۴۵۹] نک: کاسانی، بدائع الصنائع، ۱/ ۲۶۹. البته توجه شود از آنجائیکه عدم انجام نماز جمعه در موقع خود گناه می‌باشد شخص باید جدای از قضای نمازش با خواندن نماز ظهر، توبه نماید. البته این رأی بر مبنای دیدگاه فقهایی می‌باشد که قائل به قضای نماز می‌باشند. [۴۶۰] نک: همان؛ حصکفی، الدر المختار، ۱/ ۵۶۶؛ بهوتی، شرح الروض المربع، ۲/ ۴۳۵؛ تنوير الأبصار بهامش ابن عابدين، ۱ / ۵۶۶ ، حاشية الدسوقي، ۱ / ۳۷۲ . [۴۶۱] نک: حلية العلماء، ۲ / ۲۳۰؛ حاشية الدسوقي ، ۱ / ۳۷۶ ، ۳۷۷. [۴۶۲] (صحیح): ابوداود (ش۱۰۶۹) و من طریقه بیهقی، السنن الکبری (ش۵۸۷۸) / دارقطنی، السنن (ج۲ص۳) از طریق (عباس بن عبد العظيم وإبراهيم بن إسحاق بن أبي العنبس) روایت کرده‌اند: «حدثنى إسحاق بن منصور حدثنا هريم (بن سفیان) عن إبراهيم بن محمّد بن المنتشر عن قيس بن مسلم عن طارق بن شهاب عن النبى ج قال: الجمعة حق واجب على كل مسلم فى جماعة إلا أربعة عبد مملوك أو امرأة أو صبى أو مريض». رجال ابوداود (رجال صحیحین) بوده و اسنادش هم «صحیح» است. وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «هذا حديثٌ صحيحٌ على شرط الشيخين» وامام ذهبی هم گفته است: «حدیثٌ صحیحٌ» وامام نووی هم گفته است: «اسناده صحيحٌ علي شرط البخاري ومسلم» وامام ابن حجر هم گفته است: «صحّحه غیر واحد» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۱۰۶۲) / نووی، المجموع (ج۴ص۴۸۳) / ابن حجر، تلخیص الحبیر (ج۲ص۱۶۰)] باید اشاره کنیم که بعضی از علما از جمله امام ابوداود گفته‌اند: «طارق بن شهاب قد رأى النبى ج ولم يسمع منه شيئاً!» [ابوداود (ش۱۰۶۹)] لیکن این سخن مقبول نیست چرا که: احمد، المسند (ش۱۸۸۳۰) ومن طریقه ضیاء المدسی، الاحادیث المختاره (ش۱۲۳) / نسایی (ش۴۲۰۹) از طریق (عبدالرحمن بن مهدی) روایت کرده‌اند: «عن سفيان الثوری عن علقمة بن مرثد عن طارق بن شهاب أن رجلا سأل رسول الله صلى الله عليه وسلم وقد وضع رجله في الغرز أي الجهاد أفضل قال كلمة حق عند سلطان جائر» ورجال احمد «رجال صحیحین» بوده واسنادش «صحیح» است. ولذا امام حاکم نیشابوری گفته است: «طارق بن شهاب ممن یعد فی الصحابة» [حاکم، المستدرک (ش۱۰۶۲)] وهمچنانکه می‌بینیم، طارق بن شهاب پیامبر ج را دیدیه که سوار بر مرکبشان بوده وپاهایشان را در لگام قرار داده بودند وهمچنین از ایشان ج هم روایت کرده‌اند. پس چگونه از ایشان ج حدیث نشنیده‌اند؟ باید اشاره کنیم که حاکم، المستدرک (ش۱۰۶۲) ومن طریقه بیهقی، فضائل الاوقات (ش۲۶۳) روایت کرده است: «حدثنا أبو بكر بن إسحاق الفقيه ثنا عبيد بن محمّد العجلي حدثني العباس بن عبد العظيم العنبري حدثني إسحاق بن منصور ثنا هريم بن سفيان عن إبراهيم بن محمّد بن المنتشر عن قيس بن مسلم عن طارق بن شهاب عن أبي موسى: عن النبي صلى الله عليه و سلم ... .» اما ذکر ابوموسی اشعری «شاذ» می‌باشد؛ چرا که دیدیم امام ابوداود این روایت را از عباس نقل کرده وآن را از (طارق عن النبی) نقل کرده است اما عبید بن محمّد آن را از عباس به صورت (طارق عن ابوموسی عن النبی) نقل کرده است وهمچنین ابراهیم بن اسحاق هم العباس بن عبد العظيم را متابعه کرده است. [۴۶۳] نووی، المجموع، ۴/۵۰۴ ؛ ابن حزم، المحلّی مع تحقیق شیخ احمد شاکر ،۵/۴۵. [۴۶۴] نک: ماوردي، ماوردی، الحاوی الکبیر، الکبیر،، ۳/۱۵؛ ابن رشد، بداية المجتهد، ۱/۳۸۳؛ شوکانی، نيل الأوطار،۳/۲۳۲؛ ابن حزم، المحلّی، ۵/۴۶ ؛ نووی، المجموع ،۴/۵۰۴ . [۴۶۵] (صحیح): ابوداود (ش۱۰۶۹) و من طریقه بیهقی، السنن الکبری (ش۵۸۷۸) / دارقطنی، السنن (ج۲ص۳) از طریق (عباس بن عبد العظيم وإبراهيم بن إسحاق بن أبي العنبس) روایت کرده‌اند: «حدثنى إسحاق بن منصور حدثنا هريم (بن سفیان) عن إبراهيم بن محمّد بن المنتشر عن قيس بن مسلم عن طارق بن شهاب عن النبى ج قال: الجمعة حق واجب على كل مسلم فى جماعة إلا أربعة عبد مملوك أو امرأة أو صبى أو مريض». رجال ابوداود (رجال صحیحین) بوده و اسنادش هم «صحیح» است. وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «هذا حديثٌ صحيحٌ على شرط الشيخين» وامام ذهبی هم گفته است: «حدیثٌ صحیحٌ» وامام نووی هم گفته است: «اسناده صحيحٌ علي شرط البخاري ومسلم» وامام ابن حجر هم گفته است: «صحّحه غیر واحد» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۱۰۶۲) / نووی، المجموع (ج۴ص۴۸۳) / ابن حجر، تلخیص الحبیر (ج۲ص۱۶۰)] باید اشاره کنیم که بعضی از علما از جمله امام ابوداود گفته‌اند: «طارق بن شهاب قد رأى النبى ج ولم يسمع منه شيئاً!» [ابوداود (ش۱۰۶۹)] لیکن این سخن مقبول نیست چرا که: احمد، المسند (ش۱۸۸۳۰) ومن طریقه ضیاء المدسی، الاحادیث المختاره (ش۱۲۳) / نسایی (ش۴۲۰۹) از طریق (عبدالرحمن بن مهدی) روایت کرده‌اند: «عن سفيان الثوری عن علقمة بن مرثد عن طارق بن شهاب أن رجلا سأل رسول الله صلى الله عليه وسلم وقد وضع رجله في الغرز أي الجهاد أفضل قال كلمة حق عند سلطان جائر» ورجال احمد «رجال صحیحین» بوده واسنادش «صحیح» است. ولذا امام حاکم نیشابوری گفته است: «طارق بن شهاب ممن یعد فی الصحابة» [حاکم، المستدرک (ش۱۰۶۲)] وهمچنانکه می‌بینیم، طارق بن شهاب پیامبر ج را دیدیه که سوار بر مرکبشان بوده وپاهایشان را در لگام قرار داده بودند وهمچنین از ایشان ج هم روایت کرده‌اند. پس چگونه از ایشان ج حدیث نشنیده‌اند؟ باید اشاره کنیم که حاکم، المستدرک (ش۱۰۶۲) ومن طریقه بیهقی، فضائل الاوقات (ش۲۶۳) روایت کرده است: «حدثنا أبو بكر بن إسحاق الفقيه ثنا عبيد بن محمّد العجلي حدثني العباس بن عبد العظيم العنبري حدثني إسحاق بن منصور ثنا هريم بن سفيان عن إبراهيم بن محمّد بن المنتشر عن قيس بن مسلم عن طارق بن شهاب عن أبي موسى: عن النبي صلى الله عليه و سلم ... .» اما ذکر ابوموسی اشعری «شاذ» می‌باشد؛ چرا که دیدیم امام ابوداود این روایت را از عباس نقل کرده وآن را از (طارق عن النبی) نقل کرده است اما عبید بن محمّد آن را از عباس به صورت (طارق عن ابوموسی عن النبی) نقل کرده است وهمچنین ابراهیم بن اسحاق هم العباس بن عبد العظيم را متابعه کرده است. [۴۶۶] مرداوی، الإنصاف، ۲/۳۷۸؛ ماوردی، ماوردی، الحاوی الکبیر، الکبیر، ۳/۱۵. [۴۶۷] (باطل): بیهقی، السنن الکبری (ش۵۸۲۵) / دارقطنی، السنن (ج۲ص۸و۹) / ابن عدی، الکامل (ج۲ص۲۰۴) از طریق (الوليد بن محمّد الموقري وحكم بن عبد الله بن سعد) روایت کرده‌اند: «ثنا الزهري حدثتني أم عبد الله الدوسية قالت قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: الجمعة واجبة على كل قرية فيها إمام وإن لم يكونوا إلا أربعة حتى ذكر النبى (صلى الله عليه وسلم) ثلاثة.» وفی روایة حکم بن عبدالله: «الجمعة واجبة على أهل كل قرية وإن لم يكونوا إلا ثلاثة رابعهم إمامهم.» اما این روایت «باطل» است چرا که اوّلاً: حكم بن عبد الله بن خطاف أبو سلمة العاملي الشامي: امام دارقطنی گفته است: «كان يضعُ الحديث؛ روى عن الزهرى عن ابن المسيب شيخه خمسين حديثا أو أكثر منكرة لاأصل لها» وامام ابوحاتم رازی گفته است: «کذابٌ متروک الحدیث» امام ابومسهر هم وی را «کذاب» دانسته است وامام نسایی هم گفته است: «ليس بثقة و لامأمون» امام ابن حجر هم گفته است: «متروكٌ ورماه أبو حاتم بالكذب» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۱۲ص۱۱۸) وتقریب التهذیب (ش۸۱۴۵)] همچنین الوليد بن محمّد الموقري: امام احمد بن حنبل گفته است: «لیس بشیء؛ أن رجلا قدم عليه فغير كتبه وهو لايعلم» وامام یحیی بن معین گفته است: «کذابٌ؛ لیس بشیء» وامام علی بن المدینی گفته است: «ضعيفٌ لايكتب حديثه» وامام جوزجانی گفته است: «غير ثقةٍ؛ يروى عن الزهرى عدة أحاديث ليس لها أصولٌ» وامام محمّد بن عوف الطایی گفته است: «ضعيفٌ كذابٌ» وامام نسایی گفته است: «ليس بثقة منكر الحديث» وامام ابن حبان گفته است: « كان لايبالى ما دفع إليه قرأه روى عن الزهرى أشياء موضوعة لم يروها الزهرى قط ويرفع المراسيل ويسند الموقوف لايجوز الإحتجاج به بحال» وامام ابوحاتم رازی گفته است: «ضعيف الحديث كان لا يقرأ من كتابه ، فإذا دفع إليه كتاب قرأه» وامام ابوزرعه رازی گفته است: «لین الحدیث» وامام ابونعیم گفته است: «كثير المناكير» وامام ابن حجر هم گفته است: «متروکٌ» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۱۱ص۱۴۸) وتقریب التهذیب (ش۷۴۵۳)] وثانیاً: امام دارقطنی گفته است: «لايصحُّ هذا عن الزهري كل من رواه عنه متروكٌ» و همچنین گفته است: «لايصح سماعه (الزهری) من الدوسية» وامام بیهقی هم گفته است: «لایصحُّ هذا عن الزهری» [بیهقی، السنن الکبری (ش۵۸۲۵) / دارقطنی (ج۲ص۹و۸)] [۴۶۸] (صحیح): مسلم (ش۱۵۶۱-۱۵۶۳) / نسايي (ش۷۸۲و۸۴۰) از طريق (قتاده بن دعامه وسعید بن ایاس الجریری) روايت كرده‌اند: «عن أبى نضرة عن أبى سعيد الخدرى قال قال رسول الله (صلى الله عليه وسلم): إذا كانوا ثلاثة فليؤمهم أحدهم وأحقهم بالإمامة أقرؤهم.» [۴۶۹] شوکانی، نيل الأوطار،۳/۲۳۲؛ ابن حزم، المحلّی، ۵/۴۶ ؛ نووی، المجموع ،۴/۵۰۴ . [۴۷۰] (باطل): بیهقی، السنن الکبری (ش۵۸۲۵) / دارقطنی، السنن (ج۲ص۸و۹) / ابن عدی، الکامل (ج۲ص۲۰۴) از طریق (الوليد بن محمّد الموقري وحكم بن عبد الله بن سعد) روایت کرده‌اند: «ثنا الزهري حدثتني أم عبد الله الدوسية قالت قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: الجمعة واجبة على كل قرية فيها إمام وإن لم يكونوا إلا أربعة حتى ذكر النبى (صلى الله عليه وسلم) ثلاثة.» وفی روایة حکم بن عبدالله: «الجمعة واجبة على أهل كل قرية وإن لم يكونوا إلا ثلاثة رابعهم إمامهم» اما این روایت «باطل» است چرا که اوّلاً: حكم بن عبد الله بن خطاف أبو سلمة العاملي الشامي: امام دارقطنی گفته است: «كان يضعُ الحديث؛ روى عن الزهرى عن ابن المسيب شيخه خمسين حديثا أو أكثر منكرة لا أصل لها» وامام ابوحاتم رازی گفته است: «کذابٌ متروک الحدیث» امام ابومسهر هم وی را «کذاب» دانسته است وامام نسایی هم گفته است: «ليس بثقة و لامأمون» امام ابن حجر هم گفته است: «متروكٌ ورماه أبو حاتم بالكذب» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۱۲ص۱۱۸) وتقریب التهذیب (ش۸۱۴۵)] همچنین الوليد بن محمّد الموقري: امام احمد بن حنبل گفته است: «لیس بشیء؛ أن رجلا قدم عليه فغير كتبه وهو لايعلم» وامام یحیی بن معین گفته است: «کذابٌ؛ لیس بشیء» وامام علی بن المدینی گفته است: «ضعيفٌ لايكتب حديثه» وامام جوزجانی گفته است: «غير ثقةٍ؛ يروى عن الزهرى عدة أحاديث ليس لها أصولٌ» وامام محمّد بن عوف الطایی گفته است: «ضعيفٌ كذابٌ» وامام نسایی گفته است: «ليس بثقة منكر الحديث» وامام ابن حبان گفته است: « كان لايبالى ما دفع إليه قرأه روى عن الزهرى أشياء موضوعة لم يروها الزهرى قط ويرفع المراسيل ويسند الموقوف لايجوز الإحتجاج به بحال» وامام ابوحاتم رازی گفته است: «ضعيف الحديث كان لا يقرأ من كتابه ، فإذا دفع إليه كتاب قرأه» وامام ابوزرعه رازی گفته است: «لین الحدیث» وامام ابونعیم گفته است: «كثير المناكير» وامام ابن حجر هم گفته است: «متروکٌ» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۱۱ص۱۴۸) وتقریب التهذیب (ش۷۴۵۳)] وثانیاً: امام دارقطنی گفته است: «لايصحُّ هذا عن الزهري كل من رواه عنه متروكٌ» و همچنین گفته است: «لايصح سماعه من الدوسية» وامام بیهقی هم گفته است: «لایصحُّ هذا عن الزهری» [بیهقی، السنن الکبری (ش۵۸۲۵) / دارقطنی (ج۲ص۹و۸)]. [۴۷۱] مرداوی، الإنصاف، ۲/۳۷۸؛ شوکانی، نيل الأوطار، ۳/۲۳۲ . [۴۷۲] شوکانی، نيل الأوطار، ۳/۲۳۲ . [۴۷۳] شوکانی، نيل الأوطار، ۳/۲۳۲ ؛ نووی، المجموع، ۴/۵۰۴. [۴۷۴] (منكر): ابوداود، المراسيل (ش۵۳) و من طریقه بیهقی، السنن الکبری (ش۵۸۲۶) روایت کرده‌اند: «حدثنا النفيلى قال قرأت على معقل بن عبيد الله عن الزهرى: أن مصعب بن عمير حين بعثه رسول الله (صلى الله عليه وسلم) إلى المدينة جمع بهم وهم اثنا عشر رجلا.» اما این روایت «منكر» است چرا كه اوّلاَ: ابن شهاب الزهری تابعی است ومعلوم نیست این روایت را از چه کسی شنیده است وثانیاً: با اسناد «صحیح» روایت شده که تعداد افرادی که در اولین جمعه شرکت داشتند، چهل نفر بوده است وابوداود (ش۱۰۷۱) / بیهقی، السنن الکبری (ش۵۸۱۴) / ابن الجارود، المنتقی (ش۲۹۱) از طریق (قتيبة بن سعيد والحسن بن الربیع) روایت کرده‌اند: «حدثنا عبدالله بن إدريس عن محمّد بن إسحاق عن محمّد بن اسحاق عن محمّد بن أبى أمامة بن سهل عن أبيه عن عبد الرحمن بن كعب بن مالك - وكان قائد أبيه بعد ما ذهب بصره- عن أبيه كعب بن مالك أنه كان إذا سمع النداء يوم الجمعة ترحم لأسعد بن زرارة ... .» وعبدالله بن ادریس هم متابعه شده وابن ماجه (ش۱۰۸۲) / بیهقی، السنن لکبری (ش۵۸۱۳) ودلائل النبوة (ج۲ص۴۴۱) / حاکم، المستدرک (ش۴۸۵۸) / طبرانی، المعجم الکبیر (ج۱ص۳۰۵ج۱۹ص۹۱) / ابن خزیمه (ش۱۷۲۴) / ابن حبان (ش۷۰۱۳) / ابن ابی شیبه، المصنف (ج۷ص۲۴۸) / فاکهی، اخبار مکة (ش۲۴۶۹) / ابن منذر، الاوسط (ش۱۷۰۴) / مروزی، الجمعة وفضله (ش۱) / ابواحمد الحاکم، الاسماء والکنی (ج۲ص۱) / دارقطنی، السنن (ج۲ص۳۰۹) / ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج۵۰ص۱۸۶) / ابونعیم، معرفة الصحابة (ش۹۲۹) / مزی، تهذیب الکمال (ج۲۴ص۵۰۲) از طریق (یونس بن بکیر وسلمة بن فضل وزیاد بن عبدالله ویحیی بن سعید اموی وعبدالاعلی بن عبدالاعلی واسماعیل بن علیة وجریر بن عبدالحمید) روایت کرده‌اند: «عن محمّد بن إسحاق حدثنی محمّد بن ابی امامه ... .» در روایت ابن ابی شیبه اینگونه آمده که: «محمّد بن اسحاق عن رجل عن عبدالرحمن کعب بن مالک ... .» و در سایر طرق اینگونه آمده که: «محمّد بن اسحاق عن محمّد بن ابی امامه عن ابیه عن عبدالرحمن بن کعب ... .» که نشان می‌دهد مقصود از (رجل) در روایت ابن ابی شیبه (محمّد بن أبى أمامة بن سهل عن أبيه) بوده است. ورجال ابوداود «رجال صحیح» می‌باشد به جز محمّد بن أبى أمامة بن سهل که «ثقة» و مترجم در تهذیب می‌باشد. بايد اشاره كنيم كه محمّد بن اسحاق بن يسار به دليل روايت از فاطمه بنت قيس توسط امام مالک و هشام بن عروه و يحيي بن سعيد قطان تضعيف شده است؛ چرا که شوهر فاطمه هشام بن عروه مي‌گويد: ابن اسحاق از زنم روايت کرده در حاليکه هيچگاه وي را نديده است؟! که امامان عجلي و علي بن مديني و احمد بن حنبل و ذهبي آن را رد کرده و از وي دفاع مي‌کنند؛ و مي‌گويند مگر صحابه اي که از عائشهل روايت نموده اند ايشان را ديده اند؟ از طرفي شايد احاديثي که محمّد بن اسحاق از فاطمه روايت کرده در زمان قبل از بلوغش بوده باشد! اما امام ذهبي بازهم به خاطر اينکه امام مالک وي را تضعيف نموده مي‌گويد: تضعيف مالک در وي اثر دارد؛ و من تعجب مي‌کنم چگونه تضعيفش را رد کرده اما بازهم مي‌گويد جرح مالک بر وي تأثير دارد؟ همچنين از امام يحيي بن معين به خاطر قدري بودن تضعيف گرديده اما امام يحيي بن معين مي‌گويد «ولي در روايت حديث ثقة و ثبت است» اما از نظر حفظ آنقدر قوي بوده که امام شعبة بن الحجاج که خودش اميرالمومنينِ في الحديث مي‌باشد در مورد محمّد بن اسحاق بن يسار گفته است: «محمّد بن إسحاق أمير المؤمنين لحفظه» و امام علي بن مديني هم که عالمِ علل حديث مي‌باشد در موردش گفته است: «نظرت في كتب محمّد بن إسحاق فما وجدت عليه الا في حديثين ويمكن أن يكونا صحيحين» و در جايي ديگر هم گفته است: «حديثُه صحيحٌ» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۹ص۴۲) / ذهبي، سير اعلام النبلاء (ج۷ص۳۴)]. و مدلس هم بوده است اما در روايت (یونس بن بکیر وسلمة بن فضل وزیاد بن عبدالله ویحیی بن سعید اموی) تصريح به سماع کرده است. وامام بيهقي گفته است: «حديثٌ حسن الإسناد صحيحٌ؛ رواته كلهم ثقاتٌ» وامام حاكم نيشابوري گفته است: «هذا حديثٌ صحيح على شرط مسلم» وامامان ابن السکن وابن حبان هم گفته‌اند: «صحیحٌ» وامام ابن حجر هم گفته است: «حدیثٌ حسنٌ» [ابن الملقن، البدر المنیر (ج۴ص۶۰۰) وتحفة المحتاج إلى أدلة المنهاج (ج۱ص۴۹۴) / ابن حجر، تلخیص الحبیر (ج۲ص۱۳۹)] [۴۷۵] (صحیح): بخاری (ش۹۳۶و۲۰۵۸) / مسلم (ش۲۰۳۴-۲۰۳۷) / ترمذی (ش۳۳۱۱) از طریق (سالم بن أبي الجعد وابوسفيان طلحه بن نافع) روایت کرده‌اند: «حدثنا جابر بن عبد الله (رضی الله عنهما) : قال بينما ... .» [۴۷۶] (منکر): بیهقی، شعب الایمان (ش۶۴۹۵) روایت کرده است: «أخبرنا أبو عبد الله الحافظ أنا عبيد الله بن محمّد الكعبي ثنا إسماعيل بن قتيبة ثنا يزيد بن صالح ثنا بكير بن معروف عن مقاتل بن حيان أنه قال في هذه الآية قال: كان يخطب النبي صلى الله عليه وسلم ... .» اما این روایت «منکر» است چرا که مقاتل بن حیان جزء صغار تابعین بوده ومعلوم نیست این روایت را از چه کسی شنیده است؛ وبا اسناد «صحیح» اینگونه روایت شده كه اگر کسی باقی نمی‌ماند، عذاب نازل می‌شد چنانکه ابویعلی، المسند (ش۱۹۷۹) / ابن حبان (ش۶۸۷۷) روایت کرده‌اند: «حدثنا زكريا بن يحيى قال: حدثنا هشيم عن حصين (بن عبدالرحمن) عن سالم بن أبي الجعد وأبي سفيان عن جابر بن عبد الله قال : بينما النبي صلى الله عليه و سلم يوم الجمعة وقدمت عير إلى المدينة فابتدرها أصحاب رسول الله صلى الله عليه و سلم حتى لم يبق معه إلا اثنا رجلا فقال رسول الله صلى الله عليه و سلم: والذي نفسي بيده لو تتابعتم حتى لايبقى منكم أحدٌ لسال بكم الوادي النار فنزلت هذه الآية: [وإذا رأوا تجارة أو لهوا انفضوا إليها وتركوك قائما]» واین اسناد رجالش «رجال صحیحین» بوده جز زكريا بن يحيى بن صبيح زحمویه: که امام ابن حبان گفته است: «كان من المتقنين في الروايات» وامامان ابن حجر وحافظ عراقی هم گفته‌اند: «ثقةٌ» [ابن حبان، الثقات (ج۸ص۲۵۳) / ابن حجر، لسان المیزان (ج۲ص۴۸۴) / عراقی، ذيل ميزان الاعتدال (ص۱۰۷)] واسنادش هم «صحیح» است. فقط باید اشاره کنیم که هشیم بن بشر «مدلس» بوده اما کسیکه از وی روایت نموده حصین بن عبدالرحمن می‌باشد؛ که امامان یحیی بن سعید القطان وعبدالرحمن بن مهدی گفته‌اند: «هشيم (بن بشر) فى حصين (بن عبدالرحمن) أثبت من سفيان (الثوری) وشعبة (بن الحجاج)» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۱۱ص۶۱)] لذا روایتش از حصین حمل بر سماع می‌باشد. [۴۷۷] شوکانی، نيل الأوطار، ۳/۲۳۲ . [۴۷۸] ساعدی، الجمعة .. آداب وأحكام دراسة فقهية مقارنة، ص ۷۲. [۴۷۹] همان. [۴۸۰] شوکانی، نيل الأوطار، ۳/۲۳۲؛ نووی، المجموع، ۴/۵۰۴. [۴۸۱] (موضوع): اين روايت از جابر بن عبدالله و ابوالدرداء وابوامامه از رسول الله ج روايت گرديده است: اما طريق جابر بن عبداللهب: دارقطني (ج۲ص۳) / بيهقي، السنن الکبري (ش۵۸۱۵) از طريق (ابوالشيخ ابن حيان وابوعيسي عبدارحمن بن عبدالله) روايت کرده اند: «حدثنى إسحاق بن حكيم حدثنا إسحاق بن خالد البالسى حدثنا عبد العزيز بن عبد الرحمن القرشى حدثنا خصيف عن عطاء عن جابر قال: مضت السنة أن فى كل ثلاثة إماماً وفى كل أربعين فما فوق ذلك جمعة وفطر وأضحى وذلك أنهم جماعة.» اما اين روايت «موضوع» است چرا که عبد العزيز بن عبد الرحمن القرشى البالسي: امام احمد بن حنبل گفته است: «اضرب على حديثه هي كذبٌ أو قال هي موضوعةٌ» وامام ابن حبان گفته است: «لايحل الاحتجاج به بحال؛ کتبنا عنه نسخة شبيها بمائة حديث مقلوبة منها ما لاأصل له ومنها ما هو ملزق بانسان» وامام نسايي گفته است: «ليس بثقةٍ» وامام ابونعيم اصفهاني گفته است: «حدث عنه لوين بالمناكير» وامام هيثمي گفته است: «ضعيف جداً» وامام ابن عدي گفته است: «يروي عن خصيف أحاديثٌ بواطيلٌ؛ وسائر ذاك كله ليس لها أصول ولا يتابعه الثقات عليها» وامام دارقطني هم وي را در «الضعفاء والمتروکين» آورده است [ابن حجر، لسان الميزان (ج۴ص۳۴) / هيثمي، مجمع الزوائد (ج۲ص۲۰۰) / ابن عدي، الکامل (ج۵ص۲۸۹) / دارقطني، الضعفاء والمتروکين (ش۳۵۱)]. اما طريق ابوالدرداءس: امام ماوردي گفته است: «روى سليمان بن طريف عن مكحول عن أبي الدرداء عن النبي صلى الله عليه وسلم أنه قال: إذا اجتمع أربعون رجلا فعليهم الجمعة» [ماوردي، ماوردی، الحاوی الکبیر، الکبير (ج۲ص۴۱۰)] اين حديث را نيافتم وامام ابن حجر گفته است: «لااصل له» [ابن حجر، تلخيص الحبير (ج۲ص۱۳۷)] اما طريق ابوامامهس امام رافعي گفته است: «ان الحناطي روى عن أبي امامة أن النبي صلي الله عليه وسلم قال: لاجمعة الا باربعين» [رافعي، فتح العزيز (ج۴ص۳۱۲)] اين حديث را نيافتم وامام ابن حجر گفته است: «لااصل له» [ابن حجر، تلخيص الحبير (ج۲ص۱۳۷)] [۴۸۲] (لا اصل له): به تحقيق قبلي رجوع گردد. [۴۸۳] (لا اصل له): به تحقيق قبلي رجوع گردد. [۴۸۴] (صحیح): ابوداود (ش۱۰۷۱) / بیهقی، السنن الکبری (ش۵۸۱۴) / ابن الجارود، المنتقی (ش۲۹۱) از طریق (قتيبة بن سعيد والحسن بن الربیع) روایت کرده‌اند: «حدثنا عبدالله بن إدريس عن محمّد بن إسحاق عن محمّد بن اسحاق عن محمّد بن أبى أمامة بن سهل عن أبيه عن عبد الرحمن بن كعب بن مالك - وكان قائد أبيه بعد ما ذهب بصره- عن أبيه كعب بن مالك أنه كان إذا سمع النداء يوم الجمعة ترحم لأسعد بن زرارة ... .» وعبدالله بن ادریس هم متابعه شده وابن ماجه (ش۱۰۸۲) / بیهقی، السنن لکبری (ش۵۸۱۳) ودلائل النبوة (ج۲ص۴۴۱) / حاکم، المستدرک (ش۴۸۵۸) / طبرانی، المعجم الکبیر (ج۱ص۳۰۵ج۱۹ص۹۱) / ابن خزیمه (ش۱۷۲۴) / ابن حبان (ش۷۰۱۳) / ابن ابی شیبه، المصنف (ج۷ص۲۴۸) / فاکهی، اخبار مکة (ش۲۴۶۹) / ابن منذر، الاوسط (ش۱۷۰۴) / مروزی، الجمعة وفضله (ش۱) / ابواحمد الحاکم، الاسماء والکنی (ج۲ص۱) / دارقطنی، السنن (ج۲ص۳۰۹) / ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج۵۰ص۱۸۶) / ابونعیم، معرفة الصحابة (ش۹۲۹) / مزی، تهذیب الکمال (ج۲۴ص۵۰۲) از طریق (یونس بن بکیر وسلمة بن فضل وزیاد بن عبدالله ویحیی بن سعید اموی وعبدالاعلی بن عبدالاعلی واسماعیل بن علیة وجریر بن عبدالحمید) روایت کرده‌اند: «عن محمّد بن إسحاق حدثنی محمّد بن ابی امامه ... .» در روایت ابن ابی شیبه اینگونه آمده که: «محمّد بن اسحاق عن رجل عن عبدالرحمن کعب بن مالک ... .» و در سایر طرق اینگونه آمده که: «محمّد بن اسحاق عن محمّد بن ابی امامه عن ابیه عن عبدالرحمن بن کعب ... .» که نشان می‌دهد مقصود از (رجل) در روایت ابن ابی شیبه (محمّد بن أبى أمامة بن سهل عن أبيه) بوده است. ورجال ابوداود «رجال صحیح» می‌باشد به جز محمّد بن أبى أمامة بن سهل که «ثقة» و مترجم در تهذیب می‌باشد. بايد اشاره كنيم كه محمّد بن اسحاق بن يسار به دليل روايت از فاطمه بنت قيس توسط امام مالک و هشام بن عروه و يحيي بن سعيد قطان تضعيف شده است؛ چرا که شوهر فاطمه هشام بن عروه مي‌گويد: ابن اسحاق از زنم روايت کرده در حاليکه هيچگاه وي را نديده است؟! که امامان عجلي و علي بن مديني و احمد بن حنبل و ذهبي آن را رد کرده و از وي دفاع مي‌کنند؛ و مي‌گويند مگر صحابه اي که از عائشهل روايت نموده اند ايشان را ديده اند؟ از طرفي شايد احاديثي که محمّد بن اسحاق از فاطمه روايت کرده در زمان قبل از بلوغش بوده باشد! اما امام ذهبي بازهم به خاطر اينکه امام مالک وي را تضعيف نموده مي‌گويد: تضعيف مالک در وي اثر دارد؛ و من تعجب مي‌کنم چگونه تضعيفش را رد کرده اما بازهم مي‌گويد جرح مالک بر وي تأثير دارد؟ همچنين از امام يحيي بن معين به خاطر قدري بودن تضعيف گرديده اما امام يحيي بن معين مي‌گويد «ولي در روايت حديث ثقة و ثبت است» اما از نظر حفظ آنقدر قوي بوده که امام شعبة بن الحجاج که خودش اميرالمومنينِ في الحديث مي‌باشد در مورد محمّد بن اسحاق بن يسار گفته است: «محمّد بن إسحاق أمير المؤمنين لحفظه» و امام علي بن مديني هم که عالمِ علل حديث مي‌باشد در موردش گفته است: «نظرت في كتب محمّد بن إسحاق فما وجدت عليه الا في حديثين ويمكن أن يكونا صحيحين» و در جايي ديگر هم گفته است: «حديثُه صحيحٌ» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۹ص۴۲) / ذهبي، سير اعلام النبلاء (ج۷ص۳۴)]. و مدلس هم بوده است اما در روايت (یونس بن بکیر وسلمة بن فضل وزیاد بن عبدالله ویحیی بن سعید اموی) تصريح به سماع کرده است. وامام بيهقي گفته است: «حديثٌ حسن الإسناد صحيحٌ؛ رواته كلهم ثقاتٌ» وامام حاكم نيشابوري گفته است: «هذا حديثٌ صحيح على شرط مسلم» وامامان ابن السکن وابن حبان هم گفته‌اند: «صحیحٌ» وامام ابن حجر هم گفته است: «حدیثٌ حسنٌ» [ابن الملقن، البدر المنیر (ج۴ص۶۰۰) وتحفة المحتاج إلى أدلة المنهاج (ج۱ص۴۹۴) / ابن حجر، تلخیص الحبیر (ج۲ص۱۳۹)] [۴۸۵] ساعدی، الجمعة .. آداب وأحكام دراسة فقهية مقارنة، ص ۷۲. [۴۸۶] (واهی): طبرانی، المعجم الکبیر (ج۸ص۲۴۴) / دارقطنی، السنن (ج۲ص۴) / ابن عدی، الکامل فی الضعفاء (ج۲ص۲۳۵) از طریق (محمّد بن عبد الرحمن السامي والحسين بن إدريس و مروان بن معاوية وحکم بن ابان) روایت کرده‌اند: «عن جعفر بن الزبير عن القاسم عن أبي أمامة قال: قال رسول الله صلى الله عليه و سلم : الجمعة على الخمسين رجلا وليس على مادون الخمسين جمعة.» اما این روایت «واهی» است چرا که چرا که جعفر بن الزبير الحنفى: امامان ابن حجر وذهبي وعمرو بن علي فلاس وابوزرعه وبخاري ونسايي ودارقطني وعلي بن جنيد وازدي واحمد بن حنبل ويحيي بن معين ووکيع بن الجراح ويعقوب بن سفيان وي را «متروک الحديث» دانسته‌اند و حتي امام ابن جوزي مي‌گويد: «بر ترک وي اجماع شده است.» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۲ص۹۰) / ابن حجر، تقريب التهذيب (ش۹۳۹) / ذهبي، الکاشف (ش۷۸۹)]. [۴۸۷] شوکانی، نيل الأوطار ،۳/۲۳۲. [۴۸۸] همان. [۴۸۹] نصب الراية، ۲/۱۹۷ . [۴۹۰] نک: ابن حزم، المحلّی، ۵/۴۶؛ شوکانی، نيل الأوطار،۳/۲۳۲،۲۳۳ ؛ شوکانی، السيل الجرار، ۱/۲۹۷،۲۹۸؛ سیدسالم، صحیح فقه السنة، ۱/۵۹۳و۵۹۴. [۴۹۱] (صحیح): طیالسی، المسند (ش۵۵۴) / عبدالرزاق، المصنف (ج۱ص۵۲۳) / احمد، المسند (ش۲۱۲۶۶و۲۱۲۶۵) / ابوداود (ش۵۵۴) / نسایی (ش۸۴۳) / بیهقی، السنن الکبری (ش۵۳۹۸و۵۱۶۳) وشعب الایمان (ش۲۸۶۱) ومعرفة السنن والآثار (ج۴ص۱۱۷) / ضیاء المقدسی، الاحادیث المختاره (ش۱۱۹۷و۱۱۹۸) / حاکم، المستدرک (ش۹۰۴-۹۱۲) / شاشی، المسند (ش۱۵۰۹-۱۵۰۵) / طبرانی، المعجم الاوسط (ج۲ص۲۳۱وج۵ص۹۱) / ابن حبان (ش۲۰۵۶) / ابن خزیمه (ش۱۴۷۶) / نسایی، السنن الکبری (ش۹۱۷) / ابن الجعد، المسند (ش۲۵۴۸) / عبد بن حمید، المسند (ش۱۷۳) / ابن الاعرابی، المعجم (ش۹۲۲و۱۹۵۱) / عقیلی، الضعفاء الکبیر (ج۲ص۱۱۶) / فسوی، المعرفة والتاریخ (ج۲ص۶۴۱) / فوائد أبي بكر النصيبي (ش۱۶۹) / جزء أحمد بن عاصم (ص۱۵۴) / خلعی، الفوائد (ش۷۹۹) / ابونعیم، حلیة الاولیاء (ج۹ص۳۲۱) / حديث أبي الفضل الزهري (ش۱۴۷) / بغوی، شرح السنة (ج۳ص۳۴۳) / ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج۷ص۳۴۴) / صیداوی، معجم الشیوخ (ش۱۰۸) / جرجانی، الامالی (ش۴۲۷) / عقیلی، الضعفاء (ج۲ص۱۱۶) از طریق (شعبة بن الحجاج وسفیان الثوری وابراهیم بن طهمان وعبد الرحمن بن عبد الله وزهیر بن معاویه وخالد بن ميمون واسرائیل بن یونس وابوالاحوص سلام بن سلیم وخالد بن الحارث ومعاذ بن معاذ ویحیی بن سعید ویونس بن ابی اسحاق) روایت کرده‌اند: «عن أبى إسحاق سمعت عبد الله بن أبى بصير عن أبى بن كعب قال صلى بنا رسول الله (صلى الله عليه وسلم) ... .» وفی روایة شعبة: «قال أبو إسحاق: وقد سمعته منه (عبد الله بن أبى بصير) ومن أبيه» که نشان می‌دهد عبدالله بن ابی بصیر وپدرش، هردو این روایت را از ابی بن کعبس شنیده‌اند. ورجال طیالسی «رجال صحیحین» بوده جز: عبد الله بن أبى بصير العبدى: كه امام عجلي گفته است: «ثقة» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۵ص۱۶۱)] وهمچنین أبو بصير العبدى: كه امامان ذهبی وابن الملقن گفته‌اند: «ثقةٌ» وامام ابن حبان هم وی را در «ثقات» آورده است وامام ابن حجر هم گفته است: «مقبولٌ» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۱۲ص۲۲) وتقريب التهذيب (ش۷۹۶۱) / ابن الملقن، البدر المنیر(ج۴ص۳۸۵)] وبایکدیگر موجب تقویت هم می‌شوند. وامامان یحیی بن معین وعلی بن المدینی ومحمد بن یحیی الذهلی وعقیلی وبیهقی ونووی وابن السکن وحاکم نیشابوری هم گفته‌اند: «صحیحٌ» [حاکم، المستدرک (ش۹۱۲) / ابن الملقن، البدر المنیر (ج۴ص۳۸۵-۳۸۴) / ابن حجر، تلخیص الحبیر (ج۲ص۶۵)] باید اشاره کنیم که در بعضی طرق اینگونه آمده که: «قال أبو إسحاق: عن عبد الله بن أبي بصير عن أبيه عن ابی بن کعب» که به این معنی نبوده این روایت را (عبدالله بن ابی بصیر از پدرش) شنیده است بلکه به این معنی بوده که ابواسحاق روایت را از (عبدالله بن ابی بصیر وهمچنین پدرش) هر دو شنیده است وچنانکه دیدیم صراحتاً گفته است: «قال أبو إسحاق: وقد سمعته منه (عبد الله بن أبى بصير) ومن أبيه.» [۴۹۲] نک: حصکفی، الدر المختار مع حاشية ابن عابدين، ۳/۱۵-۱۶؛ ابن حزم، المحلّی، ۵/۴۹ . [۴۹۳] (صحیح): بخاری (ش۹۰۲) / مسلم (ش۱۹۹۵) / ابوداود (ش۱۰۵۷) از طریق (احمد بن صالح واحمد بن عیسی وهارون بن سعید) روایت کرده‌اند: «حدثنا أحمد بن صالح قال حدثنا عبد الله بن وهب قال أخبرني عمرو بن الحارث عن عبيد الله بن أبي جعفر أن محمّد بن جعفر بن الزبير حدثه عن عروة بن الزبير عن عائشة زوج النبي ج قالت كان الناس ينتابون يوم الجمعة من منازلهم والعوالي فيأتون في الغبار يصيبهم الغبار والعرق فيخرج منهم العرق فأتى رسول الله صلى الله عليه وسلم إنسان منهم وهو عندي فقال النبي ج لو أنكم تطهرتم ليومكم هذا.» [۴۹۴] این دسته از فقها به روایتی از یکی از اصحاب استناد می‌کنند که غیر قابل احتجاج است؛ زیرا روایت واهی است. یکی از صحابهس روایت کرده است: «أمرنا النبي صلى الله عليه وسلم أن نشهد الجمعة من قباء.» (واهی): ترمذی (ش۵۰۱) روایت کرده است: «نا فضل بن الدکین حدثنا اسرائیل عن ثویر عن رجلٍ من أهل قباء عن أبيه وكان من أصحاب النبي صلى الله عليه و سلم قال: أمرنا النبي صلى الله عليه و سلم أن نشهد الجمعة من قباء» اما این اسناد «واهی» است چرا که اوّلاً: ثوير بن أبى فاختة: امام سفیان الثوری گفته است: «كان ثوير من أركان الكذب» وامام یحیی بن معین گفته است: «لیس بشیء؛ ضعیفٌ» وامام نسایی گفته است: «لیس بثقة» وامامان دارقطنی وعلی بن الجنید گفته‌اند: «متروکٌ» وامام ذهبی هم گفته است: «واه» وامام ابن حبان گفته است: «كان يقلب الأسانيد حتى يجىء فى روايته أشياء كأنها موضوعةٌ» وامامان ابوحاتم وجوزجانی گفته‌اند: «ضعیفٌ» وامام ابن عدی گفته است: «أثر الضعف بين على رواياته و هو إلى الضعف أقرب منه إلى غيره» وامام ابوزرعه گفته است: «ليس بذاك القوى» وامام عجلی گفته است: «يكتب حديثه وهو ضعيف» وفی روایة: «لابأس به» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۲ص۳۶) / ذهبی، الکاشف (ش۷۲۵)] وثانیاً: رایو آن مبهم است: «عن رجلٍ من أهل قباء». [۴۹۵] نک: ابن قدامه مقدسی، المغني، ۳/۲۱۳. [۴۹۶] (صحيح): احمد، المسند (ش۱۷۷۳۶) / نسایی (ش۸۸۵۶) / ابوداود (ش۲۶۳۰) / بیهقی، السنن الکبری (ش۱۸۹۲۳) / حاکم، المستدرک (ش۲۵۴۰) / ابن حبان (ش۲۶۹۰) / طبرانی، المعجم الکبیر (ج۲۲ص۲۱۹) / مزی، تهذیب الکمال (ج۲۷ص۵۴۵) از طریق (علی بن بحر وعمرو بن عثمان ویزید بن قیس وإسماعيل ابن عبد الله وعبدالرحمن الدحیم) روایت کرده‌اند: «حدثنا الوليد بن مسلم حدثنا عبد الله بن (العلاء بن) زبر أنه سمع ابوعبیدالله مسلم بن مشكم يقول حدثنا أبو ثعلبة الخشني قال كان الناس إذا نزل رسول الله صلى الله عليه وسلم منزلا فعسكر تفرقوا عنه في الشعاب والأودية فقام في فقال إن تفرقكم في الشعاب إنما ذلكم من الشيطان قال فكانوا بعد ذلك إذا نزلوا انضم بعضهم إلى بعض حتى إنك لتقول لو بسطت عليهم كساء لعمهم أو نحو ذلك» والولید بن المسلم هم متابعه شده وابن عساکر، تاریخ دمشق (ج۴۷ص۳۲۳) از طریق (أبو حميد بن سيار و أبو الوليد محمّد بن احمد) روایت کرده است: « حدثنا محمّد بن المبارك حدثنا عيسى بن عبد الله بن الحكم بن النعمان بن بشير عن عبد الله بن العلاء بن زبر ... .» ورجال احمد «رجال صحیح» بوده جز علي بن بحر ومسلم بن مشكم كه «ثقة» ومترجم درتهذیب می‌باشد واسنادش هم «صحیح» است. وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «هذا حديثٌ صحيحُ الإسناد ولم يخرجاه» وامام ذهبی هم گفته است: «صحیحٌ» وامام نووی هم گفته است: «اسناده حسنٌ» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۲۵۴۰) / نووی، المجموع (ج۴ص۳۹۸)] [۴۹۷] با وجود اختلاف‌نظر فقها برخی بر این باورند در صورتیکه در مسجدی نماز جمعه برپا شود و جماعتی دیگر بعد از اتمام جمعه حضور یابند، می‌توانند نماز جمعه جدیدی برپا کنند؛ زیرا انجام نماز جمعه‌ی فرض در اولویّت قرار دارد و پیامبر خدا ج انجام نماز جماعت جدید را جایز دانسته‌اند. البته اگرچه این مسئله اختلافیست ولی ادای فرض اولی می‌باشد. نک: سنن دارمی، شماره حدیث ۱۳۶۹. (والله العلیم أعلم بالصواب) [۴۹۸] بنابر اجماع خطبه‌ی نماز قبل از نماز جمعه می‌باشد. نک: ابن حجر، تلخیص الحبیر ،۲/۱۴۷. [۴۹۹] نک: الاستذكار، ۵/۱۲۸ . [۵۰۰] (صحیح): بخاری (ش۶۰۰۸و۷۲۴۶) از طریق (اسماعیل بن علیة وعبدالوهاب الثقفی) روایت کرده است: «حدثنا أيوب عن أبي قلابة عن أبي سليمان مالك بن الحويرث قال أتينا النبي صلى الله عليه وسلم ... فقال (صلی الله علیه وسلم): كما رأيتموني أصلي.» [۵۰۱] ماوردی، ماوردی، الحاوی الکبیر، الکبیر،۳/۴۴ ، نووی، المجموع، ۴/ ۵۱۳ ؛ ابن قدامه، المغني، ۳/۱۷۰-۱۷۱. [۵۰۲] (صحیح): بخاری (ش۹۲۸و۹۲۰) / نسایی (ش۱۴۱۶) از طریق (خالد بن الحارث و بشر بن المضل) روایت کرده‌اند: «حدثنا عبيد الله بن عمر عن نافع عن ابن عمر رضي الله عنهما قال: كان النبي صلى الله عليه وسلم يخطب قائما ثم يقعد ثم يقوم كما تفعلون الآن.» [۵۰۳] (صحیح): مسلم (ش۲۰۳۳) / نسایی (ش۱۴۱۵و۱۴۱۷و۱۴۱۸و۱۵۷۴و۱۵۸۳و۱۵۸۴) / ابوداود (ش۱۰۹۵-۱۰۹۷) / ابن ماجه (ش۱۱۰۵و۱۱۰۶) از طریق (شعبة بن الحجاج وسفیان الثوری وابوخیثمة وابوعوانه وزهیر بن معاویة واسرائیل بن یونس وابوالاحوص) روایت کرده‌اند: «عن سماك بن حرب قال أنبأنى جابر بن سمرةس أن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) كان يخطب قائما ثم يجلس ثم يقوم فيخطب قائما» و فی روایة سفیان «كانت خطبته قصدا وصلاته قصدا» وفی روایة ابوعوانه: «ثم يقعد قعدة لايتكلم» [۵۰۴] جهت مشاهده و تحلیل و بررسی دیدگاه فقها و استدلال‌های مربوطه در زمینه حکم خطبه نماز جمعه نک: (۳-۳) حکم خطبه نماز جمعه. [۵۰۵] کاسانی، بدائع الصنائع، ۱ / ۲۶۱. [۵۰۶] (باطل): بیهقی، السنن الکبری (ش۵۸۲۵) / دارقطنی، السنن (ج۲ص۸و۹) / ابن عدی، الکامل (ج۲ص۲۰۴) از طریق (الوليد بن محمّد الموقري وحكم بن عبد الله بن سعد) روایت کرده‌اند: «ثنا الزهري حدثتني أم عبد الله الدوسية قالت قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: الجمعة واجبة على كل قرية فيها إمام وإن لم يكونوا إلا أربعة حتى ذكر النبى (صلى الله عليه وسلم) ثلاثة.» وفی روایة حکم بن عبدالله: «الجمعة واجبة على أهل كل قرية وإن لم يكونوا إلا ثلاثة رابعهم إمامهم» اما این روایت «باطل» است چرا که اوّلاً: حكم بن عبد الله بن خطاف أبو سلمة العاملي الشامي: امام دارقطنی گفته است: «كان يضعُ الحديث؛ روى عن الزهرى عن ابن المسيب شيخه خمسين حديثا أو أكثر منكرة لا أصل لها» وامام ابوحاتم رازی گفته است: «کذابٌ متروک الحدیث» امام ابومسهر هم وی را «کذاب» دانسته است وامام نسایی هم گفته است: «ليس بثقة و لامأمون» امام ابن حجر هم گفته است: «متروكٌ ورماه أبو حاتم بالكذب» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۱۲ص۱۱۸) وتقریب التهذیب (ش۸۱۴۵)] همچنین الوليد بن محمّد الموقري: امام احمد بن حنبل گفته است: «لیس بشیء؛ أن رجلا قدم عليه فغير كتبه وهو لايعلم» وامام یحیی بن معین گفته است: «کذابٌ؛ لیس بشیء» وامام علی بن المدینی گفته است: «ضعيفٌ لايكتب حديثه» وامام جوزجانی گفته است: «غير ثقةٍ؛ يروى عن الزهرى عدة أحاديث ليس لها أصولٌ» وامام محمّد بن عوف الطایی گفته است: «ضعيفٌ كذابٌ» وامام نسایی گفته است: «ليس بثقة منكر الحديث» وامام ابن حبان گفته است: « كان لايبالى ما دفع إليه قرأه روى عن الزهرى أشياء موضوعة لم يروها الزهرى قط ويرفع المراسيل ويسند الموقوف لايجوز الإحتجاج به بحال» وامام ابوحاتم رازی گفته است: «ضعيف الحديث كان لا يقرأ من كتابه ، فإذا دفع إليه كتاب قرأه» وامام ابوزرعه رازی گفته است: «لین الحدیث» وامام ابونعیم گفته است: «كثير المناكير» وامام ابن حجر هم گفته است: «متروکٌ» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۱۱ص۱۴۸) وتقریب التهذیب (ش۷۴۵۳)] وثانیاً: امام دارقطنی گفته است: «لايصحُّ هذا عن الزهري كل من رواه عنه متروكٌ» و همچنین گفته است: «لايصح سماعه من الدوسية» وامام بیهقی هم گفته است: «لایصحُّ هذا عن الزهری» [بیهقی، السنن الکبری (ش۵۸۲۵) / دارقطنی (ج۲ص۹و۸)]. [۵۰۷] نک: كل شي عن يوم الجمعة، ص ۶.

(۲-۹) أذان نماز جمعه

أذان در سال اوّل هجری تشریع شد به گونه‌ای که برای هر نماز فرضی یک أذان و یک اقامه وجود دارد و نماز جمعه نیز همانند دیگر نمازهای فرض در زمان پیامبر و شیخین – ابوبکر و عمر ب – فقط دارای یک أذان بوده است. سائب بن یزید روایت می‌کند: «كَانَ النِّدَاءُ يَوْمَ الْجُمُعَةِ اوّلهُ إِذَا جَلَسَ الْإِمَامُ عَلَى الْمِنْبَرِ عَلَى عَهْدِ النَّبِيِّ ج وَأَبِي بَكْرٍ وَعُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا فَلَمَّا كَانَ عُثْمَانُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَكَثُرَ النَّاسُ زَادَ النِّدَاءَ الثَّالِثَ عَلَى الزَّوْرَاءِ[۵۰۸] «از زمان پیامبر ج و ابوبکر و عمرب اوّل نداء در روز جمعه وقتی بوده که امام بر منبر می‌نشست. و در زمان عثمانس در حالی که (تعداد) مردم زیاد شد، ندای سوّم در زوراء (مکانی در بازار مدینه) را اضافه نمود.» اقامه به أذان تعبیر می‌شود و منظور از روایت آن است که عثمانس أذان دوّم را که در عهد نبیّ ج وجود نداشته بنابر کثرت و مصالح مسلمین اقامه کردند. در واقع ندایی که عثمانس در موقع وقت نماز جمعه اضافه نمود به این اعتبار سوّم خوانده شد که قبل از أذان نماز جمعه و اقامۀ نماز بود. و اقامه بنابر غالبیّت و جامعیّتِ اعلام، أذان خوانده می‌شود. این أذان بنابر زیاد شدن تعداد مسلمانان بنابر اجتهاد عثمانس اضافه گردید و سایر صحابه ش با سکوت و عدم انکار خود آن‌را تأیید کردند و به اجماع سکوتی تبدیل شد. [۵۰۹]

این عملکرد عثمانس مصالح مرسله می‌باشد بدین معنا دربردارندۀ مصلحتی است که دلیلی در شریعت بر رد ندارد و با مقاصد شریعت که جمع کردن مردم با ندای أذان برای نماز می‌باشد، هم‌خوانی دارد. از این رو این عملکرد ایشان بدعت محسوب نمی‌شود. [۵۱۰] با وجود اینکه پیامبر اکرم ج می‌فرماید: «عَلَيْكُمْ بِسُنَّتِى وَسُنَّةِ الْخُلَفَاءِ الْمَهْدِيِّينَ الرَّاشِدِينَ تَمَسَّكُوا بِهَا وَعَضُّوا عَلَيْهَا بِالنَّوَاجِذِ ... .» [۵۱۱] «بر شماست که بر سنّت من و راه و روش خلفای راشدین هدایت یافته باشید و به آن‌ها تمسّک جویید و با دندان‌هایتان آن‌ها را بگیرید (مراد آن است که محکم و شدید به آن‌ها تمسّک جویید) ... .»

از آنجائیکه تعداد مسلمانان زیاد شدند و مشغولیّت آن‌ها به مشاغل و مسائل مختلف زیاد گشته أذان اوّل قبل از وقت نماز جمعه یعنی؛ قبل از ظهر اقامه می‌گردد تا فرا رسیدن وقت اصلی نماز یعنی؛ أذان دوّم، تا بدینوسیله مردم خود را آماده کنند و به سوی مسجد روانه شوند.

در ارتباط به أذان روز جمعه لازم به ذکر است:

- أذان روز جمعه در موقعی که امام بر منبر می‌نشیند اعلام می‌گردد. و تکرار أذان بعد از آن مبنایی در شریعت ندارد.

- فاصلۀ أذان اوّل با أذان دوّم (وقت واقعی نماز جمعه یعنی؛ ظهر) نیم ساعت یا یک ساعت فاصله باشد؛ یعنی مدّت زمانی باشد که بنابر شرایطِ مردم مانندِ ازدحام و مشاغل و ترافیک و ...، مردم آگاه شوند که به نماز جمعه نزدیک می‌شوند.

- بنابر فرمودۀ خداوند: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَوٰةِ مِن يَوۡمِ ٱلۡجُمُعَةِ فَٱسۡعَوۡاْ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِ وَذَرُواْ ٱلۡبَيۡعَۚ[الجمعة: ۹] «‏ای مؤمنان! هنگامی که روز آدینه برای نماز جمعه أذان گفته شد، به سوی ذکر و عبادت خدا بشتابید و داد و ستد را رها سازید.» معامله در وقت نماز جمعه حرام است [۵۱۲] ولی از آنجائیکه وقت نماز جمعه از أذان دوّم آغاز می‌شود هرگونه معامله‌ای بین این دو أذان مباح و حلال است.

- با وجود اینکه هدف از أذان دوّم جمع‌آوری مردم بوده و در صورتی که در جامعه‌ای نیازی به آن نباشد حذف آن ایرادی ندارد، در عصر حاضر که مردم تومارهای ساعت نمازها را در اختیار دارند و رسانه‌ها به پخش أذان و موقع آن مبادرت می‌ورزند و أذان با صدای بلند از بلندگوه‌ها پخش می‌شود چند بار اعلام می‌تواند بی‌فایده باشد و تمسّک به فعل پیامبر ج و شیخین ب أولی می‌باشد. ولی در صورتی که مصلحت و نیاز اقتضا کند و اعلام‌های مکرّر سودمند باشد تکرار دوّم و حتّی سوّم و یا بیشتر مشروع می‌باشد و با مقاصد شریعت هم نوایی دارد.

- هرگونه عملی در این فاصله مبنی بر قرائت قرآن خصوصاّ با صدای بلند و پخش آن از بلندگو و یا أذکار دسته‌جمعی تأییدیه‌ای از شریعت ندارند بلکه هر کس می‌تواند بعد از حضور در مسجد و خواندن دو رکعت تحیة المسجد [۵۱۳] به قرائت قرآن و یا ذکر تا شروع خطبۀ نماز جمعه مشغول شود و نباید با این اعمال مزاحمت و تشویش برای دیگران حاصل گردد.

- در صورتیکه أذان نماز جمعه گفته می‌شود دیگر مساجد که نماز جمعه در آن‌ها اقامه نمی‌گردد نباید أذان بگویند؛ زیرا هدف از أذان اعلام و دعوت به نماز می‌باشد و حال در مساجد دیگر در موقع ادای نماز جمعه نباید اقامۀ نماز ظهر با جماعت گزارده شود لذا نمی‌توان جواز أذان گفتن را به آن‌ها داد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصوابِ)

- استحباب جواب دادن أذان برای امام و سامعان:

از جمله اعمال مستحب که با شنیدن أذان جمعه و هر أذانی مورد تأیید و تأکید شریعت است، جواب دادن آن است.

أبو أمامۀ بن سهل بن حنیفس روایت نموده: «سَمِعْتُ مُعَاوِيَةَ بْنَ أَبِي سُفْيَانَ وَهُوَ جَالِسٌ عَلَى الْمِنْبَرِ أَذَّنَ الْمُؤَذِّنُ قَالَ اللَّهُ أَكْبَرُ اللَّهُ أَكْبَرُ قَالَ مُعَاوِيَةُ اللَّهُ أَكْبَرُ اللَّهُ أَكْبَرُ قَالَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَقَالَ مُعَاوِيَةُ وَأَنَا فَقَالَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ فَقَالَ مُعَاوِيَةُ وَأَنَا فَلَمَّا أَنْ قَضَى التَّأْذِينَ قَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَلَى هَذَا الْمَجْلِسِ حِينَ أَذَّنَ الْمُؤَذِّنُ يَقُولُ مَا سَمِعْتُمْ مِنِّي مِنْ مَقَالَتِي.» [۵۱۴] «معاویهس روز جمعه بر منبر نشسته بود. هنگامی که مؤذن الله اکبر گفت، او نیز الله اکبر گفت. و هنگامی که مؤذن اشهدان لااله الاالله گفت، ایشان نیز آن را تکرار کرد. وقتی مؤذن أشهد أن محمدا رسول الله گفت، معاویه نیزآن را تکرار نمود.تا این که اذان به پایان رسید آنگاه، فرمود: ای مردم ! من از رسول خدا ج در همین جایگاه شنیدم که هنگام اذان گفتن موذن، این گونه که از من شنیدید، عمل می‌کند.»

مستحب است که هر چـه را که مؤذّن مى‌گوید، شنونده تکرار کند البته مستحب بوده که در: «حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ، وَحَيَّ عَلَى الفَلاَحِ»، در جـواب مى گوید: «لاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّةَ إلاَّ بِاللهِ.» [۵۱۵]

نیز بعد از شهادتین بگوید: «وَأَنَا أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيْكَ لَهُ، وَأَنَّ محمّداً عَبْدُهُ وَرَسُوْلُهُ، رَضِيْتُ بِاللهِ رَبّاً، وَبِمحمّد رَسُوْلاً، وَبِالإِسْلاَمِ دِيْناً.» [۵۱۶]

(و من گواهى مى دهم که هیچ معبودى، بجز الله «برحقی» وجود ندارد، یکتاست و شریکى ندارد، و محمّد ص بنده و فرستاده ى اوست، من از اینکه الله، پروردگار و محمّد، پیامبر و اسلام، دین من است، راضى و خشنودم.)

پس از اینکه مؤذِّن شهادتین را گفت، این ذکر، خوانده شود. [۵۱۷]

بعد از پایان اجابت مؤذّن، مستحب است که بر پیامبر ج درود فرستاده شود. [۵۱۸]

بعد از فرستادن صلوات گفته شود: «أَللَّهُمَّ رَبَّ هَذِهِ الدَّعْوَةِ التَّامَّةِ، وَالصَّلاَةِ القَائِمَةِ، آتِ محمّداً الْوَسِيْلَةَ وَالْفَضِيْلَةَ، وَابْعَثْهُ مَقَاماً مَحْمُوْداً الَّذِيْ وَعَدْتَهُ، [۵۱۹] [إِنَّكَ لاَ تُخْلِفُ الْـمِيْعَادَ] [۵۲۰]».

«بار الها! اى پروردگارِ این نداى کامل و نماز بر پا شونده، به محمّد "وسیله" (مقامى والا در بهشت) و فضیلت عنایت بفرما، و او را به «مقام شایسته‌اى» که وعده فرموده‌اى نایل بگردان، [همانا تو خُلف وعده نمى کنى.]»

[۵۰۸] (صحيح): بخاری (ش۹۱۲و۹۱۶) / ابوداود (ش۱۰۸۹) / ترمذي (ش۵۱۶) / نسایی (ش۱۳۹۲) از طریق (ابن ابي ذئب ويونس بن يزيد) روایت کرده‌اند: «عن الزهري عن السائب بن يزيد قال كان النداء يوم الجمعة أوله إذا جلس الإمام على المنبر على عهد النبي صلى الله عليه وسلم، وأبي بكر، وعمر رضي الله عنهما، فلما كان عثمان رضي الله عنه، وكثر الناس زاد النداء الثالث على الزوراء.» [۵۰۹] نک: ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ۲/۳۹۲. [۵۱۰] هرگز و به هیچ عنوان نمی‌توان اجتهاد و فتوای عثمان بن عفان رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ را به بدعت تفسیر کرد؛ زیرا در این حالت در هر مسئله اختلافی افراد مخالف مبتدع بوده و همه آلوده به بدعت می‌شوند. و جدای از آن سیّدنا عثمان رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ بر مبنای اجتهاد و مصالح مرسله در راستای مصالح شریعت فتوا صادر کرده‌اند. [۵۱۱] (صحيح): احمد، المسند (ش۱۷۱۴۴و۱۷۱۴۵) / ابوداود (ش۴۶۰۷) / ترمذی (ش۲۶۷۶) / بیهقی، السنن الکبری (ش۲۰۸۳۵) وشعب الایمان (ش۷۱۱۰) / حاکم، المستدرک (ش۳۲۹و۳۳۲) / ابونعیم، المستخرج علی مسلم (ج۱ص۳۵) وحلیة الاولیاء (ج۵ص۲۲۰وج۱۰ص۱۱۴) والضعفاء (ص۴۶) / ابن حبان (ش۵) / طبرانی، المعجم الکبیر (ج۱۸ص۲۴۵) ومسندالشامیین (ش۴۳۷و۴۳۸) / طحاوی، شرح مشکل الآثار (ج۳ص۲۲۳) / دارمی، السنن (ش۹۶) / ابن ابی عاصم، السنة (ش۵۴و۵۷) / مروزی، السنة (ش۶۹و۷۰) / ابوعمرو الدانی، السنن الواردة في الفتن (ش۱۲۳) / اصفهانی، السنن الواردة في الفتن (ش۴۸۵) / ابن بشران، الامالی (ش۵۶) / آجری، الاربعون حدیثا (ش۸) والشریعة (ش۸۶) / تمام رازی، الفوائد (ش۳۵۵) / ابن بطة، الابانة (ش۱۴۲) / مشيخة ابن البخاري (ج۱ص۱۳۳) / ابن عبدالبر، جامع بیان العلم وفضله (ج۲ص۱۸۱) / حربی، غريب الحديث (ج۳ص۱۱۷۴) / بغوی، شرح السنة (ج۱ص۲۰۵) / فسوی، المعرفة والتاریخ (ج۲ص۳۴۴) / مزی، تهذیب الکمال (ج۵ص۴۷۳وج۱۷ص۳۰۶) / ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج۴۰ص۱۷۹) از طریق (الولید بن المسلم وابوعاصم ضحاک بن مخلد وعیسی بن یونس) روایت کرده‌اند: «حدثنا ثور بن يزيد حدثنا خالد بن معدان قال حدثنا عبد الرحمن بن عمرو السلمي وحجر بن حجر قالا: أتينا العرباض بن سارية وهو ممن نزل فيه ﴿وَلَا عَلَى ٱلَّذِينَ إِذَا مَآ أَتَوۡكَ لِتَحۡمِلَهُمۡ قُلۡتَ لَآ أَجِدُ مَآ أَحۡمِلُكُمۡ عَلَيۡهِ[التوبة: ۹۲] فسلمنا وقلنا: أتيناك زائرين وعائدين ومقتبسين..فقال العرباض صلى بنا رسول الله ج ذات يوم ثم أقبل علينا فوعظنا موعظة بليغة ذرفت منها العيون ووجلت منها القلوب فقال قائل يا رسول الله كأن هذه موعظة مودع فماذا تعهد إلينا فقال ج: أوصيكم بتقوى الله والسمع والطاعة وإن عبدا حبشيا فإنه من يعش منكم بعدى فسيرى اختلافا كثيرا فعليكم بسنتى وسنة الخلفاء المهديين الراشدين تمسكوا بها وعضوا عليها بالنواجذ وإياكم ومحدثات الأمور فإن كل محدثة بدعة وكل بدعة ضلالة.» وثور بن یزید هم متابعه شده است وترمذی (ش۲۶۷۶) / طبرانی، المعجم الکبیر (ج۱۸ص۲۴۶و۲۴۹) / مروزی، السنة (ش۷۱) / حديث عباس الترقفي (ش۵۲) / ابن وضاح، البدع (ش۷۷) / ابوالفتوح الطائی، الاربعین فی ارشاد السائرین (ص۱۱۱) / ابن عساکر، الأربعين البلدانية (ص۱۲۱) از طریق (بقیة بن الولید ومعاویة بن یحیی) روایت کرده است: «حدثنی بحير بن سعد عن خالد بن معدان عن عبد الرحمن بن عمرو السلمي عن العرباض بن سارية ... .» وخالد بن معدان هم متابعه شده است وطبرانی، مسندالشامیین (ش۱۳۷۹) / ابن ابی عاصم، السنة (ش۵۶) از طریق (يحيى بن جابر الطائی وضمرة بن حبیب) روایت کرده‌اند: «حدثني عبد الرحمن بن عمرو السلمي عن العرباض بن سارية ... .» وعبد الرحمن بن عمرو السلمي وحجر بن حجر هم متابعه شده‌اند وابن ماجه (ش۴۲) / حاکم، المستدرک (ش۳۳۳) / ابونعیم، المستخرج علی مسلم (ج۱ص۳۷) / طبرانی، المعجم الکبیر (ج۱۸ص۲۴۸) والمعجم الاوسط (ج۱ص۲۸) ومسندالشامیین (ش۶۹۷و۷۸۶) / ابن ابی عاصم، السنة (ش۵۹و۵۵) / مروزی، السنة (ش۷۱) / بزار (ش۴۲۰۱) / تمام رازی، الفوائد (ش۲۲۵) / خطیب بغدادی، مشيخة ابن البخاري (ج۲ص۴۷۶) / مزی، تهذیب الکمال (ج۳۱ص۵۳۹) / ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج۳۱ص۲۷وج۶۴ص۳۷۵) از طریق (يحيى بن أبي المطاع والمهاصر بن حبیب وجبیر بن نفیر) روایت کرده‌اند: «قال سمعت العرباض بن سارية يقول ... .» رجال احمد «رجال صحیح» بوده به جز: عبدالرحمن بن عمرو بن عبسة السلمى: امام ذهبي مي‌گويد: «صدوقٌ» وامام ابن حبان هم وي را در «ثقات» آورده است وامامان ترمذي و ابن حبان و حاکم وذهبی هم احاديثش را «تصحيح» کرده اند و امام ابن حجر مي‌گويد: «مقبولٌ» و امام ابن القطان فاسي مي‌گويد: «لايصح لجهالة حاله» اما امام حافظ عراقي در جوابش گفته است: «معروف العين والحال معاً» و امام ابونعيم درباره ي عبدالرحمن بن عمرو السلمى وحجر بن حجر گفته است: «من معروفي تابعي الشام» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۶ص۲۳۷) وتقريب التهذيب (ش۳۹۶۶) / حافظ عراقي، ذيل ميزان الاعتدال (ج۱ص۱۴۶) / ابونعيم، المستخرج علي مسلم (ج۱ص۳۶)]. حجر بن حجر الكلاعى: امامان حاکم وذهبی حديثش را «تصحيح» کرده و امام حاکم هم گفته است: «كان من الثقات» و امام ابن حبان هم وي را در «ثقات» آورده است و امام ابونعيم درباره ي عبد الرحمن بن عمرو السلمى وحجر بن حجر گفته است: «من معروفي تابعي الشام» وامام ابن حجر مي‌گويد: «مقبولٌ» و امام ابن القطان گفته است: «لايعرف» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۲ص۲۱۴) و تقريب التهذيب (ش۱۱۴۳) / ابونعيم، المستخرج علي مسلم (ج۱ص۳۶)] ودیدیم که متابعه هم شده‌اند. لذا اين روایت «صحيح» مي‌باشد. وامام حاکم نیشابوری گفته است: «هذا حديثٌ صحيحٌ ليس له علة» وامام ذهبی هم گفته است: «صحيحٌ ليس له علة» وامام ابن الملقن هم گفته است: «هذا حدیثٌ صحیحٌ» وامام ابن عبدالبر هم گفته است: «اسنادٌ صحیحٌ» وامام ترمذی هم گفته است: «هذا حديثٌ حسنٌ صحيحٌ» وامام ابونعیم اصفهانی هم گفته است: «حدیثٌ جیدٌ صحیحٌ» وامام ابن تیمیة گفته است: «حدیثٌ ثابتٌ» وامام بغوی هم گفته است: «هذا حدیثٌ حسنٌ» وامام ابن القیم هم گفته است: «هذا حديثٌ حسنٌ إسناده لا بأس به» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۳۲۹) / ابن الملقن، البدر المنیر (ج۹ص۵۸۲) / بغوی، شرح السنة (ج۱ص۲۰۵) / ابن تیمیة، مجموع الفتاوی (ج۴ص۳۹۹) / ابن القیم، اعلام الموقعین (ج۴ص۱۰۷) / ابن عبدالبر، جامع بیان العلم وفضله (ج۲ص۹۰) / ابونعیم، الضعفاء (ص۴۶)]. [۵۱۲] نک: جهت مشاهده احکام و مسائل معامله در موقع ندای نماز جمعه نک: (۴-۶) بیع در هنگام نماز جمعه. [۵۱۳] پیامبر خدا در مورد خواندن تحیة المسجد می‌فرمایند: «إذا دخل أحدكم المسجد فليركع ركعتين قبل أن يجلس.» «اگر کسی از شما داخل مسجد شد، قبل از نشستن دو رکعت نماز بخواند.» (صحيح): بخاري (ش۴۴۴و۱۱۶۳) / مسلم (ش۱۶۸۷) / ابوداود (ش۴۶۷) / ترمذي (ش۳۱۶) / نسايي (ش۷۳۰) / ابن ماجه (ش۱۰۱۳) از طريق (مالک بن انس و عبدالله بن سعيد) روايت کرده اند: «عن عامر بن عبد الله بن الزبير عن عمرو بن سليم الزرقي عن أبي قتادة السلمي أن رسول الله ج قال إذا دخل أحدكم المسجد فليركع ركعتين قبل أن يجلس.» [۵۱۴] (صحيح): بخاري (ش۹۱۴) / نسايي (ش۶۷۵) از طريق (محمّد بن مقاتل وسويد بن نصر) روايت كرده اند: «أخبرنا عبد الله بن المبارک قال أخبرنا أبو بكر بن عثمان بن سهل بن حنيف عن أبي أمامة بن سهل بن حنيف قال: ... .» [۵۱۵] (صحيح): مسلم (ش۸۷۶) / ابوداود (ش۵۲۷) از طريق (إسحاق بن منصور ومحمّد بن مثني) روايت کرده اند: «أخبرنا أبو جعفر محمّد بن جهضم الثقفى حدثنا إسماعيل بن جعفر عن عمارة بن غزية عن خبيب بن عبد الرحمن بن إساف عن حفص بن عاصم بن عمر بن الخطاب عن أبيه عن جده عمر بن الخطاب قال قال رسول الله (صلى الله عليه وسلم): إذا قال المؤذن الله أكبر الله أكبر فقال أحدكم الله أكبر الله أكبر. ثم قال أشهد أن لا إله إلا الله قال أشهد أن لا إله إلا الله. ثم قال أشهد أن محمّدا رسول الله قال أشهد أن محمّدا رسول الله. ثم قال حى على الصلاة قال لا حول ولا قوة إلا بالله. ثم قال حى على الفلاح قال لا حول ولا قوة إلا بالله. ثم قال الله أكبر الله أكبر قال الله أكبر الله أكبر. ثم قال لا إله إلا الله قال لا إله إلا الله من قلبه دخل الجنة» [۵۱۶] (صحيح): مسلم (ش۸۷۷) / ابوداود (ش۵۲۵) / ترمذی (ش۲۱۰) / نسایی (ش۶۷۹) / ابن ماجه (ش۷۲۱) از طریق (محمّد بن رمح وقتیبة بن سعید) روایت کرده‌اند: «حدثنا ليث بن سعد عن الحكيم بن عبد الله عن عامر بن سعد بن أبى وقاص عن سعد بن أبى وقاص عن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) أنه قال: من قال حين يسمع المؤذن أشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شريك له وأن محمّدا عبده ورسوله: رضيت بالله ربا وبمحمّد رسولا وبالإسلام دينا. غفر له ذنبه.» [۵۱۷] (صحيح): ابن خزيمه (ش۴۲۲) روايت کرده است: «نا زكريا بن يحيى بن إياس نا سعيد بن عفير حدثني يحيى بن أيوب عن عبيد الله بن المغيرة (بن معيقيب) عن الحكيم بن عبد الله بن قيس عن عامر بن سعد بن أبي وقاص عن أبيه : أن رسول الله صلى الله عليه و سلم قال: من سمع المؤذن يتشهد فالتفت في وجهه فقال: أشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شريك له وأن محمّدا رسول الله رضيت بالله ربا وبالإسلام دينا غفر له ما تقدم من ذنبه» رجالش همه «ثقة» ومترجم در تهذیب بوده واسنادش هم «صحیح» می‌باشد. باید اشاره کنیم که روایتی مخالف آن آمده وبیهقی، الدعوات الکبیر (ش۵۱) روایت کرده است: «أخبرنا أبو الحسن محمّد بن الحسين بن داود العلوي أخبرنا أبو الفضل العباس بن محمّد بن قوهيار حدثنا الفضل بن محمّد الشعراني حدثنا أبو الوليد هشام بن إبراهيم المخزومي حدثنا موسى بن جعفر بن أبي كثير الأنصاري عن عمه أبي سلمة عن أبي هريرة قال : قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: من سمع المؤذن يؤذن فقال كما يقول ثم يقول : رضيت بالله رباً وبالإسلام ديناً وبمحمّد صلى الله عليه وسلم نبياً وبالقرآن إماماً وبالكعبة قبلة أشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شريك له واشهد أن محمّداً عبده ورسوله . اللهم اكتب شهادتي هذه في عليين وأشهد عليها ملائكتك المقربين وأنبياءك المرسلين وعبادك الصالحين واختم عليها بآمين، واجعلها لي عندك عهداً توفنيه يوم القيامة إنك لا تخلف الميعاد. بدرت إليه بطاقة من تحت العرش فيها أمانه من النار» اما اين اسناد «واهی» است چرا که اولاً: موسى بن جعفر بن أبي كثير الأنصاري: امام ابن حجر گفته است: «لا يعرف وخبره ساقط» وامام عقیلی هم گفته است: «مجهول بالنقل لا يتابع على حديثه ولا يصح» وامام ذهبی هم گفته است: «مجهول وخبره ساقط» [ابن حجر، لسان المیزان (ج۶ص۱۱۳) / هیثمی، مجمع الزوائد (ج۷ص۳۴)] [۵۱۸] (صحيح): مسلم (ش۸۷۵) / ابوداود (ش۵۲۳) / ترمذي (ش۳۶۱۴) / نسايي (ش۶۷۸) از طريق (حيوة بن شريح وسعيد بن أبى أيوب وعبدالله بن يزيد المقري) روايت کرده اند: «عن كعب بن علقمة عن عبد الرحمن بن جبير عن عبد الله بن عمرو بن العاص أنه سمع النبى (صلى الله عليه وسلم) يقول: إذا سمعتم المؤذن فقولوا مثل ما يقول ثم صلوا على فإنه من صلى على صلاة صلى الله عليه بها عشرا ثم سلوا الله لى الوسيلة فإنها منزلة فى الجنة لا تنبغى إلا لعبد من عباد الله وأرجو أن أكون أنا هو فمن سأل لى الوسيلة حلت له الشفاعة.» [۵۱۹] (صحيح): بخاری (ش۶۱۴و۴۷۱۹) / ابوداود (ش۵۲۹) / ترمذی (ش۲۱۱) / نسایی (ش۶۸۰) / ابن ماجه (ش۷۲۲) از طریق (علي بن عياش الألهاني) روایت کرده‌اند: «حدثنا شعيب بن أبي حمزة عن محمّد بن المنكدر عن جابر بن عبد الله أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال: من قال حين يسمع النداء اللهم رب هذه الدعوة التامة والصلاة القائمة آت محمّدا الوسيلة والفضيلة وابعثه مقاما محمودا الذي وعدته حلت له شفاعتي يوم القيامة» [۵۲۰] (صحيح): بيهقي، السنن الكبري (ش۲۰۰۹) والدعوات الکبير (ش۴۹) والسنن الصغري (ش۲۷۰) از طريق (أبو عبد الله الحافظ وأبو نصر أحمد بن على بن أحمد) روايت کرده است: «حدثنا أبو العباس محمد بن يعقوب حدثنا محمد بن عوف حدثنا على بن عياش الألهاني حدثنا شعيب بن أبى حمزة عن محمد بن المنكدر عن جابر بن عبد الله قال قال رسول الله (صلى الله عليه وسلم): من قال حين يسمع النداء: اللهم إنى أسألك بحق هذه الدعوة التامة والصلاة القائمة آت محمدا الوسيلة والفضيلة، وابعثه المقام المحمود الذى وعدته إنك لا تخلف الميعاد إلا حلت له شفاعتى» ومحمد بن عوف هم متابعه شده وطبراني، المعجم الصغير (ج۲ص۳) والمعجم الاوسط (ج۵ص۵۴) ومن طريقه مشيخة ابن البخاري (ج۳ص۱۷۲۳) از طريق (عبد الرحمن بن عمرو أبو زرعة الدمشقي) روايت کرده اند: «حدثنا علي بن عياش الحمصى قال حدثنا شعيب بن ابي حمزة عن محمد بن المنكدر عن جابر قال قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: من قال حين يسمع النداء: بحق هذه الدعوة التامة والصلاة القائمة آت محمدا الوسيلة والفضيلة وابعثه المقام المحمود الذى وعدته حلت له الشفاعة يوم القيامة.» ورجالش «ثقة» ومترجم در تهذيب بوده جز أبو عبد الله الحافظ وأبو نصر أحمد بن على بن أحمد وأبو العباس محمد بن يعقوب كه «ثقة وحافظ ومشهور» هستند [ذهبي، سير اعلام النبلاء (ج۱۵ص۴۵۳وج۱۷ص۱۶۳)]. بايد اشاره کنيم که بعضي گفته اند: جمعي از ثقات مانند (بخاري واحمد بن حنبل والذهلي) اين روايت را از على بن عياش الألهاني روايت کرده اما اين زياده: «إنك لا تخلف الميعاد» را ندارد! لذا «شاذ» مي‌باشد. اما بايد بگوييم که محمد بن عوف الحمصي الشامي «امام وحافظ وثقة» بوده که نسبت به روايات شهر خود (شام وحمص) از همه آگاه تر مي‌باشد چنانکه آمده است که: «ذكر عند يحيى ابن معين حديث من حديث الشام فرده وقال: ليس هو هكذا. قال: فقال له رجل من الحلقة: يا أبا زكريا: ابن عوف يذكره كما ذكرناه، فقال: إن كان ابن عوف ذكره فإن ابن عوف أعرف بحديث بلده» وامام ابن عدي هم گفته است: «هو عالمٌ بحديث الشام صحيحاً وضعيفاً، وكان أحمد بن عمير بن جوصاء عليه اعتماده، و منه يسأل وخاصة حديث حمص» وامام احمد بن حنبل هم گفته است: «ما كان بالشام منذ أربعين سنة مثل محمد بن عوف» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۹ص۳۸۳) / ذهبي، سير اعلام النبلاء (ج۱۲ص۶۱۵)] و على بن عياش الألهاني الحمصي الشامي هم، همشهري وي مي‌باشد. لذا زياده ي وي «مقبول» بوده ونشان داده که علي بن عياش گاهي آن را روايت کرده وگاهي آن را روايت نکرده است. همچنين كلمه‌ي: «بحقّ هذه» هم متابعه شده وديديم که در روايت المعجم الاوسط والمعجم الصغير توسط امام ابوزرعه الدمشقي هم متابعه شده است. وهمچنين متابعه ي ديگري هم داشته ودر روايت کهشميني از امام بخاري هم اين (قسمت) آمده است. [سخاوي، المقاصد الحسنة (ص۳۴۳)] كه نشان مي‌دهد اين زياده صحيح است. البته بعضي گفته اند اين قسمت از طريق بخاري صحيح نبوده چرا که ساير راويان صحيح بخاري آن را نياورده اند!! اما اين سخن مقبول نيست چرا که اولاً: زياده ي ثقة مقبول بوده وامام ابن تيمية (رحمه الله تعالي) هم آن را جزء صحيح بخاري دانسته وگفته است: «وفي صحيح البخاري عن جابر عن النبي صلى الله عليه وسلم أنه قال: [من قال حين سمع النداء: اللهم رب هذه الدعوة التامة والصلاة القائمة آت محمدا الوسيلة والفضيلة والدرجة الرفيعة وابعثه مقاما محمودا الذي وعدته إنك لا تخلف الميعاد]» وبه روايت کهشميني از صحيح بخاري تکيه کرده است. [ابن تيمية، مجموع الفتاوي (ج۱ص۱۹۲)] وثانياً: امام ذهبي گفته است: «المحدث الثقة أبو الهيثم محمد بن مكي بن محمد بن مكي بن زراع بن هارون المروزي الكشميهني؛ حدث بـ (صحيح) البخاري مرات عن أبي عبد الله الفربري» [ذهبي، سير اعلام النبلاء (ج۱۶ص۴۹۱)] و(الفربري)، راوي وتلميذ امام بخاري مي‌باشد. ومي بينيم که الكشميهني آن را بارها بر الفربري قرائت کرده است. لذا (محمد بن عوف با ابوالهيثم الكشميهني وابوزرعة الدمشقي) موجب تصحيح وتثبيت وروايت مي‌گردند. وامام ابن رجب حنبلي هم گفته است: «وهذا اللفظ لا اشكال فيه» [ابن رجب، فتح الباري (ج۵ص۲۷۱)]

(۲-۱۰) خلاصۀ مطالب [۵۲۱]

در این فصل به بیان شرایط و موجبات نماز جمعه پرداخته شد و مباحث زیر با بیان استدلال‌های مربوطه و تجزیه و تحلیل اسناد و اقوال فقها مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت، این مبحث و نتایج حاصل از آن‌ها عبارت است از:

نماز جمعه در واقع نمازیست با ارکان و ضوابط خاص خود که در روز جمعه بعد از زوال خورشید انجام می‌گیرد. نماز جمعه، نماز ظهر نیست که شکسته (یعنی؛ دو رکعتی) شده بلکه نمازی مستقل است اگرچه در وقت ظهر خوانده می‌شود و با خواندن آن نماز ظهر بجا آورده می‌شود. و اوّلین نماز جمعه‌ای که شکل گرفت بعد از هجرت پیامبر ج به مدینه بود. پیامبر ج با اصحابشش برای ادای نماز جمعه در قبیلۀ بنی سالم بن عوف در داخل دره‌ای که آن‌ها در آنجا مسجدی ساخته بودند، گردهم آمدند و این در حالی بود که پیامبر ج بعد از هجرت به مدینه پا به آنجا گذاشتند. البته باید اشاره شود اوّلین کسی که نماز جمعه را برپا داشت أَسْعَد بن زُرَارَهس بود که قبل از هجرت در حوالی شهر مدینه نماز جمعه را با تعدادی از مسلمانان ادا نمود و اوّلین مسجد بعد از مسجد النبی ج که در آن نماز جمعه برگزار شد مسجد عبدالقیس در بحرین بود.

نماز جمعه بر مبنای کتاب، سنّت و اجماع مشروعیّت دارد. خداوند در قرآن کریم می‌فرمایند: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَوٰةِ مِن يَوۡمِ ٱلۡجُمُعَةِ فَٱسۡعَوۡاْ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِ وَذَرُواْ ٱلۡبَيۡعَۚ ذَٰلِكُمۡ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٩[الجمعة: ۹] «ای مؤمنان! هنگامی که روز آدینه برای نماز جمعه أذان گفته شد، به سوی ذکر و عبادت خدا بشتابید و داد و ستد را رها سازید. این (چیزی که بدان دستور داده می‌شوید) برای شما بهتر و سودمندتر است اگر متوجّه باشید.» و تمامی فرموده‌های رسول گرامی اسلام محمّد مصطفی ج در زمینۀ احکام و مسائل نماز جمعه تأییدی دقیق و صریح بر مشروعیّت این نماز می‌باشد و ایشان در برخی از فرموده‌هایش به صراحت مسلمانان را برای ادای این فریضۀ الهی دعوت نموده‌اند، از جمله طارق بن شهابس روایت کرده است: «قال رسول الله ج: الْجُمُعَةُ حَقٌّ وَاجِبٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ فِى جَمَاعَةٍ إِلاَّ أَرْبَعَةً عَبْدٌ مَمْلُوكٌ أَوِ امْرَأَةٌ أَوْ صَبِىٌّ أَوْ مَرِيضٌ.» [۵۲۲] «پیامبر خدا ج فرمودند: جمعه حقّی واجب بر هر مسلمانی در جماعت بجز بردۀ مملوک و زن و کودک و مریض می‌با‌شد.» و از آنجائیکه حکم آن بر هیچ مسلمانی جای شبهه ندارد، همۀ مجتهدین اسلامی بر مشروعیّت نماز جمعه اجماع و اتفاق‌نظر دارند. و از آنجائیکه این مسئله با نصوص مقدّس ثابت گشته و حکم آن بر هر مسلمانی آشکار است، هر کس به هر صورتی (از روی اعتقاد، و یا عناد و یا با شوخی و استهزاء) منکر آن گردد بی‌شک کافر است.

نماز جمعه جدای از فضائل بس والا و بزرگی که جهت کسب رضای باری تعالی دارد دارای فوائد اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، نظامی، روانشناسی و ... می‌باشد. نماز جمعه گردهمایی و کنفرانسی هفتگی می‌باشد که مسلمانان با هم جمع می‌شوند تا به سخنرانی و وعظی گوش دهند که در اثنای آن مسائل مختلف از جمله مسائل شرعی و علمی مورد نیاز جامعه به مردم آموزش یا گوشزد شود و همچنین در این گردهمایی مسلمانان می‌توانند احوال و مسائل حاکم بر جامعه و حتّی جهان را بشنودند و فهم صحیحی را از آن‌ها دریابند و هوشمندانه و مطابق با قوانین ناب شریعت اسلام با آن‌ها برخورد نمایند. البته نقش و جایگاه خطیب در این زمینه بس والا و مهم است که در صورت سقیم بیان کردن مطالب جدای از گناهکار بودنش، نتایج عکسی را خواهد داشت.

بر مبنای نصوص مقدّس قرآن کریم و سنّت نبوی شریف و اجماع اصل بر آن است که خواندن نماز جمعه بر هر مسلمان مکلَّفی فرض عین است ولی برخی از افراد با دلایلی از شریعت از این حکم مستثنی می‌باشند.

[۵۲۱] خلاصه مطالب در بردارنده‌ی چکیده‌ی مطالبِ این فصل و نتایج حاصل از مسائل می‌باشد و جهت اختصار به تحلیل و بررسی دیدگاه‌ها و اسناد آنها اشاره نشده است. جهت مطالعه این موارد می‌توان به مشروح آنها در فصل مراجعه کرد. [۵۲۲] (صحیح): ابوداود (ش۱۰۶۹) و من طریقه بیهقی، السنن الکبری (ش۵۸۷۸) / دارقطنی، السنن (ج۲ص۳) از طریق (عباس بن عبد العظيم وإبراهيم بن إسحاق بن أبي العنبس) روایت کرده‌اند: «حدثنى إسحاق بن منصور حدثنا هريم (بن سفیان) عن إبراهيم بن محمّد بن المنتشر عن قيس بن مسلم عن طارق بن شهاب عن النبى ج قال: الجمعة حق واجب على كل مسلم فى جماعة إلا أربعة عبد مملوك أو امرأة أو صبى أو مريض». رجال ابوداود (رجال صحیحین) بوده و اسنادش هم «صحیح» است. وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «هذا حديثٌ صحيحٌ على شرط الشيخين» وامام ذهبی هم گفته است: «حدیثٌ صحیحٌ» وامام نووی هم گفته است: «اسناده صحيحٌ علي شرط البخاري ومسلم» وامام ابن حجر هم گفته است: «صحّحه غیر واحد» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۱۰۶۲) / نووی، المجموع (ج۴ص۴۸۳) / ابن حجر، تلخیص الحبیر (ج۲ص۱۶۰)] باید اشاره کنیم که بعضی از علما از جمله امام ابوداود گفته‌اند: «طارق بن شهاب قد رأى النبى ج ولم يسمع منه شيئاً!» [ابوداود (ش۱۰۶۹)] لیکن این سخن مقبول نیست چرا که: احمد، المسند (ش۱۸۸۳۰) ومن طریقه ضیاء المدسی، الاحادیث المختاره (ش۱۲۳) / نسایی (ش۴۲۰۹) از طریق (عبدالرحمن بن مهدی) روایت کرده‌اند: «عن سفيان الثوری عن علقمة بن مرثد عن طارق بن شهاب أن رجلا سأل رسول الله صلى الله عليه وسلم وقد وضع رجله في الغرز أي الجهاد أفضل قال كلمة حق عند سلطان جائر» ورجال احمد «رجال صحیحین» بوده واسنادش «صحیح» است. ولذا امام حاکم نیشابوری گفته است: «طارق بن شهاب ممن یعد في الصحابة» [حاکم، المستدرک (ش۱۰۶۲)] وهمچنانکه می‌بینیم، طارق بن شهاب پیامبر ج را دیدیه که سوار بر مرکبشان بوده وپاهایشان را در لگام قرار داده بودند وهمچنین از ایشان ج هم روایت کرده‌اند. پس چگونه از ایشان ج حدیث نشنیده‌اند؟ باید اشاره کنیم که حاکم، المستدرک (ش۱۰۶۲) ومن طریقه بیهقی، فضائل الاوقات (ش۲۶۳) روایت کرده است: «حدثنا أبو بكر بن إسحاق الفقيه ثنا عبيد بن محمّد العجلي حدثني العباس بن عبد العظيم العنبري حدثني إسحاق بن منصور ثنا هريم بن سفيان عن إبراهيم بن محمّد بن المنتشر عن قيس بن مسلم عن طارق بن شهاب عن أبي موسى: عن النبي صلى الله عليه و سلم ... .» اما ذکر ابوموسی اشعری «شاذ» می‌باشد؛ چرا که دیدیم امام ابوداود این روایت را از عباس نقل کرده وآن را از (طارق عن النبی) نقل کرده است اما عبید بن محمّد آن را از عباس به صورت (طارق عن ابوموسی عن النبی) نقل کرده است وهمچنین ابراهیم بن اسحاق هم العباس بن عبد العظيم را متابعه کرده است.

حکم ترک نماز جمعه:

اگر شخص مکلَّف ترک نماز جمعه نماید در صورتی که آن‌را انکار کند، کافر است؛ زیرا هر کس نصّ صحیح و صریحی که اجماع أمّت بر آن شکل گرفته و حکمش آشکار و ظاهر باشد به هر صورت؛ بنا بر اعتقاد و یا عناد و یا شوخی و استهزاء رد نماید کافر است. امّا کسی که با اعتقاد به وجوبش در انجام آن به هر دلیل و بدون عذر شرعی اهمال می‌کند دچار گناه کبیره شده و آن نشانه‌ای از صفت نفاق است و خداوند بر قلبش مُهری می‌زند که درک و شعورش را در فهم و درک شریعت خدشه‌دار می‌کند و بر ایمانش تأثیر دارد و باید ترک این گناه بزرگ را کرده و از درگاه باری تعالی طلب مغفرت نماید.

افرادی که نماز جمعه بر آن‌ها واجب است ولی بنابر اهمال و سستی و بدون عذر شرعی در نماز جمعه شرکت نمی‌کنند بعد از أذان ظهر می‌توانند نماز ظهر را بخوانند؛ این افراد اگرچه دچار گناه کبیره شده‌اند ولی در شریعت ممانعتی بر خواندن ظهر وارد نیست. البته شافعیّه خواندن نماز ظهر برای این افراد را تا اتمام نماز جمعه جایز نمی‌دانند و در صورت خواندن در این برهۀ زمانی باید آن‌را اعاده نمایند، [۵۲۳] ولی به نظر می‌رسد با وجود ارتکاب این گناه کبیره دلیلی بر ممانعت نماز ظُهر در موقع نماز جمعه وجود ندارد و در صورتیکه پشیمان شد و خواست به نماز جمعه برود خواندن نماز جمعه جایز است و باعث ثواب و انجام تکلیف می‌باشد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصوابِ)

جهت برپایی نماز جمعه دو دسته شرایط لازم می‌نماید تا نماز جمعه برپا گردد:

اوّل: شرایط وجوب نماز جمعه: که این شرایطِ افرادیست که نماز جمعه بر آن‌ها فرض می‌باشد.

دوّم: شرایط صحّت نماز جمعه: این شرایطی می‌باشد که باید در برپایی نماز جمعه رعایت گردند تا نماز جمعه صحیح و نافذ اجرا گردد. [۵۲۴]

این شرایط عبارتند از:

اوّل: شرایط وجوب نماز جمعه: با وجود فرض عین بودن نماز جمعه افرادی که نماز جمعه بر آن‌ها واجب است باید دارای شرایط زیر باشند تا این فریضۀ مهم و بزرگ الهی بر آن‌ها فرض شود، این شرایط عبارتند از:

۱- اسلام: نماز جمعه بر مسلمان واجب است؛ چرا که عبادت کسی که کافر باشد از دیدگاه شریعت مقبول نیست و کفّار و مشرکین بخاطر ایمان نیاوردن و عدم انجام عبادات و طاعات در آخرت بازخواست و مجازات می‌شوند.

۲- بلوغ: بلوغ نمادی از رشد فکری و عقلی انسان می‌باشد و بدین خاطر شریعت آن‌را نقطه آغازین مکلَّف شدن می‌داند.

۳- عقل: بر انسان عاقل نماز جمعه واجب است پس بر افراد دیوانه نماز جمعه واجب نیست مگر کسی که دیوانۀ ادواری باشد و در موقع ندای جمعه عاقل باشد.

۴- حریّت: نماز جمعه بر انسان آزاد واجب است نه برده‌ای که در ملکِ دیگران ‌باشد.

۵- مذکر بودن: نماز جمعه بر مرد واجب است نه زن و نیز خنثای مشکل.

۶- سلامتی جسمی: شریعت نماز جمعه را بر انسان سالم واجب نموده و به مریض رخصت داده و بر وی واجب نکرده؛ چرا که مریض در این حالت آزار می‌بیند و احتمال دارد بیماریش رو به وخامت بگذارد. و نیز نماز جمعه بر افراد سالخورده و کهن‌سال که راه رفتن برای آن‌ها سخت و دشوار است، واجب نمی‌باشد. البته افرادی که از بیماران و سالخوردگان مراقبت می‌کنند و کسی در موقع ندای جمعه نیست که بجای آن‌ها مراقبت نماید آن‌ها نیز از این رخصت بهره‌مندند. به شرط آنکه نرفتن به نماز جمعه مایۀ ضرر شود که در این حال شریعت مجوِّز ضرر رساندن دیگران را صادر نمی‌کند و حتّی در صورتی که شخص بنا بر شرایط جسمی خود در صورتی که گمان قوی داشته باشد که رفتن به جمعه بنابر شرایط جوّی یا جسمی باعث مریض شدن و یا آزار شدیدی به وی می‌شود می‌تواند از این رخصت استفاده کند.

۷- اقامت در محل نماز جمعه: نماز جمعه بر کسی واجب است که در محل نماز جمعه سکونت داشته باشد پس کسی که مسافر باشد نماز جمعه بر وی فرض نمی‌باشد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصوابِ)

[۵۲۳] شربینی، مغنی المحتاج، ۱/۲۷۹؛ شیرازی، المهذّب، ۱/۳۵۹؛ نووی، المجموع، ۴/۳۵۷؛ ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳/۳۲. [۵۲۴] برخی نیز دسته سوّمی را بیان می‌کنند و آن شرط صحّت و وجوب باشند که عبارتند از: بلوغ، داخل شدن در وقت و تعداد افراد شرکت کننده. در تقسیم بندی ارائه شده بلوغ در شرط وجوب قرار گرفته و دو شرط دیگر از شرایط صحّت. که در عمل و آثار جای مناقشه ندارد؛ زیرا تمامی شرایط؛ وجوب و صحّت باید باشند تا نماز جمعه صحیح و مورد قبول حق تعالی قرار گیرد.

حکم سفر در روز جمعه:

همه‌ی فقها گفته‌اند که سفر کردن بعد از زوال و أذان و ندای جمعه بر کسی که نماز جمعه بر وی واجب شده حرام می‌باشد. ولی فقها در حکم سفر و خروج از محل اقامت در روز جمعه قبل از أذان و ندای جمعه دارای دیدگاه‌های مختلفی هستند که عبارتند از:

دیدگاه اوّل: شافعیّه سفر قبل از أذان ظهر جمعه را حرام می‌دانند.

دیدگاه دوّم: حنابله بعد از طلوع فجر، قبل از زوال و مالکیّه بنابر قول مشهور بعد از فجر سفر کراهت دارد مگر اینکه در سفر بتواند نمازش را ادا کند.

دیدگاه سوّم: حنفیّه بر این باورند که سفر قبل زوال هیچ ایرادی ندارد.

قول راجح: به نظر می‌رسد که سفر و خارج شدن از محل سکونت قبل از نداء و أذان ظهر جمعه به هر دلیلی هیچ ایراد شرعی ندارد و مُباح می‌باشد و تمامی روایاتی که در جهت منع و تحریم و یا کراهت آن وجود دارند از حیث سند ایراد دارند و قابل احتجاج نمی‌باشند. پس می‌توان نتیجه گرفت که سفر بعد از زوال و أذان ظهر جمعه حرام می‌باشد مگر اینکه با وجود سفرش نماز جمعه‌اش را در سفر ادا نماید و نماز جمعه بر چنین مسافری فرض می‌باشد ولی سفر قبلِ آن مُباح می‌باشد پس نماز جمعه بر چنین مسافری طبق فرموده‌های پیامبر عظیم الشأن ج فرض نیست. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصوابِ)

۸- نبود عذر

برخی از فقها حالت‌هایی همچون ترس از دستگیر شدن توسط حاکم ظالم، ترس از دزد یا حیوان درنده و باران و برف و گل و لای شدید به گونه‌ای که رفتن به مسجد را سخت و مشقت‌آور کند و یا در حبس و زندان بودن [۵۲۵] و... از جمله عذرهایی می‌دانند که سبب رخصت شده و حکم وجوب را از مکلَّف برمی‌دارد. از جملۀ این عذرها:

- کوری که راهنمایی نمی‌یابد و نزدیک مسجد نیست و حتّی در صورتی که راهنمایی با أجرة المثل اجاره کند نماز جمعه بر وی واجب است.

- پیرمردِ کهنسالی که توانایی رفتن ندارد. اگر پیرمرد با وجود وسیله‌ای توانمند به رفتن به جمعه گردد و مایۀ سختی و آزار به خود و دیگران نگردد بر وی واجب است ولی در صورتیکه این ناتوانی از بین رود و یا وسیله‌ای حتّی با اجاره در اختیارش قرار گیرد باید به نماز جمعه برود ولی باید دقّت داشت که در این حالت نیز آزار و سختی نامتعارف متوجه وی و دیگران نگردد.

- از دیدگاه حنفیّه و حنابله پرستاری از بیماری که نیازمند مراقبت باشد و بودن در کنار نزدیکان و خویشاوند و دوست که ترس از فوتِ آن‌ها باشد. از دیدگاه مالکیّه و شافعیّه پرستاری از هر مریض نیازمند مراقبت حتّی اگر خویشاوند و رفیق نباشد از موارد عذر محسوب می‌شود.

- از دیدگاه حنابله ترس از مالی که در معرض سلطان ظالم یا دزدی قرار گیرد [۵۲۶] و از دیدگاه حنابله اموالی که در معرض نابودی باشد و یا احتمال خراب شدن غذایی که بر روی آتش باشد و یا زراعتی که در حال آبیاری می‌باشد که ترکش باعث فساد و خرابیش می‌گردد و یا کسی که برای نگهبانی اجاره شده و یا کارمند و یا موظفی که بنا بر تعهد و نیاز خود و دیگران باید سرِ کار باشد، از عذرهایی می‌باشند که وجوب نماز جمعه را بر می‌دارند. [۵۲۷]

- شدت برف و بارندگی و گل و لای.

- هر بوی بدی به سبب بیماری، کثیف بودن جسم و لباس، خوردن سیر و پیاز و تربچه و...، به گونه‌ای که زوال آن امکان‌پذیر نباشد به خاطر اینکه موجب آزار مسلمانان و عدم دخول ملائکه به مسجد می‌شود از موجبات عذر می‌باشد. البته باید شخص از آلوده شدن به این بوها پرهیز کند و در صورت امکان آن‌ها را زایل نماید و در غیر اینصورت نماز جمعه از وی ساقط می‌گردد.

- ترس از دشمن، از جملۀ آن: ترس از بیعت با حاکم ظالم، [۵۲۸] و ترس مفلّس و ورشکسته از زندانی و زدن، [۵۲۹] و از دیدگاه شافعیّه از جمله غزالی که شربینی بر خلاف بغوی با وی مخالف است بر این باورند کسی که به حق زندانی شده، قاضی حق ممانعت وی را از شرکت در نماز جمعه به شرط احراز مصلحت دارد [۵۳۰] و هر کس که قصاص بر وی واجب است و امید دارد که با ترک جمعه فرجی در این فاصله برای عفوش حاصل گردد می‌تواند ترک جمعه نماید. [۵۳۱]

- عدم وجود لباس و پوشش مناسب و شایسته، در صورتیکه شخصی لباسی داشته باشد که سترِ عورتش را بنماید ولی به دلیل وجاهت و شخصیت اجتماعیش مناسب و در خور وی نیست بنا بر قول صحیح نماز جمعه بر وی واجب نیست و این حکم نمادی از حفظ شخصیت انسان است که از مقاصد شریعت می‌باشد. [۵۳۲]

از جمله عذرهای دیگر که شریعت آن‌را مجوِّز رخصت می‌داند و موجب ساقط شدن وجوب نماز جمعه می‌باشد حالتیست که نماز جمعه با عید قربان و یا عید فطر در یک روز مقارَن شود و شخص نماز عید را با جماعت بخواند در این حال در خواندن نماز جمعه مخیّر خواهد بود. [۵۳۳] (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصوابِ)

[۵۲۵] فقهای شافعیّه بر این باورند که اگر زندانیان به چهل نفر برسند و توانایی برپایی جمعه را در صورت نبود موانع و ... داشته باشند نماز جمعه بر آنها واجب می‌باشد. نک: شربینی، مغنی المحتاج، ۱/۲۷۶ شیرازی، المهذّب، ۱/۳۵۸؛ نووی، المجموع، ۱/۲۶۸؛ ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳/۶و۳۳. [۵۲۶] حاشیة ابن عابدين، ۳/۲۹ . [۵۲۷] ماوردی، مرداوی، الإنصاف، ۲/۳۰۱ . [۵۲۸] الدسوقي على الشرح الكبير، ۱/ ۶۰۹ ،۶۲۰ . [۵۲۹] حاشیة ابن عابدين، ۳/۲۹ . [۵۳۰] شربینی، شربینی، مغني المحتاج، ۱/۵۳۷ . [۵۳۱] شافعی، الأم، ۱/۲۱۸؛ ماوردی، مرداوی، الإنصاف، ۲/۳۰۱ . [۵۳۲] نک: الدسوقي، ۱/۶۲۰ ؛ شربینی، شربینی، مغني المحتاج، ۱/۴۷۶ ؛ بهوتی، كشاف القناع ،۱/۴۹۶ . [۵۳۳] علّت شرط تخییر و سقوط وجوب نماز جمعه این است که شخص مکلَّف نماز عید را با جماعت برپای دارد؛ زیرا روایات و فرموده‌ی پیامبر ج در این امر به مخاطبانیست که نماز عید را خوانده‌اند.

حکم نماز جمعۀ کسی که بر وی واجب نیست:

افرادی که بنابر نبود شرایط همچون عدم شرط وجوب و یا عذری نماز جمعه بر آن‌ها واجب نمی‌باشد، انجام نماز جمعه بر ایشان مستحب است. در این راستا باید به نکات زیر اشاره کرد:

- کسی که نماز جمعه بر وی فرض نیست بین خواندن نماز ظهر و جمعه مخیّر است و در صورتی که نماز جمعه را بخواند کافیست و نیازی به خواندن نماز ظهر ندارد و خواندن این دو به صورت همزمان تأییدیه‌ای از جانب شریعت ندارد.

- نماز جمعه برای زنان مستحب است اگرچه أولی این است که در خانه نماز ظهر را برپای دارند و شرکت در نماز جمعه برای آن‌ها محاسن و خیر در بردارد.

- بردن کودکان به نماز جمعه مستحب است.

- مریض و افراد دارای عذر مستحب است تا در نماز جمعه شرکت کنند به شرطی که شرکت در نماز جمعه موجب ضرر و یا حرج و سختی به آن‌ها نشود.

- شرکت در نماز جمعه برای افرادی که مستحب است دلیلی برای واجب شدن نیست و حضور در نماز جمعه دلیل واجب شدن نیست اگرچه فقهای شافعیّه بر این باورند که قبل از تکبیرة الإحرامِ نماز جمعه شخص می‌تواند جمعه را ترک کند ولی بعد از آن بر وی واجب شده و مریض و مسافر در صورتیکه وقت ادای نماز شده باشد بر آن‌ها ترک نماز جمعه حرام است بخاطر اینکه با حضورشان ترک مشقت شده و دلیلی بر استفاده از حکم رخصت ندارند مگر اینکه انتظارِ مریض برای نماز برای وی ضرر و دردآور باشد که مجوِّز خروج را دارد. [۵۳۴]

- کسی که نماز جمعه بر وی فرض نیست می‌تواند نماز ظهر را بعد از أذان ظهر در هر موقع حتّی به صورت جماعت بخواند و حتّی خواندن نمازهای رواتبِ ظهر و جماعت نیز مستحب است. البته کسانیکه بخاطر عذر نمی‌توانند در نماز جمعه حضور یابند بگونه‌ای عمل نکنند که سوء ظن دیگران مبنی بر ترک و اهمال در شرکت در نماز جمعه را متوجه خود سازند.

- کسانیکه بخاطر عذری در شرکت در نماز ظهر عاجزند و امید رفع عذر را دارند مانند بیماری که رو به بهبودیست می‌تواند نماز ظهر را به تأخیر اندازد تا بتواند در نماز جمعه شرکت کند، البته اگرچه وجود عذر در موقع أذان ظهر حکم رخصت را برایش تثبیت می‌کند ولی شرکتش در جمعه با این وصف مستحب است. باید دقّت شود افرادی مانند زن و یا انسان علیل و زمین‌گیر که رفع مانع نمی‌شوند و یا افرادی که امید زوال مانع ندارند مانند برخی بیماران، مستحب است که برای خواندن نماز ظهر تعجیل نمایند تا فضیلت اوّل وقت را از دست ندهند. و اگر شخص ظهر را خواند و سپس به نماز جمعه رفت این امر ایرادی ندارد بلکه مستحب می‌باشد.

در شریعت اعادۀ نماز برای کسب فضیلت أولی و جایز است پس خواندن نماز جمعه بر کسانیکه واجب نیست بعد از خواندن نماز ظُهر نیز أولی و مستحب است؛ تا بدینوسیله کسب پاداش بیشتر حاصل گردد.

- البته برای مسافر ترک نماز جمعه أولی می‌باشد؛ چراکه رسول الله ج در حجةالوداع که مسافر بودند، نماز جمعه نخوانده بلکه به جایش اقامۀ نماز ظهر نمودند. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصوابِ)

[۵۳۴] شربینی، مغنی المحتاج، ۱/۲۷۹؛ شیرازی، المهذّب، ۱/۳۵۹؛ نووی، المجموع، ۴/۳۵۷؛ ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳/۳۲.

دوّم: شروط صحّت نماز جمعه

وقتی که شرایط وجوب نماز جمعه (ذکوریّت، عقل، بلوغ، حریّت، سلامتی جسمی و مقیم بودن) مهیا باشند، نماز جمعه بر انسان واجب بوده ولی باید شرایطی بر نماز جمعه حاکم باشد تا نماز جمعه صحیح باشد، البته برخی از این شرایط اختلافی می‌باشند، این شرایط و ضوابط حاکم بر آن‌ها عبارتند از:

۱- مکان برپایی نماز جمعه

همۀ فقها در وجوب نماز جمعه در شهر اتفاق نظر دارند ولی در برپایی آن در روستا اختلاف‌نظر دارند. حنفیّه بر این باورند که نماز جمعه بر اهالی روستا واجب نیست و خواندن نماز جمعه در روستا باطل است و در صورتیکه ندای جمعه را از منابر بشنوند باید به شهر مجاور مراجعه و در آنجا نماز جمعه را بخوانند. برخی گفته‌اند: در صورتیکه روستای مجاور ۳ میل (۵۵۴۴ متر) از محل ندا و أذان جمعه فاصله داشته باشد بر اهالی آنجا واجب است. و برخی هم گفته‌اند: در صورتی که قبل از شب بتوان به خانه برگشت. [۵۳۵] با این وصف نماز جمعه فقط بر اهالی شهر (مصر) و روستایی که ندای جمعه را از شهر می‌شنوند واجب است. بر خلاف حنفیّه، جمهور فقهای صحابه و غیره از جمله: عمر بن خطاب، عثمان بن عفان، ابن عباس، ابن عمر، مالکیّه، حنابله، شافعیّه، ابن تیمیه، عمر بن عبدالعزیز، ابن حجر عسقلانی، علامه لکهنوی و غیره ش بر این باورند که نماز جمعه در شهر و روستا صحیح است و باید خوانده شود و شهر (مصر) بودن را شرط صحّت نماز جمعه نمی‌دانند.

در بررسی دیدگاه‌‌ها مشاهده می‌شود که دلایل حنفیّه مبتنی بر نصوصی می‌باشد که انتساب آن به پیامبر اکرم ج صحیح نبوده و فرمودۀ ایشان نمی‌باشد بلکه انتساب آن به امام علی بن أبی‌طالبس می‌باشد. با این وصف اگر هم قائل به فتوا و دیدگاه ایشانس شد، لازم به ذکر است که این روایت و دیدگاه با عملکرد پیامبر اکرم ج و جمهور و بزرگان صحابهش در تعارض می‌باشد. و با سند صحیح اثبات گردید که پیامبر اکرم ج مجوِّز خواندن نماز جمعه را در روستاها صادر فرموده‌اند و صحابه‌های کرامش این شاگردان برتر مکتب نبوّت نیز به این فرامین بزرگ و مهم الهی لبیک گفته و نماز جمعه را در شهر و روستا برپا داشته‌اند.

بزرگانی از مذهب حنفیّه نیز بر همین دیدگاه بوده و حتّی خود مجری این امر گرانبها بوده و نماز جمعه را در روستاها برپا نموده‌اند. شاه ولی الله دهلوی می‌گوید: از آنجا که هدف از نماز جمعه، تبلیغ و انتشار دین در جامعه است، باید به تمدّن و جمعیّت توجه کرد. البته آنچه که نزد من ترجیح دارد این است که حدّاقل برای جواز نماز جمعه وجود روستا کافی است. [۵۳۶]

در واقع بر هر مسلمانی لازم می‌نماید که به این امر خالق یکتا لبیک گفته که می‌فرمایند: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَوٰةِ مِن يَوۡمِ ٱلۡجُمُعَةِ فَٱسۡعَوۡاْ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِ[الجمعة: ۹] «‏ای مؤمنان! هنگامی که روز آدینه برای نماز جمعه أذان گفته شد، به سوی ذکر و عبادت خدا بشتابید.» و به قول ابن حزم: کسی نمی‌تواند از مضمون این آیه شانه خالی کند مگر در صورتی که مجوِّزی از نص صریح یا اجماع یقینی برای این کار داشته باشد. [۵۳۷]

واقعاً تعطیل کردن و مانع شدن این فرمان الهی جدای از اینکه با امر خداوند در تعارض و گناه کبیره است بلکه عواقبی سوء اجتماعی به بار می‌آورد که بر هر صاحب خردی پوشیده نیست. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصوابِ)

[۵۳۵] البحر الرائق، ۲/۱۵۱. البته قول مُفتی به، دیدگاه محمّد بن حسن است که نماز جمعه فقط بر اهالی روستایی که ندای جمعه را از شهر می‌شنود واجب است. [۵۳۶] شاه ولی الله دهلوی، حجة الله البالغه، ۲/۲۸. امام أعظم أبوحنيفه/ مي‌فرمايد: «اين رأي و نظر من است، پس هر كس نظري بهتر از نظر من را داشته باشد، آن‌را قبول مي‌كنيم.» این گفته‌ی ناب امام أعظم می‌رساند که آنچه در شریعت اسلام مهم است حق و پیروی از آن است و باید در صورت محرز شدنِ آن بدان تمسّک جست. نک: ابن‌تيميه، مجموع الفتاوي، ۲۰/۲۱۱. [۵۳۷] ابن حزم، المحلّی، ۵/۵۲.

۲- زمان برپایی نماز جمعه

از شرایط صحّت نماز جمعه این است که در زمان شرعی خود اقامه گردد. بنابر دیدگاه جمهور صحابهش و فقها از جمله شافعیّه، حنفیّه و مالکیّه زمان نماز جمعه در وقت ظهر موقع وجوب نماز ظهر می‌باشد و آن موقع زوال خورشید است به‌گونه‌ای که سایۀ هر چیزی به اندازۀ خودش می‌باشد. ولی فقها در انتهای نماز جمعه اختلاف‌نظر دارند. در تحلیل و بررسی دیدگاه‌ها به نظر می‌رسد که آخر وقت نماز جمعه بنابر دیدگاه جمهور داخل شدن در وقت عصر باشد؛ زیرا نماز جمعه بنابر قول راجح نمازی مستقل بوده و نماز ظهر محسوب نمی‌شود و با ظهر تا وقت مغرب وقت مشترک ندارد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصوابِ)

خواندن قسمتی از نماز جمعه با امام:

جمهور فقها مستند به احادیثی صحیح براین باورند اگر شخص به رکعتی از نماز جمعه رسید نماز جمعه‌اش را تمام کند ولی اگر به کمتر از یک رکعت رسید جمهور بر خلاف أبوحنیفه و أبویوسف بر این باورند که نماز ظهر چهار رکعتی را برپای دارد. و امام أبوحنیفه و أبویوسف - رحمهما الله - بر این باورند که شخص به هر مقدار از نماز جمعه برسد حتّی اگر کمتر از یک رکعت باشد نماز جمعه دو رکعتی را تمام نماید. به نظر می‌رسد از آنجائیکه نماز جمعه نمازی مستقل و غیر نماز ظهر می‌باشد و نیز با توجه به فرمودۀ پیامبر ج که هر کس رکعتی از نماز را خواند، نماز را در زمان خود اداء کرده است، شخص می‌تواند نماز را با خواندن یک رکعت دیگر تمام کند ولی در صورتیکه به یک رکعت جمعه نرسد باید نماز ظهر چهار رکعتی را بخواند اگرچه در نیّتش خواندن نماز جمعۀ دو رکعتی را کرده باشد؛ زیرا وی به نماز جمعه نرسیده باید چهار رکعت ظهر بخواند.

در صورتیکه زمان انجام به دلالیلی کم باشد در صورت امکان باید خطبه و نماز را کوتاه و خفیف اقامه کرد؛ زیرا انجام فرض أولی است و در غیر اینصورت نماز ظهر چهار رکعت خوانده می‌شود.

در صورتیکه در دخول وقت شک باشد نباید اقامۀ ظهر کرد؛ زیرا زمان شرط صحّت نماز جمعه است ولی در صورتیکه بعد از شروعِ خطبه در اتمامش شک باشد نماز جمعه خوانده می‌شود؛ زیرا اصل بقای وقت است مگر خلافش ثابت شود. [۵۳۸] (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصوابِ)

قضای نماز جمعه:

در صورتی که شخصی که نماز جمعه بر وی فرض باشد و نماز جمعه‌اش فوت شود طبق نظر جمهور فقهایی که قائل به قضای نماز می‌باشند، این شخص باید نماز ظهر را قضا کند.

در زمینۀ مفسدۀ نماز جمعه در رابطه با زمانِ انجام آن که مختص نماز جمعه بر خلاف دیگر نمازهای جماعت می‌باشد می‌توان گفت:

اوّلاً: در صورتیکه وقت ظهر تمام شود، نماز جمعه فاسد و باطل است و می‌بایست نماز ظهر خوانده شود. و از دیدگاه حنفیّه: خروج وقت قبل از شروع نماز جمعه، و خروج وقت بعد از شروع نماز جمعه و قبل از اتمامش موجب فساد نماز جمعه بوده و باید نماز ظهر چهار رکعتی خوانده شود. و از دیدگاه شافعیّه در حالت‌هایی نماز جمعه به نماز ظهر تبدیل شده و باید نماز چهار رکعتی خوانده شود. حنابله بر این باورند که: اگر تکبیرة الإحرام را بست، آن به عنوان نماز جمعه مقبول است و این بدین معناست که استمرار وقت ظهر تا انتهای نماز جمعه شرط است، صاحب «تنویر الأبصار» می‌نویسد: زیرا وقت شرط أداء نماز جمعه است نه شرط افتتاح آن. مالکیّه شرط صحّت نماز جمعه را وقوع کلّ آن با خطبه در وقت ظهر می‌دانند. [۵۳۹]

ثانیاً: فقها بر این باورند که در صورتیکه شخص به دو رکعت نماز جمعه برسد فقط آن دو رکعت را می‌خواند ولی در صورتیکه فقط به رکعت اوّل نماز جمعه رسید طبق نظر جمهور دو رکعت نماز جمعه را تمام می‌کند ولی طبق قول أظهر شافعیّه می‌بایست چهار رکعت ظهر را تمام کند. و در صورتیکه بعد از رکوعِ رکعت دوّم به نماز جمعه رسید باید چهار رکعت نماز ظهر بخواند.

اساس و بنیان این اختلاف بر آن است که برخی از فقها جماعت را شرط صحّت نماز جمعه می‌دانند و برخی آن‌را شرط انعقاد نماز جمعه می‌دانند. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصوابِ)

[۵۳۸] فقهای شافعیّه بر این باورند اگر بعد شروع نماز جمعه، قبل از سلام در خروجِ وقت شک شود بنابر قول صحیح نماز ظهر چهار رکعتی به اتمام می‌رسد. ولی باید در نظر داشت که اصل بقای وقتیست که بر مبنای آن نماز جمعه را با آن شروع کرده است پس به نظر می‌رسد که نماز جمعه اتمام یابد. نک: نووی، المجموع، ۴/۳۷۷ به بعد؛ شربینی، مغنی المحتاج، ۱/۲۷۹؛ شیرازی، المهذّب، ۱/۳۶۴. [۵۳۹] نک: همان؛ حصکفی، الدر المختار، ۱/ ۵۶۶؛ بهوتی، شرح الروض المربع، ۲/ ۴۳۵؛ تنوير الأبصار بهامش ابن عابدين، ۱ / ۵۶۶ ، حاشية الدسوقي، ۱ / ۳۷۲ .

۳- تعداد افراد شرکت‌کننده

بنابر اتفاق کلیۀ فقها نماز جمعه بر یک نفر واجب نیست. فقها در حدّاقل تعداد افراد شرکت کننده که وجود آن‌ها شرط صحّت نماز جمعه می‌باشد اختلاف نظر دارند. در تحلیل و بررسی دیدگاه‌ها و استدلال‌های مربوطه آنچه به نظر می‌رسد نماز جمعه همانند دیگر نمازها توسط یک نفر امام و یک نفر مأموم برپا می‌شود و وجود تعداد، شرط نماز جمعه نیست؛ زیرا وجود چنین شرطی نیازمند دلیلی شرعی می‌باشد و در شریعت چنین دلیلی قابل اثبات نیست و در زمینۀ استدلالات فقها می‌توان دلایل آن‌ها را به دو دسته تقسیم کرد: دستۀ اوّل: احادیث قولی هستند که از حیث سند دارای مشکل و ضعف و در مواردی بدون أصل می‌باشند که این دسته قابل احتجاج نمی‌باشند و به قول عبدالحق: هیچ دلیلی در تعداد جمعه صحیح نیست. [۵۴۰] دستۀ دوّم: افعالی که بدانها استناد شده همانطور که در تحلیل آن‌ها اشاره شد آن‌ها دلالتی بر وجوب تعدادی افراد خاص نمی‌نمایند و فقط خبر از تعداد شرکت‌کننده می‌دهند که آن هم اتفاقی و یا غالبی بوده است و هیچ دلالتی بر وجوب و الزام این تعداد از افراد در نماز جمعه جهت صحّت نماز جمعه نمی‌رسانند. [۵۴۱]

البته اشاره به این نکته لازم می‌نماید که اگرچه تعداد افراد شرکت‌کننده، شرط صحّتِ نماز جمعه نمی‌باشد ولی شرط أفضل و کمال آن می‌باشد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصوابِ).

[۵۴۰] نصب الراية، ۲/۱۹۷ . [۵۴۱] نک: ابن حزم، المحلّی، ۵/۴۶؛ شوکانی، نيل الأوطار،۳/۲۳۲،۲۳۳ ؛ شوکانی، السيل الجرار، ۱/۲۹۷،۲۹۸؛ سیدسالم، صحیح فقه السنة، ۱/۵۹۳و۵۹۴.

۴- تعداد نماز جمعه

در اینکه شریعت مجوِّز کثرت نماز جمعه را در یک شهر یا روستا صادر می‌کند دو دیدگاه مشاهده می‌شود:

دیدگاه اوّل: جمهور فقها از جمله مالکیّه، شافعیّه، حنابله و جمهور حنفیّه و بسیاری از فقها با وجود اختلافی در تفاصیل بر این باورند که از جمله شرایط صحّت نماز جمعه آن است که در یک روستا و یا یک شهر بیش از یک جمعه برپا نشود مگر بنا بر ضرورت.

دیدگاه دوّم: ابن حزم ظاهری و عطاء بن ابی رباح و برخی از حنفیّه بر این باورند که تعدّد نماز جمعه بدون نیاز و ضرورت جایز است.

قول راجح: در دقّت در عملکرد پیامبر خدا ج و صحابۀ کرامش به تبعیّت از ایشانج مشاهده می‌شود که فقط یک نماز جمعه در یک روستا یا شهر برپا شده است و از طرف دیگر از مقاصد اصلی نماز جمعه گردهمایی هفتگی می‌باشد تا مسلمانان با وحدت و یکپارچگی کنار هم جمع شوند. و از مقاصد اصلی شریعت یکی شدن و دوری از تفرقه است. با این وصف هیچ ممانعتی در شریعت مبنی بر عدم تعدّد مشاهده نمی‌شود پس با این وصف شریعت بوسیلۀ نماز جمعه فراخوانی برای گردهمایی هفتگی با انسجام و اتّحاد مسلمانان صادر کرده و أولویّت در عدم تعدّد است و در صورت ضرورت که بدان اشاره گردید وجود تعدّد نماز جمعه از أولویّتِ بیشتر برخوردار است؛ زیرا در صورت عدم تعدّد برخی از مسلمانان به دلالیل مختلف از جمله: عدم وجود فضای کافی و مناسب برای نشستن، دوری راه و پیدایش مشکلات عبور و مرور به دلیل ترافیک زیاد و ازدحام مردم و ... از انجام آن عاجز می‌شوند و دچار حرج و سختی نامطلوبی می‌گردند که شریعت آن‌را تأیید نمی‌کند. . با همۀ این اوصاف به نظر می‌رسد که أولی آن است که در یک شهر یا یک روستا، یک نماز جمعه برپا شود تا انسجام و اتحاد مسلمانان بیشتر نمایان شود ولی با همۀ این اوصاف تعدّد نماز جمعه در یک منطقه حتّی بدون ضرورت و نیاز دلیلی از شریعت بر منع ندارد و عملکرد پیامبر خداج در این زمینه هیچ معنا و مفهومی بر عدم جواز تعدّد را نمی‌رساند. [۵۴۲] البته نکته‌ای که در خور توجه می‌باشد این است آنانکه تعدّد جمعه را جایز نمی‌دانند بعد از انجام نماز جمعه (در جایی که نماز جمعۀ دیگر برپاشده) نماز ظهر چهار رکعتی می‌خوانند در این زمینه باید اشاره کرد که در این حالت خواندن نماز چهار رکعتی ظهر تأییدیه‌ای از شریعت ندارد؛ چراکه اگر نماز جمعه صحیح بوده دیگر نیازی به خواندن نماز ظهر نیست و اگر نماز جمعه باطل بوده پس چرا خوانده شده و بسیاری از مردم را به عمل باطل مشغول کرده‌اند. با همۀ این اوصاف از آنجایی که تعدّد جمعه جایز می‌باشد، اصلاً نیازی به خواندن نماز ظهر نیست. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصوابِ)

[۵۴۲] با وجود اختلاف‌نظر فقها برخی از فقها بر این باورند در صورتیکه در مسجدی نماز جمعه برپا شود و جماعتی دیگر بعد از اتمام جمعه حضور یابند، می‌توانند نماز جمعه جدیدی برپا کنند؛ زیرا انجام نماز جمعه‌ی فرض در اولویّت قرار دارد و پیامبر خدا ج انجام نماز جماعت جدید را جایز دانسته‌اند. البته اگرچه این مسئله اختلافیست ولی ادای فرض اولی می‌باشد. نک: سنن دارمی، شماره حدیث ۱۳۶۹. (والله العلیم أعلم بالصواب)

۵- خواندن خطبه

بنا بر نظر جمهور (قول راجح) فقها خواندن خطبه قبل از دو رکعت نماز جمعه [۵۴۳] از شروط صحّت نماز جمعه می‌باشد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصوابِ)

أذان نماز جمعه:

أذان در سال اوّل هجری تشریع شد به گونه‌ای که برای هر نماز فرضی یک أذان و یک اقامه وجود دارد و نماز جمعه نیز همانند دیگر نمازهای فرض در زمان پیامبر ج و شیخین – ابوبکر و عمر ب – فقط دارای یک أذان بوده است. و در زمان عثمان بن عفّانس أذان دوّمی بنابر مصلحت و کثرت مسلمانان قبل از أذان اوّل (أذان اصلی) اضافه گردید. [۵۴۴]

در ارتباط به أذانِ روز جمعه لازم به ذکر است:

- أذان روز جمعه در موقعی که امام بر منبر می‌نشیند اعلام می‌گردد.

- فاصلۀ أذان اوّل با أذان دوّم (وقت واقعی نماز جمعه یعنی؛ ظهر) نیم ساعت یا یک ساعت فاصله باشد یعنی؛ مدت زمانی باشد که بنابر شرایط مردم مانند ازدحام و مشاغل و ترافیک و ...، مردم آگاه شوند که به نماز جمعه نزدیک می‌شوند.

- بنابر فرمودۀ خداوند متعال: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَوٰةِ مِن يَوۡمِ ٱلۡجُمُعَةِ فَٱسۡعَوۡاْ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِ وَذَرُواْ ٱلۡبَيۡعَۚ[الجمعة: ۹] «‏ای مؤمنان! هنگامی که روز آدینه برای نماز جمعه أذان گفته شد، به سوی ذکر و عبادت خدا بشتابید و داد و ستد را رها سازید.» معامله در وقت نماز جمعه حرام است ولی از آنجائیکه وقت نماز جمعه از أذان دوّم آغاز می‌شود هرگونه معامله‌ای بین این دو أذان مباح و حلال است.

- با وجود اینکه هدف از أذان دوّم جمع آوری مردم بوده و در صورتی که در جامعه‌ای نیازی به آن نباشد حذف آن ایرادی ندارد، در عصر حاضر که مردم تومارهای ساعت نمازها را در اختیار دارند و رسانه‌ها به پخش أذان و موقع آن مبادرت می‌ورزند و أذان با صدای بلند از بلندگوه‌ها پخش می‌شود چند بار اعلام می‌تواند بی‌فایده باشد و تمسّک به فعل پیامبر ج و شیخین ب أولی می‌باشد. ولی در صورتی که مصلحت و نیاز اقتضا کند و اعلام‌های مکرّر سودمند باشد تکرار دوّم و حتّی سوّم و یا بیشتر مشروع می‌باشد و با مقاصد شریعت هم نوایی دارد.

- هرگونه عملی در این فاصله مبنی بر قرائت قرآن خصوصاّ با صدای بلند و پخش آن از بلندگو و یا أذکار دسته‌جمعی تأییدیه‌ای از شریعت ندارند بلکه هر کس می‌تواند بعد از حضور در مسجد و خواندن دو رکعت تحیة المسجد به قرائت قرآن و یا ذکر تا شروع خطبۀ نماز جمعه مشغول شود و نباید با این اعمال مزاحمت و تشویش برای دیگران حاصل گردد.

در صورتیکه أذان نماز جمعه گفته می‌شود دیگر مساجد که نماز جمعه در آن‌ها اقامه نمی‌گردد نباید أذان بگویند؛ زیرا هدف از أذان اعلام و دعوت به نماز می‌باشد و حال در مساجد دیگر اقامۀ نماز ظهر با جماعت صحیح نمی‌باشد تا جواز أذان گفتن را داشته باشند. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصوابِ)

[۵۴۳] بنابر اجماع خطبه‌ی نماز قبل از نماز جمعه می‌باشد. نک: ابن حجر، تلخیص الحبیر ،۲/۱۴۷. [۵۴۴] (صحيح): بخاری (ش۹۱۲و۹۱۶) / ابوداود (ش۱۰۸۹) / ترمذي (ش۵۱۶) / نسایی (ش۱۳۹۲) از طریق (ابن ابي ذئب ويونس بن يزيد) روایت کرده‌اند: «عن الزهري عن السائب بن يزيد قال كان النداء يوم الجمعة اوّله إذا جلس الإمام على المنبر على عهد النبي صلى الله عليه وسلم وأبي بكر وعمر رضي الله عنهما فلما كان عثمان رضي الله عنه وكثر الناس زاد النداء الثالث على الزوراء.»

فصل سوّم: خطبۀ نماز جمعه

(۳-۱) تعریف خطبۀ جمعه

(۳-۲) اهمیّت خطبۀ جمعه

(۳-۳) حکم و تعداد خطبۀ جمعه

(۳-۴) شروط خطبۀ جمعه

(۳-۵) ارکان خطبۀ جمعه

(۳-۶) سنن خطبۀ جمعه

(۳-۷) مسائل متفرقه در خطبۀ جمعه

(۳-۸) خلاصۀ مطالب

همانطور که اشاره گردید خطبۀ نماز جمعه و به اعتبار دقیق‌تر دو خطبۀ نماز جمعه از شروط صحّت نماز جمعه می‌باشند به گونه‌ای که بدون آن‌ها نماز جمعه باطل می‌باشد. [۵۴۵] در این فصل سعی بر آن خواهد بود شروط، ارکان، سنن و احکام متفرقۀ آن به صورت مستدل و با تحلیل اقوال فقها بیان گردد. [۵۴۶]

[۵۴۵] نک: (۲-۸) شروط صحّت نماز جمعه. [۵۴۶] در این فصل اقوال فقها و استدلال‌های مربوطه و تحلیل آنها و نیز ارجاعات این مطالب از کتاب " خطبة الجمعة و أحکامها الفقهیة " اثر "دکتر عبدالعزیز بن محمّد بن عبدالله الحجیلان" اقتباس شده است. ولی باید دقت داشت جدای از تخریج احادیث و اضافه نمودن مطالب و در مواردی اختصار برخی از مطالب کتاب مذکور، تحلیل و ترجیح دیدگاه‌ها با کتاب مذکور تفاوت شایانی دارد. همچنین باید توجه داشت که ارجاعات مطالب نیز اقتباش از کتاب مذکور می‌باشد که در پایان کتاب شناسنامه‌ی کتابها به طور کامل بیان شده‌اند. (مؤلّف)

(۳-۱) تعریف خطبۀ جمعه

خُطبه -با ضمّۀ خاء- به گفته و سخنرانی بالای منبر اطلاق می‌شود. و گفته شده: خَطَبَ علی المنبر خُطبةً و خَطابَةً. ولی خِطبه-با کسر خاء- به خواستگاری اطلاق می‌شود. أزهری گفته: «خُطبه مصدر خطیب است و به کلامی اطلاق می‌شود که خطیب بیان می‌کند و در موضع مصدر قرار دارد.» [۵۴۷] و خاطَبَه مُخاطَبَة و خِطاباً به کلامی بین متکلِّم و سامع اطلاق می‌شود. جمع آن: خُطَب و خُطباء جمع خطیب می‌باشد. [۵۴۸]

در تعریف خُطبه تعاریف مختلف است، نووی ابراز می‌دارد: «کلامی منسجم که متضمِّنِ پند و اندرز و ابلاغ می‌باشد.» [۵۴۹] با همۀ این اوصاف در بیان تعریف خُطبۀ جمعه در کتب فقهی نمی‌توان تعریف صریحی را یافت با این وصف کاسانی در تعریف آن نوشته: «خُطبه به صورت متعارف به سخنرانی اطلاق می‌شود که شامل تحمید و ثنای خداوندأ و صلوات فرستادن بر پیغمبر خدا ج و دعا برای مسلمانان و وعظ و یادآوری برای آن‌ها می‌باشد.» [۵۵۰]

با وجود اینکه نمی‌توان تعریف جامع و صریحی در کتب فقهی از آن یافت ولی می‌توان با توجه به ارکان و ضوابط حاکم بر خطبۀ جمعه بنابر احکام راجح در تعریف جمعه گفت: «خطبۀ جمعه به کلام و سخنرانی متوالی واعظ اطلاق می‌شود که کمی قبل از نماز جمعه در وقت نماز جمعه یعنی؛ در موقع زوال خورشید با نیّتِ خطیب و به صورت آشکارا و در صورت توان ایستاده بر تعدادی از افراد که مقصود جمعه با آن‌ها حاصل می‌گردد، ایراد می‌گردد.»

[۵۴۷] أزهری، تهذیب اللغة، ۷/۲۴۶. [۵۴۸] فیومی، المصباح المنیر، ۱/۱۷۳. [۵۴۹] نووی، لغة الفقهاء، ص ۸۴ و ۸۵. [۵۵۰] کاسانی، بدائع الصنائع، ۱/۲۶۲.

(۳-۲) اهمیّت خطبۀ جمعه

خطبۀ نماز جمعه جدای از اینکه بنابر نظر جمهور فقها از ارکان نماز جمعه می‌باشد، بلکه دارای مکانت و منزلتی بس خاص و مهم می‌باشد که اهداف و مقاصد تشریع والایی دربر دارد از جمله:

خطبۀ نماز جمعه در بزرگترین روز جمعه انجام می‌شود و وجه تسمیه‌اش هم به همین روز مبارک است و از خصائص اختصاصی این روز نیز می‌باشد.

خداوند فراخوان داده که به سوی نماز جمعه بشتابند و در انجامش به خاطر امور دنیوی اهمال نکنند. خداوند تعالی می‌فرمایند: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَوٰةِ مِن يَوۡمِ ٱلۡجُمُعَةِ فَٱسۡعَوۡاْ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِ وَذَرُواْ ٱلۡبَيۡعَۚ ذَٰلِكُمۡ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٩ فَإِذَا قُضِيَتِ ٱلصَّلَوٰةُ فَٱنتَشِرُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَٱبۡتَغُواْ مِن فَضۡلِ ٱللَّهِ وَٱذۡكُرُواْ ٱللَّهَ كَثِيرٗا لَّعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ١٠ وَإِذَا رَأَوۡاْ تِجَٰرَةً أَوۡ لَهۡوًا ٱنفَضُّوٓاْ إِلَيۡهَا وَتَرَكُوكَ قَآئِمٗاۚ قُلۡ مَا عِندَ ٱللَّهِ خَيۡرٞ مِّنَ ٱللَّهۡوِ وَمِنَ ٱلتِّجَٰرَةِۚ وَٱللَّهُ خَيۡرُ ٱلرَّٰزِقِينَ١١[الجمعة: ۹-۱۱] «‏ای مؤمنان! هنگامی که روز آدینه برای نماز جمعه أذان گفته شد، به سوی ذکر و عبادت خدا بشتابید و داد و ستد را رها سازید. این (چیزی که بدان دستور داده می‌شوید) برای شما بهتر و سودمندتر است اگر متوجّه باشید. آنگاه که نماز خوانده شد ، در زمین پراکنده گردید و به دنبال رزق و روزی خدا بروید و خدای را (با دل و زبان) بسیار یاد کنید ، تا این که رستگار شوید. ‏(برخی از اصحاب،) هنگامی که تجارت و یا سرگرمیی را دیدند از پیرامون تو پراکنده شدند، و تو را ایستاده (بر منبر ، در حال خطبه) رها کردند! بگو: آنچه در پیش خدا (از فضل و ثواب) است ، بهتر از سرگرمی و بازرگانی است، و خدا بهترین روزی‌رسان است.‏» برخی از علما مانند امام قرطبی و غیره بر این باورند مراد از ﴿ذِكۡرِ ٱللَّهِ خطبۀ نماز جمعه می‌باشد و برخی هم به نماز جمعه تفسیر کرده‌اند که در این حالت هم به ماتبعِ نماز جمعه، خطبۀ نماز جمعه می‌باشد.

پیغمبر اکرم ج این جایگاه را برعهده داشتند و خطبۀ نماز جمعه را ایراد می‌فرمودند و نمادی بارز از والا بودن این عمل است. عبدالله ‌بن عمرب روایت کرده است: «كَانَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَخْطُبُ قَائِمًا ثُمَّ يَقْعُدُ ثُمَّ يَقُومُ كَمَا تَفْعَلُونَ الْآنَ.» [۵۵۱] «پیامبر ج ایستاده خطبه می‌خواندند و سپس می‌نشستند و سپس می‌ایستادند همانگونه که شما الان انجام می‌دهید.» و ایشان ج قبل از هجرت مصعب بن عُمیرس را برای آموزش دین فرستادند وأسعد بن زرارهس اوّلین نماز جمعه را در مدینه برپا کردند و صحابۀ کرام خصوصاً خلفای راشدینش و بعدها فقها و علمای اسلام نیز بر این مهم رفته‌اند به گونه‌ای که ندای این حکم الهی بر سرزمین‌های مختلف طنین‌انداز شده است.

خداوند اجر و ثواب بزرگی برای آن قرار داده به گونه‌ای که حد و میزانش وصف‌ناپذیر است، ابوهریرهس روایت کرده است که پیغمبر ج فرموده‌اند: «مَنْ اغْتَسَلَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ غُسْلَ الْجَنَابَةِ ثُمَّ رَاحَ فَكَأَنَّمَا قَرَّبَ بَدَنَةً وَمَنْ رَاحَ فِي السَّاعَةِ الثَّانِيَةِ فَكَأَنَّمَا قَرَّبَ بَقَرَةً وَمَنْ رَاحَ فِي السَّاعَةِ الثَّالِثَةِ فَكَأَنَّمَا قَرَّبَ كَبْشًا أَقْرَنَ وَمَنْ رَاحَ فِي السَّاعَةِ الرَّابِعَةِ فَكَأَنَّمَا قَرَّبَ دَجَاجَةً وَمَنْ رَاحَ فِي السَّاعَةِ الْخَامِسَةِ فَكَأَنَّمَا قَرَّبَ بَيْضَةً فَإِذَا خَرَجَ الْإِمَامُ حَضَرَتْ الْمَلَائِكَةُ يَسْتَمِعُونَ الذِّكْرَ.» [۵۵۲] «هر کس در روز جمعه غسل جنابت نماید و سپس زود (به سوی نماز جمعه) رهسپار شود مانند آن است که شتر ماده‌ای را قربانی کرده است و هرکس در ساعت دوّم رهسپار شود مانند آن است که گاو ماده‌ای را قربانی کرده است و هر کس در ساعت سوّم رهسپار شود مانند آن است که گوسفند نری را قربانی کرده باشد و هر کس در ساعت چهارم رهسپار شود مانند آن است که مرغی را قربانی کرده است و هر کس در ساعت پنجم رهسپار شود مانند آن است که با بخشیدن تخم مرغی به خداوند تقرب جسته است. و هرگاه امام (از منزلش به سوی مسجد) خارج شد ملائکه حاضر می‌شوند و به پند (و موعظه) گوش فرا می‌دهند.» و نیز ابوهریرهس روایت کرده که پیامبر خدا ج فرمودند: «من توضأ فأحسن الوضوء ثم أتى الجمعة فاستمع وأنصت غفر له ما بينه وبين الجمعة وزيادة ثلاثة أيام.» [۵۵۳] «هر کس وضو گرفت، نیکو وضو بگیرد سپس به نماز جمعه بیاید و خوب گوش فرا دهد و ساکت باشد، (گناهان) او بین این جمعه و جمعۀ (آینده) و سه روز دیگر هم (؛ یعنی جمعاً گناهان ده روزش) بخشیده می‌شود.» در واقع تمامی فضائل نماز جمعه مشمول خطبۀ نماز جمعه می‌باشد؛ زیرا خطبۀ جزء و قسمتی از نماز جمعه و در واقع شرط صحّت آن می‌باشد.

خطبۀ نماز جمعه جدای از این فضائل بس والا و اجر عظیمی که دارد دارای فوائد اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، نظامی، روانشناسی و ... می‌باشد. خطبۀ نماز جمعه گردهمایی و کنفرانسی هفتگی می‌باشد که مسلمانان با هم جمع می‌شوند تا به سخنرانی و وعظی گوش فرا دهند که در اثنای آن مسائل مختلف از جمله مسائل شرعی و علمی مورد نیاز جامعه به مردم آموزش یا گوشزد شود و همچنین در این گردهمایی مسلمانان می‌توانند احوال و مسائل حاکم بر جامعه و حتّی جهان را بشنودند و به طریقه فهم صحیح و برخورد با حوادث روز آشنا شوند.

خطبۀ نماز جمعه می‌تواند تریبونی اجتماعی باشد که مسلمانان به صورت هفتگی در آن شرکت می‌کنند و بسیاری از مسائل مهم اجتماعی را که برای برخی از افراد به دلایلی دسترسی و فهم آن سخت بوده از این تریبون گوش فرا می‌دهند و می‌توانند بسیاری از معضلات و طریقۀ برخورد با آن‌را شناسایی کنند. و این می‌تواند با وجود همۀ مشکلات و اختلاف سلیقه‌ها نمادی از اتحاد و یکدلی أمّت اسلامی باشد.

در واقع خطبۀ نماز جمعه می‌تواند وسیله‌ای سودمند و کارآمد برای دعوت اسلامی و امر به معروف و نهی از منکر و نصیحت و یادآوری برای أمّت اسلامی باشد به‌گونه‌ای که با بهره‌گیری از این ابزار کارآمد و در دسترس می‌توان با زبانی فصیح و همه‌فهم به تشریع قوانین خداوندأ پرداخت. خطیب در این امر خطیر هرگز نباید کوتاهی کند و بجای اینکه دعوت و ابلاغی از احکام الهی نماید به تریبونی برای اهداف خلاف شریعت و دنیاپرستان گردد؛ چرا که خطیب همیشه و در همه حال باید به یاد داشته باشد که بر جایی ایستاده است که پیغمبر عظیم الشأن ج در این جایگاه قرار داشته و هرگز آن‌را با بهره‌های دنیوی و خلاف شرع پلید نسازد که بی‌شک در اینصورت خود رسوا و پلید خواهد شد.

[۵۵۱] (صحیح): بخاری (ش۹۲۸و۹۲۰) / نسایی (ش۱۴۱۶) از طریق (خالد بن الحارث و بشر بن المضل) روایت کرده‌اند: «حدثنا عبيد الله بن عمر عن نافع عن ابن عمر رضي الله عنهما قال: كان النبي صلى الله عليه وسلم يخطب قائما ثم يقعد ثم يقوم كما تفعلون الآن.» [۵۵۲] (صحیح): بخاري (ش۸۸۱) / مسلم (ش۲۰۰۱) / ابوداود (ش۳۵۱) / ترمذي (ش۴۹۹) / نسايي (ش۱۳۸۸) از طريق (عبدالله بن مسلمه و عبدالله بن يوسف و قتيبه بن سعيد و معن بن عيسي) روايت کرده اند: «حدثنا مالك عن سمي بن أبي صالح عن أبي هريرة: أن رسول الله ج قال: من اغتسل يوم الجمعة غسل الجنابة وراح فكأنما قدم بدنة، ومن راح في الساعة الثانية فكأنما قرب بقرة، ومن راح في الساعة الثالثة فكانما قرب كبشا، ومن راح في الساعة الرابعة فكأنما قرب دجاجة، ومن راح في الساعة الخامسة فكأنما قرب بيضة، فإذا خرج الامام حضرت الملائكة يستمعون الذكر.» [۵۵۳] (صحيح): مسلم (ش۲۰۲۴و۲۰۲۵) / ابوداود (ش۱۰۵۲) / ترمذي (ش۴۹۸) / ابن ماجه (ش۱۰۹۰) از طريق (سليمان اعمش وسهيل بن ابي صالح) روايت کرده اند: «عن أبى صالح عن أبى هريرة قال قال رسول الله (صلى الله عليه وسلم): ... .»

(۳-۳) حکم و تعداد خطبۀ جمعه

فقها در حکم و تعداد خطبۀ جمعه اختلاف‌نظر دارند که آیا خطبۀ نماز جمعه شرط صحّت نماز جمعه می‌باشد و یا مستحب می‌باشد و نماز جمعه بدون آن صحیح می‌باشد؟ و تعداد خطبه‌ها یک یا دوتاست؟

(۳-۳-۱) حکم خطبۀ جمعه

در حکم خطبۀ نماز جمعه دو دیدگاه وجود دارد که عبارتند از:

دیدگاه اوّل: جمهور فقها؛ حنفیّه، شافعیّه، حنابله و قول صحیح اکثر فقهای مالکیّه بر آن است که خطبۀ جمعه شرط نماز جمعه می‌باشد و نماز جمعه بدون آن باطل است. [۵۵۴]

ابن قدامه ابراز می‌دارد: «خلاصۀ مطلب آن است که خطبۀ جمعه شرط نماز جمعه می‌باشد و بدون آن صحیح نیست... و هیچ مخالفی جز حسن بصری در آن نیافتیم.» [۵۵۵] البته مخالفینی غیر از حسن بصری/ وجود دارد که به آن‌ها اشاره خواهد شد.

ادّلّۀ این دسته عبارتند از:

اوّل: کتاب خداوند تعالی می‌فرمایند: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَوٰةِ مِن يَوۡمِ ٱلۡجُمُعَةِ فَٱسۡعَوۡاْ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِ وَذَرُواْ ٱلۡبَيۡعَۚ[الجمعة: ۹] «‏ای مؤمنان! هنگامی که روز آدینه برای نماز جمعه أذان گفته شد، به سوی ذکر و عبادت خدا بشتابید و داد و ستد را رها سازید.»

اکثر فقهای سلف و خلفش بر این باورند منظور از ﴿ذِكۡرِ ٱللَّهِ خطبۀ نماز جمعه می‌باشد و برخی آن‌را به نماز جمعه تفسیر کرده‌اند [۵۵۶] و ابن عربی آن‌را به هر دو معنا کرده است. [۵۵۷] اگرچه خداوندأ ﴿ذِكۡرِ ٱللَّهِ را مجمل بیان فرموده ولی پیامبر ج با فعل خود آن را تبیین فرموده‌اند و همانطور که فرموده‌اند: «صَلُّوا كَمَا رَأَيْتُمُونِي أُصَلِّي.» [۵۵۸] «نماز بخوانید همانگونه که مرا می‌بینید که نماز می‌خوانم.» ایشان هرگز نماز جمعه را بدون خطبۀ نماز جمعه نخوانده‌اند، پس به نظر می‌رسد که منظور هر دوی آن‌ها باشد. [۵۵۹] با این وصف باید در نظر داشت که:

اوّلاً: امر به سعی به انجام آن شده و اصل در امر وجوب است و سعی واجب فقط برای واجب معنا دارد. [۵۶۰]

ثانیاً: خداوند امر به ترک داد و ستد فرموده، پس تحریم معامله دلیلی بر وجوب خطبه است؛ زیرا مستحب، مُباح را حرام نمی‌کند.

خداوند عزیز می‌فرمایند: ﴿وَإِذَا رَأَوۡاْ تِجَٰرَةً أَوۡ لَهۡوًا ٱنفَضُّوٓاْ إِلَيۡهَا وَتَرَكُوكَ قَآئِمٗاۚ[الجمعة: ۱۱] « ‏(برخی از اصحاب،) هنگامی که تجارت و یا سرگرمیی را دیدند از پیرامون تو پراکنده شدند، و تو را ایستاده (بر منبر ، در حال خطبه) رها کردند.» خداوند ترک‌کنندگان خطبۀ جمعه را توبیخ و ذمّ می‌فرمایند. بنا بر قانون شریعت تارکِ واجب ذمّ می‌گردد.

دوّم: سنّت

کردار پیامبر ج نمادی بارز از این می‌باشد که ایشان ج هرگز و در هیچ حالی نماز جمعه را بدون خطبه برپا نکرده‌اند. از جملۀ این روایت‌ها:

عبدالله‌ بن عمرب روایت کرده است: «كَانَ النَّبِيُّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) يَخْطُبُ قَائِمًا ثُمَّ يَقْعُدُ ثُمَّ يَقُومُ كَمَا تَفْعَلُونَ الْآنَ.» [۵۶۱] «پیامبر ج ایستاده خطبه می‌خواندند وسپس می‌نشستند و سپس می‌ایستادند همانگونه که شما الان انجام می‌دهید.»

جابر بن سمرهس روایت کرده است: «كَانَ يَخْطُبُ قَائِمًا ثُمَّ يَجْلِسُ ثُمَّ يَقُومُ فَيَخْطُبُ قَائِمًا فَمَنْ نَبَّأَكَ أَنَّهُ كَانَ يَخْطُبُ جَالِسًا فَقَدْ كَذَبَ فَقَدْ وَاللَّهِ صَلَّيْتُ مَعَهُ أَكْثَرَ مِنْ أَلْفَىْ صَلاَةٍ.» [۵۶۲] «پیامبر ج ایستاده خطبه می‌خواندند سپس می‌نشستند سپس می‌نشستند و در نهایت خطبه را ایستاده می‌خواندند (و به اتمام می‌رساندند)، هر کس به تو خبر دادد که ایشان نشسته خطبه می‌خواندند دروغ گفته است. و قسم به خداوند! من با ایشان بیش از دوهزار نماز را خوانده‌ام.»

در مناقشۀ این استدلال‌ها گفته شده که این روایت مجرد فعل نبیّ ج را نشان می‌دهد و دلالتی بر شرط بودن خطبۀ جمعه ندارند. [۵۶۳] در این رابطه باید توجه داشت که فعل نبیّ ج تبیین کنندۀ امر وجوبی خداوند ﴿إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِ می‌باشد، پس خطبۀ نماز جمعه واجب است.

پیغمبر ج فرموده‌اند: «صَلُّوا كَمَا رَأَيْتُمُونِي أُصَلِّي.» [۵۶۴] «نماز بخوانید همانگونه که مرا می‌بینید که نماز می‌خوانم.» ایشان ج هرگز نماز جمعه را بدون خطبۀ نماز جمعه نخوانده‌اند و هرگز هم از عدم جواز نخواندن آن صحبت نکرده‌اند. [۵۶۵]

در تحلیل این استدلال گفته‌اند این امر نمادی از وجوب نیست؛ زیرا با این وصف سنن نماز که پیغمبر ج انجام می‌دادند نیز واجب می‌گردند و از طرف دیگر خطبۀ جمعه، نماز نیست که این روایت آن‌را در برگیرد و دلیل وجوب آن گردد. [۵۶۶]

در جواب این مناقشه باید اشاره کرد که اگرچه دلایل دیگری همچون آیۀ شریفۀ مذکور بر وجوب خطبه وجود دارند، تکرار این فعل (یعنی؛ خطبۀ جمعه) از طرف ایشان ج نمادی بارز از وجوب می‌باشد و از طرف دیگر اگرچه خطبه، نماز نیست ولی متعلّق به نماز جمعه می‌باشد و بدون آن اعتباری ندارد. اگرچه برخی از سلف صالحش ابراز داشته‌اند: دو خطبۀ جمعه به منزلۀ دو رکعت می‌باشد و حکم آن را دارد. [۵۶۷]

سوّم: آثار صحابۀ و تابعینش

در بررسی عملکرد صحابه و تابعینش محرز است که آن‌ها هرگز نماز جمعه را بدون خطبۀ نماز جمعه نخوانده‌اند [۵۶۸] به‌ گونه‌ای که عمر بن خطابس گفته: «خطبه در جایگاه دو رکعت نماز است، هر کس به خطبه نرسید چهار رکعت نماز بخواند.» [۵۶۹]

دیدگاه دوّم: حسن بصری/، جوینی از شافعیّه، ابن ماجشون از مالکیّه و ظاهریه بر این باورند که خطبۀ نماز جمعه مستحب بوده و نماز جمعه بدون آن نیز صحیح می‌باشد. [۵۷۰]

اساس استدلال این دسته بر این قرار دارد؛ با وجود اینکه نماز جمعۀ کسی که در خطبۀ جمعه حضور نداشته صحیح است پس این نمادی از واجب و شرط نبودن خطبۀ جمعه می‌باشد و نیز ابراز داشته‌اند: جمعه عید است، پس خطبۀ نمازش همانند نماز عید واجب نیست. [۵۷۱]

ماوردی در این‌باره می‌نویسد: «این اشتباه است. اجماع افراد قبل و بعد از حسن بصری این مسئله را روشن می‌کند.» [۵۷۲] و این استدلال صحیح نیست؛ زیرا دو رکعت نماز جمعه بنا بر اجماع واجب می‌باشد و هیچ ارتباطی به ادراک و حضور در خطبۀ جمعه ندارد؛ چرا که بنا بر نصوص صحیح هر کسی به رکعتی از نماز جمعه برسد نماز جمعه‌اش صحیح می‌باشد. [۵۷۳]

قول راجح: در تحلیل و بررسی دیدگاه‌ها و اتفاق‌نظر اکثر فقها و اندیشمندان اسلامی در حکم خطبۀ نماز جمعه محرز است که قول جمهور راجح می‌باشد. به گونه‌ای که امر خداوند و فعل پیغمبر عظیم الشأن ج مؤیّد این مدعاست و خطبۀ نماز جمعه، شرط صحّت آن می‌باشد. ودر صورتیکه شخص در خطبۀ نماز جمعه شرکت نکرده و به یک رکعت از نماز جمعه رسیده بنابر نصوص صحیح می‌تواند نماز جمعه‌اش را تمام کند. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بِالصّوابِ)

[۵۵۴] نک: المبسوط، ۲ / ۲۳ - ۲۴؛ مرغینانی، الهداية، ۱ / ۸۳؛ کاسانی، بدائع الصنائع، ۱ / ۲۶۲؛ تبيين الحقائق، ۱ / ۲۱۹؛ الفتاوى الهندية، ۱ / ۱۴۶؛ الإشراف، ۱ / ۱۳۱؛ التفريع، ۱ / ۲۳۱؛ ابن رشد، بداية المجتهد، ۱ / ۱۶۰ ؛ القوانين الفقهية، ۸۶؛ الفواكه الدواني، ۱ / ۳۰۶؛ حلية العلماء، ۲ / ۲۷۶؛ الوجيز، ۱ / ۶۳ ؛ المجموع، ۴ / ۵۱۳ ، ۵۱۴، روضة الطالبين، ۲ / ۲۴، شربینی، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۸۵؛ أبو الخطاب، الهداية، ۱ / ۵۲؛ شرح الزركشي، ۲ / ۱۷۳، ابن قدامه، المغني، ۳ / ۱۷۰ – ۱۷۱؛ الفروع، ۲ / ۱۰۹ ؛ المحرر، ۱ / ۱۴۶؛ مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۳۸۶. [۵۵۵] ابن قدامه، المغني، ۳ / ۱۷۰ – ۱۷۱. [۵۵۶] تفسیر الطبري، ۲۸ / ۶۵ - ۶۶ ؛ ابن العربي، أحكام القرآن، ۴ / ۱۸۰۵؛ قرطبي، الجامع لأحكام القرآن، ۱۸ / ۱۰۷ و برخی دیگر از تفاسیر. [۵۵۷] ابن العربي، أحكام القرآن، ۴ / ۱۸۰۵؛ قرطبي، الجامع لأحكام القرآن، ۱۸ / ۱۰۷ (قرطبی این قول را از وی روایت می‌کند.) [۵۵۸] (صحیح): بخاری (ش۶۰۰۸و۷۲۴۶) از طریق (اسماعیل بن علیة وعبدالوهاب الثقفی) روایت کرده است: «حدثنا أيوب عن أبي قلابة عن أبي سليمان مالك بن الحويرث قال أتينا النبي صلى الله عليه وسلم ... فقال (صلی الله علیه وسلم): كما رأيتموني أصلي.» [۵۵۹] نک: الاستذكار،۵/۱۲۸؛ المجموع،۴/۵۱؛المغني،۳/۱۷۰-۱۷۱؛ ماوردی، الحاوی الکبیر،۳/۴۴، المجموع،۴/۵۱۳ ؛المغني ۳/۱۷۱. [۵۶۰] ابن العربي، أحكام القرآن، ۴ / ۱۸۰۵؛ قرطبي، الجامع لأحكام القرآن، ۱۸ / ۱۰۷. [۵۶۱] (صحیح): بخاری (ش۹۲۸و۹۲۰) / نسایی (ش۱۴۱۶) از طریق (خالد بن الحارث و بشر بن المضل) روایت کرده‌اند: «حدثنا عبيد الله بن عمر عن نافع عن ابن عمر رضي الله عنهما قال: كان النبي صلى الله عليه وسلم يخطب قائما ثم يقعد ثم يقوم كما تفعلون الآن.» [۵۶۲] (صحیح): مسلم (ش۲۰۳۳) / نسایی (ش۱۴۱۵و۱۴۱۷و۱۴۱۸و۱۵۷۴و۱۵۸۳و۱۵۸۴) / ابوداود (ش۱۰۹۵-۱۰۹۷) / ابن ماجه (ش۱۱۰۵و۱۱۰۶) از طریق (شعبة بن الحجاج وسفیان الثوری وابوخیثمة وابوعوانه وزهیر بن معاویة واسرائیل بن یونس وابوالاحوص) روایت کرده‌اند: «عن سماك بن حرب قال أنبأنى جابر بن سمرةس أن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) كان يخطب قائما ثم يجلس ثم يقوم فيخطب قائما» و فی روایة سفیان «كانت خطبته قصدا وصلاته قصدا» وفی روایة ابوعوانه: «ثم يقعد قعدة لايتكلم» [۵۶۳] نک: نيل الأوطار، ۳ / ۲۶۵ . [۵۶۴] (صحیح): بخاری (ش۶۰۰۸و۷۲۴۶) از طریق (اسماعیل بن علیة وعبدالوهاب الثقفی) روایت کرده است: «حدثنا أيوب عن أبي قلابة عن أبي سليمان مالك بن الحويرث قال أتينا النبي صلى الله عليه وسلم ... فقال (صلی الله علیه وسلم): كما رأيتموني أصلي.» [۵۶۵] المبسوط ۲ / ۲۴، وتبيين الحقائق ۱ / ۲۱۹، والإشراف ۱ / ۱۳۱، نفراوی،الفواكه الدواني، ۱ / ۳۰۶، والجامع لأحكام القرآن للقرطبي ۱۸ / ۱۱۴، ابن قدامه، المغني، ۳ / ۱۷۱، شرح الزركشي، على الخرقي ۲ / ۱۷۳، كشاف القناع، ۲ / ۳۱ . [۵۶۶] نيل الأوطار ،۳ / ۲۶۵. [۵۶۷] البته در اثبات این قول با وجود بیان آیه شریف و احادیث صحیح مذکور، روایت‌های ضعیف و حتی بدون اصلی وجود دارند که غیر قابل احتجاج و استناد می‌باشند، از جمله: ۱- ابن شهاب زهري گفته است: «وبلغنا أنه لا جمعة إلا بخطبة فمن لم يخطب صلى أربعا.» (ضعیف): بيهقي، السنن الكبري (ش۵۹۱۲) روايت كرده است: «أخبرنا أبو حازم الحافظ أخبرنا أبو أحمد محمّد بن محمّد الحافظ أخبرنا أبو جعفر محمّد بن عبد الرحمن الضبى حدثنا القاسم وهو ابن عبد الله بن مهدى أبو الطاهر بمصر حدثنا عمى يعنى محمّد بن مهدى حدثنا يزيد يعنى ابن يونس بن يزيد الأيلى عن أبيه يونس عن الزهرى قال: بلغنا أنه لا جمعة إلا بخطبة فمن لم يخطب صلى أربعا» اما این روایت «ضعیف» است چرا که ابن شهاب الزهری نگفته که این روایت را چه کسی گفته وسخن چه کسی است: «بلغنا!» ۲- ابوهریرهس روایت کرده است: «قال رسول الله ج: الخطبة تقوم مقام رکعتین من الفرض.» (لا اصل له): این روایت را بسیاری از خطبا در خطبه‌هایشان می‌خوانند اما هیچ اصلی از احادیث رسول الله ج ندارد. ۳- یحیی بن بی کثیر روایت کرده است: «عن النبي صلى الله عليه و سلم قال: من ادرك الخطبة فقد أدرك الصلاة.» (ضعیف): عبدالرزاق، المصنف (ج۳ص۲۳۷) روایت کرده است: « عن عمر بن راشد وغيره عن يحيى بن أبي كثير عن النبي صلى الله عليه و سلم قال من ادرك الخطبة فقد أدرك الصلاة.» اما روایت «ضعیف ومعضل» است چرا که یحیی بن ابی کثیر: امام ابوحاتم رازی گفته است: «لم يدرك أحداً من الصحابة إلا أنسا رآه رؤيةً» [ابن ابي حاتم، الجرح والتعديل (ش۹۱۰)] لذا (دو راوی) تا رسول الله ج افتاده است وروایت معضل می‌گردد. [۵۶۸] «به نظر می‌رسد نتوان اقوال اجتهادی صحابه را همانند کتاب و سنّت حجت دانست، اما در شرایط مساوی، اقوال اجتهادی آنان مقدم بر اجتهادات مجتهدان متأخر است؛ زیرا آنان مخاطبان نخستین نصوص و یاوران و ملازمان آن حضرت ج بودند. مجتهدانی والامقام که دست پرورده‌ی پیامبر ج بوده و روح شریعت و اهداف شارع را به خوبی دریافته و اصول و ضوابط اجتهاد را به درستی رعایت می‌کردند.» نک: فردین محمّدپور، بررسی حجیت قول صحابی، صص ۶۶ الی ۱۱۱، [۵۶۹] المصنف، عبد الرزاق، ۳ / ۲۳۷؛ ابن حزم، المحلّی، ۵ / ۵۸. [۵۷۰] نک: ابن قدامة، المغني ۳ / ۱۷۱؛ ماوردي، ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳ / ۴۴، نووي، المجموع ۴ / ۵۱۴ ؛ قرطبي، الجامع لأحكام القرآن ۱۸ / ۱۱۴ ، المحلّی ۵ / ۹۵؛ الإشراف ۱ / ۱۳۱ ؛أحكام القرآن،۴ / ۱۸۰۵؛ قرطبی، الجامع لأحكام القرآن، ۱۸ / ۱۱۴؛ المحلّی ۵ / ۵۷ . [۵۷۱] نک: ابن قدامة، المغني ۳ / ۱۷۱؛ ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳ / ۴۴. [۵۷۲] ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳ / ۴۴. [۵۷۳] پیامبر ج می‌فرماید: «من أدرك ركعة من الصلاة فقد أدرك الصلاة.» «هر کس رکعتی از نماز را خواند نماز را (در زمان خود) اداء کرده است.» (صحیح): بخاري (ش۵۸۰) / مسلم (ش۱۴۰۱) / ابوداود (ش۱۱۲۳) / ترمذي (ش۵۲۴) / نسايي (ش۵۵۳و۵۵۴و۵۵۵و۵۵۶) / ابن ماجه (ش۱۱۲۲) از طريق (مالك بن انس و سفيان بن عيينه و عبيد الله بن عمر و اوزاعي) روايت کرده اند: «عن ابن شهاب عن أبي سلمة بن عبد الرحمن عن أبي هريرة أن رسول الله ج قال من أدرك ركعة من الصلاة فقد أدرك الصلاة.»

(۳-۳-۲) تعداد خطبۀ جمعه

با توجه به اینکه بنا بر دیدگاه جمهور خطبه از شرائط صحّت نماز جمعه می‌باشد ولی در تحقق این شرط اختلاف‌نظر دارند، که آیا یک خطبه یا دو خطبه شرط صحّت نماز جمعه می‌باشد؟ فقها در جواب این مسئله دو دیدگاه دارند، که عبارتند از:

دیدگاه اوّل: برخی از صحابهس، امام مالک در روایتی، شافعیّه، روایتی از امام احمد و مذهب حنابله دو خطبه را شرط صحّت نماز جمعه می‌دانند. [۵۷۴]

اساس استدلال این دسته عبارت است از:

عبدالله ‌بن عمرب روایت کرده: «أن النبي ج يخطب قائما ثم يقعد ثم يقوم كما تفعلون الآن.» [۵۷۵] «پیامبر ج خطبه می‌خواندند و سپس می‌نشستند و سپس بلند می‌شدند همانطور که اکنون انجام می‌دهید.»

جابر بن سمرهس روایت کرده است: «كَانَ يَخْطُبُ قَائِمًا ثُمَّ يَجْلِسُ ثُمَّ يَقُومُ فَيَخْطُبُ قَائِمًا فَمَنْ نَبَّأَكَ أَنَّهُ كَانَ يَخْطُبُ جَالِسًا فَقَدْ كَذَبَ فَقَدْ وَاللَّهِ صَلَّيْتُ مَعَهُ أَكْثَرَ مِنْ أَلْفَىْ صَلاَةٍ.» [۵۷۶] «پیامبر ج ایستاده خطبه می‌خواندند سپس می‌نشستند سپس می‌نشستند و در نهایت خطبه را ایستاده می‌خواندند (و به اتمام می‌رساندند)، هر کس به تو خبر داد که ایشان نشسته خطبه می‌خواندند دروغ گفته است. و قسم به خداوند! من با ایشان بیش از دوهزار نماز را خوانده‌ام.»

این احادیث بیانی آشکار در این دارند که پیغمبر اکرم ج دو خطبه خوانده‌اند. در رد این استدلال ابراز داشته‌اند که این روایات بیانی از عملکرد رسول الله ج دارند و دلیلی بر وجوب را نمی‌رسانند.

روایات که در بخش قبل بدانها اشاره گردید خطبه را به منزلۀ دو رکعت می‌دانند و اخلال به هر کدام اخلال در یک رکعت می‌باشد.

در تحلیل سند روایت اثبات گردید که کلیّۀ روایاتی که خطبۀ جمعه را به منزلۀ دو رکعت می‌دانند یا ضعیفند و یا اصلی ندارند و قابل استناد و احتجاج نمی‌باشند.

دیدگاه دوّم: حنفیّه، امام ملک در روایتی و مذهب مالکیّه و روایتی از امام احمد بر این باور است که دو خطبه شرط است ولی یک خطبه کافیست. [۵۷۷]

اساس استدلال این دسته عبارت است از:

جابر بن سمرهس روایت می‌کند: «أن رسول الله ج كان يخطب قائما خطبة واحدة، فلما أسنَّ جعلها خطبتين يجلس جلسة.» [۵۷۸] «پیامبر خدا ج در حالت ایستاده یک خطبه می‌خواندند و زمانیکه پیر شدند، آن‌را دو خطبه قرار داده و بین آن‌ها می‌نشستند.»

سرخسی ابراز می‌دارد: «این دلیلی بر جواز اکتفا به یک خطبه می‌باشد.» [۵۷۹] البته در ردّ این استدلال باید گفت که این روایت غیر قابل احتجاج می‌باشد و همانطور که در ادلّۀ دیدگاه اوّل گفته شد پیغمبر اکرم ج دو خطبه خوانده‌اند.

از برخی از صحابه همچون امیر المؤمنین علی ‌بن أبی طالبس [۵۸۰] و نیز مغیره بن شعبهس [۵۸۱] روایت شده‌ که آن‌ها یک خطبه خوانده‌اند. در تحلیل این استناد باید گفت که جدای از مناقشه در سند این روایت‌ها باید اشاره کرد به فرض صحّت سندشان، اوّلاً: در استناد به قول صحابی اختلاف‌نظر وجود دارد که به نظر می‌رسد مذهب صحابی با وجود حدیث صحیح پیغمبر ج قابل احتجاج نمی‌باشد. و ثانیاً: احتمال دارد که آن‌ها با سکوتی کوتاه بین دو خطبه فاصله انداخته باشند.

قول راجح: در تحلیل و بررسی دیدگاه‌ها به نظر می‌رسد که دیدگاه جمهور مبتنی بر روایت‌های صحیح از عبدالله ‌بن عمرب و جابر بن سمرهس راجح باشد و دو خطبه شرط صحّت نماز جمعه می‌باشد و با اثبات اینکه پیغمبر بزرگوار و شریف ج همیشه دو خطبه خوانده‌اند، هیچ دلیلی مبنی بر صحّت نماز جمعه با یک خطبه وجود ندارد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بِالصّوابِ)

[۵۷۴] نک: ابن عبدالبر، الكافي ، ۱ / ۲۵۰؛ القوانين الفقهية ص ۸۶؛ التاج والإكليل بهامش مواهب الجليل، ۲ / ۱۵۸؛ حلية العلماء ۲ / ۲۷۶؛ المجموع ۴ / ۵۱۳ ، ۵۱۴؛ روضة الطالبين ۲ / ۲۴؛ مغني المحتاج ۱ / ۲۸۵؛ ابوالخطاب، الهداية، / ۵۲ ؛ المغني ۳ / ۱۷۳ ، المحرّر، ۱ / ۱۴۶؛ شرح الزركشي ۲ / ۱۷۷؛ الإنصاف ۲ / ۳۸۶ ؛ كشاف القناع ۲ / ۳۱ . [۵۷۵] (صحيح): بخاري (ش۹۲۸و۹۲۰) / نسايي (ش۱۴۱۶) از طريق (خالد بن الحارث و بشر بن المضل) روايت کرده اند: «حدثنا عبيد الله بن عمر عن نافع عن ابن عمر رضي الله عنهما قال: كان النبي صلى الله عليه وسلم يخطب قائما ثم يقعد ثم يقوم كما تفعلون الآن.» [۵۷۶] (صحیح): مسلم (ش۲۰۳۳) / ابوداود (ش۱۰۹۵-۱۰۹۷) / ابن ماجه (ش۱۱۰۵و۱۱۰۶) / نسایی (ش۱۴۱۵و۱۴۱۷و۱۴۱۸و۱۵۷۴و۱۵۸۳و۱۵۸۴) از طریق (شعبة بن الحجاج وسفیان الثوری وابوخیثمة وابوعوانه وزهیر بن معاویة واسرائیل بن یونس وابوالاحوص) روایت کرده‌اند: «عن سماك بن حرب قال أنبأنى جابر بن سمرةس أن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) كان يخطب قائما ثم يجلس ثم يقوم فيخطب قائما» و فی روایة سفیان «كانت خطبته قصدا وصلاته قصدا» وفی روایة ابوعوانه: «ثم يقعد قعدة لايتكلم.» [۵۷۷] نک: المبسوط ۲ / ۲۶؛ مغینانی، الهداية، ۱ / ۸۳؛ تبيين الحقائق ۱ / ۲۲۰؛ عارضة الأحوذي ۲ / ۲۹۴ ، والقوانين الفقهيةص ۸۶؛ المغني ۳ / ۱۷۳؛ شرح الزركشي ۲ / ۱۷۷ ؛ مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۳۸۶. [۵۷۸] (لا اصل له): همچنين روايتي را نيافتم وفقط بعضي فقهاء حنفي آن را در کتبشان مي‌آورند [سرخسي، المبسوط (ج۱ص۴۹) / برهاني، الميحط (ج۲ص۱۶۸) / الطحاوي، حاشية على طحطاوی، مراقي الفلاح، شرح نور الإيضاح (ص۳۳۴)] همچنين تمامي روايات دالّ بر اين بوده که رسول الله ج همواره دوخطبه خوانده اند. [۵۷۹] سرخسی، المبسوط، ۲ / ۲۶ . [۵۸۰] ابن أبي شيبة، المصنف ۲ / ۱۱۲ - عبد الرزاق، المصنف ۳ / ۱۸۹ - ۱۹۰. [۵۸۱] ابن قدامة، المغني ۳ / ۱۷۶؛ زركشي ، شرح الخرقي ۲ / ۱۷۶ ؛ زيلعي،تبيين الحقائق ۲ / ۲۲۰

(۳-۴) شروط [۵۸۲] خطبۀ جمعه

جهت تحقّق خطبۀ نماز جمعه شرایطی لازم است که بدون هر کدام از آن‌ها خطبه تحقق نیافته و در نتیجۀ آن نماز جمعه باطل می‌باشد، برخی از این شرایط از حیث وجود و برخی از حیث ماهیت مورد اختلاف فقها می‌باشند، این شرایط عبارتند از:

[۵۸۲] شرط در لغت به معنای علامت و نشانه است و در اصطلاح شرع: شرط عبارت است از چیزی که وجود شیء بر وجود آن وابسته است ولی از وجودش الزاماً شیء وجود نمی‌یابد ولی از عدمش، عدم شیء لزومیت می‌یابد و خارج از حقیقت شیء است. عبدالکریم زیدان، الوجیز فی أصول الفقه، ص ۵۹ به نقل از (المحلاوی، ص ۲۵۶)، ونک: ابن عابدین، حاشیة ابن عابدین، ۵/۴۸۲.)

(۳-۴-۱) نیّت خطیب

فقها در اینکه نیّت خطیب شرط خطبۀ نماز جمعه می‌باشد اختلاف‌نظر دارند، این دیدگاه‌ها عبارتند از:

دیدگاه اوّل: برخی از شافعیّه و حنابله بر این باورند که نیّت خطیب شرط خطبۀ جمعه می‌باشد. استدلال این دسته به عموم روایتی از عمر بن خطابس می‌باشد که پیغمبر ج فرموده‌اند: «إِنَّمَا الأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ، وَإِنَّمَا لِكُلِّ امْرِئٍ مَا نَوَى... .» [۵۸۳] و همچنین آن را بر نماز قیاس می‌کنند که هر دوی آن‌ها در طهارت، پوشاندن بدن و پی‌درپی انجام دادن مشترکند. [۵۸۴]

البته این قیاس مع‌الفارق می‌باشد؛ زیرا هر آنچه که برای نماز شرط است مانند طهارت و پوشیدن عورت و ... برای خطبه شرط نیست.

دیدگاه دوّم: قول معتمدِ شافعیّه بر آن است که نیّت خطیب شرط نیست. این فقها ابراز می‌دارند که خطبۀ جمعه ترکیبی از أذکار، امر به معروف و نهی از منکر، دعا و قرائت قرآن می‌باشد و این‌ها در ظاهر بیانگر تقرّب به خداوندأ هستند و نیازی به نیّت ندارند. [۵۸۵]

در جواب استدلال باید اشاره کرد اگرچه این اعمال به صورت فردی نیازمند نیّت نیستند ولی به صورت ترکیبی در قالب خطبۀ جمعه همانند نماز نیازمند نیّت می‌باشند. همچون نماز که ترکیبی از اقوال و افعال می‌باشد که هر کدام تنهایی نیازمند دلیل نیستند ولی در قالب نماز نیازمند نیّت می‌باشند. از طرف دیگر اگر بر این باور که خطبۀ جمعه در ظاهر بیانگر تقرّب می‌باشد پس نیازمند نیّت نیست، این استدلال نیز صحیح نمی‌باشد؛ زیرا با این وصف عبادت‌ها که تقرّب از ظاهر آن‌ها برداشت می‌شوند نیز نیازمند نیّت نمی‌باشند، در حالیکه هیچکس این را تأیید نمی‌کند.

قول راجح: گرچه نمی‌توان خطبۀ جمعه را بر نماز قیاس کرد؛ زیرا ارکان و ضوابط حاکم در این دو از جهت‌هایی مختلف می‌باشد ولی نمی‌توان عمومیّت حدیث عمربن خطاب ج که اصل و مبنا در شریعت اسلام می‌باشد و نیّت، تعیین‌کنندۀ جهت اعمال می‌باشد را نادیده گرفت، پس به نظر می‌رسد که نیّت خطیب شرط صحّت نماز جمعه می‌باشد و هر سخنرانی قبل از نماز جمعه نمی‌تواند به عنوان خطبۀ جمعه محسوب شود مگر اینکه خطیب، نیّت خطبه را بنماید و ارکان و ضوابط آن‌را رعایت کند. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بِالصّواب)

[۵۸۳] (صحيح): بخاري (ش۱و۶۶۸۹و۶۹۵۳) / مسلم (ش۵۰۳۶) / ابوداود (ش۲۲۰۳) / ابن ماجه (ش۴۲۲۷) / نسايي (ش۷۵و۳۴۳۷و۳۷۹۴) از طريق (مالک بن انس و سفيان بن عيينه و حماد بن زيد و عبدالوهاب بن عبدالمجيد و سليم بن حيان و ليث بن سعد و يزيد بن هارون) روايت کرده اند: «حدثنا يحيى بن سعيد يقول أخبرني محمّد بن إبراهيم أنه سمع علقمة بن وقاص الليثي يقول سمعت عمر بن الخطاب رضي الله عنه يقول سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول: ... .» [۵۸۴] نک: فتح العزيز من المجموع، ۴ / ۵۹۵؛ شربینی، مغني المحتاج ۱ / ۲۸۸؛ الفروع ۲ / ۱۱۳ ؛ الإنصاف ۲ / ۳۸۹ ؛ المبدع ۲ / ۱۵۹؛ بهوتی نیز خطبه جمعه را از زمره عبادات برمی‌شمرد. كشاف القناع ، ۱/ ۳۳ . [۵۸۵] شربینی، مغني المحتاج ،۱ / ۲۸۸.

(۳-۴-۲) حضور تعدادی از افراد در خطبۀ نماز جمعه

همانطور که پیشتر اشاره گردید فقها در تعداد افرادی که شرط صحّت نماز جمعه می‌باشند اختلاف‌نظر دارند. در تحلیل و بررسی دیدگاه‌ها به این نتیجه رسیدیم که نماز جمعه همانند دیگر نمازها توسط یک نفر امام و یک نفر مأموم به صورت جماعت برپا می‌شود و وجود تعداد شرط نماز جمعه نیست؛ زیرا وجود چنین دلیلی نیازمند دلیلی شرعی می‌باشد و در شریعت چنین دلیلی قابل اثبات نیست. [۵۸۶] ولی در واقع در اینجا بحث بر تعداد افرادی که نماز جمعه با آن‌ها شکل می‌گیرد نیست، بلکه بحث بر سرِ آن است که حضور تعداد افراد برای انعقادِ خطبۀ نماز جمعه شرط می‌باشد یا خیر؟ فقها در این زمینه به دو دسته تقسیم می‌شوند، که عبارتند از:

دیدگاه اوّل: جمهور فقها از جمله؛ مالکیّه، شافعیّه و حنابله بر این باورند که حضور تعدادِ افرادی برای برپایی خطبۀ نماز جمعه شرط است. استدلال این دسته عبارت است از: [۵۸۷]

- این افراد بر این باورند از آنجائیکه پیغمبر ج فرموده‌اند: «صَلُّوا كَمَا رَأَيْتُمُونِي أُصَلِّي.» [۵۸۸] «نماز بخوانید همانگونه که مرا می‌بینید که نماز می‌خوانم.» و ایشان ج هرگز به تنهایی خطبۀ جمعه نخوانده‌اند و همیشه افرادی برای شنیدن خطبه حضور داشته‌اند پس حضور تعداد افرادی برای خطبه واجب می‌باشد. [۵۸۹]

مخالفین این دیدگاه در جواب این استدلال‌ ابراز می‌دارند که عملکرد پیغمبر ج دلیلی بر وجوب نمی‌باشد و در صورت دلالت بر وجوب هم اقتضای تعداد افرادی خاص نمی‌کند بلکه بیانی از این می‌باشد که افرادی برای شنیدن خطبه حضور داشته باشند.

- هدف از خطبه وعظ و ارشاد است و این به تنهایی حاصل نمی‌گردد.

در جواب این استدلال باید اشاره کرد وجود افراد برای استماع خطبه لازم می‌نماید ولی دلیلی بر شرکت تعدادی معیّن نمی‌باشد.

- خطبه ذکری می‌باشد که شرط صحّت و انعقاد نماز جمعه می‌باشد پس وجود تعداد افرادی که نماز جمعه با آن‌ها منعقد می‌شود مانند تکبیرة الأحرام برای نماز جمعه می‌باشد که باید تعداد معیّنی در آن شرکت داشته باشند. [۵۹۰]

باید دقّت کرد که فقها در اشتراط خطبۀ جمعه اختلاف‌نظر دارند و با این وصف هم این قیاس مع‌الفارق می‌باشد؛ زیرا اشتراط تعداد افراد معیّن در نماز با دلایلی خاص اثبات می‌گردد [۵۹۱] برخلاف خطبه که قسمتی از نماز نیست که تعداد افراد معیّن شرط صحّت باشد.

دیدگاه دوّم: امام أعظم أبوحنیفه بر این باور است که حضور تعداد در خطبۀ نماز جمعه شرط نیست؛ زیرا خطبه ذکر قبل از نماز می‌باشد و مانند أذان، عدد شرط صحّت آن نیست. [۵۹۲]

در جواب گفته‌اند: این قیاس مع‌الفارق است؛ زیرا أذان شرط نیست و إعلامی برای افراد غائب می‌باشد ولی هدف از خطبه یادآوری و اندرز می‌باشد که برای حاضرین مخاطب می‌باشد.

قول راجح: در بررسی دیدگاه‌های فقها در این زمینه که هر کدام جای مناقشه و بحث دارند به نظر می‌رسد از آنجائیکه مقصد اصلی خطبۀ نماز جمعه پند و اندرز به مخاطبینی می‌باشد که در صورت عدم، بی‌فایده و خالی از منظور می‌گردد، وجود افرادی برای استماع خطبۀ نماز جمعه شرط است ولی نمی‌توان دلیلی در شریعت مبنی بر وجود تعداد افراد خاص پیدا کرد تا میزانی برای صحّت قرار گیرد و آن دسته از فقها که تعداد افراد معیّن را شرط صحّت خطبۀ نماز جمعه می‌دانند دلیلی از شریعت که قابل اثبات باشد ارائه نکرده‌اند و فقط بر مبنای الزام تعداد معیّن برای نماز جمعه، وجود این تعداد افراد را برای خطبه نیز الزامی می‌دانند و جدای از اینکه اثبات گردید که وجود تعداد معیّن در نماز جمعه الزامی نیست با این وصف هم دلیلی برای وجوبِ وجودِ تعداد معیّن در خطبۀ جمعه قابل اثبات نمی‌باشد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بِالصّواب)

استمرار تعداد افراد تا اتمام خطبۀ جمعه:

با این اوصاف سؤالی مطرح می‌شود که آیا وجود تعداد همۀ افراد تا اتمام خطبۀ نماز جمعه شرط است و یا حضور برخی از افراد کفایت می‌کند و یا اگر برخی پراکنده شوند و برخی در اثنای خطبه ملحق شوند خطبه صحیح نخواهد بود؟ در تحلیل این مسئله نیز دو قول وجود دارد:

دیدگاه اوّل: شافعیّه و حنابله بر این باورند که حضور تعداد افراد واجب تا اتمام خطبه الزامیست و در صورتیکه برخی خلل به میزان افراد لازم وارد کنند و از خطبه خارج شوند خطبه نماز جمعه صحیح نخواهد بود و در نتیجه نماز جمعه باطل خواهد بود.

این افراد استدلالی مبنی بر دیدگاهشان ابراز نداشته‌اند ولی ظاهراً دیدگاه آن‌ها از لزومیّتِ شرکت تعداد افرادی خاص جهت صحّت نماز جمعه نشأت می‌گیرد. [۵۹۳]

دیدگاه دوّم: ظاهر قول مالکیّه ابراز می‌دارد که پراکنده شدن افراد در اثنای جمعه ایرادی ندارد، فقط افرادی برای استماع خطبه موجود باشند. [۵۹۴]

قول راجح: در واقع دلیلی صریح مبنی بر استمرار افراد شرکت‌کننده در خطبۀ جمعه یافت ولی آنچه مسلم است باید افرادی؛ حدّاقل یک نفر برای استماع خطبۀ جمعه باقی بماند تا خطبه خالی از مقصد نشود. پس بنابر قول راجح خطبۀ نماز جمعه با دو نفر - یک نفر امام و یک نفر مأموم- تشکیل می‌شود. با این وصف با این حدّاقل خطبه و نماز جمعه شکل می‌گیرد و از دیدگاه افرادی که تعداد مشخصی را شرط صحّت نماز جمعه می‌دانند به نظر می‌رسد که لزومیتی بر بودن و ماندگاری این تعداد افراد تا اتمام خطبۀ نماز جمعه وجود ندارد و آنچه از شریعت اثبات می‌گردد وجود افرادی برای استماع خطبۀ جمعه می‌باشد تا هدف از تشریع آن با وجود مخاطبان حاصل گردد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بِالصّوابِ)

[۵۸۶] جهت مشاهده اقوال و تجزه و تحلیل آنها نک: (۲-۸) شروط صحّت نماز جمعه بخش:۳- تعداد افراد شرکت‌کننده. [۵۸۷] نک: الإشراف ۱ / ۱۳۴؛ مواهب الجليل ۲ / ۱۶۵ – ۱۶۶؛ الفواكه الدواني ۱ / ۳۰۶ ؛ الوجيز ۱ / ۶۲؛ المجموع ۴ / ۵۰۷؛ روضة الطالبين ۲ / ۲۷؛ مغني المحتاج ۱ / ۲۸۳ ، ۲۸۷؛ أبو خطاب، الهداية،۱ / ۵۲ ؛المغني ۳ / ۲۱۰؛ الفروع ۲ / ۱۱۱؛ المحرر ۱ / ۱۴۸؛ الإنصاف ۲ / ۳۹۰. [۵۸۸] (صحیح): بخاری (ش۶۰۰۸و۷۲۴۶) از طریق (اسماعیل بن علیة وعبدالوهاب الثقفی) روایت کرده است: «حدثنا أيوب عن أبي قلابة عن أبي سليمان مالك بن الحويرث قال أتينا النبي صلى الله عليه وسلم ... فقال (صلی الله علیه وسلم): كما رأيتموني أصلي.» [۵۸۹] الإشراف ۱ / ۱۳۴ ، مواهب الجليل ۲ / ۱۶۶ . [۵۹۰] الإشراف ۱ / ۱۳۴ ، المغني ۳ / ۲۱۰ ، البدع ۲ / ۱۵۹ ، كشاف القناع ۲ / ۳۴ . [۵۹۱] اگرچه اثبات گردید که اسناد وجوب تعداد افراد معیّن جای ایراد دارند و تعداد افراد مشخص جز دو نفر قابل اثبات نیست. نک: (۲-۸) شروط صحّت نماز جمعه بخش:۳- تعداد افراد شرکت‌کننده. [۵۹۲] در کتاب‌های حنفیّه چنین دیدگاهی انساب به ایشان یافت نشد ولی قاضی عبدالوهاب در الإشراف، ۱ / ۱۳۴ و ابن قدامه در المغني، ۳ / ۲۱۰ روایتی را از وی نقل می‌کنند. [۵۹۳] نک: نووی، المجموع شرح المهذب ۴ / ۵۰۷، روضة الطالبين ۲ / ۷ - ۸، شربینی، مغني المحتاج ۱ / ۲۸۳. والمغني ۳ / ۲۱۰ ، الفروع ۲ / ۱۱۱ ، الإنصاف ۲ / ۳۹۰، كشاف القناع ۲ / ۳۴ . [۵۹۴] الإشراف ۱ / ۱۳۴ ، مواهب الجليل ۲ / ۱۶۵ .

(۳-۴-۳) خطبه بعد از دخول وقت نماز جمعه باشد

همانطور که پیشتر با جزئیات کامل و تحلیل و بررسی دیدگاه‌ها اشاره شد [۵۹۵] جمهور فقها (و بنابر قول راجح) بر این باورند که خطبۀ نماز جمعه باید در وقت نماز جمعه یعنی؛ در موقع زوال خورشید باشد پس در صورتیکه خطبه قبل از آن باشد و قبل از وقت نماز جمعه شروع شود، نماز جمعه باطل است. با این وصف اگرچه برخی از فقها در خواندن خطبه قبل از زوال اختلاف‌نظر دارند ولی احتیاط و خروج از خلاف نیز اقتضا می‌کند که خطبه نیز بعد از زوال خورشید باشد. [۵۹۶] (واللهُ العلیمُ أعلمُ بِالصّوابِ)

[۵۹۵] جهت مشاهده دیدگاه‌ها و استدلال‌های مربوطه نک: (۲-۸) شروط صحّت نماز جمعه بخش: ۲- زمان برپایی نماز جمعه. [۵۹۶] مجلس هیئت کبار علمای سعودی نیز چنین فتوایی را صادر کرده‌اند. حجیلان، خطبة الجمعة و أحکامها الفقهیة، ص ۵۶.

(۳-۴-۴) تقدیم خطبه بر نماز

فقها از جمله؛ حنفیّه، مالکیّه، شافعیّه و حنابله بر این باورند [۵۹۷] که خطبۀ جمعه باید قبل از نماز جمعه باشد و این را شرط بلامنازع می‌دانند [۵۹۸] و حتّی برخی همچون شربینی قائل بر اجماع مگر با مخافت اندکی می‌باشند. [۵۹۹]

استدلال این دسته تأسّی به عملکرد پیغمبر ج می‌باشد که خطبه را قبل از نماز خوانده‌اند؛ زیرا ایشان امر کرده‌اند که مانند ایشان ج نماز بخوانیم. پیغمبر ج فرموده‌اند: «صَلُّوا كَمَا رَأَيْتُمُونِي أُصَلِّي.» [۶۰۰] «نماز بخوانید همانگونه که مرا می‌بینید که نماز می‌خوانم.» [۶۰۱] و نماز جمعه به صورت جماعت برگزار می‌شود و به تأخیر می‌افتد تا کسانیکه دیر می‌رسند نیز به نماز برسند. [۶۰۲] (واللهُ العلیمُ أعلمُ بِالصّوابِ)

[۵۹۷] نک: المبسوط ۲ / ۳۶، بدائع الصنائع ۱ / ۲۶۲، مجمع الأنهر ۱ / ۱۶۶، مرغيناني، الهداية ۱ / ۸۳، الفتاوى الهندية۱ / ۱۴۶؛ المدونة ۱ / ۱۵۶، الفواكه الدواني ۱ / ۳۰۶، الشرح الصغير ۱ / ۱۷۸؛ الوجيز ۱ / ۶۴، حلية العلماء ۲ / ۲۷۶، المجموع ۴ / ۵۱۴، روضة الطالبين ۲ / ۲۶، مغني المحتاج ۱ / ۲۸۵؛ أبو خطاب، الهدایة، ۱ / ۵۲، شرح الزركشي ۲ / ۱۸۰، النكت بهامش المحرر ۱ / ۱۴۷، الإنصاف ۲ / ۳۸۹ ، المبدع ۲ / ۱۵۷، كشاف القناع ۲ / ۳۱ . [۵۹۸] الإنصاف ۲ / ۳۸۹ . [۵۹۹] مغني المحتاج ۱ / ۲۸۵ . [۶۰۰] (صحیح): بخاری (ش۶۰۰۸و۷۲۴۶) از طریق (اسماعیل بن علیة وعبدالوهاب الثقفی) روایت کرده است: «حدثنا أيوب عن أبي قلابة عن أبي سليمان مالك بن الحويرث قال أتينا النبي صلى الله عليه وسلم ... فقال (صلی الله علیه وسلم): كما رأيتموني أصلي.» [۶۰۱. ] کسانی که فعل پیغمبر (صلى الله عليه وسلم) را اینجا نمادی از وجوب می‌دانند عبارتند از: سرخسي، المبسوط ۲ / ۳۶، كاساني ، بدائع الصنائع ۱ / ۲۶۲، نووي ، المجموع ۴ / ۵۱۴، شربيني، مغني المحتاج ۱ / ۲۸۵، زركشي، شرح الخرقي ۲ / ۱۸۰، برهان الدين ابن مفلح ، المبدع ۲ / ۱۵۷؛ بهوتي، كشاف القناع ۲ / ۳۱. [۶۰۲] نک: نووی، المجموع ۴ / ۵۱۴، مغني المحتاج ۱ / ۲۸۵، المبدع ۲ / ۱۵۷ ، كشاف القناع ۲ / ۳۱ . تعدادی از این فقها همچون کاسانی، نووی، بهوتی و غیره بر این باورند که خطبه شرط نماز جمعه می‌باشد و شرط بر مشروط له متأخر نمی‌باشد بلکه سابق بر آن می‌باشد. البته این لزومیت همیشه حاکم نیست؛ زیرا در مواردی شرط و مشروط ملازم هم می‌باشند.

(۳-۴-۵) ایستاده خطبه خواندن

فقها در اشتراط ایستاده خطبه خواندن اختلاف‌نظر دارند؛ در این زمینه سه قول مطرح است که عبارتند از:

دیدگاه اوّل: قول صحیح و مشهور شافعیّه و روایتی از امام احمد که برخی از اصحابش آن‌را برگزیده‌اند، ایستاده خطبه خواندن را در حالت توانایی شرط خطبه می‌دانند. [۶۰۳] قرطبی در این زمینه اشاره می‌کند: «جمهور فقها و ائمۀ علما بر این دیدگاه می‌باشند.» [۶۰۴] حتّی نووی از ابن عبدالبر اجماع بر این مسئله را ذکر می‌کند. [۶۰۵] البته این ادعا به دلیل مخالفت‌هایی که بدان اشاره می‌شود مردود است.

استدلال این دسته عبارت است از:

- خداوند متعال در قرآن کریم فرموده‌اند: ﴿وَإِذَا رَأَوۡاْ تِجَٰرَةً أَوۡ لَهۡوًا ٱنفَضُّوٓاْ إِلَيۡهَا وَتَرَكُوكَ قَآئِمٗاۚ[الجمعة: ۱۱] «‏ ‏(برخی از اصحاب،) هنگامی که تجارت و یا سرگرمیی را دیدند از پیرامون تو پراکنده شدند، و تو را ایستاده (بر منبر ، در حال خطبه) رها کردند.»

وجه دلالت این آیۀ عظیمه این است که بنابر روایات صحیح پیغمبر اکرم ج ایستاده خطبه خوانده‌اند و از آنجائیکه خداوندأ می‌فرمایند: ﴿لَّقَدۡ كَانَ لَكُمۡ فِي رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ لِّمَن كَانَ يَرۡجُواْ ٱللَّهَ وَٱلۡيَوۡمَ ٱلۡأٓخِرَ وَذَكَرَ ٱللَّهَ كَثِيرٗا٢١[الأحزاب: ۲۱] «‏سرمشق و الگوی زیبائی در (شیوۀ پندار و گفتار و کردار) پیغمبر خدا برای شما است. برای کسانی که (دارای سه ویژگی باشند:) امید به خدا داشته، و جویای قیامت باشند، و خدای را بسیار یاد کنند.» و نیز فرموده‌اند: ﴿وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ[الحشر: ۷] «چیزهائی را که پیغمبر برای شما ( از احکام الهی) آورده است اجراء کنید.» و همچنین می‌فرمایند: ﴿وَٱتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمۡ تَهۡتَدُونَ١٥٨[الأعراف: ۱۵۸] «از او پیروی کنید تا هدایت یابید.» و همچنین پیغمبر ج فرموده‌اند: «صَلُّوا كَمَا رَأَيْتُمُونِي أُصَلِّي.» [۶۰۶] «نماز بخوانید همانگونه که مرا می‌بینید که نماز می‌خوانم.»

در جواب این استدلال باید اشاره کرد که تبعیّت از پیغمبر عظیم الشأن ج بر مبنای صیغه و قرائن حکم وجوب یا مستحب یا مباح را دارا خواهد بود، ایشان امر به کیفیّت نماز خواندن داده‌اند؛ اگرچه تمامی رفتار ایشان در نماز واجب نیست بلکه باید اشاره کرد که خطبه نماز نیست تا بر مبنای این حدیث حکم صادر شود. [۶۰۷]

- جابر بن سمرهس روایت کرده است: «كَانَ يَخْطُبُ قَائِمًا ثُمَّ يَجْلِسُ ثُمَّ يَقُومُ فَيَخْطُبُ قَائِمًا فَمَنْ نَبَّأَكَ أَنَّهُ كَانَ يَخْطُبُ جَالِسًا فَقَدْ كَذَبَ فَقَدْ وَاللَّهِ صَلَّيْتُ مَعَهُ أَكْثَرَ مِنْ أَلْفَىْ صَلاَةٍ.» [۶۰۸] «پیامبر ج ایستاده خطبه می‌خواندند سپس می‌نشستند سپس می‌نشستند و در نهایت خطبه را ایستاده می‌خواندند (و به اتمام می‌رساندند)، هر کس به تو خبر دادند که ایشان نشسته خطبه می‌خواندند دروغ گفته است. و قسم به خداوند! من با ایشان بیش از دوهزار نماز را خوانده‌ام.» امام نووی در توضیح این روایت اشاره می‌کند: «این روایت دلیلی برای مذهب شافعی و بسیاری می‌باشد که خطبۀ جمعۀ کسی که توانایی ایستادن دارد صحیح نمی‌باشد مگر اینکه دو خطبه را ایستاده بخواند.» [۶۰۹] سپس در ادامه می‌گوید: «منظور از دو هزار نماز، دو هزار نماز پنجگانه است نه نماز جمعه.» [۶۱۰]

شکی در این نیست که این روایت دلیل بر مواظبت پیامبر ج بر ایستادن در حال خطبه می‌کند ولی استنباطی بر وجوب را نمی‌رساند.

- عبدالله ‌بن عمرب روایت کرده است: «كَانَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَخْطُبُ قَائِمًا ثُمَّ يَقْعُدُ ثُمَّ يَقُومُ كَمَا تَفْعَلُونَ الْآنَ.» [۶۱۱] «پیامبر ج ایستاده خطبه می‌خواندند وسپس می‌نشستند وسپس می‌ایستادند همانگونه که شما الان انجام می‌دهید.»

- جابر بن عبد اللهب در زمینۀ خطبۀ پیامبر ج گفته: «أن النبي ج كان يخطب قائما يوم الجمعة، فجاءت عير الشام ... .» [۶۱۲] «پیامبر ج روز جمعه به صورت ایستاده خطبه می‌خواند ... .»

- طاووس روایت می‌کند: «خطب رسول الله ج قائما وأبو بكر قائما وعمر قائما وعثمان قائما واوّل من جلس على المنبر معاوية بن أبي سفيان.» [۶۱۳] «پیغمبر خدا ج، ابوبکر، عمر و عثمان ایستاده خطبه خواندند و اوّلین کسی که (برای خواندن خطبه) بر منبر نشست معاویه ‌بن سفیان بود.»

این روایت به دلیل تابعی بودن طاوس، مرسل می‌باشد ولی ابن حجر در استدلال بدان ابراز می‌دارد: «با مواظبت پیامبر ج به ایستادن و با مشروع بودن نشستن بین دو خطبه اثبات می‌گردد که اگر نشستن برای خطبه خواندن مشروع بود نیازی به جدایی خطبه‌ها با نشستن نبود.» [۶۱۴]

- کعب بن عجرهس داخل مسجد شد و عبدالرحمن بن أم الحکمس نشسته خطبه می‌خواند در این حال گفت: «انْظُرُوا إِلَى هَذَا الْخَبِيثِ يَخْطُبُ قَاعِدًا وَقَدْ قَالَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ: ﴿وَإِذَا رَأَوۡاْ تِجَٰرَةً أَوۡ لَهۡوًا ٱنفَضُّوٓاْ إِلَيۡهَا وَتَرَكُوكَ قَآئِمٗاۚ[الجمعة: ۱۱]» [۶۱۵] «‏به این خبیث بنگرید که نشسته خطبه می‌خواند در حالیکه خداوند فرموده‌اند: ‏(برخی از اصحاب،) هنگامی که تجارت و یا سرگرمیی را دیدند از پیرامون تو پراکنده شدند، و تو را ایستاده (بر منبر، در حال خطبه) رها کردند.»

- خطبه جمعه یکی از دو فرض جمعه می‌باشد پس مانند نماز نیازمند نشستن و ایستادن است. [۶۱۶]

البته این قیاس مع الفارق است، زیرا خطبه از جهت‌های مختلف مانند استقبال قبله، طهارت، ستر عورت و ... با نماز تفاوت دارد.

دیدگاه دوّم: اکثر مالکیّه بر این باورند که ایستادن برای ایراد خطبه واجب است ولی در صورتیکه با وجود توانایی نشسته خطبه خوانده شود عملی بد و مذمومی می‌باشد ولی جایز است و موجب ابطال نماز جمعه نمی‌گردد. [۶۱۷]

این افراد بر این باورند که خطبۀ جمعه ذکری می‌باشد که بر نماز مقدَّم است پس مانند نماز و اقامه ایستادن شرط صحّتش نیست و از طرف دیگر هدف از خطبه رسیدن پیام و خطبه به گوش مردم می‌باشد که با بالا رفتن از منبر و نشستن نیز حاصل می‌گردد. [۶۱۸]

البته باید دقّت داشت مالکیّه و حتّی بنابر اجماع بالا رفتن از منبر سنّت است پس قیاسِ امری واجب بر سنّت صحیح نمی‌باشد. [۶۱۹]

دیدگاه سوّم: حنفیّه، برخی از مالکیّه، وجهی از شافعیّه [۶۲۰]، روایتی مشهور از امام احمد و قول جمهور و صحیح حنابله بر این است که ایستادن در موقع ایراد خطبه سنّت است. [۶۲۱]

استدلال این دسته عبارت است:

- خداوند متعال می‌فرمایند: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَوٰةِ مِن يَوۡمِ ٱلۡجُمُعَةِ فَٱسۡعَوۡاْ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِ[الجمعة: ۹] «ای مؤمنان! هنگامی که روز آدینه برای نماز جمعه أذان گفته شد، به سوی ذکر و عبادت خدا بشتابید.» این امر مطلق است و خداوند آن‌را مقیّد به نشستن یا ایستادن نکرده است.

در جواب می‌توان اشاره کرد که جدای از مواظبت پیغمبر ج بر ایستاده خطبه خواندن خداوندأ در آیات بعد اشاره می‌فرمایند: ﴿وَتَرَكُوكَ قَآئِمٗاۚ[الجمعة: ۱۱] «تو را ایستاده رها کردند.» این قیدی بر کلام قبل است.

- سهل بن سعد الساعدیس روایت نموده: «أَرْسَلَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِلَى فُلَانَةَ امْرَأَةٍ مِنْ الْأَنْصَارِ قَدْ سَمَّاهَا سَهْلٌ مُرِي غُلَامَكِ النَّجَّارَ أَنْ يَعْمَلَ لِي أَعْوَادًا أَجْلِسُ عَلَيْهِنَّ إِذَا كَلَّمْتُ النَّاسَ.» [۶۲۲] «رسول الله ج فردی را نزد زنی فرستاد و به وی گفت: به پسران نجّارت بگو برایم منبری درست کنند، تا وقتیکه با مردم صحبت می‌کنم روی آن بنشینم.»

مناقشۀ دلیل: ممکن است مقصود روایت از "نشستن" زمانی بوده که پیامبر ج روی منبر بالا می‌رفتند و یا اینکه مقصود از آن نشستن بین دو خطبه بوده باشد. [۶۲۳]

- أبو سعید الخدریس گفته: «إن رسول الله ج جَلَسَ ذَاتَ يَوْمٍ عَلَى المِنْبَرِ وَجَلَسْنَا حَوْلَهُ.» [۶۲۴] «پیغمبر خدا ج روزی بر منبر نشست و ما اطرافش نشستیم.»

برخی در جواب این استدلال می‌گویند چه بسا ایشان در غیر خطبۀ‌ جمعه نشسته‌اند. [۶۲۵]

- از عملکرد برخی از صحابه همچون عثمان ‌بن عفّان و معاویه ‌بن سُفیان ش روایت شده که نشسته خطبه خوانده‌اند. [۶۲۶]

در جواب این استدلال باید اشاره کرد که عثمانس بخاطر لرزۀ بدن نشسته خطبه خوانده اگرچه در برخی روایات با این وصف هم ثابت نیست که نشسته خطبه خوانده باشند. و معاویهس نیز بخاطر چاقی نشسته خطبه خوانده است. [۶۲۷]

قول راجح: به نظر می‌رسد که خواندن خطبه به صورت ایستاده مستحب می‌باشد و واجب نیست. چرا که پیامبر ج هنگام خطبۀ جمعه همواره ایستاده‌اند و همچنین هیچ امری هم در کار نبوده است لذا واجب نمی‌باشد. جابر بن عبد اللهب روایت نموده: «أَنَّ النَّبِىَّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) كَانَ يَخْطُبُ قَائِمًا يَوْمَ الْجُمُعَةِ.» [۶۲۸] «پیامبر ج روز جمعه ایستاده خطبه می‌خواند.» واز طرفی روایاتی نشان داده که گاهی ایشان هنگام خطبه می‌نشستند چنانکه دیدیم که أبو سعید الخدریس گفته: «إن رسول الله ج جَلَسَ ذَاتَ يَوْمٍ عَلَى المِنْبَرِ وَجَلَسْنَا حَوْلَهُ.» [۶۲۹] «پیغمبر خدا ج روزی بر منبر نشست و ما اطرافش نشستیم.» و نیز روایت شده: «أَرْسَلَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِلَى فُلَانَةَ امْرَأَةٍ مِنْ الْأَنْصَارِ قَدْ سَمَّاهَا سَهْلٌ مُرِي غُلَامَكِ النَّجَّارَ أَنْ يَعْمَلَ لِي أَعْوَادًا أَجْلِسُ عَلَيْهِنَّ إِذَا كَلَّمْتُ النَّاسَ.» [۶۳۰] «رسول الله ج فردی را نزد یکی از زنان انصاری فرستاد وگفت: به فرزندانت که نجار هستند بگوی برایم منبری درست کنند که هرگاه برای مردم خطبه می‌خواند بتوانم روی آن بنشینم.»

گفته‌اند که رسول الله ج خطبه خواند به صورت نشسته را تأیید فرموده وحتی فرموده که منبری برایم بسازید که هنگام خطبه خواند روی آن بنشینم: «أَنْ يَعْمَلَ لِي أَعْوَادًا أَجْلِسُ عَلَيْهِنَّ إِذَا كَلَّمْتُ النَّاسَ.» (واللهُ العلیمُ أعلمُ بِالصّوابِ)

[۶۰۳] نک: الوجيز ۱ / ۶۴، حلية العلماء ۲ / ۲۷۶، المهذّب و المجموع معه ۴ / ۵۱۴، روضة الطالبين ۲ / ۲۶، مغني المحتاج ۱ / ۲۸۷؛ شرح الزركشي ۲ / ۱۷۴، المغني ۳ / ۱۷۱، الفروع ۲ / ۱۱۹، الإنصاف ۲ / ۳۹۷ ، المبدع ۲ / ۱۶۳ . [۶۰۴] قرطبی، الجامع لأحكام القرآن، ۱۸ / ۱۱۴ . [۶۰۵] شرح النووي على صحيح مسلم ۶ / ۱۵۰ . [۶۰۶] (صحیح): بخاری (ش۶۰۰۸و۷۲۴۶) از طریق (اسماعیل بن علیة وعبدالوهاب الثقفی) روایت کرده است: «حدثنا أيوب عن أبي قلابة عن أبي سليمان مالك بن الحويرث قال أتينا النبي صلى الله عليه وسلم ... فقال (صلی الله علیه وسلم): كما رأيتموني أصلي.» [۶۰۷] زرکشی از فعل پیغمبر ج حکم استحباب را استنباط می‌کند. زركشي ، شرح الخرقي ۲ / ۱۷۴ . [۶۰۸] (صحیح): مسلم (ش۲۰۳۳) / نسایی (ش۱۴۱۵و۱۴۱۷و۱۴۱۸و۱۵۷۴و۱۵۸۳و۱۵۸۴) / ابوداود (ش۱۰۹۵-۱۰۹۷) / ابن ماجه (ش۱۱۰۵و۱۱۰۶) از طریق (شعبة بن الحجاج وسفیان الثوری وابوخیثمة وابوعوانه وزهیر بن معاویة واسرائیل بن یونس وابوالاحوص) روایت کرده‌اند: «عن سماك بن حرب قال أنبأنى جابر بن سمرةس أن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) كان يخطب قائما ثم يجلس ثم يقوم فيخطب قائما» و فی روایة سفیان «كانت خطبته قصدا وصلاته قصدا» وفی روایة ابوعوانه: «ثم يقعد قعدة لايتكلم.» [۶۰۹] شرح النووی على صحيح مسلم ۶ / ۱۴۹ . [۶۱۰] همان، ۶ / ۱۵۰ . [۶۱۱] (صحیح): بخاری (ش۹۲۸و۹۲۰) / نسایی (ش۱۴۱۶) از طریق (خالد بن الحارث و بشر بن المضل) روایت کرده‌اند: «حدثنا عبيد الله بن عمر عن نافع عن ابن عمر رضي الله عنهما قال: كان النبي صلى الله عليه وسلم يخطب قائما ثم يقعد ثم يقوم كما تفعلون الآن.» [۶۱۲] (صحيح): بخاري (ش۹۳۶و۲۰۵۸) / مسلم (ش۲۰۳۴-۲۰۳۷) / ترمذي (ش۳۳۱۱) از طريق (سالم بن أبي الجعد وابوسفيان طلحه بن نافع) روايت کرده اند: «حدثنا جابر بن عبد الله (رضي الله تعالی عنهما): قال بينما ... .» [۶۱۳] ابن ابی شیبة، المصنف ۲/۲۱ [۶۱۴] ابن حجر، فتح الباري ۲ / ۴۰۱ . [۶۱۵] (صحیح): مسلم (ش۲۰۳۸) / نسایی (ش۱۳۹۷) از طریق (محمّد بن المثنى ومحمّد بن بشار وأحمد بن عبد الله) روایت کرده‌اند: «حدثنا محمّد بن جعفر حدثنا شعبة عن منصور عن عمرو بن مرة عن أبى عبيدة عن كعب بن عجرة قال دخل المسجد وعبد الرحمن بن أم الحكم يخطب قاعدا فقال انظروا إلى هذا الخبيث يخطب قاعدا وقال الله تعالى [وإذا رأوا تجارة أو لهوا انفضوا إليها وتركوك قائما]» [۶۱۶] المهذّب مع المجموع ۴ / ۵۱۴ . [۶۱۷] نک: الإشراف ۱ / ۱۳۳، مواهب الجليل والتاج والإكليل بهامشه ۲ / ۱۶۶، حاشية الدسوقي ۱ / ۳۷۹ . [۶۱۸] نک : الإشراف ۱ / ۱۳۳ . [۶۱۹] مواهب الجليل ۲ / ۱۷۲ ؛ نووی ذکر اجماع می‌کند. نووي، المجموع ۴ / ۵۲۷ . [۶۲۰] البته امام نووی می‌گوید: «این وجه شاذ و ضعیف و باطل است.» [۶۲۱] نک: المبسوط ۲ / ۶۲، مرغيناني، الهداية ۱ / ۸۳، بدائع الصنائع ۱ / ۲۶۳، زمخشري، رؤوس المسائل ص ( ۱۸۴ )، الفتاوى الهندية ۱ / ۱۴۶؛ الفواكه الدواني ۱ / ۳۰۷، شرح الخرشي ۲ / ۷۹، مواهب الجليل والتاج والإكليل بهامشه ۲ / ۱۶۶؛ المجموع ۴ / ۵۱۴ ، روضة الطالبين ۲ / ۲۶ . [۶۲۲] (صحیح): بخاري (ش۹۱۷) / مسلم (ش۱۲۴۴) / ابوداود (ش۱۰۸۲) / نسایی (ش۷۳۹) از طریق (يعقوب بن عبد الرحمن و عبد العزيز بن أبى حازم) روایت کرده‌اند: «حدثنا أبو حازم بن دينار أن رجالا أتوا سهل بن سعد الساعدي ... .» [۶۲۳] ابن حجر، فتح الباري ۲ / ۴۰۱ [۶۲۴] (صحیح): بخاري (ش۹۲۱و۱۴۶۵) / مسلم (ش۲۵۸۱و۲۴۷۰) از طریق (اسماعیل بن ابراهیم ومعاذ بن فضاله) روایت کرده‌اند: «حدثنا هشام عن يحيى عن هلال بن أبي ميمونة حدثنا عطاء بن يسار أنه سمع أبا سعيد الخدري يحدث: أن النبي صلى الله عليه وسلم جلس ذات يوم على المنبر وجلسنا حوله فقال إني مما أخاف عليكم من بعدي ما يفتح عليكم من زهرة الدنيا وزينتها فقال رجل يا رسول الله أويأتي الخير بالشر فسكت النبي صلى الله عليه وسلم فقيل له ما شأنك تكلم النبي صلى الله عليه وسلم ولا يكلمك فرأينا أنه ينزل عليه قال فمسح عنه الرحضاء فقال أين السائل وكأنه حمده فقال إنه لا يأتي الخير بالشر وإن مما ينبت الربيع يقتل أو يلم إلا آكلة الخضراء أكلت حتى إذا امتدت خاصرتاها استقبلت عين الشمس فثلطت وبالت ورتعت وإن هذا المال خضرة حلوة فنعم صاحب المسلم ما أعطى منه المسكين واليتيم وابن السبيل أو كما قال النبي صلى الله عليه وسلم وإنه من يأخذه بغير حقه كالذي يأكل ولا يشبع ويكون شهيدا عليه يوم القيامة.» [۶۲۵] فتح الباري ۲ / ۴۰۱ . [۶۲۶] سرخسي، المبسوط ۲ / ۲۶- كاساني ، بدائع الصنائع ۱ / ۲۶۳ - عبد الرزاق، المصنف ۳ / ۱۸۸ ، ۱۸۹- ابن أبي شيبة، المصنفه ۲ / ۱۱۲ [۶۲۷] ابن أبي شيبة، المصنفه ۲ / ۱۱۳ - نک : فتح الباري ۲ / ۴۰۱ . [۶۲۸] (صحيح): بخاري (ش۹۳۶و۲۰۵۸) / مسلم (ش۲۰۳۴-۲۰۳۷) / ترمذي (ش۳۳۱۱) از طريق (سالم بن أبي الجعد وابوسفيان طلحه بن نافع) روايت کرده اند: «حدثنا جابر بن عبد الله (رضي الله تعالی عنهما): قال بينما ... .» [۶۲۹] (صحیح): بخاري (ش۹۲۱و۱۴۶۵) / مسلم (ش۲۵۸۱و۲۴۷۰) / ابوداود (ش) از طریق (اسماعیل بن ابراهیم ومعاذ بن فضاله) روایت کرده‌اند: «حدثنا هشام عن يحيى عن هلال بن أبي ميمونة حدثنا عطاء بن يسار أنه سمع أبا سعيد الخدري يحدث: أن النبي صلى الله عليه وسلم جلس ذات يوم على المنبر وجلسنا حوله فقال إني مما أخاف عليكم من بعدي ما يفتح عليكم من زهرة الدنيا وزينتها فقال رجل يا رسول الله أويأتي الخير بالشر فسكت النبي صلى الله عليه وسلم فقيل له ما شأنك تكلم النبي صلى الله عليه وسلم ولا يكلمك فرأينا أنه ينزل عليه قال فمسح عنه الرحضاء فقال أين السائل وكأنه حمده فقال إنه لا يأتي الخير بالشر وإن مما ينبت الربيع يقتل أو يلم إلا آكلة الخضراء أكلت حتى إذا امتدت خاصرتاها استقبلت عين الشمس فثلطت وبالت ورتعت وإن هذا المال خضرة حلوة فنعم صاحب المسلم ما أعطى منه المسكين واليتيم وابن السبيل أو كما قال النبي صلى الله عليه وسلم وإنه من يأخذه بغير حقه كالذي يأكل ولا يشبع ويكون شهيدا عليه يوم القيامة.» [۶۳۰] (صحیح): بخاري (ش۹۱۷) / مسلم (ش۱۲۴۴) / ابوداود (ش۱۰۸۲) / نسایی (ش۷۳۹) از طریق (يعقوب بن عبد الرحمن و عبد العزيز بن أبى حازم) روایت کرده‌اند: «حدثنا أبو حازم بن دينار أن رجالا أتوا سهل بن سعد الساعدي ... .»

(۳-۴-۶) آشکارا و جهری خواندن خطبه

فقها در اشتراط جهری بودن خطبه اختلاف‌نظر دارند و دیدگاه آن‌ها با استدلال مربوطه عبارت است از:

دیدگاه اوّل: جمهور فقها از جمله: مالکیّه، قول صحیح شافعیّه، و حنابله بر این باورند که خطبه باید آشکارا خوانده شود تا افرادی اگر مانعی نباشد خطبه را بشنوند، در غیر اینصورت خطبه باطل خواهد بود. [۶۳۱]

این افراد به دلایلی از کتاب و سنّت تمسّک می‌کنند که از آن‌ها مقصد اصلی خطبه یعنی؛ رسیدن خطابه به دیگران را استنباط می‌کنند. استدلال این دسته عبارت است از:

- خداوند تعالی می‌فرمایند: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَوٰةِ مِن يَوۡمِ ٱلۡجُمُعَةِ فَٱسۡعَوۡاْ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِ[الجمعة: ۹] «ای مؤمنان! هنگامی که روز آدینه برای نماز جمعه أذان گفته شد، به سوی ذکر و عبادت خدا بشتابید.»

همانطور که اشاره شد منظور از ﴿ذِكۡرِ ٱللَّهِ خطبه می‌باشد و مقصد امر به آن با گوش کردن و اندرز گرفتن حاصل می‌گردد و این با جهری بودن خطبه بوجود می‌آید.

- خداوند متعال می‌فرمایند: ﴿وَإِذَا رَأَوۡاْ تِجَٰرَةً أَوۡ لَهۡوًا ٱنفَضُّوٓاْ إِلَيۡهَا وَتَرَكُوكَ قَآئِمٗاۚ[الجمعة: ۱۱] «‏‏(برخی از اصحاب،) هنگامی که تجارت و یا سرگرمیی را دیدند از پیرامون تو پراکنده شدند، و تو را ایستاده (بر منبر، در حال خطبه) رها کردند.»

خداوندأ پراکنده شدن بخاطر تجارت یا سرگرمی را ذمّ می‌کند و این نمادی از وجوب استماعِ خطبه دارد و این حاصل نمی‌گردد مگر اینکه خطبه آشکارا خوانده شود.

- ابوهریرهس روایت کرده است: «قال رسول الله ج: إِذَا قُلْتَ لِصَاحِبِكَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ أَنْصِتْ وَالْإِمَامُ يَخْطُبُ فَقَدْ لَغَوْتَ.» [۶۳۲] «پیغمبر ج فرموده‌اند: هرگاه به رفیقت در (خطبۀ نماز) روز جمعه بگویی: ساکت باش در حالی که امام خطبه می‌خواند بی‌شک لغو گفته‌ای.»

- پیامبر اکرم ج امر به سکوت و گوش فرا دادن به خطبه می‌فرماید، و این در حالی میسّر خواهد بود که امام خطبه را آشکارا و جهری بخواند.

- عقل و منطق هم اقتضا می‌کند که خطبه جهری و آشکارا گفته شود؛ زیرا هدف از خطبه تذکره و اندرز می‌باشد که این فقط با آشکارا گفتن حاصل می‌گردد. [۶۳۳]

دیدگاه دوّم: حنفیّه و وجهی از شافعیّه [۶۳۴] بر این باور است که جهری بودن شرط خطبۀ جمعه نمی‌باشد. [۶۳۵]

دلیل خاصی از این دیدگاه مشاهده نمی‌گردد ولی آنچه به نظر می‌رسد استنباط از مجرد فعلِ نبیّ ج می‌باشد که دلالت بر استحباب می‌کند نه وجوب. البته باید اشاره کرد با این وصف هم هدف و مقصد اصلی خطبه با جهری بودن آن حاصل می‌گردد و این خود قرینه‌ای بر اشتراط آشکارا بودن می‌باشد اگرچه از دیدگاه جمهور خطبه شرط صحّت نماز جمعه می‌باشد و این شرط فقط با جهر حاصل می‌گردد.

قول راجح: با توجه به قوّت استدلال جمهور و نیز حصول مقصد تشریع خطبه (یعنی؛ پند و اندرز) که از دیدگاه جمهور شرط صحّت نماز جمعه می‌باشد و طبق قاعدۀ «ما لا یَتِمُّ الواجبُ إلّا به فهو واجبٌ» یعنی مقدمۀ واجب نیز واجب می‌باشد به نظر می‌رسد که آشکارا و جهری خواندن خطبه شرط صحّت خطبۀ نماز جمعه می‌باشد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بِالصّوابِ)

[۶۳۱] نک: مواهب الجليل والتاج والإكليل بهامشه ۲ / ۱۷۲، الفواكه الدواني ۱ / ۳۰۶، بلغة السالك والشرح الصغير بهامشه ۱ / ۱۷۸؛ الوجيز ۱ / ۶۴، حلية العلماء ۲ / ۲۷۹، روضة الطالبين ۲ / ۲۷، المجموع ۴ / ۵۲۳، مغني المحتاج ۱ / ۳۸۷؛ شرح الزركشي ۲ / ۱۸۰، الفروع ۲ / ۱۱۹، الإنصاف ۲ / ۳۹۰ ، كشاف القناع ۲ / ۳۳. [۶۳۲] (صحیح): بخاري (ش۹۳۴) / مسلم (ش۲۰۰۲-۲۰۰۵) / ابوداود (ش۱۱۱۴) / نسايي (ش۱۴۰۲و۱۵۷۷) / ابن ماجه (ش۱۱۱۰) از طريق (عبد الله بن إبراهيم بن قارظ و سعيد بن المسيب وعبدالرحمن بن اعرج) روايت کرده اند: «أن أبا هريرة أخبره أن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) قال: ... .» [۶۳۳] مغني المحتاج ۱ / ۳۸۷ ، كشاف القناع ۲ / ۳۳ . [۶۳۴] امام نووی/ انتساب این وجه به شافعیّه را غلط و اشتباه می‌داند. [۶۳۵] الفتاوى الهندية ۱ / ۱۴۶ ، طحطاوی، مراقي الفلاح، ص ( ۱۰۳ )؛ روضة الطالبن ۲ / ۲۷ ، المجموع ۴ / ۵۲۳ .

(۳-۴-۷) خطبه عربی باشد

فقها در اینکه خطبه به زبان عربی باشد اتفاق‌نظر دارند ولی در اشتراط آن به غیر از قرائت قرآن که برخی آن‌را رکن خطبۀ جمعه می‌دانند، اختلاف‌نظر دارند. دیدگاه این دسته و استدلال آن‌ها عبارت است از:

دیدگاه اوّل: وجه صحیح شافعیّه و برخی از حنابله بر این باورند در صورتیکه خطیب قادر به زبان عربی باشد باید خطبه به زبان عربی گفته شود مگر اینکه همۀ شنوندگان زبان عربی را نفهمند که در این حالت به زبان آن‌ها خطبه خوانده شود. [۶۳۶]

این دسته برای عدم جواز به غیر عربی در حالت توانایی فهم عربی بر قرائت قرآن کریم قیاس کرده‌اند که همانطور که قرائتش به غیر عربی جایز نیست، خطبه نیز به غیر عربی جایز نیست. [۶۳۷]

ابویعلی از شیوخ حنابله در جواب این استدلال ابراز می‌دارد: «لفظ قرآن دلیل نبوّت و علامت رسالت می‌باشد که با غیر عربی حاصل نمی‌گردد و هدف از خطبه وعظ و یادآوری و حمد خداوند و درود و صلوات فرستادن بر پیغمبرش ج می‌باشد وقرآن جدای از معنا اعتبارش با لفظ و نظم می‌باشد ولی خطبه با معنا هدفمند و صحیح می‌باشد.» [۶۳۸]

و نیز این دسته برای جواز خطبه با عربی با وجود عدم توانایی استدلال می‌کنند که هدف از خطبه وعظ و اندرز می‌باشد که با غیر عربی حاصل می‌گردد. البته باید توجه داشت که در صورتی با وجود توانایی شنوندگان غیر عربی باشند پس برای ایراد خطبه از زبان آن‌ها استفاده می‌گردد. [۶۳۹]

دیدگاه دوّم: مالکیّه و قول مذهب حنابله بر این است که حتّی با وجود اینکه شنوندگان عربی نفهمند باید خطبه به زبان عربی خوانده شود. [۶۴۰]

این افراد بر این باورند که چون پیامبر ج فرموده است: «صَلُّوا كَمَا رَأَيْتُمُونِى أُصَلِّى.» [۶۴۱] «نماز بخوانید همانگونه که مرا می‌بینید نماز می‌خوانم.» و ایشان ج هم به عربی خطبه خوانده‌اند پس باید خطبه عربی باشد. همانطور که به کرّات اشاره شد فعل پیامبر ج در نماز دلیلی بر وجوب نیست و از طرف دیگر خطبه، نماز نیست.

همچنین این افراد استدلال می‌کنند که سلف و خلفش به زبان عربی خطبه خوانده‌اند. و نیز خطبه ذکری فرض‌شده می‌باشد پس مانندِ تشهّد و تکبیرة الإحرام باید عربی باشد. [۶۴۲]

البته در جواب این استدلال‌ باید اشاره کرد که تشهّد و تکبیرة الإحرام أذکاری با لفظی مخصوص هستند و فقط باید به عربی گفته شوند ولی خطبه با هر لفظی جایز است که ایراد گردد.

دیدگاه سوّم: وجهی از شافعیّه و از اطلاق گفتۀ حنفیّه مبنی بر جواز خطبه به غیر عربی چنین استنباط می‌شود که ایراد خطبه با عربی مستحب است. [۶۴۳]

این افراد مقصد از خطبه را پند و اندرز می‌دانند پس با هر زبانی که مخاطبان بفهمند حاصل می‌گردد.

قول راجح: به نظر می‌رسد که خواندن خطبه به هر زبانی جایز می‌باشد؛ چرا که زبان عربی به خودی خود قداستی ندارد که بگوییم شرط خطبه می‌باشد مگر دلیلی بر تخصیص داشته باشیم؛ چرا که هر پیامبری که برای انذار قومش فرستاده می‌شد، با زبان آن قوم مبعوث می‌گردید: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوۡمِهِۦ لِيُبَيِّنَ لَهُمۡۖ[إبراهيم: ۴] «(ای محمّد !) ما هیچ پیغمبری را نفرستاده‌ایم مگر این که به زبان قوم خودش (متکلّم بوده است) تا برای آنان (احکام الهی را) روشن سازد.» و چون رسول الله ج هم برای قومش صحبت می‌کرد، با زبان خودش که عربی بود صحبت می‌کرد که چیز طبیعی می‌باشد. و تنها چیزی که عربی بودن برای آن شرط می‌باشد قرآن بوده که خداوندأ فرموده است: ﴿إِنَّا جَعَلۡنَٰهُ قُرۡءَٰنًا عَرَبِيّٗا لَّعَلَّكُمۡ تَعۡقِلُونَ٣[الزخرف: ۳] «ما قرآن را به زبان عربی فراهم آورده‌ایم تا شما ( بتوانید پی به اعجاز آن ببرید و معانی و مفاهیم آن را ) درک کنید‏.» و هیچ دلیلی هم برای وجوب عربی بودن خطبه وجود ندارد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

[۶۳۶] نک: حلية العلماء ۲ / ۲۷۹، المجموع ۴ / ۵۲۱ - ۵۲۲، روضة الطالبين ۲ / ۲۶ ، ۳۰، مغني المحتاج ۱ / ۲۸۶. این افراد این جواز را تا زمان یادگیری افراد به زبان عربی می‌دانند و بعد از یادگیری دیگر جایز نیست. و نیز نک: الفروع ۲ / ۱۱۳ ، ۱۱۷. [۶۳۷] الفروع ۲ / ۱۱۳ ، المبدع ۲ / ۱۵۹ ، كشاف القناع ۲ / ۳۴. [۶۳۸] الفروع ۲ / ۱۱۳. [۶۳۹] كشاف القناع ۲ / ۳۴ . [۶۴۰] الفروع ۲ / ۱۱۳ ، الإنصاف ۲ / ۳۹۰ ، المبدع ۲ / ۱۵۹ ، كشاف القناع ۲ / ۳۴ ؛ طحطاوی، مراقي الفلاح، ص ۱۰۲. [۶۴۱] (صحيح): بخاري (ش۶۰۰۸و۷۲۴۶) از طريق (اسماعيل بن علية وعبدالوهاب الثقفي) روايت کرده است: «حدثنا أيوب عن أبي قلابة عن أبي سليمان مالك بن الحويرث قال أتينا النبي صلى الله عليه وسلم ... فقال (صلي الله عليه وسلم): كما رأيتموني أصلي.» [۶۴۲] المجموع ۴ / ۵۲۱ - ۵۲۲ ، مغني المحتاج ۱ / ۲۸۶ . [۶۴۳] طحطاوی، مراقي الفلاح، ص ۱۰۲ ؛ المجموع ۴ / ۵۲۲ ، روضة الطالبين ۲ / ۲۶.

(۳-۴-۸) موالات در خطبه

موالات به معنای متابعت، پشت‌ سر هم و پی‌درپی انجام دادن است [۶۴۴] و در دو مبحث جای بحث دارد: اوّل: موالات در اجزای خطبه، دوّم: موالات بین خطبه و نماز. فقها در هر کدام از این مباحث نظراتی مستند به دلایلی دارند.

اوّل: موالات در اجزای خطبه

در این زمینه دو قول مطرح است:

دیدگاه اوّل: مالکیّه و قول صحیح شافعیّه و قول صحیح حنابله بر این باور است که متابعت در اجزای خطبه شرط است و در صورت فاصلۀ زیاد باید از نو خطبه خوانده شود؛ زیرا هدف از خطبه اندرز و متمایل کردن قلب به حق می‌باشد و با وجود فاصله و داخل شدن کلام غیر در خطبه این هدف خدشه‌دار می‌شود. [۶۴۵]

دیدگاه دوّم: قولی از شافعیّه و قولی از حنابله آن‌را شرط نمی‌دانند؛ زیرا هدف از خطبه اندرز و پند می‌باشد که با وجود فاصلۀ کلمات نیز حاصل می‌گردد. [۶۴۶]

قول راجح: به نظر می‌رسد که موالات در اجزای خطبه شرط نیست؛ چرا که هدف خواندن خطبه بوده و در لغت عرب اگر بین خطبه‌ها موالات هم نباشد، عُرفاً می‌گویند خطبه خوانده شده است و لذا کافی می‌باشد و همچنین دلیلی هم برای شرطیّت موالاۀ خطبه وجود ندارد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

دوّم: موالات بین خطبه و نماز

در این زمینه نیز دو قول مطرح است:

دیدگاه اوّل: مالکیّه، قول جدید امام شافعی و صحیح شافعیّه و نیز صحیح حنابله متابعت بین خطبه و نماز را شرط می‌دانند و با وجود فاصلۀ زیاد باید از نو شروع کرد؛ زیرا خطبه و نماز جمعه مانند جمع نماز می‌مانند که جدا کردن آن‌ها جایز نیست. [۶۴۷]

دیدگاه دوّم: قول قدیم شافعی و قولی از حنابله متابعت را شرط نمی‌دانند. [۶۴۸]

قول راجح: به نظر می‌رسد که موالات بین خطبه و نماز شرط نیست؛ چرا که هدف خواندن خطبه و نماز بوده و در لغت عرب اگر بین خطبه‌ها و نماز موالاتی نباشد، عرفاً می‌گویند خطبه و نماز خوانده شده است و لذا کافی می‌باشد؛ و همچنین دلیلی هم برای شرطیّت موالات بین خطبه و نماز وجود ندارد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

اگرچه دلیلی در شریعت در وجوب موالات در دو مورد مذکور وجود ندارد ولی وجود فاصله نیز در این موارد در فعل نبیّ ج مشاهده نشده است و این استحباب این امر را اثبات می‌کند و نظم خطبه و نماز را بهتر رعایت می‌کند؛ چرا که وجود فاصله می‌تواند باعث بی‌نظمی و تشویش در برپایی نماز جمعه گردد.

با توجه به نتایج مذکور شرایط برپایی نماز جمعه عبارتند از:

۱- نیّت خطیب.

۲- حضور تعدادی از افراد در خطبۀ نماز جمعه.

۳- خطبه بعد از دخول وقت نماز جمعه باشد.

۴- تقدیم خطبه بر نماز.

۵- آشکارا و جهری خواندن خطبه.

در زمینۀ موارد دیگر می‌توان اشاره کرد:

- خواندن خطبه به صورت ایستاده مستحب می‌باشد.

- خواندن خطبه به هر زبانی جایز می‌باشد.

- موالات در اجزای خطبه و بین خطبه و نماز مستحب است.

[۶۴۴] لسان العرب ، مادة « ولي » ۱۵ / ۴۱۲؛ مختار الصحاح ، ماده « ولي » ص ( ۳۰۶ ) . [۶۴۵] مواهب الجليل ۲ / ۱۶۶، الفواكه الدواني ۱ / ۳۰۷؛ الوجيز ۱ / ۶۲، المجموع ۴ / ۵۰۷، روضة الطالبين ۲ / ۸ ، مغني المحتاج ۱ / ۲۸۸؛ المغني ۳ / ۱۸۱، شرح الزركشي ۲ / ۱۸۰، الفروع ۲ / ۱۱۲، النكت بهامش المحرر ۱ / ۱۴۶، المبدع ۲ / ۱۵۹، الإنصاف ۹ / ۳۸. [۶۴۶] الإنصاف ۹ / ۳۸؛ مغني المحتاج ۱ / ۲۸۸. [۶۴۷] مواهب الجليل ۲ / ۱۶۶، الفواكه الدواني ۱ / ۳۰۷؛ المجموع ۴ / ۵۰۷، روضة الطالبين ۲ / ۸، مغني المحتاج ۱ / ۲۸۸؛ المغني ۳ / ۱۸۱، شرح الزركشي ۲ / ۱۸۰، الفروع ۲ / ۱۱۲، الإنصاف ۲ / ۳۸۹، المبدع ۲ / ۱۵۹، كشاف القناع ۲ / ۳۳ . [۶۴۸] استدلالی برای این دیدگاه مشاهده نگردیده است. نک: المجموع ۴ / ۵۰۷، روضة الطالبين ۲ / ۸، مغني المحتاج ۱ / ۲۸۸؛ الإنصاف ۲ / ۳۸۹.

(۳-۵) ارکان [۶۴۹] خطبۀ جمعه

قبل از بحث از ارکان خطبه جمعه، باید خاطر نشان کرد که فقها در وجود و یا عدم رکن برای خطبۀ جمعه اختلاف‌نظر دارد، ریشۀ اختلافات به این بر می‌گردد در صورتیکه سخنرانی امام عرفاً خطبه تلقی شود این قسمِ نماز جمعه حاصل گشته و برخی هم با وجود ارکانی آن‌را خطبۀ جمعه می‌خوانند، دیدگاه این فقها با استدلال‌های مربوطه عبارتند از:

دیدگاه اوّل: قول مشهور شافعیّه و قول مذهب حنابله بر این باورند که خطبه دارای ارکانی می‌باشد که وجود هرکدام الزامی می‌باشد و الّا نماز جمعه باطل خواهد بود. این افراد استدلال می‌کنند که: [۶۵۰]

- خداوند می‌فرمایند: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَوٰةِ مِن يَوۡمِ ٱلۡجُمُعَةِ فَٱسۡعَوۡاْ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِ وَذَرُواْ ٱلۡبَيۡعَۚ ذَٰلِكُمۡ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٩[الجمعة: ۹] «ای مؤمنان! هنگامی که روز آدینه برای نماز جمعه أذان گفته شد، به سوی ذکر و عبادت خدا بشتابید و داد و ستد را رها سازید. این (چیزی که بدان دستور داده می‌شوید) برای شما بهتر و سودمندتر است اگر متوجّه باشید.» خداوندأ امر به ذکرش که خطبه می‌باشد، می‌فرمایند و پیغمبر اکرم ج نیز با فعلش آن‌را تفسیر داده‌اند. [۶۵۱]

- جابر بن سمرهس روایت کرده است: « كَانَ النَّبِىُّ ج يَخْطُبُ قَائِماً ثُمَّ يَجْلِسُ ثُمَّ يَقُومُ وَيَقْرَأُ آيَاتٍ وَيَذْكُرُ اللَّهَ وَكَانَتْ خُطْبَتُهُ قَصْداً وَصَلاَتُهُ قَصْداً.» [۶۵۲] « پیغمبر ج ایستاده خطبه می‌خواندند سپس می‌نشستند و سپس برمی‌خواستند و آیاتی را قرائت می‌کردند و خداوند را یاد می‌کردند و خطبه و نمازش نه طولانی بودند و نه کوتاه.»

- جابر بن عبداللهب روایت کرده است: « كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج يَخْطُبُ النَّاسَ يَحْمَدُ اللَّهَ وَيُثْنِى عَلَيْهِ بِمَا هُوَ أَهْلُهُ ثُمَّ يَقُولُ: مَنْ يَهْدِهِ اللَّهُ فَلاَ مُضِلَّ لَهُ وَمَنْ يُضْلِلْ فَلاَ هَادِىَ لَهُ وَخَيْرُ الْحَدِيثِ كِتَابُ اللَّهِ ... .» [۶۵۳] «پیامبر خدا ج برای مردم خطبه می‌خواندند (و در آن) خداوند را همانطور که شایستۀ مقام وی بود حمد و ثنا می‌گفتند و سپس می‌فرمود: هر کس خداوند وی را هدایت داده باشد گمرا‌ه کننده‌ای ندارد و هر کس خداوند وی را گمراه کرده باشد هدایتگری ندارد و بهترین گفتار کتاب خداوند است... .»

برخی دیگر از احادیث که حاکی از آن می‌باشد که خطبۀ پیامبر خدا ج در روز جمعه با ارکان و ضوابطی خاص انجام می‌گرفته است.

دیدگاه دوّم: ابویُوسُف و محمّد شاگردان امام أعظم، امام مالک در روایتی و دیدگاه مشهور اصحابش و نیز ابن‌حزم بر این باورند که خطبۀ جمعه رکن ندارد و با هرچی که عرفاً خطبه خوانده شود ادا می‌گردد. [۶۵۴]

افرادی همچون ابن تیمیه نیز این نظر را دارند، ایشان گفته است: «در خطبه ذمِّ دنیا و یاد مرگ کافی نیست بلکه باید عرفاً خطبه خوانده شود و با اختصار هم که مقصود را از بین ببرد حاصل نمی‌گردد.» [۶۵۵]

این افراد اشاره می‌کنند که پیغمبر ج فرموده‌اند: «صَلُّوا كَمَا رَأَيْتُمُونِي أُصَلِّي.» [۶۵۶] «نماز بخوانید همانگونه که مرا می‌بینید که نماز می‌خوانم.» خطبه هم مانند نماز داخل در امر می‌گردد ولی ایشان خطبه را در تسبیحی یا دو تسبیح منحصر نکرده‌اند. و با وجود وجوب خطبه رجوع به عرف و عادت الزامی می‌باشد و عرب هم بین خطبه و غیر آن فرق قائل است و هرگز به کسی که می‌گوید: سبحان الله، و لا ألهَ إلّا اللهُ و هر چند تکرارش کند خطیب نمی‌گوید و از طرف دیگر آنچه شرط است خطبه می‌باشد و خطبه بنابر عُرف شامل حمد و ثنای خداوندأ و درود و صلوات بر پیغمبر ج و دعا برای مسلمانان و و وعظ و اندرز می‌باشد. [۶۵۷]

در دقّت در این استدلال‌ها به نظر می‌رسد که وقتی جایز بود که به عرف تمسّک جست که بیان و یا فعلی از پیغمبر ج موجود نبود حال با وجود عملکرد پیامبر خدا ج و دوام ایشان و اثبات آن هیچ ضرورتی به رجوع به عرف وجود ندارد. [۶۵۸]

دیدگاه سوّم: امام ابوحنیفه و امام مالک در روایتی بر این باورند که خطبۀ جمعه رکن ندارد ولی با ذکر و یاد الله متعال به قصد خواندن خطبه (کم یا زیاد) حتّی اگر تسبیح یا تهلیل یا حمد خداوند گفته شود، حاصل می‌گردد. این امامان استدلال می‌کنند: [۶۵۹]

- خداوند در فرموده‌اش: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَوٰةِ مِن يَوۡمِ ٱلۡجُمُعَةِ فَٱسۡعَوۡاْ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِ وَذَرُواْ ٱلۡبَيۡعَۚ ذَٰلِكُمۡ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٩[الجمعة: ۹] «‏ای مؤمنان! هنگامی که روز آدینه برای نماز جمعه أذان گفته شد، به سوی ذکر و عبادت خدا بشتابید و داد و ستد را رها سازید. این (چیزی که بدان دستور داده می‌شوید) برای شما بهتر و سودمندتر است اگر متوجّه باشید.» امر به ذکر کرده و ذکر خداوند معلوم است و جهالتی در آن نیست و مجمل هم نمی‌باشد پس با ذکر و یاد خدا امر حاصل گشته و نیازی به بیانی که قرینۀ آن باشد، ندارد و طولانی کردن آن نیازمند دلیل می‌باشد. [۶۶۰]

در جواب این استدلال باید اشاره کرد که منظور از ذکر در این آیۀ شریف ذکری خاص یعنی خطبه می‌باشد که با عمل پیامبر اکرم ج تبیین شده و دارای ضوابط و ارکان می‌باشد.

- براء بن عازبس گفته: «يَا رَسُولَ اللَّهِ، عَلِّمْنِي عَمَلًا يُدْخِلُنِي الْجَنَّةَ، فَقَالَ: لَئِنْ كُنْتَ أَقْصَرْتَ الْخُطْبَةَ، لَقَدْ أَعْرَضْتَ الْمَسْأَلَةَ.» [۶۶۱] «عرب بادیه‌نشینی نزد پیغمبر ج آمد و گفت: ای فرستادۀ خدا! به عملی آموزش ده که مرابه بهشت وارد کند. ایشان ج فرمود: اگر خطبه را کوتاه کنی بی‌شک مسئله را آشکار کرده‌ای (و حق آن‌را بجا آورده‌ای.)»

پیامبر ج، کلام أعرابی را با وجود کمی خطبه خوانده، پس به کلامی با وجود کمی هم خطبه گفته می‌شود و فقط مختص کلام طولانی نیست در نتیجه خطبۀ جمعه با آن صحیح می‌باشد. [۶۶۲]

البته باید اشاره کرد که این تسمیه به کلام أعرابی غیر خطبۀ شرعی می‌باشد؛ زیرا سؤال در مورد خطبۀ شرعی نبوده است. و بدین خاطر اگر مسئله‌ای بر حاضرین عرضه شود بنابر اتفاق فقها به عنوان خطبه تلقی نمی‌شود.

- عَدِىِّ بْنِ حَاتِم گفته: مردی در نزد رسول خدا ج خطبه خواند و گفت: «مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ رَشَدَ، وَمَنْ يَعْصِهِمَا فَقَدْ غَوَى». «هر کس از خدا و رسولش اطاعت کند بی‌شک هدایت یافته است و هر کس از آن‌ها نافرمانی کند گمراه گشته است.» پیامبر خدا ج فرمود: «بِئْسَ الْخَطِيبُ أَنْتَ قُلْ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ غَوَى.» [۶۶۳] «تو بدترین خطیب هستی. بگو: هر کس از خدا و رسولش نافرمانی کند گمراه گشته است.»

وجه دلالت به این روایت این است که پیامبر ج به این مرد با این کلام اندک لقب خطیب داده است، پس خطبۀ جمعه با مقدار اندک نیز حاصل می‌گردد.

البته باید توجه داشت:

اوّلاً: قول صحیح علما بر این است که انکار پیامبر ج به دلیل اختصار کلامش بود. نووی می‌گوید: «قول صواب آن است که سبب نهی این است که خطبه باید ساده و واضح باشد و از اشارات و رموز خودداری شود.» نووی بعد از بیان این مطلب به دلایلی اشاره می‌کند که انکار پیامبر ج به دلیل وجود ضمیر تشریک "هما" نبوده است. پس با این وصف این استدلال بر علیه این افراد است نه به نفعشان. [۶۶۴]

ثانیاً: حدیث دلالت بر این نمی‌کند که خطبۀ مرد اینقدر کوتاه بوده باشد. و احتمال دارد که مطلع و آغاز خطبه باشد و راوی فقط به قسمتی که مورد انکار پیامبر اکرم ج قرار گرفته روایت کرده است.

روایاتی مبنی بر کوتاه بودن خطبه وجود دارند که نمادی از این می‌باشند که این عملکرد مندوب است. از جمله: عمار بن یاسرس روایت کرده است: «سمعت رسول الله (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) يقول: إِنَّ طُولَ صَلاَةِ الرَّجُلِ وَقِصَرَ خُطْبَتِهِ مَئِنَّةٌ مِنْ فِقْهِهِ فَأَطِيلُوا الصَّلاَةَ وَاقْصُرُوا الْخُطْبَةَ وَإِنَّ مِنَ الْبَيَانِ سِحْرًا.» [۶۶۵] «از پیغمبر ج خدا شنیدم که فرمودند: طولانی بودن نماز و کوتاه بودن خطبه نمادی از درایت مرد است، پس نماز را طولانی و خطبه را کوتاه کنید‌؛ چرا که از بعضی از سخنان بسیار جذاب بوده و همانند سحر مردم را جذب می‌کند.»

امام سرخسی بر این باور است که به طور مثال گفتن "الحمدلله" کلامی مختصر با وجود معانی زیاد که به اندازۀ خطبه‌ای و یا بیشتر معنا دربردارد پس هر کی این را بگوید ذاکر است و خطبه را ایراد کرده اگرچه کوتاه می‌باشد و امر مندوب در این زمینه (کوتاه بودن خطبه) را بجا آورده است. [۶۶۶]

در دقّت در این استدلال محرز است که اگرچه شریعت خواهان کوتاه بودن خطبه می‌باشد ولی نه به این حد که شرعاً، عرفاً و لغۀ خطبه خوانده نمی‌شود و با وجود روایت جابر بن سمره و جابر بن عبدالله -ب- مشاهده می-گردد که پیامبر ج در خطبه حمد و ثنای خدا را کرده و قرآن هم خوانده و مردم را نصیحت هم کرده ولی طولانی نبوده که مردم خسته و ملول گردند، پس امکان ندارد که گفته‌اش چیزی را مندوب بداند و خودش خلاف آن‌را انجام دهد.

از طرف دیگر با وجود معانی زیاد "الحمدلله" همانطور که پیشتر اشاره شد شریعت این اختصار شدید را تأیید نمی‌کند.

در این زمینه به عملکرد صحابه همچون عثمان بن عفان [۶۶۷] و حجاج [۶۶۸]ش استناد شده که جدای از اینکه سند این روایات معلول و حتّی بدون اصل می‌باشند و با فرض اثبات هم مذهب صحابی بنابر نظر فقها با وجود روایات صحیح از پیامبر ج هیچ محلی برای احتجاج ندارند.

قول راجح: در دقّت و بررسی اقوال به نظر می‌رسد که خطبۀ جمعه هیچ رکن الزام‌آوری نداشته باشد؛ چرا که هیچ نصِّ صریحی بیان از وجوب بیانی خاص ندارد اگرچه در خطبه‌های پیامبر خدا ج حمد و ثنای خداوندأ، درود و صلوات بر پیغمبر عظیم الشأن ج، قرائت آیه‌ای از قرآن و توصیه به تقوا می‌باشد و این موارد می‌توانند تفسیری واضح از: ﴿فَٱسۡعَوۡاْ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِ وَذَرُواْ ٱلۡبَيۡعَۚ[الجمعة: ۹] «‏به سوی ذکر و عبادت خدا بشتابید و داد و ستد را رها سازید.» باشند ولی دلیلی بر الزام و وجوب را نمی‌رسانند؛ چرا که همانطور که بیان شد مجرّد فعل نبیّ ج دلالت بر وجوب نمی‌نماید ولی استحباب این موارد محرز می‌باشد و حتّی به احتیاط نزدیک‌‌تر است که این ضوابط به تبعیّت از رسول خدا ج در خطبه رعایت گردند. با همۀ این اوصاف هدف شریعت از خطبه پند و اندرزی می‌باشد که با ضوابط شریعت هم‌خوانی داشته باشد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

در ادامه به تحلیل و بررسی ارکان خطبۀ جمعه از منظر فقها و استدلال‌های مربوطه و ضوابط حاکم بر آن‌ها پرداخته می‌شود. این موارد عبارتند از: ۱- حمد خداوند ۲- صلوات فرستادن بر پیامبر اکرم ج ۳- وجود موعظه در خطبه ۴- قرائت مقداری از قرآن کریم، و در پایان بحث حکم ترتیب این ارکان و تکرار آن‌ها در دو خطبه بیان خواهد شد.

ارکان خطبۀ نماز جمعه از منظر فقها عبارتند از:

[۶۴۹] رکن از لحاظ لغوی به معنای اساس و بنیان است و در اصطلاح شرع: از دیدگاه جمهور عبارت است از متوقف بودن وجود حکم بر آن که فرقی نمی‌کند جزئی از حقیقت حکم است یا کل آن، ولی حنفیّه وجود حکم را بر وجود رکن متوقف می‌دانند و رکن، جزئی از حقیقت حکم است، همه تعاریف اتفاق نظر دارند که: وجود رکن باعث بوجود آمدن شیء و عدمش باعث عدم شیء و ماهیت شیء بر آن استوار است. فیروزآبادی، القاموس المحیط، ۳/۳۲۹-۳۳۰؛ زیدان، الوجیز فی اصول الفقه، ص ۵۹. [۶۵۰] نک: الوجيز ۱ / ۶۳، حلية العلماء ۲ / ۲۷۷، المجموع ۴ / ۵۲۲، روضة الطالبين ۲ / ۲۴، مغني المحتاج ۱ / ۲۸۵؛ الهداية لأبي خطاب ۱ / ۵۲، الفروع ۲ / ۱۰۹، المحرر ۱ / ۱۴۶ ، المغني ۳ / ۱۷۳، شرح الزركشي ۲ / ۱۷۵، الإنصاف ۲ / ۳۸۷ - ۳۸۸. [۶۵۱] بدائع الصنائع ۱ / ۲۶۲، المغني ۳ / ۱۷۵ . [۶۵۲] (صحیح): مسلم (ش۲۰۳۲) / ابوداود (ش۱۱۰۳و۱۰۹۶) / نسایی واللّفظ له (ش۱۵۸۴و۱۴۱۸) / ابن ماجه (ش۱۱۰۶) از طریق (سفیان الثوری و ابوالاحوص) روایت کرده‌اند: «عن سماك عن جابر بن سمرة قال كان النبي صلى الله عليه و سلم يخطب قائما ثم يجلس ثم يقوم ويقرأ آيات ويذكر الله عز و جل وكانت خطبته قصدا وصلاته قصدا.» [۶۵۳] (صحیح): مسلم (ش۲۰۴۳و۲۰۴۴) از طریق (سفیان بن عیینه وسلیمان بن بلال) روایت کرده است: « عن جعفر عن أبيه عن جابر قال كان رسول الله (صلى الله عليه وسلم) ... .» [۶۵۴] نک: المبسوط ۲ / ۳۰، بدائع الصنائع ۱ / ۲۶۲، مرغيناني، الهداية ۱ / ۸۳، تبيين الحقائق ۲ / ۲۲۰؛ الإشراف ۱ / ۱۳۱، بداية المجتهد ۱ / ۱۶۱، ابن عبد البر، الكافي ۱ / ۲۵۱،القوانين الفقهية ص ( ۸۶ )، الفواكه الدواني ۱ / ۳۰۶. [۶۵۵] الاختيارات ص ( ۷۹ ) و نک: الفتاوى السعدية ص ( ۱۹۳ ) . [۶۵۶] (صحیح): بخاری (ش۶۰۰۸و۷۲۴۶) از طریق (اسماعیل بن علیة وعبدالوهاب الثقفی) روایت کرده است: «حدثنا أيوب عن أبي قلابة عن أبي سليمان مالك بن الحويرث قال أتينا النبي صلى الله عليه وسلم ... فقال (صلی الله علیه وسلم): كما رأيتموني أصلي.» [۶۵۷] الإشراف ۱ / ۱۳۲ . [۶۵۸] نک: المبسوط ۲ / ۳۰، مرغيناني، الهداية ۱ / ۸۳، تبيين الحقائق ۱ / ۲۲۰، شرح النووي على صحيح مسلم ۶ / ۱۵۰ ، رؤوس المسائل الخلافية للعكبري ۱ / ۳۳۱ . [۶۵۹] نک: المبسوط ۲ / ۳۰، بدائع الصنائع ۱ / ۲۶۲، مرغيناني، الهداية ۱ / ۸۳، تبيين الحقائق ۱ / ۲۲۰؛ الإشراف ۱ / ۱۳۱؛ المغني ۳ / ۱۷۵ . [۶۶۰] بدائع الصنائع ۱ / ۲۶۲، و نیز نک: المبسوط ۲ / ۳۱ . [۶۶۱] (صحیح): طیالسی، المسند (ش۷۷۵) / بخاري، ادب المفرد (ش۶۹) / احمد، المسند (ش۱۸۶۴۷) / بیهقی، السنن الکبری (ش۲۱۸۴۷) والآداب (ش۷۷) / حاکم، المستدرک (ش۲۸۶۱) / طحاوی، شرح مشکل الآثار (ج۷ص۲۰) واحکام القرآن (ج۱ص۳۶۶) / ابن حبان (ش۳۷۴) / دارقطنی، السنن (ج۲ص۱۲۵) / رویانی، المسند (ش۳۵۴) / ابن الشجری، الامالی (ج۱ص۳۵۱) / خزائطی، مکارم الاخلاق (ج۱ص۹۴) / حسین بن الحسن المروزی، البر والصلة (ش۲۷۶) / ابن ابی الدنیا، الأمر بالمعروف والنهي عن المنكر (ش۴۱) والصمت وآداب اللسان (ش۶۷) / خلعی، الفوائد (ش۸۱۸) / خطییب بغدادی، الفقیه والمتفقه (ج۲ص۱۵۸) / بغوی، شرح السنة (ج۹ص۳۵۴) / واحدی، التفسیر (ج۴ص۴۹۱) / مزی، تهذیب الکمال (ج۲۲ص۶۳۲) / ابن الجوزی، البر والصلة (ش۲۹۴) از طریق (عيسى بن عبد الرحمن البجلي) روایت کرده‌اند: «حدثنا عيسى بن عبد الرحمن عن طلحة عن عبد الرحمن بن عوسجة عن البراء قال جاء أعرابى فقال: يا نبي الله علمني عملا يدخلنى الجنة قال لئن كنت أقصرت الخطبة لقد أعرضت المسألة أعتق النسمة وفك الرقبة قال أو ليستا واحدا قال لا عتق النسمة أن تعتق النسمة وفك الرقبة ان تعين على الرقبة والمنيحة الرغوب والفيء على ذي الرحم فإن لم تطق ذلك فأمر بالمعروف وإنه عن المنكر فإن لم تطق ذلك فكف لسانك إلا من خير» رجال طیالسی «ثقة» ومترجم در تهذیب بوده واسنادش هم «صحیح» است. وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «هذا حديثٌ صحيحُ الإسناد ولم يخرجاه» وامام ذهبی هم گفته است: «حدیثٌ صحیحٌ» وامام هیثمی هم گفته است: «رجاله ثقاتٌ» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۲۸۶۱) / هیثمی، مجمع الزوائد (ج۴ص۲۷۸)] [۶۶۲] کاسانی، بدائع الصنائع ۱ / ۲۶۳ . [۶۶۳] (صحيح): مسلم (ش۲۰۴۷) / ابوداود (ش۱۱۰۱و۴۹۸۳) / نسايي (ش۳۲۷۹) از طريق (يحيي بن سعيد القطان ووکيع بن الجراح) روايت کرده اند: «عن سفيان عن عبد العزيز بن رفيع عن تميم بن طرفة عن عدى بن حاتم أن رجلا خطب عند النبى (صلى الله عليه وسلم) ... .» [۶۶۴] شرح صحيح مسلم ۶ / ۱۵۹ - ۱۶۰ . [۶۶۵] (صحیح): مسلم (ش۲۰۴۶) روایت کرده است: «حدثنى سريج بن يونس حدثنا عبدالرحمن بن عبد الملك بن أبجر عن أبيه عن واصل بن حيان قال قال أبو وائل: خطبنا عمار فأوجز وأبلغ فلما نزل قلنا يا أبا اليقظان لقد أبلغت وأوجزت فلو كنت تنفست. فقال إنى سمعت رسول الله (صلى الله عليه وسلم) يقول: إن طول صلاة الرجل وقصر خطبته مئنة من فقهه فأطيلوا الصلاة واقصروا الخطبة وإن من البيان سحراً.» [۶۶۶] المبسوط ۲ / ۳۱ . [۶۶۷] كاساني، بدائع الصنائع ۱ / ۲۶۲، سرخسي، المبسوط ۲ / ۳۰ - ۳۱، زيلعي، تبيين الحقائق ۱ / ۲۲۰؛ حطاب، مواهب الجليل ۲ / ۱۶۵. [۶۶۸] سرخسي، المبسوط ۲ / ۳۱.

(۳-۵-۱) حمد خداوند

فقها در رکن بودن حمد و ثنای خداوند متعال در خطبۀ نماز جمعه اختلاف‌نظر دارند، آن‌ها بر این باورند:

دیدگاه اوّل: شافعیّه و حنابله آن‌را رکن می‌دانند. حنابله آن‌را به عنوان رکن بلامنازع در نزد خودشان تلقی می‌کنند. [۶۶۹]

این فقها استدلال می‌کنند که:

- جعْفَر بن محمّد از پدرشب روایت می‌کند که می‌گفت: از جَابِر بْن عَبْداللَّهب شنیدم که می‌گفت: «كَانَتْ خُطْبَةُ النَّبِىِّ ج يَوْمَ الْجُمُعَةِ يَحْمَدُ اللَّهَ وَيُثْنِى عَلَيْهِ ثُمَّ يَقُولُ عَلَى إِثْرِ ذَلِكَ وَقَدْ عَلاَ صَوْتُهُ. ثُمَّ سَاقَ الْحَدِيثَ بِمِثْلِهِ.» [۶۷۰] «خطبۀ پیامبر ج در روز جمعه (این بود که) خداوند را حمد و ثنا می‌گفتند سپس به دنبال آن خطبه را می‌خواند در حالیکه صدایش را بالا می‌برد و... .»

نووی در شرح این حدیث می‌نویسد: «... این رواین دلیلی در نزد شافعی می‌باشد بر اینکه حمد خداوند تعالی در خطبه واجب می‌باشد و لفظش را تعیین فرموده و هیچ چیز جای آن‌را نمی‌گیرد.» [۶۷۱]

ظاهر قضیه آن است که این دسته از فقها این فعل پیامبر ج را تفسیر و تبیینی می‌دانند بر امرِ وجوبِ ﴿فَٱسۡعَوۡاْ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِ وَذَرُواْ ٱلۡبَيۡعَۚ[الجمعة: ۹] «‏به سوی ذکر و عبادت خدا بشتابید و داد و ستد را رها سازید.»، که همان خطبه می‌باشد.»

- این افراد به حدیث ضعیفی هم استدلال کرده‌اند، که ابوهریرهس روایت کرده که پیامبر ج فرموده‌اند: «كُل كَلامٍ لايُبْدأُ فِيهِ بالحَمْد لِلَّهِ فَهُوَ أجْذَمُ.» [۶۷۲] «هر کلامی که با حمد خداوند شروع نگردد ناقص است.» [۶۷۳]

این روایت صحیح نیست و غیر قابل احتجاج می‌باشد.

دیدگاه دوّم: حنفیّه و مالکیّه و ظاهر قول ابن تیمیه و سعدی و نیز ابن حزم بر این باورند که حمد گفتن در خطبه سنّت می‌باشد. این افراد حدیث مذکور از جَابِر بْن عَبْداللَّهب را بر ندب حمل کرده‌اند و گفته‌اند که افعال رسول الله ج موجب وجوب نشده وبالعکس افعال ایشان بر ندب حمل می‌گردد. [۶۷۴]

قول راجح: آنچه به نظر می‌رسد حمد خداوند در خطبۀ نماز جمعه مستحب است و خطبه بدون آن باطل نمی‌باشد؛ زیرا فعل نبیّ ج و استمرار و تکرار ایشان بر آن در خطبه نمادی از استحباب تأکیدی آن می‌باشد اگرچه احتیاط و خروج از خلاف نیز اقتضا می‌کند که حمد خداوند در خطبه گفته شود. ابن تیمیه در این‌باره ابراز می‌دارد: «پیغمبر ج همیشه خطبه‌اش را با حمد آغاز می‌کردند؛ زیرا از ایشان ج روایت نشده که خطبه‌ای را با غیر حمد آغاز کرده باشند.» [۶۷۵] و این می‌رساند که پیامبرج در هر خطبه‌ای؛ خطبۀ جمعه، عید و ... سرآغاز کلام مُبارکش حمد خدوند بوده است. ولی با این وصف نمی‌توان حکم به وجوب و رکن بودن آن داد؛ چراکه هیچ دلیلی مبنی بر وجوب آن وجود ندارد و نفسِ استمرارِ فعل نبیّ ج دلیلی بر وجوب نیست؛ چراکه پیامبر ج بر اعمالی استمرار هم داشته‌اند ولی واجب هم نبوده‌اند مانند نمازهای رواتب مؤکّد و روزۀ دوشنبه و پنجشنبه در غیر ماه مبارک رمضان. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

[۶۶۹] نک: ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳ / ۵۷، الوجيز ۱ / ۶۳، حلية العلماء ۲ / ۲۷۷، المجموع ۴ / ۵۱۹، روضة الطالبين ۲ / ۲۴، مغني المحتاج ۱ / ۲۸۵؛أبو الخطاب، الهداية ۱ / ۵۲، شرح الزركشي ۲ / ۱۷۵، المغني ۳ / ۱۷۳، الفروع ۲ / ۱۰۹، المحرر ۱ / ۱۴۶، الإنصاف ۲ / ۳۸۷ . [۶۷۰] (صحيح): مسلم (ش۲۰۴۲-۲۰۴۴) از طريق (عبد الوهاب بن عبد المجيد و سليمان بن بلال وسفيان الثوري) روايت کرده است: «حدثنى محمّد بن المثنى حدثنا عبد الوهاب بن عبد المجيد عن جعفر بن محمّد عن أبيه عن جابر بن عبد الله قال كان رسول الله (صلى الله عليه وسلم) ... .» [۶۷۱] شرح النووي على صحيح مسلم ۶ / ۱۵۶ . [۶۷۲] (ضعيف): اين روايت از طريق ابوهريره و کعب بن مالک ورجلٌ من الانصار از رسول الله ج روايت شده است: اما طريق ابوهريرهس: ابن ابي شيبه، المصنف (ج۶ص۲۶۳) / ابوداد (ش۴۸۴۲) / ابن ماجه (ش۱۸۹۴) / ابن حبان (ش۱و۲) / احمد، المسند (ش۸۷۱۲) / بيهقي، شعب الايمان (ش۴۳۷۲) والدعوات الکبير (ش۱) / نسايي، عمل اليوم والليله (ش۴۹۴) / دارقطني، السنن (ج۱ص۲۲۹) / ابن الاعرابي، الزهد وصفة الزاهدين (ش۱) / بزار (ش۷۸۹۸) / خرائطي، فضيلة الشكر لله على نعمته (ش۱۷) / خطيب بغدادي، الجامع لأخلاق الراوي (ش۱۲۱۰) / السلفي، المشيخة البغدادية (ش۲۹) / الثامن من أجزاء أبي علي بن شاذان (ش۱۹۸) / رافعي، التدوين في اخيار قزوين (ج۱ص۱۶۰) / سبکي، طبقات الشافعية الكبرى (ج۱ص۷) / ابن عساکر، تاريخ دمشق (ج۶ص۴۲۱) / خليلي، الإرشاد في معرفة علماء الحديث (ش۱۱۸) از طريق (عبيد الله بن موسى و أبو المغيرة عبدالقدوس بن الحجاج والوليد بن المسلم وعبدالحميد بن أبي العشرين وعبدالله بن المبارک وشعيب بن اسحاق) روايت کرده اند: «عن الاوزاعي عن قرة عن الزهري عن أبي سلمة عن أبي هريرة قال: قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: كل كلام ذي بال لا يبدأ فيه بالحمد لله فهو أقطع.» وفي رواية: «فهو اجذم» اما اين روايت «منکر» است چرا که اوّلاً: قرة بن عبد الرحمن بن حيويل: امام احمد مي‌گويد: «منکر الحديث جداً» و امام ابوزرعه مي‌گويد: «الأحاديث التى يرويها مناكير» و امام ابوداود مي‌گويد: «فى حديثه نكارة» و امام ابوحاتم و نسايي مي‌گويند: «ليس بقوي» و امام يحيي بن معين مي‌گويد: « كان يتساهل فى السماع و فى الحديث و ليس بكذاب» و امام ابن حبان وي را در «ثقات» آورده است و امام ابن عدي مي‌گويد: «لم أر له حديثا منكرا جدا و أرجو أنه لا بأس به.» و امام ابن حجر هم مي‌گويد: «صدوقٌ له مناکير» و امام ذهبي مي‌گويد: «ضعّفه يحيي (بن معين)» و امام يعقوب بن سفيان فسوي مي‌گويد: «ثقةٌ» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۸ص۳۷۲) و تقريب التهذيب (ش۵۵۴۱) / ذهبي، الکاشف (ش۴۵۷۲) / فسوي، المعرفة و التاريخ (ج۲ص۴۶۰)] وثانياً ثقات اين روايت را از زهري «مرسل» نقل کرده اند ونسايي، عمل اليوم والليله (ش۴۹۵-۴۹۷) ابوداود (ش۴۸۴۲) از طريق (عقيل بن خالد وسعيد بن عبدالعزيز وحسن بن عمر ويونس بن يزيد وشعيب بن اليمان) روايت کرده است: «عن الزهري عن النبي ج: ... .» اما طريق: کعب بن مالکس: المعجم الکبير (ج۱۹ص۷۴) روايت کرده است: «حدثنا أحمد بن المعلى الدمشقي ثنا عبد الله بن يزيد الدمشقي ثنا صدقة بن عبد الله عن محمّد بن الوليد الزبيدي عن الزهري عن عبد الله بن كعب عن أبيه: عن النبي صلى الله عليه و سلم قال: كل أمر ذي بال لا يبدأ فيه بالحمد أقطع أو أجزم» اما اين روايت «منکر» است چرا که اوّلاً: ابومعاويه صدقة بن عبد الله السمين الدمشقي «ضعيف الحديث» مي‌باشد [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۴ص۴۱۵) و تقريب التهذيب (ش۲۹۱۳)] وثانياً: ديديم که ثقات واثبات اين روايت را «مرسل» نقل کرده اند. اما طريق: رجلٌ من الانصار: عبدالرزاق (ج۶ص۱۸۹) روايت کرده است: «عن معمر قال حدثني رجلٌ من الأنصار رفع الحديث قال كل كلام ذي بال لا يبدأ فيه بذكر الله فهو أبتر» اما اين روايت هم «ضعيف» است چرا که معمر هيچ يک از صحابه را نديده است لذا اين راوي تابعي ومبهم است: «رجلٌ من الأنصار». [۶۷۳] نک: بدائع الصنائع ۱ / ۲۶۳، الفتاوى الهندية ۱ / ۱۴۶، طحطاوی، مراقي الفلاح، ص ( ۱۰۳ )؛ المدونة ۱ / ۱۵۶ ، الإشراف ۱ / ۱۳۲، الفواكه الدواني ۱ / ۳۰۶ و ۱۰۹؛ المحلّی ۵ / ۵۷. [۶۷۴] بدائع الصنائع ۱ / ۲۶۳ ، الفتاوى الهندية ۱ / ۱۴۶ ، طحطاوی، مراقي الفلاح، ص ( ۱۰۳ ) ، المدونة ۱ / ۱۵۶ ، الإشراف ۱ / ۱۳۲ ، الفواكه الدواني ۱ / ۳۰۶ و ۱۰۹ ، المحلى ۵ / ۵۷ . [۶۷۵] الإختیارات، ص۸۲.

(۳-۵-۲) صلوات بر پیغمبر ج

فقها در فرستادن صلوات و درود بر پیغمبر عظیم الشأن ج [۶۷۶] در خطبۀ نماز جمعه اختلاف‌نظر دارند، دیدگاه این افراد عبارت است از:

دیدگاه اوّل: شافعیّه، قول مذهب حنابله آن‌را رکن می‌دانند و خطبه بدون آن باطل می‌باشد. [۶۷۷]

استدلال آن‌ها عبارت است از:

- «ما رواه أبو هريرةس في ذكر إسراء النبي ج و ذكر فيه قول الله (تعالى): ﴿وَرَفَعۡنَا لَكَ ذِكۡرَكَ٤[الشرح: ۴] قال: « فَلا أُذْكَرُ إِلا ذُكِرْتَ مَعِي، وَجَعَلْتُ أُمَّتَكَ لا تَجُوزُ لَهُمْ خُطْبَةٌ حَتَّى يَشْهَدُوا أَنَّكَ عَبْدِي وَرَسُولِي.» [۶۷۸] «ابوهریرهس دربارۀ آیۀ ﴿وَرَفَعۡنَا لَكَ ذِكۡرَكَ٤ گفت: خداوندأ در شب اسری به پیامبرش ج فرمود: هرگاه نام من برده شود، نام تو هم برده می‌شود. و همچنین بر أمّتم نوشتم که خطبۀ آنان صحیح نیست مگر اینکه شهادت دهند که تو عبد و رسول من هستی.»

این حدیث سندش ضعیف و غیرقابل احتجاج می‌باشد.

- از برخی از اصحاب همچون امیرالمؤمنین علی بن أبی‌طالب و أبوموسی أشعریش ثابت است که آن‌ها در خطبۀ نماز جمعه بر پیامبر ج صلوات می‌فرستادند. [۶۷۹]

ابن قیم در این راستا چنین می‌گوید: «این دلیلی بر این می‌باشد که صلوات فرستادن بر پیامبر ج در خطبه امری مشهور و معروف در نزد همۀ صحابهش بوده است.» [۶۸۰] سخاوی نیز در این ‌باره چنین می‌نویسد: «در مصنّف المجد اللغوی/ چنین خواندم: امکان دارد که گفته شود: شافعی در این زمینه بر فعل خلفای راشدینش و افراد بعدِ آن‌ها اعتماد کرده؛ زیرا نه از یکی از آن‌ها و نه از افرادِ بعدِ آن‌ها نقل نشده که خطبه با این مهمی -تا چه برسد به خطبۀ جمعه- مگر اینکه با حمد و صلوات شروع شده و سلف به خطبۀ بدون صلوات، خطبۀ بدون ستایش و ناقص می‌گویند.» [۶۸۱]

- خطبه، عبادتیست که نیازمند ذکر خداوند متعال می‌باشد، در نتیجه به ذکر و یاد پیامبرش ج نیز مانند أذان، تشهّد و نماز نیازمند است. [۶۸۲]

دیدگاه دوّم: حنفیّه، مالکیّه و برخی اندک از حنابله بر این باورند که صلوات بر پیغمبر عظیم الشأن ج در خطبۀ نماز جمعه سنّت است. [۶۸۳]

استدلال این دسته هم همان ادلّۀ صاحبان قول اوّل است و برای مستحب بودن آن استدلال می‌کنند که پیامبر ج صلوات بر خودش را در خطبه ابراز نفرموده که اگر رکن یا واجب بود حتماً بیان می‌کردند.

دیدگاه سوّم: ابن تیمیه ابراز می‌دارد آنچه در خطبه واجب است شهادت دادن به رسالت رسول الله ج می‌باشد. [۶۸۴] در کتاب «الإختیارات» چنین آمده: «در خطبه واجب است که شهادت داده شود که محمّد ج بنده و فرستادۀ خداست و أبو عباسس در جایی دیگر شهادتین را واجب دانسته و در وجوب صلوات بر پیامبر جدر خطبه تردّد داشته است و در جایی دیگر گفته: احتمال دارد – که این احتمال زیاد است- صلوات بر پیامبر ج در خطبه واجب باشد.» [۶۸۵] این دیدگاه شاگردش ابن‌قیّم نیز می‌باشد. [۶۸۶]

ایشان استدلال می‌کند که أبوهریرهس از پیامبر ج روایت کرده که فرموده‌اند: «كُلُّ خطْبَةٍ لَيْسَ فِيها تشهّد فَهِيَ كاليَدِ الجَذْماءِ.» [۶۸۷] «هر خطبه‌ای که در آن تشهّد نباشد، مانند دست بریده می‌ماند.»

البته این استدلال تعارضی با استدلال‌های رکن بودن صلوات ندارند و قابل جمع می‌باشند.

قول راجح: به نظر می‌رسد که صلوات فرستادن بر پیامبر ج در خطبه مستحب بوده؛ چرا که دلیل صحیحی برای وجوب آن وجود ندارد و اصل هم بر عدم حکم می‌باشد و برای شرطیّت و یا رکنیّت یک چیز نیاز به نصّی از طرف شارع می‌باشد که در این مورد وجود ندارد.(واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

[۶۷۶] در بخش (۱-۴-۱۴) سایر موارد، معنا و مفهوم صلوات بر پیامبر اکرم ج بیان شده است. [۶۷۷] نک: ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳ / ۵۷ - ۵۸، الوجيز ۱ / ۶۳ ، حلية العلماء ۲ / ۲۷۷، المجموع ۴ / ۵۱۹، روضة الطالبين ۲ / ۲۴ - ۲۵، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۸۵؛ أبو الخطاب، الهداية ۱ / ۵۲، شرح الزركشي ۲ / ۱۷۵، المغني ۳ / ۱۷۳ - ۱۷۴، الفروع ۲ / ۱۰۹، المحرر ۱ / ۱۴۶، الإنصاف ۲ / ۳۸۷ . [۶۷۸] (ضعيف): اين روايت از طريق ابوهريره وابوسعيد خدري از پيامبر (صلي الله عليه وسلم) روايت شده است: اما طريق ابوسعيد خدريس: دو طريق دارد؛ طريق اوّل: ابن حبان (ش۳۳۸۲) / ابويعلي، لمسند (ش۱۳۸۰) / خلال، السنه (ش۳۱۸) / ابوبکر النجاد، الرد على من يقول القرآن مخلوق (ش۸۸) / آجري، الشريع (ص۳۹۶) / خطيب بغدادي، الجامع لأخلاق الراوي (ج۲ص۷۰) / ابن النجار، حاتم بن إسماعيل (ج۱ص۹۸) از طريق (ابن لهيعه وعمرو بن الحارث) روايت کرده اند: «أن دراجا حدثه عن أبن الهيثم عن أبي سعيد الخدري أن رسول الله (صلى الله عليه و سلم) قال: أتاني جبريل فقال: إن ربي وربك يقول لك: كيف رفعت ذكرك؟ قال: الله أعلم قال: إذا ذكرت ذكرت معي» اما اين اسناد «ضعيف» است چرا که دراج زمانيکه از ابوالهيثم روايت مي‌کند «ضعيف الحديث» بوده واينجا هم از ابوالهيثم روايت نموده است. [ابن حجر، تقريب التهذيب (ش۱۸۲۴)]. طريق دوّم: ابن الجوزي، العلل المتناهية في الأحاديث الواهية (ش۲۸۳) روايت کرده است: «انبأنا الحريري قال انبأنا العشاري قال انا الدارقطني قال انا عبدالله بن عبدالصمد بن المعتدي قال حدثني روح بن مسافر عن ايوب عن سليمان بن عبدالله بن صالح حدثنا الربيع بن بدر عن ابي هارون العبدي عن ابي سعيد عن رسول الله صلى الله عليه و سلم قال لما انتهى بي الى السماء.» اما اين طريق واهي است چرا که اوّلاً: الربيع بن بدر بن عمرو بن جراد معروف بعليلة «متروک الحديث» است [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۳ص۲۳۹) / ابن حجر، تقريب التهذيب (ش۱۸۸۳) / ذهبي، الکاشف (ش۱۵۲۵)] و عمارة بن جوين أبو هارون العبدى: «متروک الحديث و متهم به کذب» است [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۷ص۴۱۲) وتقريب التهذيب (ش۴۸۴۰) / ذهبي، الکاشف (ش۴۰۰۳)] اما طريق ابوهريرهس: طبري، تهذيب الآثار (ش۲۷۶۸) وجامع البيان في تفسير القرآن (ج۱۷ص۳۳۶) / ابن عدي، الکامل (ج۳ص۱۶۵) از طريق (علي بن سهل بن قادم) روايت کرده اند: «حدثنا حجاج بن محمّد الأعور قال حدثنا أبو جعفر الرازي عن الربيع بن أنس عن أبي العالية الرياحي عن أبي هريرة ... .» وحجاج بن محمّد هم متابعه شده وابن ابي حاتم، التفسير (ج۹ص۱۳۱) / طبري، جامع البيان في تفسير القرآن (ج۱۷ص۳۳۷) / بيهقي، دلائل النبوة (ج۲ص۳۹۷) از طريق (يونس بن بكير وأبو النضر هاشم بن القاسم وحاتم بن إسماعيل) روايت کرده اند: «حدثنا عيسى بن عبد الله أبا جعفر الرازي عن الربيع بن أنس عن ابى العالية أو غيره عن أبي هريرة ... .» اما اين روايت «ضعيف» است چرا که أبو جعفرالرازي عيسى بن أبى عيسى در رجالش «اضطراب» کرده وگاهي: «عن ابى العالية أو غيره» وگاهي: «عن أبي هريرة أو غيره» وگاهي: «عن ابي العاليه عن ابي هريره» روايت کرده است. [۶۷۹] حجیلان، خطبة الجمعة و أحکامها الفقهیة، ص۹۸ و ۹۹. [۶۸۰] جلاءالأفهام، ص ۲۸۶. [۶۸۱] سخاوی، القول االبدیع فی الصلاة علی الحبیب الشفیع، ص۲۰۳. [۶۸۲] نک: المهذّب مع المجموع ۴ / ۵۱۶، مغني المحتاج ۱ / ۲۸۵، شرح الزركشي ۲ / ۱۷۵، المغني ۳ / ۱۷۴، المبدع ۲ / ۱۵۸، كشاف القناع ۲ / ۳۲ . [۶۸۳] نک: بدائع الصنائع ۱ / ۲۶۳، الفتاوى الهندية ۱ / ۱۴۶، طحطاوی، مراقي الفلاح، ص ( ۱۰۳ )؛ الإشراف ۱ / ۱۳۲، الفواكه الدواني ۱ / ۳۰۶؛ الإنصاف ۲ / ۳۸۷، المبدع ۲ / ۱۵۸، المغني ۳ / ۱۷۴ و ۱۰۹. [۶۸۴] الاختيارات ص ( ۷۹ - ۸۰ ) ، شاگردش ابن مفلح در الفروع ۲ / ۱۰۹ و مرداوي در الإنصاف ۲ / ۳۸۷ این را از ایشان روایت کرده‌اند. مرداوی از المجد روایت کرده که ایشان صلوات بر پیغمبر ج یا شهادت دادن به بنده و رسول بودنش را واجب می‌داند و واجب شهادت به رسالت پیامبر ج می‌باشد نه لفظ صلوات. [۶۸۵] الاختيارات ص ( ۷۹ - ۸۰ ). [۶۸۶] نک: جلاء الأفهام فی فضل الصلاة و السلام علی محمّد خیر الأنام، ص ۲۸۴ و ۲۸۵. [۶۸۷] (صحیح): ابوداود (ش۴۸۴۳) / احمد، المسند (ش۸۰۱۷و۸۵۱۸) / بخاری، التاریخ الکبیر (ج۷ص۲۲۹) / بیهقی، السنن الکبری (ش۵۹۷۹) والدعوات الکبیر (ج۱ص۴) / ابونعیم، حلیة الاولیاء (ج۹ص۴۳) / ابن حبان (ش۲۷۹۷و۲۷۹۶) / اسحاق بن راهویه، المسند (ش۲۶۵) / ابن ابی شیبة، المصنف (ج۶ص۲۶۳) / ابوبکر مالکی، المجالسة وجواهر العلم (ش۱۰۶۸) / هروی، ذم الكلام وأهله (ش۲) / جزء موسی بن القاسم بن الاشیب (ش۴۳) / سبکی، الطبقات الشافعیة الکبری (ج۱ص۲۹) / طوسی، مختصر الأحكام مستخرج الطوسي على جامع الأحكام (ش۲۶/۱۰۰۶) از طریق (مسدد بن سرهد وموسی بن اسماعیل وحامد بن عمر وعبد الرحمن بن مهدي وحبان بن هلال والمغيرة بن سلمة وعفان بن مسلم ویونس بن محمّد) روایت کرده‌اند: «حدثنا عبد الواحد بن زياد حدثنا عاصم بن كليب عن أبيه عن أبى هريرة عن النبى (صلى الله عليه وسلم) قال: كل خطبة ليس فيها تشهد فهى كاليد الجذماء». وعبد الواحد بن زياد هم متابعه شده وترمذی (ش۱۱۰۶) روایت کرده است: «حدثنا أبو هشام الرفاعي حدثنا محمّد بن فضيل عن عاصم بن كليب ... .» ورجال ابوداود «ثقة» ومترجم در تهذیب بوده واسنادش هم «صحیح» می‌باشد.

(۳-۵-۳) موعظه در خطبه

فقها در رکن بودن موعظه در خطبۀ جمعه اختلاف‌نظر دارند، دیدگاه آن‌ها عبارتند از:

دیدگاه اوّل: امام شافعی و جمهور اصحابش و ظاهر قول ابن تیمیه ابراز می‌دارند که وجود موعظه در خطبۀ جمعه رکن می‌باشد و لازم نیست حتماً لفظ تقوای خداوند متعال در آن بکار رود بلکه هر وعظ و اندرزی کافیست ولی ذمِّ دنیا و تحذیر از فریب خوردن آن کافی نیست. [۶۸۸] در کتاب «الإختیارات» آمده: «مذمّت دنیا و یاد مرگ در خطبه کافی نیست، بلکه باید عرفاً خطبه خوانده شود... و امّا در امر به تقوای خداوندأ، چیزی که واجب بوده، لفظی بوده که هم معنی آن -امر به تقوی- باشد؛ واین قول قوی‌تر از آن قولی است که گفته حتماً باید لفظ (تقوی) در آن به کار برده شود.» [۶۸۹]

این افراد استناد به حدیث جابر بن سمرهس می‌کنند که در وصف خطبۀ پیامبر ج گفته: «كَلامٌ يَعِظُ بِهِ النَّاسَ، وَيَقْرَأُ آيَاتٍ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ ثُمَّ يَنْزِلُ، وَكَانَتْ خُطْبَتُهُ قَصْدًا، وَصَلاتُهُ قَصْدًا.» [۶۹۰] «خطبۀ رسول الله ج کلامی بوده که با آن مردم را موعظه می‌کرده و سپس آیاتی از قرآن را قرائت می‌کردند و پس از آن پایین می‌آمدند. و نماز وخطبۀ ایشان ج متعادل ومتوسط بود.»

امام نووی به استناد این حدیث گفته: «این دلیلی برای شافعی بوده که در خطبه وعظ و قرآن را شرط خطبه دانسته است.» [۶۹۱] از لحاظ منطقی هدف از تشریع خطبه پند و اندرز دادن است که بدون آن میسّر نمی‌گردد.

این افراد در عدم اشتراط لفظ تقوای خداوند متعال استناد می‌کنند که هر موعظۀ کوتاه یا طویلی که بر مبنای اطاعت خداوند باشد کافیست و عین این لفظ ضرورتی ندارد. و ذمِّ دنیا و تحذیر از فریب آن به این دلیل کافی نیست که این فقط دربردارندۀ توصیه به ترک منکرات می‌باشد ولی موعظه باید فراخوان اطاعت از خداوند و دوری از گناهان را دربر داشته باشد.

دیدگاه دوّم: شافعیّه در وجهی [۶۹۲] و اکثر حنابله بر این باورند که وجود موعظه رکن است وباید لفظ وصیّت به تقوای خداوند متعال را داشته باشد. [۶۹۳]

این افراد برای رکن بودن موعظه به دلایل قول اوّل استناد می‌کنند و برای لزومیّت لفظ تقوای خداوند متعال در خطبه به فرمودۀ خداوندأ استدلال می‌کنند که فرموده‌اند: ﴿وَلَقَدۡ وَصَّيۡنَا ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ مِن قَبۡلِكُمۡ وَإِيَّاكُمۡ أَنِ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ[النساء: ۱۳۱] «‏به کسانی که پیش از شما بدیشان کتاب (آسمانی) داده‌ایم توصیه نموده‌ایم و به شما (نیز ای مؤمنان) سفارش می‌کنیم که از (خشم) خدا بپرهیزید.» این آیه وعظ و اندرزیست که مشخصاً کلمۀ تقوای دارد پس این لفظ باید در نماز جمعه نیز بکار برده شود. بس محرز است که هیچ ارتباطی بین لفظ تقوا در این آیه با وجودش در خطبۀ جمعه وجود ندارد. [۶۹۴]

با همۀ این اوصاف این افراد ابراز می‌کنند که لفظ تقوا همچون حمد خداوند و صلوات بر پیامبر ج معیّن شده است. [۶۹۵]

در جواب باید اشاره کرد وجود حمد و صلوات جای اختلاف دارند و از طرف دیگر هیچ نصی مبنی بر وجود و تعیین لفظ تقوا در خطبۀ جمعه وجود ندارد.

دیدگاه سوّم: حنفیّه و مالکیّه بر این باورند که موعظه در خطبه مستحب است. این افراد بر این باورند که خطبۀ جمعه بر کلامی منسجم اطلاق می‌شود اگرچه موعظه‌ای در برنداشته باشد. [۶۹۶]

باید اشاره کرد که هدف از خطبه ارشاد و راهنمایی مردم می‌باشد و این بدون موعظه حاصل نمی‌گردد ولی دلیلی هم در شریعت بر لزومیّت آن مشاهده نمی‌شود.

قول راجح: ابن قیم در این زمینه چنین می‌نویسد: «مدار خطبه بر حمد خداوند و ثنای وی بر نعمت‌هایش و اوصاف کمال و نیکوهایش و آموزش قواعد اسلام و یاد بهشت و آتش و معاد و امر به تقوای خداوندأ و تبیین موارد غضب و مواقع رضایش قرار دارد، خطبۀ پیامبر ج بنا بر این مدار قرار داشت... و ایشان ج هر زمان بنابر نیاز مخاطبین و مصلحت ایشان خطابه می‌فرمودند.» [۶۹۷]

با این وصف به نظر می‌رسد که چون هدف، خواندن خطبه می‌باشد، وجود موعظه در آن واجب نیست واگر فقط سخنرانی هم گردد، عرفاً می‌گویند خطبه خوانده شده است؛ امّا چون هدف تذکیر مردم بوده، لذا موعظه کردن مردم مستحب می‌باشد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

[۶۸۸] نک: ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳ / ۵۷ - ۵۸، الوجيز ۱ / ۶۴ ، المجموع ۴ / ۵۱۹، روضة الطالبين ۲ / ۲۵، مغني المحتاج ۱ / ۲۸۵ . [۶۸۹] الاختيارات ص ( ۷۹ -۸۰ ) . [۶۹۰] (صحيح): تمام رازي، الفوائد (ش۱۰۹۸) ومن طريقه ابن عساکر، تاريخ دمشق (ج۵۳ص۳۳۶) روايت کرده‌اند: «حدثنا أبي (محمّد بن عبد الله بن جعفر) ثنا أبو عبد الله محمّد بن أيوب بن الضريس بن بشار البجلي الرازي بالري ثنا محمّد بن سعيد بن سابق الرازي وكان يسكن قزوين ثنا عمرو بن أبي قيس عن سماك بن حرب عن جابر بن سمرة السوائي قال من حدثك أن رسول الله صلى الله عليه وسلم كان يخطب على المنبر جالسا فكذبه فأنا شهدته! كان يخطب قائما ثم يجلس ثم يقوم فيخطب خطبة أخرى. قال قلت: كيف كانت خطبته؟ قال: كلام يعظ به الناس ويقرأ آيات من كتاب الله عز وجل ثم ينزل وكانت خطبته قصدا وصلاته قصدا.» ومحمّد بن سعيد بن سابق هم متابعه شده و حاکم، المستدرک (ش۱۰۵۷) روايت کرده است: «حدثنا أبو عبد الله محمّد بن يعقوب الحافظ ثنا حامد بن محمّد المقري ثنا عبد الرحمن بن عبد الله بن سعد الدشتكي ثنا عمرو بن أبي قيس عن سماك بن حرب عن جابر بن سمرة السوائي قال: ... .» وعمرو بن ابي قيس هم متابعه شده و احمد، المسند (ش۲۰۹۴۵) / طيالسي، المسند (ش۸۰۹) / طبرانی، المعجم الکبير (ج۲ص۲۵۰) از طريق (قيس بن الربيع وشريک بن عبدالله وعمرو بن ثابت) روايت کرده اند: «عن سماك بن حرب عن جابر بن سمرة قال: ... .» رجال تمام رازي: محمّد بن عبد الله بن جعفر بن عبد الله بن الجنيد: امام ابن عساکر گفته است: «كان أحد المكثرين المصنفين الثقات» وامام ذهبي هم گفته است: «الحافظ الامام محدث الشام» وامام کتاني هم گفته است: «كان ثقة نبيلا مصنفا» [ابن عساکر، تاريخ دمشق (ج۵۳ص۳۳۶) / ذهبي، تذکرة الحفاظ (ج۳ص۸۹۷)] ابوعبدالله محمّد بن أيوب بن سنان بن يحيى بن الضريس البجلي: امام ذهبي گفته است: «الحافظ المحدث الثقة» وامام ابن ابي جاتم گفته است: «هو ثقة» وامام خليلي هم گفته است: «ثقة» [ذهبي، سيراعلام النبلاء (ج۱۳ص۴۵۰)]. وساير رجالش «ثقة» ومترجم در تهذيب هستند؛ فقط سماک بن حرب «ثقة» بوده ليکن گفته‌اند که در اواخر عمر دچار تغيير شده وروایاتش از عکرمه مشکل دارد!! وامام یعقوب بن شیبه گفته است: « قلت لعلى ابن المدينى : رواية سماك عن عكرمة ؟ فقال: مضطربة وسفيان وشعبة يجعلونها عن عكرمة و غيرهما يقول: عن ابن عباس؛ إسرائيل وأبو الأحوص»!! وهمچنین: «كان شعبة بن الحجاج يضعفه وكان يقول فى التفسير عكرمة: ولو شئت أن أقول له: ابن عباس لقاله» اما باید بگوییم که سماک بن حرب هر روایتی که از عبدالله بن عباس شنیده را از قول عکرمه هم شنیده است؛ لذا گاهی آن روایتها را از قول عکرمه نقل کرده وگاهی هم از قول عبدالله بن عباس؛ ودر نتیجه هیچ اضطرابی در کار نیست؛ وسماك بن حرب صراحتاً روايت كرده است: «قال عکرمة: كل شيء حدثُتك من التفسير فهو عن ابن عباس» ولذا امامان ابوحاتم رازی وابن عدی واحمد بن حنبل مطلقاً گفته‌اند: «ثقةٌ» وامام عجلی هم گفته است: «كان جائز الحديث لم يترك حديثه أحد، وكان عالما بالشعر وأيام الناس، وكان فصيحا» [رک: ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۴ص۳۲۲) / ابن ابي حاتم، الجرح و التعديل (ج۴ص۲۷۹) / ابن عدي، الکامل فی الضعفاء (ج۳ص۴۶۰وج۵ص۲۶۹) / ابن عبدالبر، الاستذکار (ج۶ص۲۳۵)] ولذا این اسناد «صحیح» است. وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «هذا حديثٌ صحيحٌ على شرط مسلم» وامام ذهبی هم گفته است: «علی شرط مسلم» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۱۰۵۷)] همچنین اصل حديث هم در صحيح مسلم آمده است ومسلم (ش۲۰۳۲) روايت کرده است: «حدثنا يحيى بن يحيى وحسن بن الربيع وأبو بكر بن أبى شيبة قال يحيى أخبرنا وقال الآخران حدثنا أبو الأحوص عن سماك عن جابر بن سمرة قال: كانت للنبى ج خطبتان يجلس بينهما يقرأ القرآن ويذكر الناس.» [۶۹۱] شرح صحيح مسلم ۶ / ۱۵۰، شیرازی و زرکشی نیز بر همین استدلال کرده‌اند. شیرازی، المهذّب، ۴ / ۵۱۶؛ زرکشی، شرح الخرقي ،۲ / ۱۷۷ . [۶۹۲] نووی این استناد را به فقهای شافعیّه ضعیف می‌داند. المجموع ۴ / ۵۲۰ . [۶۹۳] نک: أبو الخطاب، الهداية ۱ / ۵۲، شرح الزركشي ۲ / ۱۷۷ - ۱۷۸، الفروع ۲ / ۱۰۹ - ۱۱۰، المحرر ۱ / ۱۴۷ ، الإنصاف ۲ / ۳۸۸، المبدع ۲ / ۱۵۸ . [۶۹۴] در الإختیارات ص ۸۰ نیز به این آیه استناد شده است. [۶۹۵] المجموع ۴ / ۵۲۰، مغني المحتاج ۱ / ۲۸۵ . [۶۹۶] نک : الفتاوى الهندية ۱ / ۱۴۷، طحطاوی، مراقي الفلاح، ص ۱۰۳؛ الإشراف ۱ / ۱۳۲ . [۶۹۷] ابن القیم، زاد المعاد ۱ / ۱۸۸ .

(۳-۵-۴) قرائت قرآن کریم در خطبه

در زمینۀ قرائت قرآن در خطبۀ نماز جمعه سه مبحث مطرح است:

- حکم قرائت قرآن در خطبۀ جمعه.

- حدّاقل قرائت قرآن در خطبۀ جمعه.

- حکم قرائت و سجدۀ آیاتی که سجدۀ تلاوت دارند.

در بررسی هرکدام دیدگاه فقها و استدلال مربوطه بیان خواهد شد.

(۳-۵-۴-۱) حکم قرائت قرآن در خطبۀ جمعه

همۀ فقها در مشروعیّت قرائت قرآن کریم در خطبۀ جمعه اتفاق‌نظر دارند ولی محل خلاف در رکن و یا عدم رکن بودن آن است. در این زمینه فقها به دو دسته تقسیم می‌شوند، که عبارتند از:

دیدگاه اوّل: امام شافعی و وجه مشهور اصحابش و امام احمد در روایت مشهورش و اکثر حنابله و قول صحیح حنابله آن‌را رکن خطبۀ جمعه می‌دانند. [۶۹۸]

اساس استدلال این دسته بر فعل پیغمبر اکرم ج استوار می‌باشد که ایشان ج در خطبۀ نماز جمعه قرائت قرآن نموده‌اند، از جمله:

- جابر بن سمرهسمی‌کنند که در وصف خطبۀ پیامبر ج گفته: «كَلامٌ يَعِظُ بِهِ النَّاسَ، وَيَقْرَأُ آيَاتٍ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ ثُمَّ يَنْزِلُ، وَكَانَتْ خُطْبَتُهُ قَصْدًا، وَصَلاتُهُ قَصْدًا.» [۶۹۹] «خطبۀ رسول الله ج کلامی بوده که با آن مردم را موعظه می‌کرده و سپس آیاتی از قرآن را قرائت می‌کردند و پس از آن پایین می‌آمدند. و نماز و خطبۀ ایشان ج متعادل و متوسط بود.» امام نووی به استناد این حدیث گفته: «ای دلیلی برای شافعی بوده که در خطبه وعظ و قرآن را شرط خطبه دانسته است.» [۷۰۰]

- أمّ هشام دختر حارثهل روایت کرده است: «مَا أَخَذْتُ ﴿قٓۚ وَٱلۡقُرۡءَانِ ٱلۡمَجِيدِ إِلاَّ عَنْ لِسَانِ رَسُولِ اللَّهِ ج يَقْرَؤُهَا كُلَّ يَوْمِ جُمُعَةٍ عَلَى الْمِنْبَرِ إِذَا خَطَبَ النَّاسَ» [۷۰۱] «من ﴿قٓۚ وَٱلۡقُرۡءَانِ ٱلۡمَجِيدِ را جز از زبان پیغمبر خدا ج نشینده‌ام (و) ایشان ج هر جمعه بر منبر در موقعیکه برای مردم خطبه می‌خواندند آن‌را قرائت می‌فرمودند.»

- أبو سعید الخدریس روایت نموده: «قَرَأَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) وَهُوَ عَلَى الْمِنْبَرِ (ص) فَلَمَّا بَلَغَ السَّجْدَةَ نَزَلَ فَسَجَدَ وَسَجَدَ النَّاسُ مَعَهُ فَلَمَّا كَانَ يَوْمٌ آخَرُ قَرَأَهَا فَلَمَّا بَلَغَ السَّجْدَةَ تَشَزَّنَ النَّاسُ لِلسُّجُودِ فَقَالَ النَّبِىُّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) إِنَّمَا هِىَ تَوْبَةُ نَبِىٍّ وَلَكِنِّى رَأَيْتُكُمْ تَشَزَّنْتُمْ لِلسُّجُودِ. فَنَزَلَ فَسَجَدَ وَسَجَدُوا.» [۷۰۲] «پیغمبر خدا ج در حالیکه بر منبر قرائت می‌کردند و به (آیۀ) سجده می‌رسیدند (از منبر) پایین می‌آمدند و سجده می‌بردند و مردم هم با وی سجده می‌بردند، و روز دیگری که آن آیه را خواندند، مردم آمادۀ سجده شدند؛ لذا رسول الله ج فرمودند: این آیه، توبۀ یک پیامبر می‌باشد -لذا توبه برایش لازم نیست- امّا چون دیدیم آمادۀ سجده شده‌اید لذا سجده برندند و مردم هم سجده بردند.»

- صفوان بن یعلى از پدرشب روایت می‌کند: «أنه سمع النبي ج يقرأ : ﴿وَنَادَوۡاْ يَٰمَٰلِكُ[الزخرف: ۷۷]». «از پیامبر ج شنیده که ﴿وَنَادَوۡاْ يَٰمَٰلِكُ را قرائت می‌کردند.» [۷۰۳]

نووی ابراز می‌دارد: «این دلیلی برای قرائت در خطبه می‌باشد.» [۷۰۴] این روایت که با (کان + فعل مضارع) می‌باشد ماضی استمراری را می‌رساند که بدین معنا می‌باشد که ایشان در قرائتش استمرار داشته‌اند.

از صحابۀ کرامش نیز روایت‌ها نقل شده که در خطبه‌هایشان قرائت قرآن کرده‌اند، از جمله: عمربن خطابس. [۷۰۵]

این افراد استدلال می‌کنند که خطبه فرض نماز جمعه است، پس قرائت قرآن مانند قرائت قرآن در نماز واجب است. [۷۰۶]

البته باید متذکر شد که نماز و خطبه با هم تفوت‌های زیادی دارند، در نتیجه این قیاس مع‌الفارق است.

دیدگاه دوّم: حنفیّه، مالکیّه، شافعیّه در وجهی، امام احمد در روایتی و دیگر فقها همچون ابن سعدی بر این باورند که قرائت قرآن در خطبۀ نماز جمعه مستحب است. [۷۰۷]

این افراد به دلایلی از کتاب و سنّت استناد می‌کنند که عبارتند از:

- خداوند متعال فرموده‌اند: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَوٰةِ مِن يَوۡمِ ٱلۡجُمُعَةِ فَٱسۡعَوۡاْ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِ وَذَرُواْ ٱلۡبَيۡعَۚ[الجمعة: ۹] «‏ای مؤمنان! هنگامی که روز آدینه برای نماز جمعه أذان گفته شد، به سوی ذکر و عبادت خدا بشتابید و داد و ستد را رها سازید.»

خداوند در این آیۀ شریفه به طور مطلق امر به ﴿ذِكۡرِ ٱللَّهِ داده و هیچ قیدی مبنی بر قرائت ارائه نکرده است و نمی‌توان با خبر آحاد آن را شرط قرار داد و با اشتراط قرائت قرآن در خطبه نسخ کتاب با خبر آحاد شده و این صحیح نمی‌باشد ولی می‌توا مکملی بر آن قرار بگیرد. [۷۰۸]

البته باید دقّت داشت حتّی با اشتراط قرائت قرآن در خطبۀ جمعه نسخی اتّفاق نمی‌افتد؛ زیرا نسخ رفع حکم و ابطال آن است و در این حالت ابطال حکمی در کار نیست.

- خداوند متعال فرموده‌اند: ﴿وَإِذَا قُرِئَ ٱلۡقُرۡءَانُ فَٱسۡتَمِعُواْ لَهُۥ وَأَنصِتُواْ لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ٢٠٤[الأعراف: ۲۰۴] «‏هنگامی که قرآن خوانده می‌شود، گوش فرا دهید و خاموش باشید تا مشمول رحمت خدا شوید.» وجه استدلال به این آیه این است که در مورد خطبه نازل شده است و خداوند آن‌را قرآن نام نهاده بخاطر اینکه در آن قرائت قرآن وجود دارد و پیغمبر ج به یارانشش آنچه که خداوندأ به وی نازل می‌فرمود در خطبه به آن‌ها ابلاغ می‌فرمود. [۷۰۹]

مخالفان این دیدگاه در جواب این استدلال اشاره کرده‌اند که مفسّرین در شأن نزول این آیه اختلاف دارند و برخی هم این دیدگاه را تضعیف کرده‌اند. با این وصف هم این دلیل بر عدم رکن بودن قرائت قرآن نمی‌باشد بلکه (بنابر استدلال دیدگاه اوّل) رکن بودن آن‌را اثبات می‌کند و تسمیۀ کل به جزء دلیلی بر اهمیّت جزء در کل است. [۷۱۰]

- از پیغمبر ج روایت شده که ایشان ج در خطبه‌اش ﴿وَٱتَّقُواْ يَوۡمٗا تُرۡجَعُونَ فِيهِ إِلَى ٱللَّهِۖ ثُمَّ تُوَفَّىٰ كُلُّ نَفۡسٖ مَّا كَسَبَتۡ وَهُمۡ لَا يُظۡلَمُونَ٢٨١[البقرة: ۲۸۱] ‏ «و از (عذاب و عقاب) روزی بپرهیزید که در آن به سوی خدا بازگردانده می‌شوید؛ سپس به هرکسی آنچه را فراچنگ آورده است به تمامی بازپس داده می‌شود، و به آنان ستم نخواهد شد.» را خوانده‌اند. [۷۱۱]

باید توجه داشت این روایت هیچ سندی ندارد و قابل احتجاج نمی‌باشد.

قول راجح: به نظر می‌رسد قرائت آیات قرآن کریم رکن صحّت خطبه نمی‌باشد؛ چرا که دلیلی برای رکن بودن و یا شرط و یا وجوب آن دیده نمی‌شود، امّا چون رسول اللهج در خطبه‌هایش آیاتی از قرآن مجید را می‌خوانده‌اند، لذا قرائت چند آیه مستحب می‌باشد. چنانکه جابر بن سمرهس می‌کنند که در وصف خطبۀ پیامبر ج گفته: «كَلامٌ يَعِظُ بِهِ النَّاسَ، وَيَقْرَأُ آيَاتٍ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ ثُمَّ يَنْزِلُ، وَكَانَتْ خُطْبَتُهُ قَصْدًا، وَصَلاتُهُ قَصْدًا..» [۷۱۲] «خطبۀ رسول الله ج کلامی بوده که با آن مردم را موعظه می‌کرده و سپس آیاتی از قرآن را قرائت می‌کردند و پس از آن پایین می‌آمدند. و نماز و خطبۀ ایشان ج متعادل و متوسط بود.» (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

[۶۹۸] نک: الأم ۱ / ۲۳۰، ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳ / ۵۷ - ۵۸ ، حلية العلماء ۲ / ۲۷۷ - ۲۷۸، المجموع ۴ / ۵۲۰، روضة الطالبين ۲ / ۲۵، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۸۶؛ أبو خطاب، الهدایة، ۱ / ۵۲، شرح الزركشي ۲ / ۱۷۶، المغني ۳ / ۱۷۴ ، الفروع ۲ / ۱۱۰، المحرّر، ۱ / ۱۴۷، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۳۸۷ . [۶۹۹] (صحيح): تمام رازي، الفوائد (ش۱۰۹۸) ومن طريقه ابن عساکر، تاريخ دمشق (ج۵۳ص۳۳۶) روايت کرده‌اند: «حدثنا أبي (محمّد بن عبد الله بن جعفر) ثنا أبو عبد الله محمّد بن أيوب بن الضريس بن بشار البجلي الرازي بالري ثنا محمّد بن سعيد بن سابق الرازي وكان يسكن قزوين ثنا عمرو بن أبي قيس عن سماك بن حرب عن جابر بن سمرة السوائي قال من حدثك أن رسول الله صلى الله عليه وسلم كان يخطب على المنبر جالسا فكذبه فأنا شهدته! كان يخطب قائما ثم يجلس ثم يقوم فيخطب خطبة أخرى. قال قلت: كيف كانت خطبته؟ قال: كلام يعظ به الناس ويقرأ آيات من كتاب الله عز وجل ثم ينزل وكانت خطبته قصدا وصلاته قصدا.» ومحمّد بن سعيد بن سابق هم متابعه شده و حاکم، المستدرک (ش۱۰۵۷) روايت کرده است: «حدثنا أبو عبد الله محمّد بن يعقوب الحافظ ثنا حامد بن محمّد المقري ثنا عبد الرحمن بن عبد الله بن سعد الدشتكي ثنا عمرو بن أبي قيس عن سماك بن حرب عن جابر بن سمرة السوائي قال: ... .» وعمرو بن ابي قيس هم متابعه شده و احمد، المسند (ش۲۰۹۴۵) / طيالسي، المسند (ش۸۰۹) / طبرانی، المعجم الکبير (ج۲ص۲۵۰) از طريق (قيس بن الربيع وشريک بن عبدالله وعمرو بن ثابت) روايت کرده اند: «عن سماك بن حرب عن جابر بن سمرة قال: ... .» رجال تمام رازي: محمّد بن عبد الله بن جعفر بن عبد الله بن الجنيد: امام ابن عساکر گفته است: «كان أحد المكثرين المصنفين الثقات» وامام ذهبي هم گفته است: «الحافظ الامام محدث الشام» وامام کتاني هم گفته است: «كان ثقة نبيلا مصنفا» [ابن عساکر، تاريخ دمشق (ج۵۳ص۳۳۶) / ذهبي، تذکرة الحفاظ (ج۳ص۸۹۷)] ابوعبدالله محمّد بن أيوب بن سنان بن يحيى بن الضريس البجلي: امام ذهبي گفته است: «الحافظ المحدث الثقة» وامام ابن ابي جاتم گفته است: «هو ثقة» وامام خليلي هم گفته است: «ثقة» [ذهبي، سيراعلام النبلاء (ج۱۳ص۴۵۰)]. وساير رجالش «ثقة» ومترجم در تهذيب هستند؛ فقط سماک بن حرب «ثقة» بوده ليکن گفته‌اند که در اواخر عمر دچار تغيير شده وروایاتش از عکرمه مشکل دارد!! وامام یعقوب بن شیبه گفته است: « قلت لعلى ابن المدينى : رواية سماك عن عكرمة ؟ فقال: مضطربة وسفيان وشعبة يجعلونها عن عكرمة و غيرهما يقول: عن ابن عباس؛ إسرائيل وأبو الأحوص»!! وهمچنین: «كان شعبة بن الحجاج يضعفه وكان يقول فى التفسير عكرمة: ولو شئت أن أقول له: ابن عباس لقاله» اما باید بگوییم که سماک بن حرب هر روایتی که از عبدالله بن عباس شنیده را از قول عکرمه هم شنیده است؛ لذا گاهی آن روایتها را از قول عکرمه نقل کرده وگاهی هم از قول عبدالله بن عباس؛ ودر نتیجه هیچ اضطرابی در کار نیست؛ وسماك بن حرب صراحتاً روايت كرده است: «قال عکرمة: كل شيء حدثُتك من التفسير فهو عن ابن عباس» ولذا امامان ابوحاتم رازی وابن عدی واحمد بن حنبل مطلقاً گفته‌اند: «ثقةٌ» وامام عجلی هم گفته است: «كان جائز الحديث لم يترك حديثه أحد، وكان عالما بالشعر وأيام الناس، وكان فصيحا» [رک: ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۴ص۳۲۲) / ابن ابي حاتم، الجرح و التعديل (ج۴ص۲۷۹) / ابن عدي، الکامل فی الضعفاء (ج۳ص۴۶۰وج۵ص۲۶۹) / ابن عبدالبر، الاستذکار (ج۶ص۲۳۵)] ولذا این اسناد «صحیح» است. وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «هذا حديثٌ صحيحٌ على شرط مسلم» وامام ذهبی هم گفته است: «علی شرط مسلم» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۱۰۵۷)] همچنین اصل حديث هم در صحيح مسلم آمده است ومسلم (ش۲۰۳۲) روايت کرده است: «حدثنا يحيى بن يحيى وحسن بن الربيع وأبو بكر بن أبى شيبة قال يحيى أخبرنا وقال الآخران حدثنا أبو الأحوص عن سماك عن جابر بن سمرة قال: كانت للنبى ج خطبتان يجلس بينهما يقرأ القرآن ويذكر الناس.» [۷۰۰] شرح صحيح مسلم ۶ / ۱۵۰ ، شیرازی و زرکشی نیز بر همین استدلال کرده‌اند. شیرازی، المهذّب، ۴ / ۵۱۶؛ زرکشی، شرح الخرقي ،۲ /۱۷۷ . [۷۰۱] (صحیح): مسلم (ش۲۰۵۲) والّلفظ له/ ابوداود (ش۱۱۰۲) از طریق (يحيى بن عبد الله بن عبد الرحمن وعبد الله بن محمّد بن معن) روایت کرده‌اند: «عن أم هشام بنت حارثة بن النعمان قالت لقد كان تنورنا وتنور رسول الله (صلى الله عليه وسلم) واحدا سنتين أو سنة وبعض سنة وما أخذت [ق والقرآن المجيد] إلا عن لسان رسول الله (صلى الله عليه وسلم) يقرؤها كل يوم جمعة على المنبر إذا خطب الناس.» [۷۰۲] (صحیح): ابوداود (ش۱۴۱۲) / بیهقی، السنن الکبری (ش۳۸۹۸) / حاکم، المستدرک (ش۳۶۱۵) / طحاوی، شرح مشکل الآثار (ج۷ص۵۱) / ابن حبان (ش۲۷۶۵) از طریق (احمد بن صالح وبحر بن نصر وحجاج بن إبراهيم وحرملة بن يحيى) روایت کرده‌اند: «حدثنا ابن وهب أخبرنى عمرو ابن الحارث عن ابن أبى هلال عن عياض بن عبد الله بن سعد بن أبى سرح عن أبى سعيد الخدرى أنه قال قرأ رسول الله صلى الله عليه وسلم ... .» وعمرو بن الحارث هم متابعه شده ودارمی، السنن (ش۱۴۶۶) / حاکم، المستدرک (ش۱۰۵۲) / ابن حبان (ش۳۷۹۹) / ابن خزیمه (ش۱۷۹۵و۱۴۵۵) / دارقطنی، السنن (ج۱ص۴۰۸) / یهقی، معرفة السنن والآثار (ش۴۴۷۰) / ابن خزیمه (ش۱۷۹۵و۱۴۵۵) از طریق (عبد الله بن صالح و عبد الله بن عبد الحكم وشعیب بن لیث) روایت کرده‌اند: «ثنا الليث ثنا خالد بن يزيد عن أبي هلال ... .» ورجال ابوداود «رجال صحیحین» بوده جز احمد بن صالح مصری که «رجال صحیح بخاری» است. وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه» وامام ذهبی هم گفته است: «علی شرط البخاری ومسلم» وامام بیهقی هم گفته است: « هذا حديثٌ حسنُ الإسناد صحيحٌ» وامام ابن فرح الاشبیلی هم گفته است: «رواته ثقاتٌ» وامام ابن کثیر هم گفته است: «إسناده على شرط الصحيح» [حاکم، المستدرک مع اللخیص للذهبی (ش۳۶۱۵) / ابن فرح الاشبیلی، مختصر خلافیات البیهقی (ج۲ص۱۸۲) / ابن عبدالهادی، تنقيح تحقيق أحاديث التعليق (ج۱ص۴۵۰) / ابن کثیر، البدایة والنهایة (ج۲ص۳۱۱) / بیهقی، السنن الکبری (ش۳۸۹۸)] [۷۰۳] (صحیح): بخاری (ش۳۲۳۰و۳۲۶۶) / مسلم (ش۲۰۴۸) / ابوداود (ش۳۹۹۴) / ترمذی (ش۵۰۸) از طریق (علی بن عبدالله وقتیبة بن سعید وابوبکر بن ابی شیبة وأحمد بن حنبل وأحمد بن عبدة) رویات کرده‌اند: «حدثنا سفيان بن عیینه عن عمرو عن عطاء عن صفوان بن يعلى عن أبيه رضي الله عنه قال سمعت النبي صلى الله عليه وسلم يقرأ على المنبر ... .» [۷۰۴] شرح صحيح مسلم ۶ / ۱۶۱ . [۷۰۵] بخاري ۲ / ۳۳ - ۳۴ . [۷۰۶] ابن قدامة، الكافي، ۱ / ۲۲۱، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۱ / ۱۵۸، كشاف القناع، ۲ / ۳۲. [۷۰۷] نک: المبسوط ۲ / ۲۶، کاسانی، بدائع الصنائع، ۱ / ۲۶۳، مجمع الأنهر، ۱ / ۱۶۸، الفتاوى الهندية، ۱ / ۱۴۷؛ الشرح الصغير ۱ / ۱۸۱، وحاشية الدسوقي ۱ / ۳۸۲، التاج والإكليل بهامش مواهب الجليل، ۲ / ۱۷۲؛ المجموع ۴ / ۵۲۰، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۲۵ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۸۶؛ المغني ۳ / ۱۷۶، ابن مفلح، الفروع، ۲ / ۱۱۰، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۳۸۸، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۵۸ و ۱۰۹. [۷۰۸] نک: کاسانی، بدائع الصنائع ۱ / ۲۶۳ . [۷۰۹] المبسوط ۲ / ۲۶ . [۷۱۰] نک: قرطبی، الجامع الأحکام القرآن، ۷/۳۵۳ و ۳۵۴؛ ابن عربی، أحکام القرآن، ۲/۲۸۷و۲۸۸. ایشان ابراز می‌دارد: «قرآن در خطبه جمعه اندک قرائت می‌شود ولی سکوت در تمامی خطبه واجب است.» [۷۱۱] (باطل): برهان الدین بن مازه، الميحط البرهاني (ج۲ص۱۶۹) این روایت را آورده ولی هیچ سندی ندارد. [۷۱۲] (صحيح): تمام رازي، الفوائد (ش۱۰۹۸) ومن طريقه ابن عساکر، تاريخ دمشق (ج۵۳ص۳۳۶) روايت کرده‌اند: «حدثنا أبي (محمّد بن عبد الله بن جعفر) ثنا أبو عبد الله محمّد بن أيوب بن الضريس بن بشار البجلي الرازي بالري ثنا محمّد بن سعيد بن سابق الرازي وكان يسكن قزوين ثنا عمرو بن أبي قيس عن سماك بن حرب عن جابر بن سمرة السوائي قال من حدثك أن رسول الله صلى الله عليه وسلم كان يخطب على المنبر جالسا فكذبه فأنا شهدته! كان يخطب قائما ثم يجلس ثم يقوم فيخطب خطبة أخرى. قال قلت: كيف كانت خطبته؟ قال: كلام يعظ به الناس ويقرأ آيات من كتاب الله عز وجل ثم ينزل وكانت خطبته قصدا وصلاته قصدا.» ومحمّد بن سعيد بن سابق هم متابعه شده و حاکم، المستدرک (ش۱۰۵۷) روايت کرده است: «حدثنا أبو عبد الله محمّد بن يعقوب الحافظ ثنا حامد بن محمّد المقري ثنا عبد الرحمن بن عبد الله بن سعد الدشتكي ثنا عمرو بن أبي قيس عن سماك بن حرب عن جابر بن سمرة السوائي قال: ... .» وعمرو بن ابي قيس هم متابعه شده و احمد، المسند (ش۲۰۹۴۵) / طيالسي، المسند (ش۸۰۹) / طبرانی، المعجم الکبير (ج۲ص۲۵۰) از طريق (قيس بن الربيع وشريک بن عبدالله وعمرو بن ثابت) روايت کرده اند: «عن سماك بن حرب عن جابر بن سمرة قال: ... .» رجال تمام رازي: محمّد بن عبد الله بن جعفر بن عبد الله بن الجنيد: امام ابن عساکر گفته است: «كان أحد المكثرين المصنفين الثقات» وامام ذهبي هم گفته است: «الحافظ الامام محدث الشام» وامام کتاني هم گفته است: «كان ثقة نبيلا مصنفا» [ابن عساکر، تاريخ دمشق (ج۵۳ص۳۳۶) / ذهبي، تذکرة الحفاظ (ج۳ص۸۹۷)] ابوعبدالله محمّد بن أيوب بن سنان بن يحيى بن الضريس البجلي: امام ذهبي گفته است: «الحافظ المحدث الثقة» وامام ابن ابي جاتم گفته است: «هو ثقة» وامام خليلي هم گفته است: «ثقة» [ذهبي، سيراعلام النبلاء (ج۱۳ص۴۵۰)]. وساير رجالش «ثقة» ومترجم در تهذيب هستند؛ فقط: سماک بن حرب «ثقة» بوده ليکن در اواخر عمر دچار تغيير شده است؛ لذا رواياتي که قدما مانند امامان (سفيان ثوري و شعبة بن الحجاج) از وي روايت نموده اند همه «صحيح» مي‌باشد؛ [رک: ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۴ص۳۲۲) / ابن ابي حاتم، الجرح و التعديل (ج۴ص۲۷۹) / ابن عدي، الکامل (ج۳ص۴۶۰)] وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «هذا حديثٌ صحيحٌ على شرط مسلم» وامام ذهبی هم گفته است: «علی شرط مسلم» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۱۰۵۷)] همچنین اصل حديث هم در صحيح مسلم آمده است ومسلم (ش۲۰۳۲) روايت کرده است: «حدثنا يحيى بن يحيى وحسن بن الربيع وأبو بكر بن أبى شيبة قال يحيى أخبرنا وقال الآخران حدثنا أبو الأحوص عن سماك عن جابر بن سمرة قال: كانت للنبى ج خطبتان يجلس بينهما يقرأ القرآن ويذكر الناس.»

(۳-۵-۴-۲) حدّاقل قرائت قرآن در خطبۀ جمعه

فقها (چه آن‌ها قائل به رکنیّت قرائت قرآن هستند و چه آن‌ها قائل به سنیّت) در حدّاقل قرائت قرآن در خطبۀ جمعه اختلاف‌نظر دارند، در این زمینه چهار دیدگاه مطرح است که عبارتند از:

دیدگاه اوّل: مالکیّه، امام شافعی و اصحابش، امام احمد در روایتی و قول مذهب حنابله و اکثر آن‌ها بر این باورند که حدّاقل قرائت قرآن یک آیه (کوتاه یا بلند) می‌باشد. [۷۱۳]

این افراد ظاهراً با استقراء در احادیث نبویّ بر این باورند که پیامبر در خطبه‌اش بر کمتر از یک آیه اکتفا نفرموده و همچنین حکم به کمتر از یک آیه تعلق نمی‌گیرد؛ زیرا شخص جُنُب بر قرائت قرآن در حالی که کمتر از یک آیه نباشد منع شده است. [۷۱۴]

دیدگاه دوّم: برخی از حنابله بر این باورند کمتر از یک آیه هم اگر در معنا استقلال داشته باشد، جایز است در غیر اینصورت جایز نیست. [۷۱۵]

این افراد معنا را ملاک حکم قرار داده‌اند به گونه‌ای که اگر یک آیه هم خوانده شود و معنای مستقل را نرساند فایده‌ای ندارد.

در فعل پیغمبر ج دریافت می‌شود که ایشان ج هرگز کمتر از یک آیه را قرائت نکرده‌اند. [۷۱۶]

دیدگاه سوّم: ظاهر مذهب حنفیّه می‌رساند که حدّاقل قرائت سه آیه یا یک آیۀ طویل می‌باشد [۷۱۷] در کتاب "الفتاوی الهندیه" آمده: «مقدار قرائت قرآن در آن (خطبه جمعه) سه آیه کوتاه یا یک آیۀ طویل است.» [۷۱۸]

حدّاقل فرض قرائت قرآن در نماز با سه آیۀ کوتاه یا یک آیۀ طویل حاصل می‌گردد، پس سنّت خطبۀ جمعه در این زمینه از باب أولی با همین مقدار انجام می‌گیرد. [۷۱۹]

البته باید مدّنظر داشت که فرض قرائت قرآن در نماز سورة الفاتحه و قرائت بعدش که سنّت است با یک آیه بیشتر حاصل می‌گردد، پس این میزان قابل اثبات نیست.

دیدگاه چهارم: امام احمد در روایتی و به تبعیّتش برخی از حنابله بر این باورند که به طور مطلق با کمتر از یک آیه قرائت حاصل می‌گردد؛ زیرا برای میزان قرائت قرآن در خطبه جمعه دلیلی قابل اثبات نیست، پس خطیب با هر مقدار حتّی کمتر از یک آیه قرائت قرآن را انجام داده است. [۷۲۰] و همچنین هیچ دلیلی برای قرائت مقدار معینی از قرآن روی منبر وجود ندارد؛ لذا خطیب هرچه را که بخواهد می‌خواند اگر چه کمتر از یک آیه هم باشد [۷۲۱]

قول راجح: به نظر می‌رسد که کمیّت قرائت آیاتِ قرآن کریم رکن صحّت خطبه نمی‌باشد؛ چرا که دلیلی برای رکن بودن و یا شرط و یا وجوب آن وجود ندارد امّا چون رسول الله ج در خطبه‌هایش آیاتی از قرآن را می‌خوانده‌اند، لذا قرائت چند آیه مستحب می‌باشد. و حدّاقل آن یک آیه است چنانکه چنانکه جابر بن سمرهس می‌کنند که در وصف خطبۀ پیامبر ج گفته: «کَلامٌ يَعِظُ بِهِ النَّاسَ، وَيَقْرَأُ آيَاتٍ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ ثُمَّ يَنْزِلُ، وَكَانَتْ خُطْبَتُهُ قَصْدًا، وَصَلاتُهُ قَصْدًا.» [۷۲۲] «خطبۀ رسول الله ج کلامی بوده که با آن مردم را موعظه می‌کرده و سپس آیاتی از قرآن را قرائت می‌کردند و پس از آن پایین می‌آمدند. و نماز و خطبۀ ایشان ج متعادل و متوسط بود.» (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

[۷۱۳] دردير، الشرح الصغير، ۱ / ۱۸۱؛ الأم ۱ / ۲۳۱، نووی، المجموع، ۴ / ۵۲۰، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۲۵ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۸۶؛ أبو خطاب، الهدایة، ۱ / ۵۲، شرح الزركشي، ۲ / ۱۷۹، ابن قدامه، المغني، ۳ / ۱۷۵، ابن مفلح، الفروع، ۲ / ۱۱۰، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۳۸۷، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۵۸، برخی گفته‌اند: باید آیه، استقلال معنا داشته باشد. [۷۱۴] المغني ۳ / ۱۷۵، ابن قدامة مقدسی، الشرح الكبير على المقنع،۲ / ۱۸۳؛ المغني ۳ / ۱۷۵ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۵۸ ، كشاف القناع، ۲ / ۳۲؛ الفروع ۱ / ۲۰۱ ، مرداوی، الإنصاف، ۱ / ۲۴۳، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۱ / ۱۸۷ - ۱۸۸. [۷۱۵] نک: شرح الزركشي ۲ / ۱۷۹ ، ابن مفلح، الفروع، ۲ / ۱۱۰ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۳۸۸ . [۷۱۶] شرح الزركشي ۲ / ۱۷۹ . [۷۱۷] المبسوط ۲ / ۲۶ ، الفتاوى الهندية، ۱ / ۱۴۷ . [۷۱۸] الفتاوى الهندية ۱ / ۱۴۷ . [۷۱۹] المبسوط ۲ / ۲۶ . [۷۲۰] شرح الزركشي ۲ / ۱۷۹، ابن قدامة، الكافي، ۱ / ۲۲۱، ابن مفلح، الفروع، ۲ / ۱۱۰، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۳۸۸ . [۷۲۱] المغني ۳ / ۱۷۶ . [۷۲۲] (صحيح): تمام رازي، الفوائد (ش۱۰۹۸) و من طريقه ابن عساکر، تاريخ دمشق (ج۵۳ص۳۳۶) روايت کرده اند: «حدثنا أبي (محمّد بن عبد الله بن جعفر) ثنا أبو عبد الله محمّد بن أيوب بن الضريس بن بشار البجلي الرازي بالري ثنا محمّد بن سعيد بن سابق الرازي وكان يسكن قزوين ثنا عمرو بن أبي قيس عن سماك بن حرب عن جابر بن سمرة السوائي قال من حدثك أن رسول الله ج كان يخطب على المنبر جالسا فكذبه فأنا شهدته! كان يخطب قائما ثم يجلس ثم يقوم فيخطب خطبة أخرى. قال قلت: كيف كانت خطبته؟ قال: كلام يعظ به الناس ويقرأ آيات من كتاب الله عز وجل ثم ينزل وكانت خطبته قصدا وصلاته قصدا.» ومحمّد بن سعيد بن سابق هم متابعه شده و مستدرک (ش۱۰۵۷) روايت کرده است: «حدثنا أبو عبد الله محمّد بن يعقوب الحافظ ثنا حامد بن محمّد المقري ثنا عبد الرحمن بن عبد الله بن سعد الدشتكي ثنا عمرو بن أبي قيس عن سماك بن حرب عن جابر بن سمرة السوائي قال: ... .» وعمرو بن ابي قيس هم متابعه شده و احمد (ش۲۰۹۴۵) / طياليسي (ش۸۰۹) / المعجم الکبير (ج۲ص۲۵۰) از طريق (قيس بن الربيع وشريک بن عبدالله وعمرو بن ثابت) روايت کرده اند: «عن سماك بن حرب عن جابر بن سمرة قال: ... .» رجال تمام رازي: محمّد بن عبد الله بن جعفر بن عبد الله بن الجنيد: امام ابن عساکر گفته است: «كان أحد المكثرين المصنفين الثقات» وامام ذهبي هم گفته است: «الحافظ الامام محدث الشام» وامام کتاني هم گفته است: «كان ثقة نبيلا مصنفا» [ابن عساکر، تاريخ دمشق (ج۵۳ص۳۳۶) / ذهبي، تذکرة الحفاظ (ج۳ص۸۹۷)] ابوعبدالله محمّد بن أيوب بن سنان بن يحيى بن الضريس البجلي: امام ذهبي گفته است: «الحافظ المحدث الثقة» وامام ابن ابي جاتم گفته است: «هو ثقة» وامام خليلي هم گفته است: «ثقة» [ذهبي، سيراعلام النبلاء (ج۱۳ص۴۵۰)]. وساير رجالش «ثقة» ومترجم در تهذيب هستند؛ فقط سماک بن حرب «ثقة» بوده ليکن گفته‌اند که در اواخر عمر دچار تغيير شده وروایاتش از عکرمه مشکل دارد!! وامام یعقوب بن شیبه گفته است: « قلت لعلى ابن المدينى : رواية سماك عن عكرمة ؟ فقال: مضطربة وسفيان وشعبة يجعلونها عن عكرمة و غيرهما يقول: عن ابن عباس؛ إسرائيل وأبو الأحوص»!! وهمچنین: «كان شعبة بن الحجاج يضعفه وكان يقول فى التفسير عكرمة: ولو شئت أن أقول له: ابن عباس لقاله» اما باید بگوییم که سماک بن حرب هر روایتی که از عبدالله بن عباس شنیده را از قول عکرمه هم شنیده است؛ لذا گاهی آن روایتها را از قول عکرمه نقل کرده وگاهی هم از قول عبدالله بن عباس؛ ودر نتیجه هیچ اضطرابی در کار نیست؛ وسماك بن حرب صراحتاً روايت كرده است: «قال عکرمة: كل شيء حدثُتك من التفسير فهو عن ابن عباس» ولذا امامان ابوحاتم رازی وابن عدی واحمد بن حنبل مطلقاً گفته‌اند: «ثقةٌ» وامام عجلی هم گفته است: «كان جائز الحديث لم يترك حديثه أحد، وكان عالما بالشعر وأيام الناس، وكان فصيحا» [رک: ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۴ص۳۲۲) / ابن ابي حاتم، الجرح و التعديل (ج۴ص۲۷۹) / ابن عدي، الکامل فی الضعفاء (ج۳ص۴۶۰وج۵ص۲۶۹) / ابن عبدالبر، الاستذکار (ج۶ص۲۳۵)] ولذا این اسناد «صحیح» است. همچنین اصل حديث هم در صحيح مسلم آمده است ومسلم (ش۲۰۳۲) روايت کرده است: «حدثنا يحيى بن يحيى وحسن بن الربيع وأبو بكر بن أبى شيبة قال يحيى أخبرنا وقال الآخران حدثنا أبو الأحوص عن سماك عن جابر بن سمرة قال: كانت للنبى ج خطبتان يجلس بينهما يقرأ القرآن ويذكر الناس.»

(۳-۵-۴-۳) حکم قرائت و سجدۀ آیاتی که سجدۀ تلاوت دارند.

فقها در حکم قرائت آیه‌ای که سجده دارد و در حکم سجدۀ بعد از قرائتش اختلاف‌نظر دارند. این افراد بر این باورند:

دیدگاه اوّل: حنفیّه، امام شافعی و اصحابش، حنابله و ظاهریه بر این باورند که قرائت آیات سجده و سجده برای آن در حین خطبۀ جمعه جایز است. [۷۲۳] این افراد استدلال می‌کنند که:

- أبو سعید الخدریس گفته: « قَرَأَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) وَهُوَ عَلَى الْمِنْبَرِ (ص) فَلَمَّا بَلَغَ السَّجْدَةَ نَزَلَ فَسَجَدَ وَسَجَدَ النَّاسُ مَعَهُ فَلَمَّا كَانَ يَوْمٌ آخَرُ قَرَأَهَا فَلَمَّا بَلَغَ السَّجْدَةَ تَشَزَّنَ النَّاسُ لِلسُّجُودِ فَقَالَ النَّبِىُّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ): إِنَّمَا هِىَ تَوْبَةُ نَبِىٍّ وَلَكِنِّى رَأَيْتُكُمْ تَشَزَّنْتُمْ لِلسُّجُودِ. فَنَزَلَ فَسَجَدَ وَسَجَدُوا.» [۷۲۴] «پیغمبر خدا ج در حالیکه بر منبر قرائت می‌کردند و به (آیۀ) سجده می‌رسیدند (از منبر) پایین می‌آمدند و سجده می‌بردند و مردم هم با وی سجده می‌بردند، و روز دیگری که آن آیه را خواندند، مردم آمادۀ سجده شدند؛ لذا رسول الله ج فرمودند: این آیه، توبۀ یک پیامبر می‌باشد -لذا توبه برایش لازم نیست- امّا چون دیدیم آمادۀ سجده شده‌اید لذا سجده برندند و مردم هم سجده بردند.»

- برخی از صحابه‌های کرامش همچون عمر بن خطاب، [۷۲۵] نعمان بن بشیر، [۷۲۶] صفوان بن محرز، [۷۲۷] عمار بن یاسر [۷۲۸] و عقبه بن عامر [۷۲۹] بعد از خواندن آیۀ سجده از منبر پایین آمده و سجده برده‌اند.

برخی در جواب این استدلال گفته‌اند که مذهب صحابی حجیّت ندارد.

با قبول این استدلال باید اشاره کرد عملکرد این اصحاب در حضور دیگران و عدم انکار آن‌ها نمادی راسخ از جواز این عملکرد می‌باشد و از طرف دیگر جواز سجده در این حالت با مذهب صحابی ثابت نمی‌گردد بلکه فعلِ نبیّ ج مؤیّدِ این حکم می‌باشد.

با قرائت تلاوت آیۀ سجده در حین خطبه، سجده سنّت است و با این وجود آن سبب سجده حاصل می‌گردد همانند حمد گفتن عطسه‌کننده و تشمیتِ وی. [۷۳۰]

دیدگاه دوّم: امام مالک و اصحابش بر این باورند که قرائت آیات سجده و نیز سجده بردن بخاطر آن‌ها در موقع خطبه کراهت دارد. [۷۳۱]

این افراد بر این باورند که قرائت چنین آیاتی خطیب را در بین دو راهی قرار می‌دهد که اگر سجده ببرد باعث تشویش و اخلال در نظم خطبه می‌شود و اگر سجده نبرد در معرض وعید خداوندأ قرار می‌گیرد که می‌فرمایند: ﴿وَإِذَا قُرِئَ عَلَيۡهِمُ ٱلۡقُرۡءَانُ لَا يَسۡجُدُونَۤ۩٢١[الانشقاق: ۲۱] ‏ «‏و هنگامی که قرآن بر آنان خوانده می‌شود (در برابر صاحب قرآن و پروردگار زمین و آسمان به خاک مذلّت و بندگی نمی‌افتند و) کرنش نمی‌برند؟.» واز طرف دیگر سجده در حین خطبه باعث توهّم و بی‌نظمی می‌شود که مردم تصوّر می‌کنند که خطبه تمام شده و موقع خواندن نماز فرا رسیده است. [۷۳۲]

البته در جواب این استدلال باید اشاره کرد با توجه به فعل نبیّ ج در این زمینه اجتهاد در برابر نص باطل است و از آنجائیکه نمازگزارن در حین خطبه ساکت و بی‌صدا هستند سجده بردن امام و به ماتبعش سجدۀ نمازگزاران هیچ خللی در خطبه وارد نمی‌کند و فضا را وارد بی‌نظمی نمی‌کند.

مالکیّه استناد می‌کنند که سجود تلاوت مانند خواندن نمازهای تطوّعی می‌باشد که اشتغال به آن‌ها در حین خطبه جایز نیست. [۷۳۳]

البته باید توجه داشت که این قیاس مع‌الفارق است، زیرا نمازهای تطوّعی سببی برای انجام در این حال ندارند ولی سجدۀ تلاوت سببش موجود می‌باشد. [۷۳۴]

قول راجح: به نظر می‌رسد قرائت سوره‌هایی که در آن سجده وجود دارد و سجده بردن امام و شرکت‌کنندگان،، جایز است؛ چرا که با وجود نصّ صریح از رسول الله ج و صحابۀ کرامش در خواندن آن، شکّی در جواز آن وجود ندارد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

[۷۲۳] نک: الحجة على أهل المدينة ۱ / ۲۱۸، کاسانی، بدائع الصنائع، ۱ / ۱۹۲ - ۱۹۳، شوکانی، فتح القدير، ۲ / ۲۷ ؛ الأم ۱ / ۲۳۱، نووی، المجموع، ۴ / ۵۲۰، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۲۶، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۱۶ ؛ المغني ۳ / ۱۸۰، ابن مفلح، الفروع، ۲ / ۱۱۲؛ المحلّی ۵ / ۶۰ . [۷۲۴] (صحیح): ابوداود (ش۱۴۱۲) / بیهقی، السنن الکبری (ش۳۸۹۸) / حاکم، المستدرک (ش۳۶۱۵) / طحاوی، شرح مشکل الآثار (ج۷ص۵۱) / ابن حبان (ش۲۷۶۵) از طریق (احمد بن صالح وبحر بن نصر وحجاج بن إبراهيم وحرملة بن يحيى) روایت کرده‌اند: «حدثنا ابن وهب أخبرنى عمرو ابن الحارث عن ابن أبى هلال عن عياض بن عبد الله بن سعد بن أبى سرح عن أبى سعيد الخدرى أنه قال قرأ رسول الله صلى الله عليه وسلم ... .» وعمرو بن الحارث هم متابعه شده ودارمی، السنن (ش۱۴۶۶) / حاکم، المستدرک (ش۱۰۵۲) / ابن حبان (ش۳۷۹۹) / ابن خزیمه (ش۱۷۹۵و۱۴۵۵) / دارقطنی، السنن (ج۱ص۴۰۸) / یهقی، معرفة السنن والآثار (ش۴۴۷۰) / ابن خزیمه (ش۱۷۹۵و۱۴۵۵) از طریق (عبد الله بن صالح و عبد الله بن عبد الحكم وشعیب بن لیث) روایت کرده‌اند: «ثنا الليث ثنا خالد بن يزيد عن أبي هلال ... .» ورجال ابوداود «رجال صحیحین» بوده جز احمد بن صالح مصری که «رجال صحیح بخاری» است. وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه» وامام ذهبی هم گفته است: «علی شرط البخاری ومسلم» وامام بیهقی هم گفته است: « هذا حديثٌ حسنُ الإسناد صحيحٌ» وامام ابن فرح الاشبیلی هم گفته است: «رواته ثقاتٌ» وامام ابن کثیر هم گفته است: «إسناده على شرط الصحيح» [حاکم، المستدرک مع اللخیص للذهبی (ش۳۶۱۵) / ابن فرح الاشبیلی، مختصر خلافیات البیهقی (ج۲ص۱۸۲) / ابن عبدالهادی، تنقيح تحقيق أحاديث التعليق (ج۱ص۴۵۰) / ابن کثیر، البدایة والنهایة (ج۲ص۳۱۱) / بیهقی، السنن الکبری (ش۳۸۹۸)] [۷۲۵] بخاري ۲ / ۳۳ - ۳۴ . [۷۲۶] ابن أبي شيبة، المصنف ۲ / ۱۸ . [۷۲۷] همان. [۷۲۸] همان . [۷۲۹] ابن أبي شيبة، المصنف ۲ / ۱۹ . [۷۳۰] المغني ۳ / ۱۸۱ . [۷۳۱] نک: الموطأ ۱ / ۲۰۶، المنتقى شرح الموطأ، ۱ / ۳۵۱، دردير، الشرح الكبير،۱ / ۳۰۱، حاشية العدوي،۱ / ۳۲۰ . [۷۳۲] حاشية الدسوقي ۱ / ۳۰۱؛ المنتقى شرح موطأ مالك ۱ / ۳۵۱. [۷۳۳] ابن قدامه، المغني۳ / ۱۸۱ . [۷۳۴] نک: المغني ۳ / ۱۸۱ .

(۳-۵-۵) حکم ترتیبِ ارکان خطبۀ جمعه

فقهای شافعیّه و حنابله که قائل به رکن بودنِ حمد خداوندأ، صلوات بر پیغمبرج، موعظه و قرائت قسمی از قرآن کریم می‌باشند در شرط بودن ترتیبِ این موارد اختلاف‌نظر دارند، در این زمینه سه دیدگاه مطرح است:

دیدگاه اوّل: وجه صحیح شافعیّه و قول صحیح حنابله ابراز می‌دارند که مستحب است که ترتیب رعایت شود: اوّل حمد خداوندأ، سپس صلوات بر پیامبر ج و بعد موعظه و بعد قرائت قرآن کریم. علّت رکن نبودن ترتیب را نبود نصّی در شریعت بر وجوب ترتیب و نیز حصول مقصود خطبه (یعنی؛ وعظ و اندرز) بدون ترتیب می‌باشد. [۷۳۵]

دیدگاه دوّم: برخی از شافعیّه و برخی از حنابله ترتیب را همانند قائلین دیدگاه اوّل رکن واجب می‌دانند و ترتیب رکن خطبۀ جمعه می‌باشد. [۷۳۶]

البته این افراد هیچ دلیل صریحی را بر این حکم ابراز نداشته‌اند ولی ظاهر استدلال آن‌ها عبارت است از:

استدلال به اینکه اوّل کلام باید به حمد آغاز گردد، روایت ابوهریرهس است که رسول الله فرموده‌اند: «كُلُّ كَلَامٍ لَا يُبْدَأُ فِيهِ بِالْحَمْدُ لِلَّهِ فَهُوَ أَجْذَمُ.» [۷۳۷] «هر سخنی که حمد وسپاس خداوند در آن برده نشود مجذوم و ناقص می‌باشد.»

این روایت سندش ضعیف و غیر قابل احتجاج می‌باشد.

استدلال برای صلوات بر پیامبر ج هم از این نشأت می‌گیرد که هر عبادتی مانند أذان و تشهّد و غیره که خداوند تعالی در آن یاد شده بعد از آن از پیامبر ج یاد شده است.

البته باید توجه داشت یاد پیامبر ج در همۀ عبادت‌ها بعد یاد و نام خداوندأ نیامده مانند وضو و ذبح و قربانی. از طرف دیگر این یاد و بزرگداشت از پیامبر عظیم الشأن ج هیچ دلیلی بر وجوب ترتیب را نمی‌رساند.

دیدگاه سوّم: برخی از فقهای شافعیّه بر این باورند که: ترتیب در خطبه یعنی؛ حمد خداوند، صلوات بر پیامبر ج و وصیّت به تقوای خداوند (موعظه) شرط است و قرائت قرآن کریم هیچ ترتیبی را نمی‌طلبد. [۷۳۸]

این افراد برای ترتیب حمد و صلوات به روایات مذکور استناد می‌کنند ولی برای وصیت به تقوا و قرائت قرآن کریم دلیل مشاهده نشد.

قول راجح: قول راجح عدم وجوب ترتیب بین ارکان خطبه می‌باشد؛ چرا که ترتیب، خود به امری جداگانه نیاز دارد و اگر کسی ارکان خطبه را بخواند، فعل رسول الله ج را انجام داده است و این کفایت می‌کند. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

[۷۳۵] نک: المجموع ۴ / ۵۲۲، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۳۰ - ۳۱، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۸۶ - ۲۸۷ ، ۲۸۸؛ المغني ۳ / ۱۸۰، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۳۸۹، المبدع ۲ / ۱۵۹، كشاف القناع، ۲ / ۳۳ . [۷۳۶] نک : المجموع ۴ / ۵۲۲ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۸۷؛ الإنصاف ۲ / ۳۸۹ . [۷۳۷] (ضعيف): اين روايت از طريق ابوهريره و کعب بن مالک ورجلٌ من الانصار از رسول الله ج روايت شده است: اما طريق ابوهريرهس: ابن ابي شيبه، المصنف (ج۶ص۲۶۳) / ابوداد (ش۴۸۴۲) / ابن ماجه (ش۱۸۹۴) / ابن حبان (ش۱و۲) / احمد، المسند (ش۸۷۱۲) / بيهقي، شعب الايمان (ش۴۳۷۲) والدعوات الکبير (ش۱) / نسايي، عمل اليوم والليله (ش۴۹۴) / دارقطني، السنن (ج۱ص۲۲۹) / ابن الاعرابي، الزهد وصفة الزاهدين (ش۱) / بزار (ش۷۸۹۸) / خرائطي، فضيلة الشكر لله على نعمته (ش۱۷) / خطيب بغدادي، الجامع لأخلاق الراوي (ش۱۲۱۰) / السلفي، المشيخة البغدادية (ش۲۹) / الثامن من أجزاء أبي علي بن شاذان (ش۱۹۸) / رافعي، التدوين في اخيار قزوين (ج۱ص۱۶۰) / سبکي، طبقات الشافعية الكبرى (ج۱ص۷) / ابن عساکر، تاريخ دمشق (ج۶ص۴۲۱) / خليلي، الإرشاد في معرفة علماء الحديث (ش۱۱۸) از طريق (عبيد الله بن موسى و أبو المغيرة عبدالقدوس بن الحجاج والوليد بن المسلم وعبدالحميد بن أبي العشرين وعبدالله بن المبارک وشعيب بن اسحاق) روايت کرده اند: «عن الاوزاعي عن قرة عن الزهري عن أبي سلمة عن أبي هريرة قال: قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: كل كلام ذي بال لا يبدأ فيه بالحمد لله فهو أقطع.» وفي رواية: «فهو اجذم» اما اين روايت «منکر» است چرا که اوّلاً: قرة بن عبد الرحمن بن حيويل: امام احمد مي‌گويد: «منکر الحديث جداً» و امام ابوزرعه مي‌گويد: «الأحاديث التى يرويها مناكير» و امام ابوداود مي‌گويد: «فى حديثه نكارة» و امام ابوحاتم و نسايي مي‌گويند: «ليس بقوي» و امام يحيي بن معين مي‌گويد: « كان يتساهل فى السماع و فى الحديث و ليس بكذاب» و امام ابن حبان وي را در «ثقات» آورده است و امام ابن عدي مي‌گويد: «لم أر له حديثا منكرا جدا و أرجو أنه لا بأس به.» و امام ابن حجر هم مي‌گويد: «صدوقٌ له مناکير» و امام ذهبي مي‌گويد: «ضعّفه يحيي (بن معين)» و امام يعقوب بن سفيان فسوي مي‌گويد: «ثقةٌ» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۸ص۳۷۲) و تقريب التهذيب (ش۵۵۴۱) / ذهبي، الکاشف (ش۴۵۷۲) / فسوي، المعرفة و التاريخ (ج۲ص۴۶۰)] وثانياً ثقات اين روايت را از زهري «مرسل» نقل کرده اند ونسايي، عمل اليوم والليله (ش۴۹۵-۴۹۷) ابوداود (ش۴۸۴۲) از طريق (عقيل بن خالد وسعيد بن عبدالعزيز وحسن بن عمر ويونس بن يزيد وشعيب بن اليمان) روايت کرده است: «عن الزهري عن النبي ج: ... .» اما طريق: کعب بن مالکس: طبرانی، المعجم الکبير (ج۱۹ص۷۴) روايت کرده است: «حدثنا أحمد بن المعلى الدمشقي ثنا عبد الله بن يزيد الدمشقي ثنا صدقة بن عبد الله عن محمّد بن الوليد الزبيدي عن الزهري عن عبد الله بن كعب عن أبيه: عن النبي صلى الله عليه و سلم قال: كل أمر ذي بال لا يبدأ فيه بالحمد أقطع أو أجزم» اما اين روايت «منکر» است چرا که اوّلاً: ابومعاويه صدقة بن عبد الله السمين الدمشقي «ضعيف الحديث» مي‌باشد [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۴ص۴۱۵) و تقريب التهذيب (ش۲۹۱۳)] وثانياً: ديديم که ثقات واثبات اين روايت را «مرسل» نقل کرده اند. اما طريق: رجلٌ من الانصار: عبدالرزاق، المصنف (ج۶ص۱۸۹) روايت کرده است: «عن معمر قال حدثني رجلٌ من الأنصار رفع الحديث قال كل كلام ذي بال لا يبدأ فيه بذكر الله فهو أبتر» اما اين روايت هم «ضعيف» است چرا که معمر هيچ يک از صحابه را نديده است لذا اين راوي تابعي ومبهم است: «رجلٌ من الأنصار». [۷۳۸] نک: المجموع ۴ / ۵۲۲ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۳۰ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۸۶ - ۲۸۷.

(۳-۵-۶) حکم تکرار ارکان خطبه در هر جمعه

شافعیّه در رکن بودن حمد خداوند، صلوات بر پیامبر ج و وصیّت به تقوای خداوند (موعظه) و قرائت قرآن کریم و حنابله در حمد و ثنای خداوندأ در هر دو خطبه اتفاق‌نظر دارند. [۷۳۹]

این دسته از فقها در دیگر موارد اختلاف‌نظر دارند، دیدگاه آن‌ها به قرار ذیل می‌باشد.

[۷۳۹] نک: المجموع ۴ / ۵۲۰، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۲۵، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۸۶، شرح الزركشي، ۲ / ۱۷۷، ابن قدامه، المغني، ۳ / ۱۷۳ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۳۸۷ .

اختلاف بر صلوات بر پیامبر ج:

در این زمینه دو دیدگاه مطرح است:

دیدگاه اوّل: قول صحیح و مشهور شافعیّه و حنابله بر این باورند که در هر خطبه‌ای تکرارش شرط است. [۷۴۰]

در ادامه به دلیل آن‌ها اشاره خواهد شد.

دیدگاه دوّم: در یکی از خطبه‌‌ها بدون تعیین کردنش شرط است. [۷۴۱]

دلیلی از این دیدگاه مشاهده نمی‌شود ولی نووی قولشان را ضعیف می‌داند. [۷۴۲]

[۷۴۰] نک: المجموع ۴ / ۵۲۰ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۲۵؛ شرح الزركشي ۲ / ۱۷۷ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۳۸۷ ، كشاف القناع، ۲ / ۳۲ . [۷۴۱] نک: المجموع ۴ / ۵۲۰ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۲۵ . [۷۴۲] المجموع ۴ / ۵۲۰.

اختلاف بر وصیّت به تقوای خداوند (موعظه):

دیدگاه اوّل: شافعیّه و مذهب حنابله آن‌را در هر دو خطبه رکن می‌دانند. [۷۴۳]

این افراد بر این باورند که هر دو خطبه از یکدیگر جدایند و به طور مستقل دارای ارکان و ضوابط خود هستند.

دیدگاه دوّم: برخی از حنابله بر این باورند که فقط در خطبۀ دوّم رکن است. [۷۴۴]

دلیلی از این دیدگاه مشاهده نمی‌شود.

[۷۴۳] همان نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۲۵، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۸۶؛ شرح الزركشي ۲ / ۱۷۷، ابن قدامه، المغني، ۳ / ۱۷۳ - ۱۷۴، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۳۸۸ . [۷۴۴] الإنصاف ۲ / ۳۸۷ .

اختلاف بر قرائت قرآن کریم:

در این زمینه سه قول مطرح است:

دیدگاه اوّل: وجه مشهور شافعیّه و قول اکثر و صحیح حنابله بر این است که در هر دو خطبه رکن است. [۷۴۵]

این افراد دو خطبه را جداگانه و دارای ارکان مستقل خود می‌دانند و هر فرضی در هر خطبه در دیگری نیز فرض می‌باشد و از طرف دیگر دو خطبه را به منزلۀ دو رکعت نماز می‌دانند پس باید قرائت قرآن کریم در هر خطبه تکرار شود. [۷۴۶]

اثبات گردید که خطبۀ جمعه به منزلۀ دو رکعت نمی‌باشد.

دیدگاه دوّم: وجهی از شافعیّه و برخی از حنابله آن ‌را فقط در خطبۀ اوّل رکن می‌دانند. [۷۴۷]

این افراد استدلال می‌کنند که شعبی و عطاء بن ابی رباحب گفته‌اند: «كَانَ رَسُولُ اللَّهِ إذَا صَعِدَ الْمِنْبَرَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ اسْتَقْبَلَ النَّاسَ بِوَجْهِهِ، فَقَالَ: السَّلَامُ عَلَيْكُمْ، وَيَحْمَدُ اللَّهَ، وَيُثْنِي عَلَيْهِ، وَيَقْرَأُ سُورَةً، ثُمَّ يَجْلِسُ، ثُمَّ يَقُومُ فَيَخْطُبُ، ثُمَّ يَنْزِلُ وَكَانَ أَبُو بَكْرٍ، وَعُمَرُ يَفْعَلَانِهِ.» [۷۴۸] «پیغمبر ج هرگاه در روز جمعه از منبر بر می‌خواستند رو به مردم می‌کردند و می‌فرمودند: سلام بر شما باد! سپس حمد و ثنای خداوند را می‌کردند و سپس سوره‌ای را قرائت می‌کردند و بعد می‌نشستند و سپس برمی‌خواستند و خطبه را ایراد می‌کردند سپس پایین می‌آمدند. ابوبکر و عمر نیز چنین می‌کردند.» [۷۴۹]

سند این روایت ضعیف بوده لذا حجّیت ندارد.

دیدگاه سوّم: امام شافعی و وجه صحیح حنابله ابراز می‌دارند که در یکی از خطبه‌ها بدون تعیین رکن است. [۷۵۰]

دلیلی از این افراد مشاهده نمی‌شود ولی ظاهراً این افراد بر این باورند که خواندن قرآن کریم شرط است که در هر خطبه‌ای که باشد شرط حاصل می‌گردد.

البته در بررسی این دیدگاه دلیل و نصّی از شریعت در این زمینه وجود ندارد.

قول راجح: به نظر می‌رسد که قرائت قرآن در هر یک از خطبه کافی است؛ چرا که دلیلی برای شرطیّت آن در خطبۀ خاصّی وجود ندارد و همینکه خوانده شود کافی بوده و مطابق فعل رسول الله ج انجام گرفته است. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

[۷۴۵] نک: حلية العلماء ۲ / ۲۷۸، نووی، المجموع، ۴ / ۵۲۰، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۲۵؛ ابن قدامة، الكافي، ۱ / ۲۲۱، شرح الزركشي، ۲ / ۱۷۸، ابن مفلح، الفروع، ۲ / ۱۱۰، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۳۸۷ ،ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۵۸. [۷۴۶] نک: مغني المحتاج ۱ / ۲۸۶؛ابن قدامه، الكافي ۱ / ۲۲۱؛ المغني ۳ / ۱۷۴ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۵۸ [۷۴۷] نک: المجموع ۴ / ۵۲۰ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۲۵؛ شرح الزركشي ۲ / ۱۷۸، ابن مفلح، الفروع، ۲ / ۱۱۰ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۳۸۸ . [۷۴۸] (ضعیف): احمد بن حنبل، العلل ومعرفة الرجال (ش۲۲۱۶) / ابن ابي شيبه، المصنف (ج۲ص۲۳) از طريق (حماد بن اسامه و هشيم بن بشير) روايت كرده اند: «حدثنا مجالد (بن سعيد) عن الشعبي قال كان رسول الله صلى الله عليه وسلم إذا صعد المنبر يوم الجمعة استقبل الناس بوجهه فقال السلام عليكم ويحمد الله ويثني عليه ويقرأ سورة ثم يجلس ثم يقوم فيخطب ثم ينزل وكان أبو بكر وعمر يفعلانه.» اما اين اسناد «ضعيف» بوده چرا که شعبي تابعي بوده و روايت «مرسل» است. [۷۴۹] نک: المغني ۳ / ۱۷۴ . [۷۵۰] الأم ۱ / ۲۳۱ ، حلية العلماء، ۲ / ۲۷۸ ، نووی، المجموع، ۴ / ۵۲۰ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۲۵ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۸۶ .

(۳-۶) سنن خطبۀ جمعه

سنن خطبۀ جمعه در دو بخش قابل بحث و بررسی می‌باشد:

اوّل: سنّت‌های خطیب برای ادای خطبه: این قسمت در بردارندۀ اعمالی می‌باشد که برای خطیب و مستمعین مستحب است که آن‌را رعایت کنند.

دوّم: سنّت‌های خطبۀ جمعه: این قسمت دربردارندۀ اعمالی می‌باشد که رعایت آن‌ها برای ادای خطبۀ جمعه مستحب است و ارزنده است که این اعمال در خطبه رعایت شوند.

(۳-۶-۱) سنّت‌های خطیب برای ادای خطبه

اعمالی که برای خطیب و مستمعین مستحب است که آن‌ها را رعایت کنند عبارتند از:

۱- طهارت، ۲-ستر عورت و ازالۀ نجاست، ۳- خودآرایی، ۴- استقرار خطیب بر منبر یا مکانی بلند، ۵- روکردن خطیب به مردم، ۶- روکردن مردم به خطیب، ۷- سلام کردن خطیب به مردم، ۸- نشستن خطیب بر منبر تا اتمام أذان، ۹- تکیه بر کمان، عصا و مانند این‌ها، ۱۰- بلند کردن صدا بیش از حد لازم و واجب، ۱۱- نشستن بین دو خطبه.

البته فقها در حکم تکلیفی این موارد و ضوابط حاکم بر آن‌ها اختلاف‌نظرهایی دارند که در ادامه به صورت مستدل و با تجزیه و تحلیل آراء بررسی می‌گردد.

این موارد عبارتند از:

(۳-۶-۱-۱) طهارت

فقها در طهارت خطیب از حدث أکبر (جنابت) و حدث أصغر (نداشتن وضو) اختلاف‌نظر دارند:

اوّل: طهارت از حدث أکبر (جنابت)

فقها در اشتراط طهارتِ خطیب از حدث أکبر اختلاف‌نظر دارند، دیدگاه آن‌ها در این زمینه عبارتند از:

دیدگاه اوّل: امام أبوحنیفه و اکثر أصحابش، ظاهر قول مالکیّه، شافعیّه و روایتی از امام احمد و أصحابش بر این باورند که خواندن خطبه با وجود حدث صحیح بوده و طهارت از جنابت شرط صحّت نیست و پاک بودن از آن مستحب می‌باشد. [۷۵۱]

این افراد خطبه را همچون ذکر می‌دانند و جُنُب بودن مانع ذکر باری تعالی نمی‌باشد. [۷۵۲]

دیدگاه دوّم: ابویوسف شاگرد ابوحنیفه و قول جدید امام شافعی و قول صحیح مذهب شافعیّه طهارت از حدث اکبر را شرط صحّت خطبۀ نماز جمعه می‌دانند. [۷۵۳]

این افراد استدلال می‌کنند که پیامبر ج، در حالت طهارت خطبه خوانده‌اند [۷۵۴] و پیامبر ج فرموده‌اند: «صَلُّوا كَمَا رَأَيْتُمُونِى أُصَلِّى.» [۷۵۵] «نماز بخوانید همانگونه که من را می‌بینید که نماز می‌خوانم.»

در تحلیل این استدلال باید اشاره کرد اوّلاً: اگرچه خطبه بنابر نظر جمهور شرط نماز جمعه است ولی نماز نیست تا طهارت شرط صحّت آن باشد، ثانیاً: عملکرد رسول الله ج فعل مجرّد است و آن دلالت بر استحباب دارد نه وجوب.

این افراد خطبه را بنا بر برخی از آثار به منزلۀ قسمی از نماز می‌دانند [۷۵۶] پس طهارت برای آن همانند نماز شرط صحّت آن است. [۷۵۷] از طرف دیگر قرائت قرآن در خطبه واجب است و قرائت انسان جُنُب این لزومیّت را برطرف نمی‌کند پس خطبه‌اش نیز صحیح نخواهد بود. [۷۵۸]

البته همانگونه که ثابت گردید خطبه قسمی از نماز جمعه نیست و برخلاف نماز پشت کردن به قبله و صحبت کردن باعث ابطال آن نمی‌گردد. [۷۵۹] و نیز باید اشاره کرد که وجوب قرائت محل خلاف است و راجح بر عدم رکن بودن آن است. [۷۶۰]

قول راجح: قول راجح بر عدم وجوب طهارت برای خطبه می‌باشد؛ چرا که وجوب طهارت برای خطبه، نیاز به وجود امری از طرف شارع بوده که در اینجا وجود ندارد. البته محرز می‌باشد که داشتن طهارت مستحب و افضل بوده امّا دلیل بر وجوبش نمی‌گردد. و اینکه روایت شده که «قال رسول الله ج: الخطبة تقوم مقام رکعتين من الفرض.» [۷۶۱] روایت باطلی بوده وسندیت ندارد. [۷۶۲] (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

دوّم: طهارت از حدث أصغر (نداشتن وضو)

فقها در اشتراط داشتن وضوی خطیب اختلاف‌نظر دارند، در این زمینه دو قول مطرح است:

دیدگاه اوّل: امام ابوحنیفه و اکثر اصحابش، مالکیّه، قول قدیم امام شافعی، روایتی از امام احمد و قول مذهب و اکثر حنابله بر این باورند که داشتن وضو برای خطیب شرط نیست ولی طهارت از حدث أصغر مستحب است. [۷۶۳]

استدلال آن‌ها برای عدم اشتراط وضو:

- خطبۀ به منزلۀ ذکر است و حدث مانعی برای ذکر الله تعالی نیست. [۷۶۴]

- خطبه ذکری مقدَّم بر خطبه است پس مانند أذان، طهارت شرط آن نیست. [۷۶۵]

- خطبه ذکریست که استقبال قبله شرط آن نیست پس مانند تلبیه (لبیک اللهم لبیک) و شهادتین طهارت شرط صحّت آن نیست. [۷۶۶]

- اگر خطبه به طهارت نیاز داشته باشد پس مانند نماز به استقبال قبله نیز نیازمند است. [۷۶۷]

استدلال برای استحباب وضو داشتن:

- پیامبر اکرم ج قبل از خطبه نماز خوانده‌اند و در فاصلۀ آن با نماز جمعه وضو نگرفته‌اند این نمادی از این است که ایشان ج با وضو خطبه خوانده‌اند.

- طهارت برای أذان مستحب است پس برای خطبه أولی ‌تر می‌باشد.

- اگر خطیب وضو نداشته باشد باید بین خطبه و نماز وضو بگیرد که این می‌تواند برای حاضرین مشقت‌آور باشد. [۷۶۸]

دیدگاه دوّم: أبویوسف شاگرد ابوحنیفه، امام شافعی در قول جدید و قول صحیح اصحابش و روایتی از امام أحمد و قول مختار برخی از أصحابش بر این باورند که طهارت از حدث أصغر برای خطیب در حین خطبه خواندن واجب است و شرط صحّت خطبه می‌باشد. [۷۶۹]

این افراد استدلال می‌کنند که:

- آن‌ها بر استدلال قول اوّل استدلال می‌کنند که پیامبر ج بین خطبه و نماز جمعه برای وضو گرفتن فاصله نینداخته و این دلیلی بر وضو داشتن وی می‌نماید. [۷۷۰]

البته عملکرد ایشان ج فعل مجرّد است و فعل مجرّد دلالت بر وجوب نمی‌کند مگر قرینه و یا دلیلی بر آن باشد.

- بنابر برخی از آثار خطبه به منزلۀ قسمی از نماز می‌باشد و در غیر وقت نماز، خواندنش جایز نیست پس طهارت همانند نماز شرط صحّتش می‌باشد. [۷۷۱]

همانطور که پیشتر اثبات گردید خطبه قسمی از نماز جمعه نمی‌باشد.

- خطبه ذکریست که شرط صحّت نماز جمعه می‌باشد پس مانند تکبیرة الإحرام طهارت شرط آن است. [۷۷۲]

این قیاس مع‌الفارق می‌باشد؛ زیرا تکبیرة الإحرام جزئی از نماز می‌باشد که طهارت شرط آن‌هاست ولی خطبۀ نماز جمعه به اینگونه نیست.

قول راجح: با توجه به قوت ادلّۀ‌ قول اوّل: قول راجح بر عدم وجوب طهارت برای خطبه می‌باشد؛ چرا که وجوب طهارت برای خطبه، نیاز به وجود امری از طرف شارع بوده که در اینجا وجود ندارد. البته مشخص بوده که داشتن طهارت مستحب وافضل بوده امّا دلیل بر وجوبش نمی‌گردد. و همچنین خطبه ذکر بوده و طهارت هم مانعی برای ذکر کردن نمی‌باشد لذا شرط صحّت خطبه هم نیست و اینکه روایت شده که «قال رسول الله ج: الخطبة تقوم مقام رکعتين من الفرض.» [۷۷۳] روایت باطلی بوده وسندیت ندارد. لذا خطبه هیچگونه جایگزینی برای دو رکعت فرض نیست. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

[۷۵۱] نک: المبسوط ۲ / ۲۶ ، کاسانی، بدائع الصنائع، ۱ / ۲۶۳ ، وتبيين الحقائق ۱ / ۲۲۰ ، الفتاوى الهندية، ۱ / ۱۴۶ ؛ التفريع ۱ / ۲۳۱ ، ابن عبد البر، الكافي، ۱ / ۲۵۱ ، والإشراف ۱ / ۱۳۳ - ۱۳۴ ؛ المجموع ۴ / ۵۱۵ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۲۷ ؛ شرح الزركشي ۲ / ۱۸۱ ، ابن قدامه، المغني، ۳ / ۱۷۷ ، ابن مفلح، الفروع، ۲ / ۱۱۴ ، المبدع ۲ / ۱۵۹ - ۱۶۰ ، الإنصاف ۲ / ۳۹۱ - ۳۹۲ بهوتی، كشاف القناع، ۲ / ۳۴ . [۷۵۲] نک: بدائع الصنائع ۱ / ۲۶۳ . [۷۵۳] نک: المبسوط ۲ / ۲۶ ، کاسانی، بدائع الصنائع، ۱ / ۲۶۳ ؛ المجموع ۴ / ۵۱۵ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۲۷ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۸۸ ؛ شرح الزركشي ۲ / ۱۸۱ ، ابن قدامه، المغني، ۳ / ۱۷۷ ، ابن مفلح، الفروع، ۲ / ۱۱۴ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۵۹ - ۱۶۰ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۳۹۱ – ۳۹۲؛ المغني ۳ / ۱۷۷. [۷۵۴] البته دلیلی بر این مدّعا وجود ندارد و امام نووی آن را با استقراء از حال ایشان بیان داشته‌اند. [۷۵۵] (صحيح): بخاري (ش۶۰۰۸و۷۲۴۶) از طريق (اسماعيل بن علية وعبدالوهاب الثقفي) روايت کرده است: «حدثنا أيوب عن أبي قلابة عن أبي سليمان مالك بن الحويرث قال أتينا النبي صلى الله عليه وسلم ... فقال (صلي الله عليه وسلم): كما رأيتموني أصلي.» [۷۵۶] این آثار در بخش حکم خطبه جمعه بدانها اشاره شده است. [۷۵۷] بدائع الصنائع ۱ / ۲۶۳ . [۷۵۸] المجموع ۴ / ۵۱۵ ؛ روضة الطالبين ۲ / ۲۷. [۷۵۹] بدائع الصنائع ۱ / ۲۶۳ . [۷۶۰] نک: (۳-۵-۴-۱) حکم قرائت قرآن در خطبه جمعه. [۷۶۱] (لا اصل له): اين روايت را بسياري از خطبا در خطبه هايشان مي‌خوانند اما هيچ اصلي از احاديث رسول الله ج ندارد. [۷۶۲] كشاف القناع ۲ / ۳۴ . [۷۶۳] نک: المبسوط ۲ / ۲۶ ، کاسانی، بدائع الصنائع، ۱ / ۲۶۳ ، مرغيناني، الهداية ۱ / ۸۳ ، وتبيين الحقائق ۱ / ۲۲۰ ، وفتاوى قاضيخان ۱ / ۱۸۰ ، الفتاوى الهندية، ۱ / ۱۴۶؛ الإشراف ۱ / ۱۳۳ - ۱۳۴ ، والتفريع ۱ / ۲۳۱ ، ابن عبد البر، الكافي، ۱ / ۲۵۱؛ حلية العلماء ۲ / ۲۷۷ ، نووی، المجموع، ۴ / ۵۱۵ ، ۵۲۲ - ۵۲۳ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۲۷ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۸۸ ؛ أبو خطاب، الهدایة، ۱ / ۵۲ ، ابن قدامه، المغني، ۳ / ۱۷۷ ، شرح الزركشي، ۲ / ۱۸۰ ، ابن مفلح، الفروع، ۲ / ۱۱۴ ، المحرّر، ۱ / ۱۵۰ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۳۹۱ . [۷۶۴] المبسوط ۲ / ۲۶ ، کاسانی، بدائع الصنائع، ۱ / ۲۶۳ . [۷۶۵] الإشراف ۱ / ۱۳۴ ، ابن قدامه، المغني، ۳ / ۱۷۷ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۵۹ - ۱۶۰ ، كشاف القناع، ۲ / ۳۴ . [۷۶۶] الإشراف ۱ / ۱۳۴ . [۷۶۷] المهذّب مع المجموع ۴ / ۵۱۵ . [۷۶۸] البته دلیلی بر داشتن وضو قبل از خطبه وجود ندارد و این استدلال از حال پیامبر ج استنباط شده است. نک: المغني ۳ / ۱۷۷ . [۷۶۹] نک: المبسوط ۲ / ۲۶ ، کاسانی، بدائع الصنائع، ۱ / ۲۶۳؛ حلية العلماء ۲ / ۲۷۷ ، نووی، المجموع، ۴ / ۵۱۵ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۲۷؛ المغني ۳ / ۱۷۷ ، شرح الزركشي، ۲ / ۱۸۰ ، ابن مفلح، الفروع، ۲ / ۱۱۴ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۳۹۲. [۷۷۰] البته دلیلی بر داشتن وضو قبل از خطبه وجود ندارد و این استدلال از حال پیامبر ج استنباط شده است. نک: المغني ۳ / ۱۷۷. [۷۷۱] نک: المبسوط ۲ / ۲۶ ، کاسانی، بدائع الصنائع، ۱ / ۲۶۳ . [۷۷۲] نک: المهذّب مع المجموع ۴ / ۵۱۵ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۵۹ . [۷۷۳] (لا اصل له): اين روايت را بسياري از خطبا در خطبه هايشان مي‌خوانند اما هيچ اصلي از احاديث رسول الله ج ندارد.

(۳-۶-۱-۲) ستر عورت و ازالۀ نجاست

برخی از فقها (البته تاجائی که اطلاع دارم) همچون حنفیّه و مالکیّه بر اشتراط ستر عورت و ازالۀ نجاست صحبت نکرده‌اند؛ شاید دلیل آن‌ها واضح بودن مطلب می‌باشد که حکم طهارت از حدث أصغر یعنی؛ مستحب بودن بر آن حاکم می‌باشد. امّا فقهایی همچون شافعیّه و حنابله به آن پرداخته‌اند، دیدگاه آن‌ها عبارت است از:

دیدگاه اوّل: قول قدیم شافعی، روایتی از امام احمد و مذهب اکثر حنابله ستر عورت و ازالۀ نجاست را شرط خطبه نمی‌دانند بلکه آن‌ها را مستحب می‌دانند. ماوردی در این زمینه اشاره می‌کند: «حکم ستر عورت و ازالۀ نجاست حکم طهارت صغری در إجزاء و عدمش می‌باشد.» [۷۷۴]

دیدگاه دوّم: قول جدید امام شافعی و قول صحیح شافعیّه و روایتی از امام أحمد و قول مختار برخی از أصحابش ستر عورت و إزالۀ نجاست را برای خطیب در حین خطبه شرط می‌دانند. [۷۷۵]

آنان دلیل صریحی در این زمینه ارائه نکرده‌اند و ظاهر استدلالشان دلایلی می‌باشد که برای اشتراط طهارت حدث أصغر ارائه کرده‌اند.

قول راجح: قول راجح بر عدم وجوب ازالۀ نجاست و ستر عورت می‌باشد؛ چرا که وجوب ازالۀ نجاست و ستر عورت برای خطبه، نیاز به وجود امری از طرف شارع بوده که در اینجا وجود ندارد. البته محرز است که ازالۀ نجاست و ستر عورت افضل بوده امّا دلیل بر وجوبش نمی‌گردد. و همچنین خطبه ذکر بوده و ازالۀ نجاست و ستر عورت هم مانعی برای ذکر کردن نمی‌باشد لذا شرط صحّت خطبه هم نیست. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

[۷۷۴] نک: المجموع ۴ / ۵۱۵ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۲۷ ؛ الفروع ۲ / ۱۱۱ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۳۹۱ - ۳۹۳ ، كشاف القناع، ۲ / ۳۴ ؛ الإنصاف ۲ / ۳۹۳. [۷۷۵] نک: المجموع ۴ / ۵۱۵ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۲۷ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۸۸؛ الفروع ۲ / ۱۱۱ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۳۹۲ - ۳۹۳ .

(۳-۶-۱-۳) خودآرایی

همانطور که پیشتر اشاره شد مستحب است که نمازگزاران بهترین لباس خود را برای شرکت در نماز جمعه بپوشند و سفید بودن لباس نیز استحباب دارد، [۷۷۶] در بحث خودآرایی خطیب دو بحث مطرح است:

مبحث اوّل: پوشیدن بهترین لباس

مبحث دوّم: حکم رنگ لباس خطیب

در ادامه به این مباحث با استدلال‌های مربوطه پرداخته می‌شود:

مبحث اوّل: پوشیدن بهترین لباس

فقها اتفاق‌نظر دارند که مستحب است که خطیب بهترین لباس را بپوشد و حتّی باید اشاره کرد تأکید این مسئله مختص خطیب نیست بلکه به نسبت علمای شرکت‌کننده در نماز جمعه مطرح است. [۷۷۷]

در این زمینه احادیث زیادی بیان شده که عبارتند از:

- عبدالله‌ بن عمرو بن عاصب از رسول الله ج روایت کرده است: «مَنِ اغْتَسَلَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ وَمَسَّ مِنْ طِيبِ امْرَأَتِهِ - إِنْ كَانَ لَهَا - وَلَبِسَ مِنْ صَالِحِ ثِيَابِهِ ثُمَّ لَمْ يَتَخَطَّ رِقَابَ النَّاسِ وَلَمْ يَلْغُ عِنْدَ الْمَوْعِظَةِ كَانَتْ كَفَّارَةً لِمَا بَيْنَهُمَا وَمَنْ لَغَا وَتَخَطَّى رِقَابَ النَّاسِ كَانَتْ لَهُ ظُهْرًا.» [۷۷۸] «هر کس روز جمعه غسل کند و (اگر خودش هم عطر نداشت) از عطر همسرش استفاده کند -البته اگر وی عطر داشت- و بهترین لباسش را بپوشد و سپس (وقتی وارد مسجد شد) بر شانۀ مردم قدم بر ندارد و در موقع موعظه کلام لغو نگوید، (این عملکردش) کفارۀ (گناهانش) بین جمعه‌اش (وجمعۀ دیگر) خواهد شد و هر کس کلام لغو گوید و بر شانۀ مردم قدم بردارد برای وی فقط (ثواب) نماز ظهر خواهد بود.»

- أبو سعید و أبوهریرهب روایت می‌کنند که رسول الله ج فرمودند: « مَنْ اغْتَسَلَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ وَاسْتَاكَ وَمَسَّ مِنْ طِيبٍ إِنْ كَانَ عِنْدَهُ وَلَبِسَ مِنْ أَحْسَنِ ثِيَابِهِ ثُمَّ خَرَجَ حَتَّى يَأْتِيَ الْمَسْجِدَ فَلَمْ يَتَخَطَّ رِقَابَ النَّاسِ ثُمَّ رَكَعَ مَا شَاءَ أَنْ يَرْكَعَ ثُمَّ أَنْصَتَ إِذَا خَرَجَ الْإِمَامُ فَلَمْ يَتَكَلَّمْ حَتَّى يَفْرُغَ مِنْ صَلَاتِهِ كَانَتْ كَفَّارَةً لِمَا بَيْنَهَا وَبَيْنَ الْجُمُعَةِ الَّتِي قَبْلَهَا.» [۷۷۹] «رسول الله ج فرمودند: هرکس در روز جمعه، غسل کند و مسواک بزند و اگر عطر داشت استفاده کند، و بهترین لباسش را بپوشد، و بعد از آن به مسجد برود، و از روی شانه‌های مردم عبور نکند (وهرجایی را که خالی یافت بنشیند،) و سپس تا جایی که خداوندأ خواسته نماز بخواند، و سپس وقتی که امام آمد، ساکت باشد (وبه خطبه گوش دهد)، موجب کفارۀ گناهان (صغیره‌ای) است که از جمعۀ قبل تاکنون مرتکب شده است.»

- أبو أیوبس روایت کرده که از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «مَنْ اغْتَسَلَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ وَمَسَّ مِنْ طِيبٍ إِنْ كَانَ عِنْدَهُ وَلَبِسَ مِنْ أَحْسَنِ ثِيَابِهِ ثُمَّ خَرَجَ حَتَّى يَأْتِيَ الْمَسْجِدَ فَيَرْكَعَ إِنْ بَدَا لَهُ وَلَمْ يُؤْذِ أَحَدًا ثُمَّ أَنْصَتَ إِذَا خَرَجَ إِمَامُهُ حَتَّى يُصَلِّيَ كَانَتْ كَفَّارَةً لِمَا بَيْنَهَا وَبَيْنَ الْجُمُعَةِ الْأُخْرَى.» [۷۸۰]

- عائشهل روایت کرده که رسول الله ج فرمودند: «مَا عَلَى أَحَدِكُمْ أَنْ يَكُونَ لَهُ ثَوْبَانِ سِوَى ثَوْبَيِ مِهْنَتِهِ لِجُمُعَتِهِ أَوْ لِعِيدِهِ.» [۷۸۱] «چه می‌شود که اگر یکی از شما که توانایی (مالی) دارد، دو لباس داشته باشد؛ یکی برای روز جمعه وعیدین ودیگری برای کارش».

ابن قدامۀ مقدّسی در این ارتباط اشاره می‌کند: «تأکید این بر امام و افرادی در مقام وی (یعنی؛ اهل علم و اندیشمندان) بیشتر است؛ زیرا وی در معرض دیدگان مردم قرار دارد.» [۷۸۲]

شافعیّه و حنابله در این زمینه اشاره می‌کنند که برای امام مستحب است بنا بر اقتدا بر اشرف کائنات محمّد مصطفی ج عمّامه بر سر بگذارد و ردا بپوشد. [۷۸۳]واستدلال این حکم روایتی صحیح می‌باشد که عمرو بن حریثس روایت کرده است: «أن النبي ج خَطَبَ النَّاسَ وَعَلَيْهِ عِمَامَةٌ سَوْدَاءُ.» [۷۸۴] «پیغمبر ج برای مردم در حالی خطبه ایراد می‌فرمودند که عمامۀ سیاه بر سر داشتند.»

در زمینۀ استحباب عمامۀ سفید هم باید اشاره کرد که با توجه به توصیۀ أکید پیامبر ج به پوشیدن لباس سفید استنباط می‌شود سفید بودن آن نیز مستحب می‌باشد. عبدالله ‌بن عباسب روایت کرده که پیامبر ج فرمودند: «الْبَسُوا مِنْ ثِيَابِكُمُ الْبَيَاضَ فَإِنَّهَا مِنْ خَيْرِ ثِيَابِكُمْ وَكَفِّنُوا فِيهَا مَوْتَاكُمْ وَإِنَّ خَيْرَ أَكْحَالِكُمُ الإِثْمِدُ يَجْلُو الْبَصَرَ وَيُنْبِتُ الشَّعْرَ.» [۷۸۵] «لباس سفید بپوشید؛ چرا که از بهترینِ لباس‌های شماست و مُردگانتان را با (پارچۀ) سفید کفن کنید و بهترین سرمۀ چشم، سنگ سرمه (آنتیموان) است که چشم را جلا داده و باعث رشد مو(ی مژه‌ها) می‌شود.» و نیز سمره‌ بن جندبس روایت می‌کند که پیامبر ج فرمودند:«الْبَسُوا الثِّيَابَ الْبِيضَ فَإِنَّهَا أَطْيَبُ وَأَطْهَرُ.» [۷۸۶] «لباس سفید بپوشید که آن پاکتر و زیباتر است.»

-جابر بن عبد اللهب روایت کرده که: «كَانَ لِلنَّبِيِّ ج بُرْدٌ أَحْمَرُ، يَلْبَسُهُ فِي الْعِيدَيْنِ وَفِي الْجُمُعَةِ.» [۷۸۷] «پیامبر ج عبایی داشتند که در عیدین (عید فطر و قربان) و جمعه به تن می‌کردند.»

با توجه به روایات مذکور دریافت می‌شود که هدف آراستگی و خودآرایی و نظیف بودن است و پوشیدن لباسی خاص و ویژه که مختص خطیب یا نمازگزاران باشد نیست، آنچه از شریعت استنباط می‌شود پوشیدن لباسی زیبا و آراسته (البته در حدّ توان مالی و دوری از هر افراطی) می‌باشد.

همچنین باید اشاره کنیم در اینکه خطیبِ جمعه لباسی خاصی به تن کنند تا از دیگران متمایز گردند، هیچ نصّ شرعی وجود ندارد؛ فقط چون خطیب نوعی الگوی دینی برای مردم بوده لذا باید لباس‌هایش تمیز ومرتب باشد.

مبحث دوّم: حکم رنگ لباس خطیب

فقها در نوع رنگ لباس خطیب اختلاف‌نظر دارند، این‌ها بر این باورند که:

دیدگاه اوّل: حنابله رنگ سفید را أفضل و مندوب می‌دانند. [۷۸۸] استدلال می‌کنند که:

- عبدالله بن عباسب روایت کرده که پیامبر ج فرمودند: «الْبَسُوا مِنْ ثِيَابِكُمُ الْبَيَاضَ فَإِنَّهَا مِنْ خَيْرِ ثِيَابِكُمْ وَكَفِّنُوا فِيهَا مَوْتَاكُمْ وَإِنَّ خَيْرَ أَكْحَالِكُمُ الإِثْمِدُ يَجْلُو الْبَصَرَ وَيُنْبِتُ الشَّعْرَ.» [۷۸۹] «لباس سفید بپوشید؛ چرا که از بهترینِ لباسهای شماست و مُردگانتان را با (پارچۀ) سفید کفن کنید و بهترین سرمۀ چشم، سنگ سرمه (آنتیموان) است که چشم را جلا داده و باعث رشد مو(ی مژه‌ها) می‌شود.»

- سمره‌ بن جندبس روایت می‌کند که پیامبر ج فرمودند: «الْبَسُوا الثِّيَابَ الْبِيضَ فَإِنَّهَا أَطْيَبُ وَأَطْهَرُ.» [۷۹۰] «لباس سفید بپوشید که آن پاکتر و زیباتر است.»

این روایات عام‌اند ولی برای خطیب أولی‌‌تر می‌باشند؛ زیرا خطیب در معرض دید و توجّه قرار دارد و زیبایی و حُسن پوشش وی برای دیگران مورد ارج و راحتی می‌باشد.

دیدگاه دوّم: حنفیّه و شافعیّه خطیب را در پوشش سفید یا سیاه مخیّر می‌دانند. [۷۹۱]

این افراد برای سفید بودن پوشش به دلایل فوق الذکر اشاره می‌کنند و برای سیاه بودن به روایت عمرو بن حریثس استناد می‌کنند که گفته: «أن النبي ج خَطَبَ النَّاسَ وَعَلَيْهِ عِمَامَةٌ سَوْدَاءُ.» [۷۹۲] «پیغمبر ج برای مردم در حالی خطبه ایراد می‌فرمودند که عمامۀ سیاه بر سر داشتند.»

قول راجح: با اثبات سیاه بودن عمامۀ پیامبر ج، جواز آن ثابت می‌شود ولی در دقّت در استدلال قول اوّل محرز و ثابت است که سفید بودن پوشش خطیب و نمازگزارن مستحب و مورد تأیید و تأکید شریعت بزرگوار اسلام می‌باشد. و تأکیدی در شریعت بر پوشیدن لباسی خاص و ویژه که خطیب و یا نمازگزاران را از دیگران جدا کند، وجود ندارد بلکه مردم بنابر عُرف و شرایط جوّی و مالی می‌توانند لباس نظیف و بهترین لباس خود را که اولویّت با لباس سفید می‌باشد به تن کنند و این مستحب با نصوص و مقاصد شریعت هم‌نوایی دارد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

[۷۷۶] نک: بخش (۱-۴-۷) پوشیدن بهترین لباس خصوصاً لباس سفید. [۷۷۷] المغني ۳ / ۲۲۴ . [۷۷۸] (صحیح): ابوداود (ش۳۴۷) / بیهقی، السنن الکبری (ش۶۰۹۸) / ابن خزیمه (ش۱۸۱۰) / حديث أبي الفضل الزهري (ش۴۹۹) / اصفهانی قوام السنة، الترغیب والترهیب (ش۹۴۹) از طریق (ابن أبى عقيل ومحمّد بن سلمة والربیع بن سلیمان وابراهیم بن منقذ) روایت کرده‌اند: «حدثنا عبدالله بن وهب أخبرنى أسامة ابن زيد عن عمرو بن شعيب عن أبيه عن عبد الله بن عمرو بن العاص عن النبى ج أنه قال: من اغتسل يوم الجمعة ومس من طيب امرأته - إن كان لها - ولبس من صالح ثيابه ثم لم يتخط رقاب الناس ولم يلغ عند الموعظة كانت كفارة لما بينهما ومن لغا وتخطى رقاب الناس كانت له ظهرا.» رجال ابوداود «ثقة» ومترجم در تهذیب هستند فقط أسامة بن زيد: امام يحيي بن معين مي‌گويد: «ثقةٌ صالحٌ حجةٌ» و امام علي بن مديني مي‌گويد: «عندنا ثقهٌ» وامام عجلي مي‌گويد: «ثقةٌ» و امام يعقوب بن سفيان فسوي هم گفته است: «هو عند أهل المدينة وأصحابنا ثقة مأمونٌ» وامام ابن عدي مي‌گويد: «ليس بحديثه بأس» وامام ابوحاتم مي‌گويد: «يكتب حديثه و لايحتج به» و امام ذهبي هم گفته است: «صدوقٌ قوي الحديث و الظاهر أنه ثقةٌ» وامام نسايي گفته است: «ليس بالقوى» البته امام نسايي گفته است: «قولنا (ليس بالقوي): ليس بجرح مفسد» لذا نزد امام نسايي حداقل «حسن الحديث» است و امام ابن حجر هم گفته است: «صدوقٌ يهم» و امام عبدالله بن نمير گفته است: «مدنيٌ مشهورٌ» وامام ابن حبان هم وي را در «ثقات» آورده و گفته است: «يخطيء» وامام احمد گفته است: «ليس بشيء» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱ص۲۰۸) و تقريب التهذيب (ش۳۱۷) / ذهبي، الموقظه (ص۱۹) و ذكر أسماء من تكلم فيه وهو موثق (ش۲۶) / علي بن مديني، سؤالات محمّد بن عثمان بن أبي شيبة (ش۱۰۳) / فسوي، المعرفة و التاريخ (ج۳ص۴۳)] پس «ثقة» بوده واگر چه اندکي خطا دارد لذا امام هيثمي هم گفته است: «هو من رجال الصحيح وفيه ضعف» [هيثمي، مجمع الزوائد (ج۴ص۳۷۴)] همچنین بايد اشاره کنيم که بعضي از علما در سماع شعيب از جدش اختلاف دارند لذا اين اسناد را در درجه «حسن» قرار مي‌دهند وامام حاکم نيشابوري گفته است: «لا أعلم خلافاً في عدالة عمرو بن شعيب؛ إنما اختلفوا في سماع أبيه من جده» وامام ترمذي هم گفته است: «من تكلم في حدیث عمرو بن شعيب إنما ضعفه لأنه يحدث عن صحيفة جده كأنهم رأوا أنه لم يسمع هذه الأحاديث من جده» لكن امامان ابن حجر و ابن الملقن در تهذيب التهذيب و البدر المينر رواياتي را دال بر صحّت سماع پدرش از جدش مي‌آورند که با اثباتش اين اسناد «صحيح» مي‌گردد؛ وامامان بخاري و علي بن مديني و احمد بن حنبل و اسحاق بن راهويه و دارقطني و ابن حجر و بيهقي و ابوعبيد السلام و يعقوب بن شيبه و حاکم نيشابوري و ابوبکر نيشابوري و محيي الدين نووي هم «سماعش» را تأييد نموده اند. وامام اسحاق بن راهويه گفته است: «(عمرو بن شعيب عن أبيه عن جده) إذا كان الراوي عن عمرو بن شعيب ثقةً فهو كأيوب عن نافع عن ابن عمر». و امام يعقوب بن شيبه هم گفته است: «ما رأيت أحدا من أصحابنا ممن ينظر في الحديث وينتقي الرجال يقول في عمرو بن شعيب شيئاً، وحديثه صحيحٌ وهو ثقةٌ ثبتٌ والأحاديث التي أنكروا من حديثه إنما هي لقوم ضعفاء رووها عنه وما روى عنه الثقات فصحيحٌ» و امام بخاري هم گفته است: «رأيت أحمد بن حنبل وعلي بن المديني وإسحاق بن راهويه يحتجون بحديث عمرو بن شعيب عن أبيه عن جده. قال البخاري: من الناس بعدهم؟» وامام يحيي بن معين سماعش را قبول ندارد و مي‌گويد که از روي کتاب و صحيفه‌ي جدش بوده است ليکن مي‌گويد: «احاديثُه صحاحٌ» ودر واقع امام يحيي بن معين آن را به صورت وجاده ي صحيح مي‌پذيرد که يکي از طرق تحمل حديث مي‌باشد پس در هر صورت نزد امام يحيي بن معين رواياتش صحيح ومقبول است [رک: ترمذي (ش۳۲۲) / بخاري، التاريخ الکبير (ج۴ص۲۱۸) / ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۸ص۴۸) / تقريب التهذيب (ش۲۸۰۶) / بيهقي، السنن الکبر (ج۵ص۱۶۷ش۱۰۰۶۵) / حاكم، المستدرک (ش۲۲۹۸و۲۳۷۵) / ابن الملقن، البدر المنير (ج۲ص۱۵۴) / نووي، تهذيب الأسماء واللغات (ص۳۴۶و۵۳۴)] لذا اسناد رواياتش «صحيح» است. وامام نووی گفته است: «اسناده حسنٌ» [نووی، خلاصة الاحکام (ش۲۷۵۶)] [۷۷۹] (صحيح): احمد، المسند (ش۱۱۷۶۸) روايت کرده است: «حدثنا يعقوب حدثنا أبي (ابراهيم بن سعد) عن محمد بن إسحاق حدثنا محمد بن إبراهيم بن الحارث التيمي عن أبي سلمة بن عبد الرحمن بن عوف وأبي أمامة بن سهل بن حنيف عن أبي سعيد الخدري وأبي هريرة قالا قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: ... .» وابراهيم بن سعد هم متابعه شده وابوداود (ش۳۴۳) / بيهقي، السنن الکبري (ش۶۱۷۰) وشعب الايمان (ش۲۹۸۷) / حاکم، المستدرک (ش۱۰۴۶) / طحاوي، شرح معاني الآثار (ج۱ص۳۶۸) / ابن حبان (ش۲۷۷۸) / ابن خزيمه (ش۱۷۶۲) / طیالسی، المسند (ش۲۴۸۵) / بیهقی، معرفة السنن والآثار (ش۶۶۵۷) والقراءة خلف الإمام (ش۲۵۵) / ابن منذر، الاوسط (ش۱۷۳۷و۵۰۰۱) / ابن الاعرابی، المعجم (ش۵۲۶) / بغوی، شرح السنة (ج۴ص۲۳۰) از طريق (حماد بن سلمه ويزيد بن خالد ومحمد بن سلمه واسماعيل بن ابراهيم ويعقوب بن ابراهيم واحمد بن خالد) روايت کرده اند: «عن محمد بن إسحاق عن محمد بن إبراهيم عن أبى سلمة بن عبد الرحمن وأبي أمامة بن سهل بن حنيف ... .» ورجال احمد «رجال صحيحين» مي‌باشد فقط محمد بن اسحاق بن يسار که به دليل روايت از فاطمه بنت قيس توسط امام مالک و هشام بن عروه و يحيي بن سعيد قطان تضعيف شده است؛ چرا که شوهر فاطمه هشام بن عروه مي‌گويد: ابن اسحاق از زنم روايت کرده در حاليکه هيچگاه وي را نديده است؟! که امامان عجلي و علي بن مديني و احمد بن حنبل و ذهبي آن را رد کرده و از وي دفاع مي‌کنند؛ و مي‌گويند مگر صحابه اي که از عائشهل روايت نموده اند ايشان را ديده اند؟ از طرفي شايد احاديثي که محمد بن اسحاق از فاطمه روايت کرده در زمان قبل از بلوغش بوده باشد! اما امام ذهبي بازهم به خاطر اينکه امام مالک وي را تضعيف نموده مي‌گويد: تضعيف مالک در وي اثر دارد؛ و من تعجب مي‌کنم چگونه تضعيفش را رد کرده اما بازهم مي‌گويد جرح مالک بر وي تأثير دارد؟ همچنين از امام يحيي بن معين به خاطر قدري بودن تضعيف گرديده اما امام يحيي بن معين مي‌گويد «ولي در روايت حديث ثقة و ثبت است» اما از نظر حفظ آنقدر قوي بوده که امام شعبة بن الحجاج که خودش اميرالمومنينِ في الحديث مي‌باشد در مورد محمد بن اسحاق بن يسار گفته است: «محمد بن إسحاق أمير المؤمنين لحفظه» و امام علي بن مديني هم که عالمِ علل حديث مي‌باشد در موردش گفته است: «نظرت في كتب محمد بن إسحاق فما وجدت عليه الا في حديثين ويمكن أن يكونا صحيحين» و در جايي ديگر هم گفته است: «حديثُه صحيحٌ» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۹ص۴۲) / ذهبي، سير اعلام النبلاء (ج۷ص۳۴)]. و مدلس هم بوده است اما تصريح به سماع کرده است. لذا اسنادش هم «صحیح» است. وامام حاكم نيشابوري هم گفته است: «هذا حديثٌ صحيحٌ على شرط مسلم ولم يخرجاه» وامام ذهبی هم گفته است: «علی شرط مسلم» وامام ابن الملقن هم گفته است: «هذا الحديث صحيحٌ» وامام ابن فرح الاشبیلی هم گفته است: «رواته كلهم ثقاتٌ» وامام نووی هم گفته است: «اسناده حسنٌ» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۱۰۴۵) / ابن الملقن، البدرالمنیر (ج۴ص۶۷۰) / ابن فرح، مختصر خلافیات البیهقی (ج۲ص۲۶۳) / نووی، خلاصة الاحکام (ش۲۷۳۴)] [۷۸۰] (صحيح): احمد، المسند (ش۲۳۵۷۱) / ابن خزيمه (ش۱۷۷۵) / مروزي، الجمعة وفضلها (ش۳۷) / بيهقي، القراءة خلف الإمام للبيهقي (ش۲۵۶) / طبرانی، المعجم الکبیر (ج۴ص۱۶۱) / اصفهانی، الترغيب والترهيب (ش۹۳۱) از طريق (يعقوب بن ابراهيم) روايت کرده اند: «حدثنا أبي (ابراهيم بن سعد) عن محمّد بن إسحاق حدثني محمّد بن إبراهيم التيمي عن عمران بن أبي يحيى عن عبد الله بن كعب بن مالك عن أبي أيوب الأنصاري قال سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول من اغتسل يوم الجمعة ومس من طيب إن كان عنده ولبس من أحسن ثيابه ثم خرج حتى يأتي المسجد فيركع إن بدا له ولم يؤذ أحدا ثم أنصت إذا خرج إمامه حتى يصلي كانت كفارة لما بينها وبين الجمعة الأخرى.» وابراهيم بن سعد هم متابعه شده وطبرانی، المعجم الکبير (ج۴ص۱۶۱و۱۶۰) از طریق (سلمة بن الفضل ویونس بن یزید) روايت کرده‌اند: «عن محمّد بن إسحاق عن محمّد بن إبراهيم بن الحارث عن عمران بن ابی یحیی ....» رجال احمد «رجال صحيحين» مي‌باشد به جز عمران بن أبي يحيى التيمي که: امام هیثمی گفته است: «ثقةٌ» وامام ابن حبان وي را در «ثقات» آورده است [ابن حبان، الثقات (ج۷ص۲۴۰) / هیثمی، مجمع الزوائد (ج۲ص۱۷۱)] همچنین روايت قبلي از ابوهریره متابعه‌ي صحيحي براي وي مي‌باشد. وامامان منذری وهیثمی هم گفته‌اند: «رجاله ثقاتٌ» [هیثمی، مجمع الزوائد (ج۲ص۱۷۱) / منذری، الترغیب والترهیب (ش۱۰۳۰)] [۷۸۱] (صحيح): ابن عبدالبر، التمهيد (ج۲۴ص۳۴) روايت کرده است: «حدثني خلف بن القاسم قال حدثنا سعيد بن عثمان بن السكن قال حدثنا يحيى بن محمّد بن صاعد قال حدثنا محمّد بن خزيمة البصري بمصر قال حدثنا حاتم بن عبيد الله أبو عبيدة قال حدثنا مهدي بن ميمون عن هشام بن عروة عن أبيه عن عائشة قالت قال رسول الله صلى الله عليه و سلم ما على أحدكم أن يكون له ثوبان سوى ثوبي مهنته لجمعته أو لعيده.» ومهدی بن میمون هم متابعه شده وابن ماجه (ش۱۰۹۶) / ابن خزيمه (ش۱۷۶۵) / ابن حبان (ش۲۷۷۷) از طریق (محمد بن یحیی الذهلی) روايت کرده‌اند: «حدثنا محمّد بن يحيى قال حدثنا عمرو بن أبي سلمة (الشامي) قال حدثنا زهير بن محمّد عن هشام بن عروة عن أبيه عن عائشة: ... .» وعروة بن الزبیر هم متابعه شده وابن عبدالبر، التمهيد (ج۲۴ص۳۴) روايت کرده است: «حدثني إسماعيل بن عبد الرحمن القرشي قال حدثنا محمّد بن العباس الحلبي قال حدثنا أبو محمّد عبد الرحمن بن عبيد الله بن أخي الإمام قال حدثنا إبراهيم بن سعيد الجوهري قال حدثنا يحيى بن سعيد الأموي عن يحيى بن سعيد الأنصاري عن عمرة عن عائشة ... .» ورجال ابن عبدالبر، التمهيد (ج۲۴ص۳۴) اینگونه بوده که: خلف بن القاسم بن سهل الازدي: «الحافظُ امامُ المتقنُ» [ذهبي، سير اعلام النبلاء (ج۱۷ص۱۱۳)] سعيد بن عثمان بن سعيد بن السكن: «الحافظُ الحجةُ» [ذهبي، تذکرة الحفاظ (ج۳ص۹۳۷)] يحيى بن محمّد بن صاعد: «الامامُ الحافظُ المجودُ عالمٌ بالعلل والرجال» [ذهبي، سير اعلام النبلاء (ج۱۴ص۵۰۱)] محمّد بن خزيمة بن راشد الاسدي البصري: امام ذهبي گفته است: «ثقةٌ مشهورٌ» وامام ابن حجر گفته است: «رجلٌ معروفٌ» وامام ابن حبان گفته است: «مستقيمُ الحديث» [ابن حجر، لسان الميزان (ج۵ص۱۵۴) / ذهبي، ميزان الاعتدال (ج۳ص۵۳۷) / ابن حبان، الثقات (ج۹ص۱۳۳)]. أبو عبيدة حاتم بن عبدالله النمري: امامان ابوالشيخ ابن حيان وابونعيم اصفهاني گفته اند: «كان من الثقات» وامام ابوحاتم رازي گفته است: «نظرت في حديثه فلم أر في حديثه مناكير» وامام ابن حيان وي را در «ثقات» آورده و گفته است: «يخطيء» [ابن حبان، الثقات (ج۸ص۲۱۱) / ابن ابي حاتم، الجرح والتعديل (ج۳ص۲۶۰) / ابونعيم، تاريخ اصبهان (ج۱ص۱۵۱) / ابوالشيخ ابن حيان، طبقات المحدثين باصبهان (ج۲ص۱۸۱)]. وساير رجالش «رجال صحيحين» مي‌باشد و اين اسناد هم «صحيح» است. وامام البوصیری هم گفته است: « هذا إسناد صحيحٌ رجاله ثقات» [البوصیری، مصباح الزجاجة (ج۱ص۲۰۷)] [۷۸۲] المغني ۳ / ۲۳۰ ، و مانند این در المهذّب مع المجموع ۴ / ۵۳۷ نقل شده است. [۷۸۳] در زمینه حکم پوشیدن عمامه برای نمازگزاران در جمعه همانطور که اشاره گردید تمامی روایت وارده در این زمینه موضوع و جعلی هستند. نک: بخش (۱-۴-۱۴) سایر موارد، شماره ۹. البته در صورتیکه نمازگزلر نیز به اقتدا به پیامبر عمامه سیاه یا سفید بر سر بگذلرد مندوب است ولی باید دقّت داشت روایاتی که این عمل را دارای فضیلت خاص یا تأکید کننده این عمل در جمعه می‌باشند به طور کلی جعلی و موضوع می‌باشند. و نک: ماوردی، الحاوی الکبیر، : ۳ / ۵۴ ، نووی، المجموع، ۴ / ۵۳۸ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۴۵ ؛ المغني ۳ / ۲۲۹ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۷۰ ، كشاف القناع، ۲ / ۴۲ . [۷۸۴] (صحیح): مسلم (ش۳۳۷۷و۳۳۷۸) / ابن ماجه (ش۳۵۸۴و۱۱۰۴) از طریق (وکیع بن الجراح وابواسامه و سفيان بن عيينة) روایت کرده‌اند: «عن مساور الوراق عن جعفر بن عمرو بن حريث عن أبيه كأنى أنظر إلى رسول الله (صلى الله عليه وسلم) على المنبر وعليه عمامة سوداء وفی زاد ابواسامه: «قد أرخى طرفيها بين كتفيه.» با وجود اثبات حکم، در این زمینه روایت منکری از جابر بن عبدالله وعبدالله بن عمر وانس بن مالک نیز وارد شده که پیامبر ج هنگام وردو به مکه عمامه‌ی سیاهی به سر داشته‌اند. اما طریق جابر بن عبداللهب: قال جابر (رضي الله عنه): «أن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) دخل يوم فتح مكة وعليه عمامة سوداء.» (منکر): مسلم (ش۳۳۷۵و۳۳۷۶) / ابوداود (ش۴۰۷۸) / ترمذی (ش۱۷۳۵) / نسایی (ش۲۸۶۹) / بیهقی، السنن الکبری (ش۶۱۹۱و۱۰۱۲۶) / ابونعیم، المستخرج علی مسلم (ش۳۱۵۹) / ابن سعد، الطبقات الکبری (ج۲ص۱۴۰) / طبرانی، المعجم الاوسط (ج۲ص۲۴۴وج۴ص۳۷۱وج۵ص۳۰۸وج۷ص۹۹) / طحاوی، شرح معانی الآثار (ج۲ص۲۵۸) / ابن حبان (ش۵۴۲۵و۳۷۲۲) / نسایی، السنن الکبری (ش۳۸۵۲و۹۷۵۵) / ابویعلی، المسند (ش۲۱۴۶) / احمد، المسند (ش۱۴۹۰۴) / ابن الجعد، المسند (ش۳۳۱۶) / طیالسی، المسند (ش۱۸۵۵) / ابن ابی شیبه، المصنف (ج۸ص۵۳۶) / ابوعبدالله الصوری، الفوائد العوالي المؤرخة (ص۱۲۳) / تمام رازی، الفوائد (ش۱۳۴۷) / حديث أبي الفضل الزهري (ش۳۲۷) / مشيخة الآبنوسي (ش۳۶) / ابن الاعرابی، المعجم (ش۹۸۲) / ابن المقری، المعجم (ش۶۶۹) از طریق (معاوية بن عمار وحماد بن سلمه وهشام الدستوایی وجامع بن أبي راشد) روایت کرده‌اند: «عن أبي الزبير عن جابر أن النبي صلى الله عليه و سلم دخل يوم فتح مكة وعليه عمامة سوداء» اما اين روایت «منکر» است چرا که اوّلاً: ابوالزبیر المکی «مدلس» بوده وعنعنه کرده است [ابن حجر، تعریف اهل التدیس بمراتب اهل التقدیس (ش۱۰۱)] ومعلوم نیست که این روایت را از چه کسی شنیده است وثانیاً: پیامبر ج هنگام ورود به مکه عمامه‌ی معصفر (زرد رنگ) داشته است وبخاري (ش۱۸۴۶و۳۰۴۴و۵۸۰۸) / مسلم (ش۳۳۷۴) / ابوداود (ش۲۶۸۷) / ترمذی (ش۱۶۹۳) / نسایی (ش۲۸۶۸) / ابن ماجه (ش۲۸۰۵) از طریق (هشام بن عمار وسويد بن سعيد ویحیی بن یحیی وعبدالله بن مسلمه وعبدالله بن یوسف وقتیبه بن سعید) روایت کرده‌اند: «أخبرنا مالك عن الزهری عن أنس بن مالكس أن رسول الله صلى الله عليه وسلم دخل عام الفتح وعلى رأسه المغفر» اما طريق عبدالله بن عمرب ابن ماجه (ش۳۵۸۶) / ابن ابی شیبه، المصنف (ج۶ص۴۶) از طریق (عبدالله بن المبارك) روايت كرده‌اند: «أنبأنا موسى بن عبيدة عن عبد الله ابن دينار عن ابن عمر أن النبي صلى الله عليه و سلم دخل يوم فتح مكة وعليه عمامة سوداء» (واهی): اما این روایت هم «واهی» است چرا که اوّلاً: موسى بن عبيدة الربذى: «ضعيف الحديث» بوده اما زمانی که از عبدالله بن دینار روایت کند «شدید الضعف» است ودر این روایت هم از «عبدالله بن دینار» روایت کرده است. [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱۰ص۳۵۵) وتقريب التهذيب (ش۶۹۸۹)] وثانیاً: پیامبر ج هنگام ورود به مکه عمامه‌ی معصفر (زرد رنگ) به سر داشته است ودیدیم که «أنس بن مالك رضي الله عنه أن رسول الله صلى الله عليه وسلم دخل عام الفتح وعلى رأسه المغفر» اما طریق انس بن مالکس: دو طریق دارد؛ طریق اوّل: ابوعبدالله الصوری، الفوائد العوالي المؤرخة (ص۱۳۲) روایت کرده است: «أخبرنا أبو القاسم موسى بن عيسى بن عبد الله السراج قراءة عليه حدثنا ابوبکر (بن ابی داود) عبد الله بن سليمان بن الاشعث حدثنا اسحاق بن الاخيل العبسي حدثنا عثمان بن عبد الرحمن حدثنا ابن ابي الموال عن الزهري عن أنس أن النبي صلى الله عليه وسلم دخل يوم فتح مكة وعليه عمامة سوداء.» (منکر): اما اين روايت «منکر» است چرا که اوّلاً: همین روایت از انس بن مالک با لفظ: «علیه المغفر» روایت شده است وبخاري (ش۱۸۴۶و۳۰۴۴و۵۸۰۸) / مسلم (ش۳۳۷۴) / ابوداود (ش۲۶۸۷) / ترمذی (ش۱۶۹۳) / نسایی (ش۲۸۶۸) / ابن ماجه (ش۲۸۰۵) از طریق (هشام بن عمار وسويد بن سعيد ویحیی بن یحیی وعبدالله بن مسلمه وعبدالله بن یوسف وقتیبه بن سعید) روایت کرده‌اند: «أخبرنا مالك عن الزهری عن أنس بن مالك رضي الله عنه أن رسول الله صلى الله عليه وسلم دخل عام الفتح وعلى رأسه المغفر» ثانیاً: همین حدیث از ابوبکر بن ابی داود از طریق (ابوالزبیر عن جابر) آمده است وحديث أبي الفضل الزهري (ش۵۵۴) روایت کرده است: «نا عبد الله بن سليمان بن الأشعث أبو بكر نا إسحاق بن الأخيل نا معاوية بن هشام نا سفيان الثوري عن عمار الدهني عن أبي الزبير عن جابر: أن النبي صلى الله عليه وسلم دخل مكة وعلى رأسه عمامة سوداء» وگفتیم که ابوالزبیر مکی هم «مدلس» است. طریق دوّم: ابن عبدالبر، التمهید (ج۶ص۱۷۱) گفته است: «روى محمّد بن سليم بن الوليد العسقلاني عن محمّد بن أبي السرى عن عبدالرزاق عن مالك عن ابن شهاب عن أنس بن مالك قال دخل رسول الله صلى الله عليه و سلم يوم الفتح وعليه عمامة سوداء» (واهی): اما اين روايت «واهی» است چرا که اوّلاً: محمّد بن سليم بن الوليد العسقلاني: امام دارقطنی گفته است: «ليس بثقة» [ابن حجر، لسان المیزان (ج۵ص۱۹۳)] وثانیاً: دیدیم که از امام مالک مخالفش نقل گردیده است: «مالك عن الزهری عن أنس بن مالك رضي الله عنه أن رسول الله صلى الله عليه وسلم دخل عام الفتح وعلى رأسه المغفر». [۷۸۵] (صحیح): ابوداود (ش۳۸۸۰و۴۰۶۳) / احمد، المسند (ش۳۸۷۸) ازطریق (احمد بن یونس) روایت کرده است: «حدثنا زهير (بن معاویة) حدثنا عبد الله بن عثمان بن خثيم عن سعيد بن جبير عن ابن عباس قال قال رسول الله (صلى الله عليه وسلم): البسوا من ثيابكم البياض فإنها من خير ثيابكم وكفنوا فيها موتاكم.» وزهیربن معاویة هم متابعه شده واحمد، المسند (ش۲۲۱۹و۲۴۷۹و۳۴۲۶) / ترمذی (ش۹۹۴) / ابن ماجه (ش۱۴۷۲و۳۵۶۶) / بیهقی، السنن الکبری (ش۹۲۱۷) وشعب الایمان (ش۶۳۱۸) / ضیاء المقدسی، الاحادیث المختاره (ج۱۰ص۱۹۷-۲۰۰) / حاکم، المستدرک (ش۷۳۷۸و۱۳۰۸) / طبرانی، المعجم الاوسط (ج۴ص۷) والمعجم الصغیر (ج۱ص۲۳۸) والمعجم الکبیر (ج۱۲ص۶۴-۶۶) / ابن حبان (ش۵۴۲۳) / بزار (ش۵۰۹۲-۵۰۹۳) / حمیدی، المسند (ش۵۲۰) / شافعی، المسند (ش۱۵۷۶) / شهاب القضاعی، المسند (ش۱۲۵۳) / ابن ابی شیبه، المصنف (ج۳ص۱۵۲) / عبدالرزاق، المصنف (ج۳ص۴۲۹) / ابونعیم، اخبار اصفهان (ج۱ص۳۷۵) / ابن المقری، المعجم (ش۸۲۲) / ابن شاهین، ناسخ الحديث ومنسوخه (ش۵۹۶و۵۹۵) / خطیب بغدادی، المتفق والمفترق (ج۲ص۱۲۷) / ابن شاهین، ناسخ الحدیث ومنسوخه (۵۹۵) / ابوطاهر السلفی، الطیوریات (ش۹۴۹) / بغوی، شرح السنة (ج۵ص۳۱۴) / ابن العدیم، بغية الطلب في تاريخ حلب (ج۳ص۹۴) از طریق (عبدالله بن رجاء وبشر بن المفضل ویحیی بن سلیم وسفيان الثوري وزائدة بن قدامة و عبدالرحمن بن عبدالله المسعودی و روح بن القاسم ومعمر بن راشد وحماد بن سلمه و ابوعوانه و داود بن عبدالرحمن وشجاع بن الولید و وهیب بن خالد) روایت کرده‌اند: «عن عبد الله بن عثمان بن خثيم ....» و عبدالله بن عثمان بن خثيم هم متابعه شده وطبرانی، المعجم الکبیر (ج۱۲ص۴۵) ازطریق (حکیم بن جبیر وعثمان بن حکیم) روایت کرده‌اند: «حدثنا يعقوب بن غيلان العماني ثنا أبو كريب ثنا أحمد بن يونس عن أبي بكر عياش عن نصير بن أبي الأشعث عن حكيم بن جبير عن سعيد بن جبير ... .» و رجال ابوداود «رجال صحیحین» بوده جز عبدالله بن عثمان بن خثيم که «رجال صحیح مسلم» می‌باشد واسنادش هم «صحیح» است. وامام ترمذی هم گفته است: «حدیثٌ حسنٌ صحیحٌ» وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «هذا حدیثٌ صحیح الاسناد ولم یخرجاه» وامامان ذهبی وابن القطان وابن الملقن وابن حبان ونووی هم گفته‌اند: «حدیثٌ صحیحٌ» [ترمذی (ش۹۹۴) / حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۷۳۷۸) / ابن الملقن، البدر المنیر (ج۴ص۶۷۲و۶۷۲) وتحفة المحتاج إلى أدلة المنهاج (ج۱ص۵۹۰) / نووی، المجموع (ج۷ص۲۱۵)] [۷۸۶] (صحیح): احمد، المسند (ش۲۰۱۸۵) / بیهقی، السنن الکبری (ش۶۳۱۹و۶۹۳۸) / ابونعیم، اخبار اصبهان (ش۱۱۸۰) از طریق (جعفر بن عون وفضل بن الدکین ویزید بن هارون و بكر بن بكار) روایت کرده‌اند: «أخبرنا (عبد الرحمن) المسعودى عن حبيب بن أبى ثابت والحكم بن العتیبه عن ميمون بن أبى شبيب عن سمرة بن جندب قال قال رسول الله (صلى الله عليه وسلم): البسوا الثياب البياض فإنها أطيب وأطهر وكفنوا فيها موتاكم.» وعبد الرحمن مسعودی هم متابعه شده وعبدالرزاق، المصنف (ج۳ص۴۲۹) / احمد، المسند (ش۲۰۱۵۴) / حاکم، المستدرک (ش۷۳۷۹و۱۳۰۹) / طبرانی، المعجم الاوسط (ج۴ص۱۸۲) والمعجم الکبیر (ج۷ص۱۸۱و۱۸۰) / ابونعیم، حلیة الاولیاء (ج۴ص۳۷۸) / ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج۴ص۱۹۸) / ابن ابی شیبه، المصنف (ج۳ص۱۵۲) / ابن سعد، الطبقات الکبری (ج۱ص۳۴۷) / عبدالرزاق، المصنف (ج۳ص۴۲۸) / طیالسی، المسند (ش۹۳۶) / التاسع من فوائد البختري (ش۳۴) / خطیب بغدادی، الجامع لاخلاق الراوی (ش۸۸۱) / جزء بيبي بنت عبد الصمد الهروية (ش۴۷) / أمالي أبي إٍسحاق لإبراهيم بن عبد الصمد (ش۱۰۱) / بغوی، شرح السنة (ج۱۲ص۱۸) / ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج۴ص۱۹۸) / ابن حیان، طبقات المحدثین (ج۳ص۶۰۶) / نسایی، السنن الکبری (ش۹۵۶۴) از طریق (حمزة الزيات وسفيان الثوری وقیس بن الربیع ومقاتل) روایت کرده‌اند: «عن حبيب بن أبي ثابت عن ميمون بن أبي شبيب ... .» ومیمون بن شبیب هم متابعه شده وابن الجارود، المنتقی (ش۵۲۳) / رویانی، المسند (ش۷۹۵) / حاکم، المستدرک (ش۷۳۷۵) از طریق (ابوقلابة وابوالمهلب) روایت کرده‌اند: «عن سمرة بن جندب ... .» ورجال احمد، المسند (ش۲۰۱۸۵) «رجال صحیح» بوده واسنادش هم «صحیح» است. باید اشاره کنیم که عبد الرحمن بن عبد الله بن المسعودي در اواخر عمر دچار «اختلاط» گردیده است؛ اما (جعفر بن عون وفضل بن الدکین) قبل از اختلاط از وی روایت کرده‌اند [سیوطی، تدریب الراوی (ج۲ص۳۷۵)] لذا این روایتش صحیح است. وهرچند که حبیب بن ابی ثابت «مدلس» است [ابن حجر، تعریف اهل التقدیس بمراتب الموصوفین بالتدلیس (ش۶۸)] اما الحکم بن العتیبه وی را متابعه نموده است. وامام ابن الملقن گفته است: «حدیثٌ صحیحٌ» وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «هذا حديثٌ صحيحٌ على شرط الشيخين ولم يخرجاه» وامام ترمذی هم گفته است: «حدیثٌ حسنٌ صحیحٌ» وامام ذهبی هم گفته است: «علی شرط البخاری ومسلم» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۷۳۷۹) / ابن الملقن، البدر المنیر (ج۴ص۶۷۲)]. [۷۸۷] (ضعيف): اين روايت از طريق جابر بن عبدالله وعبدالله بن عباس وعائشه از رسول الله ج روايت گرديده است: اما طريق جابر بن عبدالله الانصاریس: ابن خزيمه (ش۱۷۶۶) / بيهقي، السنن الکبري (ش۶۱۹۷و۶۱۹۸و۶۳۵۵) / ابن عساکر، تاريخ دمشق (ج۴ص۲۰۴) / ابوالشيخ ابن حيان، اخلاق النبي وآدابه (ج۲ص۱۷۴) / ابن عبدابر، التميهد (ج۲۴ص۳۶) از طريق (الحسن بن الصباح البزاز ومسدد بن سرهد وسهل بن عثمان) روايت کرده اند: «حفص بن غياث عن حجاج (ابن ارطأة) عن أبي جعفر (الباقر) عن جابر بن عبد الله قال: كانت للنبي صلى الله عليه و سلم جبة يلبسها في العيدين و يوم الجمعة.» اما اين اسناد «ضعيف» است چرا که حجاج بن ارطأة «کثير التدليس از ضعفاء» بوده وعنعنه کرده است [ابن حجر، تعرف اهل التقديس بمراتب الموصوفين بالتدليس (ش۱۱۸)]. اما طريق عبدالله بن عباسب: ابن عبدالبر، التميهد (ج۲۴ص۳۵) روايت کرده است: «حدثنا خلف بن القاسم قال حدثنا سعيد بن السكن قال حدثنا ابن أبي داود قال حدثنا إسحاق بن إبراهيم النهشلي قال حدثنا سعيد بن الصلت قال حدثنا جعفر بن محمّد (الصادق) عن أبيه (محمّد بن علي الباقر) عن جده علي بن الحسين (زين العابدين) عن ابن عباس قال كان رسول الله صلى الله عليه و سلم يلبس في العيدين برد حبرة.» خلف بن القاسم بن سهل الازدي: «الحافظُ امامُ المتقنُ» [ذهبي، سير اعلام النبلاء (ج۱۷ص۱۱۳)] سعيد بن عثمان بن سعيد بن السكن: «الحافظُ الحجةُ» [ذهبي، تذکرة الحفاظ (ج۳ص۹۳۷)] عبد الله بن أبي داود السجستاني: «الامامُ العلّامةُ الحافظُ» [ذهبي، سير اعلام النبلاء (ج۱۳ص۲۲۲)] ابوبکر إسحاق بن إبراهيم النهشلي شاذان: امام ابن ابي حاتم رازي گفته است: «كتب الى أبى والى وهو صدوقٌ» وامام ابن حبان هم وي را در «ثقات» آورده است وصفدي هم گفته است: «يقع حديثه عالياً في الثقفيات» وامام ذهبي گفته است: «المحدِّثُ» وامام ابن حجر هم گفته است: «له مناكيرٌ وغرائبٌ» [ابن ابي حاتم، الجرح والتعديل (ج۲ص۲۱۱) / ابن حبان، الثقات (ج۸ص۱۲۰) /صفدي، الوافي بالوفيات (ج۳ص۱۶۴) / ذهبي، العبر في خبر من غبر (ج۲ص۴۱) / ابن حجر، لسان الميزان (ج۱ص۳۴۷)] لذا «حسن الحديث» است. أبو محمّد سعد بن الصلت بن برد بن أسلم الكوفي: امام ذهبي گفته است: «قاضي شيراز ومحدثُّها» وامام ابن العماد گفته است: «كان حافظاً» وامام ابن حبان وي را در «ثقات» آورده و گفته است: «ربما اغرب» [ابن حبان، الثقات (ج۶ص۳۷۸) / ذهبي، العبر في خبر من غبر (ج۱ص۳۲۰) / ابن العماد، شذرات الذهب في أخبار من ذهب (ج۱ص۳۳۸)]. اما اين روايت «منکر» بوده چرا که همين حديث را عبدالرزاق، المصنف (ج۳ص۲۰۳) اينگونه روايت کرده است: «عن ابن جريج قال أخبرني جعفر بن محمّد عن أبيه (الباقر): عن (النبي صلى الله عليه و سلم) كان يلبس في كل يوم عيد بردا له من حبرة» وابن جريج «ثقة وثبت» است لذا روايتش مقدم بر روايت (إسحاق بن إبراهيم النهشلي) بوده و اصح «ارسال» روايت است. اما طريق عائشهل: هيثمي، بغية الباحث عن زوائد مسند الحارث (ش۱۹۷) / المعجم الاوسط (ج۴ص۲۴) از طريق (محمّد بن عمر الواقدي) روايت کرده اند: «حدثنا عبد الله بن أبي يحيى عن سعيد بن أبي هند عن ذكوان أبي عمرو عن عائشة قالت: كان لرسول الله صلى الله عليه وسلم وسلم ثوبان يلبسهما يوم الجمعة فإذا انصرف طواهما ورفعهما.» اما اين روايت هم «واهي» است چرا که محمّد بن عمر واقدي «کذاب» بوده و: امامان بخاري ومسلم وابن حجر وابوزرعه وابوحاتم وعبدالله بن نمير وعبدالله بن مبارک واسماعيل بن زکريا وعقيلي وابوبشر دولابي گفته اند: «متروک الحديث» و امامان احمد واسحاق بن راهويه ونسايي وبندار وابوحاتم گفته اند: «کذاب» وامام شافعي مي‌گويد: «كتب الواقدى كلها كذب» امام ذهبي مي‌گويد: «استقر الإجماع على وهن الواقدى» وامام يحيي بن معين گفته است: «ضعيفٌ، و في روايةٍ ليس بشيءٍ و في روايةٍ ليس بثقةٍ» امام دارقطني مي‌گويد: «ضعف وي در احاديثش واضح مي‌باشد» امام ابن عدي مي‌گويد «احاديثش غير محفوظ مي‌باشد و همه آنها هم به خاطر واقدي است» امام حاکم ابواحمد مي‌گويد «ذاهبُ الحديث است» امام علي بن مديني گفته است: «عنده عشرون ألف حديث: يعنى مالها أصلٌ» و در روايتي گفته: «ابراهيم بن ابي يحيي فرد کذابي است ولي با اين وجود از واقدي بهتر است» امام نسايي در روايتي ديگر مي‌گويد «ليس بثقةٍ» و عده اي هم وي را توثيق کرده اند اما در مقابل جرح اين همه حاکمان و حافظان حديث مشخص مي‌گردد که آنان وي را نشناخته اند [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۹ص۳۶۳) و تقريب التهذيب (ش۶۱۷۵) / بخاري، التاريخ الکبير (ج۱ص۱۷۸) / ابن ابي حاتم، الجرح و التعديل (ج۸ص۲۰) / ابن حبان، المجروحين (ج۲ص۲۲۶) / ابن عدي، الکامل (ج۶ص۲۴۱) / عقيلي، الضعفاء (ج۴ص۱۰۷) / ذهبي، ميزان الاعتدال (ج۳ص۶۶۲) / خطيب بغدادي، تاريخ بغداد (ج۳ص۳) / ابونعيم، الضعفاء (ش۲۳۶)]. [۷۸۸] المغني ۳ / ۲۲۹ ، ابن مفلح، الفروع، ۲ / ۱۰۴ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۴۰۸ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۷۰ ، كشاف القناع، ۲ / ۴۲ . [۷۸۹] (صحیح): ابوداود (ش۳۸۸۰و۴۰۶۳) / احمد، المسند (ش۳۸۷۸) ازطریق (احمد بن یونس) روایت کرده است: «حدثنا زهير (بن معاویة) حدثنا عبد الله بن عثمان بن خثيم عن سعيد بن جبير عن ابن عباس قال قال رسول الله (صلى الله عليه وسلم): البسوا من ثيابكم البياض فإنها من خير ثيابكم وكفنوا فيها موتاكم.» وزهیربن معاویة هم متابعه شده واحمد، المسند (ش۲۲۱۹و۲۴۷۹و۳۴۲۶) / ترمذی (ش۹۹۴) / ابن ماجه (ش۱۴۷۲و۳۵۶۶) / بیهقی، السنن الکبری (ش۹۲۱۷) وشعب الایمان (ش۶۳۱۸) / ضیاء المقدسی، الاحادیث المختاره (ج۱۰ص۱۹۷-۲۰۰) / حاکم، المستدرک (ش۷۳۷۸و۱۳۰۸) / طبرانی، المعجم الاوسط (ج۴ص۷) والمعجم الصغیر (ج۱ص۲۳۸) والمعجم الکبیر (ج۱۲ص۶۴-۶۶) / ابن حبان (ش۵۴۲۳) / بزار (ش۵۰۹۲-۵۰۹۳) / حمیدی، المسند (ش۵۲۰) / شافعی، المسند (ش۱۵۷۶) / شهاب القضاعی، المسند (ش۱۲۵۳) / ابن ابی شیبه، المصنف (ج۳ص۱۵۲) / عبدالرزاق، المصنف (ج۳ص۴۲۹) / ابونعیم، اخبار اصفهان (ج۱ص۳۷۵) / ابن المقری، المعجم (ش۸۲۲) / ابن شاهین، ناسخ الحديث ومنسوخه (ش۵۹۶و۵۹۵) / خطیب بغدادی، المتفق والمفترق (ج۲ص۱۲۷) / ابن شاهین، ناسخ الحدیث ومنسوخه (۵۹۵) / ابوطاهر السلفی، الطیوریات (ش۹۴۹) / بغوی، شرح السنة (ج۵ص۳۱۴) / ابن العدیم، بغية الطلب في تاريخ حلب (ج۳ص۹۴) از طریق (عبدالله بن رجاء وبشر بن المفضل ویحیی بن سلیم وسفيان الثوري وزائدة بن قدامة و عبدالرحمن بن عبدالله المسعودی و روح بن القاسم ومعمر بن راشد وحماد بن سلمه و ابوعوانه و داود بن عبدالرحمن وشجاع بن الولید و وهیب بن خالد) روایت کرده‌اند: «عن عبد الله بن عثمان بن خثيم ....» و عبدالله بن عثمان بن خثيم هم متابعه شده وطبرانی، المعجم الکبیر (ج۱۲ص۴۵) ازطریق (حکیم بن جبیر وعثمان بن حکیم) روایت کرده‌اند: «حدثنا يعقوب بن غيلان العماني ثنا أبو كريب ثنا أحمد بن يونس عن أبي بكر عياش عن نصير بن أبي الأشعث عن حكيم بن جبير عن سعيد بن جبير ... .» و رجال ابوداود «رجال صحیحین» بوده جز عبدالله بن عثمان بن خثيم که «رجال صحیح مسلم» می‌باشد واسنادش هم «صحیح» است. وامام ترمذی هم گفته است: «حدیثٌ حسنٌ صحیحٌ» وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «هذا حدیثٌ صحیح الاسناد ولم یخرجاه» وامامان ذهبی وابن القطان وابن الملقن وابن حبان ونووی هم گفته‌اند: «حدیثٌ صحیحٌ» [ترمذی (ش۹۹۴) / حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۷۳۷۸) / ابن الملقن، البدر المنیر (ج۴ص۶۷۲و۶۷۲) وتحفة المحتاج إلى أدلة المنهاج (ج۱ص۵۹۰) / نووی، المجموع (ج۷ص۲۱۵)] [۷۹۰] (صحیح): احمد، المسند (ش۲۰۱۸۵) / بیهقی، السنن الکبری (ش۶۳۱۹و۶۹۳۸) / ابونعیم، اخبار اصبهان (ش۱۱۸۰) از طریق (جعفر بن عون وفضل بن الدکین ویزید بن هارون و بكر بن بكار) روایت کرده‌اند: «أخبرنا (عبد الرحمن) المسعودى عن حبيب بن أبى ثابت والحكم بن العتیبه عن ميمون بن أبى شبيب عن سمرة بن جندب قال قال رسول الله (صلى الله عليه وسلم): البسوا الثياب البياض فإنها أطيب وأطهر وكفنوا فيها موتاكم.» وعبد الرحمن مسعودی هم متابعه شده وعبدالرزاق، المصنف (ج۳ص۴۲۹) / احمد، المسند (ش۲۰۱۵۴) / حاکم، المستدرک (ش۷۳۷۹و۱۳۰۹) / طبرانی، المعجم الاوسط (ج۴ص۱۸۲) والمعجم الکبیر (ج۷ص۱۸۱و۱۸۰) / ابونعیم، حلیة الاولیاء (ج۴ص۳۷۸) / ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج۴ص۱۹۸) / ابن ابی شیبه، المصنف (ج۳ص۱۵۲) / ابن سعد، الطبقات الکبری (ج۱ص۳۴۷) / عبدالرزاق، المصنف (ج۳ص۴۲۸) / طیالسی، المسند (ش۹۳۶) / التاسع من فوائد البختري (ش۳۴) / خطیب بغدادی، الجامع لاخلاق الراوی (ش۸۸۱) / جزء بيبي بنت عبد الصمد الهروية (ش۴۷) / أمالي أبي إٍسحاق لإبراهيم بن عبد الصمد (ش۱۰۱) / بغوی، شرح السنة (ج۱۲ص۱۸) / ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج۴ص۱۹۸) / ابن حیان، طبقات المحدثین (ج۳ص۶۰۶) / نسایی، السنن الکبری (ش۹۵۶۴) از طریق (حمزة الزيات وسفيان الثوری وقیس بن الربیع ومقاتل) روایت کرده‌اند: «عن حبيب بن أبي ثابت عن ميمون بن أبي شبيب ... .» ومیمون بن شبیب هم متابعه شده وابن الجارود، المنتقی (ش۵۲۳) / رویانی، المسند (ش۷۹۵) / حاکم، المستدرک (ش۷۳۷۵) از طریق (ابوقلابة وابوالمهلب) روایت کرده‌اند: «عن سمرة بن جندب ... .» ورجال احمد، المسند (ش۲۰۱۸۵) «رجال صحیح» بوده واسنادش هم «صحیح» است. باید اشاره کنیم که عبد الرحمن بن عبد الله بن المسعودي در اواخر عمر دچار «اختلاط» گردیده است؛ اما (جعفر بن عون وفضل بن الدکین) قبل از اختلاط از وی روایت کرده‌اند [سیوطی، تدریب الراوی (ج۲ص۳۷۵)] لذا این روایتش صحیح است. وهرچند که حبیب بن ابی ثابت «مدلس» است [ابن حجر، تعریف اهل التقدیس بمراتب الموصوفین بالتدلیس (ش۶۸)] اما الحکم بن العتیبه وی را متابعه نموده است. وامام ابن الملقن گفته است: «حدیثٌ صحیحٌ» وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «هذا حديثٌ صحيحٌ على شرط الشيخين ولم يخرجاه» وامام ترمذی هم گفته است: «حدیثٌ حسنٌ صحیحٌ» وامام ذهبی هم گفته است: «علی شرط البخاری ومسلم» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۷۳۷۹) / ابن الملقن، البدر المنیر (ج۴ص۶۷۲)]. [۷۹۱] طحطاوی، مراقي الفلاح، ص ( ۱۰۳ )؛ ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳ / ۵۴ ، نووی، المجموع، ۴ / ۵۳۸ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۴۵. [۷۹۲] (صحیح): مسلم (ش۳۳۷۷و۳۳۷۸) / ابن ماجه (ش۳۵۸۴و۱۱۰۴) از طریق (وکیع بن الجراح وابواسامه و سفيان بن عيينة) روایت کرده‌اند: «عن مساور الوراق عن جعفر بن عمرو بن حريث عن أبيه كأنى أنظر إلى رسول الله (صلى الله عليه وسلم) على المنبر وعليه عمامة سوداء وفی زاد ابواسامه: «قد أرخى طرفيها بين كتفيه.»

(۳-۶-۱-۴) استقرار خطیب بر منبر یا مکانی بلند

در این زمینه سه مبحث جای بحث دارند:

مبحث اوّل: حکم اتّخاذ منبر.

مبحث دوّم: حکم خطبه بر منبر.

مبحث سوّم: مکان منبر و مکان ایستادن بر آن.

قبل از پرداختن به مباحث مذکور، تعریف منبر بیان می‌شود تا ماهیت آن مشخص گردد.

مِنبَر از نَبر به معنای ارتفاع می‌باشد نَبَرَ، یَنبُرُ به معنای بلند کردن می‌باشد و منبر به مکانی بلند اطلاق می‌شود که خاطب در آنجا قرار می‌گیرد. [۷۹۳]

با برداشت از کلام فقها استنباط می‌شود که منبر عبارت از مکانی بلند که در سمت راست محراب گذاشته یا ساخته می‌شود تا خطیب از پله‌های آن بالا رفته و ایراد خطبه نماید.

در ادامه سعی بر آن خواهد بود حکم ساختن منبر و خطبه خواندن بر آن و مکان آن در مسجد مورد تحلیل و بررسی قرار گیرد.

مبحث اوّل: حکم اتّخاذ منبر

فقها بر استحباب وجود منبر اجماع و اتفاق نظر دارند: «... در این زمینه استحباب اتّخاذ منبر ثابت است و سنّتیست که اجماع بر آن قرار گرفته است.» [۷۹۴]

دلایل این حکم:

روایات صحیح زیادی دلالت بر این امر مستحب می‌نمایند که متأسفانه اکنون تا حدّی به باد فراموشی سپرده شده است، این دلایل عبارتند از:

- سهل بن سعد الساعدیس گفته: «أرسل رسول الله (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) إلى فلانة - امرأة قد سماها سهل - مُرِي غلامك النجار أن يعمل لي أعوادا أجلس عليهن إذا كلمتُ الناس.» [۷۹۵] «رسول الله ج فردی را نزد زنی فرستاد و به وی گفت: به پسران نجّارت بگو برایم منبری درست کنند، تا وقتیکه با مردم صحبت می‌کنم رو آن بنشینم.»

ابن حجر دربارۀ این حدیث می‌گوید: «این دلیلی بر استحباب وجود منبر می‌باشد؛ زیرا تسلّط بر مشاهدۀ خطیب و گوش کردن از وی را بیشتر می‌کند.» [۷۹۶]

- أبو سعید الخدریس گفته: «إِنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ جَلَسَ ذَاتَ يَوْمٍ عَلَى الْمِنْبَرِ وَجَلَسْنَا حَوْلَهُ.» [۷۹۷] «پیغمبر خدا ج روزی بر منبر نشست و ما اطرافش نشستیم.»

- أمّ هشام دختر حارثهل روایت کرده است: «مَا أَخَذْتُ ﴿قٓۚ وَٱلۡقُرۡءَانِ ٱلۡمَجِيدِ إِلاَّ عَنْ لِسَانِ رَسُولِ اللَّهِ ج يَقْرَؤُهَا كُلَّ يَوْمِ جُمُعَةٍ عَلَى الْمِنْبَرِ إِذَا خَطَبَ النَّاسَ.» [۷۹۸] «من ﴿قٓۚ وَٱلۡقُرۡءَانِ ٱلۡمَجِيدِ را جز از زبان پیغمبر خدا ج نشینده‌ام (و) ایشان ج هر جمعه بر منبر در موقعیکه برای مردم خطبه می‌خواندند آن‌را قرائت می‌فرمودند.»

- أبو سعید خدریس گفته: «قَرَأَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) وَهُوَ عَلَى الْمِنْبَرِ (ص) فَلَمَّا بَلَغَ السَّجْدَةَ نَزَلَ فَسَجَدَ وَسَجَدَ النَّاسُ مَعَهُ فَلَمَّا كَانَ يَوْمٌ آخَرُ قَرَأَهَا فَلَمَّا بَلَغَ السَّجْدَةَ تَشَزَّنَ النَّاسُ لِلسُّجُودِ فَقَالَ النَّبِىُّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) إِنَّمَا هِىَ تَوْبَةُ نَبِىٍّ وَلَكِنِّى رَأَيْتُكُمْ تَشَزَّنْتُمْ لِلسُّجُودِ. فَنَزَلَ فَسَجَدَ وَسَجَدُوا.» [۷۹۹] «پیغمبر خدا ج در حالیکه بر منبر قرائت می‌کردند و به (آیۀ) سجده می‌رسیدند (از منبر) پایین می‌آمدند و سجده می‌بردند و مردم هم با وی سجده می‌بردند، و روز دیگری که آن آیه را خواندند، مردم آمادۀ سجده شدند؛ لذا رسول الله ج فرمودند: این آیه، توبۀ یک پیامبر می‌باشد - لذا توبه برایش لازم نیست- امّا چون دیدیم آمادۀ سجده شده‌اید لذا سجده برندند و مردم هم سجده بردند.»

- انس بن مالکس روایت کرده است: «أَصَابَتْ النَّاسَ سَنَةٌ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَبَيْنَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَخْطُبُ عَلَى الْمِنْبَرِ يَوْمَ الْجُمُعَةِ قَامَ أَعْرَابِيٌّ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ هَلَكَ الْمَالُ وَجَاعَ الْعِيَالُ فَادْعُ اللَّهَ لَنَا أَنْ يَسْقِيَنَا قَالَ فَرَفَعَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَدَيْهِ.» [۸۰۰] «در زمان رسول الله ج مردم دچار قحطسالی شدند. در یکی از روزهای جمعه که رسول الله ج بر منبر مشغول ایراد خطبه بود، یکی از اعراب بادیه‌نشین برخاست و گفت: یا رسول خدا! دام‌ها هلاک شدند و اهل و عیال گرسنه‌اند. برای ما از خدا طلب باران کن. آنحضرت ج دست‌هایش را بلند کرد.»

- عبدالله بن عمر و ابوهریرهش در حالی که پیامبر ج بر چوب‌های منبرش ایستاده بود از ایشان ج شنیدند که می‌فرمود: «أَنَّهُمَا سَمِعَا رَسُولَ اللهِ ج، يَقُولُ عَلَى أَعْوَادِ مِنْبَرِهِ: لَيَنْتَهِيَنَّ أَقْوَامٌ عَنْ وَدْعِهِمُ الْجُمُعَاتِ، أَوْ لَيَخْتِمَنَّ اللهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ، ثُمَّ لَيَكُونُنَّ مِنَ الْغَافِلِينَ.» [۸۰۱] «پیامبر خدا ج فرمود: افرادی که جمعه‌ها را ترک می‌کنند (از این عمل خود) دست بردارند و یا خداوند بر دلهایشان مُهر می‌نهد و (در آخر) از غافلین خواهند شد.» نووی این حدیث را دلیلی بر استحباب اتّخاذ منبر برای خطبه می‌داند.

زرکشی حنبلی گفته: از پیامبر خدا ج ثابت است که منبر داشته‌اند و بر آن خطبه خوانده‌اند و بدین خاطر أمّتش بعد وی آن‌را به ارث برده‌اند. [۸۰۲]

با همۀ این دلایل محرز و آشکار است که پیامبر خدا ج بر روی منبر خطبه خوانده‌اند و یاران بزرگوارشش به فرموده‌های گهربار و نابش با جان و دل گوش فراداده‌اند. در این زمینه اختلافی مشاهده نمی‌شود.

مبحث دوّم: حکم خطبه بر منبر یا مشابه آن

مذاهب چهارگانه؛ حنفیّه، مالکیّه، شافعیّه و حنابله بر استحباب خطبه خواندن بر منبر یا هر مکان بلندی حکم داده‌اند. [۸۰۳] تا جائیکه امام نووی و غیره اجماع اهل علم را بر آن ذکر کرده‌اند، ایشان در کتاب "المجموع" ابراز می‌دارد: «علما اجماع دارند که خطبه خواندن بر منبر مستحب است.» [۸۰۴]

استدلال این حکم:

جدای از چندین روایت صحیحی که مبنی بر مشروعیّت اتّخاذ منبر و اثبات اینکه پیامبر ج بر منبر خطبه خوانده‌اند، آن‌ها به دلایلی دیگر نیز تمسّک می‌کنند.

- سائب بن یزیدس روایت کرده است: «كَانَ النِّدَاءُ يَوْمَ الْجُمُعَةِ اوّلهُ إِذَا جَلَسَ الْإِمَامُ عَلَى الْمِنْبَرِ عَلَى عَهْدِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَأَبِي بَكْرٍ وَعُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا.» [۸۰۵] «از زمان پیامبر ج و ابوبکر و عمرب اوّل نداء در روز جمعه وقتی بوده که امام بر منبر می‌نشست.»

- أم هشام بنت حارثه بن نعمانل روایت کرده: «مَا أَخَذْتُ ﴿ق وَالْقُرْآنِ الْمَجِيدِ إِلاَّ عَنْ لِسَانِ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) يَقْرَؤُهَا كُلَّ يَوْمِ جُمُعَةٍ عَلَى الْمِنْبَرِ إِذَا خَطَبَ النَّاسَ وقَالَتْ لَقَدْ كَانَ تَنُّورُنَا وَتَنُّورُ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) وَاحِدًا سَنَتَيْنِ أَوْ سَنَةً وَبَعْضَ سَنَةٍ.» [۸۰۶] «من ﴿قٓۚ وَٱلۡقُرۡءَانِ ٱلۡمَجِيدِ را جز از زبان پیغمبر خدا ج نشینده‌ام (و) ایشان ج هر جمعه بر منبر در موقعیکه برای مردم خطبه می‌خواندند آن‌را قرائت می‌فرمودند و گفته: تنور خانۀ ما و رسول الله ج حدود یک یا دو سال یکی بود؛ واینقدر سورۀ ﴿قٓ را روی منبر در جمعه‌های و هنگام خطبه می‌خواند که آن‌را یاد گرفتم.»

- خطبه بر روی منبر از زوایای مختلفی سودمند است. جدای از اینکه اعلام به حاضرین راحت‌تر و بهتر صورت می‌گیرد، مشاهدۀ خطیب و نمازگزاران باعث بالا رفتن کارایی موعظه و توجه مخاطبان می‌شود. [۸۰۷]

مبحث سوّم: مکان منبر و مکان ایستادن بر آن

در این بخش به دو مسئله پرداخته می‌شود:

مسئلۀ اوّل: مکان منبر.

مسئلۀ دوّم: مکان ایستادن بر منبر.

دیدگاه فقها در این زمینه با استدلال مربوطه عبارتند از:

مسئلۀ اوّل: مکان منبر

مذاهب چهارگانه؛ حنفیّه، مالکیّه، شافعیّه و حنابله بر این باورند که سنّت است که منبر در سمت راستِ محراب قرار گیرد یعنی؛ در صورت ایستادن رو به قبله منبر در سمت راست آن قرار گیرد. [۸۰۸]

دلیل این هم قرار گرفتن منبر پیامبر ج در سمت راست محرابش می‌باشد و اقتدا به ایشان ج نیز مستحب می‌باشد. [۸۰۹]

البته این حکم برای کسی است که بر روی منبر خطبه می‌خواند ولی کسی که بر روی زمین خطبه می‌خواند مستحب می‌باشد که بر خلاف قرارگیری منبر در سمت چپ منبر قرار بگیرد و ایراد خطبه نماید. [۸۱۰]

مسئلۀ دوّم: مکان ایستادن بر منبر

برخی از شافعیّه و حنابله بر این باورند که پیامبر ج بر پله‌ای از منبر ایستاده که بعد از محل استرحت بود. [۸۱۱]

فقهایی همچون شیرازی صاحب «المهذّب» و غیره بر این باورند که پیامبر ج چنین کرده‌اند. [۸۱۲]

مرداوی در کتاب «الفروع» عملکرد پیامبر ج و خلفای راشدینش را چنین بیان می‌کند: «منبر پیامبر ج سه پلّه داشت، ایشان ج بر پلّۀ سوّمی می‌ایستادند که به مکان استراحت منتهی می‌شد، بعد از ایشان ابوبکرس بر پلّۀ دوّم و بعدِ آن‌ها عمرس بر پلّۀ اوّل بخاطر ادب ایستادند، و عثمانس بر مکان ابوبکرس ایستاد و علیس بر جایگاه پیامبر ج ایستاد و در زمان معاویهس، مروان آن‌را کَند و آن‌را به شش پلّه تغییر داد خلفای (بنی أمیه) از آن منبر شش پله‌ای بالا می‌رفتند ولی بر جایگاه عمرس می‌ایستادند.» [۸۱۳]

البته این روایت در کتاب‌های حدیثی هیچ سندی ندارد، امام نووی در کتاب «المجموع» بدون ذکر سندی ابراز می‌دارد: «اما پیامبر ج بر پلّه‌ای که بعد از مکان استراحت بود، می‌ایستادند، این حدیث در اکثر نسخه‌ها موجود است و در برخی از نسخه‌های آن کتاب موجود نیست، البته در کتابی که نووی آن‌را نام نبرده گفته این حدیث صحیح می‌باشد.» [۸۱۴]

برخی از شافعیّه بر این استدلال اشکال وارد می‌کنند که روایت شده ابوبکرس از مکان پیامبر ج یک پلّه و عمرس دو پلّه و عثمانس یک پلّه از جایگاه پیامبر ج نزول کرده‌اند و علیس بر جایگاه پیامبر ج ایستاده است. [۸۱۵]

البته در جواب گفته‌اند: همۀ آن‌ها قصد صحیحی داشته‌اند، و عمل هیچکدام بر علیه دیگری نیست، البته قول مختار عملکرد پیامبر ج بنا بر اقتدا به ایشان ج می‌باشد. ایستادن خطیب بر محل استراحت منبر راحت‌تر و مسلّط‌تر بر مردم می‌باشد و این مستحب می‌باشد و برخی از فقهای شافعیّه ابراز داشته‌اند که در صورت وسعت محل ایستادن مستحب است که خطیب در سمت راست منبر بایستد. [۸۱۶] (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

[۷۹۳] القاموس المحيط ، مادة « نبر » ۲ / ۱۴۲؛ لسان العرب ، مادة « نبر » ۵ / ۱۸۹؛ المصباح المنير ، مادة « نبر » ۲ / ۵۹۰ . [۷۹۴] شرح مسلم ۶ / ۱۵۲ . صاحبان المبدع ۲ / ۱۶۱ بهوتی، كشاف القناع، ۲ / ۳۵ بر سنت بودن اتخاذ منبر دلیل اجماع را آورده‌اند. [۷۹۵] (صحیح): بخاري (ش۹۱۷) / مسلم (ش۱۲۴۴) / ابوداود (ش۱۰۸۲) / نسایی (ش۷۳۹) از طریق (يعقوب بن عبد الرحمن و عبد العزيز بن أبى حازم) روایت کرده‌اند: «حدثنا أبو حازم بن دينار أن رجالا أتوا سهل بن سعد الساعدي ... .» [۷۹۶] فتح الباري ۲ / ۴۰۰ . [۷۹۷] (صحیح): بخاري (ش۹۲۱و۱۴۶۵) / مسلم (ش۲۵۸۱و۲۴۷۰) از طریق (اسماعیل بن ابراهیم ومعاذ بن فضاله) روایت کرده‌اند: «حدثنا هشام عن يحيى عن هلال بن أبي ميمونة حدثنا عطاء بن يسار أنه سمع أبا سعيد الخدري يحدث: أن النبي صلى الله عليه وسلم جلس ذات يوم على المنبر وجلسنا حوله فقال إني مما أخاف عليكم من بعدي ما يفتح عليكم من زهرة الدنيا وزينتها فقال رجل يا رسول الله أويأتي الخير بالشر فسكت النبي صلى الله عليه وسلم فقيل له ما شأنك تكلم النبي صلى الله عليه وسلم ولا يكلمك فرأينا أنه ينزل عليه قال فمسح عنه الرحضاء فقال أين السائل وكأنه حمده فقال إنه لا يأتي الخير بالشر وإن مما ينبت الربيع يقتل أو يلم إلا آكلة الخضراء أكلت حتى إذا امتدت خاصرتاها استقبلت عين الشمس فثلطت وبالت ورتعت وإن هذا المال خضرة حلوة فنعم صاحب المسلم ما أعطى منه المسكين واليتيم وابن السبيل أو كما قال النبي صلى الله عليه وسلم وإنه من يأخذه بغير حقه كالذي يأكل ولا يشبع ويكون شهيدا عليه يوم القيامة.» [۷۹۸] (صحیح): مسلم (ش۲۰۵۲) والّلفظ له/ ابوداود (ش۱۱۰۲) از طریق (يحيى بن عبد الله بن عبد الرحمن وعبد الله بن محمّد بن معن) روایت کرده‌اند: «عن أم هشام بنت حارثة بن النعمان قالت لقد كان تنورنا وتنور رسول الله (صلى الله عليه وسلم) واحدا سنتين أو سنة وبعض سنة وما أخذت [ق والقرآن المجيد] إلا عن لسان رسول الله (صلى الله عليه وسلم) يقرؤها كل يوم جمعة على المنبر إذا خطب الناس.» [۷۹۹] (صحیح): ابوداود (ش۱۴۱۲) / بیهقی، السنن الکبری (ش۳۸۹۸) / حاکم، المستدرک (ش۳۶۱۵) / طحاوی، شرح مشکل الآثار (ج۷ص۵۱) / ابن حبان (ش۲۷۶۵) از طریق (احمد بن صالح وبحر بن نصر وحجاج بن إبراهيم وحرملة بن يحيى) روایت کرده‌اند: «حدثنا ابن وهب أخبرنى عمرو ابن الحارث عن ابن أبى هلال عن عياض بن عبد الله بن سعد بن أبى سرح عن أبى سعيد الخدرى أنه قال قرأ رسول الله صلى الله عليه وسلم ... .» وعمرو بن الحارث هم متابعه شده ودارمی، السنن (ش۱۴۶۶) / حاکم، المستدرک (ش۱۰۵۲) / ابن حبان (ش۳۷۹۹) / ابن خزیمه (ش۱۷۹۵و۱۴۵۵) / دارقطنی، السنن (ج۱ص۴۰۸) / یهقی، معرفة السنن والآثار (ش۴۴۷۰) / ابن خزیمه (ش۱۷۹۵و۱۴۵۵) از طریق (عبد الله بن صالح و عبد الله بن عبد الحكم وشعیب بن لیث) روایت کرده‌اند: «ثنا الليث ثنا خالد بن يزيد عن أبي هلال ... .» ورجال ابوداود «رجال صحیحین» بوده جز احمد بن صالح مصری که «رجال صحیح بخاری» است. وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه» وامام ذهبی هم گفته است: «علی شرط البخاری ومسلم» وامام بیهقی هم گفته است: « هذا حديثٌ حسنُ الإسناد صحيحٌ» وامام ابن فرح الاشبیلی هم گفته است: «رواته ثقاتٌ» وامام ابن کثیر هم گفته است: «إسناده على شرط الصحيح» [حاکم، المستدرک مع اللخیص للذهبی (ش۳۶۱۵) / ابن فرح الاشبیلی، مختصر خلافیات البیهقی (ج۲ص۱۸۲) / ابن عبدالهادی، تنقيح تحقيق أحاديث التعليق (ج۱ص۴۵۰) / ابن کثیر، البدایة والنهایة (ج۲ص۳۱۱) / بیهقی، السنن الکبری (ش۳۸۹۸)] [۸۰۰] (صحیح): بخاري (ش۱۰۳۳و۹۳۳) واللّفظ له / مسلم (ش۲۱۱۵-۲۱۲۰) / نسایی (ش۱۵۲۷و۱۵۲۸) از طریق (اسحاق بن عبدالله وحمید الطويل) روایت کرده‌اند: «عن أنس بن مالك قال أصابت الناس سنة على عهد النبي (صلى الله عليه وسلم) فبينا النبي (صلى الله عليه وسلم) يخطب في يوم جمعة قام أعرابي فقال يا رسول الله هلك المال وجاع العيال فادع الله لنا فرفع يديه وما نرى في السماء قزعة فوالذي نفسي بيده ما وضعها حتى ثار السحاب أمثال الجبال ثم لم ينزل عن منبره حتى رأيت المطر يتحادر على لحيته صلى الله عليه وسلم فمطرنا يومنا ذلك ومن الغد وبعد الغد والذي يليه حتى الجمعة الأخرى وقام ذلك الأعرابي أو قال غيره فقال يا رسول الله تهدم البناء وغرق المال فادع الله لنا فرفع يديه فقال اللهم حوالينا ولا علينا فما يشير بيده إلى ناحية من السحاب إلا انفرجت وصارت المدينة مثل الجوبة وسال الوادي قناة شهرا ولم يجئ أحد من ناحية إلا حدث بالجود.» [۸۰۱] (صحيح): مسلم (ش۲۰۳۹) روايت کرده است: «حدثنى الحسن بن على الحلوانى حدثنا أبو توبة حدثنا معاوية - وهو ابن سلام - عن زيد - يعنى أخاه - أنه سمع أبا سلام قال حدثنى الحكم بن ميناء أن عبد الله بن عمر وأبا هريرة حدثاه أنهما سمعا رسول الله ج يقول على أعواد منبره: لينتهين أقوام عن ودعهم الجمعات أو ليختمن الله (تعالي) على قلوبهم ثم ليكونن من الغافلين.» [۸۰۲] شرح الزركشي على الخرقي ۲ / ۱۶۵ . [۸۰۳] نک: الفتاوى الهندية ۱ / ۱۴۷ ، طحطاوی، مراقي الفلاح، ص ( ۱۰۳ )؛ مواهب الجليل ۲ / ۱۷۲ ، وبلغة السالك ۱ / ۱۸۱ ؛ المجموع ۴ / ۵۲۷ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۳۱ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۸۸؛ أبو خطاب، الهدایة، ۱ / ۵۲ ، شرح الزركشي، ۲ / ۱۶۵ ، المغني ۳ / ۱۶۰ ، ابن مفلح، الفروع، ۲ / ۱۱۸ ، المحرّر، ۱ / ۱۵۰ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۳۹۵ ، كشاف القناع، ۲ / ۳۵ . [۸۰۴] المجموع ۴ / ۵۲۷ . برخی دیگر از علما نیز چنین نظری دارند. نک: الزركشي ۲ / ۱۶۵ ، بهوتی، كشاف القناع، ۲ / ۳۵ . [۸۰۵] (صحيح): بخاری (ش۹۱۲و۹۱۶) / ابوداود (ش۱۰۸۹) / ترمذي (ش۵۱۶) / نسایی (ش۱۳۹۲) از طریق (ابن ابي ذئب ويونس بن يزيد) روایت کرده‌اند: «عن الزهري عن السائب بن يزيد قال كان النداء يوم الجمعة ... .» [۸۰۶] (صحيح): مسلم (ش۲۰۵۲) واللفظ له/ ابوداود (ش۱۱۰۲) از طريق (يحيى بن عبد الله بن عبد الرحمن وعبد الله بن محمّد بن معن) روايت کرده اند: «عن أم هشام بنت حارثة بن النعمان قالت لقد كان تنورنا وتنور رسول الله (صلى الله عليه وسلم) واحدا سنتين أو سنة وبعض سنة وما أخذت [ق والقرآن المجيد] إلا عن لسان رسول الله (صلى الله عليه وسلم) يقرؤها كل يوم جمعة على المنبر إذا خطب الناس.» [۸۰۷] المهذّب مع المجموع ۴ / ۵۲۵ - ۵۲۶ ، نووی، المجموع، ۴ / ۵۲۷ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۸۹ ، شرح الزركشي، ۲ / ۱۶۵ ، كشاف القناع، ۲ / ۳۵ . [۸۰۸] نک: طحطاوی، مراقي الفلاح، ص ( ۱۰۳ ) ؛ البيان والتحصيل ۱ / ۳۴۱؛ ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳ / ۵۲ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۳۱ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۸۸ ؛ المغني ۳ / ۱۶۱ ، ابن مفلح، الفروع، ۲ / ۱۱۸ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۳۹۵ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۶۱ ، كشاف القناع، ۲ / ۳۵ . [۸۰۹] رافعي در فتح العزيز مع المجموع ۴ / ۵۹۶ ، و حنابله در منابع مذکور ، ابن حجر در تلخيص الحبير بهامش المجموع ۴ / ۵۹۶ گفته: «حدیثی برایش نیافتم. اما ظاهراً دلیلش استناد به واقع بوده چرا که اکنون منبر پیامبر ج سمت راست محراب قرار دارد.» [۸۱۰] المهذّب مع المجموع ۴ / ۵۲۶ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۸۹ . [۸۱۱] نک: المهذّب مع المجموع ۴ / ۵۲۶ ، نووی، المجموع، ۴ / ۵۲۶ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۳۱ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۸۹؛ الفروع ۲ / ۱۱۸ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۳۹۵ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۶۱ ، كشاف القناع، ۲ / ۳۵ . [۸۱۲] المهذّب مع المجموع ۴ / ۵۲۶ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۸۹ . [۸۱۳] الفروع ۲ / ۱۱۸ ، مرداوی در الإنصاف ۲ / ۳۹۵ نیز این مطلب را اشاره کرده است، و نیز نک: بهوتي، كشاف القناع ۲ / ۳۵ . [۸۱۴] المجموع ۴ / ۵۲۶. [۸۱۵] المجموع ۴ / ۵۲۹ - ۵۳۰ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۸۹ . [۸۱۶] المجموع ۴ / ۵۲۹ - ۵۳۰ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۸۹ .

(۳-۶-۱-۵) روکردن خطیب به مردم

در این زمینه دو مبحث مطرح است:

مبحث اوّل: رو به مردم و پشت به قبله

مبحث دوّم: نگاه کردن به جلو بدون توجّه به اطراف

در ادامه دیدگاه فقها بر اساس استنباط از نصوص مربوطه، مورد تجزیه و تحلیل قرار می‌گیرد.

مبحث اوّل: رو به مردم و پشت به قبله

فقها در حکم رو کردن خطیب به مردم و پشت به قبله بودنش در اثنای خطبه اختلاف‌نظر دارند، در این زمینه دو قول مطرح است که عبارتند از:

دیدگاه اوّل: فقهای حنفیّه، قول مشهور شافعیّه و قول صحیح مذهب حنابله آن‌را سنّت می‌دانند. [۸۱۷]

این افراد به فعلِ نبیّ ج استناد می‌کنند، ابن قیّم در این ‌زمینه می‌گوید: «صورتش در وقت خطبه رو به مردم بود.» [۸۱۸] در این زمینه روایاتی وجود دارد از جمله:

- عبدالله بن مسعودس روایت کرده است: «كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) إِذَا صعد المِنْبَرَ اسْتَقْبَلَنا بِوَجْهِهِ.» [۸۱۹] «پیغمبر خدا ج هرگاه از منبر بالا می‌رفتند با صورتشان به ما رو می‌کردند.»

وماوردی هم گفته است: خطیب برای رساندن دعوت و ابلاغ رو به مردم بهتر و با تسلّطِ بیشتر می‌تواند به مردم ابلاغ کند. [۸۲۰]

در زمینۀ جواز پشت کردن از دیدگاه این دسته استدلال بر این است که مقصود شنیدن خطبه می‌باشد که مانند أذان با پشت کردن نیز حاصل می‌گردد، گرچه در خطبه رو کردن به مردم مستحب است ولی با پشت کردن نیز حاصل می‌گردد. [۸۲۱]

دیدگاه دوّم: برخی از شافعیّه و برخی از حنابله رو کردن خطیب به مردم را واجب می‌دانند و در صورت پشت کردن به آن‌ها خطبه صحیح نخواهد بود. [۸۲۲]

دیدگاه سوّم: برخی از شافعیّه بر این باورند که رو کردن به مردم واجب است ولی در صورت پشت کردن به مردم خطبه باطل نخواهد بود و صحیح می‌باشد. [۸۲۳]

در بررسی این دو دیدگاه دلیلی صریح مشاهده نشد ولی ظاهر استدلالشان فعل نبیّ ج و مواظبت ایشان ج بر این عملکرد می‌باشد و همانطور که پیشتر هم اشاره شد فعل مجرّد نمی‌تواند دلیلی بر وجوب باشد.

صاحبان قول دوّم استدلال می‌کنند که پشت کردن، ترک جهت مشروع می‌باشد پس با این حال خطبه صحیح نخواهد بود. [۸۲۴]

در واقع برای رو کردن دلیل وجوبی یافت نمی‌شود تا نبودنش باعث ابطال گردد.

احتمال دارد صاحبان قول سوّم بر جواز خطبه در حالت پشت کردن خطیب به مردم به استدلالِ دیدگاه اوّل تمسّک جویند.

قول راجح: در تجزیه و تحلیل دیدگاه با توجّه به فعلِ نبیّ ج به نظر می‌رسد که رو کردن خطیب به مردم مستحب باشد و دلیلی بر وجوب این عملکرد وجود ندارد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

مبحث دوّم: نگاه کردن به جلو بدون توجّه به اطراف

فقها در اینکه خطیب فقط به جلو بنگرد و به اطرافش رو نکند اختلاف‌نظر دارند، در این ارتباط دو دیدگاه مطرح شده است که عبارتند از:

دیدگاه اوّل: شافعیّه و حنابله بر این باورند که مستحب آن است که خطیب به جلو بنگرد. [۸۲۵] استدلال این دسته عملکرد پیغمبر ج می‌باشد و این برداشت را هم از روایت ابن عمر و شعبیش می‌کنند که در مبحث اوّل بدان اشاره گردید. [۸۲۶]

این افراد بر این باورند که در رو کردن خطیب به اطراف کیفیّت رسیدن صدا و ابلاغ به اطراف مقابل کاهش می‌یابد و این نگاه کردن‌ها به اطراف قبیح بوده و سوء ادب دارد. [۸۲۷]

در اینکه امام به جلو بنگرد به تبعیّت از پیامبر ج بحثی نیست ولی نمی‌توان با توجه به وسایل پخش صدا در عصر حاضر این عملکرد را مایۀ اُفتِ رساندن صدا به شنوندگان دانست و در این عملکرد هیچ قبح و بی‌ادبی مشاهده نمی‌شود. [۸۲۸]

دیدگاه دوّم: امام أبوحنیفه بر این باور است که نگاه و توجّه امام به اطراف در اثنای خطبه مستحب است. [۸۲۹]

امام نووی برای این دیدگاه به أذان قیاس می‌کند. [۸۳۰] البته این قیاس مع ‌الفارق می‌باشد؛ زیرا أذان اعلامی برای غائبین است که نیازمند توجّه به اطراف می‌باشد ولی خطبه برای حاضرین می‌باشد که نیازمند این عملکرد نمی‌باشد. نووی در تحلیل این دیدگاه گفته: «این قول غریب و بدون أصل می‌باشد.» [۸۳۱]

قول راجح: در این زمینه روایت صحیحی که در خور توجه است عبارتند از:

عبدالله بن مسعودس روایت کرده است: «كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) إِذَا صعد المِنْبَرَ اسْتَقْبَلَنا بِوَجْهِهِ.» [۸۳۲] «پیغمبر خدا ج هرگاه از منبر بالا می‌رفتند با صورتشان به ما رو می‌کردند.» پس رو کردن به جلو و اطراف مستحب می‌باشد و دلیلی بر وجوب ندارد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

[۸۱۷] بدائع الصنائع ۱ / ۲۶۳ ، الفتاوى الهندية، ۱ / ۱۴۶ ، مجمع الأنهر، ۱ / ۱۶۸ ، طحطاوی، مراقي الفلاح، ص ( ۱۰۳ ) .؛ ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳ / ۵۴ ، الوجيز ۱ / ۶۴ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۳۲ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۸۹ - ۲۹۰ ؛ أبو خطاب، الهدایة، ۱ / ۵۲ ، ابن قدامه، المغني، ۳ / ۱۷۸ ، ابن مفلح، الفروع، ۲ / ۱۲۱ ، المحرّر، ۱ / ۱۵۱ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۶۲ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۳۹۶ ، كشاف القناع، ۲ / ۳۷ . [۸۱۸] زاد المعاد ۱ / ۴۳۰ . [۸۱۹] (صحیح): این روایت ازطریق عبدالله بن مسعود و عبدالله بن عمرو وحکم انصاری و فاطمة بنت قیس وعامر شعبی و عطاء بن ابی رباح از رسول الله ج روایت شده است: اما طریق عبدالله بن عمرب: بيهقي، السنن الکبری (ش۵۹۵۲) / ابن عدی، الکامل (ج۵ص۲۵۳) / طبرانی، المعجم الاوسط (ج۶ص۳۸۱) والمعجم الکبیر (ج۱۱ص۳۲۱) / ابن حبان، المجروحین (ج۲ص۴۶) / ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج۴۷ص۳۲۳) از طریق (الوليد بن عتبة و عبد الوهاب بن الضحاك و محمّد بن أبي السري) روایت کرده است: «حدثنا الوليد بن مسلم ثنا عيسى بن ابی عون عبد الله الأنصارى عن نافع عن ابن عمر قال: كان رسول الله (صلى الله عليه وسلم) إذا دنا من منبره يوم الجمعة سلم على من عنده من الجلوس، فإذا صعد المنبر استقبل الناس بوجهه ثم سلم.» اما این اسناد «ضعیف» است چرا که عيسى بن عبد الله الأنصاري: امام ابن حبان گفته است: «لاينبغي ان يحتج بما انفرد به» وامام ابن عدی گفته است: «عامة ما يرويه لايتابع عليه؛ و روى بقية عن عيسى هذا مناكيرٌ» وامام هیثمی گفته است: «ضعیفٌ» [ابن حجر، لسان المیزان (ج۴ص۴۰۰) / هیثمی، مجمع الزوائد (ج۲ص۱۱۹)]. اما طریق عبدالله بن مسعودس: ترمذی (ش۵۰۹) / بزار (ش۱۴۸۱) / خطیب بغدادی، تاریخ بغداد (ج۶ص۲۹۸) / دارقطنی، العلل (ج۵ص۱۳۹) از طریق (عباد بن يعقوب ومعاویة بن هشام) روايت كرده‌اند: «حدثنا محمّد بن الفضل بن عطية قال حدثنا منصور عن إبراهيم عن علقمة عن عبد الله أن النبي صلى الله عليه وسلم كان إذا صعد المنبر استقبلنا بوجهه» اما این اسناد «موضوع» است چرا که محمّد بن الفضل بن عطيه: امامان يحيي بن معين و عمرو بن علي فلاس و نسايي و ابن ابي شيبه وي را کذّاب دانسته‌اند. [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۹ص۴۰۱) / ابن حجر تقريب التهذيب (ش۶۲۲۵) / ذهبي، الکاشف (ش۵۱۱۳)]. اما طریق حکم انصاریس : ابونعیم، معرفة الصحابة (ش۱۹۳۴) روایت کرده است: «أخبرنا أحمد بن محمّد بن يوسف (السقطی) ثنا عبد الله بن محمّد البغوي حدثني محمّد بن عبد الملك الواسطي ثنا محمّد بن القاسم الأسدي قال حدثنيه مطيع أبو يحيى الأنصاري وكان شيخاً عابداً قال حدثني أبي (رفاعة بن عوف) عن جده (حکم انصاری) قال: كان رسول الله صلى الله عليه وسلم إذا قام يوم الجمعة على المنبر استقبلنا بوجهه.» اما این اسناد «موضوع» است چرا که محمّد بن القاسم الأسدي: امامان احمد و دارقطني وي را «کذّاب» مي‌دانند وامام ابوداود هم مي‌گويد: «غير ثقة ولا مأمون أحاديثُه موضوعةٌ» وامام يحيي بن معين هم گفته است: «ليس بشيء يکذبُ» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۹ص۴۰۷) / ابن حجر، تقريب التهذيب (ش۶۲۲۹) / يحيي بن معين، معرفة الرجال رواية ابن محرز (ج۱ص۵۰)] اما طریق فاطمة بنت قیسل: طبرانی، المعجم الاوسط (ج۵ص۱۲۴) والمعجم الکبیر (ج۲ص۵۴) / ابن حیان، طبقات المحدثین باصبهان (ج۴ص۲۴۵) از طریق (عبد الوارث بن ابراهيم) روایت کرده‌اند: «حدثنا سيف بن مسكين الأسواري قال حدثنا ابو الاشهب جعفر بن حيان عن عامر الشعبي عن فاطمة بنت قيس قالت سمعت منادي رسول الله صلى الله عليه و سلم ينادي الصلاة جامعة فخرجت في نسوة من الأنصار حتى أتينا المسجد فصلى بنا رسول الله صلى الله عليه و سلم صلاة الظهر ثم صعد المنبر فاستقبلنا بوجهه ... .» اما این اسناد «باطل» است چرا که سيف بن مسكين الأسواري: امام ابن حجر گفته است: «شيخٌ بصرىٌ يأتي بالمقلوبات والاشياء الموضوعة» وامام ابن حبان هم گفته است: «يأتي بالمقلوبات والأشياء الموضوعات لايحل الاحتجاج به لمخالفته الأثبات في الروايات على قلتها» وامام هیثمی گفته است: «ضعیفٌ جداً» وامام دارقطنی گفته است: «لیس بالقوی» [ابن حجر، لسان المیزان (ج۳ص۱۳۲) / ابن حبان، المجروحین (ج۱ص۳۸۵) / دارقطنی، العلل (ج۱ص۲۱۹) / هیثمی، مجمع الزوائد (ج۷ص۲۹۰)]. اما طریق عامر شعبی: احمد بن حنبل، العلل ومعرفة الرجال (ش۲۲۱۶) / ابن ابي شيبه، المصنف (ج۲ص۲۳) از طریق (حماد بن اسامه و هشیم بن بشیر) روايت كرده‌اند: «حدثنا مجالد (بن سعید) عن الشعبي قال كان رسول الله صلى الله عليه وسلم إذا صعد المنبر يوم الجمعة استقبل الناس بوجهه فقال السلام عليكم ويحمد الله ويثني عليه ويقرأ سورة ثم يجلس ثم يقوم فيخطب ثم ينزل وكان أبو بكر وعمر يفعلانه.» اما این اسناد هم «ضعیف» است چرا که شعبی تابعی است وروایت «مرسل» است. اما طریق عطاء بن ابی رباح: عبدالرزاق (ج۱ص۲۲۸) روایت کرده است: «عبد الرزاق عن بن جريج عن عطاء ان النبي صلى الله عليه و سلم كان إذا صعد المنبر أقبل بوجهه على الناس فقال السلام عليكم.» اما عطاء بن ابی رباح تابعی است لذا اسنادش «مرسل وضعیف» است. اما شواهدی دارد از جمله: احمد، المسند (ش۱۱۳۸۱) / نسایی (ش۱۵۷۶) از طریق (إسماعيل بن عمر أبو المنذر و عبد العزيز الدراوردی) روایت کرده‌اند: «عن داود بن قیس الفراء عن عياض بن عبد الله عن أبي سعيد الخدري: أن رسول الله صلى الله عليه و سلم كان يخرج يوم الفطر ويوم الأضحى إلى المصلى فيصلي بالناس فإذا جلس في الثانية وسلم قام فاستقبل الناس بوجهه والناس جلوس؛ فإن كانت له حاجة يريد أن يبعث بعثا ذكره للناس وإلا أمر الناس بالصدقة قال: تصدقوا ثلاث مرات فكان من أكثر من يتصدق النساء.» و رجال احمد «رجال صحیحین» بوده جز إسماعيل بن عمر أبو المنذر که «رجال مسلم» می‌باشد واسنادش هم «صحیح» است. [۸۲۰] ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳ / ۵۴ . [۸۲۱] ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳ / ۵۵ ، وينظر في اوّله المغني ۳ / ۱۷۸ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۶۳ ، كشاف القناع، ۲ / ۳۷ . [۸۲۲] روضة الطالبين ۲ / ۳۲ ، ابن حجر عسقلانی، فتح الباري، ۲ / ۴۰۲ ؛ الفروع ۲ / ۱۲۱ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۳۹۶ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۶۳ . [۸۲۳] فتح الباري ۲ / ۴۰۲ . [۸۲۴] المبدع ۲ / ۱۶۳. [۸۲۵] الأم ۱ / ۲۳۰ ، ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳ / ۵۵ ، نووی، المجموع، ۴ / ۵۲۸ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۳۲ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۸۹؛ المغني ۳ / ۱۷۸ ، ابن مفلح، الفروع، ۲ / ۱۱۹ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۶۳ ، كشاف القناع، ۲ / ۳۶ . [۸۲۶] افرادی که چنین استدلال کرده‌اند: ابن قدامة در المغني ۳ / ۱۷۸ ، و برهان الدين ابن مفلح در المبدع ۲ / ۱۶۳ ، و بهوتي در كشاف القناع ۲ / ۳۶ . [۸۲۷] نک: الأم ۱ / ۲۳۰ ، ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳ / ۵۵ ، ابن قدامه، المغنی،۳ / ۱۷۸ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۶۳ ، كشاف القناع، ۲ / ۳۶ . [۸۲۸] نک: الأم ۱ / ۲۳۰ ، ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳ / ۵۵ . [۸۲۹] نووي آن را به امام ابوحنیفه نسبت می‌دهد. نک: المجموع ۴ / ۵۲۸ . [۸۳۰] همان. [۸۳۱] همان. [۸۳۲] (صحیح): این روایت ازطریق عبدالله بن مسعود و عبدالله بن عمرو وحکم انصاری و فاطمة بنت قیس وعامر شعبی و عطاء بن ابی رباح از رسول الله ج روایت شده است: اما طریق عبدالله بن عمرب : بيهقي، السنن الکبری (ش۵۹۵۲) / ابن عدی، الکامل (ج۵ص۲۵۳) / طبرانی، المعجم الاوسط (ج۶ص۳۸۱) والمعجم الکبیر (ج۱۱ص۳۲۱) / ابن حبان، المجروحین (ج۲ص۴۶) / ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج۴۷ص۳۲۳) از طریق (الوليد بن عتبة و عبد الوهاب بن الضحاك و محمّد بن أبي السري) روایت کرده است: «حدثنا الوليد بن مسلم ثنا عيسى بن ابی عون عبد الله الأنصارى عن نافع عن ابن عمر قال: كان رسول الله (صلى الله عليه وسلم) إذا دنا من منبره يوم الجمعة سلم على من عنده من الجلوس، فإذا صعد المنبر استقبل الناس بوجهه ثم سلم.» اما این اسناد «ضعیف» است چرا که عيسى بن عبد الله الأنصاري: امام ابن حبان گفته است: «لاينبغي ان يحتج بما انفرد به» وامام ابن عدی گفته است: «عامة ما يرويه لايتابع عليه؛ و روى بقية عن عيسى هذا مناكيرٌ» وامام هیثمی گفته است: «ضعیفٌ» [ابن حجر، لسان المیزان (ج۴ص۴۰۰) / هیثمی، مجمع الزوائد (ج۲ص۱۱۹)]. اما طریق عبدالله بن مسعودس : ترمذی (ش۵۰۹) / بزار (ش۱۴۸۱) / خطیب بغدادی، تاریخ بغداد (ج۶ص۲۹۸) / دارقطنی، العلل (ج۵ص۱۳۹) از طریق (عباد بن يعقوب ومعاویة بن هشام) روايت كرده‌اند: «حدثنا محمّد بن الفضل بن عطية قال حدثنا منصور عن إبراهيم عن علقمة عن عبد الله أن النبي صلى الله عليه وسلم كان إذا صعد المنبر استقبلنا بوجهه» اما این اسناد «موضوع» است چرا که محمّد بن الفضل بن عطيه: امامان يحيي بن معين و عمرو بن علي فلاس و نسايي و ابن ابي شيبه وي را کذّاب دانسته‌اند. [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۹ص۴۰۱) / ابن حجر تقريب التهذيب (ش۶۲۲۵) / ذهبي، الکاشف (ش۵۱۱۳)]. اما طریق حکم انصاریس : ابونعیم، معرفة الصحابة (ش۱۹۳۴) روایت کرده است: «أخبرنا أحمد بن محمّد بن يوسف (السقطی) ثنا عبد الله بن محمّد البغوي حدثني محمّد بن عبد الملك الواسطي ثنا محمّد بن القاسم الأسدي قال حدثنيه مطيع أبو يحيى الأنصاري وكان شيخاً عابداً قال حدثني أبي (رفاعة بن عوف) عن جده (حکم انصاری) قال: كان رسول الله صلى الله عليه وسلم إذا قام يوم الجمعة على المنبر استقبلنا بوجهه.» اما این اسناد «موضوع» است چرا که محمّد بن القاسم الأسدي: امامان احمد و دارقطني وي را «کذّاب» مي‌دانند وامام ابوداود هم مي‌گويد: «غير ثقة ولا مأمون أحاديثُه موضوعةٌ» وامام يحيي بن معين هم گفته است: «ليس بشيء يکذبُ» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۹ص۴۰۷) / ابن حجر، تقريب التهذيب (ش۶۲۲۹) / يحيي بن معين، معرفة الرجال رواية ابن محرز (ج۱ص۵۰)] اما طریق فاطمة بنت قیسل : المعجم الاوسط (ج۵ص۱۲۴) / المعجم الکبیر (ج۲ص۵۴) / بن حیان، طبقات المحدثین باصبهان (ج۴ص۲۴۵) از طریق (عبد الوارث بن ابراهيم) روایت کرده‌اند: «حدثنا سيف بن مسكين الأسواري قال حدثنا ابو الاشهب جعفر بن حيان عن عامر الشعبي عن فاطمة بنت قيس قالت سمعت منادي رسول الله صلى الله عليه و سلم ينادي الصلاة جامعة فخرجت في نسوة من الأنصار حتى أتينا المسجد فصلى بنا رسول الله صلى الله عليه و سلم صلاة الظهر ثم صعد المنبر فاستقبلنا بوجهه ... .» اما این اسناد «باطل» است چرا که سيف بن مسكين الأسواري: امام ابن حجر گفته است: «شيخٌ بصرىٌ يأتي بالمقلوبات والاشياء الموضوعة» وامام ابن حبان هم گفته است: «يأتي بالمقلوبات والأشياء الموضوعات لايحل الاحتجاج به لمخالفته الأثبات في الروايات على قلتها» وامام هیثمی گفته است: «ضعیفٌ جداً» وامام دارقطنی گفته است: «لیس بالقوی» [ابن حجر، لسان المیزان (ج۳ص۱۳۲) / ابن حبان، المجروحین (ج۱ص۳۸۵) / دارقطنی، العلل (ج۱ص۲۱۹) / هیثمی، مجمع الزوائد (ج۷ص۲۹۰)]. اما طریق عامر شعبی: احمد بن حنبل، العلل ومعرفة الرجال (ش۲۲۱۶) / ابن ابي شيبه، المصنف (ج۲ص۲۳) از طریق (حماد بن اسامه و هشیم بن بشیر) روايت كرده‌اند: «حدثنا مجالد (بن سعید) عن الشعبي قال كان رسول الله صلى الله عليه وسلم إذا صعد المنبر يوم الجمعة استقبل الناس بوجهه فقال السلام عليكم ويحمد الله ويثني عليه ويقرأ سورة ثم يجلس ثم يقوم فيخطب ثم ينزل وكان أبو بكر وعمر يفعلانه.» اما این اسناد هم «ضعیف» است چرا که شعبی تابعی است وروایت «مرسل» است. اما طریق عطاء بن ابی رباح: عبدالرزاق (ج۱ص۲۲۸) روایت کرده است: «عبد الرزاق عن بن جريج عن عطاء ان النبي صلى الله عليه و سلم كان إذا صعد المنبر أقبل بوجهه على الناس فقال السلام عليكم.» اما عطاء بن ابی رباح تابعی است لذا اسنادش «مرسل وضعیف» است. اما شواهدی دارد از جمله: احمد، المسند (ش۱۱۳۸۱) / نسایی (ش۱۵۷۶) از طریق (إسماعيل بن عمر أبو المنذر و عبد العزيز الدراوردی) روایت کرده‌اند: «عن داود بن قیس الفراء عن عياض بن عبد الله عن أبي سعيد الخدري: أن رسول الله صلى الله عليه و سلم كان يخرج يوم الفطر ويوم الأضحى إلى المصلى فيصلي بالناس فإذا جلس في الثانية وسلم قام فاستقبل الناس بوجهه والناس جلوس؛ فإن كانت له حاجة يريد أن يبعث بعثا ذكره للناس وإلا أمر الناس بالصدقة قال: تصدقوا ثلاث مرات فكان من أكثر من يتصدق النساء.» و رجال احمد «رجال صحیحین» بوده جز إسماعيل بن عمر أبو المنذر که «رجال مسلم» می‌باشد واسنادش هم «صحیح» است.

(۳-۶-۱-۶) روکردن مردم به خطیب

فقها در حکم رو کردن مردم به خطیب در أثنای خطبه سه قول دارند که با استدلال‌های مربوطه عبارتند:

دیدگاه اوّل: حنفیّه، مالکیّه در قولی، شافعیّه و حنابله رو کردن مردم به خطیب را مستحب می‌دانند. [۸۳۳] در «المغنی» آمده: ابن منذر گفته: اتفاق‌نظر فقها در این زمینه مانند اجماع بر آن می‌باشد. [۸۳۴]

این فقها استدلال می‌کنند که:

صحابۀ کرامش در أثنای خطبه چنین کرده‌اند و دیگران هم بر آن سکوت کرده‌اند و این به منزلۀ اجماع سکوتی می‌باشد. این قیّم در این باره گفته: «... پیغمبر ج در غیر جمعه بعد از اینکه بر منبر می‌نشستند یا در روز جمعه ایستاده خطبه می‌خواندند یارانشش رو به ایشان ج گرداگرد ایشان را می‌گرفتند.» [۸۳۵]

روایاتی که مؤیّدِ این عملکرد است عبارتند از:

- أبو سعید الخدریسگفته: « إِنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ جَلَسَ ذَاتَ يَوْمٍ عَلَى الْمِنْبَرِ وَجَلَسْنَا حَوْلَهُ.» [۸۳۶] «پیغمبر خدا ج روزی بر منبر نشست و ما اطرافش نشستیم.»

وجه استدلال بر این است که اطراف ایشان نشستند حاکی از آن است که یارانشش غالباً به ایشان ج می‌نگریستند.

- عبدالله بن مسعودس روایت کرده: «كان رسول الله (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) إِذَا صَعِدَ الْمِنْبَرَ اسْتَقْبَلَناه النَّاسَ بِوَجْهناِ.» [۸۳۷] «پیغمبر خدا ج هرگاه بر منبر می‌ایستادند ما با صورتمان روبروی ایشان قرار می‌گرفتیم.»

- و همچنین أنس بن مالک و عبدالله بن عمر و سایر اصحاب رسول الله ج و تابعین مانند عطاء بن ابی رباح و شریحب هنگام خطبه،‌ به سوی امام رو می‌کردند. [۸۳۸]

این نشان می‌دهد که صحابهش مانند روایات قبل عمل کرده‌اند.

- رو کردن مردم به خطیب دارای فائده واستفادۀ بیشتر آن‌ها از موعظه و تعظیم ذکر می‌باشد که با وجود وجوب استماع خطبه این امر به طور کامل حاصل نمی‌گردد مگر اینکه مردم به خطیب رو کنند و این رو در رو بودن امام و مردم نمادی از ادب و حرمت بین آن‌ها می‌باشد. [۸۳۹]

دیدگاه دوّم: رو کردن به مردم واجب است. مالکیّه بنابر قول برخی این دیدگاه مذهبش می‌باشد و بنابر قول افراد دیگر دیدگاه اوّل، نظر و دیدگاه مذهبش می‌باشد. [۸۴۰]

این افراد بر این باورند که امام پشت به قبله و رو به مردم بهتر و با تسلّط بیشتر می‌تواند به ایراد وعظ بپردازد پس بنا بر اجابت و اطاعت از امام بر مردم واجب است که به وی رو کنند. [۸۴۱]

در جواب باید اشاره کرد که مقصد اصلی وعظ و اندرز می‌باشد که با پشت کردن وی یا رو به امام نبودن نیز حاصل می‌گردد. اگرچه رو به خطیب داشتن بهتر و مفیدتر است ولی شرط اکمال دلیل وجوب نمی‌باشد و رو نداشتن به امام به منزلۀ استنکاف از امر و اطاعتش نیست.

دیدگاه سوّم: حسن بصری و سعید بن مسیّبب بر این باورند که رو کردن مردم به امام سنّت نیست بلکه رو کردن آن‌ها به قبله سنّت است. [۸۴۲]

دلیلی از آن‌ها مشاهده نشد ولی شاید بر این استدلال باشند که هدف از خطبه شنیدن آن است که با پشت کردنِ مردم از خطیب نیز حاصل می‌گردد و از طرف دیگر شنیدن خطبه عبادت است و استقبال قبله در دعا و مناجات و ذکر برتر و مستحب می‌باشد.

در واقع باید اشاره کرد رو کردن مردم به خطیب استفاده و تمرکز آن‌ها را بیشتر می‌کند. از طرف دیگر فرق بین خطبه و مناجات وجود دارد. در خطبه از خطیب استفاده می‌شود ولی مناجات در خلوت با خداوند صورت می‌گیرد پس رو کردن مردم به خطیب أولی ‌تر می‌باشد.

قول راجح: به نظر می‌رسد مستحب می‌باشد که امام به مردم و مردم هم به امام رو کنند؛ چرا که اوّلاً: دلیلی بر وجوب این امر وجود نداشته لذا منتفی است امّا چون هدف از خطبه تذکیر و موعظه نمودن مردم بوده و کلام امام هم با آنان است، لذا شرط ادب اینگونه ایجاب می‌کند که سامع به قائل و قائل به سامع رو کند؛ و این در موعظه کردن و فهم خطاب امام هم تأثیر فراوانی دارد. خصوصاً اینکه روایات صحیح از رسول الله ج و صحابه و تابعینش هم گواه این امر می‌باشد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

[۸۳۳] المبسوط ۲ / ۳۰ ، کاسانی، بدائع الصنائع، ۱ / ۲۶۳ ، وفتاوى قاضي خان ۱ / ۱۸۱ ، الفتاوى الهندية، ۱ / ۱۴۷ ، مجمع الأنهر، ۱ / ۱۷۱ .(۲) ينظر : دردير، الشرح الصغير، ۱ / ۱۸۰ ، حطاب، ،مواهب الجليل، ۲ / ۱۶۶ ؛ ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳ / ۴۶ - ۴۷ ، الوجيز، ۱ / ۶۴ ، نووی، المجموع، ۴ / ۵۲۸ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۲۸ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۸۷ ؛ أبو خطاب، الهدایة، ۱ / ۵۲ ، ابن قدامه، المغني، ۳ / ۱۷۲ ، ابن مفلح، الفروع، ۲ / ۱۲۱ ، المحرّر، ۱ / ۱۵۱ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۳۹۶ ، كشاف القناع، ۲ / ۳۷ . [۸۳۴] المغني ۳ / ۱۷۲ ، ابن حجر در الفتح ۲ / ۴۰۲ گفته: « ابن المنذر گفته : در این زمینه اختلافی از علما ندیده‌ام.» [۸۳۵] زاد المعاد ۱ / ۴۳۰ . [۸۳۶] (صحیح): بخاري (ش۹۲۱و۱۴۶۵) / مسلم (ش۲۵۸۱و۲۴۷۰) از طریق (اسماعیل بن ابراهیم ومعاذ بن فضاله) روایت کرده‌اند: «حدثنا هشام عن يحيى عن هلال بن أبي ميمونة حدثنا عطاء بن يسار أنه سمع أبا سعيد الخدري يحدث: أن النبي صلى الله عليه وسلم جلس ذات يوم على المنبر وجلسنا حوله فقال إني مما أخاف عليكم من بعدي ما يفتح عليكم من زهرة الدنيا وزينتها فقال رجل يا رسول الله أويأتي الخير بالشر فسكت النبي صلى الله عليه وسلم فقيل له ما شأنك تكلم النبي صلى الله عليه وسلم ولا يكلمك فرأينا أنه ينزل عليه قال فمسح عنه الرحضاء فقال أين السائل وكأنه حمده فقال إنه لا يأتي الخير بالشر وإن مما ينبت الربيع يقتل أو يلم إلا آكلة الخضراء أكلت حتى إذا امتدت خاصرتاها استقبلت عين الشمس فثلطت وبالت ورتعت وإن هذا المال خضرة حلوة فنعم صاحب المسلم ما أعطى منه المسكين واليتيم وابن السبيل أو كما قال النبي صلى الله عليه وسلم وإنه من يأخذه بغير حقه كالذي يأكل ولا يشبع ويكون شهيدا عليه يوم القيامة.» [۸۳۷] (صحيح): اين روايت ازطريق عبدالله بن مسعود و عبدالله بن عمرو وحکم انصاري و فاطمة بنت قيس وعامر شعبي و عطاء بن ابي رباح از رسول الله ج روايت شده است: اما طريق عبدالله بن عمرب: بيهقي، السنن الکبري (ش۵۹۵۲) / ابن عدي، الکامل (ج۵ص۲۵۳) / طبرانی، المعجم الاوسط (ج۶ص۳۸۱) والمعجم الکبير (ج۱۱ص۳۲۱) / ابن حبان، المجروحين (ج۲ص۴۶) / ابن عساکر، تاريخ دمشق (ج۴۷ص۳۲۳) از طريق (الوليد بن عتبة و عبد الوهاب بن الضحاك و محمّد بن أبي السري) روايت کرده است: «حدثنا الوليد بن مسلم ثنا عيسى بن ابي عون عبد الله الأنصارى عن نافع عن ابن عمر قال: كان رسول الله (صلى الله عليه وسلم) إذا دنا من منبره يوم الجمعة سلم على من عنده من الجلوس، فإذا صعد المنبر استقبل الناس بوجهه ثم سلم.» اما اين اسناد «ضعيف» است چرا که عيسى بن عبد الله الأنصاري: امام ابن حبان گفته است: «لاينبغي ان يحتج بما انفرد به» وامام ابن عدي گفته است: «عامة ما يرويه لايتابع عليه؛ و روى بقية عن عيسى هذا مناكير» وامام هيثمي گفته است: «ضعيف» [ابن حجر، لسان الميزان (ج۴ص۴۰۰) / هيثمي، مجمع الزوائد (ج۲ص۱۱۹)]. اما طريق عبدالله بن مسعودس: ترمذي (ش۵۰۹) / بزار (ش۱۴۸۱) / خطيب بغدادي، تاريخ بغداد (ج۶ص۲۹۸) / دارقطني، العلل (ج۵ص۱۳۹) از طريق (عباد بن يعقوب ومعاوية بن هشام) روايت كرده اند: «حدثنا محمّد بن الفضل بن عطية قال حدثنا منصور عن إبراهيم عن علقمة عن عبد الله أن النبي صلى الله عليه وسلم كان إذا صعد المنبر استقبلنا بوجهه» اما اين اسناد «موضوع» است چرا که محمّد بن الفضل بن عطيه: امامان يحيي بن معين و عمرو بن علي فلاس و نسايي و ابن ابي شيبه وي را کذاب دانسته اند. [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۹ص۴۰۱) / ابن حجر تقريب التهذيب (ش۶۲۲۵) / ذهبي، الکاشف (ش۵۱۱۳)]. اما طريق حکم انصاريس: ابونعيم، معرفة الصحابة (ش۱۹۳۴) روايت کرده است: «أخبرنا أحمد بن محمّد بن يوسف (السقطي) ثنا عبد الله بن محمّد البغوي حدثني محمّد بن عبد الملك الواسطي ثنا محمّد بن القاسم الأسدي قال حدثنيه مطيع أبو يحيى الأنصاري وكان شيخا عابدا قال حدثني أبي (رفاعة بن عوف) عن جده (حکم انصاري) قال: كان رسول الله صلى الله عليه وسلم إذا قام يوم الجمعة على المنبر استقبلنا بوجهه.» اما اين اسناد «موضوع» است چرا که محمّد بن القاسم الأسدي: امامان احمد و دارقطني وي را «کذاب» مي‌دانند وامام ابوداود هم مي‌گويد: «غير ثقة ولا مأمون أحاديثه موضوعة» وامام يحيي بن معين هم گفته است: «ليس بشيء يکذب» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۹ص۴۰۷) / ابن حجر، تقريب التهذيب (ش۶۲۲۹) / يحيي بن معين، معرفة الرجال رواية ابن محرز (ج۱ص۵۰)] اما طريق فاطمة بنت قيسل: طبرانی، المعجم الاوسط (ج۵ص۱۲۴) والمعجم الکبير (ج۲ص۵۴) / بن حيان، طبقات المحدثين باصبهان (ج۴ص۲۴۵) از طريق (عبد الوارث بن ابراهيم) روايت کرده اند: «حدثنا سيف بن مسكين الأسواري قال حدثنا ابو الاشهب جعفر بن حيان عن عامر الشعبي عن فاطمة بنت قيس قالت سمعت منادي رسول الله صلى الله عليه و سلم ينادي الصلاة جامعة فخرجت في نسوة من الأنصار حتى أتينا المسجد فصلى بنا رسول الله صلى الله عليه و سلم صلاة الظهر ثم صعد المنبر فاستقبلنا بوجهه ... .» اما اين اسناد «باطل» است چرا که سيف بن مسكين الأسواري: امام ابن حجر گفته است: «شيخ بصرى يأتي بالمقلوبات والاشياء الموضوعة» وامام ابن حبان هم گفته است: «يأتي بالمقلوبات والأشياء الموضوعات لايحل الاحتجاج به لمخالفته الأثبات في الروايات على قلتها» وامام هيثمي گفته است: «ضعيف جدا» وامام دارقطني گفته است: «ليس بالقوي» [ابن حجر، لسان الميزان (ج۳ص۱۳۲) / ابن حبان، المجروحين (ج۱ص۳۸۵) / دارقطني، العلل (ج۱ص۲۱۹) / هيثمي، مجمع الزوائد (ج۷ص۲۹۰)]. اما طريق عامر شعبي: احمد بن حنبل، العلل ومعرفة الرجال (ش۲۲۱۶) / ابن ابي شيبه، المصنف (ج۲ص۲۳) از طريق (حماد بن اسامه و هشيم بن بشير) روايت كرده اند: «حدثنا مجالد (بن سعيد) عن الشعبي قال كان رسول الله صلى الله عليه وسلم إذا صعد المنبر يوم الجمعة استقبل الناس بوجهه فقال السلام عليكم ويحمد الله ويثني عليه ويقرأ سورة ثم يجلس ثم يقوم فيخطب ثم ينزل وكان أبو بكر وعمر يفعلانه.» اما اين اسناد هم «ضعيف» است چرا که شعبي تابعي است وروايت «مرسل» است. اما طريق عطاء بن ابي رباح: عبدالرزاق، المصنف (ج۱ص۲۲۸) روايت کرده است: «عبد الرزاق عن بن جريج عن عطاء ان النبي صلى الله عليه و سلم كان إذا صعد المنبر أقبل بوجهه على الناس فقال السلام عليكم.» اما عطاء بن ابي رباح تابعي است لذا اسنادش «مرسل وضعيف» است. اما شواهدي دارد از جمله: احمد، المسند (ش۱۱۳۸۱) / نسايي (ش۱۵۷۶) از طريق (إسماعيل بن عمر أبو المنذر و عبد العزيز الدراوردي) روايت کرده اند: «عن داود بن قيس الفراء عن عياض بن عبد الله عن أبي سعيد الخدري: أن رسول الله صلى الله عليه و سلم كان يخرج يوم الفطر ويوم الأضحى إلى المصلى فيصلي بالناس فإذا جلس في الثانية وسلم قام فاستقبل الناس بوجهه والناس جلوس؛ فإن كانت له حاجة يريد أن يبعث بعثا ذكره للناس وإلا أمر الناس بالصدقة قال: تصدقوا ثلاث مرات فكان من أكثر من يتصدق النساء.» و رجال احمد «رجال صحيحين» بوده جز إسماعيل بن عمر أبو المنذر که «رجال مسلم» مي‌باشد واسنادش هم «صحيح» است. [۸۳۸] نک: بخاری، الصحیح ۲/۳۳۳- ابن حجر، تغلیق التعلیق ۲/۳۶۴ – بيهقي، السنن الکبری ۳/۱۹۸ – عبدالرزاق، المصنف ۳/۲۱۷ – ابن منذر، الاوسط ۵/۴۴۵. [۸۳۹] نک: المبسوط ۲ / ۳۰ ، ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳ / ۴۷ ؛ بدائع الصنائع ۱ / ۲۶۳ ، ابن قدامه، المغني، ۳ / ۱۷۳ ؛ مواهب الجليل ۲ / ۱۶۶ ، ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳ / ۴۷ ، نووی، المجموع، ۴ / ۵۲۸ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۸۷ . [۸۴۰] مواهب الجليل والتاج والإكليل بهامشه ۲ / ۱۶۶ ، نفراوی،الفواكه الدواني، ۱ / ۳۱۰ ، عارضة الأحوذي ۲ / ۲۹۷ - ۲۹۸. [۸۴۱] مواهب الجليل ۲ / ۱۶۶ . [۸۴۲] ابن قدامة، المغنی ۲/۱۵۰

(۳-۶-۱-۷) سلام کردن خطیب به مردم

در این بخش دو مبحث جای بحث دارد:

مبحث اوّل: سلام کردن هنگام ورود به مسجد

مبحث دوّم: سلام کردن هنگام برخاستن از منبر

فقها در مبحث اوّل اتفاق نظر دارند ولی در مبحث دوّم اختلاف نظر دارند. دیدگاه آن‌ها در این رابطه به قرار ذیل است.

مبحث اوّل: سلام کردن هنگام ورود به مسجد

از ظاهر کلام مذاهب اربعه؛ حنفیّه، مالکیّه، شافعیّه و حنابله استنباط می‌گردد که مستحب است که خطیب هنگام ورودش به مسجد به اطرافیانش قبل از اینکه از منبر بالا رود سلام گوید. [۸۴۳]

این دسته از فقها ورود خطیب بر مردم را مانند سائر احوال دانسته و سلام کردن را در این حالت نیز مستحب می‌دانند. چون سلام کردن هنگام ورود به هرخانه‌ای مستحب بوده و مسجد هم مستثنی نیست. [۸۴۴] خداوند فرموده است: ﴿فَإِذَا دَخَلۡتُم بُيُوتٗا فَسَلِّمُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِكُمۡ[النور: ۶۱] «هرگاه داخل خانه‌ای شدید، بر خودتان سلام کنید.»

مبحث دوّم: سلام کردن هنگام برخاستن از منبر

فقها در موقعیکه امام از منبر بلند شده و رو به مردم می‌کند در حکم سلام دادنش به مردم اختلاف‌نظر دارند. اقوال آن‌ها در این زمینه عبارت است از:

دیدگاه اوّل: شافعیّه و حنابله سلام دادنش را در این موقع مستحب می‌دانند. [۸۴۵] در «الإنصاف» آمده: بدون هیچ خلافی این امر مستحب است. منظورش در نزد حنابله جای خلاف ندارد. [۸۴۶]

احادیث مستند این دسته از فقها یا ضعیف است یا موضوع. این استدلال‌ها عبارت است از:

- شعبی و عطاء بن ابی‌رباحب گفته‌اند: «کان النبی ج إذَا صَعِدَ الْمِنْبَرَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ اسْتَقْبَلَ النَّاسَ بِوَجْهِهِ، فَقَالَ: السَّلَامُ عَلَيْكُمْ.» [۸۴۷] «پیغمبر ج هرگاه در روز جمعه از منبر بر می‌خواستند صورتشان را رو به مردم می‌کردند و می‌فرمودند: سلام بر شما باد!»

- عبدالله بن عمرب روایت کرده است: «كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) إِذَا دَنَا مِنْ مِنْبَرِهِ يَوْمَ الْجُمُعَةِ سَلَّمَ عَلَى مَنْ عِنْدَهُ مِنَ الْجُلُوسِ، فَإِذَا صَعِدَ الْمِنْبَرَ اسْتَقْبَلَ النَّاسَ بِوَجْهِهِ ثُمَّ سَلَّمَ.» [۸۴۸] «پیغمبر خدا ج هرگاه در روز جمعه به منبرش نزدیک می‌شد به کسانیکه نزدیکش نشسته بودند سلام می‌کرد و هرگاه از منبر برمی‌خواست با صورتش رو به مردم می‌کردند و سلام می‌دادند.»

- جابر بن عبداللهب روایت کرده است: «كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) إِذَا صَعِدَ الْمِنْبَرَ سَلَّمَ[۸۴۹] «پیامبر خدا ج هرگاه از منبر بر‌می‌خاستند سلام می‌کردند.»

- این فقها بر این باورند که ابوبکر و عمر و عثمانش نیز چنین کرده‌اند و سلام کردن امام در حالت رو کردن بعد از پشت کردنش را مانند سائر احوال روابط اجتماعی مستحب می‌دانند. [۸۵۰]

دیدگاه دوّم: حنفیّه و مالکیّه چنین امری را مشروع نمی‌دانند. [۸۵۱] این فقها چنین استدلال کرده‌اند:

- عمل اهل مدینه چنین عملی را برنمی‌تابد؛ چرا که با اتّصال آن‌ها به وحی اگر روایت صحیحی در بین آن‌ها بود بدان عمل می‌کردند. [۸۵۲]

البته باید توجه داشت حجیّت عمل اهل مدینه اصلی می‌باشد که در نزد مالکیّه پذیرفته شده و در نزد دیگر مذاهب مقبولیّتی ندارد.

- بالارفتن خطیب از منبر آغاز مشغولیّتش به عبادت می‌باشد و در اینجا مانند سائر عبادات سلام کردن شرط نیست. [۸۵۳]

البته باید توجه داشت با برخاستن عبادت و خطبه شروع نمی‌شود با وجود اینکه صاحبان قول اوّل قائل به اشتراط سلام کردن نشده‌اند بلکه آن‌را سنّت دانسته‌اند.

- خطبه ذکری می‌باشد که بر نماز مقدّم می‌باشد پس مانند أذان و إقامه، سلام کردن در ابتدایش مشروع نمی‌باشد. [۸۵۴]

در واقع باید توجه داشت که سلام کردن در این حالت به سبب خطبه نیست بلکه به سبب ورود به حاضرین مسجد می‌باشد. [۸۵۵]

- خطبۀ اوّل بر خطبۀ دوّم قیاس می‌شود که سلام کردن در آن مشروع نیست. [۸۵۶]

این قیاس مع الفارق می‌باشد؛ چرا که سلام خطیب در این حالت بنابر ورودش به مسجد و سلام بر حاضرین می‌باشد و در خطبۀ دوّم هیچ دیدار تازه‌ای وجود ندارد تا سبب سلام مجدّد را حاصل کند.

قول راجح: در دقّت در استلال گروه اوّل مشاهده می‌شود که تمامی احادیث استنادی ضعیف و یا موضوع می‌باشند در نتیجه جایی برای استناد و احتجاج ندارند و دلایل گروه دوّم هم تأییدیه‌ای نمی‌یابند ولی چون اصل بر عدم حکم می‌باشد لذا سلام کردن در این موقع سنّت و یا مستحب نیست؛ چرا که وقتی که امام از منبر بالا می‌رود، وقت عبادت شروع می‌گردد و دیگر نیازی به سلام کردن به مردم نیست. و از طرفی هنگام ورود به مسجد سلام کرده لذا نیازی به تکرار کردن سلام ندارد.

و از طرفی اگر این مورد مستحب می‌بود، باید رسول الله ج این عمل را انجام می‌دادند، در صورتیکه روایت صحیحی در مورد این عمل به ثبت نرسیده است. و همچنین خطبه ذکری می‌باشد که بر نماز مقدّم بوده پس مانند أذان و إقامه –که أذکار قبل از نماز بوده-، سلام کردن در ابتدایش سنّت نمی‌باشد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

[۸۴۳] دلیلی از این فقها به صراحت مشاهده نمی‌شود مگر اینکه از کلام آنها در زمینه سلام کردن در موقع بالارفتن از منبر که در ادامه بدان پرداخته می‌شود حکم این قسم استنباط گردد. ابن قدامه در المغني ۳ / ۱۶۱ چنین می‌نویسد: «مالک و أبوحنیفه گفته‌اند: سلام گفتنِ امام هنگام استقبالش به مردم برای خطبه خواندن، سنّت نیست؛ چرا که وی هنگام ورود به مسجد سلام کرده ونیازی به سلام گفتن دوباره نمی‌باشد.» بدین خاطر در ابتدای مبحث اشاره گردید که که از ظاهر کلامشان استنباط می‌گردد. و نک: مواهب الجليل والتاج والإكليل بهامشه ۲ / ۱۷۱؛ الوجيز ۱ / ۶۴ ، نووی، المجموع، ۴ / ۵۲۷ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۳۱ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۸۹ ؛ المغني ۳ / ۱۶۱ ، ابن مفلح، الفروع، ۲ / ۱۱۸ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۳۹۶ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۶۱ ، كشاف القناع، ۲ / ۳۵ . [۸۴۴] مغني المحتاج ۱ / ۲۸۹ . [۸۴۵] ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳ / ۵۳ ، الوجيز، ۱ / ۶۴ ، حلية العلماء، ۲ / ۲۷۸ ، نووی، المجموع، ۴ / ۵۲۷ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۳۱ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۸۹؛ أبو خطاب، الهدایة، ۱ / ۵۲ ، ابن قدامه، المغني، ۳ / ۱۶۱ ، ابن مفلح، الفروع، ۲ / ۱۱۸ ، المحرّر، ۱ / ۱۵۱ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۳۹۵ - ۳۹۶ ، كشاف القناع، ۲ / ۳۵ . [۸۴۶] الإنصاف ۲ / ۳۹۶ . [۸۴۷] (ضعیف): این روایت از مراسیل عطاء بن ابی رباح و شعبی روایت گردیده است: اما طریق عامر شعبی: احمد بن حنبل، العلل ومعرفة الرجال (ش۲۲۱۶) / ابن ابي شيبه (ج۲ص۲۳) از طریق (حماد بن اسامه و هشیم بن بشیر) روايت كرده‌اند: «حدثنا مجالد (بن سعید) عن الشعبي قال كان رسول الله صلى الله عليه وسلم إذا صعد المنبر يوم الجمعة استقبل الناس بوجهه فقال السلام عليكم ويحمد الله ويثني عليه ويقرأ سورة ثم يجلس ثم يقوم فيخطب ثم ينزل وكان أبو بكر وعمر يفعلانه.» اما این اسناد هم «ضعیف» است چرا که شعبی تابعی است و روایت «مرسل» است. اما طریق عطاء بن ابی رباح: عبدالرزاق، المصنف (ج۱ص۲۲۸) روایت کرده است: «عبد الرزاق عن بن جريج عن عطاء ان النبي صلى الله عليه و سلم كان إذا صعد المنبر أقبل بوجهه على الناس فقال السلام عليكم.» اما عطاء بن ابی رباح تابعی است لذا اسنادش «مرسل وضعیف» است. [۸۴۸] (ضعیف): بيهقي، السنن الکبری (ش۵۹۵۲) / ابن عدی، الکامل (ج۵ص۲۵۳) طبرانی، المعجم الاوسط (ج۶ص۳۸۱) والمعجم الکبیر (ج۱۱ص۳۲۱) / ابن حبان، المجروحین (ج۲ص۴۶) / ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج۴۷ص۳۲۳) از طریق (الوليد بن عتبة و عبد الوهاب بن الضحاك و محمّد بن أبي السري) روایت کرده است: «حدثنا الوليد بن مسلم ثنا عيسى بن ابی عون عبد الله الأنصارى عن نافع عن ابن عمر قال: كان رسول الله (صلى الله عليه وسلم) إذا دنا من منبره يوم الجمعة سلم على من عنده من الجلوس، فإذا صعد المنبر استقبل الناس بوجهه ثم سلم.» اما این اسناد «ضعیف» است چرا که عيسى بن عبد الله الأنصاري: امام ابن حبان گفته است: «لاينبغي ان يحتج بما انفرد به» وامام ابن عدی گفته است: «عامة ما يرويه لايتابع عليه؛ و روى بقية عن عيسى هذا مناكيرٌ» وامام هیثمی گفته است: «ضعیفٌ» [ابن حجر، لسان المیزان (ج۴ص۴۰۰) / هیثمی، مجمع الزوائد (ج۲ص۱۱۹)]. [۸۴۹] (موضوع): ابن ماجه (ش۱۱۰۹) / بیهقی، السنن الکبری (ش۵۹۵۱) / تمام رازی، فوائد (ش۳۵۲) / ابن عدی، الکامل (ج۴ص۱۴۶) از طریق (محمّد بن يحيى ذهلی و أحمد بن إبراهيم و أبو عمران موسى بن محمّد) روايت كرده‌اند: «حدثنا عمرو بن خالد (الحرانی) حدثنا ابن لهيعة عن محمّد بن يزيد ابن مهاجر عن محمّد بن المنكدر عن جابر بن عبد الله: أن النبي صلى الله عليه و سلم كان إذا صعد المنبر سلم» اما این روایت «موضوع» است چرا که اوّلاً: عبدالله بن لهیعه دچار «اختلاط» شده است [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۵ص۳۷۳) و تقريب التهذيب (ش۳۵۶۳)] وثانیاً: امامُ الحفّاظ ابوحاتم رازی گفته است: «هذا حديثٌ موضوعٌ» [ابن ابی حاتم، علل الحدیث (ج۱ص۲۰۵)]. [۸۵۰] ابن أبي شيبة في مصنفش در كتاب الصلوات - باب الإمام إذا جلس على المنبر يسلم ۲ / ۱۱۴ بدین آثار اشاره کرده است. [۸۵۱] البناية ۲ / ۸۱۰ ، حاشية ابن عابدين، ۲ / ۱۵۰ ، حاشية الشلبي على تبيين الحقائق بهامشه، ۱ / ۲۲۰ ، طحطاوی، مراقي الفلاح، ص ( ۱۰۴ )؛ الإشراف ۱ / ۱۳۳ ، مواهب الجليل والتاج والإكليل بهامشه، ۲ / ۱۷۱ ، المنتقى شرح الموطأ، ۱ / ۱۸۹ . [۸۵۲] الإشراف ۱ / ۱۳۳ ، المنتقى شرح الموطأ، ۱ / ۱۸۹ . [۸۵۳] همان‌ها. [۸۵۴] الإشراف ۱ / ۱۳۳ . [۸۵۵] ابن قدامة در المغني ۳ / ۱۶۱ چنین می‌نویسد: « مالک و أبوحنیفه گفته‌اند: سلام گفتنِ امام هنگام استقبلش به مردم برای خطبه خواندن، سنّت نیست؛ چرا که وی هنگام ورود به مسجد سلام کرده ونیازی به سلام گفتن دوباره نمی‌باشد.» و بدین خاطر در ابتدای مبحث اشاره گردید که از ظاهر کلامشان استنباط می‌گردد. و نک: مواهب الجليل والتاج والإكليل بهامشه ۲ / ۱۷۱؛ الوجيز ۱ / ۶۴ ، نووی، المجموع، ۴ / ۵۲۷ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۳۱ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۸۹ ؛ المغني ۳ / ۱۶۱ ، ابن مفلح، الفروع، ۲ / ۱۱۸ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۳۹۶ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۶۱ ، كشاف القناع، ۲ / ۳۵ . [۸۵۶] همان.

(۳-۶-۱-۸) نشستن خطیب بر منبر تا اتمام أذان

فقها در حکم نشستن خطیب بر منبر بعد از بالا رفتن از آن و قبل از شروع خطبه تا موقعیکه مؤذّن از أذان فارغ می‌شود اختلاف‌نظر دارند، آن‌ها بر این باورند که:

دیدگاه اوّل: حنفیّه و قول مشهور مالکیّه، شافعیّه و حنابله بر این باورند که نشستن خطیب در این حالت سنّت است. [۸۵۷] ابن عقیل حنبلی اجماع صحابهش را در این زمینه بیان می‌کند. [۸۵۸]

استدلال این دسته عبارت است از:

- سائب بن یزیدس روایت می‌کند: «كَانَ النِّدَاءُ يَوْمَ الْجُمُعَةِ اوّلهُ إِذَا جَلَسَ الْإِمَامُ عَلَى الْمِنْبَرِ عَلَى عَهْدِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَأَبِي بَكْرٍ وَعُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا فَلَمَّا كَانَ عُثْمَانُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَكَثُرَ النَّاسُ زَادَ النِّدَاءَ الثَّالِثَ عَلَى الزَّوْرَاءِ[۸۵۹] «از زمان پیامبر ج و ابوبکر و عمرب اوّل نداء در روز جمعه وقتی بوده که امام بر منبر می‌نشست. و در زمان عثمانس در حالی که (تعداد) مردم زیاد شد ندای سوّم در زَوراء (مکانی در بازار مدینه) را اضافه نمود.»

- ابن عمرب روایت نموده که: «كَانَ النَّبِىُّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) يَخْطُبُ خُطْبَتَيْنِ كَانَ يَجْلِسُ إِذَا صَعِدَ الْمِنْبَرَ حَتَّى يَفْرُغَ - أُرَاهُ قَالَ الْمُؤَذِّنُ - ثُمَّ يَقُومُ فَيَخْطُبُ ثُمَّ يَجْلِسُ فَلاَ يَتَكَلَّمُ ثُمَّ يَقُومُ فَيَخْطُبُ.» [۸۶۰] «رسول الله ج دو خطبه می‌خواند وهرگاه بالای منبر می‌رفت، تا زمانیکه موذِّن أذانش را تمام می‌کرد می‌نشست؛ سپس بلند می‌شد و خطبه می‌خواند و پس از آن می‌نشست و هیچ صحبتی نمی‌کرد و سپس بلند می‌شد و خطبۀ دوّم را هم می‌خواند.»

سند این روایت صحیح می‌باشد. و نووی هم ابراز می‌دارد: حدیث سائبس -که بدان اشاره شد- استناد به این روایت را بی‌نیاز می‌کند. [۸۶۱]

دیدگاه دوّم: برخی از مالکیّه با وجود انکار برخی دیگر از آن‌ها بر این باورند که نشستن خطیب در این حالت واجب است. [۸۶۲]

البته دلیلی بر این مدعا مشاهده نشد ولی احتمالاً به روایت سائبس استناد می‌کنند که آن‌را حمل بر وجوب می‌نمایند ولی باید توجه داشت که فعل مجرد نبیّ ج دلالت بر وجوب نمی‌کند.

قول راجح: قول راجح استحباب و تبعیّت از رسول الله ج و روایتِ ابن عمرب بوده و لذا امام تا هنگام اتمام أذان، روی منبر بشیند و دلیلی هم برای مخالفت با آن وجود ندارد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

[۸۵۷] نک: الفتاوى الهندية ۱ / ۱۴۷ ، طحطاوی، مراقي الفلاح، ص ( ۱۰۳ ) ؛ الكافي لابن عبد البر ۱ / ۲۵۱ ، والإشراف ۱ / ۱۳۳ ، مواهب الجليل والتاج والإكليل بهامشه، ۲ / ۱۷۱ ، نفراوی،الفواكه الدواني، ۱ / ۳۰۷ ؛ ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳ / ۵۳ ، نووی، المجموع، ۴ / ۵۲۷ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۳۱ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۸۹؛ أبو خطاب، الهدایة، ۱ / ۵۲ ، شرح الزركشي، ۲ / ۱۶۷ ، ابن قدامه، المغني، ۳ / ۱۶۲ ، ابن مفلح، الفروع، ۲ / ۱۱۸ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۳۹۶ ، كشاف القناع، ۲ / ۳۵ . [۸۵۸] این اجماع را ابن مفلح در الفروع ۲ / ۱۱۸ ، و بهوتي در كشاف القناع ۲ / ۳۵ بیان کرده‌اند. [۸۵۹] (صحيح): بخاری (ش۹۱۲و۹۱۶) / ابوداود (ش۱۰۸۹) / ترمذي (ش۵۱۶) / نسایی (ش۱۳۹۲) از طریق (ابن ابي ذئب ويونس بن يزيد) روایت کرده‌اند: «عن الزهري عن السائب بن يزيد قال كان النداء يوم الجمعة اوّله إذا جلس الإمام على المنبر على عهد النبي صلى الله عليه وسلم وأبي بكر وعمر رضي الله عنهما فلما كان عثمان رضي الله عنه وكثر الناس زاد النداء الثالث على الزوراء.» [۸۶۰] (صحیح): ابوداود (ش۱۰۹۴) / بيهقي، السنن الکبري (ش۵۹۵۷) از طرق (محمّد بن سليمان الأنبارى) روايت کرده‌اند: «حدثنا عبد الوهاب ابن عطاء عن العمرى عن نافع عن ابن عمر قال كان النبى صلى الله عليه وسلم ... .» واين اسناد «حسن» است چرا که رجالش «ثقة» ومترجم در تهذیب بوده فقط عبد الله بن عمر بن حفص العمري امام احمد بن حنبل گفته است: «صالحُ الحديث؛ لابأس به؛ كان يزيد فى الأسانيد، ويخالف، وكان رجلاً صالحاً» وامام يحيي معين گفته است: «صالحٌ ثقةٌ؛ ليس به بأس، يكتب حديثه» وامام ابن عدي گفته است: «لا بأس به فى رواياته، صدوقٌ» وامام هيثمي هم گفته است: «ثقةٌ وفيه ضعف» وامام يعقوب بن شيبه گفته است: «ثقةٌ صدوقٌ، وفى حديثه اضطراب» ودر مورد يکي از احاديثش گفته است: «هذا حديثٌ حسنُ الإسناد» وامام عجلي گفته است: «لابأس به» وامام ابوحاتم رازي گفته است: «يكتب حديثه و لايحتج به» وامام احمد بن يونس گفته است: «لو رأيت هيئته لعرفت أنه ثقةً» وامام خليل هم گفته است: «ثقةٌ غير أن الحفاظ لم يرضوا حفظه» وامام نسايي گفته است: «ليس بالقوي» البته گفته که: «قولنا (ليس بالقوي) ليس بجرح مفسد» وامام ذهبي هم گفته که: «عالماً عاملاً خيراً حسنُ الحديث» وجزء رجال (صحيح مسلم) هم مي‌باشد وامام ابن عمار هم گفته است: «لم يتركه أحد إلا يحيى بن سعيد» وامام الدارمي هم گفته است: «قلت ليحيى بن معين عبد الله العمري ما حاله في نافع؟ فقال: صالحٌ» وامام بزار هم گفته است: «عبدالله بن عمر العمري قد احتمل اهل العلم حديثه» وامام ابن حبان افراط کرده وگفته است: «كان ممن غلب عليه الصلاح حتى غفل عن الضبط فاستحق الترك» وامامان علي بن المديني ويحيي القطان وابن حجر ونسايي در روايتي ديگر گفته اند: «ضعيفٌ» وامام بخاري گفته است: «ذاهب لا أروى عنه شيئا» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۵ص۳۲۶) وتقريب التهذيب (ش۳۴۸۹) / ذهبي، الموقظه (ص۱۹) وسيراعلام النبلاء (ج۷ص۳۴۰) / هيثمي، مجمع الزوائد (ج۵ص۱۱۱) وكشف الاستار (ش۲۹۳۱) / يحيي بن معين، تاريخ رواية الدارمي (ش۵۲۳)] لذا «حسن الحديث» بوده خصوصاً زمانيکه از نافع روايت مي‌کند چنانکه ديديم از امام الدارمي آمده است: «قلت ليحيى بن معين: عبد الله العمري ما حاله في نافع؟ فقال: صالحٌ» ومتابعه‌اي هم دارد وعبدالرزاق، المصنف (ج۳ص۱۸۷) / نسايي (ش۱۴۱۷) / طبرانی، المعجم الکبير (ج۲ص۲۳۴و۲۲۱) / ابن خزيمه (ش۱۴۴۷) / احمد، المسند (ش۲۰۹۱۹و۲۰۸۳۳) / ابوداود (ش۱۰۹۷) / نسايي (ش۱۵۸۳) / ابويعلي، المسند (ش۷۴۴۱) از طريق (ابوعوانه واسرائیل بن یونس وحفص بن جمیع) روايت کرده‌اند: «ثنا سماك بن حرب سمعت جابر بن سمرة یقول: رأيت النبى (صلى الله عليه وسلم) يخطب قائما ثم يقعد قعدة لا يتكلم» ورجالش «رجال صحيحين» مي‌باشد فقط سماک بن حرب «ثقة» بوده ليکن گفته‌اند که در اواخر عمر دچار تغيير شده وروایاتش از عکرمه مشکل دارد!! وامام یعقوب بن شیبه گفته است: « قلت لعلى ابن المدينى : رواية سماك عن عكرمة ؟ فقال: مضطربة وسفيان وشعبة يجعلونها عن عكرمة و غيرهما يقول: عن ابن عباس؛ إسرائيل وأبو الأحوص»!! وهمچنین: «كان شعبة بن الحجاج يضعفه وكان يقول فى التفسير عكرمة: ولو شئت أن أقول له: ابن عباس لقاله» اما باید بگوییم که سماک بن حرب هر روایتی که از عبدالله بن عباس شنیده را از قول عکرمه هم شنیده است؛ لذا گاهی آن روایتها را از قول عکرمه نقل کرده وگاهی هم از قول عبدالله بن عباس؛ ودر نتیجه هیچ اضطرابی در کار نیست؛ وسماك بن حرب صراحتاً روايت كرده است: «قال عکرمة: كل شيء حدثُتك من التفسير فهو عن ابن عباس» ولذا امامان ابوحاتم رازی وابن عدی واحمد بن حنبل مطلقاً گفته‌اند: «ثقةٌ» وامام عجلی هم گفته است: «كان جائز الحديث لم يترك حديثه أحد، وكان عالما بالشعر وأيام الناس، وكان فصيحا» [رک: ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۴ص۳۲۲) / ابن ابي حاتم، الجرح و التعديل (ج۴ص۲۷۹) / ابن عدي، الکامل فی الضعفاء (ج۳ص۴۶۰وج۵ص۲۶۹) / ابن عبدالبر، الاستذکار (ج۶ص۲۳۵)] ولذا این اسناد «صحیح» است. وامامان نووی وابن الملقن هم گفته است: «اسناده صحیحٌ» [ابن الملقن، البدرالمنیر (ج۴ص۶۰۷) / نووی، خلاصة الاحکام (ش۲۷۹۹)] [۸۶۱] المجموع ۴ / ۵۲۶ . [۸۶۲] مواهب الجليل والتاج والإكليل بهامشه ۲ / ۱۷۱ البته ابن عرفه از فقهای مالکیّه آن‌را انکار می‌کند.

(۳-۶-۱-۹) خواندن دعای استفتاح خطبه

پیامبر ج هر سخنرانی و خطبه‌ای را با أذکار زیر شروع می‌کردند: «إِنَّ الْحَمْدَ لِلَّهِ نَحْمَدُهُ وَنَسْتَعِينُهُ مَنْ يَهْدِهِ اللَّهُ فَلاَ مُضِلَّ لَهُ وَمَنْ يُضْلِلْ فَلاَ هَادِىَ لَهُ وَأَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ أَمَّا بَعْدُ!» [۸۶۳]

(حمد از آنِ خداوند است و ما از وی یاری می‌طلبیم و از وی طلب مغفرت می‌نماییم و از شرارت نفسمان به وی پناه می‌بریم. هرکس را خداوند هدایت بخشد، گمراه کننده‌ای نخواهد داشت و هرکس را وی «به سبب تعدّی و نافرمانیش» گمراه سازد هدایتگری نخواهد داشت. و شهادت می‌دهم که هیچ معبود «بر حقّی» بجز الله وجود ندارد و شهادت می‌دهم محمّد بنده و فرستادۀ اوست. اما بعد!َ)

جابر بن عبداللهب روایت نموده: «كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) يَخْطُبُ النَّاسَ يَحْمَدُ اللَّهَ وَيُثْنِى عَلَيْهِ بِمَا هُوَ أَهْلُهُ ثُمَّ يَقُولُ: مَنْ يَهْدِهِ اللَّهُ فَلاَ مُضِلَّ لَهُ وَمَنْ يُضْلِلْ فَلاَ هَادِىَ لَهُ وَخَيْرُ الْحَدِيثِ كِتَابُ اللَّهِ.» [۸۶۴] «رسول الله ج هنگام خطبه خواند حمد وثنای خداوند را به جای می‌آورده وسپس می‌فرمودند: هرکس خداوند وی را هداست کند، کسی نمی‌تواند وی را گمراه کند وهرکس را گمراه کند کسی نمی‌تواند وی را هدایت کند. وبهترین سخنان کتاب الله (قرآن) می‌باشد.»

گفتن: «أمّا بَعد» بعد از دعای آغازین خطبه مستحب می‌باشد. از مسور بن مخرمهس روایت شده: «قَامَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَسَمِعْتُهُ حِينَ تَشَهَّدَ يَقُولُ: أَمَّا بَعْدُ.» [۸۶۵] «رسول الله ج بلند شدند وخطبه خواندند وهنگام گفتن تشهدش شنیدم که گفتند: اما بعد!»

[۸۶۳] (صحيح): مسلم (ش۲۰۴۵) / نسایی (ش۳۲۷۸) / ابن ماجه (ش۱۸۹۳) از طریق (عبدالاعلی بن عبدالاعلی ويزيد بن زريع ويحيى بن زكريا بن أبي زائدة) روایت کرده‌اند: «عن داود عن عمرو بن سعيد عن سعيد بن جبير عن بن عباس : أن رجلا كلم النبي صلى الله عليه و سلم في شيء فقال النبي صلى الله عليه و سلم إن الحمد لله نحمده ونستعينه من يهده الله فلا مضل له ومن يضلل الله فلا هادي له وأشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شريك له وأشهد أن محمدا عبده ورسوله أما بعد » [۸۶۴] (صحيح): مسلم (ش۲۰۴۳و۲۰۴۴) از طريق (سفيان بن عيينه وسليمان بن بلال) روايت کرده است: «عن جعفر عن أبيه عن جابر قال كان رسول الله (صلى الله عليه وسلم) ... .» [۸۶۵] (صحيح): بخاري (ش۲۳۰۷و۹۲۶) / مسلم (ش۶۴۶۳) / ابوداود (ش۲۶۹۵) / ابن ماجه (ش۱۹۹۹) از طريق (شعيب بن ابي حمزه وعقيل بن خالد والزبيدي) روايت کرده اند: « حدثنا أبو اليمان قال أخبرنا شعيب عن الزهري قال حدثني علي بن حسين عن المسور بن مخرمة قال قام رسول الله صلى الله عليه وسلم فسمعته حين تشهد يقول: أما بعد»

(۳-۶-۱-۱۰) تکیه بر کمان، عصا، شمشیر و مانند این‌ها

در این زمینه سه مبحث مطرح است:

مبحث اوّل: حکم تکیه بر کمان، عصا، شمشیر و مانند این‌ها.

مبحث دوّم: دستی که با آن تکیه می‌شود.

مبحث سوّم: عملی که در صورت عدم تکیه انجام داده می‌شود.

دیدگاه فقها با ادلۀ مربوطه عبارتند از:

مبحث اوّل: حکم تکیه بر کمان، عصا، شمشیر و مانند این‌ها.

این مبحث در دو مسئله قابل ارائه می‌باشد:

مسئلۀ اوّل: حکم تکیه بر کمان، عصا و مانند این‌ها.

مسئلۀ دوّم: حکم تکیه بر شمشیر.

فقها در هر دو مسئله اختلاف‌نظر دارند. آن‌ها در این رابطه بر این باورند که:

مسئلۀ اوّل: حکم تکیه بر کمان، عصا و مانند این‌ها.

فقها در حکم تکیه دادن خطیب بر کمان، عصا و مانند این‌ها در اثنای خطبه دو دیدگاه دارند:

دیدگاه اوّل: مالکیّه، شافعیّه و حنابله تکیه دادن را مستحب می‌دانند. [۸۶۶] استدلال این دسته این بوده که:

- حکم بن حزنس روایت کرده است: «وَفَدْتُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) سَابِعَ سَبْعَةٍ أَوْ تَاسِعَ تِسْعَةٍ فَأَقَمْنَا بِهَا أَيَّامًا شَهِدْنَا فِيهَا الْجُمُعَةَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- فَقَامَ مُتَوَكِّئًا عَلَى عَصًا أَوْ قَوْسٍ.» [۸۶۷] «حکم بن حزنس گفته است: من همراه هفت و یا نه نفر به زیارت رسول الله ج رفتیم و چند روزی را در آنجا ماندیم و در نماز جمعه هم شرکت نمودیم و ایشان ج هنگام خطبه به عصا و یا کمانی تکیه می‌کردند.»

واحادیث دیگری هم در این مورد آمده که مورد نقد واقع شده‌اند اما این روایت صحیح ومستند بوده لذا مقوبل می‌باشد.

البته ابن قیم در این زمینه بر این باور بوده که پیغمبر عظیم الشأن ج قبل از داشتن منبر بر عصا تکیه کرده‌اند ولی بعد از داشتن منبر بر چیزی تکیه نمی‌کردند. البته هیچ کدام از روایات مذکور چنین مطلبی را ابراز نمی‌کند. [۸۶۸]

صاحب کتاب «تحفة الأریب بما جاء في العصا للخطیب» دوازده روایت را در این زمینه بیان می‌کند که بارزترین آن‌ها ذکر شد و مابقی سندشان شاذ یا ضعیف یا موضوع می‌باشد. [۸۶۹]

- این دسته از فقها تکیه بر کمان، عصا و مشابه آن‌ها را بهتر از مشغولیت دست به ریش و ... می‌دانند و آن‌را مایۀ هیبتِ خطیب و رفع خستگی بدن وی می‌دانند. [۸۷۰]

دیدگاه دوّم: حنفیّه تکیه دادن را مکروه می‌دانند. آن‌ها این عمل را خلاف سنّت دانسته در نتیجه آن‌را مکروه می‌دانند. [۸۷۱]

البته با توجه به روایات صحیح در این زمینه مشروعیّت آن ثابت است.

قول راجح: با وجود روایت صحیح حکم بن حزنس ثابت است که پیامبر خدا ج در حین خطبۀ جمعه بر عصا، کمان، و مانند آن‌ها تکیه کرده‌اند. امام شافعی در این رابطه ابراز داشته‌اند: «کسی که خطبه می‌خواند بر عصا یا کمان یا مانند آن‌ها تکیه کند؛ چرا که به ما رسیده که پیغمبر ج بر عصا تکیه کرده‌اند.» [۸۷۲] امام مالک نیز گفته‌اند: «... این عملکرد مردم از قدیم است.» [۸۷۳] (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

[۸۶۶] نك: المدونة ۱ / ۱۵۶ ، والبيان والتحصيل ۱ / ۳۴۱ ، حطاب، ،مواهب الجليل، ۲ / ۱۷۲ ، والشرح الصغير ۱ / ۱۸۱ نفراوی، الفواكه الدواني، ۱ / ۳۰۷ ؛ الأم ۱ / ۲۳۰ ، ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳ / ۵۳ - ۵۴ ، الوجيز، ۱ / ۶۴ ، نووی، المجموع، ۴ / ۵۲۸ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۳۲ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۹۰ ؛ أبو خطاب، الهدایة، ۱ / ۵۲ ، ابن قدامه، المغني، ۳ / ۱۷۹ ، ابن مفلح، الفروع، ۲ / ۱۱۹ ، المحرّر، ۱ / ۱۵۱ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۳۹۷ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۶۳ . [۸۶۷] (صحیح): ابوداود (ش۱۰۹۸) / بیهقی، السنن الصغری (ش۶۲۵) والسنن الکبری (ش۵۹۶۰) ودلائل النبوة (ج۵ص۳۵۴) / احمد، المسند (ش۱۷۸۵۶) / ابن سعد، الطبقات الکبری (ج۵ص۵۱۶) / طبرانی، المعجم الکبیر (ج۳ص۲۱۳) / ابن خزیمه (ش۱۴۵۲) / ابویعلی، المسند (ش۲۸۲۶) / خطیب بغدادی، المتفق والمفترق للخطيب البغدادي (ج۱ص۱۴) / ابن قانع، معجم الصحابه (ش۳۷۴) / ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج۲۳ص۲۰۹) / ابونعیم، معرفة الصحابه (ش۱۹۰۳) از طریق (سعید بن منصور وعمرو بن خالد الحرانی والهیثم بن خارجه و يزيد بن خالد بن مرشل) روایت کرده‌اند: «حدثنا شهاب بن خراش حدثنى شعيب بن رزيق الطائفى قال جلست إلى رجل له صحبة من رسول الله (صلى الله عليه وسلم) يقال له الحكم بن حزن الكلفى فأنشأ يحدثنا قال: وفدت إلى رسول الله (صلى الله عليه وسلم) سابع سبعة أو تاسع تسعة فدخلنا عليه فقلنا يا رسول الله زرناك فادع الله لنا بخير فأمر بنا أو أمر لنا بشىء من التمر والشأن إذ ذاك دون فأقمنا بها أياما شهدنا فيها الجمعة مع رسول الله (صلى الله عليه وسلم) فقام متوكئا على عصا أو قوس فحمد الله وأثنى عليه كلمات خفيفات طيبات مباركات ثم قال: أيها الناس إنكم لن تطيقوا أو لن تفعلوا كل ما أمرتم به ولكن سددوا وأبشروا.» رجال ابوداود اینگونه بوده که: سعید بن منصور: امام حافظ و ثقة و رجال صحیحین است. شهاب بن خراش الحوشبی: امامان علی بن المدینی ویحیی بن معین و ابوزرعة رازی و احمد العجلی وعبدالله بن مبارک و محمّد بن عمار الموصلى وعلى بن محمّد المدائنى گفته‌اند: «ثقةٌ» وامام احمد بن حنبل گفته است: «لابأس به» وامام نسایی گفته است: «لیس به بأس» وامام ابوحاتم گفته است: «صدوقٌ لابأس به» وامام ابن عدي گفته است: «له أحاديثٌ ليست بالكثيرة و فى بعض رواياته ما ينكر عليه و لاأعرف للمتقدمين فيه كلاما فأذكره» و امام عبدالرحمن بن مهدی گفته است: «لم أر أحدا أحسن وصفا لها (السنة) من شهاب بن خراش» وامام ذهبی گفته است: «مشهورٌ ثقةٌ يغربُ» وامام ابن حبان هم افراط کرده گفته است: «يخطىء كثيرا حتى خرج عن الاحتجاج به»!!!! [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۴ص۳۶۶) / دارقطنی، سولات السلمی (ش۱۷۵) / ذهبی، المغنی (ش۲۷۹۸)] شعيب بن رزيق الطائفى الثقفى: امام یحیی بن معین گفته است: «ليس به بأس» وامام ابن حبان گفته است: «صالحٌ» وامام ابن حبان هم وی را در «ثقات» آورده است وامام ذهبی هم می‌گوید: «صدوقٌ» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۴ص۳۵۲) / ذهبی، الکاشف (ش۲۲۸۸)] الحکم بن حزن: صحابی جلیل است. ولذا این اسناد «صحیح» می‌باشد. وامام ابن السکن هم گفته است: «صحیحٌ» وامام ابن الملقن هم گفته است: «رواه أبو داود في «سننه» ولم يضعفه فهو حسنٌ عنده» [ابن الملقن، تحفة المحتاج إلى أدلة المنهاج (ج۱ص۵۰۸) والبدرالمینر (ج۴ص۶۳۳)] [۸۶۸] زاد المعاد ۱ / ۴۲۹ . [۸۶۹] جهت مشاهده روایتها به کتاب" تحفة الأریب بما جاء فی العصا للخطیب" مراجعه شود. [۸۷۰] البيان والتحصيل ۱ / ۳۴۱ ، حطاب، ،مواهب الجليل، ۲ / ۱۷۲ ، نفراوی،الفواكه الدواني، ۱ / ۳۰۷؛ ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳ / ۵۴ ، ۴ / ۵۲۶ ، ابن قدامه، المغني، ۳ / ۱۷۹ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۶۳ ، كشاف القناع، ۲ / ۳۶. [۸۷۱] حاشية الطحطاوي على طحطاوی، مراقي الفلاح، ص ( ۳۳۴ ) . [۸۷۲] الام، ۱/۳۴۳. [۸۷۳] المدونة الکبری، ۱/۱۵۶.

مسئلۀ دوّم: حکم تکیه بر شمشیر

فقها در حکم تکیه خطیب بر شمشیر در اثنای خطبه سه دیدگاه دارند، که عبارتند از:

دیدگاه اوّل: امام ابن قیّم جوزیه بر این باور است که چنین عملی به طور مطلق مشروعیّت ندارد. ایشان استدلال می‌کند که چنین عملی از پیامبر ج ثابت نیست. [۸۷۴]

دیدگاه دوّم: مالکیّه، شافعیّه و حنابله تکیه بر شمشیر را مانند تکیه بر کمان، قوس و مانند آن‌ها را مستحب می‌دانند. [۸۷۵]

این افراد تکیه بر شمشیر را اشاره‌ای بر این می‌دانند که دین با آن گسترش یافته و با آن هم ماندگاری داشته است و مانند جهاد مستحب است که در دست راست قرار گیرد. [۸۷۶]

البته در تحلیل این استدلال باید اشاره کرد:

اوّلاً: آنچه ثابت است پیامبر اکرم ج بر عصا و کمان تکیه کرده‌اند.

ثانیاً: دین با وحی اقامه گردیده و آنچه مایۀ گسترش دین شده قرآن کریم بوده نه شمشیر و زور. و استفاده از شمشیر هم بر علیه کفار و مشرکینِ معاندی بوده که قصد تباهی و گمراهی و گسترش شرک را داشته‌اند. [۸۷۷]

دیدگاه سوّم: حنفیّه بر این باورند تکیه بر شمشیر در سرزمین‌هایی مستحب است که با زور و قهر و غلبه فتح شده‌اند و در غیر این سرزمین‌ها مستحب نمی‌باشد. [۸۷۸]

جهت اثبات مستحب بودن آن در این حالت استدلال می‌کنند که تکیه بر شمشیر در این سرزمین‌ها نشان می‌دهد که این سرزمین با شمشیر و زور فتح شده و در صورتیکه از اسلام برگردند این سرزمین در دست مسلمانان باقی می‌ماند و آن‌ها با آن‌ها می‌جنگند تا به اسلام برگردند. و برای عدم مشروعیّتش در غیر این سرزمین‌ها به نبود دلیلی بر اثبات آن، استدلال می‌کنند. [۸۷۹]

باز اشاره باید کرد که اسلام به زور و شمشیر گسترش نیافته و ماندگاریش هم بر مبنای شمشیر و غلبه نیست بلکه راز گسترش و ماندگاری اسلام قرآن و پیام‌های ناب آن می‌باشد.

قول راجح: در بررسی دیدگاه محرز می‌نمایاند که هیچ نصّی دلالت بر ثبوت تکیۀ پیغمبر ج بر شمشیر وجود ندارد، در نتیجه تکیه بر آن مطلقاً مشروع نمی‌باشد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

مبحث دوّم: دستی که با آن تکیه می‌شود

افرادی که قائل به مستحب بودن تکیۀ خطیبِ جمعه بر کمان، عصا و مانند آن‌ها هستند بر دستی که آن‌را می‌گیرد اختلاف‌نظر دارند و به سه دسته تقسیم شده‌اند.

دیدگاه اوّل: قول مشهور حنابله ابراز می‌دارد که با هر دستی که بخواهد می‌تواند آن‌را بگیرد و با دستِ دیگر حاشیۀ منبر را بگیرد و یا آن‌را آزاد بگذارد. [۸۸۰]

دلیلی از آن‌ها مشاهده نشد ولی احتمالاً نبود نصّی در این زمینه آن‌ها را به این نتیجه رسانده است.

دیدگاه دوّم: شافعیّه و مرداوی از فقهای حنابله بر این باورند که خطیب با دست راستش کمان یا قوس را بگیرد و با دست چپش حاشیۀ منبر را بگیرد. [۸۸۱]

برای شمشیر گرفتن خطیب به مستحب بودن گرفتن آن با دست راست در جهاد اشاره می‌کنند و برای گرفتن کمان و قوس و مانند آن‌ها دلیلی ذکر نکرده‌اند.

برای شمشیر جواب لازم اشاره شد.

دیدگاه سوّم: مالکیّه بر این باورند که با دست راستش بگیرد. [۸۸۲]

این افراد هم دلیلی ذکر نکرده‌اند ولی ظاهراً بخاطر عدم اشتغال دست به ریش و ... می‌باشد.

البته این استدلال صحیح نیست و انسان با هر کدام از دستانش می‌تواند عمل بی‌فائده انجام دهد با وجود اینکه برخی افراد چپ دست با دستان چپشان بیشتر کارایی دارند.

قول راجح: در این زمینه هیچ نص و دلیل شرعی وجود ندارد پس خطیب در این حالت مخیّر است که با هرکدام از دستانش کمان، قوس و مانند آن را بگیرد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

مبحث سوّم: عملی که در صورت عدم تکیه انجام داده می‌شود

در صورتیکه خطیب بر هیچ چیزی تکیه نکند شافعیّه و حنابله بر این باورند که با دست راست، دست چپش را بگیرد و یا آن‌ها را آزاد رها سازد. [۸۸۳] امام شافعی در این زمینه چنین گفته‌اند: «در صورتیکه خطیب بر عصا تکیه نکند می‌پسندم که بدن و دستانش را بی‌حرکت نگه دارد و یا دست راست را بر چپ بگذارد و یا آن‌ها را بی‌حرکت در جای خود نگه دارد.» [۸۸۴]

البته هدف از این موارد عدم انجام حرکات زیاد و شلوغ و ثبوت خشوع و تواضع از خطیب می‌باشد که بهتر است خطیب در حرکات بدن و دستانش نظم و آرامش خاصی داشته باشد تا هم بی‌جهت خود را خسته نکند و هم ذهن شنواندگان را با حرکات اضافی مشوّش ننماید.

[۸۷۴] زاد المعاد ۱ / ۴۲۹ . [۸۷۵] الشرح الصغير ۱ / ۱۸۱ ، نفراوی،الفواكه الدواني، ۱ / ۳۰۷؛ المجموع ۴ / ۵۲۸ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۳۲ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۹۰؛ أبو خطاب، الهدایة، ۱ / ۵۲ ، ابن قدامه، المغني، ۳ / ۱۷۹ ، ابن مفلح، الفروع، ۲ / ۱۱۹ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۳۹۷ ، كشاف القناع، ۲ / ۳۶ . [۸۷۶] نک: مغني المحتاج ۱ / ۲۹۰ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۶۳ ، كشاف القناع، ۲ / ۳۶ . [۸۷۷] زاد المعاد ۱ / ۱۹۰ ، فتاوى ورسائل محمّد بن إبراهيم ۳ / ۲۱ . [۸۷۸] طحطاوی، مراقي الفلاح، ص ( ۱۰۳ )؛ وحاشية الطحطاوي بر آن ص ( ۳۳۴ ) . [۸۷۹] طحطاوی، مراقي الفلاح، ص ( ۱۰۳ ). [۸۸۰] الفروع ۲ / ۱۱۹ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۳۹۷ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۶۳ ، كشاف القناع، ۲ / ۳۶ . [۸۸۱] المجموع ۴ / ۵۲۸ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۳۲ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۹۰؛ الفروع ۲ / ۱۱۹ . [۸۸۲] الفواكه الدواني ۱ / ۳۰۷ . [۸۸۳] ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳ / ۵۴ ، نووی، المجموع، ۴ / ۵۲۸ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۳۲ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۹۰؛ و نک: المغني ۳ / ۲۸۰ ، ابن مفلح، الفروع، ۲ / ۱۱۹ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۳۹۷ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۶۳ ، كشاف القناع، ۲ / ۳۶. [۸۸۴] الأم، ۱/۳۴۳.

(۳-۶-۱-۱۱) بلند کردن صدا بیش از حد لازم و واجب

همانطور که در شروط خطبۀ جمعه ذکر شد، خطبه باید جهری باشد، بحث در افزایش صدا بر بیش از حدّ جهری به اینجا موکول گردیده است. فقهای مذاهب اربعه؛ حنفیّه، مالکیّه، شافعیّه و حنابله بر این باورند که افزایش صدای خطیب بر بیش از حدّ لازم و واجب، مستحب است. [۸۸۵] استدلال آن‌ها عبارت است از:

جابر بن عبداللهب روایت نموده: «كان رسول الله (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) إِذَا خَطَبَ احْمَرَّتْ عَيْنَاهُ وَعَلاَ صَوْتُهُ وَاشْتَدَّ غَضَبُهُ حَتَّى كَأَنَّهُ مُنْذِرُ جَيْشٍ.» [۸۸۶] «رسول الله ج وقتی که خطبه می‌خواند، چشم‌هایش سرخ می‌گردید و صدایش را بلند می‌نمود و خشمش زیاد می‌شد؛ گوییکه مردم را از حملۀ لشکری می‌ترساند.»

امام نووی در این شرح این حدیث می‌نویسد: «به این حدیث استدلال می‌شود که برای خطیب مستحب است که خطبه را بزرگ جلوه دهد و صدایش را بالا ببرد و کلامش را روان و فصیح نماید.»

نعمان بن بشیرس روایت نموده: « سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَخْطُبُ وَهُوَ يَقُولُ أَنْذَرْتُكُمْ النَّارَ فَلَوْ أَنَّ رَجُلًا کان بِالسَّوقِ لسَمِعَ صَوْتَهُ مِن مَقامیِ هذا.» [۸۸۷] «از رسول الله ج شنیدم که -با صدای بسیار بلند- خطبه می‌خواند و می‌فرمود: شما را از آتش می‌ترسانم! و حتّی اگر کسی در بازار بود می‌توانست صدای ایشان را بشنود.» در "إعلاء السنن" آمده: «این روایت دلالت بر برخی از الفاظ خطبه دارد و بالا بردن صدا هم در آن محرز و ثابت است.» [۸۸۸]

باید توجه داشت تغییر صوت خصوصاً بالا بردن صدا در اموری برای تأکید بیشتر توسط خطیب امری پسندیده و مستحب می‌باشد و باعث هوشیاری و دقّتِ نظر مخاطب می‌شود ولی بالا بردن صدا با وجود بلندگوها و وسایل پخش کنندۀ صدا در عصر حاضر باید با دقّت و تأنّی صورت گیرد تا صدای خطیب گوش خراش نگردد و در عین حال باید شرایط و احوال منطقه‌ای که صدا در آن پخش می‌شود را در نظر گرفت.

[۸۸۵] نک: الفتاوى الهندية ۱ / ۱۴۷، طحطاوی، مراقي الفلاح، ص ( ۱۰۳ )؛ مواهب الجليل، والتاج والإكليل بهامشه ۲ / ۱۷۲ ، الشرح الصغير و به همراهش بلغة السالك ۱ / ۱۸۱؛الأم ۱ / ۲۳۰ ، ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳ / ۵۵ ، نووی، المجموع، ۴ / ۵۲۸ ، نووی، شرح النووي على صحيح مسلم، ۶ / ۱۵۶، المغني ۳ / ۱۷۸ ، ابن مفلح، الفروع، ۲ / ۱۱۹ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۳۹۷ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۶۳ ، كشاف القناع، ۲ / ۳۶ . [۸۸۶] (صحيح): مسلم (ش۲۰۴۲-۲۰۴۴) از طريق (عبد الوهاب بن عبد المجيد و سليمان بن بلال وسفيان الثوري) روايت کرده است: «حدثنى محمّد بن المثنى حدثنا عبد الوهاب بن عبد المجيد عن جعفر بن محمّد عن أبيه عن جابر بن عبد الله قال كان رسول الله (صلى الله عليه وسلم) ... .» [۸۸۷] (صحیح): طیالسی، المسند (ش۸۶۹) / احمد، المسند (ش۱۸۳۶۰و۱۸۳۹۸) والزهد (ش۱۱۵) / حاکم، المستدرک (ش۱۰۵۸) / طبرانی، المعجم الکبیر (ج۲۱ص۱۱۰) / دارمی، السنن (ش۲۸۱۲) / بیهقی، السنن الکبری (ش۵۹۶۶) / بزار (ش۳۲۱۴) / طبری، تهذیب الآثار (ش۱۰۴۰-۱۰۴۲) / ابن حبان (ش۶۴۴و۶۶۷) / ابن ابی شیبة، المصنف (ج۸ص۹۴) / مجلسان من أمالي الخلال (ش۱۱) / اصفهانی، الترغيب والترهيب (ش۱۰۳۲) / واحدی، التفسیر (ج۴ص۵۰۵) / هناد، الزهد (ش۲۳۹) از طریق (شعبة بن الحجاج واسرائیل بن یونس وابوالاحوص) روایت کرده‌اند: «عن سماك بن حرب قال سمعت النعمان بن بشير يخطب يقول سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يخطب يقول أنذرتكم النار أنذرتكم النار أنذرتكم النار حتى لو أن رجلا كان بالسوق لسمعه من مقامي هذا قال حتى وقعت خميصة كانت على عاتقه عند رجليه.» رجال طیالسی «رجال صحیحین» بوده ورجالش «رجال صحيحين» مي‌باشد فقط سماک بن حرب «ثقة» بوده ليکن گفته‌اند که در اواخر عمر دچار تغيير شده وروایاتش از عکرمه مشکل دارد!! وامام یعقوب بن شیبه گفته است: « قلت لعلى ابن المدينى : رواية سماك عن عكرمة ؟ فقال: مضطربة وسفيان وشعبة يجعلونها عن عكرمة و غيرهما يقول: عن ابن عباس؛ إسرائيل وأبو الأحوص»!! وهمچنین: «كان شعبة بن الحجاج يضعفه وكان يقول فى التفسير عكرمة: ولو شئت أن أقول له: ابن عباس لقاله» اما باید بگوییم که سماک بن حرب هر روایتی که از عبدالله بن عباس شنیده را از قول عکرمه هم شنیده است؛ لذا گاهی آن روایتها را از قول عکرمه نقل کرده وگاهی هم از قول عبدالله بن عباس؛ ودر نتیجه هیچ اضطرابی در کار نیست؛ وسماك بن حرب صراحتاً روايت كرده است: «قال عکرمة: كل شيء حدثُتك من التفسير فهو عن ابن عباس» ولذا امامان ابوحاتم رازی وابن عدی واحمد بن حنبل مطلقاً گفته‌اند: «ثقةٌ» وامام عجلی هم گفته است: «كان جائز الحديث لم يترك حديثه أحد، وكان عالما بالشعر وأيام الناس، وكان فصيحا» [رک: ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۴ص۳۲۲) / ابن ابي حاتم، الجرح و التعديل (ج۴ص۲۷۹) / ابن عدي، الکامل فی الضعفاء (ج۳ص۴۶۰وج۵ص۲۶۹) / ابن عبدالبر، الاستذکار (ج۶ص۲۳۵)] ولذا این اسناد «صحیح» است. وامام حاکم نیشابوری گفته است: «هذا حدیثٌ صحیحٌ علی شرط مسلم ولم یخرجاه» وامام ذهبی هم گفته است: «علی شرط مسلم» وامام هیثمی هم گفته است: «رجاله رجال الصحیح» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۱۰۵۸) / هیثمی، مجمع الزوائد (ج۲ص۱۸۷)] [۸۸۸] إعلاء السنن ۸ / ۵۷ .

(۳-۶-۱-۱۲) نشستن بین دو خطبه

در این زمینه به دو مبحث پرداخته می‌شود:

مبحث اوّل: حکم نشستن بین دو خطبه

مبحث دوّم: مقدار نشستن بین دو خطبه

اقوال فقها با دلایل مربوطه به قرار ذیل می‌باشد:

مبحث اوّل: حکم نشستن بین دو خطبه

فقها در حکم نشستن بین خطبۀ اوّل و دوّم اختلاف‌نظر دارند، در این زمینه دو قول مطرح گردیده است که عبارتند از:

دیدگاه اوّل: حنفیّه، مالکیّه و وجهی از دیدگاه شافعیّه و قول مذهب و اکثر حنابله نشستن بین دو خطبه را مستحب می‌دانند. [۸۸۹] البته امام نووی آن‌را شاذ و مردود می‌خواند. [۸۹۰] دلایل آن‌ها عبارتند از:

- خداوندأ در قرآن کریم می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَوٰةِ مِن يَوۡمِ ٱلۡجُمُعَةِ فَٱسۡعَوۡاْ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِ وَذَرُواْ ٱلۡبَيۡعَۚ ذَٰلِكُمۡ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٩[الجمعة: ۹] «ای مؤمنان! هنگامی که روز آدینه برای نماز جمعه أذان گفته شد، به سوی ذکر و عبادت خدا بشتابید و داد و ستد را رها سازید. این (چیزی که بدان دستور داده می‌شوید) برای شما بهتر و سودمندتر است اگر متوجّه باشید.»

وجه استدلال به این آیۀ شریفه این است که خداوند ذکر را به طور مطلق آورده و خبر آحاد نمی‌تواند ناسخ حکم کتاب باشد بلکه می‌تواند مکمّل آن قرار گیرد، با این وصف می‌توان گفت: آنچه با کتاب ثابت می‌گردد فرض و آنچه با خبر آحاد ثابت می‌شود سنّت می‌باشد که به میزان امکان به هر دو عمل خواهد شد. [۸۹۱]

در تحلیل این استدلال باید اشاره کرد:

اوّلاً: اینکه خبر آحاد نمی‌تواند کتاب را نسخ کند دیدگاه حنفیّه می‌باشد که به نسبت دیدگاه اکثر اصولیون مرجوح می‌باشد.

ثانیاً: در این مورد نسخی اتفاق نیافتاده بلکه قیدی بر مطلقی وارد شده است.

- جابر بن سمرةس در مورد خطبۀ رسول الله ج روایت کرده است: «كَانَ النَّبِىُّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) يَخْطُبُ قَائِماً ثُمَّ يَجْلِسُ ثُمَّ يَقُومُ وَيَقْرَأُ آيَاتٍ وَيَذْكُرُ اللَّهَ وَكَانَتْ خُطْبَتُهُ قَصْداً وَصَلاَتُهُ قَصْداً.» [۸۹۲] «پیغمبر ج ایستاده خطبه می‌خواندند سپس می‌نشستند و سپس برمی‌خواستند و آیاتی را قرائت می‌کردند و خداوند را یاد می‌کردند و نماز خواند و خطبه گفتنش متوسط بود -ونه طولانی ونه بسیار کوتاه-.»

- جابر بن سمرهس روایت می‌کند: «أن رسول الله ج كان يخطب قائما خطبة واحدة ، فلما أسنَّ جعلها خطبتين يجلس جلسة.» [۸۹۳] «رسول الله ج یک خطبه می‌خواند؛ اما زمانیکه پیر شدند، آن‌را دو خطبه کرده و در عوض بینشان می‌نشستند.»

این روایت اصلی ندارد و غیر قابل احتجاج می‌باشد.

- عبدالله بن عمرب روایت کرده است: «كَانَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَخْطُبُ قَائِمًا ثُمَّ يَقْعُدُ ثُمَّ يَقُومُ كَمَا تَفْعَلُونَ الْآنَ.» [۸۹۴] «رسول الله ج ایستاده خطبه می‌خواند و سپس می‌نشستند و سپس بلند می‌شده وخطبۀ دوّم را هم می‌خواند؛ همانگونه که شما اکنون انجام می‌دهید.»

- امام علی بن أبی‌طالبس خطبه خوانده‌اند و ننشسته‌اند تا اینکه تمام شده‌اند. [۸۹۵]

عملکرد ایشان می‌رساند که اگر نشستن شرط بود هرگز آن‌را ترک نمی‌کردند.

- مغیره بن شعبهس خطبه خوانده‌اند و بین دو خطبه ننشسته‌اند. [۸۹۶]

- عبدالله بن عباسب یک خطبه خوانده‌اند و در صورتیکه احساس خستگی و سنگینی می‌کرد بین دو خطبه می‌نشست. [۸۹۷]

با وجود اشکال در اسناد برخی از این موارد و حتّی عدم ثبوت باید توجه داشت که این موارد مذهب صحابی می‌باشد و احتجاج به آن‌ها جای اختلاف می‌باشد.

- این دسته از فقها به دلایل عقلی نیز در این زمینه استناد می‌کنند به گونه‌ای که نشستن بین دو خطبه را دو ذکر متقدّم بر نماز جمعه می‌دانند و مانند أذان و إقامه نشستن بین آن‌ها شرط نیست و این نشستن مانند نشستن بر منبر قبل از خطبه شرط نیست و هدف از آن جدایی دو خطبه و وعظ و ارشاد می‌باشد که بدون آن نیز حاصل می‌گردند. [۸۹۸]

دیدگاه دوّم: وجه صحیح و مشهور شافعیّه و روایتی از امام احمد قول مختار برخی از اصحابش نشستن بین دو خطبه را شرط صحّت آن‌ها می‌داند. [۸۹۹]

دلایل این افراد عبارت است از:

-پیامبر ج فرموده‌اند: «صَلُّوا كَمَا رَأَيْتُمُونِى أُصَلِّى.» [۹۰۰] «نماز بخوانید همان گونه که من را می‌بینید که نماز می‌خوانم.» ایشان ج با توجه به روایات جابر بن سمره و عبدالله بن عمر ش که کمی قبل دیدیم، همیشه بین دو خطبۀ جمعه نشسته‌اند و بر این عمل مداومت داشته‌اند، پس این نشستن واجب می‌باشد. [۹۰۱]

در دقّت به این استدلال قابل اشاره است:

اوّلاً: خطبه جزء نماز نیست همانطور که پیشتر بیان و اثبات گردید.

ثانیاً: به فرض اگر جزأ نماز هم تصوّر شود بنابر اتفاق فقها فعل نبیّ ج در نماز اثبات استحباب می‌کند.

ثالثاً: اگر مواظبت دلالت بر وجوب کند پس باید نشستن اوّل نیز واجب باشد، چراکه پیامبر ج بر آن نیز مواظبت و دوام داشته‌اند. حال شافعیّه با وجود این آن‌را مستحب می‌داند. البته در جواب این هم گفته شده که سند روایاتی که نشستن اوّل را ثابت می‌کنند ضعیف بوده و دوامیّت در آن ثابت نمی‌گردد. [۹۰۲]

-دلیلی عقلی که ارائه کرده‌اند: خطبه یکی از فرض نماز جمعه می‌باشد پس مانند نماز قیام و قعود در آن فرض می‌باشد. [۹۰۳]

این استدلال صحیح نمی‌باشد در غیر اینصورت باید دیگر ارکان نماز هم مانند رکوع و سجده در آن فرض باشد. همچنان‌که اگر شافعیه به این دلیل استناد کرده ونشستن بین دو خطبه را واجب بدانند، باید بگویند که نشستن اول هم که امام هنگام ورود به مسجد می‌نشیند واجب می‌باشد! چرا که این عمل بعد از دخول امام برای خواندن خطبه بوده وشما گفته‌اید که هرچه که متصل به نماز بوده و پیامبر ج بر آن مداوت داشته باشد واجب می‌باشد؛ لذا این دلیل به ضرر شماست.

قول راجح: با توجه به فعل نبیّ ج نشستن بین دو خطبه مستحب می‌باشد و دلیلی بر شرطیّت آن وجود ندارد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

مبحث دوّم: مقدار نشستن بین دو خطبه

فقها -چه آن‌ها که قائل به سنیّت نشستن بین دو خطبه هستند و چه آن‌ها قائل به شرطیّتش- در مقدار نشستن بین دو خطبۀ جمعه اختلاف‌نظر دارند، در این زمینه چهار قول مطرح است که عبارتند از:

دیدگاه اوّل: برخی از مالکیّه، شافعیّه و تعدادی از حنابله آن‌را به میزان خواندن سورۀ اخلاص می‌دانند. [۹۰۴]

دیدگاه دوّم: ظاهر روایت حنفیّه آن‌را به اندازۀ خواندن سه آیه می‌داند. [۹۰۵]

دیدگاه سوّم: برخی دیگر از احناف به اندازه‌ای جایز می‌دانند که خطیب بر جای نشستنش تمکّن یابد و اندامش در جایگاه خود قرار گیرند. [۹۰۶]

دیدگاه چهارم: برخی از مالکیّه آن‌را به اندازۀ نشستن بین دو سجده می‌دانند.

این فقها دلایلی را ذکر نکرده‌اند و احادیث وارده نیز بیانی از این مقدار ندارند، بدین خاطر برخی از فقها همچون حنابله میزانی بر آن تعیین نکرده‌اند بلکه آنچه بر آن اتفاق‌نظر وجود دارد این است که این نشستن باید اندک و خفیف باشد. [۹۰۷]

قول راجح: با این اوصاف باید توجه داشت هدف از این نشستن استراحت و جدایی دو خطبه می‌باشد و محدود کردن با وجود نبود نصّی در این زمینه جدای از اینکه تأییدیه‌ای از شریعت ندارد بلکه مایۀ حرج و سختی بر امام می‌باشد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

[۸۸۹] المبسوط ۲ / ۲۶ ، مرغيناني، الهداية ۱ / ۸۳ ، کاسانی، بدائع الصنائع، ۱ / ۲۶۳ ، وتبيين الحقائق ۱ / ۲۲۰ ، الفتاوى الهندية، ۱ / ۱۴۷؛ الإشراف ۱ / ۱۳۳ ، ابن عبد البر، الكافي، ۱ / ۲۵۱ ، مواهب الجليل والتاج والإكليل بهامشه، ۲ / ۱۷۱ ، نفراوی،الفواكه الدواني، ۱ / ۳۰۷ ؛ المجموع ۴ / ۵۱۵ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۲۷ . [۸۹۰] المجموع ۴ / ۵۱۵ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۲۷ . [۸۹۱] بدائع الصنائع ۱ / ۲۶۳ . [۸۹۲] (صحیح): مسلم (ش۲۰۳۲) / ابوداود (ش۱۱۰۳و۱۰۹۶) / نسایی واللّفظ له (ش۱۵۸۴و۱۴۱۸) / ابن ماجه (ش۱۱۰۶) از طریق (سفیان الثوری و ابوالاحوص) روایت کرده‌اند: «عن سماك عن جابر بن سمرة قال كان النبي صلى الله عليه و سلم يخطب قائما ثم يجلس ثم يقوم ويقرأ آيات ويذكر الله عز و جل وكانت خطبته قصدا وصلاته قصدا.» [۸۹۳] (لا اصل له): همچنين روايتي را نيافتم وفقط بعضي فقهاء حنفي آن را در کتبشان مي‌آورند [سرخسي، المبسوط (ج۱ص۴۹) / برهاني، الميحط (ج۲ص۱۶۸) / الطحاوي، حاشية على طحطاوی / مراقي الفلاح، شرح نور الإيضاح (ص۳۳۴)] همچنين تمامي روايات دالّ بر اين بوده که رسول الله ج همواره دوخطبه خوانده اند. [۸۹۴] (صحیح): بخاری (ش۹۲۸و۹۲۰) / نسایی (ش۱۴۱۶) از طریق (خالد بن الحارث و بشر بن المضل) روایت کرده‌اند: «حدثنا عبيد الله بن عمر عن نافع عن ابن عمر رضي الله عنهما قال: كان النبي صلى الله عليه وسلم يخطب قائما ثم يقعد ثم يقوم كما تفعلون الآن.» [۸۹۵] ابن أبي شيبة، المصنف ۲ / ۱۱۲؛ وعبد الرزاق، المصنف ۳/۱۸۹و۱۹۰ [۸۹۶] ابن قدامة، المغني ۳ / ۱۷۶ ، والزركشي في شرح الخرقي ۲ / ۱۷۶ ، والزيلعي في تبيين الحقائق ۲ / ۲۲۰ [۸۹۷] الكاساني، بدائع الصنائع ۱ / ۲۶۳ [۸۹۸] المغني ۳ / ۱۷۶ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۶۲ ؛ الإشراف ۱ / ۱۳۳ ، رؤوس المسائل الخلافية للعكبري ۱ / ۳۲۹ - ۳۳۰ ؛ الإشراف ۱ / ۱۳۳؛ شرح الزركشي ۲ / ۱۷۶ . [۸۹۹] الأم ۱ / ۱۹۹ ، الوجيز ۱ / ۶۴ ، حلية العلماء، ۲ / ۲۷۶ ، نووی، المجموع، ۴ / ۵۱۴ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۲۷ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۸۷؛ التمام ۱ / ۲۳۵ ، شرح الزركشي، ۲ / ۱۷۷ ، ابن مفلح، الفروع، ۲ / ۱۱۹، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۶۲ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۳۹۷ . [۹۰۰] (صحيح): بخاري (ش۶۰۰۸و۷۲۴۶) از طريق (اسماعيل بن علية وعبدالوهاب الثقفي) روايت کرده است: «حدثنا أيوب عن أبي قلابة عن أبي سليمان مالك بن الحويرث قال أتينا النبي صلى الله عليه وسلم ... فقال (صلي الله عليه وسلم): كما رأيتموني أصلي.» [۹۰۱] فتح الباري ۲ / ۴۰۶ . [۹۰۲] نک: همان. [۹۰۳] المهذّب مع المجموع ۴ / ۵۱۴ . [۹۰۴] الكافي لابن عبد البر ۱ / ۲۵۰، وبلغة السالك ۱ / ۱۸۰، حطاب، ،مواهب الجليل، ۲ / ۱۷۱ – ۱۷۲؛ المجموع ۴ / ۵۱۴ - ۵۱۵ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۳۲ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۹۰ .؛ الفروع ۲ / ۱۱۹، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۳۹۷ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۶۳ ، كشاف القناع، ۲ / ۳۶ . البته شافعیّه در مقدار واجب آن اختلاف نظر دارند: وجهی ابراز می‌دارد به اندازه طمأنينه و این مشهور و صحیح در نزد شافعیّه است و وجه دیگر: به اندازه سوره إخلاص را شرط می‌داند. [۹۰۵] الفتاوى الهندية ۱ / ۱۴۷ ، طحطاوی، مراقي الفلاح، ص ( ۱۰۳ ) ، مجمع الأنهر، الدر المنتقى بهامش ۱ / ۱۶۸ . [۹۰۶] نک: همان‌ها. [۹۰۷] الفواكه الدواني ۱ / ۳۰۷ ، مواهب الجليل ۲ / ۱۷۱ .

(۳-۶-۲) سنّت‌های خطبۀ جمعه

مستحب است که در ایراد و مفاد خطبۀ نماز جمعه اعمالی رعایت شوند که شریعت فراخوان آن نموده و خطبه‌های پیامبر ج مزیّن به آن‌ها بوده است. این اعمال مستحبی عبارتند از: ۱- کوتاه بودن خطبه، ۲- خطبه فصیح، بلیغ، شیوا، مؤثِّر و مرتب باشد. ۳- خواندن سورۀ ﴿قٓ در آن. ۴- دعا برای مسلمانان در خطبۀ دوّم، ۵- دعا برای ولی أمر مسلمین در خطبۀ دوّم، ۶- اتمام خطبۀ دوّم با استغفار.

احکام مترتّب بر این سنن با ذکر ادلّۀ مربوطه به قرار ذیل می‌باشد.

(۳-۶-۲-۱) کوتاه بودن خطبه

در این زمینه دو بحث جای تحلیل و بررسی دارد:

مبحث اوّل: کوتاه بودن هر دو خطبه.

مبحث دوّم: کوتاهی بیشتر خطبۀ دوّم به نسبت خطبۀ اوّل.

در ادامه به دیدگاه فقها با دلایل مربوطه پرداخته می‌شود.

مبحث اوّل: کوتاه بودن هر دو خطبه

مذاهب چهارگانۀ اهل سنّت؛ حنفیّه، مالکیّه، شافعیّه و حنابله بر این باورند که مستحب است که خطیب دو خطبه را به میزانی کوتاه نماید که خللی به ارکان آن وارد نشود و مقصد اصلی آن ضایع نگردد. [۹۰۸] نووی در این زمینه ابراز می‌دارد: «کوتاه بودن خطبه باید متعادل باشد و نباید به گونه‌ای باشد که آن‌را ضایع کند.» [۹۰۹]

استدلال این فقها عبارت است از:

- جابر بن سمرهس روایت کرده است: «كَانَ النَّبِىُّ ج يَخْطُبُ قَائِماً ثُمَّ يَجْلِسُ ثُمَّ يَقُومُ وَيَقْرَأُ آيَاتٍ وَيَذْكُرُ اللَّهَ وَكَانَتْ خُطْبَتُهُ قَصْداً وَصَلاَتُهُ قَصْداً.» [۹۱۰] «پیغمبر ج ایستاده خطبه می‌خواندند سپس می‌نشستند و سپس برمی‌خواستند و آیاتی را قرائت می‌کردند و خداوند را یاد می‌کردند و و نماز خواند و خطبه گفتنش متوسط بود -ونه طولانی ونه بسیار کوتاه-.»

در «نیل الأوطار» آمده: «پند و اندرز در خطبه مشروع می‌باشد و کوتاه بودن آن از طولانی بودنش بهتر است.» [۹۱۱]

-سلمه بن اکوعس روایت کرده است: «كُنَّا نُصَلِّي مَعَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ الْجُمُعَةَ ثُمَّ نَنْصَرِفُ وَلَيْسَ لِلْحِيطَانِ ظِلٌّ نَسْتَظِلُّ فِيه.» [۹۱۲] «ما با پیامبر ج نماز جمعه می‌خواندیم و سپس برمی‌گشتیم؛ درحالیکه دیوارها هیچ سایۀ قابل استفاده‌ای نداشتند.»

-عمار بن یاسرس روایت کرده است: «سمعت رسول الله (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) يقول: إِنَّ طُولَ صَلاَةِ الرَّجُلِ وَقِصَرَ خُطْبَتِهِ مَئِنَّةٌ مِنْ فِقْهِهِ فَأَطِيلُوا الصَّلاَةَ وَاقْصُرُوا الْخُطْبَةَ وَإِنَّ مِنَ الْبَيَانِ سِحْرًا.» [۹۱۳] «طولانی بودن نماز انسان –وقتی تنها نماز می‌خواند- و طولانی بودن خطبه‌ گفتنش، نشان از فقیه و درک دینی وی می‌دهد، لذا نمازهایتان را طولانی و خطبه‌هایتان را کوتاه کنید و بعضی از سخنان موجب جذب مردم می‌گردد.»

- براء بن عازبس روایت نموده: «جاء أعرابي إلى النبي (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) فقال: يَا رَسُولَ اللَّهِ، عَلِّمْنِي عَمَلًا يُدْخِلُنِي الْجَنَّةَ، فَقَالَ: لَئِنْ كُنْتَ أَقْصَرْتَ الْخُطْبَةَ، لَقَدْ أَعْرَضْتَ الْمَسْأَلَةَ.» [۹۱۴] «اعرابی نزد رسول الله ج آمده و گفت: یا رسول الله ج! به من عملی را نشان بده که با انجام دادنش به بهشت بروم. رسول الله ج فرمودند: اگر خطبه گفتن را کوتاه کنی نیازی به این سوال پرسیدن نیست.»

- عبدالله بن أبی أوفىس روایت نموده: «كان رسول الله (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) وَيُطِيلُ الصَّلَاةَ وَيُقَصِّرُ الْخُطْبَةَ.» [۹۱۵] «پیغمبر خدا ج نماز را طول می‌داد و خطبه را کوتاه می‌کرد.»

این روایت‌ها به صراحت کوتاه بودن خطبه را اثبات می‌کنند وبه قول امام شوکانی اختلافی در این زمینه وجود ندارد. وعبدالله بن مسعودس روایت کرده که رسول‌اللهج فرموده است: «کوتاه بودن خطبه و طولانی بودن نماز نمادی از درایت مرد می‌باشد.» [۹۱۶]

با همۀ این اوصاف باید توجه داشت که کوتاه بودن خطبه با وجود اینکه مستحب می‌باشد در مواردی پیامبر اکرم ج خطبۀ طولانی خوانده‌اند. امام ابن قیم در این باره می‌گوید: «پیامبر ج بنابر نیاز مردم در مواردی خطبه‌اش را کوتاه و در مواردی طولانی می‌خواندند و خطبه‌های همیشگی وی -مانند جمعه و عیدین و ...- کوتاه‌تر از خطبه‌هایی بوده که به مناسبت‌های خاصّی می‌گفتند.» [۹۱۷]

البته روایات مذکور فراخوان کوتاه بودن خطبه می‌باشند و بر این امر مهم تأکید می‌کنند ولی لازم به ذکر است که خطبه باید برحسب نیاز و شرایط حاکم بر آن ایراد گردد و خطیب باید در نظر داشته باشد که در هر حال خطبۀ طولانی‌ای که باعث خستگی مردم شود، بی‌فایده و حتّی مضر می‌باشد و باید خطیب شرایط حاکم بر اجرای خطبه را نیز در نظر بگیرد. در صورتیکه مردم در زیر باران باشند و یا هوا گرم و یا نامساعد باشد و یا نیازی به طولانی کردن بحث مدّنظر نباشد، خطیب باید خطبه را کوتاه و بسیار مفید بخواند. و آنچه مدّنظر شریعت است اعتدلال و میانه‌روی می‌باشد که نه مقصد خطبه که اندرز و استفاده از آن می‌باشد ضایع گردد و نه طولانی و مایۀ آزار و ناراحتی مردم گردد.

مبحث دوّم: کوتاهی بیشتر خطبۀ دوّم به نسبت خطبۀ اوّل

مالکیّه و حنابله بر این باورند که مستحب است که خطبه دوّم از خطبۀ اوّل کوتاه‌تر باشد. [۹۱۸] و دلیلی که بر آن ذکر می‌کنند قیاس بر اقامه به نسبت أذان می‌باشد. به گونه‌ای که مستحب است أذکار أذان جفت و أذکار إقامه مفرد باشند و آن کوتاه‌تر است که بهتر آن است دو خطبه نیز به این صورت باشد. [۹۱۹] و همچنین قیاس بر دو رکعت نماز می‌شود که سنّت آن است که رکعت دوّم کوتاه‌تر از أولی باشد. در حدیث عبدالله بن أبی قتاده از پدرشب روایت نموده که: «أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كَانَ يَقْرَأُ فِي الظُّهْرِ فِي الْأُولَيَيْنِ بِأُمِّ الْكِتَابِ وَسُورَتَيْنِ وَفِي الرَّكْعَتَيْنِ الْأُخْرَيَيْنِ بِأُمِّ الْكِتَابِ وَيُسْمِعُنَا الْآيَةَ وَيُطَوِّلُ فِي الرَّكْعَةِ الْأُولَى مَا لَا يُطَوِّلُ فِي الرَّكْعَةِ الثَّانِيَةِ وَهَكَذَا فِي الْعَصْرِ وَهَكَذَا فِي الصُّبْحِ.» [۹۲۰] «پیامبر ج در نماز ظهر در دو رکعت اوّل سوره فاتحه و بقره و در دو رکعت آخر سورۀ فاتحه را می‌خواندند. و ما خواندن آیات را می‌شنیدیم. و ایشان ج رکعت اوّل را طوری طولانی می‌کردند که رکعت دوّم را آنقدر طولانی نمی‌کردند. و این عمل را در نماز عصر و صبح نیز انجام می‌دادند.»

با همۀ این اوصاف دلیلی صریح مبنی بر کوتاه‌تر کردن خطبۀ دوّم به نسبت خطبۀ اوّل مشاهده نمی‌شود و آنچه فراخوان شریعت می‌باشد کوتاه بودن خطبه‌ها است. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

[۹۰۸] نک: بدائع الصنائع ۱ / ۲۶۳ ، الفتاوى الهندية، ۱ / ۱۴۷ ، مجمع الأنهر، ۱ / ۱۶۸ ، طحطاوی، مراقي الفلاح، ص ( ۱۰۳ ) ؛القوانين الفقهية ص ( ۸۶ ) ، والشرح الصغير وبلغة السالك معه ۱ / ۱۸۰ - ۱۸۱ ، والتاج والإكليل بهامش المواهب ۲ / ۱۶۶ ؛ الوجيز ۱ / ۶۴ ، نووی، المجموع، ۴ / ۵۲۸ - ۵۲۹ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۳۲ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۸۹ ؛ أبو خطاب، الهدایة، ۱ / ۵۲ ، ابن قدامه، المغني، ۳ / ۱۷۹ ، ابن مفلح، الفروع، ۲ / ۱۱۹ ، المحرّر، ۱ / ۱۵۱ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۳۹۷ ، كشاف القناع، ۲ / ۳۶ . وحنفیه گفته‌اند که مقدار خطبه به اندازه‌ی سوره‌های طوال مفصل (بقره و آل عمران و برائة و ...) می‌باشد. البته ارکان و ضوابط خطبه نماز جمعه از نظر مذاهب تفاوتهایی داشت که در بخش" (۳-۵) ارکان خطبه نماز جمعه"دیدگاه آنها و تحلیل مسائل در این زمینه بیان گردید. [۹۰۹] المجموع ۴ / ۵۲۹ . [۹۱۰] (صحيح): مسلم (ش۲۰۳۲) / ابوداود (ش۱۱۰۳و۱۰۹۶) / نسايي واللّفظ له (ش۱۵۸۴و۱۴۱۸) / ابن ماجه (ش۱۱۰۶) از طريق (سفيان الثوري و ابوالاحوص) روايت کرده اند: «عن سماك عن جابر بن سمرة قال كان النبي صلى الله عليه و سلم يخطب قائما ثم يجلس ثم يقوم ويقرأ آيات ويذكر الله عز و جل وكانت خطبته قصدا وصلاته قصدا.» [۹۱۱] نيل الأوطار ۳ / ۲۶۶ . [۹۱۲] (صحيح): بخاری (ش۴۱۶۸) / مسلم (ش۲۰۳۰) / ابن ماجه (ش۱۱۰۰) از طریق (یحیی بن یعلی وهشام بن عبدالملک وعبدالرحمن بن مهدی) روایت کرده‌اند: «حدثنا يعلى بن الحارث قال سمعت إياس بن سلمة بن الأكوع عن أبيه: كنا نصلي مع النبي صلى الله عليه ... .» [۹۱۳] (صحیح): مسلم (ش۲۰۴۶) روایت کرده است: «حدثنى سريج بن يونس حدثنا عبدالرحمن بن عبد الملك بن أبجر عن أبيه عن واصل بن حيان قال قال أبو وائل: خطبنا عمار فأوجز وأبلغ فلما نزل قلنا يا أبا اليقظان لقد أبلغت وأوجزت فلو كنت تنفست. فقال إنى سمعت رسول الله (صلى الله عليه وسلم) يقول: إن طول صلاة الرجل وقصر خطبته مئنة من فقهه فأطيلوا الصلاة واقصروا الخطبة وإن من البيان سحراً.» [۹۱۴] (صحیح): طیالسی، المسند (ش۷۷۵) / بخاري، ادب المفرد (ش۶۹) / احمد، المسند (ش۱۸۶۴۷) / بیهقی، السنن الکبری (ش۲۱۸۴۷) والآداب (ش۷۷) / حاکم، المستدرک (ش۲۸۶۱) / طحاوی، شرح مشکل الآثار (ج۷ص۲۰) واحکام القرآن (ج۱ص۳۶۶) / ابن حبان (ش۳۷۴) / دارقطنی، السنن (ج۲ص۱۲۵) / رویانی، المسند (ش۳۵۴) / ابن الشجری، الامالی (ج۱ص۳۵۱) / خزائطی، مکارم الاخلاق (ج۱ص۹۴) / حسین بن الحسن المروزی، البر والصلة (ش۲۷۶) / ابن ابی الدنیا، الأمر بالمعروف والنهي عن المنكر (ش۴۱) والصمت وآداب اللسان (ش۶۷) / خلعی، الفوائد (ش۸۱۸) / خطییب بغدادی، الفقیه والمتفقه (ج۲ص۱۵۸) / بغوی، شرح السنة (ج۹ص۳۵۴) / واحدی، التفسیر (ج۴ص۴۹۱) / مزی، تهذیب الکمال (ج۲۲ص۶۳۲) / ابن الجوزی، البر والصلة (ش۲۹۴) از طریق (عيسى بن عبد الرحمن البجلي) روایت کرده‌اند: «حدثنا عيسى بن عبد الرحمن عن طلحة عن عبد الرحمن بن عوسجة عن البراء قال جاء أعرابى فقال: يا نبي الله علمني عملا يدخلنى الجنة قال لئن كنت أقصرت الخطبة لقد أعرضت المسألة أعتق النسمة وفك الرقبة قال أو ليستا واحدا قال لا عتق النسمة أن تعتق النسمة وفك الرقبة ان تعين على الرقبة والمنيحة الرغوب والفيء على ذي الرحم فإن لم تطق ذلك فأمر بالمعروف وإنه عن المنكر فإن لم تطق ذلك فكف لسانك إلا من خير» رجال طیالسی «ثقة» ومترجم در تهذیب بوده واسنادش هم «صحیح» است. وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «هذا حديثٌ صحيحُ الإسناد ولم يخرجاه» وامام ذهبی هم گفته است: «حدیثٌ صحیحٌ» وامام هیثمی هم گفته است: «رجاله ثقاتٌ» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۲۸۶۱) / هیثمی، مجمع الزوائد (ج۴ص۲۷۸)] [۹۱۵] (صحیح): نسايي (ش۱۴۱۴) ترمذي، علل الكبير (ش۴۴۲) طبرانی، المعجم الاوسط (ج۸ص۱۳۵) والمعجم الصغیر (ش۴۰۵) / ابن حبان (ش۶۴۲۳) / دارمی، السنن (ش۷۴) / خطیب بغدادی، تاریخ بغداد (ج۸ص۴) / ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج۴ص۵۷) / ابن حیان، أخلاق النبي وآدابه (ش۴۲) / ابن ابی دینا، التواضع والخمول (ش۱۹۳) / ابوعبدالرحمن السلمی، آداب الصحبة (ش۷۰) / سبکی، معجم الشیوخ (ج۱ص۶۱۹) / مزی، المنتقى من الفوائد الحسان في الحديث (ش۲۳) از طریق (محمّد بن عبد العزيز واسحاق بن راهویه ویحیی بن اکثم ومحمّد بن حميد والحسين بن حريث) روايت كرده‌اند: «أنبأنا الفضل بن موسى عن الحسين بن واقد قال حدثني يحيى بن عقيل قال سمعت عبد الله بن أبي أوفى يقول: كان رسول الله صلى الله عليه و سلم يكثر الذكر ويقل اللغو ويطيل الصلاة ويقصر الخطبة ولا يأنف أن يمشي مع الأرملة والمسكين فيقضي له الحاجة» وفضل بن موسی هم متابعه شده وحاکم، المستدرک (ش۴۲۲۵) / بیهقی، شعب الایمان (ش۸۱۱۴) ودلائل النبوة (ج۱ص۳۲۹) / اصفهانی، الترغيب والترهيب (ش۱۱۶۰) از طریق (أحمد بن نصر بن مالك وإبراهيم بن هلال) روایت کرده‌اند: «ثنا علي بن الحسين بن واقد عن أبيه قال: سمعت يحيى بن عقيل ... .» رجال نسايي «رجال صحیح» بوده واسنادش هم «صحیح» است. وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «هذا حديثٌ صحيحٌ على شرط الشيخين ولم يخرجاه» وامام ذهبی هم گفته است: «علی شرط البخاری ومسلم» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۴۲۲۵)] [۹۱۶] (صحيح): مسلم (ش۲۰۴۶) روايت کرده است: «حدثنى سريج بن يونس حدثنا عبدالرحمن بن عبد الملك بن أبجر عن أبيه عن واصل بن حيان قال قال أبو وائل: خطبنا عمار فأوجز وأبلغ فلما نزل قلنا يا أبا اليقظان لقد أبلغت وأوجزت فلو كنت تنفست. فقال إنى سمعت رسول الله (صلى الله عليه وسلم) يقول: إن طول صلاة الرجل وقصر خطبته مئنة من فقهه فأطيلوا الصلاة واقصروا الخطبة وإن من البيان سحرا.» [۹۱۷] زاد المعاد ۱ / ۱۹۱ . [۹۱۸] الشرح الصغير وبلغة السالك معه ۱ / ۱۸۰ - ۱۸۱ ، التاج والإكليل بهامش المواهب ۲ / ۱۶۶؛ المستوعب ۳ / ۳۰ ، ابن مفلح، الفروع، ۲ / ۱۱۹ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۳۹۷ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۶۳ ، كشاف القناع، ۲ / ۳۶ . [۹۱۹] الفروع ۲ / ۱۱۹ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۶۳ ، كشاف القناع، ۲ / ۳۶ . [۹۲۰] (صحيح): بخاري (ش۷۷۶) / مسلم (ش۱۰۴۱) / نسايي (ش۹۷۷) از طريق (همام بن يحيي وأبان بن يزيد) روايت كرده اند: «يحيى عن عبد الله بن أبي قتادة عن أبيه أن النبي صلى الله عليه وسلم كان يقرأ في الظهر في الأوليين بأم الكتاب وسورتين وفي الركعتين الأخريين بأم الكتاب ويسمعنا الآية ويطول في الركعة الأولى ما لا يطول في الركعة الثانية وهكذا في العصر وهكذا في الصبح»

(۳-۶-۲-۲) خطبه فصیح، بلیغ، شیوا، مؤثِّر و مرتب باشد.

برخی از فقها همچون شافعیّه و حنابله که دیگر فقها نیز با آن‌ها موافق هستند ابراز می‌دارند مستحب است که خطبۀ جمعه فصیح، بلیغ، شیوا و رسا، مؤثّر و مرتب و با نظم خاص باشد و از استفاده از الفاظ نامأنوس و سجع و تکلّف‌آور و عجله پرهیز شود تا خطبه با شفافیّت و به طور کامل و بدون سنگینی منظور خود را برساند. [۹۲۱] جابر بن عبد اللهب قال: «كَانَ فِي كَلَامِ رَسُولِ اللَّهِ تَرْتِيلٌ أَوْ تَرْسِيلٌ.» [۹۲۲] «سخن گفتن رسول اللهج شمرده شمرده وآرام بوده.»

صاحب "الحاوی الکبیر" در این باره اشاره می‌کند: «هدف از خطبه دو چیز است: موعظه و إبلاغ. موعظه با سه صفت حاصل می‌گردد: بیان معنای صحیح، انتخاب الفاظ فصیح و دوری از کشیدن و بریده بریده و شل شل سخن گفتن یا عجله نمودن در ابراز لفظ یا استفاده از کلام و اعراب غریب (و ادبیات نامأنوس) که به فهم شنونده خدشه وارد نماید. و آن‌را به گونه‌ای طولانی نماید که موجب تنفّر و ناراحتی گردد و آن‌را آنگونه کوتاه و مختصر ننماید تا ناقص گردد و در هر زمانی بر شرایط حال تکیه نماید.» [۹۲۳]

وصحابۀ کرامش نیز بر همین مبنا عمل نموده‌اند، امام علی بن أبی طالبس در این زمینه گفته‌اند: «حدِّثوا الناس بما يعرفون، أتحبون أن يُكذَّبَ الله ورسوله.» [۹۲۴] «با مردم سخنانی بگویید که آن‌را می‌شناسند؛ آیا دوست دارید که خدا و رسولش ج را انکار کنند؟»

از مهارت‌های کلام فصیح و بلیغ، استفاده از جملات زیبا و ادیبانه و دقیق و مشروع علما و اندیشمندانی می‌باشد که پیام‌رسانی را به مخاطبان راحت‌تر و زیباتر می‌کند. [۹۲۵]

در واقع اگر خطبۀ جمعه از این صفات برخوردار نباشد نه تنها مقصود و رسالت خود را بجا نیاورده بلکه در مواردی موجب فهم سقیم و نادرست و نیز موجب آزار و ناراحتی مردم می‌گردد.

[۹۲۱] نک: الأم ۱ / ۲۳۰ ، ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳ / ۵۵ ، الوجيز ۱ / ۶۴ ، نووی، المجموع، ۴ / ۵۲۸ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۳۱ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۸۹؛ المغني ۳ / ۱۸۰ ، كشاف القناع، ۲ / ۳۶ . [۹۲۲] (صحیح لغیره): ابن ابی شیبه، المصنف (ج۶ص۲۱۰) / ابوداود (ش۴۸۴۰) / بیهقی، السنن الکبری (ش۵۹۷۰) / ابن سعد، الطبقات الکبری (ج۱ص۳۷۵) / عبدالله بن المبارک، الزهد (ش۱۴۷) / ابن ابی دنیا، الصمت وآداب اللسان (ش۶۵۶و۶۸۰) / ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج۴ص۱۲) از طریق (محمّد بن بشر و محمّد بن عبد الله ووکیع بن الجراح وجعفر بن عوف) روایت کرده‌اند: «عن مسعر بن کدام قال سمعت شيخاً فى المسجد يقول سمعت جابر بن عبد الله يقول كان فى كلام رسول الله (صلى الله عليه وسلم) ترتيل أو ترسيل» اما این اسناد «ضعیف» است چرا که راوی آن مبهم می‌باشد: «سمعت شيخاً». البته شاهدی دارد وبخاری (ش۳۵۶۸) / مسلم (ج۴ص۱۹۴۰) / ابوداود (ش۳۶۵۴) / ترمذی (ش۳۶۳۹) از طریق (یونس بن یزید وسفیان بن عیینه واسامة بن زید) روایت کرده‌اند: «عن ابن شهاب، أن عروة بن الزبير حدثه أن عائشة زوج النبي (صلى الله عليه وسلم) قالت: ألا يعجبك أبو هريرة؟ جاء فجلس إلى جانب حجرتي يحدث عن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) يسمعني ذلك، وكنت أسبح، فقام قبل أن أقضي سبحتي، ولو أدركته لرددت عليه، إن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) لم يكن يسرد الحديث سردكم.» وفی روایة سفیان بن عیینه واسامة بن زید: «لو شاء العاد أن يخصيه أحصاه» [۹۲۳] الحاوي ۳ / ۵۵ . [۹۲۴] (صحیح): بخاری (ش۱۲۷) / ابن عبدالبر، جامع بيان العلم وفضله (ج۲ص۲۴۰) / خطیب بغدادی، الجامع لأخلاق الراوي (ج۲ص۱۰۸) / ابوطاهر السلفی، العلم (ش۱۶۸) از طریق (عبيد الله بن موسى وابوبکر بن عیاش) روایت کرده‌اند: «عن معروف بن خربوذ عن أبي الطفيل عن علي حدثوا الناس بما يعرفون أتحبون أن يكذب الله ورسوله.» رجالش همه «ثقة» ومترجم در تهذیب بوده فقط معروف بن خربوذ که رجال «صحيحين» بوده وامام ابن حبان وي را در «ثقات» آورده است وامام ابوحاتم گفته است: «يكتب حديثه قال: ويقال إن الناس أخذوا شعر هذيل منه» وامامان ساجی وذهبی گفته‌اند: «صدوقٌ» وامام ابن حجر گفته است: «صدوقٌ بما وهم» وامام احمد بن حنبل گفته است: «ما أدرى كيف حديثه» وامام یحیی بن معین گفته است: «ضعیفٌ» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۱۰ص۲۳۰) وتقریب التهذیب (ش۶۷۹۱) / ذهبی، ذكر أسماء من تكلم فيه وهو موثق (ش۳۳۳)] لذا ثقة بوده واگرچه اندکی خطا داشته است. [۹۲۵. ] استفاده از اشعار مشروع و مطابق با مضامین شریعت از جمله این موارد است. ابی بن كعبس روایت نموده: «يقول النبي (صلى الله عليه وسلم): إن من الشعر لحكمة.» «پیامبر می‌فرمود: بی‌شک در بعضی اشعار حکمت نهفته است.» (صحيح): بخاري (ش۶۱۴۵) / ابوداود (ش۵۰۱۲) / ابن ماجه (ش۳۷۵۵) از طريق (شعيب بن ابي حمزه وعبدالله بن المبارک) روايت كرده اند: «عن الزهري قال أخبرني أبو بكر بن عبد الرحمن أن مروان بن الحكم أخبره أن عبد الرحمن بن الأسود بن عبد يغوث أخبره أن أبي بن كعب أخبره أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال: إن من الشعر حكمة.»

(۳-۶-۲-۳) خواندن سورۀ ﴿قٓ در آن خطبه

برخی از فقها خواندن سورۀ ﴿قٓ توسط خطیب در خطبۀ نماز جمعه را مستحب می‌دانند. [۹۲۶] استدلال این حکم فعل نبیّ ج و تکرار ایشان در خطبه‌های نماز جمعه می‌باشد. روایات مثبتِ این حکم این بوده که أم هشام دختر حارثه بن النعمانل روایت نموده: «ما حفظت ﴿قٓ إلا من رسول الله (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) يخطب بها كل جمعة، قالت: وكان تنورنا وتنور رسول الله (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) واحدًا.» [۹۲۷] «تنور خانۀ ما و رسول الله ج حدود یک یا دو سال یکی بود؛ و اینقدر سورۀ ﴿قٓ را روی منبر در جمعه‌های و هنگام خطبه می‌خواند که آن‌را یاد گرفتم.»

نووی در این زمینه چنین گفته: «این روایت دلیلی برای استحباب قرائت ﴿قٓ یا قسمتی از آن در هر خطبه‌ای است.» [۹۲۸] ابن قیّم هم در این باره با توجه به فعل نبیّ ج ابراز می‌دارد: «از آنچه از خطبۀ پیامبر ج به یاد مانده و حفظ شده این است که ایشانج بسیار با (استناد و استفاده از) قرآن و سورۀ ﴿قٓ خطبه را ایراد می‌کردند.» [۹۲۹]

این فقها استناد می‌کنند که سورۀ ﴿قٓ دربردارندۀ رستاخیز، مرگ، مواعظ شدید و زواجر أکید است و خواندنش در خطبه مستحب می‌باشد. [۹۳۰]

با وجود اینکه فعل پیامبر ج بر این مسئله ثابت است و ایشان این عمل را تکرار کرده‌اند برای خطیب مستحب است که در مواقعی به اقتدای از ایشان ج این عمل را انجام دهد.

[۹۲۶] روضة الطالبين ۲ / ۲۵ ، نووی، شرح النووي على صحيح مسلم، ۶ / ۱۶۱ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۸۶ . [۹۲۷] (صحيح): مسلم (ش۲۰۵۲) واللفظ له/ ابوداود (ش۱۱۰۲) از طريق (يحيى بن عبد الله بن عبد الرحمن وعبد الله بن محمّد بن معن) روايت کرده اند: «عن أم هشام بنت حارثة بن النعمان قالت لقد كان تنورنا وتنور رسول الله (صلى الله عليه وسلم) واحدا سنتين أو سنة وبعض سنة وما أخذت [ق والقرآن المجيد] إلا عن لسان رسول الله (صلى الله عليه وسلم) يقرؤها كل يوم جمعة على المنبر إذا خطب الناس.» [۹۲۸] شرح صحيح مسلم ۶ / ۱۶۱ . [۹۲۹] زاد المعاد ۱ / ۴۲۴ . [۹۳۰] شرح النووي على صحيح مسلم ۶ / ۱۶۱ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۸۶ .

(۳-۶-۲-۴) دعا برای مسلمانان در خطبۀ دوّم

فقها در حکم دعا کردن خطیب برای مسلمانان در خطبۀ دوّم جمعه اختلاف‌نظر دارند. نظرات آن‌ها در این مسئله عبارت است از:

دیدگاه اوّل: حنفیّه، شافعیّه در قولی که برخی آن‌را صحیح می‌دانند و حنابله بر این باورند که این عمل مستحب می‌باشد. [۹۳۱] نویسندۀ «الإنصاف» این عمل را در بین حنابله بلامنازع می‌داند. [۹۳۲]

آن‌ها استناد به روایت سمره بن جندبس می‌کنند که: «أَنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيه وَسَلَّم كَانَ يَسْتَغْفِرُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ كُلَّ جُمُعَةٍ.» [۹۳۳] «رسول اللهج هرجمعه برای مسلمانان و مؤمنان طلب مغفرت می‌نمود.»

این روایت موضوع است و قابل استناد و احتجاج نمی‌باشد.

در عدم رکن بودن آن باید توجه داشت که دعا برای مسلمانان مانند تسبیح و تمجید باری تعالی در غیر جمعه رکن نیست تا در آن رکن باشد و همچنین اصل بر عدم وجوب است. [۹۳۴] و دعا برای مسلمانان در غیر جمعه مستحب است و در خطبۀ جمعه به طور أولی مندوب می‌باشد. [۹۳۵]

دیدگاه دوّم: قول صحیح شافعیّه آن‌را رکن جمعه می‌دانند. امام نووی این نظر را قول صحیح و مختار شافعیّه می‌داند. [۹۳۶]

این فقها ابراز می‌دارند که دعا برای مسلمانان خلف از سلفش روایت کرده‌اند پس رکن می‌باشد. [۹۳۷]

البته باید توجه داشت معلوم نیست کدامین سلف آن‌را روایت نموده و با فرض ثبوت هم به مذهب صحابی شناخته می‌شود که حجیّت آن اختلافی می‌باشد و حجیّتش مرجوح است.

قول راجح: دلیلی برای وجوب دعا برای مسلمانان در خطبۀ دوّم در دسترس نیست. اگرچه نفس دعا مستحب می‌باشد، خصوصاً توصیه می‌گردد که خطیب دعا برای مسلمانان را با توجه به مصائب و مشکلات آن‌ها تنظیم کند و این دعا ندایی رسا برای خواست مسلمانان از خداوند متعال می‌باشد و ابرازی صریح و دقیق از بیان ظلم حاکمان جور و مزدوران ستیزه جوی آن‌ها و بیانی برای مشکلات و مصائب مسلمانان می‌باشد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

[۹۳۱] الفتاوى الهندية ۱ / ۱۴۷ ، طحطاوی، مراقي الفلاح، ( ۱۰۳ ) ؛ حلية العلماء ۲ / ۲۷۷ ، نووی، المجموع، ۴ / ۵۲۱ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۲۵ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۸۶ .أبو خطاب، الهدایة، ۱ / ۵۲ ، شرح الزركشي، ۲ / ۱۹۰ ، المغني ۳ / ۱۸۱ ، ابن مفلح، الفروع، ۲ / ۱۱۹ ، المحرّر، ۱ / ۱۵۲ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۳۹۷ ، كشاف القناع، ۲ / ۳۷ . [۹۳۲] الإنصاف ۲ / ۳۹۷. [۹۳۳] (موضوع): بزار (ش۴۶۶۴) روایت کرده است: «حدثنا خالد بن يوسف قال حدثني أبي يوسف بن خالد قال نا جعفر بن سعد بن سمرة قال حدثني خبيب بن سليمان عن أبيه سليمان بن سمرة عن سمرة بن جندب أنه كتب إلى بنيه ... .» اما این اسناد «موضوع» است چرا که يوسف بن خالد بن عمیر السمتی: امام يحيي بن معين گفته است: « كذابٌ خبيثٌ عدوُ الله» وامام عمرو بن علی الفلاس گفته است: «يكذبُ» وامام ابوحاتم رازی گفته است: «ذاهبُ الحدیث» وامام ابوداود گفته است: «کذابٌ» وامام نسایی گفته است: «ليس بثقة و لامأمون» وامام ابن حبان گفته است: « كان يضع الأحاديث على الشيوخ ويقرأها عليهم ثم يرويها عنهم لاتحل الرواية عنه» وامام عجلی گفته است: «متروك الحديث» وامام ابوزرعه گفته است: «ذاهب الحديث ضعيف الحديث اضرب على حديثه» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱۱ص۴۱۱)]. [۹۳۴] مغني المحتاج ۱ / ۲۸۶ . [۹۳۵] المبدع ۲ / ۱۶۳ ، كشاف القناع، ۲ / ۳۷ . [۹۳۶] حلية العلماء ۲ / ۲۷۷ ، ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳ / ۵۸ ، الوجيز، ۱ / ۶۴ ، نووی، المجموع، ۴ / ۵۲۱ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۲۵ ، در مقدار لازمش اختلاف دارند: برخی هر چیزی که اسم دعا بر آن واقع شود، را کافی می‌دانند. و برخی هم دعای مربوط به امور آخرت را لازم می‌دانند. [۹۳۷] مغني المحتاج ۱ / ۲۸۶ .

(۳-۶-۲-۵) دعا برای ولی أمر مسلمین در خطبۀ دوّم

جهت تبیین بیشتر این مسئله، بیان و تحلیل دو مبحث لازم می‌نماید:

مبحث اوّل: دعا برای ولی أمر مسلمین بدون تعیین.

مبحث دوّم: دعا برای ولی أمر مسلمین با تعیین.

حکم این مسائل عبارت است از:

مبحث اوّل: دعا برای ولی أمر مسلمین بدون تعیین

دعای عام و بدون تعیین شخص مشخصی برای اصلاح و کمک به وی در راستای حق و عدالت بنابر نظر کلیۀ فقها مستحب می‌باشد. امام نووی نیز بر همین باور است. [۹۳۸]

مبحث دوّم: دعا برای ولی أمر مسلمین با تعیین

همانگونه که ولی أمر مسلمین دارای وظایف و حقوقی به نسبت مردم مانند عدالت و صدور حکم بر مبنای قوانین و شریعت خداوند متعال می‌باشد، مردم نیز نسبت به وی وظایفی دارند، از جمله حقوق وی بر مردم، محبّت و اطاعت از ولی أمر مسلمین در غیر معصیت خداوند متعال و دعا برای وی به نسبت صلاح و هدایت و توفیق و کمک در راستای حق و عدالت می‌باشد. سلف صالحش بر این حریص بوده‌اند. امام أحمد/ در این زمینه ابراز می‌دارد: «اگر ما یک دعای مستجاب داشتیم، بی‌شک آن‌را برای امام عادل می‌کردیم؛ چرا که در صلاح وی، صلاح و خیر مسلمین قرار دارد.» [۹۳۹] و نیز ایشان گفته: «بی‌شک من برای حاکم عادل دعای توفیق و محکم بودن (بر حق و عدالت) را می‌نمایم.» [۹۴۰] در واقع در صلاح و عادل بودن ولی أمر مسلمین صلاحیّت و امنیّت برای مردم وجود دارد و در صورتیکه ولی أمر مسلمین فاسد گردد و از قوانین خداوندأ خارج شود و حکم بر مبنای شریعت اسلام صادر نکند، عدالت و حق و امنیّت هتک شده و ضرر و فساد جامعه را فرا خواهد گرفت و مردم احساس امنیّت و راحتی نمی‌کنند. با وجود اهمیّت خاص و مهم برای ولی أمر مسلمین عادل و پرهیزکار، فقها در حکم چنین دعایی اختلاف‌نظر دارند، آن‌ها بر این باورند:

دیدگاه اوّل: برخی از مالکیّه و برخی از حنابله دعا برای ولی أمر مسلمین را در خطبۀ دوّم مستحب می‌دانند. [۹۴۱] ابن قدامۀ مقدسی می‌گوید: «دعا برای حاکم مسلمانان نیک است.» [۹۴۲] ومرداوی هم همین قول را پذیرفته وگفته که این سخن دور از صوابی نبوده ومنطقی است. [۹۴۳]

این افراد جدای از بیان اهمیّت دعا برای حاکم مسلمانان، به روایت ضبّه بن محصنس استناد می‌کنند که أبوموسی أشعریس هرگاه خطبه خوانده پس از حمد و ثنای خداوند و صلوات بر پیغمبر ج برای عمر و أبوبکرب دعا کرده است. ضبّه شروع دعا برای عمرس را قبل از دعا برای أبوبکرس انکار کرد و این موضوع را به عمرس گزارش داد و عمرس هم به ضبّهس گفت: تو از ابوموسیس هدایت یافته‌تری. [۹۴۴]

اما این مطلب مذهب صحابی بوده که دراستدلال بدان جای خلاف می‌باشد.

دیدگاه دوّم: برخی از شافعیّه و قول مختار نووی و قول صحیح مذهب حنابله چنین دعایی را جایز می‌دانند. این افراد بر این باورند که بنا بر قول صحیح دعا برای شخص معینی در نماز صحیح است و در خطبۀ نماز جمعه به طور أولی صحیح می‌باشد. و این دلیل هیچ مخالفتی با دلیل دیدگاه اوّل ندارد بلکه آن‌را تأیید می‌کند. [۹۴۵]

دیدگاه سوّم: برخی از مالکیّه و برخی از شافعیّه چنین عملی را نامشروع دانسته بلکه برخی آن‌را بدعت می‌دانند. [۹۴۶]

از عطاء بن أبی رباح روایت شده که به وی گفته شد: کسی که (در زمان خودش) مردم برای وی در خطبه دعا می‌کردند، آیا از پیامبر ج یا کسی بعد از وی به تو رسیده؟! گفت: خیر، بلکه این عمل از خودم است؛ چرا که خطبه یادآوری و ذکر می‌باشد. [۹۴۷]

البته بر این دلیل نقد وارد شده چرا که:

اولاً: اسناد روایت مشخص نبوده که آیا صحیح می‌باشد ویا خیر!

ثانیاً: به فرض صحّت قول عطاء بن ابی رباح، بعضی از صحایه مخالفش عمل کرده‌اند واگر قرار باشد ترجیحی داده شود، سخن آنان مقدم بر سخن عطاء بن ابی رباح می‌باشد. [۹۴۸]

این در حالی بدعت است که ولی أمر مسلمین به خطیب دستور نداده باشد و در صورتیکه امر کند که برایش دعا نماید واجب می‌گردد؛ چرا که بنا بر کتاب و سنّت اطاعت از ولی أمر مسلمین در غیر معصیت الله متعال واجب است. در صورتیکه وی امر کند بنابر مصلحت باید رعایت گردد.

قول راجح: به نظر می‌رسد این عمل جایز می‌باشد؛ چرا که دلیلی برای استحباب آن وجود ندارد؛ و همچنین خطبه هم محل موعظه و ذکر می‌باشد؛ امّا انجامش جایز است؛ چرا که دلیلی بر تحریم آن وجود ندارد؛ و همچنین هیچ دلیلی برای اینکه خطبه چه شرایطی داشته باشد از رسول الله ج نقل نگردیده است؛ لذا هرچند در خطبه هم موعظه گفته نشود، خطبه صحیح بوده؛ چرا که در لغت به آن خطبه گفته‌اند و در نتیجه ذات خطبه انجام گردیده است. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

[۹۳۸] المجموع ۴ / ۵۲۱ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۳۳ . [۹۳۹] الفروع ۲ / ۱۲۰ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۳۹۸ . [۹۴۰] الفروع ۲ / ۱۲۰ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۶۴. [۹۴۱] مواهب الجليل ۲ / ۱۶۵ ؛ المغني ۳ / ۱۸۱ ، ابن مفلح، الفروع، ۲ / ۱۲۰ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۳۹۸ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۶۴ . [۹۴۲] المغني ۳ / ۱۸۱ . [۹۴۳] الإنصاف ۲ / ۳۹۸. [۹۴۴] بیهقی، دلائل النبوة (ج۲ص۴۷۶). [۹۴۵] المجموع ۴ / ۵۲۱ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۳۲ - ۳۳ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۹۰؛ شرح الزركشي ۲ / ۱۸۲ ، ابن قدامه، المغني، ۳ / ۱۸۱ ، ابن مفلح، الفروع، ۲ / ۱۲۰ ، مرداوی، الإنصاف، ۳ / ۳۹۷ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۶۴ ، كشاف القناع، ۲ / ۳۷ . [۹۴۶] مواهب الجليل ۲ / ۱۶۵ ؛ الأم ۱ / ۲۳۳ ، نووی، المجموع، ۴ / ۵۲۱ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۳۲ - ۳۳. [۹۴۷] (ضعیف): شافعی، الام (ج۱ص۲۳۳) ومن طریقه بیهقی، السنن الکبری (ش۶۰۲۳) روایت کرده‌اند: «أخبرنا عبد المجيد عن ابن جريج قال قلت لعطاء ما الذى أرى الناس يدعون به في الخطبة يومئذ أبلغك عن النبي صلى الله عليه وسلم أو عمن بعد النبي عليه الصلاة والسلام؟ قال لا! إنما أحدث إنما كانت الخطبة تذكيرا.» اما عطاء بن ابی رباح تابعی بوده ورسول الله ج را درک نکرده است. [۹۴۸] المغني ۳ / ۱۸۱ .

(۳-۶-۲-۶) اتمام خطبۀ دوّم با استغفار

بسیاری از فقها همچون حنفیّه، مالکیّه و شافعیّه بر این باورند که مستحب بوده که خطبۀ دوّمِ نماز جمعه با استغفار تمام شود. مانند اینکه گفته شود: از خداوند برای خود و شما طلب مغفرت می‌نمایم. [۹۴۹]

دلایل این دسته از فقها عبارت است از:

- سمره بن جندبس روایت کرده است: «أن رسول الله (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) كَانَ يَسْتَغْفِرُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ، وَالْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ كُلَّ جُمُعَةٍ.» [۹۵۰] «رسول الله ج هرجمعه برای مسلمانان و مؤمنان طلب مغفرت می‌نمود.»

-ابن شهاب الزهریس روایت کرده است: «ان رسول الله ج كان يبدأ فيجلس على المنبر فإذا سكت المؤذن قام فخطب الخطبة الاوّلى ثم جلس شيئا يسيرا ثم قام فخطب الخطبة الثانية، حتى إذا قضاها استغفر ثم نزل فصلى.» [۹۵۱] «پیامبر ج روی منبر می‌نشست؛ و وقتی أذان تمام می‌شد بلند می‌شد و خطبۀ اوّل را می‌خواند و سپس مقدار اندکی می‌ایستاد و سپس بلند شد و خطبۀ دوّم را هم می‌خواند و وقتی که تمام می‌گردید استغفار می‌نمود و سپس پایین می‌‌آمد.»

-حصین بن عبدالرحمنس روایت کرده است: « عَنْ عُمَارَةَ بْنِ رُؤَيْبَةَ قَالَ رَأَى بِشْرَ بْنَ مَرْوَانَ عَلَى الْمِنْبَرِ رَافِعًا يَدَيْهِ فَقَالَ قَبَّحَ اللَّهُ هَاتَيْنِ الْيَدَيْنِ لَقَدْ رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) مَا يَزِيدُ عَلَى أَنْ يَقُولَ بِيَدِهِ هَكَذَا. وَأَشَارَ بِإِصْبَعِهِ الْمُسَبِّحَةِ «عماره بن روبیه گفت که بشر بن مروان روز جمعه خطبه می‌خواند و دست‌هایش را هنگام دعا کردن بلند نمود. عماره گفت: خداوند آن دو دست کوچکت را زشت کند! من رسول الله ج را دیدم که روز جمعه هنگام دعا کردن، فقط با انگشت سبابه اشاره می‌نمود.»

با دقّت در روایت این نتیجه حاصل می‌شود که دعا کردن در خطبۀ جمعه صحیح می‌باشد؛ و چون استغفار کردن هم نوعی دعا کردن بوده لذا استغفار کردن هم صحیح است. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

[۹۴۹] طحطاوی، مراقي الفلاح، ص ( ۱۰۳ )؛ مواهب الجليل والتاج والإكليل بهامش ۲ / ۱۷۲ ، والشرح الصغير ۱ / ۱۸۱؛ ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳ / ۵۸ ، نووی، المجموع، ۴ / ۵۲۹ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۳۳ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۹۰. [۹۵۰] (موضوع): بزار (ش۴۶۶۴) روایت کرده است: «حدثنا خالد بن يوسف قال حدثني أبي يوسف بن خالد قال نا جعفر بن سعد بن سمرة قال حدثني خبيب بن سليمان عن أبيه سليمان بن سمرة عن سمرة بن جندب أنه كتب إلى بنيه ... .» اما این اسناد «موضوع» است چرا که يوسف بن خالد بن عمیر السمتی: امام يحيي بن معين گفته است: « كذابٌ خبيثٌ عدوُ الله» وامام عمرو بن علی الفلاس گفته است: «يكذبُ» وامام ابوحاتم رازی گفته است: «ذاهبُ الحدیث» وامام ابوداود گفته است: «کذابٌ» وامام نسایی گفته است: «ليس بثقة و لامأمون» وامام ابن حبان گفته است: « كان يضع الأحاديث على الشيوخ ويقرأها عليهم ثم يرويها عنهم لاتحل الرواية عنه» وامام عجلی گفته است: «متروك الحديث» وامام ابوزرعه گفته است: «ذاهب الحديث ضعيف الحديث اضرب على حديثه» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱۱ص۴۱۱)]. [۹۵۱] (ضعیف): ابوداود، المراسیل (ص۱۰۱) روایت کرده است: «حدثنا ابن السرح وحدثنا سليمان بن داود أنا ابن وهب أخبرني يونس عن ابن شهاب قال: بلغنا أن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) كان يبدأ فيجلس على المنبر فإذا سكت المؤذن قام فخطب الخطبة الاوّلى ثم جلس شيئا يسيرا ثم قام فخطب الخطبة الثانية حتى إذا قضاها استغفر ثم نزل فصلى» اما چنانکه از اسناد مشخص است، ابن شهاب الزهری مشخص نکرده که این روایت را چه کسی به وی ابلاغ نموده است.

(۳-۷) مسائل متفرّقه در خطبۀ جمعه

بعد از بیان شروط، ارکان و سنن خطبۀ جمعه مسائلی مطرح خواهند بود که پاسخگویی و بیان حکم آن‌ها از اولویّت و اهمیّت خاصی برخوردار است. این مسائل عبارتند از:

(۳-۷-۱) خطبه بر اساس نیاز و اولویّت

آنچه بسیار مهم و منطقی می‌باشد آن است که خطبۀ نماز جمعه باید بر اساس اولویّت و نیازهای مردم و مسائل روز جهان معاصر باشد ولی متأسفانه مشاهده می‌شود که برخی از خطبا خطبه را بر اساس نوشته‌ای ثابت و لایتغیّر به صورت تکراری هر جمعه می‌خوانند بدون اینکه نکات و احکامی جدید و مورد نیاز مردم را دشته باشد. نویسندۀ کتاب «السنن و المبتدعات» در این باره چنین می‌گوید: «از تنبلی، جهل و کوتاهی خطبا این است که بر خواندن نوشته‌های قدیمی با وجود عدم تطابق با عصر و احوال ما اکتفا می‌کنند حتّی اگر در مواردی خلاف شرع داشته باشد. و به خواندن احادیث موضوع و ضعیف و واهی مانند احادیث فضل رجب و نصف شعبان و غیره می‌پردازند بدون اینکه آن‌ها را برای مردم تبیین نمایند که این تدلیس و حتّی مکر و غشّی در برابر مسلمانان می‌باشد.» [۹۵۲]

در دقّت در خطبه‌های پیامبر ج به یقین مشاهده می‌شود که ایشان ج بر اساس نیاز مردم و با تناسب عصر سخن گفته‌اند. ابن قیّم در وصف خطبۀ پیامبر ج گفته‌اند: «پیامبر ج در هر زمانی به اقتضای نیاز مخاطبین و مصلحت آن‌ها خطبه خوانده‌اند.» [۹۵۳]

حتّی مشاهده می‌شود در برخی از دول وزارت اوقاف و شؤون اسلامی متن ثابتی را به همۀ خطیبان جمعه ابلاغ می‌کند و آن‌ها را ملزم به خواندن آن می‌کنند و یا در برخی از مناطق صاحبات قدرت محدودیّت و ملزومیّت‌های خاصّی را برای خطبا در نظر می‌گیرند که آن‌ها در بیان حق و نیازهای شرعی مردم باز می‌دارند. باید خاطر نشان کرد عملکرد خطبا و چنین افرادی در این مورد اشتباه و نادرست است و خطبه باید با درایت و متنوع و بر اساس نیازها و مصلحت‌های مسلمانان ایراد گردد. البته اگر وزارت اوقاف و شؤون اسلامی و یا حکومت اسلامی بنا بر مصلحت و نیاز جامعه و مردم و هماهنگی و پرهیز از تفرقه و اشاعۀ خرافات و شرک و بدعت، متنی را برای خطیبان بر مبنای نصوص صحیح شریعت تنظیم کند و یا آن‌ها را به رعایت اصولی مطابق با شریعت اسلام نماید نمی‌توان بر این عملکرد خدشه‌ای وارد کرد.

[۹۵۲] السنن والمبتدعات ص ( ۷۶ ) . [۹۵۳] زاد المعاد ۱ / ۱۸۹ .

(۳-۷-۲) پایبندی به اصول و مبانی شرعی در خطبه

اساس و چهارچوب خطبه بر مبنای حمد و ثنای باری تعالی و تعلیم و آموزش قواعد و اصول شریعت و ترغیب به طاعت و عبادت و تحذیر از معصیّت و نافرمانی خداوند و تبیین مسائل شرعی مورد نیاز مردم و فراخواندن آن‌ها به توحید و سنّت‌های نبویّ ج و دور کردن آن‌ها از شرک و بدعت و خرافاتی که در زوایای مختلف زندگی مردم وجود دارد. ابن قیم در این رابطه گفته: «مدار خطبۀ پیامبر ج حمد و ثنای خداوند با نعمت‌ها و اوصاف کمال و محامد وی و آموزش قواعد اسلام و بیان بهشت و جهنم و معاد می‌باشد و توجّه به تقوای خداوندأ و تبیین موارد خشم و مواقع رضای وی می‌باشد و این مدار خطبۀ پیامبر ج بوده است.» [۹۵۴]

ایشان در جایی دیگر خاطرنشان می‌کند: «ایشان ج در خطبه به یارانشش قواعد اسلام و شرائع آن‌را آموزش می‌دادند و در خطبه در برابر امری یا نهیی مردم را امر یا نهی می‌فرمودند.» [۹۵۵]

در واقع خطبۀ پیامبر ج بر مبنای قواعد شریعت و فراخوان قواعد شریعت بود ولی متأسفانه برخی از خطبا خطبه را از اصول خود خارج کرده و حدود و ثغور آن‌را رعایت نمی‌کنند و خطبه را در محوریّت اهداف دنیویّ و دنیاپرستان و بلندگویی برای پخش تفکّرات آن‌ها قرار می‌دهند و به بیان مواردی می‌پردازند که نه تنها ریشه در شریعت ندارد بلکه با شریعت هم در تعارض است. و حتّی برخی آنقدر بی‌محتوا و بی‌اساس به ایراد خطبه می‌پردازند که از مدار و اساس خطبه خارج می‌شوند و دیگران را ملول و خسته می‌کنند.

[۹۵۴] زاد المعاد ۱ / ۱۸۸ . [۹۵۵] همان، ۱ / ۴۲۷ .

(۳-۷-۳) خواندن نماز تحیة المسجد توسط خطیب

فقها در حکم خواندن تحیة المسجدِ خطیب در هنگام ورودش به مسجد قبل از بالا رفتن از منبر اختلاف‌نظر دارند. این‌ها بر این باورند که:

دیدگاه اوّل: مالکیّه و مذهب شافعیّه و حنابله نخواندن نماز تحیة المسجد را برای خطیب مستحب می‌دانند و سنّت آن است که بعد از ورودش به مسجد به بالای منبر رود. [۹۵۶]

دلایل این قول عبارت است از:

- عبدالله بن عمرب روایت کرده است: «كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) إِذَا دَنَا مِنْ مِنْبَرِهِ يَوْمَ الْجُمُعَةِ سَلَّمَ عَلَى مَنْ عِنْدَهُ مِنَ الْجُلُوسِ، فَإِذَا صَعِدَ الْمِنْبَرَ اسْتَقْبَلَ النَّاسَ بِوَجْهِهِ ثُمَّ سَلَّمَ.» [۹۵۷] «پیغمبر خدا ج هرگاه در روز جمعه به منبرش نزدیک می‌شد به کسانیکه نزدیکش نشسته بودند سلام می‌کرد و هرگاه از منبر برمی‌خواست با صورتش رو به مردم می‌کردند و سلام می‌دادند.»

- ابن عمرب روایت می‌کند: «كان النبي - صلى الله عليه وسلم - إذا خرج يوم الجمعة فقعد على المنبر أذن بلال.» [۹۵۸] «پیامبر ج هرگاه در روز جمعه خارج می‌شدند، بر منبر می‌نشستند و بلال أذان می‌گفتند.»

این افراد استناد می‌کنند که پیامبر ج بعد از ورودش به مسجد بدون خواندن تحیة المسجد که روایتی بر صحّت آن وجود ندارد، بر بالای منبر رفته‌اند. [۹۵۹] ابن قیم در این‌باره گفته: «پیامبر ج در روز جمعه صبر می‌کردند تا مردم جمع شوند و در صورت اجتماعشان تنهایی به سوی مسجد خارج می‌شدند... و موقعی که به مسجد داخل می‌شدند بر مردم سلام می‌کردند و بعد از اینکه به بالای منبر می‌رفتند با صورتشان رو به مردم کرده و بر آن‌ها (دوباره) سلام می‌کردند.» [۹۶۰] و این عملکرد از اصحابش همچون عمر بن خطابس نیز ثابت است. ثعلبهس روایت نموده: «جَلَسْنَا نَتَحَدَّثُ فَإِذَا سَكَتَ الْمُؤَذِّنُونَ وَقَامَ عُمَرُ يَخْطُبُ أَنْصَتْنَا فَلَمْ يَتَكَلَّمْ مِنَّا أَحَدٌ.» [۹۶۱] «ما روز جمعه در مسجد صحبت می‌کردیم و وقتی أذان داده می‌شد و عمر بلند می‌شد که خطبه بخواند، ساکت می‌شدیم و هیچ کس صحبت نمی‌کرد.»

این افراد این عمل را به ساقط شدن تحیة المسجد بر حاجی که وارد مسجد الحرام شده قیاس می‌کنند. او به سبب مشغولیّتش طواف می‌کند که خطیب هم به سبب اشتغالش به خطبه نماز تحیة المسجد از وی ساقط می‌گردد.

دیدگاه دوّم: برخی از شافعیّه اگرچه امام نووی دیدگاه آنان را غریب، شاذ و مردود و مخالف فعل نبیّ ج و خلفای راشدینش می‌داند بر این باورند که خواندن تحیة المسجد توسط خطیب در هنگام ورودش و قبل از بالا رفتن از منبر مستحب است. [۹۶۲]

دلیلی از این افراد مشاهده نشده ولی احتمال دارد به عمومیّت حدیث ابوقتادهس استناد کند که پیامبر ج فرموده‌اند: «إِذَا دَخَلَ أَحَدُكُمْ الْمَسْجِدَ فَلْيَرْكَعْ رَكْعَتَيْنِ قَبْلَ أَنْ يَجْلِسَ.» «هرگاه یکی از شما وارد مسجد شد ننشیند تا دو رکعت نماز بخواند.» [۹۶۳]

البته نخواندن نماز تحیة المسجد در هنگام ورودش و قبل از بالا رفتن از منبر نمادی از مستحب نبودن این نماز برای خطیب می‌باشد.

قول راجح: بر اساس نبود دلیلی صحیح و صریح از مستحب بودن این امر و نخواندن نماز تحیة المسجد توسط پیامبر ج در موقع ورودش به مسجد در موقع نماز جمعه و مستقیم به بالای منبر رفتن محرز است که چنین عملی برای خطیب مستحب نمی‌باشد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

[۹۵۶] المنتقى شرح الموطأ ۱ / ۱۸۹، نفراوی،الفواكه الدواني، ۱ / ۳۱۳؛ ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳ / ۵۲ ، نووی، المجموع، ۴ / ۵۲۹ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۳۳ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۱۸۹؛ الفروع ۲ / ۱۲۳ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۴۱۶ ، كشاف القناع، ۲ / ۴۶ . [۹۵۷] (ضعیف): بيهقي، السنن الکبری (ش۵۹۵۲) / ابن عدی، الکامل فی الضعفاء (ج۵ص۲۵۳) / طبرانی، المعجم الاوسط (ج۶ص۳۸۱) والمعجم الکبیر (ج۱۱ص۳۲۱) / ابن حبان، المجروحین (ج۲ص۴۶) / ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج۴۷ص۳۲۳) از طریق (الوليد بن عتبة و عبد الوهاب بن الضحاك و محمّد بن أبي السري) روایت کرده است: «حدثنا الوليد بن مسلم ثنا عيسى بن ابی عون عبد الله الأنصارى عن نافع عن ابن عمر قال: كان رسول الله (صلى الله عليه وسلم) إذا دنا من منبره يوم الجمعة سلم على من عنده من الجلوس، فإذا صعد المنبر استقبل الناس بوجهه ثم سلم.» اما این اسناد «ضعیف» است چرا که عيسى بن عبد الله الأنصاري: امام ابن حبان گفته است: «لاينبغي ان يحتج بما انفرد به» وامام ابن عدی گفته است: «عامة ما يرويه لايتابع عليه؛ و روى بقية عن عيسى هذا مناكيرٌ» وامام هیثمی گفته است: «ضعیفٌ» [ابن حجر، لسان المیزان (ج۴ص۴۰۰) / هیثمی، مجمع الزوائد (ج۲ص۱۱۹)]. [۹۵۸] (صحيح): بخاری (ش۹۱۲و۹۱۶) / ابوداود (ش۱۰۸۹) / ترمذي (ش۵۱۶) / نسایی (ش۱۳۹۲) از طریق (ابن ابي ذئب ويونس بن يزيد) روایت کرده‌اند: «عن الزهري عن السائب بن يزيد قال كان النداء يوم الجمعة اوّله إذا جلس الإمام على المنبر على عهد النبي صلى الله عليه وسلم وأبي بكر وعمر رضي الله عنهما فلما كان عثمان رضي الله عنه وكثر الناس زاد النداء الثالث على الزوراء.» [۹۵۹] از جمله افرادی که چنین ادعایی دارند: نفراوي، الفواكه الدواني، ۱ / ۳۱۳ ، نووی، المجموع ۴ / ۵۲۹ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۳۳ ، ابن مفلح، الفروع، ۲ / ۱۲۳ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۴۱۶ . [۹۶۰] زاد المعاد ۱ / ۴۲۹ . [۹۶۱] (صحيح): مالک، موطأ (ش۳۴۳) ومن طريقه شافعي، المسند (ش۲۷۰و۲۷۱) والامّ (ج۱ص۲۲۷) / بيهقي، السنن الکبري (ش۵۸۹۵-۵۸۹۳) / ابن منذر، الاوسط (ش۱۷۹۰) / طحاوي، شرح معاني الآثار (ج۹ص۱۳۲) از طريق (ابن شهاب الزهري) روايت کرده اند: «عن ثعلبة بن أبي مالك القرظي أنه أخبره أنهم كانوا في زمان عمر بن الخطاب يصلون يوم الجمعة حتى يخرج عمر فإذا خرج عمر وجلس على المنبر وأذن المؤذنون قال ثعلبة جلسنا نتحدث فإذا سكت المؤذنون وقام عمر يخطب أنصتنا فلم يتكلم منا أحد.» ورجال مالك «ثقة» ومترجم در تهذيب مي‌باشد. [۹۶۲] نک: المجموع ۴ / ۵۲۹ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۳۳ . [۹۶۳] (صحيح): بخاري (ش۴۴۴و۱۱۶۳) / مسلم (ش۱۶۸۷) / ابوداود (ش۴۶۷) / ترمذي (ش۳۱۶) / نسايي (ش۷۳۰) / ابن ماجه (ش۱۰۱۳) از طريق (مالک بن انس و عبدالله بن سعيد) روايت کرده اند: «عن عامر بن عبد الله بن الزبير عن عمرو بن سليم الزرقي عن أبي قتادة السلمي أن رسول الله ج قال إذا دخل أحدكم المسجد فليركع ركعتين قبل أن يجلس.»

(۳-۷-۴) دعا کردن خطیب در موقع بالا رفتن از منبر و قبل از نشستنش در موقع أذان

از جمله‌ افعالی که فقهایی همچون شافعیّه، حنابله و ابن تیمیه و شاگردش این قیم جوزیه بدان اشاره کرده که هیچ اصلی در دین نداشته، دعا کردن امام هنگام بالا رفتن از منبر می‌باشد به گونه‌ای که چنین عملی از پیامبر ج ثابت نیست و در کتاب «الاختیارات» آمده: «دعا کردن امام بعد از بالا رفتن از منبر هیچ اصلی ندارد.» [۹۶۴] و [۹۶۵]

از دلایل واضح این حکم روایتِ ابن عمرب می‌باشد که: «كَانَ النَّبِيُّ يَخْطُبُ خُطْبَتَيْنِ كَانَ يَجْلِسُ إِذَا صَعِدَ الْمِنْبَرَ حَتَّى يَفْرَغَ أُرَاهُ قَالَ الْمُؤَذِّنُ، ثُمَّ يَقُومُ فَيَخْطُبُ، ثُمَّ يَجْلِسُ فَلَا يَتَكَلَّمُ، ثُمَّ يَقُومُ فَيَخْطُبُ.» [۹۶۶] «رسول الله ج دو خطبه می‌خواند وهرگاه روی منبر می‌رفت می‌نشست تا اینکه موذن اذانش را تمام کند وسپس خطبه می‌خواند وسپس می‌نشست وصحبتی نمی‌کرد ودوباره بلند می‌شد وخطبه‌ی دوم را هم می‌خواند.»

ابن قیم هم اشاره کرده که: منبر پیامبر ج سه پلّه داشت، که هرگاه بر آن قرار می‌گرفت رو به مردم می‌کرد و از مؤذّن می‌خواست أذان بگوید و قبل و بعد از آن چیزی نمی‌فرمودند. [۹۶۷]

در جای دیگر می‌نویسد: هرگاه از منبر بالا می‌رفتند رو به مردم می‌کردند و بر آن‌ها سلام می‌کردند و رو به پله برنمی‌گرداندند سپس می‌نشستند و از بلالس می‌خواستند أذان را بگوید. [۹۶۸] (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

[۹۶۴] المجموع ۴ / ۵۲۹ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۳۲ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۹۰؛ الفروع ۲ / ۱۲۵ ، كشاف القناع، ۲ / ۳۷ ؛الاختيارات ص ( ۸۰ )؛ زاد المعاد ۱ / ۱۸۹ ، ۴۲۹. [۹۶۵] برخی دلیلی را برای نبود چنین عملی از پیامبر بیان می‌کنند که ابن عمرب روایت می‌کند: «كان النبي (صلى الله عليه وسلم ) يخطب خطبتين، كان يجلس إذا صعد المنبر حتى يفرغ - أراه قال: المؤذن ثم يقوم فيخطب ثم يجلس فلا يتكلم ثم يقوم فيخطب.» (صحیح): ابوداود (ش۱۰۹۴) / بيهقي، السنن الکبري (ش۵۹۵۷) از طرق (محمّد بن سليمان الأنبارى) روايت کرده‌اند: «حدثنا عبد الوهاب ابن عطاء عن العمرى عن نافع عن ابن عمر قال كان النبى صلى الله عليه وسلم ... .» واين اسناد «حسن» است چرا که رجالش «ثقة» ومترجم در تهذیب بوده فقط عبد الله بن عمر بن حفص العمري امام احمد بن حنبل گفته است: «صالحُ الحديث؛ لابأس به؛ كان يزيد فى الأسانيد، ويخالف، وكان رجلاً صالحاً» وامام يحيي معين گفته است: «صالحٌ ثقةٌ؛ ليس به بأس، يكتب حديثه» وامام ابن عدي گفته است: «لا بأس به فى رواياته، صدوقٌ» وامام هيثمي هم گفته است: «ثقةٌ وفيه ضعف» وامام يعقوب بن شيبه گفته است: «ثقةٌ صدوقٌ، وفى حديثه اضطراب» ودر مورد يکي از احاديثش گفته است: «هذا حديثٌ حسنُ الإسناد» وامام عجلي گفته است: «لابأس به» وامام ابوحاتم رازي گفته است: «يكتب حديثه و لايحتج به» وامام احمد بن يونس گفته است: «لو رأيت هيئته لعرفت أنه ثقةً» وامام خليل هم گفته است: «ثقةٌ غير أن الحفاظ لم يرضوا حفظه» وامام نسايي گفته است: «ليس بالقوي» البته گفته که: «قولنا (ليس بالقوي) ليس بجرح مفسد» وامام ذهبي هم گفته که: «عالماً عاملاً خيراً حسنُ الحديث» وجزء رجال (صحيح مسلم) هم مي‌باشد وامام ابن عمار هم گفته است: «لم يتركه أحد إلا يحيى بن سعيد» وامام الدارمي هم گفته است: «قلت ليحيى بن معين عبد الله العمري ما حاله في نافع؟ فقال: صالحٌ» وامام بزار هم گفته است: «عبدالله بن عمر العمري قد احتمل اهل العلم حديثه» وامام ابن حبان افراط کرده وگفته است: «كان ممن غلب عليه الصلاح حتى غفل عن الضبط فاستحق الترك» وامامان علي بن المديني ويحيي القطان وابن حجر ونسايي در روايتي ديگر گفته اند: «ضعيفٌ» وامام بخاري گفته است: «ذاهب لا أروى عنه شيئا» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۵ص۳۲۶) وتقريب التهذيب (ش۳۴۸۹) / ذهبي، الموقظه (ص۱۹) وسيراعلام النبلاء (ج۷ص۳۴۰) / هيثمي، مجمع الزوائد (ج۵ص۱۱۱) وكشف الاستار (ش۲۹۳۱) / يحيي بن معين، تاريخ رواية الدارمي (ش۵۲۳)] لذا «حسن الحديث» بوده خصوصاً زمانيکه از نافع روايت مي‌کند چنانکه ديديم از امام الدارمي آمده است: «قلت ليحيى بن معين: عبد الله العمري ما حاله في نافع؟ فقال: صالحٌ» ومتابعه‌اي هم دارد وعبدالرزاق، المصنف (ج۳ص۱۸۷) / نسايي (ش۱۴۱۷) / طبرانی، المعجم الکبير (ج۲ص۲۳۴و۲۲۱) / ابن خزيمه (ش۱۴۴۷) / احمد، المسند (ش۲۰۹۱۹و۲۰۸۳۳) / ابوداود (ش۱۰۹۷) / نسايي (ش۱۵۸۳) / ابويعلي، المسند (ش۷۴۴۱) از طريق (ابوعوانه واسرائیل بن یونس وحفص بن جمیع) روايت کرده‌اند: «ثنا سماك بن حرب سمعت جابر بن سمرة یقول: رأيت النبى (صلى الله عليه وسلم) يخطب قائما ثم يقعد قعدة لا يتكلم» ورجالش «رجال صحيحين» مي‌باشد فقط سماک بن حرب «ثقة» بوده ليکن گفته‌اند که در اواخر عمر دچار تغيير شده وروایاتش از عکرمه مشکل دارد!! وامام یعقوب بن شیبه گفته است: « قلت لعلى ابن المدينى : رواية سماك عن عكرمة ؟ فقال: مضطربة وسفيان وشعبة يجعلونها عن عكرمة و غيرهما يقول: عن ابن عباس؛ إسرائيل وأبو الأحوص»!! وهمچنین: «كان شعبة بن الحجاج يضعفه وكان يقول فى التفسير عكرمة: ولو شئت أن أقول له: ابن عباس لقاله» اما باید بگوییم که سماک بن حرب هر روایتی که از عبدالله بن عباس شنیده را از قول عکرمه هم شنیده است؛ لذا گاهی آن روایتها را از قول عکرمه نقل کرده وگاهی هم از قول عبدالله بن عباس؛ ودر نتیجه هیچ اضطرابی در کار نیست؛ وسماك بن حرب صراحتاً روايت كرده است: «قال عکرمة: كل شيء حدثُتك من التفسير فهو عن ابن عباس» ولذا امامان ابوحاتم رازی وابن عدی واحمد بن حنبل مطلقاً گفته‌اند: «ثقةٌ» وامام عجلی هم گفته است: «كان جائز الحديث لم يترك حديثه أحد، وكان عالما بالشعر وأيام الناس، وكان فصيحا» [رک: ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۴ص۳۲۲) / ابن ابي حاتم، الجرح و التعديل (ج۴ص۲۷۹) / ابن عدي، الکامل فی الضعفاء (ج۳ص۴۶۰وج۵ص۲۶۹) / ابن عبدالبر، الاستذکار (ج۶ص۲۳۵)] ولذا این اسناد «صحیح» است. وامامان نووی وابن الملقن هم گفته است: «اسناده صحیحٌ» [ابن الملقن، البدرالمنیر (ج۴ص۶۰۷) / نووی، خلاصة الاحکام (ش۲۷۹۹)] [۹۶۶] (صحیح): به تحقیق قبلی رجوع گردد. [۹۶۷] زاد المعاد ۱ / ۱۸۹ . [۹۶۸] همان، ۱ / ۴۲۹ .

(۳-۷-۵) خواندن خطبه از روی اوراق نوشته شده

شکی در این نیست که پیامبر ج و یاران بزرگوارشانش از روی دست‌نوشته‌ها خطبه نخوانده‌اند اگرچه برخی از فقهای حنابله چنین عملی را مشروع نمی‌دانند مگر برای کسی که بدون آن نتواند به نکویی خطبه را ایراد کند ولی باید اشاره کرد که چنین عملی نه تنها هیچ ممانعت شرعی ندارد بلکه از جهات مختلف می‌تواند سودمند باشد.

خواندن خطبه از روی دست‌نوشته‌ها می‌تواند تسلّط خطیب را بر موضوعاتی که در نظر دارد بیشتر کند و خطیب بهتر و با نظم بیشتر و مستند و با نقل قول‌های مستقیم و با دقّت خاص به بیان خطبه می‌پردازد که این خود دارای مزیّت‌هایی می‌باشد که خالی از لطف نیست ولی باید در استفاده از آن‌ها نیز توجه داشت که توجه به اوراق و غافل از اطراف به گونه‌ای که خطیب فقط به اوراق نگاه کند مطلوب نیست. [۹۶۹]

برخی جواز چنین عملی را به جواز خواندن قرآن در نماز از روی نوشته و مصحف برای کسی که بدون آن نمی‌تواند قرائت کند، قیاس می‌کنند. [۹۷۰]

در تحلیل این استدلال باید گفت که قیاس مع‌الفارق است؛ زیرا حرکت اندام در ایراد خطبه هیچ اشکالی ندارد و هیچ محذوریّتی بر آن نیست پس این دو با هم تفاوت دارند و قیاس آن‌ها بر هم جایز نیست. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

[۹۶۹] نک: ابن مفلح، الفروع ۲ / ۱۱۷ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۶۱، این دو آن‌را نقل کرده‌اند از: ابن عقيل ، وأبو المعالي ، بهوتی، شرح منتهى الإرادات، ۱ / ۲۹۹. و همچنین مراجعه شود به: إرشادات لتحسين خطبة الجمعة ص ( ۷۰ ). [۹۷۰] نک: همان‌ها.

(۳-۷-۶) صحبت کردن با دیگران در حین خطبه

این مسئله در سه بحث قابل طرح است که عبارتند از:

مبحث اوّل: حکم صحبت کردن خطیب با دیگران به غیر خطبه

مبحث دوّم: حکم صحبت کردن مستمعین خطبه با دیگران: که شامل پنج مسئله می‌باشد که عبارتند از:

مسئلۀ اوّل: حکم صحبت کردن در موقع شنیدن خطبه.

مسئلۀ دوّم: حکم صحبت کردن در موقع نشنیدن خطبه.

مسئلۀ سوّم: حکم جوابِ سلام دادن و تشمیت عطسه‌کننده.

مسئلۀ چهارم: حکم صلوات فرستادن بر پیغمبر بعد از بیان نام پیامبر توسط خطیب.

مسئلۀ پنجم: حکم آمین گفتن بعد از دعا و جهری کردن آن در حین خطبه.

مبحث سوّم: استثنائات صحبت کردن در حین خطبه

احکام مسائل مذکور با دیدگاه فقها و استدلال‌های مربوطه عبارتند از:

مبحث اوّل: حکم صحبت کردن خطیب با دیگران به غیر خطبه

فقها در حکم صحبت کردن خطیب به غیر خطبه اختلاف‌نظر دارند، اقوال آن‌ها عبارات است از:

دیدگاه اوّل: مالکیّه، برخی از شافعیّه و قول صحیح و اکثر مذهب حنابله بر این باورند که چنین صحبتی جایز نیست مگر اینکه مصلحتی آن‌را مُباح نماید. [۹۷۱]

این افراد استدلال می‌کنند:

- ابوهریرهس روایت کرده است: «قال رسول الله صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: إِذَا قُلْتَ لِصَاحِبِكَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ أَنْصِتْ وَالْإِمَامُ يَخْطُبُ فَقَدْ لَغَوْتَ.» [۹۷۲] «پیامبر خدا ج فرمودند: هرگاه به دوستت در روز جمعه بگی: ساکت باش در حالیکه امام خطبه می‌خواند بی‌شک (کلام) لغو گفته‌ای.»

این استدلالی بر حرام بودن صحبت کردن در موقع ایراد خطبۀ جمعه می‌باشد. پس در صورتیکه نمازگزاران، مأمور به سکوت باشند تا کلام خطیب را بشنوند پس خطیب هم مأمور به رساندن و ایراد خطبه می‌باشد و باید جهت تحقّق این هدف از بیان کلام غیر خطبه پرهیز کند.

- جابر بن عبد اللهب روایت نموده: «جاء رجل والنبي - صلى الله عليه وسلم - يخطب الناس يوم الجمعة فقال: أصليت يا فلان؟ قال : لا ، قال : قم فاركع.»، وفي رواية : «فصل ركعتين.» [۹۷۳] «مردی در حالیکه پیامبر ج روز جمعه برای مردم خطبه می‌خواند وارد شد. پیامبر ج فرمود: ای فلانی! آیا نماز خواندی؟ گفت؟ خیر، فرمود: برخیز نماز بخوان.» و در روایتی آمده: «دو رکعت نماز بخوان.»

این روایت استدلال برای جواز صحبت کردن امام در حین خطبه می‌باشد. نووی در زمینۀ روایات مختلف گفته: «...این احادیث نیز دلالت بر جواز صحبت کردن در خطبه در موقع نیاز می‌کند.» [۹۷۴]

- بریدهس روایت نموده: «كان رسول الله (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) يخطبنا فجاء الحسن والحسين عليهما قميصان أحمران يمشيان و يعثران، فنزل رسول الله - صلى الله عليه وسلم - من المنبر فحملهما، فوضعهما بين يديه، ثم قال : صدق الله ورسوله: ﴿إِنَّمَآ أَمۡوَٰلُكُمۡ وَأَوۡلَٰدُكُمۡ فِتۡنَةٞۚ[التغابن: ۱۵] نظرت إلى هذين الصبيين يمشيان ويعثران فلم أصبر حتى قطعت حديثي ورفعتهما.» [۹۷۵] «رسول الله ج برای ما خطبه می‌خواند که حسن وحسین آمدند و لباس‌های سرخ بر تن داشتند. پس رسول الله ج از منبر پایین آمدند و آنان را بلند کرده و جلوی خودش قرار دادند و سپس فرمودند: خداوند و رسولش راست گفته‌اند: (قطعاً اموالتان و اولادتان، وسیلۀ آزمایش شمایند) (تغابن/۱۵) به این دو کودک نگاه کردم که راه می‌رفتند و من هم نتوانستم صبر کنم و سخنم را قطع کرده و آنان را بغل کردم.»

- عبدالله‌ بن بسرس روایت نموده: « جَاءَ رَجُلٌ يَتَخَطَّى رِقَابَ النَّاسِ وَرَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) يَخْطُبُ فَقَالَ اجْلِسْ فَقَدْ آذَيْتَ.» [۹۷۶] «مردی به مسجد وارد شد و از روی گردن مردم عبور کرد و رسول الله ج هم مشغول خطبه خواندن بود. لذا رسول الله ج فرمودند: بشین که موجب آزار شدی.»

ابن قیم در این راستا گفته: «پیامبر ج خطبه‌اش را بخاطر نیاز پیش آمده یا سؤالی از کسی از اصحابش که جوابش را می‌داد، از منبر پایین می‌آمدند سپس به خطبه برمی‌گشت تا خطبه را به اتمام برساند و چه بسا بخاطر نیازی از منبر پایین می‌آمدند ... و (یا) مردی را در خطبه‌اش فرامی‌خواندند: ای فلانی بیا، ای فلانی بنشین، ای فلانی نماز بخوان.» [۹۷۷]

این عملکرد از صحابهش هم دیده شده، عبدالله بن عمرب روایت نموده: «در حالیکه عمر بن خطابس ایستاده خطبه می‌خواندند، مردی از مهاجرین اوّل (عثمانس) از اصحاب رسول الله وارد شد و عمر وی را صدا کرد: الان چه وقت آمدن است؟ گفت: « إِنِّي شُغِلْتُ فَلَمْ أَنْقَلِبْ إِلَى أَهْلِي حَتَّى سَمِعْتُ التَّأْذِينَ فَلَمْ أَزِدْ أَنْ تَوَضَّأْتُ فَقَالَ وَالْوُضُوءُ أَيْضًا وَقَدْ عَلِمْتَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كَانَ يَأْمُرُ بِالْغُسْلِ.» [۹۷۸] «مشغول کاری بودم و به خانه برنگشتم تا اینکه صدای أذان را شنیدم. و فقط وضو گرفتم. عمرسگفت: فقط وضو! درحالیکه می‌دانی پیامبر جامر کردند که غسل کنی!»

دیدگاه دوّم: شافعیّه در قول صحیح خود و جمهور آن‌ها و برخی از حنابله بر این باورند که به طور مطلق صحبت کردنش در این حالت مُباح است. [۹۷۹]

استدلال این دسته هم روایت‌های جابر، عبدالله بن بسر، واکنش عمر با عثمانب است. و آن‌ها این جواز را برای خطیب به مطلقی قائلند.

باید توجه داشت که این جواز در موقع نیاز بوده؛ چرا که مواقعی هم که این را جواز می‌دانند مواقع جواز مانند: امر به معروف و نهی از منکر و ... بوده است. [۹۸۰]

دیدگاه سوّم: حنفیّه و برخی از حنابله آن‌را مکروه می‌دانند مگر اینکه مصلحتی داشته باشد. [۹۸۱] این افراد بر این باورند که خطبۀ جمعه مانند أذان منظوم است و کلام، نظم را از بین می‌برد مگر اینکه امر به معروف باشد که کراهت را از بین می‌برد. و استدلال به جواز در موقع نیاز همان استدلال دیدگاه اوّل می‌باشد. [۹۸۲]

البته تشبیهش از این جهت به أذان درست نیست؛ چرا که کلام أذان را فاسد می‌کند و فقط مکروه نیست.

قول راجح: قول راجح، قول دوّم می‌باشد؛ چرا که روایت‌های جابر، عبدالله بن بسر، واکنش عمر با عثمانب هم مؤیّد این مطلب می‌باشند؛ و نمی‌توان گفت که ضرورت بوده؛ چرا که در روایت بریدهس این مطلب کاملاً واضح است. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

مبحث دوّم: حکم صحبت کردن مستمعین خطبه با دیگران

در این مبحث بیان و تحلیل پنج مسئله لازم می‌نماید که عبارتند از:

مسئلۀ اوّل: حکم صحبت کردن در موقع شنیدن خطبه.

مسئلۀ دوّم: حکم صحبت کردن در موقع نشنیدن خطبه.

مسئلۀ سوّم: حکم جوابِ سلام دادن و تشمیتِ عطسه‌کننده.

مسئلۀ چهارم: حکم صلوات فرستادن بر پیغمبر ج بعد از بیان نام پیامبر ج توسط خطیب.

مسئلۀ پنجم: حکم آمین گفتن بعد از دعا در حین خطبه.

حکم مسائل فوق با استدلال و دیدگاه‌های حاکم بر آن‌ها عبارت است از:

مسئلۀ اوّل: حکم صحبت کردن در موقع شنیدن خطبه

فقها در حکم صحبت کردن حاضرین خطبه در موقعی که خطبه را می‌شنوند و سخنرانی خطیب به گوششان می‌رسد دو قول دارند، که عبارتند از:

دیدگاه اوّل: حنفیّه، مالکیّه، قول قدیم شافعی، قول صحیح مذهب حنابله و ظاهریه بر این باورند که صحبت کردن حرام است. [۹۸۳] استدلال حرام بودن صحبت کردن در این حال که مورد خطاب امام واقع نشود، دلایلی از کتاب، سنّت ، آثار صحابه و عقل می‌باشد که عبارتند از:

- خداوند متعال فرموده‌اند: ﴿وَإِذَا قُرِئَ ٱلۡقُرۡءَانُ فَٱسۡتَمِعُواْ لَهُۥ وَأَنصِتُواْ لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ٢٠٤[الأعراف: ۲۰۴] «‏هنگامی که قرآن خوانده می‌شود، گوش فرا دهید و خاموش باشید تا مشمول رحمت خدا شوید.»

از برخی از تابعینش روایت شده که شأن نزول این آیۀ شریفه خطبۀ نماز جمعه می‌باشد. [۹۸۴] و امر به گوش‌فرادادن و سکوت شده و مطلقاً بر وجوب دلالت می‌کند و اقتضای وجوب هم حرام بودن کلام است. [۹۸۵]

در جواب باید اشاره کرد بنابر جمعِ أدلّه اگر مراد از آن خطبه هم باشد حکم استحباب از آن استنباط می‌گردد.

آن‌ها هم در ردِّ این مناقشه ابراز داشته‌اند حمل بر استحباب بر خلاف ظاهر آیه می‌باشد که با احادیثی معنای وجوبش تأیید می‌گردد و جمع بین احادیث بقای معنای آیه بر ظاهر دلالتش و حصر جواز کلام فقط در موقع نیاز را شامل می‌گردد.

- ابوهریرهس روایت کرده است: «قال رسول الله صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: إِذَا قُلْتَ لِصَاحِبِكَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ أَنْصِتْ وَالْإِمَامُ يَخْطُبُ فَقَدْ لَغَوْتَ.» [۹۸۶] «پیامبر خدا ج فرمودند: هرگاه به دوستت در روز جمعه بگی: ساکت باش در حالیکه امام خطبه می‌خواند بی‌شک (کلام) لغو گفته‌ای.»

«فَقَدْ لَغَوْتَ» یعنی؛ لغو گفتی، و لغو کلام باطل و مردود می‌باشد و برخی گفته‌اند: این معنا صحیح نیست بلکه یعنی؛ چیز شایسته‌ای را بیان نکردی. ابن حجر ابراز می‌دارد که مفسّرین اتفاق‌نظر دارند که لغو به کلامی ناشایست اطلاق می‌شود. [۹۸۷]

نووی هم گفته: «... در حدیث نهی از تمامی انواع کلام در موقع خطبه شده. و با این، غیر آن‌را مشخص می‌کند (و کلام‌های دیگر نیز لغو محسوب می‌شوند.)؛ زیرا اگر شخص گفت: ساکت باش و این در واقع امر به معروف است و با این وجود لغو خوانده شده پس کلام‌ها دیگر به طور أولی لغو هستند.» [۹۸۸]

در جواب این استدلال گفته‌اند که لغو به کلام بی‌فایده اطلاق می‌شود مانند سوگندِ لغو؛ پس دلالت بر تحریم کلام نیست.

در تحلیل این مناقشه گفته‌اند: در برخی از احادیث از معنای لغو تحریم استنباط می‌شود. عبدالله بن عمرب روایت می‌کند که پیامبر اکرم ج فرمودند: «وَمَنْ لَغَا وَتَخَطَّى رِقَابَ النَّاسِ كَانَتْ لَهُ ظُهْرًا.» [۹۸۹] « و هرکس صحبت کرد و از بالای گردن مردم رد شد، ثواب نماز ظهر نصیبش می‌شود (و دیگر ثواب نماز جمعه را ندارد.)»

و در لفظی آمده: «وَمَنْ تَكَلَّمَ فَلَا جُمُعَةَ لَهُ.» [۹۹۰] «هر کس سخن گوید (نماز) جمعه‌اش صحیح نیست.» این با اضافۀ حدیث ابن عباس که بدان اشاره خواهد شد شخصی را که در جمعه سخن گوید تشبیه به الاغی می‌کند که کتاب حمل می‌کند.

جدای از این در رد چنین استدلالی می‌توان گفت: «فَقَدْ لَغَوْتَ» یعنی امر به سکوتی کردی که بر این شخص سکوت واجب نیست. [۹۹۱]

در رد این استدلال گفته شده این نمادی از جمود است؛ زیرا اختلافی در مطلوبیّت سکوت در این موقع نیست. پس چگونه کسی که امر به آنچه شارع خواهان آن است می‌کند، لغو محسوب می‌گردد؟ بلکه نهی از کلامی و صحبت کردن با دلالت موافقه استنباط می‌شود؛ زیرا «أَنْصِتْ» (ساکت باش.) با وجود اینکه امر به معروف است لغو محسوب می‌گردد پس با این وجود کلام دیگر به طور أولی لغو هستند. [۹۹۲]

- ابی بن کعبس روایت کرده است: « أَنّ رَسُولَ اللَّهِ: قَرَأَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ: تَبَارَكَ وَهُوَ قَائِمٌ، فَذَكَّرَنَا بِأَيَّامِ اللَّهِ وَأَبُو الدَّرْدَاءِ أَوْ أَبُو ذَرٍّ يَغْمِزُنِي فَقَالَ: مَتَى أُنْزِلَتْ هَذِهِ السُّورَةُ ؟ إِنِّي لَمْ أَسْمَعْهَا إِلَّا الْآنَ، فَأَشَارَ إِلَيْهِ أَنِ اسْكُتْ، فَلَمَّا انْصَرَفُوا قَالَ: سَأَلْتُكَ مَتَى أُنْزِلَتْ هَذِهِ السُّورَةُ؟ فَلَمْ تُخْبِرْنِي، فَقَالَ أُبَيٌّ: لَيْسَ لَكَ مِنْ صَلَاتِكَ الْيَوْمَ إِلَّا مَا لَغَوْتَ، فَذَهَبَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ فَذَكَرَ ذَلِكَ لَهُ، وَأَخْبَرَهُ بِالَّذِي قَالَ أُبَيٌّ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ: صَدَقَ أُبَيٌّ.» [۹۹۳] «رسول الله ج در روز جمعه سورۀ "برائت" را می‌خواندند و ایشان مشغول ترساندن مردم از عذاب خداوندأ بودند؛ و ابوالدرداء و یا ابوذر به من اشاره کرد که این سوره کی نازل شده است؟ من تا به حال این سوره را نشنیده‌ام! وابی به وی اشاره کردند که ساکت باش! پس از اینکه نماز تمام شد، از او پرسیدم چرا وقتی که پرسیدم این سوره کی نازل شده به من نگفتی؟ ابی به او گفت: امروز از ثواب نمازت جز کار بیهوده‌ات چیری نصیبت نشد! و ابوذر یا ابوالدرداء نزد رسول الله ج رفت و به ایشان ج ماجرا را عرض نمود و سخن ابی را هم نقل کرد. و پیامبرج فرمودند: ابی راست گفته است.»

در این روایت صحبت کردن در موقع خطبه لغو خوانده شده است.

در مناقشۀ این استدلال گفته شده که مراد ناقص شدن نماز جمعه به نسبت شخص ساکت است. [۹۹۴]

البته ظاهر حدیث این را نشان نمی‌دهد. در صورتیکه صحبت کردن باعث نقص جمعه شود دلالت بر تحریم کلام و وجوب سکوت می‌نماید؛ زیرا ترک مستحب نقص به دنبال ندارد بلکه موجب فوت اجر می‌باشد.

-عبدالله بن عمروس روایت کرده است: «عَنْ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ يَحْضُرُ الْجُمُعَةَ ثَلَاثَةٌ فَرَجُلٌ حَضَرَهَا يَلْغُو فَذَاكَ حَظُّهُ مِنْهَا وَرَجُلٌ حَضَرَهَا بِدُعَاءٍ فَهُوَ رَجُلٌ دَعَا اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ فَإِنْ شَاءَ أَعْطَاهُ وَإِنْ شَاءَ مَنَعَهُ وَرَجُلٌ حَضَرَهَا بِإِنْصَاتٍ وَسُكُوتٍ وَلَمْ يَتَخَطَّ رَقَبَةَ مُسْلِمٍ وَلَمْ يُؤْذِ أَحَدًا فَهِيَ كَفَّارَةٌ إِلَى الْجُمُعَةِ الَّتِي تَلِيهَا وَزِيَادَةُ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ فَإِنَّ اللَّهَ يَقُولُ: ﴿مَن جَآءَ بِٱلۡحَسَنَةِ فَلَهُۥ عَشۡرُ أَمۡثَالِهَاۖ» [۹۹۵]. «سه دسته به نماز جمعه می‌روند: اوّل: مردیکه هنگام خطبه لغو می‌گوید واین بهرۀ وی از نماز جمعه است. و دوّم: مردیکه هنگام خطبه دعا می‌خواند و خداوند اگر بخواهد وی را مستجاب می‌کند و اگر بخواهد مستجاب نمی‌کند. و سوّم: مردیکه هنگام حضور در جمعه و خطبه ساکت بوده و از بالای گردن مؤمنی عبور نکرده و به کسی آزار نرسناده باشد لذا این جمعه کفارۀ گناهان ده روز وی می‌گردد و خداوندأ فرموده است: «هرکس کار نیکی انجام دهد (پاداش مضاعف، دست‌کم از دریای جود و کرم خداوند معظّم) ده برابر دارد».»

پیامبر ج سکوت کردن در خطبۀ جمعه را مایۀ تکفیر گناهان دانسته و متکلّم را لغوگو معرفی نموده و این دلالت بر وجوب سکوت و تحریم صحبت کردن می‌باشد؛ زیرا انسان مأمور به کسب فوائدِ عبادت و دوری از مفسده‌های آن است.

- عبدالله بن عباسب روایت کرده که پیامبر ج فرمودند: «مَنْ تَكَلَّمَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ وَالْإِمَامُ يَخْطُبُ فَهُوَ كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارًا، وَالَّذِي يَقُولُ لَهُ: أَنْصِتْ لَيْسَ لَهُ جُمُعَةٌ.» [۹۹۶] «هر کس روز جمعه سخن گوید در حالیکه امام خطبه می‌خواند مانند الاغی می‌باشد که کتابها حمل می‌کند و کسی که به وی گوید: ساکت باش جمعه‌اش مقبول نیست.»

وجه دلالت: این روایت بر وجوب سکوت و تحریم کلام از دو وجه دلالت می‌کند:

اوّل: متکلِّم را به الاغ تشبیه می‌کند و این صفت ذمّ و نقصان می‌باشد که برای تارکِ مندوب بکار نمی‌رود.

دوّم: عدمِ مقبول شدن جمعه که از این در‌می‌یابیم بکار بردن لفظ نفی إجزاء و عدم صحّت دلالت بر تأکید منع و شدّت تحریم می‌نماید. [۹۹۷]

- اصحابش هم در این زمینه قائل به تحریم کلام هستند. از جمله:

عبدالله بن مسعود گفته: «برای لغو بودن همین کافیست که در موقعی که امام به بالای منبر رود تو به به دوستت بگویی: ساکت باش.» [۹۹۸]

عبدالله بن عمرب در مورد کسی که از صحبت کردن با دوستش از وی در حین خطبه پرسید: جمعۀ تو مقبول نیست، دوستت هم بسان الاغ می‌ماند. [۹۹۹]

- در واقع سکوت کردن در حین خطبه جدا از اینکه حفظ نظم و رعایت حقوق حاضرین را می‌نماید بلکه موجب استفاده و حرمت نهادن به این شعائر اسلام نیز می‌باشد. [۱۰۰۰]

این دسته از فقها که قائل به تحریم سخن گفتن در موقع خطبۀ جمعه می‌باشند، جهت استدلال به مُباح بودن آن بنابر ضرورت به روایات زیر استناد می‌کنند:

- انس بن مالکس روایت کرده است: «أَصَابَتْ النَّاسَ سَنَةٌ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَبَيْنَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَخْطُبُ عَلَى الْمِنْبَرِ يَوْمَ الْجُمُعَةِ قَامَ أَعْرَابِيٌّ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ هَلَكَ الْمَالُ وَجَاعَ الْعِيَالُ فَادْعُ اللَّهَ لَنَا أَنْ يَسْقِيَنَا قَالَ فَرَفَعَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَدَيْهِ.» [۱۰۰۱] « انس ابن مالکس می‌گوید: در زمان رسول الله ج مردم دچار قحطسالی شدند. در یکی از روزهای جمعه که رسول الله ج مشغول ایراد خطبه بود، یکی از اعراب بادیه‌نشین برخاست و گفت: یا رسول خدا ج! دام‌ها هلاک شدند و اهل و عیال گرسنه‌اند. برای ما از خدا طلب باران کن. آنحضرت ج دست‌هایش را بلند کرد.»

- جابر بن عبد اللهب روایت نموده: «دَخَلَ رَجُلٌ يَوْمَ الْجُمُعَةِ وَالنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَخْطُبُ فَقَالَ أَصَلَّيْتَ قَالَ لَا قَالَ قُمْ فَصَلِّ رَكْعَتَيْنِ.» [۱۰۰۲] «مردی در حالیکه پیامبرج روز جمعه برای مردم خطبه می‌خواند وارد شد. پیامبر ج فرمود: ای فلانی! آیا نماز خواندی؟ گفت؟ خیر، فرمود: برخیز ودو رکعت نماز بخوان.»

این روایت استدلال برای جواز صحبت کردن امام در حین خطبه می‌باشد. نووی در زمینۀ روایات مختلف گفته: «...این احادیث نیز دلالت بر جواز صحبت کردن در خطبه در موقع نیاز می‌کند.» [۱۰۰۳]

دیدگاه دوّم: قول جدید امام شافعی و قول صحیح و مشهور اصحابش و روایتی از امام احمد سخن گفتن در موقع ندای خطبه را حرام نمی‌داند ولی سکوت کردن را مستحب می‌داند. [۱۰۰۴]

این فقها استدلال می‌کنند که:

- روایت أنس بن مالکس در داستان مرد أعرابیس با پیامبر ج و درخواستش بر باران باریدن در خطبۀ جمعه که پیشتر بیان شد حاکی از جواز صحبت کردن می‌باشد؛ زیرا پیامبر ج عملش را رد نکرد. [۱۰۰۵]

در جواب این استدلال برخی اشاره کرده‌اند: جواز سخن گفتن در حین خطبه به طور مطلق جای نظر دارد و این روایت تخصیصی بر عام می‌باشد به گونه‌ای که اصل بر سکوت کردن است و مصلحت و نیاز دلیلی بر شکستن سکوت می‌باشند. [۱۰۰۶]

- این فقها از طرفی دیگر استدلال می‌کنند که اگر سکوت واجب باشد پس رساندن خطبه از طرف امام به مأمونین نیز واجب است. و چون این واجب نیست پس سکوت نیز واجب نیست. از طرف دیگر خطبه همچون طواف و روزه عبادتی نیست که کلام آن‌را فاسد کند. [۱۰۰۷]

در واقع باید توجه داشت که بر امام جهری بودن خطبه‌اش واجب است ولی ابلاغش بخاطر دفع مشقت واجب نیست و همانطور که بیان خواهد شد سکوت کردن در حال نشنیدن خطبه واجب نیست. از طرف دیگر قیاس خطبه بر طواف و روزه قیاس مع‌الفارق است؛ زیرا سخن گفتن در خطبه موجب نابودی مقصد آن؛ یعنی استماع و پندگرفتن می‌باشد.

قول راجح: به نظر می‌رسد که سخن گفتن هنگام جمعه اگرچه مذموم واقع شده ولی حرام نبوده بلکه سکوت کردن مستحب می‌باشد؛ چرا که حدیث انس بن مالکس گواه این مطلب می‌باشد. و نمی‌توان گفت که ضرورت بوده است؛ چرا که هیچ ضرورتی در صحبت کردن این شخص نبوده و می‌توانست تا اتمام خطبۀ پیامبر ج صبر نماید امّا این کار را ننمود و پیامبر ج هم وی را تقریر و تأیید نمودند باوجود اینکه توصیه به سکوت را هم داشته‌اند. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

مسئلۀ دوّم: حکم صحبت کردن در موقع نشنیدن خطبه [۱۰۰۸]

در صورتیکه حاضرین با دلایلی خطبۀ جمعه را نشنوند فقها در حکم سخن گفتن آن‌ها در این حالت نیز اختلاف‌نظر دارند:

دیدگاه اوّل: برخی از حنفیّه، مالکیّه و قول از شافعیّه و مذهب و اکثر حنابله و ابن حزم سخن گفتن را در این حالت حرام می‌دانند. [۱۰۰۹]

این افراد به به استدلال‌هایی اشاره می‌کنند که قائلین دیدگاه اوّل در مسئلۀ قبلی مبنی بر وجوب سکوت و تحریم کلام بدانها استناد کرده‌اند. و همچنین به این گفتۀ عثمان بن عفانس اشاره می‌کنند که پیوسته در جمعه تکرار می‌کردند و اندک مواقعی بود که آن‌را ابراز نمی‌کردند و آن: «هرگاه امام در روز جمعه خطبه می‌خواند گوش فرا دهید و ساکت باشید؛ چرا که کسیکه خطبه را نمی‌شنود امّا ساکت است، همانند کسی است که خطبه را شنیده و ساکت است؛ و هرگاه اقامه گفته شد صف‌هایتان را راست کنید.» [۱۰۱۰]

این افراد بر این باورند که شرکت‌کنندگان نماز جمعه مأمور به دو چیز هستند: گوش دادن و ساکت بودن. هر کس به امام نزدیک باشد باید هر دو را انجام دهد و هر کس دور باشد فقط موظّف به سکوت کردن است. و تنها چیزی بر وی واجب است که توانمند انجام آن باشد. [۱۰۱۱]

دیدگاه دوّم: برخی از حنفیّه و قول صحیح شافعیّه و روایتی از امام احمد سخن گفتن در حالت نشنیدن خطبه جایز می‌دانند. [۱۰۱۲]

این افراد استناد به استدلال‌هایی می‌کنند که جواز سخن گفتن در حالت شنیدن خطبه را تأیید می‌کند پس در حالت نشنیدن به طور أولی سخن گفتن جایز می‌باشد. [۱۰۱۳]

تجزیه و تحلیل این استدلال‌ها بیان گردید.

همچنین استدلال می‌کنند که سکوت کردن مقصد شریعت نیست بلکه مقصد شنیدن می‌باشد و در صورت سقوط شنیدن، سکوت کردن نیز از شخص ساقط می‌گردد. [۱۰۱۴]

البته هدف فقط سکوت کردن نیست بلکه سخن گفتن موجب تشویش و آزار دیگران نیز می‌گردد. پس با وجود نشنیدن خطبه، سخن گفتن می‌تواند تشویش اذهان و آزار دیگران را به بار آورد.

قول راجح: به نظر می‌رسد حتّی زمانیکه خطبه را نمی‌شنویم، نباید صحبت کنیم و (بنا بر قول راجح و دلایل مربوطه) سکوت کردن در این حال نیز مستحب می‌باشد؛ چرا که اوّلاً: ما نهی شده‌ایم که هنگام خطبه صحبت نکنیم و شنیدن را برای ما شرط نکرده‌اند لذا اصل بر همان عموم خود باقی می‌ماند و ثانیاً: اگر کسی که خطبه را نمی‌شنود صحبت کند همین امر موجب می‌گردد که تشویش کم کم بین نمازگزاران بوجود آید و آن‌ها هم به صحبت کردن بیفتند. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

مسئلۀ سوّم: حکم جوابِ سلام دادن و تشمیتِ عطسه‌کننده

فقها در حکم جوابِ سلام دادن و تشمیتِ عطسه‌کننده (گفتن "یرحمُک اللهُ" به عطسه‌کننده‌ای که بعد از عطسه "الحمدلله" گفته) در اثنای خطبه اختلاف‌نظر دارند، اقوال آن‌ها در این زمینه عبارت است از:

دیدگاه اوّل: اکثر حنابله، مالکیّه، وجه صحیح شافعیّه و روایتی از امام احمد بر این باورند که حرام هستند. [۱۰۱۵]

ادلّۀ این دیدگاه:

- استناد به حدیث مشهور أبوهریره که: «قال رسول الله صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: إِذَا قُلْتَ لِصَاحِبِكَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ أَنْصِتْ وَالْإِمَامُ يَخْطُبُ فَقَدْ لَغَوْتَ.» [۱۰۱۶] «پیامبر خدا ج فرمودند: هرگاه به دوستت در روز جمعه بگی: ساکت باش در حالیکه امام خطبه می‌خواند بی‌شک (کلام) لغو گفته‌ای.»

بنابر این روایت پیامبر ج امر به معروف با وجود فوائد زیادش از جمله منع از تشویش ذهن مردم در حین خطبه را لغو خوانده، پس جوابِ سلام دادن و تشمیتِ عطسه‌کننده به طور أولی حرام هستند.

- ابی بن کعبس روایت کرده است: « أَنّ رَسُولَ اللَّهِ: قَرَأَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ: تَبَارَكَ وَهُوَ قَائِمٌ، فَذَكَّرَنَا بِأَيَّامِ اللَّهِ وَأَبُو الدَّرْدَاءِ أَوْ أَبُو ذَرٍّ يَغْمِزُنِي فَقَالَ: مَتَى أُنْزِلَتْ هَذِهِ السُّورَةُ؟ إِنِّي لَمْ أَسْمَعْهَا إِلَّا الْآنَ، فَأَشَارَ إِلَيْهِ أَنِ اسْكُتْ، فَلَمَّا انْصَرَفُوا قَالَ: سَأَلْتُكَ مَتَى أُنْزِلَتْ هَذِهِ السُّورَةُ؟ فَلَمْ تُخْبِرْنِي، فَقَالَ أُبَيٌّ: لَيْسَ لَكَ مِنْ صَلَاتِكَ الْيَوْمَ إِلَّا مَا لَغَوْتَ، فَذَهَبَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ فَذَكَرَ ذَلِكَ لَهُ، وَأَخْبَرَهُ بِالَّذِي قَالَ أُبَيٌّ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ: صَدَقَ أُبَيٌّ.» [۱۰۱۷] «رسول الله ج در روز جمعه سورۀ "برائت" را می‌خواندند و ایشان مشغول ترساندن مردم از عذاب خداوندأ بودند؛ و ابوالدرداء و یا ابوذر به من اشاره کرد که این سوره کی نازل شده است؟ من تا به حال این سوره را نشنیده‌ام! وابی به وی اشاره کردند که ساکت باش! پس از اینکه نماز تمام شد، از او پرسیدم چرا وقتی که پرسیدم این سوره کی نازل شده به من نگفتی؟ ابی به او گفت: امروز از ثواب نمازت جز کار بیهوده‌ات چیری نصیبت نشد! و ابوذر یا ابوالدرداء نزد رسول الله ج رفت و به ایشان ج ماجرا را عرض نمود و سخن ابی را هم نقل کرد. و پیامبرج فرمودند: ابی راست گفته است.»

در این روایت مشاهده می‌شود که سؤال أبودارداء یا أبوذرب از أبی بن کعبس به خاطر شناخت تاریخ شأن نزولِ آیه در راستای آن، حکم ناسخ و منسوخ آیات را بشناسند با وجود اینکه عملی معروف و نیک بوده و باید علم پیدا می‌کردند ولی باز از صحبت کردن منع شدن و پیامبر ج آن‌را لغو خواند، پس جوابِ سلام دادن و تشمیتِ عطسه‌کننده حرام می‌باشد. [۱۰۱۸]

-در واقع جوابِ سلام دادن و تشمیتِ عطسه‌کننده در این حالت فرض نیست؛ زیرا چنین اعمالی گناه به بار می‌آورند ولی سکوت کردن در حین خطبه فرض است. و جدای از این جوابِ سلام دادن و تشمیتِ عطسه‌کننده در هر لحظه‌ای حتّی بعد از اتمام خطبه میسّر است ولی سکوت مختص این بازۀ زمانی است. [۱۰۱۹]

این دسته از فقها برای کسی که خطبه را هم نمی‌شنود همانطور که قائل به وجوب سکوت هستند جوابِ سلام دادن و تشمیتِ عطسه‌کننده را نیز حرام می‌دانند. [۱۰۲۰]

دیدگاه دوّم: أبویوسُف در روایتی، وجهی از شافعیّه، روایت صحیح امام احمد و اصحابش و ابن حزم بر این باورند که جوابِ سلام دادن و تشمیتِ عطسه‌کننده در حین خطبه جایز است. [۱۰۲۱]

ادلّۀ این دیدگاه این بوده که براء بن عازبس روایت نموده: «أَمَرَنَا النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِسَبْعٍ وَنَهَانَا عَنْ سَبْعٍ أَمَرَنَا بِاتِّبَاعِ الْجَنَائِزِ وَعِيَادَةِ الْمَرِيضِ وَإِجَابَةِ الدَّاعِي وَنَصْرِ الْمَظْلُومِ وَإِبْرَارِ الْقَسَمِ وَرَدِّ السَّلَامِ وَتَشْمِيتِ الْعَاطِسِ.» [۱۰۲۲] «رسول الله ج ما را به انجام هفت کار، امر فرمود: ۱ ـ تشییع جنازه ۲ ـ عیادت مریض ۳ ـ قبول دعوت ۴ ـ کمک و یاری مظلوم ۵ـ پاسخ دادن به سلام ۶ـ جواب عطسه ۷ ـ وفای به عهد.»

دیدگاه سوّم: امام أحمد/ در روایتی و برخی از حنابله بر این باورند کسانی که خطبه را می‌شنوند بر آن‌ها جوابِ سلام دادن و تشمیتِ عطسه‌کننده حرام است ولی بر کسانی که خطبه را نمی‌شنوند جایز است. [۱۰۲۳]

ادلّۀ این دیدگاه:

جهتِ حکم تحریم بر کسی که می‌شنود به ادلۀ دیدگاه اوّل استناد می‌کنند. و برای جواز کسی که نمی‌شنود استدلال می‌کنند سکوت واجب است و کلامی که بدون ضرورت باشد جایز نیست ولی کسی که خطبه را نمی‌شنود مأمور به سکوت نیست پس جوابِ سلام دادن و تشمیتِ عطسه‌کننده نیز جایز است. [۱۰۲۴]

دیدگاه چهارم: شافعیّه جوابِ سلام دادن را جایز می‌دانند ولی تشمیتِ عطسه‌کننده را جایز نمی‌دانند. [۱۰۲۵] اما صاحب حلیة العلماء قفال شاشی گفته که این سخن قوی نیست واصحّ، جواز تشمیت عاطس می‌باشد. [۱۰۲۶] این افراد بر این باورند که عطسه بدون اختیار بوده پس باید به وی "یرحمُک الله" گفت. [۱۰۲۷]

احادیث به طور عام فراخوان سکوت هستند پس عمد و غیر عمد تأثیری در حکم ندارند.

قول راجح: قبل از بیان حکم راجح باید اشاره کرد که سلام گفتن به نمازگزاران و "الحمدلله" گفتنِ عطسه‌کننده در موقع ادای خطبه مستحب نیست؛ زیرا آنچه مطلوب شریعت می‌باشد سکوت کردن و سخن نگفتن می‌باشد، حال با وجود این اگر کسی سلام گوید و عطسه‌کننده‌ای "الحمدلله" گوید به نظر می‌رسد که جایز نیست تشمیتِ عاطس و جوابِ سلام داده شوند؛ چرا که اصل بر سکوت در هنگام خطبه می‌باشد و هیچ دلیل صریحی مبنی بر تخصیص آن وجود ندارد؛ اگرچه شریعت فراخوانِ تشمیتِ عاطس و جواب سلام می‌باشد ولی در موقع خطبه دلیلی بر آن مشاهده نمی‌شود و از طرفی دیگر حتّی ذکر و دعا کردن هم هنگام خطبه مستحب نمی‌باشد؛ چرا که عبدالله بن عمروس روایت کرده است: «عَنْ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ يَحْضُرُ الْجُمُعَةَ ثَلَاثَةٌ فَرَجُلٌ حَضَرَهَا يَلْغُو فَذَاكَ حَظُّهُ مِنْهَا وَرَجُلٌ حَضَرَهَا بِدُعَاءٍ فَهُوَ رَجُلٌ دَعَا اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ فَإِنْ شَاءَ أَعْطَاهُ وَإِنْ شَاءَ مَنَعَهُ وَرَجُلٌ حَضَرَهَا بِإِنْصَاتٍ وَسُكُوتٍ وَلَمْ يَتَخَطَّ رَقَبَةَ مُسْلِمٍ وَلَمْ يُؤْذِ أَحَدًا فَهِيَ كَفَّارَةٌ إِلَى الْجُمُعَةِ الَّتِي تَلِيهَا وَزِيَادَةُ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ فَإِنَّ اللَّهَ يَقُولُ: ﴿مَن جَآءَ بِٱلۡحَسَنَةِ فَلَهُۥ عَشۡرُ أَمۡثَالِهَاۖ» [۱۰۲۸]. «سه دسته به نماز جمعه می‌روند: اوّل: مردیکه هنگام خطبه لغو می‌گوید واین بهرۀ وی از نماز جمعه است. و دوّم: مردیکه هنگام خطبه دعا می‌خواند و خداوند اگر بخواهد وی را مستجاب می‌کند و اگر بخواهد مستجاب نمی‌کند. و سوّم: مردیکه هنگام حضور در جمعه و خطبه ساکت بوده و از بالای گردن مؤمنی عبور نکرده و به کسی آزار نرسناده باشد لذا این جمعه کفارۀ گناهان ده روز وی می‌گردد و خداوندأ فرموده است: «هرکس کار نیکی انجام دهد (پاداش مضاعف، دست‌کم از دریای جود و کرم خداوند معظّم) ده برابر دارد».» و از ظاهر این روایت مشخص می‌گردد حتّی دعا کردن هم مستحب نیست پس تشمیتِ عاطس و جوابِ سلام نیز مستحب نمی‌باشد بلکه استحباب بر عدم پاسخگویی بدانها می‌باشد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

مسئلۀ چهارم: حکم صلوات فرستادن بر پیغمبر ج بعد از بیان نام پیامبر ج توسط خطیب:

فقها در حکم صلوات فرستادن نمازگزارن بر پیامبر ج و جهری کردن آن بعد از بیان و ذکر نام بزرگوار ایشان ج توسط خطیب اختلاف‌نظر دارند. در این زمینه دو قول مطرح است:

دیدگاه اوّل: أبویوسف از فقهای حنفیّه، حنابله و قول مختار ابن‌ تیمیه بر این است که جایز است نمازگزاران به صورت سرّی و با صدای خفیف بر ایشان ج صلوات بفرستند. [۱۰۲۹]

این افراد استناد می‌کنند به:

- صلوات فرستادن بر پیغمبر ج به صورت سرّی و پنهانی لطمه‌ای به گوش کردنِ خطبه نمی‌زند و در آن دو فضیلت وجود دارد: صلوات فرستادن و گوش کردن به خطبه. [۱۰۳۰]

- هرگاه خطیب ابراز می‌دارد: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ صَلُّواْ عَلَيۡهِ وَسَلِّمُواْ تَسۡلِيمًا٥٦[الأحزاب: ۵۶] «‏ای مؤمنان ! شما هم بر او درود بفرستید و چنان که باید سلام بگوئید.» این امری به حاضرین است که امتثالش واجب می‌باشد. [۱۰۳۱]

دیدگاه دوّم: ظاهر روایت حنفیّه صلوات فرستادنِ شرکت‌کنندگانِ نماز جمعه را جایز نمی‌داند. [۱۰۳۲] زیرا:

- خطبه همانند نماز می‌باشد پس همانطور که اگر در نماز قرائت شود: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ صَلُّواْ عَلَيۡهِ وَسَلِّمُواْ تَسۡلِيمًا٥٦[الأحزاب: ۵۶] «ای مؤمنان ! شما هم بر او درود بفرستید و چنان که باید سلام بگوئید.» جایز نیست شنوندگان صلوات بفرستند پس در خطبۀ جمعه نیز جایز نیست. [۱۰۳۳]

البته باید توجه داشت خطبه از این جهت شبیه نماز نیست؛ چراکه در خطبه بنابر ضرورت و مصلحت امام می‌تواند با دیگران صحبت کند و این تأثیری هم در خطبه نخواهد داشت.

- فضیلت صلوات بر نبیِّ بزرگوار ج در هر حال امکان‌پذیر می‌باشد ولی فضیلتِ گوش ‌فرادادن و سکوت کردن در خطبه فقط مختص این موقع می‌باشد. [۱۰۳۴]

البته جمع بین دو امر؛ صلوات فرستادن و گوش کردن به خطبه امکان‌پذیر است پس با سرّی گفتن صلوات هم تشویشی برای مستمعین بوجود نمی‌آید.

قول راجح: قول راجح بر عدم استحباب صلوات فرستادن بر نبیّ بزرگوار ج هنگام خطبه می‌باشد؛ چرا که از صحبت کردن هنگام خطبه نهی شده‌ایم و برای تخصیص آن دلیلی می‌خواهد که موجود نیست. و از طرفی حتّی ذکر و دعا کردن هم هنگام خطبه مستحب نمی‌باشد؛ چرا که عبدالله بن عمروس روایت کرده است: «عَنْ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ يَحْضُرُ الْجُمُعَةَ ثَلَاثَةٌ فَرَجُلٌ حَضَرَهَا يَلْغُو فَذَاكَ حَظُّهُ مِنْهَا وَرَجُلٌ حَضَرَهَا بِدُعَاءٍ فَهُوَ رَجُلٌ دَعَا اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ فَإِنْ شَاءَ أَعْطَاهُ وَإِنْ شَاءَ مَنَعَهُ وَرَجُلٌ حَضَرَهَا بِإِنْصَاتٍ وَسُكُوتٍ وَلَمْ يَتَخَطَّ رَقَبَةَ مُسْلِمٍ وَلَمْ يُؤْذِ أَحَدًا فَهِيَ كَفَّارَةٌ إِلَى الْجُمُعَةِ الَّتِي تَلِيهَا وَزِيَادَةُ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ فَإِنَّ اللَّهَ يَقُولُ: ﴿مَن جَآءَ بِٱلۡحَسَنَةِ فَلَهُۥ عَشۡرُ أَمۡثَالِهَاۖ» [۱۰۳۵]. «سه دسته به نماز جمعه می‌روند: اوّل: مردیکه هنگام خطبه لغو می‌گوید واین بهرۀ وی از نماز جمعه است. و دوّم: مردیکه هنگام خطبه دعا می‌خواند و خداوند اگر بخواهد وی را مستجاب می‌کند و اگر بخواهد مستجاب نمی‌کند. و سوّم: مردیکه هنگام حضور در جمعه و خطبه ساکت بوده و از بالای گردن مؤمنی عبور نکرده و به کسی آزار نرسناده باشد لذا این جمعه کفارۀ گناهان ده روز وی می‌گردد و خداوندأ فرموده است: «هرکس کار نیکی انجام دهد (پاداش مضاعف، دست‌کم از دریای جود و کرم خداوند معظّم) ده برابر دارد».» و از ظاهر این روایت مشخص می‌گردد حتّی دعا کردن هم مستحب نیست، پس صلوات فرستادن نیز مستحب نمی‌باشد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

مسئلۀ پنجم: حکم آمین گفتن بعد از دعا و جهری کردن آن در حین خطبه

از دیدگاه شافعیّه (قول صحیحشان)، امام احمد در روایتی و هر آن کس که صحبت کردن در حین دعا کردن را در حین خطبه جایز می‌داند؛ (یعنی حنابله در وجهی) آمین گفتن در حین خطبه و جهری و آشکار کردن آن در مواقعی که امام دعا می‌کند، بلامانع است. [۱۰۳۶]

و کسانیکه که قائل به تحریم صحبت کردن به طور مطلق می‌باشند قولی از آن‌ها در این زمینه مشاهده نگردید بجز قول صحیح حنابله که آن‌ها بر این باورند: آمین گفتن به صورت مخفی سنّت است. [۱۰۳۷] ابن تیمیه در کتاب «الاختیارات» چنین گفته: «سنّت در فرستادن صلوات بر پیامبر ج (در حین خطبه توسط نمازگزاران) این است که مانند دعا مخفی و بدون صدا باشد.» [۱۰۳۸]

پس با این وصف در این زمینه دو دیدگاه را می‌توان ابراز نمود:

دیدگاه اوّل: بنا بر قول صحیح حنابله و قول مختار ابن تیمیه آمین گفتن به صورت مخفیانه و بدون صدا جایز است؛ زیرا شخص حاضر در خطبه با صلوات فرستادن ذهن دیگران را مشوّش می‌کند پس باید سرّی آن‌را بگوید. [۱۰۳۹]

دیدگاه دوّم: قول صحیح شافعیّه و وجهی از دیدگاه حنابله صلوات فرستادن را به صورت آشکارا جایز می‌دانند. همانطور هم که پیشتر بیان شد شافعیّه دلائلی ارائه نمودند که حاکی از استحباب سکوت خطبه و عدم تحریم سخن گفتن بود و این دلایل مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند و در مبحث آتی دلیل قائلین جواز سخن گفتن در حین دعا از طرف حنابله و تحلیل آن خواهد آمد. [۱۰۴۰]

قول راجح: به نظر می‌رسد که آمین گفتن هنگام خطبه باید سرّی باشد؛ چرا که همانطور که اشاره شد هنگام خطبه‌ جمعه نباید حتّی ذکر یا دعا خواند و آمین گفتن هم نوعی دعا کردن است. عبدالله بن عمروس روایت کرده است: «عَنْ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ يَحْضُرُ الْجُمُعَةَ ثَلَاثَةٌ فَرَجُلٌ حَضَرَهَا يَلْغُو فَذَاكَ حَظُّهُ مِنْهَا وَرَجُلٌ حَضَرَهَا بِدُعَاءٍ فَهُوَ رَجُلٌ دَعَا اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ فَإِنْ شَاءَ أَعْطَاهُ وَإِنْ شَاءَ مَنَعَهُ وَرَجُلٌ حَضَرَهَا بِإِنْصَاتٍ وَسُكُوتٍ وَلَمْ يَتَخَطَّ رَقَبَةَ مُسْلِمٍ وَلَمْ يُؤْذِ أَحَدًا فَهِيَ كَفَّارَةٌ إِلَى الْجُمُعَةِ الَّتِي تَلِيهَا وَزِيَادَةُ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ فَإِنَّ اللَّهَ يَقُولُ: ﴿مَن جَآءَ بِٱلۡحَسَنَةِ فَلَهُۥ عَشۡرُ أَمۡثَالِهَاۖ» [۱۰۴۱]. «سه دسته به نماز جمعه می‌روند: اوّل: مردیکه هنگام خطبه لغو می‌گوید واین بهرۀ وی از نماز جمعه است. و دوّم: مردیکه هنگام خطبه دعا می‌خواند و خداوند اگر بخواهد وی را مستجاب می‌کند و اگر بخواهد مستجاب نمی‌کند. و سوّم: مردیکه هنگام حضور در جمعه و خطبه ساکت بوده و از بالای گردن مؤمنی عبور نکرده و به کسی آزار نرسناده باشد لذا این جمعه کفارۀ گناهان ده روز وی می‌گردد و خداوندأ فرموده است: «هرکس کار نیکی انجام دهد (پاداش مضاعف، دست‌کم از دریای جود و کرم خداوند معظّم) ده برابر دارد».» (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

مبحث سوّم: استثنائات صحبت کردن در حین خطبه

با همۀ اختلاف‌نظرها در حکم سخن گفتن در حین خطبه چه برای امام و چه برای حاضرینِ در مسجد همۀ فقها اتفاق‌نظر دارند با وجود ضرورت و نیاز همچون ضرر رسیدن به شخصی، آتش گرفتن جایی، افتادن شخصی و ... سخن گفتن جایز است. چرا که "الضرورات تبیح الحظورات" [۱۰۴۲] «ضرورت‌ها حرام‌ها را مباح می‌کنند.» از طرف دیگر از آنجائیکه سخن گفتن در نماز با وجود ضرورت اگرچه نماز را باطل می‌کند ولی جایز می‌باشد پس در خطبه به طور أولی جایز می‌باشد. [۱۰۴۳]

[۹۷۱] نک: دردير، الشرح الكبير،۱ / ۳۸۶ ، والشرح الصغير له ۱ / ۱۸۲؛ المجموع ۴ / ۵۲۲ ، نووی، روضة الطالبين، ۳ / ۲۸؛ أبو خطاب، الهدایة، ۱ / ۵۳ ، المحرّر، ۱ / ۱۵۲ ، سامری، المستوعب، ۳ / ۴۲ ، ابن مفلح، الفروع، ۲ / ۱۲۷، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۴۱۷ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۷۶ ، كشاف القناع، ۲ / ۴۷ . [۹۷۲] (صحیح): بخاري (ش۹۳۴) / مسلم (ش۲۰۰۲-۲۰۰۵) / ابوداود (ش۱۱۱۴) / نسايي (ش۱۴۰۲و۱۵۷۷) / ابن ماجه (ش۱۱۱۰) از طريق (عبد الله بن إبراهيم بن قارظ و سعيد بن المسيب وعبدالرحمن بن اعرج) روايت کرده اند: «أن أبا هريرة أخبره أن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) قال: ... .» [۹۷۳] (صحیح): بخاری (ش۹۳۰و۹۳۱) / مسلم (ش۲۰۵۵-۲۰۶۱) / ابوداود (ش۱۱۱۷و۱۱۱۸) / ترمذی (ش۵۱۰) / نسایی (ش۱۴۰۰) / ابن ماجه (ش۱۱۱۲و۱۱۱۴) از طریق (عمرو بن دینار وابوسفیان طلحة بن نافع) روایت کرده‌اند: «عن جابر بن عبد الله قال دخل رجل يوم الجمعة والنبي صلى الله عليه وسلم يخطب فقال أصليت قال لا قال قم فصل ركعتين.» [۹۷۴] شرح صحيح مسلم ۶ / ۱۶۴ . [۹۷۵] (صحيح): ترمذي (ش۳۷۷۴) / بيهقي، السنن الکبري (ش۶۰۲۹) / حاکم، المستدرک (ش۱۰۵۹) / ابن حبان (ش۶۰۳۹) / ابونعیم، فضائل الخلفاء الأربعة وغيرهم (ش۱۳۴) / آجری، الشریعة (ش۱۶۵۱) از طريق (اسحاق بن راهویه والحسين بن حريث وابراهيم بن هلال والفضل بن عبد الجبار ویوسف بن موسی) روايت کرده‌اند: «حدثنا علي بن حسين بن واقد حدثني أبي حسين بن واقد حدثني عبد الله بن بريدة قال سمعت أبي بريدة يقول: كان رسول الله صلى الله عليه و سلم يخطبنا ... .» وعلي بن حسين هم متابعه شده احمد، المسند (ش۲۲۹۹۵) / ابوداود (ش۱۱۱۱) / نسايي (ش۱۴۱۳و۱۵۸۵) / ابن ماجه (ش۳۶۰۰) / بيهقي، السنن الکبري (ش۱۲۲۷۴) وشعب الایمان (ش۱۰۵۰۴) / حاکم، المستدرک (ش۷۳۹۶) / ابن حبان (ش۶۰۳۸) / ابن خزيمه (ش۱۸۰۱و۱۴۵۶) / بزار (ش۴۴۰۶) / ابن ابي شيبه، المصنف (ج۷ص۵۱۳) / ابن شاهين، الكتاب اللطيف لشرح مذاهب أهل السنة (ش۱۷۸) / ابن عساکر، معجم الشيوخ (ج۲ص۳۸) / ابن ابي دنيا، العيال (ش۱۷۹) / طبري، جامع البيان في تفسيرالقرآن (ج۲۳ص۴۲۵) / آجری، الشریعة (ش۱۶۵۱) از طريق (زيد بن الحباب وفضل بن موسي وأبو تميلة يحيي بن واضح ويونس بن بكير) روايت کرده اند: «حدثنا حسين بن واقد ... .» رجال ترمذي «رجال صحيح» بوده واسنادش هم «صحيح» است. وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «هذا حديثٌ صحيحٌ على شرط الشيخين ولم يخرجاه» وامام ذهبی هم گفته است: «علی شرط البخاری ومسلم» وامام ابن عبدالهادی هم گفته است: «إسناد هذا الحديث على شرط مسلم» وامام ابن کثیر هم گفته است: «ثابتٌ» وامام ترمذی هم گفته است: «حدیثٌ حسنٌ» [ترمذی (ش۳۷۷۴) / حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۷۳۹۶) / ابن عبدالهادی، تنقيح التحقيق في أحاديث التعليق (ج۲ص۵۶۹) / ابن کثیر، البدایة والنهایة (ج۱۱ص۱۸۲)] [۹۷۶] (صحيح): احمد، المسند (ش۱۷۶۹۷و۱۷۶۷۴) / ابوداود (ش۱۱۲۰) / نسايي (ش۱۳۹۹) / بيهقي، السنن الکبري (ش۶۰۹۷) ومعرفة السنن والآثار (ش۶۶۱۴) / ضياء المقدسي، الأحاديث المختارة (ج۹ص۴۷) / حاکم، المستدرك (ش۱۰۶۱) / ابن الجارود، المنتقي (ش۲۹۴) / طحاوي، شرح معاني الآثار (ج۱ص۳۶۶) / ابن حبان (ش۲۷۹۰) / ابن خزيمه (ش۱۸۱۱) / بزار (ش۳۵۰۶) / ابن منذر، الاوسط (ش۱۷۷۸) / ابن الجاورد، المنتقی (ش۲۹۴) / اصفهانی، الترغيب والترهيب (ش۹۲۵) / سبکی، معجم الشیوخ (ج۱ص۱۱۴) / خطیب بغدادی، موضح أوهام الجمع والتفريق (ج۱ص۵۱۲) / ابن عبدالبر، الاستذکار (ج۲ص۲۵) / ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج۱۲ص۲۴۳) از طريق (بشر بن السرى وزيد بن الحباب وأسد بن موسى وعبدالله بن وهب و عبد الرحمن بن مهدي) روايت کرده است: «حدثنا معاوية بن صالح عن أبى الزاهرية (حدير بن كريب) قال كنا مع عبد الله بن بسر صاحب النبى (صلى الله عليه وسلم) يوم الجمعة فجاء رجل يتخطى رقاب الناس فقال عبد الله بن بسر جاء رجل يتخطى رقاب الناس يوم الجمعة والنبى (صلى الله عليه وسلم) يخطب فقال له النبى (صلى الله عليه وسلم): اجلس فقد آذيت.» ورجال احمد «رجال صحيح» بوده واسنادش هم «صحيح» است. وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «هذا حديثٌ صحيحٌ على شرط مسلم ولم يخرجاه» وامام ذهبی هم گفته است: «علی شرط مسلم» واماما ابن الملقن هم گفته است: «إسناده على شرط مسلم» وامامان نووی وابن السکن وابن خزیمه هم گفته‌اند: «اسناده صحیحٌ» وامام البوصیری هم گفته است: «هذا إسنادٌ رجاله ثقات» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۱۰۶۱) / ابن الملقن، البدرالمنیر (ج۴ص۶۸۰) وتحفة المحتاج إلى أدلة المنهاج (ج۱ص۵۱۹) / نووی، خلاصة الاحکام (ش۲۷۵۴) / البوصیری، مصباح الزجاجة (ج۱ص۲۱۰) / ابن حجر، فتح الباری (ج۲ص۴۰۹)] [۹۷۷] زاد المعاد ۱ / ۴۲۷ - ۴۲۸ . [۹۷۸] (صحيح): بخاري (ش۸۷۸) / مسلم (ش۱۹۹۲) از طريق (مالك بن انس و يونس بن يزيد) روايت کرده‌اند: «عن مالك عن الزهري عن سالم بن عبد الله بن عمر عن ابن عمر رضي الله عنهما: أن عمر بن الخطاب بينما هو قائم في الخطبة يوم الجمعة إذا دخل رجل من المهاجرين الاوّلين من أصحاب النبي صلى الله عليه و سلم فناداه عمر أية ساعة هذه؟ قال إني شغلت فلم انقلب إلى أهلي حتى سمعت التأذين فلم أزد أن توضأت. فقال والوضو أيضا وقد علمت أن رسول الله صلى الله عليه و سلم كان يأمر بالغسل.» [۹۷۹] نک: المجموع ۴ / ۵۲۲ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۲۸؛ المغني ۳ / ۱۹۶ ، ابن مفلح، الفروع، ۲ / ۱۷۲ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۷۶. [۹۸۰] المجموع ۴ / ۵۲۲ . [۹۸۱] بدائع الصنائع ۱ / ۲۶۵ ، الفتاوى الهندية، ۱ / ۱۴۷؛ الفروع ۲ / ۱۲۷ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۷۶ . [۹۸۲] المبسوط ۲ / ۲۷ ، کاسانی، بدائع الصنائع، ۱ / ۲۶۵ . [۹۸۳] نک: المبسوط ۲ / ۱۲۸ ، کاسانی، بدائع الصنائع، ۱ / ۲۶۳ ، الفتاوى الهندية، ۱ / ۱۴۷ ؛الإشراف ۱ / ۱۳۲ ، ابن عبد البر، الكافي، ۱ / ۲۵۱ ، والبيان والتحصيل ۱ / ۳۸۵ ، والقوانين الفقهية ص ( ۸۶ )، حطاب، ،مواهب الجليل، ۲ / ۱۷۸ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳ / ۴۱ ، حلية العلماء، ۲ / ۲۸۵ ، نووی، المجموع، ۴ / ۵۲۲ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۲۸ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۸ ؛ أبو خطاب، الهدایة، ۱ / ۵۳ ، ابن قدامه، المغني، ۳ / ۱۵۳ ، ابن مفلح، الفروع، ۲ / ۱۲۴ ، المحرّر، ۱ / ۱۵۲ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۴۱۷؛ المحلّی ۵ / ۶۱ - ۶۲ . برخی از احناف تعبیر به کراهت کرده‌اند که منظور آنها کراهت تحریمی می‌باشد. [۹۸۴] همانگونه که طبراني در تفسيرش ۹ / ۱۶۵اشاره می‌کند این افراد مجاهد و عطاء می‌باشند. [۹۸۵] بدائع الصنائع ۱ / ۲۶۴ . [۹۸۶] (صحیح): بخاري (ش۹۳۴) / مسلم (ش۲۰۰۲-۲۰۰۵) / ابوداود (ش۱۱۱۴) / نسايي (ش۱۴۰۲و۱۵۷۷) / ابن ماجه (ش۱۱۱۰) از طريق (عبد الله بن إبراهيم بن قارظ و سعيد بن المسيب وعبدالرحمن بن اعرج) روايت کرده اند: «أن أبا هريرة أخبره أن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) قال: ... .» [۹۸۷] شرح النووي على صحيح مسلم ۶ / ۱۳۸، ابن حجر عسقلانی، فتح الباري، ۲ / ۴۱۴ ، شوکانی، نيل الأوطار، ۳ / ۲۷۳. این افراد اقوال دیگری را نیز بیان کرده‌اند. [۹۸۸] شرح صحيح مسلم ۶ / ۱۳۸ . [۹۸۹] (صحیح): ابوداود (ش۳۴۷) / بیهقی، السنن الکبری (ش۶۰۹۸) / ابن خزیمه (ش۱۸۱۰) / حديث أبي الفضل الزهري (ش۴۹۹) / اصفهانی قوام السنة، الترغیب والترهیب (ش۹۴۹) از طریق (ابن أبى عقيل ومحمّد بن سلمة والربیع بن سلیمان وابراهیم بن منقذ) روایت کرده‌اند: «حدثنا عبدالله بن وهب أخبرنى أسامة ابن زيد عن عمرو بن شعيب عن أبيه عن عبد الله بن عمرو بن العاص عن النبى ج أنه قال: من اغتسل يوم الجمعة ومس من طيب امرأته - إن كان لها - ولبس من صالح ثيابه ثم لم يتخط رقاب الناس ولم يلغ عند الموعظة كانت كفارة لما بينهما ومن لغا وتخطى رقاب الناس كانت له ظهرا.» رجال ابوداود «ثقة» ومترجم در تهذیب هستند فقط أسامة بن زيد: امام يحيي بن معين مي‌گويد: «ثقةٌ صالحٌ حجةٌ» و امام علي بن مديني مي‌گويد: «عندنا ثقهٌ» وامام عجلي مي‌گويد: «ثقةٌ» و امام يعقوب بن سفيان فسوي هم گفته است: «هو عند أهل المدينة وأصحابنا ثقة مأمونٌ» وامام ابن عدي مي‌گويد: «ليس بحديثه بأس» وامام ابوحاتم مي‌گويد: «يكتب حديثه و لايحتج به» و امام ذهبي هم گفته است: «صدوقٌ قوي الحديث و الظاهر أنه ثقةٌ» وامام نسايي گفته است: «ليس بالقوى» البته امام نسايي گفته است: «قولنا (ليس بالقوي): ليس بجرح مفسد» لذا نزد امام نسايي حداقل «حسن الحديث» است و امام ابن حجر هم گفته است: «صدوقٌ يهم» و امام عبدالله بن نمير گفته است: «مدنيٌ مشهورٌ» وامام ابن حبان هم وي را در «ثقات» آورده و گفته است: «يخطيء» وامام احمد گفته است: «ليس بشيء» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱ص۲۰۸) و تقريب التهذيب (ش۳۱۷) / ذهبي، الموقظه (ص۱۹) و ذكر أسماء من تكلم فيه وهو موثق (ش۲۶) / علي بن مديني، سؤالات محمّد بن عثمان بن أبي شيبة (ش۱۰۳) / فسوي، المعرفة و التاريخ (ج۳ص۴۳)] پس «ثقة» بوده واگر چه اندکي خطا دارد لذا امام هيثمي هم گفته است: «هو من رجال الصحيح وفيه ضعف» [هيثمي، مجمع الزوائد (ج۴ص۳۷۴)] همچنین بايد اشاره کنيم که بعضي از علما در سماع شعيب از جدش اختلاف دارند لذا اين اسناد را در درجه «حسن» قرار مي‌دهند وامام حاکم نيشابوري گفته است: «لا أعلم خلافاً في عدالة عمرو بن شعيب؛ إنما اختلفوا في سماع أبيه من جده» وامام ترمذي هم گفته است: «من تكلم في حدیث عمرو بن شعيب إنما ضعفه لأنه يحدث عن صحيفة جده كأنهم رأوا أنه لم يسمع هذه الأحاديث من جده» لكن امامان ابن حجر و ابن الملقن در تهذيب التهذيب و البدر المينر رواياتي را دال بر صحّت سماع پدرش از جدش مي‌آورند که با اثباتش اين اسناد «صحيح» مي‌گردد؛ وامامان بخاري و علي بن مديني و احمد بن حنبل و اسحاق بن راهويه و دارقطني و ابن حجر و بيهقي و ابوعبيد السلام و يعقوب بن شيبه و حاکم نيشابوري و ابوبکر نيشابوري و محيي الدين نووي هم «سماعش» را تأييد نموده اند. وامام اسحاق بن راهويه گفته است: «(عمرو بن شعيب عن أبيه عن جده) إذا كان الراوي عن عمرو بن شعيب ثقةً فهو كأيوب عن نافع عن ابن عمر». و امام يعقوب بن شيبه هم گفته است: «ما رأيت أحدا من أصحابنا ممن ينظر في الحديث وينتقي الرجال يقول في عمرو بن شعيب شيئاً، وحديثه صحيحٌ وهو ثقةٌ ثبتٌ والأحاديث التي أنكروا من حديثه إنما هي لقوم ضعفاء رووها عنه وما روى عنه الثقات فصحيحٌ» و امام بخاري هم گفته است: «رأيت أحمد بن حنبل وعلي بن المديني وإسحاق بن راهويه يحتجون بحديث عمرو بن شعيب عن أبيه عن جده. قال البخاري: من الناس بعدهم؟» وامام يحيي بن معين سماعش را قبول ندارد و مي‌گويد که از روي کتاب و صحيفه‌ي جدش بوده است ليکن مي‌گويد: «احاديثُه صحاحٌ» ودر واقع امام يحيي بن معين آن را به صورت وجاده ي صحيح مي‌پذيرد که يکي از طرق تحمل حديث مي‌باشد پس در هر صورت نزد امام يحيي بن معين رواياتش صحيح ومقبول است [رک: ترمذي (ش۳۲۲) / بخاري، التاريخ الکبير (ج۴ص۲۱۸) / ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۸ص۴۸) / تقريب التهذيب (ش۲۸۰۶) / بيهقي، السنن الکبر (ج۵ص۱۶۷ش۱۰۰۶۵) / حاكم، المستدرک (ش۲۲۹۸و۲۳۷۵) / ابن الملقن، البدر المنير (ج۲ص۱۵۴) / نووي، تهذيب الأسماء واللغات (ص۳۴۶و۵۳۴)] لذا اسناد رواياتش «صحيح» است. وامام نووی گفته است: «اسناده حسنٌ» [نووی، خلاصة الاحکام (ش۲۷۵۶)] [۹۹۰] (ضعيف): اين روايت از علي بن ابي طالب وعبدالله بن عباس از رسول الله ج روايت گرديده است: اما طريق علي بن ابي طالبس: احمد، المسند (ش۷۱۹) روايت كرده است: «ثنا على بن إسحاق أنبأنا عبد الله عن الحجاج بن أرطاة عن عطاء الخرساني انه حدثه عن مولى امرأته عن علي بن أبي طالب رضي الله عنه سمعت نبيکم ... .» اما اين اسناد «ضعيف» است چرا که اوّلاً: حجاج بن ارطأة «مدلس» بوده وعنعنه کرده است [ابن حجر، تعريف اهل التقديس بمراتب الموصوفين بالتدليس (ش۱۱۸)] وثانياً: راوي آن مبهم است: «مولى امرأته» اما طريق عبدالله بن عباسب: تاريخ واسط، اسلم بن سهل (ج۱ص۱۲۶) روايت کرده است: «ثنا يزيد بن صالح قال ثنا يزيد بن هارون قال أنا العلاء بن رائد عن مجالد عن الشعبي عن ابن عباس قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم من تكلم يوم الجمعة والإمام يخطب فقد لغا من لغا فلا جمعة له» اما اين اسناد «ضعيف» است چرا که مجالد بن سعيد بن عمير الهمداني در اواخر عمر دچار «اختلاط» شده و«ضعيف» مي‌باشد. [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱۰ص۳۹) / ابن حجر، تقريب التهذيب (ش۶۴۷۸)] [۹۹۱] ابن حجر در فتح الباري ۲ / ۴۱۴ - ۴۱۵ آن‌را از ابن التين از برخی که قائل به جواز کلام هستند، نقل می‌کند. [۹۹۲] نک: فتح الباري ۲ / ۴۱۵ . [۹۹۳] (صحیح): بيهقي، السنن الكبري (ش۶۰۴۳) روايت کرده است: «أخبرنا أبو الحسن على بن أحمد بن عبدان أخبرنا أحمد بن عبيد الصفار حدثنا عبيد بن شريك حدثنا سعيد بن الحکم بن أبى مريم حدثنا محمّد بن جعفر بن أبى كثير أخبرنى شريك بن عبد الله بن أبى نمر عن عطاء بن يسار عن أبى ذر أنه قال ... .» واحمد بن عبيدالصفار هم متابعه شده وضياء المقدسي، الاحاديث المختاره (ش۱۱۳۸) / إتحاف الخيرة المهرة بزوائد المسانيد العشرة (ش۵۲) از طریق (أحمد بن يوسف بن خلاد النصيبي) روايت کرده‌اند: «نا عبيد بن شريك ثنا سعید بن الحکم ... .» وعبيد بن شريک هم متابعه شده وابن خزيمة (ش۱۸۰۷) / بيهقي، شعب الايمان (ش۲۹۹۷) / حاکم، المستدرک (ش۲۹۰۲) از طريق (زكريا بن يحيى بن أبان وفضل بن محمّد الشعراني ویحیی بن ایوب) روايت کرده اند: «ثنا سعيد ابن أبي مريم ... .» ومحمّد بن جعفر بن أبى كثير هم متابعه شده واحمد، المسند (ش۲۱۲۸۷) / ابن ماجه (ش۱۱۱۱) / ضياء المقدسي، الاحاديث المختاره (ش۱۱۳۹) از طريق (مصعب بن عبد الله الزبيري و محرز بن سلمة العدني) روايت كرده اند: «حدثنا عبد العزيز بن محمّد الدراوردي عن شريك بن عبد الله بن أبي نمر عن عطاء بن يسار عن أبي بن كعب: أن رسول الله صلى الله عليه و سلم قرأ يوم الجمعة تبارك وهو قائم فذكرنا بأيام الله وأبو الدرداء أو أبو ذر يغمزني. فقال متى أنزلت هذه السورة إني لم أسمعها إلا الآن فأشار إليه أن أسكت. فلما انصرفوا قال سألتك متى أنزلت هذه السورة فلم تخبرني؟ فقال أبي ليس لك من صلاتك اليوم إلا ما لغوت. فذهب إلى رسول الله صلى الله عليه و سلم فذكر ذلك له وأخبره بالذي قال أبي فقال رسول الله صلى الله عليه و سلم: صدق أبي.» همچنين عطاء بن يسار هم متابعه شده وابوداود طياليسي، المسند (ش۲۴۸۶) / ابن حزم، المحلي (ج۵ص۶۳) / طحاوي، شرح معاني الآثار (ج۱ص۳۶۷) / بيهقي، السنن الکبري (ش۶۰۴۴) وبيهقي، معرفة السنن و الآثار (ج۵ص۱۳۵) / بزار (ش۸۰۱۲) / ابن عبدالبر، التمهيد (ج۱۹ص۳۶) / طحاوي، شرح معاني الآثار (ج۱ص۳۶۷) از طريق (حرب بن قيس وابوسلمة بن عبدالرحمن) روايت کرده اند: «عن أبى الدرداء ... .» اما رجال بيهقي در السنن (ش۶۰۴۳): أبو الحسن على بن أحمد بن عبدان: «ثقةٌ مشهورٌ» مي‌باشد [ذهبي، سير اعلام النبلاء (ج۱۷ص۳۹۸)] أحمد بن عبيد الصفار: «الامامُ الحافظُ المجودُ» است [ذهبي، سير اعلام النبلاء (ج۱۵ص۴۳۹)] عبيد بن عبد الواحد بن شريك البزار: امام ابن حجر گفته است: «کان ثقةً صدوقاً» وامام ابومزاحم گفته است: «كان أحدُ الثقات ولم اكتب عنه في تغييره شيئا» وامام سمعاني هم گفته است: «صدوقٌ أحدُ الثقات» وامام ابن حبان هم وي را در «ثقات» آورده است وامام دارقطني مي‌گويد: «صدوقٌ» وامام ذهبي هم گفته است: «المحدثُ المفيدُ» [ابن حجر، لسان الميزان (ج۴ص۱۲۰) / ابن حبان، الثقات (ج۸ص۴۳۴) / سمعاني، الانساب (ج۱ص۳۳۶) /ذهبي، سير اعلام النبلاء (ج۱۳ص۳۸۵)]. وساير رجالش «رجال صحيحن» بوده واسنادش هم «صحيح» است. وامامان حاکم نیشابوری وبیهقی هم گفته‌اند: «اسناده صحیحٌ» وامامان ذهبی ونووی هم گفته‌اند: «حدیثٌ صحیح» وامام هیثمی هم گفته است: «رجاله رجال الصحیح» وامام البوصیری هم گفته است: «رجاله ثقاتٌ» [هیثمی، مجمع الزوائد (ج۲ص۱۸۶) / البوصیری، إتحاف الخيرة المهرة بزوائد المسانيد العشرة (ج۲ص۲۸۵) / نووی، خلاصة الاحکام (ش۲۸۳۸) والمجموع (ج۴ص۵۲۵) / حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۲۹۰۲)] بايد اشاره کنيم که در روايتي از طريق (مسند عبدالله بن مسعود وابي بن کعب) نقل شده است و: الف): طبرانی، المعجم الاوسط (ج۴ص۱۰۷) / بيهقي، شعب الايمان (ش۲۷۳۶) ازطريق (جعفر بن حميد وابوالربيع الزهراني) روايت کرده اند: «ثنا يعقوب القمي عن عيسى بن جارية عن جابر قال دخل ابن مسعود المسجد والنبي صلى الله عليه و سلم قائم يخطب فجلس إلى جانب أبي فسأل عن شيء فلم يجبه فلما انفتل من صلاته قال بن مسعود لأبي ما منعك ان ترد علي قال اما انك لم تجمع معنا قال ولم قال لأنك تكلمت والنبي صلى الله عليه و سلم يخطب فقال رسول الله صلى الله عليه و سلم صدق أبي» اما عيسى بن جارية الأنصاري: امام ابوداود گفته است: «منکرُالحديث؛ لااعرفه روي مناکير» وامام ابن عدي گفته است: «أحاديثُه غيرُ محفوظةٍ» وامام نسايي گفته است: «منكرُالحديث: متروكٌ» وامام يحيي بن معين گفته است: «ليس بشيء؛ عنده مناکيرٌ» وامامان ساجي وعقيلي هم وي را در «الضعفاء» آورده اند وامام ابوزرعه گفته است: «ينبغي ان يکون مدنياً لابأس به» وامام ابن حبان هم وي را در «ثقات» آورده است [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۸ص۲۰۷) / ذهبي، ميزان الاعتدال (ج۳ص۳۱۰) / يحيي بن معين، سؤالات براهيم بن عبد الله بن الجنيد (ش۱۱۷)]. ب): طبرانی، المعجم الکبير (ج۹ص۳۰۸) روايت کرده است: «حدثنا علي بن عبد العزيز ثنا حجاج بن المنهال ثنا حماد بن سلمة أنا حماد عن إبراهيم عن ابن مسعود: أنه سأل أبي بن كعب ... .» اما ابراهيم نخعي از هيچ يک از صحابه حديث نشنيده است [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱ص۱۷۷) / ذهبي، سير اعلام النبلاء (ج۴ص۵۲۱)]. ج): عبدالرزاق، المصنف (ج۳ص۲۲۴) روايت کرده است: «عن معمر قال أخبرني عمرو وغيره عن الحسن: أن النبي صلى الله عليه و سلم قرا آية الجمعة فقال بن مسعود يا أبي بن كعب ... .» اما حسن بصري تابعي است واين واقعه را درک نکرده است. [۹۹۴] المجموع ۴ / ۵۲۵ . [۹۹۵] (صحیح): احمد، المسند (ش۷۰۰۲) / ابوداود (ش۱۱۱۵) / بيهقي، السنن الکبري (ش۶۰۴۲) وشعب الايمان (ش۳۰۰۲) / ابن عبدالبر، التمهيد (ج۱۹ص۳۶) / ابن ابي حاتم، التفسير (ج۵ص۴۶۰) / ابن عساکر، تاريخ دمشق (ج۴۶ص۷۷) / ابن خزيمه (ش۱۷۱۳) از طريق (احمد بن عبيدالله ومسدد بن سرهد و ابوکامل الجحدري وعفان بن مسلم وعبيدالله بن عمر ومحمّد بن عبدالله بن بزيع) روايت کرده اند: «حدثنا يزيد (بن زريع) عن حبيب المعلم عن عمرو بن شعيب عن أبيه عن عبد الله بن عمرو عن النبى (صلى الله عليه وسلم) قال: يحضر الجمعة ثلاثة نفر؛ رجل حضرها يلغو وهو حظه منها، ورجل حضرها يدعو فهو رجل دعا الله عز وجل إن شاء أعطاه وإن شاء منعه، ورجل حضرها بإنصات وسكوت ولم يتخط رقبة مسلم ولم يؤذ أحدا فهى كفارة إلى الجمعة التى تليها وزيادة ثلاثة أيام؛ وذلك بأن الله عزوجل يقول: [من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها]» ويزيد بن زريع هم متابعه شده واحمد، المسند (ش۶۷۰۱) / ابن عدي، الکامل (ج۴ص۲۵۳) از طريق (يوسف بن ماهک وايوب بن تميمه) روايت کرده اند: «عن عمرو بن شعيب ... .» ورجال احمد، المسند (ش۷۰۰۲) «ثقة» ومترجم در تهذيب هستند؛ فقط چنانکه گفتيم: بعضي از علما در سماع (شعيب) از (جدش) اختلاف دارند لذا اين اسناد را در درجه «حسن» قرار مي‌دهند وامام حاکم نيشابوري گفته است: «لا أعلم خلافاً في عدالة عمرو بن شعيب؛ إنما اختلفوا في سماع أبيه من جده» وامام ترمذي هم گفته است: «من تكلم في حديث عمرو بن شعيب إنما ضعفه لأنه يحدث عن صحيفة جده كأنهم رأوا أنه لم يسمع هذه الأحاديث من جده» لكن امامان ابن حجر وابن الملقن در تهذيب التهذيب و البدر المينر رواياتي را دال بر صحّت سماع پدرش از جدش مي‌آورند که با اثباتش اين اسناد «صحيح» مي‌گردد؛ وامامان بخاري وعلي بن مديني واحمد بن حنبل واسحاق بن راهويه ودارقطني وابن حجر وبيهقي وابوعبيد السلام ويعقوب بن شيبه وحاکم نيشابوري وابوبکر نيشابوري ومحيي الدين نووي هم «سماعش» را تأييد نموده اند. وامام اسحاق بن راهويه گفته است: «(عمرو بن شعيب عن أبيه عن جده) إذا كان الراوي عن عمرو بن شعيب ثقةً فهو (كأيوب عن نافع عن ابن عمر)». و امام يعقوب بن شيبه هم گفته است: «ما رأيت أحدا من أصحابنا ممن ينظر في الحديث وينتقي الرجال يقول في عمرو بن شعيب شيئاً، وحديثه صحيحٌ وهو ثقةٌ ثبتٌ والأحاديث التي أنكروا من حديثه إنما هي لقوم ضعفاء رووها عنه وما روى عنه الثقات فصحيحٌ» و امام بخاري هم گفته است: «رأيت أحمد بن حنبل وعلي بن المديني وإسحاق بن راهويه يحتجون بحديث عمرو بن شعيب عن أبيه عن جده. قال البخاري: من الناس بعدهم؟» وامام يحيي بن معين سماعش را قبول ندارد ومي گويد که از روي کتاب و صحيفه ي جدش بوده است ليکن مي‌گويد: «احاديثُه صحاحٌ» ودر واقع امام يحيي بن معين آن را به صورت وجاده ي صحيح مي‌پذيرد که يکي از طرق تحمل حديث مي‌باشد پس در هر صورت نزد امام يحيي بن معين رواياتش صحيح ومقبول است [رک: ترمذي (ش۳۲۲) / بخاري، التاريخ الکبير (ج۴ص۲۱۸) / ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۸ص۴۸) / تقريب التهذيب (ش۲۸۰۶) / بيهقي، السنن الکبر (ج۵ص۱۶۷ش۱۰۰۶۵) / مستدرک (ش۲۲۹۸و۲۳۷۵) / ابن الملقن، البدر المنير (ج۲ص۱۵۴) / نووي، تهذيب الأسماء واللغات (ص۳۴۶و۵۳۴)] لذا اسناد رواياتش «صحيح» است. وامامان نووی وابن الملقن هم گفته‌اند: «اسناده صحیحٌ» [ابن الملقن، البدرالمنیر (ج۴ص۶۸۳) / نووی، خلاصة الاحکام (ش۲۸۳۶)] [۹۹۶] (ضعيف): احمد، المسند (ش۲۰۳۳) / طبرانی، المعجم الکبير (ج۱۲ص۹۰) / بزار (ش۵۳۴۵و۴۷۲۵) / ابن الجوزي، العلل المتناهية (ش۷۹۳) / ابن عدي، الکامل (ج۶ص۴۲۲) از طريق (عبد الله بن نمير) روايت كرده اند: «عن مجالد عن الشعبي عن ابن عباس قال قال رسول الله (صلى الله عليه وسلم) من تكلم يوم الجمعة والإمام يخطب فهو كمثل الحمار يحمل أسفارا والذي يقول له أنصت ليس له جمعة.» اما اين اسناد «ضعيف» است چرا که مجالد بن سعيد بن عمير الهمداني در اواخر عمر دچار «اختلاط» شده و «ضعيف» مي‌باشد. [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱۰ص۳۹) / ابن حجر، تقريب التهذيب (ش۶۴۷۸)] [۹۹۷] الإشراف ۱ / ۱۳۲ . [۹۹۸] ابن أبي شيبة، المصنف ۲ / ۱۲۴ [۹۹۹] ابن أبي شيبة، المصنف ۲ / ۱۲۵؛ وابن حزم في المحلّی ۵ / ۶۳ . [۱۰۰۰] نک: المبسوط ۲ / ۲۸ ، والإشراف ۱ / ۱۳۲ – ۱۳۳؛ ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳ / ۴۲؛ المجموع ۴ / ۵۲۵ . [۱۰۰۱] (صحیح): بخاري (ش۱۰۳۳و۹۳۳) واللّفظ له / مسلم (ش۲۱۱۵-۲۱۲۰) / نسایی (ش۱۵۲۷و۱۵۲۸) از طریق (اسحاق بن عبدالله وحمید الطويل) روایت کرده‌اند: «عن أنس بن مالك قال أصابت الناس سنة على عهد النبي (صلى الله عليه وسلم) فبينا النبي (صلى الله عليه وسلم) يخطب في يوم جمعة قام أعرابي فقال يا رسول الله هلك المال وجاع العيال فادع الله لنا فرفع يديه وما نرى في السماء قزعة فوالذي نفسي بيده ما وضعها حتى ثار السحاب أمثال الجبال ثم لم ينزل عن منبره حتى رأيت المطر يتحادر على لحيته صلى الله عليه وسلم فمطرنا يومنا ذلك ومن الغد وبعد الغد والذي يليه حتى الجمعة الأخرى وقام ذلك الأعرابي أو قال غيره فقال يا رسول الله تهدم البناء وغرق المال فادع الله لنا فرفع يديه فقال اللهم حوالينا ولا علينا فما يشير بيده إلى ناحية من السحاب إلا انفرجت وصارت المدينة مثل الجوبة وسال الوادي قناة شهرا ولم يجئ أحد من ناحية إلا حدث بالجود.» [۱۰۰۲] (صحیح): بخاری (ش۹۳۰و۹۳۱) / مسلم (ش۲۰۵۵-۲۰۶۱) / ابوداود (ش۱۱۱۷و۱۱۱۸) / ترمذی (ش۵۱۰) / نسایی (ش۱۴۰۰) / ابن ماجه (ش۱۱۱۲و۱۱۱۴) از طریق (عمرو بن دینار وابوسفیان طلحة بن نافع) روایت کرده‌اند: «عن جابر بن عبد الله قال دخل رجل يوم الجمعة والنبي صلى الله عليه وسلم يخطب فقال أصليت قال لا قال قم فصل ركعتين.» [۱۰۰۳] شرح صحيح مسلم ۶ / ۱۶۴ . [۱۰۰۴] نک: : ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳ / ۴۲ ، حلية العلماء، ۲ / ۲۸۵ ، نووی، المجموع، ۴ / ۵۲۲ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۲۸؛ المغني ۳ / ۱۹۳ ، ابن مفلح، الفروع، ۲ / ۱۲۵. [۱۰۰۵] (صحیح): بخاري (ش۱۰۳۳و۹۳۳) واللّفظ له / مسلم (ش۲۱۱۵-۲۱۲۰) / نسایی (ش۱۵۲۷و۱۵۲۸) از طریق (اسحاق بن عبدالله وحمید الطويل) روایت کرده‌اند: «عن أنس بن مالك قال أصابت الناس سنة على عهد النبي (صلى الله عليه وسلم) فبينا النبي (صلى الله عليه وسلم) يخطب في يوم جمعة قام أعرابي فقال يا رسول الله هلك المال وجاع العيال فادع الله لنا فرفع يديه وما نرى في السماء قزعة فوالذي نفسي بيده ما وضعها حتى ثار السحاب أمثال الجبال ثم لم ينزل عن منبره حتى رأيت المطر يتحادر على لحيته صلى الله عليه وسلم فمطرنا يومنا ذلك ومن الغد وبعد الغد والذي يليه حتى الجمعة الأخرى وقام ذلك الأعرابي أو قال غيره فقال يا رسول الله تهدم البناء وغرق المال فادع الله لنا فرفع يديه فقال اللهم حوالينا ولا علينا فما يشير بيده إلى ناحية من السحاب إلا انفرجت وصارت المدينة مثل الجوبة وسال الوادي قناة شهرا ولم يجئ أحد من ناحية إلا حدث بالجود.» و نک: مغني المحتاج ۱ / ۲۸۷ ، ابن قدامه، المغني، ۳ / ۱۹۵ . [۱۰۰۶] فتح الباري ۲ / ۴۱۵ . [۱۰۰۷] ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳ / ۴۳ . [۱۰۰۸] البته این مسئله به دلیل وجود دستگاه‌های پیشرفته پخش صدا در عصر حاضر تا حدودی کمرنگ می‌باشد ولی با همه این اوصاف به دلایل مختلف همچون قطع شدن برق و یا اختلال در پخش صدا و یا نبود چنین دستگاه‌هایی جای بحث دارد که در این بخش به آن پرداخته می‌شود. [۱۰۰۹] المبسوط ۲ / ۲۸ ، کاسانی، بدائع الصنائع، ۱ / ۲۶۴ ، الفتاوى الهندية، ۱ / ۱۴۷؛ الكافي لابن عبد البر ۱ / ۲۵۱ ، مواهب الجليل والتاج والإكليل بهامشه، ۲ / ۱۷۸ ، المنتقى شرح الموطأ، ۱ / ۱۸۸؛ ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳ / ۴۴ ، نووی، المجموع، ۴ / ۴۲۳ - ۴۲۴ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۹۱؛ المغني ۳ / ۱۹۶ ، ابن مفلح، الفروع، ۲ / ۱۲۴ - ۱۲۵ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۴۱۷ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۷۵؛ المحلّی ۵ / ۶۱ . [۱۰۱۰] البيهقي، السنن الكبرى ۳ / ۲۲۰ . [۱۰۱۱] المبسوط ۲ / ۸۲ ، کاسانی، بدائع الصنائع، ۱ / ۲۶۴ . [۱۰۱۲] بدائع الصنائع ۱ / ۲۶۴؛ المجموع ۴ / ۴۲۳ - ۴۲۴، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۲۹ ؛ الفروع ۲ / ۱۲۵ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۴۱۷ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۷۵ . [۱۰۱۳] همان‌ها. [۱۰۱۴] بدائع الصنائع ۱ / ۲۶۴ . [۱۰۱۵] المبسوط ۲ / ۲۸ ، کاسانی، بدائع الصنائع، ۱ / ۲۶۴ ، الفتاوى الهندية، ۱ / ۱۴۷ بداية المجتهد ۱ / ۱۶۱ ، والقوانين الفقهية ص ( ۸۶ )؛ المجموع ۴ / ۵۲۳ - ۵۲۴ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۲۸ - ۲۹ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۸۷ - ۲۸۸ ؛ الفروع ۲ / ۱۲۶ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۴۱۸ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۷۶ . برخی از فقهای حنفیّه حکم به کراهت داده‌اند که منظور آنها کراهت تحریمی می‌باشد. [۱۰۱۶] (صحیح): بخاري (ش۹۳۴) / مسلم (ش۲۰۰۲-۲۰۰۵) / ابوداود (ش۱۱۱۴) / نسايي (ش۱۴۰۲و۱۵۷۷) / ابن ماجه (ش۱۱۱۰) از طريق (عبد الله بن إبراهيم بن قارظ و سعيد بن المسيب وعبدالرحمن بن اعرج) روايت کرده اند: «أن أبا هريرة أخبره أن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) قال: ... .» [۱۰۱۷] (صحیح): بيهقي، السنن الكبري (ش۶۰۴۳) روايت کرده است: «أخبرنا أبو الحسن على بن أحمد بن عبدان أخبرنا أحمد بن عبيد الصفار حدثنا عبيد بن شريك حدثنا سعيد بن الحکم بن أبى مريم حدثنا محمّد بن جعفر بن أبى كثير أخبرنى شريك بن عبد الله بن أبى نمر عن عطاء بن يسار عن أبى ذر أنه قال ... .» واحمد بن عبيدالصفار هم متابعه شده وضياء المقدسي، الاحاديث المختاره (ش۱۱۳۸) / إتحاف الخيرة المهرة بزوائد المسانيد العشرة (ش۵۲) از طریق (أحمد بن يوسف بن خلاد النصيبي) روايت کرده‌اند: «نا عبيد بن شريك ثنا سعید بن الحکم ... .» وعبيد بن شريک هم متابعه شده وابن خزيمة (ش۱۸۰۷) / بيهقي، شعب الايمان (ش۲۹۹۷) / حاکم، المستدرک (ش۲۹۰۲) از طريق (زكريا بن يحيى بن أبان وفضل بن محمّد الشعراني ویحیی بن ایوب) روايت کرده اند: «ثنا سعيد ابن أبي مريم ... .» ومحمّد بن جعفر بن أبى كثير هم متابعه شده واحمد، المسند (ش۲۱۲۸۷) / ابن ماجه (ش۱۱۱۱) / ضياء المقدسي، الاحاديث المختاره (ش۱۱۳۹) از طريق (مصعب بن عبد الله الزبيري و محرز بن سلمة العدني) روايت كرده اند: «حدثنا عبد العزيز بن محمّد الدراوردي عن شريك بن عبد الله بن أبي نمر عن عطاء بن يسار عن أبي بن كعب: أن رسول الله صلى الله عليه و سلم قرأ يوم الجمعة تبارك وهو قائم فذكرنا بأيام الله وأبو الدرداء أو أبو ذر يغمزني. فقال متى أنزلت هذه السورة إني لم أسمعها إلا الآن فأشار إليه أن أسكت. فلما انصرفوا قال سألتك متى أنزلت هذه السورة فلم تخبرني؟ فقال أبي ليس لك من صلاتك اليوم إلا ما لغوت. فذهب إلى رسول الله صلى الله عليه و سلم فذكر ذلك له وأخبره بالذي قال أبي فقال رسول الله صلى الله عليه و سلم: صدق أبي.» همچنين عطاء بن يسار هم متابعه شده وابوداود طياليسي، المسند (ش۲۴۸۶) / ابن حزم، المحلي (ج۵ص۶۳) / طحاوي، شرح معاني الآثار (ج۱ص۳۶۷) / بيهقي، السنن الکبري (ش۶۰۴۴) وبيهقي، معرفة السنن و الآثار (ج۵ص۱۳۵) / بزار (ش۸۰۱۲) / ابن عبدالبر، التمهيد (ج۱۹ص۳۶) / طحاوي، شرح معاني الآثار (ج۱ص۳۶۷) از طريق (حرب بن قيس وابوسلمة بن عبدالرحمن) روايت کرده اند: «عن أبى الدرداء ... .» اما رجال بيهقي در السنن (ش۶۰۴۳): أبو الحسن على بن أحمد بن عبدان: «ثقةٌ مشهورٌ» مي‌باشد [ذهبي، سير اعلام النبلاء (ج۱۷ص۳۹۸)] أحمد بن عبيد الصفار: «الامامُ الحافظُ المجودُ» است [ذهبي، سير اعلام النبلاء (ج۱۵ص۴۳۹)] عبيد بن عبد الواحد بن شريك البزار: امام ابن حجر گفته است: «کان ثقةً صدوقاً» وامام ابومزاحم گفته است: «كان أحدُ الثقات ولم اكتب عنه في تغييره شيئا» وامام سمعاني هم گفته است: «صدوقٌ أحدُ الثقات» وامام ابن حبان هم وي را در «ثقات» آورده است وامام دارقطني مي‌گويد: «صدوقٌ» وامام ذهبي هم گفته است: «المحدثُ المفيدُ» [ابن حجر، لسان الميزان (ج۴ص۱۲۰) / ابن حبان، الثقات (ج۸ص۴۳۴) / سمعاني، الانساب (ج۱ص۳۳۶) /ذهبي، سير اعلام النبلاء (ج۱۳ص۳۸۵)]. وساير رجالش «رجال صحيحن» بوده واسنادش هم «صحيح» است. وامامان حاکم نیشابوری وبیهقی هم گفته‌اند: «اسناده صحیحٌ» وامامان ذهبی ونووی هم گفته‌اند: «حدیثٌ صحیح» وامام هیثمی هم گفته است: «رجاله رجال الصحیح» وامام البوصیری هم گفته است: «رجاله ثقاتٌ» [هیثمی، مجمع الزوائد (ج۲ص۱۸۶) / البوصیری، إتحاف الخيرة المهرة بزوائد المسانيد العشرة (ج۲ص۲۸۵) / نووی، خلاصة الاحکام (ش۲۸۳۸) والمجموع (ج۴ص۵۲۵) / حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۲۹۰۲)] بايد اشاره کنيم که در روايتي از طريق (مسند عبدالله بن مسعود وابي بن کعب) نقل شده است و: الف): طبرانی، المعجم الاوسط (ج۴ص۱۰۷) / بيهقي، شعب الايمان (ش۲۷۳۶) ازطريق (جعفر بن حميد وابوالربيع الزهراني) روايت کرده اند: «ثنا يعقوب القمي عن عيسى بن جارية عن جابر قال دخل ابن مسعود المسجد والنبي صلى الله عليه و سلم قائم يخطب فجلس إلى جانب أبي فسأل عن شيء فلم يجبه فلما انفتل من صلاته قال بن مسعود لأبي ما منعك ان ترد علي قال اما انك لم تجمع معنا قال ولم قال لأنك تكلمت والنبي صلى الله عليه و سلم يخطب فقال رسول الله صلى الله عليه و سلم صدق أبي» اما عيسى بن جارية الأنصاري: امام ابوداود گفته است: «منکرُالحديث؛ لااعرفه روي مناکير» وامام ابن عدي گفته است: «أحاديثُه غيرُ محفوظةٍ» وامام نسايي گفته است: «منكرُالحديث: متروكٌ» وامام يحيي بن معين گفته است: «ليس بشيء؛ عنده مناکيرٌ» وامامان ساجي وعقيلي هم وي را در «الضعفاء» آورده اند وامام ابوزرعه گفته است: «ينبغي ان يکون مدنياً لابأس به» وامام ابن حبان هم وي را در «ثقات» آورده است [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۸ص۲۰۷) / ذهبي، ميزان الاعتدال (ج۳ص۳۱۰) / يحيي بن معين، سؤالات براهيم بن عبد الله بن الجنيد (ش۱۱۷)]. ب): طبرانی، المعجم الکبير (ج۹ص۳۰۸) روايت کرده است: «حدثنا علي بن عبد العزيز ثنا حجاج بن المنهال ثنا حماد بن سلمة أنا حماد عن إبراهيم عن ابن مسعود: أنه سأل أبي بن كعب ... .» اما ابراهيم نخعي از هيچ يک از صحابه حديث نشنيده است [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱ص۱۷۷) / ذهبي، سير اعلام النبلاء (ج۴ص۵۲۱)]. ج): عبدالرزاق، المصنف (ج۳ص۲۲۴) روايت کرده است: «عن معمر قال أخبرني عمرو وغيره عن الحسن: أن النبي صلى الله عليه و سلم قرا آية الجمعة فقال بن مسعود يا أبي بن كعب ... .» اما حسن بصري تابعي است واين واقعه را درک نکرده است. [۱۰۱۸] المبسوط ۲ / ۲۹ . [۱۰۱۹] بدائع الصنائع ۱ / ۲۶۴ . [۱۰۲۰] المغني ۳ / ۱۹۹ . [۱۰۲۱] المبسوط ۲ / ۲۹ ، کاسانی، بدائع الصنائع، ۱ / ۲۶۴؛ ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳ / ۶۱ ، نووی، المجموع، ۴ / ۵۲۳ - ۵۲۴ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۲۸ - ۲۹ ؛ المغني ۳ / ۱۹۸ - ۱۹۹ ، ابن مفلح، الفروع، ۲ / ۱۲۵ ، المستوعب ۳ / ۴۲ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۴۱۸ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۷۶ ، كشاف القناع، ۲ / ۴۸؛ المحلّی ۵ / ۶۲ [۱۰۲۲] (صحيح): بخاري (ش۱۲۳۹و۵۱۷۵و۵۶۳۵و۵۸۶۳) / ترمذي (ش۲۸۰۹) / نسايي (ش۱۹۳۹و۵۳۰۹) از طريق (شعبة بن الحجاج و ابوالاحوص و ابوعوانه) روايت کرده اند: « عن الأشعث قال سمعت معاوية بن سويد بن مقرن عن البراء رضي الله عنه قال: أمرنا النبي صلى الله عليه و سلم بسبع ونهانا عن سبع أمرنا باتباع الجنائز وعيادة المريض وإجابة الداعي ونصر المظلوم وإبرار القسم ورد السلام وتشميت العاطس . ونهانا عن آنية الفضة وخاتم الذهب والحرير والديباج والقسي والإستبرق.» [۱۰۲۳] نک: المغني ۳ / ۱۹۹ ، ابن مفلح، الفروع، ۲ / ۱۲۶ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۴۱۸ . [۱۰۲۴] المغني ۳ / ۱۹۹ . [۱۰۲۵] نک: ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳ / ۶۱ ، حلية العلماء، ۲ / ۲۸۵، نووی، المجموع، ۴ / ۵۲۴، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۲۹ . [۱۰۲۶] حلية العلماء ۲ / ۲۸۵ . [۱۰۲۷] ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳ / ۶۱ . [۱۰۲۸] (صحیح): احمد، المسند (ش۷۰۰۲) / ابوداود (ش۱۱۱۵) / بيهقي، السنن الکبري (ش۶۰۴۲) وشعب الايمان (ش۳۰۰۲) / ابن عبدالبر، التمهيد (ج۱۹ص۳۶) / ابن ابي حاتم، التفسير (ج۵ص۴۶۰) / ابن عساکر، تاريخ دمشق (ج۴۶ص۷۷) / ابن خزيمه (ش۱۷۱۳) از طريق (احمد بن عبيدالله ومسدد بن سرهد و ابوکامل الجحدري وعفان بن مسلم وعبيدالله بن عمر ومحمّد بن عبدالله بن بزيع) روايت کرده اند: «حدثنا يزيد (بن زريع) عن حبيب المعلم عن عمرو بن شعيب عن أبيه عن عبد الله بن عمرو عن النبى (صلى الله عليه وسلم) قال: يحضر الجمعة ثلاثة نفر؛ رجل حضرها يلغو وهو حظه منها، ورجل حضرها يدعو فهو رجل دعا الله عز وجل إن شاء أعطاه وإن شاء منعه، ورجل حضرها بإنصات وسكوت ولم يتخط رقبة مسلم ولم يؤذ أحدا فهى كفارة إلى الجمعة التى تليها وزيادة ثلاثة أيام؛ وذلك بأن الله عزوجل يقول: [من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها]» ويزيد بن زريع هم متابعه شده واحمد، المسند (ش۶۷۰۱) / ابن عدي، الکامل (ج۴ص۲۵۳) از طريق (يوسف بن ماهک وايوب بن تميمه) روايت کرده اند: «عن عمرو بن شعيب ... .» ورجال احمد، المسند (ش۷۰۰۲) «ثقة» ومترجم در تهذيب هستند؛ فقط چنانکه گفتيم: بعضي از علما در سماع (شعيب) از (جدش) اختلاف دارند لذا اين اسناد را در درجه «حسن» قرار مي‌دهند وامام حاکم نيشابوري گفته است: «لا أعلم خلافاً في عدالة عمرو بن شعيب؛ إنما اختلفوا في سماع أبيه من جده» وامام ترمذي هم گفته است: «من تكلم في حديث عمرو بن شعيب إنما ضعفه لأنه يحدث عن صحيفة جده كأنهم رأوا أنه لم يسمع هذه الأحاديث من جده» لكن امامان ابن حجر وابن الملقن در تهذيب التهذيب و البدر المينر رواياتي را دال بر صحّت سماع پدرش از جدش مي‌آورند که با اثباتش اين اسناد «صحيح» مي‌گردد؛ وامامان بخاري وعلي بن مديني واحمد بن حنبل واسحاق بن راهويه ودارقطني وابن حجر وبيهقي وابوعبيد السلام ويعقوب بن شيبه وحاکم نيشابوري وابوبکر نيشابوري ومحيي الدين نووي هم «سماعش» را تأييد نموده اند. وامام اسحاق بن راهويه گفته است: «(عمرو بن شعيب عن أبيه عن جده) إذا كان الراوي عن عمرو بن شعيب ثقةً فهو (كأيوب عن نافع عن ابن عمر)». و امام يعقوب بن شيبه هم گفته است: «ما رأيت أحدا من أصحابنا ممن ينظر في الحديث وينتقي الرجال يقول في عمرو بن شعيب شيئاً، وحديثه صحيحٌ وهو ثقةٌ ثبتٌ والأحاديث التي أنكروا من حديثه إنما هي لقوم ضعفاء رووها عنه وما روى عنه الثقات فصحيحٌ» و امام بخاري هم گفته است: «رأيت أحمد بن حنبل وعلي بن المديني وإسحاق بن راهويه يحتجون بحديث عمرو بن شعيب عن أبيه عن جده. قال البخاري: من الناس بعدهم؟» وامام يحيي بن معين سماعش را قبول ندارد ومي گويد که از روي کتاب و صحيفه ي جدش بوده است ليکن مي‌گويد: «احاديثُه صحاحٌ» ودر واقع امام يحيي بن معين آن را به صورت وجاده ي صحيح مي‌پذيرد که يکي از طرق تحمل حديث مي‌باشد پس در هر صورت نزد امام يحيي بن معين رواياتش صحيح ومقبول است [رک: ترمذي (ش۳۲۲) / بخاري، التاريخ الکبير (ج۴ص۲۱۸) / ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۸ص۴۸) / تقريب التهذيب (ش۲۸۰۶) / بيهقي، السنن الکبر (ج۵ص۱۶۷ش۱۰۰۶۵) / مستدرک (ش۲۲۹۸و۲۳۷۵) / ابن الملقن، البدر المنير (ج۲ص۱۵۴) / نووي، تهذيب الأسماء واللغات (ص۳۴۶و۵۳۴)] لذا اسناد رواياتش «صحيح» است. وامامان نووی وابن الملقن هم گفته‌اند: «اسناده صحیحٌ» [ابن الملقن، البدرالمنیر (ج۴ص۶۸۳) / نووی، خلاصة الاحکام (ش۲۸۳۶)] [۱۰۲۹] نک: المبسوط ۲ / ۲۹ ، کاسانی، بدائع الصنائع، ۱ / ۲۶۴؛ الفروع ۲ / ۱۲۵ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۴۱۸ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۷۶ ، كشاف القناع، ۲ / ۴۸؛ الاختيارات ص ( ۸۰ ) . [۱۰۳۰] بدائع الصنائع ۱ / ۲۶۴ ، شوکانی، فتح القدير، ۲ / ۳۸ . [۱۰۳۱] المبسوط ۲ / ۲۹ . [۱۰۳۲] المبسوط ۲ / ۲۸ - ۲۹ ، کاسانی، بدائع الصنائع، ۱ / ۲۶۴ ؛ الفتاوى الهندية، ۱ / ۱۴۷ . [۱۰۳۳] المبسوط ۲ / ۲۹ . [۱۰۳۴] بدائع الصنائع ۱ / ۲۶۴ . [۱۰۳۵] (صحیح): احمد، المسند (ش۷۰۰۲) / ابوداود (ش۱۱۱۵) / بيهقي، السنن الکبري (ش۶۰۴۲) وشعب الايمان (ش۳۰۰۲) / ابن عبدالبر، التمهيد (ج۱۹ص۳۶) / ابن ابي حاتم، التفسير (ج۵ص۴۶۰) / ابن عساکر، تاريخ دمشق (ج۴۶ص۷۷) / ابن خزيمه (ش۱۷۱۳) از طريق (احمد بن عبيدالله ومسدد بن سرهد و ابوکامل الجحدري وعفان بن مسلم وعبيدالله بن عمر ومحمّد بن عبدالله بن بزيع) روايت کرده اند: «حدثنا يزيد (بن زريع) عن حبيب المعلم عن عمرو بن شعيب عن أبيه عن عبد الله بن عمرو عن النبى (صلى الله عليه وسلم) قال: يحضر الجمعة ثلاثة نفر؛ رجل حضرها يلغو وهو حظه منها، ورجل حضرها يدعو فهو رجل دعا الله عز وجل إن شاء أعطاه وإن شاء منعه، ورجل حضرها بإنصات وسكوت ولم يتخط رقبة مسلم ولم يؤذ أحدا فهى كفارة إلى الجمعة التى تليها وزيادة ثلاثة أيام؛ وذلك بأن الله عزوجل يقول: [من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها]» ويزيد بن زريع هم متابعه شده واحمد، المسند (ش۶۷۰۱) / ابن عدي، الکامل (ج۴ص۲۵۳) از طريق (يوسف بن ماهک وايوب بن تميمه) روايت کرده اند: «عن عمرو بن شعيب ... .» ورجال احمد، المسند (ش۷۰۰۲) «ثقة» ومترجم در تهذيب هستند؛ فقط چنانکه گفتيم: بعضي از علما در سماع (شعيب) از (جدش) اختلاف دارند لذا اين اسناد را در درجه «حسن» قرار مي‌دهند وامام حاکم نيشابوري گفته است: «لا أعلم خلافاً في عدالة عمرو بن شعيب؛ إنما اختلفوا في سماع أبيه من جده» وامام ترمذي هم گفته است: «من تكلم في حديث عمرو بن شعيب إنما ضعفه لأنه يحدث عن صحيفة جده كأنهم رأوا أنه لم يسمع هذه الأحاديث من جده» لكن امامان ابن حجر وابن الملقن در تهذيب التهذيب و البدر المينر رواياتي را دال بر صحّت سماع پدرش از جدش مي‌آورند که با اثباتش اين اسناد «صحيح» مي‌گردد؛ وامامان بخاري وعلي بن مديني واحمد بن حنبل واسحاق بن راهويه ودارقطني وابن حجر وبيهقي وابوعبيد السلام ويعقوب بن شيبه وحاکم نيشابوري وابوبکر نيشابوري ومحيي الدين نووي هم «سماعش» را تأييد نموده اند. وامام اسحاق بن راهويه گفته است: «(عمرو بن شعيب عن أبيه عن جده) إذا كان الراوي عن عمرو بن شعيب ثقةً فهو (كأيوب عن نافع عن ابن عمر)». و امام يعقوب بن شيبه هم گفته است: «ما رأيت أحدا من أصحابنا ممن ينظر في الحديث وينتقي الرجال يقول في عمرو بن شعيب شيئاً، وحديثه صحيحٌ وهو ثقةٌ ثبتٌ والأحاديث التي أنكروا من حديثه إنما هي لقوم ضعفاء رووها عنه وما روى عنه الثقات فصحيحٌ» و امام بخاري هم گفته است: «رأيت أحمد بن حنبل وعلي بن المديني وإسحاق بن راهويه يحتجون بحديث عمرو بن شعيب عن أبيه عن جده. قال البخاري: من الناس بعدهم؟» وامام يحيي بن معين سماعش را قبول ندارد ومي گويد که از روي کتاب و صحيفه ي جدش بوده است ليکن مي‌گويد: «احاديثُه صحاحٌ» ودر واقع امام يحيي بن معين آن را به صورت وجاده ي صحيح مي‌پذيرد که يکي از طرق تحمل حديث مي‌باشد پس در هر صورت نزد امام يحيي بن معين رواياتش صحيح ومقبول است [رک: ترمذي (ش۳۲۲) / بخاري، التاريخ الکبير (ج۴ص۲۱۸) / ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۸ص۴۸) / تقريب التهذيب (ش۲۸۰۶) / بيهقي، السنن الکبر (ج۵ص۱۶۷ش۱۰۰۶۵) / مستدرک (ش۲۲۹۸و۲۳۷۵) / ابن الملقن، البدر المنير (ج۲ص۱۵۴) / نووي، تهذيب الأسماء واللغات (ص۳۴۶و۵۳۴)] لذا اسناد رواياتش «صحيح» است. وامامان نووی وابن الملقن هم گفته‌اند: «اسناده صحیحٌ» [ابن الملقن، البدرالمنیر (ج۴ص۶۸۳) / نووی، خلاصة الاحکام (ش۲۸۳۶)] [۱۰۳۶] الفروع ۲ / ۱۲۵ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۴۱۸ ؛ الاختيارات ص ( ۳۰۳ ) . [۱۰۳۷] الفروع ۲ / ۱۲۵ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۴۱۸ ، كشاف القناع، ۲ / ۴۸ ، بهوتی، شرح منتهى الإرادات، ۱ / ۳۰۴ . [۱۰۳۸] الاختيارات ص (۸۰ ) . [۱۰۳۹] منتهى الإرادات ۱ / ۳۰۴ . [۱۰۴۰] همان، ص ( ۳۵۷ - ۳۶۱ ) . [۱۰۴۱] (صحیح): احمد، المسند (ش۷۰۰۲) / ابوداود (ش۱۱۱۵) / بيهقي، السنن الکبري (ش۶۰۴۲) وشعب الايمان (ش۳۰۰۲) / ابن عبدالبر، التمهيد (ج۱۹ص۳۶) / ابن ابي حاتم، التفسير (ج۵ص۴۶۰) / ابن عساکر، تاريخ دمشق (ج۴۶ص۷۷) / ابن خزيمه (ش۱۷۱۳) از طريق (احمد بن عبيدالله ومسدد بن سرهد و ابوکامل الجحدري وعفان بن مسلم وعبيدالله بن عمر ومحمّد بن عبدالله بن بزيع) روايت کرده اند: «حدثنا يزيد (بن زريع) عن حبيب المعلم عن عمرو بن شعيب عن أبيه عن عبد الله بن عمرو عن النبى (صلى الله عليه وسلم) قال: يحضر الجمعة ثلاثة نفر؛ رجل حضرها يلغو وهو حظه منها، ورجل حضرها يدعو فهو رجل دعا الله عز وجل إن شاء أعطاه وإن شاء منعه، ورجل حضرها بإنصات وسكوت ولم يتخط رقبة مسلم ولم يؤذ أحدا فهى كفارة إلى الجمعة التى تليها وزيادة ثلاثة أيام؛ وذلك بأن الله عزوجل يقول: [من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها]» ويزيد بن زريع هم متابعه شده واحمد، المسند (ش۶۷۰۱) / ابن عدي، الکامل (ج۴ص۲۵۳) از طريق (يوسف بن ماهک وايوب بن تميمه) روايت کرده اند: «عن عمرو بن شعيب ... .» ورجال احمد، المسند (ش۷۰۰۲) «ثقة» ومترجم در تهذيب هستند؛ فقط چنانکه گفتيم: بعضي از علما در سماع (شعيب) از (جدش) اختلاف دارند لذا اين اسناد را در درجه «حسن» قرار مي‌دهند وامام حاکم نيشابوري گفته است: «لا أعلم خلافاً في عدالة عمرو بن شعيب؛ إنما اختلفوا في سماع أبيه من جده» وامام ترمذي هم گفته است: «من تكلم في حديث عمرو بن شعيب إنما ضعفه لأنه يحدث عن صحيفة جده كأنهم رأوا أنه لم يسمع هذه الأحاديث من جده» لكن امامان ابن حجر وابن الملقن در تهذيب التهذيب و البدر المينر رواياتي را دال بر صحّت سماع پدرش از جدش مي‌آورند که با اثباتش اين اسناد «صحيح» مي‌گردد؛ وامامان بخاري وعلي بن مديني واحمد بن حنبل واسحاق بن راهويه ودارقطني وابن حجر وبيهقي وابوعبيد السلام ويعقوب بن شيبه وحاکم نيشابوري وابوبکر نيشابوري ومحيي الدين نووي هم «سماعش» را تأييد نموده اند. وامام اسحاق بن راهويه گفته است: «(عمرو بن شعيب عن أبيه عن جده) إذا كان الراوي عن عمرو بن شعيب ثقةً فهو (كأيوب عن نافع عن ابن عمر)». و امام يعقوب بن شيبه هم گفته است: «ما رأيت أحدا من أصحابنا ممن ينظر في الحديث وينتقي الرجال يقول في عمرو بن شعيب شيئاً، وحديثه صحيحٌ وهو ثقةٌ ثبتٌ والأحاديث التي أنكروا من حديثه إنما هي لقوم ضعفاء رووها عنه وما روى عنه الثقات فصحيحٌ» و امام بخاري هم گفته است: «رأيت أحمد بن حنبل وعلي بن المديني وإسحاق بن راهويه يحتجون بحديث عمرو بن شعيب عن أبيه عن جده. قال البخاري: من الناس بعدهم؟» وامام يحيي بن معين سماعش را قبول ندارد ومي گويد که از روي کتاب و صحيفه ي جدش بوده است ليکن مي‌گويد: «احاديثُه صحاحٌ» ودر واقع امام يحيي بن معين آن را به صورت وجاده ي صحيح مي‌پذيرد که يکي از طرق تحمل حديث مي‌باشد پس در هر صورت نزد امام يحيي بن معين رواياتش صحيح ومقبول است [رک: ترمذي (ش۳۲۲) / بخاري، التاريخ الکبير (ج۴ص۲۱۸) / ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۸ص۴۸) / تقريب التهذيب (ش۲۸۰۶) / بيهقي، السنن الکبر (ج۵ص۱۶۷ش۱۰۰۶۵) / مستدرک (ش۲۲۹۸و۲۳۷۵) / ابن الملقن، البدر المنير (ج۲ص۱۵۴) / نووي، تهذيب الأسماء واللغات (ص۳۴۶و۵۳۴)] لذا اسناد رواياتش «صحيح» است. وامامان نووی وابن الملقن هم گفته‌اند: «اسناده صحیحٌ» [ابن الملقن، البدرالمنیر (ج۴ص۶۸۳) / نووی، خلاصة الاحکام (ش۲۸۳۶)] [۱۰۴۲] ابن نجيم، الأشباه والنظائر ص ( ۸۵) ، سيوطي، الأشباه والنظائر ص ( ۸۴ ) . [۱۰۴۳] نک: المجموع ۴ / ۵۲۳ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۲۸ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۸۷ ، ابن قدامه، المغني، ۳ / ۱۹۸ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۴۱۸ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۷۶ ، كشاف القناع، ۲ / ۴۷ ؛ المغني ۳ / ۱۹۸ ؛ ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۷۶ ، كشاف القناع، ۲ / ۴۷ .

(۳-۷-۷) اوقات ممانعت صحبت کردن در خطبه

در مبحث قبل به بیان حکم سخن گفتن در حین ایراد خطبه توسط امام اشاره شد و به این تنیجه رسیدیم که سخن نگفتن در موقع خطبه مستحب می‌باشد و این مبحث بیشتر مورد توجه فقها بوده است و به بیان احکام و مسائل آن پرداخته‌اند ولی احوالی دیگر نیز وجود دارند که که به این مبحث ارتباط پیدا می‌کنند و این موارد را می‌توان در مسائل زیر خلاصه نمود:

مسئلۀ اوّل: حکم سخن گفتن بعد از بالا رفتن خطیب از منبر و قبل از شروع کردن خطبه و نیز بعد از فراغت از خطبه و قبل از نماز.

مسئلۀ دوّم: حکم سخن گفتن بین دو خطبه.

مسئلۀ سوّم: حکم سخن گفتن در موقع تنّفس خطیب.

مسئلۀ چهارم: حکم سخن گفتن در موقع دعاکردنِ خطیب.

در ادامه این مباحث با استدلال مورد تجزیه و تحلیل قرار خواهند گرفت.

مسئلۀ اوّل: حکم سخن گفتن بعد از بالا رفتن خطیب از منبر و قبل از شروع کردن خطبه و نیز بعد از فراغت از خطبه و قبل از نماز:

فقها در این زمینه سه نظر دارند:

دیدگاه اوّل: أبویوسُف و محمّد بن حسن شیبانی (شاگردان أبوحنیفه)، مالکیّه، شافعیّه و مذهب و قول اکثر حنابله هر دوی آن‌ها را جایز می‌دانند. [۱۰۴۴]

درنگی با ادلّه:

این افراد جهت جواز سخن گفتن بعد از بالا رفتن خطیب از منبر و قبل از شروع کردن خطبه به دلایل زیر استناد می‌کنند:

- ابوهریرهس روایت کرده: «قَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِذَا كَانَ يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَقَفَتْ الْمَلَائِكَةُ عَلَى بَابِ الْمَسْجِدِ يَكْتُبُونَ الْاوّل فَالْاوّل وَمَثَلُ الْمُهَجِّرِ كَمَثَلِ الَّذِي يُهْدِي بَدَنَةً ثُمَّ كَالَّذِي يُهْدِي بَقَرَةً ثُمَّ كَبْشًا ثُمَّ دَجَاجَةً ثُمَّ بَيْضَةً فَإِذَا خَرَجَ الْإِمَامُ طَوَوْا صُحُفَهُمْ وَيَسْتَمِعُونَ الذِّكْرَ.» [۱۰۴۵] «پیامبر ج فرمودند: هنگامی که روز جمعه فرا می‌رسد، فرشتگان به هر دری از دروازه‌های مسجد، مستقر می‌شوند. و به ترتیب، اسامی کسانی را که وارد مسجد می‌شوند، می‌نویسند. و هنگامی که امام برای خواندن خطبه می‌نشیند، آن‌ها دفترهایشان را جمع می‌کنند و به خطبه، گوش می‌دهند.»

در فتح الباری آمده: «این روایت اشاره به ممانعت سخن گفتن از ابتدای خطبۀ امام را دارد؛ زیرا استماع متوجه (حاضرین) نخواهد شد مگر اینکه خطیب سخن بگوید.» [۱۰۴۶]

- استناد به حدیث مشهور أبوهریره که: «قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: إِذَا قُلْتَ لِصَاحِبِكَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ أَنْصِتْ وَالْإِمَامُ يَخْطُبُ فَقَدْ لَغَوْتَ.» [۱۰۴۷] «پیامبر خدا ج فرمودند: هرگاه به دوستت در روز جمعه بگی: ساکت باش در حالیکه امام خطبه می‌خواند بی‌شک (کلام) لغو گفته‌ای.»

این روایت اشاره دارد که «وَالْإِمَامُ يَخْطُبُ» جملۀ حالیه‌ای می‌باشد که قبل از خطبه از موقع خروج خطیب و ما بعدش را تا شروع به خطبه را خارج می‌کند و به همین صورت ما بعدش تا اقامۀ نماز. [۱۰۴۸]

- ثعلبه روایت نموده: «جَلَسْنَا نَتَحَدَّثُ فَإِذَا سَكَتَ الْمُؤَذِّنُونَ وَقَامَ عُمَرُ يَخْطُبُ أَنْصَتْنَا فَلَمْ يَتَكَلَّمْ مِنَّا أَحَدٌ.» [۱۰۴۹] «ما روز جمعه در مسجد صحبت می‌کردیم و وقتی أذان داده می‌شد و عمر بلند می‌شد که خطبه بخواند، ساکت می‌شدیم و هیچ کس صحبت نمی‌کرد.»

ابن شهاب در این زمینه گفته: «خروج نماز باعث قطع شدن نماز خواندن می‌شود (یعنی نباید نماز خواند و باید به خطبه گوش کرد) و کلامش باعث قطع کلام می‌شود.» صاحب "المغنی" هم گفته: «این دلالت بر مشهور بودن این عمل دارد.» [۱۰۵۰] و حتّی صاحب "الحاوی" اجماع را بر آن ذکر کرده است. [۱۰۵۱]

- در واقع قبل از شروع خطبه سکوت واجب نیست؛ زیرا وجوب سکوت بخاطر گوش فرا دادن به خطبه است که در این موقع هنوز شروع نشده است. [۱۰۵۲]

و همچنین این دسته از فقها جهت جواز سخن گفتن بعد از فراغت از خطبه و قبل از شروع نماز به دلایل زیر تمسّک می‌جویند:

حدیث مشهور أبوهریره که: «قال رسول الله صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: إِذَا قُلْتَ لِصَاحِبِكَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ أَنْصِتْ وَالْإِمَامُ يَخْطُبُ فَقَدْ لَغَوْتَ.» [۱۰۵۳] «پیامبر خدا ج فرمودند: هرگاه به دوستت در روز جمعه بگی: ساکت باش در حالیکه امام خطبه می‌خواند بی‌شک (کلام) لغو گفته‌ای.»

بنابر این حدیث " وَالْإِمَامُ يَخْطُبُ" دلیلی بر تحریم سخن گفتن فقط در موقع خطبه است و بعد از آن شامل این حدیث نمی‌باشد. و باز تکرار می‌شود در واقع بعد از اتمام خطبه سکوت واجب نیست؛ زیرا وجوب سکوت بخاطر گوش فرا دادن به خطبه است که در این موقع خطبه اتمام یافته است.

دیدگاه دوّم: امام أبوحنیفه بر این باور است در هر دو حالت سخن گفتن جایز نمی‌باشد. [۱۰۵۴] استناد ایشان عبارت است از:

- ابوهریرهس روایت کرده: «قَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِذَا كَانَ يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَقَفَتْ الْمَلَائِكَةُ عَلَى بَابِ الْمَسْجِدِ يَكْتُبُونَ الْاوّل فَالْاوّل وَمَثَلُ الْمُهَجِّرِ كَمَثَلِ الَّذِي يُهْدِي بَدَنَةً ثُمَّ كَالَّذِي يُهْدِي بَقَرَةً ثُمَّ كَبْشًا ثُمَّ دَجَاجَةً ثُمَّ بَيْضَةً فَإِذَا خَرَجَ الْإِمَامُ طَوَوْا صُحُفَهُمْ وَيَسْتَمِعُونَ الذِّكْرَ.» [۱۰۵۵] «پیامبر ج فرمودند: هنگامی که روز جمعه فرا می‌رسد، فرشتگان به هر دری از دروازه‌های مسجد، مستقر می‌شوند. و به ترتیب، اسامی کسانی را که وارد مسجد می‌شوند، می‌نویسند. و هنگامی که امام برای خواندن خطبه می‌نشیند، آن‌ها دفترهایشان را جمع می‌کنند و به خطبه، گوش می‌دهند.»

پیامبر ج در این حدیث از جمع کردن صُحُف در موقع خروج امام صحبت می‌فرماید. آن‌ها در موقعیکه مردم از سخن گفتن دست بر می‌دارند صحف را جمع می‌کنند؛ زیرا اگر صحبت کنند بر علیه آن‌ها می‌نگارند بخاطر فرمودۀ خداوند ﴿مَّا يَلۡفِظُ مِن قَوۡلٍ إِلَّا لَدَيۡهِ رَقِيبٌ عَتِيدٞ١٨[ق: ۱۸] «انسان هیچ سخنی را بر زبان نمی‌راند مگر این که فرشته‌ای، مراقب و آماده (برای دریافت و نگارش) آن سخن است.‏»

در تحلیل این استدلال باید اشاره کرد «فَإِذَا خَرَجَ الْإِمَامُ» بر آغاز خطبه بعد از خروجش دلالت دارد و به معنای خروج فوریّش نمی‌باشد؛ چرا که زمان بین خروج و شروع خطبه اندک است و آن موقع أذان می‌باشد، و حدیث به بیان وقتی می‌پردازد که انسان در چه مواقعی مشمول اجر می‌گردد نه در چه موقع سکوت نماید.

- از ابن عباس و ابن عمر ش هم روایت شده که آنان نماز و صحبت کردن را بعد از خروج امام در روز جمعه مکروه می‌دانند. [۱۰۵۶]

در تحلیل این استدلال باید اشاره کرد که جدای از اینکه مذهب صحابی و احتجاجش جای اختلاف دارد بلکه بسیاری از صحابه مخالف چنین دیدگاهی هستند.

- وقتیکه خطیب برای خطبه خارج می‌گردد و کسی که خواهان چیزی می‌باشد مانند کسیست که آن‌را شروع کرده است. و این عمل خطیب مانند آماده شدن برای انجام نماز است و خطبه هم به همین صورت است. [۱۰۵۷]

البته این قیاس مع‌الفارق می‌باشد و قطع کلام در خطبه امکان‌پذیر می‌باشد ولی قطع نماز صحیح نمی‌باشد. [۱۰۵۸]

دیدگاه سوّم: برخی از حنابله سخن گفتن در دو حالت مکروه می‌دانند. [۱۰۵۹]

دلیلی از این دیدگاه مشاهده نگردیده و احتمال دارد به روایت‌های ابن عباس و ابن عمرش روایت می‌کنند که تحلیل و بررسی آن بیان شد.

قول راجح: به نظر می‌رسد که صحبت کردن هنگام بالا رفتن امام اشکالی ندارد؛ چرا که اصل بر عدم حکم بوده و رسول الله ج هم فقط از صحبت کردن هنگام خطبۀ امام نهی کرده‌اند لذا اصل بر عدم حکم است. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

مسئلۀ دوّم: حکم سخن گفتن بین دو خطبه

فقها در حکم سخن گفتن بین دو خطبه سه قول دارند، دیدگاه آن‌ها عبارتند از:

دیدگاه اوّل: أبویُوسُف شاگرد أبوحنیفه و قولی از شافعیّه و وجه صحیح حنابله سخن گفتن در بین دو خطبه را جایز می‌دانند. [۱۰۶۰] این افراد استدلال می‌کنند:

- حدیث مشهور أبوهریرهس که: «قال رسول الله صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: إِذَا قُلْتَ لِصَاحِبِكَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ أَنْصِتْ وَالْإِمَامُ يَخْطُبُ فَقَدْ لَغَوْتَ.» [۱۰۶۱] «پیامبر خدا ج فرمودند: هرگاه به دوستت در روز جمعه بگی: ساکت باش در حالیکه امام خطبه می‌خواند بی‌شک (کلام) لغو گفته‌ای.»

پیامبر ج سخن در موقع خطبۀ امام را لغو خوانده و این هیچ مطابقتی در موقع نشستن خطیب بین دو خطبه ندارد؛ زیرا امام در آن موقع خطبه نمی‌خواند پس سخن گفتن مُباح می‌باشد.

- امام در بین دو خطبه نه خطبه می‌خواند و نه سخنی می‌گوید پس سخن گفتن مانند قبل و بعدِ خطبه مُباح می‌باشد. [۱۰۶۲]

دیدگاه دوّم: امام أبوحنیفه و محمّد بن حسن از شاگردش، مالکیّه، قولی از شافعیّه و وجهی از حنابله حکم به تحریم سخن گفتن بین دو خطبه داده‌اند. [۱۰۶۳]

این افراد بر این باورند نشستن بین دو خطبه سکوت اندکی می‌باشد پس سخن گفتن در آن موقع که شبیه موقع سکوت برای تنفّس و استراحت اندک می‌باشد، جایز نمی‌باشد. [۱۰۶۴]

البته این قیاس مع الفارق می‌باشد، چراکه سکوت برای تنفّس کمتر از سکوت بین دو خطبه به طور معمول می‌باشد و در آن نشستنی وجود ندارد و تنفّس عارضه‌ای می‌باشد که مگر طولانی گردد که احساس شود پس قیاس در این حالت صحیح نمی‌باشد.

دیدگاه سوّم: وجهی از حنابله سخن گفتن را در این حالت مکروه می‌داند. [۱۰۶۵]

دلیلی از این دیدگاه مشاهده نشده است.

قول راجح: به نظر می‌رسد که سخن گفتن بین دو خطبه جایز می‌باشد؛ چرا که اصل بر عدم حکم بوده و رسول الله ج هم فقط از صحبت کردن هنگام خطبۀ امام نهی کرده‌اند لذا اصل بر عدم حکم است. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

مسئلۀ سوّم: حکم سخن گفتن در موقع تنّفس خطیب

فقها در حکم سخن گفتن در موقعی که خطیب برای تنفّس سکوت کرده اختلاف‌نظر دارند، آن‌ها به دو دسته تقسیم می‌شوند که عبارتند از:

دیدگاه اوّل: قول مشهور حنابله آن‌را حرام می‌دانند. [۱۰۶۶]

احتمال دارد که آن‌ها استدلال کنند سکوت برای تنفّس عارضۀ اندکیست که قصد انجام عمل مشروعی در آن نیست و نیز جدایی بین اجزای خطبه محسوب نمی‌گردد و خطیب عرفاً، شرعاً و حکماً در حال اجرای خطبه می‌باشد و مانند موقعی می‌باشد که سخن می‌گوید.

دیدگاه دوّم: بنابر احتمالی از حنابله سخن‌گفتن در این موقع جایز است. [۱۰۶۷]

احتمال دارد استدلال شود که خطیب در حالت سکوت برای تنفّس متکلم محسوب نمی‌شود پس سکوت و گوش کردن در این موقع مانند قبل و بعد خطبه به دلیل نبود دلیلی واجب نیست.

باید اشاره کرد اگرچه در این حالت خطیب متکلّم نیست بلکه در حکمِ متکلّم می‌باشد؛ زیرا به اختیار خود سکوت نکرده قیاس این موقع به بعد و قبل خطبه قیاس مع الفارق می‌باشد؛ چراکه قبل خطبه هنوز خطبه شروع نشده و بعد خطبه خطبه اتمام یافته و در این دو حالت در واقع و حکماً خطیب محسوب نمی‌گردد و این برخلاف سکوت برای تنفّس می‌باشد.

قول راجح: به نظر می‌رسد که نباید هنگام تنفّس خطیب سخن گفت و مطلوب شریعت سکوت می‌باشد؛ چرا که سکوت در بین خطبه هم جزء خطبه محسوب گردیده و وابسته به خطبه است. مگر می‌شود خطیبی در یک خطبه همواره سخن بگوید؟ لذا چون از سخن گفتن هنگام خطبه نهی شده‌ایم، و تنفّس خطیب هم جزء خطبه می‌باشد، لذا فراخوان شریعت در این حالت نیز سکوت می‌باشد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

مسئلۀ چهارم: حکم سخن گفتن در موقع دعاکردنِ خطیب

همانطور که پیشتر اشاره گردید دعا کردن در موقع خطبه مشروع می‌باشد و با این وصف در صورتیکه خطیب دعا کند آیا زمان تحریم سخن گفتن به پایان رسیده و سخن گفتن جایز می‌باشد؟ یا اینکه مانند سائر اوقات خطبه سخن گفتن مطلوب و ممدوح شریعت می‌باشد؟ فقها در پاسخ به این پرسش اختلاف کرده‌اند؟ دیدگاه آن‌ها عبارت است از:

دیدگاه اوّل: ظاهر قول حنفیّه، مالکیّه و یکی از دو قول شافعیّه (در موقعی که سخن گفتن را برای شنوندگان در موقع خطبه حرام می‌دانند و استثنایی بر آن قائل نیستند) و نیز قول صحیح مذهب حنابله بر این باورند که سخن گفتن به طور مطلق در موقع دعا حرام می‌باشد. [۱۰۶۸]

این افراد بر این باورند دعا تابعِ خطبه می‌باشد، پس هر حکمی که برای خطبه ثابت است برای دعا نیز ثابت است، از جمله: حرام بودن صحبت کردن و ... . [۱۰۶۹]

دیدگاه دوّم: ظاهر قول صحیح شافعیّه و امام احمد در روایتی و وجهی از دیدگاه حنابله در حالیکه بر این باورند که سکوت در موقع خطبه مستحب می‌باشد، صحبت کردن در موقع دعا را مطلقاً جایز می‌دانند. [۱۰۷۰]

این افراد استدلال می‌کنند هنگامیکه خطیب شروع به دعا کردن می‌کند، از خطبه فارغ شده و به کاری غیر خطبه مشغول گشته است پس صحبت کردن در این هنگام جایز است. و نیز شبیه حالتی است که از منبر پایین آمده است. [۱۰۷۱]

البته باید اشاره کرد که شروع به دعا کردن نمادی از اتمام خطبه نمی‌باشد بلکه خطیب هنوز در خطبه بسر می‌برد. و قیاس آن بر بعد از پایین آمدن قیاس مع‌الفارق می‌باشد؛ چرا که بعد از پایین آمدن از منبر و شروع به نماز خواندن خطیب خوانده نمی‌شود ولی در موقعی که دعا می‌کند هنوز در مقام خطیب می‌باشد و هنوز بر منبر می‌باشد و خطبه می‌خواند.

دیدگاه سوّم: احتمالی از حنابله صحبت کردن را جایز می‌داند ا‌گر دعا نامشروع باشد و حرام می‌داند اگر دعا مشروع باشد. [۱۰۷۲]

در حکم تحریم (در حالت مشروع بودن دعا) به دلایل صاحبان دیدگاه اوّل استدلال می‌کنند و در حکم جواز (در حالت نامشروع بودن دعا) استدلال می‌کنند که دعا در این حالت هیچ ارزش و حرمتی ندارد پس سکوت کردن واجب نیست. [۱۰۷۳]

البته باید توجه داشت که عمومیّت دلایل بر تحریم صحبت کردن دلالت دارند و بین صحبت‌ها فرقی قائل نیستند و مشروعیّت و عدم مشروعیّت دعا عملی اجتهادی بوده و در این حال رأی و اجتهاد امام محوریّت دارد.

قول راجح: به نظر می‌رسد که سخن گفتن هنگام دعا کردنِ خطیب هم جایز نیست و مطلوب شریعت سکوت می‌باشد؛ چرا که دعا کردن هم تابعِ خطبه بوده و جزء آن محسوب می‌گردد؛ و لذا طبق عموم ادلّۀ نهی از سخن گفتن هنگام خطبه، در هنگام دعا کردن هم جایز نیست و فراخوان شریعت در این حالت نیز سکوت می‌باشد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

در مطالب گذشته به بحث حکم دعا در موقع خطبه پرداخته شد و این نتیجه حاصل شد که مستحب بودن آن محرز می‌باشد، [۱۰۷۴] با این وصف فقها در حکم بالا بردن دستان در دعای اثنای خطبه اختلاف‌نظر دارند، این افراد بر این باورند:

دیدگاه اوّل: وجه صحیح حنابله در غیر دعای استسقاء مکروه می‌داند و در این حال هم با اشارۀ انگشت مشروع می‌باشد. [۱۰۷۵]

ابن تیمیه در بیان قول مختار خود در این زمینه ابراز می‌دارد: «برای امام مکروه است که در حین خطبه برای دعا دستش را بالا ببرد و این أصح الوجهین اصحاب ما می‌باشد..» [۱۰۷۶]

استدلال این فقها در کراهیّت در غیر استسقاء و مشروعیّت اشاره با انگشت این بوده که حصین بن عبدالرحمنس روایت کرده است: «سَمِعْتُ عُمَارَةَ بْنَ رُوَيْبَةَ الثَّقَفِيَّ، وَبِشْرُ بْنُ مَرْوَانَ يَخْطُبُ، فَرَفَعَ يَدَيْهِ فِي الدُّعَاءِ، فَقَالَ عُمَارَةُ: قَبَّحَ اللَّهُ هَاتَيْنِ الْيُدَيَّتَيْنِ الْقُصَيَّرَتَيْنِ، لَقَدْ رأَيتُ رَسُولَ اللَّهِ وَمَا يَزِيدُ عَلَى أَنْ يَقُولَ هَكَذَا، وَأَشَارَ هُشَيْمٌ بِالسَّبَابةِ.» [۱۰۷۷] «بشر بن مروان روز جمعه خطبه می‌خواند و دستهایش را هنگام دعا کردن بلند نمود. و عماره گفت: خداوند آن دو دست کوچکت را زشت کند! من رسول الله ج را دیدم که روز جمعه هنگام دعا کردن، فقط با انگشت سبابه اشاره می‌نمود.»

در "نیل الأوطار" آمده: «... این حدیث در این باب بر کراهیّت رفع یدین بر روی منبر در موقع دعا دلالت دارند... .» [۱۰۷۸] سپس شوکانی در مورد اشاره با انگشت ابراز می‌دارد: «... و ظاهر حدیث این قسمت، جواز اشاره با انگشت در خطبۀ جمعه را می‌رساند.» [۱۰۷۹]

ابن قیّم در زمینۀ اشاره با انگشت گفته: «... پیامبر ج در خطبه‌اش در موقع ذکر خداوند متعال و دعایش با انگشت سبابه اشاره می‌کردند.» [۱۰۸۰]

استدلال این فقها در عدم کراهیّت در دعای استسقاء عبارت است از:

أنس بن مالکس گفته: «أَصَابَتْ النَّاسَ سَنَةٌ عَلَى عَهْدِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَبَيْنَا النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَخْطُبُ فِي يَوْمِ جُمُعَةٍ قَامَ أَعْرَابِيٌّ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ هَلَكَ الْمَالُ وَجَاعَ الْعِيَالُ فَادْعُ اللَّهَ لَنَا فَرَفَعَ يَدَيْهِ.» [۱۰۸۱] «در زمان رسول الله ج مردم دچار قحطسالی شدند. در یکی از روزهای جمعه که رسول الله ج مشغول ایراد خطبه بود، یکی از اعراب بادیه‌نشین برخاست و گفت: یا رسول خدا ج! دام‌ها هلاک شدند و اهل و عیال گرسنه‌اند. برای ما از خدا طلب باران کن. آنحضرت ج دست‌هایش را بلند کرد.»

دیدگاه دوّم: قول اکثر مالکیّه، شافعیّه و برخی از حنابله رفع یدین در غیر استسقاء را بدعت دانسته و در استسقاء هم اشاره با انگشت مشروع می‌باشد. [۱۰۸۲]

دلایل این دیدگاه:

بر بدعت بودن آن در غیر استسقاء و مشروعیّت اشاره با انگشت به حدیث عماره بن روبیۀ ثقفیس استدلال می‌کنند که پیشتر بدان اشاره شد. وجه استدلال در حالی است که عمارهس بر بشرس شدّت به‌ خرج داده و گفته: «قبح الله هاتين اليديتين القصيرتين!» [۱۰۸۳] «خداوند آن دو دست کوچکت را زشت کند!» سپس به وضعیت پیغمبر ج در این حال پرداخته است. چنین انکاری با این بیان حاکی از امری دارد که حرام شدیدی است که به حدّ بدعت منجر می‌گردد.

البته باید توجه داشت آنچه ملاک استنباط می‌باشد فعل نبیّ ج می‌باشد نه قول عمارهس. و از پیامبر ج در حدیث أنسس بیان شد که ایشان ج در خطبۀ جمعه در استسقاء رفع یدین نموده‌اند و برخی از فقها (در دیدگاه سوّم) آن‌را تعمیم داده و قائل به جواز مطلق آن شده‌اند. پس قول به بدعت بودنش بعید است.

و بر جواز آن در موقع استسقاء به حدیث أنس بن مالکس استناد می‌کنند که در استدلال دیدگاه اوّل بدان اشاره شد.

دیدگاه سوّم: برخی از مالکیّه و برخی از حنابله آن‌را مطلقا مُباح می‌دانند. [۱۰۸۴]

این افراد به حدیث أنس بن مالکس (که فقهای دیدگاه اوّل و دوّم بر جواز آن در موقع استسقاء بدان استناد کردند،) استدلال کرده‌اند و آن‌را حمل بر عموم در استسقاء و غیر آن دانسته‌اند. [۱۰۸۵]

البته باید اشاره کرد که بنا بر روایت رفع یدین فقط مختص استسقاء می‌باشد؛ و در غیر آن از پیامبر ج دیده نشده است. [۱۰۸۶]

قول راجح: قول راجح بر جواز بالابردن دست‌ها هنگام دعا کردن در خطبه است. چرا که حدیث انس بن مالکس جوازش را اثبات می‌کند و حدیث عمارهس هم نشان می‌دهد که رسول الله ج با انگشت‌هایشان دعا می‌کرده‌اند و این عملکرد هم جایز است خصوصاً برای طلب باران. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

[۱۰۴۴] نک: المبسوط ۲ / ۲۹ ، مرغيناني، الهداية ۱ / ۸۵ ، کاسانی، بدائع الصنائع، ۱ / ۲۶۴؛ الإشراف ۱ / ۱۳۳ ، حطاب، ، مواهب الجليل، ۲ / ۱۷۸ ، نفراوی، الفواكه الدواني، ۱ / ۳۰۹ ؛ ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳ / ۴۳ ، نووی، المجموع، ۴ / ۵۲۳ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۲۸ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۸۷ ؛ أبو خطاب، الهدایة، ۱ / ۵۳ ، ابن قدامه، المغني، ۳ / ۱۹۹ ، سامری، المستوعب، ۳ / ۴۳ ، ابن مفلح، الفروع، وتصحيحه بهامشه ۲ / ۱۲۴ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۴۱۹ . [۱۰۴۵] (صحيح): بخاري (ش۹۲۹) / مسلم (ش۲۰۲۱) / نسایی (ش۸۶۴و۱۳۸۵و۱۳۸۶) / ابن ماجه (ش۱۰۹۲) از طریق (أبو سلمة بن عبد الرحمن وأبو عبد الله الأغر) روایت کرده‌اند: «عن أبي هريرة قال قال النبي صلى الله عليه وسلم ... .» [۱۰۴۶] فتح الباري ۲ / ۴۰۷ . [۱۰۴۷] (صحیح): بخاري (ش۹۳۴) / مسلم (ش۲۰۰۲-۲۰۰۵) / ابوداود (ش۱۱۱۴) / نسايي (ش۱۴۰۲و۱۵۷۷) / ابن ماجه (ش۱۱۱۰) از طريق (عبد الله بن إبراهيم بن قارظ و سعيد بن المسيب وعبدالرحمن بن اعرج) روايت کرده اند: «أن أبا هريرة أخبره أن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) قال: ... .» [۱۰۴۸] فتح الباري ۲ / ۴۱۴ ، قاضي عبد الوهاب، الإشراف ۱ / ۱۳۳ ، نووی، شرح النووي على صحيح مسلم، ۶ / ۱۳۹ ، شوکانی، نيل الأوطار، ۳ / ۲۷۳ ، ابن قدامه، المغني، ۳ / ۲۰۰ . [۱۰۴۹] (صحيح): مالک، موطأ (ش۳۴۳) ومن طريقه شافعي، المسند (ش۲۷۰و۲۷۱) والامّ (ج۱ص۲۲۷) / بيهقي، السنن الکبري (ش۵۸۹۵-۵۸۹۳) / ابن منذر، الاوسط (ش۱۷۹۰) / طحاوي، شرح معاني الآثار (ج۹ص۱۳۲) از طريق (ابن شهاب الزهري) روايت کرده اند: «عن ثعلبة بن أبي مالك القرظي أنه أخبره أنهم كانوا في زمان عمر بن الخطاب يصلون يوم الجمعة حتى يخرج عمر فإذا خرج عمر وجلس على المنبر وأذن المؤذنون قال ثعلبة جلسنا نتحدث فإذا سكت المؤذنون وقام عمر يخطب أنصتنا فلم يتكلم منا أحد.» ورجال مالك «ثقة» ومترجم در تهذيب مي‌باشد. [۱۰۵۰] المغني ۳ / ۲۰۰ . [۱۰۵۱] ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳ / ۴۳ . [۱۰۵۲] نک: المبسوط ۲ / ۳۰ ، کاسانی، بدائع الصنائع، ۱ / ۲۶۴ ، وقاضي عبد الوهاب، الإشراف، ۱ / ۱۳۳ ، ابن قدامه، المغني، ۳ / ۲۰۰ ؛ قاضي عبد الوهاب، الإشراف، ۱ / ۱۳۳. [۱۰۵۳] (صحیح): بخاري (ش۹۳۴) / مسلم (ش۲۰۰۲-۲۰۰۵) / ابوداود (ش۱۱۱۴) / نسايي (ش۱۴۰۲و۱۵۷۷) / ابن ماجه (ش۱۱۱۰) از طريق (عبد الله بن إبراهيم بن قارظ و سعيد بن المسيب وعبدالرحمن بن اعرج) روايت کرده اند: «أن أبا هريرة أخبره أن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) قال: ... .» [۱۰۵۴] المبسوط ۲ / ۲۹ ، کاسانی، بدائع الصنائع، ۱ / ۲۶۴ ، وتبيين الحقائق ۱ / ۳۲۳ ؛ برخی از أحناف حکم به کراهت می‌دهند و بر مبنای دلایل ارائه شده منظور کراهت تحریمی می‌باشد. [۱۰۵۵] (صحيح): بخاري (ش۹۲۹) / مسلم (ش۲۰۲۱) / نسایی (ش۸۶۴و۱۳۸۵و۱۳۸۶) / ابن ماجه (ش۱۰۹۲) از طریق (أبو سلمة بن عبد الرحمن وأبو عبد الله الأغر) روایت کرده‌اند: «عن أبي هريرة قال قال النبي صلى الله عليه وسلم ... .» [۱۰۵۶] ابن أبي شيبة، المصنف ۲ / ۱۲۴ [۱۰۵۷] المبسوط ۲ / ۳۰ ، کاسانی، بدائع الصنائع، ۱ / ۲۶۴ . [۱۰۵۸] ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳ / ۴۳ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۸۸ . [۱۰۵۹] نک: الفروع وتصحيحه بهامشه ۲ / ۱۲۴ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۴۱۹ . [۱۰۶۰] نک: طحطاوی، مراقي الفلاح، ص ( ۱۰۴ )؛ المجموع ۴ / ۵۲۳ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۲۸ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۸۷ ؛ المغني ۳ / ۲۰۰ ابن مفلح، الفروع، وتصحيحه بهامشه ۲ / ۱۲۴ - ۱۲۵ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۴۱۷ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۷۶ . [۱۰۶۱] (صحیح): بخاري (ش۹۳۴) / مسلم (ش۲۰۰۲-۲۰۰۵) / ابوداود (ش۱۱۱۴) / نسايي (ش۱۴۰۲و۱۵۷۷) / ابن ماجه (ش۱۱۱۰) از طريق (عبد الله بن إبراهيم بن قارظ و سعيد بن المسيب وعبدالرحمن بن اعرج) روايت کرده اند: «أن أبا هريرة أخبره أن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) قال: ... .» [۱۰۶۲] المغني ۳ / ۲۰۰ . [۱۰۶۳] المبسوط ۲ / ۲۹ ، کاسانی، بدائع الصنائع، ۱ / ۲۶۴ ، طحطاوی، مراقي الفلاح، ص ( ۱۰۴ )؛ الفواكه الدواني ۱ / ۲۰۹ ، مواهب الجليل والتاج والإكليل بهامشه ۲ / ۱۷۸ ، ۱۷۹ ، المنتقى شرح الموطأ، ۱ / ۱۸۸؛ المجموع ۴ / ۵۲۳ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۲۸؛ المغني ۳ / ۲۰۰ و نک: ابن مفلح، الفروع، وتصحيحه بهامشه ۲ / ۱۲۴ - ۱۲۵ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۴۱۷ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۷۶ . [۱۰۶۴] المغني ۳ / ۲۰۰ . [۱۰۶۵] نک: الفروع وتصحيحه ۲ / ۱۲۴ - ۱۲۵ ؛ مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۴۱۷ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۷۶ [۱۰۶۶] نک: الفروع ۲ / ۱۲۴ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۴۱۸ . [۱۰۶۷] همان‌ها. [۱۰۶۸] نک: المبسوط ۲ / ۱۲۸ ، کاسانی، بدائع الصنائع، ۱ / ۲۶۳ ، الفتاوى الهندية، ۱ / ۱۴۷ ؛الإشراف ۱ / ۱۳۲ ، ابن عبد البر، الكافي، ۱ / ۲۵۱ ، البيان والتحصيل ۱ / ۳۸۵ ، القوانين الفقهية ص ( ۸۶ )، حطاب، ،مواهب الجليل، ۲ / ۱۷۸ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳ / ۴۱ ، حلية العلماء، ۲ / ۲۸۵ ، نووی، المجموع، ۴ / ۵۲۲ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۲۸ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۸ ؛ أبو خطاب، الهدایة، ۱ / ۵۳ ، ابن قدامه، المغني، ۳ / ۱۵۳ ، ابن مفلح، الفروع، ۲ / ۱۲۴ ، المحرّر، ۱ / ۱۵۲ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۴۱۷؛ المحلّی ۵ / ۶۱ - ۶۲ . برخی از احناف تعبیر به کراهت کرده‌اند که منظور آنها کراهت تحریمی می‌باشد. [۱۰۶۹] المغني ۳ / ۲۰۱ . [۱۰۷۰] نک: : ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳ / ۴۲ ، حلية العلماء، ۲ / ۲۸۵ ، نووی، المجموع، ۴ / ۵۲۲ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۲۸؛ المغني ۳ / ۱۹۳ ، ابن مفلح، الفروع، ۲ / ۱۲۵، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۴۱۸ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۷۶ ، كشاف القناع، ۲ / ۴۸ . [۱۰۷۱] المغني ۳ / ۲۰۰ . [۱۰۷۲] نک: المغني ۳ / ۲۰۱ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۴۱۸ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۷۶ . [۱۰۷۳] المغني ۳ / ۲۰۱ . [۱۰۷۴] نک: (۳-۶-۲-۴) دعا برای مسلمانان در خطبة دوّم. [۱۰۷۵] نک: الفروع ۲ / ۱۱۹ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۳۹۸ ، كشاف القناع، ۲ / ۳۷ ، واختيارات شيخ الإسلام ابن تيمية ص (۸۰ ) . [۱۰۷۶] الاختيارات ص ( ۸۰ ) . [۱۰۷۷] (صحیح): مسلم (ش۲۰۵۳و۲۰۵۴) / ترمذی والّلفظ له(ش۵۱۵) / نسایی (ش۱۴۱۲) از طریق (سفیان الثوری وهشیم بن بشیر وعبدالله بن ادریس) روایت کرده‌اند: «أخبرنا حصين قال سمعت عمارة بن روبية الثقفي وبشر بن مروان يخطب ... .» [۱۰۷۸] نيل الأوطار ۳ / ۲۷۱ . [۱۰۷۹] همان. [۱۰۸۰] زاد المعاد ۱ / ۴۲۸ . [۱۰۸۱] (صحیح): بخاري (ش۱۰۳۳و۹۳۳) واللّفظ له / مسلم (ش۲۱۱۵-۲۱۲۰) / نسایی (ش۱۵۲۷و۱۵۲۸) از طریق (اسحاق بن عبدالله وحمید الطويل) روایت کرده‌اند: «عن أنس بن مالك قال أصابت الناس سنة على عهد النبي (صلى الله عليه وسلم) فبينا النبي (صلى الله عليه وسلم) يخطب في يوم جمعة قام أعرابي فقال يا رسول الله هلك المال وجاع العيال فادع الله لنا فرفع يديه وما نرى في السماء قزعة فوالذي نفسي بيده ما وضعها حتى ثار السحاب أمثال الجبال ثم لم ينزل عن منبره حتى رأيت المطر يتحادر على لحيته صلى الله عليه وسلم فمطرنا يومنا ذلك ومن الغد وبعد الغد والذي يليه حتى الجمعة الأخرى وقام ذلك الأعرابي أو قال غيره فقال يا رسول الله تهدم البناء وغرق المال فادع الله لنا فرفع يديه فقال اللهم حوالينا ولا علينا فما يشير بيده إلى ناحية من السحاب إلا انفرجت وصارت المدينة مثل الجوبة وسال الوادي قناة شهرا ولم يجئ أحد من ناحية إلا حدث بالجود.» [۱۰۸۲] کسانی که این دیدگاه را به آنها انتساب می‌دهند: ابن مفلح في الفروع ۲ / ۱۱۹ ، والبهوتي في الكشاف ۲ / ۳۷ ، النووي في شرح صحيح مسلم ۶ / ۱۶۲. برخی هم بر این باورند که سنّت آن است که رفع ید نشود ولی انجامش را بدعت ندانسته‌اند از جمله: المجد در الفروع ۲ / ۱۱۹ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۳۹۸ . [۱۰۸۳] (صحيح): مسلم (ش۲۰۵۳و۲۰۵۴) / ترمذي واللفظ له(ش۵۱۵) / نسايي (ش۱۴۱۲) از طريق (سفيان الثوري وهشيم بن بشير وعبدالله بن ادريس) روايت کرده اند: «أخبرنا حصين قال سمعت عمارة بن روبية الثقفي وبشر بن مروان يخطب ... .» [۱۰۸۴] نووي، شرح صحيح مسلم ۶ / ۱۶۲ ؛ الفروع ۲ / ۱۱۹ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۳۹۸ . نووی این قول را به مالکیّه نسبت می‌دهد. [۱۰۸۵] شرح النووي على صحيح مسلم ۶ / ۱۶۲ . [۱۰۸۶] نک: همان.

(۳-۷-۹) ختمِ خطبۀ دوّم با ﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَٱلۡإِحۡسَٰنِ ...

بسیاری از خطبا همیشه خطبۀ دوّم را با این فرمودۀ خداوندأ به پایان می‌برند که فرموده‌اند: ﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَٱلۡإِحۡسَٰنِ وَإِيتَآيِٕ ذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَيَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنكَرِ وَٱلۡبَغۡيِۚ يَعِظُكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَذَكَّرُونَ٩٠[النحل: ۹۰] «خداوند به دادگری، و نیکوکاری، و نیز بخشش به نزدیکان دستور می‌دهد، و از ارتکاب گناهان بزرگ، و انجام کارهای ناشایست، و دست‌درازی و ستمگری نهی می‌کند. خداوند شما را اندرز می‌دهد تا این که پند بگیرید.»

برخی از فقها ابراز داشته‌اند اوّلین کسی که آن‌را خواند عمر بن عبدالعزیز/ بود که بجای آنچه بود که بنی أُمیه در پایانِ خطبه می‌خواندند. [۱۰۸۷] و برخی دیگر هم گفته‌اند: این عمل نامشروع است، [۱۰۸۸] بلکه حتّی برخی آن‌را بدعت دانسته‌اند. [۱۰۸۹] البته این جای بحث دارد.

این افراد استدلال کرده‌اند که عمل اهل مدینه خلاف این بوده، پس نامشروع است. [۱۰۹۰]

البته باید اشاره کرد بنا بر قول راجح علما عمل اهل مدینه حجّت نیست. [۱۰۹۱] البته می‌توان گفت همانطور که در سنن آمده و ابن قیّم هم بدان اشاره نموده پیامبر اکرمج خطبه‌اش را با استغفار به پایان برده‌اند. [۱۰۹۲] و از طرفی هدف از خطبه موعظه بوده و در نتیجه چون این آیه هم دعا و موعظه است، لذا خواندنش جایز است. اما دلیلی برای استحباب آن وجود ندارد و تکرار آن در همۀ خطبه‌ها شاید این ذهنیّت را برای شنوندگان درست کند که مستحب وبوده و پیغمبر بزگوار ج آن‌را خوانده‌اند. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

[۱۰۸۷] صاوي، بلغة السالك ۱ / ۱۸۱ . [۱۰۸۸] همان. [۱۰۸۹] شقيري، السنن والمبتدعات ص ( ۷۸ ) . [۱۰۹۰] بلغة السالك ۱ / ۱۸۱ . [۱۰۹۱] أصول السرخسي ۱ / ۳۱۴ ، آمدي، لإحكام ۱ / ۲۴۳ ، قاضي أبو يعلى، العدة في أصول الفقه ۴ / ۱۱۴۲ ،أبو الخطاب، التمهيد في أصول الفقه ۳ / ۲۷۳ . [۱۰۹۲] نک: (۳-۶-۲-۶) اتمام خطبة دوّم با استغفار.

(۳-۷-۱۰) اشارۀ خطیب با دست در موقع خطبه

خطیب در موقع خطبه برای هماهنگی برخی از جملاتش با دست اشاره‌ها و حرکاتی به منظوری خاص و با تناسبی از کلامش انجام می‌دهد، برخی از فقها چنین عملی را نامشروع دانسته و اشاره با انگشت را مشروع می‌دانند [۱۰۹۳] و حتّی برخی از علما بلند کردن دستان در خطبه را بنابر قصدی بدعت دانسته و بدون منظور ایرادی در آن نمی‌بینند. [۱۰۹۴]

دلیل آن‌ها حدیث عماره بن رؤیبهس بوده که حصین بن عبدالرحمنس روایت کرده است: «سَمِعْتُ عُمَارَةَ بْنَ رُوَيْبَةَ الثَّقَفِيَّ، وَبِشْرُ بْنُ مَرْوَانَ يَخْطُبُ، فَرَفَعَ يَدَيْهِ فِي الدُّعَاءِ، فَقَالَ عُمَارَةُ: قَبَّحَ اللَّهُ هَاتَيْنِ الْيُدَيَّتَيْنِ الْقُصَيَّرَتَيْنِ، لَقَدْ رأَيتُ رَسُولَ اللَّهِ وَمَا يَزِيدُ عَلَى أَنْ يَقُولَ هَكَذَا، وَأَشَارَ هُشَيْمٌ بِالسَّبَابةِ.» [۱۰۹۵] «بشر بن مروان روز جمعه خطبه می‌خواند و دستهایش را هنگام دعا کردن بلند نمود. و عماره گفت: خداوند آن دو دست کوچکت را زشت کند! من رسول الله ج را دیدم که روز جمعه هنگام دعا کردن، فقط با انگشت سبابه اشاره می‌نمود.»

نووی گفته: «این دلالت دارد که سنّت است که در خطبه دست بلند نگردد.» [۱۰۹۶] و همچنین مشروعیّت اشاره با انگشت هم در موقع یاد اللهأ ثابت می‌گردد. ابن قیّم در این زمینه اشاره کرده: «پیامبر ج با انگشت سبابه‌اش در خطبه در موقع یاد الله متعال اشاره می‌کردند.» [۱۰۹۷] (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

[۱۰۹۳] روضة الطالبين ۲ / ۳۳ ، كشاف القناع، ۲ / ۳۶ . [۱۰۹۴] ابن النحاس، تنبيه الغافلين ص ( ۲۶۸ ) . [۱۰۹۵] (صحیح): مسلم (ش۲۰۵۳و۲۰۵۴) / ترمذی والّلفظ له(ش۵۱۵) / نسایی (ش۱۴۱۲) از طریق (سفیان الثوری وهشیم بن بشیر وعبدالله بن ادریس) روایت کرده‌اند: «أخبرنا حصين قال سمعت عمارة بن روبية الثقفي وبشر بن مروان يخطب ... .» [۱۰۹۶] بلغة السالك ۱ / ۱۸۱ . [۱۰۹۷] زاد المعاد ۱ / ۴۲۸ .

(۳-۷-۱۱) رو کردن خطیب به چپ و راست

پیشتر اشاره شد که مستحب آن است که خطیب در اثنای خطبه رو به جلو و مردم داشته باشد. [۱۰۹۸] ولی برخی از فقها روکردن خطیب به چپ و راست را نامشروع و حتّی بدعت می‌دانند. [۱۰۹۹]

نووی گفته: «... و پیامبر ج انجام نمی‌دانند برخی از کارهایی که خطبا در این زمان از رو کردن به راست و چپ در موقع صلوات فرستادن بر پیغمبر ج و غیره انجام می‌دهند. علما بر کراهیّتِ این التفات اتفاق‌نظر دارند و از بدعت‌ها منکره محسوب می‌شود.» [۱۱۰۰]

منظور نووی کراهت تحریمی می‌باشد.

این عملکرد خلاف فعل نبیّ ج می‌باشد؛ همانطور که در روایت اشاره گردیده که ایشان ج در خطبه به جلو توجّه می‌کردند.

البته باید دقّت داشت که مستحب آن است که خطیب رو به جلو داشته و از حرکات اضافی بپرهیزد ولی در مواقعی که بدون هدف و یا بنابر منظوری مثلاً آگاه کردن مردم اطرافش به مسئله ایرادی بر این توجهات و روکردن‌ها وارد نیست. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

[۱۰۹۸] نک: (۳-۶-۱-۵) روکردن خطیب به مردم، بخش مبحث دوّم: نگاه کردن به جلو بدون توجّه به اطراف. [۱۰۹۹] ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳ / ۵۵ ، نووی، المجموع، ۴ / ۵۲۸ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۳۲ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۸۹ - ۲۹۰ ، ابن قدامه، المغني، ۳ / ۱۷۸ ، كشاف القناع، ۲ / ۳۶ . [۱۱۰۰] المجموع ۴ / ۵۲۸ .

(۳-۷-۱۲) گفتن ﴿وَلَذِكۡرُ ٱللَّهِ أَكۡبَرُۗ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ مَا تَصۡنَعُونَ درآخر خطبه

برخی از خطیبان عادت دارند در پایان خطبۀ اوّل بگویند: «" فاذكروا الله يذكركم، واشكروه على نعمه يزدكم ﴿وَلَذِكۡرُ ٱللَّهِ أَكۡبَرُۗ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ مَا تَصۡنَعُونَ٤٥[العنكبوت: ۴۵] یا «ادْعُوا اللهَ وَأَنْتُمْ مُوقِنُونَ بِالْإِجَابَةِ.» [۱۱۰۱] یا «التَّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ كَمَنْ لَا ذَنْبَ لَهُ.» [۱۱۰۲] یا در پایان خطبۀ دوّم می‌گویند: ﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَۖ إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ تَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنكَرِۗ وَلَذِكۡرُ ٱللَّهِ أَكۡبَرُۗ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ مَا تَصۡنَعُونَ٤٥[العنكبوت: ۴۵].

برخی از فقها آن‌را بدعت دانسته‌اند؛ چراکه مداومت بر خواندن آن چنین به شرکت‌کنندگانِ جمعه القا می‌کند که این دلیلی در شرع دارد که در واقع هیچ سندی بر آن وجود ندارد. و حتّی حدیث عائشهل "من أحدث في أمرنا هذا ما ليس فيه فهو رد" آن‌را از بدعت‌ها دانسته است. [۱۱۰۳]

البته خواندن آن در برخی مواقع ایرادی بر آن نیست ولی در صورت استمرار و تکرار آن در هر خطبه‌ای به خاطر اینکه شبهه بوجود می‌آورد و تصوّر سنّت بودن را به مردم می‌دهد بهتر آن است در مواردی ترک گردد؛ چرا که عبادات توقیفی هستند و هیچ دلیلی بر خواندن آن در هر جمعه‌ای وجود ندارد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

[۱۱۰۱] هیچ روایتی مبنی بر اینکه رسول الله ج این سخن را در خطبه‌ی جمعه می‌خوانده نیافتم. [۱۱۰۲] هیچ روایتی مبنی بر اینکه رسول الله ج این سخن را در خطبه‌ی جمعه می‌خوانده نیافتم. [۱۱۰۳] (صحيح): بخاري (ش۲۶۹۷) / مسلم (ش۴۵۹۰) / ابوداود (ش۴۶۰۸) از طريق (عبد الله بن جعفر المخرمي وإبراهيم بن سعد) روايت کرده‌اند: «عن سعد بن إبراهيم عن القاسم بن محمد عن عائشة رضي الله عنها قالت: قال رسول الله صلى الله عليه و سلم من أحدث في أمرنا هذا ما ليس فيه فهو رد.» نک: دردير، الشرح الصغير، بهامش البلغة ۱ / ۱۸۲، السنن والمبتدعات ص ( ۷۷ ) ، رسالة إلى الخطباء ص ( ۲۳ ).

(۳-۷-۱۳) عجله در ایراد خطبۀ دوّم و پایین آوردن صدا در آن

در بحثِ سُنن خطبۀ جمعه با دلائل اشاره شد که مستحب است که خطبه به آرامی ایراد گردد و میزان صدا به اندازۀ نیاز و امکان بلند شود. [۱۱۰۴] ولی برخی از خطیبانِ جمعه در خطبۀ دوّم بر خلاف این عمل کرده و در گفتن آن عجله کرده و صدایشان را پایین می‌آورند. برخی از فقها این عملکرد را بدعت و حرام می‌دانند. [۱۱۰۵]

نووی گفته: «کراهت در خطبه اموری که جاهلان آن را پایه‌ریزی کرده‌‌‌اند ... از جمله: زیاده‌روی آن‌ها در عجله در خطبۀ دوّم.» [۱۱۰۶] و نیز اشاره کرده: «... و از زیاده‌روی آن‌ها تسریع در خطبۀ دوّم و پایین آوردن صدا در آن.» [۱۱۰۷]

ظاهر کلام نووی کراهت تحریمی را می‌رساند.

استدلال این حکم روایاتی می‌باشند که پیامبر ج چنین نکرده‌اند و حکم دو خطبه یکی است. حتّی بلند کردن صدا در خطبۀ دوّم نیز که برخی قائل به سنّت بودنش می‌باشند جایز نیست و دلیلی بر آن وجود ندارد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

[۱۱۰۴] نک: (۳-۶-۲-۲) خطبه فصیح، بلیغ، شیوا، مؤثِّر و مرتب باشد. و (۳-۶-۱-۱۰) بلند کردن صدا بیش از حد لازم و واجب. [۱۱۰۵] نک: : المجموع ۴ / ۵۲۹ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۳۳ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۹۰ ، تنبيه الغافلين ص ( ۲۶۸). [۱۱۰۶] روضة الطالبين ۲ / ۳۳ . [۱۱۰۷] المجموع ۴ / ۵۲۹ .

(۳-۷-۱۴) حکم مترجم جمعه

در مواردی مشاهده می‌شود که بعد از اینکه امام شروع به خطبه می‌کند و به مردم سلام می‌دهد، شخصی به عنوان نمایندۀ مردم که اصطلاحاً مترجم خوانده می‌شود جواب سلام امام را می‌دهد و یا با ذکر نام پیامبر ج بر وی صلوات می‌فرستد و یا با ذکر نام خلفای راشدینش یا صحابه دعای رضی الله عنهم یا رضی الله عنه می‌گوید. در مورد این مطلب همانطور که مفصلاً ذکر گردید بر مبنای دلایل خصوصاً فرمودۀ رسول اکرم ج است که می‌فرماید: «إِذَا قُلْتَ لِصَاحِبِكَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ أَنْصِتْ وَالْإِمَامُ يَخْطُبُ فَقَدْ لَغَوْتَ» [۱۱۰۸]و [۱۱۰۹] «اگر روزجمعه هنگامیکه امام خطبه می‌خواند، به دوستت بگویی (ساکت باش!) کار بیهوده‌ای کرده‌. (وثوابی نبرده‌ای!).» صحبت کردن هر کس تحت عنوان مترجم و غیره هیچ تأییدیه‌ای در شریعت ندارد و بلکه جواب سلام ندادن، صلوات نفرستادن و دعا نکردن مستحب است و جدای از این مطلب، هیچ دلیلی برای مترجمیِ جمعه وجود ندارد و کسی از صحابه و تابعین و قرون أُولیش دیده نشده که مترجم داشته باشند. پس نمی‌توان چنین عملی را بر مبنای شریعت دانست. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

[۱۱۰۸] (صحيح): بخاري (ش۹۳۴) / مسلم (ش۲۰۰۲-۲۰۰۵) / ابوداود (ش۱۱۱۴) / نسايي (ش۱۴۰۲و۱۵۷۷) / ابن ماجه (ش۱۱۱۰) از طريق (عبد الله بن إبراهيم بن قارظ و سعيد بن المسيب وعبدالرحمن بن اعرج) روايت کرده اند: «أن أبا هريرة أخبره أن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) قال: ... .» [۱۱۰۹] نک: (۳-۷-۶) صحبت کردن با دیگران در حین خطبه.

(۳-۸) خلاصۀ مطالب [۱۱۱۰]

خلاصۀ این فصل که دربردارندۀ شروط، ارکان، سنن و احکام متفرقۀ خطبۀ جمعه می‌باشد به ترتیب بخش‌های مربوطه آن عبارت است از:

[۱۱۱۰] خلاصه مطالب در بردارنده‌ی چکیده‌ی مطالبِ این فصل و نتایج حاصل از مسائل می‌باشد و جهت اختصار به تحلیل و بررسی دیدگاه‌ها و اسناد آنها اشاره نشده است. جهت مطالعه این موارد می‌توان به مشروح آنها در فصل مراجعه کرد.

تعریف و اهمیّت خطبه جمعه:

بنا بر نتایج حاصل از شرایط خطبۀ جمعه می‌توان در تعریف آن گفت: خطبۀ جمعه به کلام و سخنرانی متوالی واعظ اطلاق می‌شود که کمی قبل از نماز جمعه در وقت نماز جمعه یعنی؛ در موقع زوال خورشید با نیّتِ خطیب و به صورت آشکارا و در صورت توان ایستاده بر تعدادی از افراد که مقصود جمعه با آن‌ها حاصل می‌گردد، ایراد می‌گردد.

خطبۀ نماز جمعه جدای از اینکه فضائلِ بس والا و اجر عظیمی دارد و امری از خداوند می‌باشد که بر هر مسلمانی که بر وث فرض می‌باشد باید به آن لبیک گوید بلکه دارای فوائد اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، نظامی، روانشناسی و ... می‌باشد که در راستای آن می‌توان ندای شریعت و دعوت اسلامی را به گوش مردمان رساند تا در پرتو آن مسلمانان با مسائل و احکام روز و ضروریه حیات معنوی خود آشنا شوند تا به صورت صحیح و واحد بدان عمل نمایند.

حکم خطبۀ نماز جمعه:

در تحلیل و بررسی دیدگاه‌ها و اتفاق‌نظر اکثر فقها و اندیشمندان اسلامی در حکم خطبۀ نماز جمعه محرز است که قول جمهور راجح می‌باشد. به گونه‌ای که امر خداوند و فعل پیغمبر عظیم الشأن ج مؤیّد این مدعاست و خطبۀ نماز جمعه، شرط صحّت آن می‌باشد. و در صورتیکه شخص در خطبۀ نماز جمعه شرکت نکرده و به یک رکعت از نماز جمعه رسیده بنابر نصوص صحیح می‌تواند نماز جمعه‌اش را تمام کند. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بِالصّوابِ)

تعداد خطبۀ جمعه:

در تحلیل و بررسی دیدگاه‌ها به نظر می‌رسد که دیدگاه جمهور مبتنی بر روایتهای صحیح از عبدالله ‌بن عمرب و جابر بن سمرهس راجح باشد و دو خطبه شرط صحّت نماز جمعه می‌باشد و با اثبات اینکه پیغمبر بزرگوار و شریف ج همیشه دو خطبه خوانده‌اند، هیچ دلیلی مبنی بر صحّت نماز جمعه با یک خطبه وجود ندارد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بِالصّوابِ)

شروط خطبۀ جمعه:

جهت تحقق خطبۀ نماز جمعه شرایطی لازم است که بدون هر کدام از آن‌ها خطبه تحقق نیافته و در نتیجۀ آن نماز جمعه باطل می‌باشد، برخی از این شرایط از حیث وجود و برخی از حیث ماهیت مورد اختلاف فقها می‌باشند، این شرایط عبارتند از:

۱- نیّت خطیب

گرچه نمی‌توان خطبۀ جمعه را بر نماز قیاس کرد؛ زیرا ارکان و ضوابط حاکم در این دو از جهت‌هایی مختلف می‌باشد ولی نمی‌توان عمومیّت حدیث عمربن خطاب ج که اصل و مبنا در شریعت اسلام می‌باشد و نیّت، تعیین‌کنندۀ جهت اعمال می‌باشد را نادیده گرفت، پس به نظر می‌رسد که نیّت خطیب شرط صحّت نماز جمعه می‌باشد و هر سخنرانی قبل از نماز جمعه نمی‌تواند به عنوان خطبۀ جمعه محسوب شود مگر اینکه خطیب، نیّت خطبه را بنماید و ارکان و ضوابط آن‌را رعایت کند. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بِالصّواب)

۲- حضور تعدادی از افراد در خطبۀ نماز جمعه

در بررسی دیدگاه‌های فقها در این زمینه که هر کدام جای مناقشه و بحث دارند به نظر می‌رسد از آنجائیکه مقصد اصلی خطبۀ نماز جمعه پند و اندرز به مخاطبینی می‌باشد که در صورت عدم، بی‌فایده و خالی از منظور می‌گردد، وجود افرادی برای استماع خطبۀ نماز جمعه شرط است ولی نمی‌توان دلیلی در شریعت مبنی بر وجود تعداد افراد خاص پیدا کرد تا میزانی برای صحّت قرار گیرد و آن دسته از فقها که تعداد افراد معیّن را شرط صحّت خطبۀ نماز جمعه می‌دانند دلیلی از شریعت که قابل اثبات باشد ارائه نکرده‌اند و فقط بر مبنای الزام تعداد معیّن برای نماز جمعه، وجود این تعداد افراد را برای خطبه نیز الزامی می‌دانند و جدای از اینکه اثبات گردید که وجود تعداد معیّن در نماز جمعه الزامی نیست با این وصف هم دلیلی برای وجوبِ وجودِ تعداد معیّن در خطبۀ جمعه قابل اثبات نمی‌باشد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بِالصّواب)

در زمینۀ استمرار تعداد افراد تا اتمام خطبۀ جمعه نیز باید خاطر نشان کرد دلیلی صریح مبنی بر استمرار افراد شرکت‌کننده در خطبۀ جمعه یافت ولی آنچه مسلم است باید افرادی؛ حداقل یک نفر برای استماع خطبۀ جمعه باقی بماند تا خطبه خالی از مقصد نشود.پس بنابر قول راجح خطبۀ نماز جمعه با دو نفر – یک نفر امام و یک نفر مأموم- تشکیل می‌شود. با این وصف با این حداقل خطبه و نماز جمعه شکل می‌گیرد و از دیدگاه افرادی که تعداد مشخصی را شرط صحّت نماز جمعه می‌دانند به نظر می‌رسد که لزومیتی بر بودن و ماندگاری این تعداد افراد تا اتمام خطبۀ نماز جمعه وجود ندارد و آنچه از شریعت اثبات می‌گردد وجود افرادی برای استماع خطبۀ جمعه می‌باشد تا هدف از تشریع آن با وجود مخاطبان حاصل گردد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بِالصّوابِ)

۳- خطبه بعد از دخول وقت نماز جمعه باشد

جمهور فقها (و بنابر قول راجح) بر این باورند که خطبۀ نماز جمعه باید در وقت نماز جمعه یعنی؛ در موقع زوال خورشید باشد پس در صورتیکه خطبه قبل از آن باشد و یا قبل از وقت نماز جمعه شروع شود، نماز جمعه باطل است. با این وصف اگرچه برخی از فقها در خواندن خطبه قبل از زوال اختلاف‌نظر دارند ولی احتیاط و خروج از خلاف نیز اقتضا می‌کند که خطبه نیز بعد از زوال خورشید باشد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بِالصّوابِ)

۴- تقدیم خطبه بر نماز

فقها از جمله؛ حنفیّه، مالکیّه، شافعیّه و حنابله بر این باورند که خطبۀ جمعه باید قبل از نماز جمعه باشد و این را شرط بلامنازع می‌دانند و حتّی برخی همچون شربینی قائل بر اجماع مگر با مخالفت اندکی می‌باشند. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بِالصّوابِ)

۵- ایستاده خطبه خواندن

در تحلیل و بررسی دیدگاه‌ها به نظر می‌رسد خواندن خطبه به صورت ایستاده مستحب می‌باشد و واجب نیست؛ چرا که پیامبر ج هنگام خطبۀ جمعه همواره ایستاده‌اند و همچنین هیچ امری هم در کار نبوده است لذا واجب نمی‌باشد. روایتِ جابر بن عبداللهب ابراز می‌دارد: «رسول الله ج روز جمعه به صورت ایستاده خطبه می‌خواند ... .» و از طرفی روایاتی نشان می‌دهند که گاهی ایشان ج هنگام خطبه می‌نشستند چنانکه که أبو سعید الخدریس گفته: «پیغمبر خدا روزی بر منبر نشست و ما اطرافش نشستیم.» (واللهُ العلیمُ أعلمُ بِالصّوابِ)

۶- آشکارا و جهری خواندن خطبه

با توجه به قوّت استدلال جمهور و نیز حصول مقصد تشریع خطبه (یعنی؛ پند و اندرز) که از دیدگاه جمهور شرط صحّت نماز جمعه می‌باشد و طبق قاعدۀ «ما لا یَتِمُّ الواجبُ إلّا به فهو واجبٌ» یعنی مقدمۀ واجب نیز واجب می‌باشد به نظر می‌رسد که آشکارا و جهری خواندن خطبه شرط صحّت خطبۀ نماز جمعه می‌باشد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بِالصّوابِ)

۷- خطبه عربی باشد

به نظر می‌رسد که خواندن خطبه به هر زبانی جایز می‌باشد؛ چرا که زبان عربی به خودی خود قداستی ندارد که بگوییم شرط خطبه می‌باشد مگر دلیلی بر تخصیص داشته باشیم؛ چرا که هر پیامبری که برای انذار قومش فرستاده می‌شد، با زبان آن قوم مبعوث می‌گردید: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوۡمِهِۦ لِيُبَيِّنَ لَهُمۡۖ[إبراهيم: ۴] «(ای محمّد !) ما هیچ پیغمبری را نفرستاده‌ایم مگر این که به زبان قوم خودش (متکلّم بوده است) تا برای آنان (احکام الهی را) روشن سازد.» و چون رسول الله ج هم برای قومش صحبت می‌کرد، با زبان خودش که عربی بود صحبت می‌کرد که چیز طبیعی می‌باشد. و تنها چیزی که عربی بودن برای آن شرط می‌باشد قرآن بوده که خداوندأ فرموده است: ﴿إِنَّا جَعَلۡنَٰهُ قُرۡءَٰنًا عَرَبِيّٗا لَّعَلَّكُمۡ تَعۡقِلُونَ٣[الزخرف: ۳] «ما قرآن را به زبان عربی فراهم آورده‌ایم تا شما ( بتوانید پی به اعجاز آن ببرید و معانی و مفاهیم آن را ) درک کنید‏.» و هیچ دلیلی هم برای وجوب عربی بودن خطبه وجود ندارد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

۸- موالات در خطبه

موالاۀ در دو مبحث جای بحث دارد:

اوّل: موالات در اجزای خطبه

به نظر می‌رسد که موالات در اجزای خطبه شرط نیست؛ چرا که هدف خواندن خطبه بوده و در لغت عرب اگر بین خطبه‌ها موالات هم نباشد، عُرفاً می‌گویند خطبه خوانده شده است و لذا کافی می‌باشد و همچنین دلیلی هم برای شرطیّت موالاۀ خطبه وجود ندارد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

دوّم: موالات بین خطبه و نماز

به نظر می‌رسد که موالات بین خطبه و نماز شرط نیست؛ چرا که هدف خواندن خطبه و نماز بوده و در لغت عرب اگر بین خطبه‌ها و نماز موالاتی نباشد، عرفاً می‌گویند خطبه و نماز خوانده شده است و لذا کافی می‌باشد؛ و همچنین دلیلی هم برای شرطیّت موالات بین خطبه و نماز وجود ندارد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

اگرچه دلیلی در شریعت در وجوب موالات در دو مورد مذکور وجود ندارد ولی وجود فاصله نیز در این موارد در فعل نبیّ ج مشاهده نشده است و این استحباب این امر را اثبات می‌کند و نظم خطبه و نماز را بهتر رعایت می‌کند؛ چرا که وجود فاصله می‌تواند باعث بی‌نظمی و تشویش در برپایی نماز جمعه گردد.

با توجه به نتایج مذکور شرایط برپایی نماز جمعه عبارتند از:

۱- نیّت خطیب.

۲- حضور تعدادی از افراد در خطبۀ نماز جمعه.

۳- خطبه بعد از دخول وقت نماز جمعه باشد.

۴- تقدیم خطبه بر نماز.

۵- آشکارا و جهری خواندن خطبه.

در زمینۀ موارد دیگر می‌توان اشاره کرد:

- خواندن خطبه به صورت ایستاده مستحب می‌باشد.

- خواندن خطبه به هر زبانی جایز می‌باشد.

- موالات در اجزای خطبه و بین خطبه و نماز مستحب است.

ارکان خطبۀ جمعه:

در دقّت و بررسی اقوال به نظر می‌رسد که خطبۀ جمعه هیچ رکن الزام‌آوری نداشته باشد؛ چرا که هیچ نصِّ صریحی بیان از وجوب بیانی خاص ندارد اگرچه در خطبه‌های پیامبر خدا ج حمد و ثنای خداوندأ، درود و صلوات بر پیغمبر عظیم الشأن ج، قرائت آیه‌ای از قرآن و توصیه به تقوا می‌باشد و این موارد می‌توانند تفسیری واضح از: ﴿فَٱسۡعَوۡاْ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِ وَذَرُواْ ٱلۡبَيۡعَۚ[الجمعة: ۹] «‏به سوی ذکر و عبادت خدا بشتابید و داد و ستد را رها سازید.» باشند ولی دلیلی بر الزام و وجوب را نمی‌رسانند؛ چرا که همانطور که بیان شد مجرّد فعل نبیّ ج دلالت بر وجوب نمی‌نماید ولی استحباب این موارد محرز می‌باشد و حتّی به احتیاط نزدیک‌‌تر است که این ضوابط به تبعیّت از رسول خدا ج در خطبه رعایت گردند. با همۀ این اوصاف هدف شریعت از خطبه پند و اندرزی می‌باشد که با ضوابط شریعت هم‌خوانی داشته باشد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

در بررسی و تحلیل ارکان خطبۀ جمعه از منظر فقها و استدلال‌های مربوطه به این نتیجه رسیدیم که:

۱- حمد خداوند

آنچه به نظر می‌رسد حمد خداوند در خطبۀ نماز جمعه مستحب است و خطبه بدون آن باطل نمی‌باشد؛ زیرا فعل نبیّ ج و استمرار و تکرار ایشان بر آن در خطبه نمادی از استحباب تأکیدی آن می‌باشد اگرچه احتیاط و خروج از خلاف نیز اقتضا می‌کند که حمد خداوند در خطبه گفته شود. ابن تیمیه در این‌باره ابراز می‌دارد: «پیغمبر ج همیشه خطبه‌اش را با حمد آغاز می‌کردند؛ زیرا از ایشان ج روایت نشده که خطبه‌ای را با غیر حمد آغاز کرده باشند.» و این می‌رساند که پیامبر ج در هر خطبه‌ای؛ خطبۀ جمعه، عید و ... سرآغاز کلام مُبارکش حمد خدوند بوده است. ولی با این وصف نمی‌توان حکم به وجوب و رکن بودن آن داد؛ چراکه هیچ دلیلی مبنی بر وجوب آن وجود ندارد و نفسِ استمرارِ فعل نبیّ ج دلیلی بر وجوب نیست؛ چراکه پیامبر ج بر اعمالی استمرار هم داشته‌اند ولی واجب هم نبوده‌اند مانند نمازهای رواتب مؤکّد و روزۀ دوشنبه و پنجشنبه در غیر ماه مبارک رمضان. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

۲- صلوات بر پیغمبر ج

به نظر می‌رسد که صلوات فرستادن بر پیامبر ج در خطبه مستحب بوده؛ چرا که دلیل صحیحی برای وجوب آن وجود ندارد و اصل هم بر عدم حکم می‌باشد و برای شرطیّت و یا رکنیّت یک چیز نیاز به نصّی از طرف شارع می‌باشد که در این مورد وجود ندارد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

۳- موعظه در خطبه

ابن قیم در این زمینه چنین می‌نویسد: «مدار خطبه بر حمد خداوند و ثنای وی بر نعمت‌هایش و اوصاف کمال و نیکوهایش و آموزش قواعد اسلام و یاد بهشت و آتش و معاد و امر به تقوای خداوندأ و تبیین موارد غضب و مواقع رضایش قرار دارد، خطبۀ پیامبر ج بنا بر این مدار قرار داشت... و ایشان ج هر زمان بنابر نیاز مخاطبین و مصلحت ایشان خطابه می‌فرمودند.» [۱۱۱۱]

با این وصف به نظر می‌رسد که چون هدف، خواندن خطبه می‌باشد، وجود موعظه در آن واجب نیست واگر فقط سخنرانی هم گردد، عرفاً می‌گویند خطبه خوانده شده است؛ امّا چون هدف تذکیر مردم بوده، لذا موعظه کردن مردم مستحب می‌باشد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

۴- قرائت قرآن کریم در خطبه

در زمینۀ قرائت قرآن در خطبۀ نماز جمعه سه مبحث مطرح است:

- حکم قرائت قرآن در خطبۀ جمعه:

به نظر می‌رسد قرائت آیات قرآن کریم رکن صحّت خطبه نمی‌باشد؛ چرا که دلیلی برای رکن بودن و یا شرط و یا وجوب آن دیده نمی‌شود، امّا چون رسول الله ج در خطبه‌هایش آیاتی از قرآن مجید را می‌خوانده‌اند، لذا قرائت چند آیه مستحب می‌باشد. چنانکه جابر بن سمرهس می‌کنند که در وصف خطبۀ پیامبر ج گفته: «خطبۀ رسول الله ج کلامی بوده که با آن مردم را موعظه می‌کرده و سپس آیاتی از قرآن را قرائت می‌کردند و پس از آن پایین می‌آمدند. و نماز و خطبۀ ایشان ج متعادل و متوسط بود.» (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

- حداقل قرائت قرآن در خطبۀ جمعه:

به نظر می‌رسد که کمیّت قرائت آیاتِ قرآن کریم رکن صحّت خطبه نمی‌باشد؛ چرا که دلیلی برای رکن بودن و یا شرط و یا وجوب آن وجود ندارد امّا چون رسول الله ج در خطبه‌هایش آیاتی از قرآن را می‌خوانده‌اند، لذا قرائت چند آیه مستحب می‌باشد. وحدّاقل آن یک آیه است چنانکه جابر بن سمرهس می‌کنند که در وصف خطبۀ پیامبرج گفته: «خطبۀ رسول الله ج کلامی بوده که با آن مردم را موعظه می‌کرده و سپس آیاتی از قرآن را قرائت می‌کردند و پس از آن پایین می‌آمدند. و نماز و خطبۀ ایشان ج متعادل و متوسط بود.» (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

- حکم قرائت و سجدۀ آیاتی که سجدۀ تلاوت دارند:

به نظر می‌رسد قرائت سوره‌هایی که در آن سجده وجود دارد و سجده بردن امام و شرکت‌کنندگان، جایز است؛ چرا که با وجود نصّ صریح از رسول الله ج و صحابۀ کرامش در خواندن آن، شکّی در جواز آن وجود ندارد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

[۱۱۱۱] ابن القیم، زاد المعاد ۱ / ۱۸۸ .

حکم ترتیب ارکان خطبۀ جمعه:

قول راجح عدم وجوب ترتیب بین ارکان خطبه می‌باشد؛ چرا که ترتیب، خود به امری جداگانه نیاز دارد و اگر کسی ارکان خطبه را بخواند، فعل رسول الله ج را انجام داده است و این کفایت می‌کند. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

حکم تکرار ارکان خطبه در هر جمعه:

با وجود اختلاف فقها در تکرار هر کدام از خطبه‌ها به نظر می‌رسد که تکرار هیچکدام دلیلی در شریعت ندارند و انجام هر کدام در هر خطبه‌ای نمادی از تأسی به فعل رسول الله ج می‌باشد.

سنن خطبۀ جمعه:

سنن خطبۀ جمعه در دو بخش قابل بحث و بررسی می‌باشد:

اوّل: سنّت‌های خطیب برای ادای خطبه:

اعمالی که برای خطیب و مستمعین مستحب است که آن‌ها را رعایت کنند عبارتند از:

۱- طهارت

قول راجح بر عدم وجوب طهارت برای خطبه می‌باشد؛ چرا که وجوب طهارت برای خطبه، نیاز به وجود امری از طرف شارع بوده که در اینجا وجود ندارد. البته مشخص بوده که داشتن طهارت مستحب وافضل بوده امّا دلیل بر وجوبش نمی‌گردد. و همچنین خطبه ذکر بوده و طهارت هم مانعی برای ذکر کردن نمی‌باشد لذا شرط صحّت خطبه هم نیست و اینکه روایت شده که «قال رسول الله ج: الخطبة تقوم مقام رکعتين من الفرض.» [۱۱۱۲] روایت باطلی بوده و سندیت ندارد. لذا خطبه هیچگونه جایگزینی برای دو رکعت فرض نیست. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

۲- ستر عورت و ازالۀ نجاست

قول راجح بر عدم وجوب ازالۀ نجاست و ستر عورت می‌باشد؛ چرا که وجوب ازالۀ نجاست و ستر عورت برای خطبه، نیاز به وجود امری از طرف شارع بوده که در اینجا وجود ندارد. البته محرز است که ازالۀ نجاست و ستر عورت افضل بوده امّا دلیل بر وجوبش نمی‌گردد. و همچنین خطبه ذکر بوده و ازالۀ نجاست و ستر عورت هم مانعی برای ذکر کردن نمی‌باشد لذا شرط صحّت خطبه هم نیست. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

۳- خودآرایی

در بحث خودآرایی خطیب دو بحث مطرح است:

مبحث اوّل: پوشیدن بهترین لباس:

فقها اتفاق‌نظر دارند که مستحب است که خطیب بهترین لباس را بپوشد و حتّی باید اشاره کرد تأکید این مسئله مختص خطیب نیست بلکه به نسبت علمای شرکت‌کننده در نماز جمعه مطرح است.

مبحث دوّم: حکم رنگ لباس خطیب

با اثبات سیاه بودن عمامۀ پیامبر ج، جواز آن ثابت می‌شود ولی بنابر نصوص صحیح محرز و ثابت است که سفید بودن پوشش خطیب و نمازگزارن مستحب و مورد تأیید و تأکید شریعت بزرگوار اسلام می‌باشد. و تأکیدی در شریعت بر پوشیدن لباسی خاص و ویژه که خطیب و یا نمازگزاران را از دیگران جدا کند، وجود ندارد بلکه مردم بنابر عُرف و شرایط جوّی و مالی می‌توانند لباس نظیف و بهترین لباس خود را که اولویّت با لباس سفید می‌باشد به تن کنند و این مستحب با نصوص و مقاصد شریعت هم‌نوایی دارد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

۴- استقرار خطیب بر منبر یا مکانی بلند

در این زمینه سه مبحث جای بحث دارند:

مبحث اوّل: حکم اتخاذ منبر:

با نصوص متعدّد محرز و آشکار است که پیامبر خدا ج بر روی منبر خطبه خوانده‌اند و یاران بزرگوارشش به فرموده‌های گهربار و نابش با جان و دل گوش فراداده‌اند. و در این زمینه اختلافی مشاهده نمی‌شود.

مبحث دوّم: حکم خطبه بر منبر:

مذاهب چهارگانه؛ حنفیّه، مالکیّه، شافعیّه و حنابله بر استحباب خطبه خواندن بر منبر یا هر مکان بلندی حکم داده‌اند. تا جائیکه امام نووی و غیره اجماع اهل علم را بر آن ذکر کرده‌اند، ایشان در کتاب "المجموع" ابراز می‌دارد: «علما اجماع دارند که خطبه خواندن بر منبر مستحب است.»

مبحث سوّم: مکان منبر و مکان ایستادن بر آن:

در این بخش به دو مسئله پرداخته می‌شود:

مسئلۀ اوّل: مکان منبر:

مذاهب چهارگانه؛ حنفیّه، مالکیّه، شافعیّه و حنابله بر این باورند که سنّت است که منبر در سمت راستِ محراب قرار گیرد یعنی؛ در صورت ایستادن رو به قبله منبر در سمت راست آن قرار گیرد. البته این حکم برای کسی است که بر روی منبر خطبه می‌خواند ولی کسی که بر روی زمین خطبه می‌خواند مستحب می‌باشد که بر خلاف قرارگیری منبر در سمت چپ منبر قرار بگیرد و ایراد خطبه نماید.

مسئلۀ دوّم: مکان ایستادن بر منبر:

قول مختار عملکرد پیامبر ج بنا بر اقتدا به ایشان ج می‌باشد. ایستادن خطیب بر محل استراحت منبر راحت‌تر و مسلّط‌تر بر مردم می‌باشد و این مستحب می‌باشد و برخی از فقهای شافعیّه ابراز داشته‌اند که در صورت وسعت محل ایستادن مستحب است که خطیب در سمت راست منبر بایستد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

۵- روکردن خطیب به مردم

در این زمینه دو مبحث مطرح است:

مبحث اوّل: رو به مردم و پشت به قبله:

در تجزیه و تحلیل دیدگاه با توجّه به فعلّ نبیّ ج به نظر می‌رسد که رو کردن خطیب به مردم مستحب باشد و دلیلی بر وجوب این عملکرد وجود ندارد.

مبحث دوّم: نگاه کردن به جلو بدون توجّه به اطراف:

در این زمینه روایت صحیحی که در خور توجه است عبارت است از:

ابوسعید الخدریس روایت کرده است: «كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) إِذَا صعد المِنْبَرَ اسْتَقْبَلَنا بِوَجْهِهِ.» «پیغمبر خدا ج هرگاه از منبر بالا می‌رفتند با صورتشان به ما رو می‌کردند.» پس رو کردن به جلو و اطراف مستحب می‌باشد و دلیلی بر وجوب ندارد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

۶- روکردن مردم به خطیب

به نظر می‌رسد مستحب می‌باشد که امام به مردم و مردم هم به امام رو کنند؛ چرا که اوّلاً: دلیلی بر وجوب این امر وجود نداشته لذا منتفی است امّا چون هدف از خطبه تذکیر و موعظه نمودن مردم بوده و کلام امام هم با آنان است، لذا شرط ادب اینگونه ایجاب می‌کند که سامع به قائل و قائل به سامع رو کند؛ و این در موعظه کردن و فهم خطاب امام هم تأثیر فراوانی دارد. خصوصاً اینکه روایات صحیح از رسول الله ج و صحابه و تابعینش هم گواه این امر می‌باشد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

۷- سلام کردن خطیب به مردم

در این بخش دو مبحث جای بحث دارد:

مبحث اوّل: سلام کردن هنگام ورود به مسجد:

از ظاهر کلام مذاهب اربعه؛ حنفیّه، مالکیّه، شافعیّه و حنابله استنباط می‌گردد که مستحب است که خطیب هنگام ورودش به مسجد به اطرافیانش قبل از اینکه از منبر بالا رود سلام گوید.

مبحث دوّم: سلام کردن هنگام برخاستن از منبر:

در دقّت در استلال گروه اوّل مشاهده می‌شود که تمامی احادیث استنادی ضعیف و یا موضوع می‌باشند در نتیجه جایی برای استناد و احتجاج ندارند و دلایل گروه دوّم هم تأییدیه‌ای نمی‌یابند ولی چون اصل بر عدم حکم می‌باشد لذا سلام کردن در این موقع سنّت و یا مستحب نیست؛ چرا که وقتی که امام از منبر بالا می‌رود، وقت عبادت شروع می‌گردد و دیگر نیازی به سلام کردن به مردم نیست.

و از طرفی اگر این مورد مستحب می‌بود، باید رسول الله ج این عمل را انجام می‌دادند، در صورتیکه روایت صحیحی در مورد این عمل به ثبت نرسیده است. و همچنین خطبه ذکری می‌باشد که بر نماز مقدّم بوده پس مانند أذان و إقامه –که أذکار قبل از نماز بوده-، سلام کردن در ابتدایش سنّت نمی‌باشد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

۸- نشستن خطیب بر منبر تا اتمام أذان

قول راجح استحباب و تبعیّت از رسول الله ج و روایتِ ابن عمرب بوده و لذا امام تا هنگام اتمام أذان، روی منبر بشیند و دلیلی هم برای مخالفت با آن وجود ندارد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

۹- خواندن دعای استفتاح خطبه

پیامبر ج هر سخنرانی و خطبه‌ای را با أذکار زیر شروع می‌کردند: (إِنَّ الْحَمْدَ لِلَّهِ، نَسْتَعِينُهُ وَنَسْتَغْفِرُهُ وَنَعُوذُ بِهِ مِنْ شُرُورِ أَنْفُسِنَا مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَلاَ مُضِلَّ لَهُ وَمَنْ يُضْلِلْ فَلاَ هَادِىَ لَهُ وَأَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ محمّدا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، يَا و گفتن: «أمّا بَعد» بعد از دعای آغازین خطبه مستحب می‌باشد.

۱۰- تکیه بر کمان، عصا، شمشیر و مانند این‌ها

در این زمینه سه مبحث مطرح است:

مبحث اوّل: حکم تکیه بر کمان، عصا، شمشیر و مانند این‌ها:

این مبحث در دو مسئله قابل ارائه می‌باشد:

مسئلۀ اوّل: حکم تکیه بر کمان، عصا و مانند این‌ها:

با وجود روایت صحیح حکم بن حزنس ثابت است که پیامبر خدا ج در حین خطبۀ جمعه بر عصا، کمان، و مانند آن‌ها تکیه کرده‌اند. وشافعیه ومالکیه وحنابله آن را مستحب دانسته‌اند. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

مسئلۀ دوّم: حکم تکیه بر شمشیر:

در بررسی دیدگاه محرز می‌نمایاند که هیچ نصّی دلالت بر ثبوت تکیۀ پیغمبر ج بر شمشیر وجود ندارد، در نتیجه تکیه بر آن مطلقاً مشروع نمی‌باشد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

مبحث دوّم: دستی که با آن تکیه می‌شود

در این زمینه هیچ نص و دلیل شرعی وجود ندارد پس خطیب در این حالت مخیّر است که با هرکدام از دستانش کمان، قوس و مانند آن را بگیرد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

مبحث سوّم: عملی که در صورت عدم تکیه انجام داده می‌شود

در صورتیکه خطیب بر هیچ چیزی تکیه نکند شافعیّه و حنابله بر این باورند که با دست راست، دست چپش را بگیرد و یا آن‌ها را آزاد رها سازد. امام شافعی در این زمینه چنین گفته‌اند: «در صورتیکه خطیب بر عصا تکیه نکند می‌پسندم که بدن و دستانش را بی‌حرکت نگه دارد و یا دست راست را بر چپ بگذارد و یا آن‌ها را بی‌حرکت در جای خود نگه دارد.»

البته هدف از این موارد عدم انجام حرکات زیاد و شلوغ و ثبوت خشوع و تواضع از خطیب می‌باشد که بهتر است خطیب در حرکات بدن و دستانش نظم و آرامش خاصی داشته باشد تا هم بی‌جهت خود را خسته نکند و هم ذهن شنواندگان را با حرکات اضافی مشوّش ننماید. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

۱۱- بلند کردن صدا بیش از حد لازم و واجب

باید توجه داشت تغییر صوت خصوصاً بالا بردن صدا بنابر نصوص صحیح در اموری برای تأکید بیشتر توسط خطیب امری پسندیده و مستحب می‌باشد و باعث هوشیاری و دقّتِ نظر مخاطب می‌شود ولی بالا بردن صدا با وجود بلندگوها و وسایل پخش کنندۀ صدا در عصر حاضر باید با دقّت و تأنّی صورت گیرد تا صدای خطیب گوش خراش نگردد و در عین حال باید شرایط و احوال منطقه‌ای که صدا در آن پخش می‌شود را در نظر گرفت. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

۱۲- نشستن بین دو خطبه

در این زمینه به دو مبحث پرداخته می‌شود:

مبحث اوّل: حکم نشستن بین دو خطبه:

با توجه به فعل نبیّ ج نشستن بین دو خطبه مستحب می‌باشد و دلیلی بر شرطیّت آن وجود ندارد.

مبحث دوّم: مقدار نشستن بین دو خطبه

با وجود اقوال مختلف مبنی بر مقیّد کردن این زمان، باید توجه داشت هدف از این نشستن استراحت و جدایی دو خطبه می‌باشد و محدود کردن با وجود نبود نصّی در این زمینه جدای از اینکه تأییدیه‌ای از شریعت ندارد بلکه مایۀ حرج و سختی بر امام می‌باشد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

[۱۱۱۲] (لا اصل له): اين روايت را بسياري از خطبا در خطبه هايشان مي‌خوانند اما هيچ اصلي از احاديث رسول الله ج ندارد.

سنّت‌های خطبۀ جمعه:

مستحب است که در ایراد و مفاد خطبۀ نماز جمعه اعمالی رعایت شوند که شریعت فراخوان آن نموده و خطبه‌های پیامبر ج مزیّن به آن‌ها بوده است. این اعمال مستحبی عبارتند از:

۱- کوتاه بودن خطبه

در این زمینه دو بحث جای تحلیل و بررسی دارد:

مبحث اوّل: کوتاه بودن هر دو خطبه:

البته روایات موجود در این زمینه فراخوان کوتاه بودن خطبه می‌باشند و بر این امر مهم تأکید می‌کنند ولی لازم به ذکر است که خطبه باید برحسب نیاز و شرایط حاکم بر آن ایراد گردد و خطیب باید در نظر داشته باشد که در هر حال خطبۀ طولانی‌ای که باعث خستگی مردم شود، بی‌فایده و حتّی مضر می‌باشد و باید خطیب شرایط حاکم بر اجرای خطبه را نیز در نظر بگیرد. در صورتیکه مردم در زیر باران باشند و یا هوا گرم و یا نامساعد باشد و یا نیازی به طولانی کردن بحث مدّنظر نباشد، خطیب باید خطبه را کوتاه و بسیار مفید بخواند. و آنچه مدّنظر شریعت است اعتدلال و میانه‌روی می‌باشد که نه مقصد خطبه که اندرز و استفاده از آن می‌باشد ضایع گردد و نه طولانی و مایۀ آزار و ناراحتی مردم گردد.

مبحث دوّم: کوتاهی بیشتر خطبۀ دوّم به نسبت خطبۀ اوّل:

در شریعت دلیلی صریح مبنی بر کوتاه‌تر کردن خطبۀ دوّم به نسبت خطبۀ اوّل مشاهده نمی‌شود و آنچه فراخوان شریعت می‌باشد کوتاه بودن خطبه‌ها است. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

۲- خطبه فصیح، بلیغ، شیوا، مؤثِّر و مرتب باشد.

در این زمینه به فصاحت و شیوایی کلام گهربار رسول گرامی اسلام ج استناد می‌شود. عائشهل روایت می‌کند که: «رسول الله ج همانند شما تند تند و زیاد زیاد صحبت نمی‌کرد بلکه (کلامش) آرام و شمرده بود؛ به طوریکه اگر کسی به آن گوش می‌داد می‌توانست سخنانش را حفظ کند.»

۳- خواندن سورۀ ﴿قٓ در آن خطبه

با وجود اینکه فعل پیامبر ج بر این مسئله ثابت است و ایشان این عمل را تکرار کرده‌اند برای خطیب مستحب است که در مواقعی به اقتدای از ایشان ج این عمل را انجام دهد.

۴- دعا برای مسلمانان در خطبۀ دوّم

دلیلی برای وجوب دعا برای مسلمانان در خطبۀ دوّم در دسترس نیست. اگرچه نفس دعا مستحب می‌باشد، خصوصاً توصیه می‌گردد که خطیب دعا برای مسلمانان را با توجه به مصائب و مشکلات آن‌ها تنظیم کند و این دعا ندایی رسا برای خواست مسلمانان از خداوند متعال می‌باشد و ابرازی صریح و دقیق از بیان ظلم حاکمان جور و مزدوران ستیزه جوی آن‌ها و بیانی برای مشکلات و مصائب مسلمانان می‌باشد.(واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

۵- دعا برای ولی أمر مسلمین در خطبۀ دوّم

جهت تبیین بیشتر این مسئله، بیان و تحلیل دو مبحث لازم می‌نماید:

مبحث اوّل: دعا برای ولی أمر مسلمین بدون تعیین:

دعای عام و بدون تعیین شخص مشخصی برای اصلاح و کمک به وی در راستای حق و عدالت بنابر نظر کلیۀ فقها مستحب می‌باشد. امام نووی نیز بر همین باور است.

مبحث دوّم: دعا برای ولی أمر مسلمین با تعیین:

به نظر می‌رسد این عمل جایز می‌باشد؛ چرا که دلیلی برای استحباب آن وجود ندارد؛ و همچنین خطبه هم محل موعظه و ذکر می‌باشد؛ امّا انجامش جایز است؛ چرا که دلیلی بر تحریم آن وجود ندارد؛ و همچنین هیچ دلیلی برای اینکه خطبه چه شرایطی داشته باشد از رسول الله ج نقل نگردیده است؛ لذا هرچند در خطبه هم موعظه گفته نشود، خطبه صحیح بوده؛ چرا که در لغت به آن خطبه گفته‌اند و در نتیجه ذات خطبه انجام گردیده است. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

۶- تمام خطبۀ دوّم با استغفار

با دقّت در روایت این نتیجه حاصل می‌شود که دعا کردن در خطبۀ جمعه صحیح می‌باشد؛ و چون استغفار کردن هم نوعی دعا کردن بوده لذا استغفار کردن هم صحیح است. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

مسائل متفرقه در خطبۀ جمعه:

۱- خطبه بر اساس نیاز و اولویّت:

آنچه بسیار مهم و منطقی می‌باشد آن است که خطبۀ نماز جمعه باید بر اساس اولویّت و نیازهای مردم و مسائل روز جهان معاصر باشد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

۲- پایبندی به اصول و مبانی شرعی در خطبه:

اساس و چهارچوب خطبه بر مبنای حمد و ثنای باری تعالی و تعلیم و آموزش قواعد و اصول شریعت و ترغیب به طاعت و عبادت و تحذیر از معصیّت و نافرمانی خداوند و تبیین مسائل شرعی مورد نیاز مردم و فراخواندن آن‌ها به توحید و سنّت‌های نبویّ ج و دور کردن آن‌ها از شرک و بدعت و خرافاتی که در زوایای مختلف زندگی مردم وجود دارد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

۳- خواندن نماز تحیة المسجد توسط خطیب:

بر اساس نبود دلیلی صحیح و صریح از مستحب بودن این امر و نخواندن نماز تحیة المسجد توسط پیامبر ج در موقع ورودش به مسجد در موقع نماز جمعه و مستقیم به بالای منبر رفتن محرز است که چنین عملی برای خطیب مستحب نمی‌باشد بلکه مستحب نخواندش می‌باشد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

۴- دعای کردن خطیب در موقع بالا رفتن از منبر و قبل از نشستنش در موقع أذان:

از جمله‌ بدعت‌هایی که فقهایی همچون شافعیّه، حنابله و ابن تیمیه و شاگردش این قیم جوزیه بدان اشاره می‌کنند دعا کردن امام هنگام بالا رفتن از منبر می‌باشد به گونه‌ای که چنین عملی از پیامبر ج ثابت نیست و در کتاب " الاختیارات" آمده: «دعا کردن امام بعد از بالا رفتن از منبر هیچ اصلی ندارد.» (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

۵- خواندن خطبه از روی اوراق نوشته شده:

خواندن خطبه از روی دست‌نوشته‌ها می‌تواند تسلّط خطیب را بر موضوعاتی که در نظر دارد بیشتر کند و خطیب بهتر و با نظم بیشتر و مستند و با نقل قول‌های مستقیم و با دقّت خاص به بیان خطبه می‌پردازد که این خود دارای مزیّت‌هایی می‌باشد که خالی از لطف نیست ولی باید در استفاده از آن‌ها نیز توجه داشت که توجه به اوراق و غافل از اطراف به گونه‌ای که خطیب فقط به اوراق نگاه کند مطلوب نیست. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

۶- صحبت کردن با دیگران در حین خطبه:

این مسئله در سه بحث قابل طرح است که عبارتند از:

مبحث اوّل: حکم صحبت کردن خطیب با دیگران به غیر خطبه:

به نظر می‌رسد به طور مطلق صحبت کردن خطیب در این حالت مُباح است؛ چرا که روایت‌های جابر، عبدالله بن بسر، واکنش عمر با عثمانب هم مؤیّد این مطلب می‌باشند؛ و نمی‌توان گفت که ضرورت بوده؛ چرا که در روایت بریدهس این مطلب کاملاً واضح است. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

مبحث دوّم: حکم صحبت کردن مستمعین خطبه با دیگران: که شامل پنج مسئله می‌باشد که عبارتند از:

مسئلۀ اوّل: حکم صحبت کردن در موقع شنیدن خطبه:

به نظر می‌رسد که سخن گفتن هنگام جمعه اگرچه مذموم واقع شده ولی حرام نبوده بلکه فقط مستحب می‌باشد؛ چرا که حدیث انس بن مالکس گواه این مطلب می‌باشد. و نمی‌توان گفت که ضرورت بوده است؛ چرا که هیچ ضرورتی در صحبت کردن این شخص نبوده و می‌توانست تا اتمام خطبۀ پیامبر ج صبر نماید امّا این کار را ننمود و پیامبر ج هم وی را تقریر نمودند. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

مسئلۀ دوّم: حکم صحبت کردن در موقع نشنیدن خطبه:

به نظر می‌رسد حتّی زمانیکه خطبه را نمی‌شنویم، نباید صحبت کنیم؛ چرا که اوّلاً: ما نهی شده‌ایم که هنگام خطبه صحبت نکنیم و شنیدن را برای ما شرط نکرده‌اند لذا اصل بر همان عموم خود باقی می‌ماند و ثانیاً: اگر کسی که خطبه را نمی‌شنود صحبت کند همین امر موجب می‌گردد که تشویش کم کم بین نمازگزاران بوجود آید و آن‌ها هم به صحبت کردن بیفتند. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

مسئلۀ سوّم: حکم جوابِ سلام دادن و تشمیت عطسه‌کننده:

قبل از بیان این نکته باید اشاره کرد که سلام گفتن به نمازگزاران و "الحمدلله" گفتنِ عطسه‌کننده در موقع ادای خطبه مستحب نیست؛ زیرا آنچه مطلوب شریعت می‌باشد سکوت کردن و سخن نگفتن می‌باشد، حال با وجود این اگر کسی سلام گوید و عطسه‌کننده‌ای "الحمدلله" گوید به نظر می‌رسد که جایز نیست تشمیتِ عاطس و جوابِ سلام داده شوند؛ چرا که اصل بر سکوت در هنگام خطبه می‌باشد و هیچ دلیل صریحی مبنی بر تخصیص آن وجود ندارد؛ اگرچه شریعت فراخوانِ تشمیتِ عاطس و جوابِ سلام می‌باشد ولی در موقع خطبه دلیلی بر آن مشاهده نمی‌شود و از طرفی دیگر حتّی ذکر و دعا کردن هم هنگام خطبه مستحب نمی‌باشد؛ چرا که عبدالله بن عمروس روایت کرده است: «سه دسته به نماز جمعه می‌روند: اوّل: مردیکه هنگام خطبه لغو می‌گوید و این بهرۀ وی از نماز جمعه است. و دوّم: مردیکه هنگام خطبه دعا می‌خواند و خداوند اگر بخواهد وی را مستجاب می‌کند و اگر بخواهد مستجاب نمی‌کند. و سوّم: مردیکه هنگام حضور در جمعه و خطبه ساکت بوده و از بالای گردن مؤمنی عبور نکرده و به کسی آزار نرسناده باشد لذا این جمعه کفارۀ گناهان ده روز وی می‌گردد و خداوندأ فرموده است: «هرکس کار نیکی انجام دهد (پاداش مضاعف، دست‌کم از دریای جود و کرم خداوند معظّم) ده برابر دارد».» و از ظاهر این روایت مشخص می‌گردد حتّی دعا کردن هم مستحب نیست پس تشمیتِ عاطس و جوابِ سلام نیز مستحب نمی‌باشد بلکه استحباب بر عدم پاسخگویی بدانها می‌باشد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

مسئلۀ چهارم: حکم صلوات فرستادن بر پیغمبر ج بعد از بیان نام پیامبر ج توسط خطیب:

قول راجح بر عدم استحباب صلوات فرستادن بر نبیّ بزرگوار ج هنگام خطبه می‌باشد؛ چرا که از صحبت کردن هنگام خطبه نهی شده‌ایم و برای تخصیص آن دلیلی می‌خواهد که موجود نیست. و از طرفی حتّی ذکر و دعا کردن هم هنگام خطبه مستحب نمی‌باشد؛ چرا که عبدالله بن عمروس روایت کرده است: «سه دسته به نماز جمعه می‌روند: اوّل: مردیکه هنگام خطبه لغو می‌گوید واین بهرۀ وی از نماز جمعه است. و دوّم: مردیکه هنگام خطبه دعا می‌خواند و خداوند اگر بخواهد وی را مستجاب می‌کند و اگر بخواهد مستجاب نمی‌کند. و سوّم: مردیکه هنگام حضور در جمعه و خطبه ساکت بوده و از بالای گردن مؤمنی عبور نکرده و به کسی آزار نرسناده باشد لذا این جمعه کفارۀ گناهان ده روز وی می‌گردد و خداوندأ فرموده است: «هرکس کار نیکی انجام دهد (پاداش مضاعف، دست‌کم از دریای جود و کرم خداوند معظّم) ده برابر دارد».» و از ظاهر این روایت مشخص می‌گردد حتّی دعا کردن هم مستحب نیست، پس صلوات فرستادن نیز مستحب نمی‌باشد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

مسئلۀ پنجم: حکم آمین گفتن بعد از دعا و جهری کردن آن در حین خطبه:

به نظر می‌رسد که آمین گفتن هنگام خطبه باید سرّی باشد؛ چرا که همانطور که اشره شد هنگام خطبه‌ جمعه نباید حتّی ذکر یا دعا خواند و آمین گفتن هم نوعی دعا کرده است. عبدالله بن عمروس روایت کرده است: «سه دسته به نماز جمعه می‌روند: اوّل: مردیکه هنگام خطبه لغو می‌گوید واین بهرۀ وی از نماز جمعه است. و دوّم: مردیکه هنگام خطبه دعا می‌خواند و خداوند اگر بخواهد وی را مستجاب می‌کند و اگر بخواهد مستجاب نمی‌کند. و سوّم: مردیکه هنگام حضور در جمعه و خطبه ساکت بوده و از بالای گردن مؤمنی عبور نکرده و به کسی آزار نرسناده باشد لذا این جمعه کفارۀ گناهان ده روز وی می‌گردد و خداوندأ فرموده است: «هرکس کار نیکی انجام دهد (پاداش مضاعف، دست‌کم از دریای جود و کرم خداوند معظّم) ده برابر دارد».» (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

مبحث سوّم: استثنائات صحبت کردن در حین خطبه:

موارد این قسم را می‌توان در مسائل زیر خلاصه نمود:

مسئلۀ اوّل: حکم سخن گفتن بعد از بالا رفتن خطیب از منبر و قبل از شروع کردن خطبه و نیز بعد از فراغت از خطبه و قبل از نماز:

به نظر می‌رسد که صحبت کردن هنگام بالا رفتن امام اشکالی ندارد؛ چرا که اصل بر عدم حکم بوده و رسول الله ج هم فقط از صحبت کردن هنگام خطبۀ امام نهی کرده‌اند لذا اصل بر عدم حکم است. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

مسئلۀ دوّم: حکم سخن گفتن بین دو خطبه:

به نظر می‌رسد که سخن گفتن بین دو خطبه جایز می‌باشد؛ چرا که اصل بر عدم حکم بوده و رسول الله ج هم فقط از صحبت کردن هنگام خطبۀ امام نهی کرده‌اند لذا اصل بر عدم حکم است. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

مسئلۀ سوّم: حکم سخن گفتن در موقع تنّفس خطیب:

به نظر می‌رسد که نباید هنگام تنفّس خطیب سخن گفت و مطلوب شریعت سکوت می‌باشد؛ چرا که سکوت در بین خطبه هم جزء خطبه محسوب گردیده و وابسته به خطبه است. مگر می‌شود خطیبی در یک خطبه همواره سخن بگوید؟ لذا چون از سخن گفتن هنگام خطبه نهی شده‌ایم، و تنفّس خطیب هم جزء خطبه می‌باشد، لذا فراخوان شریعت در این حالت نیز سکوت می‌باشد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

مسئلۀ چهارم: حکم سخن گفتن در موقع دعاکردنِ خطیب:

به نظر می‌رسد که سخن گفتن هنگام دعا کردنِ خطیب هم جایز نیست و مطلوب شریعت سکوت می‌باشد؛ چرا که دعا کردن هم تابعِ خطبه بوده و جزء آن محسوب می‌گردد؛ و لذا طبق عموم ادلّۀ نهی از سخن گفتن هنگام خطبه، در هنگام دعا کردن هم جایز نیست و فراخوان شریعت در این حالت نیز سکوت می‌باشد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

بالا بردن دو دست برای دعا در موقع خطبه:

قول راجح بر جواز بالابردن دست‌ها هنگام دعا کردن در خطبه است. چرا که حدیث انس بن مالکس جوازش را اثبات می‌کند و حدیث عمارهس هم نشان می‌دهد که رسول الله ج با انگشتهایشان دعا می‌کرده‌اند و این عملکرد هم جایز است خصوصاً برای طلب باران. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

ختمِ خطبۀ دوّم با ﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَٱلۡإِحۡسَٰنِ ...:

همانطور که در سنن آمده و ابن قیّم هم بدان اشاره نموده پیامبر اکرم ج خطبه‌اش را با استغفار به پایان برده‌اند. و از طرفی هدف از خطبه موعظه بوده و در نتیجه چون این آیه هم دعا و موعظه است، لذا خواندنش جایز است. اما دلیلی برای استحباب آن وجود ندارد و تکرار آن در همۀ خطبه‌ها شاید این ذهنیّت را برای شنوندگان درست کند که مستحب بوده و پیغمبر بزگوار ج آن‌را خوانده‌اند. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

اشاره خطیب با دست در موقع خطبه:

نووی گفته: «این دلالت دارد که سنّت است که در خطبه دست بلند نگردد.» و همچنین مشروعیّت اشاره با انگشت هم در موقع یاد اللهأ ثابت می‌گردد. ابن قیّم در این زمینه اشاره کرده: «پیامبر ج با انگشت سبابه‌اش در خطبه در موقع یاد الله متعال اشاره می‌کردند.» (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

رو کردن خطیب به چپ و راست:

باید دقّت داشت که مستحب آن است که خطیب رو به جلو داشته و از حرکات اضافی بپرهیزد ولی در مواقعی که بدون هدف و یا بنابر منظوری مثلاً آگاه کردن مردم اطرافش به مسئله ایرادی بر این توجهات و روکردن‌ها وارد نیست. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

گفتن ﴿وَلَذِكۡرُ ٱللَّهِ أَكۡبَرُۗ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ مَا تَصۡنَعُونَ درآخر خطبه:

البته خواندن آن در برخی مواقع ایرادی بر آن نیست ولی در صورت استمرار و تکرار آن در هر خطبه‌ای به خاطر اینکه شبهه بوجود می‌آورد و تصوّر سنّت بودن را به مردم می‌دهد بهتر آن است در مواردی ترک گردد؛ چرا که عبادات توقیفی هستند و هیچ دلیلی بر خواندن آن در هر جمعه‌ای وجود ندارد.(واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

عجله در ایراد خطبۀ دوّم و پایین آوردن صدا در آن:

نووی گفته: «کراهت در خطبه اموری که جاهلان آن را پایه‌ریزی کرده‌‌‌اند ... از جمله: زیاده‌روی آن‌ها در عجله در خطبۀ دوّم.» و نیز اشاره کرده: «... و از زیاده‌روی آن‌ها تسریع در خطبۀ دوّم و پایین آوردن صدا در آن.»

ظاهر کلام نووی کراهت تحریمی را می‌رساند.

استدلال این حکم روایاتی می‌باشند که پیامبر ج چنین نکرده‌اند و حکم دو خطبه یکی است. حتّی بلند کردن صدا در خطبۀ دوّم نیز که برخی قائل به سنّت بودنش می‌باشند جایز نیست و دلیلی بر آن وجود ندارد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

حکم مترجم جمعه:

در مواردی مشاهده می‌شود که بعد از اینکه امام شروع به خطبه می‌کند و به مردم سلام می‌دهد، شخصی به عنوان نمایندۀ مردم که اصطلاحاً مترجم خوانده می‌شود جواب سلام امام را می‌دهد و یا با ذکر نام پیامبر ج بر وی صلوات می‌فرستد و یا با ذکر نام خلفای راشدینش یا صحابه دعای رضی الله عنهم یا رضی الله عنه می‌گوید. در مورد این مطلب همانطور که مفصلاً ذکر گردید بر مبنای دلایل خصوصاً فرمودۀ رسول اکرم ج است که می‌فرماید: «اگر روزجمعه هنگامیکه امام خطبه می‌خواند، به دوستت بگویی (ساکت باش!) کار بیهوده‌ای کرده‌. (وثوابی نبرده‌ای!).» صحبت کردن هر کس تحت عنوان مترجم و غیره هیچ تأییدیه‌ای در شریعت ندارد و بلکه جواب سلام ندادن، صلوات نفرستادن و دعا نکردن مستحب است و جدای از این مطلب، هیچ دلیلی برای مترجمیِ جمعه وجود ندارد و کسی از صحابه و تابعین و قرون أُولیش دیده نشده که مترجم داشته باشند. پس نمی‌توان چنین عملی را بر مبنای شریعت دانست. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

فصل چهارم: نماز جمعه

(۴-۱) رکعات نماز جمعه

(۴-۲) سنّت‌های قبل و بعد از نماز جمعه

(۴-۳) أذکار بعد از نماز جمعه

(۴-۴) اتّفاق عید و نماز جمعه

(۴-۵) جمع بین نماز جمعه و نماز عصر

(۴-۶) بیع در هنگام نماز جمعه

(۴-۷) خواندن نماز ظهر در موقع نماز جمعه

(۴-۸) احکام و آداب نماز جماعت

(۴-۹) خلاصۀ مطالب

بعد از بیان احکام و فضائل روز جمعه (در فصل اوّل) و بعد از شرایط و موجبات نماز جمعه (در فصل دوّم) به شرایط، ارکان، سُنن و احکام و ضوابط حاکم بر خطبۀ نماز جمعه (در فصل سوّم) پرداخته شد، حال لازم می‌نماید که به برخی از احکام و مسائلی که مربوط به نمازِ جمعه می‌باشند، پرداخته شود. در این بخش مسائل مختلفی از جمله: رکعاتِ نماز جمعه، سنّت‌های قبل و بعد از نماز جمعه، أذکار بعد از نماز جمعه، اتّفاق عید و نماز جمعه، جمع بین نماز جمعه و نماز عصر، بیع در هنگام نماز جمعه، خواندن نماز ظهر در موقع نماز جمعه مورد تحلیل و بررسی قرار می‌گیرند و در آخر جدای از بیان خلاصۀ مطالبِ این فصل سعی بر آن خواهد بود بنابر اینکه نماز جمعه، نمازی می‌باشد که به صورت جماعت برپا می‌گردد به برخی از احکام و مسائل و آداب نماز جماعت پرداخته شود تا هم در نماز جمعه و هم در دیگر نمازهای جماعت مورد اهتمام قرار گیرند.

(۴-۱) رکعات نماز جمعه

نماز جمعه دو رکعت می‌باشد که با ارکان و ضوابط خاص خود در روز جمعه بعد از زوال خورشید انجام می‌گیرد. نماز جمعه بنابر قول راجح نمازی مستقل بوده و نماز ظهر نیست که شکسته (یعنی؛ دو رکعتی) شده و با ظهر تا وقت مغرب وقت مشترک ندارد و گفتۀ عمر بن خطابس مؤیِّد این دیدگاه‌ می‌باشد: «صلاة الأضحى ركعتان، وصلاة الفطر ركعتان، وصلاة السفر ركعتان، وصلاة الجمعة ركعتان تمام غير قصر على لسان نبيكم ج وقد خاب من افترى.» [۱۱۱۳]

«نماز ضحی دو رکعت، نماز عید فطر دو رکعت و نماز سفر دو رکعت و نماز جمعه دو رکعت بدون قصر بنابر (دستور خداوندأ بر) زبان پیامبرتان ج می‌باشند و شکست و نومیدی از آن کسانی است که بر خدا دروغ می‌بندند.» البته دسوقی از فقهای مالکیّه این دیدگاه را بر خلاف دیدگاه مشهور مذهبش ترجیح داده؛ چرا که بنیان قول مشهور مالکی را ضعیف می‌داند. [۱۱۱۴]

اما اگر وقت تمام شود و شخص یک رکعت را قبل از اتمام وقت بخواند به نظر می‌رسد که با خواندن نماز جمعه و اتمام آن نمازش صحیح می‌باشد؛ زیرا پیامبر ج می‌فرماید: «مَنْ أَدْرَكَ رَكْعَةً مِنْ الصَّلَاةِ فَقَدْ أَدْرَكَ الصَّلَاةَ.» [۱۱۱۵] «هر کس رکعتی از نماز را خواند نماز را (در زمان خود) اداء کرده است.»

بنا بر نظر جمهور فقها خواندن خطبه قبل از دو رکعت نماز جمعه [۱۱۱۶] از شروط صحّت نماز جمعه می‌باشد. ولی خطبه به منزلۀ دو رکعت از نماز جمعه محسوب نمی‌شود تا در نهایت نماز جمعه به چهار رکعت تفسیر شود. اگرچه برخی از سلف صالحش ابراز داشته‌اند: دو خطبۀ جمعه به منزلۀ دو رکعت می‌باشد و حکم آن‌را دارد. [۱۱۱۷]و اخلال به هر کدام اخلال در یک رکعت می‌باشد. و عمر بن خطابس در این زمینه گفته: «خطبه در جایگاه دو رکعت نماز است، هر کس به خطبه نرسید چهار رکعت نماز بخواند.» [۱۱۱۸]

ماوردی در این‌باره می‌نویسد: «این اشتباه است. اجماع افراد قبل و بعد از حسن بصری این مسئله را روشن می‌کند.» [۱۱۱۹] و این استدلال صحیح نیست؛ زیرا دو رکعت نماز جمعه بنا بر اجماع واجب می‌باشد و هیچ ارتباطی به ادراک و حضور در خطبۀ جمعه ندارد؛ چرا که بنا بر نصوص صحیح هر کسی به رکعتی از نماز جمعه برسد نماز جمعه‌اش صحیح می‌باشد. [۱۱۲۰] و در تحلیل سند روایتِ این موضوع اثبات گردید که کلیۀ روایاتی که خطبۀ جمعه را به منزلۀ دو رکعت می‌دانند یا ضعیفند و یا اصلی ندارند، پس قابل استناد و احتجاج نمی‌باشند.

در نتیجه نماز جمعه دو رکعت مستقل و جدای از نماز ظهر می‌باشد و اگرچه بنابر نظر جمهور فقها شرط صحّتِ نماز جمعه، خواندن خطبه قبل از آن می‌باشد ولی خطبه به منزلۀ دو رکعت محسوب نمی‌گردد؛ چرا که همانطور که پیشتر اشاره و اثبات گردید جدای از اینکه اسناد این مسئله ضعیف و غیر قابل احتجاجند بلکه روایات صحیحی وجود دارند که دلالت بر آن دارند که هر کس به رکعتی از جمعه رسید نماز جمعه‌اش را دو رکعتی بخواند از جمله: پیامبر ج می‌فرماید: « مَنْ أَدْرَكَ رَكْعَةً مِنْ الصَّلَاةِ فَقَدْ أَدْرَكَ الصَّلَاةَ.» [۱۱۲۱]«هر کس رکعتی از نماز را خواند نماز را (در زمان خود) اداء کرده است.» (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

[۱۱۱۳] (صحيح): طياليسي، المسند (ش۴۸) / احمد، المسند (ش۲۵۷) / نسايي (ش۱۴۲۰و۱۴۴۰و۱۵۶۶) / بيهقي، السنن الکبري (ش۵۹۲۹) / ضياء المقدسي، الاحاديث المختاره (ش۲۳۹) / طحاوي، شرح معاني الآثار (ج۱ص۴۲۱) / ابن حبان (ش۲۷۸۳) / ابويعلي، المسند (ش۲۴۱) / ابن ماجه (ش۱۰۶۳) / طبرانی، المعجم الاوسط (ج۳ص۲۱۰ج۵ص۱۸۱) / ابونعيم، حلية الاوّلياء (ج۵ص۳۷ج۷ص۱۸۷) و اخبار اصفهان (ج۳ص۳۴) / بزار (ش۳۳۱) / عبد بن حميد، المسند (ش۲۹) / ابن ابي شيبه، المصنف (ج۲ص۹۳) / ابن عبدالبر، التمهيد (ج۱۶ص۲۹۶) / خطيب بغدادي، تاريخ بغداد (ج۱۱ص۲۱۵) / ابن عساکر، تاريخ دمشق (ج۴۳ص۵۴۱) از طريق (سفيان الثوري و شعبة بن الحجاج وشريک بن عبدالله ومحمّد بن طلحه) روايت کرده اند: «عن زبيد الإيامي عن عبد الرحمن بن أبي ليلى عن عمر رضي الله عنه قال: صلاة السفر ركعتان وصلاة الأضحى ركعتان وصلاة الفطر ركعتان وصلاة الجمعة ركعتان تمام غير قصر على لسان محمّد صلى الله عليه وسلم» وعبدالرحمن بن ابي ليلي هم متابعه شده وبزار (ش۳۳۰) روايت کرده است: «حدثنا سلمة بن شبيب قال حدثنا يزيد بن أبي حكيم عن ياسين الزيات عن الأعمش عن زيد بن وهب عن عمر ... .» ورجال طياليسي (ش۴۸) «رجال صحيحين» بوده فقط عبدالرحمن بن ابي ليلي اين حديث را از عمر (ض) نشنيده است وابن ماجه (ش۱۰۶۴) و من طريقه ضياء المقدسي، الاحاديث المختاره (ش۲۶۹) / بيهقي، السنن الکبري (ش۵۹۲۸) / ابن خزيمه (ش۱۴۲۵) / ابن منذر، الاوسط (ش۱۷۹۹) / اسلم بن سهل، تاريخ واسط (ج۱ص۲۱۷) / ابن حزم، المحلي (ج۴ص۲۵۱) از طريق (محمّد بن عبد الله بن نمير ومحمّد بن رافع و عبدة بن عبد الله الخزاعي وعيسي الکيساني والحسن بن عبدالملك) روايت کرده اند: «حدثنا محمّد بن بشر (العبدي) أنبأنا يزيد بن زياد بن أبي الجعد عن زبيد عن عبد الرحمن بن أبي ليلى عن كعب بن عجرة عن عمر قال: صلاة السفر ركعتان وصلاة الجمعة ركعتان والفطر والأضحى ركعتان تمام غير قصر على لسان محمّد صلى الله عليه و سلم» و مي‌بينيم که ابن ابي ليلي اين حديث را از کعب بن عجرهس شنيده است؛ ورجال اين ماجه در اين روايت «رجال صحيحين» بوده به جز (يزيد بن زياد بن أبي الجعد) که «ثقة» ومترجم در تهذيب مي‌باشد و اسنادش هم «صحيح» است. وامامان نووی وابن السکن وابن الملقن وابن تیمیة هم گفته‌اند: «اسنادٌ صحیحٌ» [ابن الملقن، البدر المنیر (ج۴ص۶۴۹) / ابن حجر، تلخیص الحبیر (ج۲ص۱۶۳) / نووی، خلاصة الاحکام (ش۲۸۵۸) / ابن تیمیه، مجموع الفتاوی (ج۲۲ص۵۴۲)] البته بايد اشاره کنيم که امام ابوحاتم رازي گفته است: «رواه الثوري عن زبيد عن ابن أبي ليلى عن عمر الحديث ليس فيه كعب وسفيان احفظ.» [ابن ابي حاتم، علل الحديث (ج۱ص۲۰۴)] وايشان روايتي که کعب بن عجره را ناشته «اصح» دانسته است: (زبيد اليامي عن ابن ابي ليلي عن عمر)! چرا که نزد وي سفيان احفظ از يزيد بن زياد است؛ اما چون زياده ي ثقة مقبول است لذا زياده ي يزيد بن زياد بن أبي الجعد پذيرفته مي‌باشد. مخصوصاً اينکه متابعه اي دارد وطحاوي، شرح معاني الآثار (ج۱ص۴۲۲) / بيهقي، السنن لکبري (ش۶۴۵۸) از طريق (ابن ابي داود و ابويعلي وعمران) روايت کرده اند: «حدثنا أبو سعيد عبيد الله بن عمر القواريرى حدثنا يحيى بن سعيد عن سفيان قال حدثنى زبيد عن عبد الرحمن بن أبى ليلى عن الثقة عن عمر قال: ... .» و رجالش «ثقة و مشهور» هستند؛ ومي بينيم که حتي سفيان ثوري در روايتي، فرد ثقة اي را به اسناد اضافه کرده ومعلوم شد که وي کعب بن عجره مي‌باشد. بايد اشاره کنيم که طبرانی، المعجم الاوسط (ج۸ص۲۴۴) روايت کرده است: «حدثنا معاذ قال نا أبي (هشام الدستوائي) قال نا سفيان الثوري عن زبيد قال نا عبد الرحمن بن أبي ليلى عن أبيه عن عمر بن الخطاب قال: ... .» ومي‌بينيم که لفظ (ابيه) به اسناد اضافه شده که خطا مي‌باشد؛ چرا که اوّلاً همين حديث را (وکيع بن الجراح و عبدالرحمن بن مهدي ويزيد بن زريع وابونعيم فضل بن الدکين ومحمّد بن کثير وروح بن عباده و ابوعامر العقدي ويزيد بن مخلد و عبد الله بن الوليد العدني ومهران بن أبي عمر وأبو حمزة السكري وحسين بن حفص ويحيي بن سعيد) از سفيان الثوري روايت کرده اند ولي هيچيک اين لفظ (ابيه) را نياورده اند وتنها معاذ بن هشام الدستوايي اين قسمت را آورده است وهمچنين (شعبة بن الحجاج وشريک بن عبدالله ومحمّد بن طلحه) هم اين روايت را از زبيد اليامي نقل کرده اند ولي آنها هم اين قسمت را در اسناد نياورده اند ثانياً: ديديم که ابن ابي ليلي اين روايت را از (کعب بن عجره) شنيده است. [۱۱۱۴] نک: حاشية الدسوقي، ۱/۲۴۳. [۱۱۱۵] (صحیح): بخاري (ش۵۸۰) / مسلم (ش۱۴۰۱) / ابوداود (ش۱۱۲۳) / ترمذي (ش۵۲۴) / نسايي (ش۵۵۳و۵۵۴و۵۵۵و۵۵۶) / ابن ماجه (ش۱۱۲۲) از طريق (مالك بن انس و سفيان بن عيينه و عبيد الله بن عمر و اوزاعي) روايت کرده اند: «عن ابن شهاب عن أبي سلمة بن عبد الرحمن عن أبي هريرة أن رسول الله ج قال من أدرك ركعة من الصلاة فقد أدرك الصلاة.» [۱۱۱۶] بنابر اجماع، خطبه‌ی نماز قبل از نماز جمعه می‌باشد. نک: ابن حجر، تلخیص الحبیر ،۲/۱۴۷. [۱۱۱۷] البته در اثبات این قول با وجود بیان آیه شریف و احادیث صحیح مذکور، روایت‌های ضعیف و حتی بدون اصلی وجود دارند که غیر قابل احتجاج و استناد می‌باشند، از جمله: الف): ابن شهاب زهري گفته است: «أنه قال : بلغنا أنه لا جمعة إلا بخطبة فمن لم يخطب صلى أربع.» (ضعیف): بيهقي، السنن الكبري (ش۵۹۱۲) روايت كرده است: «أخبرنا أبو حازم الحافظ أخبرنا أبو أحمد محمّد بن محمّد الحافظ أخبرنا أبو جعفر محمّد بن عبد الرحمن الضبى حدثنا القاسم وهو ابن عبد الله بن مهدى أبو الطاهر بمصر حدثنا عمى يعنى محمّد بن مهدى حدثنا يزيد يعنى ابن يونس بن يزيد الأيلى عن أبيه يونس عن الزهرى قال: بلغنا أنه لا جمعة إلا بخطبة فمن لم يخطب صلى أربعا» اما این روایت «ضعیف» است چرا که ابن شهاب الزهری نگفته که این روایت را چه کسی گفته وسخن چه کسی است: «بلغنا!» ب): ابوهریرهس روایت کرده است: «قال رسول الله ج: الخطبة تقوم مقام رکعتین من الفرض.» (لا اصل له): این روایت را بسیاری از خطبا در خطبه‌هایشان می‌خوانند اما هیچ اصلی از احادیث رسول الله ج ندارد. ج): یحیی بن بی کثیر روایت کرده است: «عن النبي صلى الله عليه و سلم قال: من ادرك الخطبة فقد أدرك الصلاة.» (ضعیف): عبدالرزاق، المصنف (ج۳ص۲۳۷) روایت کرده است: «عن عمر بن راشد وغيره عن يحيى بن أبي كثير عن النبي صلى الله عليه و سلم قال من ادرك الخطبة فقد أدرك الصلاة.» اما روایت «ضعیف ومعضل» است چرا که یحیی بن ابی کثیر: امام ابوحاتم رازی گفته است: «لم يدرك أحداً من الصحابة إلا أنسا رآه رؤيةً» [ابن ابي حاتم، الجرح والتعديل (ش۹۱۰)] لذا (دو راوی) تا رسول الله ج افتاده است وروایت معضل می‌گردد. [۱۱۱۸] المصنف، عبد الرزاق، ۳ / ۲۳۷؛ ابن حزم، المحلّی، ۵ / ۵۸. [۱۱۱۹] ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳ / ۴۴. [۱۱۲۰] پیامبر ج می‌فرماید: «من أدرك ركعة من الصلاة فقد أدرك الصلاة.» «هر کس رکعتی از نماز را خواند نماز را (در زمان خود) اداء کرده است.» (صحیح): بخاري (ش۵۸۰) / مسلم (ش۱۴۰۱) / ابوداود (ش۱۱۲۳) / ترمذي (ش۵۲۴) / نسايي (ش۵۵۳و۵۵۴و۵۵۵و۵۵۶) / ابن ماجه (ش۱۱۲۲) از طريق (مالك بن انس وسفيان بن عيينه وعبيد الله بن عمر واوزاعي) روايت کرده اند: «عن ابن شهاب عن أبي سلمة بن عبد الرحمن عن أبي هريرة أن رسول الله ج قال من أدرك ركعة من الصلاة فقد أدرك الصلاة.» [۱۱۲۱] (صحیح): بخاري (ش۵۸۰) / مسلم (ش۱۴۰۱) / ابوداود (ش۱۱۲۳) / ترمذي (ش۵۲۴) / نسايي (ش۵۵۳و۵۵۴و۵۵۵و۵۵۶) / ابن ماجه (ش۱۱۲۲) از طريق (مالك بن انس وسفيان بن عيينه وعبيد الله بن عمر واوزاعي) روايت کرده اند: «عن ابن شهاب عن أبي سلمة بن عبد الرحمن عن أبي هريرة أن رسول الله ج قال من أدرك ركعة من الصلاة فقد أدرك الصلاة.»

(۴-۲) سنّت‌های قبل و بعد از نماز جمعه

سنّت قبل از جمعه: در احتجاج به نصوص و روایات، فقها در وجود نمازِ سنّت قبل از نماز جمعه اختلاف پیدا کرده‌اند، به طور کلّی آراء آن‌ها به دو دسته تقسیم می‌شود. دیدگاه‌های آن‌ها در این زمینه عبارت است از:

دیدگاه اوّل: تعدادی از فقها بر این باورند که قبل از نماز جمعه، نماز سنّت وجود دارد. و افرادی همچون عبدالله بن عمر و عمر بن عبدالعزیزش و ابراهیم النخعی و ابومجلز وطاوس الیمانی تعدای از شافعیّه و امام احمد بن حنبل و برخی از یارانش وعبدالخالق بن عبدالوارث السُّیُوری از فقهای مالکیّه، حسن البصری، مکحول الشامی، سعید بن أبی سعید المقبری، سفیان بن عُیینه، عبدالله بن الزبیر الحُمیدی، إسحاق بن راهویه، أبو ثور إبراهیم بن خالد الکلبی، داود بن علی الأصبهانی الظاهری، محمّد بن إبراهیم بن المنذر و غیره دو رکعت را سنّت قبل نماز جمعه دانسته و تعدادی دیگر از جمله عبدالله بن مسعود و سعید بن ابی العاص (رضی الله عنهما) و حبیب بن ابی ثابت و روایتی از امام احمد بن حنبل وبرخی از اصحابش و عبدالله بن المبارک و سفیان الثوری و حنفیّه چهار رکعت را نماز سنّت قبل از نماز جمعه دانسته‌اند. [۱۱۲۲] وابن رجب قول به سنیّت این نماز را به اکثر علما نسبت داده و خود نیز این دیدگاه را بر‌گزیده است. [۱۱۲۳]

همچنین امام شافعی هم صراحتاً سنّت قبل از جمعه را برای مأمومین جایز دانسته و گفته است: «نأمر المأموم بالنافلة قبل الجمعة وبعدها.» [۱۱۲۴] «به مأمومان امر می‌کنیم که قبل و بعد از جمعه، نماز نافله بخوانند.»

باید اشاره شود که بعضی گفته‌اند امام بخاری هم قائل به سنّت بودن آن بوده است! اما استناد سنّت بودن آن به امام بخاری خطا می‌باشد؛ زیرا ایشان به هیچ وجهی نصّی در این زمینه ارائه نداده است و برخی با وجود "باب: الصلاة بعد الجمعة و قبلها" درکتاب "الجامع" گمان برده‌اند که ایشان قائل به سنّت بودن این دو رکعت می‌باشد همانطور که قائل به سنّت بودن دو رکعت بعد از نماز جمعه می‌باشد، البته منظور ایشان از این باب عبارت است از: آیا قبل و بعد از نماز جمعه چیزی بیان گردیده است؟ چنین ابواب‌بندی از بخاری معمول بوده که ایشان مسئله‌ای را به عنوان باب مطرح نموده و بعد حکم آن‌را بیان نموده است. مثلاً: "باب: الصلاة قبل العید وبعدها" که در آخر، بنا بر نصّ حدیث حکم به عدم خواندن نماز قبل از عید داده است.

برخی نیز سنّت بودن دو رکعت نماز قبل از جمعه را به صحابه از جمله ابن عمر، ابن مسعودش و... استناد می‌دهند. در این زمینه باید دقّت داشت که پیامبر ج ترغیب به خواندن نمازهای تطوعی قبل از جمعه را در روایات متعدّد ابراز داشته‌اند و صحابهش نیز بر آن مواظبت داشته‌اند، ترمذی چندین موردی را روایت کرده، از جمله:

ابن مسعودس چهار رکعت قبل از نماز جمعه می‌خواند.

ابن عمرب قبل از نماز جمعه دوازده رکعت خوانده است.

ابن عباسب هشت رکعت خوانده است.

خواندن نمازهای تطوّع قبل از جمعه ایراد ندارد و این حتّی احتمال دارد قبل از أذان و قبل از زوال خورشید انجام می‌گرفته است؛ چرا که برخی از اصحابش صبح زود برای اقامۀ جمعه خارج می‌شدند.

امام مالک بن أنسس با وجود متابعتش به عمل اهل مدینه قائل به سنّت بودن آن نبوده و این نشان می‌دهد که اهل مدینه قائل به سنّت بودن نماز قبل از جمعه نبوده‌اند پس اجماعی هم که برخی مدعی آن می‌باشند، رخ نداده است.

بخاری در " صحیح البخاری" تیتری دارد تحت عنوانِ (باب: سنة الجمعة قبلها) و بعد از آن احادیثی را که دلالت بر نماز سنّت قبل از نماز ظهر می‌باشند را ذکر می‌کند. در تحلیل این عنوان کلامش را بر یکی از دو احتمال زیر می‌توان حمل کرد:

اوّل: بخاطر تلبیس و تعمیم بر جاهلانی بوده که می‌پنداشتند که چنین مطلبی در صحیح بخاری وجود ندارد.

دوّم: احتمال دارد به خطا رفته باشد یا اینکه در نوشتنِ آن از دیگران تبعیّت کرده و همانطور که پیشتر هم اشاره شد در باب‌بندی بخاری موارد مشابه آن مشاهده می‌گردد.

ادلّۀ این دسته عبارتند از:

- ابو هریرهس روایت نموده: «ان رسول الله صلى الله عليه وسلم نهى عن الصَّلاَةَ نِصْفَ النَّهَارِ إِلاَّ يَوْمَ الْجُمُعَةِ.» [۱۱۲۵]

«پیامبر خدا ج از نماز خواندن از نصف روز تا زوال خورشید بجز در روز جمعه نهی فرمودند.»

لذا خواندن سنّت قبل از جمعه هنگام زوال جایز است.

- نافع گفته است: «كَانَ ابْنُ عُمَرَ يُطِيلُ الصَّلاَةَ قَبْلَ الْجُمُعَةِ وَيُصَلِّى بَعْدَهَا رَكْعَتَيْنِ فِى بَيْتِهِ وَيُحَدِّثُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) كَانَ يَفْعَلُ ذَلِكَ.» [۱۱۲۶] «ابن عمر نماز را قبل از نماز جمعه طولانی می‌کردند و دو رکعت را بعد از نماز جمعه در خانه‌اش می‌خواند. و تعریف می‌کرد که پیامبر خدا ج نیز چنین کرده‌اند.»

- أبوهریره وجابرب گفته‌اند: «جَاءَ سُلَيْكٌ الْغَطَفَانِىُّ يَوْمَ الْجُمُعَةِ وَرَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) يَخْطُبُ فَجَلَسَ فَقَالَ لَهُ: يَا سُلَيْكُ قُمْ فَارْكَعْ رَكْعَتَيْنِ وَتَجَوَّزْ فِيهِمَا.» [۱۱۲۷]

«سلیک غطفانی آمد در حالیکه رسول الله ج خطبه می‌خواندند. پیامبر ج به وی فرمودند: آیا قبل از آمدنت دو رکعت نماز خواندی؟ گفت: خیر. فرمود: برخیز و دو رکعت نماز بخوان و آن‌را مختصر و کوتاه کن.»

- أبو هریرهس روایت نموده: «ان النبی ج كَانَ يُصَلِّي قَبْلَ الْجُمُعَةِ رَكْعَتَيْنِ وَبَعْدَهَا رَكْعَتَيْنِ.» [۱۱۲۸] «پیامبر ج دو رکعت قبل و دو رکعت بعد نماز جمعه، نماز می‌خواندند.»

- ابن عباسب روایت نموده: «كَانَ النَّبِيُّ يَرْكَعُ قَبْلَ الْجُمُعَةِ أَرْبَعًا لَا يَفْصِلُ فِي شَيْءٍ مِنْهُنَّ.» [۱۱۲۹]«پیامبر ج چهار رکعت نماز قبل از نماز جمعه می‌خواندند بدون اینکه فاصله‌ای بین آن‌ها بیاندازد.»

- عبدالله بن مسعودس روایت کرده: «عن النبي صلى الله عليه و سلم: أنه كان يصلي قبل الجمعة اربعا وبعدها أربعا.» [۱۱۳۰] «از پیامبر ج روایت شده: ایشان قبل و بعد از نماز جمعه چهار رکعت نماز می‌خواندند.»

- علی بن ابی طالبس روایت کرده است: « كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج يُصَلِّي قَبْلَ الْجُمُعَةِ أَرْبَعًا، وَبَعْدَهَا أَرْبَعًا، يَجْعَلُ التَّسْلِيمَ فِي آخِرِهِنَّ رَكْعَةً.» [۱۱۳۱] «رسول الله ج قبل وبعد از جمعه چهار رکعت نماز می‌خواند که در رکعت آخرشان سلام می‌داد (وچهار رکعت پیوسته بود.)»

- ابن عمرب روایت نموده: « اَنّ رَسُولَ اللَّهِ كَانَ يُصَلِّي قَبْلَ الظُّهْرِ رَكْعَتَيْنِ وَبَعْدَهَا رَكْعَتَيْنِ، وَبَعْدَ الْمَغْرِبِ رَكْعَتَيْنِ فِي بَيْتِهِ، وَبَعْدَ الْعِشَاءِ رَكْعَتَيْنِ وَكَانَ لَا يُصَلِّي بَعْدَ الْجُمُعَةِ حَتَّى يَنْصَرِفَ فَيُصَلِّي رَكْعَتَيْنِ.» [۱۱۳۲] «پیغمبر خدا ج قبل و بعد از نماز ظهر دو رکعت در خانه‌اش و بعد از عشاء دو رکعت نماز می‌خواندند و بعد از نماز جمعه، تا زمانیکه به خانه برمی‌گشتند نماز نمی‌خواندند و پس از بازگشت دو رکعت می‌خواندند.»

- رسول الله ج هنگام زوال دو رکعت وگاهی چهار رکعت می‌خوانده است و روایت شده که: «كَانَ يُصَلِّي قَبْلَ الظُّهْرِ رَكْعَتَيْنِ وأربعا.» [۱۱۳۳] «ایشان ج قبل از ظهر دو و چهار رکعت نماز می‌خواندند.»

لذا هنگام زوال در روز جمعه هم آن تعداد رکعات را خوانده است! و عائشهل روایت نموده: «أن النبي (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) كان إذا عمل عملا داوم عليه.» [۱۱۳۴] «پیامبر هرگاه کاری را می‌کردند برآن مداومت داشتند.»

و در روایتی: « لَا بل كَانَ عَمَلُهُ دِيمَةً.» [۱۱۳۵] «عمل ایشان حتماً پیوسته و همیشگی بوده است.»

- عبدالله بن عباسب روایت نموده: «أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ خَرَجَ يَوْمَ الْفِطْرِ فَصَلَّى رَكْعَتَيْنِ لَمْ يُصَلِّ قَبْلَهَا وَلَا بَعْدَهَا وَمَعَهُ بِلَالٌ.» [۱۱۳۶] «رسول الله ج روز فطر برای نماز خارج شد و فقط نماز فطر را خواندند و قبل و بعد از آن هیچ نمازی نخواندند.»

- ابن عمرب روایت نموده: «صَلَّيْتُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ رَكْعَتَيْنِ قَبْلَ الظُّهْرِ وَرَكْعَتَيْنِ بَعْدَ الظُّهْرِ وَرَكْعَتَيْنِ بَعْدَ الْجُمُعَةِ وَرَكْعَتَيْنِ بَعْدَ الْمَغْرِبِ وَرَكْعَتَيْنِ بَعْدَ الْعِشَاءِ.» [۱۱۳۷] «با رسول الله ج دو رکعت قبل از ظهر و دو رکعت بعد از ظهر و دو رکعت بعد از مغرب و دو رکعت بعد از عشاء و دو رکعت بعد ازجمعه خواندم.»

- عبدالله بن المغفلس روایت کرده است: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) قَالَ: بَيْنَ كُلِّ أذانيْنِ صَلاَةٌ.» [۱۱۳۸] «رسول الله ج فرمودند: بین هر اذن و اقامه‌ای دو رکعت نماز سنّت وجود دارد.»

سنّت‌های قبل ار نماز ظهر که بنابر برخی احادیث چهار و برخی دیگر دو رکعت می‌باشند و از آنجائیکه نماز جمعه بدل ظهر است و یا نماز ظهر قصر شده می‌باشد پس احکام ظهر بر آن حاکم می‌باشد.

- ابوسعید الخدریس روایت کرده است: « مَنْ اغْتَسَلَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ وَاسْتَاكَ وَمَسَّ مِنْ طِيبٍ إِنْ كَانَ عِنْدَهُ وَلَبِسَ مِنْ أَحْسَنِ ثِيَابِهِ ثُمَّ خَرَجَ حَتَّى يَأْتِيَ الْمَسْجِدَ فَلَمْ يَتَخَطَّ رِقَابَ النَّاسِ ثُمَّ رَكَعَ مَا شَاءَ أَنْ يَرْكَعَ ثُمَّ أَنْصَتَ إِذَا خَرَجَ الْإِمَامُ فَلَمْ يَتَكَلَّمْ حَتَّى يَفْرُغَ مِنْ صَلَاتِهِ كَانَتْ كَفَّارَةً لِمَا بَيْنَهَا وَبَيْنَ الْجُمُعَةِ الَّتِي قَبْلَهَا.» [۱۱۳۹] « رسول الله ج فرمودند: هر کس در روز جمعه، غسل کند و مسواک بزند و اگر عطر داشت استفاده کند، و بهترین لباسش را بپوشد، و بعد از آن به مسجد برود، و از روی شانه‌های مردم عبور نکند (وهرجایی را که خالی یافت بنشیند،) و سپس تا جایی که خداوندأ خواسته نماز بخواند، و سپس وقتی که امام آمد، ساکت باشد (و به خطبه گوش دهد)، موجب کفارۀ گناهان (صغیره‌ای) است که از جمعۀ قبل تاکنون مرتکب شده است.»

- برخی هم بر استحباب سنّت قبل از جمعه ادعای اجماع کرده‌اند.

دیدگاه دوّم: برخی هم گفته‌اند که اگر فردی وارد مسجد شد و امام خطبه می‌خواند، نباید نماز بخواند و اگر مشغول خطبه خواندن نبود می‌تواند. و این مذهب حنفیّه، مالکیّه، علی بن أبی طالبس، شریح بن الحارث الکندی، إبراهیم بن یزید النخعی، مجاهد بن جبر المکی، محمّد بن سیرین البصری، عطاء بن أبی رباح المکی، قتادة بن دعامة السدوسی، سفیان بن سعید الثوری، اللیث بن سعد الفهمی، سعید بن عبدالعزیز التَّنُوْخِیّ، ابن سیرین و ابن العربی محمّد بن عبدالله می‌باشد.

دلایل این دسته عبارتند از:

- خداوند می‌فرمایند: ﴿وَإِذَا قُرِئَ ٱلۡقُرۡءَانُ فَٱسۡتَمِعُواْ لَهُۥ وَأَنصِتُواْ لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ٢٠٤[الأعراف: ۲۰۴] «هنگامی که قرآن خوانده می‌شود، گوش فرا دهید و خاموش باشید تا مشمول رحمت خدا شوید.» و در خطبه هم آیات قرآن خوانده می‌شود لذا باید ساکت بود.

البته واضح است که این دلیل قوی نیست؛ چرا که تمامی خطبه که قرآن نیست و همچنین روایتی صحیح از رسول الله ج وجود دارد -در قسمت ترجح آراء کمی بعد می‌آید- که امر فرموده با وجود خطبه خواندن امام، دو رکعت نماز خوانده شود.

- عبدالله بن بُسْرس گفته: «جَاءَ رَجُلٌ يَتَخَطَّى رِقَابَ النَّاسِ يَوْمَ الْجُمُعَةِ وَالنَّبِىُّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) يَخْطُبُ فَقَالَ لَهُ النَّبِىُّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) اجْلِسْ فَقَدْ آذَيْتَ.» [۱۱۴۰] «مردی به نماز جمعه آمد و از روی گردن مردم عبور کرد؛ لذا رسول الله ج به وی فرمود: بشین که موجب آزار شدی.»

- عبدالله بن عمر بن الخطابب قال: «سمعت النبي (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) يقول: إذا دخل أحدكم المسجد والإمام على المنبر فلا صلاة ولا كلام حتى يفرغ الإمام.» [۱۱۴۱] «از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: هرگاه یکی از شما داخل مسجد شد و امام روی منبر مشغول خطبه خواند بود، نه نماز بخواند و نه خطبه بخواند تا وقتیکه امام خطبه‌اش را تمام کند.»

اما این روایت «منکر» و غیر قابل احتجاج می‌باشد.

- روایات صحیح از رسول الله ج آمده که فرموده‌اند: « إِذَا قُلْتَ لِصَاحِبِكَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ أَنْصِتْ وَالْإِمَامُ يَخْطُبُ فَقَدْ لَغَوْتَ.» [۱۱۴۲] «هرکس روز جمعه درحالیکه امام خطبه می‌خواند به همنشینش بگوید: ساکت باش! سخن لغوی گفته است.»

ودلالت این روایت می‌رساند که نباید نماز سنّت و حتّی تحیة المسجد خواند؛ چرا که منع نمودن از (امر به معروف)، بزرگتر از نماز سنّت می‌باشد؛ و وقتیکه از امر به معروف نهی شده لذا به طریق أولی نماز خواندن هم صحیح نیست.

اما با وجود نصّ صریحی که در قسمت ترجیح آراء بدان اشره خواهد شد، این دلیل هم مقبول نیست. و از طرفی قیاسی که شده قیاس مع الفارق بوده و علّت مشترکی بین آنان نیست و هر امر به معروفی بزگتر از نماز نیست؛ بلکه مقدار هر معروفی با دیگری متفاوت بوده و لذا به طور مطلق نمی‌توان گفت امر به معروف بزرگتر از نماز است. و از طرفی به طور مطلق هم نمی‌توان گفت هنگام خطبه هر امر به معروفی هم نباید بشود.

- عبدالله بن عباس وعبدالله بن عمر ش نماز خواندن پس از خروج امام را مکروه دانسته‌اند.

اما چنانکه بارها گفته‌ایم قول صحابی حجّیت ندارد لذا پذیرفته نیست.

- عبد الله بن عمرب روایت نموده است: «انَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كَانَ يُصَلِّي قَبْلَ الظُّهْرِ رَكْعَتَيْنِ وَبَعْدَهَا رَكْعَتَيْنِ وَبَعْدَ الْمَغْرِبِ رَكْعَتَيْنِ فِي بَيْتِهِ وَبَعْدَ الْعِشَاءِ رَكْعَتَيْنِ وَكَانَ لَا يُصَلِّي بَعْدَ الْجُمُعَةِ حَتَّى يَنْصَرِفَ فَيُصَلِّي رَكْعَتَيْنِ.» [۱۱۴۳] «پیغمبر خدا ج قبل و بعد از نماز ظهر دو رکعت در خانه‌اش و بعد از عشاء دو رکعت نماز می‌خواندند وبعد از نماز جمعه، تا زمانیکه به خانه بر می‌گشتند نماز نمی‌خواندند و پس از بازگشت دو رکعت می‌خواندند.»

و وجه شاهد این روایت این بوده که اگر قبل از جمعه نمازی می‌بود، عبدالله بن عمرب آن‌را محسوب می‌کردند.

دیدگاه سوّم: أبو شامۀ شافعی ومحمّد عبد السلام خضرگفته‌اند که سنّت قبل از جمعه وجود نداشته وخواندنش بدعت است.

وامام ابن القیم هم گفته است: وقتیکه بلال أذانش را به اتمام می‌رساند، رسول اللهج خطبه خواندنش را شروع می‌کردند و هیچ کسی هم نماز نمی‌خواند. و در زمان ایشان ج هم فقط یک أذان وجود داشته است؛ و نشان می‌دهد که نماز جمعه همانند نماز عیدین بوده که سنّت قبلیّه ندارد. و این صحیح‌ترین قول نزد علما می‌باشد؛ و سنّت رسول الله ج هم، بر این بوده؛ چرا که وی زمانیکه از خانه خارج می‌گردید روی منبر می‌رفته و بلالس هم شروع به أذان دادن می‌کرده است. و وقتیکه اینگونه بوده چگونه سنّت قبل از جمعه وجود دارد؟

و عقبه بن عامرس هم روایت نموده‌اند: «ثَلاَثُ سَاعَاتٍ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) يَنْهَانَا أَنْ نُصَلِّىَ فِيهِنَّ أَوْ أَنْ نَقْبُرَ فِيهِنَّ مَوْتَانَا حِينَ تَطْلُعُ الشَّمْسُ بَازِغَةً حَتَّى تَرْتَفِعَ وَحِينَ يَقُومُ قَائِمُ الظَّهِيرَةِ حَتَّى تَمِيلَ الشَّمْسُ وَحِينَ تَضَيَّفُ الشَّمْسُ لِلْغُرُوبِ حَتَّى تَغْرُبَ.» [۱۱۴۴] «پیامبر ج ما را نهی فرمودند که سه موقع نماز برپا داریم و مُردگانمان را دفن کنیم: موقع طلوع خورشید تا بالا آمدنش و موقعی که زوال شده تا زمانیکه خورشید مایل گردد و هنگامیکه خورشید غروب می‌کند تا زمانیکه غروب می‌کند.»

لذا سنّت قبل از جمعه چون هماهنگ با زوال بوده جایز نیست.

البته این دلیل قوی نیست؛ چرا که طبق ظاهر این روایت، سنّت قبل از ظهر هم جایز نمی‌باشد!! اما کسی قائل بر این نیست و همه بر سنّت قبل از ظهر اتفاق‌نظر دارند؛ لذا مقصود از روایت دقیقاً هنگام زوال بوده است و نه پس از زوال. و همچنین وقتی أذان داده می‌شود یعنی؛ نماز خواندن جایز است لذا استدلال به این روایت مقبول نیست.

سنّت بعد از جمعه: در مورد سنّت بودن نماز بعد از جمعۀ خلافی مشاهده نمی‌شود؛ لیکن در مورد رکعات آن خلاف کرده‌اند:

- عبدالله بن عمر و عبدالله بن الحصین و ابراهیم النخعی گفته‌اند که بعد از جمعه دو رکعت خوانده شود.

- عبدالله بن مسعود، الاسود بن یزید، ابومجلز، حماد بن ابی سلیمان، عبد الرحمن بن عبد الله، علقمة بن قیس، ابراهیم النخعی، عبدالله بن المبارک، سفیان الثوری، شافعی، ابن حزم الظاهری، اصحاب الرأی، حنفیه، شافعیّه هم امر به خواندن چهار رکعت کرده‌اند.

- علی بن ابی طالب، ابوموسی اشعری، عبدالله بن مسعود، عبدالله بن عمر، مسروق، سعید بن جبیر، مجاهد بن جبر، عطاء بن ابی رباح، سفیان الثوری، حمید بن عبدالرحمن، عبدالرزاق و قاضی ابویوسف هم امر کرده‌اند که بعد از جمعه دو رکعت خوانده شده و بعد از آن چهار رکعت بخوانند که در مجموع شش رکعت می‌گردد.

- امام احمد بن حنبل هم گفته است: اگر کسی بخواهد می‌تواند دو رکعت و یا چهار رکعت و یا شش رکعت بخواند. [۱۱۴۵]

استدلال‌های این دسته عبارتند از:

- نافع گفته است: «كَانَ ابْنُ عُمَرَ يُطِيلُ الصَّلاَةَ قَبْلَ الْجُمُعَةِ وَيُصَلِّى بَعْدَهَا رَكْعَتَيْنِ فِى بَيْتِهِ وَيُحَدِّثُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) كَانَ يَفْعَلُ ذَلِكَ.» [۱۱۴۶] «ابن عمر نماز را قبل از نماز جمعه طولانی می‌کردند و دو رکعت را بعد از نماز جمعه در خانه‌اش می‌خواند. و تعریف می‌کرد که پیامبر خدا ج نیز چنین کرده‌اند.»

- أبو هریرهس روایت نموده: «اِنّ رَسُولُ اللَّهِ كَانَ يُصَلِّي قَبْلَ الْجُمُعَةِ رَكْعَتَيْنِ وَبَعْدَهَا رَكْعَتَيْنِ.» [۱۱۴۷] «پیامبر ج دو رکعت قبل و دو رکعت بعد نماز جمعه، نماز می‌خواندند.»

لذا گفته‌اند دو رکعت بعد از جمعه سنّت می‌باشد.

- ابن عباسب روایت نموده: «كان النبي صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَرْكَعُ قَبْلَ الْجُمُعَةِ أَرْبَعًا لَا يَفْصِلُ فِي شَيْءٍ مِنْهُنَّ.» [۱۱۴۸] «پیامبر ج چهار رکعت نماز قبل از نماز جمعه می‌خواندند بدون اینکه فاصله‌ای بین آن‌ها بیاندازد.»

- عبدالله بن مسعودس روایت کرده است: «عن النبي صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: أَنَّهُ كَانَ يُصَلِّي قَبْلَ الْجُمُعَةِ أَرْبَعًا وَبَعْدَهَا أَرْبَعًا.» [۱۱۴۹] «از پیامبر ج روایت شده: ایشان قبل و بعد از نماز جمعه چهار رکعت نماز می‌خواندند.»

- ابوهریرهس روایت کرده است: «قال رسول الله ج: مَنْ كَانَ مِنْكُمْ مُصَلِّيًا بَعْدَ الْجُمُعَةِ، فَلْيُصَلِّ أَرْبَعًا.» [۱۱۵۰] «رسول الله ج فرمودند: هرکس بعد از جمعه نماز می‌خواند، چهار رکعت بخواند.»

لذا گفته‌اند خواندن چهار رکعت بعد از جمعه مستحب می‌باشد.

و آن‌هایی که شش رکعت را مستحب دانسته گفته‌اند: همچنان‌که دیدیم، رسول اللهج بعد از نماز دورکعت خوانده و به ما هم امر نموده که چهار رکعت بخوانیم، لذا مستحب می‌باشد که بعد از جمعه دو رکعت به علاوۀ چهار رکعت خوانده شود که در مجموع شش رکعت می‌گردد.

قول راجح:

الف): سنّت قبل از جمعه: به نظر می‌رسد که سنّت راتبه‌ا‌ی قبل از جمعه وجود ندارد؛ چرا که همانطور که از سیرۀ رسول الله ج واضح بوده، وقتیکه که ایشان ج از خانه خارج می‌گردیدند روی منبر می‌رفته و بلالس هم شروع به أذان دادن می‌کرده است و پس از اتمام أذان، خطبه می‌خواندند. و هیچ حدیثِ صحیحی هم که دالِّ بر خواندن این سنّت توسط رسول الله ج بوده باشد وجود ندارد؛ و همچنین در زمان ایشان ج هم خوانده نمی‌شده؛ چرا که اصلاً فرصتی برای خواندن وجود نداشته است. [۱۱۵۱]

اما در مکان‌هایی که امام فرصت خواندن نماز را داده و یا دیر جمعه برگزار می‌گردد، خواندنش جایز بوده و ثواب دارد و در واقع سنّت غیرِ موکّد می‌باشد. همانطور که در بعضی مکان‌ها پس از أذان مغرب سریعاً نماز مغرب خوانده می‌شود لذا کسی نمی‌تواند نماز بخواند امّا اگر امام اجازه دهد خواندنش ثواب دارد. هرچند که در هیچ روایت صحیحی نیامده که رسول الله ج سنّت قبل از مغرب خوانده باشد.

دلایل صحیح این دیدگاه:

- عبدالله بن مغفلس روایت کرده است: «أن رسول الله صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قال: بَيْنَ كُلِّ أَذَانَيْنِ صَلَاةٌ.» [۱۱۵۲] «بین هر أذان واقامه‌ای دو رکعت نماز سنّت وجود دارد.»

و لذا بین أذان جمعه و اقامۀ نماز جمعه هم دو رکعت سنّت وجود دارد.

- عبدالله بن الزبیرس روایت کرده است: «قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: مَا مِنْ صَلاةٍ مَفْرُوضَةٍ إِلا وَبَيْنَ يَدَيْهَا رَكْعَتَانِ.» [۱۱۵۳] «رسول الله ج فرمودند: قبل از هر نماز فرضی دو رکعت سنّت وجود دارد.»

و نماز جمعه هم فرض بوده لذا قبل از آن خواندن دو رکعت نماز جایز است.

- نماز جمعه (بدل) نماز ظهر می‌باشد؛ لذا (بدل) در همۀ موارد حکم اصل را داشته مگر اینکه قرینۀ صارفه‌ای بر جدایی آن‌ها داشته باشیم.

لذا امام ابن تیمیه/ هم بر این قول بوده و گفته است: «الصواب: ليس قبل الجمعة سنة راتبة مقدرة؛ حينئذ فتكون الصلاة بينه وبين الأذان الثاني جائزة حسنة؛ وحينئذ فمن فعل ذلك لم ينكر عليه ومن ترك ذلك لم ينكر عليه. وهذا أعدل الأقوال وكلام الإمام أحمد يدل عليه.» [۱۱۵۴] (قول صحیح بر این بوده که قبل از نماز جمعه سنّت راتبه‌ا‌ی معیّن وجود ندارد؛ و لذا نمازی که بین دو أذان خوانده می‌شود، جایز وحسن می‌باشد؛ لذا اگر کسی آن‌را خواند، برای وی ایرادی نیست و کسی هم که نخواند، بر او هم ایرادی نیست؛ واین متعادل‌ترین اقوال دربارۀ حکم سنّت قبل از جمعه می‌باشد و سخن امام احمد بن حنبل/ هم بر آن دلالت دارد.) (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

ب): سنّت بعد از جمعه:

خلافی دربارۀ استحباب سنّت بعد از جمعه مشاهده نمی‌شود و روایات صحیح رسول الله ج هم برآن دلالت دارد. پس به نظر می‌رسد تعداد رکعات بعد از جمعه بر این بوده که نمازگزار مخیّر به هر رکعتی است که می‌خواهد. لیکن اگر چهار رکعت بخواند أفضل است؛ چرا که رسول الله ج بعد از جمعه دو رکعت خوانده‌اند امّا به ما امر نمودند که چهار رکعت بخوانیم و واضح بوده که امر رسول الله ج أفضل می‌باشد.

لذا امام ابن حزم/ گفته‌اند: «أربع بعد الجمعة، لان رسول الله صلى الله عليه وسلم أمر بهذه، وما أمر به عليه السلام فهو أوكد مما لم يأمر به.» [۱۱۵۵] «چهار رکعت بعد از جمعه مؤکّد بوده؛ چرا که رسول الله ج به ما امر کرده‌اند؛ و آنچه که رسول الله ج به ما امر نموده‌اند أفضل از چیزی است که بدان امر نکرده‌اند.»

و امام شوکانی/ هم گفته‌اند: «اقتصاره صلى الله عليه وآله وسلم على ركعتين -كما في حديث ابن عمر- لا ينافي مشروعية الأربع لما تقرر في الأصول من عدم المعارضة بين قوله الخاص بالأمة وفعله الذي لم يقترن بدليل خاص يدل على التأسي به فيه.» [۱۱۵۶] «اینکه –طبق روایت عبدالله بن عمر- رسول الله ج بعد از جمعه دو رکعت خوانده‌اند، منافاتی با مشروعیّت چهار رکعت ندارد؛ چرا که در اصول خوانده‌ایم که تعارضی بین قول خاص به أمّت و فعل رسول الله ج–که دلیل صریحی بر تبعیّت از ایشان ج می‌باشد،- وجود ندارد.»

و احادیث سنّت بودن –دو رکعت و چهار رکعت بعد از جمعه- هم عبارتند از:

- ابوهریرهس روایت کرده است: «قال رسول الله ج: مَنْ كَانَ مِنْكُمْ مُصَلِّيًا بَعْدَ الْجُمُعَةِ، فَلْيُصَلِّ أَرْبَعًا.» [۱۱۵۷] «رسول الله ج فرمودند: هرکس بعد از جمعه نماز می‌خواند، چهار رکعت بخواند.»

- عبدالله بن عمرب روایت کرده است: «كان رسول الله ج لَا يُصَلِّي بَعْدَ الْجُمُعَةِ حَتَّى يَنْصَرِفَ فَيُصَلِّي رَكْعَتَيْنِ فىِ بيتِهِ.» [۱۱۵۸] «رسول الله ج بعد از جمعه نماز نمی‌خواند تا اینکه به خانه برمی‌گشت و دو رکعت نماز در خانه‌اش می‌خواند.»

- عبد الله بن عمرب روایت نموده است: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كَانَ يُصَلِّي قَبْلَ الظُّهْرِ رَكْعَتَيْنِ وَبَعْدَهَا رَكْعَتَيْنِ وَبَعْدَ الْمَغْرِبِ رَكْعَتَيْنِ فِي بَيْتِهِ وَبَعْدَ الْعِشَاءِ رَكْعَتَيْنِ وَكَانَ لَا يُصَلِّي بَعْدَ الْجُمُعَةِ حَتَّى يَنْصَرِفَ فَيُصَلِّي رَكْعَتَيْنِ.» [۱۱۵۹] «پیغمبر خدا ج قبل و بعد از نماز ظهر دو رکعت در خانه‌اش و بعد از عشاء دو رکعت نماز می‌خواندند و بعد از نماز جمعه، تا زمانیکه به خانه بر می‌گشتند نماز نمی‌خواندند و پس از بازگشت دو رکعت می‌خواندند.»

با این احادیثِ صحیح، شکّی در مورد نماز سنّت بعد از جمعه و رکعات آن باقی نمی‌ماند. امّا اینکه بعضی گفته‌اند: (باید بعد از جمعه شش رکعت بخوانیم تا بین هر دو روایت جمع کنیم.) قول قوی نیست؛ چرا که اثبات نشده که رسول الله ج شش رکعت خوانده باشند! و روایات بین (دو رکعت) و (چهاررکعت) وجود دارد؛ لذا ما هم قائل به تخییر بین این دو هستیم و نه جمع آن؛ چرا که جداگانه ثابت شده‌اند امّا جمع آن ثابت نشده است.

هرچند باید اشاره کنیم که اگر شش رکعت هم خوانده شوند اشکالی نیست؛ چرا که در خواندن نوافل وسعت وجود دارد -البته به جز مکان‌هایی که شارع ما را نهی فرموده است.-

با بیان این مطلب لازم به ذکر است که سنّت خواندن پس از جمعه فوراً نباشد. زیرا روایاتی صحیح مؤیّد این حکم می‌باشند. که عبارتند از:

- سائبس روایت نموده: «فإن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) أمرنا بذلك ألاَّ توصل صلاة بصلاة حتى نتكلم أو نخرج.» [۱۱۶۰] «پیامبر ج ما را امر فرمود که پشت سر اتمام یک نماز نماز دیگری نخوانیم مگر اینکه صحبتی کنیم ویا اینکه از انجا خارج گردیم (وبین دو نماز جدایی باشد.)»

عبدالله بن رباح روایت کرده: «عن رجل من أصحاب النبي صلى الله عليه وسلم أن رسول الله صلى الله عليه وسلم صلى العصر فقام رجل يصلي فرآه عمر فقال له اجلس فإنما هلك أهل الكتاب أنه لم يكن لصلاتهم فصل فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم أحسن ابن الخطاب.» [۱۱۶۱] «پیامبر ج نماز عصر را به جماعت خواند وپس از اتمام نماز فردی بلند شد ومی‌خواست که نماز بخواند! و عمر که وی را دید به وی گفت: بشین وفعلاً نخوان. چرا که یهود ونصاری به این دلیل گمراه شدند که بین نمازهایشان فاصله وجئد نداشت. و رسول الله ج به عمر فرمودند: آفرین ای عمر بن الخطاب!»

وجه استدلال این بوده که باید بین نمازها مدت زمانی فاصله بیفتد وپشت سر هم نباشد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

ج): سنّت تحیة المسجد هنگام خطبه خواندن امام:

قول راجح بر جواز خواندن نماز تحیة المسجد هنگام خطبه خواندن امام می‌باشد؛ چرا که روایات صحیح بر آن دلالت دارد:

- جابرس روایت کرده است: « جَاءَ سُلَيْكٌ الْغَطَفَانِىُّ يَوْمَ الْجُمُعَةِ وَرَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) يَخْطُبُ فَجَلَسَ فَقَالَ لَهُ: يَا سُلَيْكُ! قُمْ فَارْكَعْ رَكْعَتَيْنِ وَتَجَوَّزْ فِيهِمَا - ثُمَّ قَالَ - إِذَا جَاءَ أَحَدُكُمْ يَوْمَ الْجُمُعَةِ وَالإِمَامُ يَخْطُبُ فَلْيَرْكَعْ رَكْعَتَيْنِ وَلْيَتَجَوَّزْ فِيهِمَا » [۱۱۶۲] «روز جمعه سلیک غطفانی آمد و نشست در حالیکه رسول الله ج خطبه می‌خواندند. پیامبر ج به وی فرمود: ای سلیک! برخیز و دو رکعت نماز کوتاه و مختصر بخوان. سپس فرمود: هرگاه یکی از شما در روز جمعه آمد در حالیکه امام خطبه می‌خواند دو رکعت نماز بخواند و آن‌را کوتاه و مختصر بخواند.»

- جابر بن عبداللهب روایت کرده است: «قال رسول الله ج: إِذَا جَاءَ أَحَدُكُمْ وَالْإِمَامُ يَخْطُبُ أَوْ قَدْ خَرَجَ فَلْيُصَلِّ رَكْعَتَيْنِ وليتجوز فيهما.» [۱۱۶۳] «رسول الله ج فرمودند: هرگاه یکی از شما روز جمعه به مسجد آمد و امام مشغول خواندن خطبه بود، دو رکعت کوتاه و مختصر بخواند.»

با این احادیثِ صحیح، شکّی در مورد نماز سنّت تحیة المسجد –هنگام خطبۀ امام- باقی نمی‌ماند. و احادیث معارض آن صریح نبوده لذا مانند اجتهاد در مخالف نصّ می‌باشد که مردود است. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

[۱۱۲۲] المجموع (۴/۹)؛ الباعث على إنكار البدع والحوادث (۱۲۰)؛ مجموع فتاوى ابن تيمية (۲۴/۱۸۹)؛ فتح الباري لابن رجب (۸/۳۳۳)؛ الانصاف ( ۲/۴۰۶)؛ النيل (۳/۲۸۹)؛ قوانين الأحكام الشرعية ۹۶، وحاشية الدسوقي ۱/۳۸۸، وجواهر الإكليل ۱/۹۹؛ شرح معاني الآثار ۱/۳۶۹، المجموع ۴/۵۵۲و۱۰، المغني ۲/۲۱۹؛ الجامع الصحيح ۲/۳۸۶ / عبدالرزاق، المصنف (۲۴۶/۳ به بعد، ابن ابی شیبة، المصنف ۴۰/۲ [۱۱۲۳] فتح الباري له ( ۸/ ۳۳۳ ). [۱۱۲۴] امام شافعی در الام (ج۱ص۲۳۴) گفته است: «نأمر المأموم بالنافلة قبل الجمعة وبعدها.» [۱۱۲۵] (ضعیف): این روایت از ابوقتاده وواثله بن اسقع وابوهریره از رسول الله ج روایت گردیده است: اما طریق ابوقتادهس: ابوداود (ش۱۰۸۵) / بيهقي، السنن الکبري (ش۴۶۰۷و۵۸۹۷و۴۶۰۸) / طبرانی، المعجم الاوسط (ج۷ص۳۵۸) / ابونعيم، اخبار اصفهان (ج۲ص۱۰۰) / مجلس ابن فاخر الأصبهاني (ش۵۰۹) / ابن عبدالبر، التمهيد (ج۴ص۲۰) / خطيب بغدادي، تايخ بغداد (ج۸ص۲۶۰) / فوائد العيسوي (ش۴۸) از طريق (محمّد بن عيسى و إبراهيم بن مهدى وموسى بن إسماعيل الجبلي وإبراهيم بن عبد الله الهروي واسحاق بن أبي إسرائيل) روايت کرده اند: «حدثنا حسان بن إبراهيم عن ليث عن مجاهد عن أبى الخليل (صالح بن ابي مريم) عن أبى قتادة عن النبى (صلى الله عليه وسلم) أنه كره الصلاة نصف النهار إلا يوم الجمعة وقال: إن جهنم تسجر إلا يوم الجمعة.» اما اين اسناد «ضعيف» است چرا که اوّلاً: امام ابوداود گفته است: «أبو الخليل لم يسمع من أبى قتادة» [ابوداود (ش۱۰۸۵)] وثانياً: ليث بن ابي سليم «ضعيف الحديث» است [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۸ص۴۶۵) / ابن حجر، تقريب التهذيب (ش۵۶۸۵)] اما طريق واثله بن اسقعس: طبرانی، المعجم الکبیر (ج۲۲ص۶۰) روايت كرده است: «حدثنا الوليد بن حماد الرملي ثنا سليمان بن عبد الرحمن ثنا بشر بن عون ثنا بكار بن تميم عن مكحول عن واثلة قال: سأل سائل رسول الله صلى الله عليه و سلم: ما بال يوم الجمعة يؤذن فيها بالصلاة في نصف النهار وقد نهيت عن سائر الأيام؟ فقال: إن الله يسعر جهنم كل يوم في نصف النهار ويخبثها في يوم الجمعة» اما این اسناد «موضوع» است چرا که بشر بن عون القرشي: امام ابن حجر گفته است: «عنه سليمان بن عبد الرحمن الدمشقي نسخة نحو مائة حديث كلها موضوعةٌ» وامام ابن طاهر گفته است: «أن أحاديثه نسخة موضوعة» وامام ابوحاتم گفته است: «مجهولٌ» [ابن حجر، لسان المیزان (ج۲ص۲۸)]. اما طریق ابوهریرهس: سه طریق دارد؛ طریق اوّل: شافعی، المسند (ش۲۶۹) ومن طریقه بیهقی، السنن الکبری (ش۴۶۰۹) روایت کرده‌اند: «أخبرنا إبراهيم بن محمّد عن إسحاق بن عبد الله عن سعيد المقبرى عن أبى هريرة رضى الله عنه: أن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) نهى عن الصلاة نصف النهار حتى تزول الشمس إلا يوم الجمعة» اما اين اسناد «واهي» است چرا که اوّلاً: إبراهيم بن محمّد بن أبى يحيى اسلمي: «متهم به کذب» است [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱ص۱۸۵) و تقريب التهذيب (ش۲۴۱) و تعريف اهل التقديس بمراتب الموصوفين بالتدليس (ش۱۲۹) / نووي، تهذيب الاسماء (ص۱۴۱) / ذهبي، سير اعلام النبلاء (ج۸ص۴۵۱) / ابن حيان، طبقات المحدثين بأصبهان (ج۱ص۳۹۶)] وثانياً: موسى بن عبيدة الربذى: «ضعيف الحديث» است [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱۰ص۳۵۵) و تقريب التهذيب (ش۶۹۸۹)]. طریق دوّم: بیهقی، السنن الکبری (ش۴۶۱۰) روایت کرده است: «أخبرنا أبو بكر بن الحارث الفقيه أخبرنا أبو محمّد بن حيان أبو الشيخ الأصبهانى حدثنا محمّد بن يحيى حدثنا أبو كريب حدثنا أبو خالد الأحمر عن شيخٍ من أهل المدينة يقال له عبد الله عن سعيد عن أبى هريرة رضى الله عنه قال قال النبى (صلى الله عليه وسلم): تحرم - يعنى الصلاة - إذا انتصف النهار كل يوم إلا يوم الجمعة» اما اين روايت هم «ضعیف» است چرا که معلوم نیست این عبدالله چه کسی بوده وچگونه فردی است: «عن شيخٍ من أهل المدينة يقال له عبد الله» طريق سوّم: الحارث، المسند (ش۲۰۲) روایت کرده است: «حدثنا محمّد بن عمر ثنا سعيد بن مسلم سمع المقبري يخبر عن أبي هريرة قال: نهى رسول الله صلى الله عليه وسلم عن الصلاة نصف النهار إلا يوم الجمعة» اما این اسناد هم «واهی» است چرا که محمّد بن عمر الواقدی « کذاب» است. [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۹ص۳۶۳) و تقريب التهذيب (ش۶۱۷۵) / بخاري، التاريخ الکبير (ج۱ص۱۷۸) / ابن ابي حاتم، الجرح والتعديل (ج۸ص۲۰) / ابن حبان، المجروحين (ج۲ص۲۲۶) / ابن عدي، الکامل (ج۶ص۲۴۱) / عقيلي، الضعفاء (ج۴ص۱۰۷) / ذهبي، ميزان الاعتدال (ج۳ص۶۶۲) / خطيب بغدادي، تاريخ بغداد (ج۳ص۳) / ابونعيم، الضعفاء (ش۲۳۶)]. [۱۱۲۶] (صحيح): بخاري (ش۹۳۷) / مسلم واللفظ (ش۲۰۷۷) / ابوداود (ش۱۱۳۰) له از طريق (ایوب بن ابی تمیمه ومالک بن انس) روايت کرده اند: «عن نافع عن عبد الله بن عمر أنه وصف تطوع صلاة رسول الله (صلى الله عليه وسلم) قال: فكان لايصلى بعد الجمعة حتى ينصرف فيصلى ركعتين فى بيته.» وفي رواية ابوداود: «ويحدث أن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) كان يفعل ذلك.» [۱۱۲۷] (شاذ): اما طریق ابوهریرهس: ابن ماجه (ش۱۱۱۴) / ابویعلی، المسند (ش۱۹۴۶) روایت کرده‌اند: «حدثنا داود بن رشید حدثنا حفص بن غياث عن الأعمش عن أبي صالح عن أبي هريرة وعن ابی سفیان عن جابر قال: جاء سليك الغطفاني ورسول الله (صلى الله عليه وسلم) يخطب فقال له النبي صلى الله عليه و سلم: ... .» اما اين روايت «شاذ» می‌باشد چرا که اوّلاً: در طریق ابوهریرهس همین روایت را (بخاري ومحمّد بن محبوب وإسماعيل بن إبراهيم وأبومعمر القطيعي وعمر بن حفص وعبدالله ابن نمير وابن ابی شیبه) از حفص بن غیاث و(إسحاق بن إبراهيم وعلى بن خشرم) از اعمش روایت کرده اما این زیاده: (قبل أن تجيء) را ندارد [بخاری، القراءة خلف الإمام (ش۱۰۲) / مسلم (ش۲۰۶۱) / ابوداود (ش۱۱۱۸) / المعجم الکبیر (ج۷ص۱۶۱) / طحاوی، شرح معانی الآثار (ج۱ص۳۶۵) / ابویعلی (ش۲۲۷۶) / ابن ابی شیبه، المصنف (ج۲ص۲۵) / عبدارزاق، المصنف (ج۳ص۲۴۴)] همچنین در طریق جابر بن عبداللهب هم (معمر بن راشد وسفیان الثوري وابومعاویه الضریر وشريك بن عبدالله) آن را از (اعمش) و(الوليد أبي بشر) از ابوسفیان روایت کرده اما این زیاده را ندارد [طبرانی، المعجم الکبیر (ج۷ص۱۶۱) / طحاوی، شرح معانی الآثار (ج۱ص۳۶۵) / دارقطنی، السنن (ج۲ص۱۳) / ابویعلی، المسند (ش۲۱۸۶) / احمد، المسند (ش۱۴۴۰۵و۱۵۱۸۰) / ابوداود (ش۱۱۱۹)] وثانياً: امام مزّی هم گفته است: «هذا تصحيف من الرواة. إنما هو أصليت قبل أن تجلس؟» [ابن القیم، زادالمعاد (ج۱ص۴۱۱) / مبارکفوری، تحفة الأحوذي بشرح جامع الترمذي (ج۳ص۴۶)] البته گفته‌اند دو متابعه دارد: متابعه‌ی اوّل: وابونعیم، معرفه الصحابه (ش۳۶۴۶) روایت کرده است: «حدثنا محمّد بن أحمد بن عبد الوهاب ثنا الحسن بن هارون بن سليمان ثنا أبو معمر القطيعي ثنا حفص بن غياث ... .» اما این روایت «منکر» است چرا که اوّلاً: چیزی از محمّد بن احمد بن عبدالوهاب نیافتم وثانیاً: دیدیم که ابومعمر القطیعی آن را بدون این قسمت روایت کرده است. [المعجم الکبیر (ج۷ص۱۶۱)]. متابعه‌ی دوّم: ابن الاعرابی، المعجم (ش۱۹۸) / حديث خيثمة الأطرابلسي (ص۷۸) از طریق (الحسين بن الحكم ومحمّد بن عبید بن عتبه) روایت کرده‌اند: «حدثنا اسماعيل بن أبان الوراق حدثنا صباح بن يحيى المزني عن ابن أبي ليلى عن أبي الزبير عن جابر قال جاء سليك والنبي صلى الله عليه و سلم يخطب على المنبر فقال النبي صلى الله عليه و سلم صليت قبل أن تجيء ... .» اما اين روايت «باطل» است چرا که اوّلاً: صباح بن يحيى المزني: امام ابن حجر گفته است: «متروكٌ بل متهم» وامام هيثمي گفته است: «متروکٌ» وامام ابن حبان گفته است: «كان ممن يخطئ حتى خرج عن حد الاحتجاج به إذا انفرد» [ابن حجر، لسان المیزان (ج۳ص۱۸۰) / هیثمی، مجمع الزوائد (ج۴ص۱۲۹) / ابن حبان، المجروحین (ج۱ص۴۱۴)] وثانیاً: ثقات واثبات این روایت را از ابوالزبیر وجابر، بدون نقل این زیاده آورده‌اند از جمله (لیث بن سعد وسفیان بن عیینه وعمرو بن دینار وسلیمان اعمش) [مسلم (ش۲۰۶۰) / ابن ماجه (ش۱۱۱۲) / شافعی، السنن المأثورة (ش۱۶) /المعجم الکبیر (ج۷ص۱۶۳)] [۱۱۲۸] (واهی): خطییب بغدادی، تاریخ بغداد (ج۶ص۳۶۵) رویت کرده است: «أخبرنا على بن يحيى بن جعفر الامام بأصبهان قال حدثنا سليمان بن احمد بن أيوب الطبراني حدثنا احمد عمرو البزار حدثنا إسحاق بن سليمان البغدادي حدثنا الحسين بن قتيبة حدثنا سفيان بن سهيل بن أبى صالح عن أبيه عن أبى هريرة عن النبي صلى الله عليه و سلم انه كان يصلى قبل الجمعة ركعتين وبعدها ركعتين.» اما این اسناد «موضوع» است چرا که الحسن بن قتيبة الخزاعي المدائني: امام دارقطنی گفته است: «متروک الحدیث» وامام ازدی گفته است: «واهی الحدیث» وامام ابوحاتم گفته است: «ضعیف» وامام عقیلی گفته است: «كثير الوهم» وامام ابن عدی گفته است: «ارجو انه لابأس به» اما امام ذهبی در جواب گفته است: «بل هو هالكً» [ابن حجر، لسان المیزان (ج۲ص۲۴۶) ذهبی، میزان الاعتدال (ج۱ص۵۱۸)] [۱۱۲۹] (موضوع): ابن ماجه (ش۱۱۲۹) / طبرانی، المعجم الکبير (ج۱۲ص۱۲۹) / ابن عدي، الکامل (ج۶ص۴۱۹) از طريق (عمرو بن عثمان الحمصي و يزيد بن عبد الله ومحمّد بن المصفي) روايت کرده اند: «حدثنا بقية بن الوليد حدثني مبشر بن عبيد عن حجاج بن أرطاة عن عطية العوفي عن ابن عباس قال: كان النبي صلى الله عليه و سلم يركع قبل الجمعة أربعا لايفصل في شيء منهما» اما اين اسناد «موضوع» است چرا که اوّلا: مبشر بن عبيد قرشي: امام دارقطني گفته است: «متروك الحديث يضع الأحاديث ويكذب» وامام احمد بن حنبل گفته است: «يضع الحديث؛ احاديثه بواطيل» وامام ابن حبان گفته است: «روى عن الثقات الموضوعات لايحل كتب حديثه إلا تعجبا» وامام بخاري گفته است: «منکرالحديث» وامام ابن عدي گفته است: «هو بين الأمر فى الضعف وعامة ما يرويه غير محفوظ» وامام ابن حجر هم گفته است: «متروك و رماه أحمد بالوضع» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱۰ص۳۲) / ابن حجر، تقريب التهذيب (ش۶۴۶۷)] وثانيا: حجاج بن ارطأة: «مدلس» بوده و عنعنه کرده است [ابن حجر، تعريف اهل التقديس بمراتب موصوين بالتدليس (ش۱۱۸)] وثالثا: عطية بن سعد بن جنادة العوفى: «ضعيف و مدلس» مي‌باشد. [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۷ص۲۲۴) و تقريب التهذيب (ش۴۶۱۶)]. [۱۱۳۰] (منکر): طبرانی، المعجم الاوسط (ج۴ص۱۹۶) روايت کرده است: «حدثنا علي بن سعيد الرازي قال نا سليمان بن عمر بن خالد الرقي قال نا عتاب بن بشير عن خصيف بن عبدالرحمن عن ابي عبيدة عن عبد الله عن النبي صلى الله عليه و سلم: أنه كان يصلي قبل الجمعة اربعا وبعدها أربعا» اما اين اسناد «منکر» است چرا که اوّلا: سليمان بن عمر بن خالد الرقي، توثيق معتبر نشده وهمين حديث را امام سعيد بن منصور، مخالفش وبه صورت (موقوف) از عتاب بن بشير روايت کرده است وابن منذر، الاوسط (ش۱۷۹۷) روايت کرده است: «حدثنا محمّد بن علي قال ثنا سعيد (بن منصور) قال ثنا عتاب بن بشير عن خصيف عن أبي عبيدة عن عبد الله بن مسعود: أنه كان يصلي قبل الجمعة أربع ركعات» [۱۱۳۱] (منکر): این روایت از طریق علی بن ابی طالب وعبدالله بن عباس وعبدالله بن مسعود از رسول الله ج روایت شده است: اما طریق علی بن ابی طالبس: ابن الاعرابی (ش۸۵۴) / المعجم الاوسط (ج۲ص۱۷۲) روایت کرده‌اند: «نا أحمد بن الحسين بن نصر أبو جعفر نا خليفة بن خیاط شباب البصری نا محمّد بن عبد الرحمن السهمي نا حصين (بن عبدالرحمن السهمی) عن أبي إسحاق عن عاصم بن ضمرة عن علي قال: كان رسول الله صلى الله عليه وسلم يصلي قبل الجمعة أربعا وبعدها أربعا يجعل التسليم في آخرهن ركعة» اما این روایت «منکر» است چرا که اولاً: محمّد بن عبد الرحمن السهمي الباهلي: امام یحیی بن معین گفته است: «ضعیفٌ» وامامان بخاری وعقیلی گفته‌اند: «لايتابع على روايته» وامام ابوحاتم رازی گفته است: «ليس بمشهور» وامام ابن عدی گفته است: «عندي لابأس به» وامام ابن حبان هم وی را در «ثقات» آورده است وامام ابن حجر گفته است: «ضعيفٌ عند البخاري وغيره» [ابن حجر، لسان المیزان (ج۵ص۲۴۵) / ابن ابی حاتم، الجرح والتعدیل (ج۷ص۳۲۶) / عقیلی، الضعفاء الکبیر (ج۴ص۱۰۱) / ابن حجر، فتح الباری (ج۲ص۴۲۶)] وثانیاً: همین حدیث را (ثقات وحفاظ) مخالف وی روایت کرده‌اند وترمذي (ش۵۹۸و۵۹۹) / نسايي (ش۸۷۴) / طياليسي، المسند (ش۱۳۰) / ابن ماجه (ش۱۱۶۱) / بيهقي، السنن الکبري (ش۴۶۶۵و۵۱۱۱و۵۱۱۲) / ضياء المقدسي، احاديث المختاره (ش۵۳۱و۵۱۴) / المعجم الاوسط (ج۹ص۱۳۰) / ابونعيم، حلية الاولياء (ج۷ص۲۴۶) / دارقطني (ج۲ص۸۱) / ابويعلي (ش۶۲۲) / احمد (ش۶۵۰) / بزار (ش۶۷۲-۶۷۷) / ابن ابي شيبه (ج۲ص۱۰۷) / عبدالرزاق (ج۳ص۶۳) از طریق (شعبة بن الحجاج وسفيان ثوري واسرائيل بن يونس وزهير بن معاويه وابوعوانه و عبدالعزيز بن ابي رواد ومعمر بن راشد ومسعر بن کدام وابوبکر بن عياش وسليمان اعمش وعبدالملک بن ابي سليمان وابوالاحوص سلام بن سليم) روایت کرده‌اند: «عن أبي إسحق السبیعی عن عاصم بن ضمرة قال: سألنا عليا عن صلاة رسول الله (صلى الله عليه و سلم) من النهار؟ فقال إنكم لاتطيقون ذاك. فقلنا من أطاق ذاك منا. فقال (علی): كان رسول الله (صلى الله عليه و سلم) إذا كانت الشمس من ههنا كهيئتها من ههنا عند العصر صلى ركعتين وإذا كانت الشمس من ههنا كهيئتها من ههنا عند الظهر صلى أربعا وصلى أربعا قبل الظهر وبعدها ركعتين وقبل العصر أربعا يفصل بين كل ركعتين بالتسليم على الملائكة المقربين والنبيين والمرسلين ومن تبعهم من المؤمنين والمسلمين» ومی‌بینیم که ذکری از (سنت قبل ازجمعه) در آن نبوده وبلکه (نماز ظهر) است. اما طریق عبدالله بن مسعودس: المعجم الاوسط (ج۴ص۱۹۶) روایت کرده است: «حدثنا علي بن سعيد الرازي قال نا سليمان بن عمر بن خالد الرقي قال نا عتاب بن بشير عن خصيف بن عبدالرحمن عن ابي عبيدة عن عبد الله عن النبي صلى الله عليه و سلم: أنه كان يصلي قبل الجمعة اربعا وبعدها أربعا» اما این اسناد «منکر» است چرا که اولاً: سليمان بن عمر بن خالد الرقي، توثیق معتبر نشده وهمین حدیث را امام سعید بن منصور، مخالفش وبه صورت (موقوف) از عتاب بن بشیر روایت کرده است وابن منذر، الاوسط (ش۱۷۹۷) روایت کرده است: «حدثنا محمّد بن علي قال ثنا سعيد (بن منصور) قال ثنا عتاب بن بشير عن خصيف عن أبي عبيدة عن عبد الله بن مسعود: أنه كان يصلي قبل الجمعة أربع ركعات» وهمچنین ابن ابی شیبه، المصنف (ج۲ص۴۰) هم آن را از (محمّد بن فضیل از خصیف)، به صورت (موقوف) روایت کرده است: «حدثنا (محمّد) بن فضيل عن خصيف عن أبي عبيدة عن عبد الله قال كان يصلي قبل الجمعة أربعاً.» وثانیاً: أبو عبيدة بن عبد الله بن مسعود: چيزي از پدرش (عبدالله بن مسعود) نشنيده است وعمرو بن مرة به وي گفته است: «هل تذكر من عبد الله شيئا؟ قال: لا» وامام ترمذي هم گفته است: «لم يسمع من أبيه شيئا» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۵ص۷۵)]. اما طریق عبدالله بن عباسب: ابن ماجه (ش۱۱۲۹) / طبرانی، المعجم الکبیر (ج۱۲ص۱۲۹) / ابن عدی، الکامل (ج۶ص۴۱۹) از طریق (عمرو بن عثمان الحمصي و يزيد بن عبد الله ومحمّد بن المصفی) روایت کرده‌اند: «حدثنا بقية بن الولید حدثنی مبشر بن عبيد عن حجاج بن أرطاة عن عطية العوفي عن ابن عباس قال: كان النبي صلى الله عليه و سلم يركع قبل الجمعة أربعا لايفصل في شيء منهما» اما این اسناد «موضوع» است چرا که اولاً: مبشر بن عبيد قرشي: امام دارقطنی گفته است: «متروك الحديثُ يضعُ الأحاديث ويكذبُ» وامام احمد بن حنبل گفته است: «يضعُ الحديث؛ احادیثه بواطیل» وامام ابن حبان گفته است: «روى عن الثقات الموضوعات لايحل كتب حديثه إلا تعجباً» وامام بخاري گفته است: «منکرالحدیث» وامام ابن عدی گفته است: «هو بين الأمر فى الضعف وعامة ما يرويه غير محفوظ» وامام ابن حجر هم گفته است: «متروكٌ و رماه أحمد بالوضع» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱۰ص۳۲) / ابن حجر، تقريب التهذيب (ش۶۴۶۷)] وثانياً: حجاج بن ارطأة: «مدلِّس» بوده و عنعنه کرده است [ابن حجر، تعريف اهل التقديس بمراتب موصوين بالتدليس (ش۱۱۸)] وثالثاً: عطية بن سعد بن جنادة العوفى: «ضعيف و مدلس» مي‌باشد. [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۷ص۲۲۴) و تقريب التهذيب (ش۴۶۱۶)]. [۱۱۳۲] (صحیح): بخاري (ش۹۳۷) / مسلم (ش۲۰۷۷) / ابوداود (ش۱۲۵۴) / نسایی (ش۸۷۳و۱۴۲۷) از طریق (عبدالله بن یوسف ویحیی بن یحیی وعبدالله بن مسلمه وقتیبه بن سعید) روایت کرده‌اند: «أخبرنا مالك عن نافع عن عبد الله بن عمر أن رسول الله صلى الله عليه وسلم ... .» [۱۱۳۳] (صحيح): مسلم (ش۱۷۳۳) / ابوداود (ش۱۲۵۳) / ترمذي (ش۴۲۶) از طريق (هشيم بن بشير و عبدالله بن مبارک و يزيد بن زريع) روايت كرده اند: «عن خالد عن عبد الله بن شقيق قال سألت عائشة عن صلاة رسول الله ج عن تطوعه. فقالت: كان يصلى فى بيتى قبل الظهر أربعا ثم يخرج فيصلى بالناس ثم يدخل فيصلى ركعتين وكان يصلى بالناس المغرب ثم يدخل فيصلى ركعتين ويصلى بالناس العشاء ويدخل بيتى فيصلى ركعتين وكان يصلى من الليل تسع ركعات فيهن الوتر وكان يصلى ليلا طويلا قائما وليلا طويلا قاعدا وكان إذا قرأ وهو قائم ركع وسجد وهو قائم وإذا قرأ قاعدا ركع وسجد وهو قاعد وكان إذا طلع الفجر صلى ركعتين.» بخاري (ش۱۱۶۵و۱۱۸۰) از طریق (سالم ونافع مولي بن عمر) روایت کرده‌اند: «عن ابن عمر رضي الله عنهما قال حفظت من النبي صلى الله عليه وسلم عشر ركعات ركعتين قبل الظهر وركعتين بعدها وركعتين بعد المغرب في بيته وركعتين بعد العشاء في بيته وركعتين قبل صلاة الصبح وكانت ساعة لا يدخل على النبي صلى الله عليه وسلم فيها.» [۱۱۳۴] (صحیح): مسلم (ش۱۷۷۸) / ابوداود (ش۱۳۷۰) / نسایی (ش۷۶۲) از طریق (سعد بن هشام وابوسلمه) روایت کرده‌اند: «عن عائشة قالت كان رسول الله (صلى الله عليه وسلم) إذا عمل عملا أثبته ... .» [۱۱۳۵] (صحیح): بخاري (ش۱۹۸۷) / مسلم (ش۱۸۶۵) از طریق (سفیان الثوری وجریر بن عبدالحمید) روایت کرده‌اند: «حدثنا مسدد حدثنا يحيى عن سفيان عن منصور عن إبراهيم عن علقمة قلت لعائشة رضي الله عنها هل كان رسول الله صلى الله عليه وسلم يختص من الأيام شيئا قالت لا كان عمله ديمة وأيكم يطيق ما كان رسول الله صلى الله عليه وسلم يطيق.» [۱۱۳۶] (صحیح): بخاري (ش۹۸۹و۹۶۴) / ترمذی (ش۵۳۷) از طریق (سلیمان بن حرب وابوالولیدالطیالیسی وابوداود طیالیسی) روایت گرده‌اند: «حدثنا شعبة عن عدي بن ثابت عن سعيد بن جبير عن ابن عباس أن النبي صلى الله عليه وسلم ... .» [۱۱۳۷] (صحيح): بخاري (ش۱۱۶۵و۱۱۸۰) از طریق (سالم ونافع مولي بن عمر) روایت کرده‌اند: «عن ابن عمر رضي الله عنهما قال صليت مع رسول الله (صلى الله عليه وسلم) ركعتين قبل الظهر وركعتين بعد الظهر وركعتين بعد الجمعة وركعتين بعد المغرب وركعتين بعد العشاء..» [۱۱۳۸] (صحيح): بخاري (ش۶۲۷و۶۲۴) / مسلم (ش۱۹۷۸و۱۹۷۷) / ابوداود (ش۱۲۸۵) / ترمذي (ش۱۸۵) / نسايي (ش۶۸۱) / ابن ماجه (ش۱۱۶۲) از طريق (كهمس بن الحسن و سعيد بن إياس الجريرى) روايت کرده اند: «عن عبد الله بن بريدة عن عبد الله بن مغفل قال قال النبي صلى الله عليه وسلم بين كل أذانين صلاة بين كل أذانين صلاة ثم قال في الثالثة لمن شاء.» [۱۱۳۹] (صحيح): احمد، المسند (ش۱۱۷۶۸) روايت کرده است: «حدثنا يعقوب حدثنا أبي (ابراهيم بن سعد) عن محمد بن إسحاق حدثنا محمد بن إبراهيم بن الحارث التيمي عن أبي سلمة بن عبد الرحمن بن عوف وأبي أمامة بن سهل بن حنيف عن أبي سعيد الخدري وأبي هريرة قالا قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: ... .» وابراهيم بن سعد هم متابعه شده وابوداود (ش۳۴۳) / بيهقي، السنن الکبري (ش۶۱۷۰) وشعب الايمان (ش۲۹۸۷) / حاکم، المستدرک (ش۱۰۴۶) / طحاوي، شرح معاني الآثار (ج۱ص۳۶۸) / ابن حبان (ش۲۷۷۸) / ابن خزيمه (ش۱۷۶۲) / طیالسی، المسند (ش۲۴۸۵) / بیهقی، معرفة السنن والآثار (ش۶۶۵۷) والقراءة خلف الإمام (ش۲۵۵) / ابن منذر، الاوسط (ش۱۷۳۷و۵۰۰۱) / ابن الاعرابی، المعجم (ش۵۲۶) / بغوی، شرح السنة (ج۴ص۲۳۰) از طريق (حماد بن سلمه ويزيد بن خالد ومحمد بن سلمه واسماعيل بن ابراهيم ويعقوب بن ابراهيم واحمد بن خالد) روايت کرده اند: «عن محمد بن إسحاق عن محمد بن إبراهيم عن أبى سلمة بن عبد الرحمن وأبي أمامة بن سهل بن حنيف ... .» ورجال احمد «رجال صحيحين» مي‌باشد فقط محمد بن اسحاق بن يسار که به دليل روايت از فاطمه بنت قيس توسط امام مالک و هشام بن عروه و يحيي بن سعيد قطان تضعيف شده است؛ چرا که شوهر فاطمه هشام بن عروه مي‌گويد: ابن اسحاق از زنم روايت کرده در حاليکه هيچگاه وي را نديده است؟! که امامان عجلي و علي بن مديني و احمد بن حنبل و ذهبي آن را رد کرده و از وي دفاع مي‌کنند؛ و مي‌گويند مگر صحابه اي که از عائشهل روايت نموده اند ايشان را ديده اند؟ از طرفي شايد احاديثي که محمد بن اسحاق از فاطمه روايت کرده در زمان قبل از بلوغش بوده باشد! اما امام ذهبي بازهم به خاطر اينکه امام مالک وي را تضعيف نموده مي‌گويد: تضعيف مالک در وي اثر دارد؛ و من تعجب مي‌کنم چگونه تضعيفش را رد کرده اما بازهم مي‌گويد جرح مالک بر وي تأثير دارد؟ همچنين از امام يحيي بن معين به خاطر قدري بودن تضعيف گرديده اما امام يحيي بن معين مي‌گويد «ولي در روايت حديث ثقة و ثبت است» اما از نظر حفظ آنقدر قوي بوده که امام شعبة بن الحجاج که خودش اميرالمومنينِ في الحديث مي‌باشد در مورد محمد بن اسحاق بن يسار گفته است: «محمد بن إسحاق أمير المؤمنين لحفظه» و امام علي بن مديني هم که عالمِ علل حديث مي‌باشد در موردش گفته است: «نظرت في كتب محمد بن إسحاق فما وجدت عليه الا في حديثين ويمكن أن يكونا صحيحين» و در جايي ديگر هم گفته است: «حديثُه صحيحٌ» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۹ص۴۲) / ذهبي، سير اعلام النبلاء (ج۷ص۳۴)]. و مدلس هم بوده است اما تصريح به سماع کرده است. لذا اسنادش هم «صحیح» است. وامام حاكم نيشابوري هم گفته است: «هذا حديثٌ صحيحٌ على شرط مسلم ولم يخرجاه» وامام ذهبی هم گفته است: «علی شرط مسلم» وامام ابن الملقن هم گفته است: «هذا الحديث صحيحٌ» وامام ابن فرح الاشبیلی هم گفته است: «رواته كلهم ثقاتٌ» وامام نووی هم گفته است: «اسناده حسنٌ» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۱۰۴۵) / ابن الملقن، البدرالمنیر (ج۴ص۶۷۰) / ابن فرح، مختصر خلافیات البیهقی (ج۲ص۲۶۳) / نووی، خلاصة الاحکام (ش۲۷۳۴)] [۱۱۴۰] (صحيح): احمد، المسند (ش۱۷۶۹۷و۱۷۶۷۴) / ابوداود (ش۱۱۲۰) / نسايي (ش۱۳۹۹) / بيهقي، السنن الکبري (ش۶۰۹۷) ومعرفة السنن والآثار (ش۶۶۱۴) / ضياء المقدسي، الأحاديث المختارة (ج۹ص۴۷) / حاکم، المستدرك (ش۱۰۶۱) / ابن الجارود، المنتقي (ش۲۹۴) / طحاوي، شرح معاني الآثار (ج۱ص۳۶۶) / ابن حبان (ش۲۷۹۰) / ابن خزيمه (ش۱۸۱۱) / بزار (ش۳۵۰۶) / ابن منذر، الاوسط (ش۱۷۷۸) / ابن الجاورد، المنتقی (ش۲۹۴) / اصفهانی، الترغيب والترهيب (ش۹۲۵) / سبکی، معجم الشیوخ (ج۱ص۱۱۴) / خطیب بغدادی، موضح أوهام الجمع والتفريق (ج۱ص۵۱۲) / ابن عبدالبر، الاستذکار (ج۲ص۲۵) از طريق (بشر بن السرى وزيد بن الحباب وأسد بن موسى وعبدالله بن وهب و عبد الرحمن بن مهدي) روايت کرده است: «حدثنا معاوية بن صالح عن أبى الزاهرية (حدير بن كريب) قال كنا مع عبد الله بن بسر صاحب النبى (صلى الله عليه وسلم) يوم الجمعة فجاء رجل يتخطى رقاب الناس فقال عبد الله بن بسر جاء رجل يتخطى رقاب الناس يوم الجمعة والنبى (صلى الله عليه وسلم) يخطب فقال له النبى (صلى الله عليه وسلم): اجلس فقد آذيت.» ورجال احمد «رجال صحيح» بوده واسنادش هم «صحيح» است. وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «هذا حديثٌ صحيحٌ على شرط مسلم ولم يخرجاه» وامام ذهبی هم گفته است: «علی شرط مسلم» واماما ابن الملقن هم گفته است: «إسناده على شرط مسلم» وامامان نووی وابن السکن وابن خزیمه هم گفته‌اند: «اسناده صحیحٌ» وامام البوصیری هم گفته است: «هذا إسنادٌ رجاله ثقات» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۱۰۶۱) / ابن الملقن، البدرالمنیر (ج۴ص۶۸۰) وتحفة المحتاج إلى أدلة المنهاج (ج۱ص۵۱۹) / نووی، خلاصة الاحکام (ش۲۷۵۴) / البوصیری، مصباح الزجاجة (ج۱ص۲۱۰) / ابن حجر، فتح الباری (ج۲ص۴۰۹)] [۱۱۴۱] (منکر): طبرانی، المعجم الاوسط (ج۱۳ص۷۵) روایت کرده است: «حدثنا أبو شعيب ثنا يحيى بن عبد الله البابلتي ثنا أيوب بن نهيك قال: سمعت عامر الشعبي يقول: سمعت ابن عمر يقول: سمعت النبي صلى الله عليه وسلم يقول: إذا دخل أحدكم المسجد والإمام على المنبر فلا صلاة ولا كلام حتى يفرغ الإمام» اما اين روایت «منکر» می‌باشد؛ چرا که اوّلاً: يحيى بن عبد الله بن الضحاك بن بابلت البابلتى: امام ابن عدي گفته است: «أثر الضعف على حديثه بين» وامام ابن حبان هم گفته است: «يأتى عن الثقات بأشياء معضلات يهم فيها فهو ساقط الاحتجاج فيما انفرد به» وامامان ابن حجرو ابوزرعه گفته اند: «ضعيفٌ» وامام ذهبي هم گفته است: «لينٌ» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱۱ص۲۴۰) وتقريب التهذيب (ش۷۵۸۵) / ذهبي، سيراعلام النبلاء (ج۱۰ص۳۱۸) والکاشف (ش۶۱۹۷)] وثانياً: أيوب بن نهيك: امام ابوزرعه گفته است: «منکرالحديث» وامام ازدي گفته است: «متروک الحديث» وامام ابوحاتم رازي گفته است: «ضعيفٌ» وامام ابن حبان وي را در «ثقات» آورده وگفته است: «يعتبر بحديثه من غير رواية أبي قتادة الحراني عنه» [ابن حجر، لسان الميزان (ج۱ص۴۹۰)]. وثالثاً: مخالفش روایت گردیده وبخاري (ش۱۱۶۶) / مسلم (ش۲۰۶۱) / ابوداود (ش۱۱۱۹) از طريق (عمرو بن دينار وابوسفيان) روايت کرده اند: «عن جابر بن عبد الله رضي الله عنهما قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: إذا جاء أحدكم يوم الجمعة والإمام يخطب فليركع ركعتين وليتجوز فيهما.» [۱۱۴۲] (صحيح): بخاري (ش۹۳۴) / مسلم (ش۲۰۰۲-۲۰۰۵) / ابوداود (ش۱۱۱۴) / نسايي (ش۱۴۰۲و۱۵۷۷) / ابن ماجه (ش۱۱۱۰) از طريق (عبد الله بن إبراهيم بن قارظ و سعيد بن المسيب وعبدالرحمن بن اعرج) روايت کرده اند: «أن أبا هريرة أخبره قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: إذا قلت لصاحبك: أنصت. يوم الجمعة، والإمام يخطب، فقد لغوت.» [۱۱۴۳] (صحیح): بخاري (ش۹۳۷) / مسلم (ش۲۰۷۷) / ابوداود (ش۱۲۵۴) / نسایی (ش۸۷۳و۱۴۲۷) از طریق (عبدالله بن یوسف ویحیی بن یحیی وعبدالله بن مسلمه وقتیبه بن سعید) روایت کرده‌اند: «أخبرنا مالك عن نافع عن عبد الله بن عمر أن رسول الله صلى الله عليه وسلم ... .» [۱۱۴۴] (صحيح): مسلم (ش۱۹۶۶) / ابوداود (ش۳۱۹۴) / ترمذي (ش۱۰۳۰) / نسايي (ش۵۶۰و۵۶۵و۲۰۱۳) / ابن ماجه (ش۱۵۱۹) از طريق (عبدالله بن وهب و وکيع بن الجراح و عبدالله بن مبارک و عبدالرحمن بن مهدي) روايت کرده‌اند: «عن موسى بن على عن أبيه قال سمعت عقبة بن عامر الجهنى يقول ثلاث ساعات كان رسول الله ج ينهانا أن نصلى فيهن أو أن نقبر فيهن موتانا ... .» [۱۱۴۵] ابن ابی شیبة، المصنف۴۰/۲به بعد؛ عبدالرزاق، المصنف۶۳/۳ به بعد؛ ابن قدامة، المغنی۲۱۹/۲؛ نووی، المجموع۹/۴؛ عمرانی، البیان۵۹۵/۲؛ ابن حزم، المحلّی۲۳۱/۲؛ شوکانی، نیل الاوطار۳۴۵/۳؛ الموسوعة الکویتیه۱۷۹/۷و۲۷۸/۲۵؛ کاسانی، بدائع الصنایع۲۸۵/۱؛ طحاوی، شرح معانی الآثار۳۳۶/۱به بعد؛ ابن القیم، زاد المعاد۴۱۱/۱ [۱۱۴۶] (صحيح): بخاري (ش۹۳۷) / مسلم واللفظ (ش۲۰۷۷) / ابوداود (ش۱۱۳۰) له از طريق (ایوب بن تمیمه ومالک بن انس) روايت کرده اند: «عن نافع عن عبد الله بن عمر أنه وصف تطوع صلاة رسول الله (صلى الله عليه وسلم) قال: فكان لايصلى بعد الجمعة حتى ينصرف فيصلى ركعتين فى بيته.» وفي رواية ابوداود: «ويحدث أن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) كان يفعل ذلك.» [۱۱۴۷] (واهی): خطییب بغدادی، تاریخ بغداد (ج۶ص۳۶۵) رویت کرده است: «أخبرنا على بن يحيى بن جعفر الامام بأصبهان قال حدثنا سليمان بن احمد بن أيوب الطبراني حدثنا احمد عمرو البزار حدثنا إسحاق بن سليمان البغدادي حدثنا الحسين بن قتيبة حدثنا سفيان بن سهيل بن أبى صالح عن أبيه عن أبى هريرة عن النبي صلى الله عليه و سلم انه كان يصلى قبل الجمعة ركعتين وبعدها ركعتين.» اما این اسناد «موضوع» است چرا که الحسن بن قتيبة الخزاعي المدائني: امام دارقطنی گفته است: «متروک الحدیث» وامام ازدی گفته است: «واهی الحدیث» وامام ابوحاتم گفته است: «ضعیف» وامام عقیلی گفته است: «كثير الوهم» وامام ابن عدی گفته است: «ارجو انه لابأس به» اما امام ذهبی در جواب گفته است: «بل هو هالكً» [ابن حجر، لسان المیزان (ج۲ص۲۴۶) ذهبی، میزان الاعتدال (ج۱ص۵۱۸)] [۱۱۴۸] (موضوع): ابن ماجه (ش۱۱۲۹) / طبرانی، المعجم الکبير (ج۱۲ص۱۲۹) / ابن عدي، الکامل (ج۶ص۴۱۹) از طريق (عمرو بن عثمان الحمصي و يزيد بن عبد الله ومحمّد بن المصفي) روايت کرده اند: «حدثنا بقية بن الوليد حدثني مبشر بن عبيد عن حجاج بن أرطاة عن عطية العوفي عن ابن عباس قال: كان النبي صلى الله عليه و سلم يركع قبل الجمعة أربعا لايفصل في شيء منهما» اما اين اسناد «موضوع» است چرا که اوّلا: مبشر بن عبيد قرشي: امام دارقطني گفته است: «متروك الحديث يضع الأحاديث ويكذب» وامام احمد بن حنبل گفته است: «يضع الحديث؛ احاديثه بواطيل» وامام ابن حبان گفته است: «روى عن الثقات الموضوعات لايحل كتب حديثه إلا تعجبا» وامام بخاري گفته است: «منکرالحديث» وامام ابن عدي گفته است: «هو بين الأمر فى الضعف وعامة ما يرويه غير محفوظ» وامام ابن حجر هم گفته است: «متروك و رماه أحمد بالوضع» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱۰ص۳۲) / ابن حجر، تقريب التهذيب (ش۶۴۶۷)] وثانيا: حجاج بن ارطأة: «مدلس» بوده و عنعنه کرده است [ابن حجر، تعريف اهل التقديس بمراتب موصوين بالتدليس (ش۱۱۸)] وثالثا: عطية بن سعد بن جنادة العوفى: «ضعيف و مدلس» مي‌باشد. [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۷ص۲۲۴) و تقريب التهذيب (ش۴۶۱۶)]. [۱۱۴۹] (منکر): طبرانی، المعجم الاوسط (ج۴ص۱۹۶) روايت کرده است: «حدثنا علي بن سعيد الرازي قال نا سليمان بن عمر بن خالد الرقي قال نا عتاب بن بشير عن خصيف بن عبدالرحمن عن ابي عبيدة عن عبد الله عن النبي صلى الله عليه و سلم: أنه كان يصلي قبل الجمعة اربعا وبعدها أربعا» اما اين اسناد «منکر» است چرا که اوّلا: سليمان بن عمر بن خالد الرقي، توثيق معتبر نشده وهمين حديث را امام سعيد بن منصور، مخالفش وبه صورت (موقوف) از عتاب بن بشير روايت کرده است وابن منذر، الاوسط (ش۱۷۹۷) روايت کرده است: «حدثنا محمّد بن علي قال ثنا سعيد (بن منصور) قال ثنا عتاب بن بشير عن خصيف عن أبي عبيدة عن عبد الله بن مسعود: أنه كان يصلي قبل الجمعة أربع ركعات» [۱۱۵۰] (صحيح): مسلم (ش۲۰۷۳-۲۰۷۵) / ابوداود (ش۱۱۳۳) / ترمذي (ش۵۲۳) / ابن ماجه (ش۱۱۳۲) از طريق (سفيان بن عيينه و عبدالله بن ادريس و خالد بن عبدالله و اسماعيل بن زکريا) روايت کرده اند: «عن سهيل بن ابي صالح عن أبيه عن أبى هريرة قال قال رسول الله ج: من كان منكم مصليا بعد الجمعة فليصل أربعا.» [۱۱۵۱] ابن حجر، فتح الباری ۴۲۶/۲ [۱۱۵۲] (صحیح): بخاري (ش۶۲۴و۶۲۷) / مسلم (ش۱۹۷۷) / ابوداود (ش۱۲۸۵) / ترمذي (ش۱۸۵) / نسايي (ش۶۸۱) / اين ماجه (ش۱۱۶۲) از طريق (كهمس بن الحسن وسعيى بن اياس) روايت کرده اند: «ن عبد الله بن بريدة عن عبد الله بن مغفل قال قال النبي صلى الله عليه وسلم بين كل أذانين صلاة بين كل أذانين صلاة ثم قال في الثالثة لمن شاء.» [۱۱۵۳] (صحیح): ابن حبان (ش۲۴۵۵و۲۴۸۸) روايت کرده است: «أخبرنا ابن قتيبة قال حدثنا محمّد بن عمرو الغزي قال حدثنا عثمان بن سعيد القرشي قال حدثنا محمّد بن مهاجر عن ثابت بن عجلان عن سليم بن عامر الخبائري عن عبد الله بن الزبير قال: قال رسول الله صلى الله عليه و سلم ... .» ومحمّد بن عمرو الغزي هم متابعه شده ودارقطني، السنن (ج۱ص۲۶۷) از طريق (عمرو بن عثمان بن سعيد وعباس بن عبد الله الترقفي وأحمد بن الفرج أبو عتبة) روايت کرده است: «نا عثمان بن سعيد عن محمّد بن مهاجر عن ... .» ومحمّد بن مهاجر هم متابعه شده وروياني، المسند (ش۱۳۳۷) / مروزي، المسند (ش۴۰) / ابن عدي، الکامل (ج۲ص۹۷) / طبرانی، المعجم الکبير (ش۱۴۹۰۰ج۱۳و۱۴) ومسند الشاميين (ج۳ص۲۸۲) / از طريق (علي بن بحر والربيع بن نافع ودحيم الدمشقي وهشام بن عمار واسحاق بن ابراهيم ومحمّد بن مصفي) روايت کرده اند: «نا سويد بن عبد العزيز الدمشقي عن ثابت بن عجلان عن ... .» رجال ابن حبان «ثقة» ومترجم در تهذيب هستند به جز: محمّد بن الحسن بن قتيبة اللخمي: امام ذهبي گفته است: «الحافظ؛ الامام الثقة المحدث الکبير» وامام دارقطني گفته است: «ثقةٌ» واما ابن العماد گفته است: «كان حافظاً ثقةً ثبتاً» [ذهبي، سير اعلام النبلاء (ج۱۴ص۲۹۳) وتذکرة الحفاظ (ج۲ص۷۶۴) / ابن العماد، شذرات الذهب (ج۲ص۲۵۸)]. محمّد بن عمرو بن الجراح الغزى: امام ابوزرعه گفته است: «لم أر بالشام أفضل من محمّد بن عمرو الغزي» وامامان ابوحاتم رازي وسمعاني گفته اند: «لابأس به» وامام ابن حبان هم وي را در «ثقات» آورده است [ابن حبان، الثقات (ج۹ص۹۲) / ابن ابي حاتم، الجرح والتعديل (ج۸ص۳) / سمعاني، الانساب (ج۴ص۲۹۳)] واسناد اين روايت هم «صحيح» است. [۱۱۵۴] ابن تیمیة، مجموع الفتاوی ۱۹۳و۱۹۴/۲۴ [۱۱۵۵] ابن حزم، المحلي۲۳۱/۲. [۱۱۵۶] شوکانی، نیل الاوطار۳۴۵/۳. [۱۱۵۷] (صحيح): مسلم (ش۲۰۷۳-۲۰۷۵) / ابوداود (ش۱۱۳۳) / ترمذي (ش۵۲۳) / ابن ماجه (ش۱۱۳۲) از طريق (سفيان بن عيينه و عبدالله بن ادريس و خالد بن عبدالله و اسماعيل بن زکريا) روايت کرده اند: «عن سهيل بن ابي صالح عن أبيه عن أبى هريرة قال قال رسول الله ج: من كان منكم مصليا بعد الجمعة فليصل أربعا.» [۱۱۵۸] (صحيح): بخاري (ش۹۳۷) / مسلم واللفظ (ش۲۰۷۷) له از طريق (يحيي بن يحيي وعبدالله بن يوسف) روايت کرده اند: « قرأت على مالك عن نافع عن عبد الله بن عمر أنه وصف تطوع صلاة رسول الله (صلى الله عليه وسلم) قال: فكان لايصلى بعد الجمعة حتى ينصرف فيصلى ركعتين فى بيته.» [۱۱۵۹] (صحیح): بخاري (ش۹۳۷) / مسلم (ش۲۰۷۷) / ابوداود (ش۱۲۵۴) / نسایی (ش۸۷۳و۱۴۲۷) از طریق (عبدالله بن یوسف ویحیی بن یحیی وعبدالله بن مسلمه وقتیبه بن سعید) روایت کرده‌اند: «أخبرنا مالك عن نافع عن عبد الله بن عمر أن رسول الله صلى الله عليه وسلم ... .» [۱۱۶۰] (صحیح): مسلم (ش۲۰۷۹و۲۰۸۰) / ابوداود (ش۱۱۳۱) از طریق (محمّد بن جعفر غندر وعبدالرزاق وحجاج بن محمّد) روایت کرده‌اند: «عن ابن جريج قال أخبرنى عمر بن عطاء بن أبى الخوار أن نافع بن جبير أرسله إلى السائب ابن أخت نمر يسأله عن شىء رآه منه معاوية فى الصلاة فقال نعم. صليت معه الجمعة فى المقصورة فلما سلم الإمام قمت فى مقامى فصليت فلما دخل أرسل إلى فقال لا تعد لما فعلت إذا صليت الجمعة فلا تصلها بصلاة حتى تكلم أو تخرج فإن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) أمرنا بذلك أن لا توصل صلاة حتى نتكلم أو نخرج.» [۱۱۶۱] (صحیح): احمد، المسند (ش۲۳۱۲۱) / ابویعلی، المسند (ش۷۱۶۶) / ابونعیم، معرفه الصحابه (ش۶۷۹۳) از طریق (محمّد بن جعفر غندر وأبو النضر هاشم بن القاسم) روایت کرده‌اند: «حدثنا شعبة بن الحجاج عن الأزرق بن قيس عن عبد الله بن رباح عن رجل من أصحاب النبي صلى الله عليه وسلم أن رسول الله صلى الله عليه وسلم صلى العصر فقام رجل يصلي فرآه عمر فقال له اجلس فإنما هلك أهل الكتاب أنه لم يكن لصلاتهم فصل فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم أحسن ابن الخطاب.» وشعبه هم متابعه شده وابوداود (ش۱۰۰۷) / عبدالرزاق، المصنف (ج۲ص۴۳۲) / حاکم، المستدرك (ش۹۹۶) / بیهقی، السنن الکبری (ش۳۱۶۹) / طبرانی، المعجم الکبیر (ج۲۲ص۲۸۴) والمعجم الاوسط (ج۲ص۳۱۶) از طریق (عبدالله بن سعيد والمنهال بن خليفة) روایت کرده‌اند: «عن الأزرق بن قيس قال: صلى بنا إمام لنا يكنى أبا رمثة قال ... .» ورجال احمد «رجال صحیح» بوده واسنادش هم «صحیح» است. وامامان هیثمی والبوصیری هم گفته‌اند: «هذا إسنادٌ رجاله رجال الصحيح» [هیثمی، مجمع الزوائد (ج۲ص۲۳۴) / البوصیری، إتحاف الخيرة المهرة بزوائد المسانيد العشرة (ج۱ص۴۶۳)] [۱۱۶۲] (صحیح): مسلم (ش۲۰۶۰و۲۰۶۱) / ابوداود (ش۱۱۱۹) / ابن ماجه (ش۱۱۱۲) از طریق (طلحه بن نافع وابوالزبیر وعمرو بن دینار) روایت کرده‌اند: « عن جابر أنه قال ... .» [۱۱۶۳] (صحیح): بخاري (ش۱۱۶۶) / مسلم (ش۲۰۶۱) / ابوداود (ش۱۱۱۹) از طريق (عمرو بن دينار وابوسفيان) روايت کرده اند: «عن جابر بن عبد الله رضي الله عنهما قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم ... .»

(۴-۳) أذکار بعد از نماز جمعه

أسماء دختر أبوبکرب گفته: «من قرأ بعد الجمعة "فاتحة الكتاب" و "قل هو الله أحد" و "قل أعوذ برب الفلق" و "قل أعوذ برب الناس" حفظ ما بينه وبين الجمعة.» [۱۱۶۴]

«هرکس بعد از نماز جمعه "فاتحة الکتاب" و "قل هو الله أحد" و "قل أعوذ برب الفلق" و "قل أعوذ برب الناس" را بخواند خداوند از آن جمعه تا جمعۀ «دیگر» را حفظ می‌کند.»

این روایت هرچند موقوف بوده، اما چون حکم اجتهاد در آن نیست، لذا حکم رفع به رسول الله ج را دارد. علما و اصولیون بر این باورند که خبر صحابهش از غیبیات و فضائل چون اجتهادی نمی‌باشند، حکم رفع به پیامبر خدا ج را دارند و نماد این می‌باشند که صحابه آن‌‌را از پیامبر ج شنیده است؛ زیرا این امور اجتهادی نیستند تا رأی و نظر شخص در آن تأثیر داشته باشد. و با وجود این مطلب همانطور که پیشتر نیز گفته شد اگرچه قول صحابی بنابر رأی جمهور فقها و اصولیون در امور اجتهادی حجّت نیست ولی علمای اسلامی بر این باورند که در صورتی که صحابه از امور غیبی همچون این مسئله صحبت نماید قولش حجّت است، عبدالکریم زیدان در این رابطه می‌گوید: قول صحابی که از روی رأی و اجتهاد بوده حجیّتی ندارد؛ چرا که همه ملزم به تبعیت از رسول الله‌ ج هستیم و نه فرد دیگری و اجتهاد صحابه مانند اجتهاد ماست. امّا قول صحابی که با رأی و اجتهاد دریافت نمی‌شود (مانند: مقدّرات و یا غیبیات)، نزد علما حجیّت دارد؛ چرا که محمول بر سماع از رسول الله ج می‌گردد. [۱۱۶۵]

پس این روایت صحیح أسماء دختر أبوبکرب حکم رفع به پیامبر ج را دارد؛ زیرا خبر از عبادت می‌دهد که توقیفی می‌باشد. در نتیجه خواندن سوره‌ها‌ی زیر بعد از نماز جمعه مستحب می‌باشد و طبق روایت مذکور موجب محفوظ ماندن جان و مال از ضرر و آسیب می‌گردد.

﴿بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ١ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٢ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ٣ مَٰلِكِ يَوۡمِ ٱلدِّينِ٤ إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ٥ ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِيمَ٦ صِرَٰطَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمۡتَ عَلَيۡهِمۡ غَيۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَيۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّينَ٧[الفاتحة: ۱-۷]

(‏به نام خداوند بخشندۀ مهربان. ‏ستایش خداوندی را سزا است که پروردگار جهانیان است. ‏‏ بخشندۀ مهربان است.‏‏ مالک روز سزا و جزا است. ‏‏ تنها تو را می‌پرستیم و تنها از تو یاری می‌طلبیم. ما را به راه راست راهنمائی فرما. ‏‏ راه کسانی که بدانان نعمت داده‌ای‌؛ نه راه آنان که بر ایشان خشم‌گرفته‌ای، و نه راه گمراهان و سرگشتگان.)

﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ١ ٱللَّهُ ٱلصَّمَدُ٢ لَمۡ يَلِدۡ وَلَمۡ يُولَدۡ٣ وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ كُفُوًا أَحَدُۢ٤[الإخلاص: ۱-۴]

«‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏بگو: خدا، یگانۀ یکتا است. خدا، کمال مطلق و سَرورِ والای برآورندۀ امیدها و برطرف‌کنندۀ نیازمندی‌ها است. نزاده است و زاده نشده است. و کسی همتا و همگون او نمی‌باشد.»

﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ١ مِن شَرِّ مَا خَلَقَ٢ وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ٣ وَمِن شَرِّ ٱلنَّفَّٰثَٰتِ فِي ٱلۡعُقَدِ٤ وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ٥[الفلق: ۱-۵]

«‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏بگو: پناه می‌برم به خداوندگار سپیده‌دم. ‏ از شرّ هر آنچه خداوند آفریده است. و از شرّ شب بدان گاه که کاملاً فرا می‌رسد.‏ و از شرّ کسانی که در گره‌ها می‌دمند. و از شرّ حسود بدان گاه که حسد می‌ورزد‏‏‏.»

﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ١ مَلِكِ ٱلنَّاسِ٢ إِلَٰهِ ٱلنَّاسِ٣ مِن شَرِّ ٱلۡوَسۡوَاسِ ٱلۡخَنَّاسِ٤ ٱلَّذِي يُوَسۡوِسُ فِي صُدُورِ ٱلنَّاسِ٥ مِنَ ٱلۡجِنَّةِ وَٱلنَّاسِ٦[الناس: ۱-۶]

«‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏بگو: پناه می‌برم به پروردگار مردمان.‏‏ به مالک و حاکم (واقعی) مردمان. به معبود (بر حقّ) مردمان. ‏‏از شرّ وسوسه‌گری که واپس می‌رود. وسوسه‌گری است که در سینه‌های مردمان به وسوسه می‌پردازد. (در سینه‌های مردمانی) از جنّی‌ها و انسان‌ها.»

البته أذکار بعد از سلام نماز فرض در حالت کلّی عبارتند از:

(أَسْتَغْفِرُ اللهَ أَسْتَغْفِرُ اللهَ أَسْتَغْفِرُ اللهَ أَللَّهُمَّ أَنْتَ السَّلاَمُ وَمِنْكَ السَّلاَمُ، تَبَارَكْتَ يَا ذَا الْـجَلاَلِ وَالْإِكْرَامِ.) [۱۱۶۶]

(از الله طلب آمرزش مى کنم (سه مرتبه) الهى! تو سلامى، و سلامتى از جانب تو است، تو بسیار بابرکتى، اى صاحب عظمت و بزرگى.)

(لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيْكَ لَهُ، لَهُ الْـمُلْكُ وَلَهُ الْـحَمْدُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيْرٌ، أَللَّهُمَّ لاَ مَانِعَ لِـمَا أَعْطَيْتَ، وَلاَ مُعْطِيَ لِـمَا مَنَعْتَ، وَلاَ يَنْفَعُ ذَا الْـجَدِّ مِنْكَ الْـجَدُّ.) [۱۱۶۷]

(اللَّهُمَّ أَعِنِّى عَلَى ذِكْرِكَ وَشُكْرِكَ وَحُسْنِ عِبَادَتِكَ.) [۱۱۶۸]

(معبودى «بر حقّ» بجز الله، وجود ندارد. شریکى ندارد، پادشاهى از آنِ اوست، ستایش شایستۀ اوست، و او بر هر چیزى توانا است. الهى! آن چه تـو بـدهى، هیچ کس مانع آن نمى‌گردد، و آنچه تو منع کنى، هیچ کس نمى‌تواند آن‌را بدهد. توانگر را، ثروتش از عذاب تو نجات نمى‌دهد، و «تمامى شکوه و» ثروت از آنِ تو است.)

(لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيْكَ لَهُ، لَهُ الْـمُلْكُ، وَلَهُ الْـحَمْدُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيْرٌ. لاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللهِ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ، وَلاَ نَعْبُدُ إِلاَّ إِيَّاهُ، لَهُ النِّعْمَةُ وَلَهُ الْفَضْلُ وَلَهُ الثَّنَاءُ الْـحَسَنُ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ مُخْلِصِيْنَ لَهُ الدِّيْنَ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُوْنَ.) [۱۱۶۹]

(معبودى بجز الله «بر حقّ» وجود ندارد، یگانه اوست و شریکى ندارد، پادشاهى از آنِ اوست، و ستایش مخصوص اوست، و او بر هر چیز توانا است. هیچ نیروى بازدارنده از گناهان و توفیق دهنده به نیکى، به جز الله وجود ندارد. هیچ معبودى جز او «بر حقّ» نـیست. جز او کسـى دیگر را عبادت نمى‌کنیم، نعمت و فضل از آنِ اوست، ستایش نیکو مخصوص اوست، معبودى بجز او وجود ندارد، همۀ ما با اخلاص او را بندگى مى‌کنیم، هر چند کافران دوست نداشته باشند.)

بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ

﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ١ ٱللَّهُ ٱلصَّمَدُ٢ لَمۡ يَلِدۡ وَلَمۡ يُولَدۡ٣ وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ كُفُوًا أَحَدُۢ٤[الإخلاص: ۱-۴]

(به نام خداوند بخشندۀ مهربان. بگو: خدا یگانه است، خدا، بى‌نیاز است، نه زاده، و نه زاده شده است، و نه همتایى دارد.)

بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ

﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ١ مِن شَرِّ مَا خَلَقَ٢ وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ٣ وَمِن شَرِّ ٱلنَّفَّٰثَٰتِ فِي ٱلۡعُقَدِ٤ وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ٥[الفلق: ۱-۵]

به نام خداوند بخشندۀ مهربان (بگو پناه مى‌برم به خداوند سپیده دم. از شرّ آنچه آفریده است، و از شرّ شب بدانگاه که کاملاً فرا مى‌رسد، و از شرّ کسانى که در گره‌ها مى‌دمند، و از شرّ حسود بدانگاه که حسد مى‌ورزد.)

بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ

﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ١ مَلِكِ ٱلنَّاسِ٢ إِلَٰهِ ٱلنَّاسِ٣ مِن شَرِّ ٱلۡوَسۡوَاسِ ٱلۡخَنَّاسِ٤ ٱلَّذِي يُوَسۡوِسُ فِي صُدُورِ ٱلنَّاسِ٥ مِنَ ٱلۡجِنَّةِ وَٱلنَّاسِ٦[الناس: ۱-۶] [۱۱۷۰]

به نام خداوند بخشندۀ مهربان، (بگو پناه مى برم به پروردگار مردمان، به مالِک و حاکِم «واقعىِ» مردم، به معبودِ «بر حقّ» مـردم، از شرّ وسوسه‌گرى که واپس مى‌رود، از وسوسه گری است که در سینه‌هاى مردم به وسوسه مى‌پردازد، «در سینه‌هاى مردمانى» از جن‌ها و انسان‌ها.) (بعد از هر نماز خوانده شوند).

﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَيُّ ٱلۡقَيُّومُۚ لَا تَأۡخُذُهُۥ سِنَةٞ وَلَا نَوۡمٞۚ لَّهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۗ مَن ذَا ٱلَّذِي يَشۡفَعُ عِندَهُۥٓ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦۚ يَعۡلَمُ مَا بَيۡنَ أَيۡدِيهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُمۡۖ وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيۡءٖ مِّنۡ عِلۡمِهِۦٓ إِلَّا بِمَا شَآءَۚ وَسِعَ كُرۡسِيُّهُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَۖ وَلَا يَ‍ُٔودُهُۥ حِفۡظُهُمَاۚ وَهُوَ ٱلۡعَلِيُّ ٱلۡعَظِيمُ٢٥٥[البقرة: ۲۵۵] [۱۱۷۱]. بعد از هر نماز خوانده شود.

(خداوند، هیچ معبودى «بر حقّ» جز او نیست، خداوندى که زنده و قائم به ذات خویش است، هیچ گاه خواب سبک و سنگین او را فرا نمى‌گیرد، براى اوست آنچه در آسمان‌ها و زمین است، کیست که نزد او جز به فرمانش شفاعت کند، آنچه را پیش روى آنه داند، و از گذشته و آیندۀ آنان آگاه است، آن‌ها جز به مقدارى که او بخواهد احاطه به علم او ندارند، کرسى او آسمان‌ها و زمین را دربرگرفته و حفظ و نگهدارى آسمان و زمین براى او گران نیست، و او بلند مرتبه و باعظمت است.)

(سُبْحَانَ اللهِ، وَالْـحَمْدُ لِلَّهِ، وَاللهُ أکبر (هرکدام ۳۳ بار سپس) لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيْكَ لَهُ، لَهُ الْـمُلْكُ وَلَهُ الْـحَمْدُ، وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيْرٌ.) [۱۱۷۲]

(بجز اللهِ معبود «بر حق» وجود ندارد، شریکى ندارد، پادشاهى از آنِ اوست، ستایش شایستۀ اوست، و او بر هر چیز تواناست.)

(لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيْكَ لَهُ، لَهُ الْـمُلْكُ وَلَهُ الْـحَمْدُ يُحْيِيْ وَ یُمِيْتُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيْرٌ.) [۱۱۷۳]

(بجز اللهِ معبود «برحق» وجود ندارد، شریکى ندارد، پادشاهى از آنِ اوسـت و سـتایـش مـر او راسـت، زنـده مـى‌کـند و مى‌میراند، و او بر هر چیز تواناست.)

دعا کردن انفرادی بعد از سلام دادن نماز

صهیبس روایت کرده که رسول الله ج بعد از تمام کردن نمازهایش این دعا را می‌خوانده است: «اللَّهُمَّ أَصْلِحْ لِى دِينِى الَّذِى جَعَلْتَهُ لِى عِصْمَةً وَأَصْلِحْ لِى دُنْيَاىَ الَّتِى جَعَلْتَ فِيهَا مَعَاشِى اللَّهُمَّ إِنِّى أَعُوذُ بِرِضَاكَ مِنْ سَخَطِكَ وَأَعُوذُ بِعَفْوِكَ مِنْ نِقْمَتِكَ وَأَعُوذُ بِكَ مِنْكَ. لاَ مَانِعَ لِمَا أَعْطَيْتَ وَلاَ مُعْطِىَ لِمَا مَنَعْتَ وَلاَ يَنْفَعُ ذَا الْجَدِّ مِنْكَ الْجَدُّ.» [۱۱۷۴]

(خداوندا! این دینی که آن را محافظم قرار داده‌ای، برایم کامل نما. ودنیایم را معاشم را در آن قرار داده‌ای اصلاح کن. پروردگارا! من از خشمت به رضایتت، واز قهرت به بخششت، واز خودت به خودت پناه می‌برم. وکسی نمی‌تواند مانع چیزی شود که بخشیده‌ای و یا مانع چیزی شود که آن را نمی‌خواهی. وسعی و تلاش فرد، در برابر مشیت تو، سودی ندارد.)

ومعاذبن جبلس هم روایت کرده که پیامبر ج به وی وصیّت نمود که بعد از اتمام نمازها این دعا را بخواند: «اللَّهُمَّ أَعِنِّى عَلَى ذِكْرِكَ وَشُكْرِكَ وَحُسْنِ عِبَادَتِكَ.» [۱۱۷۵] (پروردگارا! مرا در ذکر کردن و شکر نمودن و عبادت یاری کن که آن‌ها را به نیکویی انجام دهم.)

از عبدالله بن زبیرس روایت شده که پیامبر ج در پایان هر نماز این دعا را با صدای بلند می‌خواند: «لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ ، لَهُ الْمُلْكُ ، وَلَهُ الْحَمْدُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَىْءٍ قَدِيرٌ، لاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ ، لاَ نَعْبُدُ إِلاَّ إِيَّاهُ ، لَهُ النِّعْمَةُ وَلَهُ الْفَضْلُ ، وَلَهُ الثَّنَاءُ الْحَسَنُ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ ، مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ.» [۱۱۷۶] (هیچ خدایی جز الله «بر حق» نیست که تنها و بی‌شریک است و پادشاهی و سپاس و ستایش سزاوار او و از آنِ اوست و او بر هر کاری تواناست و هیچکس را هیچ نیرویی برای انجام هیچ عملی نیست جز به اراده و امر خدا؛ جز الله خدایی «بر حق» نیست و جز او را پرستش نمی‌کنیم، نعمت‌ها و بخشش‌ها و لطف‌ها از جانب او و سپاس و ستایش نیکو از آنِ اوست، هیچ معبودی جز الله «بر حق» نیست و خالصانه برای او عبادت و دینداری می‌کنیم، اگرچه کافران بدشان بیاید.) ابن زبیر می‌گوید: پیامبر ج بعد از هر نماز و، با این تسبیحات ذکر و تهلیل می‌فرمود.

این أذکار بعد از خواندن نمازهای‌ فرض خواندنشان مستحب می‌باشد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

[۱۱۶۴] (صحيح): ابن ابي شيبه، المصنف (ج۷ص۹۸) / بيهقي، شعب الايمان (ش۲۵۷۷) از طريق (جعفر بن عون) روايت کرده اند: «أنا أبو عميس عن عون بن عبد الله عن أسماء بنت أبي بكر رضي الله عنها قالت: من قرأ بعد الجمعة [فاتحة الكتاب] و[قل هو الله أحد] و[قل أعوذ برب الفلق] و[قل أعوذ برب الناس] حفظ ما بينه وبين الجمعة.» وابوالعميس هم متابعه شده فضائل القرآن، قاسم بن سلام (ش۴۴۰) از طريق (حجاج بن ارطأة وابوالعميس) روايت كرده است: «عن عون بن عبدالله قال قالت أسماء بنت أبي بكر: ... .» وعون بن عبدالله هم متابعه شده و ابن ضريس، فضائل القرآن (ش۲۸۰) روايت کرده است: «أخبرنا علي بن محمّد (الطنافسي) قال حدثنا وكيع (بن الجراح) عن المسعودي عن عوف بن عبد الرحمن عن أسماء بنت أبي بكر قالت ... .» و رجال ابن ابي شيبه «رجال صحيحين» بوده واين اسناد «صحيح» است. [۱۱۶۵] عبدالکریم زیدان، الوجیز فی أصول الفقه، ص۲۶۰-۲۶۲. مالک بن انس، وابن عبدالبر، ابن العربی، سیوطی، شوکانی، ابن تیمیه، زرکشی، سخاوی، ابن حجر عسقلانی، بزدوی، عبدالوهاب خلاف، جمال الدین قاسمی، وهبة الزحیلی و بسیاری از اصولیون بر این مطلب قلم صحّه می‌گذارند. نک: ابن حجر، نزهة النظر في توضيح نخبة الفكر في مصطلح أهل الأثر، ص۲۸؛ بزدوی، كشف الأسرار، ۶/۸۷؛ سیوطی، تدریب الراوی، ۱/۱۹۰؛ زرکشی، النكت على مقدمة ابن الصلاح، ۱/۴۲۱؛ سخاوی، فتح المغیث، ۱/۱۲۸؛ شوکانی، نیل‌الاوطار، ۲/۱۸۸؛ ابن تیمیه، المجموع الفتاوی، ۶/۴۰۳-۴۰۵؛ قاسمی، قواعد التحديث، ۱۰۰؛ عبدالوهاب خلاف، علم اصول الفقه، ص۹۵؛ وهبة الزحیلی، اصول الفقه الاسلامی، ۲/۸۵۰. حدیث موضوعی در این زمینه وجود دارد که عبارت است از: سعید الانصاریس روایت کرده است: «قال رسول الله ج: تعرض (الاعمال) على الأنبياء وعلى الآباء والأمهات يوم الجمعة.» (موضوع): امام سیوطی در الحاوی للفتاوی (ج۲ص۱۶۱) گفته است: «روى الترمذي الحكيم في نوادر الأصول من حديث عبد الغفور بن عبد العزيز عن أبيه (عبد العزيز بن سعيد) عن جده قال: قال رسول الله ج: ... .» اما این روايت «موضوع» است چرا که عبد الغفور بن عبد العزيز بن سعيد الانصاري: امام ابن حبان گفته است: «كان ممّن يضعُ الحديث» وامام یحیی بن معین گفته است: «ليس حديثه بشيءٍ» وامام بخاری هم گفته است: «ترکوه» وامام ابن عدی هم گفته است: «ضعيفٌ منكرُ الحديث» وامام ابوحاتم رازی گفته است: «ضعیف الحدیث» [ابن حجر، لسان المیزان (ج۴ص۴۳) / ابن ابی حاتم، الجرح و التعدیل (ج۶ص۵۵)]. روایات صحیح از صحابه مبنی بر این مسئله عبارتند از: الف) ابوالدرداءس گفته است: «إن أعمالكم تعرض على موتاكم فيسرون ويساؤون وكان أبو الدرداء يقول عند ذلك: اللهم إني أعوذ بك أن أعمل عملا يخزى به عبد الله بن رواحة.» « کردار شما بر مردگانتان عرضه می‌شوند و آنها شاد و پریشان می‌شوند و ابودرداء در این موقع گفت: بارالها! من به تو پناه می‌برم از عملی که بخاطر آن عبدالله بن رواحه پریشان شود.» (صحيح): عبدالله بن المبارک، الزهد (ش۱۶۵) ومن طریقه ابوداود، الزهد (ش۲۱۱) / ابن ابی الدنیا، المنامات (ش۴) روایت کرده‌اند: «أنا صفوان بن عمرو بن عبد الرحمن بن جبير بن نفير قال قال أبو الدرداء: ألا إن أعمالكم تعرض على عشائركم فمساؤون ومسرون فأعوذ بالله أن أعمل عملا يخزى به عبد الله بن رواحة» ورجالش «رجال صحيح» بوده واسنادش هم «صحیح» است. ب) ابوایوب انصاریس گفته است: «تعرض أعمالكم على الموتى فإن رأوا حسنا فرحوا واستبشروا وقالوا اللهم هذه نعمتك على عبدك فأتمها عليه وإن رأوا سوءا قالوا اللهم راجع به.» «کردارتان بر مردگانتان عرضه می‌شوند، اگر آن را نیک دیدند شاد می‌شوند و دلشاد و مسرور می‌کردند و می‌گویند: بارالها! این نعمتیست که به بنده‌ات ارزانی داشته‌ای و پس (با توفیق تکرار) آن را بر وی تمام کن و اگر آن را بد دیدند می‌گویند: بارالها! به وی توجه نما (و توفیق بازگشت به وی را عطا کن).» (صحیح): ابن ابی الدنیا، المنامات (ش۳) روایت کرده است: «حدثني محمّد بن الحسين حدثني يحي بن إسحاق (البجلی) عبد الله بن المبارك عن ثور بن يزيد عن أبي رهم (احزاب بن اسید) عن أبي أيوب انصاریس قال: تعرض أعمالكم على الموتى فإن رأوا حسنا فرحوا واستبشروا وقالوا اللهم هذه نعمتك على عبدك فأتمها عليه وإن رأوا سوءا قالوا اللهم راجع به» رجالش همه «ثقة» ومترجم در تهذیب هستند جز محمّد بن الحسين بن أبي شيخ البرجلاني که: امام ذهبی گفته است: «الامام صاحب التواليف في الرقائق» وامام ابوحاتم رازی گفته است: إن رجلا سأل أحمد بن حنبل عن شيء من أخبار الزهد فقال: عليك بمحمّد بن الحسين» وامام ابن حجر گفته است: «أرجو ان يكون لابأس به» وامام ابراهیم الحربی گفته است: «ماعلمت الا خیراً» وامام ابن حبان هم وی را در «ثقات» آورده است [ذهبی، سیراعلام النبلاء (ج۱۱ص۱۱۲) / ابن حجر، لسان المیزان (ج۵ص۱۳۷)]. ابن تیمیه در این زمینه چنین گفته است: «روایتی از صحابه مبنی بر تلاقی و سؤال بین ارواح و عرضه اعمال زندگان بر مردگان وارد شده است.» ابن تیمیه، مجموع الفتاوی،۲۴/۳۳۱. [۱۱۶۶] (صحيح): مسلم (ش۱۳۶۲) / ترمذي (ش۳۰۰) / نسايي (ش۱۳۳۷) / ابن ماجه (ش۹۲۸) از طريق (عبدالله بن المبارک والوليد بن المسلم) روايت کرده اند: «عن الأوزاعى عن أبى عمار شداد بن عبد الله عن أبى أسماء عن ثوبان قال كان رسول الله صلى الله عليه وسلم ... .» [۱۱۶۷] (صحيح): بخاري (ش۸۴۴و۶۳۳۰و۶۶۱۵و۷۲۹۲) / مسلم (ش۱۳۶۶و۱۳۷۰) / ابوداود (ش۱۵۰۷) / نسايي (ش۱۳۴۱و۱۳۴۲) از طريق (عبدالملك بن عمير والمسيب بن رافع وعبدة بن أبي لبابة) روايت کرده اند: «عن وراد كاتب المغيرة بن شعبة قال أملى علي المغيرة بن شعبة في كتاب إلى معاوية أن النبي صلى الله عليه وسلم كان يقول في دبر كل صلاة مكتوبة ... .» [۱۱۶۸] (صحيح): بخاري، الادب المفرد (ش۶۹۰) / عبد بن حميد، المسند (ش۱۲۱) / ابوداود (ش۱۵۲۴) / نسايي، السنن الکبري (ش۹۹۳۷) وعمل الیوم واللیلة (ش۱۰۹) / بزار (ش۲۶۶۱) / احمد، المسند (ش۲۲۱۱۹و۲۲۱۲۶) / حاکم، المستدرک (ش۱۰۱۰و۵۱۹۴) / طبرانی، المعجم الکبير (ج۲۰ص۶۰) / ابونعيم، حلية الاولياء (ج۱ص۲۴۱وج۵ص۱۳۰) / ابن ابي دنيا، الشکر (ش۱۰۹) / بیهقی، شعب الايمان (ش۴۴۱۰) والدعوات الکبیر (ش۸۸) / ابن حبان (ش۲۰۲۰و۲۰۲۱) / ابن خزيمه (ش۷۵۱) / ابن منذر، الاوسط (ش۱۵۱۴) / ابن عبدالبر، التمهيد (ج۲۴ص۴۳۲) / ابن عساکر، تاريخ دمشق (ج۱۴ص۲۸۴وج۱۵ص۲۵) / ابن الشجری، الامالی (ج۱ص۲۰۲) / اصفهانی، الترغيب والترهيب (ش۱۲۹۰) / ذهبی، معجم الشيوخ الكبير (ج۲ص۳۵۰) / ابن السنی، عمل الیوم واللیلة (ش۱۱۸) / ابومحمد المقدسی، الترغيب في الدعاء (ش۸۲) از طريق (ابوعاصم ضحاک بن مخلد وعبد الله بن يزيد المقرئ والحكم بن عبده ویحیی بن یعلی) روايت کرده اند: «حدثنا حيوة بن شريح قال سمعت عقبة بن مسلم يقول حدثنى أبو عبد الرحمن الحبلى عن (ابوعبدالله) الصنابحى عن معاذ بن جبل أن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) ... .» وحيوة بن شريح هم متابعه شده وطبرانی، المعجم الکبير (ج۲۰ص۱۲۵) روايت کرده است: «حدثنا أبو الزنباع روح بن الفرح ثنا سعيد بن عفير ثنا ابن لهيعة عن عقبة ابن مسلم ... .» ورجال بخاري همه «ثقة» ومترجم در تهذيب مي‌باشند. وامام حاکم نیشابوری گفته است: «هذا حديثٌ صحيحٌ على شرط الشيخين ولم يخرجاه» وامام ذهبی هم گفته است: «علی شرط البخاری ومسلم» وامام نووی هم گفته است: «اسناده صحیحٌ» وامام ابن حجر هم گفته است: «حدیثٌ صحیحٌ» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۱۰۱۰) / ابن حجر، نتائج الافکار (ج۲ص۲۹۶) / نووی، خلاصة الاحکام (ش۱۵۴۸)] [۱۱۶۹] (صحيح): مسلم (ش۱۳۷۱و۱۳۷۲) / نسايي (ش۱۳۴۰) از طريق (عبدة بن سليمان وعبدالله بن نمير) روايت کرده اند: « ن هشام بن عروة عن أبى الزبير مولى لهم أن عبد الله بن الزبير ... .» [۱۱۷۰] (صحيح): ترمذي (ش۲۹۰۳) روايت كرده است: «حدثنا قتيبة بن سعيد حدثنا ابن لهيعة عن يزيد بن أبي حبيب عن علي بن رباح عن عقبة بن عامر أمرنى رسول الله (صلى الله عليه وسلم) أن أقرأ بالمعوذات دبر كل صلاة.» ويزيد بن ابي حبيب هم متابعه شده واحمد، المسند (ش۱۷۷۹۲و۱۷۴۱۷) ابوداود (ش۱۵۲۵) / نسايي (ش۱۳۳۶) / حاکم، المستدرک (ش۹۲۹) / طبرانی، المعجم الکبير (ج۱۷ص۲۹۴) والدعاء (ش۶۷۷) / بيهقي، شعب الايمان (ش۲۵۶۵) / ابن حبان (ش۲۰۰۴) / ابن خزيمه (ش۷۵۵) / ابن منذر، الاوسط (ش۱۵۱۳) / رافعي، التدوين في اخبار قزوين (ج۱ص۶۰) / ابن عساکر، الأربعون الأبدال العوالي المسموعة (ش۴۰) از طريق (حنين بن أبي حكيم و يزيد بن محمد القرشي) روايت كرده اند: «عن علي بن رباح اللخمي ... .» رجال ترمذي «رجال صحيح» بوده فقط عبدالله بن لهيعه «ثقة» بوده که در اواخر عمر کتابهايش سوخت ودچار اختلاط گرديد لذا روايت قدما از وي صحيح مي‌باشد و امام ابوداود گفته است: «سمعت أحمد بن حنبل يقول: من كان مثل ابن لهيعة بمصر فى كثرة حديثه وضبطه وإتقانه؟ وحدث عنه أحمد بحديث كثير.» و امامان حاکم نيشابوري و خطيب بغدادي گفته اند: لم يقصد الكذب وإنما حدث من حفظه بعد احتراق كتبه فأخطأ.» اما قدما چه کساني هستند؟ امام عبدالرحمن بن مهدي گفته است: «ما أعتد بشىء سمعته من حديث ابن لهيعة إلا سماع ابن المبارك ونحوه» و امام احمد بن حنبل به (قتيبه بن سعيد) گفته است: «أحاديثك عن ابن لهيعة صحاحٌ. قال (سعيد بن قتيبه): قلت: لأنا كنا نكتب من كتاب عبد الله بن وهب ثم نسمعه من ابن لهيعة» و در روايتي: «كنا لانكتب حديث ابن لهيعة إلا من كتب ابن أخيه أو كتب ابن وهب إلا ما كان من حديث الأعرج.» و امامان ساجي و عبدالغني ازدي گفته اند: «إذا روى العبادلة عن ابن لهيعة فهو صحيح: عبدالله بن المبارك و عبدالله بن وهب و عبدالله بن يزيد المقرىء» و امام عمرو بن علي الفلاس هم گفته است: «من كتب عن ابن لهيعة قبل احتراق كتبه فهو أصح؛ كابن المبارك والمقرئ» امام ابن حجر هم گفته است: «صدوقٌ؛ خلط بعد احتراق كتبه. و رواية ابن المبارك و ابن وهب عنه أعدل من غيرهما.» همچنين إسحاق بن عيسى هم گفته است: «احترقت كتب ابن لهيعة سنة تسع و ستين و لقيته سنة أربع و ستين و مات سنة أربع و سبعين أو ثلاث و سبعين» وامام دارقطني هم گفته است: «يعتبر بما يروي عنه العبادلة ابن المبارك والمقرىء وابن وهب» و امام ذهبي هم گفته است: «مارواه عنه ابن وهب والمقرئ والقدماء، فهو أجود» و امام يحيي بن معين هم گفته است: «يكتب عن ابن لهيعة ما كان قبل احتراق كتبه» البته قبل ازدوران اختلاط اندکي هم خطا و تدليس داشته است لذا امام ابن ابي حاتم گفته است: «قلت لأبى (ابوحاتم الرازي): إذا كان من يروى عن ابن لهيعة مثل ابن المبارك فابن لهيعة يحتج به؟ قال: لا.» و امام ابن حبان هم گفته است: «سيرت أخباره فرأيته يدلس عن أقوام ضعفاء على أقوام ثقات قد رآهم ثم كان لايبالى ما دفع إليه قرأه سواء كان من حديثه أو لم يكن، فوجب التنكب عن رواية المتقدمين عنه قبل احتراق كتبه لما فيها من الأخبار المدلسة عن المتروكين، ووجب ترك الاحتجاج برواية المتأخرين بعد احتراق كتبه لما فيها مما ليس من حديثه.» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۵ص۳۷۳) و تقريب التهذيب (ش۳۵۶۳) / ذهبي، تذکرة الحفاظ (ج۱ص۲۳۸) والعبر في خبر من غبر (ج۱ص۲۶۴) و سير اعلام النبلاء (ج۸ص۱۱)] لذا: روايات (عبدالله بن وهب و عبدالله بن مبارک و اسحاق بن عيسي و سعيد بن قتيبه (به جز از اعرج)) از وي «صحيح» مي‌باشد وهرچند در قبل اختلاط هم اندکي هم خطا داشته است اما هر راوي اندکي خطا داشته است لذا موجب اسقاط روايات قبل از اختلاطش نمي‌گردد. و همچنين روايت دوران بعد از دوران هم اختلاطش «ضعيف» است. و در اينجا هم قتيبه بن سعيد از عبدالله بن لهيعه روايت كرده است. وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «صحيحٌ على شرط مسلم ولم يخرجاه» وامام ذهبی هم گفته است: «علی شرط مسلم» وامام ابن حجر هم گفته است: «هذا حدیثٌ صحیحٌ» وامام نووی هم گفته است: «اسناده صحیحٌ» وامام ابن القیم گفته است: «صحیح لغیره» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۹۲۹) / ابن حجر، نتائج الافکار (ج۲ص۲۹۰) / نووی، المجموع (ج۳ص۴۸۶) / ابن القیم، بدائع الفوائد (ج۲ص۱۹۸)] [۱۱۷۱] (صحيح): نسايي، السنن الکبري (ش۹۹۲۸) وعمل اليوم والليلة (ش۱۰۰) / ابن السني، عمل اليوم والليلة (ش۱۲۴) / ابونعيم، تاريخ أصبهان (ج۱ص۱۸۰) / ابن العديم، بغية الطلب في تاريخ حلب (ج۲ص۳۹۰) / طبرانی، المعجم الاوسط (ج۸ص۹۲) والمعجم الکبير (ج۸ص۱۱۴) ومسندالشامیین (ج۲ص۹) والدعاء (ش۶۷۵) / روياني، المسند (ش۱۲۶۸) / ابن الشجري، الامالي (ج۱ص۹۰) / ابومحمد المقدسي، الترغيب في الدعاء (ش۸۱) / جزء من حديث النعالي (ش۷۶) از طريق (حسين بن بشر واليمان بن سعيد وأحمد بن هارون و هارون بن داود ومحمد بن إبراهيم و علي بن صدقة) روايت کرده‌اند: «حدثنا محمد بن حمير قال حدثنا محمد بن زياد الالهاني عن أبي أمامة قال قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: من قرأ آية الكرسي فی دبر كل صلاة مكتوبة لم يمنعه من دخول الجنة، إلا الموت.» ورجال نسايي «رجال صحيح» بوده به جز حسين بن بشر بن عبد الحميد الطرطوسي كه امام نسايي گفته است: «ثقةٌ؛ لابأس به» وامام ابن حجر هم گفته است: «لابأس به» وامام ابوحاتم گفته است: «شيخٌ» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۲ص۳۳۰) وتقريب التهذيب (ش)] لذا «ثقة» است. همچنين محمد بن حمير بن أنيس القضاعى: که رجال «صحیح بخاری» است وامامان يحيي بن معين وعبدالرحمن الدحيم گفته‌اند: «ثقة» وامام احمد بن حنبل گفته است: «ما علمت إلا خيراً» وامامان دارقطني ونسايي گفته‌اند: «ليس به بأس» وامام ابن حبان هم وي را در «ثقات» آورده است وامام ابن حجر هم گفته است: «صدوقٌ» وامام ابن قانع گفته است: «صالحٌ» وعلي بن الحسن هم گفته است: «كان من خيار الناس» وامام ذهبي هم احادبيثش را «حسن» دانسته لذا نامش را در کتاب (ذكر أسماء من تكلم فيه وهو موثق) آورده است وامام ابوحاتم گفته است: «يكتب حديثه ولايحتج به» وامام يعقوب بن سفيان هم گفته است: «ليس بالقوي» امام امام ابن حجر در نقد سخن یعقوب بن سفیان گفته است: «هو جرحٌ غيرُ مفسرِ فى حق من وثقه يحيى بن معين وأخرج له البخارى» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۹ص۱۳۴) وتقريب التهذيب (ش۵۸۳۷) ونتائج الافکار (ج۲ص۲۹۵)/ ذهبي، ذكر أسماء من تكلم فيه وهو موثق (ش۲۹۷) / تاريخ أبي زرعة الدمشقي (ص۲۰)] لذا اصل در رواياتش بر «صحت» است واين اسناد هم «صحيح» مي‌باشد. وامام ابن عبدالهادی هم گفته است: «حدیثٌ صحیحٌ» وامام هیثمی هم گفته است: «اسناده جیدٌ» وامام ابن حجر گفته است: «هذا حدیثٌ حسنٌ غریبٌ» [ابن عبدالهادی، المحرر في الحديث (ج۱ص۲۰۹) / ابن حجر، نتائج الافکار (ج۲ص۲۹۴) / هیثمی، مجمع الزوائد (ج۱۰ص۱۰۲)] هر كس آیة الکرسی را بعد از هر نماز بخواند، فقط مرگ مانع ورود وی به بهشت شده است. [۱۱۷۲] (صحيح): مسلم (ش۱۳۸۰و۱۳۸۱) / ابوداود (ش۱۵۰۶) از طريق (عطاء بن يزيد الليثى ومحمد بن أبى عائشة) روايت کرده اند: «عن أبى هريرة عن رسول الله (صلى الله عليه وسلم): ... .» هر کس اين أذکار را بعد از هرنماز بخواند، خداوند تمامی گناهانش را می‌بخشد اگر چه مانند کف دریاها زیاد باشد. [۱۱۷۳] (صحيح): دو طريق دارد؛ طريق اول: احمد، المسند (ش۲۶۵۵۱) / طبراني، المعجم الکبير (ج۲۳ص۲۳۹) از طريق (أبو النضر هاشم بن القاسم وابوالوليد الطيالسي) روايت کرده اند: «حدثنا عبد الحميد بن بهرام حدثني شهر (بن حوشب) قال سمعتُ أم سلمة تحدث زعمت: أن فاطمة جاءت إلى نبي الله صلى الله عليه وسلم تشتكي إليه الخدمة فقالت يا رسول الله والله لقد مجلت يدي من الرحى أطحن مرة وأعجن مرة فقال لها رسول الله صلى الله عليه وسلم إن يرزقك الله شيئا يأتك وسأدلك على خير من ذلك إذا لزمت مضجعك فسبحي الله ثلاثا وثلاثين وكبري ثلاثا وثلاثين واحمدي أربعا وثلاثين فذلك مائة فهو خير لك من الخادم وإذا صليت صلاة الصبح فقولي لا إله إلا الله وحده لا شريك له له الملك وله الحمد يحيي ويميت بيده الخير وهو على كل شيء قدير عشر مرات بعد صلاة الصبح وعشر مرات بعد صلاة المغرب فإن كل واحدة منهن تكتب عشر حسنات وتحط عشر سيئات وكل واحدة منهن كعتق رقبة من ولد إسماعيل ولا يحل لذنب كسب ذلك اليوم أن يدركه إلا أن يكون الشرك لا إله إلا الله وحده لا شريك له وهو حرسك ما بين أن تقوليه غدوة إلى أن تقوليه عشية من كل شيطان ومن كل سوء» رجال احمد «رجال صحيحين» بوده فقط شهر بن حوشب: رجال «صحيح مسلم» بوده که امامان احمد بن حنبل ويعقوب بن شيبه واحمد العجلي ويعقوب بن سفيان مي‌گويند: «ثقةٌ» وامام يحيي بن معين مي‌گويد: «ثقةٌ ثبتٌ» وامام دارقطني مي‌گويد: «يخرج حديثه: يعني در احاديث صحيح» وامام عبدالرحمن بن مهدي هم «از وي روايت مي‌کرده و وي جز از «ثقات» روايت نمي‌کرده است وامام بخاري گفته است: «حسن الحديث» وامام ابن حجر هم گفته است: «شهر بن حوشب حسن الحديث؛ وهو مقبولٌ عند الجمهور» وامام ذهبي هم درجه ي حديث وي را کمتر از حسن نمي‌داند لذا وي را در کتاب (ذكر أسماء من تكلم فيه وهو موثق) آورده است وامامان احمد بن حنبل در روايتي ديگر وابوزرعه رازي گفته اند: «لابأس به» وامام طبري مي‌گويد: «كان فقيها، قارئا، عالما» وامام علي بن مديني هم از روايت ازوي «راضي» بوده است وامام ابوحاتم گفته است: «شهر أحب إلى من أبى هارون و بشر بن حرب وليس بدون أبى الزبير، و لايحتج به» وابوالزبير مکي «رجال صحيحين بوده وثقة مي‌باشد» وامام بزار مي‌گويد: «لا نعلم أحدا ترك الرواية عنه غير شعبة» وامام ابوحاتم رازي هم گفته است: «أحاديثه (عبدالحميد بن بهرام) عن شهر بن حوشب صحاحٌ» وامام احمد بن صالح مصري هم گفته است: «عبد الحميد بن بهرام ثقةٌ يعجبنى حديثه، أحاديثه عن شهر صحيحةٌ» وامام احمد حنبل هم گفته است: «لابأس بحديث عبدالحميد بن بهرام عن شهر بن حوشب» وامام يحيي بن سعيد القطان هم گفته است: «من أراد حديث شهر بن حوشب فعليه بعبد الحميد بن بهرام» و امام نسايي مي‌گويد: «ليس بالقوي» البته امام نسايي گفته است: «قولُنا (ليس بالقوي): ليس بجَرْحٍ مُفْسِد» لذا نزد امام نسايي هم حداقل «حسن الحديث» است وامامان ابن عدي وبيهقي وهارون بن موسي گفته‌اند: «ضعيف» مي‌باشد وامام ابن حبان هم مي‌گويد: «كان ممن يروى عن الثقات المعضلات وعن الأثبات المقلوبات» وامام ساجي مي‌گويد: «فيه ضعفٌ وليس بالحافظ» و عباد بن منصور مي‌گويد: «حججنا مع شهر فسرق عيبتى» وامام ابن قطان هم گفته است: «لم أسمع لمضعفه حجة، وما ذكروا من تزييه بزى الجند، وسماعه الغناء بالآلات، و قذفه بأخذ الخريطة، فإما لا يصح، أو هو خارج على مخرج لا يضره، وشر ما قيل فيه أنه يروى منكرات عن ثقات، وهذا إذا كثر منه سقطت الثقة به» [رک: ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۴ص۳۶۹وج۶ص۱۰۹) وفتح الباري (ج۳ص۶۵) ولسان الميزان (ج۱ص۱۴) والأمالي المطلقة (ص۷۴) / ذهبي، الموقظة (ص۱۹) وذكر أسماء من تكلم فيه وهو موثق (ش۱۶۱) وسيراعلام النبلاء (ج۷ص۳۳۵)] وکسي هم که در این روايت از شهر بن حوشب روايت کرده، عبدالحميد بن بهرام بوده لذا اين روايتش «صحيح» است. ودیدیم که وامام ابوحاتم رازي گفته است: «أحاديثه (عبدالحميد بن بهرام) عن شهر بن حوشب صحاحٌ» وامام احمد بن صالح مصري هم گفته است: «عبد الحميد بن بهرام ثقةٌ يعجبنى حديثه، أحاديثه عن شهر صحيحةٌ» وامام احمد حنبل هم گفته است: «لابأس بحديث عبدالحميد بن بهرام عن شهر بن حوشب» وامام يحيي بن سعيد القطان هم گفته است: «من أراد حديث شهر بن حوشب فعليه بعبد الحميد بن بهرام» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۶ص۱۰۹وج۴ص۳۷۱) / ذهبي، سيراعلام النبلاء (ج۷ص۳۳۵)]. طريق دوم: ترمذي (ش۳۴۷۴) روايت کرده است: «حدثنا إسحاق بن منصور حدثنا علي بن معبد المصري حدثنا عبيد الله بن عمرو الرقي عن زيد بن أبي أنيسة عن شهر بن حوشب عن عبد الرحمن بن غنم عن أبي ذر أن رسول الله صلى الله عليه و سلم قال: أن رسول الله صلى الله عليه و سلم قال من قال في دبر الفجر وهو ثاني رجليه قبل أن يتكلم لا إله إلا الله وحده لا شريك له له الملك وله الحمد يحيي ويميت وهو على كل شيء قدير عشر مرات كتب له عشر حسنات ومحيت عنه عشر سيئات ورفع له عشر درجات وكان يومه ذلك في حرز من كل مكروه وحرس من الشيطان ولم ينبغ لذنب أن يدركه في ذلك اليوم إلا الشرك بالله.» اما زيد بن ابي انيسه اين روايت را از شهر بن حوشب نشنيده است وبزار (ش۴۰۵۰) / نسايي (ش۹۹۵۵) / دارقطني، العلل (ج۶ص۴۶) از طريق (عبد الملك بن عبد العزيز بن جريج وحكيم بن سيف الاسدي وابو نصر التمار) روايت کرده اند: «حدثنا عبيد الله بن عمرو عن زيد (بن ابي انيسه) عن عبد الله بن عبد الرحمن (ابن أبي حسين المكي) عن شهر بن حوشب عن عبد الرحمن بن غنم عن أبي ذر قال قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: ... .» ورجال بزار «رجال صحيح» بوده وخلافي که در شهر بن حوشب هم بود را در طريق قبلي گفتيم لذا اين اسناد «حسن» مي‌باشد. پس مشخص مي‌گردد که شهر بن حوشب اين روايت را از دو طريق -ابوذر وام سلمة- روايت کرده وهردو را از حفظ داشته است: «عن شهر بن حوشب سمعتُ ام سلمة عن النبي ... .» «عن شهر بن حوشب عن عبد الرحمن بن غنم عن ابوذر عن النبي ... .» بايد اشاره کنيم که گفته اند اين اسناد «مضطرب» مي‌باشد! وگفته اند که: الف): احمد، المسند (ش۱۹۹۹۰) / عبدالرزاق، المصنف (ج۲ص۲۳۵) / دارقطني، العلل (ج۶ص۴۵وج۱۱ص۷۷و۷۶) از طريق (همام بن يحيي واسماعيل بن عياش ومحمد بن جحاده ومعقل بن عبيدالله) روايت کرده اند: «حدثنا عبد الله بن أبي حسين المكي عن شهر بن حوشب عن عبد الرحمن بن غنم عن النبي صلى الله عليه وسلم ... .» اما خللي در روايت ايجاد نمي‌کند چرا که زياده ي عبيد الله بن عمرو الرقي -که ابوذر را به اسناد اضافه نموده- نسبت به روايت عبد الله بن أبي حسين المكي -که ابوذر را در اسناد نياورده- مقبول بوده وپذيرفته مي‌باشد. ب): نسايي (ش۹۹۵۴) / دارقطني، العلل (ج۶ص۴۶) از طريق (هارون بن إسحاق وجعفر بن عمران) روايت كرده اند: «حدثنا عبد الرحمن بن محمد المحاربي عن حصين بن عاصم بن منصور الأسدي عن ابن أبي حسين المكي عن شهر بن حوشب عن عبد الرحمن بن غنم عن معاذ قال قال رسول الله صلى الله عليه و سلم ... .» ومي بينيم که از مسند معاذ بن جبل روايت شده است!! اما اين اسناد «منکر» مي‌باشد چرا که اولاً: حصين بن منصور بن حيان بن حصين الأسدى: امام نسايي گفته است: «مجهولٌ» وامام ذهبي گفته است: «لايدري من هو» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۲ص۳۹۰) / نسايي، السنن الکبري (ش۹۹۵۴)] وثانياً: ديديم که عبيد الله بن عمرو الرقي که «رجال صحيحين» بوده آن را از مسند ابوذر روايت کرده است. ج): طبراني، الدعاء (ش۷۰۵) روايت کرده است: «حدثنا الحسن بن علوية القطان البغدادي ثنا إسماعيل بن عيسى العطار ثنا عبد العزيز بن الحصين عن محمد بن جحادة عن عبد الله بن عبد الرحمن بن أبي حسين عن شهر بن حوشب عن عبد الرحمن بن غنم عن أبي هريرة رضي الله عنه عن النبي ... .» ومي بينيم که از مسند معاذ بن جبل روايت شده است!! اما اين اسناد هم «منکر» مي‌باشد چرا که عبد العزيز بن حصين بن الترجمان «منکر الحديث» بوده و حتي امام نسايي وي را «متروک الحديث» مي‌داند وامام مسلم هم گفته است: «ذاهب الحديث» وامام ابوزرعه هم مي‌گويد «لايکتب حديث» امام ابوحاتم مي‌گويد: «ليس بقوي منکر الحديث» و امام يحيي بن معين مي‌گويد: «ليس بشيء؛ ضعيفٌ» [ابن ابي حاتم، الجرح و التعديل (ج۵ص۳۸۰) / خطيب بغدادي، تاريخ بغداد (ج۱۰ص۴۳۹)]. د): ابن عساکر، تاريخ دمشق (ج۱۷ص۳۱۶) روايت کرده است: «أخبرنا أبو غالب بن البنا أنا أبو محمد الجوهري أنا أبو عمر محمد بن العباس أنا أبو القاسم بن إبراهيم بن محمد بن غالب الأنباري نا دهثم بن أبي خلف بن الفضل الرملي نا سوار بن عمارة نا السري بن يحيى نا العلاء بن هارون عن شهر بن حوشب قال أتيت أبا أمامة ... .» ومي بينيم که از مسند ابوامامه روايت گرديده است!! اما اين اسناد هم «ضعيف» است چرا که دهثم بن خلف بن الفضل توثيق نشده لذا نفردش مقبول نيست. ولذا اضطرابي در حديث نبوده وروايت صحيح مي‌باشد. ولله الحمد. هر کس این أذکار را ده بار بعد از نماز صبح وده بار بعد از نماز مغرب بخواند، به جای هرمرتبه، ده حسنه به وی داده شده وده گناه هم ازوی پاک می‌گردد. وهمچنین به ازای هرمرتبه، گویی که یک برده از نوادگان اسماعیل  را آزاد کرده باشد، و هیچ گناهی هم آن روز به وی ضرر نمی‌رساند مگر اینکه شرک ورزیده باشد. وهمچنین از صبح تا شب، از شیطان وهر ضرری محفوظ می‌گردد. [۱۱۷۴] (صحيح): نسايي (ش۱۳۴۶) / ابن خزيمه (ش۷۴۵) / ضياء المقدسي، الاحاديث المختاره (ش۶۱) از طريق (عمرو بن سواد بن الأسود و يونس بن عبدالأعلى) روايت کرده اند: «حدثنا (عبدالله) بن وهب قال أخبرني حفص بن ميسرة عن موسى بن عقبة عن عطاء بن أبي مروان عن أبيه: أن كعبا حلف له ... .» وعبدالله بن وهب هم متابعه شده وفريابي، القدر (ش۱۵۵) / ابن حبان (ش۲۰۲۶) / ابونعيم، حلية الاولياء (ج۶ص۴۶) / ضياء المقدسي، الاحاديث المختاره (ش۶۰) از طريق (محمد بن المتوکل بن أبي السري وسويد بن سعيد) روايت کرده اند: «ثنا حفص بن ميسرة عن موسى بن عقبة ... .» وحفص بن ميسره هم متابعه شده وطبراني، المعجم الکبير (ج۸ص۳۳) والدعاء (ش۶۵۳) / شاشي، المسند (ش۹۹۶) / بزار (ش۲۰۹۲) / ضياء المقدسي، الاحاديث المختاره (ش۵۹) / ابن منذر، الاوسط (ش۱۵۰۹) / بيهقي، الدعوات الكبير (ش۹۷) / ابن عساکر، تاريخ دمشق (ج۱۷ص۱۰۷) از طريق (إسماعيل بن أبي أويس وسعد بن عبد الحميد) روايت کرده اند: «ثنا ابن أبي الزناد عن موسى بن عقبة ... .» ورجال نسايي «رجال صحيح» بوده جز عطاء بن أبي مروان الاسلمي وکعب الاحبار که «ثقة ومشهور» ومترجم در تهذيب هستند. وهمچنين أبو مروان الأسلمى المدنى: که امام ذهبي گفته است: «مختلف في صحبته؛ ثقة» وامام احمد العجلي مي‌گويد: «مدني تابعي ثقة» وامام ابن حبان هم وي را در «ثقات» آورده است وامام مزي هم گفته است: «مختلف في صحبته» وامام نسايي گفته است: «غير معروف» [ذهبي، الکاشف (ش۶۸۲۶) / ابن حبان، الثقات (ج۵ص۵۸۵) / عجلي، معرفة الثقات (ج۲ص۴۲۴) / مزي، تهذيب الکمال (ج۳۴ص۲۷۷) / ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱۲ص۲۳۰)] لذا «ثقة» بوده واين اسناد هم «صحيح» است. وامام ابن حجر گفته است: «هذا حديثٌ حسنٌ» [ابن حجر، نتائج الافکار (ج۲ص۳۳۵)] [۱۱۷۵] (صحيح): بخاري، الادب المفرد (ش۶۹۰) / عبد بن حميد، المسند (ش۱۲۱) / ابوداود (ش۱۵۲۴) / نسايي، السنن الکبري (ش۹۹۳۷) وعمل الیوم واللیلة (ش۱۰۹) / بزار (ش۲۶۶۱) / احمد، المسند (ش۲۲۱۱۹و۲۲۱۲۶) / حاکم، المستدرک (ش۱۰۱۰و۵۱۹۴) / طبرانی، المعجم الکبير (ج۲۰ص۶۰) / ابونعيم، حلية الاولياء (ج۱ص۲۴۱وج۵ص۱۳۰) / ابن ابي دنيا، الشکر (ش۱۰۹) / بیهقی، شعب الايمان (ش۴۴۱۰) والدعوات الکبیر (ش۸۸) / ابن حبان (ش۲۰۲۰و۲۰۲۱) / ابن خزيمه (ش۷۵۱) / ابن منذر، الاوسط (ش۱۵۱۴) / ابن عبدالبر، التمهيد (ج۲۴ص۴۳۲) / ابن عساکر، تاريخ دمشق (ج۱۴ص۲۸۴وج۱۵ص۲۵) / ابن الشجری، الامالی (ج۱ص۲۰۲) / اصفهانی، الترغيب والترهيب (ش۱۲۹۰) / ذهبی، معجم الشيوخ الكبير (ج۲ص۳۵۰) / ابن السنی، عمل الیوم واللیلة (ش۱۱۸) / ابومحمد المقدسی، الترغيب في الدعاء (ش۸۲) از طريق (ابوعاصم ضحاک بن مخلد وعبد الله بن يزيد المقرئ والحكم بن عبده ویحیی بن یعلی) روايت کرده اند: «حدثنا حيوة بن شريح قال سمعت عقبة بن مسلم يقول حدثنى أبو عبد الرحمن الحبلى عن (ابوعبدالله) الصنابحى عن معاذ بن جبل أن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) ... .» وحيوة بن شريح هم متابعه شده وطبرانی، المعجم الکبير (ج۲۰ص۱۲۵) روايت کرده است: «حدثنا أبو الزنباع روح بن الفرح ثنا سعيد بن عفير ثنا ابن لهيعة عن عقبة ابن مسلم ... .» ورجال بخاري همه «ثقة» ومترجم در تهذيب مي‌باشند. وامام حاکم نیشابوری گفته است: «هذا حديثٌ صحيحٌ على شرط الشيخين ولم يخرجاه» وامام ذهبی هم گفته است: «علی شرط البخاری ومسلم» وامام نووی هم گفته است: «اسناده صحیحٌ» وامام ابن حجر هم گفته است: «حدیثٌ صحیحٌ» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۱۰۱۰) / ابن حجر، نتائج الافکار (ج۲ص۲۹۶) / نووی، خلاصة الاحکام (ش۱۵۴۸)] [۱۱۷۶] (صحيح): مسلم (ش۱۳۷۱و۱۳۷۲) / نسايي (ش۱۳۴۰) از طريق (عبدة بن سليمان وعبدالله بن نمير) روايت کرده اند: «عن هشام بن عروة عن أبى الزبير مولى لهم أن عبد الله بن الزبير ... .»

(۴-۴) اتّفاق عید و نماز جمعه

فقها در زمینۀ همزمان شدن عید فطر و قربان با نماز جمعه در اینکه با شرکت در نماز عید به صورت جماعت آیا نماز جمعه بر شخص واجب می‌باشد و یا ساقط می‌گردد اختلاف‌نظر دارند، رویکرد فکری آن‌ها به دلائل، باعث پیدایش چهار دیدگاه در این زمینه شده است:

دیدگاه اوّل: عمر بن الخطاب، عثمان بن عفان، عبدالله بن مسعود، عبدالله بن عباس، عبدالله بن الزبیر، ابوهریره، ابن تیمیه، شعبی، ابراهیم النخعی، اوزاعی، ابوجعفر الباقر، عطاء بن ابی رباح، احمد بن حنبل، حنابله و ابن بازش بر این باورند، کسی که نماز عید را با جماعت خوانده باشد، نماز جمعه بر وی واجب نیست و در این حال نماز ظهر چهار رکعتی بخواند و در خواندن نماز جمعه مخیّر خواهد بود، [۱۱۷۷] در این زمینه روایات صحیحی وجود دارند که صراحتاً مؤیّد این حکم می‌باشند. [۱۱۷۸] حنابله اشاره کرده‌اند: هرگاه عید و جمعه با هم در یک روز جمع شوند و مردم عید و ظهر را بخوانند جایز است و نماز جمعه از افرادی که در نماز عید شرکت کرده‌اند ساقط می‌شود؛ زیرا علّت شرط تخییر و سقوط وجوب نماز جمعه این است که شخص مکلَّف نماز عید را بخواند؛ زیرا روایات و فرمودۀ پیامبر ج در این امر به مخاطبانیست که نماز عید را خوانده‌اند. حنابله در این باره تصریح کرده‌اند که: اسقاط نماز جمعه در این حال اسقاط حضور را می‌کند نه اسقاط وجوب، پس حکم این افراد مانند مریض و ... می‌باشد که عذری دارند یا مشغولیتی مباح که مجوِّز ترک نماز جمعه را باعث می‌شود. و با این وصف وجوب نماز جمعه از آن‌ها برداشته نشده پس نماز جمعه با آن‌ها منعقد می‌گردد و امامتِ آن‌ها نیز صحیح می‌باشد. اگرچه أفضل حضور در جمعه برای خروج از خلاف می‌باشد. البته اگر امام شرکت کند أفضل است؛ چرا که آن‌هایی که در نماز عید حضور نداشته‌اند بدون امام نباشند؛ وگرنه باید فردی را به جای خود منصوب نماید.

استدلال این دسته عبارت است از:

- وهب بن کیسانس روایت کرده است: « اجْتَمَعَ عِيدَانِ عَلَى عَهْدِ ابْنِ الزُّبَيْرِ فَأَخَّرَ الْخُرُوجَ حَتَّى تَعَالَى النَّهَارُ ثُمَّ خَرَجَ فَخَطَبَ فَأَطَالَ الْخُطْبَةَ، ثُمَّ نَزَلَ فَصَلَّى وَلَمْ يُصَلِّ لِلنَّاسِ يَوْمَئِذٍ الْجُمُعَةَ، فَذُكِرَ ذَلِكَ لِابْنِ عَبَّاسٍ، فَقَالَ: أَصَابَ السُّنَّةَ.» [۱۱۷۹] «در زمان ابن زبیر دو عید مقارن شدند. وی خارج شدن (برای ادای نماز را) تا بالا آمدن روز به تأخیر انداخت سپس خارج شد و خطبه خواند و خواندن خطبه را طولانی کرد و (از منبر) پایین آمد و نماز (عید را) خواند و مردم در آن روز نماز جمعه نخواندند. این را برای ابن عباس تعریف کردند وی گفت: مطابق سنّت عمل کرده است.»

- ایاس بن ابی رملهس روایت کرده است: «شَهِدْتُ مُعَاوِيَةَ بْنَ أَبِى سُفْيَانَ وَهُوَ يَسْأَلُ زَيْدَ بْنَ أَرْقَمَ قَالَ أَشَهِدْتَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج عِيدَيْنِ اجْتَمَعَا فِى يَوْمٍ قَالَ نَعَمْ. قَالَ فَكَيْفَ صَنَعَ قَالَ صَلَّى الْعِيدَ ثُمَّ رَخَّصَ فِى الْجُمُعَةِ فَقَالَ: مَنْ شَاءَ أَنْ يُصَلِّىَ فَلْيُصَلِّ.» [۱۱۸۰] «من معاویه بن سفیان را دیدم در حالیکه از زید بن أرقم می‌پرسید: آیا با پیامبر خدا ج را در اجتماع دو عید در یک روز حضور داشته‌ای؟ گفت: بله. گفت: چگونه عمل فرمودند؟ گفت: نماز عید را خواندند و برای انجام نماز جمعه رخصت دادند و فرمودند: هر کس که می‌خواهد (نماز جمعه) بخواند، آن را بخواند.»

- ابوهریرهس روایت کرده است: «عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ج أَنَّهُ قَالَ: قَدِ اجْتَمَعَ فِى يَوْمِكُمْ هَذَا عِيدَانِ فَمَنْ شَاءَ أَجْزَأَهُ مِنَ الْجُمُعَةِ وَإِنَّا مُجَمِّعُونَ.» [۱۱۸۱] «از پیامبر خدا ج روایت شده که فرمودند: در این روزتان دو عید همزمان شده است؛ هر کس که بخواهد می‌تواند برود؛ چرا که این جماعت به جای جماعت جمعۀ وی کافی بوده (و جماعت دیگری بر وی فرض نیست) و اگر هم بخواهد می‌تواند جماعت دیگری بخواند؛ چرا که ما نماز جمعه را هم می‌خوانیم.»

- عبدالله بن عمرب روایت کرده است: «اجتمع عيدان على عهد رسول الله صلى الله عليه و سلم فصلى بالناس ثم قال ج: من شاء أن يأتي الجمعة فليأتها ومن شاء أن يتخلف فليتخلف.» [۱۱۸۲] «در زمان پیامبر خدا ج دو عید مقارَن شدند ایشان (نماز عید را) با مردم خواندند و سپس فرمودند: هر کس خواست به جمعه بیاید، بیاید و هر کس نمی‌خواهد، نیاید.»

- از أبو عبیدس مولى ابن أزهرس آمده که أبو عبیدس گفته: «شَهِدْتُ الْعِيدَ مَعَ عُثْمَانَ بْنِ عَفَّانَ فَكَانَ ذَلِكَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ فَصَلَّى قَبْلَ الْخُطْبَةِ ثُمَّ خَطَبَ فَقَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ هَذَا يَوْمٌ قَدْ اجْتَمَعَ لَكُمْ فِيهِ عِيدَانِ فَمَنْ أَحَبَّ أَنْ يَنْتَظِرَ الْجُمُعَةَ مِنْ أَهْلِ الْعَوَالِي فَلْيَنْتَظِرْ وَمَنْ أَحَبَّ أَنْ يَرْجِعَ فَقَدْ أَذِنْتُ لَهُ» [۱۱۸۳] «روز عید -که در جمعه واقع شده بود-، در محضر عثمان بن عفان بودم و پس از خواندن نماز خطبه خوانده و گفت: کسانیکه اطراف مدینه هستند، می‌توانند برای نماز جمعه بمانند و یا اگر بخواهند می‌توانند برگردند؛ چرا که به آنان اجازه داده می‌شود–؛زیرا جماعت نماز عید، به جای جماعت جمعۀ آن‌ها کفایت می‌کند.-»

- همچنین ابن تیمیه گفته است: «ولأن يوم الجمعة عيد، ويوم الفطر والنحر عيد، ومن شأن الشارع إذا اجتمع عبادتان من جنس واحد أدخل إحداهما في الأخرى، كما يدخل الوضوء في الغسل، وأحد الغسلين في الآخر. والله أعلم.» «جمعه روز عید می‌باشند و روزهای فطر و قربان هم عید هستند؛ و قاعدۀ شارع مقدّس بر این بوده که هرگاه دو عبادت از یک جنس جمع شوند، یکی از آن‌ها در دیگری داخل می‌گردد؛ همانطور که وضوء در غسل وارده شده و یا غسل جنابت داخل غسل حیض می‌گردد.»

دیدگاه دوّم: ابوحنیفه، ابن حزم، مذاهب حنفیّه، ظاهریه و مالکیّه بر این باورند که در اجتماع نماز جمعه با نماز عید، هیچکدام ساقط نمی‌گردند [۱۱۸۴]؛ زیرا نماز عید مستحب و نماز جمعه با امر خداوند در آیۀ‌ زیر فرض است: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَوٰةِ مِن يَوۡمِ ٱلۡجُمُعَةِ فَٱسۡعَوۡاْ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِ[الجمعة: ۹] «‏ای مؤمنان! هنگامی که روز آدینه برای نماز جمعه أذان گفته شد، به سوی ذکر و عبادت خدا بشتابید.»

پس وجوب نماز جمعه، با خواندن نماز عید به صورت جماعت که سنّت می‌باشد، ساقط نمی‌شود. [۱۱۸۵]

همچنین این فقها، بر راویان احادیثی که (مؤیّد اسقاط وجوب نماز جمعه برای کسانیکه نماز عید را خوانده‌اند) ایراد وارد می‌کنند. و گفته‌اند: در رجال این احادیث، (اسرائیل بن ابی یونس) و (عبدالحمید بن جعفر) وجود داشته که قوی نیستند!

و همچنین گفته‌اند که جماعت نماز جمعه فرض بوده ونمازعید سنّت است و لذا فرض برای یک سنّت ترک نمی‌گرددد!

و از طرفی خداوندأ فرموده‌اند: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَوٰةِ مِن يَوۡمِ ٱلۡجُمُعَةِ فَٱسۡعَوۡاْ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِ[الجمعة: ۹] «‏ای مؤمنان! هنگامی که روز آدینه برای نماز جمعه أذان گفته شد، به سوی ذکر و عبادت خدا بشتابید.»

ورسول الله ج هم فرموده‌اند: «من ترك ثلاث جمع تهاوناً بها، طبع الله على قلبه.» [۱۱۸۶] «هرکس سه جمعه را از روی عمد ترک کند، خداوند قلبش را مُهر می‌زند.»

در جواب این دلایل باید اشاره کرد: اوّلاً: در تحقیق احادیث، رجال آن‌ها کاملاً بررسی شده است؛ و امّا إسرائیل بن یونس بن أبى إسحاق السبیعی: «ثقة و رجال صحيحين» می‌باشد و امام ابن حجر هم گفته است: «ثقةٌ تكلم فيه بلاحجة» و امام ذهبی هم گفته است: «اعتمده البخاري ومسلم في الاصول، وهو في الثبت كالاسطوانة، فلا يلتفت إلى تضعيف من ضعفه.» [۱۱۸۷] لذا روایتش صحیح می‌گردد.

اما عبد الحمید بن جعفر المدنی: «رجال صحیحین» بوده و امام ذهبی گفته است: «ثقةٌ غمزه الثورى للقدر» و امام احمد بن حنبل گفته است: «ثقةٌ ليس به بأس سمعت يحيى بن سعيد يقول: كان سفيان يضعفه من أجل القدر.» و امامان یحیی بن معین و عبدالله بن نمیر گفته‌اند: «ثقۀ» و امام ابن سعد گفته است: «ثقةٌ كثير الحديث» و امام ساجی گفته است: «ثقةٌ صدوقٌ» وامام ابن عدی گفته است: «أرجو أنه لابأس به و هو ممن يكتب حديثه» و امام نسایی گفته است: «لیس به بأس» وامام ابوحاتم گفته است: «محله الصدق» وامام نسایی گفته است: «لیس بالقوی» البته امام نسایی گفته است: «قولنا (لیس بالقوی): لیس بجرح مفسد» و تنها کسی که از وی تضعیف عبدالحمید ذکر شده یحیی بن سعید القطان بوده که امام یحیی بن معین گفته است: «ثقة ليس به بأس كان يحيى بن سعيد يضعفه»!! اما جرحش مشخص نبوده و طبق قواعد علوم الحدیث، جرح باید (مفسر) باشد و گرنه در مقابل توثیق مردود است؛ البته علت تضعیفش قَدَری بودن است لذا امام یحیی بن سعید القطان که تضعیف از وی نقل شده، از سفیان الثوری انتقاد کرده که چرا به دلیل قدری بودن عبدالحمید را تضعیف نموده است و امام علی بن المدینی روایت کرده است: «قال على ابن المدينى عن يحيى بن سعيد (القطان): كان سفيان يحمل عليه، و ما أدرى ما كان شأنه و شأنه.!» همچنین اتهام به قدری بودن موجب تضعیف روایت راوی نمی‌گردد لذا امام ذهبی هم در جواب گفته است: «قد لطخ بالقدر جماعة، وحديثهم في (الصحيحين) أو أحدهما؛ لأنهم موصوفون بالصدق والإتقان.» [۱۱۸۸] لذا او هم «ثقۀ» بوده و روایتش هم «صحیح» می‌باشد.

اما اینکه گفته‌اند: فرض به دلیل سنّت ترک نمی‌گردد هم مردود می‌باشد؛ چرا که اوّلاً: ملاک شریعت و دین، قرآن وسنّت رسول الله ج بوده و نه قواعد ابداعی؛ و اینجا هم نصب رسول الله ج بر تأیید این مطلب بوده لذا سخن رسول الله ج مقدّم بر قواعد بوده یا حدّاقل موجب تخصیص آن‌ها می‌شود؛ ثانیاً: همه می‌دانیم که بر هرمسلمانی فرض بوده که هنگام نماز حرکت زیادی که موجب ابطال نماز می‌گردد انجام ندهد و گرنه نمازش باطل می‌گردد؛ امّا چرا اگر کسی در نماز سجدۀ تلاوت را خواند می‌تواند یک سجده به نمازش اضافه کند؟ مگر سجدۀ تلاوت سنّت نیست؟ پس چرا در اینجا فرض را به دلیل سنّتی ترک کرده‌اید؟ و شما مجبورید که بگویید چون رسول الله ج به این اجازه داده‌اند. و این دقیقاً سخن ما در مورد رخصت برای ترک جمعه هنگام خواندن نماز عید می‌باشد.

اما اینکه گفته‌اند ترک نماز جمعه حرام می‌باشد، ما هم آن را قبول داریم؛ لیکن به شرطی که شارع آن‌را تخصیص نزده باشد! -همچنان‌که از مریض و...- فرضیّت جمعه را برداشته است؛ و دیدیم که روایات صحیح و صریح بر این بوده که هنگام اجتماع جمعه با یکی از عیدین، جماعت جمعه بر حاضران ساقط می‌گردد لذا محلی برای بحث و خلاف نیست. و از طرفی تکان زیادی در نماز حرام بوده و بر نمازگزاران شرط بوده که حرکت زیادی نکنند؛ و گفتیم که شارع آن را به سنّت‌هایی مانند سجدۀ تلاوت و... تخصیص زده است.

دیدگاه سوّم: عطاء بن ابی رباح بر این قول بوده که با خواندن نماز عید، (نماز ظهر و جمعه) هر دو ساقط شده و واجب نیستند. [۱۱۸۹] البته این قول را هم به عبدالله بن الزبیرس نسبت داده‌اند که صحیح نیست؛ چرا که در المصنف ابن ابی شیبه [۱۱۹۰] صراحتاً آمده که وی نماز جمعه را نخوانده بلکه ظهر را خوانده است. و تنها دلیلشان هم ظاهر روایاتی است که از رسول الله ج آمده است.

- اما این دلیل آن‌ها مردود می‌باشد؛ چرا که اوّلاً: از ظاهر روایت رسول الله ج استنباط می‌گردد که جماعت ساقط می‌گردد و نه نماز ظهر و یا جمعه ایشان فرموده‌اند: «قَدِ اجْتَمَعَ فِى يَوْمِكُمْ هَذَا عِيدَانِ فَمَنْ شَاءَ أَجْزَأَهُ مِنَ الْجُمُعَةِ وَإِنَّا مُجَمِّعُونَ.» (در این روزتان دو عید همزمان شده است؛ هر کس که بخواهد می‌تواند برود؛ چرا که این جماعت به جای جماعت جمعۀ وی کافی بوده (و جماعت دیگری بر وی فرض نیست) و اگر هم بخواهد می‌تواند جماعت دیگری بخواند؛ چرا که ما نماز جمعه را هم می‌خوانیم.) و ثانیاً: طلحه بن عبیداللهس روایت کرده است: « جَاءَ رَجُلٌ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فإذا هو ... قال له رسول الله صلى الله عليه و سلم: خَمْسُ صَلَوَاتٍ فِي الْيَوْمِ وَاللَّيْلَةِ.» [۱۱۹۱] «مردی از اهل نجد نزد رسول الله ج آمده واز ایشان ج دربارۀ نماز پرسید و رسول الله ج به ‌وی جواب دادند: پنج نماز در هر شب و روز بر تو واجب است.» و طبق نصّ صریح این روایت، در هر روز فقط پنج نماز واجب می‌باشد؛ لذا اگر (نماز جمعه و ظهر) هر دو اسقاط شوند، چهار نماز می‌گردد: (صبح، عصر، مغرب، عشاء) لذا مخالف این روایت بوده و مردود می‌گردد؛ لذا فقط باید با نصّ صریحی این پنج نماز کم شده و تخصیص داده شوند و نه با ظنّ و گمان.

دیدگاه چهارم: روایتی از عثمان بن عفانس و مذهب شافعی بر این باورند که به روستائیانی که در نماز عید شرکت کرده‌اند رخصت داده شده که نماز جمعه را ترک کنند. [۱۱۹۲] و دلیلشان هم این بوده که:

عمر بن عبد العزیز/ روایت کرده است: «اجتمع عيدان على عهد رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال: مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَجْلِسَ مِنْ أَهْلِ الْعَالِيَةِ فَلْيَجْلِسْ فِى غَيْرِ حَرَجٍ.» [۱۱۹۳] «دو عید (جمعه و فطر یا قربان) در زمان رسول الله ج در یک روز واقع شد؛ وایشان ج فرمودند: کسانیکه از اطراف شهر آمده‌اند، اگر بخواهند می‌توانند برای جمعه حضور نیابند و اشکالی ندارد.»

اما این روایت «ضعیف ومرسل» بوده لذا قابل استناد نیست.

از أبو عبیدس مولى ابن أزهرس آمده که أبو عبیدس گفته: «شَهِدْتُ الْعِيدَ مَعَ عُثْمَانَ بْنِ عَفَّانَ فَكَانَ ذَلِكَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ فَصَلَّى قَبْلَ الْخُطْبَةِ ثُمَّ خَطَبَ فَقَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ هَذَا يَوْمٌ قَدْ اجْتَمَعَ لَكُمْ فِيهِ عِيدَانِ فَمَنْ أَحَبَّ أَنْ يَنْتَظِرَ الْجُمُعَةَ مِنْ أَهْلِ الْعَوَالِي فَلْيَنْتَظِرْ وَمَنْ أَحَبَّ أَنْ يَرْجِعَ فَقَدْ أَذِنْتُ لَهُ.» [۱۱۹۴] «روز عید -که در جمعه واقع شده بود-، در محضر عثمان بن عفانس بودم و پس از خواندن نماز خطبه خوانده و گفت: کسانیکه اطراف مدینه هستند، می‌توانند برای نماز جمعه بمانند و یا اگر بخواهند می‌تواند برگردند؛ چرا که به آنان اجازه داده می‌شود–؛زیرا جماعتِ نماز عید، به جای جماعت جمعۀ آن‌ها کفایت می‌کند.-»

لذا گفته‌اند: همچنان‌که عثمان بن عفانس فرموده، رخصت فقط برای: (مردمان اطراف شهر و کسانی بوده که جمعه بر آن‌ها واجب نشده است.)!

اما این دلیل جای اشکال دارد؛ چرا که آیا دلیلی برای این سخن خود از رسول اللهج وجود دارد؟ مسلماً می‌گویید: خیر! لذا ما هم می‌گوییم: پس صحیح نیست سخن رسول الله ج بدون دلیل تخصیص زده شود. و مگر شریعت اینگونه سالم می‌ماند؟ حال اگر گفته شود عثمان بن عفانس آن‌را تخصیص زده ما هم می‌گوییم: اوّلاً: همه می‌دانیم که سخن صحابی حجیّت ندارد لذا این سخن وی اجتهادی است و ثانیاً: صحابه‌های دیگر مانند عبدالله بن الزبیر و عبدالله بن عباس و علی بن ابی طالبش مخالف عثمان بن عفانس فتوی داده‌اند لذا سخن هیچ یک أولی از دیگری نیست مگر دلیل صحیح‌ داشته باشند؛ و ثالثاً: در حدیث رسول الله ج مشاهده شد که عام بوده و خطاب ایشان ج با تمامی کسانی است که در نماز عید حضور داشته‌اند لذا این قول هم مردود است.

قول راجح: به نظر می‌رسد در هنگام وقوع عیدین با نماز جمعه، افرادی که در نماز عید با جماعت شرکت کرده‌اند رخصت دارند که در نماز جمعه شرکت نکرده لیکن باید نماز ظهر را بخوانند. احادیث صحیحی هم که مشاهده شد گواه این مطلب هستند. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

با توجه به تحلیل دیدگاه‌ها و احادیث مربوطه این نتیجه حاصل گشت کسی که نماز نماز عید را به صورت جماعت خوانده، شریعت این رخصت را به وی می‌دهد که در نماز جمعه شرکت نکند، ولی سؤالی که در اینجا مطرح است آن است که آیا نماز ظهر را باید بخواند؟ و نیز آیا این افراد می‌توانند نماز ظهر را به صورت جماعت در مسجد برپای کنند؟

[۱۱۷۷] ابن قدامه، المغني۲۱۲/۲؛ ابن ابی شیبة، المصنف۹۲/۲ به بعد؛ عبدالرزاق، المصنف۳۰۳/۳به بعد؛ ابن عبدلبر، التمهید۲۷۲/۱۰، نووی، المجموع۴۹۲/۴؛ عمرانی، البیان۵۵۱/۲؛ ابن حزم، المحلّی۸۹/۵؛ قرافی، الذخیرة ۳۵۵/۲ [۱۱۷۸] علّت شرط تخییر و سقوط وجوب نماز جمعه این بوده که شخص مکلف نماز عید را بخواند؛ زیرا روایات و فرموده پیامبر ج در این امر به مخاطبانیست که نماز عید را خوانده‌اند. [۱۱۷۹] (صحیح): نسایی (ش۱۵۹۲) / ابن خزیمه (ش۱۴۶۵) / حاكم، المستدرک (ش۱۰۹۷) / فاکهی، اخبار مکة (ش۱۷۸۰) / ابن منذر، الاوسط (ش۲۱۴۱) از طریق (احمد بن حنبل ويعقوب بن إبراهيم الدورقي و محمّد بن بشار بندار وبکر بن خلف ومسدد بن سرهد) روایت کرده‌اند: «حدثنا يحيى (بن سعید القطان) قال حدثنا عبد الحميد بن جعفر قال حدثني وهب بن كيسان قال: اجتمع عيدان على عهد ابن الزبير قال: فأخر الخروج حتى تعالى النهار ثم خرج فخطب فأطال الخطبة ثم نزل فصلى ركعتين ولم يصل للناس الجمعة فعاب ذلك عليه ناس من بني أمية بن عبد شمس فذكر ذلك لابن عباس فقال: أصاب السنة. فذكروا ذلك لابن الزبير فقال: رأيت عمر بن الخطاب إذا اجتمع على عهده عيدان صنع كذا.» ویحیی القطان هم متابعه شده وابن ابی شیبه، المصنف (ج۲ص۹۱) / ابن خزیمه (ش۱۴۶۵) از طریق (سلیم بن اخضر وابوخالد الاحمر) روایت کرده‌اند: «ثنا عبد الحميد بن جعفر قال حدثني وهب بن كيسان شهدت ابن الزبیر... .» ووهب بن کیسان هم متابعه شده وابوداود (ش۱۰۷۳) / عبدالرزاق، المصنف (ج۳ص۳۰۳) از طریق (الاعمش وابن جریج) روایت کرده‌اند: «عن عطاء بن أبى رباح ... .» ورجال نسایی «رجال صحیحین» می‌باشد به جز عبدالحميد بن جعفر انصاری که «رجال صحیح» است واسناد روایت هم «صحیح» می‌باشد. وامام علی بن المدینی هم گفته است: «اسناده صحیحٌ» وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «حدیثٌ صحیحٌ علی شرط الشیخین» وامام ذهبی هم گفته است: «علی شرطهما البخاری ومسلم» وامام نووی هم گفته است: «إسناده على شرط مسلم» وامام ابو الجوزی هم گفته است: «هذا حديثٌ يعتمد عليه» وامام البوصیری هم گفته است: «إسنادٌ صحيحٌ رجاله ثقات» [حاکم، المستدرک (ش۱۰۹۷) / ابن الجوزی، البدرالمنیر (ج۵ص۱۰۵-۹۹) / البوصیری، اتحاف الخيرة المهرة بزوائد المسانيد العشرة (ج۲ص۱۰۲) ومصباح الزجاجه (ج۱ص۲۰۰) / ابن حجر، تلخیص الحبیر (ج۲ص۲۰۹)] [۱۱۸۰] (صحيح): اين روايت از طريق زيد بن ارقم وابوهريره وعبدالله بن عمر وعمر بن عبدالعزيز وبعضي از اهل مدينه از رسول الله ج روايت شده است: اما طريق زيد بن ارقمس: ابوداود الطياليسي، المسند (ش۷۲۰) / بخاري، التاريخ الکبير (ج۱ص۴۳۸) / احمد، المسند (ش۱۹۳۱۸) / ابوداود (ش۱۰۷۲) / نسايي (ش۱۵۹۱) / ابن ماجه (ش۱۳۱۰) / بيهقي، السنن الکبري (ش۶۵۱۱) / حاکم، المستدرک (ش۱۰۶۳) / طبرانی، المعجم الکبير (ج۵ص۲۰۹) / طحاوي، شرح مشکل الآثار (ج۳ص۱۲۵و۱۲۶) / ابن خزيمه (ش۱۴۶۴) / دارمي (ش۱۶۱۲) / فسوي، المعرفة والتاريخ (ج۱ص۳۰۳) / بزار (ش۴۳۳۷) / ابن ابي شيبه (ج۲ص۹۱) از طريق (اسرائيل بن يونس) روايت کرده‌اند: «حدثنا عثمان بن المغيرة عن إياس بن أبى رملة الشامى قال شهدت معاوية بن أبى سفيان ... .» ورجال ابوداود «رجال صحيح» مي‌باشد به جز إياس بن أبى رملة الشامى که: امامان ابن القطان وابن المنذر گفته اند: «مجهول»! اما امام المحدثين علي بن المديني اسنادش را «صحيح» دانسته که نشان از توثيق (اياس بن ابي رملة) نزد وي دارد وامام ابن حبان وي را در «ثقات» آورده است همچنين امام بخاري وي را التاريخ الکبير آورده اما جرحي نکرده وگفته است: «كل من لم أبين فيه جرحه فهو على الاحتمال وإذا قلت فيه نظر فلا يحتمل» لذا امامان حاکم وذهبي هم اسنادش را «صحيح» دانسته اند [ابن حبان، الثقات (ج۴ص۳۶) / ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱ص۳۸۸) وتلخيص الحبير (ج۲ص۲۰۹) / بخاري، التاريخ الکبير (ج۱ص۴۳۸) / مزي، تهذيب الکمال (ج۱۸ص۲۶۴) / مستدرک مع التلخيص (ش۱۰۶۳)]. اما طريق ابوهريرهس: ابوداود (ش۱۰۷۵) / ابن ماجه (ش۱۳۱۱) / بيهقي، السنن الکبري (ش۶۵۱۳) / حاکم، المستدرک (ش۱۰۶۴) / ابن الجاورد، المتقي (ش۳۰۲) / طحاوي، شرح مشکل الآثار (ج۳ص۱۲۷) / بزار (ش۸۹۹۵) / ابن عبدالبر، التمهيد (ج۱۰ص۲۷۲) / فريابي، احکام العيدين (ش۱۳۷) / حديث عمر بن أحمد لابن شاهين (ش۳۸) / ابن ماسي، الفوائد (ش۳۱) / خطيب بغدادي، تاريخ بغداد (ج۳ص۱۲۹) از طريق (محمّد بن المصفى وعمر بن حفص الوصابى ومحمّد بن عبدالله و يزيد بن عبد ربه و محمّد بن عمرو بن حنان) روايت کرده اند: «حدثنا بقية (بن الوليد) حدثنا شعبة عن المغيرة بن مقسم الضبى عن عبد العزيز بن رفيع عن أبى صالح (السمان) عن أبى هريرة عن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) أنه قال: قد اجتمع فى يومكم هذا عيدان فمن شاء أجزأه من الجمعة وإنا مجمعون» وبقية بن الوليد هم متابعه شده ودارقطني، العلل (ج۱۰ص۲۱۶) گفته است: «قال وهب بن حفص عن (عبد الملك بن إبراهيم) الجدي عن شعبة عن عبد العزيز بن رفيع ولم يذكر مغيرة ... .» ومغيرة بن مقسم هم متابعه شده و بزار (ش۸۹۹۶) / بيهقي، السنن الکبري (ش۶۵۱۲) / ابن عبدالبر، التمهيد (ج۱۰ص۲۷۳) / ابن عدي، الکامل (ج۳ص۱۹۲) / دارقطني در العلل (ج۱۰ص۲۱۶) از طريق (زياد بن عبد الله البکائي و ابوبکر بن عياش وهذيل الکوفي و صالح بن موسى الطلحي) روايت کرده اند: «عن عبد العزيز بن رفيع عن ابي صالح عن ابوهريره عن النبي ... .» و رجال ابوداود «رجال صحيحين» بوده واسنادش هم «صحيح» است. بايد اشاره کنيم که امامان احمد بن حنبل ودارقطني طريق مرسل را «اصح» مي‌دانند. وامام احمد بن حنبل گفته است: «من أين جاء بقية (بن الوليد) بهذا؟ رواه الناس عن عبد العزيز عن أبى صالح السمان مرسلا» وامام دارقطني هم طريق «مرسل» را «اصح» دانسته وگفته است: «رواه (أبو عوانة وزائدة بن قدامه وشريك بن عبدالله وجرير بن عبدالحميد وأبوحمزة السكري) كلهم عن عبدالعزيز بن رفيع عن أبي صالح مرسلا وهو الصحيح» [دارقطني، العلل الوارد في الاحاديث النبوية (ج۱۰ص۲۱۵) / خطيب بغدادي، تاريخ بغداد (ج۳ص۱۲۹)]. واين ائمة اشکال حديث را از بقية بن الوليد دانسته اند؛ اما چنانکه در علل دارقطني ديديم، (عبد الملك بن إبراهيم الجدي) هم بقية را متابعه نموده وآن را از (شعبة عن عبدالعزيز بن رفيع عن ابوصالح السمان عن ابوهريره عن النبي) روايت کرده است. وهمچنين (زياد بن عبد الله البکائي وابوبکر بن عياش وهذيل الکوفي و صالح بن موسى الطلحي) هم آن را از (عبد العزيز بن رفيع عن ابوصالح السمان از ابوهريره عن النبي) روايت کرده اند. اما از آنجا که (أبوعوانة وزائدة بن قدامه وشريك بن عبدالله وجرير بن عبد الحميد وأبو حمزة السكري) آن از (عبد العزيز بن رفيع عن ابوصالح السمان عن النبي مرسلا) روايت کرده اند، نشان مي‌دهد که (عبد العزيز بن رفيع)، گاهي آن را به صورت «مرسل» وگاهي هم آن را به صورت «موصول» نقل کرده است. لذا هر دو طريق از عبدالعزيز بن رفيع «صحيح» است. واکنون بايد به دنبال مرجحي، بين طريق (موصول ومرسل) باشيم ودر طريق اوّل ديديم که با اسناد «صحيح» روايت شده است: «قال اياس بن ابي رمله: شهدت معاوية بن أبى سفيان وهو يسأل زيد بن أرقم قال أشهدت مع رسول الله (صلى الله عليه وسلم) عيدين اجتمعا فى يوم قال نعم. قال فكيف صنع قال صلى العيد ثم رخص فى الجمعة فقال (صلي الله عليه وسلم): من شاء أن يصلى فليصل.» اما طريق عبدالله بن عمرب: دو طريق دارد؛ طريق اوّل: ابن ماجه (ش۱۳۱۲) / ابن عدي، الکامل (ج۶ص۴۵۵) از طريق (جبارة بن المغلس) روايت کرده اند: «حدثنا مندل بن علي عن عبد العزيز بن عمر عن نافع عن ابن عمر قال: اجتمع عيدان على عهد رسول الله صلى الله عليه و سلم فصلى بالناس ثم قال ج: من شاء أن يأتي الجمعة فليأتها ومن شاء أن يتخلف فليتخلف» اما اين روايت «واهي» است چرا که اوّلا: جبارة بن المغلس الحمانى: امام يحيي بن معين گفته است: «کذاب» وامام احمد در مورد بعضي از رواياتش گفته است: «هذه موضوعة أو هى كذب» وامام دارقطني گفته است: «متروک» وامام ابوزرعه هم: «حدث عنه فى اوّل أمره ثم ترك حديثه بعد ذلك» وامام ابن نمير گفته است: «ما هو عندى ممن يكذب كان يوضع له الحديث فيحدث به وما كان عندى ممن يتعمد الكذب..» وامامان بخاري وابن عدي گفته اند: «حديثه مضطرب» وامام ابن حبان گفته است: «كان يقلب الأسانيد ويرفع المراسيل أفسده ـ يعنى الحمانى ـ حتى بطل الاحتجاج بأحاديثه» وامام ابوداود گفته است: «لم أكتب عنه؛ فى أحاديثه مناكير وما زلت أراه و أجالسه و كان رجلا صالحا» وامام مسلمة بن قاسم گفته است: «کان ثقة إن شاء الله» وامام ابوحاتم گفته است: «هو على يدى عدل» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۲ص۵۷)] وثانيا: مندل بن علي العنزي هم «ضعيف الحديث» است. [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱۰ص۲۹۸) / ابن حجر، تقريب التهذيب (ش۶۸۸۳) / ذهبي، ميزان الاعتدال (ج۴ص۱۸۰)]. طريق دوّم: طبرانی، المعجم الکبير (ج۱۲ص۴۳۵) / ابن عدي، الکامل (ج۳ص۳۸۲) از طريق (سهل السكري و محمّد بن يوسف التركي) روايت کرده اند: «ثنا عيسى بن إبراهيم البركي ثنا سعيد بن راشد السماك ثنا عطاء بن أبي رباح عن ابن عمر قال: اجتمع عيدان على عهد يوم فطر وجمعة فصلى بهم رسول الله صلى الله عليه و سلم صلاة العيد ثم أقبل عليهم بوجهه فقال: ياأيها الناس إنكم قد أصبتم خيرا وأجرا وإنا مجمعون فمن أراد أن يجمع معنا فليجمع ومن أراد أن يرجع إلى أهله فليرجع.» اما اين اسناد «واهي» است چرا که اوّلا: سعيد بن راشد المازني: امام بخاري گفته است: «منکر الحديث» وامام نسايي گفته است: «متروک» وامام يحيي بن معين گفته است: «ليس بشيء» [ابن حجر، لسان الميزان (ج۳ص۲۷)]. اما طريق اوّل، متابعه ي «صحيحي» براي اين طريق مي‌باشد لذا اسنادش «صحيح» مي‌گردد. اما طريق عمر بن عبدالعزيز/: دو طريق دارد؛ طريق اوّل: فریابی، احکام العیدین (ش۱۴۱) / شافعی، المسند (ش۳۴۳) / بیهقی، السنن الکبری (ش۶۵۱۵) از طریق (وهيب بن خالد وابراهیم بن ابی یحی) روایت کرده‌اند: «حدثني إبراهيم بن عقبة عن عمر بن عبد العزيز قال: اجتمع عيدان على عهد النبي صلى الله عليه و سلم فقال من أحب أن يجلس من أهل العالية فليجلس في غير حرج» اما عمر بن عبدالعزیز «تابعی» بوده لذا روایتش «مرسل وضعیف» می‌باشد. طريق دوّم: عبدالرزق (ج۳ص۳۰۴) روايت کرده است: «قال ابن جريج وحدثت عن عمر بن عبد العزيز و عن أبي صالح الزيات أن النبي صلى الله عليه و سلم اجتمع في زمانه يوم جمعة ويوم فطر فقال ج: أن هذا اليوم يوم قد اجتمع فيه عيدان فمن أحب فلينقلب ومن أحب أن ينتظر فلينتظر.» اما راوي آن مبهم است: «حدثت». اما طريق بعضي از اهل مدينه: عبدالرزق (ج۳ص۳۰۴) روايت کرده است: «عن بن جريج قال أخبرني بعض أهل المدينة عن غير واحد منهم أن النبي صلى الله عليه و سلم اجتمع في زمانه يوم جمعة ويوم فطر أو يوم جمعة وأضحى فصلى بالناس العيد الاوّل ثم خطب فأذن للأنصار في الرجوع إلى العوالي وترك الجمعة فلم يزل الامر على ذلك بعد.» اما مشخص نيست که ابن جريج اين روايت را از چه کساني شنيده است: «أخبرني بعض أهل المدينة» وگفتيم که امام دارقطني گفته است: «تجنب تدليس بن جريج فإنه قبيح التدليس لا يدلس إلا فما سمعه من مجروح مثل إبراهيم بن أبي يحيى وموسى بن عبيدة وغيرهما» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۶ص۴۰۵)] ولذا اسمش را نياورده است. [۱۱۸۱] (صحیح): به تحقيق قبلي رجوع گردد. [۱۱۸۲] (صحیح): به تحقيق قبلي رجوع گردد. [۱۱۸۳] (صحیح): بخاري (ش۵۵۷۲) روایت کرده است: «حدثنا حبان بن موسى أخبرنا عبد الله قال أخبرني يونس عن الزهري قال حدثني أبو عبيد مولى ابن أزهر قال شهدت العيد مع عثمان بن عفان فكان ذلك يوم الجمعة فصلى قبل الخطبة ثم خطب فقال يا أيها الناس إن هذا يوم قد اجتمع لكم فيه عيدان فمن أحب أن ينتظر الجمعة من أهل العوالي فلينتظر ومن أحب أن يرجع فقد أذنت له.» [۱۱۸۴] ابن قدامه، المغني۲۱۲/۲؛ ابن ابی شیبة، المصنف۹۲/۲ به بعد؛ عبدالرزاق، المصنف۳۰۳/۳به بعد؛ ابن عبدلبر، التمهید۲۷۲/۱۰، نووی، المجموع۴۹۲/۴؛ عمرانی، البیان۵۵۱/۲؛ ابن حزم، المحلّی۸۹/۵؛ قرافی، الذخیرة ۳۵۵/۲ [۱۱۸۵] نک: رد المحتار ۲ \ ۱۶۶؛ سنة بدائع الصنائع ۱ \ ۲۷۵؛ مشكل الآثار للطحاوي، ۲ \ ۵؛ المحلّی مسئله شماره:۵۴۷؛ شرح الخرشي على مختصر خليل ۲ \ ۹۲؛ حاشية العدوي على شرح الخرشي ۲ \ ۹۲؛ مالک، المدونة، ۱ \ ۱۴۲. [۱۱۸۶] (صحيح): احمد، المسند (ش۱۵۴۹۸) / شافعي، المسند (ش۳۰۴) / ابوداود (ش۱۰۵۴) / ترمذي (ش۵۰۰) / نسايي (ش۱۳۶۹) / ابن ماجه (ش۱۱۲۵) / حاکم، المستدرک (ش۶۶۲۰و۱۰۳۴و۱۰۸۲) /ابن الجارود، المنتقي (ش۲۸۸) / طبرانی، المعجم الکبير (ج۲۲ص۳۶۶و۳۶۵) / طحاوي، شرح مشکل الآثار (ج۸ص۴۳) / ابن حبان (ش۲۷۸۶) / ابن خزيمه (ش۱۸۵۸و۱۸۵۷) / ابويعلي، المسند (ش۱۶۰۰) / بيهقي، السنن الکبري (ش۵۷۸۵و۶۱۹۹) وشعب الايمان (ش۳۰۰۳) / ابن ابي شيبة، المسند (ج۲ص۴۳) والمصنف (ج۲ص۶۱) / مروزي، الجمعة وفضلها (ش۶۰) / مشيخة أبي طاهر إبن أبي الصقر (ش۹۷و۹۶) / دارمي، السنن (ش۱۵۷۱) / ابواحمد الحاکم، الأسامي والكنى (ج۳ص۴۱) / ابن ابي عاصم، الآحاد والمثاني (ش۹۷۵) / ابونعيم، معرفة الصحابة (ش۱۰۱۱و۶۷۲۳و۶۷۲۴) / طوسی، المستخرج علی مسلم (ج۳ص۱۴) / ابوبکر الخلال، السنة (ش۱۵۹۶) / اصفهانی، الترغیب والترهیب (ش۹۳۴) / سبکی، معجم الشیوخ (ص۵۲) / مشيخة ابن أبي الصقر (ش۹۶) / ابن عبدالبر، التمهید (ج۱۶ص۲۴۰) / مزی، تهذیب الکمال (ج۳۳ص۱۸۹) / ابن قانع، معجم الصحابه (ش۱۱۰۶) / حديث ابن ملاعب (ش۱) / سخاوی، البلدانیات (ص۲۵۹) / بغوی، شرح السنة (ج۴ص۲۱۳) از طريق (يحيي بن سعيد القطان وسفيان الثوري وعبد الله بن إدريس ويزيد بن هارون ومحمّد بن بشر وعيسي بن يونس ومحمّد بن جعفر واسماعيل بن جعفر وزائدة بن قدامة ومحمّد بن فليح والعلاء بن محمّد ويعلي بن عبيد ويزيد بن زريع والمعتمر بن سليمان) روايت کرده اند: «عن محمّد بن عمرو (بن علقمه) قال حدثنى عبيدة بن سفيان الحضرمى عن أبى الجعد الضمرى (رضي الله تعالی عنه) - وكانت له صحبة - سمعت رسول الله (صلى الله عليه وسلم) قال: من ترك ثلاث جمع تهاونا بها طبع الله على قلبه.» وفي روايةِ (وکيع بن الجراح عن سفيان الثوري): «فهو منافقً». ورجال احمد «ثقة» و مترجم در تهذيب مي‌باشند فقط محمّد بن عمرو بن علقمة بن وقاص الليثى: امامان علي بن المديني ونسايي ويحيي بن معين مي‌گويند: «ثقةٌ» وامام مالک هم وي را «ثقة» مي‌داند چرا که از وي روايت کرده است وبشر بن عمر گفت: «سألت مالكا عن رجل! فقال رأيته في كتبي؟ قلت لا: قال لو كان ثقةً لرأيته في كتبي.» وامام ابوحاتم رازي مي‌گويد: «صالحُ الحديث يكتب حديثه وهو شيخٌ.» و امام ابن عدي مي‌گويد: «له حديث صالحٌ و قد حدث عنه جماعة من الثقات كل واحد منهم ينفرد عنه بنسخة و يغرب بعضهم على بعض و يروى عنه مالك غير حديث فى الموطأ؛ وأرجو أنه لابأس به.» و امام شعبة بن الحجاج هم از وي روايت مي‌کرده و وي جز از «ثقات» روايت نمي‌کرده است و امام سمعاني هم مي‌گويد: «من جلة العلماء ومن قراء المدينة ومُتقنيهم» وامام يحيي بن سعيد القطان مي‌گويد: «صالحٌ ليس بأحفظ الناس للحديث» و امام عبدالله بن مبارک هم گفته است: «ليس به بأس» و امام ابن حبان هم وي را در «ثقات» آورده و گفته است: «كان يخطىء» و امام يحيي بن معين هم گفته است: «ما زال الناس يتقون حديثه» اما امام يحيي بن معين علّتش را قبول ندارد لذا چنانکه گفتيم وي را «ثقة» دانسته است و امام ذهبي هم گفته است: «مشهورٌ حسنُ الحديث» وامام يعقوب بن شيبه مي‌گويد: «هو وسطٌ و إلى الضعف ما هو» و امام جوزجاني هم گفته است: «ليس بالقوي و هو ممن يشتهي حديثه» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۹ص۳۷۵وج۱۰ص۷) و لسان الميزان (ج۱ص۱۴) و تقريب التهذيب (ش۶۱۸۸) / ذهبي، المغني في الضعفاء (ش۵۸۷۶) / علي بن مديني، سؤالات محمّد بن عثمان بن أبي شيبة (ش۹۴) / يحيي بن معين، معرفة الرجال رواية أحمد بن محمّد بن القاسم بن محرز (ج۱ص۱۰۷) / سمعاني، الانساب (ج۵ص۱۵۵)] لذا تا زمانيکه خطايش محرز نگرديده احاديثش «صحيح» مي‌باشد. وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «حدیثٌ صحیحٌ علی شرط مسلم» وامام ذهبی هم گفته است: «صحیحٌ؛ علی شرط مسلم» وامامان سخاوی وابن الملقن وابن السکن هم گفته‌اند: «حديثٌ صحيحٌ» وامام منذری هم گفته است: «اسناده جیدٌ» وامام نووی هم گفته است: «اسناده حسنٌ» وامامان بغوی وترمذی هم گفته‌اند: «حدیثٌ حسنٌ» وامام سیوطی هم گفته است: «من الاحاديث المتواترة» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۱۰۸۲و۱۰۳۴) / ابن الملقن، البدر المنیر (ج۴ص۵۸۳) / نووی، خلاصة الاحکام (ش۲۶۵۱) / ترمذی (ش۵۰۰) / الزبیدی، اتحاف السادة المتقين بشرح إحياء علوم الدين (ج۳ص۲۱۲) / ابن حجر، تلخیص الحبیر (ج۲ص۱۳۰) / سخاوی، البلدانیات (ص۲۵۹) / منذری، الترغیب والترهیب (ج۱ص۲۹۶) / / بغوی، شرح السنة (ج۴ص۲۱۳)] بايد اشاره کنيم که ابن عدي، الکامل (ج۷ص۵۴) / طبرانی، المعجم الاوسط (ج۳ص۱۶۹) / ابن عبدالبر، التمهيد (ج۱۶ص۲۴۱) / دارقطني، العلل الوارده في الاحاديث النبوية (ج۸ص۲۲) آن را از طريق ديگري از عمرو بن علقمة روايت کرده‌اند واز طريق (حسان بن إبراهيم وعبدالله بن نافع ومحمّد بن ابي معشر) روايت کرده اند: «عن أبي معشر عن محمّد بن عمرو عن أبي سلمة عن أبي هريرة قال قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: من ترك ثلاث جمعات من غير عذر طبع على قلبه وهو منافق» اما اين طريق «منکر» است چرا که ديديم جمع کثيري ازثقات آن را از (عمرو بن علقمه از عبيدة بن سفيان الحضرمى عن أبى الجعد الضمرى) نقل کرده اند ونه طريق (عمرو بن علقمه از ابوسلمه از ابوهريره) وهمچنين أبو معشرنجيح بن عبدالرحمن «ضعيف الحديث» است وامام دارقطني هم گفته است: «وهم (ابومعشر) فيه» [ابن حجر، تقريب التهذيب (ش۷۱۰۰) دارقطني، العلل الوارده فی الاحادیث النبویة (ج۸ص۲۱)] [۱۱۸۷] نک: ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱ص۲۶۱) وتقريب التهذيب (ش۴۰۱) / ذهبي، ميزان الاعتدال (ج۱ص۲۰۹). [۱۱۸۸] ذهبی، الموقظه (ص۲۰) / الکاشف (ش۳۰۹۸) وسیر اعلام النبلاء (ج۷ص۲۱) / ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۶ص۱۱۱). [۱۱۸۹] ابن قدامه، المغني۲۱۲/۲؛ ابن ابی شیبة، المصنف۹۲/۲ به بعد؛ عبدالرزاق، المصنف۳۰۳/۳به بعد؛ ابن عبدلبر، التمهید۲۷۲/۱۰، نووی، المجموع۴۹۲/۴؛ عمرانی، البیان۵۵۱/۲؛ ابن حزم، المحلّی۸۹/۵؛ قرافی، الذخیرة ۳۵۵/۲ [۱۱۹۰] ابن ابی شیبة، المصنف ۹۲/۲. [۱۱۹۱] (صحيح): بخاري (ش۴۶و۱۸۹۱و۲۶۷۸و۶۹۵۶) / مسلم (ش۱۰۹و۱۱۰) / ابوداود (ش۳۹۱و۳۹۲و۳۲۵۴) / نسايي (ش۴۵۸و۲۰۹۰و۵۰۲۸) از طريق (مالک بن انس و اسماعيل بن جعفر) روايت کرده‌اند: « حدثني أبو سهيل عن أبيه أنه سمع طلحة بن عبيد الله يقول : جاء رجل إلى رسول الله صلى الله عليه و سلم من أهل نجد ثائر الرأس يسمع دوي صوته ولا يفهم ما يقول حتى دنا فإذا هو يسأل عن الإسلام قال له رسول الله صلى الله عليه و سلم خمس صلوات في اليوم والليلة قال هل علي غيرهن قال لا إلا أن تطوع قال رسول الله صلى الله عليه و سلم وصيام شهر رمضان قال هل علي غيره قال لا إلا أن تطوع وذكر له رسول الله صلى الله عليه و سلم الزكاة فقال هل علي غيرها قال لا إلا أن تطوع فأدبر الرجل وهو يقول لا أزيد على هذا ولا أنقص منه فقال رسول الله صلى الله عليه و سلم أفلح إن صدق.» [۱۱۹۲] ابن قدامه، المغني۲۱۲/۲؛ ابن ابی شیبة، المصنف۹۲/۲ به بعد؛ عبدالرزاق، المصنف۳۰۳/۳به بعد؛ ابن عبدلبر، التمهید۲۷۲/۱۰، نووی، المجموع۴۹۲/۴؛ عمرانی، البیان۵۵۱/۲؛ ابن حزم، المحلّی۸۹/۵؛ قرافی، الذخیرة ۳۵۵/۲. [۱۱۹۳] (ضعیف): فریابی، احکام العیدین (ش۱۴۱) / شافعی، المسند (ش۳۴۳) / بیهقی، السنن الکبری (ش۶۵۱۵) از طریق (وهيب بن خالد وابراهیم بن ابی یحی) روایت کرده‌اند: «حدثني إبراهيم بن عقبة عن عمر بن عبد العزيز قال: اجتمع عيدان على عهد النبي صلى الله عليه و سلم فقال من أحب أن يجلس من أهل العالية فليجلس في غير حرج» اما عمر بن عبدالعزیز «تابعی» بوده لذا روایتش «مرسل وضعیف» می‌باشد. [۱۱۹۴] (صحیح): بخاري (ش۵۵۷۲) روایت کرده است: «حدثنا حبان بن موسى أخبرنا عبد الله قال أخبرني يونس عن الزهري قال حدثني أبو عبيد مولى ابن أزهر قال شهدت العيد مع عثمان بن عفان فكان ذلك يوم الجمعة فصلى قبل الخطبة ثم خطب فقال يا أيها الناس إن هذا يوم قد اجتمع لكم فيه عيدان فمن أحب أن ينتظر الجمعة من أهل العوالي فلينتظر ومن أحب أن يرجع فقد أذنت له.»

(۴-۴-۱) حکم خواندن نماز ظهر در حالت اتفاق نماز عید و جمعه:

علما در زمینۀ حکم خواندن نماز ظهر در موقع همزمان شدن نماز ظهر و عید برای شرکت‌کنندگانی که در نماز عید به صورت جماعت شرکت کرده‌اند اختلاف‌نظر دارند، در این زمینه دو دیدگاه مطرح است:

دیدگاه اوّل: از ابن زبیر و عطاء روایت شده که نماز ظهر از این افراد که در نماز عید شرکت کرده‌اند ساقط می‌گردد. امام صنعانی در این باره گفته: عطاء بر این باور است که فرضِ ظهر ساقط می‌شود و نمازی بعد از آن بر وی فرض نیست جز عصر. در ادامه افزوده: جمعه در آن روز اصل است و نماز ظهر بدل است، و این صحّت این قول را می‌رساند.؛ زیرا اگر وجوب أصل ساقط شود با وجود امکان أدایش، بی‌شک بدل نیز ساقط می‌گردد. و ظاهر حدیث نیز نخواندن نماز جمعه را رخصت می‌دهد و بر خواندن نماز ظهر به این افراد امری نمی‌کند و با وجود اینکه نماز جمعه، نماز ظهر را ساقط می‌کند و نماز عید، نماز جمعه را ساقط می‌کند پس نماز عید، نماز ظهر و جمعه را ساقط می‌کند. [۱۱۹۵]

شوکانی هم در این باره گفته: این گفتۀ ابن زبیر و عطاء: "بیشتر از این دو (یعنی؛ نماز عید یا نماز جمعه) نماز دیگری تا نماز عصر بر وی فرض نیست." ظاهر این گفته می‌رساند که هرگاه نماز جمعه به هر دلیلی ساقط شود، بر کسی که نماز جمعه ساقط شده، نماز ظهر واجب نیست. دلیل آن‌ها هم این است که نماز جمعه اصل است و برای تو هم مشخص است که آنچه خداوندأ در روز جمعه بر بندگانش فرض نموده نماز جمعه می‌باشد پس وجوب نماز ظهر در حالت ترک نماز جمعه با عذر یا بدون عذر نیازمند دلیل می‌باشد و در این مورد دلیلی صالح بر تمسّک بدان سراغ ندارم. [۱۱۹۶]

دیدگاه دوّم: جمهور علما بر این باورند که دلیلی بر ساقط شدن نماز ظهر بر کسی که نماز عید را با جماعت خوانده و نماز جمعه از وی ساقط شده، وجود ندارد. و تمامی روایت حاکی از آن می‌باشند که رخصت به ترک نماز جمعه داده شده‌اند و بیانی بر ترک نماز ظهر وجود ندارد. و امام صنعانی بعد از اینکه ابراز می‌دارد که ابن زبیر که در خانه بوده و برای نماز جمعه نیامده دلیلی بر این نمی‌باشد که وی نماز ظهر را نخوانده است، چه بسا وی نمازش را در خانه خوانده است و یا با خواندن نماز عید نیّتِ نماز جمعه را نیز داشته و خواندن نماز عید را تا ارتفاع روز به تأخیر انداخته است. در مورد عطاء نیز که صراحتاً گفته با خواندن نماز عید، حتی خواندن نماز ظهر وجمعه هم واجب نمی‌باشد، این گونه توضیح داده شده که وی قائل به خواندن جمعه قبل از زوال بوده ولذا می‌توان گفت که وی هنگام نماز عید، نیت نماز جمعه را آورده واین مسأله هم حل می‌گردد.

بعد از بیان این مطلب ابراز می‌دارد که وجوب نماز ظهر بر مبنای اجماع می‌باشد و نیز بیان می‌کند که این گفته: اصل در روز جمعه، نماز جمعه و نماز ظهر بدل آن می‌باشد مرجوح است؛ زیرا نماز ظهر فرض اصلی می‌باشد که در شب إسراء فرض شد و فرض شدن نماز جمعه با تأخیر بعد از آن بوده است. و بنابر اجماع هرگاه نماز جمعه فوت شود، نماز ظهر که بدل آن می‌باشد، واجب است. [۱۱۹۷]

پس اگر شخص نماز عید را با جماعت بخواند، رخصت ترک نماز جمعه را دارد و در صورت شرکت نکردن در نماز جمعه، نماز ظهر بر وی فرض بوده و دلیلی بر جواز ترک آن وجود ندارد. با این وصف این مسئله مطرح است: آیا چنین افرادی می‌توانند نماز ظهر را در مسجد با جماعت برپای دارند؟

[۱۱۹۵] صنعاني، سبل السلام، ۲/۱۰۷. [۱۱۹۶] شوکانی، نیل الأوطار،۳/۳۲۱. [۱۱۹۷] صنعاني، سبل السلام، ۲/۱۰۷.

(۴-۴-۲) خواندن نماز ظهر به ‌صورت جماعت در حالت اتفاق نماز عید و جمعه:

در بررسی نصوص هیچ دلیل شرعی وجود ندارد که در زمان پیامبر ج افرادی که در نماز جمعه شرکت نمی‌کردند مبادرت به أذان کرده و نماز ظهر را با جماعت بخوانند، پش ظاهر این مسئله بدعت بودن این عمل را نشان می‌دهد. البته شیخ محمّد آدم أتیوپی ابراز داشته: اصل بقای نماز جماعت می‌باشد و دلیلی از شارع بر إزالۀ ان وجود ندارد، و اصل بر وجوب جمعه در ذمه بوده مگر اینکه نصّی آن را بریء کند وهیچ نصی هم وجود ندارد لذا بر آنان جمعه واجب بوده ودر صورت نخواندن باید ظهر را به جای اوردند وجماعت وغیر جماعت فرقی ندارد. [۱۱۹۸]

با این وصف به نظر می‌رسد که قول راجح بر این بوده که هنگام توافق نماز جمعه وعید، با خواندن نماز عید، نماز جمعه ساقط می‌گردد لیکن باید نماز ظهر را بخوانند. وحال اگر کسی برای نماز عید نرفت، باید یا جمعه را به جماعت بخواند ویا ایکه نماز ظهرش را بخواند. وجماعت ویا غیر جماعتش مهم نیست وباید این فرض را ادا نماید. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

[۱۱۹۸] نک: هل تؤدى صلاة الظهر جماعة في المسجد في عيد وافق جمعة، ص ۳۳.

(۴-۵) جمع بین نماز جمعه و نماز عصر

اگرچه برخی از فقها همچون فقهای حنفیّه قائل به جمع نماز نیستند ولی فقهایی هم که قائل به آن می‌باشند در زمینۀ جمع بین نماز جمعه و نماز عصر اختلاف‌نظر دارند. البته فقهای متقدّم کمتر به مسئلۀ جمع بین نماز جمعه و نماز عصر پرداخته‌اند، از جملۀ این افراد می‌توان به ابویعلی الصغیر از فقهای حنابله اشاره کرد [۱۱۹۹] و به ماتبع ایشان متأخرین حنابله در کتاب‌های "الإنصاف" و "المنتهى" و "الإقناع" و شرح آن به این مسئله پرداخته‌اند و بر این باورند که جمع بین آن‌ها صحیح نیست؛ زیرا دلایلی که موجب ثبوت جواز جمع بین نماز می‌باشند، جمع بین ظهر و عصر را ثابت می‌کنند نه نماز جمعه با نماز عصر. عبد الکریم الخضیر در کتاب "مهمات شرح کتاب الصلاة من البلوغ" اشاره می‌کند: از آنجائیکه عبادات توقیفی می‌باشند و هیچ دلیلی بر جمع بین نماز جمعه و نماز عصر از پیامبر ج ثابت نشده، پس جمع آن‌ها صحیح نمی‌باشد. [۱۲۰۰]

برخی از فقها همچون شافعیّه و از فقهای معاصر مانند ابن جبرین و برّاک و غیره چنین عملی را بدون ایراد می‌دانند و اساس و بنیان چنین حکمی را دلایل عامّی در شریعت می‌دانند که جواز جمع بین نمازها را ثابت می‌کنند [۱۲۰۱] و دلیلی برای منع این دو نماز وجود ندارد. برّاک گفته: آنچه می‌دانم و به آن فتوا می‌دهم جواز جمع آن‌ها می‌باشد و شکّی هم در این زمینه ندارم. ایشان اشاره می‌کند با وجود اینکه نماز جمعه و ظهر با هم اختلاف دارند ولی هیچ أثری مبنی بر ممنوعیّت جمع بین نماز جمعه و عصر وجود ندارد، در عین حال افرادی مانند زن و مسافر که نماز جمعه بر آن‌ها فرض نیست و افرادی که به هر دلیلی نماز جمعه نخوانده‌اند، باید نماز ظهر بخوانند. پس نماز جمعه هم بدلی از نماز ظهر است و حکم آن‌را دارد، پس همانطور که با دلایلی از سنّت جمع بین نماز ظهر و عصر صحیح می‌باشد [۱۲۰۲] پس جمع بین نماز جمعه و عصر نیز صحیح می‌باشد. واین رأی راجح به نظر می‌رسد. (و الله العلیم أعلم بالصواب)

[۱۱۹۹] نویسنده کتاب الفروع در ج ۳، ص ۱۳۴ این قول را به ابویعلی الصغیر نسبت می‌دهد. [۱۲۰۰] عبدالكريم الخضير، مهمات شرح كتاب الصلاة من البلوغ، ۱۷/۱۰. [۱۲۰۱] دلیلی که موجب ثبوت جمع نماز –جمعه با عصر- بوده این می‌باشد که: ثابت گردیده رسول الله ج نماز ظهر و عصر را با یکدیگر جمعه می‌کرده، و از طرفی جمعه هم مانند بدل نماز ظهر می‌باشد، لذا باید در تمامی احکام هم مانند یکدیگر باشند مگر اینکه نصّی از طرف شارع بر تفرقه‌ی بین آنها حکم کند. [۱۲۰۲] دلیل جمع نماز جمعه با عصر این بوده که جمعه بدل ظهر بوده واصل هم بر این بوده که مبدل همه‌ی کارهای مبدل منه را بتواند انجام دهد مگر این که خلافش ثابت گردد؛ وحال که ظهر را می‌توان با عصر جمع نمود، لذا می‌توان جمعه را هم که بدل ظهر بوده با عصر جمع نمود.

(۴-۶) بیع در هنگام نماز جمعه

فقها اتفاق‌نظر دارند که بیع در موقع ندای جمعه بر مبنای آیۀ ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَوٰةِ مِن يَوۡمِ ٱلۡجُمُعَةِ فَٱسۡعَوۡاْ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِ وَذَرُواْ ٱلۡبَيۡعَۚ ذَٰلِكُمۡ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٩[الجمعة: ۹] «‏ای مؤمنان! هنگامی که روز آدینه برای نماز جمعه أذان گفته شد، به سوی ذکر و عبادت خدا بشتابید و داد و ستد را رها سازید. این (چیزی که بدان دستور داده می‌شوید) برای شما بهتر و سودمندتر است اگر متوجّه باشید.» بر افرادی که نماز جمعه بر آن‌ها فرض می‌باشد ممنوع است، [۱۲۰۳] به گونه‌ای که جمهور فقها این ممنوعیّت را بر حرام و حنفیّه بر مکروه تحریمی تفسیر کرده‌اند. [۱۲۰۴] ولی فقها در ابتدای ممنوعیت و آثار حاصل از معامله در موقع ندای جمعه و نیز قیاس آن بر عقود و تصرّفات دیگر همچون نکاح، اجاره، رهن و ... اختلاف‌نظر دارند. تحلیل دیدگاه‌ها در موارد مذکور عبارت است از:

[۱۲۰۳] البته افرادی که نماز جمعه بر آنها فرض نمی‌باشد مانند کودک، زن، مسافر، مریض و ... شامل این حکم نمی‌گردند ولی حکم معامله این افراد با افرادی که نماز جمعه بر آنها فرض می‌باشد نیز حرام است؛ زیرا بنابر فرموده خداوند: ﴿وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ[المائدة: ۲] «‏ و همديگر را در راه تجاوز و ستمكاري ياري و پشتيباني مكنيد. از خدا بترسيد.» معامله با آنها تعاونی بر گناه و نیز موجبات اهمال و سستی آنها بر انجام فریضه الهی می‌باشد. البته در حکم چنین مسئله‌ای دو وجه بیان شده که قول راجح با استدلال بیان گردید. [۱۲۰۴] باید توجه داشت که این حکم برای مسلمانان در سرزمینهای مسلمان و بلاد کفر محرز و ثابت است؛ به گونه‌ای که در بلاد کفر نمایان‌‌تر نیز می‌با‌شد؛ چراکه بدین وسیله جدای از انجام فریضه الهی، دعوت و تعظیم شعائر الهی را در بر دارد. و همچنین این حکم در حالت ازدحام مشتری نیز صدق می‌کند وباید انسان بداند که رزق وروزی وی تعیین شده لذا نباید از ترس رزق وروزی مشغول گرفتن حرام گردد. پیامبر اکرم ج فرموده‌اند: «إن أحدكم يجمع خلقه في بطن أمه أربعين يوماً نطفة ثم يكون علقة مثل ذلك ثم يكون مضغة مثل ذلك، ثم يرسل إليه الملك فينفخ فيه الروح ويؤمر بأربع كلمات: بكتب رزقه وأجله وعمله وشقي أو سعيد.» (صحیح): بخاري (ش۳۲۰۸و۳۳۳۲و۶۵۹۴و۷۴۵۴) / مسلم (ش۶۸۹۳) / ابوداود (ش۴۷۱۰) / ترمذي (ش۲۱۳۷) / ابن ماجه (ش۷۶) از طريق (شعبه بن الحجاج و سفيان ثوري و ابومعاويه الضرير و حفص بن غياث و وکيع بن الجراح و سلام بن سليم و عبدالله بن نمير و محمد بن عبيد و يحيي بن سعيد قطان) روايت کرده اند: «حدثنا الأعمش سمعت زيد بن وهب سمعت عبد الله بن مسعود قال: حدثنا رسول الله (صلي الله عليه وسلم) ... .» وخداوندأ هم فرموده است: ﴿نَحۡنُ قَسَمۡنَا بَيۡنَهُم مَّعِيشَتَهُمۡ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۚ وَرَفَعۡنَا بَعۡضَهُمۡ فَوۡقَ بَعۡضٖ دَرَجَٰتٖ لِّيَتَّخِذَ بَعۡضُهُم بَعۡضٗا سُخۡرِيّٗاۗ وَرَحۡمَتُ رَبِّكَ خَيۡرٞ مِّمَّا يَجۡمَعُونَ٣٢[الزخرف: ۳۲] «ما معيشت آنها را در حيات دنيا تقسيم كرديم و بعضي را بر بعضي برتري داديم تا يكديگر! را مسخر كرده و با هم تعاون نمايند؛ و رحمت پروردگارت از تمام آن‌كه ‏ جمعش مي‏كردند، بهترند!» وهمچنین فرموده است: ﴿وَفِي ٱلسَّمَآءِ رِزۡقُكُمۡ وَمَا تُوعَدُونَ٢٢ فَوَرَبِّ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ إِنَّهُۥ لَحَقّٞ مِّثۡلَ مَآ أَنَّكُمۡ تَنطِقُونَ٢٣[الذاريات: ۲۲-۲۳] «روزي شما وآنچه كه‏ به شما وعده داده شده در آسمان است * وسوگندها به پروردگار آسمان و زمين كه اين مطلب حق است همانندهايي گونه كه شما سخن مي‏گردد » همچنین فرموده است: ﴿قُلۡ إِنَّ رَبِّي يَبۡسُطُ ٱلرِّزۡقَ لِمَن يَشَآءُ وَيَقۡدِرُ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ٣٦[سبأ: ۳۶] «بگو: پروردگار من روزي را براي هر كس بخواهد وسيع يا تنگ مي‏كرد! ولي اكثر مردم نمي‏دانند»

(۴-۶-۱) زمان حرام بودن بیع

همانطور که پیشتر اشاره گردید برای نماز جمعه بنا بر مصالحی دو أذان گفته می‌شود، فقها در اینکه بیع تا اتمام نماز جمعه و سلام دادن نماز ممنوع می‌باشد، اتفاق‌نظر دارند ولی آن‌ها در ابتدای آن اختلاف دارند و در این زمینه سه دیدگاه مطرح می‌باشد که عبارتند از:

دیدگاه اوّل: جمهور فقها و نیز برخی از حنفیّه همچون طحاوی بر این باورند از أذان دوّم حکم ممنوعیت جاری خواهد بود. [۱۲۰۵]

استدلال این دسته روایت سائب بن یزیدس می‌باشد که: «كَانَ النِّدَاءُ يَوْمَ الْجُمُعَةِ اوّلهُ إِذَا جَلَسَ الْإِمَامُ عَلَى الْمِنْبَرِ عَلَى عَهْدِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَأَبِي بَكْرٍ وَعُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا فَلَمَّا كَانَ عُثْمَانُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَكَثُرَ النَّاسُ زَادَ النِّدَاءَ الثَّالِثَ عَلَى الزَّوْرَاءِ.» [۱۲۰۶] «از زمان پیامبر ج و ابوبکر و عمرب اوّل نداء در روز جمعه وقتی بوده که امام بر منبر می‌نشست. و در زمان عثمانس در حالی که (تعداد) مردم زیاد شد ندای سوّم در زوراء (مکانی در بازار مدینه) را اضافه نمود.»

سه أذان اینگونه است: أذان اوّل، أذانی است که هنگام دخول وقت داده می‌شود؛ و أذان دوّم اقامه است چرا که –همانطور که ابن همام گفته است- اقامه هم أذان نامیده شده است؛ و أذان سوّم أذانی بوده که در زمان عثمانس اضافه شده است.

دیدگاه دوّم: قول أصح و مختار حنفیّه زمان آغاز ممنوعیّت بیع را در موقع أذان اوّل می‌دانند و از این زمان باید به سوی نماز جمعه شتافت. حسن از ابوحنیفه روایت می‌کند آن موقعی است که زوال اتفاق افتاده است. [۱۲۰۷]

و دلیلش را این گفته‌اند که با أذان اوّل، به مردم نماز اعلام می‌گردد؛ و اگر بگوییم مقصود أذان دوّم یا سوّم بوده، موجب می‌گردد که مردم بیع را تا آن مواقع انجام داده که در نتیجه موجب ترک سنّت‌های بعد از أذان و قبل نماز و فوت خطبه می‌گردد؛ و حتّی شاید نمازشان هم فوت گردد و امام طحاوی هم این قول را به بعضی نسبت داده که قول ضعیف ومردودی است.

دیدگاه سوّم: احمد بن حنبل وربیعة الرأی وضحاک وروایتی از محمّد که قاضی از وی روایت می‌کند این است که بیع با زوال خورشید حرام است اگرچه امام بر منبر ننشسته باشد. [۱۲۰۸]

این دیدگاه به مذهب حنفیّه نزدیک است ولی ابن قدامه ابراز می‌دارد که این نظر از جهت‌هایی صحیح نمی‌باشد و آنکه: خداوند نهی را متعلّق به بیع در موقع نداء دانسته نه بر وقت. و هدف از آن رسیدن به نماز جمعه می‌باشد و آن با نداء کمی قبل از نشستن امام بر منبر حاصل می‌گردد و آنچه قاضی بیان می‌کند یعنی؛ زوال خورشید هرچند امام بر منبر ننشسته باشد، صحیح نیست؛ زیرا اگر تحریم متعلّق به وقت باشد به زوال اختصاص نمی‌یابد؛ چرا که قبل از زوال هم وقت جمعه است -بعضی بر این عقیده بوده که خواندن جمعه قبل از زوال هم صحیح است-؛ زیرا وقت نماز جمعه در نزد امام احمد/ از ارتفاع خورشید به اندازۀ نیزه‌ای تا آخر وقت ظهر می‌باشد.

قول راجح: از آنجائیکه آغاز نماز جمعه از وقت ظهر موقع وجوب نماز ظهر می‌باشد و آن موقع زوال خورشید است به‌ گونه‌ای که سایۀ هر چیزی به اندازۀ خودش می‌باشد و در این موقع أذان نماز جمعه در حالی که امام بر منبر می‌نشیند اعلام می‌گردد، پس از این لحظه بیع حرام می‌باشد؛ چرا که مقصود از نداء برای نماز جمعه هنگام زوال است و نه دادن آن! مثلاً گاهی صدای مؤذّن به گوش مردمان نمی‌رسد و این دلیل بر این نبوده که رفتن به جمعه واجب نیست. (و الله العلیم أعلم بالصواب)

[۱۲۰۵] نک: منتهى الإرادات ۳ / ۱۵۴؛ وكشاف القناع ۳ / ۱۸۰؛ عمرانی، البیان ۲/۵۵۸ [۱۲۰۶] (صحيح): بخاری (ش۹۱۲و۹۱۶) / ابوداود (ش۱۰۸۹) / ترمذي (ش۵۱۶) / نسایی (ش۱۳۹۲) از طریق (ابن ابي ذئب ويونس بن يزيد) روایت کرده‌اند: «عن الزهري عن السائب بن يزيد قال كان النداء يوم الجمعة أوله إذا جلس الإمام على المنبر على عهد النبي صلى الله عليه وسلم، وأبي بكر، وعمر رضي الله عنهما، فلما كان عثمان رضي الله عنه، وكثر الناس زاد النداء الثالث على الزوراء.» [۱۲۰۷] شیخی زاده، مجمع الأنهر ۱ / ۱۶۶؛ زیلعی، تبين الحقائق شرح كنز الدقائق ۱/۲۲۳ [۱۲۰۸] عمراني، البیان ۲/۵۵۷؛ ابن قدامة، المغنی ۲/۱۴۵

(۴-۶-۲) آثار بیع در موقع ندای جمعه

با وجود اتفاق نظر فقها در ممنوعیت بیع، حال موقعی که بیع اتفاق بیافتد، سؤالی که پیش می‌آید این است آیا بیع با وجود حرام بودن صحیح خواهد بود؟ یعنی؛ آثار بیع را خواهد داشت و فروشنده مالک ثمن و خریدار مالک مبیع شناخته می‌شوند؟

در این زمینه دو دیدگاه مطرح است:

دیدگاه اوّل: عبدالله بن عباس وقاسم بن محمد ومالکیّه و حنابله وظاهریه معامله در موقع برپایی نماز جمعه را باطل وحرام می‌دانند [۱۲۰۹] و دلیل آن فرمودۀ پیامبر ج است که می‌فرماید: «من عمل عملاً ليس عليه أمرنا فهو رد.» [۱۲۱۰] «هر کس عملی را به غیر از آنچه بدان امر کرده‌ایم را انجام داده‌، مردود و باطل است.»

خلیل در مختصرش چنین نوشته: «بیع، اجاره، تولیه، شرکت، إقاله و شفعه بعد از أذان دوّم فسخ می‌باشند.»

دیدگاه دوّم: أحناف و شافعیّه آن‌را باطل نمی‌دانند، اگرچه منهیٌ‌عنه باشد؛ زیرا نهی را متوجّه ذات بیع نمی‌دانند و ممنوعیتش فقط بخاطر بودنش در موقع نماز جمعه می‌باشد و فسادی ذات عقد و شروط صحّت آن وجود ندارد. [۱۲۱۱]

قول راجح: ابن کثیر بر این باور بوده که ظاهر آیه عدم صحّت بیع را می‌رساند و ابن تیمیه هم اشاره می‌کند که: طلاق مانند بیع و نکاح مشروع می‌باشد و با این وصف گاهی حلال و گاهی حرام می‌باشد پس مانند بیع و نکاح به صحیح و فاسد تقسیم می‌شود. و نهی در این حالت اقتضای فساد منهیٌ‌عنه می‌کند. با همۀ این دیدگاه‌ها و استدلال‌ها به نظر می‌رسد اگرچه ظاهر آیه بر ممنوعیّت بیع قلم صحّه می‌گذارد و حکم حرام را می‌توان از آن استنباط کرد ولی از آنجائیکه بیع در موقع نماز جمعه خللی به ارکان و شرایط بیع وارد نمی‌کند، به نظر می‌رسد که بیع در این موقع حرام ولی صحیح می‌باشد و آثار شرعی و حقوقی را داراست؛ چرا که قول راجح نزد اصولیین هم بر این بوده که اگر نهی از فعلی متعلّق به ارکان و یا ماهیت شیء نباشد، آن فعل صحیح بوده ولی حرام می‌باشد؛ همچنان‌که کسی هنگام نماز انگشتر طلا به دست کند. و می‌دانیم که عمل حرامی مرتکب شده امّا خللی در صحّت نماز ایجاد نمی‌کند. (و الله العلیم أعلم بالصواب)

[۱۲۰۹] ابن رشد، بدایة المجتهد ۲/۱۳۶؛ ابن حزم، المحلی ۵/۷۹؛ ابن قدامة، الشرح الکبیر ۴/۳۹ [۱۲۱۰] نووی، المجموع ۴/۵۰۰؛ ابن رشد، بدایة المجتهد ۲/۱۳۶؛ ابن حزم، المحلی ۵/۷۹ [۱۲۱۱] (صحيح): بخاري (ش۲۶۹۷) / مسلم (ش۴۵۹۰) / ابوداود (ش۴۶۰۸) از طريق (عبد الله بن جعفر المخرمي وإبراهيم بن سعد) روايت کرده اند: « عن سعد بن إبراهيم عن القاسم بن محمد عن عائشة رضي الله عنها قالت: قال رسول الله صلى الله عليه و سلم من أحدث في أمرنا هذا ما ليس فيه فهو رد.»

(۴-۶-۳) حکم دیگر تصرفات در موقع ندای جمعه

آیۀ مذکور بیان از بیع می‌نماید ولی آیا می‌توان حکم ممنوعیّت را محصور در بیع دانست و عقود و تصرفات دیگر در این موقع حکم بیع را دارند؟ فقها در این زمینه اختلاف اندکی دارند، به گونه‌ای که اکثر قائل به قیاس در این زمینه و تعمیم ممنوعیّت به دیگر عقود و تصرفات می‌باشند. در این زمینه دو دیدگاه مطرح است:

دیدگاه اوّل: جمهور فقها از جمله؛ حنفیّه، مالکیّه، شافعیّه و یکی از اقوال حنابله و شوکانی هرگونه قرارداد و عقدی در موقع ندای جمعه که باعث مشغولیت نمازگزار شود را ممنوع دانسته و در حکم بیع می‌دانند. [۱۲۱۲] جمهور محوریّت دیدگاه خود را علّت حکم و آن مشغولیّت نمازگزار می‌باشد که اهمال در انجام نماز و فریضۀ جمعه حاصل گردد. قرطبی ابراز می‌دارد: «شکل و صورت بیع مقصود نیست بلکه مقصود آن چیزی است مانند نکاح و غیره که انسان را از ذکر خدا مشغول نمایند. و بیان بیع بخاطر اینکه بیشتر مشغولیّت را حاصل می‌کند.» برخی هم گفته‌اند: همۀ این موارد عقود معاوضه هستند و شبیه بیع می‌باشند.

دیدگاه دوّم: ظاهریه و قولی از حنابله ابراز می‌دارد که عقود دیگر غیر بیع، حکمِ بیع را ندارند و ممنوع نیستند؛ زیرا این قراردادها مانند بیع، نصّی در زمینۀ آن‌ها بیان نشده و در معنای منصوصٌ‌علیها نیز نیستند و جایز بودنشان به ترک جمعه منجر نمی‌شوند. [۱۲۱۳]

قول راجح: آنچه به نظر می‌رسد به دلیل وجود علّت مشترک در بیع (منصوصٌ‌علیه ومقیس‌علیه) با دیگر قراردادها همچون اجاره، رهن، صلح، مشغولیّت به کار و وظیفۀ شغلی و ... (مسکوتٌ‌عنه و مقیس) حکم ممنوعیّت به آن‌ها تسری می‌باشد و انجام چنین قراردادهایی نیز حرام و باطل می‌باشد. البته باید نکته‌ای را اشاره کرد برخی از موظفین مشاغل که جایگزینی در موقع ندای جمعه ندارند و وجود آن‌ها الزامی و ضروری می‌باشد همچون پزشکان و پرستاران بیمارستان‌ها و کارمندان سازمان آتش‌نشانی و هلال أحمر و مشابه آن‌ها مشغلویّت آن‌ها حرام نیست، البته این افراد باید انجام فریضۀ جمعه تمام همّ خود را بنمایند و در صورت ضرورت اهمال آن‌ها حرام شناخته نمی‌شود. (و الله العلیم أعلم بالصواب)

[۱۲۱۲] ابن حزم، المحلی ۵/۷۹؛ نووی، المجموع ۴/۵۰۰؛ ابن رشد، بدایة المجتهد ۲/۱۳۶ [۱۲۱۳] ابن حزم، المحلی ۵/۷۹؛ ابن قدامة، المغنی ۲/۱۴۵؛ نووی، المجموع ۴/۵۰۰؛ ابن رشد، بدایة المجتهد ۲/۱۳۶

(۴-۷) خواندن نماز ظهر در موقع نماز جمعه

خواندن نماز ظهر در موقع برپایی نماز جمعه از مسائلی می‌باشد که سؤالات متعدّدی را در حالت‌های مختلف بوجود می‌آورد، اگرچه به برخی از این احکام پیشتر اشاراتی شده است ولی با جمع‌بندی و بیان مسائل دیگر در این زمینه به صورت مجزّا این بحث بیان می‌گردد.

کسی که نماز جمعه بر وی فرض نیست و یا دارای عذر برای شرکت نکردن در نماز جمعه می‌باشد، می‌تواند نماز ظهر را بعد از أذان ظهر در هر موقع بخواند و حتّی خواندن نمازهای رواتبِ ظهر و جماعت نیز مستحب است. البته کسانیکه بخاطر عذر نمی‌توانند در نماز جمعه حضور یابند بگونه‌ای عمل نکنند که سوء ظن دیگران مبنی بر ترک و اهمال در شرکت در نماز جمعه را متوجّه خود سازند؛ چرا که از جمله وظایف مسلمان آن است که خود در معرض اتهام قرار ندهد.

کسی که نماز جمعه بر وی فرض نیست بین خواندن نماز ظهر و جمعه مخیّر است و در صورتی که نماز جمعه را بخواند کافیست و نیازی به خواندن نماز ظهر ندارد و خواندن این دو به صورت همزمان تأییدیه‌ای از جانب شریعت ندارد.

افرادی که نماز جمعه را برپای می‌دارند، هیچ دلیل شرعی وجود ندارد تا نماز ظهر چهار رکعتی را بخوانند؛ چرا که جدای از اینکه بخاطر برتری نماز جمعه بر نماز ظهر حتّی به صورت جماعت دلیلی بر اعادۀ آن نیست بلکه این عمل بدعتی است که جوازی در شریعت ندارد.

افرادی که نماز جمعه بر آن‌ها واجب است ولی بنابر اهمال و سستی و بدون عذر شرعی در نماز جمعه شرکت نمی‌کنند بعد از أذان ظهر می‌توانند نماز ظهر را بخوانند؛ این افراد اگرچه دچار گناه کبیره شده‌اند ولی در شریعت ممانعتی بر خواندن ظهر وارد نیست. البته شافعیّه خواندن نماز ظهر برای این افراد را تا اتمام نماز جمعه جایز نمی‌دانند و در صورت خواندن در این برهۀ زمانی باید آن‌را اعاده نمایند [۱۲۱۴] ، ولی به نظر می‌رسد با وجود ارتکاب این گناه کبیره دلیلی بر ممانعت خواندن نماز ظُهر در موقع نماز جمعه وجود ندارد و در صورتیکه شخص پشیمان شد و خواست به نماز جمعه برود خواندن نماز جمعه جایز است و باعث ثواب و انجام تکلیف می‌باشد.

در زمینۀ همزمان شدن نماز عید فطر و یا قربان در روز جمعه با توجه به بیان و تحلیل دیدگاه‌ها این نتیجه حاصل شد [۱۲۱۵] که کسی که نماز عید را با جماعت خوانده باشد، نماز جمعه بر وی واجب نیست و در این حال باید نماز ظهر را چهار رکعتی بخواند و وجوب نماز ظهر از وی ساقط نمی‌گردد ولی در خواندن نماز جمعه مخیّر خواهد بود، [۱۲۱۶] در این زمینه روایات صحیحی که بدانها اشاره شد، وجود دارند که صراحتاً مؤیّد این حکم می‌باشند. [۱۲۱۷] در این حالت هرگاه عید و جمعه با هم در یک روز جمع شوند و مردم عید و ظهر را بخوانند جایز است و نماز جمعه از افرادی که در نماز عید به صورت جماعت شرکت کرده‌اند ساقط می‌شود؛ زیرا علّت شرط تخییر و سقوط وجوب نماز جمعه این است که شخص مکلَّف نماز عید را بخواند؛ زیرا روایات و فرمودۀ پیامبر ج در این امر به مخاطبانیست که نماز عید را خوانده‌اند. حنابله در این باره اشاره می‌کنند: اسقاط نماز جمعه در این حال اسقاط حضور را می‌کند نه اسقاط وجوب، پس حکم این افراد مانند مریض و ... می‌باشد که عذری دارند یا مشغولیّتی مُباح که مجوِّز ترک نماز جمعه را باعث می‌شود. و با این وصف وجوب نماز جمعه از آن‌ها برداشته نشده پس نماز جمعه با آن‌ها منعقد می‌گردد و امامت آن‌ها نیز صحیح می‌باشد. اگرچه أفضل حضور در جمعه برای خروج از خلاف می‌باشد. البته اگر امام شرکت کند أفضل است تا آن‌هایی که در نماز عید حضور نداشته‌اند بدون امام نباشند؛ وگرنه باید فردی را به جای خود منصوب نماید.

در مورد خواندن نماز ظهر به‌صورت جماعت در حالت اتفاق نماز عید و جمعه باید خاطر نشان کرد که اولاً: کسانی‌که در نماز عید شرکت کرده‌اند اگرچه رخصت شرکت نکردن در نماز جمعه را دارند ولی در صورت شرکت نکردن در جمعه، نماز ظهر بر آن‌ها واجب است. ثانیاً: در زمینۀ خواندن نماز ظهر این افراد به صورت جماعت در مسجد نصی بر تحریم ومنع انان وجود ندارد وگفتیم که بر هرمکلفی در روز جمعه، یا نماز جمعه واجب بوده ویا ظهر! واز طرفی گذاردن جماعت در هروقتی مستحب می‌باشد. لذا نمی‌توان وی را از خواندن جماعت ظهر منع نمود. لیکن باید خاطر نشان کرد که اگر توانایی گذاردن جمعه را دارند باید نماز جمعه بخوانند ونه ظهر! البته اگر ظهر را هم بخوانند مجزی بوده لیکن عمل حرامی مرتکب شده‌اند. (و الله العلیم أعلم بالصواب)

[۱۲۱۴] شربینی، مغنی المحتاج، ۱/۲۷۹؛ شیرازی، المهذّب، ۱/۳۵۹؛ نووی، المجموع، ۴/۳۵۷؛ ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳/۳۲. [۱۲۱۵] جهت مشاهده دیدگاه‌ها و استدلال‌های مربوطه نک: (۴-۴) اتّفاق عید و نماز جمعه. [۱۲۱۶] ابن قدامه، المغني۲۱۲/۲؛ ابن ابی شیبة، المصنف۹۲/۲ به بعد؛ عبدالرزاق، المصنف۳۰۳/۳به بعد؛ ابن عبدلبر، التمهید۲۷۲/۱۰، نووی، المجموع۴۹۲/۴؛ عمرانی، البیان۵۵۱/۲؛ ابن حزم، المحلّی۸۹/۵؛ قرافی، الذخیرة ۳۵۵/۲ [۱۲۱۷] علّت شرط تخییر و سقوط وجوب نماز جمعه این بوده که شخص مکلف نماز عید را بخواند؛ زیرا روایات و فرموده پیامبر ج در این امر به مخاطبانیست که نماز عید را خوانده‌اند.

(۴-۸) احکام و آداب نماز جماعت

از آنجائیکه نماز جمعه به صورت جماعت برپا می‌شود و بعد از مراسم حج، بزرگترین گردهمایی مسلمانان و دارای فوائد و ارزش خاص می‌باشد و هر هفته نیز تکرار می‌گردد، لازم به نظر رسید که احکام و مسائل و آداب نماز جماعت در پرتو نصوص شرعی مقدّس بیان گردد تا جدای از اینکه در همۀ نمازهای جماعت مورد استفاده واقع شود بلکه در نماز جمعه به صورت خاص و ویژه مدّنظر امام و مأمومین قرار گیرد تا با فهم صحیح از این نصوصِ صحیح نکات و ظرائف نماز جماعت آشکار و مورد استفاده و اهتمام قرار گیرد.

برخی از احکام و آداب نماز جماعت که بایسته می‌باشد در نماز جمعه نیز مدّنظر گیرد، عبارتند از:

(۴-۸-۱) فضیلت نماز جماعت و نماز خواندن در مسجد

عبدالله بن عمرب روایت کرده است: «ان رسول الله صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قال صَلَاةُ الْجَمَاعَةِ تَفْضُلُ صَلَاةَ الْفَذِّ بِسَبْعٍ وَعِشْرِينَ دَرَجَةً.» [۱۲۱۸] «رسول الله ج فرمودند: نماز جماعت بر نمازی که تنها خوانده شود، بیست و هفت درجه، برتری دارد.»

عثمان بن عفانس روایت کرده است: «سمعت رسول الله (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) يقول: مَنْ صَلَّى الْعِشَاءَ فِى جَمَاعَةٍ فَكَأَنَّمَا قَامَ نِصْفَ اللَّيْلِ وَمَنْ صَلَّى الصُّبْحَ فِى جَمَاعَةٍ فَكَأَنَّمَا صَلَّى اللَّيْلَ كُلَّهُ.» [۱۲۱۹] «رسول الله ج فرمودند: هرکس نماز عشاء را با جماعت بخواند، مانند این است که نصفی از شب به عبادت پرداخته باشد و هر کس نماز صبح را با جماعت انجام دهد، مانند این است که تمام شب، عبادت کرده باشد.»

ابی بن کعبس روایت کرده است: «قال رسول الله ج: ِانَّ صَلَاتَكَ مَعَ رَجُلَيْنِ أَزْكَى مِنْ صَلَاتِكَ مَعَ رَجُلٍ، وَصَلَاتَكَ مَعَ رَجُلٍ أَزْكَى مِنْ صَلَاتِكَ وَحْدَكَ، وَمَا كَثُرَ فَهُوَ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ[۱۲۲۰] «رسول الله ج فرمودند: نماز خواندنت همراه دو نفر، پاکتر از نماز خواندنت با یک نفر است؛ و همچنین نماز خواندنت همراه با فردی دیگر، پاکتر از نماز خواندن به تنهایی است؛ وهرچه که بیشتر باشد، نزد خداوندأ محبوب‌تر است.»

[۱۲۱۸] (صحيح): بخاري (ش۶۴۹و۶۴۵) / مسلم (ش۱۵۰۹-۱۵۱۲) / ترمذي (ش۲۱۵) / نسايي (ش۸۳۷) / ابن ماجه (ش۷۸۹) / ابن از طريق (مالک بن انس و عبيدالله بن عمر) روايت کرده است: «عن نافع عن ابن عمر أن رسول ج قال: صلاة الجماعة أفضل من صلاة الفذ بسبع وعشرين درجة.» [۱۲۱۹] (صحيح): مسلم (ش۱۵۲۳) / ابوداود (ش۵۵۵) / ترمذي (ش۲۲۱) از طريق (سفيان بن عيينه و عبدالواحد بن زياد) روايت کرده اند: «عن عثمان بن حكيم عن عبد الرحمن بن أبي عمرة عن عثمان بن عفان قال: قال رسول الله ج: من صلى العشاء فى جماعة فكأنما قام نصف الليل ومن صلى الصبح فى جماعة فكأنما صلى الليل كله.» و في رواية ابوداود و ترمذي: «من صلى العشاء في جماعة كان كقيام نصف ليلة ومن صلى العشاء والفجر في جماعة كان كقيام ليلة.» [۱۲۲۰] (صحیح): طیالسی، المسند (ش۵۵۴) / عبدالرزاق، المصنف (ج۱ص۵۲۳) / احمد، المسند (ش۲۱۲۶۶و۲۱۲۶۵) / ابوداود (ش۵۵۴) / نسایی (ش۸۴۳) / بیهقی، السنن الکبری (ش۵۳۹۸و۵۱۶۳) وشعب الایمان (ش۲۸۶۱) ومعرفة السنن والآثار (ج۴ص۱۱۷) / ضیاء المقدسی، الاحادیث المختاره (ش۱۱۹۷و۱۱۹۸) / حاکم، المستدرک (ش۹۰۴-۹۱۲) / شاشی، المسند (ش۱۵۰۹-۱۵۰۵) / طبرانی، المعجم الاوسط (ج۲ص۲۳۱وج۵ص۹۱) / ابن حبان (ش۲۰۵۶) / ابن خزیمه (ش۱۴۷۶) / نسایی، السنن الکبری (ش۹۱۷) / ابن الجعد، المسند (ش۲۵۴۸) / عبد بن حمید، المسند (ش۱۷۳) / ابن الاعرابی، المعجم (ش۹۲۲و۱۹۵۱) / عقیلی، الضعفاء الکبیر (ج۲ص۱۱۶) / فسوی، المعرفة والتاریخ (ج۲ص۶۴۱) / فوائد أبي بكر النصيبي (ش۱۶۹) / جزء أحمد بن عاصم (ص۱۵۴) / خلعی، الفوائد (ش۷۹۹) / ابونعیم، حلیة الاولیاء (ج۹ص۳۲۱) / حديث أبي الفضل الزهري (ش۱۴۷) / بغوی، شرح السنة (ج۳ص۳۴۳) / ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج۷ص۳۴۴) / صیداوی، معجم الشیوخ (ش۱۰۸) / جرجانی، الامالی (ش۴۲۷) / عقیلی، الضعفاء (ج۲ص۱۱۶) از طریق (شعبة بن الحجاج وسفیان الثوری وابراهیم بن طهمان وعبد الرحمن بن عبد الله وزهیر بن معاویه وخالد بن ميمون واسرائیل بن یونس وابوالاحوص سلام بن سلیم وخالد بن الحارث ومعاذ بن معاذ ویحیی بن سعید ویونس بن ابی اسحاق) روایت کرده‌اند: «عن أبى إسحاق سمعت عبد الله بن أبى بصير عن أبى بن كعب قال صلى بنا رسول الله (صلى الله عليه وسلم) ... .» وفی روایة شعبة: «قال أبو إسحاق: وقد سمعته منه (عبد الله بن أبى بصير) ومن أبيه» که نشان می‌دهد عبدالله بن ابی بصیر وپدرش، هردو این روایت را از ابی بن کعبس شنیده‌اند. ورجال طیالسی «رجال صحیحین» بوده جز: عبد الله بن أبى بصير العبدى: كه امام عجلي گفته است: «ثقة» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۵ص۱۶۱)] وهمچنین أبو بصير العبدى: كه امامان ذهبی وابن الملقن گفته‌اند: «ثقةٌ» وامام ابن حبان هم وی را در «ثقات» آورده است وامام ابن حجر هم گفته است: «مقبولٌ» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۱۲ص۲۲) وتقريب التهذيب (ش۷۹۶۱) / ابن الملقن، البدر المنیر(ج۴ص۳۸۵)] وبایکدیگر موجب تقویت هم می‌شوند. وامامان یحیی بن معین وعلی بن المدینی ومحمد بن یحیی الذهلی وعقیلی وبیهقی ونووی وابن السکن وحاکم نیشابوری هم گفته‌اند: «صحیحٌ» [حاکم، المستدرک (ش۹۱۲) / ابن الملقن، البدر المنیر (ج۴ص۳۸۵-۳۸۴) / ابن حجر، تلخیص الحبیر (ج۲ص۶۵)] باید اشاره کنیم که در بعضی طرق اینگونه آمده که: «قال أبو إسحاق: عن عبد الله بن أبي بصير عن أبيه عن ابی بن کعب» که به این معنی نبوده این روایت را (عبدالله بن ابی بصیر از پدرش) شنیده است بلکه به این معنی بوده که ابواسحاق روایت را از (عبدالله بن ابی بصیر وهمچنین پدرش) هر دو شنیده است وچنانکه دیدیم صراحتاً گفته است: «قال أبو إسحاق: وقد سمعته منه (عبد الله بن أبى بصير) ومن أبيه.»

(۴-۸-۲) موانع شرکت در نماز جماعت

موانع شرکت در نماز جماعت، همان موانعی بوده که مانع از شرکت در نماز جمعه می‌گردد؛ چرا که هدف از وجوب جمعه هم جماعت آن بوده است که تفصیل آن در بخشهای قبلی گذشت.

فقط اگر کسی نماز جمعه را بدون آن عذرها ترک کند، موجب عمل حرام گردیده است لیکن اگر بدون آن عذرها نماز جماعت را ترک کند، موجب ترک سنّت گردیده است. [۱۲۲۱]

[۱۲۲۱] نك: به بخشهاي قبلي (۷-۲) وتفصيلاً آنجا بيان گردیده است.

(۴-۸-۳) آدب رفتن به نماز جماعت

رفتن به نماز جماعت باید با وقار و آرامش انجام گیرد هرچند این آرام رفتن موجب از دست دادن قسمتی از نماز جماعت شود، و دویدن و عجله کردن و یا با شتاب رانندگی کردن برای رفتن به نماز جماعت مورد تأیید شریعت نمی‌باشد. بلکه عجله و دویدن در این موارد جدای از اینکه باعث فشار و ناراحتی به شخص می‌گردد بلکه در داخل مسجد باعث آشفتگی نماز‌گزارن و در مواردی تضییع حق دیگران می‌باشد. ابوهریرهس روایت کرده است: «إِذَا أُقِيمَتِ الصَّلاةُ فَلا تَأْتُوهَا تَسْعَوْنَ، ايتُوهَا تَمْشُونَ عَلَيْكُمُ السَّكِينَةُ، فَمَا أَدْرَكْتُمْ فَصَلُّوا، وَمَا فَاتَكُمْ فَأَتِمُّوا.» [۱۲۲۲] «هرگاه نماز اقامه گردید با عجله و شتابان به سوی آن نروید، با حالتی آرام و با تأنّی به سمت آن پیاده حرکت کنید، به هر (مقداری از نماز رسیدید) آن‌را بخوانید و هر مقدار را (از نماز از دست دادید، بعد از سلام امام برخیزید و آن‌را) تمام کنید.»

البته از آنجائیکه شرکت در نماز جمعه بر افراد واجد شرایط فرض می‌باشد باید در رفتن به نماز جمعه به گونه‌ای زمان‌بندی شود که شخص به نماز برسد و در صورتیکه بنابر دلایلی رفتن به تأخیر افتاد بخاطر انجام فرضِ جمعه عجله و شتاب متعادلی که موجب تضییع حق دیگران و آزار و ناراحتی شخص نشود، جایز و لازم می‌باشد.

[۱۲۲۲] (صحيح): بخاري (ش۹۰۸) / مسلم (ش۱۳۸۹-۱۳۹۱) / ابوداود (ش۵۷۲) ترمذي (ش۳۲۷) / نسايي (ش۸۶۱) / ابن ماجه (ش۷۷۵) از طريق (سعيد بن مسيب و ابوسلمه بن عبدالرحمن وعبدالرحمن بن يعقوب وهمام بن منبه) روايت کرده اند: «أن أبا هريرة قال سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول: ... .»

(۴-۸-۴) تنظیم صف جماعت

تنظیم صف

جماعت به نسبت اینکه مأمومین یک یا بیش از یک نفر باشند و یا ترکیبی از زن و مرد و کودک باشند، متفاوت است. این احکام عبارتند از:

در صورتیکه امام به همراه یک نفر مأموم باشد، امام و مأموم دقیقاً کنار هم قرار می‌گیرند بدون اینکه امام جلوتر از مأموم باشد و در این حال مأموم در کنار امام و در سمت راست وی قرار می‌گیرد.

عبدالله بن عباسب روایت کرده است: «قَالَ بِتُّ فِي بَيْتِ خَالَتِي مَيْمُونَةَ فَصَلَّى رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ الْعِشَاءَ ثُمَّ جَاءَ فَصَلَّى أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ ثُمَّ نَامَ ثُمَّ قَامَ فَجِئْتُ فَقُمْتُ عَنْ يَسَارِهِ فَجَعَلَنِي عَنْ يَمِينِهِ فَصَلَّى خَمْسَ رَكَعَاتٍ ثُمَّ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ نَامَ حَتَّى سَمِعْتُ غَطِيطَهُ أَوْ قَالَ خَطِيطَهُ ثُمَّ خَرَجَ إِلَى الصَّلَاةِ.» [۱۲۲۳] «شبی در خانۀ خاله‌ام؛ میمونه بنت حارث؛ همسر پیامبر ج خوابیدم. آنحضرت ج پس از خواندن نماز عشاء به خانه برگشت و چهار رکعت نماز خواند و خوابید. سپس برخاست و من هم سمت چپ ایشان ایستادم. امّا رسول خدا ج مرا سمت راست خود قرار داد و پنج رکعت نماز خواند. بعد از آن، دو رکعت دیگر ادا کرد و خوابید طوری که صدای نفس ایشان ج را می‌شنیدم. سرانجام برای ادای نماز، برخاست و بیرون رفت.»

امام بخاری هم اسم یکی از باب‌هایش را این گذاشته که: «بَاب: يَقُومُ عَنْ يَمِينِ الْإِمَامِ بِحِذَائِهِ سَوَاءً إِذَا كَانَا اثْنَيْنِ.» [۱۲۲۴] «هرگاه که دو نفر جماعت کردند، مأموم سمت راست امام و دقیقاً کنار وی می‌ایستد.»

در صورتیکه مأمومین بیش از یک نفر باشند، برای تنظیم صف در پشت سر امام قرار می‌گیرند و از سمت راست و چپ شروع به پرکردن صف می‌کنند، اگرچه افضل این است که ابتدا سمت راست را تکمیل نمایند. در این زمینه روایات متعدّد بیان شده‌اند:

- جابر بن عبداللهب روایت کرده است: «جِئْتُ حَتَّى قُمْتُ عَنْ يَسَارِ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) فَأَخَذَ بِيَدِى فَأَدَارَنِى حَتَّى أَقَامَنِى عَنْ يَمِينِهِ ثُمَّ جَاءَ جَبَّارُ بْنُ فَقَامَ عَنْ يَسَارِ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) فَأَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) بِيَدَيْنَا جَمِيعًا فَدَفَعَنَا حَتَّى أَقَامَنَا خَلْفَه.» [۱۲۲۵] «رفتم و سمت چپ رسول الله ج ایستادم و ایشان ج دست مرا گرفتند و سمت راستشان قرار دادند و سپس جبار بن صخر آمد و سمت چپ ایشان ج ایستاد. لذا رسول الله ج دست هر دوی ما را گرفتند و پشت سرشان قرار دادند.»

- انس بن مالکس روایت کرده است: «أَنَّ جَدَّتَهُ مُلَيْكَةَ دَعَتْ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لِطَعَامٍ صَنَعَتْهُ لَهُ فَأَكَلَ مِنْهُ ثُمَّ قَالَ قُومُوا فَلِأُصَلِّ لَكُمْ قَالَ أَنَسٌ فَقُمْتُ إِلَى حَصِيرٍ لَنَا قَدْ اسْوَدَّ مِنْ طُولِ مَا لُبِسَ فَنَضَحْتُهُ بِمَاءٍ فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَصَفَفْتُ وَالْيَتِيمَ وَرَاءَهُ وَالْعَجُوزُ مِنْ وَرَائِنَا فَصَلَّى لَنَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ انْصَرَفَ.» [۱۲۲۶] «مادر بزرگم -ملیکه- رسول الله ج را به صرف غذایی که برای ایشانج تهیّه کرده بود، دعوت نمود. رسول الله ج پس از صرف غذا، فرمود: بلند شوید تا برای شما نماز بخوانم. انس می‌گوید: بلند شدم و بسوی یکی از حصیرهایمان که از کثرت استعمال، سیاه شده بود، رفتم و مقداری آب روی آن، پاشیدم. رسول الله ج روی آن ایستاد. من و کودکی یتیم، پشت سر آنحضرت ج صف بستیم. و پیر زن، پشت سر ما ایستاد. رسول اکرم ج دو رکعت نماز، برای ما خواند و تشریف برد.»

- براء بن عازبس روایت کرده است: «كُنَّا إِذَا صَلَّيْنَا خَلْفَ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) أَحْبَبْنَا أَنْ نَكُونَ عَنْ يَمِينِهِ يُقْبِلُ عَلَيْنَا بِوَجْهِهِ.» [۱۲۲۷] «هرگاه ما پشت سر رسول الله ج نماز می‌خواندیم، دوست داشتیم که سمت راست ایشان بایستیم –تا بعد از اتمام نماز- رویش به طرف ما باشد.»

- عائشهل روایت کرده است: «كَانَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يُعْجِبُهُ التَّيَمُّنُ فِي تَنَعُّلِهِ وَتَرَجُّلِهِ وَطُهُورِهِ وَفِي شَأْنِهِ كُلِّهِ.» [۱۲۲۸] «پیغمبر ج در پوشیدن کفش، شانه کردن موها، وضو گرفتن و همۀ کارهایش، شروع کردن از سمت راست را می‌پسندید.»

بعد از پرشدن صف اوّل به طور کامل، صف دوّم از پشت سر امام و از وسط صف آغاز می‌گردد؛ چرا که آغاز شدن صف از وسط بوده و نه گوشه‌ها، همچنان‌که صف اوّل هم اینگونه آغاز می‌گردد. دلایل این مسئله عبارتند از:

- انس بن مالکس روایت کرده است: «أَنَّ جَدَّتَهُ مُلَيْكَةَ دَعَتْ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لِطَعَامٍ صَنَعَتْهُ لَهُ فَأَكَلَ مِنْهُ ثُمَّ قَالَ قُومُوا فَلِأُصَلِّ لَكُمْ قَالَ أَنَسٌ فَقُمْتُ إِلَى حَصِيرٍ لَنَا قَدْ اسْوَدَّ مِنْ طُولِ مَا لُبِسَ فَنَضَحْتُهُ بِمَاءٍ فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَصَفَفْتُ وَالْيَتِيمَ وَرَاءَهُ وَالْعَجُوزُ مِنْ وَرَائِنَا فَصَلَّى لَنَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ انْصَرَفَ.» [۱۲۲۹] «مادر بزرگم -ملیکه- رسول الله ج را به صرف غذایی که برای ایشانج تهیّه کرده بود، دعوت نمود. رسول الله ج پس از صرف غذا، فرمود: بلند شوید تا برای شما نماز بخوانم. انس می‌گوید: بلند شدم و بسوی یکی از حصیرهایمان که از کثرت استعمال، سیاه شده بود، رفتم و مقداری آب روی آن، پاشیدم. رسول الله ج روی آن ایستاد. من و کودکی یتیم، پشت سر آنحضرت ج صف بستیم. و پیر زن، پشت سر ما ایستاد. رسول اکرم ج دو رکعت نماز، برای ما خواند و تشریف برد.»

جابر بن عبداللهب روایت کرده است: «جِئْتُ حَتَّى قُمْتُ عَنْ يَسَارِ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) فَأَخَذَ بِيَدِى فَأَدَارَنِى حَتَّى أَقَامَنِى عَنْ يَمِينِهِ ثُمَّ جَاءَ جَبَّارُ بْنُ صَخْرٍ فَتَوَضَّأَ ثُمَّ جَاءَ فَقَامَ عَنْ يَسَارِ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) فَأَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) بِيَدَيْنَا جَمِيعًا فَدَفَعَنَا حَتَّى أَقَامَنَا خَلْفَهُ.» [۱۲۳۰] «رفتم وسمت چپ رسول الله ج ایستادم وایشان ج دست مرا گرفتند و سمت راستشان قرار دادند و سپس جبار بن صخر آمد و سمت چپ ایشان ایستاد. لذا رسول الله ج دست هردوی ما را گرفتند و پشت سرشان قرار دادند.»

در صورتیکه جماعت ترکیبی از مردان و زنان و کودکان باشد، مردان و کودکان در صف اوّل و زنان صف دوّم قرار می‌گیرند. در صورت تعدّد، مردان و کودکان در جلو و زنان در پشت آن‌ها قرار می‌گیرند. البته مستحب بوده که بالغان به امام نزدیک باشند. البته این در مواردی می‌باشد که فضای آن‌ها جدا نبوده و در یک فضای واحد نماز بخوانند که در این حال بهتر آن است که زنان به‌گونه‌ای در عقب قرار گیرند که در صورت آمدن مردان در معرض دید و یا عبور آن‌ها قرار نگیرند.

- انس بن مالکس روایت کرده است: «أَنَّ جَدَّتَهُ مُلَيْكَةَ دَعَتْ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لِطَعَامٍ صَنَعَتْهُ لَهُ فَأَكَلَ مِنْهُ ثُمَّ قَالَ قُومُوا فَلِأُصَلِّ لَكُمْ قَالَ أَنَسٌ فَقُمْتُ إِلَى حَصِيرٍ لَنَا قَدْ اسْوَدَّ مِنْ طُولِ مَا لُبِسَ فَنَضَحْتُهُ بِمَاءٍ فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَصَفَفْتُ وَالْيَتِيمَ وَرَاءَهُ وَالْعَجُوزُ مِنْ وَرَائِنَا فَصَلَّى لَنَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ انْصَرَفَ.» [۱۲۳۱] «مادر بزرگم -ملیکه- رسول الله ج را به صرف غذایی که برای ایشانج تهیّه کرده بود، دعوت نمود. رسول الله ج پس از صرف غذا، فرمود: بلند شوید تا برای شما نماز بخوانم. انس می‌گوید: بلند شدم و بسوی یکی از حصیرهایمان که از کثرت استعمال، سیاه شده بود، رفتم و مقداری آب روی آن، پاشیدم. رسول الله ج روی آن ایستاد. من و کودکی یتیم، پشت سر آنحضرت ج صف بستیم. و پیر زن، پشت سر ما ایستاد. رسول اکرم ج دو رکعت نماز، برای ما خواند و تشریف برد.»

- ابومسعود انصاریس روایت کرده است: «قال رسول الله ج: لِيَلِنِى مِنْكُمْ اوّلو الأَحْلاَمِ وَالنُّهَى ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهُمْ ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهُمْ.» [۱۲۳۲] «پیامبر ج فرمودند: بالغان و کامل‌مردان و عالمان و خردمندان پشت سر من بایستند، سپس کسانی که از لحاظ سن، پشت سر آن‌ها هستند و سپس کسان دیگر قرار گیرند.»

در صفوف جماعت مأمومین شانه‌ها و پاهای خود را به هم چسبانده و با فاصله از یکدیگر قرار نگیرند.

-انس بن مالکس روایت کرده است: «عَنْ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: أَقِيمُوا صُفُوفَكُمْ فَإِنِّي أَرَاكُمْ مِنْ وَرَاءِ ظَهْرِي. وَكَانَ أَحَدُنَا يُلْزِقُ مَنْكِبَهُ بِمَنْكِبِ صَاحِبِهِ وَقَدَمَهُ بِقَدَمِهِ.» [۱۲۳۳] «نماز برپا شد و پیامبر ج به ما رو کردند و فرمودند: صف‌های خود را برابر و مستقیم کنید و به هم بچسبید؛ زیرا من شما را از پشت سر خودم (هم) می‌بینم. (راوی می‌گوید: پس از این دستور) هر کدام از ما شان‌هایش را به شانهۀ دوستش و پایش را به پای او می‌چسباند.»

میزان باز کردن پاها به اندازۀ عرض شانه باز باشد.

-انس بن مالکس روایت کرده است: «عَنْ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: أَقِيمُوا صُفُوفَكُمْ فَإِنِّي أَرَاكُمْ مِنْ وَرَاءِ ظَهْرِي وَكَانَ أَحَدُنَا يُلْزِقُ مَنْكِبَهُ بِمَنْكِبِ صَاحِبِهِ وَقَدَمَهُ بِقَدَمِهِ.» [۱۲۳۴] «نماز برپا شد و پیامبر ج به ما رو کردند و فرمودند: صف‌های خود را برابر و مستقیم کنید و به هم بچسبید؛ زیرا من شما را از پشت سر خودم (هم) می‌بینم. (راوی می‌گوید: پس از این دستور) هر کدام از ما شان‌هایش را به شانۀ دوستش و پایش را به پای او می‌چسباند.»

و اگر شانه‌های نمازگذاران به هم چسبیده و پاهایشان هم بهم بچسبد؛ در نتیجه باید اندازۀ باز شدن پاها به اندازۀ عرض شانه باشد؛ چرا که اگر بیشتر باشد، شانه‌ها بهم نمی‌چسبد واگر کمتر باشد پاهای نمازگزارِ بغلی بیش از عرض شانه‌ها باز شده که چهرۀ زشتی به نمازگزار می‌دهد.

البته برخی بر این باورند مأمومین پاهایشان را چهار انگشت و یا هشت انگشت باز کنند و استناد کرده‌اند که: ابوهریرهس روایت کرده است: «إِذَا صَلَّى أَحَدُكُمْ فَخَلَعَ نَعْلَيْهِ فَلاَ يُؤْذِ بِهِمَا أَحَدًا وَلْيَجْعَلْهُمَا مَا بَيْنَ رِجْلَيْهِ أَوْ لِيُصَلِّ فِيهِمَا.» [۱۲۳۵] «هرکس که هنگام نماز کفش‌هایش را بیرون آورد، کسی را آزار ندهد و آن‌ها را بین پاهایش قرار دهد؛ و یا اینکه آن‌ها را بیرون نیاورد و با کفش نماز بخواند.»

و نیز استناد کرده‌اند که رسول الله ج فرموده‌اند که کفش‌ها را باید بین پاها قرار داد و پهنای کف پای هر فردی حدود چهار انگشت است لذا اگر کفش‌ها را روی هم گذاشته و بین پا قرار داده شود یعنی؛ چهار انگشت باید باز باشند و اگر آن‌ها کنار هم قرار گیرند یعنی؛ هشت انگشت باید باز باشند.

- اما این دلیل بسیار ضعیف است؛ چرا که اوّلاً: گذاشتن کفش‌ها بین پاها دلیل بر این نیست که باید پاها هم به کفش‌ها چسپیده و به اندازۀ آن باز باشد بلکه اگر پاها هم کاملاً باز شود و کفش‌ها بین آن قرار گیرند، عرفاً می‌گویند که کفش‌ها بین پاها قرار گرفته‌اند و ثانیاً: حدیث صحیح وجود دارد که پاها باید به اندازۀ عرض شانه باز باشد، انس بن مالکس روایت کرده است: انس بن مالکس روایت کرده است: «عَنْ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: أَقِيمُوا صُفُوفَكُمْ فَإِنِّي أَرَاكُمْ مِنْ وَرَاءِ ظَهْرِي وَكَانَ أَحَدُنَا يُلْزِقُ مَنْكِبَهُ بِمَنْكِبِ صَاحِبِهِ وَقَدَمَهُ بِقَدَمِهِ.» [۱۲۳۶] «نماز برپا شد و پیامبر ج به ما رو کردند و فرمودند: صف‌های خود را برابر و مستقیم کنید و به هم بچسبید؛ زیرا من شما را از پشت سر خودم (هم) می‌بینم. (راوی می‌گوید: پس از این دستور) هر کدام از ما شان‌هایش را به شانۀ دوستش و پایش را به پای او می‌چسباند.»

مأمومین باید از ابتدا تا انتهای جماعت پیوستگی را رعایت کرده؛ چرا که آن نشانۀ اتمام نماز است.

ابو هریرهس روایت نموده: «قال النبی ج: اَقِيمُوا الصَّفَّ فِى الصَّلاَةِ فَإِنَّ إِقَامَةَ الصَّفِّ مِنْ حُسْنِ الصَّلاَةِ.» [۱۲۳۷] «پیامبر ج فرمودند: صف‌هایتان را راست و پیوسته کنید؛ چرا که درست کردن صف‌ها از کمال نماز است.»

انس بن مالکس روایت نموده: «قال النبی ج: سَوُّوا صُفُوفَكُمْ فَإِنَّ تَسْوِيَةَ الصَّفِّ مِنْ تَمَامِ الصَّلاَةِ.» [۱۲۳۸] « پیامبر ج فرمودند: صف‌های خود را یکنواخت و راست کنید؛ زیرا راست و مساوی بودن صف‌ها، جزو کامل کنندۀ نماز است.»

- وظیفۀ امام هم بر این بوده که تا زمانیکه مأمومان صف‌هایشان را مرتب و صاف نکرده‌اند، جماعت را شروع نگرداند؛ چرا که آنان تابع وی بوده و متبوع هم باید به احوال تابع دقّت نماید. انس بن مالکس هم روایت کرده است: «عَنْ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: أَقِيمُوا صُفُوفَكُمْ فَإِنِّي أَرَاكُمْ مِنْ وَرَاءِ ظَهْرِي وَكَانَ أَحَدُنَا يُلْزِقُ مَنْكِبَهُ بِمَنْكِبِ صَاحِبِهِ وَقَدَمَهُ بِقَدَمِهِ.» [۱۲۳۹] «نماز برپا شد و پیامبر ج به ما رو کردند و فرمودند: صف‌های خود را برابر و مستقیم کنید و به هم بچسبید؛ زیرا من شما را از پشت سر خودم (هم) می‌بینم. (راوی می‌گوید: پس از این دستور) هر کدام از ما شان‌هایش را به شانۀ دوستش و پایش را به پای او می‌چسباند.»

[۱۲۲۳] (صحيح): بخاري (ش ۸۵۹) / مسلم (ش۱۸۲۴) / ابوداود (ش۱۳۶۹) / نسايي (ش۱۶۲۰) / ابن ماجه (ش۱۳۶۳) از طريق (مالک بن انس و مخرمه بن سليمان) روايت کرده اند: «قال أخبرني كريب عن ابن عباس رضي الله عنهما قال: بت عند خالتي ميمونة ليلة فنام النبي ج فلما كان في بعض الليل قام رسول الله ج فتوضأ من شن معلق وضوا خفيفا ثم قام يصلي فقمت فتوضأت نحوا مما توضأ ثم جئت فقمت عن يساره فحولني فجعلني عن يمينه ثم صلى ما شاء الله ثم اضطجع فنام حتى نفخ فأتاه المنادي يأذنه بالصلاة فقام معه إلى الصلاة فصلى ولم يتوضأ.» [۱۲۲۴] بخاری (ج۲ص۱۰۸) [۱۲۲۵] (صحيح): مسلم (ش۷۷۰۵) روایت کرده است: «حدثنا هارون بن معروف ومحمّد بن عباد - وتقاربا فى لفظ الحديث - والسياق لهارون قالا حدثنا حاتم بن إسماعيل عن يعقوب بن مجاهد أبى حزرة عن عبادة بن الوليد بن عبادة بن الصامت قال ثم مضينا حتى أتينا جابر بن عبد الله قال: ... .» [۱۲۲۶] (صحيح): بخاري (ش۳۸۰و۸۶۰) / مسلم (ش۱۵۳۱) / ابوداود (ش۶۱۲) / ترمذي (ش۲۳۴) / نسايي (ش۸۱۰) / ابن ماجه (ش۹۷۵) از طريق (إسحاق بن عبد الله بن أبي طلحة وموسي بن انس) روايت کرده اند: «عن أنس بن مالك أن جدته مليكة دعت رسول الله صلى الله عليه وسلم لطعام صنعته له فأكل منه ثم قال قوموا فلأصل لكم قال أنس فقمت إلى حصير لنا قد اسود من طول ما لبس فنضحته بماء فقام رسول الله صلى الله عليه وسلم وصففت واليتيم وراءه والعجوز من ورائنا فصلى لنا رسول الله صلى الله عليه وسلم ركعتين ثم انصرف» [۱۲۲۷] (صحيح): مسلم (ش۱۶۷۶و۱۶۷۷) / ابوداود (ش۶۱۵) / نسایی (ش۸۲۲) / ابن ماجه (ش۱۰۰۶) از طریق (ابن أبى زائدة وكيع بن الجراح وابواحمد الزبيري وعبدالله بن المبارك) روایت کرده‌اند: «حدثنا مسعر بن كدام عن ثابت بن عبيد عن عبيد بن البراء عن البراء بن عازب قال: كنا إذا صلينا خلف رسول الله (صلى الله عليه وسلم) أحببنا أن نكون عن يمينه فيقبل علينا بوجهه (صلى الله عليه وسلم)» [۱۲۲۸] (صحيح): بخاري (ش۴۲۶و۵۳۸۰و۱۶۸) / مسلم (ش۶۴۰) / ابوداود (ش۴۱۴۲) / نسايي (ش۴۲۱) از طريق (عبدالله بن مبارک و حفص بن عمر و مسلم بن ابراهيم و معاذ بن معاذ و سليمان بن حرب) روايت کرده اند: «حدثنا شعبة قال أخبرني أشعث بن سليم قال سمعت أبي عن مسروق عن عائشة قالت: كان النبي صلى الله عليه و سلم يعجبه التيمن في تنعله وترجله وطهوره وفي شأنه كله.» [۱۲۲۹] (صحيح): بخاري (ش۳۸۰و۸۶۰) / مسلم (ش۱۵۳۱) / ابوداود (ش۶۱۲) / ترمذي (ش۲۳۴) / نسايي (ش۸۱۰) / ابن ماجه (ش۹۷۵) از طريق (إسحاق بن عبد الله بن أبي طلحة وموسي بن انس) روايت کرده اند: «عن أنس بن مالك أن جدته مليكة دعت رسول الله صلى الله عليه وسلم لطعام صنعته له فأكل منه ثم قال قوموا فلأصل لكم قال أنس فقمت إلى حصير لنا قد اسود من طول ما لبس فنضحته بماء فقام رسول الله صلى الله عليه وسلم وصففت واليتيم وراءه والعجوز من ورائنا فصلى لنا رسول الله صلى الله عليه وسلم ركعتين ثم انصرف» [۱۲۳۰] (صحيح): مسلم (ش۷۷۰۵) روایت کرده است: « حدثنا هارون بن معروف ومحمّد بن عباد - وتقاربا فى لفظ الحديث - والسياق لهارون قالا حدثنا حاتم بن إسماعيل عن يعقوب بن مجاهد أبى حزرة عن عبادة بن الوليد بن عبادة بن الصامت قال ثم مضينا حتى أتينا جابر بن عبد الله قال: ... .» [۱۲۳۱] (صحيح): بخاري (ش۳۸۰و۸۶۰) / مسلم (ش۱۵۳۱) / ابوداود (ش۶۱۲) / ترمذي (ش۲۳۴) / نسايي (ش۸۱۰) / ابن ماجه (ش۹۷۵) از طريق (إسحاق بن عبد الله بن أبي طلحة وموسي بن انس) روايت کرده اند: «عن أنس بن مالك أن جدته مليكة دعت رسول الله صلى الله عليه وسلم لطعام صنعته له فأكل منه ثم قال قوموا فلأصل لكم قال أنس فقمت إلى حصير لنا قد اسود من طول ما لبس فنضحته بماء فقام رسول الله صلى الله عليه وسلم وصففت واليتيم وراءه والعجوز من ورائنا فصلى لنا رسول الله صلى الله عليه وسلم ركعتين ثم انصرف» [۱۲۳۲] (صحيح): مسلم (ش۱۰۰۰و۱۰۰۰۱) / ابوداود (ش۶۷۴) ترمذی (ش۲۲۸) / نسایی (ش۸۰۷و۸۱۲) / ابن ماجه (ش۹۷۶) از طریق (شعبة بن الحجاج وعبد الله بن إدريس وأبو معاوية الضرير ووكيع بن الجراح وسفيان بن عيينه) روایت کرده‌اند: «عن الأعمش عن عمارة بن عمير التيمى عن أبى معمر عن أبى مسعود قال كان رسول الله (صلى الله عليه وسلم) يمسح مناكبنا فى الصلاة ويقول: استووا ولا تختلفوا فتختلف قلوبكم ليلنى منكم اوّلو الأحلام والنهى ثم الذين يلونهم ثم الذين يلونهم» [۱۲۳۳] (صحيح): بخاري (ش۷۲۵) / عبد بن حميد، المسند (ش۱۴۰۶) / ابن ابي شيبه، المصنف (ج۱ص۳۸۶) / عراقي، الأربعين العشارية (ش۲۱) / ابويعلي، المسند (ش۳۷۲۰) از طريق (يزيد بن هارون وزهير بن حرب وهشيم بن بشير) روايت كرده اند: «عن حميد عن أنس عن النبي ... .» بايد اشاره کنيم که حميد بن ابي حميد الطويل از انس بن مالک «تدليس» مي‌نموده اما واسطه‌اش مشخص بوده وآن احاديث را از ثابت البناني که «رجال صحيحين وثقة» بوده شنيده است. چرا که امام شعبة بن الحجاج گفته است: «لم يسمع حميد من أنس إلا أربعة و عشرين حديثا والباقى سمعها من ثابت أو ثبته فيها ثابت.» وامام ابن حبان هم گفته است: «سمع من أنس بن مالك ثمانية عشر حديثا وسمع الباقي من ثابت فدلس عنه.» و امام ابن عدي مي‌گويد: « أما ما ذكر عنه أنه لم يسمع من أنس إلا مقدار ما ذكر و سمع الباقى من ثابت عنه، فإن تلك الأحاديث يميزها من كان يتهمه أنها عن ثابت عنه، لأنه قد روى عن أنس و قد روى عن ثابت عن أنس أحاديث، فأكثر ما فى بابه أن الذى رواه عن أنس البعض مما يدلسه عن أنس وقد سمعه من ثابت» و امامان ابن خراش و حماد بن سلمه مي‌گويند: «إن عامة حديثه عن أنس إنما سمعه من ثابت» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۳ص۳۸) / ابن حبان، الثقات (ج۴ص۱۴۸)] و لذا اسنادش «صحيح» مي‌باشد وهمچنين امام ابن حجر هم گفته است: «رواه سعيد بن منصور عن هشيم فصرح فيه بتحديث أنس لحميد» [فتح الباري (ج۲ص۲۱۱)]. [۱۲۳۴] (صحيح): بخاري (ش۷۲۵) / عبد بن حميد، المسند (ش۱۴۰۶) / ابن ابي شيبه، المصنف (ج۱ص۳۸۶) / عراقي، الأربعين العشارية (ش۲۱) / ابويعلي، المسند (ش۳۷۲۰) از طريق (يزيد بن هارون وزهير بن حرب وهشيم بن بشير) روايت كرده اند: «عن حميد عن أنس عن النبي ... .» بايد اشاره کنيم که حميد بن ابي حميد الطويل از انس بن مالک «تدليس» مي‌نموده اما واسطه‌اش مشخص بوده وآن احاديث را از ثابت البناني که «رجال صحيحين وثقة» بوده شنيده است. چرا که امام شعبة بن الحجاج گفته است: «لم يسمع حميد من أنس إلا أربعة و عشرين حديثا والباقى سمعها من ثابت أو ثبته فيها ثابت.» وامام ابن حبان هم گفته است: «سمع من أنس بن مالك ثمانية عشر حديثا وسمع الباقي من ثابت فدلس عنه.» و امام ابن عدي مي‌گويد: « أما ما ذكر عنه أنه لم يسمع من أنس إلا مقدار ما ذكر و سمع الباقى من ثابت عنه، فإن تلك الأحاديث يميزها من كان يتهمه أنها عن ثابت عنه، لأنه قد روى عن أنس و قد روى عن ثابت عن أنس أحاديث، فأكثر ما فى بابه أن الذى رواه عن أنس البعض مما يدلسه عن أنس وقد سمعه من ثابت» و امامان ابن خراش و حماد بن سلمه مي‌گويند: «إن عامة حديثه عن أنس إنما سمعه من ثابت» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۳ص۳۸) / ابن حبان، الثقات (ج۴ص۱۴۸)] و لذا اسنادش «صحيح» مي‌باشد وهمچنين امام ابن حجر هم گفته است: «رواه سعيد بن منصور عن هشيم فصرح فيه بتحديث أنس لحميد» [فتح الباري (ج۲ص۲۱۱)]. [۱۲۳۵] (صحيح): ابوداود (ش۶۵۵) / حاکم، المستدرک (ش۹۵۷) / بغوی، شرح السنة (ج۲ص۹۴) از طريق (عبد الوهاب بن نجدة) روايت کرده‌اند: «حدثنا بقية (بن الوليد) وشعيب بن إسحاق عن الأوزاعى حدثنى محمّد بن الوليد (الزبيدي) عن سعيد بن أبى سعيد عن أبيه عن أبى هريرة عن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) ... .» وبقية بن الوليد وشعيب بن اسحاق هم متابعه شده‌اند وابن حبان (ش۲۱۸۲) / ابن منذر، الاوسط (ش۲۴۵۰) / بيهقي، السنن الکبري (ش۴۴۳۳) والآداب (ش۳۰۹) / ابن عساكر، تاريخ دمشق (ج۱۴ص۱۰۳) از طريق (بشر بن بکر وعبدالقدوس بن الحجاج) روايت کرده‌اند: «حدثنا الأوزاعى حدثنا محمّد بن الوليد الزبيدي عن سعيد بن أبى سعيد عن أبيه عن أبى هريرة عن رسول الله ... .» واوزاعي هم متابعه شده وابن ابي شيبه، المصنف (ج۲ص۳۰۸) / ابن الجعد، المسند (ش۲۸۴۶) / حاكم، المستدرک (ش۹۵۲) / ابن حبان (ش۲۱۸۳و۲۱۸۷) / ابن خزيمه (ش۱۰۰۹) / عبدالرزاق، المصنف (ج۱ص۳۸۹) / بزار (ش۸۴۳۲) / ابن منذر، الاوسط (ش۲۴۵۱) / ابن عدي، الکامل (ج۴ص۱۲۶) / عقيلي، الضعفاء الکبير (ج۲ص۲۵۶) / ابن حيان، طبقات المحدثين بأصبهان (ش۵۰۱) / علي بن عمر الحربي، الفوائد المنتقاه عن الشيوخ العوالي (ش۵۴) از طريق (عياض بن عبد الله وعبد الله بن سمعان وابن ابي ذئب) روايت کرده اند: «عن سعيد بن أبي سعيد المقبري عن ابيه عن أبي هريرة عن رسول الله ... .» وسعید بن ابی سعید المقبری هم متابعه شده وابوعلی الصفار، الفوائد (ش۱۰) / ابن المقری، المعجم (ش۲۲۴) ازطریق (ابوالربیع عبیدالله بن محمد الحارثی ومحمد بن الفضیل) روایت کرده است: «نا محمد بن اسماعیل (بن فدیک) اخبرنی ابراهیم بن الفضل المخزومی عن سعید المقبری عن ابی هریره ... .» وابوسعيد المقبري هم متابعه شده وابوداود (ش۶۵۴) / بيهقي، السنن الکبري (ش۴۴۳۲) / حاكم، المستدرک (ش۹۵۴) / ابن حبان (ش۲۱۸۸) / ابن خزيمه (ش۱۰۱۶) / ابن منذر، الاوسط (ش۲۴۵۲) / طبران، المعجم الکبیر (ج۱۹ص۱۷۵) والمعجم الصغير (ج۲ص۶۱) / بغوی، شرح السنة (ج۲ص۹۴) از طريق (یوسف بن ماهک وسعید بن المسيب) روايت کرده اند: «عن أبى هريرة أن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) قال ... .» ورجال ابوداود (ش۶۵۵) «رجال صحيحين» بوده جز عبد الوهاب بن نجدة الحوطى كه «ثقة» ومترجم در تهذيب مي‌باشد واسنادش هم «صحيح» است. وامام حاكم نيشابوري هم گفته است: «حدیثٌ صحيحٌ على شرط الشيخين ولم يخرجاه» وامام ذهبی هم گفته است: «علی شرط البخاری ومسلم» وامام حافظ عراقی هم گفته است: «اسناده صحیحٌ» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۹۵۴و۹۵۲) / الزبیدی، اتحاف السادة المتقين بشرح إحياء علوم الدين (ج۳ص۳۰۶)] بايد اشاره کنيم که [عياض بن عبد الله وعبد الله بن سمعان] گاهي اينگونه اسناد را روايت کرده اند که (عن سعيد بن أبي سعيد المقبري عن أبي هريرة) اما [ابن ابي ذئب ومحمّد بن الوليد الزبيدي] اينگونه روايت نموده که: (عن سعيد بن أبي سعيد المقبري عن ابيه عن أبي هريرة) اما چون ابن ابي ذئب ومحمّد بن الوليد الزبيدي هردو «رجال صحيحين» هستند لذا زياده ي آنها مقبول مي‌باشد وخللي در اسناد ايجاد نمي‌کند. همچنين ممکن است سعيد بن أبي سعيد المقبري آن را به دو طريق نقل کرده باشد؛ چرا که وي وپدرش هردو از ابوهريره روايت شنيده اند واحتمالاً (سعيد آن را از پدرش از ابوهريره) شنيده وسپس نزد ابوهريره رفته وروايت را مستقيماً از او نقل کرده است. [۱۲۳۶] (صحيح): بخاري (ش۷۲۵) / عبد بن حميد، المسند (ش۱۴۰۶) / ابن ابي شيبه، المصنف (ج۱ص۳۸۶) / عراقي، الأربعين العشارية (ش۲۱) / ابويعلي، المسند (ش۳۷۲۰) از طريق (يزيد بن هارون وزهير بن حرب وهشيم بن بشير) روايت كرده اند: «عن حميد عن أنس عن النبي ... .» بايد اشاره کنيم که حميد بن ابي حميد الطويل از انس بن مالک «تدليس» مي‌نموده اما واسطه‌اش مشخص بوده وآن احاديث را از ثابت البناني که «رجال صحيحين وثقة» بوده شنيده است. چرا که امام شعبة بن الحجاج گفته است: «لم يسمع حميد من أنس إلا أربعة و عشرين حديثا والباقى سمعها من ثابت أو ثبته فيها ثابت.» وامام ابن حبان هم گفته است: «سمع من أنس بن مالك ثمانية عشر حديثا وسمع الباقي من ثابت فدلس عنه.» و امام ابن عدي مي‌گويد: « أما ما ذكر عنه أنه لم يسمع من أنس إلا مقدار ما ذكر و سمع الباقى من ثابت عنه، فإن تلك الأحاديث يميزها من كان يتهمه أنها عن ثابت عنه، لأنه قد روى عن أنس و قد روى عن ثابت عن أنس أحاديث، فأكثر ما فى بابه أن الذى رواه عن أنس البعض مما يدلسه عن أنس وقد سمعه من ثابت» و امامان ابن خراش و حماد بن سلمه مي‌گويند: «إن عامة حديثه عن أنس إنما سمعه من ثابت» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۳ص۳۸) / ابن حبان، الثقات (ج۴ص۱۴۸)] و لذا اسنادش «صحيح» مي‌باشد وهمچنين امام ابن حجر هم گفته است: «رواه سعيد بن منصور عن هشيم فصرح فيه بتحديث أنس لحميد» [فتح الباري (ج۲ص۲۱۱)]. [۱۲۳۷] (صحيح): بخاري (ش۷۲۲) / مسلم (ش۹۵۷) از طريق (همام بن منبه وعبدالرحمن اعرج) روايت کرده اند: «عن أبي هريرة عن النبي صلى الله عليه وسلم أنه قال إنما جعل الإمام ليؤتم به فلاتختلفوا عليه فإذا ركع فاركعوا وإذا قال سمع الله لمن حمده فقولوا ربنا لك الحمد وإذا سجد فاسجدوا وإذا صلى جالسا فصلوا جلوسا أجمعون وأقيموا الصف في الصلاة فإن إقامة الصف من حسن الصلاة.» [۱۲۳۸] (صحيح): مسلم (ش۱۰۰۳) / ابوداود (ش۶۶۸) / ابن ماجه (ش۹۹۳) از طریق (محمّد بن جعفر ومحمّد بن بشار وسليمان بن حرب وابوالوليد الطالسي) روایت کرده‌اند: «حدثنا شعبة قال سمعت قتادة يحدث عن أنس بن مالك قال قال رسول الله (صلى الله عليه وسلم): سووا صفوفكم فإن تسوية الصف من تمام الصلاة.» [۱۲۳۹] (صحيح): بخاري (ش۷۲۵) / عبد بن حميد، المسند (ش۱۴۰۶) / ابن ابي شيبه، المصنف (ج۱ص۳۸۶) / عراقي، الأربعين العشارية (ش۲۱) / ابويعلي، المسند (ش۳۷۲۰) از طريق (يزيد بن هارون وزهير بن حرب وهشيم بن بشير) روايت كرده اند: «عن حميد عن أنس عن النبي ... .» بايد اشاره کنيم که حميد بن ابي حميد الطويل از انس بن مالک «تدليس» مي‌نموده اما واسطه‌اش مشخص بوده وآن احاديث را از ثابت البناني که «رجال صحيحين وثقة» بوده شنيده است. چرا که امام شعبة بن الحجاج گفته است: «لم يسمع حميد من أنس إلا أربعة و عشرين حديثا والباقى سمعها من ثابت أو ثبته فيها ثابت.» وامام ابن حبان هم گفته است: «سمع من أنس بن مالك ثمانية عشر حديثا وسمع الباقي من ثابت فدلس عنه.» و امام ابن عدي مي‌گويد: « أما ما ذكر عنه أنه لم يسمع من أنس إلا مقدار ما ذكر و سمع الباقى من ثابت عنه، فإن تلك الأحاديث يميزها من كان يتهمه أنها عن ثابت عنه، لأنه قد روى عن أنس و قد روى عن ثابت عن أنس أحاديث، فأكثر ما فى بابه أن الذى رواه عن أنس البعض مما يدلسه عن أنس وقد سمعه من ثابت» و امامان ابن خراش و حماد بن سلمه مي‌گويند: «إن عامة حديثه عن أنس إنما سمعه من ثابت» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۳ص۳۸) / ابن حبان، الثقات (ج۴ص۱۴۸)] و لذا اسنادش «صحيح» مي‌باشد وهمچنين امام ابن حجر هم گفته است: «رواه سعيد بن منصور عن هشيم فصرح فيه بتحديث أنس لحميد» [فتح الباري (ج۲ص۲۱۱)].

(۴-۸-۵) تنها ایستادن در صفّ

پیامبر ج در آخرین روزهای عمر شریفشان تنهایی در صف بوده و به ابوبکرس اقتدا کردند. [۱۲۴۰] و در یک نماز هم ابوبکرس به ایشان ج اقتدا کرده در حالیکه تنهایی در صف بوده [۱۲۴۱] و اگر تنها ایستادن موجب ابطال نماز می‌گردید، نمی‌ایستادند.

اما حدیثی که علی بن شیبانس روایت کرده است: «اَنَّ رَجُلًا صَلَّى خَلْفَ الصَّفِّ وَحْدَهُ فقال ج: أَعِدْ صَلاَتَكَ لاَ صَلاَةَ لِفَرْدٍ خَلْفَ الصَّفِّ.» [۱۲۴۲] «مردی به تنهایی پشت صفی نماز خواند؛ وایشان ج فرمودند: نمازت را اعاده کن؛ چرا که نماز هیچ فردی به تنهایی پشت صف صحیح نیست.»

این روایت منسوخ می‌باشد چرا که: روایتِ اقتدا کردن ابوبکرس به رسول الله ج، و رسول الله ج به ابوبکرس، و تنها ایستادن آنان در صفّ، در اواخر عمر شریف رسول الله ج بوده لذا نشان می‌دهد این روایت منسوخ است.

[۱۲۴۰] (صحيح): ابن سعد، الطبقات الكبري (ج۱ص۴۶۲) / نسايي (ش۷۸۵) / شرح مشکل الآثار (ج۱۰ص۱۳۵) / ضیاء المقدسی، الاحادیث المختاره (ش۱۹۷۲) / احمد، المسند (ش۱۲۶۱۷) / عبدالرزاق، المصنف (ج۱ص۳۵۰) / ابن منذر، الاوسط (ش۲۰۱۰) / آجری، الشریعة (ش۱۳۰۵و۱۳۰۴) / حکیم الترمذی، نوادر الأصول في معرفة أحاديث الرسول (ش۱۲۰۶) / ابونعیم، اخبار اصبهان (ج۲ص۴۳۹و۴۵۱) / بیهقی، دلائل النبوة (ج۷ص۱۹۲) / ابن حزم، المحلی (ج۳ص۶۷وج۴ص۲۰۹) / ابن بطة، الابانة (ج۹ص۷۶۵) / بغوی، شرح السنة (ج۲ص۴۲۱) از طریق (أنس بن عياض واسماعيل بن جعفر وعبدالله بن عمر وشعبة بن الحجاج وعبدالوهاب بن خفاف) روايت كرده‌اند: «حدثنا حميد انه سمع انساً أنس قال: آخر صلاة صلاها رسول الله صلى الله عليه و سلم مع القوم صلى في ثوب واحد متوشحا خلف أبي بكر.» وحميد الطويل هم متابعه شده است: طبرانی، المعجم الاوسط (ج۶ص۴۰) / آجری، الشریعة (ش۱۳۰۸) از طریق (قتاده بن دعامة ویونس بن عبید) روایت کرده‌اند: «عن أنس ... .» رجال ابن سعد «رجال صحیحین» می‌باشد واسنادش هم «صحیح» است. وامام ترمذی هم گفته است: «هذا حدیثٌ حسنٌ صحیحٌ» [ترمذی (ش۳۶۳)] باید اشاره کنیم که حمید این روایت را از ثابت هم شنیده وترمذی (ش۳۶۳) / ابن حبان (ش۲۱۲۵) / طحاوی، شرح مشکل الآثار (ج۱۰ص۱۳۵) / ضیاء المقدسی، الاحادیث المختاره (ش۱۷۰۶) / بزار (ش۶۸۳۸) / سراج، المسند (ش۴۵۴) / بیهقی، دلائل النبوة (ج۷ص۱۹۳) / ابن بطة، الابانة (ج۹ص۷۶۷) از طريق (يحيى بن أيوب وسليمان بن بلال ومحمد بن طلحة) روایت کرده‌اند: «حدثني حميد حدثني ثابت البناني عن أنس بن مالك ... .» که نشان می‌دهد در ابتدا روایت را (از ثابت از انس) شنيده وسپس نزد انس رفته وروایت را مستقیماً از خدش شنیده است. چون در هردو روایت تصریح به سماع کرده است. وبخاري (ش۶۸۷) / مسلم (ش۹۶۳) / نسایی (ش۸۳۴) از طریق (عبدالرحمن بن مهدي وأحمد بن يونس) روایت کرده‌اند: «حدثنا زائدة عن موسى بن أبي عائشة عن عبيد الله بن عبد الله بن عتبة قال دخلت على عائشة فقلت ألا تحدثيني عن مرض رسول الله صلى الله عليه وسلم قالت بلى ثقل النبي صلى الله عليه وسلم فقال أصلى الناس قلنا لا هم ينتظرونك قال ضعوا لي ماء في المخضب قالت ففعلنا فاغتسل فذهب لينوء فأغمي عليه ثم أفاق فقال صلى الله عليه وسلم أصلى الناس قلنا لا هم ينتظرونك يا رسول الله قال ضعوا لي ماء في المخضب قالت فقعد فاغتسل ثم ذهب لينوء فأغمي عليه ثم أفاق فقال أصلى الناس قلنا لا هم ينتظرونك يا رسول الله فقال ضعوا لي ماء في المخضب فقعد فاغتسل ثم ذهب لينوء فأغمي عليه ثم أفاق فقال أصلى الناس فقلنا لا هم ينتظرونك يا رسول الله والناس عكوف في المسجد ينتظرون النبي عليه السلام لصلاة العشاء الآخرة فأرسل النبي صلى الله عليه وسلم إلى أبي بكر بأن يصلي بالناس فأتاه الرسول فقال إن رسول الله صلى الله عليه وسلم يأمرك أن تصلي بالناس فقال أبو بكر وكان رجلا رقيقا يا عمر صل بالناس فقال له عمر أنت أحق بذلك فصلى أبو بكر تلك الأيام ثم إن النبي صلى الله عليه وسلم وجد من نفسه خفة فخرج بين رجلين أحدهما العباس لصلاة الظهر وأبو بكر يصلي بالناس فلما رآه أبو بكر ذهب ليتأخر فأومأ إليه النبي صلى الله عليه وسلم بأن لا يتأخر قال أجلساني إلى جنبه فأجلساه إلى جنب أبي بكر قال فجعل أبو بكر يصلي وهو يأتم بصلاة النبي صلى الله عليه وسلم والناس بصلاة أبي بكر والنبي صلى الله عليه وسلم قاعد.» [۱۲۴۱] (صحيح): بخاري والّلفظ له (ش۷۱۳) / مسلم (ش۹۶۸) / نسایی (ش۸۳۳) از طریق (وكيع بن الجراح وابومعاوية الضرير) روایت کرده‌اند: «عن الأعمش عن إبراهيم عن الأسود عن عائشة قالت لما ثقل رسول الله صلى الله عليه وسلم جاء بلال يوذنه بالصلاة فقال مروا أبا بكر أن يصلي بالناس فقلت يا رسول الله إن أبا بكر رجل أسيف وإنه متى ما يقم مقامك لا يسمع الناس فلو أمرت عمر فقال مروا أبا بكر يصلي بالناس فقلت لحفصة قولي له إن أبا بكر رجل أسيف وإنه متى يقم مقامك لا يسمع الناس فلو أمرت عمر قال إنكن لأنتن صواحب يوسف مروا أبا بكر أن يصلي بالناس فلما دخل في الصلاة وجد رسول الله صلى الله عليه وسلم في نفسه خفة فقام يهادى بين رجلين ورجلاه يخطان في الأرض حتى دخل المسجد فلما سمع أبو بكر حسه ذهب أبو بكر يتأخر فأومأ إليه رسول الله صلى الله عليه وسلم فجاء رسول الله صلى الله عليه وسلم حتى جلس عن يسار أبي بكر فكان أبو بكر يصلي قائما وكان رسول الله صلى الله عليه وسلم يصلي قاعدا يقتدي أبو بكر بصلاة رسول الله صلى الله عليه وسلم والناس مقتدون بصلاة أبي بكر رضي الله عنه.» [۱۲۴۲] (صحيح): ابن ابي شيبة، المصنف (ج۲ص۲۹۸) / احمد، المسند (ش۱۶۲۹۷) / ابن ماجه (ش۱۰۰۳) / بيهقي، السنن الكبري (ش۵۴۱۸) / ابن سعد، الطبقات الكبري (ج۵ص۵۵۱) / طحاوي، شرح معاني الأثار (ج۱ص۳۹۴) / ابن حبان (ش۲۲۰۲و۲۲۰۳) / ابن خزیمه (ش۱۵۶۹) / ابن حزم، المحلّی (ج۴ص۵۳) / ابن ابی خیثمة، التاریخ الکبیر (ج۱ص۳۶۲) / ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج۵۲ص۲۴۷) / احمد بن عمرو الشیبانی، الآحاد والمثانی (ج۳ص۱۷۴) / ابن قانع، معجم الصحابه (ش۶۵۳) / ابونعیم، معرفه الصحابه (ش۴۹۵۱) از طریق (ملازم بن عمرو وأيوب بن عتبة وعمرو بن جابر) روایت کرده‌اند: «حدثنا عبد الله بن بدر عن عبد الرحمن بن على بن شيبان عن أبيه على بن شيبان وكان أحد الوفد الذين وفدوا إلى رسول الله (صلى الله عليه وسلم) من بنى سحيم قال: صليت مع النبى (صلى الله عليه وسلم) فلما سلم إذا رجل خلف الصف يصلى وحده. فقام رسول الله (صلى الله عليه وسلم) حتى قضى صلاته فلما سلم قال: أعد صلاتك لا صلاة لفرد خلف الصف.» رجال ابن ابی شیبة «ثقة» ومترجم در تهذیب بوده واسنادش هم «صحیح» می‌باشد.

(۴-۸-۶) دیر به جماعت ملحق شدن

احکام دیر رسیدن به جماعت در حالت‌های مختلف متفاوت است. این احکام عبارتند از:

ملحق شدن در حال قیامِ امام:

مأموم در صورتیکه در قیامِ نماز به جماعت ملحق شد، ادامه نماز را با امام ادامه داده و هرچه که نرسیده بود را بعد از سلام امام می‌خواند. ابوهریرهس روایت کرده است: «سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: إِذَا أُقِيمَتْ الصَّلَاةُ فَلَا تَأْتُوهَا تَسْعَوْنَ وَأْتُوهَا تَمْشُونَ عَلَيْكُمْ السَّكِينَةُ فَمَا أَدْرَكْتُمْ فَصَلُّوا وَمَا فَاتَكُمْ فَأَتِمُّوا.» [۱۲۴۳] «هرگاه نماز اقامه گردید با عجله و شتابان به سوی آن نروید، با حالتی آرام و با تأنّی به سمت آن پیاده حرکت کنید، به هر (مقداری از نماز رسیدید) آن‌را بخوانید و هر مقدار را (از نماز از دست دادید، بعد از سلام امام برخیزید و آن‌را) تمام کنید.»

ملحق شدن در حالِ رکوعِ امام:

در این زمینه دو دیدگاه مطرح است:

دیدگاه اوّل: در صورتیکه مأموم در رکوع به امام برسد، چون سوره‌ی فاتحه رکنِ نماز می‌باشد، لذا این رکعت برای وی محسوب نشده و باید پس از سلام امام، آن را بخواند. وابوهریرهس روایت کرده است: «سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: إِذَا أُقِيمَتْ الصَّلَاةُ فَلَا تَأْتُوهَا تَسْعَوْنَ وَأْتُوهَا تَمْشُونَ عَلَيْكُمْ السَّكِينَةُ فَمَا أَدْرَكْتُمْ فَصَلُّوا وَمَا فَاتَكُمْ فَأَتِمُّوا.» [۱۲۴۴] «هرگاه نماز اقامه گردید با عجله و شتابان به سوی آن نروید، با حالتی آرام و با تأنّی به سمت آن پیاده حرکت کنید، به هر (مقداری از نماز رسیدید) آن را بخوانید و هر مقدار را (از نماز از دست دادید، بعد از سلام امام برخیزید و آن را) تمام کنید.»

امامان ابوهریره، بخاری، شوکانی، ابن حزم، ابن خزیمه، العراقی، تقی الدین السبکی، المقبلی، أبوبکر الضبعی و بعضی از ظاهریه و بعضی از شافعیه هم این قول را راجح می‌دانند. [۱۲۴۵]

دیدگاه دوّم: جمهور علما مانند عبدالله بن مسعود، عبدالله بن عمرش، زید بن ثابت، شافعیه، حنابله، حنفیّه و مالکیه بر این قول بوده که اگر فردی هنگام رکوع به امام ملحق گردد، آن رکعت برای وی محسوب می‌گردد [۱۲۴۶] وبه دلیل ذیل استناد نموده‌اند که عبارت است از :

ابوهریرهس روایت کرده است: «قال رسول الله ج: مَنْ أَدْرَكَ رَكْعَةً مِنَ الصَّلاَةِ فَقَدْ أَدْرَكَهَا قَبْلَ أَنْ يُقِيمَ الإِمَامُ صُلْبَهُ.» [۱۲۴۷] «پیامبر ج فرمودند: هرکس قبل از اینکه امام پشتش را راست کند - قبل از بلند شدن امام از رکوع - وبه وی رسید، آن رکعت را دریافت کرده وبرای وی محسوب می‌گردد.»

در جواب این استدلال گفته شده: سند حدیث همانطور که مستنداً در تخریجش بیان شده منکر و غیر قابل احتجاج می‌باشد. لذا پذیرفته نیست. ودیدیم که چون فاتحه رکن نماز می‌باشد، لذا نمی‌تواند بدون دلیل رکنی را ساقط نمود. وهمچنین رسول الله ج به صورت عموم فرموده‌اند که هرگاه قسمتی از نماز را جاماندی، پس از اتمام سلام امام آن را بخوان وشامل نرسیدن به سوره‌ی فاتحه هم می‌گردد: وابوهریرهس روایت کرده است: «سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: إِذَا أُقِيمَتْ الصَّلَاةُ فَلَا تَأْتُوهَا تَسْعَوْنَ وَأْتُوهَا تَمْشُونَ عَلَيْكُمْ السَّكِينَةُ فَمَا أَدْرَكْتُمْ فَصَلُّوا وَمَا فَاتَكُمْ فَأَتِمُّوا.» [۱۲۴۸] «هرگاه نماز اقامه گردید با عجله و شتابان به سوی آن نروید، با حالتی آرام و با تأنّی به سمت آن پیاده حرکت کنید، به هر (مقداری از نماز رسیدید) آن را بخوانید و هر مقدار را (از نماز از دست دادید، بعد از سلام امام برخیزید و آن را) تمام کنید.»

ملحق شدن در غیر قیام و رکوع:

همانطور که پیشتر اشاره شد هر موقع مأموم به جماعت رسید، بلافاصله و در هر حالتی از نماز به آن‌ها ملحق می‌شود و در صورتیکه آن‌ها در غیر قیام و رکوع باشند، بلا خلاف بین ائمۀ آن رکعت محسوب نمی‌شود؛ چرا که اصل بر این بوده که محاسبه نشده و افعال هم با انجام آن‌ها محسوب می‌گردند مگر دلیلی برای محسوب شدن آن داشته باشیم. و لذا بعد از سلامِ امام هر مقدار از نماز شخص مانده باشد آن‌را اتمام می‌کند. ابوهریرهس روایت کرده است: «سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: إِذَا أُقِيمَتْ الصَّلَاةُ فَلَا تَأْتُوهَا تَسْعَوْنَ وَأْتُوهَا تَمْشُونَ عَلَيْكُمْ السَّكِينَةُ فَمَا أَدْرَكْتُمْ فَصَلُّوا وَمَا فَاتَكُمْ فَأَتِمُّوا.» [۱۲۴۹] «هرگاه نماز اقامه گردید با عجله و شتابان به سوی آن نروید، با حالتی آرام و با تأنّی به سمت آن پیاده حرکت کنید، به هر (مقداری از نماز رسیدید) آن را بخوانید و هر مقدار را (از نماز از دست دادید، بعد از سلام امام برخیزید و آن را) تمام کنید.»

[۱۲۴۳] (صحيح): بخاري (ش۹۰۸) / مسلم (ش۱۳۸۹-۱۳۹۱) / ابوداود (ش۵۷۲) ترمذي (ش۳۲۷) / نسايي (ش۸۶۱) / ابن ماجه (ش۷۷۵) از طريق (سعيد بن مسيب و ابوسلمه بن عبدالرحمن وعبدالرحمن بن يعقوب وهمام بن منبه) روايت کرده اند: «أن أبا هريرة قال سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول: ... .» [۱۲۴۴] (صحيح): بخاري (ش۹۰۸) / مسلم (ش۱۳۸۹-۱۳۹۱) / ابوداود (ش۵۷۲) ترمذي (ش۳۲۷) / نسايي (ش۸۶۱) / ابن ماجه (ش۷۷۵) از طريق (سعيد بن مسيب و ابوسلمه بن عبدالرحمن وعبدالرحمن بن يعقوب وهمام بن منبه) روايت کرده اند: «أن أبا هريرة قال سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول: ... .» [۱۲۴۵] بخاري، القراءة خلف الإمام (ص۱۴۱) / شوکانی، نیل الاوطار (ج۲ص۲۳۹) / ابن حزم، المحلّی (ج۳ص۲۴۳) [۱۲۴۶] نووی، المجموع (ج۴ص۲۱۵) / ابن رشد، بدایة المجتهد (ج۱ص۱۴۹) / ابن قدامة، المغنی (ج۱ص۵۸۰) / شيخي زادة، مجمع الأنهر في شرح ملتقى الأبحر (ج۱ص۲۱۳) / ابن ابی شیبة، المصنف (ج۱ص۲۸۶و۲۷۴) / طحاوی، شرح معانی الآثار (ج۱۴ص۱۰۱) [۱۲۴۷] (منكر): اين روايت ازطريق ابوهريره ورجلٌ از پيامبر ج روايت گرديده است: اما طريق ابوهريرهس: دو طريق دارد؛ طريق اوّل: ابن خزيمه (ش۱۵۹۵) / بيهقي، السنن الکبري (ش۲۶۷۸) / دارقطني، السنن (ج۱ص۳۴۶) / بخاري، القراءة خلف الإمام (ش۱۳۱) / ابن الاعرابي، المعجم (ش۹۳۷) / ابن عدي، الکامل (ج۷ص۲۲۸) / عقيلي، الضعفاء الکبير (ج۴ص۳۹۸) از طريق (عيسى بن إبراهيم وعمرو بن سواد و محمّد بن يحيى) روايت کرده اند: «ثنا ابن وهب عن يحيى بن حميد عن عن قرة بن عبد الرحمن عن ابن شهاب الزهري قال: أخبرني أبو سلمة بن عبد الرحمن عن أبي هريرة: أن رسول الله صلى الله عليه و سلم قال : من أدرك ركعة من الصلاة فقد أدركها قبل أن يقيم الإمام صلبه» اما اين روايت «منکر» است چرا که اوّلاً: يحيى بن حميد: امام دارقطني گفته است: «ضعيفٌ» وامام بخاري هم گفته است: «مجهولٌ لايتابع في حديثه» وامام ابن عدي گفته است: «تفرد بهذه الزيادة ولا أعرف له غيره» وامام ابن يونس هم گفته است: «أسند حديثا واحدا وله مقطعات» [ابن حجر، لسان الميزان (ج۶ص۲۵۰) / بخاري، القراءة خلف الإمام (ش۱۳۱)] وثانياً: همين حديث را ثقات واثبات زيادي از ابن شهاب زهري بدون اين لفظ روايت کرده اند: وبخاري (ش۵۸۰) مسلم (ش۱۴۰۱) / نسايي (ش۵۵۴) / ترمذي (ش۵۲۴) / ابن ماجه (ش۱۱۲۳) / مالك، موطأ (ش۲۰) / بيهقي، السنن الكبري (ش۵۹۴۱) / عقيلي، الضعفاء الکبير (ج۴ص۳۹۸) / بخاري، القراءة خلف الإمام (ش۱۳۱) از طريق (معمر ومالك ويونس وعقيل وابن جريج وابن عيينة والأوزاعي وشعيب وابن الهاد ويحيي بن سعيد وعبيدالله بن عمر) روايت کرده اند: «عن الزهري عن أبي سلمة بن عبد الرحمن عن أبي هريرة أن النبي صلى الله عليه و سلم قال: من أدرك ركعة من الصلاة فقد أدرك الصلاة»..وثالثاً: قروه هم اينگونه روايت نموده که المعجم الاوسط (ج۱ص۱۷۷) روايت کرده است: «حدثنا أحمد بن القاسم بن نمير قال حدثني أبي وعمي قالا حدثنا سويد عن قرة عن بن شهاب الزهري عن أبي سلمة عن أبي هريرة أن رسول الله قال: من أدرك ركعة من الصلاة فقد أدرك الصلاة.» طريق دوّم: ضياء المقدسي، المنتقى من مسموعات مرو (ش۲۰۴) روايت کرده است: «ثنا أبو علي الأنصاري، ثنا عبيد الله بن منصور الصباغ، ثنا أحمد بن صالح ولم يكن هذا الحديث إلا عنده ثنا عبد الله بن وهب عن يونس بن يزيد عن الزهري عن أبي سلمة بن عبد الرحمن عن أبي هريرة قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: من أدرك الإمام وهو راكع فليركع معه وليعتدها من صلاته» اما اين روايت هم «منكر» است چرا که اوّلاً: محمّد بن هارون بن شعيب أبو على الانصاري: امام كتاني گفته است: «كان يتهم» وامام ذهبي هم گفته است: «صنف وجمع وليس بالمتقن» [ذهبي، ميزان الاعتدال (ج۴ص۵۷) وسيراعلام النبلاء (ج۱۵ص۵۲۸)] وثانياً: يونس بن يزيد وعبدالله بن وهب روايت را اينگونه نقل کرده که مسلم (ش۱۴۰۲) روايت کرده است: «حدثنى حرملة بن يحيى أخبرنا عبدالله بن وهب أخبرنى يونس بن يزيد عن ابن شهاب الزهري عن أبى سلمة بن عبد الرحمن عن أبى هريرة أن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) قال: من أدرك ركعة من الصلاة مع الإمام فقد أدرك الصلاة» اما طريق رجلٌ: بيهقي، السنن الکبري (ش۲۶۷۹) روايت کرده است: «أخبرنا أبو عبد الله الحافظ أخبرنى محمّد بن أحمد بن بالويه حدثنا محمّد بن غالب حدثنى عمرو بن مرزوق أخبرنا شعبة عن عبد العزيز بن رفيع عن رجلٌ عن النبى (صلى الله عليه وسلم) قال: إذا جئتم والإمام راكع فاركعوا وإن ساجدا فاسجدوا ولا تعتدوا بالسجود إذا لم يكن معه الركوع» اما اين روايت «منکر» است چرا که اوّلاً: راوي آن مبهم است: «رجلٌ» وثانياً: معلوم روايت را از چه کسي شنيده است. وثالثاً اين قسمت: «إذا لم يكن معه الركوع» «مدرج» بوده ومخالفش روايت شده است وابن ابي شيبه (ج۱ص۲۸۴) / بيهقي، السنن الکبري (ش۳۷۶۲) / عبدالرزاق (ج۲ص۲۸۳) از طريق (جرير بن عبدالحميد وسفيان الثوري وابوبکر بن عياش) روايت کرده‌اند: «عن عبد العزيز بن رفيع عن رجلٌ من أهل المدينة عن النبي صلى الله عليه وسلم أنه سمع خفق نعلي وهو ساجد فلما فرغ من صلاته قال: من هذا الذي سمعت خفق نعله؟ قال أنا يا رسول الله قال: فما صنعت قال وجدتك ساجدا فسجدت فقال (صلي الله عليه وسلم): هكذا فاصنعوا ولا تعتدوا بها من وجدني راكعا أو قائما أو ساجدا فليكن معي على حالي التي أنا عليها.» [۱۲۴۸] (صحيح): بخاري (ش۹۰۸) / مسلم (ش۱۳۸۹-۱۳۹۱) / ابوداود (ش۵۷۲) ترمذي (ش۳۲۷) / نسايي (ش۸۶۱) / ابن ماجه (ش۷۷۵) از طريق (سعيد بن مسيب و ابوسلمه بن عبدالرحمن وعبدالرحمن بن يعقوب وهمام بن منبه) روايت کرده اند: «أن أبا هريرة قال سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول: ... .» [۱۲۴۹] (صحيح): بخاري (ش۹۰۸) / مسلم (ش۱۳۸۹-۱۳۹۱) / ابوداود (ش۵۷۲) ترمذي (ش۳۲۷) / نسايي (ش۸۶۱) / ابن ماجه (ش۷۷۵) از طريق (سعيد بن مسيب و ابوسلمه بن عبدالرحمن وعبدالرحمن بن يعقوب وهمام بن منبه) روايت کرده اند: «أن أبا هريرة قال سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول: ... .»

(۴-۸-۷) اقتدا کردن به امامی که ایستاده یا نشسته نماز می‌خواند

اگر امام ایستاده نماز خواند، باید ما هم ایستاده بخوانیم. اما اگر امام نشسته نماز خواند، مستحب بوده که ما هم نشسته نماز بخوانیم.

جابر بن عبداللهب روایت کرده است: «اشْتَكَى رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) فَصَلَّيْنَا وَرَاءَهُ وَهُوَ قَاعِدٌ وَأَبُو بَكْرٍ يُسْمِعُ النَّاسَ تَكْبِيرَهُ فَالْتَفَتَ إِلَيْنَا فَرَآنَا قِيَامًا فَأَشَارَ إِلَيْنَا فَقَعَدْنَا فَصَلَّيْنَا بِصَلاَتِهِ قُعُودًا فَلَمَّا سَلَّمَ قَالَ: إِنْ كِدْتُمْ آنِفًا لَتَفْعَلُونَ فِعْلَ فَارِسَ وَالرُّومِ يَقُومُونَ عَلَى مُلُوكِهِمْ وَهُمْ قُعُودٌ فَلاَ تَفْعَلُوا ائْتَمُّوا بِأَئِمَّتِكُمْ إِنْ صَلَّى قَائِمًا فَصَلُّوا قِيَامًا وَإِنْ صَلَّى قَاعِدًا فَصَلُّوا قُعُودًا.» [۱۲۵۰] «روزی رسول الله ج مریض شدند و ما ایستاده پشت سر وی نماز خواندیم و ایشان ج نشسته بودند؛ و ابوبکر هم صدای تکبیرش را به مردم می‌رساند –و با صدای بلند تکبیر می‌گفت- و رسول الله ج ما را دیدند و اشاره فرمودند که بشینیم و پس از اتمام نماز فرمودند: نزدیک بود که مثل مردمان روم و ایران کنید که نزد پادشاهانشان –که نشسته‌اند- می‌ایستند! پس شما اینکار را نکنید و اگر امام ایستاده بود شما هم بایستید و اگر نشست شما هم بشینید.»

اما اگر بایستیم هم جایز می‌باشد؛ چرا که در اواخر عمر شریف رسول الله ج-وقتی مریض شدند-، ایشان ج نشسته امامت نموده ومردم به ایشان ج ایستاده اقتاده کردند. [۱۲۵۱]

[۱۲۵۰] (صحیح): مسلم (ش۹۵۵) / نسایی (ش۱۲۰۰) / ابن ماجه (ش۱۲۴۰) از طریق (محمّد بن رمح وقتیبة بن سعید) روایت کرده‌اند: «أخبرنا الليث عن أبى الزبير عن جابر قال اشتكى رسول الله (صلى الله عليه وسلم) فصلينا وراءه وهو قاعد وأبو بكر يسمع الناس تكبيره فالتفت إلينا فرآنا قياما فأشار إلينا فقعدنا فصلينا بصلاته قعودا فلما سلم قال: إن كدتم آنفا لتفعلون فعل فارس والروم يقومون على ملوكهم وهم قعود فلا تفعلوا ائتموا بأئمتكم إن صلى قائما فصلوا قياما وإن صلى قاعدا فصلوا قعودا.» اسنادش هم «صحیح» است؛ فقط گفته‌اند ابوالزبیر مکی «مدلس» می‌باشد اما کسیکه از وی روایت نموده (لیث بن سعد) می‌باشد، که ابوالزبیر احادیثی که از جابر را شنيده را برای وی بیان نموده است؛ وليث بن سعد گفته است: «جئت أبا الزبير فدفع إلى كتابين، فانقلبت بهما، ثم قلت في نفسي: لو أننى عاودته، فسألته أسمع هذ كله من جابر؟ فسألته، فقال: منه ما سمعت ومنه ما حدثت عنه فقلت له: أعلم لى على ما سمعت منه، فأعلم لى على هذا الذى عندي» [ذهبی، میزان الاعتدال (ج۴ص۳۷)]. [۱۲۵۱] (صحيح): بخاري (ش۶۸۷) / مسلم (ش۹۶۳) / نسایی (ش۸۳۴) از طریق (عبدالرحمن بن مهدي وأحمد بن يونس) روایت کرده‌اند: «حدثنا زائدة عن موسى بن أبي عائشة عن عبيد الله بن عبد الله بن عتبة قال دخلت على عائشة فقلت ألا تحدثيني عن مرض رسول الله صلى الله عليه وسلم قالت بلى ثقل النبي صلى الله عليه وسلم فقال أصلى الناس قلنا لا هم ينتظرونك قال ضعوا لي ماء في المخضب قالت ففعلنا فاغتسل فذهب لينوء فأغمي عليه ثم أفاق فقال صلى الله عليه وسلم أصلى الناس قلنا لا هم ينتظرونك يا رسول الله قال ضعوا لي ماء في المخضب قالت فقعد فاغتسل ثم ذهب لينوء فأغمي عليه ثم أفاق فقال أصلى الناس قلنا لا هم ينتظرونك يا رسول الله فقال ضعوا لي ماء في المخضب فقعد فاغتسل ثم ذهب لينوء فأغمي عليه ثم أفاق فقال أصلى الناس فقلنا لا هم ينتظرونك يا رسول الله والناس عكوف في المسجد ينتظرون النبي عليه السلام لصلاة العشاء الآخرة فأرسل النبي صلى الله عليه وسلم إلى أبي بكر بأن يصلي بالناس فأتاه الرسول فقال إن رسول الله صلى الله عليه وسلم يأمرك أن تصلي بالناس فقال أبو بكر وكان رجلا رقيقا يا عمر صل بالناس فقال له عمر أنت أحق بذلك فصلى أبو بكر تلك الأيام ثم إن النبي صلى الله عليه وسلم وجد من نفسه خفة فخرج بين رجلين أحدهما العباس لصلاة الظهر وأبو بكر يصلي بالناس فلما رآه أبو بكر ذهب ليتأخر فأومأ إليه النبي صلى الله عليه وسلم بأن لا يتأخر قال أجلساني إلى جنبه فأجلساه إلى جنب أبي بكر قال فجعل أبو بكر يصلي وهو يأتم بصلاة النبي صلى الله عليه وسلم والناس بصلاة أبي بكر والنبي صلى الله عليه وسلم قاعد.»

(۴-۸-۸) حکم سبقت افتادن از امام

ابوهریرهس روایت کرده است: «عَنْ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: أَمَا يَخْشَى أَحَدُكُمْ أَوْ لَا يَخْشَى أَحَدُكُمْ إِذَا رَفَعَ رَأْسَهُ قَبْلَ الْإِمَامِ أَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ رَأْسَهُ رَأْسَ حِمَارٍ.» [۱۲۵۲] «رسول اکرم ج فرمودند: کسی که سرش را قبل از امام، بلند می‌کند، آیا نمی‌ترسد که خداوند سرش را به سر الاغ و یا صورتش را به صورت الاغی، تبدیل نماید.»

انس بن مالکس روایت کرده است: «قَالَ رسول الله ج: إِنَّمَا جُعِلَ الْإِمَامُ لِيُؤْتَمَّ بِهِ فَإِذَا كَبَّرَ فَكَبِّرُوا وَإِذَا رَكَعَ فَارْكَعُوا وَإِذَا سَجَدَ فَاسْجُدُوا وَإِنْ صَلَّى قَائِمًا فَصَلُّوا قِيَامًا وَإِذَا صَلَّى جَالِسًا فَصَلُّوا جُلُوسًا أَجْمَعُونَ[۱۲۵۳] «امام به این دلیلی قرار داده شده که به وی اقتدا کنید؛ پس اگر تکبیر گفت، شما هم تکبیر بگویید؛ و هرگاه که رکوع رفت شما هم به رکوع بروید و هرگاه سجده رفت شما هم سجده بروید و اگر ایستاده نماز خواند شما هم ایستاده نماز بخوانید. و اگر نشسته نماز خواند شما هم نشسته نماز بخوانید.»

لذا جلو افتادن از امام حرام بوده وجایز نیست. و اگر کسی جلو افتاده، مرتکب عمل حرامی گردیده است؛ چرا که مخالف نهی رسول الله ج بوده است، امّا نمازش باطل نبوده و فقط جماعتش باطل است؛ چرا که طبق قول راجح نزد اصولیین، اگر نهی به ذات و ارکان چیزی نباشد، فساد منهیٌ‌عنه را دربر ندارد؛ و طبعیّت از امام در جماعت، جزء ارکان و ذات نماز جماعت بوده و نه نماز! لذا جماعت باطل بوده اما نمازش صحیح می‌باشد.

لازم به ذکر است در مکان‌هایی که با ابطال جماعت، نماز هم باطل شده، آن نماز هم صحیح نیست؛ مثلاً: نماز جماعت جمعه! وقتیکه جماعتش باطل گردد، نمازش هم باطل می‌شود؛ چرا که نماز جمعه فقط در جماعت صحیح می‌باشد ودر نتیجه با ابطال جماعتش نمازش هم باطل می‌گردد.

[۱۲۵۲] (صحیح): بخاری (ش۶۹۱) / مسلم (ش۹۹۳-۹۹۱) / ابوداود (ش۶۲۳) / ترمذی (ش۵۸۲) / نسایی (ش۸۲۸) / ابن ماجه (ش۹۶۱) از طریق (شعبة بن الحجاج وحماد بن زید وحماد بن سلمة والربيع بن مسلم ويونس بن یزید) روایت کرده‌اند: «عن محمّد بن زياد سمعت أبا هريرة عن النبي صلى الله عليه وسلم قال: أما يخشى أحدكم أو لا يخشى أحدكم إذا رفع رأسه قبل الإمام أن يجعل الله رأسه رأس حمار» [۱۲۵۳] (صحيح): بخاري (ش۷۳۲و۳۷۸و۶۸۸) / مسلم (ش۹۵۳) / ابوداود (ش۶۰۱و۶۰۵) / نسايي (ش۸۳۲) / ابن ماجه (ش۱۲۳۷) از طريق (حميد الطويل وعروة بن الزبير وابن شهاب الزهري) روايت کرده اند: «عن انس قال رسول الله ج: إنما جعل الإمام ليؤتم به فإذا صلى قائما فصلوا قياما فإذا ركع فاركعوا وإذا رفع فارفعوا وإذا قال سمع الله لمن حمده فقولوا ربنا ولك الحمد وإذا صلى قائما فصلوا قياما وإذا صلى جالسا فصلوا جلوسا أجمعون.»

(۴-۸-۹) اقتدای شخص به مأموم بعد از اتمام جماعت

این موضوع ربطی به مطالب قبلی دارد؛ چرا که اگر کسی تعدّد جمعه را قبول داشته باشد، اقتدای به مأموم را هم صحیح می‌داند و اگر تعدّد جمعه را صحیح نداند، اقتدا به مأموم را هم صحیح نمی‌داند.

(۴-۸-۱۰) خاموش یا بی‌صداکردن موبایل در حین جماعت

اگر کسی موبایلش هنگام نماز به صدا درآمد، می‌تواند آن‌را خاموش کرده تا موجب آزار و اذیت سایر نمازگزاران و یا اخلال در نماز خود نگردد؛ همچنان‌که ابوقتادهس روایت کرده است: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كَانَ يُصَلِّي وَهُوَ حَامِلٌ أُمَامَةَ بِنْتَ زَيْنَبَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَلِأَبِي الْعَاصِ بْنِ رَبِيعَةَ بْنِ عَبْدِ شَمْسٍ فَإِذَا سَجَدَ وَضَعَهَا وَإِذَا قَامَ حَمَلَهَا.» [۱۲۵۴] «رسول الله ج هنگام نماز خواندن، امامه، دختر زینب (نوه‌اش) را که پدرش ابوالعاص بن ربیع بن عبد شمس بود، بر دوش می‌گرفت. و هنگامیکه به سجده می‌رفت، او را بر زمین می‌گذاشت و وقتیکه از سجده بلند می‌شد، او را دوباره بر دوش می‌نهاد.»

بیرون آوردن موبایل و خاموش کردن آن، کمتر از بلند کردن امامه توسط رسول الله ج نیست لذا این عمل جایز می‌باشد.

البته باید اشاره کنیم که از حرکات زیادی خودداری شود و تا حد امکان حرکاتش اندک باشد تا نمازش باطل نگردد.

[۱۲۵۴] (صحيح): بخاري (ش۵۱۶) / مسلم (ش۱۲۴۰) / ابوداود (ش۹۱۸) / نسايي (ش۱۲۰۴) از طريق (عبدالله بن يوسف و قتيبه بن سعيد و عبدالله بن مسلمه) روايت کرده اند: « أخبرنا مالك عن عامر بن عبد الله بن الزبير عن عمرو بن سليم الزرقي عن أبي قتادة الأنصاري: أن رسول الله صلى الله عليه و سلم كان يصلي وهو حامل أمامه بنت زينب بنت رسول الله صلى الله عليه و سلم ولأبي العاص بن الربيع بن عبد شمس فإذا سجد وضعها وإذا قام حملها.» و بخاري (ش۵۹۹۶) / مسلم (ش۱۲۴۱) / ابوداود (ش۹۱۹) / نسايي (ش۷۱۱) / نسايي (ش۸۲۷و۱۲۰۵) از طريق (قتيبه بن سعيد و ابوالوليد طياليسي نا ليث بن سعد نا سعيد بن ابي سعيد؛ و قتيبه بن سعيد و محمّد بن ابي عمرو نا سفيان نا عثمان بن ابي سليمان) و اين دو (سعيد بن ابي سعيد و عثمان بن ابي سليمان) روايت کرده اند که: « عن عامر بن عبد الله بن الزبير عن عمرو بن سليم الزرقي عن أبي قتادة قال : رأيت رسول الله صلى الله عليه و سلم يؤم الناس وهو حامل أمامة بنت أبي العاص على عاتقه فإذا ركع وضعها وإذا رفع من سجوده أعادها »

(۴-۸-۱۱) عبور کردن دیگران از جلوی نمازگزاران

عبور کردن از جلوی نمازگزار حرام می‌باشد؛ چرا که ابوجهیمس روایت کرده است: «قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: لَوْ يَعْلَمُ الْمَارُّ بَيْنَ يَدَيْ الْمُصَلِّي مَاذَا عَلَيْهِ لَكَانَ أَنْ يَقِفَ أَرْبَعِينَ خَيْرًا لَهُ مِنْ أَنْ يَمُرَّ بَيْنَ يَدَيْهِ.» [۱۲۵۵] « رسول اکرم ج فرمودند: کسی که از جلوی نمازگزار می‌گذرد، اگر می‌دانست که این کار چقدر گناه دارد، تا چهل توقف می‌نمود ولی از جلوی نمازگزار، عبور نمی‌کرد.»

رسول الله ج مدّت آن‌را مبهم بیان فرموده که بزرگی گناه این شخص را بیان دارد.

اما اگر کسی عبور می‌کرد مضطر بود وراهی دیگر هم وجود نداشت، از باب ضرورت واهمیّت موضوع می‌تواند عبور نماید. چرا که شرع در این گونه مواقع ودرضرورت، همچنین اجازه‌هایی را داده است.

[۱۲۵۵] (صحيح): بخاري (ش۵۱۰) / مسلم (ش۱۱۶۰و۱۱۶۱) / ابوداود (ش۷۰۱) / ترمذي (ش۳۳۶) / نسايي (ش۷۵۶) / ابن ماجه (ش۹۴۵) از طريق (مالک بن انس وسفيان الثوري) روايت کرده اند: «عن أبي النضر مولى عمر بن عبيد الله عن بسر بن سعيد أن زيد بن خالد أرسله إلى أبي جهيم يسأله ماذا سمع من رسول الله صلى الله عليه وسلم في المار بين يدي المصلي فقال أبو جهيم قال رسول الله صلى الله عليه وسلم لو يعلم المار بين يدي المصلي ماذا عليه لكان أن يقف أربعين خيرا له من أن يمر بين يديه»

(۴-۸-۱۲) خطا کردن امام در نماز جماعت

ممکن است گاهی امام در نمازش خطا کند؛ در اینگونه مواقع، باید به امام خبر داده اشتباه کرده است. سهل بن ساعدس روایت کرده است: «قال رسول الله ج: إِذَا رَابَكُمْ أَمْرٌ فَلْيُسَبِّحْ الرِّجَالُ وَلْيُصَفِّحْ النِّسَاءُ.» [۱۲۵۶] «اگر امام در نماز اشتباه کرد، مردان تسبیح بگویند و زنان هم بر پشت دستهایشان بکوبند.»

حال اگر امام مثلاً در قرائت آیه‌ای یا سوره‌ای خطا کرد مأمومان می‌توانند آن آیه را برای وی بخوانند. و دلیلش هم این بوده که رسول ج در اینگونه مواقع اجازه فرموده‌اند. عبدالله بن عمرب روایت کرده است: «أَنّ النَّبِيَّ صَلَّى صَلاةً يَقْرَأُ فِيهَ فَالْتَبَسَ عَلَيْهِ، فَلَمَّا انْصَرَفَ قَالَ لأُبِيِّ بْنِ كَعْبٍ: أَصَلَّيْتَ مَعَنَا؟ قَالَ: نَعَمْ، قَالَ: فَمَا مَنَعَكَ أَنْ تَفْتَحَ عَلَيَّ ؟.» [۱۲۵۷] «روزی رسول الله ج نماز می‌خواند و در آیاتش خطا کرد. وقتی که نمازش را به اتمام رساند به ابی بن کعب فرمود: آیا با ما نماز خواندی؟ او هم گفت: آری! لذا رسول الله ج فرمود: پس چرا آیه را یادم ننداختی؟». (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

[۱۲۵۶] (صحيح): بخاري (ش۷۱۹۰و۱۲۰۴) / مسلم (ش۹۷۶-۹۷۸) / ابوداود (ش۹۴۲) / نسايي (ش۱۱۸۳و۷۹۳) از طريق (مالک بن انس ويعقوب بن عبد الرحمن وعبد العزيز بن أبى حازم وعبيد الله بن عمر وحماد بن زيد) روايت کرده اند: «عن أبي حازم عن سهل بن سعد الساعدي رضي الله عنه أن رسول الله صلى الله عليه وسلم ... .» وفي رواية حماد بن زيد: «إذا نابكم شىء فى الصلاة فليسبح الرجال وليصفح النساء.» [۱۲۵۷] (صحیح): ابوداود (ش۹۰۸) / تمام رازی، الفوائد (ش۲۱۶) / مشيخة ابن البخاري (ج۱ص۶۷۹و۶۸۱) / بغوی، شرح السنة (ج۳ص۱۶۰) / ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج۷ص۳۲۶) / بیهقی، السنن الکبری (ش۵۹۹۳) / ابن حبان (ش۲۲۴۲) / طبرانی، المعجم الکبیر (ج۱۲ص۳۱۳) / ابونعیم، معرفة الصحابة (ش۴۳۲۷) از طریق (يزيد بن محمّد الدمشقى و عبد الرحمن بن بحر وزيد بن عبد الصمد وعبدان بن احمد وأحمد بن المعلى الدمشقی وعبد الله بن الوليد) روایت کرده‌اند: «حدثنا هشام بن إسماعيل حدثنا محمّد بن شعيب (بن شابور) أخبرنا عبد الله بن العلاء بن زبر عن سالم بن عبد الله عن عبد الله بن عمر أن النبى (صلى الله عليه وسلم) صلى صلاة فقرأ فيها فلبس عليه فلما انصرف قال لأبى: أصليت معنا؟ قال نعم. قال فما منعك؟» وفی روایة (عبدان بن احمد وأحمد بن المعلى الدمشقی وعبد الله بن الوليد): «فما منعك أن تفتح علي؟» رجال ابوداود «ثقة»ومترج در تهذیب بوده واسنادش هم «صحیح» می‌باشد.

(۴-۸-۱۳) حکم مکبِّر در نماز جماعت

چنانکه در مسجدی جمعیّتِ مردم بسیار بوده و صدای امام به مردم نرسد، یکی از مأمومان می‌تواند صدایش را بلند کرده و به عنوان مکبِّر صدای امام را به سایر مأمومان برساند. چنانکه عائشهل روایت کرده است: «لما مرض النبي (صلى الله عليه وسلم) مرضه الذي مات فيه فأتى برسول الله (صلى الله عليه وسلم) حتى أجلس إلى جنبه وكان النبى (صلى الله عليه وسلم) يصلى بالناس وأبو بكر يسمعهم التكبير.» [۱۲۵۸] «زمانیکه رسول الله ج به مرض موت رسیدند، وی را کنار ابوبکرس که امام نماز بود نشاندند وپیامبر ج امام شد و ابوبکر هم به عنوان (مکبِّر) تکبیراتِ رسول الله ج را به مردم می‌رساندند.»

[۱۲۵۸] (صحيح): بخاري (ش۷۱۲) / مسلم (ش۹۶۹) والّلفظ له از طريق (عيسى بن يونس وعلي بن مسهر وعبد الله بن داود) روايت كرده اند: «حدثنا الأعمش عن إبراهيم عن الأسود عن عائشة رضي الله عنها قالت لما مرض النبي صلى الله عليه وسلم مرضه الذي مات فيه فأتى برسول الله (صلى الله عليه وسلم) حتى أجلس إلى جنبه وكان النبى (صلى الله عليه وسلم) يصلى بالناس وأبو بكر يسمعهم التكبير.»

(۴-۹) خلاصۀ مطالب [۱۲۵۹]

نتایج و خلاصۀ برخی از احکام و مسائل مربوط به نمازِ جمعه به قرار ذیل می‌باشد:

رکعات نماز جمعه:

نماز جمعه دو رکعت مستقل و جدای از نماز ظهر می‌باشد و اگرچه بنابر نظر جمهور فقها شرط صحّتِ نماز جمعه، خواندن خطبه قبل از آن می‌باشد ولی خطبه به منزلۀ دو رکعت محسوب نمی‌گردد؛ چرا که همانطور که اثبات گردید جدای از اینکه اسناد این مسئله ضعیف و غیر قابل احتجاجند بلکه روایات صحیحی وجود دارند که دلالت بر آن دارند که هر کس به رکعتی از جمعه رسید نماز جمعه‌اش را دو رکعتی بخواند از جمله: پیامبر ج می‌فرماید: «هر کس رکعتی از نماز را خواند نماز را (در زمان خود) اداء کرده است.» (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

سنّت‌های قبل از نماز جمعه:

به نظر می‌رسد که سنّت راتبه‌ا‌ی قبل از جمعه وجود ندارد؛ چرا که همانطور که از سیرۀ رسول الله ج واضح بوده، وقتیکه که ایشان ج از خانه خارج می‌گردیدند روی منبر می‌رفته و بلالس هم شروع به أذان دادن می‌کرده است و پس از اتمام أذان، خطبه می‌خواندند. و هیچ حدیثِ صحیحی هم که دالِّ بر خواندن این سنّت توسط رسول الله ج بوده باشد وجود ندارد؛ و همچنین در زمان ایشان ج هم خوانده نمی‌شده؛ چرا که اصلاً فرصتی برای خواندن وجود نداشته است. [۱۲۶۰]

اما در مکان‌هایی که امام فرصت خواندن نماز را داده و یا دیر جمعه برگزار می‌گردد، خواندنش جایز بوده و ثواب دارد و در واقع سنّت غیرِ موکّد می‌باشد. همانطور که در بعضی مکان‌ها پس از أذان مغرب سریعاً نماز مغرب خوانده می‌شود لذا کسی نمی‌تواند نماز بخواند امّا اگر امام اجازه دهد خواندنش ثواب دارد همانطورکه در هیچ روایت صحیحی نیامده که رسول الله ج سنّت قبل از مغرب خوانده باشد.

دلایل صحیح این دیدگاه:

- عبدالله بن مغفلس روایت کرده است: «بین هر أذان واقامه‌ای دو رکعت نماز سنّت وجود دارد.»

و لذا بین أذان جمعه و اقامۀ نماز جمعه هم دو رکعت سنّت وجود دارد.

- عبدالله بن الزبیرس روایت کرده است: «رسول الله ج فرمودند: قبل از هر نماز فرضی دو رکعت سنّت وجود دارد.»

و نماز جمعه هم فرض بوده لذا قبل از آن خواندن دو رکعت نماز جایز است.

- نماز جمعه (بدل) نماز ظهر می‌باشد؛ لذا (بدل) در همۀ موارد حکم اصل را داشته مگر اینکه قرینۀ صارفه‌ای بر جدایی آن‌ها داشته باشیم.

لذا امام ابن تیمیه/ هم بر این قول بوده و گفته است: (قول صحیح بر این بوده که قبل از نماز جمعه سنّت راتبه‌ا‌ی معیّن وجود ندارد؛ و لذا نمازی که بین دو أذان خوانده می‌شود، جایز وحسن می‌باشد؛ لذا اگر کسی آن‌را خواند، برای وی ایرادی نیست و کسی هم که نخواند، بر او هم ایرادی نیست؛ واین متعادل‌ترین اقوال دربارۀ حکم سنّت قبل از جمعه می‌باشد و سخن امام احمد بن حنبل/ هم بر آن دلالت دارد.) (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

سنّت‌های بعد از نماز جمعه:

خلافی دربارۀ استحباب سنّت بعد از جمعه مشاهده نمی‌شود و روایات صحیح رسول الله ج هم برآن دلالت دارد. پس به نظر می‌رسد تعداد رکعات بعد از جمعه بر این بوده که نمازگزار مخیّر به هر رکعتی است که می‌خواهد. لیکن اگر چهار رکعت بخواند أفضل است؛ چرا که رسول الله ج بعد از جمعه دو رکعت خوانده‌اند امّا به ما امر نمودند که چهار رکعت بخوانیم و واضح بوده که امر رسول الله ج أفضل می‌باشد.

لذا امام ابن حزم/ گفته‌اند: «چهار رکعت بعد از جمعه مؤکّد بوده؛ چرا که رسول الله ج به ما امر کرده‌اند؛ و آنچه که رسول الله ج به ما امر نموده‌اند أفضل از چیزی است که بدان امر نکرده‌اند.» و امام شوکانی/ هم گفته‌اند: «اینکه –طبق روایت عبدالله بن عمر- رسول الله ج بعد از جمعه دو رکعت خوانده‌اند، منافاتی با مشروعیّت چهار رکعت ندارد؛ چرا که در اصول خوانده‌ایم که تعارضی بین قول خاص به أمّت و فعل رسول الله ج–که دلیل صریحی بر تبعیّت از ایشان ج می‌باشد،- وجود ندارد.»

و احادیث سنّت بودن –دو رکعت و چهار رکعت بعد از جمعه- هم عبارتند از:

- ابوهریرهس روایت کرده است: «رسول الله ج فرمودند: هرکس بعد از جمعه نماز می‌خواهد، چهار رکعت بخواند.»

- عبدالله بن عمرب روایت کرده است: «رسول الله ج بعد از جمعه نماز نمی‌خواند تا اینکه به خانه برمی‌گشت و دو رکعت نماز در خانه‌اش می‌خواند.»

- عبد الله بن عمرب روایت نموده است: «پیغمبر خدا ج قبل و بعد از نماز ظهر دو رکعت در خانه‌اش و بعد از عشاء دو رکعت نماز می‌خواندند و بعد از نماز جمعه، تا زمانیکه به خانه بر می‌گشتند نماز نمی‌خواندند و پس از بازگشت دو رکعت می‌خواندند.»

با این احادیثِ صحیح، شکّی در مورد نماز سنّت بعد از جمعه و رکعات آن باقی نمی‌ماند. امّا اینکه بعضی گفته‌اند: (باید بعد از جمعه شش رکعت بخوانیم تا بین هر دو روایت جمع کنیم.) قول قوی نیست؛ چرا که اثبات نشده که رسول الله ج شش رکعت خوانده باشند! و روایات بین (دو رکعت) و (چهاررکعت) وجود دارد؛ لذا ما هم قائل به تخییر بین این دو هستیم و نه جمع آن؛ چرا که جداگانه ثابت شده‌اند امّا جمع آن ثابت نشده است.

هرچند باید اشاره کنیم که اگر شش رکعت هم خوانده شوند اشکالی نیست؛ چرا که در خواندن نوافل وسعت وجود دارد –البته به جز مکان‌هایی که شارع ما را نهی فرموده است.-

با بیان این مطلب لازم به ذکر است که سنّت خواندن پس از جمعه فوراً نباشد. زیرا روایاتی صحیح مؤیّد این حکم می‌باشند. که عبارتند از:

- سائبس روایت نموده: «فإن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) أمرنا بذلك ألاَّ توصل صلاة بصلاة حتى نتكلم أو نخرج.» [۱۲۶۱] «پیامبر ج ما را امر فرمود که پشت سر اتمام یک نماز نماز دیگری نخوانیم مگر اینکه صحبتی کنیم ویا اینکه از انجا خارج گردیم (و بین دو نماز جدایی باشد.)»

عبدالله بن رباحس روایت کرده: «عن رجل من أصحاب النبي صلى الله عليه وسلم أن رسول الله صلى الله عليه وسلم صلى العصر فقام رجل يصلي فرآه عمر فقال له اجلس فإنما هلك أهل الكتاب أنه لم يكن لصلاتهم فصل فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم أحسن ابن الخطاب.» [۱۲۶۲] «پیامبر ج نماز عصر را به جماعت خواند و پس از اتمام نماز فردی بلند شد و می‌خواست که نماز بخواند! و عمر که وی را دید به وی گفت: بشین و فعلاً نخوان؛ چرا که یهود و نصاری به این دلیل گمراه شدند که بین نمازهایشان فاصله نداشت. و رسول الله ج به عمر فرمودند: آفرین ای عمر بن الخطاب!»

وجه استدلال این بوده که باید بین نمازها مدت زمانی فاصله بیفتد و پشت سر هم نباشد.(واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

ج): سنّت تحیة المسجد هنگام خطبه خواندن امام:

قول راجح بر جواز خواندن نماز تحیة المسجد هنگام خطبه خواندن امام می‌باشد؛ چرا که روایات صحیح بر آن دلالت دارد:

- جابرس روایت کرده است: «روز جمعه سلیک غطفانی آمد و نشست در حالیکه رسول الله ج خطبه می‌خواندند. پیامبر ج به وی فرمود: ای سلیک! برخیز و دو رکعت نماز کوتاه و مختصر بخوان. سپس فرمود: هرگاه یکی از شما در روز جمعه آمد در حالیکه امام خطبه می‌خواند دو رکعت نماز بخواند و آن‌را کوتاه و مختصر بخواند.»

- جابر بن عبداللهب روایت کرده است: «رسول الله ج فرمودند: هرگاه یکی از شما روز جمعه به مسجد آمد و امام مشغول خواندن خطبه بود، دو رکعت کوتاه و مختصر بخواند.»

با این احادیثِ صحیح، شکّی در مورد نماز سنّت تحیة المسجد –هنگام خطبۀ امام- باقی نمی‌ماند. و احادیث معارض آن صریح نبوده لذا مانند اجتهاد در مخالف نصّ می‌باشد که باطل‌اند. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

أذکار بعد از نماز جمعه:

أسماء دختر أبوبکرب گفته: «هرکس بعد از نماز جمعه "فاتحة الکتاب" و "قل هو الله أحد" و "قل أعوذ برب الفلق" و "قل أعوذ برب الناس" را بخواند خداوند از آن جمعه تا جمعۀ «دیگر» را حفظ می‌کند.»

و همچنین أذکاری که پیامبر جبعد از نمازهای فرض می‌خوانده‌اند، به دلیل عمومیّت آن‌ها خواندنشان بعد از نمازِ جمعه مستحب می‌باشد.

اتّفاق عید و نماز جمعه:

به نظر می‌رسد در هنگام وقوع عیدین با نماز جمعه، افرادی که در نماز عید با جماعت شرکت کرده‌اند رخصت دارند که در نماز جمعه شرکت نکرده لیکن باید نماز ظهر را بخوانند. احادیث صحیحی هم که مشاهده شد گواه این مطلب هستند.

لازم به ذکر است اگر شخص نماز عید را با جماعت بخواند، رخصت ترک نماز جمعه را دارد و در صورت شرکت نکردن در نماز جمعه، نماز ظهر بر وی فرض بوده و دلیلی بر جواز ترک آن وجود ندارد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

جمع بین نماز جمعه و نماز عصر:

برّاک گفته: آنچه می‌دانم و به آن فتوا می‌دهم جواز جمع آن‌ها می‌باشد و شکّی هم در این زمینه ندارم. ایشان اشاره می‌کند با وجود اینکه نماز جمعه و ظهر با هم اختلاف دارند ولی هیچ أثری مبنی بر ممنوعیّت جمع بین نماز جمعه و عصر وجود ندارد، در عین حال افرادی مانند زن و مسافر که نماز جمعه بر آن‌ها فرض نیست و افرادی که به هر دلیلی نماز جمعه نخوانده‌اند، باید نماز ظهر بخوانند. پس نماز جمعه هم بدلی از نماز ظهر است و حکم آن‌را دارد، پس همانطور که با دلایلی از سنّت جمع بین نماز ظهر و عصر صحیح می‌باشد پس جمع بین نماز جمعه و عصر نیز صحیح می‌باشد. این رأی راجح به نظر می‌رسد. (و الله العلیم أعلم بالصواب)

بیع در هنگام نماز جمعه:

فقها اتفاق‌نظر دارند که بیع در موقع ندای جمعه بر مبنای آیۀ ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَوٰةِ مِن يَوۡمِ ٱلۡجُمُعَةِ فَٱسۡعَوۡاْ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِ وَذَرُواْ ٱلۡبَيۡعَۚ ذَٰلِكُمۡ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٩[الجمعة: ۹] «‏ای مؤمنان! هنگامی که روز آدینه برای نماز جمعه أذان گفته شد، به سوی ذکر و عبادت خدا بشتابید و داد و ستد را رها سازید. این (چیزی که بدان دستور داده می‌شوید) برای شما بهتر و سودمندتر است اگر متوجّه باشید.» بر افرادی که نماز جمعه بر آن‌ها فرض می‌باشد ممنوع است، [۱۲۶۳] به گونه‌ای که جمهور فقها این ممنوعیّت را بر حرام و حنفیّه بر مکروه تحریمی تفسیر کرده‌اند. احکام مربوطۀ آن عبارت است از:

- زمان حرام بودن بیع:

از آنجائیکه آغاز نماز جمعه از وقت ظهر موقع وجوب نماز ظهر می‌باشد و آن موقع زوال خورشید است به‌ گونه‌ای که سایۀ هر چیزی به اندازۀ خودش می‌باشد و در این موقع أذان نماز جمعه در حالی که امام بر منبر می‌نشیند اعلام می‌گردد، پس از این لحظه بیع حرام می‌باشد؛ چرا که مقصود از نداء برای نماز جمعه هنگام زوال است و نه دادن آن! مثلاً گاهی صدای مؤذّن به گوش مردمان نمی‌رسد و این دلیل بر این نبوده که رفتن به جمعه واجب نیست. (و الله العلیم أعلم بالصواب)

- آثار بیع در موقع ندای جمعه:

اگرچه ظاهر آیه بر ممنوعیّت بیع قلم صحّه می‌گذارد و حکم حرام را می‌توان از آن استنباط کرد ولی از آنجائیکه بیع در موقع نماز جمعه خللی به ارکان و شرایط بیع وارد نمی‌کند، به نظر می‌رسد که بیع در این موقع حرام ولی صحیح می‌باشد و آثار شرعی و حقوقی را داراست؛ چرا که قول راجح نزد اصولیین هم بر این بوده که اگر نهی از فعلی متعلّق به ارکان و یا ماهیت شیء نباشد، آن فعل صحیح بوده ولی حرام می‌باشد؛ همچنان‌که کسی هنگام نماز انگشتر طلا به دست کند. و می‌دانیم که عمل حرامی مرتکب شده امّا خللی در صحّت نماز ایجاد نمی‌کند. (و الله العلیم أعلم بالصواب)

- حکم دیگر تصرفات در موقع ندای جمعه:

آنچه به نظر می‌رسد به دلیل وجود علّت مشترک در بیع (منصوصٌ‌علیه و مقیس‌علیه) با دیگر قراردادها همچون اجاره، رهن، صلح، مشغولیّت به کار و وظیفۀ شغلی و ... (مسکوتٌ‌عنه و مقیس) حکم ممنوعیّت به آن‌ها تسری می‌باشد و انجام چنین قراردادهایی نیز حرام و باطل می‌باشد. البته باید نکته‌ای را اشاره کرد برخی از موظفین مشاغل که جایگزینی در موقع ندای جمعه ندارند و وجود آن‌ها الزامی و ضروری می‌باشد همچون پزشکان و پرستاران بیمارستان‌ها و کارمندان سازمان آتش‌نشانی و هلال أحمر و مشابه آن‌ها مشغلویّت آن‌ها حرام نیست، البته این افراد باید انجام فریضۀ جمعه تمام همّ خود را بنمایند و در صورت ضرورت اهمال آن‌ها حرام شناخته نمی‌شود. (و الله العلیم أعلم بالصواب)

خواندن نماز ظهر در موقع نماز جمعه:

کسی که نماز جمعه بر وی فرض نیست و یا دارای عذر برای شرکت نکردن در نماز جمعه می‌باشد، می‌تواند نماز ظهر را بعد از أذان ظهر در هر موقع بخواند و حتّی خواندن نمازهای رواتبِ ظهر و جماعت نیز مستحب است.

کسی که نماز جمعه بر وی فرض نیست بین خواندن نماز ظهر و جمعه مخیّر است و در صورتی که نماز جمعه را بخواند کافیست و نیازی به خواندن نماز ظهر ندارد و خواندن این دو به صورت همزمان تأییدیه‌ای از جانب شریعت ندارد.

افرادی که نماز جمعه را برپای می‌دارند، هیچ دلیل شرعی وجود ندارد تا نماز ظهر چهار رکعتی را بخوانند.

افرادی که نماز جمعه بر آن‌ها واجب است ولی بنابر اهمال و سستی و بدون عذر شرعی در نماز جمعه شرکت نمی‌کنند به نظر می‌رسد با وجود ارتکاب این گناه کبیره دلیلی بر ممانعت خواندن نماز ظُهر در موقع نماز جمعه وجود ندارد و در صورتیکه شخص پشیمان شد و خواست به نماز جمعه برود خواندن نماز جمعه جایز است و باعث ثواب و انجام تکلیف می‌باشد.

در زمینۀ همزمان شدن نماز عید فطر و یا قربان در روز جمعه با توجه به بیان و تحلیل دیدگاه‌ها این نتیجه حاصل شد کسی که نماز عید را با جماعت خوانده باشد، نماز جمعه بر وی واجب نیست و در این حال باید نماز ظهر را چهار رکعتی بخواند و وجوب نماز ظهر از وی ساقط نمی‌گردد ولی در خواندن نماز جمعه مخیّر خواهد بود. (و الله العلیم أعلم بالصواب)

احکام و آداب نماز جماعت:

برخی از احکام و آداب نماز جماعت که بایسته می‌باشد در نماز جمعه نیز مدّنظر گیرد، عبارتند از:

-«رسول الله ج فرمودند: نماز جماعت بر نمازی که تنها خوانده شود، بیست و هفت درجه، برتری دارد.»

-رفتن به نماز جماعت باید با وقار وآرامش انجام گیرد هرچند این آرام رفتن موجب از دست دادن قسمتی از نماز جماعت شود، ودویدن وعجله کردن و یا با شتاب رانندگی کردن برای رفتن به نماز جماعت مورد تأیید شریعت نمی‌باشد. بلکه عجله و دویدن در این موارد جدای از اینکه باعث فشار و ناراحتی به شخص می‌گردد بلکه در داخل مسجد باعث آشفتگی نماز‌گزارن و در مواردی تضییع حق دیگران می‌باشد.

- احکام تنظیم صف:

الف) در صورتیکه امام به همراه یک نفر مأموم باشد، امام و مأموم دقیقاً کنار هم قرار می‌گیرند بدون اینکه امام جلوتر از مأموم باشد و در این حال مأموم در کنار امام و در سمت راست وی قرار می‌گیرد.

ب) در صورتیکه مأمومین بیش از یک نفر باشند، برای تنظیم صف در پشت سر امام قرار می‌گیرند و از سمت راست و چپ شروع به پرکردن صف می‌کنند، اگرچه افضل این است که ابتدا سمت راست را تکمیل نمایند.

ج) بعد از پرشدن صف اوّل به طور کامل، صف دوّم از پشت سر امام و از وسط صف آغاز می‌گردد؛ چرا که آغاز شدن صف از وسط بوده و نه گوشه‌ها، همچنان‌که صف اوّل هم اینگونه آغاز می‌گردد.

د) در صفوف جماعت مأمومین شانه‌ها و پاهای خود را به هم چسبانده و با فاصله از یکدیگر قرار نگیرند.

هـ) میزان باز کردن پاها به اندازۀ عرض شانه باز باشد.

و) مأمومین باید از ابتدا تا انتهای جماعت پیوستگی را رعایت کرده؛ چرا که آن نشانۀ اتمام نماز است. وظیفۀ امام هم بر این بوده که تا زمانیکه مأمومان صف‌هایشان را مرتب و صاف نکرده‌اند، جماعت را شروع نگرداند؛ چرا که آنان تابع وی بوده و متبوع هم باید به احوال تابع دقّت نماید.

ی) پیامبر ج در آخرین روزهای عمر شریفشان تنهایی در صف بوده و به ابوبکرس اقتدا کردند. و در یک نماز هم ابوبکرس به ایشان ج اقتدا کرده در حالیکه تنهایی در صف بوده و اگر تنها ایستادن موجب ابطال نماز می‌گردید، نمی‌ایستادند.

- احکام دیر به جماعت ملحق شدن:

الف) مأموم در صورتیکه در قیامِ نماز به جماعت ملحق شد، ادامه نماز را با امام ادامه داده و هرچه که نرسیده بود را بعد از سلام امام می‌خواند.

ب) در صورتیکه مأموم در رکوع به امام برسد، در این زمینه دو دیدگاه مطرح است:

دیدگاه اوّل: در صورتیکه مأموم در رکوع به امام برسد، چون سوره‌ی فاتحه رکن نماز می‌باشد، لذا این رکعت برای وی محسوب نشده و باید پس از سلام امام، آن را بخواند. ابوهریرهس روایت کرده است: «هرگاه نماز اقامه گردید با عجله و شتابان به سوی آن نروید، با حالتی آرام و با تأنّی به سمت آن پیاده حرکت کنید، به هر (مقداری از نماز رسیدید) آن را بخوانید و هر مقدار را (از دست دادید، بعد از سلام امام برخیزید و آن را) تمام کنید.»

دیدگاه دوّم: جمهور علما مانند عبدالله بن مسعود، عبدالله بن عمرش، زید بن ثابت، شافعیه ، حنابله، حنفیّه و مالکیه بر این قول بوده که اگر فردی هنگام رکوع به امام ملحق گردد، آن رکعت برای وی محسوب می‌گردد استدلال می‌کنند: ابوهریرهس روایت کرده است: «پیامبر ج فرمودند: هرکس قبل از اینکه امام پشتش را راست کند -قبل از بلند شدن امام از رکوع- وبه وی رسید، آن رکعت را دریافت کرده وبرای وی محسوب می‌گردد.»

در جواب این استدلال گفته شده: سند حدیث همانطور که مستنداً در تخریجش بیان شده منکر و غیر قابل احتجاج می‌باشد.

ج) هر موقع مأموم به جماعت رسید، بلافاصله و در هر حالتی از نماز به آن‌ها ملحق می‌شود و در صورتیکه آن‌ها در غیر قیام و رکوع باشند، بلا خلاف بین ائمۀ آن رکعت محسوب نمی‌شود.

د) اگر امام ایستاده نماز خواند، باید ما هم ایستاده بخوانیم. اما اگر امام نشسته نماز خواند، مستحب بوده که ما هم نشسته نماز بخوانیم. اما اگر بایستیم هم جایز می‌باشد؛ چرا که در اواخر عمر شریف رسول الله ج-وقتی مریض شدند-، ایشان ج نشسته امامت نموده ومردم به ایشان ج ایستاده اقتاده کردند.

- جلو افتادن از امام حرام بوده وجایز نیست. و اگر کسی جلو افتاده، مرتکب عمل حرامی گردیده است؛ چرا که مخالف نهی رسول الله ج بوده است، امّا نمازش باطل نبوده و فقط جماعتش باطل است؛ چرا که طبق قول راجح نزد اصولیین، اگر نهی به ذات و ارکان چیزی نباشد، فساد منهیٌ‌عنه را دربر ندارد؛ و طبعیّت از امام در جماعت، جزء ارکان و ذات نماز جماعت بوده و نه نماز! لذا جماعت باطل بوده اما نمازش صحیح می‌باشد.

لازم به ذکر است در مکان‌هایی که با ابطال جماعت، نماز هم باطل شده، آن نماز هم صحیح نیست؛ مثلاً: نماز جماعت جمعه! وقتیکه جماعتش باطل گردد، نمازش هم باطل می‌شود؛ چرا که نماز جمعه فقط در جماعت صحیح می‌باشد ودر نتیجه با ابطال جماعتش نمازش هم باطل می‌گردد.

- در اقتدای شخص به مأموم بعد از اتمام جماعتِ نماز جمعه باید اشاره کرد این موضوع ربطی به مطالب قبلی دارد؛ چرا که اگر کسی تعدّد جمعه را قبول داشته باشد، اقتدای به مأموم را هم صحیح می‌داند و اگر تعدّد جمعه را صحیح نداند، اقتدا به مأموم را هم صحیح نمی‌داند.

- اگر کسی موبایلش هنگام نماز به صدا درآمد، می‌تواند آن‌را خاموش کرده تا موجب آزار و اذیت سایر نمازگزاران و یا اخلال در نماز خود نگردد.

- عبور کردن از جلوی نمازگزار حرام می‌باشد.

- ممکن است گاهی امام در نمازش خطا کند؛ در اینگونه مواقع، باید به امام خبر داده اشتباه کرده است. سهل بن ساعدس روایت کرده است: «اگر امام در نماز اشتباه کرد، مردان تسبیح بگویند و زنان هم بر پشت دست‌هایشان بکوبند.» حال اگر امام مثلاً در قرائت آیه‌ای یا سوره‌ای خطا کرد مأمومان می‌توانند آن آیه را برای وی بخوانند. و دلیلش هم این بوده که رسول ج در اینگونه مواقع اجازه فرموده‌اند.

- چنانکه در مسجدی جمعیّتِ مردم بسیار بوده و صدای امام به مردم نرسد، یکی از مأمومان می‌تواند صدایش را بلند کرده و به عنوان مکبِّر صدای امام را به سایر مأمومان برساند. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

وآخِرُ دَعْوَانا أَنِ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ

[۱۲۵۹] خلاصه مطالب در بردارنده‌ی چکیده‌ی مطالبِ این فصل و نتایج حاصل از مسائل می‌باشد و جهت اختصار به تحلیل و بررسی دیدگاه‌ها و اسناد آنها اشاره نشده است. جهت مطالعه این موارد می‌توان به مشروح آنها در فصل مراجعه کرد. [۱۲۶۰] ابن حجر، فتح الباری ۴۲۶/۲ [۱۲۶۱] (صحیح): مسلم (ش۲۰۷۹و۲۰۸۰) / ابوداود (ش۱۱۳۱) از طریق (محمّد بن جعفر غندر وعبدالرزاق وحجاج بن محمّد) روایت کرده‌اند: «عن ابن جريج قال أخبرنى عمر بن عطاء بن أبى الخوار أن نافع بن جبير أرسله إلى السائب ابن أخت نمر يسأله عن شىء رآه منه معاوية فى الصلاة فقال نعم. صليت معه الجمعة فى المقصورة فلما سلم الإمام قمت فى مقامى فصليت فلما دخل أرسل إلى فقال لا تعد لما فعلت إذا صليت الجمعة فلا تصلها بصلاة حتى تكلم أو تخرج فإن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) أمرنا بذلك أن لا توصل صلاة حتى نتكلم أو نخرج.» [۱۲۶۲] (صحیح): احمد، المسند (ش۲۳۱۲۱) / ابویعلی، المسند (ش۷۱۶۶) / ابونعیم، معرفه الصحابه (ش۶۷۹۳) از طریق (محمّد بن جعفر غندر وأبو النضر هاشم بن القاسم) روایت کرده‌اند: «حدثنا شعبة بن الحجاج عن الأزرق بن قيس عن عبد الله بن رباح عن رجل من أصحاب النبي صلى الله عليه وسلم أن رسول الله صلى الله عليه وسلم صلى العصر فقام رجل يصلي فرآه عمر فقال له اجلس فإنما هلك أهل الكتاب أنه لم يكن لصلاتهم فصل فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم أحسن ابن الخطاب.» وشعبه هم متابعه شده وابوداود (ش۱۰۰۷) / عبدالرزاق، المصنف (ج۲ص۴۳۲) / حاکم، المستدرك (ش۹۹۶) / بیهقی، السنن الکبری (ش۳۱۶۹) / طبرانی، المعجم الکبیر (ج۲۲ص۲۸۴) والمعجم الاوسط (ج۲ص۳۱۶) از طریق (عبدالله بن سعيد والمنهال بن خليفة) روایت کرده‌اند: «عن الأزرق بن قيس قال: صلى بنا إمام لنا يكنى أبا رمثة قال ... .» ورجال احمد «رجال صحیح» بوده واسنادش هم «صحیح» است. وامامان هیثمی والبوصیری هم گفته‌اند: «هذا إسنادٌ رجاله رجال الصحيح» [هیثمی، مجمع الزوائد (ج۲ص۲۳۴) / البوصیری، إتحاف الخيرة المهرة بزوائد المسانيد العشرة (ج۱ص۴۶۳)] [۱۲۶۳] البته افرادی که نماز جمعه بر آنها فرض نمی‌باشد مانند کودک، زن، مسافر، مریض و ... شامل این حکم نمی‌گردند ولی حکم معامله این افراد با افرادی که نماز جمعه بر آنها فرض می‌باشد نیز حرام است؛ زیرا بنابر فرموده خداوند: ﴿وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ[المائدة: ۲] «‏ و همديگر را در راه تجاوز و ستمكاري ياري و پشتيباني مكنيد. از خدا بترسيد.» معامله با آنها تعاونی بر گناه و نیز موجبات اهمال و سستی آنها بر انجام فریضه الهی می‌باشد. البته در حکم چنین مسئله‌ای دو وجه بیان شده که قول راجح با استدلال بیان گردید.

فهرست منابع و مآخذ

۱- قرآن کریم.

۲- ابن ابی حاتم، عبدالرحمن بن ابو حاتم محمّد بن ادریس رازی، الجرح و التعدیل، بیروت، دارأحیاء التراث العربی، اوّل، ۱۳۷۱ هـ.

۳- ابن أبی خیثمه، أبو بکر أحمد بن أبی خیثمة زهیر بن حرب، التاریخ الکبیر، دار الفاروق، بی‌تا.

۴- ابن ابــی شیبــه، عبدالله بن محمّد بن ابی شیبــه، المصنّف، تعلیق: سعید اللّحام، بیروت، دارالفـــکر، ۱۴۰۹ هـ ..

۵- ابن أبی عاصم، احمد بن عمرو بن أبی عاصم الضحاک الشیبانی، السنة، تحقیق: محمّد ناصر الدین الألبانی، بیروت، المکتب الإسلامی، اوّل، ۱۴۰۰ هـ ..

۶- ابن ابی عاصم، أحمد بن عمرو بن أبی عاصم الشیبانی أبو بکر، الزهد، تحقیق : عبد العلی عبد الحمید حامد، دار الریان للتراث – القاهرة، دوّم، ۱۴۰۸هـ ...

۷- ابن اثیر، مبارک بن محمّد بن الجزری، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، تحقیق: طاهر احمد زاوی و محمود محمّد الطناحی، بیروت، المکتبة العلمیة، ۱۳۹۹ هـ ...

۸- ابن اعرابی، ابوسعید احمد بن محمّد بن زیاد بن بشر، المعجم، تحقیق: عبدالمحسن بن ابراهیم بن احمد، جدّة، دار ابن جوزی، ۱۴۱۸ هـ ...

۹- ابن تیمیه، تقی الدین احمد بن عبد الحلیم، مجموع الفتاوی، تحقیق: انور الباز و عامر الجزار، دارالوفاء، الطبعة الثالثه، ۱۴۲۶ هـ ...

۱۰- ابن جارود، عبدالله بن علی بن الجارود النیشابوری، المنتقی من السنن المسنده، تحقیق: عبدالله عمر البارودی، بیروت، مؤسسة الکتاب الثقافیه، اوّل، ۱۳۸۶هـ .

۱۱- ابن حبان، محمّد بن حبان بن أحمد البستی، صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان، تحقیق: شعیب ارناؤوط، بیروت، مؤسسة الرسالة، دوّم، ۱۴۱۴ هـ .

۱۲- ابن حبان، محمّد بن حبان بن أحمد البستی، الثقات، تحقیق: سید شرف الدین أحمد، دارالفکر، اوّل، ۱۳۹۵ هـ .

۱۳- ابن حبان، محمّد بن حبان بن أحمد البستی، المجروحین، تحقیق: محمود إبراهیم زاید، حلب، دار الوعی، بی‌تا.

۱۴- ابن حجر، أحمد بن علی بن محمّد بن حجر العسقلانی، تعریف اهل التقدیس بمراتب الموصوفین بالتدلیس، تحقیق: عاصم بن عبد الله القریونی، مکتبة المنار، اوّل، بی‌تا.

۱۵- ابن حجر، أحمد بن علی بن محمّد بن حجر العسقلانی، تهذیب التهذیب، هند، دائره المعارف النظامیه، اوّل، ۱۳۲۶ هـ ...

۱۶- ابن حجر، أحمد بن علی بن محمّد بن حجر العسقلانی، فتح الباری، تحقیق : عبد العزیز بن عبد الله بن باز ومحب الدین الخطیب، دارالفکر ( مصور عن الطبعة السلفیة )، بی‌تا.

۱۷- ابن حجر، أحمد بن علی بن محمّد ابن حجر العسقلانی، تقریب التهذیب، حلب، طبعة دار الرشید، اوّل، ۱۴۰۶هـ .. .

۱۸- ابن حجر، أحمد بن علی بن محمّد ابن حجر العسقلانی، التلخیص الحبیر فی تخریج أحادیث الرافعی الکبیر، دار الکتب العلمیة، اوّل، ۱۴۱۹ هـ .

۱۹- ابن حجر، أحمد بن علی بن محمّد ابن حجر العسقلانی، لسان المیزان، تحقیق: دائرة المعرف النظامیة الهند، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، سوّم، ۱۴۰۶ هـ .

۲۰- ابن حزم، علی بن احمد بن سعید، المحلّی، بیروت، دارالفکر، بی‌تا.

۲۱- ابن حیان، عبدالله بن محمّد بن جعفر انصاری، طبقات المحدثین بأصبهان، تحقیق: عبدالغفور عبدالحق حسین بلوشی، بیروت، مؤسسة الرسالة، ۱۴۱۲ هـ .

۲۲- ابن خزیمه، محمّد بن اسحاق، صحیح، تحقیق:محمّد مصطفی اعظمی، بیروت، المکتب الإسلامی، ۱۳۹۰هـ ..

۲۳- ابن راهویه، اسحاق بن ابراهیم بن مخلد الحنظلی، المسند، تحقیق: عبدالغفور بن عبدالحق البلوشی، المدینه، مکتبه الایمان، اوّل، ۱۴۱۲ هـ ..

۲۴- ابن سعد، محمّد بن سعد بن منیع، طبقـات الکبری، تحقیق: احسان عباس، بیروت، دارصـادر، ۱۹۶۸ م.

۲۵- ابن شاهین، ابو حفص عمر بن أحمد بن عثمان بن شاهین، تاریخ أسماء الثقات، تحقیق: صبحی السامرائی، الدار السلفیة، الکویت، اوّل، ۱۴۰۴هـ ..

۲۶- ابن شاهین، ابو حفص عمر بن أحمد بن عثمان بن شاهین، ناسخ الحدیث ومنسوخه، تحقیق : سمیر بن أمین الزهیری، مکتبة المنار، الزرقاء، اوّل، ۱۴۰۸هـ ..

۲۷- ابن عبد البر، أبو عمر یوسف بن عبد الله بن عبد البر النمری، الاستذکار، تحقیق: سالم محمّد عطا، محمّد علی معوض، دار الکتب العلمیة - بیروت، اوّل، ۱۴۲۱ هـ ..

۲۸- ابن عبد البر، أبو عمر یوسف بن عبد الله بن عبد البر النمری، التمهید لما فی الموطأ من المعانی والأسانید، تحقیق: مصطفى بن أحمد العلوی و محمّد عبد الکبیر البکری، المغرب، وزارة عموم الأوقاف والشؤون الإسلامیة، ۱۳۸۷ هـ ...

۲۹- ابن عدی، عبدالله بن عدی بن عبدالله بن محمّد الجرجانی، الکامل فی ضعفاء الرجال، تحقیق: یحیی مختار غزاوی، بیروت، دارالفکر، دوّم، ۱۴۰۹ هـ ...

۳۰- ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ دمشق، بیروت، دارالفکر، اوّل، ۱۴۱۹ هـ ...

۳۱- ابن عساکر، علی بن حسن، معجم الشیوخ، تحقیق: وفاء تقی الدین، دمشق، دارالبشائر، بی‌تا.

۳۲- ابن العماد، عبد الحی بن أحمد العکری الدمشقی، شذرات الذهب فی أخبار من ذهب، بیروت، دار الکتب العلمیة، بی‌تا.

۳۳- ابن الجعد، علی بن الجعد بن عبید أبو الحسن الجوهری، المسند، تحقیق : عامر أحمد حیدر، مؤسسة نادر – بیروت، اوّل، ۱۴۱۰ هـ .

۳۴- ابن الجوزی، عبد الرحمن بن علی بن محمّد بن الجوزی أبو الفرج، التحقیق فی أحادیث الخلاف، تحقیق مسعد عبد الحمید محمّد السعدنی، دار الکتب العلمیة،بیروت، ۱۴۱۵هـ ...

۳۵- ابن ماجه، محمّد بن یزید القزوینی، سنن، تحقیق: محمّد فؤاد عبدالباقی، بیروت، لبنان، دارالفکر، بی‌تا.

۳۶- ابن مقری، ابوبکر محمّد بن ابراهیم بن علی اصفهانی، معجم، تحقیق: سعد عبدالحمید السعدنی و محمّد حسن محمّد حسن اسماعیل، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۲۴ هـ ...

۳۷- ابن الملقن، سراج الدین أبو حفص عمر بن علی بن أحمد الشافعی، البدر المنیر فی تخریج الأحادیث والأثار الواقعة فی الشرح الکبیر، المحقق : مصطفى أبو الغیط و عبدالله بن سلیمان ویاسر بن کمال، دار الهجرة للنشر والتوزیع - الریاض-السعودیة، اوّل، ۱۴۲۵هـ ...

۳۸- ابوبکرالنصیبی، أبو بکر أحمد بن یوسف بن خلاد العطار النصیبی، الفوائد، مخطوط نُشر فی برنامج جوامع الکلم المجانی التابع لموقع الشبکة الإسلامیة، اوّل، ۲۰۰۴هـ ...

۳۹- ابوداود، سلیمان بن اشعث سجستانی، سنن، بیروت، دارالکتب العربی، بی‌تا.

۴۰- ابوزرعه، عبید الله بن عبد الکریم بن یزید الرازی أبو زرعة، الضعفاء وأجوبة أبی زرعة الرازی على سؤالات البرذعی، المحقق: د. سعدی الهاشمی، المدینه المنورة، الجامعه الاسلامیة، الطبعة: الأولى، ۱۴۰۲هـ ..

۴۱- ابوعروبه، أبو عروبة الحسین بن أبی معشر محمّد بن مودود الحرانی، الاوائل، تحقیق مشعل بن بانی الجبرین المطیری، دار ابن حزم، بیروت، ۱۴۲۴هـ ...

۴۲- ابوعوانة، یعقوب بن اسحاق اسفرائینی، المسند، بیروت، دارالمعرفة، بی‌تا.

۴۳- ابونعیم، أحمد بن عبدالله إصفهانی، حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۴۰۵ هـ ...

۴۴- ابونعیم، أحمد بن عبدالله إصفهانی، الضعفاء، تحقیق: فاروق حمادة، دار الثقافة-الدار البیضاء، اوّل، ۱۴۰۵ هـ ...

۴۵- ابونعیم، أحمد بن عبد الله بن أحمد بن إسحاق بن موسى بن مهران الهرانی الأصبهانی، المسند المستخرج على صحیح الإمام مسلم، تحقیق: محمّد حسن محمّد حسن إسماعیل الشافعی، دار الکتب العلمیة، بیروت، لبنان، اوّل، ۱۴۱۷ هـ ...

۴۶- ابونعیم، أحمد بن عبد الله بن أحمد بن إسحاق بن موسى بن مهران الهرانی الأصبهانی، معرفة الصحابة، تحقیق: عادل بن یوسف العزازی، ریاض، دار الوطن للنشر، اوّل، ۱۴۱۹ هـ ...

۴۷- ابو یعلی، أحمد بن علی بن المثنی الموصلی، المسند، تحقیق: حسین سلیم أسد، دمشق، دارالمأمون للتراث، اوّل، ۱۴۰۴ هـ .

۴۸- ابویوسف، یعقوب بن إبراهیم الأنصاری، الآثار، تحقیق أبو الوفا، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۳۵۵هـ ...

۴۹- أحمد حنبل، أحمد بن محمّد بن حنبل بن هلال الشیبانی، سؤالات أبی داود للإمام أحمد بن حنبل فی جرح الرواة وتعدیلهم، تحقیق: زیاد محمّد منصور، مدینة، مکتبة العلوم والحکم، ۱۴۱۴ هـ ...

۵۰- أحمد حنبل، أحمد بن محمّد بن حنبل بن هلال الشیبانی، المسند، تحقیق: شعیب ارنؤوط و آخرون، مؤسسة الرسالة، دوّم، ۱۴۲۰ هـ .

۵۱- أحمد حنبل، أحمد بن محمّد بن حنبل بن هلال الشیبانی، العلل و معرفه الرجال، تحقیق:وحی الله بن محمّد عباس، بیروت-ریاض، المکتب الاسلامی-دارخانی، اوّل، ۱۴۰۸ هـ ...

۵۲- البانی، محمّد ناصر الدین بن الحاج نوح الألبانی، سلسلة الأحادیث الضعیفة والموضوعة وأثرها السیئ فی الأمه، الریاض، دار المعارف، ۱۴۱۲ هـ .

۵۳- ازرقی، محمّد بن عبدالله بن احمد، اخبار مکة و ما جاء فیها من الآثار، تحقیق: علی عمر، مکتبه الثقافه الدینیه، اوّل، بی‌تا.

۵۴- بخاری، محمّد بن اسماعیل، ادب المفرد، تحقیق: محمّد فؤاد عبدالباقی، بیروت، دارالبشائر الاسلامیة، ۱۴۰۹ هـ ...

۵۵- بخاری، محمّد بن اسماعیل، التاریخ الصغیر، تحقیق: محمود إبراهیم زاید، حلب- القاهرة، دار الوعی- مکتبة دار التراث، اوّل، ۱۳۹۷ هـ ...

۵۶- بخاری، محمّد بن اسماعیل، التاریخ الکبیر، تحقیق: سید هاشم ندوی، دارالفکر، بی‌تا.

۵۷- بخاری، محمّد بن اسماعیل، الجامع المسند الصحیح، تحقیق: محمّد زهیر بن ناصر الناصر، دار طوق النجاه، اول، ۱۴۲۲ هـ .

۵۸- بخاری، محمّد بن اسماعیل، الضعفاء، مکتبة ابن عباس، اوّل، ۱۴۲۶هـ ...

۵۹- بزار، ابوبکر أحمد بن عمرو بن عبدالخالق، المسند، تحقیق: محفوظ الرحمن زین الله،بیروت- المدینه، المؤسسة علوم القرآن و مکتبه العلوم و الحکم، ۱۴۰۹ هـ ...

۶۰- بغوی، محیی السنة ، أبو محمّد الحسین بن مسعود البغوی، معالم التنزیل، المحقق: حققه وخرج أحادیثه محمّد عبد الله النمر - عثمان جمعة ضمیریة - سلیمان مسلم الحرش، دار طیبة للنشر والتوزیع، چهارم، ۱۴۱۷هـ ..

۶۱- بغوی، ابوالقاسم، حدیث مصعب بن عبد الله الزبیری، تحقیق صالح عثمان اللحام، اردن، الناشر الدار العثمانیة، ۱۴۲۴هـ ...

۶۲- بیهقی، ابوبکر أحمد بن الحسین، دلائل النبوة، تحقیق وثق أصوله وخرج أحادیثه وعلق علیه: الدکتور عبد المعطى قلعجى، دار الکتب العلمیة ـ ودار الریان للتراث، اوّل، ۱۴۰۸هـ ...

۶۳- بیهقی، ابوبکر أحمد بن الحسین، السنن الکبری و فی ذیله الجوهر النقی، حیدرآباد هند، مجلس دائره المعارف النظامیه الکائنه، اوّل، ۱۳۴۴ هـ ...

۶۴- بیهقی، ابوبکر أحمد بن الحسین، شعب الایمان، تحقیق: محمّد السعید بسیونی زغلول، بیروت، دارالکتب العلمیة، اوّل، ۱۴۱۰ هـ ...

۶۵- بیهقی، ابوبکر أحمد بن الحسین، معرفه السنن و الآثار، تحقیق: عبدالمعطی أمین قلعجی، دارالوعی -دارالوفاء-دارقتیبه-جامع الدراسات الإسلامیة، اوّل، ۱۴۱۲ هـ ...

۶۶- ترمذی، محمّد بن عیسی الترمذی، الجامع الصحیح السنن، تحقیق: أحمد محمّد شاکر و آخرون، بیروت، دارإحیاء التراث العربی، بی‌تا.

۶۷- جرجانی، حمزة بن یوسف أبو القاسم الجرجانی، تاریخ جرجان، تحقیق: محمّد عبد المعید خان، بیروت، عالم الکتب، ۱۴۰۱ هـ ...

۶۸- حاکم النیشابوری، محمّد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، تحقیق: مصطفی

۶۹- حمیدی، عبدالله بن الزبیر أبو بکر الحمیدی، المسند، تحقیق: حبیب الرحمن الأعظمی، بیروت، القاهرة، دار الکتب العلمیة، مکتبة المتنبی، بی‌تا.

۷۰- خطیب بغدادی، أبو بکر أحمد بن علی بن ثابت بن أحمد بن مهدی، الفقیه والمتفقه، المحقق : عادل بن یوسف العزازی، دار ابن الجوزی بالسعودیة، سنة ۱۴۱۷هـ ...

۷۱- خطیب بغدادی، ابوبکر أحمد بن علی بن ثابت، المتفق و المفترق، تحقیق: محمّد صادق الحامدی، دمشق، دارالقاری، ۱۴۰۸ هـ ...

۷۲- خطیب بغدادی، ابوبکر أحمد بن علی بن ثابت، تاریخ بغداد، بیروت، دار الکتب العلمیة، بی‌تا.

۷۳- دارقطنی، علی بن عمر البغدادی، السنن، تحقیق: سید عبدالله هاشم یمان، بیروت، دارالمعرفه، ۱۳۸۶ هـ ...

۷۴- دارقطنی، علی بن عمر أبو الحسن الدارقطنی البغدادی، سؤالات البرقانی للدارقطنی، تحقیق: د. عبدالرحیم محمّد أحمد القشقری، کتب خانه جمیلی، باکستان، اوّل، ۱۴۰۴هـ ...

۷۵- دارقطنی، علی بن عمر البغدادی، سؤالات الحاکم النیسابوری للدارقطنی، تحقیق: موفق بن عبدالله بن عبدالقادر، الریاض، مکتبة المعارف، اوّل، ۱۴۰۴ هـ ...

۷۶- دارقطنی، علی بن عمر البغدادی، العلل الواردة فی الأحادیث النبویة، تحقیق: محفوظ الرحمن زین الله السلفی، الریاض، دارطیبة، اوّل، ۱۴۰۵ هـ .

۷۷- دارمی، عبدالله بن عبدالرحمن، سنن، تحقیق: فواز أحمد زمرلی و خالد السبع العلمی، بیروت، دارالکتاب العربی، اوّل، ۱۴۰۷ هـ ...

۷۸- ذهبی، شمس الدین محمّد بن أحمد بن عثمان، تنقیح فی أحادیث التعلیق، تحقیق: مصطفى أبو الغیط عبد الحی عجیب، ریاض، دار الوطن، ۱۴۲۱هـ ...

۷۹- ذهبی، شمس الدین محمّد بن أحمد، سیر أعلام النبلاء، تحقیق: مجموعه محققین بإشراف شعیب الإرناؤوط، مؤسسة الرسالة، بی‌تا.

۸۰- ذهبی، شمس الدین محمّد بن أحمد، الکاشف فی معرفة من له روایه فی الکتب الستة، دار القبلة للثقافة الاسلامیة، مؤسسة علوم القرآن جدة، اوّل، ۱۴۱۳ هـ ...

۸۱- ذهبی، شمس الدین محمّد بن أحمد، العبر فی خبر من غبر، تحقیق: صلاح الدین المنجد، الناشر مطبعة حکومة الکویت، ۱۹۸۴ هـ ...

۸۲- ذهبی، شمس الدین محمّد بن أحمد، الموقظة فی علم مصطلح الحدیث، الملتقى أهل الحدیث، بی‌تا.

۸۳- ذهبی، شمس الدین محمّد بن أحمد، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، تحقیق علی محمّد البجاوی المجلد الاول، بیروت، دار المعرفة، بی‌تا.

۸۴- رویانی، ابوبکر محمّد بن هارون، المسند، تحقیق: ایمن علی ابو یمانی، قاهرة، مؤسسة قرطبة، ۱۴۱۶ هـ ...

۸۵- زحیلی، وهبة بن مصطفى، الفقه الاسلامی و ادلته، دمشق، دارالفکر، الطبعة الأول، بی‌تا.

۸۶- زیلعی، عبدالله بن یوسف، نصب الرایه، تحقیق: محمّد یوسف بنوری، مصر، دارالحدیث، ۱۳۵۷ هـ ...

۸۷- سعید بن منصور، سعید بن منصــور بن شعبة الخراسانی، السنــن، تحقیق: حبیب الرحـــمن الأعظــمی، بیروت، دارالکتب العلمیة، بی‌تا.

۸۸- سمعانی، ابی سعد عبد الکریم بن محمّد بن منصور التمیمی، الانساب، تعلیق: عبد الله عمر البارودی مرکز الخدمات والابحاث الثقافیة الجزء الاول، بیروت، دار الجنان، اوّل، ۱۴۰۸ هـ ...

۸۹- سیوطی، عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی، تدریب الراوی فی شرح تقریب النواوی، تحقیق: عبد الوهاب عبد اللطیف، الریاض، مکتبة الریاض الحدیثة، بی‌تا.

۹۰- شاشی، هیثم بن کلیب، المسند، تحقیق: محفوظ الرحمن زین الله، مدینه، مکتب العلوم و الحکم، ۱۴۱۰ هـ ...

۹۱- شافعی، محمّد بن ادریس، الاُمّ، تحقیق: علی محمّد وعادل احمد، بیروت، دارالأحیاءالتراث العربی، ۱۴۲۲ هـ ...

۹۲- شافعی، محمّد بن ادریس، المسند، بیروت، دارالکتب العلمیة، بی‌تا.

۹۳- شافعی، ابوبکر محمّد بن عبدالله بن ابراهیم، الفوائد (الغیلانیات)، تحقیق: حلمی کامل أسعد عبدالهادی، ریاض، دار ابن جوزی، ۱۴۱۷ هـ ...

۹۴- شاموخی، أبو علی الحسن بن علی الشاموخی، احادیث الشاموخی، رره وخرج أحادیثه: ابومحمّد الالفی، قید النشر: بدارالصفا و المروه بالاسکندریه، بی‌تا.

۹۵- شریف حاتم عونی، شریف بن حاتم العونی، المرسل الخفی و علاقته بالتدلیس، دارالنجده، المملکة العربیة السعودیة، اوّل، ۱۴۱۸هـ ...

۹۶- شوکانی، محمّد بن علی بن محمّد، نیـل الأوطارمن أسرار منتقی الأخبار، اداره الطبـاعه المنیریه، بی‌تا.

۹۷- شیبانی، محمّد بن حسن، الآثار، تعلیق: ابوالوفاء الافغانی، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۳ هـ ...

۹۸- شیبانی، محمّد بن الحسن بن فرقد الشیبانی، الأصل المعروف بالمبسوط، تحقیق أبو الوفا الأفغانی، کراتشی، الناشر إدارة القرآن والعلوم الإسلامیة، بی‌تا.

۹۹- شیبانی، محمّد بن الحسن بن فرقد الشیبانی، الحجة على أهل المدینة، تحقیق: مهدی حسن الکیلانی القادری، بیروت، عالم الکتب، ۱۴۰۳هـ ...

۱۰۰- الصیداوی، محمّد بن احمد بن الجمیع، معجم الشیوخ، تحقیق: عمر عبدالسلام تدمری، بیروت-ترابلس، مؤسسة الرسالة-دارالایمان، ۱۴۰۵ هـ .

۱۰۱- ضیاء المقدسی، محمّد بن عبدالواحد بن أحمد، أحادیث المختاره، تحقیق: عبدالملک بن عبدالله بن دهیش، بیروت، دارخضر، دوّم، ۱۴۲۰ هـ .

۱۰۲- طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الأوسط، تحقیق: طارق بن عوض الله بن محمّد و عبدالمحسن بن ابراهیم الحسینی، القاهره، دارالحرمین، ۱۴۱۴ هـ .

۱۰۳- طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الصغیر، تحقیق: محمّد شکور و محمود الحاج أمریر،بیروت، دارعمار و المکتب الإسلامی، اوّل، ۱۴۰۵ هـ .

۱۰۴- طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، الموصل، مکتبه العلوم و الحکم، دوّم، ۱۴۰۴ هـ .

۱۰۵- طبری، محمّد بن جریر، جامع البیان فی تأویـل القرآن، تحقیق: احمد محمّد شاکر، مؤسسة الرسالة، اوّل،۱۴۲۰ هـ .

۱۰۶- طحاوی، أحمد بن محمّد بن سلامه بن عبدالملک بن سلمه، شرح مشکل الآثار، تحقیق: شعیب ارنووط، دار نشر، بی‌تا.

۱۰۷- طحاوی، أحمد بن محمّد بن سلامه بن عبدالملک بن سلمه، شرح معانی الآثار، تحقیق: محمّد زهری النجار، بیروت، دارالکتب العلمیة، اوّل، ۱۳۹۹ هـ .

۱۰۸- طیالیسی، سلیمان بن داود بن الجارود، المسند، تحقیق: محمّد بن عبدالمحسن ترکی، دارهجر، اوّل، ۱۴۱۹ هـ .

۱۰۹- عبدالرزاق، ابوبکر بن عبدالرزاق بن همام الصنعانی، مصنف، تحقیق: حبیب الرحمن الأعظمی، بیروت، المکتب الإسلامی، دوّم، ۱۴۰۳ هـ .

۱۱۰- عبد الله بن أحمد بن حنبل الشیبانی، السنة، تحقیق : د. محمّد سعید سالم القحطانی، دار ابن القیم – الدمام، اوّل، ۱۴۰۶هـ .

۱۱۱- عبدالله بن مبارک، عبد الله بن المبارک بن واضح، المسند، مکتبة المعارف، الریاض، اوّل، ۱۴۰۷هـ .

۱۱۲- عبد بن حمید، ابو محمّد عبد بن حمید بن نصر، المسند، تحقیق: صبحی البدری السامرایی و محمود محمّد خلیل الصعیدی، قاهره، مکتبة السنة، ۱۴۰۸ هـ .

۱۱۳- عجلی، أحمد بن عبد الله بن صالح أبو الحسن العجلی الکوفی، معرفة الثقات، تحقیق: عبد العلیم عبد العظیم البستوی، المدینة المنورة ، مکتبة الدار، اوّل، ۱۴۰۵ هـ .

۱۱۴- عراقی، زین الدین ابوالفضل عبدالرحیم بن الحسین، ذیل میزان الاعتدال، تحقیق: علی محمّد عوض و عادل أحمد عبدالموجود،بیروت، درالکتب العلمیة، ۱۴۱۶ هـ .

۱۱۵- عقیلی، الضعفاء الکبیر، محمّد بن عمر بن موسی، تحقیق: عبدالمعطی امین قلعجی، بیروت، دارالمکتبة العلمیة، اوّل، ۱۴۰۴ هـ .

۱۱۶- الفسوی، یعقوب بن سفیان، المعرفه و التاریخ، تحقیق: اکــرم العمری، بیروت، مؤسسة الرسالة، اوّل، ۱۹۸۱ م.

۱۱۷- کوسج، إسحاق بن منصور بن بهرام الکوسج أبو یعقوب التمیمی المروزی، مسائل الإمام أحمد بن حنبل وابن راهویه، تحقیق: خالد بن محمود الرباط و وئام الحوشی و جمعة فتح، الریاض، دار الهجرة، ۱۴۲۵ هـ .

۱۱۸- مالک بن أنس، الموطأ، روایت یحیی اللیثی، تحقیق: محمّد فؤاد عبد الباقی، مصر، دار إحیاء التراث العربی، بی‌تا.

۱۱۹- مالک بن أنس، الموطأ، روایت یحیی اللیثی، تحقیق: محمّد مصطفی الأعظمی، مؤسسة زاید بن سلطان آل نهیان، اوّل، ۱۴۲۵ هـ .

۱۲۰- مالک بن أنس، الموطأ، روایت حسن الشیبــانی، تحقیق: تقی الدین ندوی، دمشق، دارالقلـم، اوّل، ۱۴۱۳ هـ .

۱۲۱- مروزی، محمّد بن نصر بن الحجاج، تعظیم قدرالصلاة، تحقیق: عبدالرحمن بن عبدالجبار الفریوائی، المدینة، مکتبة الدار، ۱۴۰۶ هـ .

۱۲۲- مروزی، محمّد بن نصر بن الحجاج المروزی أبو عبد الله، السنة، تحقیق : سالم أحمد السلفی، مؤسسة الکتب الثقافیة – بیروت، اوّل ، ۱۴۰۸هـ .

۱۲۳- مزی، یوسف بن الزکی عبدالرحمن أبو الحجاج المزی، تهذیب الکمال، تحقیق: د. بشار عواد معروف، مؤسسة الرسالة، بیروت، ۱۴۰۰هـ .

۱۲۴- المحاملی، حسین بن اسماعیل الضبی، أمالی بروایه ابن یحیی البیع، تحقیق:ابراهیم القیسی، عمان، المکتبة الإسلامیة-دار ابن قیم، ۱۴۱۲ هـ .

۱۲۵- مسلم، مسلم بن الحجاج بن مسلم القشیری، الجامع الصحیح، بیروت، دارالجیل و دارالآفاق الجدیده، بی‌تا.

۱۲۶- مناوی، عبد الرؤوف المناوی، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، تعلیقات یسیرة لماجد الحموی، المکتبة التجاریة الکبرى، مصر، اوّل، ۱۳۵۶هـ .

۱۲۷- نحاس، أحمد بن محمّد بن إسماعیل المرادی النحاس أبو جعفر، الناسخ والمنسوخ، تحقیق: د. محمّد عبد السلام محمّد، مکتبة الفلاح، الکویت، اوّل، ۱۴۰۸هـ .

۱۲۸- نسایی، أحمد بن شعیب، الضعفاء والمتروکین، تحقیق: محمود إبراهیم زاید، حلب، دار الوعی، اوّل، ۱۳۶۹ هـ .

۱۲۹- نسایی، أحمد بن شعیب، المجتبی من السنن، تحقیق: عبدالفتاح ابوغدة، حلب، مکتب المطبوعات الإسلامیة، دوّم، ۱۴۰۶ هـ .

۱۳۰- نسایی، أحمد بن شعیب، سنن کبری، تحقیق: عبدالغفار سلیمان البنداری و سید کسروی حسن، بیروت، دارالکتب العلمیة، اوّل، ۱۴۱۱ هـ .

۱۳۱- نووی، یحیی بن شرف بن مری، تهذیب الأسماء واللغات، تحقیق: مصطفى عبد القادر عطا، بی‌جا، بی‌تا.

۱۳۲- هیثمی، نورالدین، بغیة الحارث عن زوائد مسند الحارث، مدینة، مرکز خدمة السنة و السیرة النبویة، تحقیق:حسین احمد صالح الباکری، اوّل، ۱۴۱۳ هـ .

۱۳۳- هیثمی، نور الدین علی بن أبی بکر الهیثمی، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، دار الفکر، بیروت، ۱۴۱۲ هـ .

۱۳۴- یحیی بن معین، معرفة الرجال عن یحیى بن معین وفیه عن علی بن المدینی وأبی بکر بن أبی شیبة ومحمّد بن عبد الله بن نمیر وغیرهم/ روایة أحمد بن محمّد بن القاسم بن محرز، المحقق: الجزء الأول: محمّدکامل القصار، الناشر: مجمع اللغة العربیة، دمشق، اوّل، ۱۴۰۵هـ .

۱۳۵- نرم افزار المکتبة الشاملة ۳.۴۵.

۱۳۶- نرم افزار جوامع الکلم ۴.۵۰.

۱۳۷- ابن العربی، أبو بکر محمّد بن عبد الله، أحکام القرآن، تحقیق : علی محمّد البجاوی ، بیروت – لبنان، دار المعرفة، بی‌تا.

۱۳۸- قرطبی، أبو عبد الله محمّد الأنصاری، الجامع لأحکام القرآن، بیروت - لبنان،دار إحیاء التراث العربی، بی‌تا.

۱۳۹- طبری، أبو جعفر محمّد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، چهارم، بیروت - لبنان، دار المعرفه بی‌تا.

۱۴۰- کاسانی، علاء الدین أبی بکر بن مسعود، بدائع الصنائع فی ترتیب الشرائع ، دوّم، بیروت – لبنان، دار الکتاب العربی، ۱۴۰۲ هـ .

۱۴۱- زیلعی، فخر الدین عثمان بن علی، تبیین الحقائق شرح کنز الدقائق ، دوّم، بیروت – لبنان، دار المعرفه بی‌تا.

۱۴۲- طحطاوی، أحمد بن محمّد بن إسماعیل، حاشیة الطحطاوی على مراقی الفلاح شرح نور الإیضاح، سوّم، بولاق، چاپخانه الکبرى الأمیریة، بیروت – لبنان، دار إحیاء التراث العربی، ۱۳۱۸ هـ .

۱۴۳- شیبانی، محمّد بن حسن الشیبانی ، الحجة على أهل المدینه، دوّم، بی‌جا، عالم الکتب، ۱۴۰۳هـ .

۱۴۴- أوزجندی، حسن، فتاوى قاضیخان، چاپ شده در حاشیه جلد اوّل، دوّم و سوّم الفتاوى الهندیه، سوّم، بیروت - لبنان، دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۰ هـ .

۱۴۵- شیخ نظام و جماعتی از علمای هند، الفتاوى الهندیة، سوّم، بیروت - لبنان، دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۰ هـ .

۱۴۶- ابن الهمام، کمال الدین محمّد بن عبد الواحد، فتح القدیر ، بیروت - لبنان، دار إحیاء التراث العربی، بی‌تا.

۱۴۷- سرخسسی، شمس الدین محمّد بن أحمد، المبسوط، سوّم، بیروت - لبنان، دار المعرفه، ۱۳۹۸ هـ .

۱۴۸- دماد أفندی، عبد الله بن محمّد بن سلیمان، مجمع الأنهر فی شرح ملتقى الأبحر، بیروت - لبنان، دار إحیاء التراث العربی، بی‌جا.

۱۴۹- طحاوی، أبو جعفر أحمد بن محمّد بن سلامه، مختصر الطحاوی، تحقیق: أبو الوفاء الأفغانی ، اوّل، بیروت - لبنان، دار إحیاء العلوم، ۱۴۰۶ هـ .

۱۵۰- شرنبلالی، حسن بن عمار بن علی، مراقی الفلاح شرح نور الإیضاح، بیروت - لبنان، دار المعرفه، بی‌تا.

۱۵۱- مرغینانی، أبو الحسن علی بن أبی بکر، الهدایة شرح بدایة المبتدی ، دوّم، بیروت – لبنان، دار الفکر، ۱۳۹۷هـ .

۱۵۲- بغدادی، قاضی عبد الوهاب بن علی بن نصر البغدادی، الإشراف على مذاهب الخلاف ، بی‌جا، چاپخانة الإداره، بی‌تا.

۱۵۳- ابن رشد، أبو الولید محمّد بن أحمد، بدایة المجتهد و نهایة المقتصد، چهارم، بیروت – لبنان، دار المعرفه، ۱۳۹۸ هـ ...

۱۵۴- صاوی، أحمد بن محمّد، بلغة الطالب لأقرب المسالک، بیروت – لبنان، دار المعرفه، ۱۳۹۸ هـ .

۱۵۵- قرطبی، أبو الولید بن رشد القرطبی، البیان والتحصیل والشرح والتوجیه والتعلیل فی مسائل المستخرجة، تحقیق: أحمد الجبابی و غیره، چاپ دار الغرب الإسلامی، بیروت – لبنان، ۱۴۰۵ هـ .

۱۵۶- مواق، محمّد بن یوسف العبدری، التاج والإکلیل لمختصر خلیل، چاپ شده در حاشیة مواهب الجلیل ، دوّم، بیروت – لبنان، دار الفکر ، ۱۳۹۸ هـ .

۱۵۷- ابن الجلاب، أبو القاسم عبید الله بن الحسین بن الحسن، التفریع، تحقیق: دکتر حسین بن سالم الدهمان، اوّل، بیروت - لبنان، دار الغرب الإسلامی، ۱۴۰۸ هـ .

۱۵۸- آبی، صالح بن عبد السمیع، جواهر الإکلیل شرح مختصر الخلیل، بیروت - لبنان، دار الفکر، بی‌تا.

۱۵۹- دسوقی، شمس الدین محمّد بن عرفه، حاشیة الدسوقی على الشرح الکبیر، بیروت – لبنان، دار الفکر، بی‌جا.

۱۶۰- دردیر، أحمد بن محمّد، الشرح الصغیر على مختصر خلیل به همراه حاشیه بلغة السالک، بیروت – لبنان، دار المعرفة، بی‌تا.

۱۶۱- دردیر، أحمد بن محمّد، الشرح الکبیر على مختصر خلیل به همراه حاشیة الدسوقی ، بیروت – لبنان، دار الفکر ، بی‌تا.

۱۶۲- للنفراوی : أحمد بن غنیم بن سالم، الفواکه الدوانی، بیروت – لبنان، دار المعرفة، بی‌تا.

۱۶۳- ابن جزی، محمّد بن أحمد، القوانین الفقهیة، لیبیا – تونس، الدار العربیة للکتاب، بی‌تا.

۱۶۴- ابن عبد البر، أبو عمر یوسف بن عبد الله، الکافی فی فقه أهل المدینة، تحقیق محمّد محمّد أحید ولد مادیک موریتانی، اوّل، ریاض، مکتبة الریاض الحدیثة، ۱۳۹۸ هـ .

۱۶۵- مالک بن أنس، المدونة الکبرى، روایة سحنون التنوخی ، تصویر اوّل ، چاپخانه السعادة در مصر، بیروت – لبنان، دار صادر، ۱۳۲۳ هـ .

۱۶۶- حطاب، أبو عبد الله محمّد بن محمّد، مواهب الجلیل شرح مختصر خلیل ، بیروت – لبنان، دار الفکر، دوّم، ۱۳۹۸ هـ .

۱۶۷- الشافعی، أبو عبد الله محمّد بن إدریس، الأم، بیروت – لبنان، دار المعرفة، دوّم، بی‌تا.

۱۶۸- ماوردی، أبو الحسن علی بن محمّد بن حبیب، الحاوی الکبیر، تحقیق: د. محمود مطرجی و دیگران، بیروت – لبنان، دار الفکر، ۱۴۱۴ هـ .

۱۶۹- شاشی القفال، أبو بکر محمّد بن أحمد، حلیة العلماء فی معرفة مذاهب الفقهاء، تحقیق: د. یاسین أحمد إبراهیم درادکة، بیروت – لبنان، مکتبة الرسالة الحدیثة، اوّل، ۱۹۸۸ م.

۱۷۰- نووی، أبو زکریا یحیى بن شرف، روضة الطالبین وعمدة المفتین، بیروت – لبنان، المکتب الإسلامی، بی‌تا.

۱۷۱- رافعی، أبو القاسم عبد الکریم بن محمّد، فتح العزیز شرح الوجیز، چاپ‌شده به همراه حاشیة المجموع للنووی، بیروت – لبنان، دار الفکر، بی‌تا.

۱۷۲- نووی، أبو زکریا یحیى بن شرف، المجموع شرح المهذب ، بیروت – لبنان، المکتب الإسلامی، بی‌تا.

۱۷۳- شربینی، محمّد الخطیب الشربینی، مغنی المحتاج إلى معرفة الفاظ المنهاج، بیروت – لبنان، دار الفکر، بی‌تا.

۱۷۴- شیرازی، أبو إسحاق إبراهیم بن علی الفیروزآبادی، المهذب فی فقه الإمام الشافعی چاپ شده به همراه شرحش المجموع، ، بیروت – لبنان، دار الفکر، بی‌تا.

۱۷۵- غزالی، أبو حامد الغزالی، الوجیز فی فقه الإمام الشافعی، بعلی، علاء الدین أبو الحسن علی بن محمّد البعلی، الاختیارات الفقهیة من فتاوى شیخ الإسلام ابن تیمیه، تحقیق: محمّد حامد الفقی، بیروت – لبنان، دار المعرفة ، بی‌تا.

۱۷۶- ابن هبیرة، أبوالمظفر یحیى بن محمّد، الإفصاح عن معانی الصحاح، ریاض، چاپ و نشر المؤسسة السعیدیة، بی‌تا.

۱۷۷- مرداوی، علاء الدین أبو الحسن على بن سلیمان، الإنصاف فی معرفة الراجح من الخلاف على مذهب الإمام المبجل أحمد بن حنبل، تصحیح وتحقیق : محمّد الفقی، اوّل، بیروت – لبنان، دار إحیاء التراث العربی، ۱۳۷۶ هـ .

۱۷۸- مرداوی، علاء الدین أبو الحسن على بن سلیمان تصحیح الفروعبه همرا هحاشیة الفروع لابن مفلح، تصحیح وتحقیق : محمّد الفقی، سوّم، بیروت – لبنان، عالم الکتب، ۱۴۰۲ هـ .

۱۷۹- قاضی أبی الحسن، محمّد بن محمّد بن الحسین، - التمام لما صح فی الروایتین والثلاث والأربع عن الإمام . . .، تحقیق: د. عبد الله بن محمّد الطیار ، و د. عبد العزیز بن محمّد المدالله (الحجیلان)، اوّل، ریاض، دار العاصمة ۱۴۱۴ هـ .

۱۸۰- عکبری، أبو المواهب الحسین بن محمّد، رؤوس المسائل الخلافیة بین جمهور الفقهاء، تحقیق: خالد بن سعد الخشلان ( رساله دکتری)، چاپ الکترونی.

۱۸۱- ابن القیم، أبو عبد الله محمّد بن أبی بکر الزرعی الدمشقی، زاد المعاد فی هدی خیر العباد، تحقیق: شعیب وعبد القادر الأرنؤوط، دوّم، بیروت – لبنان، مؤسسة الرسالة، ۱۴۰۱ هـ .

۱۸۲- زرکشی، محمّد بن عبدالله، شرح الزرکشی على مختصر الخرقی، تحقیق: عبدالله بن عبد الرحمن الجبرین، ریاض، چاپ شرکت عبیکان، بی‌تا.

۱۸۳- ابن قدامة، أبوالفرج عبد الرحمن بن محمّد المقدسی، - الشرح الکبیر على المقنع به همراه حاشیه المغنی، بیروت – لبنان، دار الکتاب العربی، بی‌تا.

۱۸۴- عثیمین، محمّد بن صالح، الشرح الممتع على زاد المستنقع، جمع وترتیب و تخریج: د. سلیمان بن عبد الله أبالخیل ، و د. خالد بن علی المشیقح، اوّل، ریاض، مؤسسة آسام، ۱۴۱۶هـ .

۱۸۵- بهوتی، منصور بن یونس، شرح منتهى الإرادات، بیروت – لبنان، عالم الکتب، بی‌تا.

۱۸۶- ابن قاسم، جمع وترتیب وتحقیق: محمّد بن عبد الرحمن بن قاسم، فتاوى ورسائل سماحة الشیخ محمّد بن إبراهیم آل الشیخ، اوّل، مکة المکرمة، چاپ دولتی، ۱۳۹۹ هـ .

۱۸۷- سعدی، عبد الرحمن بن ناصر السعدی، الفتاوى السعدیة، ریاض، المؤسسة السعیدیة،

۱۸۸- ابن مفلح، شمس الدین أبی عبد الله محمّد بن مفلح، الفروع، مراجعه: عبدالستار أحمد فراج، سوّم ، بیروت – لبنان، عالم الکتب، بی‌تا.

۱۸۹- ابن قدامة، موفق الدین أبی محمّد عبد الله بن أحمد بن محمّد، الکافی فی فقه الإمام المبجل أحمد بن حنبل، دوّم، بیروت - لبنان ، المکتب الإسلامی، بی‌تا.

۱۹۰- بهوتی ، منصور بن یونس، کشاف القناع عن متن الإقناع، بیروت – لبنان، عالم الکتب، بی‌تا.

۱۹۱- ابن مفلح، أبو إسحاق برهان الدین إبراهیم بن محمّد بن عبد الله، المبدع فی شرح المقنع، بیروت - لبنان ، المکتب الإسلامی، بی‌تا.

۱۹۲- ابن تیمیه، مجد الدین أبی البرکات ابن تیمیة، مجموع فتاوى شیخ الإسلام ابن تیمیة، جمع وترتیب: عبد الرحمن بن محمّد بن قاسم النجدی و پسرش محمّد، قاهرة، چاپ إدارة المساحة العسکریة، توزیع: الرئاسة العامة لإدارات البحوث العلمیة والإفتاء والدعوة والإرشاد در مملکة العربیة السعودیة .

۱۹۳- ابن تیمیه، مجد الدین أبی البرکات ابن تیمیة، المحرر فی الفقه على مذهب الإمام أحمد بن حنبل، بیروت – لبنان، دار الکتاب العربی، بی‌تا.

۱۹۴- سامری، نصیر الدین محمّد بن عبد الله، المستوعب، دراسة وتحقیق: د. مساعد بن قاسم الفالح، اوّل، ریاض، مکتبة المعارف، ۱۴۱۳ هـ .

۱۹۵- ابن قدامة، موفق الدین أبی محمّد عبد الله بن أحمد بن محمّد، المغنی على مختصر الخرقی، ، تحقیق: د. عبد الله بن عبد المحسن الترکی و د. عبد الفتاح محمّد الحلو ، اوّل، هجر للطباعة والنشر، قاهرة، ۱۴۰۷ هـ .

۱۹۶- أبو الخطاب، محفوظ بن أحمد الکلوذانی، الهدایة، تحقیق: إسماعیل الأنصاری و صالح السلیمان العمری، مراجعه: ناصر السلیمان العمری، اوّل، بی‌جا، چاپ القصیم، ۱۳۹۰ هـ .

۱۹۷- ابن حزم، أبو محمّد علی بن أحمد بن سعید، المحلّى، تحقیق: لجنة إحیاء التراث العربی در دار الآفاق الجدیدة، بیروت – لبنان، دار الآفاق الجدیدة، بی‌تا.

۱۹۸- آمدی، علی بن محمّد، الإحکام فی أصول الأحکام، تعلیق: الشیخ عبد الرزاق عفیفی، بیروت – لبنان، المکتب الإسلامی، دوّم، ۱۴۰۲ هـ .

۱۹۹- شوکانی، محمّد بن علی، إرشاد الفحول إلى تحقیق الحق من علم الأصول، بیروت – لبنان، دار المعرفة، بی‌تا.

۲۰۰- ابن نجیم، زین العابدین بن إبراهیم، الأشباه والنظائر على مذهب أبی حنیفة النعمان، بیروت – لبنان، دار الکتب العلمیة، ۱۴۰۰ هـ .

۲۰۱- سیوطی، جلال الدین عبد الرحمن السیوطی، الأشباه والنظائر فی قواعد وفروع الشافعیة، عیسى البابی الحلبی و شریکانش، بی‌جا، دار إحیاء الکتاب العربی، بی‌تا.

۲۰۲- سرخسی، أبوبکر محمّد بن أحمد، أصول السرخسی، تحقیق: أبو الوفاء الأفغانی، جاپ تحت نظر: لجنة إحیاء المعارف العثمانیة در حیدر آباد الدکن – الهند، بیروت، دار المعرفة، ۱۳۹۳ هـ .

۲۰۳- أشقر، محمّد بن سلیمان، أفعال الرسول - صلى الله علیه وسلم - ودلالتها على الأحکام الشرعیة، کویت، مکتبة المنار الإسلامیة، اوّل ۱۳۹۸ هـ .

۲۰۴- أصفهانی، شمس الدین محمود بن عبد الرحمن بن أحمد، بیان المختصر ، شرح مختصر ابن الحاجب، تحقیق: د. محمّد مظهر بقا، مرکز البحث العلمی، اوّل، ۱۴۰۶ هـ

۲۰۵- أبو الخطاب، محفوظ بن أحمد بن الحسن الکلوذانی، التمهید فی أصول الفقه، دار المدنی در جدة و إحیاء التراث الإسلامی در دانشگاه أم القرى در مکة المکرمة، دراسة وتحقیق: د. مفید محمّد أبو عمشة، اوّل ۱۴۰۶ هـ .

۲۰۶- ابن النجار، محمّد بن أحمد، شرح الکوکب المنیر المسمى بمختصر التحریر ، أو المختصر المبتکر شرح المختصر فی أصول الفقه، تحقیق: د. محمّد الزحیلی ، و د. نزیه حماد، دمشق، دار الفکر،۱۴۰۰ هـ .

۲۰۷- قاضی أبی یعلى، محمّد بن الحسین الفراء، العدة فی أصول الفقه، تحقیق و تعلیق و تخریج: د. أحمد بن علی سیر المبارکی ، دوّم، ۱۴۱۰ هـ .

۲۰۸- رازی، فخر الدین محمّد بن عمر، المحصول فی علم أصول الفقه، دراسة و تحقیق: د. طه جابر فیاض العلوانی، ریاض، چاپ در دانشگاه محمّد بن سعود الإسلامیة، اوّل، ۱۴۰۰ هـ .

۲۰۹- نووی، أبو زکریا یحیى بن شرف، تحریر ألفاظ التنبیه ، أو لغة الفقهاء، تحقیق عبد الغنی الدقر، دمشق – سوریة، دار القلم، اوّل، ۱۴۰۸ هـ .

۲۱۰- جرجانی، علی بن محمّد، التعریفات، بیروت – لبنان، دار الکتب العلمیة، اوّل ۱۴۰۸ هـ .

۲۱۱- أزهری، أبو منصور محمّد بن أحمد، تهذیب اللغة، تحقیق: عبدالعظیم محمود و مراجعه: محمّد علی النجار، - الدار المصریة للتألیف والترجمة، بی‌تا.

۲۱۲- ابن فارس، أبو الحسین أحمد بن فارس بن زکریا الرازی، حلیة الفقهاء، تحقیق د عبد الله بن عبد المحسن ترکی، بیروت – لبنان، الشرکة المتحدة للتوزیع، اول، ۱۴۰۳ هـ .

۲۱۳- فیروزآبادی، مجد الدین محمّد بن یعقوب، القاموس المحیط، بیروت – لبنان، دار الجیل، بی‌تا.

۲۱۴- ابن منظور، جمال الدین محمّد بن مکرم بن علی، لسان العرب، بیروت – لبنان، دار صادر، بی‌تا.

۲۱۵- رازی، محمّد بن أبی بکر بن عبدالقادر، مختار الصحاح، دائرة المعاجم فی مکتبة لبنان در بیروت، بی‌تا.

۲۱۶- فیومی، أحمد بن محمّد بن علی، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، بیروت – لبنان، المکتبة العلمیة، بی‌تا.

۲۱۷- ابن الأثیر، مجد الدین أبی السعادات المبارک بن محمّد الجزری، النهایة فی غریب الحدیث والأثر، تحقیق: طاهر أحمد الزاوی و محمود محمّد الطناحی، مکة المکرمة، توزیع: دار الباز، بی‌تا.

۲۱۸- محفوظ، علی، الإبداع فی مضار الابتداع، دار الاعتصام، پنجم، ۱۳۷۵ هـ .

۲۱۹- أبو فارس، محمّد عبدالقادر، إرشادات لتحسین خطبة الجمعة، عمان – الأردن، نشر و توزیع: دار الفرقان، بی‌جا.

۲۲۰- وصابی عبدلی، خطیب لمحمّد بن عبد الوهاب بن علی الوصابی العبدلی، تحفة الأریب بما جاء فی العصا، قاهره، مکتبة التوعیة الإسلامیة لإحیاء التراث الإسلامی، اوّل ۱۴۰۹ هـ .

۲۲۱- ابن النحاس، أحمد بن محمّد الدمشقی، تنبیه الغافلین عن أعمال الجاهلین وتحذیر السالکین من أعمال الهالکین، ریاض، چاپخانه الریاض، بی‌جا.

۲۲۲- بیومی، مصلح سید، الخطبة فی الإسلام وإعداد الخطیب الداعیة، قاهره، مکتبة المجد العربی، دوّم، ۱۴۰۸ هـ .

۲۲۳- شقیری، عبد السلام خضر، السنن والمبتدعات المتعلقة بالأذکار والصلوات، بی‌جا، مکتبة ابن تیمیة، دوّم ۱۴۰۳هـ .

۲۲۴- إدارات البحوث العلمیة والإفتاء، مجلة البحوث الإسلامیة، ریاض، شماره ۱۵.

۲۲۵- ساعدی، أبو المنذر، الجمعة .. آداب وأحکام، موجود در نرم افزار المکتبة الشاملة ۳.۴۵.

۲۲۶- ساعدی، أبو المنذر، الجمعة .. آداب وأحکام، موجود در نرم افزار المکتبة الشاملة ۳.۴۵.

۲۲۷- حمد، عبد الرحمن بن محمّد، خطبة الجمعة فی الکتاب والسنة، المملکة العربیة السعودیة، وزارة الشؤون الإسلامیة والأوقاف والدعوة والإرشاد، اوّل، بی‌تا.

۲۲۸- حجیلان، عبد العزیز بن محمّد بن عبدالله، خطبة الجمعة وأحکامها الفقهیة، المملکة العربیة السعودیة، وزارة الشؤون الإسلامیة والأوقاف والدعوة والإرشاد - مرکز البحوث والدراسات الإسلامیة، بی‌تا.

۲۲۹- سدیس، عبدالرحمن بن صالح، ما حکم جمع الجمعة مع العصر؟، موجود در نرم افزار المکتبة الشاملة ۳.۴۵.

۲۳۰- کاندهلوی، أوجز المسالک إلی موطا مالک، موجود در نرم افزار المکتبة الشاملة ۳.۴۵.